شهریور 1381

پرسش و پاسخ در: ولایت فقیه، تساهل و گفت وگو، موسیقی و...

مشهد مقدس - همایش آموزشی فرهنگی دانشجویان سراسر کشور

برای این‌که انشاالله همه‌ی دوستان وقت بکنند سوال خود را بپرسند لطف کنند حداکثر در زمان دو دقیقه سوال را مطرح کنند. انشاالله جناب استاد هم به صورت مختصر پاسخ بدهند که بتوانیم همه‌ی دوستان را پاسخگو باشیم.

سعی می‌کنم ولی قول نمی‌دهم. شما سوال‌های آسان بکنید که من بتوانم سریع جواب بدهم.

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سوال من دو قسمتی است. یک قسمت را از جایی شروع می‌کنم که سوال ولایت مطلقه‌ی فقیه مطرح است. در جامعه‌ی دانشجویی ما متأسفانه یک فضای دگم و دگماتیسمی فراگیر شده است. دگماتیسم این است که انسان وقتی می‌خواهد از یک چیزی صحبت کند یا از چیزی دفاع کند و از یک مقوله‌ای صحبت کند، در حالی که هنوز به صحبت‌ها و گفتگوی او گوش نکرده هزار برچسب و انگ به صحبت و اندیشه و فکر او می‌زند و بدون این‌که به عقایدش گوش کند او را رد می‌کند. من می‌خواهم از جناب استاد سوال کنم که این دگماتیسم را چطور می‌توان کم‌رنگ یا بی‌رنگ کرد و چطور می‌توان در جامعه و خصوصاً در جامعه‌ی دانشگاهی یک تفکر تحلیلی را حاکم کرد؟ خیلی ممنون.

متشکرم. نکته‌ی اول فرمایش شما کاملاً وارد است. این ماشین احتیاج به سوخت فکری دارد. شما باید هر چند وقتی بلکه به طور مداوم مسئله‌ی آموزش تئوریک در جامعه را جدی بگیرید. باید به تعلیم و تربیت جواب داد و در مورد آن بحث کرد. من روز اول عرض کردم که یک نفر از حضرت امیر(ع) در خط مقدم نبرد و جبهه سوال نظری می‌کند. فرد یک سوالِ جناحی و سیاسی پرسید و گفت چرا با همدیگر می‌جنگیم؟ امام گفت به این دلایل با هم می‌جنگیم. یا یک نفر دیگر وسط درگیری آمد و از حضرت امیر(ع) راجع به توحید سوال کرد. یک همرزم او در آن‌جا بود که گفت آقا وقت گیر آورده‌ای؟ وسط جنگ که معلوم نیست چه کسی امشب شهید است و چه کسی زنده می‌ماند از توحید سوال می‌کنی و سوالات کلامی و فقهی می‌پرسی؟ حضرت امیر(ع) فرمودند نه، باید بپرسد. ما داریم برای توحید می‌جنگیم. باید سوال کند. در مورد این مسئله متأسفانه تغافل شد و ما باید در این قضیه یک آسیب‌شناسی جدی بکنیم. اصلاً 10، 15 سالی بر این انقلاب گذشت که از نظر کار فکری و نظری سکوت رادیویی شد. در حالی که در یک جامعه باید حتی به آن‌هایی که بچه مسلمان و انقلابی هستند به سوالات جواب داد و باید حرف تازه آورد و اجتهاد کرد. جامعه‌ای که جمود فکری در آن ایجاد بشود، یعنی یک سیکل بسته‌ای داریم که اگر یک طرف آن تحجر و جمود آمد بلافاصله از آن طرف انحراف و التقاط و بدعت‌گذاری می‌آید. اگر اجتهاد نکنی، تولید فکر و اندیشه نکنی، به سوالات جواب ندهی، به طور فعال و صادقانه با افکار عمومی و افکار خصوصی برخورد نکنی و فضای فکری راکد بماند این‌طور نیست که بگویی ما حرف حساب نمی‌زنیم و جلوی حرف‌های ناحساب را هم می‌گیریم تا سر به سر بشود. این نیست. اگر شما حرف صحیح تولید نکنی و نگویی حرف ناحساب مثل علف هرز فضا و محیط را می‌گیرد. این‌طور است که اگر از یک انقلاب مراقبت نکنی ممکن است از دست برود. واقعاً این‌طور است. اما این‌که می‌گویید چرا هنوز این سوال هست باید بگویم این طبیعی است. سوال همیشه هست و باید هم باشد و باید جواب آن را داد. ولایت فقیه هم یک نظریه‌ی جدید در دنیا هست. راجع به تمام این نظریات دائم مطلب ترجمه می‌کنند. این نظریات غربی دائم ترجمه می‌شود و ما کار مهمی نمی‌کنیم. با 400 سال سابقه‌ی کار کنار ذرات‌خانه‌ی غرب ایستاده‌ای و دائم ترجمه می‌کنی. این که هنر نیست. هنر تولید فکر جدید است. ولایت فقیه یک تئوری جدید در دنیا هست. جمهوری اسلامی یا مردم‌سالاری دینی واقعاً یک نظریه‌ی جدید است. باید روی این نظریه کار بشود. در دنیا برای مزخرف‌ترین حرف‌ها صدها رساله و هزاران مقاله کار تولیدی می‌شود. نان آن را هم می‌خورند. غرب مطلب تولید می‌کند. کارخانه‌ای که فعال است و تولید می‌کند مشخصاً به نتیجه می‌رسد. ولی شما بهترین حرف‌ها و نظریات را داشته باش ولی کار نکن، تولید نکن و همین‌طور بنشین و نگاه کن. بگو زیر زمین‌های ما چه منابع خوبی است، خب به تو چه؟زیر زمین ما منابع عظیمی است. مثل آفریقایی‌ها که زیر پای آن‌ها منابع عظیم الماس و طلا و نقره بود و گشنه‌ترین و بدبخت‌ترین آدم‌های دنیا هم هستند. حالا باید یک کمپانی از اروپا بیاید و الماس‌ها را استخراج کند و رفاه و ثروت را به اروپای غربی و آمریکا منتقل کنند. همین عرضه و مدیریت و قدرت تولید هست. نان آن را هم می‌خورند. ما متأسفانه در این قضیه کوتاهی کردیم. حرف شما درست است. باید جبران بشود و الا به طور طبیعی همه چیز از دست خواهد رفت. هیچ کسی هم مقصر نیست جز آن‌هایی که مسئول هستند. اما شما هم باید در این قضیه احساس مسئولیت بکنید. ببینید شما مثل یک جوجه‌ای نیستید که در لانه نشسته و باید مادرش بیاید و در دهان او غذا بگذارد و این فقط باید دهانش را باز نگه دارد. شما باید بلند بشوید و بیرون بیاید و به دنبال کار و فکر باشید. باید یک نهضت کتاب‌خوانی و مطالعات اسلامی دوباره راه بیفتد. این که در خانه بنشینیم و بگوییم شماری از سوالات ولایت فقیه هست که هنوز حل نشده درست نیست. خب چه کسی باید آن را حل کند؟ یکی خود شما هستی که باید بروی و بخوانی و سوال کنی و فکر کنی. ایشان می‌گوید هر چه در دانشگاه بگوییم یک مارکی به ما می‌چسبانند و جزمیاتی وجود دارد. این هم درست است. همیشه این‌طور بوده و همیشه هم خواهد بود. اگر شما از برچسب بترسی که باید فقط گوشه‌ی خانه بنشینی و سرت را زیر لحاف ببری. از برچسب نترسید. از خودتان بترسید. یعنی این‌که فکر نشده و مطالعه نشده موضع و تصمیم بگیرید. اگر شما برای خودتان سرمایه‌گذاری بکنید درست. بیشتر از همه خودتان را جدی بگیرید. خودتان را دریابید. آقا 40 سال از عمر ما گذشت و کسی نیامد که ما را هدایت بکند. ما هر چه در خانه و دانشگاه نشستیم کسی نیامد ما را هدایت بکند. مگر باید بیایند و تو را هدایت بکنند؟ آن‌ها البته باید بیایند ولی خود شما در این قضیه مسئول هستی. مثل مریضی که در خانه بنشید و بگوید طبیب بالای سر من نیامد. خب او باید بیاید ولی اگر نیامد چه؟ اگر شما مبانی فکری و مطالعات خود را انشاالله تقویت بکنید و روی آن سرمایه‌گذاری بکنید، همان علم و تقوا که شرط اصلی رشد ماست را به دست آورید، دیگر از برچسب نمی‌ترسید. شما هر کاری که بکنی به شما برچسب می‌زنند. هر کاری که بکنی. اگر آدم مؤدبی باشی برچسب می‌خوری، آدم بی‌ادبی باشی برچسب می‌خوری، درس‌خوان باشی برچسب می‌خوری، درس‌نخوان باشی برچسب می‌خوری. هر کاری بکنی یک عده‌ای پشت سرت یک چیزی می‌گویند. شما اصلاً نباید برنامه‌ی خود را به زبان این و آن گره بزنی. شما باید خودت مسیرت را تشخیص بدهی و جلو بروی. من می‌خواستم راجع به ولایت فقیه به 7، 8 سوال شما جواب بدهم که دیگر فرصت نشد. حالا اگر مایل بودید می‌توانم به بعضی از سوالات راجع به ولایت فقیه جواب بدهم. ببینید من چند سوال مهم را در این باب مطرح می‌کنم. اولاً به مسئله‌ی نیابت امام زمان توجه داشته باشید. نیابتی که ما در دوران غیبت به آن معتقد هستیم نیابت عامه است و نیابت خاصه نیست. نیابت خاصه یعنی خود حضرت اسم شخص خاصی را ببرند و بگویند در دورانی که به من دسترسی ندارید فلانی نماینده‌ی من است. ما معتقد هستیم حضرت در دوران غیبت کوتاه مدت خود 4 نایب خاص داشته‌اند. بعد که غیبت طولانی شروع می‌شود، ما را به نواب عام و نمایندگان عام حضرت ارجاع داده‌اند. نماینده‌ی عام که می‌گوییم یعنی چه؟ وقتی از نصب می‌گوییم مراد ما نصب عام است. نظریه‌ی انتصاب در حکومت که شیعه به آن معتقد است و با انتخاب در حوزه‌ی افراد واجد شرایط هم منافاتی ندارد، آن انتصابی که ما به آن معتقد هستیم انتصاب عام است. انتصاب عام یعنی چه؟ یعنی اسلام و امام زمان یک شرایط و ویژگی‌هایی را برای حکومت شمرده است. ویژگی‌ها هم خیلی معقول و روشن است. اگر بخواهی آن را خلاصه بکنی این می‌شود که اگر بخواهی جامعه بر اساس قوانین و ارزش‌های اسلامی اداره بشود و به سمت عدالت اسلامی حرکت بکند تا رسیدن به عدالت مطلق که در زمان حجت است باید عدالت نسبی را تا جایی که در توان دارید اجرا کنید. جاهایی که توانش را ندارید و نمی‌توانید هم معذور هستید. حالا در این دوران باید چه شخصیت حقیقی یا حقوقی در رأس حکومت باشد؟ کسی که این موازین و ارزش‌ها و قوانین اسلامی را می‌داند یا کسی که نمی‌داند؟ کسی که می‌داند کارشناس و نظریه‌پرداز باشد یا خودش مقلد و عوام باشد؟ کدام معقو‌ل‌تر است؟ تا این‌جا همان چیزی شد که به آن فقیه یا مجتهد می‌گوییم. مجتهد یا فقیه یعنی چه؟ مجتهد یعنی نظریه‌پرداز اسلامی و یعنی کسی که در حوزه‌های معارف و اخلاق و احکام اسلامی صاحب نظر است. یک قید دیگر هم که شیعه گذاشته و خیلی روی آن حساس است قید عدالت است. یعنی می‌گوید فقیه بودن و مجتهد بودن کافی نیست. بلکه باید به حرف‌هایی که می‌زند و شعارهایی که می‌دهد خودش عملاً مقید باشد. این قید عدالت می‌شود. این مجتهد عادل می‌شود. بعد گفته‌اند باید یک مجتهد عادلی که افکار عمومی و مردم نسبت به او حرف‌شنوی داشته باشند حضور داشته باشد که بتواند اسلام را اجرا کند. چون اگر به حرف او گوش نکنند که این امر امکان ندارد. اصلاً فلسفه‌ی تشکیل حکومت اجرای این قوانین است. اگر نشد که اصل آن منتفی می‌شود. نه این که از حجیت و اعتبار بیفتد. از اعتبار نمی‌افتد اما امکان نیست. حق حاکمیت باقی است اما امکان حاکمیت دیگر نخواهد بود. بنا براین مردم قبول داشته باشند و او را بپذیرند. باید نفوذ کلمه داشته باشد. نه که حالا همه‌ی مردم او را قبول بکنند. چون خود پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) را هم همه‌ی مردم قبول نداشتند. خود حضرت امیر(ع) در دورانی که حکومت می‌کرد گروه‌های بسیار زیاد مخالف داشت. نمی‌تواند بگوید باید همه‌ی مردم من را قبول داشته باشند. ولی یک حد نسابی وجود دارد برای این‌که کار پیش برود. بحث مدیریت و شجاعت و مسائل دیگر هم هست. این‌که آن شخص کیست؟ در دوران غیبت اسم شخص خاصی برده نشده است. تشخیص این که آن شخص کیست و انتخاب او به عنوان مصداق فرمول کلی که اسلام گفته با مردم است. مردم چطور باید تشخیص بدهند؟ چون کار احتیاج به کارشناسی دارد باید با رجوع به کارشناسان این کار را بکنند. دقت می‌کنید؟ یعنی مردم کسانی را به عنوان وکیل خودشان و به عنوان نماینده در تشخیص این مسئله انتخاب می‌کنند که مثلاً خبرگان می‌شوند. فرض کنید شما می‌خواهید پیش یک متخصص رده یک جراحی مغز و اعصاب بروی. من هم که پزشکی نخواندم می‌توانم این مقدار تشخیص بدهم که چه کسی پزشک مغز و اعصاب هست و چه کسی نیست. تا این‌قدر را می‌توانم. اما نمی‌توانم در این حد تشخیص بدهم که چه کسی بین این‌ها از همه برجسته‌تر است و بیشتر می‌توان به او اعتماد کرد. من این را از 4، 5 نفر پزشک متخصص دیگر می‌پرسم که به نظر شما الان چه کسی بهتر است. همان کاری که در رابطه با انتخاب مجتهد و مرجع تقلید انجام می‌دهیم. الان مثلاً خود شما مجتهد نیستید و می‌خواهید از بین مراجع یک مرجع تقلید را انتخاب کنید. چه کار می‌کنید؟ می‌روید از چند نفری که وارد هستند می‌پرسید. ملاک‌ها را می‌دانید اما مصداق و شخص آن را باید خود شما تشخیص بدهید. بعد که تشخیص دادید باید البته به او رجوع بکنید و به نسخه‌ی او عمل بکنید. گفته‌اند اگر شما فردی را که واجد این شرایط هست از طریق کارشناسان تشخیص دادید، نایب ماست. یعنی او به جای ما هست. او چه کسی هست؟ امام زمان اسم کسی را نبرده است. گفته تشخیص آن با مؤمنین و جامعه‌ی دینی و نخبگان هستند. شما تشخیص بدهید و بر این اساس با او بیعت بکنید و از او اطاعت بکنید و در حین حال البته نظارت هم بکنید و مطالبات اسلامی هم داشته باشید. چون کسی که ولی فقیه می‌شود وظایفی دارد. حکومت اسلامی بیش از آن‌که حق باشد تکلیف است. و الا شما از مسئله‌ی حکومت سوء استفاده‌ها را بگیر، یعنی بگو امتیاز مادی و شهرت و قدرت و ثروت ندارد، آن وقت ببین بر سر آن دعوا می‌کنند یا نمی‌کنند. یک مرد الهی از این قضیه فرار می‌کند مگر این‌که تکلیف و حجت بر او تمام بشود و در این صورت مثل یک رزمنده که به خط مقدم می‌آید به صحنه می‌رود. گفته‌اند ما یک نوع آلرژی و حساسیت نسبت به بعضی از کلمات مثل ولایت داریم. من یک توضیحی بدهم. شما در هر رشته‌ی علومی که وارد می‌شوید و کار می‌کنید اول یک بحثی به نام ترمینولوژی دارید. در بحث‌های منطقی از آن تعابیر دیگری می‌شود. حالا اسم آن را مبادی تصوریه و مبادی تصدیقیه‌ی آن علم بگذارید. اسم آن را بحث اصول موضوعه و بحث آکسیوم‌هایی که در هر علمی وجود دارند بگذارید. ترمینولوژی به یک نوعی بحث الفاظ است. کلماتی مثل ولایت، قیم و این‌طور چیزها که در ادبیات عرب یا ادبیات فقهی ما هست غیر از این معنایی است که در ادبیات فارسی وجود دارد. مثل کلمه‌ی تقلید است. کلمه‌ی تقلید در زبان فارسی ممکن است یک طنین منفی داشته باشد. مثلاً وقتی می‌گویند تو تقلید می‌کنی انگار این علامت ضعف تو هست. در حالی که در ادبیات فقهی ما این‌طور نیست و این معنی را ندارد. تقلید همان پرسش از دانا و کارشناس است. یا کلمه‌ی رعیت در فارسی معنی بدی دارد. مثلاً می‌گویند ارباب و رعیت هستند. مثلاً می‌گویند این‌ها به مردم رعیت می‌گویند. ما در روایت داریم که حضرت امیر(ع) به رعیت می‌گوید. این توجه ندارد که معنی کلمه‌ی رعیت در لسان روایت معنی دیگری است. رعیت یعنی کسانی که باید حقوق آن‌ها رعایت شود. رعیت هم‌خانواده‌ی رعایت است. رعیت در ادبیات عرب کلمه‌ی بدی است. حاکم راعی است یعنی باید رعایت بکند و مردم رعیت هستند و باید حقوق و حرمت آن‌ها رعایت بشود و البته آن‌ها هم باید وظایف و تکالیف خود را رعایت بکنند. کلمه‌ی قیم همین‌طور است. می‌گویند ما قیم نمی‌خواهیم. همه‌ی نظام‌های دنیا، دانشگاه شما، کارخانه، ماشین، همه چیز قیم دارد. قیم به معنی متصدی و مدیر است. کلمه‌ی قیم یعنی کسی که کار قائم به اوست. در زبان و ادبیات عرب قیم معنی بدی ندارد ولی در زبان فارسی معنی بدی دارد. می‌گویند ما ولی فقیه و قیم می‌خواهیم؟ در بقیه‌ی جاهای دنیا که حکومت دارند قیم می‌خواهند یا نمی‌خواهند؟ چرا به آن‌ها قیم نمی‌گویی؟ چرا به این قیم به معنی فارسی می‌گویی؟ هر حاکم و مسئولی در هر حکومتی در دنیا باشند حتی حکومت‌های لائیک قیم است. شما وقتی در یک اتوبوس می‌نشینی قیم شما راننده می‌شود. او اداره می‌کند. قیم به معنی دقیق کلمه به معنی مدیر و متصدی است. کلمه‌ی ولایت هم همین‌طور است. این‌ها هیچ معنی توهین‌آمیزی نسبت به کسی ندارد. مگر ما صغیر هستیم که کسی بخواهد بر ما ولایت بکند؟ یعنی چه؟ یکی از این آقایان نوشته بود که مگر مردم صغیر یا دیوانه هستند که ولی بخواهند. مگر در بقیه‌ی جاهای دنیا مردم دیوانه هستند که رئیس جمهور و حاکم و مدیر دارند؟ مگر باید آدم دیوانه باشد که مدیر داشته باشد؟ اتفاقاً عقلا مدیر دارند و دیوانه‌ها مدیر نمی‌خواهند. همه‌ی دیوانه‌ها را در جایی رها می‌کنند و می‌گویند هر کاری که می‌خواهید بکنید. عقلا مدیر می‌خواهند. زعیم، ولی، امیر، حاکم کلماتی است که باید درست ادا بشود و به معنی مسئول و متصدی و مدیر است. کسی که باید رهبری و مدیریت بکند و البته پاسخگو هم باشد. به این مسائل دقت کنید. در یک تیم فوتبال مربی دستور می‌دهد و بقیه اطاعت می‌کنند. تیم کاپیتان دارد. در آن‌جا هیچ کس نمی‌گوید مگر تو قیم ما هستی و من می‌خواهم این سمت بازی کنم. طرف گفت مارادونا را رها کن و غضنفر را بچسب همین است چون به خودشان گل می‌زد. خب اگر قیم نخواهد که باید همگی ما به جای مارادونا مواظب غضنفر باشیم. این کلمات معنی بدی ندارند و باید با این‌ها درست مواجه شد. بحث ولایت مطلقه‌ی فقیه را بگویم. ببینید کلمه‌ی مطلقه در این‌جا با کلمه‌ی مطلقه در عع سیاسی که می‌گویند حکومت مطلقه‌ی فردی در افکار عمومی اشتباه شده است. حکومت مطلقه‌ی فردی این است که یک نفر هر کاری دلش می‌خواهد انجام بدهد و هر تصمیمی بگیرد و هیچ مبدأ و ملاکی هم لازم ندارد و هیچ نظارتی هم نیست و اصلاً عین استبداد و حکومت طاغوت است و شیعه و اسلام این حکومت را یک حکومت طاغوتی می‌داند. این حکومت از نوع معاویه است. اصلاً ولایت فقیه یک حکومت مشروطه است. منتها مشروط به شرایط اسلامی است. یعنی ولایت فقیه در حکومت اسلامی عزل حاکمان،‌ نصب حاکمان و نظارت بر حاکمان وجود دارد و در هر سه مورد هم مردم و نمایندگان مردم دخالت دارند. منتها فرق این با حکومت لائیک این است که ملاک عزل و نصب و نظارت مفاهیم اسلامی و ارزش‌های اسلامی است و ارزش‌های لائیک و لیبرالی نیست. ما ولایت مطلقه‌ی فقیه به این معنا که حاکم هر کاری می‌خواهد بکند و تابع هیچ قانون و ارزشی نباشد در اسلام نداریم. این فراقانونی که در ولایت مطلقه گفته‌اند یک فراقانونی به معنی عقلایی است که در تمام حکومت‌های دنیا هم وجود دارد. مثلاً در خود تفکر لیبرال «جان لاک» که پدر جامعه‌ی مدنی در دنیای جدید شناخته می‌شود و جزو پدران لیبرالیزم کلاسیک است می‌گوید غیر از قوانین نوشته شده یک قوانین نانوشته‌ای وجود دارند که مدیر یک جامعه در شرایط خاصی که جامعه به بن‌بست‌های ویژه‌ای می‌رسد و برایش شرایط نیمه‌بحرانی پیش می‌آید و قانون نوشته‌ای که مشکل را حل کند هم وجود ندارد او باید بر اساس قانون نانوشته عمل کند که همان اختیار ویژه‌ی حاکم برای حل مسائل مقطعی و ناگهانی است. حتی «توماس هابز» هم که از نظریه‌پردازان اصلی توتالیتریزم سکولار در غرب دانسته می‌شود هم راجع به دولت یک نظر جالی دارد و حتی قائل به دولت مطلقه است. اصلاً می‌گوید دولت باید ارزش‌ها و چیزهای دیگر را تعیین بکند. این جزو پدران سکولاریزم است. استبداد کامل را می‌گوید. من همیشه یک مثالی می‌زنم که می‌خواهم برای شما هم همین مثال را بزنم. من به این افسرهای راهنمایی سر چهارراه مثال می‌زنم که گاهی که گره‌ی ترافیک کور می‌شود در حالی که چراغ قرمز است به ماشین‌ها می‌گوید بروید.  آن طرف چراغ سبز است ولی می‌گوید بایستید. سوال؟ چرا این کار را می‌کند؟ این کار قانون‌شکنی و استبداد است؟ این همان عمل فراقانونی یا همان ولایت مطلقه است. یعنی اگر در یک شرایط خاصی می‌بینی قانون عادی اجرا می‌شود ولی بن‌بست به وجود آمده و حل نمی‌شود و مشکلات تلمبار می‌شود و ترافیک گره خورده و کورتر می‌شود این‌جا افسر فوق قانون می‌شود. یعنی به شما می‌گوید با این‌که باید طبق قانون پشت چراغ قرمز بایستی ولی الان می‌توانی بروی. این استبداد و قانون‌شکنی نیست. اختیارات فوق قانونی به این معناست که همه‌ی حکومت‌ها در دنیا دارند. ولی مسئله این است که از این اختیار نباید برای منافع شخصی و مسائل دیگر سوء استفاده بشود. ملاک آن باید مصالح اجتماع باشد. همان که امام فرمودند مصلحت نظام یا مصلحت جامعه‌ی اسلامی است. پس ولایت مطلقه‌ی فقیه هیچ ربطی به استبداد ندارد و ولایت فقیه ضد استبداد است چون ولی فقیه دست‌بسته‌ترین و محدودترین رهبری در دنیا را دارد. رهبری اسلامی این‌طور است. برای این‌که حتی در مسائل شخصی و خانوادگی خودش هم باید تقوا داشته باشد. در حالی که در حکومت‌های دنیا این‌ها شرط نیست. طرف دائم‌الخمر نباشد و کمتر از دو، سه نفر کشته باشد می‌تواند رئیس جمهور بشود. دزدی که مهم نیست. چون هم کلینتون و هم آقای بوش کوچک دزدی و مسائل جنسی را دارند. این‌ها که چیزی نیست. می‌گویند رابطه‌ی جنسی داشته و تجاوز جنسی کرده و پول بالا کشیده که این چیزها پیش می‌آید. اما ما در اسلام این چیزها را نداریم. اگر ولی فقیه مرتکب گناه کبیره بشود، یا اصرار بر صغائر بکند، حتی اگر در حوزه‌ی زندگی شخصی خودش باشد حق حاکمیت ندارد. بنابراین ولی فقیه از جهاتی بیشتر از همه زیر چکش قانون است. از نظر شخصی کم‌تر از همه حق دارد که تابع هوای خودش باشد. اصلاً حق ندارد تابع هوای خودش باشد. ما در حکومت اسلامی دلم می‌خواهد نداریم. باید ببینیم حکم خدا چه هست، عدالت چه هست، حقوق الهی و حقوق مردم چه هست. اگر خارج از این چهارچوب برویم مشروعیت نداریم. ولایت مطلقه‌ی فقیه حکومت مشروطه‌ی عقلانی اصلاحی اسلامی ضد استبدادی است و به معنای اختیارات فوق‌العاده برای حل مشکلات مردم است. یک نکته‌ی دیگر هم راجع به ولایت مطلقه‌ی فقیه بگویم. بعضی‌ها فکر کرده‌اند ولایت مطلقه‌ی فقیه به این معناست که باید ببینیم مصلحت جامعه چیست و دین و احکام اسلامی را کنار بگذاریم. بعضی‌ها این را گفته‌اند. اسم آن را هم فقه جدید و فقه‌المصلحه گذاشته‌اند. یعنی چه؟ حرف امام را تحریف می‌کنند. ما در اسلام این را داریم که اگر اجرای یک ماده‌ی قانونی خاص یا حتی یک حکم اسلامی در یک شرایط خاص به طور موقت باعث به بن‌بست رسیدن حکومت و جامعه می‌شود و مشکلات بزرگ‌تری درست می‌کند ولی فقیه حق دارد موقتاً آن قانون یا حکم را به تأخیر بیندازد. موقتاً اجرای آن را تعطیل نه، به تأخیر بیندازد. نمی‌تواند آن را نسخ بکند و بگوید این قانون نباشد. اما بعضی‌ها آمدند از این سوء استفاده کردند و گفتند این بهترین راه است برای این‌که حکومت را سکولار بکنیم و بگوییم قوانین دین و شریعت تعطیل بشود و ببینیم که مصلحت مادی چه می‌گوید. این هم غلط است و در تفکر اسلامی نیست.

می‌خواهم ببینم بین تساهل و تسامح در برخورد با جامعه‌ی داخلی و موضع‌گیری در برابر گروه‌ها و کشورهای خارجی چه تفاوتی هست و یکی هم این‌که وجود گروه‌ها و عقاید مختلف در جامعه یک امر طبیعی است و حضور دارند. در صورتی که در جامعه رسیدن به وحدت و هماهنگی مطلوب است. روش برخورد در جامعه‌ی داخلی باید چگونه باشد؟

این نکته‌ی بسیار مهمی است که ما چطور اختلاف نظرهای معقول را با وحدت انسانی و اسلامی جمع بکنیم. اولاً بحث داخلی و خارجی را گفتید. ما اصلاً مسئله‌ی داخلی و خارجی نداریم. در مسائل معرفتی مسائل جغرافیایی هیچ دخالتی ندارد. طرف از چه نژاد و ملیتی است؟ از شرق یا غرب است؟ این‌ها در درست و غلط بودن بحث‌ها هیچ دخالتی ندارد. وقتی ما بحث از غرب می‌کنیم منظور غرب جغرافیایی به این معنا که هر کس در آمریکا یا اروپا به دنیا آمده حرف‌های باطل می‌زند نیست. یا نمی‌گوییم هر چه که از آن طرف دنیا می‌آید مزخرف است. اصلاً آدم عاقل به این شکل حرف نمی‌زند. هیچ مکتبی در دنیا نیست که سرتاسر باطل باشد و همه‌ی حرف‌های آن مزخرف باشد و لذا آدم‌ها به اشتباه می‌افتند. در همه‌ی مکاتب حرف‌های درست و نادرست مخلوط است. البته در مورد اسلام ما مدعی هستیم که در اصل اسلام حرف‌های نادرست نیست. البته در مسلمان‌ها هست اما معتقد هستیم در اصل اسلام نیست. اصلاً تعصب یک امر ضد اسلامی است. له و علیه هیچ چیز و هیچ کس نباید تعصب داشت. از پیامبر اکرم(ص) روایتی هست که فرمود «من تعصب له او تعصب له...» هر کس تعصب بورزد یا اجازه بدهد به نفع او یا زیر پرچم او تعصب بورزند گردنش از ایمان به خدا و معاد خالی است و مشکل ایمانی دارد. یعنی اگر کسی موحد است نباید متعصب باشد. تعصب البته غیر از ایمان و یقین و غیرت و صلابت است. این‌ها چیزهایی است که مستدل است و پشت آن‌ها دلیل است. اما تعصب بر اساس خودخواهی و استکبار است. هر کس قوم و خویش من و باند من و بچه محل من است درست می‌گوید و ما خوب هستیم و شما بد هستید را در فرهنگ اسلامی نداریم. پیامبر(ص) فرمود حکمت را حتی اگر از سینه‌ی منافق و کافر خارج می‌شود بگیرید. منتها ملاک داشته باشید. ملاک حکمت همین عقل و نقل است. حجت باطنی و حجت ظاهری است و ما باید با این‌ها بسنجیم. پس داخلی و خارجی برای ما هیچ فرقی نمی‌کند. مسئله‌ی خود حق بودن و درست بودن است. حالا این‌که اختلاف‌ نظرها را چطور با وحدت جمع بکنیم موضوع دیگری است. اختلاف نظرها و تعدد دیدگاه‌ها یک بحث است که در تفکر دینی کاملاً پذیرفته شده است. اصلاً اجتهاد و نواندیشی یک اصل اسلامی است. هر کس بخواهد جلوی باب نواندیشی را بگیرد یعنی می‌خواهد باب اجتهاد را ببندد و تفکر این حتماً ضد شیعی است. چون شیعه معتقد است باب اجتهاد و نواندیشی باز است. منتها نواندیشی باید با ملاک و در چهارچوب عقل و شرع باشد. اگر بخواهی دیدگاه دینی باشد، ولی اگر بخواهی دیدگاه غیر دینی باشد بحث دیگری است. ما باید دیدگاه‌های مختلف را حتماً تحمل بکنیم. البته آن‌هایی که در چهارچوب عقل و اخلاق ارائه می‌شود ولو این‌که نپسندیم و با آن مخالف باشیم. سرکوب اندیشه‌های دیگر، برخورد قهرآمیز با دیدگاه‌های دیگر، خفه کردن بقیه‌ی نظرات حتماً خلاف اسلام است. ما روایات بسیاری داریم که می‌فرماید اگر تضارب آرا و عقول یعنی دیدگاه‌های مختلف نباشند که با هم تصادم علمی و منطقی بکنند خیلی اوقات حق روشن نمی‌شود. اصلاً این روایت را داریم که می‌فرماید «اضرب الآرا بعضهم ببعض...» آرای مختلف را به همدیگر تماس بدهید. دیدگاه‌های مختلف باید مطرح بشود و بحث بکنید و فکر و استدلال بکنید. «یتولد منه الثواب...» حرف حساب از آن میان متولد می‌شود. البته جاهایی که قطعی و واضح نیست و اختلافی است. اصلاً فرهنگ اسلام رشد نمی‌کند الا این‌که با بحث و گفتگو و تفکر و طرح نظرات مختلف باشد. اگر می‌خواهید فرهنگ اسلامی رشد کند، فرهنگی که در آن سوال و جواب و گفتگو و اختلاف نظر نباشد، البته به طور منطقی و اخلاقی و در چهارچوب شرع و عقل باشد، به زودی منجمد می‌شود و می‌پوشد. اصلاً جمود و تحجر همین است و عرض کردم هر جا که تحجر هست بلافاصله انحراف و بدعت و هتاکی علیه اصول شروع می‌شود. راه آن اجتهاد و نواندیشی است. وحدت در اصول، اختلاف نظر منطقی در فروع. البته در اصول بحث اشکالی ندارد اما اگر وحدت نباشد شیرازه‌ی یک تفکر متلاشی می‌شود. یک توصیه هم به شما بکنم. آدم که فرصت زیادی برای مطالعه ندارد. چون دانشجو هم هستید. گرچه می‌گویند الان دوره‌ای است که دانشجوها بدون درس خواندن هم بالا می‌روند، ولی همان مقدار وقتی که دارید خیلی صرف روزنامه‌ها نکنید. بلکه صرف کتاب خواندن بکنید. عیبی ندارد آدم روزنامه‌ها را ببیند و اجمالاً مسائل کشور را هم بداند ولی وقت اصلی خود را صرف خواندن کتاب بکنید.

بین علما در مورد بعضی از مسائل مثل موسیقی اختلاف نظر هست و اظهار نظر و فتوای قطعی صادر نشده است. ما از یک طرف می‌خواهیم حکومت اسلامی داشته باشیم و دین را از سیاست جدا نکنیم. دین باید شمولیت داشته باشد. یعنی بتواند کاملاً در همه‌ی مسائل نظریه‌ی قطعی صادر کند. مثلاً در مورد موسیقی امروز یکی از استادها گفتند امام خمینی دست وزارت ارشاد را تا حدی باز گذاشتند که اصل بر این باشد که موسیقی تا یک حدی مشکل ندارد. اما آیا این منافات ندارد با آن اصلی که اسلام با تمام زوایا می‌تواند بر یک حکومت گسترش داشته باشد؟ ممنون.

من اول سوال دوم شما را جواب بدهم. راجع به مصادیق موسیقی هیچ کدام از فقهای ما اظهار نظر نمی‌کنند و نباید هم بکنند. یعنی نباید که این وظیفه را ندارند. حالا اگر یک نفر مصداقاً وارد شد بحث دیگری است. فقها معمولاً حکم را می‌گویند و تشخیص مصداق با خود شماست. در روایات ما راجع به موسیقی اسم نیاوردند که اگر مثلاً موسیقی در فلان دستگاه باشد حرام یا حلال است. اجمالاً صفاتی را ذکر کردند. حالا این‌جا بحث غناست. آن چیزی که منشأ فساد در فرد و جامعه می‌شود –که انواع فساد هم معلوم است که چیزهایی هست – به دلیل لطمه‌ی معنوی و انسانی که به فرد می‌زند ممنوع است. موسیقی‌ها را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد. یک دسته، دسته‌ای هستند که همه‌ی ما می‌دانیم این‌ها مبتذل است. این‌ها اصلاً مخصوص مجالس مبتذل است. اصلاً این موسیقی را می‌گذارند برای این‌که مقدمه‌ای برای فساد و مسائل دیگر باشد. تکلیف این‌ها که روشن است. یک موسیقی‌هایی هست که هیچ کس نگفته این‌ها ممنوع یا حرام است. معمولاً نمی‌گویند و ما ندیده‌ایم فقیهی این‌ها را ممنوع یا حرام کند. یعنی یک نوع با لحن و صوت خواندن. مثلاً قرائت قرآن با صدای خوش یا اذان که عیبی ندارد. یک دسته موسیقی‌ هم ممکن است به عنوان موسیقی مشکوک مطرح بشود. فقها اغلب می‌گویند در مواقعی که شک داری و مطمئن نیستید که منشأ فساد هست اولاً طرف باید به خودش رجوع کند و ببیند در خودش چه حالتی ایجاد می‌کند و اگر مشکلی پیش نیاید اصل را بر برائت از تکلیف می‌گذارند بر احتیاط نمی‌گذارند. اگر خود شما فقیه هستید و از نظر حکمی کارشناس هستید حکم فقهی آن با شماست. اگر تابع یک مجتهدی هستید نظر او برای شما معتبر است. اگر در مورد مصداق هم نظر می‌خواهید بایستی خود فرد متوجه باشد. البته بعضی‌ها مثل مرحوم فیض کاشانی این نظر را دارند که در این موارد بین وسط باید ببینی تأثیر موسیقی روی خود فرد چه هست. ممکن است یک موسیقی روی خود شما تأثیر آن‌چنانی داشته باشد و تعادل اخلاقی را از شما سلب بکند ولی از یک نفر دیگر نکند. ممکن است کسی بگوید در مواردی که شک دارید اگر می‌بینی روی شما اثر بدی می‌گذارد گوش نکن. اما یک نفر دیگر می‌گوید این موسیقی در من این اثر بد را نمی‌گذارد. این در مواردی است که مبتذل قطعی نباشد. مثل خیلی از موسیقی‌های دیگری که الان رادیو و تلویزیون پخش می‌کنند. بعضی‌ها هم اهل احتیاط هستند. مصداق را معمولاً خود فرد با توجه به فلسفه‌ی حکم تشخیص می‌دهند. اگر هم مجتهد آن‌ها گفته که باید تابع نظر مجتهد خود باشند. اگر این‌جا بخواهی خیلی کلاسیک بحث بکنی چیز دیگری است. مثلاً گفت آقا «دیرین» حلال است یا حرام است؟ گفت حلال است. پرسید «دارام» چه؟ گفت آن هم حلال است. بعد پرسید «دیم‌دارام» چه؟ گفت این هم حلال است. پرسید «دین دارام دارم» چه؟ گفت حالا حرام شد. این بستگی دارد. فلسفه‌ی تحریم غنا در روایات ذکر شده است. موسیقی یک علم است و با ریاضیات و حتی با فلسفه مرتبط است. ما در جهان اسلام موسیقی‌دان‌های بزرگی مثل فارابی داشته‌ایم. فیلسوفان و ریاضی‌دان‌های بزرگی هم داشته‌ایم. راجع به فارابی می‌گویند ایشان این‌قدر در موسیقی متخصص بوده که در یک مجلس یک نوع موسیقی می‌زد و همه را می‌خنداند و بعد موسیقی می‌زد و همه را می‌گریاند و بعد موسیقی می‌زد و همه را می‌خواباند. بنابراین موسیقی روی اخلاق و غریزه و احساسات و اعصاب کاملاً مؤثر است. الان در غرب بعضی از موسیقی‌ها تحت عنوان پاپ و جاز پخش می‌شود، منهای محتوای آن، چون بخش مهمی از حرمت به خاطر شعری است که می‌خواند، مثلاً شعری است که تمام مفاد و بیت و مصراع آن راجع به افاصل و اعضای کسی است و همه تحریک‌کننده است و توجه فرد را به مسائل جنسی جلب می‌کند. خب تمام توجه این موسیقی به تحریک است و سکس‌محور است. خب معلوم است چرا تحریم می‌شود. موسیقی که در تو غریزه‌ی جنسی را تحریک می‌کند، تعادل اخلاقی تو از دست می‌رود. مثل تأثیری که فیلم مبتذل روی آدم می‌گذارد و مقدمه‌ی افکار و اخلاق و اعمالی می‌شود. بحث این است که آثاری که روی اخلاق و فکر و انگیزه و غرایز تو می‌گذارند تو را از حالت تعادل خارج می‌کند. مثل آدم مست می‌ماند. یکی از دلایلی که برای حرمت شراب می‌آورند این است که آدمی که مست می‌شود شعورش تعطیل می‌شود. یعنی آدمی که مست است تعادل عقلی ندارد و نمی‌تواند مسئولیت اعمال خود را بپذیرد. نه اخلاق سرش می‌شود، نه حد سرش می‌شود، نه حقوق دیگران سرش می‌شود، نه کرامت خودش سرش می‌شود. فرمودند موسیقی نیروی حیات‌بخشی است که دورترین خاطره‌های زندگی انسان را در ذهن زنده می‌کند. راست می‌گویند. بعضی از موسیقی‌ها حتماً این‌طور است. این موسیقی‌ها که این‌طور است از نوع حلال است. بعضی موسیقی‌ها هست که بدترین ابعاد وجودی آدم را تحریک می‌کند. بایستی بین این‌ها فرق گذاشت. این یک مسئله است. چون خواستم به سوال ایشان جواب بدهم یک بحث اجمالی راجع به موسیقی کردم. نمی‌دانم شما شنیده‌اید یا نه که الان گروه‌های موسیقی در غرب هست که با بعضی هیپی‌ها هم گره می‌خورند. یعنی یک منظومه‌ی اخلاقی و موسیقیایی ترکیب می‌کنند که در واقع به جنون نزدیک‌تر است. الان چند تیم هستند که الان اسم آن‌ها از یادم رفته و اگر اسم آن‌ها را هم بگویم می‌گویند خود من هم این‌ها را نگاه می‌کنم. از دوستان شنیده‌ام. یک گروه مشهور آمریکایی هستند که در غرب خیلی هم طرفدار دارند. یکی از دوستان در آلمان می‌گفت این‌ها به آلمان آمده بودند و برنامه اجرا می‌کردند. آن‌قدر این موزیک روی اعصاب مخاطبین و خود این‌ها تأثیر می‌گذاشت که اگر کسی اواسط جلسه وارد جلسه می‌شد فکر می‌کرد این‌جا دیوانه‌خانه است و همه دیوانه‌ی زنجیری هستند. به جان هم می‌پرند و همدیگر را می‌زنند و همدیگر را زخمی می‌کنند و خون همدیگر را می‌مکند. همه‌ی این‌ها تحت تأثیر آن موزیک صورت می‌گیرد. با شلاق همدیگر را می‌زنند. می‌گفت در یک نمونه جلوی جمعیت این موسیقی را اجرا کرد و بعد همان‌جا ادرار یا مدفوع می‌کرد و به طرف جمعیت پرتاب می‌کرد و جمعیت آن را از همدیگر می‌قاپیدند. واقعاً این‌ها هست. ایشان اسم این گروه را هم گفت. گفت در غرب گروه بسیار مشهوری است. اگر کسی از شما اسمش را می‌داند بگوید. حالا نمی‌دانم دقیقاً اسم آن گروه چه بود ولی از گروه‌های هوی‌متال هستند. ببینید موزیک و موسیقی در حوزه‌ی مسائل جنسی، مسئله‌ی اعصاب، تعادل روانی نقش دارد. حتی زیاد گوش کردن موسیقی حلال هم خوب نیست. یکی از چیزهایی که خود علمای موسیقی گفته‌اند این است که موسیقی زیاد قدرت اراده و انتخاب و تصمیم را در آدم ضعیف می‌کند. یعنی کسانی که یکسره موسیقی گوش می‌کنند قدرت تصمیم‌گیری و اراده‌ی آن‌ها ضعیف می‌شود. یکی دیگر این است که واقع‌بینی آن‌ها کم می‌شود و بیش از اندازه رمانتیک می‌شود و واقعیات را نمی‌بیند و همین‌طور که راه می‌رود به این ستون می‌خورد و می‌گوید کاشکی این ستون نبود. اگر این نبود چه می‌شد؟ خب چیزی نمی‌شد ولی بود. تو به ستون خوردی. بله، این مسئله‌ی موسیقی و مسائل دیگر از همان چیزهایی است که ممکن است در مورد آن بین فقها اختلاف باشد. می‌پرسند حکومت اسلامی باید چه کار کند؟ من دیروز یک ملاک گفتم. گفتم در مسائل فردی اگر خود شما مجتهد هستی که به اجتهاد خودت عمل می‌کنی، اگر مقلد هستی به نظریه‌ی مجتهد خودت عمل می‌کنی. اما در مسائل حکومتی هر کسی می‌تواند به نظر مجتهد خودش عمل بکند؟ هرج و مرج می‌شود و نظام از هم می‌پاشد. مثلاً فرد بگویند من مقلید آقای مجتهدی هستم و ایشان گفته واجب نیست پشت چراغ قرمز بایستی و من می‌خواهم بروم. این امکان ندارد. در مورد قوانین و مسائل حکومتی و اجتماعی حتماً قانون یعنی نظریه‌ی حاکم بر حکومت مشروع باید رعایت بشود. حالا اگر یک نفر مقلد کسی است که می‌گوید باید رعایت کنی و این موسیقی را گوش نکنی، گوش نکند. کسی که شما را مجبور نکرده این موسیقی را گوش کنی. ولی حکومت باید مصالح عامه را در نظر بگیرد. خیلی ممنون و متشکر هستم و امیدوار هستم که موفق باشید.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha