شبکه افق - 8 آبان 1399

محمدص ، احیاگر بزرگ عقل واخلاق(شطرنج با گوریل و اهانت به رسول خدا ص)

نشست (دین گریزان" ، "دین ستیزان"و "دین سازان" در پیچ تاریخ )_ دانشگاه قم _ میلاد پیامبراکرم ص_۱۳۹۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

دوستان فرمودند عنوان بحث را به تحولات عظیم تاریخی را که بطور عام در جهان اسلام و بطور خاص در تمام جهان در شُرف وقوع هست همین که به اصطلاح به پیچ تاریخی نامیده شده و واقعاً یک پیچ است! و بطورخاص به عکس‌العمل‌های وحشیانه و غیر منطقی و غیر اخلاقی‌ای که به سمبل‌های اسلامی از جمله به پیامبر اکرم(ص) صورت می‌گیرد که بدون هیچ تردید و سؤال و نقد منطقی و حتی یک اشکال منطقی گرفته شود که پیامبر اسلام این‌طور است و اسلام چنین مشکلاتی دارد؛ این اشکالات اخلاقی و این اشکالات منطقی؛ هیچ کدام از این‌ها مطرح نمی‌شود فقط فحش و اهانت و تهمت و تمسخر است. این خودش یک نماد است یک علامت مهمی برای این است که اولاً این تحول بزرگ تاریخی که دارد اتفاق می‌افتد سرنوشت جهان مستقیما به سرنوشت امت مسلمان و به وضعیت اسلام درجهان گره خورده است اگرچند دایره رسم کنیم با قطر و شعاع‌های متفاوت، دایره‌های متداخل، در مرکز این دایره‌ها در واقع اسلام و جهان اسلام قرار می‌گیرد و این حساسیت‌ها بیهوده نیست. صرف این که هرچند وقت از پاپ گرفته، یعنی از محافل مذهبی صلیبی گرفته تا محافل صهیونیستی تا محافل رسانه‌های سکولار همه، با این که این‌ها سه‌تا جریان متفاوت و گاهی متعارض بودند ولی تقریباً‌به یک شیوه دارند در این سال‌ها عمل می‌کنند و آن شیوه فحاشی و اهانت و تمسخر است، تحریف تاریخ است، دروغ گفتن است و فحاشی است. این نشان می‌دهد که با یک موجود زنده‌ای سروکار دارند و از طرف او هر دو- سه جریان این‌ها احساس خطر می‌کنند یعنی یک تهدید زنده می‌دانند. می‌‌دانید که راجع به یک موجود مرده احتیاجی نمی‌بینند و نیست که این همه حساسیت نشان داد و این همه اهانت کرد، و لذا خود این‌ها در دانشگاه‌های غرب، می‌دانید که هم دانشگاه‌های دوران صلیبی و دانشگاه‌هایی که در ذیل کلیسا از قرون وسطی تا امروز قرار می‌گرفت و هم دانشگاه‌های مدرن چپ و راست که در ذیل ایدئولوژی‌های مادی شکل گرفتند همه این‌ها مطالعاتی در حوزه اسلام و دین داشتند منتهی مطالعات از سنخ باستان‌شناسی دین و این‌طور مباحث بود به عنوان یک شیء مرده. یعنی دین در موزه! اما بعد از انقلاب اسلامی و اتفاقاتی که در این سه دهه دارد بعد از انقلاب درجهان اسلام می‌آفتد یا مستقیم یا غیر مستقیم تحت تأثیر این حرکت بود این‌ها را هم نگران کرد و هم هیجان زده و این که ما این موجودی را که فکر می‌کردیم مُرده و به اصطلاح می‌خواستیم کالبدشکافی و کالبدشناسی کنیم این است که از خود ماها زنده‌تر است ما به زور توی موزه بردیم و یک جوان باانرژی، پر از ادعا و پیروزی‌های پی در پی با تمدن پیر اروپا و غرب مواجه شده است با نظام کمونیستی که فروپاشید، شاخه چپ مدرنیته و نظام لیبرال سرمایه‌داری شاخه راست مدرنیته که جلوی چشم همه در حال فروپاشی و زوال است البته فروپاشی تمدن‌ها کار یک هفته و یک روز و یک ماه نیست اما علائم یک تمدن، موقعی که دارد رشد می‌کند متولد می‌شود و جوانه می‌زند و موقعی که دارد پیر می‌شود دچار آلزایمر می‌شود یادش می‌رود که نقاط حساس تمدن‌سازی کجاست؟ دچار علائم پیری و زوال شده است. بنابراین درست برخلاف آن تصویری که این‌ها کردند که صدسال در دانشگاه‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی این را در رسانه‌ها القاء کردند و همه پذیرفتند که بله دوره سنتی بوده که کهنه شده و این سنت خاصیت مذهبی داشته و این دوران مدرنیته هم دورانی است که لائیک و غیر دینی است و شروع شده است و ما از آن دوران عبور کردیم آن دوران تحجر و جهل و بیچارگی بشر بود و این دوران جدید شروع شد که مشخصة اصلی آن از نظر آن‌ها بی‌دینی است. یعنی اگر عقلانیت عملی و نظری را تعریف می‌کنند باید رویکرد غیر دینی مثل لیبرال سرمایه‌داری، یا ضد دینی صریح مثل رویکرد کمونیستی و مارکسیستی بود یک مرتبه ورق برگشت و درست عکس شده است. آن چیزی که این‌ها می‌گفتند کهنه بود و تمام شده بود و به جایش این نو آمده بود، امروز آن کهنه شده اپوزیسیون وجه رقیب و آنترناتیو و پیشنهاد جدید برای جامعه بشری و آن چیزی که این‌ها به عنوان مدرنیته نامیده بودند دچار علائم پیری و زوال شده و دقیقاً در این 20- 30 سال بخصوص جای نو و کهنه تغییر کرد یعنی تفکر مادی چپ و راست که به اصطلاحاً نو و مدرن نامیده می‌شد امروز به پوزیشن کهنه حاکم بر جهان تبدیل شده که در حال ضعف و زوال است، و آن چیزی که به نام مذهب و سنت کهنه می‌نامیدند و در حال زوال بود و همه در جامعه‌شناسی‌های دین و مذهب و جامعه‌شناسی سیاست پیش‌بینی قطعی‌شان این بود که تا آخر قرن 20 میلادی دیگر چیزی به نام مذهب بطور جدی در شرق و غرب عالم باقی نخواهد ماند و امروز دارند می‌گویند جلودار مذهب و ادیان، دین اسلام؛ و جلودار اسلام پیروان اهل بیت(ع) وارد عرصه شدند و صحبت از یک تمدن‌سازی جدید است و مسیر تاریخ تغییر کرد حرف‌ها دارد عوض می‌شود، گفتمان حاکم بر دانشگاه‌ها و آکادمی‌های دنیا دارد تغییر می‌کند و این‌ها همه یعنی پیچ تاریخی. حالا این دو بُعد دارد که من سعی می‌کنم به هر دو بُعد یک اشاره مختصر بکنم.

بُعد نخست؛ مسئله تغییر و تحول در تعریف دین است و نوع رویکرد جامعه بشری به دین است که بطور کامل در این 20- 30 سال 180 درجه تغییر کرده است اگر قرن 18 تا 20 در غرب و بعد در جهان به تدریج گسترش پیدا کرد عصر دین‌ستیزی، ابتدا دین‌گریزی، بعد دین‌ستیزی، و بعد دین‌سازی شد و هرسه در جهت حذف یا نفی دین، امروز رویکرد دینی شدن و دینی کردن رفتارهای اجتماعی و حتی دینی شدن گفتمان‌های سیاسی نه فقط در شرق، نه فقط در جهان اسلام، بلکه در شرق و غرب عالم حتی در جهان غیر اسلامی این اتفاق دارد می‌افتد. یک زمانی نامزدهای ریاست جمهوری در آمریکا و اروپا ننگ‌شان بود که اسم مذهب و کلیسا را بیاورند. یک کسی در پرونده‌شان درمی‌آورد یک وقتی در جوانی کلیسا رفته این برایش یک پوئن منفی بود. امروز همه‌شان یکی از اجزاء تبلیغات انتخاباتی‌شان این است که یک عکسی جلوی یک کلیسایی مسجدی بردارند که ما مذهبی هستیم این‌ها یعنی ورق برگشت. این همان اروپایی است که در قرن 18 به عنوان عصر روشنگری و روشنفکری افتخار می‌کردند که ضد دینی و ضد مذهبی هستند. حالا ضد مسیحی‌اند. البته مسیحیتی که کلیسا معرفی می‌کند اشکالات اساسی هم داشته و قابل نقد و اعتراض هم بوده بخشی از اعتراضات جریان لائیک غرب و شرق به آن‌ها اشکالات واردی بوده، بخشی‌اش نبوده، ولی به هر صورت یک دوره‌ای این افتخار بود. اصلاً نام قرن 18 عصر روشنگری و روشنفکری است، عصر روشنگری در برابر چی؟ در برابر عصر تاریکی که چه عصری بود؟ عصر مذهب و مسیحیت و کلیسا در اروپا.

یک دوره‌ای دین‌گریزی به خاطر مفاسد و ضعف‌های کلیسا و پاپ‌ها، ابعاد غیر عقلانی و غیر اخلاقی و غیر عاقلانه‌ای که مسیحیت داشت یعنی مسیحیتی که پاپ‌ها و کلیسا معرفی می‌کرد، یک دوره‌ای دین‌گریزی، بعد دین‌ستیزی در غرب افتخار شد. بعد از یک مدتی دیدند نیازهای بشر به دین هست آن‌ها را باید چه کار کرد؟ نیاز به معنویت، وقتی ما گفتیم که مذهب و مسیحیت و دین را کنار گذاشتیم و دیگر پیشرفت کنیم و همه چیز ما کسب قدرت و ثروت و پیشرفت مادی شد، خب بعد زندگی و جامعه زرق و برق پیدا کرد اما معنایش را از دست داد. زرق و برق پیدا شد پیشرفت مادی آمد مسیر را سریع‌تر می‌رویم تکنیک آمد، صنعت آمد، خیلی از کارهایی که قبلاً سخت انجام می‌شد سریع‌تر و راحت‌تر انجام می‌شود اما اصل زندگی معنایش را از دست داد! عاطفه و احساس بی‌معنی شد! برای یک چیز پوچ مدام داریم می‌دویم و خانواده متلاشی شد، عشق به حاشیه رفت و امید دارد متلاشی می‌شود یعنی آن چیزی که اصل زندگی بود زیر سؤال رفت، فرع و ابزار پیشرفت کرد اما اصل حیات و زندگی معنایش را از دست داد همان معنای غلط جزمی نیمه معنوی و نیمه خرافی دوران قرون وسطی و دوران کلیسا همان را هم از دست دادیم. این‌ها بحث‌هایی است که در نیمه دوم قرن 20 میلادی، در 60- 70 سال گذشته به تدریج زمزمه و پچ پچ آن شروع شد که مجموعاً روی هم رفته ما ضرر کردیم یا سود؟ ثروت بیشتر شد، قدرت بیشتر شد، صنعت و تکنیک و تکنولوژی آمد، ابزار آمد، زندگی سریع‌تر و راحت‌تر شد اما این سؤال که چی؟ این جواب ماند. روز به روز و دهه به دهه این سؤال بی‌جواب‌تر می‌شود. لذا شروع کردند در مرحله سوم به دین سازی! ببینید دین‌گریزی؛ بعد دین‌ستیزی یعنی حذف کامل دین؛ بعد دیدند خب مسیحیت به حاشیه رفت ولی بالاخره گاهی یک چیزهای مفیدی در آن بود حالا زندگی بی‌معنی شد و در مرحله سوم؛ شروع به دین‌سازی کردند. یعنی کپی‌برداری از بعضی از نکات و نقاط ادیان مثل بودیزم و مسیحیت و تلفیق آن با بعضی از بنیان‌های فکری سکولار که ما بتوانیم یک ترکیبی از این دوتا، از اشیاء و پدیده‌ها و مفاهیم متضاد ایجاد کنیم که شاید بتوان با آن زندگی کرد که خب به سرانجامی نرسیده هنوز نرسیده و نخواهد رسید چون وقتی مفاهیمی در بنیاد به لحاظ نظری با هم منسجم نباشند شما از بیرون نمی‌توانی این‌ها را با هم سنجاق کنید اگر مبنای یک نوع جهان‌بینی تفکر مادی است و مبنای یکی دیگر معنوی باشد این دوتا را نمی‌شود بگویی من هر دو را قبول دارم یا هیچ کدام را قبول ندارم یا این را قبول دارم ولی از آن هم استفاده می‌کنم! و به زور بخواهی این دوتا را با همدیگر به طور مکانیکی کنار هم بچینی. این نمی‌شود و لذا تناقضات زیادی پیش می‌آید. لذا اتفاقی که افتاد این بود که در عصری که به نام علم‌زدگی و تکنیک نامگذاری شد و شعار داده شد از قرن 18 تا 20, به تدریج سه جریان غالب در نگاه به دین ایجاد شد، یکی جریان الحاد است، دوم جریان شکاکیت بود، و سوم جریان دینی از نوع دین پوزیتویسیتی، از نوع دین با تفسیر مادی، یعنی ما دین مشروط به علوم تجربی را بپذیریم این که استدلال شهودی یا عقلی، استدلالی برهانی برای دین نمی‌شود کرد و نباید کرد اما استدلال ما و ارزش‌ها و مفاهیم دین را، احکام آن را در حد نیازهای مادی محسوس تجربی بپذیریم و بعد این که به بن‌بست رسید دین‌سازی‌های دیگری هم تا به امروز تجربه شده است، ده‌ها و صدها فرقه، معنویت و اخلاق سکولار که هم مجبور نباشند متافیزیک دینی را خدا و معاد و روح و اختیار و ابدیت بشر، نبوت و شریعت را مجبور نشوند بپذیرند این‌ها را نمی‌خواهند بپذیرند اما در عین حال بشر به یک نوع معنویت و آرامش روحی که استرس نداشته باشد و زندگی را برایش یک‌جور معنادار کند که بتواند تحمل کند خودکشی نکند مدام به مواد مخدر و سکس و شراب پناه نبرد و بگوید اصلاً یک کاری بکنم که اصلاً فرصت پیش نیاید به زندگی و هدف زندگی فکر کنم، همین‌طور غرق شوم و نفهمم کی گذشت؟ تا تمام شود و این وسط، آن چیزی که واقعی به نظر بیاید همین نیازها و تمتعات و تمایلات مادی باشد. این هم یک نوع دین‌سازی است شاید در یک دوره‌ای بخصوص نیمه اول قرن 20 شاید برجسته‌ترینش این بود که حالا می‌خواهم بگویم این پیچ تاریخی به لحاظ هم فکر دینی و هم به لحاظ سیاسی، تاریخی چه بود و چه شد؟ در حد فرصت به هر دو بُعد آن اشاره کنم. در مورد بُعد اول که چه چرخش تاریخی و چه پیچی و در حال گذار و در چه مرحله‌ای هستیم در نوع نگاه بشر به دین و این تغییر چه نوع تغییری بوده است؟ کسانی در یکی دو قرن گذشته به این نتیجه رسیدند که بیایند فیزیک قرن 17 که صرفاً انسجام، انسجام مادی است و کافی است ما با یک فرمول ریاضی یک انسجام مادی را در عالم مکانیک و ماده و طبیعت کشف کنیم و فلسفه هم حتی منتفی است مباحث فراتجربی و فراعقلی محض مگر در حدی که بتواند مفاهیم تجربی را صرفاً دسته‌بندی کند برای صرفه‌جویی در وقت؛ اقتصاد در اندیشه، مقتصدانه اندیشدن، فلسفه هم کارکردش همین است، دین هم همین‌طور، در همین حد می‌تواند به ما در حاشیه اگر بتواند یک الهاماتی بدهد که ما بتوانیم بنزین معنوی بزنیم که بتوانیم یک روز دیگر به عنوان یک سرگرمی، همین‌طور که یک بخشی را بار و دیسکو و عرق و رقص برویم و یک بخشی را هم کلیسا برویم. این‌ها دو بُعد از نیازهای ماست. یک بُعد آن با فحشا تأمین می‌شود و یک بُعد آن با دعا تأمین می‌شود. این‌ها همه با هم و در عرض هم هستند. یک دین‌سازی با این سبک، که دقیقاً نگاه کاملاً ابزارگرای مادی به دین به جای نفی صریح کامل دین، چون بالاخره برخی از فوایدش را گفتند باید بپذیریم بالاخره فواید مادی محسوس که دارد. خب این‌ها باعث شد که این گرایش شدید به علوم صرفاً تجربی و طبیعی، و آن خلأ هم تئوریک و هم معنوی، هم خلأ متافیزیک به لحاظ نظری که بالاخره این عالم چیست؟ انسان کیست؟ کجاست؟ چه نسبتی بین آدم و عالم است؟ بین انسان و جهان؟ چی اصل است؟ چه فرع است؟ اصلاً برای چه؟ خب این‌ها گفتند به این سؤالات که نمی‌شود جواب داد چون این‌ها محسوس و تجربی و آزمایشگاهی نیست، این‌ها پاسخ‌های دینی و فلسفی دارد در حالی که قرار شد فلسفه و اخلاق چون تجربی و حسی نیستند و به درد منافع محسوس مادی ما نمی‌خورند بگوییم این‌ها اصلاً علم نیست بلکه این‌ها خرافه و خزعبلات است! بنابراین این علاقه، این گرایش به علوم طبیعی و آن طرف خلأ معنوی پیش می‌آید باعث شد بعد از یک دوره که فحش دادن به دین، مد روشنفکری و آکادمیک شد و هر نوع تظاهر حتی به کوچک‌ترین آداب مذهبی علامت ارتجاع و عقب‌ماندگی دانسته می‌شد، بعد از این که این دوره‌ها طی شد و این‌ها خوردند به سقف تهوع‌آور همه آنچه که به نام پیشرفت و توسعه مادی، که تصور می‌کردند وقتی به این لحظه برسیم که دیگر رفت و آمدمان ماشینی بشود، تولید و توزیع‌مان، رسانه و این مشکلات همه حل بشود آن وقت دیگر ما هیچ مشکلی نداریم و بهشت روی زمین ساخته شده است. بعد دیدند نه، این شروع یک جهنّم جدیدی است! ابزار و امکانات دور و برمان هست ولی نمی‌دانیم خودمان برای چه هستیم؟ قبلاً مشکل ما ابزار و اطراف ما بود بعد مشکل ما از این به بعد دیگر خودمان هستیم! از این به بعد دیگر خودمان مسئله اصلی هستیم. خودمان تبدیل شدیم به perablem ! خودم را چطوری حل کنم؟ تا حالا مشکل من این بود که چطوری سریع به مقصدم برسم؟ هزینه کمتر، چگونه از این طرف دنیا با آن طرف دنیا ارتباط بگیریم؟ چطوری بتوانیم به عمق دریا برویم؟ چطوری بتوانیم به سیارات و جاهای دیگر برویم؟ حالا که داریم به این قدرت دست پیدا می‌کنیم هرچه جلوتر می‌رویم حالا مسئله اصلی به خودمان برمی‌گردد، من خودم مسئله شدم که با خودم چه کنم؟! وقتی این پیدا شد در نیمه دوم قرن بیست یک اقبالی به معنویت نه به بازگشت دین و بطور خاص به مسیحیت، یک تجدید تعریفی، یک تفسیر نیمه الحادی، نیمه معنوی از دین بطور عام و از مسیحیت بطور خاص بوجود آمده، محافل دانشگاهی کم‌کم به این مسئله توجه کردند، یک عده‌ای استعدادها به سمت این رشته‌ها در دنیا اقبال کردند و این اقبال هرچه گذشت بخصوص بعد از انقلاب اسلامی، بیشتر شد یعنی تعداد کرسی‌های دین‌شناسی،‌ اسلام‌شناسی، شیعه‌شناسی، کلاً مذهب‌شناسی بعد از انقلاب اسلامی در غرب، در شرق، در دنیا، در بعضی از موارد به لحاظ کمّی ده برابر شد برای این که همه با یک سؤال جدیدی مواجه شدند که این اتفاقی که افتاد یک تعریف دیگری از دین است. این با آن تعریف‌هایی که در شاخه چپ مدرنیته مارکسیست‌ها، و در شاخه راست مدرنیته لیبرال سرمایه‌داری از دین می‌کرد این با هیچ کدام از آن دو تعریف نمی‌سازد و با تعریف کلیسا و پاپ هم از دین نمی‌سازد. این به لحاظ فکری، ئئوریک و ایدئولوژیک یک پیچ تاریخی است و کم‌کم باعث شد غرب به یک معنا که زادگاه تفکر هم ضد دینی ماتریالیستی و هم تفکر شکاک و لاادری‌گری در دو – سه قرن جدید بطور خاص بود یک مرتبه عده زیادی از متفکران و پژوهشگاه‌ها و آدم‌های بااستعداد با نیت‌ها و انگیزه‌های مختلف، به مطالعه راجع به دین بطور عام و اسلام بطور خاص شروع کردند. این تعبیر را بعضی از دانشمندان و فیزیکدانان متأخر غرب بکار بردند و بعضی از کسانی که در غرب مشغول تدوین مفاهیم و مسائل اسلامی هستند در آثارشان به آن اشاره کردند که یک روزی جامعه ما و جامعه غربی متدین و کلیسابرو و مسیحی بود و یک اقلیت و یک عده فیلسوف و دانشمند به دین و مسیحیت شک داشتند آن‌ها شکاک بودند امروز عکس شد! در قرن 19 و 20 جامعه شکاک و ملحد شدند و دیگر کسی کلیسا نمی‌رود و این دانشمندان و نخبگان هستند که نگران شدند. عکس قرن 18 و 19 دارد اتفاق می‌افتد. می‌گوید امروز متفکران و فیلسوفان و اندیشمندان برجسته غرب هستند که نگران شدند و از نسبت به جامعه نگران شدند که این جامعه صرف این 150 سال چقدر مادی و شکاک شد و به مذهب پشت کرد به خاطر حرف‌های ما که خودمان می‌دانستیم این حرف‌ها این نتایج را منطقاً نداشت. در جهان اسلام و بطور خاص در کشورهای اسلامی که آن‌ها خاورمیانه می‌نامند یا همین غرب آسیا و همین مناطقی که در واقع تفکر و تمدن اسلامی عمدتاً این‌جا پا گرفته و بعد به بقیه جاها منتشر شده، در تمام این 200 سال گذشته، 100- 150 سال گذشته که غرب و شرق، بطور خاص، وقتی که غرب و شرق می‌گویم منظورم غرب و شرق سیاسی است و الا که همه این‌ها جزو غرب تاریخی حساب می‌شوند در این 150 سالی که غرب بطور کامل بر جهان اسلام به تدریج مسلط شد توده مردم اتفاقاً متدین و غالباً وفادار به ارزش‌های اخلاقی دینی بودند و ماندند و یک عده‌ای که یا در آن‌جا بردند آموزش دادند کادرسازی کردند یا همین‌جا از طریق امکانات خود کشورهای اسلامی این‌ها را ساختند و روی آن‌ها به لحاظ فکری، فرهنگی، سیاسی کار کردند آلوده شان کردند و این‌ها به عنوان الیت و نخبگان کشورهای اسلامی مثل ایران در 100- 150 سال گذشته و سایر کشورهای اسلامی، هم دانشگاه‌ها و رسانه‌ها و محافل فرهنگی سیاسی را در اختیار گرفتند و هم حکومت‌ها را و مستقیم زیر نظر سرویس‌های جاسوسی یا تشکیلاتی که آنجا تئوری‌سازی می‌کردند این کشورهای اسلامی را اداره می‌کردند یک اقلیت در جهان اسلام عکس بود. یک اقلیتی در شک و تردید یا الحاد و وابستگی به غرب بودند و می‌خواستند بنیان جامعه اسلامی را با زور و کودتا تغییر بدهند یا به تدریج با تحریف فرهنگ دینی. ببینید اتفاقی که دقیقاً در آن شرایط اروپا و آمریکا در صد سال گذشته از اوج اقتدار مادی قرن 19 و اوایل قرن 20 همین‌طور پایین می‌آمدند انحطاط و حتی در بعضی از جوامع غربی هنوز دارید می‌بینید آن طرف‌تر از انحطاط اضمحلال اتفاق افتاد هم به لحاظ فکری و اخلاقی، فروپاشی اجتماعی، فروپاشی مشروعیت، حالا که بحران‌های اقتصادی هم دارد اضافه می‌شود درست در جهان اسلام به عکس بود. یعنی یک عده‌ای آنجا به نمایندگی از آن‌ها آمدند این‌جا حکومت‌ها را به کمک آن‌ها در کشورهای اسلامی مثل ایران در صد سال گذشته در اختیار گرفتند، رسانه‌ها را، دانشگاه‌ها را، آموزش و پرورش را، رسانه را، هنر و سینما و همه چیز را برای فرهنگ‌سازی در جامعه در اختیار گرفتند، درست در شرایطی که آنجا سیر نزولی دارد در صد سال اخیر طی می‌شود این‌جا کسانی آمدند همان‌ها را مدام صدایش را بالا بردند و منادی شدند که ما می‌خواهیم پیشرفت و ترقی و تکامل و از این حرف‌ها. در وطن اصلی‌اش این تفکر رو به انحطاط بود، این‌جا یک کسانی در جوامع انسانی شرقی، الگو آوردند که در آنجا ممالک پیشرفته چنین است و چنان است و از آن طرف، خود سران آن‌ها روشنفکران‌شان، دانشمندان‌شان، فیلسوفان،‌ مصلحان، متفکران‌شان، ناراحت بودند از این جلوی چشم‌شان دارد آن ابهت فرو می‌پاشد و ارکان اخلاقی و اجتماعی دارد ساقط می‌شود، خانواده متلاشی شد،‌ امکانات و ابزار زیاد شد، اما راحتی و آسایش کم شد. یا به عبارتی بگوییم آسایش بیشتر شد آرامش کمتر شد. آسایش یعنی نیازهای مادی، که آسایش زیادتر شد اما آرامش کمتر شد. درست در آن لحظه‌ای که این‌ها داشتند این‌جا نتیجه می‌گرفتند که ما آسایش به دست آوردیم ولی آرامش‌مان را به دست نیاوردیم و داریم آن را از دست می‌دهیم یک کسانی این‌جا این تناقض را ندیدند یا دیدند و خود را به نادیدن زدند و سعی کردند این‌جا سنت‌های دینی و اخلاقی جهان اسلام را متلاشی کنند این درست در حالی است که، - ببینید این حالت را دقت کنید این بخش عرایضم را جمع‌بندی کنم – اینجا دوتا فلش معکوس است، خواص و متفکران بزرگ، نخبگان در غرب، از نیمه دوم قرن بیست رو به شرق آوردند برای این که دیگر زندگی معنادار نبود، لذا سراغ بودیزم و هندوئیزم و سراغ ادیان و عرفان‌های شرقی و غلط و غلوط با خرافه و شرک آمدند و این‌ها را با مسیحیت ترکیب کنند، فرقه‌های جدید ترکیب مسیحیت و بودیزم و هندوئیزم و عرفان اسلامی بطور خاص در عرصه مفاهیم اسلامی، عرفان اسلامی، شروع به این کارها کردند. خواص غرب، نگاه‌شان به شرق شد. درست به عکس، خواص در شرق نگاه‌شان به غرب بود. و این دوتا دارند می‌روند که از کنار هم عبور کنند. این پیچ تاریخی به این معناست. یعنی هرچه داریم جلو می‌رویم نخبگان و متفکران منصف مصلح در غرب، نگاه‌شان به شرق و بخصوص به شرق اسلامی دارد جدی‌تر می‌شود و آن روشنفکران و روشنفکرنمایان جهان اسلام مجذوبیت‌شان در برابر غرب بیشتر شد، این اتفاقات در 20- 30 سال اخیر همین‌طور ادامه داشته و الآن تحولات جدیدی که دارد اتفاق می‌افتد. شما ببینید کسانی که به اسم اصلاحات و رفورم در جهان اسلام، بطور خاص در ایران از مشروطه به بعد و قبل از مشروطه تا حدودی، این بحث‌ها را می‌کردند الآن کسی نمی‌گوید این‌ها جاسوس بودند، بعضی‌هایشان که قطعاً جاسوس بودند زندگینامه‌هایشان هست، اسناد وزارتخانه‌های انگلیس و فرانسه و بعد آمریکا هست. و بعضی‌هایشان هم لازم نیست و نبوده که جاسوس باشند، طرز فکر این طوری است به دنبال الگوبرداری هستند، و این‌ها از رفورم و اصلاح حرف زدند، اصلاح کار خوبی است و باید هم بشود هر جامعه‌ای باید خودش را مدام اصلاح کند، جامعه‌ای که خودش را اصلاح نکند و خودش را در سقف ببیند این جامعه نابود می‌شود زائل می‌شود هم در دنیا نابود می‌شود و هم به لحاظ ارزشی و اخلاقی و اخروی هم یک جامعه پس‌مانده است! در روایت از پیامبر اکرم(ص) و از حضرت امیر(ع) روایت داریم که هر فرد و هر جامعه‌ای که امروزش مثل دیروز باشد، فردایش مثل امروز، این حتی در نقطه خودش نایستاده، بلکه عقب رفته است! «و هو مغبون» ضرر کرده است. این یعنی چه؟ یعنی لحظه به لحظه، سال به سال، ماه به ماه در فرد، خانواده و جامعه اصلاحات دائمی باید صورت بگیرد. این یعنی اصالت پیشرفت دائمی. منتهی پیشرفت دوبُعدی است، فقط مادی نیست، مادی، معنوی، اخلاقی، معرفتی، پیشرفت مادی‌ای که نتیجه آن فروپاشی اخلاق و خانواده و ایمان بشود آن پیشرفت نیست. عکس آن هم همین‌طور، صرفاً به پیشرفت معنوی و عرفانی حرف بزنیم و بگوییم ما به نیازهای مادی کاری نداریم این هم پیشرفت اسلامی نیست. ولی کسانی به تقلید از رفرمیست‌ها و مدرنیست‌های غرب آمدند که بعد خود آن‌ها پشیمان شدند این‌ها آمدند تازه حرف‌های آن‌ها را در جهان اسلام زدند از جمله در کشور ما در صد سال گذشته، گفتند اصلاح، منظورشان اصلاح جامعه و محیط نبود؛ که این حرف درست است. اصلاح جامعه بر اساس کدام الگو؟ با کدام تعریف از اصلاح، صلاح و فساد؟ تعریف‌ها فرق می‌کند. اما آمدند حتی بحث از اصلاح دین، یعنی همان حرفی که در غرب کردند که گفتند از دل کاتولیسیزم پیشرفت بیرون نمی‌آید با رفورمیزم مذهبی و پیدایش به اصطلاح پروتستانتیزم که تا حدودی مسیحیت سکولاریزه شده است در برابر مسیحیت خرافی واتیکان کاتولیک؛ کسانی آمدند این‌جا هم همین بحث را مطرح کردند که یعنی حتی نوامیس الهی که خداوند برای اصلاح بشر فرستاده، یعنی دین را، آن را هم ما باید خودمان اصلاح کنیم! کسانی که این را می‌گویند برای این که خودشان را نمی‌خواهند اصلاح کنند و بقیه را می‌خواهند اصلاح کنند خدا را می‌خواهند اصلاح کنند، هستی را، تکوین، همه چیز باید اصلاح شود غیر از خودشان! یک مبنای فاسدی را می‌گیرد و هرچه را که با مبانی و منافع اینها جور در نیاید آن باید اصلاح شود. اصلاحش هم به این معنی که او باید به رنگ من و منافع من دربیاید نه این که یک معیاری وجود دارد از من و نفسانیت من و منافع من، منظور این نیست. منظور این است که وقتی از اصلاح مذهب حرف می‌زند یعنی مذهب باید به رنگ من در بیاید. وقتی از اصلاحات اجتماعی می‌گوید اصلاح جامعه می‌گوید، از اصلاح اقتصاد می‌گوید یعنی نقطه مرکزی من هستم و همه چیز باید خودش را با من تطبیق بدهد. خب این یک فکر اصلاح و رفورم بود که از حول و حوش مشروطه هم در ایران مطرح شد و الگوی آن هم انگلیس و فرانسه بودند. در حالی که گفتم در همین دوران‌ها به تدریج هرچه جلوتر آمدیم آنجا نگاه‌ها چطور تغییر کرد؟ اما اتفاق جدیدی که افتاد این بود که در این تفکر اسلامی انقلابی که در سطح جهان دوباره احیاء شده است کسی نه از شرق دفاع می‌کند نه از غرب. شرق اشکالاتی دارد ما اصلاً شرق و غربی به این صورت نداریم، بخصوص امروز، کسی تصور کند که شرق یعنی هند، چین، ایران، این‌ها همه معنوی‌اند و غرب هم یعنی فلان! اصلاً چیزی در بیرون نیست الآن بخصوص نیست. یکسری خرافات در شرق است، یکسری خرافات دیگری در غرب حاکم است. همه این‌ها خرافه است خرافات جدید و خرافات قدیم! خرافات به نام مادیت و پیشرفت و توسعه، خرافات به نام معنویت و اخلاق، خرافات جهل است. استکبار انواع دارد، شرق و غرب گرفتار است. ما امروز باید ابتدا جامعه خودمان را اصلاح کنیم، در جامعه ما جهل هست، در جامعه ما استکبار هست، در جامعه ما خرافه هست، در جامعه ما دوری از ارزش‌های الهی و عقلانی و اخلاقی اسلامی وجود دارد، سیستم و نظام باید دائم اصلاح شود. حوزه ما، دانشگاه ما،‌همه ما باید دائم اصلاح شویم برای این که امروز ایران و جهان اسلام یک نقش تاریخی خاصی پیدا کرده که هیچ وقت این نقش را نداشتیم در این حد نبوده است. شاید فقط در یک دوره در تاریخ ایران قابل مقایسه باشد که اسلام بطور عام و ایران بطور خاص، یک چنین اهمیتی پیدا کرده باشد باید به این توجه کرد.

من برای این که این پیچ تاریخی را بیشتر برای شما توضیح بدهم چندتا عنوان برای شما عرض کنم که ببینید این فحش کردن به پیامبر(ص) و اهانت‌هایی که دارد به پیامبر می‌شود و این واکنش‌های احمقانه نسبت به اسلام چرا می‌شود؟ اولاً این گفتمان را حاکم کرده بودند یعنی به لحاظ نظری همه چیز دوقطبی تعریف بشود. سنت، مدرنیته، اسمش هم روی آن هست این از قبل بوده و کهنه است و رو به زوال است این نو است و رو به تولد است و عصر جدید تازه آغاز شده است. عصر قدیم، عصر جدید، بشر قدیم، بشر جدید، نو و کهنه، این نامگذاری و طبقه‌بندی ایدئولوژیک تبلیغاتی. البته من نمی‌خواهم بگویم نو و کهنه‌ای وجود ندارد چرا، هست ولی نو و کهنه یک وقت‌هایی در ابزار و مفاهیم تجربی مثل صنعت، تکنولوژی، علوم تجربی و تحولات زیستی و معیشتی دارید می‌گویید این حرف درست و منطقی است و حتماً هم درست است اصلاً اجتهاد بخاطر همین تحولات است. دین ثابت راکد همه ابعاد ثابت و راکد معنی ندارد یک بخش دین ثابت است و یک بخش آن متحرک و متحول است. اجتهاد یعنی این که بدانیم کجایش متغیر است کجایش ثابت است و متغیرات چگونه و با کدام ثابتات، منظم چفت بشوند؟ این اجتهاد درست است. تحجّر یعنی تحولات را ندیدن، نو شدن‌ها را ندیدن! فکر کنید همه چیز همیشه مثل هزار سال پیش، پنج هزار سال پیش است و جامعه از هیچ بُعدی هیچ تغییری نمی‌کند این تحجّر می‌شود. نمی‌فهمد که دین پوسته‌ای دارد، احکامی دارد، احکام دین کدام‌ها ثابت هستند و کدام‌ها متغیر هستند این می‌شود تحجر. فکر می‌کند همه دین هسته است و پوسته‌ای و تغییری و اجتهادی وجود ندارد.

جریان دیگر، جریانی است که می‌گوید همه دین، پوسته است و هسته‌ای وجود ندارد. همه‌اش قابل تغییر است سراسر دین باید اصلاح بشود و تغییر بشود، توحید را هم دور بینداز، نبوت و معادش را، شریعتش را، این‌ها هیچ کدام حکم ثابت ضروریِ قطعی الهی و دینی ما نداریم! همه چیز نسبی است! همه چیز شخصی است! و همه چیز تابع منافع ما،‌ امیال ما، فرهنگ ما، شرایط ماست امر ثابتی وجود ندارد. شما در برابر این دو جریان که یکی فسیل و سنگواره به نام مذهب است و یکی لامذهبی است به نام نواندیشی دینی که گاهی اسم آن را روشنفکری می‌گذارد، با این دوتا به هر دو باید توجه داشت. پیچ تاریخی یعنی آن لحظه‌ای که ما توجه داشته باشیم به این دو اشتباه و مغالطه بزرگ و بتوانیم مسیر درست را که اصول محوری است اما در عین حال اصلاح‌خواهی است منتهی اصلاح بر اساس اصول؛ نه تحجر و نه انحطاط. این‌ها بحث‌شان این بود که ما تقسیم کردیم تمام شد، دین، سنت بوده و دین سنتی دارد افول می‌کند و افول کرده، و از این به بعد همه چیز، هر چیز به نام مذهب است صرفاً نمادین است و هندسه نهادهای دینی تغییر می‌کند، نهادهای دینی از متن به حاشیه می‌روند و این تحولات نهادین اجتناب‌ناپذیر است، پیشفرض‌های غربزدگی این‌هاست که البته دارد مدام تضعیف می‌شود بخصوص در این 20- 30 سال دائم دارد تضعیف می‌شود ولی هنوز ریشه دارد، رسوبات فکری دارد چون 200 سال است این‌ها دارد در جهان اسلام تبلیغ می‌شود و صد سال است که بر جهان اسلام حاکم و مسلط هستند و امروز، هنوز آکادمی‌های جهان و رسانه‌های جهان، عمدتاً در اختیار این‌هاست. بنابراین، این دارد ضعیف می شود اما کسی فکر نکند که الآن یک تلنگر بزنی می‌افتد! الآن نبرد اصلی برقرار است و ادامه دارد. این‌ها گفتند که ما از لادینی که بگذریم یک دین سنتی داشتیم که دارد تمام می‌شود همین دارند احکام عبادی فردی‌شان را انجام می‌دهند و بحث تمدن‌سازی در آن نیست. یک عده هم متدینان مدرن و متجدد و تجددزده هستند که این‌ها قلباً فقط خدا را قبول دارند و آن مذهبی‌هایشان هم یک نمازی می‌خوانند و یک حجی هم می‌روند و الا همه چیزشان از کراوات‌شان تا آن چه که فکر می‌کنند و طرز نگاه‌شان به عالم و آدم، تا همه چیزشان به سبک ماست. در واقع با ظاهر هندی و آفریقایی و عرب و ترک و افغانی، قیافه ظاهری‌اش این‌طوری است ولی در واقع، روح او روح انگلیسی و آمریکایی و اروپایی است نگاهش به عالم، یک نگاه کاملاً لائیک و مادی است. قبله‌اش آن طرف است و مراد از پیشرفت و توسعه و اصلاحات و رفورم یعنی چگونگی تبدیل کردن این جامعه به آن جامعه، آن الگوست و هیچ وقت هم به آن نمی‌رسی بلکه همیشه در حال توسعه‌ای! توسعه یافته هیچ وقت نیست همیشه دنبال این سراب باید بدوی! خب این تفکر را بر جهان اسلام حاکم کرده بودند که سنتی‌اش این است مدرنش هم این است هیچ کدام مزاحم ما نیستند بلکه هر دویش به یک نحوی در خدمت ما و در پروژه ما هستند. بعد گفتند از وقتی که خمینی آمد و این حرکت‌ها دوباره احیاء شد یک اسلام دیگر آمد که این‌ها اسم آن را اسلام بنیادگرایی گذاشتند. گفتند ما یک دین سنتی داشتیم در حال زوال بود یک جنازه‌ای بود، یک دین مدرن هم داشتیم متدینین تجددزده و غرب‌زده، این‌ها عوامل خود ما هستند و در این جوامع کمک می‌کردند آچار دست ما هستند که کشورهایشان را در خدمت منافع و فرهنگ و ارزش‌های ما در بیاورند. اما این وسط یک چیز دیگری به نام دین بنیادگرا، یا بنیادگرایی اسلامی بوجود آمد که از این به شدت نگران شدند و سعی کردند این را با مارک خشونت و تروریزم، از صحنه حذف کنند در بحث‌های جامعه توسعه، مدام دارد مصرف می‌شود! تقدس‌زدایی و تحولات ارزشی و عام شدن همه مفاهیم، و بعد شهری شدن و صنعتی شدن، دیگر جایی برای مذهبی بودن نمی‌گذارد. مذهبی بودن با شهرنشینی و نوسازی منافات داشت. شهرنشینی به سبک سرمایه‌داری یکی از پیشفرض‌هایش این بود که تقدس‌زدایی از همه چیز بکنی. این در الگوهای مسیحی و لائیک اروپا در غرب، معنی بود. اساساً الگوهای اسلامی الگوهای دیگری است و اصلاً این‌طوری به مسائل نگاه نمی‌کند. پیش‌بینی این‌ها این بود که عملکردهای دینی به نهادهای دینی خاصی می‌رود و در حاشیه جامعه متمرکز می‌شود کارکردهای آموزشی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی که قبلاً در اختیار مذهب بوده، به نهادهای سکولار و غیر دینی منتقل می‌شود تمام آنچه که به نام امور دنیوی در عرصه امور امر عمومی مطرح بود این‌ها به نهادهای به اصطلاح دنیوی سپرده می‌شود حالا می‌خواهی اسم این را زوال دین بگذار، می‌خواهی بگذار افول دین، می‌خواهی بگذار بهتر شدن دین، می‌خواهی بگذار تلطیف دین! حالا مهم نیست که چه اسمی می‌گذاری حالا بعضی‌ها شاعرانه و کلاهبردارانه اسم روی آن می‌گذارند اما بعضی‌ها صریح حرف‌هایشان را می‌زنند. اسمش مهم نیست ولو این خودش این است که دین حق ندارد در روابط انسان با انسان و انسان با جامعه، دخالت بکند. اکثر رابطه انسان با خداست و یک تحول اجتماعی طبیعی هم هست و کسی هم توطئه نکرده، دوره دین گذشته است! می‌گوید ما تا به حال چنین چیزی را تفسیر کرده بودیم این را همه جا، جا انداخیم. اما آن چیزی که پیچ تاریخی بزرگ به لحاظ فرهنگ بشری است و مسیر دنیا را دارد تغییر می‌دهد و جهت تاریخ را تغییر داده و در تقدیر بشریت دست برده، همین چیزی است که این‌ها اسم آن را اسلام بنیادگرا گذاشتند از دل مذهب و دین، یک انقلاب متولد بشود انقلابی کاملاً مردمی، و بعد این انقلاب، فقط یک شورش برای تغییر رژیم سیاسی نباشد بلکه مدعی تمدن‌سازی باشد این آن پیچ تاریخی است و آن وقت مسئولیت شما به عنوان مسئولیت دانشگاه و حوزه، این‌جا معنادار می‌شود. گفتند ما فکر کردیم این حرف‌ها تمام شد انجام دادیم اما این جریان فکری آمده که تمام این تقسیم‌بندی‌های سنتی، مدرن، بشر جدید، بشر مدرن، همه این‌ها را بیرون ریخت و گفت تقسیم را بر اساس زمان از این به بعد نمی‌کنیم بلکه بر اساس معیارهای وحیانی و عقلانی و اخلاقی تقسیم می‌کنیم. مفاهیم تقسیم می‌شوند به درست و غلط، عادلانه و ظالمانه، به نو و کهنه تقسیم نمی‌شوند و در عین حال، نگاه به دین باید نگاه اجتهادی تمدن‌ساز نوگرا باشد اما نوگرایی نه به مفهوم پشت کردن به اصول و پا گذاشتن روی بنیادهای اصلی تفکر الهی. این پیچ تاریخی این‌جا معنی پیدا می‌کند که این‌ها گفتند این جریان تمدن‌ساز انقلابی که با شعار و ادبیات اسلامی آمده، دارد ادعا می‌کند که باورها، ارزش‌ها و رفتارهای دین، هر سه، عقاید- اخلاق و احکام؛ باورها و ارزش‌ها و رفتارهای دینی در همه عرصه‌ها و قلمروهای زندگی دخالت و تأثیر دارد. در ازدواجت، در تعلیم و تربیتت، در خانواده‌ت، موقع تفریح، در کارگاه، در آزمایشگاه، در پارلمان، هرجا که هستی، اسلام یک شیئی در کنار بقیه اشیاء نیست، اسلام یک روش زندگی است، روش زندگی توحیدی است نمی‌توانی عرصه دین و دنیا را تفکیک کنی. نمی‌توانی بگویی نهادها یا دینی‌اند یا غیر دینی‌اند. چون این اسلام می‌گوید همین‌طور که مسجد نهاد دینی است دانشگاه و مجلس و دولت و کارگاه و مزرعه و جبهه هم معرکه دینی است تفکیک این عرصه‌ها از هم، این نگاه، این را قبول ندارد این یک پیچ تاریخی بود چون همه فکر کردند دوران این تفکر گذشته و اصلاً کسی این حرف‌ها را نمی‌فهمید. این یک پیچ تاریخی بود. دوباره پرچم انبیاء بالا رفته و مدام از آن خشونت و اتهام و اهانت از آن طرف می‌آید، ترور از آن طرف شروع می‌شود، جنگ‌ها از آن طرف شروع می‌شود، در این 30 امام(ره)، انقلاب یک گلوله به سمت کسی شلیک نکرد، جنگ صدام را آن‌هاش شروع کردند، تروریزم را این‌ها شروع کردند، محاصره را این‌ها شروع کردند حتی قطع رابطه ایران و آمریکا را هم آن‌ها شروع کردند، همه چیز از طرف دشمن شروع شده است هیچ گلوله‌ای از این طرف شلیک نشده است. چه کسی دارد خشونت و اهانت را در جهان حاکم می‌کند؟ چه کسی به جای این که بگوید پیامبر اسلام را بشناسیم حرف‌هایش را گوش کنیم هرجایش را قبول ندارم بگویم چرا قبول ندارم، به جایش بیاییم مدام کاریکاتور بکش، فیلم بساز، کتاب سلمان رشدی بنویس، فحش بده، اهانت کن، و هر گندابی که به خودتان می‌چسبد به پیامبر اکرم(ص) نسبت می‌دهید. چرا منطقی برخورد نمی‌کنید، چرا زیر میز می‌زنید؟ ببینید آن‌هایی که در بازی شطرنج دارد اوضاع خراب می‌شود می‌بیند دارد کیش و مات می‌شود یک مرتبه تقی زیر میز می‌زند! الآن غرب دارد زیر میز می‌زند. ما داریم با یک گوریل شطرنج بازی می‌کنیم. با گوریل! هر لحظه ممکن است با مشت توی صورتت بکوبد. تو داری شطرنج بازی می‌کنی درست بازی کن. کیش و مات شدید! در این 30 سال هر کاری کردید به ضررتان تمام شد، این فکر مدام گسترش پیدا کرد، چرا گوریل‌بازی درمی‌آوری؟ چرا به پیامبر فحش می‌دهی؟ رسانه بگذارید در آمریکا، در اروپا، در غرب، ملت‌هایتان بشنوند مسلمان‌ها، آن‌هایی که آگاه هستند، عاقل‌اند، عقلای مسلمان‌ها، آن‌ها بیایند حرف بزنند پیامبر را معرفی کنند، شما هم هرچه دل‌تان می‌خواهد بگویید. بگذارید ملت‌هایتان، بگذارید بشریت انتخاب کند و تصمیم بگیرد چرا به شعور بشریت اهانت می‌کنید؟ اگر به شعور مردم در اروپا و آمریکا و جهان احترام می‌گذارید فحش ندهید، تهمت نزنید بیایید بنشینید حرف‌هایمان را بگوییم و ادله‌مان را روی میز بگذاریم شفاف، منطقی و اخلاقی حرف بزنیم. بگذارید بشریت 7 میلیارد انسان خودشان انتخاب کنند. اگر پیامبر اکرم(ص) را انتخاب نکردند اگر این تهمت‌هایی که شما می‌زنید آخرش گفتند بسیار خب «لکم دینکم ولی دین» ولی شما می‌دانید که فضا باید غبارآلود بشود بشریت نباید پیامبر را بشناسد اگر بشناسد کار خراب می‌شود این‌ها می‌خواهد نشناسند. آقا این خشونت و تروریزم است، این زن‌باره است! اسلام دین شهوت است! اسلام دین خشونت است! مسئله جنسیت خلاف شهوت است کلاً و مطلقاً خلاف معنویت است. در عمل رفتند این کارها را کردند خیلی خب این مدل شماست! مدل اسلام، ازدواج است. ازدواج به معنویت کمک می‌کند در منطق شما ضد معنویت است. خب این دوتا منطق است بیا با بشریت حرف بزن و بگو کدام منطق درست است؟ منطقی که ظاهراً بگویی این‌ها قدسی است، این‌ها عرفی است و عرصه ماده و معنا را تفکیک کنی و بگویی زندگی نجس است، نه ازدواج، نه کار، این‌ها همه فلان است در زبان! اما در عمل هم کثافتکاری کنی در عرصه شهوت و مسائل جنسیت، و هم انواع کثافت‌کاری‌های جنسی و اقتصادی را بکنی و همه جا هم دخالت کنی! این یک منطق است این منطق کلیسای غرب و سکولاریزم غربی است. هر دویش. این‌ها دو سر یک کرباس هستند! چه صلیبی، چه صهیونیست، چه لائیک آن؛ چه شاخه چپ مدرنیته، چه شاخه راستش، چه مارکسیست، چه لیبرال سرمایه‌داری، شما 150 – 200 سال است جهان را به خاک و خون کشیدید خب امتحان‌تان را دادید بروید کنار بگذارید بقیه بیایند حرف بزنند نوبت ماست. این‌ها از این می‌ترسند! می‌ترسند مسلمان‌ها بگویند نوبت، نوبت ماست. دیگر شما 200 سال هر کار کردید کردید، چه نکات مثبت‌تان چه آن‌جایی که گند زدید. بروید کنار، حالا نوبت ماست،‌ بگذارید ما هم حرف‌مان را بزنیم و ما هم کارمان را بکنیم. این‌ها از این می‌ترسند. از این که یک تفکری بیاید بگوید ما بر تمام عرصه‌های قلمرو زندگی، همه جا ما می‌توانیم دینی و انسانی عمل کنیم قرار نیست در مسجد و کلیسا مذهبی باشیم و در عالم سیاست حیوان باشیم، غیر مذهبی. تفکیک مذهب از سیاست! در مسجد و کلیسا برویم مذهبی باشیم و در اقتصاد و بازار، تفکر سرمایه‌داری حیوان باشیم و بگوییم اقتصاد از مذهب و اخلاق و شرع جداست. در کلیسا مذهبی باشی در مسجد مذهبی باشی، بعد بروی در خانواده با زنت، با فرزندت و شوهرت غیر مذهبی باشی! یعنی ظلم کنی، دروغ بگویی،‌ خیانت کنی، دیکتاتوری کنی، سوء استفاده کنی، خب اسلام با این تفکیک نهادها از هم به این شکل مخالف است. بله، یک وقت تخصصی است می‌گویی هرجا برای یک کاری است، این سالن برای یک کار است، آن سالن برای یک کار است، این اشکالی ندارد این تقسیم کار و کارکردهاست. اما یک وقتی داری امر دنیا و آخرت را، امر ماده و معنا را، قدسی و عرفی را تجزیه می‌کنی، این‌ها را اسلام قبول ندارد. این‌ها آن پیچ تاریخی است. این آن پیشنهاد جدید به بشریت است که آقا همه کارهای عقلانی عادلانه انجام بشود همه با رویکرد توحیدی، اخلاقی و دینی و انسانی باشد نه غیر انسانی.

پیچ تاریخی آن لحظه‌ای است که تفکری آمده می‌گوید ما نهادهای دینی را از نهادهای دنیوی و عرفی جدا نمی‌کنیم ما نمی‌گوییم نهادهای ظاهراً عرفی، آموزشی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، خانواده جداست، بلکه می‌آییم بسط دین می‌دهیم در جامعه و همه نهادهایی که شما می‌گویید غیر دینی است در این‌ها روح دین دمیده می‌شود. روح دین دمیده می‌شود یعنی چه؟ یعنی روح اخلاق، عدالت، برادری، گذشت، محبت، و فداکاری برای همدیگر. این می‌شود دین. دانشگاه و مدرسه و بنیادهای اقتصادی و حکومت و احزاب، همه این‌ها باید دینی بشود. نه این که اسلام جدا یک چیز دیگر است و احزاب جدا. اگر این کار شد می‌دانید همین اتفاق می‌افتد تمام کسانی که وارد کارهای حزبی و سیاسی می‌شوند ولو شخصاً نماز هم بخواند کلیسا هم برود مذهبی باشد اما در عرصه سیاست مذهبی نیست. مذهبی نیست یعنی چه؟ تفکیک دین از سیاست، یعنی من در این عرصه، رشوه می‌گیریم و می‌دهم، دروغ هم می‌گویم، خیانت هم می‌کنم چون هدف من دنیا و قدرت و ثروت است. اما اگر قرار شد عرصه سیاسی دینی باشد. البته دین‌بازی و دین‌نمایی نه، بلکه دین واقعی، دین را سیاسی نکنید بلکه سیاست را دینی کنید، دین را ابزار کسب قدرت و ثروت نکنید قیافه مذهبی بگیرید و رفتار غیر دینی و غیر مذهبی بکنید این کارها هم خیلی شده است. یکی از دلایل رشد سکولاریزم در دنیا همین بود که کسانی با قیافه و تیپ و ادبیات و شعارهای دینی و مذهبی آمدند و رفتار لامذهبی کردند. مردم گفتند آقا حال‌مان از این نوع اداهای مذهبی بهم خورد! همین مذهب نباشد بهتر است چون شما که به اسم مذهب می‌آیید و منافع خودتان را لامذهبانه تأمین می‌کنید باعث هم کینه و نفرت مردم نسبت به مذهب می‌شوید و هم شک به اصالت، و این که جامعه می گوید اگر مذهب این است ما غیر از این که استفاده ابزاری از آن برای قدرت و ثروت و شهرت یک کسانی و ظلم به دیگران بشود ما چیزی ندیدیم! پس بهتر است که کنار برود. این بود که یک دوره‌ای سکولاریزم در غرب توجیه منطقی پیدا کرد، که مذهبی که بنیاد استدلالی و عقلانی ندارد یعنی مذهبی که کلیسا می‌گفت همین بود. مذهبی که در باب نظام‌سازی و تمدن‌سازی و حکومت ندارد خودش می‌گوید مذهب از سیاست جداست! مذهبی که اخلاق را صرفاً شخصی تعریف می‌کند دیگر اخلاق اجتماعی را کاری ندارد اما از آن طرف یک محملی درست کرده که کسانی به قدرت و ثروت و شهرت و ریاست برسند و یکسری هم سر این مفاهیم جنگ مذهبی و دینی راه بیفتد، خب بله، این مذهب یا منشأ سوء استفاده از مذهب برای دنیای یک عده‌ای است یا مذهب خشونت جنگ دینی و مذهبی است. یعنی هم نمی‌گذارد مدارا باشد و هم نمی‌گذارد پیشرفت باشد! بنابراین بله، این مذهب را باید از سیاست و اقتصاد و جامعه جدایش کرد این‌جا خوب است اتفاقاً این مذهب را باید کنار گذاشت چون لااقل جنایاتی که می‌شود دیگر به نام مذهب نشود. اما بحث و سوال این بود که کدام مذهب؟ از کدام مذهب دارید حرف می‌زنید؟ شما نباید تجربه کلیسای مسیحی فئودالی قرون وسطای خودتان را بر همه ادیان و همه بشریت و بر همه جا به لحاظ نظری حاکم کنید بعد هم به لحاظ عملی چه جنایتی بود که کلیسای قرون وسطا کرد و شما در دوره رنسانس نکردید؟ شما صد برابر آن‌ها جنایت کردید. هرچقدر آن‌ها جنایت کردند شما هم کردید بعلاوه! اما این پیچ تاریخی یعنی یک ایده جدیدی مطرح شد که گفت مذهب و مذهبی بودن بهانه‌ای برای چپاول دیگران، تسلط بر دیگران نیست مذهب، مذهب غیر خرافی، مذهب توحیدی، یک معیار و شاقولی است که با آن هم حکومت را باید نقد کرد و همه جامعه را باید نقد کرد به این معنا همه چیز باید دینی باشد و این‌ها از همین ترسیدند که یک تفکری می‌آید که نهادهای دینی و غیر دینی قائل نیست این‌طوری نیست که بگویند یک تمایز ذاتی بین نهادهاست! بلکه دارد می‌گوید همه آنچه که با نهاد عرفی می‌دانیم همان را با قصد قربت و با رعایت شریعت الهی می‌شود به دینی تبدیل کرد و به یک معبد و پرستشگاه تبدیل کرد، کتابخانه می‌شود معبد، دانشگاها می‌شود معبد، جبهه می‌شود معبد. مزرعه و کارخانه می‌شود معبد؛ این‌ها دیگر این‌طوری نیست که بگویید آزمایشگاه و لابراتوار و کتابخانه و دانشگاه، نهاد غیر دینی؛ پارلمان و دادگستری و دارالشورا و مجلس و حکومت و دولت نهادهای غیر دینی سیاسی، بازار هم نهاد غیر دینی اقتصادی، مسجد هم نهاد دینی! این‌طوری نیست. مسجد مثل پمپ بنزین است می‌روی آنجا بنزین می‌زنی بعد راه می‌افتی همه جا را معنوی می‌کنی. می‌آیی مسجد آنجا به لحاظ دینی و معنوی خودت را شارژ کن، و ارتباطت را با خدا و با بقیه مؤمنین برقرار کن، روزی پنج بار تجدید پیمان با خداوند، روزی پنج بار تجدید پیمان، مثل این که کسی روزی 5 بار برود کارت بزند بگوید آقا ما هنوز هستیم! ما هنوز در همین جبهه‌ایم! روزی 5 بار می‌روی با خداوند بیعت می‌کنی و می‌گویی ما هستیم. در فاصله 4- 5 ساعت بین این نماز تا آن نماز می‌گویی من خودم را حفظ می‌کنم 4- 5 ساعت دیگر باید بروم با خداوند بیعت کنم که آقا من در مسیر تو هستم. بعد از مسجد که بیرون می‌آیی در فاصله آن 3- 4 ساعت هر نهادی که سر راه توست باید دینی کنی. منتهی دینی به معنی گردن کلفتی نیست! که ما آمدیم شما را دینی کنیم! دینی این‌طوری نه. دینی‌ای که مرکزیت آن با عقل و قلب است. با عمل و اخلاق و با عدالت است، با اجرای عدالت همه جا را دینی کنیم.

گفتند با یک تفکری روبرو شدیم که می‌گوید کار عبادت است، کارگر عابد است و کارخانه هم مسجد است. حزب معبد می‌شود اگر حزبی دنبال عدالت و نشر توحید و خدمت به خلق است؛ اما اگر دنبال قدرت و باند تشکیل دادن است، نه؛ می‌شود معبد شیطان. حزب را می‌شود نهاد دینی کرد. رسانه را، دانشگاه را، همه جا را. دیگر مرزی بین دین و... ما نهاد دینی و غیر دینی نداریم، همه نهادها در خدمت عدالت و رشد بشر باید دربیایند در حالی که گفتمان سکولاریزم می‌گفت که اولاً نهاد دین داریم و نهاد غیر دین، با هم فرق می‌کنند. نهاد دین حرمت و قداست دارد، شما می‌دانید این‌ها همه جنایت‌های عالم را می‌کردند الآن هم می‌کنند آخرش هم می‌رود کلیسا! این یعنی چه؟ یعنی اشکالی ندارد که شما مذهبی باشی کلیسا هم بروی، مسجد هم بروی همه جور جنایت هم بکنی، اشکالی ندارد می‌شود! دینی تعریف شد و بر جهان حاکم شد که بخصوص در این دو سه قرن، حالا از نوع بودایی، مسیحی، شیعه، سنی، همه‌اش بود یک دینی را دایر کردند که شما همه کار می‌توانی بکنی در عین حال مذهبی باشی! چه نوع مذهبی؟ می‌بینید که من ریش دارم! حجاب دارم! حالا آن موقع که این‌ها هم نبود کمتر بود. حالا نمازی می‌خوانیم، حرم امام رضا(ع) می‌رویم. شاه حرم امام رضا(ع) می‌آمد می‌گفتند شاه شیعه! مثل این خادم‌الحرمین است. بوش می‌رود دوتا ملت را به خاک و خون می‌کشد و صدها هزار نفر را کشته و معلول و نابود می‌شود بعد می‌رود کلیسا. الآن می‌دانید هم بوش، هم کلینتون، هم اوباما همه‌شان کلیسای خاص دارند و همه‌شان کشیش سرخود هستند، اصلاً کشیش سرخونه دارند! هر کدام با یک فرقه و شبکه‌ای هستند خیلی آدم‌های مذهبی‌اند! این‌ها مثل 50 سال پیش نیستند این‌ها همه مذهبی‌اند! ولی این‌جور مذهبی است! مثل خود ماها. یک جورش هم ماها هستیم طرف می‌رود مسجد می‌آید بعد هم می‌رود در بازار و اداره، رشوه‌اش را هم می‌گیرد. بالاخره هر کاری به جای خود! هر کسی هر کاری انجام می‌دهد به جای خود! آدم باید به همه کارهایش برسد! این‌جا نهاد دینی است من این‌جا مذهبی‌ام. آن‌جا نهاد غیر دینی است، دین از سیاست، از اقتصاد، از بازار، از دانشگاه، جداست. تفکیک تخصصی. این دوران مدرن. حالا این گفتمان با حرکت امام(ره) دوباره ازهم پاشید که این حرکت برای امام نیست برای اسلام و اسلام اهل بیت است. این‌ها می‌گفتند ما یک مسجد داریم یک موزه. فرق آن چیست؟ در مسجد بی‌کفش می‌روی و به موزه برای تفریح می‌روی! و الا مسجد هم یک جور موزه است! فرق نهاد دینی و غیر دینی این‌طوری چیز کردند می‌گویند شما چطوری به موزه می‌روی؟ آیا همان‌طوری به مسجد می‌روی؟ همان‌جور که مسجد می‌روی پارک می‌روی؟ نه دیگر، دو جور است، سه جور است، پس این‌ها از هم جدا هستند. در حالی که در تفکر اسلامی شما پارک هم برای تفریح که می‌روی وقتی نیت‌تان و روش‌تان درست است همان پارک و تفریح‌تان هم عبادت است. بعد می‌فرماید آن لحظه‌ای که برای تفریح سالم با خانواده و دوستانت می‌گذاری، همان لحظه عبادت است در حال عبادتی. برای این که این نیاز تو هست یا نیست؟ اگر نیاز است و به روش مشروع تأمین بشود در مسیر تکامل توست، خوابت، ازدواجت، کارت، استراحتت، لذتت هم می‌شود مشروع و عبادت. این‌ها دوتا دیدگاه است این‌ها این دیدگاه را نمی‌توانند بپذیرند. تحت عنوان تقسیم کار اجتماعی، نهادهای اجتماعی زیاد شدند و اگر بخواهیم این همه نهاد اجتماعی را، همه را دینی بدانیم و دینی کنیم نهادهای عرفی و اجتماعی و حقوقی و سیاسی اگر همه این‌ها دینی بشوند پس ما کجا برویم کارهای دینی خاص بکنیم؟! مشکل جا دارند شما همه کارهایتان، اصلاً کارکرد نهادها، کارکرد دین در این دوتا دیدگاه امتفاوت است. این‌ها معتقد بودند که دین لااقتضاء است. دین، وقتی که کسی می‌گوید دین از اقتصاد، سیاست، دانشگاه، پارلمان، رسانه، خانواده، از این‌ها جداست این‌ها همه مفاهیم و نهادهای سکولار هستند معنی‌اش این است که بود و نبود دین نسبت به این‌ها مساوی است! چون گفتند فقط رابطه شما با خداست، خب رابطه ما با کدام خدا؟ یک خدای انتزاعی خیالی محض، با آن خدا بله. این نگاه عقلانی اسلام؛ و این هم بُعد دیگری. یک عده‌ای دین را نقطه مقابل عقل تعریف کردند در مورد مسیحیت اروپا هم بحث می‌کردند و یک جاهایی هم واقعاً درست می‌گفتند. و هرجا هم که دین است عقل نیست، و باید یک جوری بسازی، اگر کسی می‌خواهد یک کسی هم دیندار باشد هم دانشمند، و عاقل باشد مشکل دارد یک حفره و شکافی در درونش هست ولی خب باید یک جوری این را حل کنی.

یکی دیگر از نگرانی‌های غرب، می‌خواهم بگویم سر این قضیه است چون این‌ها با مذهبی روبرو بودند که کلیسای کاتولیک آن می‌گفت عقل، شیطان است! کلیسای پروتستانش، لوتر، می‌گفت که عقل، پتیاره است! این‌هایی که می‌گویم عین عبارات این‌هاست. لذا می‌دید هم کاتولیکش، هم پروتستانش، جریان به اصطلاح مسیحیت پس از رنسانس، مسیحیت نو، نواندیشی، هردویشان این‌ها با عقل میانه‌ای نداشتند لذا این‌ها خیلی راحت آن‌جا می‌گفتند نهادها یا عقلانی‌اند یا مذهبی‌اند! اصلاً این‌ها برایشان مشکلی نبود، سکولاریزم از دل تفکر کلیسا بیرون آمد. اما یک مرتبه روبرو شدند با پیامبری که این‌قدر به او اهانت می‌کنند می‌فرماید: «ما عُبِدَالله بمثل العقل» با هیچ عنصری مثل عقل، نمی‌شود خداوند را عبادت کرد یعنی حتی عبادت خدا که دیگر معنوی‌ترین کار و لحظه انسان است، پیامبر اسلام(ص) آن را با عقل گره می‌زند. البته عقل، نه فقط به معنی عقل تجربی آزمایشگاهی حسی، عقل مراتب دارد. ولی عقل، یعنی درک، آگاهی. خب با پیامبری روبرو شدند که فرمود: «.. وَ لاَ بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیّاً وَ لاَ رَسُولاً حَتَّى یَسْتَکْمِلَ اَلْعَقْلَ ... وَ لاَ بَلَغَ جَمِیعُ اَلْعَابِدِینَ فِی فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ اَلْعَاقِلِ...» پیامبر(ص) فرمود خداوند تمام انبیاء را فرستاد به یک معنا برای این که عقل بشر را رشد بدهند، بشر بدون انبیاء کم عقل است، نه این که انبیاء و دین رقیب عقل هستند. حضرت امیر(ع) می‌فرماید خداوند پیامبران را فرستاد «و یثیرو لهم دفانن العقول» عقلانیت بشر، دفن شده، انبیاء نیامدند که عقل را حذف کنند! این‌طوری که کلیسا می‌گفت بلکه انبیاء آمدند عقل را لایروبی و گردگیری کنند از زیر خاک این دفینه و این گنج را بیرون بیاورند. روش مواجهة درست بشر با عقل را آموزش بدهند و عقل را فعال کنند. نه این که عقل را از صحنه حذف کنند. تفاوت دارد اسلام با آن دینی که آن‌ها در اروپا دیدند که البته آن دین تعالیم حضرت مسیح(ع) نیست، مخلوطی از آن‌ها و ضد آن‌هاست. ولی آن‌ها برداشت‌شان از دین این بوده است.

پیچ تاریخی به لحاظ نظری و به لحاظ اجتماعی و آثار سیاسی‌ای که داریم می‌بینیم یک بُعدش همین است. چرا به پیامبر فحش می‌دهند و اهانت می‌کنند؟ برای این که مبنای نگاه این‌ها به دین و تمدن و حق و تکلیف را پیامبر(ص) زیر سؤال برده است. پیامبری که می‌فرماید خداوند هیج پیامبر، هیچ نبیّ و رسولی را نفرستاد «.. وَ لاَ بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیّاً وَ لاَ رَسُولاً حَتَّى یَسْتَکْمِلَ اَلْعَقْلَ» مگر برای این که عقلانیت بشر را کامل کنند. یعنی بشر، بدون دین و انبیاء ناقص‌العقل است. قرآن، رقیب عقل و در عرض عقل نیست، قرآن آمده عقل ناقص بشر را کا مل کند. پیامبر(ص) فرمود تمام انبیاء آمدند، هرجا دیدید عقل را برخلاف دین و دین را برخلاف عقل معنا می‌کنند بدانید یا سوء تفاهم است یا سوء تفسیر است «... وَ لاَ بَلَغَ جَمِیعُ اَلْعَابِدِینَ فِی فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ اَلْعَاقِلِ...» پیامبر(ص) فرمودند تمام عبادتگران را یک طرف بنشانید و عبادتگران عاقل را یک طرف بنشانید. هیچ عبادتی عبادت عاقلان نیست. خب این حرف‌ها به نام دین، هرگز در غرب و شرق عالم زده نشده، در جهان بودیزم و هندوئیزم، و در جهان یهودی و مسیحی شرق و غرب، هیچ جا کسی این حرف‌ها را نزده است، نه طرفداران دین و نه مخالفان دین. پیامبر اکرم(ص) این حرف‌ها را دارد می‌گوید. البته این حرف انبیای قبل است ولی از زبان پیامبر(ص) دارد گفته می‌شود. این‌ها باید هم به پیامبر(ص) فحش بدهند و اهانت کنند برای این که همه سنت‌شان را و هم مدرنیته‌شان را زیر سؤال برده است هم مذهب‌شان را و هم لامذهبی‌شان را زیر سؤال برده است. پیامبری که فرمود: «.. مَا أَدَّى اَلْعَبْدُ فَرَائِضَ اَللَّهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ ...» هیچ کس هیچ عبادتی را درست انجام نداده مگر این که بداند که دارد چه می‌گوید و چه کار می‌کند؟ یعنی حتی آن فریضه و واجب فقهی‌ات هم باید همراه با عقل باشد «حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ» حتی حضور قلب و حضور عقل، هر دوی این‌ها لازم است و الا عبادتت عبادت نیست. این‌ها را پیامبر(ص) فرموده است. فرموده عبادت طوطی‌وار برای یک کار حداقلی خوب است اما این‌ها رشد نمی‌دهد، رشدش خیلی کم است. و این پیامبر فرمود ما البته سطوح درک متفاوت مردم را هم رعایت می‌کنیم و باید بکنیم. خداوند به ما فرمان داد اصلاً همه انبیاء همین‌طور بودند ما معتقد نبودیم که هممه چیز را به همه در یک شرایطی یک جور می‌شود گفت! نه، بشریت، شرایط اجتماعی، شخصی، خانوادگی، سطوح عقلانیت‌شان، ظرفیت‌شان با هم متفاوت است ما باید همه را رعایت می‌کردیم. ما با بشر در حد شعور و درک او، با هر کسی و با هر جمعی و جامعه‌ای در حد درک‌شان سخن گفتیم ولی با همه یک چیز را گفتیم. یک حق را گفتیم ولی در سطوح مختلف. «إنَّا مَعَاشِرَ الانْبِیَآءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی‌ بقَدْرِ عُقُولِهِمْ» ما از طرف خداوند مأمور هستیم با همه بشریت حرف بزنیم اما با هر بخشی به حسب درک و فهم خودشان، و به اندازه ظرفیت عقلی خودشان، مراتب عقل، سطوح عقل. و بعد فرمودند « أَمَرَنی رَبّی بِمُداراةِ النّاسِ کما أَمَرَنی بِأَداءِ الفَرائِضِ» همان خدایی که به من فرمان داد که واجبات و فرائض را به بشریت بیاموزم همان خدا به من فرمان داد که با مردم مدارا کنم. از همه به یک اندازه توقع نداشته باشم. ببینم ظرفیت افراد چقدر است و خودم را آن‌ها تطبیق بدهم. با کودک به زبانی کودکی سخن بگویم، با جاهل طوری که او بفهمد سخن بگویم با یک نابغه هم سخن بگویم. قرآن یک ظرفیت منحصر بفردی است که از یک نابغه تا یک عامی، همه می‌توانند با آن رابطه برقرار کنند. هرکسی به حسب وسع و وقت خودش.

خواهران و برادران ببینید این اهانت‌هایی که دارد می‌شود شما فکر نکنید یک قبطی و مصری و بیژن کچلی یک جایی، یا یک آقایی پیدا کنید یک خانمی، یک عقده روانی یک جایی پیدا کنید بگویید این‌ها کردند! مسئلة این‌ها بهانه است. کسی اگر از این اهانت‌ها بخواهد برود سراغ جنگ دینی، یا یک کسی به امام هادی(ع) توهین کند، آن یکی به حضرت زهرا(س) اهانت کند و... همه این‌ها یک موج است یک مشت دیوانه و خل و چل یا مزدور آن وسط پیدا می‌شوند که این‌ها روی صحنه‌اند! اصل مسئله پشت صحنه همین است که عرض کردم. تقسیم‌بندی این‌ها بهم ریخته است! نوع نگاه‌شان، تفسیرشان، نوع تمدن‌سازی دارد زیر سؤال می‌رود. مسیر تاریخ دارد تغییر می‌کند. یک دوره‌ای از تاریخ دارد تمام می‌شود و یک دوره جدیدی دارد شروع می‌شود. این‌ها می‌خواهند از این پیچ تاریخی که دارد اتفاق می‌افتد و شروع آن انقلاب ما بود از این پیچ تاریخی یا درست عبور نکنیم یا مسیر انحرافی برویم یا به جای این که جهان به موقع بپیچد توی خاکی برود! این‌ها نمی‌خواهند از اسب قدرت و ثروت و رسانه پایین بیایند، باید آن‌ها را پایین بکشیم. باید این‌ها را از این اسب پایین بکشیم. منتهی چگونه؟ 1) اصلاح خودمان. اصلاح جامعه و حکومت خودمان، ‌اصلاح دانشگاه و حوزه خودمان، تا می‌توانیم خودمان را اصلاح کنیم. چون ممکن است کسی خودش اصلاح نشده بخواهد یک کس دیگری را پایین بکشد زیر دست و پای اسب بیفتد! به جای این که او را پایین بکشد. 2) روش پایین کشیدن یک تمدن ظالم و تبدیل آن به یک تمدن عادل و پیشرفته، روش آن با گردن‌کلفتی و فحش نیست. تولید علم، قدرت اقتصادی، ‌تولید اقتصاد، مصرف کم، برسیم به لحظه‌ای که تولید علم‌مان از ترجمه بیشتر بشود، صادرات‌مان از واردات‌مان بیشتر شود. این‌ها دوتا مشخصه است.

والسلام علیکم و رحمه الله



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha