شهریور 1381

فاطمه (سلام الله علیها)، خورشیدی در شب

ولادت حضرت فاطمه‌الزهرا (س)

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

سلام عرض می‌کنم به محضر خواهران گرامی و بنده باید عذرخواهی بکنم به جای آقا برای این بی‌نظمی واقعاً تو صدا و سیما جلسه تشکیل می‌شود برای 30، 40 دقیقه صحبت یک ربع این جوری برای ساز زدن هم 20 دقیقه ساز کوک کردن، ما که سازی نداریم که کوک کنیم ولی واقعاً از شما معذرت می‌خواهم. گفت ما ایرانی‌ها به جهنم هم که برویم توی جهنم باز بی‌نظمی است. گفت طرف، آن مسئول جهنم یکی قیر را می‌آورد، مسئول آتش زدنش نیست، باز او می‌آید یکی دیگر نیست. آن‌هایی که باید عذاب کنند هر کدام سر کار خودشان هستند. ما هر جا برویم یک بی‌نظمی مثل این‌که با ایرانی‌ها هست. خب من یک کم تا خودم آرام بشوم و اعصابم آرام بشود. بنده تبریک عرض می‌کنم به محضر خواهران عزیز و گرامی این روز را که در پیش است به سه مناسبت دست کم. به مناسبت روز فاطمه، به عنوان زنی که گرچه 18 سال بیشتر در میان بشریت نزیست اما خداوند شاهکار خودش را در این دوران کوتاه به نمایش گذاشت. این 18 یا 28 سال به نظر من فشرده‌ترین دوره‌ی مانور خداوند بود. در این‌که جمال و شکوه انسانی را و کمال را در یک زنی که حد اکثر دو یا سه دهه زندگی کرده، کم‌تر از سه دهه به نمایش گذاشت. فاطمه چون در کنار خورشید پیامبر و علی قرار گرفته متأسفانه کم‌تر دیده می‌شود. اگر یک فاصله‌ی تاریخی حضرت فاطمه‌(س) داشت با پیامبر و امیرالمؤمنین آن وقت عظمت و درخشش فاطمه بیشتر دیده می‌شد و به چشم می‌آمد. چون وقتی مبادی نور زیاد باشند در کنار هم توجه ما به تک تک آن‌ها کم‌تر جلب می‌شود تا یک مبدأ نور در ظلمات بدرخشد. گاهی می‌گذرد تاریخ در یک جامعه‌ای خالی از آدم‌های بزرگ است و گاهی یک مرتبه گویی یک انرژی متراکمی در یک مقطع از تاریخ بروز می‌کند و انسان‌های بزرگ، مردان و زنان بزرگ مثل فاطمه و علی در یک دوره ظهور می‌کنند. فاطمه به روایت مشهور‌تر بیشتر از 18 سال زندگی نکرده اما این دختر جوان لوح فشرده‌ای بود که تمام ارزش‌های انسانی‌ را، ارزش‌های زنانه و انسانی را توأمان به نمایش گذاشت. همه‌ی آرمان‌هایی که حکما، فلاسفه، عرفا، مربیان بزرگ بشر، سیاستمداران برجسته به دنبال تبیین آن‌ها بودند این دختر جوان در زندگی خودش، در مناسباتش با خدا، خانواده و با جامعه نشان داد. دوم به مناسبت روز زن باید تبریک گفت که زن در دوره‌ی قدیم به نحوی تحقیر شد و در دوره‌ی جدید به نحو پیچیده‌تری در حالی که در آموزه‌های اسلام زن به عنوان رکن خلقت از او یاد شده است. این موسیقی و ترانه‌ی زیبایی که خواندند که اشاره‌ای بود به خلقت حوا در بهشت بعد از خلقت آدم به نظرم آمد اتفاقاً یک منشأ روایی دارد که روایت بسیار زیبایی است. یک جا دارد که آدم در بهشت قبل از این‌که حوا را ببیند همه چیز در اختیارش بود اما احساس تنهایی و غربت می‌کرد. اولین باری که چشمش به حوا افتاد در روایت از امام صادق(ع) نقل شده است که آدم از خدا پرسید که او کیست؟ خداوند او را معرفی کرد. آدم گفت با این‌که نخستین بار است که او را می‌بینم اما با او انس دارم و این‌جا بهشت با همه‌ی عظمتش یک چیزی را برای من کم داشت و بدون او سپری کردن در بهشت هم برای من آسان نبود و در روایت است که حضرت آدم به خداوند تبریک می‌گوید برای تبریک حوا و از او تعبیر می‌کند به خلقت حسنا یا زیبا که با او انس می‌گیرم و با او آرام می‌گیرم و بعد شاید این روایت و روایات دیگری که در این باب هست یک درس دیگری هم برای همه‌ی ما و به خصوص برای زنان داشته باشد که هیچ وقت اجازه ندهید شما را با ملاک‌های مردانه بسنجند. فرهنگ مذکر، ادبیات مذکر، صدای کلفت، اربده کشی و زور بازو را ملاک‌های انسانی بدانند و به شما تلقین کنند که آن وقتی شما به ارزش‌های انسانی رسیدید که ارزش‌های مردانه در شما تحقق پیدا بکند و در مردانگی با مردان مسابقه بگذارید. بزرگ‌ترین تحقیری که نسبت به زن شده و می‌شود ولو تحت نام بزرگداشت زن این است که او را با خصلت‌های مردانه بسنجند و خصلت مردانه را معیار خصلت انسانی بگیرند و زن تلقین کنند که تو باید بکوشی تا خصلت مردانه پیدا بکنی تا به ارزش برسی. جدای از این‌که زن و مرد هر دو انسان هستند و ارزش‌های انسانی میان آن دو بدون هیچ تفاوتی مشترک است در خصلت‌های زنانگی و مردانگی بین آن‌ها تفاوت‌هایی است که آن تفاوت‌ها باید رعایت بشود. به نفع زن و مرد و به نفع خانواده و جامعه است که آن تفاوت‌ها رعایت بشود و اگر زنان تشویق بشوند که مردانه زندگی بکنند، مردانه حرف بزنند، مردانه لباس بپوشند این در درجه‌ی اول توهین به زن است. معنیش هم این است که تو باید با ارزش‌های مذکر احترام بگذاری و آن‌ها ملاک انسانیت هستند. زن و مرد انسان هستند به یک اندازه و مهم هستند و هدف خلقت بوده‌اند به یک اندازه و کمالات الهی و انسانی و کرامت انسانی در دسترس هر دوست به یک اندازه و تفاوت‌هایی که بین زن و مرد وجود دارد اگر با عدالت و اعتدال و با رعایت عقلانیت رعایت بشود به نفع بیش از همه خود زن است و سوم به مناسبت روز مادر. مادری در فرهنگ فرق می‌کند با یک مادینه‌ای که در فرهنگ‌های دیگر یک بچه‌ای به دنیا می‌آورد یا یک مرغی که جوجه‌ای می‌گذارد. عمل مادری آن‌قدر مقدس است که در روایات ما گفته‌اند از همان موقعی که یک زن تجربه‌ی مادری را آغاز می‌کند وقتی باردار می‌شود او در ساحت قدس الهی است به تعداد ساعات و دقایقی که صرف حمل آن فرزند می‌کند برای او پاداش می‌نویسند و اگر در هنگام تولد بچه او از دنیا برود او شهید است و نام او در فهرست شهدا نوشته خواهد شد و ساعاتی که شب را بیدار است و صرف بچه‌اش می‌کند و مشکلاتی که برای او تحمل می‌کند که در یک روایتی از حضرت رضا است که سرما را به جان می‌خرد تا فرزندش سرما نخورد. آفتاب را به جان می‌خرد تا او سایه داشته باشد. شب را بیدار بماند تا او بخوابد و چه و چه و زحماتی که قرآن به همین دلیل اصلاً آیه نازل شد و وحی آمد که زحمات مادر را در این دوران یک یک یاد‌آوری بکند این‌ها هیچ کدام نمی‌تواند قدر زحمات و کرامات او را ادا بکند و در روایت است که زحمتی که مادر برای شیر دادن به فرزند تقبل می‌کند و برای شب‌بیداری برای هر ساعتش پاداش مجاهد خط مقدم نبرد در رکاب پیغمبر را می‌نویسند و این‌ها پاداش‌های بسیار بزرگی است که هیچ وقت نباید این‌که خداوند بین زن و مرد زن را مستحق و لایق این دید که بدن او مجرای ورود انسان‌های جدید به عالم باشند. انسان‌های جدید از طریق مادر متولد می‌شوند. بدن زن، روحیات و اخلاق او و شخصیت او را خداوند مستعد‌تر و آماده‌تر دید برای این پروژه‌ی بزرگ وارد کردن انسان‌های جدید به عالم برای زندگی و به همین دلیل هم هست که از آن طرف روایاتی است در باب تفضیل شأن مادر بر پدر بسیار رسیده. در یک روایتی نقل شده است از پیامبر که اگر مشغول نماز مستحبی هستی پدرت صدایت را می‌زند لازم نیست جوابش را بدهی مگر کار واجبی داشته باشد اما به محض این‌که مادرت صدایت می‌زند باید فوری نمازت را بشکنی و باطل کنی و ببینی چه کار دارد با تو. در روایت است که پیامبر فرمود بین فرزندان‌تان تفاوت قائل نشوید، همه‌ی آن‌ها را ببوسید و ببویید و برایشان هدیه ببرید اما اگر هم قرار شد تفاوتی قائل بشوید حتماً دختران را بر پسران را مقدم بدانید. اول هدیه‌ی دختر را به او بدهید بعد به سراغ پسر بروید و روایت دیگری که در این باب آمده که همه نشان‌دهنده‌ی نگاه ویژه‌ی اسلام است به زن. حقوق او و تکالیف آن توأمان. حضرت فاطمه یک ابعاد انسانی دارد که از آن حیث توان و حق رهبری تمام انسان‌ها را ائمن از مرد و زن دارد و یک ابعاد زنانه دارد که از آن حیث ما مدعی هستیم رهبری زنان جهان را می‌تواند به عهده بگیرد. من سه تا سوال مختصر راجع به حضرت فاطمه طرح می‌کنم و سه پاسخ مختصر هم به آن عرض می‌کنم. اولین نکته‌ای که باید به آن بیندیشیم این است که بعد از پیغمبر یک دختر از او باقی مانده با آن همه تکریم‌هایی که پیغمبر در شأن او کردند نه به عنوان پدری برای دخترش فقط بلکه به عنوان مربی برای شاگردش. (این موزیک متن صحبت‌های من است یا اشتباهی دارد پخش می‌شود؟ اگر هست عیب ندارد باشد ولی اشتباهی نشده باشد. اگر عمداً دارد انجام می‌شود عیبی ندارد خوب است ولی اگر سهواً انجام می‌شود آن باز دوباره) اولین سوال این است که فاطمه هیچ فکر کردید که چرا تاریخ تولدش و تاریخ وفات و شهادتش حتی برای شیعه معلوم نیست؟ اصلاً محل دفنش معلوم نیست کجاست چرا؟ خانه‌ای که مرکز توجه همه‌ی مسلمین بوده. توی این خانه یک دختر از پیغمبر مانده. کسی که پیغمبر می‌گفت که من هر وقت دلم برای بهشت تنگ می‌شود فاطمه را بو می‌کنم و می‌بوسم. این تعابیر را پیغمبر راجع به چه کس دیگری گفته؟ فکر نمی‌کنید کسانی، سیستم‌هایی و دستگاه‌های حکومتی و جریان‌های تبلیغاتی خواستند نام فاطمه از تاریخ محو و حذف بشود؟ که حتی معلوم نباشد کجا دفن شد. چرا شبانه دفن می‌شود؟ دختر رهبر نظام. دختر مؤسس نظام چرا باید مخفیانه دفن بشود؟ برای این‌که نام فاطمه مشروعیت می‌آورد و مشروعیت سلب می‌کند از یک حکومت. اگر فاطمه یک انسان معمولی یا حتی یک آدم سیاسی معمولی بود این‌قدر روی او حساس نمی‌شدند. چرا یک دختر 18 ساله این‌قدر مهم است که سخنرانی او در مسجد مدینه ده روز بعد از رحلت پیامبر مشروعیت یک دستگاه و حاکمیت را زیر سوال می‌برد و بعد باید تاریخ تولدش، تاریخ مرگش و محل دفنش به کلی از تاریخ محو بشود. حتی درختی که در سایه‌اش می‌نشست درخت را می‌برند. این نشان می‌دهد که فاطمه موضع‌گیری نسبت‌ به یک سیستم، یک حکومت، یک جامعه، لحو علیه آن‌قدر مؤثر بود که نمی‌توانستند آن را نبینند و ستمگران حتماً باید برنامه‌ای می‌چیدند برای محو نام او و این کار را کردند اما فاطمه ماند. نام فاطمه و فرزندان فاطمه هنوز مثل یک بمب که زیر مشروعیت همه‌ی سیستم‌های فساد و ستم کار گذاشته شده دارد عمل می‌کند. هنوز نام فاطمه و فاطمیون و بنی‌فاطمه در سراسر جهان و در جهان اسلام منشأ انقلاب و تحرک است. منشأ عدالت‌خواهی است. پیغمبر یک جا گفت که رضای فاطمه رضای من است و رضای من هم رضای خداست و هر جا فاطمه خشم کند علامت خشم من است و من جایی خشم نمی‌کنم الا که خدا به آن‌جا و به آن افراد و به آن جریان خشم کند. آیا این حرف‌هایی است که یک پدری از روی عاطفه برای دخترش گفته باشد؟ یعنی چون دخترش را دوست دارد این حرف‌ها را زده باشد. مثل تعارف‌ها یا تملق‌هایی که ما نسبت به همدیگر می‌کنیم؟ آیا این تعصب پدری است نسبت فرزندش؟ پیامبری که برای هدایت بشر آمده واقعاً به خودش چنین اجازه‌ای می‌دهد یک جمله‌ای در مورد یک کسی بگوید صرفاً با منشأ عاطفی. علت این‌که پیغمبر این جمله را راجع به حضرت فاطمه به کار می‌برد صرفاً این است که فاطمه برای خودش هیچ چیز نمی‌خواست. فاطمه فانی در خدا بود. دنبال هیچ چیز برای خودش در دنیا نبود. تمام زندگی‌اش حالا فرصت نیست توی این فرصت کوتاه من بعضی از نکات را بخوانم برای‌تان روایات را. تمام زندگی فاطمه، تمام ذهن و دلش متوجه خدا بود و تمام زندگیش وقف مردم بود. برای خودش هیچ وقت هیچ چیز نخواست. روایتی نقل شده است که یک روز فاطمه کنار پیامبر بود، پیامبر وحی بر ایشان نازل شد. حالی به ایشان دست داد و این‌ها. بعد پیامبر به فاطمه گفتند که فاطمه جبرئیل هم‌اینک کنار من است و به من می‌گوید که از تو بخواهم که هر چه می‌خواهی بگو. چه می‌خواهی؟ در خزانه‌های عالم به روی تو می‌خواهد باز بشود. چه می‌خواهی؟ جمله‌ی حضرت فاطمه می‌دانید چه هست؟ می‌گوید که مدتی مکث می‌کند چند ثانیه‌ای بعد می‌گوید که پدر هیچ نمی‌خواهم. من هر چه فکر می‌کنم می‌بینم هیچ چیز نمی‌خواهم. هیچ نمی‌خواهم. بعد می‌گوید که حالا من ترجمه‌اش را فقط عرض می‌کنم می‌ترسم خود روایتش را غلط بخوانم چون الان جلوی چشمم نیست. می‌گوید که جمال خدا، عین عبارتش این است: فاطمه اکنون فرشته‌ی وحی در کنار من است هر چه می‌خواهی بخواه. فاطمه می‌گوید پدر شَغَلَنی اَن مسئَلَةِ لَذَتُ خِدْمَتهِ. من آن‌قدر مستغرق در لذت خدمت به خدا و خلقم که اصلاً فرصت تا حالا پیدا نکردم من فکر کنم که چه می‌خواهم. شغلنی. من اصلاً مشغول است تمام ذهنم. تمام شخصیت من محو و فانی است در لذت خدمت به خداست و به مردم و من اصلاً فرصت نمی‌کنم، فرصت نکردم فکر کنم ببینم من چیزی توی دنیا می‌خواهم یا نمی‌خواهم. هیچ چیز نمی‌خواهم. شما فکر کردید، می‌گویند گاهی فرشته‌ای آمد سه تا آرزو بکن برآورده می‌شود. یک آرزو کن برآورده می‌شود که طرف گفت من یک آرزو می‌کنم. گفتند چه؟ گفت یک آرزو می‌کنم که هر آرزویی می‌کنم برآورده بشود. به فاطمه می‌گویند هر چه می‌خواهی بخواه، افسانه هم نیست. از خزانه‌ی منشأ قدرت دارد این پیام می‌آید. می‌گوید هیچ نمی‌خواهم تمام ذهن من مشغول، لا حاجة لی غَیْراً نَظَرِ الی وجهِه الکَریم. هیچ نیازی جز نگاه کردن به جمال خدا من ندارم. من اصلاً مات زیبایی خدا هستم. هیچ چیز دیگر توی چشم من را پر نمی‌کند و دل من را. لذتی که از خدمت حضرت دوست می‌برم من را از هر خواهشی باز داشته است. پیامبر می‌گوید که هیچ نمی‌خواهی؟ می‌گوید نه پدر. جمال خدا مرا کافی است. این انسان خیلی انسان بزرگی است. یعنی واقعاً آن مدالی که پیغمبر می‌‌زند به سینه‌ی فاطمه. این‌که پیامبر دست فاطمه را می‌بوسد، دست دخترش را می‌بوسد. نه به عنوان این‌که یک پدری دست دخترش را از روی عاطفه و محبت ببوسد فقط. فاطمه خودش مستقلاً، مستقل از پدر و شوهرش، مستقلاً خودش کانون آفرینش است. خودش یک انسان کامل است که ظرفیت‌های یک انسان کامل را با عظمت‌های وجودی خودش پر کرده. با همان 18 سال. 18 سال کافی است. خیلی از ما 80 سال و 50 سال و 100 سال و 150 سال گاهی اوقات بعضی‌ها ممکن است عمر بکنند. یک لحظه در تمام این زندگی قابل افتخار نیست. زندگی و عظمت زندگی به طول زندگی نیست به ارتفاع زندگی است. زندگی فاطمه کوتاه بود اما ارتفاعش خیلی زیاد بود. شما توی تاریکی ولو اگر یک لحظه یک نور بدرخشد چون یک سوال که پیش می‌آید این است که دختری که به روایت مشهور 18 سال بیشتر زندگی نکرده چطور می‌خواهد رهبری بکند ما را. چطور می‌گوید رهبری او تا ابد کافی است؟ جواب این است که 18 سال هم زیاد است برای یک انسان کامل. تو تاریکی و ظلمات نور یک لحظه کافی است که بدرخشد. یعنی شما توی تاریکی توی بیابان گیر کردید جهت را گم کردید. یک لحظه کافی است نور بدرخشد و او را ببینید. همان کافی است. شما جهت را پیدا می‌کنید. فاطمه 18 سال دست کم درخشید. تمام ظرفیت‌های وجودی یک انسان کامل را به نمایش گذاشت و این‌ها کم نیست. البته فرصت تجلی پیدا نکرد این نور. کاش فاطمه 60 سال، 70 سال زندگی می‌کرد. کاش فاطمه در دورانی که حکومت در دست امیرالمؤمنین بود ایشان به عنوان همسر خلیفه و رهبر در جامعه بود. کاش فاطمه را در آن شرایط هم می‌دیدیم. فرصت نشد، فرصت ندادند که فاطمه تجلی کند. بیشتر از 18 سال تحملش نکردند. 23 سال. حداکثر 28 سال. بنابراین سوال بعدی که چطور یک دختر 18 ساله با این عمر کم رهبر ما می‌تواند باشد عرض کردیم که ارتفاع زندگی اگر زیاد باشد طولش مهم نیست و در همان 18 سال و 20 سال همه‌ی آن چه که باید می‌کرد و می‌گفت کرد و گفت. نشان داد که اولاً جدا، چون زن را گاهی فقط به عنوان مادر و همسر و خواهر و این‌ها حساب می‌کنند. خود زن به عنوان یک انسان مستقل است با قطع نظر از این‌که دختر کیست، مادر کیست و همسر کیست. خود زن مستقلاً‌ به عنوان یک انسان. فاطمه یک مانور بسیار زیبایی در مقام زن بودن داد و بعد نشان داد که یک دختر با پدر، یک همسر با شوهر، یک مادر با فرزندان، یک زن با جامعه با مردان و زنان دیگر چطور رفتار می‌کند. رابطه‌اش با مقولاتی مثل علم و معرفت، مثل عبادت و تربیت، سیاست و حکومت چه جوری است. با محرومین و فقرا با دوست و دشمن در دوران فقر و در دوران غنا و در دوران عزت و در دورانی که تحت فشار بود، در همه‌ی دوران‌ها فاطمه امتحان پس داده. حجاب و عفت در بیرون خانه و زیبایی و عطر و ظرافت و زنانگی در داخل خانه برای شوهرش و زیباترین صفات مادری برای فرزندانش. مسائل اصلی زندگی تعدادشان خیلی نیست. زیاد نیستند. اهمیت‌شان زیاد است و تکرار می‌شوند. شما کافی است در 5 تا صحنه یک شخصیت تجلی بکند عظمتش را بفهمید. دیگر لازم نیست 100 بار آن صحنه تکرار بشود. فاطمه در این 18 سال صحنه‌های اصلی زندگی انسان را و یک زن را کاملاً به نمایش گذاشت. البته خیلی از آثار و روایاتی که از سیره‌ی حضرت فاطمه است آن‌ها را هم متأسفانه محو کردند ولی آن هم که دست ما رسیده کم نیست برای درس‌آموزی. البته بیشتر هر چه بود بهتر ولی کم نیست. شعرهایی که حضرت فاطمه سروده که ده‌ها و صدها بیت از اشعار حضرت فاطمه هست. سخنرانی‌هایی که حضرت فاطمه داشته، دست کم دو یا سه سخنرانی حضرت فاطمه بخش‌هاییش توی تاریخ هنوز محفوظ مانده که من به یکیش اشاره می‌کنم به بخشیش و جلساتی که با دختران و زنان مدینه داشت به عنوان یک معلم بزرگ در سیاست، معرفت، حکمت و تربیت و بعد حضور سیاسیش در صحنه حضرت فاطمه در شرایطی که فشار سیاسی آن‌قدر زیاد می‌شود که علی‌بن‌ا‌بی‌طالب خانه نشین می‌شود. فشار آن‌قدر سنگین می‌شود که علی خانه‌نشین می‌شود فاطمه از خانه بیرون می‌آید. آن‌جا دارد که صدای اذان می‌آمد حضرت فاطمه به علی می‌گوید که تو خط‌شکن تمام عملیات‌های زمان پیامبر بودی در جنگ بدر و احد و خندق همه جا تو بودی. این‌ها می‌ترسیدند. تو خط را می‌شکستی بعد همه دنبالت می‌آمدند ولی امروز مثل جنین، اصلاً تعبیر جنین دارد. مثل جنین که زانویش را بغل گرفته، مجبور شدی گوشه‌ی خانه زانویت را بغل بگیری و مثل جنین گوشه‌ی خانه زانو بزنی. آن‌جا دارد که صدای اذان آمد، می‌آمد همان‌ موقع صدای پیامبر آمد در اذان نام پیامبر برده شد و حضرت امیر به فاطمه گفتند که نحو‌ه‌ی حرف زدن این‌ها با هم خیلی جالب است. مثلاً حضرت امیر وقتی فاطمه را صدا می‌زند می‌گوید که بنفسی انت یعنی جانم به فدایت. حضرت زهرا وقتی علی را صدا می‌زند می‌گوید روحی لروحک الفدا. روح من فدای تو. طرز حرف زدن این زن و شوهر با همدیگر اولاً. یعنی یک بار این‌ها با همدیگر بدون رعایت ادب با هم صحبت نکردند. حضرت امیر به فاطمه می‌گوید که اگر می‌خواهی نام پدرت نه به عنوان این‌که پدر توست، نام پیامبر خدا بر مأذنه‌ها بماند و اسلام ریشه‌کن نشود من امروز باید سکوت کنم. حضرت فاطمه می‌گوید اما من تکلیف دیگری دارم. روزی که علی خانه‌نشین می‌شود فشار سیاسی آن‌قدر زیاد است که علی توی خانه‌اش می‌نشیند آن روز فاطمه از خانه بیرون می‌آید. اولاً توی خیابان، توی کوچه که خانم‌‌ها می‌آیند اطراف ایشان شروع می‌کند یک سخنرانی برای آن‌ خانم‌ها که خیلی تکان‌دهنده است. بعد می‌رود به مسجد مدینه جلوی بزرگان انصار، مهاجرین، بزرگان جهان اسلام، خوب و بدشان که نفس‌ها همه بریدند یک سخنرانی دارد حضرت زهرا که یک بخشیش توی تاریخ ثبت شده. اولاً زیبایی عبارات. یکی از عدبای اهل سنت می‌گوید که اگر یک هیأت ادیب کارشناسی در ادبیات عرب شش ماه بنشینند که فقط این تعابیر و جملات به این زیبایی را سر هم بکنند معلوم نیست واقعاً بتوانیم. ادبیاتش بسیار زیباست. جزو نثرهای شاهکار ادبیات عرب است. آن‌وقت ایشان که ننشسته یک متن سخنرانی قبلاً تهیه کند بعد برود آن‌جا دورانی است که فاطمه از چشم خون گریه می‌کند. آن فشارهای روانی و فشارهای سیاسی، در آن شرایط آمده سخنرانی کرده و بعد نکاتی که در آن هست. سوال دیگر چطور بعد از یک هزاره زندگی امروز ما را فاطمه می‌خواهد رهبری کند؟ جواب این است که مسائل زندگی و بحران‌های انسانی کاملاً بحران‌های تکراری هستند. آنی که هزار سال پیش برای زنان رذیلت و فضیلت بود برای زنان امروز هم همان‌ها رذیلت و فضیلت است به دلیل این‌که وقتی قصه‌ی آن‌ها را می‌گویند همه خوب‌ها و بدها احساس هم‌زاد‌ پنداری می‌کنیم. می‌بینیم انگار مسئله‌ی ماست. زنان هزار سال دیگر هم مطمئن باشید این مسائل و مشکلات را دارند باز. البته ابعاد زندگی چه زن و چه مرد ‌آن ابعادی است که باید در آن اشتهاد کرد. فاطمه از ما قشری‌گری و تقلید مو به مو و کورکورانه‌ی ظواهر زندگی را نمی‌خواهد. از ما می‌خواهد این ارزش‌ها و روش‌ها را بیاموزیم و آن‌ها را به حسب موقعیت خودمان در زندگی و دوران خودمان اعمال بکنیم و یک نکته‌ی دیگری، تذکری که به نظرم به همه‌ی رسانه‌ها و به همه‌ی کسانی که مجالس و محافل مذهبی را اداره می‌کنند باید داد. فاطمه را چرا فقط بین در و دیوار می‌بینیم؟ تنها نقطه‌ای از زندگی حضرت فاطمه که در ذهن‌هاست و هِی راجع به آن بحث می‌کنند آن دورانی است که ایشان بین در و دیوار گیر کرده، به او حمله کردند، فرزند ایشان محسن سخط شده و دورانی که تلخ‌ترین دوران زندگی فاطمه و دوران اسلام است واقعاً. ولی فاطمه را فقط بین در و دیوار متوقفش نکنیم. کسی فکر نکند مشکل فاطمه(س)، مشکل فدک بوده فقط. مشکل اصلیش مشکل فدک یا یک تیکه زمین بوده. کسی فکر نکند. این‌ها بهانه‌ است. چون دنیا را به فاطمه عرضه کردند و پس زد. گفت هیچ چیز نمی‌خواهم آن وقت برای فدک بیاید گریه کند؟ فدک و آن مسائلی که پیش آمد سنبل یک حق و حقوق بزرگ‌تری بود و یک حق بزرگی بود که داشت پامال می‌شد و فاطمه باید آن‌جا صدایش را بلند می‌کرد. کم‌ترین مشکل فاطمه به نظر من جان محسن و یا سیلی خوردن از دست کسانی بود که روزی به در خانه‌ی آن تبرک می‌جستند. فاطمه را موضوع فقط روضه‌خوانی نباید قرار داد. باید به فاطمه فکر کرد و زندگی و آثار او را دوباره مورد کالبدشکافی و تجزیه قرار داد و دید که از کدامش باید چه جوری امروز استفاده کرد و من مطمئنم نکات زیادی در این زندگی به دست خواهد آمد. البته مشروط به این‌که بحران اصلی ما و زنان ما بحران انسان شدن و دغدغه‌ی اصلی‌شان دغدغه‌ی تکامل انسانی باشد و الا زنانی که از اساس به دنبال زندگی از یک نوع دیگری هستند حتماً فاطمه به دردشان نمی‌خورد. حتما به دردشان نمی‌خورد. زنانی که بزرگ‌ترین بحران زندگی‌شان بحران لباس و طلاست و اخیراً یک بحران دیگر هم اضافه شده بحران دماغ. چون من شنیدم جزو بیشترین آمار جراحی تو تهران جراحی بینی خانم‌هاست که توی دنیا رکورد است. حالا خانم‌ها. آقایان هم هستند؟ خب چه فرقی می‌کند من الان در حوزه‌ی بحث جنسی نیستم. آقایان هم همین‌طور. فرقی نمی‌کند. جامعه‌ای، چه آقایان چه خانم‌ها که بحران بزرگ‌شان بحران دماغ است. یعنی دماغ توی صورت سنگینی می‌کند تمام ارزش او به ابعاد دماغش مربوط است این جامعه نمی‌تواند راهی به سوی کمالات پیش ببرد. جامعه‌ای که بیشترین بحث‌هایی که توی محافل مردانه یک جور، زنانه یک‌ جور مربوط بشود به صرفاً همین حدود. این‌ها حتماً البته فاطمه هیچ ضرورتی ندارد اسم فاطمه ببریم اما زنانی که، چون می‌دانید با این فرهنگی که بین بخشی از زنان ما و مردان ما حاکم است نه همه، حالا یک بار یک کسی برای بیماری یا برای زیبایی به تعبیر خودش حالا در یک حدی ولی وقتی که تبدیل می‌شود به یک مد، به یک چیزی برای تفاخر این‌ها دیگر انحطاط است. جامعه‌ای که، چه زن و چه مرد، زنانی که مسائل اصلی زندگی را دیگر نمی‌بیند. مسئله‌ی اصلی آن مسئله‌ی تکامل او، تکامل انسانی او، رشد علمی او، رشد فضائل اخلاقی او دیگر نیست. این طبیعی است که هیچ احتیاجی نه به فاطمه و نه به هیچ الگوی دیگری ندارد. نباید هم بر او تحمیل کرد چیزی را. وقتی که فرق مشکل اصلی را با مشکل فرعی نفهمد. گفتند یک آقایی نصف شب خانمش را از خواب بیدار کرد گفت که دزد آمده توی خانه. خانم اول پرسید که کجاست؟ کدام اتاق است؟ آقا گفت که توی اتاق پذیرایی است فکر می‌کنم. خانم گفت ای وای خاکِ عالم. بدو الان با کفش‌هایش رفته روی فرش‌ها، فرش‌های اتاق پذیرایی کثیف نشود. ببینید آن چیزی که اول به ذهنش می‌آید فرش اتاق پذیرایی است. اصل مسئله اصلاً به ذهنش نیامد. اگر فاطمه حتماً برای یک چنین قشری از زنان، یک چنین قشری از زنان حتماً به فاطمه نیازی ندارند. اما آن بخشی از زنان که توی جامعه‌ی ما به حمدالله تعدادشان بسیار زیاد است، زنانی که بزرگ‌ترین نمادهای تکامل انسانی را به نمایش گذاشتند. زنانی که در فضیلت و معرفت و حقیقت بر مردان سبقت گرفتند. زنانی که دغدغه‌شان دغدغه‌ی علم و فضیلت و رشد و عدالت است. زنانی که در صحنه‌ی جهاد برای عدالت با تمام قوا حضور پیدا کردند و از حقوق مظلوم و محروم دفاع کردند. این زنان، زنانِ برجسته، زنانی که به دنبال صعود از قله‌ی تکامل هستند حتماً فاطمه به دردشان می‌خورد. به فاطمه نیاز دارند. اما اگر زندگی را آن‌قدر کوچک و حقیر گرفتیم که بزرگ‌ترین معضلش نحوه‌ی آرایش و مدل لباس و عمل بینی است. اگر زندگی آن‌قدر کوچک می‌شود که بزرگ‌ترین معضلش آن است حتماً باید در رابطه با ابعاد آن زندگی یک فکری برداشت. آن زندگی خیلی کوچک و دو در سه است. باید این فضا را شکست، این دیوار را شکست تا زندگی فراخ‌تر بشود. البته اسلام نسبت به زیبایی به خصوص در مورد زن، چون بعضی‌ها علیه مجد و تجمل که حرف می‌زنند این تفکیک را نمی‌کنند که کجا. ما هم در آیات هم در روایات تأکید بسیار زیادی روی مسئله‌ی زیبایی زن، جاذبه‌های زنانه، آرایش زن و رعایت همه‌ی آن‌چه که مربوط به جاذبه‌های زنانه است تأکید بسیاری شده اما برایش حریم نگه داشته شده. جایش باید معلوم بشود. جایش توی خیابان است یا توی خانه برای همسر. ولی وقتی جایش و جایگاهش درست رعایت بشود، مطلقاً نه این‌که اسلام بخواهد بین زن و زیبایی فاصله بیندازد. اصلاً اسلام تصریح می‌کند در روایات ما که زیبایی جزو ذات زن است و این جاذبه‌ی زیبایی و زیبایی‌طلبی و زیبایی‌شناسی نیرویی است که در زنان به مراتب قوی‌تر از مردان است. اصلاً بعضی از زیبایی‌ها را مرد واقعاً متوجه نمی‌شود. واقعاً متوجه نمی‌شود ولی قدرت درک زیبایی‌شناختی زن در بعضی از حوزه‌ها از مرد بسیار قوی‌تر است. اسلام بین زن و زیبایی هیچ وقت نمی‌خواهد فاصله بیندازد. توی روایات حتی راجع به جزئیات مسائل آمیزش زن و شوهر توصیه‌هایی می‌شود که اصلاً در محافل عمومی قابل گفتن نیست واقعاً. باید هر کسی فقط خودش برود و بخواند که نحوه‌ی ایجاد جاذبه‌ی زن برای همسرش در مورد هر دو، در روایت آمده که مرد برای زن و زن برای مرد همسر، زن و شوهر باید برای همدیگر خودشان را معطر کنند، به خودشان برسند و در مورد آرایش زن کاملاً توصیه شده. حتی در روایات تعبیر جاذبه‌های زنانه مثل عشوه اصلاً تعبیر آمده در موردش که می‌گوید اصلاً مستحب می‌کند و گاهی اصلاً واجب می‌کند در روایت. منتها کجا توی خانه. جنسیت زن برای توی خانه و برای همسرش است. از خانه که بیرون می‌آید زن و مرد انسان هستند. نه نر هستند نه ماده. همه انسان‌اند و اصلاً حجاب آمده برای این‌که زن بتواند در جامعه حضور انسانی پیدا بکند چون حجاب برای توی خانه که نیست. حجاب برای خیابان است. یعنی عرصه‌ی عمومی نه عرصه‌ی خصوصی. حجاب برای خیابان است. حجاب می‌آید یک حریم ایجاد می‌کند برای زن تا زن بتواند وارد عرصه‌ی سیاست،‌ اقتصاد، علم، فرهنگ و تعلیم و تربیت بشود. اصلاً اسلام حجاب را که واجب می‌کند بر مرد و زن علتش این است که می‌خواهد زن در جامعه حاضر بشود. منتها حضوری انسانی نه حضور مؤنث. وقتی حجاب نبود زن و مرد که با هم مواجه می‌شوند اولین بعدی که به چشم این‌ها می‌آید بعد مردانگی و زنانگی آن‌هاست. یعنی اول وقتی که یک زنی برهنه یا نیمه‌برهنه ظاهر می‌شود اول چیزی که به چشم مرد می‌آید توی اداره‌اش، توی دانشگاهش، توی خیابان، توی تاکسی اولین چیزی که به چشم آن مرد می‌آید انسانیت آن نیست، زنانگی آن است و اسلام می‌خواهد این زنانگی حریم داشته باشد و الا منعی در این قضیه نشده. آن اتفاقاتی که بعد از پیغمبر افتاد و حالا نمی‌خواهم واردش بشوم، شما هم شنیدید آن قضایای برخورد با حضرت امیر و برخوردهای خشنی که شد و حمله به خانه و مسائل که شد آن وقت حالا حضرت امیر گفتند توی خانه‌شان، حضرت فاطمه آمده مسجد، همه نشستند بعد از آن اتفاقاتی که افتاده توی صحنه‌ی سیاست و قدرت، فاطمه‌ی زهرا رو می‌کند به بزرگان جهان اسلام، مهاجرین و انصار و همان‌هایی که علی را خانه‌نشین کردند و دیگران دارد با آن‌ها صحبت می‌کند. البته ترجمه‌ای که من این‌جا کردم ترجمه‌ی خیلی ضعیفی است یعنی این‌ها واقعاً‌ زیبایی تعابیر فاطمه را درست نشان نمی‌دهد. ادبیاتی که ایشان به کار برده، ترجمه‌ی خوبی نیست ولی من چون به سرعت این‌‌ها را نوشتم عرض می‌کنم، گزینشی است از آن سخنرانی. رو می‌کند به مردم که مردم در روزهای نخست این نهضت و نبرد ما بسیار جنگیدیم و مصیبت دیدیم تا دهان شما به کلمه‌ی اخلاص باز شود. به برکت آن مجاهدان رو سپید و نورانی که شکم‌هایشان از گرسنگی و جهاد به پشت چسبیده بود شما با آفتاب حقیقت رو در رو شدید. شما پیش از بعثت در کنار پرتگاه آتش بودید مثل جرعه‌ای آب و لقمه‌ای غذا در دسترس هر از راه رسیده‌ای، هر کس می‌خواست دست به شما دراز می‌کرد. شما نمی‌توانستید از خودتان دفاع کنید. شما یک ملت و قوم ذلیلی بودید و چون آتش‌زنه‌ای اگر روشن می‌شدید فوراً خاموش می‌شدید. شما لگدکوب عابران بودید. از آب گندیده‌ی کنار جاده‌ها می‌آشامیدید. غذای شما پوست جانوران مردار بود. همین عرب سوسمار خور که می‌گویند. شما یک همچین جامعه‌ی بدوی عقب‌افتاده‌ی بدبختی بودید قبل از بعثت. نه قدرت، نه امنیت، نه معرفت، نه عزت، نه ثروت، نه عدالت و نه اخلاق. شما ذلیل و تحقیر شده بودید و هر ساعت می‌ترسیدید که از جایی به شما شبیه‌خون بزنند و غارت‌تان کنند تا خدا به دست محمد نجات‌تان بخشید. بعد یک جایش جلو می‌آید که می‌خواهد سر قضیه‌ی کودتایی که شده بحث بکند ایشان می‌گوید که، اولاً این‌جا هیچ جایی نمی‌گوید شوهرِ من، شوهرِ من. این‌جا می‌گوید من اصلاً به عنوان همسر علی حرف نمی‌زنم. من به عنوان یک کسی از امت اسلامی حرف می‌زنم. نمی‌گوید شوهرم می‌گوید علی. این‌جا دیگر توی سخن هیچ جا شوهرم نمی‌گوید. می‌گوید من اصلاً به عنوان زنش صحبت نمی‌کنم. ادامه می‌دهد و می‌گوید که هر جا که خطر جدی بود و شما عقب می‌نشستید پیامبر خدا علی را به حلقوم جنگ می‌فرستاد و او آقای اولیای خدا بود که با شمشیرش فرق فتنه را می‌کوبید و در راه حقیقت و عدالت از هیچ ملامتی نمی‌ترسید در حالی که شما در عیش و رفاه و خوشی بودید و همواره منتظر فرصت بودید که چه وقت اوضاع علیه ما می‌شود هنگام خطر می‌گریختید و ما را تنها می‌گذاشتید. تو زحمات انقلاب و جنگ و مسائلی که بود. بعد می‌آیند و باز ادامه می‌دهند. حالا من این‌ها را نمی‌خوانم. می‌گویند سپس پیامبر رفت و هنوز جنازه‌ی او روی دست ما بود و دهانه‌ی زخم او به هم نیامده و دفن نشده بود که شما شیطان را به مهمانی خانه‌هایتان فرا خواندید و راه رفته را برگشتید. راهی که 23 سال زحمت و تلاش و جهاد و شهادت که آمدید آن راه را برگشتید. آری پس از مرگ احترام برای کسی نمی‌ماند. اشاره به آن انحرافات و ائتلافاتی که با دشمن کردند و استحاله‌هایی که میان یاران به وجود آمد. بعد فرمودند که کتاب خدا را با آهنگ خوش و با قرائت می‌خوانید ولی مضامین و تذکرات آن را پیش چشم نمی‌گیرید. می‌دانم دردتان چیست. حالا شما آن فضا را تصور کنید. فکر نکنید که در یک شرایط عادی توی یک کنفرانس دارد سخنرانی می‌کند. آن فضا را در نظر بگیرید. یک فضای سرکوب. می‌دانم دردتان چیست. شما به تن‌پروری و عیاشی و مستی قدرت پس از پیروزی گرفتار شده‌اید و عادت کردید. شما به رفاه و عیاشی خو کرده‌اید. مردم و فقرا را از یاد برده‌اید. امام راستین را از حاکمیت رانده‌اید و با رفاه و زندگی‌های طبقاتی خو کرده‌اید. ای خوشگذران‌های خودخواه همه‌ی دستاوردهای گذشته را به باد دادید. این تعبیر را ببینید خیلی زیباست. می‌گوید همه‌ی آن‌چه که به آن گوارایی، همه‌ی آن‌ ارزش‌ها که به آن گوارایی به دست پیامبر نوشیده بودید بالا آوردید. همه‌اش را به آن گوارایی نوشیده بودید،‌ همه را استفراغ کردید. بعد آخر سخنرانی‌شان هم می‌گویند که آن‌چه گفتم گفتم با آن‌که می‌دانستم تکان نخواهید خورد. آن‌چه دیدید دود دلی سوخته بود که از سینه برآمد. هان اینک این شتر قدرت بر آن سوار شوید اما بدانید که این شتر مجروح است و پای آن تاول زده و ننگ آن برای همیشه خواهد ماند. مردم من دختر همان مردی هستم که شما را از عذاب آتش که در پیش است خبر داد. چرا به دنبال هر صدایی راه می‌افتید؟ به خدا سوگند اگر حکومت دست علی می‌بود حق هر کسی به او می‌رسید و هیچ ستم‌دیده و له‌شده‌ای در این جامعه باقی نمی‌ماند و هر کسی دست‌آورد رنج خود را می‌چید و تشنگان عدالت سیراب می‌شدند. این شتر را او چنان سالم به مقصد می‌رساند که به هیچ کس رنجی نرسد. علی اگر به حاکمیت می‌رسید از اموال مردم و فقرا برای خود بر نمی‌داشت و آن روز زاهدان از اهل دنیا تشخیص می‌شدند و راستگویان از دروغ‌گویان اما از این پس بازی‌های روزگار را یکی پس از دیگری ببینید و نسل‌های بعد بیشتر از شما خواهند دانست که با حذف حکومت علی چه بر سر امت اسلام خواهد آمد. من برای شما متأسفم. متأسفم که نطفه‌ی فساد بسته شد و حال باید منتظر ماند تا چه وقت این بیماری کل پیکره‌ی جامعه و حکومت را بگیرد و به کلی از پای براندازد. از پستان این شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت از پایتان در خواهد آورد. از این پس روی آرامش و عدالت را نخواهید دید. آماده‌ی آشوب‌ها و ستم‌ها و ناامنی‌ها باشید که پی‌ در پی بر سرتان خواهد آمد. بشارت باد شما را به شمشیرهای کشیده، جنگ‌های داخلی پی در پی و به هم ریختن نظام اجتماعی و دیکتاتوری و استبداد ظالمان. اصلاً تعبیر استبداد را دارند حضرت زهرا. می‌گویند که ابشروا بسَیْف سارِم و سَتْوَتٍ مُعْتَدٍ قاشِم و هَرجٍ شامل، هرج و مرج و استبدادٍ منَ الظالمین. منتظر استبداد ستمگران پس از این باشید که حقوق شما و سهم‌تان از زندگی را هرگز بدان حد که حق شماست به شما نخواهند داد. خیلی متشکرم صلوات بفرستید و دست هم بزنید. خیلی عذر می‌خواهم که وقت شریف شما را گرفتم.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha