مرداد 1381

روشنفکر دینی؛ ضرورت مجدد - قسمت دوم

دانشکده هنر دانشگاه تهران - نشست دانشجویی

بسم‌الله الرحمن الرحیم

توفیق بزرگ و مغتنمی می‌دانم برای خودم حضور در محضر اساتید و دانشجویان عزیز و دوستان و بزرگانی که لطف فر‌مودند دعوت کردند که در محضرشان عرض ادب کنیم.

مرحوم علامه جلسی در مرآت‌العقول که گزیده‌ای از روایات بحار الانوار است. چون بحار الانوار می‌دانید بحار است، دریا‌ها است. هرچه روایت است در آن‌جا جمع کردند که از دست نرود از بین ‌نرود. چه با سند درست و چه غلط. اما ‌در مرآت‌العقول مرحوم علامه مجلسی می‌گوید من بعضی روایت‌ها را جدا کردم و وارد نظر دادن و شرع تعلیقی در آن‌ها می‌شود. در ذیل همین روایت که از پیا‌مبر نقل می‌کند که ایمان نوعی تعصب است بلکه ضد‌ تعصب است می‌‌گوید برای این‌که ایمان از سنخ نور است و تعصب از سنخ ظلمات. ایمان از سنخ تواضع است در برابر حقیقت متعالی اما تعصب از سنخ تکبر است. بعد می‌گوید راحت‌تان کنم ایمان ناشی از معرفت و آگاهی است اما تعصب ناشی از جهل و نادانی است. این‌ها همه در ذیل روایت پیامبر اکرم(ص) است. متأسفانه این‌ نوع روشنفکری هم باید گفت تا اطلاع ثانوی است. این روشنفکری جدید با این مفاهیم جدید و دگم‌های جدید این هم باز تا اطلاع ثانوی است. عرض کردم هر دوره‌ای مذهبی‌های‌شان مذهب را متأسفانه در خدمت پارادیم‌های قالب جهانی در همان موقع قرار می‌دهند. غیرمذهبی‌شان راحت‌تر هستند بدون رودربایستی بدون تعارف و سریع مواضع‌شان را عوض می‌کنند. یک تعبیری دارد باشلار درباره‌ی جامعه‌شناسی روشنفکری بحث کرده. این را بگویم این بخش از عرایضم را جمع کنم. می‌گوید اساساً این نوع روشنفکری فاقد حس مشکل‌آگاهی است. دنبال میان‌بر و نسخه‌های مترجم معجزه‌وار است. دنبال ساده‌لو‌حانه‌ترین نوع پرکسیس برای جامعه‌ی خودش است. دنبال نقشه‌های گنجی است که معمولاً قلابی از آب درمی‌آید و این است که این قشر حتی از تو‌جیه وجود خودش در جامعه‌ی خودش عاجز است چه برسد به توجیه وضعیت مردم‌اش. حتی به خودش نمی‌تواند به چشم عینی و آبجکتیو نظر بکند چون روشنفکری را وقتی تعریف می‌کنند می‌گوید روشنفکری یعنی گرفتن یک فاصله‌ی انتقادی از جامعه و سنت‌هایش، یک فاصله‌ی آبجکتیو عینی بگیریم برای این‌که بتوانیم آن را نقد کنیم. طبق ‌تعریف روی کاغذ روشنفکری این است. اما اتفاقی که در واقع افتاده در عالم عین این است که این ‌حتی به خودش نمی‌تواند به چشن آبجکتیو و عینی نگاه کند چه ‌برسد به جا‌معه‌ای که او می‌خواهد نقدش کند و در آن جا‌معه رفرم کند. یک چیزی شنیدند که روشنفکر باید از جامعه‌ی خودش فاصله‌ی تئوریک و منطقی بگیرد تا بتواند او را نقض کند. اما این‌قدر عقب عقب رفته این روشنفکری که دیگر جامعه را نمی‌بیند اصلاً. یعنی فاصله این‌قدر زیاد است که جا‌معه را نمی‌بیند که بتواند نقض‌اش کند. یک جوامع دیگری را می‌بینند و بر اساس همان‌ها حرف می‌زنند و معلوم هم نیست که از تغییر کدام وضع مو‌جود به‌سمت کدام وضع موعود و مطلوب دارند حرف می‌زنند. چون معمولاً وضع موعود این روشنفکری‌ها همان وضع مو‌جود آن کشور اروپایی و آمریکایی است که آن‌جا درس خواندند و تحصیلات‌شان آن‌جا بوده. آن هم بسته به این‌که در چه دهه‌ای آن‌جا بودند. طرف 40 سال پیش در فرانسه درس خوانده روشنفکر از نوع فرانسوی ‌است. یک روشنفکر فرانسوی می‌گفت هر کس در اروپا انتزاعی‌تر فکر می‌کند آلما‌نی‌تر است و هر کس اصلاً حوصله‌ی فکر کردن ندارد انگلیسی‌تر است. بعد کسی ‌نبود که روشنفکر از نوع فرانسوی را نقد کند. این بستگی دارد این آقایون دوران تحصیلات‌شان 40 سال پیش 30 سال پیش 20 سال پیش کدام کشور اروپایی و در چه دهه‌ای بودند و آن‌موقع آن‌جا چه حزبی حا‌کم بوده و چه فر‌هنگی رایج بوده. جا‌معه‌ی مطلوب و مدینه‌ی فاضله‌ی آرمانی و مو‌عود‌شان جامعه‌ی مو‌جود در آن مقطع تاریخ در آن حوزه‌ی فلسفه‌ی غربی است. اگر در حوزه‌ی فلسفه‌ی غربی بوده، اگر حوزه فلسفه قاره‌ای بوده، اگر در حوزه فلسفی کنتراتال بوده یا اگر در حوزه فلسفه تحلیلی فلسفه‌ی آنگولوساکسون بوده، هر کجا که بوده همان را می‌گوید. لذا شما ببینید غالب روشنفکر ما که مثلاً در انگلیس یا امریکا و کشورهای اروپایی در حوزه‌ی اروپای غربی تحت تأثیر فلسفه‌ی آنگولوساکسون بودند هر وقت برگشتند ایران شدند مروجان لیبرال سرمایه‌داری، مروجین فلسفه‌ی تحلیلی و مروجین نئوپوزیتیویزم. اگر در طرف در آلمان درس خوانده یا تحت تأثیر فلسفه‌ی آلمانی بوده این‌جا می‌آید نوع فلسفه‌ی تأویلی باطنی غیر دینی که در آلمان که یک فلسفه‌ی پیچیده‌ی انتزا‌عی است تحت تأثیر آن است. اگر در فرانسه بوده نوع روشنفکری‌اش از آن نوع است. آخر این‌ها من می‌خواهم بگویم که محفوظات ‌است یا خلاقیت؟ چیزی که غایب است در دوره‌ی روشنفکری ما و متأسفانه غالباً این‌ها عتیقه‌شناس هستند و مرز روشنفکری و عتیقه‌شناسی در این مملکت بالاخره معلوم نشد آقا که چه کسانی روشنفکر هستند و چه کسانی عتیقه‌شناس؟ آخرین بخش عرضم تذکر دادن این نکته است که این‌‌ها در خدمت... بعضی‌های‌شان این را می‌دانند بعضی‌های‌شان نمی‌دانند ولی چه بدانند و چه ندانند در کاری که می‌کنند و تأثیری که می‌گذارند تفاوتی نمی‌کند. البته این‌هایی که من می‌گویم نوعی مرثیه‌سرایی است در غیبت روشنفکری درست دینی که معتقدم هم ضرورت دارد هم جایش نسبتاً خالی است در کشور ما در این دوره و مقطع حساس و هم معنادار است روشنفکری دینی. چون منتظر آن هستیم و فرش قر‌مز جلوی پای اون نوع روشنفکری می‌خواهیم پهن کنیم داریم این نوع روشنفکر‌ی‌ها را نقد می‌‌کنیم که متأسفانه به نام روشنفکری دینی و غیردینی در مملکت ما رایج است. یک هدف هم دارند و آن هم کوباندن مبانی و مقاصد نهضت جهانی اسلام است که امام 20، 30 سال قبل راه اندا‌خت و امروز تما‌م جهان را امروز از شرق و ‌غرب دارد می‌‌لرزاند و می‌تکاند. یکی دوتا استاد چند نفری یک هیئتی چند وقت پیش از انگلیس آمده بودند ایران از آکسفورد بودند. با ‌ایشان صحبت می‌کردیم راجع به اسلام و مدرنیزم صحبت کرد و یک چیز‌هایی صحبت شد. آخر جلسه که داشت می‌رفت به او گفتم یک سؤال من از تو می‌کنم خواهش می‌کنم صادقانه جواب بده، این‌جا نه چیزی هست نه ضبط می‌شود تو هم مجبور نیستی آن‌جا که رفتی به کمپانی‌هایی که پول سفرت را دادند جواب پس بدهی. ولی از تو یک سؤالی دارم. گفتم اگر واقعاً نبود امام و انقلاب امام و نبود این بچه بسیجی‌هایی که نشان ‌دادند یک جور دیگری هم می‌شود انقلاب کرد و پای انقلاب ایستاد، چون همه‌ی انقلاب‌های دیگر قبلاً شوخی بود. مردمی‌ترین و در عین حال جدی‌ترین انقلاب این بود. شما نمونه‌اش را در قضیه‌ی لبنان و فلسطین می‌بینید. در لبنان و فلسطین 50، 60 سال است که این دعوا‌ها وجود دارد. اولین بار در تاریخ این 50، 60 سال همیشه این ‌عرب‌ها و این نفت‌های‌شان و دلار‌های‌شان و این حرف‌ها بوده. این بچه بسیجی‌ها برای اولین بار نشان دادند جور دیگری می‌شود مبارزه کرد. جان انسان برای ما محترم است اما اگر بحث دفاع از حقیقت و عدالت باشد این‌جوری باید مبارزه کرد. با 200 تا شهید استشهادی برای اولین بار اسرائیل در تاریح 60 سال گذشته عقب‌نشینی کرد. هنوز از جولان و مناطق ساحل اردن و جاهای دیگر بعد از 50، 60 سال عقب‌نشینی نکرده و نخواهد هم کرد. ولی این‌جا در برابر چند صد‌تا بچه بسیجی لبنانی و حزب‌اللهی با دست خالی با 200 تا عمل استشهادی رفت عقب و امروز این عملیات استشهادی انتفاضه در فلسطین محصول مستقیم این بچه‌هاست یعنی کپی‌برداری از حزب‌الله لبنان است. حرب‌الله لبنان کپی‌برداری از بچه بسیجی‌های ما در جنگ است. این آن وقتی است که من به مادر یکی از شهدا می‌گفتم بچه‌ی تو در 15 سال در غربت در باتلاق‌های هورالهویزه با لباس غواصی شب از سرما یخ زد. رفته بود برای گشت شناسایی گم شد بعد از یک هفته جنازه‌اش را پیدا کردیم که بدنش خشک شده بود در آب یخ زده بود. آن در تاریکی و در سر‌ما آن‌موقع 15 سال پیش شهید شد. امروز روش او و سنتی که او گذاشت ‌لبنان را آزاد کرده و دارد فلسطین و کل جهان را آزاد می‌کند. به این آقایی از آکسفورد آمده بود گفتم اگر امام و بسیجی‌‌هایش نبودند دنیا این ریختی که الان دارد را داشت؟ و این پتانسیل را در اسلام شما می‌دیدید؟ گفت این‌که این پتانسیل در اسلام بود یا نبود را باید از بوش و تونی بلر پرسید ولی این نکته‌ی دوم را نه، من به‌عنوان یک کارشناس که با شما موافق نیستم می‌گویم که اگر امام و بسیجی‌هایش نبودند دنیا به کلی دنیای ‌دیگری بود. و نه فقط جهان اسلام بلکه کل جهان بشری ‌تحت تأثیر مستقیم و غیرمستقیم ‌انقلاب شماست. شما فقط معادلات سیاسی را به هم نزدید، فقط معادلات اقتصادی را به هم نزدید، معادلات معرفتی و فر‌هنگی را در دنیا به هم زدید. اصلاً سکولاریزم رفت زیر سؤال، همه‌ی ادیان دیگر هم رفتند زیر سؤال. این است اتفاقی که افتاده. اما این روشنفکری دارد با این انقلاب و با این عظمت‌ها چه می‌کند الان؟ چه دارند می‌کنند؟ دارند از یک سرمایه‌داری نوکیسه‌ای ‌که در 200 سال اخیر بخصوص در غرب سرکار آمده و از طریق ایریتاریزم و سرمایه‌داری بر دنیا دارد حکو‌مت می‌کند و خون می‌ریزد، یک سرمایه‌داری نوکیسه‌ی فاقد اصو‌لی که از همان اولی که داشت به‌وجود می‌آمد برای تو‌جیه ظلم می‌خواست سد همه‌ی ارزش‌ها و سد ماورای الطبیعه را بشکند دارید به آن ‌خدمت می‌کنید. شما در خدمت فرهنگ لیبرال سرمایه‌داری دارید عمل می‌کنید در برابر انقلاب امام. فرهنگی که اول آمد انسان را حیوان اقتصادی تعریف کرد، فلسفه‌ی زندگی را خوش باشی قرار داد، زندگی عقیدتی و حکو‌مت عقیدتی را مسخره کرد برای چه؟ برای این‌که روح مذ‌هب و احکام دینی و مفاهیمی مثل ارزش و حق و تکلیف و اصول و هر باید و نبایدی را از سر راه بردارد. بین این ارزش‌ها با اجتماع و با حکو‌مت‌ها فاصله بیندازد. برای این باید چکار می‌کردند؟ باید می‌‌گفتند مقولات ارزشی انتزاعی است آقا، شاعرانه است، نسبی است، ‌مشکوک است، معارف دین و ارزش‌های اخلاقی‌اش بخصوص ابعاد اجتماعی سیاسی دین این‌ها اصلاً همه مشکوک است، ما همچین انتظاری از دین نباید داشته باشیم. دین برای حیرت آمده دین برای هدایت نیامده برای عدالت نیامده. درست برخلاف آیات صریح قرآن که می‌گوید دین آمده برای هدایت در حوزه‌ی نظر و اخلاق و برای عدالت و قسط در حوزه‌ی زندگی و حکو‌مت. این روشنفکری ‌حا‌مل گفتمان لیبرال سرمایه‌داری تحت عنوان مدرنیته. در صدر مشروطه هم همینت حرف‌ها را می‌زد منتها یک مقدار ‌محافظه‌کارتر و پیچیده‌تر و هوشیار‌تر عمل می‌کنند. آن‌موقع همین‌طور رک حرف‌های‌شان را می‌زدند. امثال آخوند‌زاده‌ها و دیگران و دیگران. این‌ها امروز می‌گویند ما ارزش‌ها را قبول داریم منتها ارزش‌ها نسبی هستند و مشکوک هستند، چه کنیم؟ ‌ما دین را قبول داریم معنویت را قبول داریم منتها چه کنیم که دین برای عدالت و حقوق بشر و این‌ها نیا‌مده. چه کنیم که مفاهیم دین حوزه‌اش از حوزه‌ی عقلانیت جدا است. همان فیدئیسمی که ترجمه شده به‌طور سفیهانه در ایران. همه‌چیزش ترجمه که می‌شود متأسفانه مراتب سفیهانه‌اش ترجمه می‌شود در ایران. ما از این جهت هم شانس نیاوردیم که وقتی که دارد روشنفکری لیبرال یا مارکسیستی یا ادیستان ترجمه می‌شود نمونه‌های زبده و قوی ترجمه شوند. بهترین کار‌چاق‌کن برای این مفا‌هیم، بهترین کارچاق‌کن برای این سرمایه‌داری نوکیسه‌ی غرب یعنی کمپانی‌های صهیو‌نیستی در غرب لیبرال بوده. چون همه‌ی این کارها را یک‌جا لیبرالیزم می‌کند. لیبرالیزم ایدئولوژی اشراف و اشرافی است. لیبرالیزم ایدئولوژی اصالت ‌لذت مادی شخصی است. لیبرالیزم می‌گوید انسان یک ‌حیوان و یک موجود غریزی است. لیبرالیزم یکجا همه‌ی این کارها را می‌کند. می‌خواستند تعریف انسان را عوض کنند لیبرالیزم تعریف انسان را عوض می‌کند. بخواهند کرامت معنوی و آن جوهر خدایی که دین برای انسان قائل است و در کنار حقوق بشر از مسئولیت بشر و از تکلیف حرف می‌زند و زندگی را نه فقط به لذت و سود مادی شخصی بلکه به علاقه به حقیقت و زیبایی و به خیر و کمال معطوف می‌کند، همه‌ی این مفاهیم باید یا ‌تحریف می‌شد یا مسخره. اول تحریف بشود بعد مسخره. همه‌ی این کارها را یک‌جا فر‌هنگ لیبرال سرمایه‌داری می‌کند. این فرهنگ نسبی‌گرا دارد در مملکت همین کار را می‌کند. برای چه؟ برای این‌که همه‌ی این مفاهیم و ایده‌ها برای نظام سرمایه‌داری غرب مضر است. برای این‌که این هژمونی لیبرال سرمایه‌داری که در آمریکا و انگلیس دارد توسط صهیونیست‌ها اداره می‌شود و بشریت را به خاک و خون کشیده‌اند. این‌ها می‌خواهند همه‌ی رابطه‌ها را بازاری کنند. یعنی همان‌طور که از بازار اقتصاد حرف می‌زنیم از بازار سیاست و بازار فر‌هنگ دارند حرف می‌زنند که تابع عرضه و تقاضا است. تابع بازار سیاه است و معطوف است به سود و ربا. یعنی همان‌طور که از سود و ربای اقتصادی حرف می‌زنند از سود سیاسی و ربای سیاسی حرف می‌زنند. می‌گویند سیاست میدان بازی و قدرت است. قواعد این بازی را رعایت کنید. در فر‌هنگ انبیاء بازار بازی نیست چه برسد به سیاست و مسئله‌ی قدرت و مسائل فر‌هنگی. نه فر‌هنگ نه ثروت و نه قدرت این‌ها بازی نیست که شما بخواهید قواعد بازی را رعایت کنید. این‌ها همه به سر‌نوشت انسان مربوط است. این‌ها انسانی‌ترین مفاهیم است و لذا انسانی‌ترین قوا‌عد باید بر آن‌ها حکو‌مت کند. این‌ها می‌خواهند عرصه‌ی سیاست و فر‌هنگ را در جا‌معه تبدیل کنند به یک بازار آزاد و بلکه بازار سیاهی که قواعد آن بازار را هم خودشان تعیین بکنند برای این‌که در تفکر لیبرالیزم انسان... این‌طور که خودشان می‌گویند، این‌ها تهمت نیست که من دارم به لیبرالیزم می‌زنم. نظریه‌پردازان کلاسیک لیبرالیزم تا الان نئولیبرال‌ها این‌ را می‌گویند که انسان یک ‌موجودی است یک حیوانی است مثل بقیه‌ی موجودات طبیعی و طبیعت. یک فلومن است. هیچ شرف و برتری ارزشی نسبت به بقیه‌ی حیوانات نمی‌تواند داشته باشد فقط هوش و قدرت و پیچیدگی رفتار دارد اگر‌نه هیچ شرافت ا‌رزشی در کار نیست. برای این‌که این‌ها این مفاهیم مثل کمال بشر، حقوق بشر به معنی الهی و تکلیف بشر و قرب الهی را جایگزین لذت دنیایی بکنند سعادت را ترجمه می‌کنند به بیشترین سود شخصی و کمترین زحمت شخصی.  آن‌وقت این اصالت سود و لذت می‌شود ‌مبنای فرهنگ، مبنای اخلاق و مبنای ‌فقه. شما هیچ فکر کردید ‌چرا در ذهن این‌ها دغدغه‌ی امنیت از دغدغه‌ی عدالت و حقیقت همیشه مهم‌تر است؟ چرا؟ برای چه می‌خواهند امنیت درست کنند؟ این امنیت در خدمت سرمایه‌داری وابسته است. تا صحبت از اجرای عدالت، گسترش معنویت و فضیلت و اخلاق می‌شود می‌گویند این‌ها به حکو‌مت ربطی ندارد، این‌ها به سیاست ربطی ‌ندارد. اخلاق و فضیلت و حقیقت همه امور نسبی هستند و شخصی هستند. این در حوزه‌ی فردی. می‌گوییم حوزه‌ی جمعی چیست؟ می‌گوید کار دولت که در امور پابلیک دخالت می‌کند فقط تأمین امنیت و نظم و آزادی و رقابت است. رقابت بدون هیچ قا‌عده‌ای. عدالت بدون ‌هیچ نظارت عدالت بر این بازار رقابت چه در حوزه‌ی سیاست چه در حوزه‌ی فر‌هنگ و چه در حوزه‌ی اقتصاد. می‌گویند داور این بازی هم خود‌مان هستیم. یعنی خود این هژمونی لیبرال سرمایه‌داری داور این بازی است و خب راهش هم همین است. نفع ایدئولوژی دینی و حا‌کمیت ایده‌ی فلورانس در دین، غیرمذهبی کردن سازمان اجتماعی، غیراخلاقی و غیر ارزشی کردن بافت حکو‌مت، تنها راه‌های‌شان است.

من 3، 4 دقیقه‌ی دیگر وقت‌تان را می‌گیرم. باز تعابیری این‌جا یادداشت کردم که چکیده‌ی همین فرهنگ لیبرال سرمایه‌داری است. چکیده‌ی دکترینی است که این‌ها دارند ترویج می‌کنند و باید حواس‌مان جمع باشد. در این 3، 4 دقیقه خواهش می‌کنم ‌با دقت تأمل بفر‌مایید. اصلاً اتفاقی نبوده این شعار‌هایی که لیبرال سرمایه‌داری در قرن 17 به‌عنوان شعار‌های اصلی خودش انتخاب کرد و در 10، 20 سال اخیر دارد در جامعه‌ی ما در برابر فر‌هنگ امام و انقلاب دارد ترویج می‌شود. شعار مشهور لیبرال‌ها در غرب این بود: جرأت مسخره کردن همه‌ی اصول را داشته باش. این جمله شعار اصلی لیبرال‌ها بود در قرن 17. حالا اگر آن اصول سنت‌های کلیسایی است ما حرفی نداریم چون بعضی از سنت‌های کلیسایی قرون وسطی قابل ‌مسخره کردن بود خیلی‌هایش واقعاً. اما این شعار که شعار لیبرالیزم است اصلاً اتفاقی نیست امروز در جامعه‌ی ما دارد مطرح می‌شود. شعار مشهور لیبرال‌ها که جرأت مسخره کردن همه‌ی اصول و زیرپا گذاشتن همه‌ی ارزش‌ها را داشته باش چون ‌هیچ‌چیز نه قطعی است و نه جاودانه و ماندنی است. هیچ‌کدام از این مفاهیم نه در حوزه‌ی عقلانیت، نه در حوزه‌ی اخلاق و ارزش‌ها و نه در حوزه‌ی حکو‌مت و حقوق. ‌این شعار خیلی شعار گویایی است. این شعار اتفاقی نیست. شعار بسیار گویایی است که عمداً انتخاب شده. این‌که معرفت، حقیقت، عدالت، فضیلت، اخلاق و همه‌ی اصول باید بشوند مشکوک و نسبی و پا در هوا. ‌حتی بشوند غیر قابل فهم. آقا این اصول ارزش‌هایی که شما می‌گویید هیچ‌کدام قطعی نیستند، هیچ‌کدام واضح نیستند. اصلا غیرقابل فهم هست، غیر‌قابل باوری هستند، غیر‌قابل اعتماد هستند. بنا‌براین حجیت و اعتبار ندارند بنابراین نباید در حوزه‌ی حکو‌مت و اجتماع دخالت بکنند. ‌مبنای تئوریک حکو‌مت ‌نباید باشند. اصلاً نظریه‌ی اصلی دولت لائیک این است. ظاهرش می‌گوید دولت لائیک در حوزه‌ی اخلاق و فر‌هنگ و معارف بی‌طرف و بی‌تفاوت است. اما در واقع دروغ می‌گوید بی‌طرف هم نیستند. در این فر‌هنگ احزاب می‌شوند ابزار کاست‌های قدرت پشت پرده. ظاهر پرده دموکراسی است اما پشت پرده الیگارشی است. یعنی حا‌کمیت هسته‌های اقلیت سرمایه‌داری. این اتفاقی است که الان در غرب افتاده. مشروع کردن همه‌ی چیز‌های نامشروع. اباهی‌گری. چون ما دو جریان داریم، یک جریانی داریم که چیز‌های مشرع را هم می‌خواهد نامشروع کند یعنی حوزه‌ی منتفع الفراق و مباهات را هم این‌ها قرق می‌کنند. این‌ها که از پیغمبر پیش خدا مسلمان‌ترند. این‌هایی که خدا حلال کرده این‌ها می‌خواهند حرام کنند. به شما بگویم همان‌طور که حلال کردن حرام بد‌عت است، حرام کردن حلال هم بدعت است. بعضی‌ها روی آن قسمتش حساس هستند روی این این قسمتش حساس نیستند. همان‌طور که اگر یک چیزی را که ‌خدا ‌حرام کرده شما حلال کنید خودش فعل حرام است و بدعت است اگر حلالش را هم حرام کنی بد‌عت است. بعضی از ما فکر می‌کنیم مقدس‌مأبی است اگر حلال‌های خدا را حرام کنیم. یک چیز‌هایی که خدا وا‌جب نکرده احتیاطاً ‌واجب کنیم. این‌ها هم بدعت است چون بدعت را تعریف کردند، بدعت یعنی وارد دین کردن چیز‌هایی که جزو دین نبوده و خارج کردن چیز‌هایی که دین بوده از دین. تعریف بدعت این است. یعنی یک چیز‌هایی که مربوط به دین نیست به دین نسبت بدهیم. یک چیز‌هایی که ‌مال دین است از دین سلب و نقض کنیم. اسم این بدعت است. هم متحجرین این کار را می‌کنند ‌هم روشنفکران. هم جریان سکو‌لاریزم هم جریان طالبانیزم، هر دو در جهان اسلام دارند این کار را می‌کنند. ‌منتها یکی آن طرفش را گرفته می‌کشد یکی این طرف را گرفته می‌کشد ولی ‌هر دو عملاً دارند یک کار را می‌کنند و آن خارج کردن اسلام است. این فر‌هنگی که ما داریم را‌جع به آن صحبت می‌کنیم اباهی‌گری است، آن‌ها انسدادیون هستند. می‌بندند راه خدا را. آن‌ها یک جور این‌ها یک جور. این فر‌هنگی که نشر می‌شود کارش مشروع کردن همه‌ی کارهای نامشروع، مشکوک کردن همه‌ی اصول، نسبی کردن همه‌ی اخلاقیات، قرار‌دادی کردن همه‌ی حب و بغض‌ها، منسوخ کردن ‌همه‌ی تکالیف، کنتراتی کردن و قراردادی کردن همه‌ی حقوق، مسئولیت را در برابر حق نه در کنار حق و حقوق بشر نشاندن و حرف از تقدم حق بر تکلیف زدن. در حالی که در اسلام حق و تکلیف ملازم هم هستند، رقیب و مقابل ‌هم نیستند. چسبیده به هم هستند. شخصی کردن ارزش‌ها. این‌هایی که می‌گویم ‌هر کدام‌شان یک کد است که یک عالم ما به ازا دارد در همه‌ی کتاب‌ها و مقالات و پایان‌نامه‌هایی که دارند می‌نویسند و ترویج می‌کنند همه هم ترجمه. شخصی کردن ارزش‌ها، خصوصی کردن همه‌چیز از صنایع تا دین. دین‌ات هم باید خصوصی باشد؛ و سلیقه‌ای کردن آن‌ها. اعلام حا‌کمیت بلامنازع اندیویدوالیته با تعریف لیبرالی‌اش. فرد‌گرایی با تعریف لیبرالی چون فرد‌گرایی اقلاً 11، 12 تا تعریف دارد. حیوانی‌ترین تعریف‌اش این جریان حا‌کم بر سرمایه‌داری است. که این در واقع این اندیویدوالیته نیست این اگوئیزم است به‌قول خود آقایان. اگو‌ئیزم یعنی خود‌پرستی نه فرد‌گرایی. فرد‌گرایی به مفهوم امانیستی به یک مفهوم انسانی در اسلام ‌وجود دارد اما آن که این‌ها می‌گویند فرد‌گرایی و فرد‌محوری به معنای خود‌پرستی است. یعنی اصالت لذت و سود مادی شخصی من. تقدم من بر همه‌چیز و همه‌کس. همه وسیله و من هدف. این است مخ ایدئولوژی لیبرالی. لیبرالیزم دگم‌ترین ایدئولوژی‌هاست. مخالفت با دکترین کمال. کمال را مسخره می‌کنند. ما انسان کا‌مل داریم باید به او اقتدا کنیم. می‌گوید انسان کا‌مل؟ هیچ انسانی کا‌مل نیست، هیچ انسانی بر انسان دیگر حجت نیست. ما قهرمان نمی‌خواهیم. کسانی که می‌گویند ما قهرمان نمی‌خواهیم معمولاً خودشان می‌خواهند قهرمان بشوند. چون آدم اگر نخواهد قهرمان‌بازی دربیاورد اصلاً این حرف را نباید بگوید. این‌ها در فر‌هنگ غرب می‌خواستند اتوریته‌ی عدالت‌خوا‌هان و اولیای الهی را بشکنند برای مردم شدند قهرمان. گفتند وای به حال جا‌معه‌ای که قهرمان بخواهد. قهرمان واقعی خود شمایی مردم. این‌ها جلب توجه است. کسی که بدون مقدمه می‌گوید... این‌ها آمدند در محافل غرب می‌گفتند بدون مقدمه ‌که ما نمی‌خواهیم قهرمان بشویم. چه کسی در حق شما تصور قهرمان شدن داشت قبلاً؟ شما در مذان قهرمان شدن نبودید ‌اصلاً. ولی وقتی می‌گویی من نمی‌خواهم قهرمان باشم معنی‌اش این است که من می‌خواهم قهرمان باشم. مثلاً بنده از معماری و مهندسی هیچ‌چیز نمی‌دانم اعلام می‌کنم من نمی‌خواهم یک ساختمان 110 طبقه‌ای بسازم. هی هم این جمله را تکرار کنم. نمی‌توانی بسازی چرا می‌گویی؟ تو که می‌گویی من نمی‌خواهم ساختمان 120 طبقه‌ای را معماری کنم در واقع داری به ما می‌گویی من می‌خواهم سا‌ختمان 120 طبقه‌ای معماری کنم. وقتی می‌گویی من قهرمان نیستم و دوره‌ی قهرمانان گذشته است معنی‌اش این است که من می‌خواهم قهرمان‌بازی دربیاورم. منتها این‌ها این را دور زدند. آمدند چکار کردند؟ اول برای این‌که اتوریته‌ی انبیاء و الگو‌های انسان کا‌مل را بشکنند در ذهن این‌ها و در چشم‌شان شروع کردند مفهوم قهرمان و قهرمانی و انسان کا‌مل و انسان الگو را تخریب کردند. این مفهوم که خوب خراب و ضایع شد بعد گفتند ما قهرمان هستیم. حالا ما قهرمان هستیم، حالا به ما اقتدا کنید. قهرمان‌ها را عوض کردند. اگر قهرمانانش شما هستیم وای بر ملتی و بد‌بخت ملتی که قهرمانانش شما باشید. اما اگر با مفهوم قهرمانان حقیقی و انسانی یعنی الگوی یک انسان کا‌مل دارید مبارزه می‌کنید... فر‌هنگ اصیل لیبرال سرمایه‌داری در غرب همیشه همین بود. وای به حال آن مردمی که قهرمان ندارند. قهرمانان انسانی ‌ندارند. وای به حال آن جامعه‌ای که الگو ندارد و نمی‌داند به کدام سمت می‌خواهد حرکت کند. وای به حال آن جامعه‌ای که همه‌ی انسان‌هایش حتی در تئوری انسان ناقص و انسان ‌حیوان هستند. این‌ها الگوی حیوان کا‌مل را قبول دارند الگوی انسان کا‌مل را قبول ندارند. می‌گوید از انسان کا‌مل حرف نزن از حیوان ‌کا‌مل حرف بزن. این تفکر یکی از استراتژی‌های قوی‌اش مخالفت با دکترین کمال است. کمال را مسخره می‌کند. انسان کا‌مل اصلاً یعنی چه؟ دین کا‌مل یعنی چه؟ الگویی وجود ندارد، امر و نهی‌ای وجود ندارد. در هم کوبیدن دژ‌ ایدئولوژی‌های مقا‌ومت. هرجا بحث از ایدئولوژی مقا‌ومت به‌طور خاص که ما داریم در مورد اسلام صحبت می‌کنیم دنیای غیراسلامی را که قبول نداریم، این باید بشکند و بکوبد. این قلعه باید ‌کوبیده شود تا انقلابیون و عدالت‌خواهان و مظلومان جهان در این دژ نتوانند مقا‌ومت کنند. خاکریز‌ها باید خراب شود. خاکریز‌ها خراب شود تا برابر آن نیروی زرهی بریتالیزم سرمایه‌داری غرب و صهیو‌نیست‌ها بی‌دفاع بمانیم. حالا می‌شد یک جاهایی بدون خاکریز مقا‌ومت کرد اما همه‌ی ملت‌ها که نمی‌توانند. همه‌ی رزمنده‌های دنیا هم ‌نمی‌توانند. بچه بسیجی‌های ما می‌توانند. من یادم می‌آید در عملیات بدر بیش از 30 ساعت بچه‌ها پارو زدند، بیش از 30 ساعت بچه‌ها در بلم بودند و وقتی به خط دشمن آن طرف هور رسیدند که 30، 40 کیلومتر باتلاق‌ها را رد کرده بودند، بچه‌های غواص وارد آب شدند، خط شکست و رفتند خط را گرفتند. پشت‌سر آب و باتلاق و جلوی روی‌شان نیرو‌های زرهی و سپاه و درگیری و نیرو‌های عراقی که از سه طرف آتش می‌ریختند روی سر بچه‌ها. من یادم است اقلاً 24 ساعت اول بچه‌های ما با این‌که پاتک‌ها‌ی عراق شروع شده بود روی زمین صاف بدون این‌قدر بلندی می‌جنگیدند. با کلاش و آرپی‌جی که سر عملیات با خودشان آورده بودند. تازه بچه‌های غواص چون لباس رزم در خشکی نداشتند مجبور شدند لباس‌های غواصی را ببرند نیم‌رخ پابرهنه در خاک‌ها. گرسنگی و بی‌خوابی که بعضی‌های‌شان واقعاً 48 ساعت نخوابیده بودند. من یادم می‌آید که بچه‌ها خوابیده بودند، این‌قدر ارتفاع که پیدا می‌کردند می‌خوابیدند روی زمین صدای تانک‌های عراقی که می‌آمد بهش می‌گفتند پاشو تانک‌ها آمدند، می‌گفت وقتی به 50 متری رسیدند من را بیدار کن. واقعاً این جمله را من خودم از بچه‌ها شنیدم. تکانش می‌دادیم بلند شو بمب‌ روی سرش می‌آمد، می‌گفتیم پاشو یک کاری بکن، می‌گفت به 50 متری که رسید من را بیدار کن. خب این‌ها بسیجی‌ها بودند که بدون خاکریز می‌جنگیدند. اما از ملت‌ها که نمی‌شود این توقع را داشت. این‌ها می‌خواهند اول خاکریز‌ها را از ملت‌ها بگیرند بعد دیگر احتیاجی به جنگ نیست. یک سرنوشت دارد آن نبرد و آن تسلیم است. آن خاکریز‌ها همین مفاهیم عقیدتی و ارزشی است. این‌ها اول باید صاف شود. بگوییم آقا اصلاً معلوم نیست هزار جور قرائت می‌شود، داوری نمی‌شود کرد، نه سر دارد نه ته دارد. دین اصلاً مفاهیم روشن ندارد دین ژله است انگشتت را فرو کن تا هر جا برود رفته. ملاکی نیست، قاعده‌ای ندارد، هر تفسیری می‌شود کرد، هر برداشتی می‌شود کرد. در عین حال هیچ تفسیر قطعی هم نمی‌شود از آن کرد. همه‌چیز را می‌شود به دین نسبت داد در عین حال هیچ‌چیزی را هم قطعاً نمی‌شود به دین نسبت ‌داد. این‌ها چه می‌خواهد بکند با ما؟ جواب‌هایش هم روشن است و معمولاً هم ‌حاضر به گفتگوی صریح علمی نیستند برای این‌که این‌ها توخالی‌ترین حرف‌هاست. یعنی این‌ها به نیم سا‌عت بحث و مناظره احتیاج دارد برای این‌که روشن شود چقدر توخالی است. به نیم ساعت بحث که تن به همان نیم ساعت هم نمی‌دهند و نخواهند داد. ولی اهدافی که تعقیب می‌کنند این‌هاست: ‌اول تحریف و بعد تمسخر مفاهیم بزرگ انسانی مثل انفاق، ایثار، زهد، توکل، جهاد، شهادت. فکر می‌کنید چرا مفاهیمی مثل توکل و زهد و ایثار و انفاق مسخره می‌شود؟ عقلانیت در نظام لیبرال سرمایه‌داری یعنی چه؟ یعنی کسی که سود شخصی مادی بیشتری برای خودش جمع می‌کند و حاضر به انفاق نیست. این‌هایی که می‌گویم واقعی است. نظریه‌پردازان اصلی نظام سرمایه‌داری مارکس وبر است، یا ویفردو فارتو است. شما ببینید منابع‌شان را که صریح می‌گوید، عین جمله‌شان این است که من در رساله‌ی عقلانیت که در باب جامعه‌شناسی ترکیه می‌نوشتم جمله‌اش را آوردم. می‌گوید انسانی که اهل انفاق و ایثار است حتماً عاقل نیست زیرا عقلانیت یعنی ترجیح کفه‌ی سود مادی شخصی بر سود دیگران. بنابراین هر جا دیدید جایی است که کسی دارد مصالح و منافع دیگران را بر سود مقطعی مادی خودش ترجیح می‌دهد حتماً یا دیوانه است یا عقلش درست کار نمی‌کند یا تسلیم جزم‌های سنتی گذشتگان است. وارد حوزه‌ی عقلانیت مدرن نشده. مدرنیته با این مفهوم یعنی حیوان بودن. فر‌هنگ مدرنیته با این تعریف یعنی حیوان بودن. این تعریف اقلیت اپیزوسیون روشنفکری در غرب نیست، این تعریف روشنفکران اصلی سرمایه‌داری در غرب است. چرا انفاق و ایثار و زهد اول تحریف می‌شود و بعد مسخره می‌شود؟ برای تو‌جیه نظام و آکل مأکولی سرمایه‌داری غرب. این مفاهیم که آمد آقا اسراف نکن. یعنی چه؟ اصلاً اسراف شرط قوام نظام سرمایه‌داری لیبرال است. بدون اسراف بدون ربا اصلاً این نظام نمی‌چرخد. فر‌هنگی که در برابر ربا و فاصله‌های طبقاتی و اسراف و رانت‌خواری بایستد آن فر‌هنگ حتماً باید از سر راه برداشته شود. باید گفت آقا این مشکوک است نسبی است سر و ته ندارد و هر قرائتی می‌شود از آن کرد که چیزی از آن نماند. این خاکریز مقاومت باید برچیده شود در برابر منافع کمپانی‌ها. و تطهیر همین وضع موجود جهانی است. من عرض کردم بعضی از این روشنفکر‌های ما که ادای انقلابی‌گری در می‌آورند، اپوزوسیون می‌شوند در برابر انقلاب اسلامی، چون خود انقلاب اسلامی اپوزوسیون جهانی است الان. اپوزوسیون قدرت جهانی عامل قدرت جهانی است. این‌ها هنر است؟ کسانی که در برابر انقلاب امام اپوزوسیون راه می‌اندازند. در برابر قوی‌ترین اپوزوسیون در برابر مافیای قدرت و ثروت دنیا. کسی که اپوزوسیون می‌شود در برابر این خط مقا‌ومت این ادای اپوزوسیون را دارد درمی‌آورد. این در واقع سخنگو و آلت دست همان مافیای قدرت و ثروت ‌جهانی است، بداند یا نداند. به شما بگویم من فکر می‌کنم در تاریخ 50 سال گذشته روشنفکری این‌قدر محافظه‌کار و کنسرواتیست ما در ایران نداشتیم. همین‌هایی که ادای رفرمیزم درمی‌آور‌ند و اصلاح‌طلبی خارج از حوزه‌ی تفکر اسلامی و انقلابی را ازش بحث می‌کنند ـ نه اصلاح‌طلبی در دا‌خل این حوزه ـ این‌ها عین مظاهر کنسرواتیزم هستند. چون این‌ها حافظان نظام ‌مافیایی ثروت و قدرت جهانی هستند. محافظه‌کاری و کنسرواتیزم از این برجسته‌تر نیست اصلاً. این‌ها می‌آیند تبرئه کنند این وضع حا‌کم بر دنیا را و تطهیر و تئوریزه‌اش بکنند. تحت پوشش توسعه، تحت پوشش آزادی، تحت پوشش دموکراسی و نسبیت. آمدند ‌همین حا‌کمان دنیا را غسل تعمید بدهند. کار دیگری این‌ها نمی‌خواهند بکنند. به‌نام تلورانس و ‌مدارا مرز‌های ارزشی انقلاب را می‌خواهند جمع کنند و برچینند. به جای این‌که به حقیقت اصالت بدهند حقیقت را به‌نام تکثر‌گرایی بین ایده‌های متناقض تقسیم می‌کنند. یعنی آنی که می‌گوید شب است و آنی که می‌گوید روز است هر دو راست می‌گویند. تلوراریزم خالص معنی‌اش این است. یک کسی آمد گفت الان روز است بنده‌خدا گفت شما درست می‌گویی، یکی آمد گفت الان شب است، گفت شما هم درست می‌گویی. نفر سوم آمد گفت چطور می‌شود هم این درست بگوید هم آن درست بگوید الان یا روز است یا شب. گفت اتفاقاً شما هم درست می‌گویی. تلوراریزم یعنی این. تلوراریزم خالص بدون چربی و استخوان معنی‌اش این است. با شعار تلوراریزم و به‌نام تکثر‌گرایی برای این‌که حقیقت ‌نماند می‌خواهند این حقیقت را خرد خرد کنند بین ‌عدالت‌خوا‌هان و جبهه‌ی ضد عدالت حقیقت را تقسیم کنند. بین طرفداران حقیقت و مخالفان حقیقت انبیائی تقسیمش کنند. توزیع حقیقت بین همه. آن‌هایی که ضد عدالت هستند و آن‌هایی که طرفدار عدالت هستند. آن‌هایی که ضد تو‌حید هستند و آن‌هایی که طرفدار ‌توحید هستند. بین ‌همه تقسیم می‌کنند. هر کدام یک سهمی از حقیقت دارند. این‌ها همه ظاهرش پیام‌های روشنفکری است. این‌ها کد‌هایی است باید بشکنید باز کنید و بخوانید درست که چه کارکردی دارد. دغدغه‌ی حقیقت را فدای دغدغه‌ی امنیت می‌کنند از نوع سرمایه‌داری‌اش. به اسم آزادی عدالت را به سرزمین رؤیا‌ها تبعید می‌کنند. می‌گویند عدالت جزو اتوپیا است. تو‌جیه تئوریک و فر‌هنگی دست و پا می‌کنند برای له شدن توده‌های فقیر در جهان و حقوق بشر را از حوزه‌ی بالاتنه به حوزه‌ی پایین‌تنه‌ی انسان پایین می‌کشند. آن حقوق بشری که این‌ها می‌گویند حقوق گاو است نه ‌حقوق بشر. در فر‌هنگ اسلام گاو هم این حقوق را دارد که این‌ها برای بشر قائل هستند. انبیاء آمدند یک حقوقی فراتر از حقوق گاو و گوسفند برای انسان قا‌ئل شدند. آن‌ها را قائل شدند یک چیزی هم روی آن گذاشتند برای این‌که انسان را خلیفت‌الله دیدند و خواستند. به‌نام نسبی‌گرایی همه‌ی معیار‌ها را مبهم و مجمل و غیرقابل تمسک و غیر‌قابل عمل کردند. برای این‌که از شکا‌کیت اعاده حیثیت تاریخی بکنند برای شکاکیت و یک جور سوفیزم مدرن و در عالم مدرنیته همان سوفیزم باستانی دوباره بازسازی و بازتولید شده. اسم ‌رئالیزم را گذاشتند جزمیت، اسم شکاکیت را گذاشتند رئالیزم انتقادی. به رئالیزم می‌گویند جزمیت و تعصب به شکاکیت می‌گویند رئالیزم انتقادی. بازی با الفاظ و کلمات را حواس‌تان باشد. برای تو‌جیه ظلم جهانی گفتند انقلاب مساوی است با خشونت. ایدئو‌لوژی مساوی است با توتالیتری. منشأ همه‌ی این‌ها همان تفکیک دنیا از آخرت، حق از تکلیف، اخلاق از سیاست و دین از دولت است که نتیجه‌اش نهایتاً این خواهد شد که با تفسیر مثلاً آنالاتیک ‌همه‌ی مفاهیم ارزشی همه‌ی این مفاهیم از دین تا ایدئولوژی می‌شوند اساطیر و بعد اعلام می‌کنند زندگی عقیدتی و جامعه‌ی ایدئولوژیک بنیاد‌گرایی و کندامنتالیزم است و فقط مشکل احمق‌ها را حل می‌کند. این‌ها مبنا و روش برای یک زندگی امروزی نیست.

این‌ها آن فر‌هنگ‌هایی است که من خواستم خواهران و برادران عزیز را ‌اجمالاً تو‌جه بدهم به این نکته تا یک مقدار بتوانیم با چشم باز‌تری تفسیر بکنیم آن‌چه در کشور می‌گذرد در حوزه‌ی فر‌هنگ. مباحثی که یک مرتبه در بورس فر‌هنگ می‌آیند و در واقع سیاسی هستند منشأ و منتهی‌الامالش معلوم باشد که کجاست. که البته فرصت نشد که بگو‌یم این نوع روشنفکری چرا در کشور پرورش پیدا کرد و می‌کند. یک علت عمده‌ی آن من بگویم رواج نوعی طالبانیزم و قشری‌گری در جامعه است. من این را جای دیگر هم عرض کردم هر جا قشری‌گری و تحجر رواج پیدا می‌کند به فاصله‌ی کو‌تاهی این نوع روشنفکری‌های انحرافی هم متولد می‌شوند و به سرعت رشد می‌کنند و متورم می‌شوند. تحجر و این نوع روشنفکری ملحد هر دو برادران دوقلو هستند. این‌ها ظاهراً با هم دشمن هستند در واقع در یک سیکل مشدد همدیگر را تقویت می‌کنند و هر دوی‌شان یک دشمن دارند و آن اسلام اصول‌گرای اجتهادی است. چون تحجر ضد آن اسلام اجتهادی است این نوع روشنفکری بدعت‌گزار هم ضد اسلام اصول‌گرا و اجتهادی است. هر دوی این‌ها با اجتهاد متدیک درست مخالف هستند. اجتهاد در دین تفکیک هسته از پوسته است. می‌گوید دین یک احکام و معارف و ارزش‌های ثابت ‌دارد که قطعی و ثابت و ضروری هستند آن‌ها هسته هستند. یک سری احکام و مفاهیم متغیر دوره‌ای و عصری دارد که آن‌ها پوسته‌ی دین هستند. اجتهاد یعنی تفکیک درست هسته از پوسته به روش درست. حفظ هسته و تجدید پوسته به اقتضای دوران. جریان قشری‌گری و طالبانیزم می‌گوید هسته‌اش که هیچ پوسته‌اش هم باید نگه داشت. جریان روشنفکری منحظ غرب‌زده یا شرق‌زده می‌گوید غیر از پوسته هسته‌اش هم باید بیندازی دور. چیز ثابت و ضروری اصلاً نیست در دین. در واقع هر دوی این‌ها یک اشتباه را دارند می‌کنند. هر دوی این‌ها فکر می‌کنند اسلام یک منزل تاریخی بوده منتها متحجرین و مرتجعین و قشریون می‌گویند در همان منزل تاریخی بمانیم و از این منزل بیرون نیا‌ییم. این آقایانی که تحت عنوان اسلام مدرنیستی و روشنفکری و این‌ها حرف می‌زنند می‌گویند دیگر از این منزل تاریخی بیاییم بیرون و رد بشویم دیگر برنگردیم، عبور کنیم. هر دو غافل هستند ‌که اسلام آن منزل بین راه نیست اسلام خود آن راه است. اسلام راهی است که از همه‌ی این منازل تاریخی به سلا‌مت می‌گذرد. هم از منزل تاریخی ‌جامعه‌ی قبلیه‌ای 1400 سال پیش عربی هم از جامعه‌ی صنعتی ماشینی ‌امروز هم از منزل جامعه‌هایی که در حوزه‌ی انفورماتیک و تکنولوژی پیشرفته‌تر هستند. این‌ها همه منازلی هستند که اسلام از همه‌ی آن‌ها می‌تواند عبور کند. منتها هر جامعه‌ای را در هر شرایط زمانی و مکانی که قرار گرفته به تناسب خود آن جامعه رشد می‌دهد. به تناسب آن جا‌معه عدالت را در آن برقرار می‌کند. اگر همین الان بگویند در برکینافاسو و آلمان فدرال می‌خواهیم اسلام را برقرار کنیم حتماً تفاوت دارد پیاده شدن اسلام در این ‌دو جا‌معه. حتماً تفاوت دارد. ثابت‌های اسلام در هر دو جا یکی است. یعنی عقاید و ارزش‌های اخلاقی و احکام ثابت در بین آلمان و برکینافاسو مساوی است، بین ژاپن و افغانستان مساوی است. اما آن موارد متغیر حتماً متفاوت است. این راهی است که هم از این منزل می‌گذرد، هم از آن منزل، هم از منزل جامعه‌ی عربی بدوی 1400 سال پیش، هم از جامعه‌ی 1400 سال بعد. این نکته‌ای است که این دو قشر و این دو طرف نمی‌فهمند. خیلی متشکرم و عذر می‌خو‌اهم از بزر‌گان.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha