اسفند 1382

صورت تاریخی، سیرت فراتاریخی امام حسین (ع)

دانشگاه فردوسی مشهد - نشست دانشجویی

سلام عرض می‌کنم خدمت خواهران و برادران عزیز. این جلسه به یاد عاشورای امام حسین و به یاد همه عظمت‌هایی که به دست ایشان و اصحاب و یارانشان برای همیشه در تاریخ ثبت شد بپا داشته می‌شود و امیدواریم که همانطور که خود عاشورا یک پروژة عبادی – سیاسی بود، یادکرد او هم در این مسیر مثمر ثمر باشد.

همان جریانی که کوشید امام حسین(ع) را از جامعه دوران خودش حذف کند در تمام این یک و نیم هزاره کوشیده یاد او و پرچم او را از تاریخ حذف کند! وقتی صدای حسین بلند شد دست‌های زیادی از اطراف آمدند تا دهان او را ببندند ولی این صدا از منافذ تاریخ عبور کرد و امروز به ما و جهان رسید. خیلی سعی شد که حافظة تاریخی ما تراشیده بشود تا حسین(ع) در این حافظه نماند یا یک حسین ناقص و دستکاری شده، یک عاشورای تحریف شده به ما منتقل بشود. تلاش‌های زیادی شد تا چشم‌ها و گوش‌ها بسته شود و آن صدا را نبینند و نشنوند، و تلاش‌های زیادی در تاریخ شد که آن صدا بد طنین بیندازد و آن تز عاشورا بد معنی و تفسیر بشود، تبدیل شود به یک حادثة شخصی و قبیله‌ای. حسین(ع) تبدیل بشود به یک مسیح که برای امت خودش به صلیب رفت! حسین به پدیده صرفاً سیاسی تبدیل شود! و یا فروکاسته شود به یک امر با برداشت‌های صوفیانه! یا از حسین(ع) چهرة یک رستم شیعی ساخته بشود، همان کاری که اروپا با مسیح کرد که از عیسی و مسیح خاورمیانه‌ای و مریم فلسطینی چهرة آلن‌دلون و صوفیا لورن ساختند در فیلم‌هایشان!! هنرپیشه‌های خوشگل اروپایی با همان تصویر، با همان اهداف و با همان روحیات! کاری که با مسیح در اروپا شد عین همان کار را با حسین(ع) در جامعه اسلامی- شیعی و جامعه اسلامی ساختند بکنند. این تصویرهایی که از حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) گاهی می‌کشند به دیوار، به تعبیر بعضی بزرگان تصویر همان زرتشت است که موهای آن را کوتاه کردند! و همین عکس علی(ع) در لبنان و سوریه بین دوروزی‌ها با یک سبیل کلفت کشیده می‌شود، چون آنجا رسم‌شان است که سبیل‌هایشان کلفت است.

کاری که با مسیح در اروپا شد با حسین(ع) خواستند در ایران و جوامع شیعی ایرانی بکنند. یک حسین دستکاری شده، تحریف شده، حسین‌های ساختگی! بیایند تا حسین واقعی را بپوشانند! تلاش‌های زیادی شد تا در تاریخ حسین(ع) سانسور شد و اگر قابل سانسور شدن نیست چنان پارازیت رها کنند روی صدای امام حسین و شهدای کربلا که آنچه به گوش شنونده بعد از هزارواندی سال می‌رسد آن چیزی نباشد که از دهان حسین خارج شد و خون حسین برای او ریخت. ولی می‌بینید که تمام این تلاش‌ها بی‌نتیجه مانده، امروز دست‌ِکم دو- سه انقلاب پیروز در همین دوره ما در دنیا اتفاق افتاده که با همین نام امام حسین(ع) شروع شده است. انقلاب ایران، پیروزی‌های لبنان و حتی نهضت انتفاضه در فلسطین. که بعضی از دوستان حزب‌ا... لبنان می‌گفتند که از داخل فلسطین مردم آنجا که اهل سنت هستند به ما نامه می‌نویسند که این حسینی که لبنان را آزاد کرد می‌شود بیاید فلسطین را هم آزاد بکند؟! و ما جواب می‌دهیم به اینها که آمده و این نهضت انتفاضه فلسطین، انتفاضه حسینی است که در آنجا بپا شده است. آنچه که از اولیای خدا و از امام حسین(ع) نقل شده و در تاریخ مانده، نسبت به آنچه که نقل نشده یا نگذاشتند که به دست ما برسد و نمانده، بسیار بسیار کم است.

خیلی تاریخی بخل عمدی یا سهوی به خرج داد در حفظ میراث تفکر و زندگی مرگ امام حسین(ع) و اصحاب ایشان؛ و اما برای همان مقداری که رسیده، برای ما کافی است. یعنی برای جهت‌یابی ما و همه بشریت همین مقدار هم کافی است، ما با همین مقدار که از حسین(ع) می‌دانیم می‌توانیم تصمیم درست خود را در بسیاری از مسائل فردی و اجتماعی خود بگیریم و برای تصمیم‌گیری نقطه کاملاً مجهولی باقی نمی‌ماند. بخصوص اگر کسانی با چشم مسلّح یعنی با نگاه تخصصی به تاریخ نگاه کنند و به جامعه نگاه کنند آن خطوط سفید لابه‌لای سطرهای سفید تاریخ را و آن خطوط نانوشته را لابه‌لای نوشته‌های تاریخ می‌توانند بخوانند و آن وقت خواهند دید که آن اندازه که لازم بوده از حسین و عاشورا مطلب به ما منتقل شده است، و خیلی‌ها که جوهرة درس‌های تاریخ را نمی‌دانند و نمی‌توانند که بدانند متأسفانه در معرکه‌هایی که در دورة خودشان پیش آمده و کاملاً شبیه معرکة عاشورا بوده نتوانستند جبهه‌ها را تشخیص بدهند و خیلی‌ها بودند که سر چهارراه‌های مهم تصمیم‌گیری در زندگی‌شان اتوبوس عوضی سوار شدند و درست در جهت عکس مقصدی که فکر می‌کردند می‌خواهند بروند سوار شدند. و در اردوگاه دشمنِ دوست قرار گرفتند و به سمت دوست تیر انداختند. خیلی اوقات اینطور بوده است، در دوره ما نیز اینطور بوده و باز هم خواهد بود. اینها کسانی هستند که قشر تاریخ را می‌بینند ولی عمق آن را نمی‌بینند، روی سِن تاریخ را می‌بینند ولی پشت صحنه آن را نمی‌بینند و بنابراین در لحظات اتفاقات ساده تاریخی می‌توانند حق را از باطل تشخیص بدهند اما همین که یک مقدار پیچیده می‌شود تشخیص مشکل می‌شود مطلقا مانند کوری هستند که منتظر یک عصاکش هستند. معمولاً در این موقع فرق مسیح و دجّال را هم نمی‌دانند و نمی‌توانند درست تشخیص بدهند چون مسیح هم به شکل دجّال می‌آید با ادبیات مسیح حرف می‌زند. همیشه همین‌طور بوده است! کسانی که امام حسین(ع) را در کربلا کشتند آنها هم می‌گفتند ما کتاب و سنت را قبول داریم، شعار مذهبی هم آنها می‌دادند.

رابطه ما با حقیقت درست است که از طریق این سفره‌های زیرزمینی فطرت، رابطه‌های ما با حقیقت خیلی محکم است، یعنی خداوند یک‌طوری تعبیه کرده که یک انسانی در هر هزاره‌ای و در هر نقطه‌ای از دنیا که به دنیا می‌آید، از گوشه آفریقا تا این‌طرف آسیا و خاور دور تا غرب آمریکا، هر انسانی که به دنیا می‌آید خداوند از طریق باطن و فطرت و از طریق عقلش با او سخن می‌گوید. همانطور که با انبیاء از طریق آنها سخن گفته است. اما رابطه با حقیقت خیلی در معرض پاره شدن است، گاهی یک نخ باریکی می‌شود که با یک اشتباه، با یک لجبازی این رابطه بریده می‌شود و این نخ پاره می‌شود و گره زدن مجدد این نخ و این رابطه خیلی گاهی هزینه و وقت می‌برد و گاهی هم اصلاً ممکن نیست. شما ببینید در این صف مقابل امام حسین در عاشورا، کسانی هستند که سابقه درخشان داشتند. اینها کافی بوده که یک اشتباه، دو اشتباه بکنند، دوجا لجبازی بکنند، دوجا تصمیم غلط عمدی بگیرند و تا آخر سیل بروند، یعنی شیب به سمتی می‌رود که آن وسط دیگر نمی‌توانند خودشان را به راحتی کنترل بکنند، وقتی خودت را رها کردی وقتی از نقطه رهایی راه افتادی، بعد دیگر بین راه نمی‌توانی، همیشه نمی‌توانی کنترل کنی و راه رفته را برگردی، هیچ چاره‌ای دیگر جز سقوط نیست. و در عاشورا بعضی‌ها با امام حسین(ع) جنگیدند و او را کشتند که هم‌رزم او در سپاه امیرالمؤمنین(ع) بودند، هم‌فکر او بودند، سابقه رفاقت و جهاد داشتند، همه کار قبلاً کرده بودند ولی شهید نشده بودند، اما آمدند و در صف مقابل قرار گرفتند! سکه و شراب و زن و قدرت، و چیزهای مختلف دیگری باعث شد که اینها را بخرند و بعضی‌هایشان هم توهمات فکری و شخصی.

بنابراین کسانی که به جای محتوا، فقط با صورت تاریخ سروکار دارند و به جای مضمون فقط نسبت به فرم‌ها حساس‌اند، دنبال شباهت‌های ظاهری فقط دارند می‌گردند، در تاریخ و جامعه و طبیعت اینها معمولاً سر بزنگاه اشتباه می‌کنند، و دیر می‌فهمند که اشتباه کردند، و حُسن‌نیت اولیه ما هم نمی‌تواند اشتباهات اولیه ما را جبران کند. خیلی‌ها با حسن‌نیت وارد مسیری می‌شوند که کاش با سوء نیت وارد شده بودند. در حالی که مسئله امام حسین(ع) یک مسئله شخصی با یک پاسخ ابتدایی و بدوی نیست، یک مسئله بشری است، با یک دامنة فراتاریخی. مسئله امام حسین(ع) هیچ وقت تمام نمی‌شود. ما راجع به عاشورای تاریخی صحبت نمی‌کنیم راجع به عاشورای انسانی داریم صحبت می‌کنیم. هر سال عاشورا که دور هم جمع می‌شویم به یاد یک روز خاصی در یک دوره خاصی فقط نیستیم، آنجا دوباره داریم بیعت می‌کنیم که ما دوباره در آن صحنه که در همه تاریخ ادامه دارد ما دوباره در صحنه هستیم.

بنابراین وقتی از حسین حرف می‌زنیم یک کار باستانی، مثل تاریخ‌کاوی‌هایی که باستان‌شناسان می‌کنند کار شیعه از این سنخ اصلاً نیست. خیلی از ما می‌توانیم خودمان را در آیینة دوصفی که در برابر هم در کربلا ایستادند و آن صف سومی که ایستاد و نگاه کرد، در این آیینه خیلی از ما خودمان را می‌توانیم ببینیم و باید ببینیم. خیلی از ما وقتی همین الآن هم تصمیم‌های بدی می‌گیریم بهانه می‌آوریم که زندگی ما را در یک وضعیتی، در یک موقعیتی قرار داد که ما مجبور شدیم این تصمیم را بگیریم. این دقیقاً همان حرف و توضیحی است که کوفیان همیشه تاریخ برای همه سست ‌عنصری‌هایشان، و خیانت‌هایشان و سکوت‌هایشان داشتند، دارند و خواهند داشت. شما وقتی این حرف‌های اطراف آن جبهه را نگاه می‌کنید می‌بینید اینها همه حرف‌های خود ماهاست! اصلاٌ روحیات خود ماست! اینها خودِ مائیم! اسم‌هایشان با ما فرق می‌کند و اینها خود مائیم، و آن سؤال همچنان تکرار می‌شود و این پاسخ هم همچنان تکراری است و لذا دوباره و صدباره باید زندگی و مرگ امام حسین(ع) را به بحث بگذاریم چون شهادت ایشان هم می‌دانید از لحظة تولدش شروع شد، و عاشورای 61 هجری آن آخرین لحظه این پروژه بود که به دست امام حسین کلید خورد. و الّا از اول اینطوری بود. ما فقط امام حسین(ع) را از عصر تاسوعا تا ظهر عاشورا می‌شناسیم، در حالی که این آخرین پردة آن نمایش بزرگ الهی است که خداوند در عاشورا به اجرا گذاشت، این آخرین پرده‌اش است. باید تمام چند دهه‌ای که امام حسین(ع) در این دنیا بود، در ابعاد مختلف باید آن را بررسی کرد. و اینکه عرض می‌کنم شهادت ایشان از کودکی شروع شد برای این است که واقعاً وقتی امام حسین(ع) به دنیا آمد، آمدند قنداقه‌اش را به دست پیامبر دادند که ایشان اذان و اقامه بگوید در گوش طفل به دنیا آمده و برایش اسم بگذارند، آنجا دارد که پیامبر شروع کرد به روضه‌خواندن برای بچه‌ای که در بغلش است، بچه‌ای که تازه متولد شده شروع کرد و گفت تو را می‌کشند، تو را تکه‌تکه می‌کنند، تو را تشنه می‌کشند. شروع کرد به روضه‌خوانی.

و یا نقل شده که در مسجد یک روز پیامبر جلوی مسلمین عمداً حسن و حسین را که کودکان سه- چهارساله‌ای بودند روی زانوهایش نشاند و شروع کرد و گفت که این دوپاره‌های جگر من به دست بعضی از همین شما و نسل شما دوباره پاره‌پاره خواهد شد و پیامبر گریه کرد. و آنجا دارد که دهان حسن و گلوی حسین را بوسید. چون امام حسن(ع) را زهر خوراندند و امام حسین(ع) را گلویش را بریدند. دهان حسن و گلوی حسین را بوسید و گریست. گفت همین شماها با این دو این کارها را خواهید کرد.

اگر می‌گوییم ماجرا تمام نشده و ادامه دارد به این معناست که آفتاب عاشورا هیچ وقت غروب نکرده، و ظهر عاشورا به غروب نرسید و عصر عاشورا ادامه دارد و آن روز هنوز ادامه دارد و آدم‌های تازه‌ای در دو طرف این خاکریز ایستادند، ولی خاکریز همان خاکریز است و اتفاقاً حرف‌ها هم همان حرف‌هاست، شعارها و انگیزه‌ها هم همان‌هاست. آدم‌هایش فرق کردند.

بنابراین ما به همین دلیل هنوز و برای همیشه به حسین(ع) محتاجیم، چون مسئله امام حسین، مسئله ماست و چون جهان تکرار یک ماجراست، و بر یک مدار می‌چرخد. این ایدة تناسخ که بازگشت از عالم رفتگان و زندگی در بدن جدید است، این در مورد موجودات و حیوانات و... اگر غلط باشد که هست و مورد قبول ما نیست و صدق نمی‌کند، ولی من فکر می‌کنم می‌شود مجازاً گفت نظریه تناسخ در عالم فرهنگ‌ها وجود دارد دارد. مجازاً عرض می‌کنم. یعنی جدیدترین نظریات و اتفاقاتی که همین امروز دارد در تاریخ بشر در جامعه جهانی اتفاق می‌افتد از حوزه معرفت و فلسفه و اخلاق و الهیات بگیرید یا حوزه سیاست و اقتصاد و تاریخ، اینها بازتولید همان گذشته‌ترین نظریات و اتفاقات است. جوهر همان جوهر است شکل و فرم آن عوض می‌شود. اینها همه عکس‌برگردان یک معادله است. همان روح ایده‌های قدیم دوباره در کالبد بدن‌ها و الفاظ جدید به صحنه برمی‌گردد. انگار همه سایه‌های مضاعف یک نفرند که دارند پی‌درپی می‌آیند و به طرز وحشتناکی ما و مابه‌ازاهای ما در تاریخ عین هم هستیم. ما یک نفریم که تکثیر شده در طول تاریخ. چند نفرند که در طول تاریخ تکثیر شدند که ما نسخه هرکدام از اینهاییم.

بنابراین وقتی از سنت پیامبر و اهل بیت و دین حرف می‌زنند، فکر نکنید که کسانی دارند برای شما قصه می‌گویند، یک قصه هم اگر هست قصه خود ماست. این نمایش همان نمایش است با آدم‌های جدید منتهی تکرار می‌شود. بنابراین وقتی از این گذشته حرف می‌زنیم، از گذشته حرف نمی‌زنیم از همین حال و آینده داریم حرف می‌زنیم و اگر شنیدید که امام صادق(ع) گفتند که «کلٌ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا»، هر روز عاشوراست و هر سرزمینی کربلاست، این شعر نیست یک فلسفه است. یعنی گزارشی است از باطن و جوهرة تاریخ بشر. یعنی که عاشورای تاریخی یکی بود و گذشت، ولی راجع به عاشورای تاریخی وقتی حرف می‌زنیم یک روز و گذشت «لایومٍ فی یومک یا اباعبدالله» اما وقتی راجع به عاشورای انسانی داریم حرف می‌زنیم یک امر فراتاریخی است آنجا باید گفت «کلُّ یومٍ یومٌ یا اباعبدا...» هر روز، روزِ توست. این جمله از امام حسن(ع) نقل شده که وقتی ایشان مسموم شده بودند و در بستر شهادت بودند امام حسین(ع) بالا سرشان نشسته بودند، امام حسن(ع) خون بالا می‌آورد و امام حسین(ع) بالای سر امام حسن اشک می‌ریخت. امام حسن دیدند که امام حسین متأثرند برگشتند به ایشان گفتند که هیچ روزی چون روز تو نخواهد بود (یعنی عاشورا) اگر بر روزی باید گریست روز توست نه روز من. این جمله‌ای است که امام حسن به امام حسین(ع) گفت که «لایومکَ یا اباعبدالله» هیچ روزی چون روز تو نیست. این حرف درست است اما در عین حال جملة امام صادق(ع) هم جملة درستی است که «کلّ یومٍ عاشورا» هر روز روز توست هر روز عاشوراست و دارد تکرار می‌شود و هر روز ما باید بین عمربن‌سعد و سپاه او، و این طرف این خیمه‌ها باید انتخاب بکنیم.

همه کسانی که هستی خودشان را در این شطّ سرخ شهادت در طول تاریخ بریزند و پشت سرشان را نگاه نکنند، همه کسانی که فداکاری بکنند و جا نخورند، نه از فحش و اهانت مخالفین و جوسازی‌ها و جنگ روانی‌شان و نه از برق شمشیرهایشان بترسند که قرآن راجع به این افراد می‌گوید اینها کسانی هستند که «لایخافون لایتلائم» از سرزنش و فحاشی هیچ سرزنش‌گری نمی‌ترسند. این سرزنش و جنگ روانی و فحش و فحش‌های سیاسی از تیر و ترکش و نیزه بیشتر می‌سوزاند، و بعضی‌ها هستند که تاب تیر و ترکش دارند اما تاب جنگ روانی و فحاشی مخالفین را ندارند. قرآن می‌گوید و امام حسین هم راجع به اصحاب خودشان می‌گویند اینها کسانی‌اند که در راه حقیقت و عدالت و فضیلت از سرزنش سرزنش‌گران و از این فحاشی‌ها و اهانت‌ها هیچ باکشان نبود، و ارزش این بچه‌هایی که دارند جلوی من کشته می‌شوند به همین‌هاست. ترسیدن از مرگ، و ترسیدن از فحش‌هایی که به ما می‌دهند این دوتا ترس‌ را اینها کنار گذاشتند.

بنابراین همه کسانی که هستی خودشان را در این رودخانه تاریخی شهادت بریزند بعد از این و پشت سرشان را نگاه نکنند و از اهانت هیچ کس باکشان نباشد و به تعبیر قرآن هرچه جلوتر می‌روند و فشار بیشتر به آنها می‌آید محکم‌تر می‌شوند، اینها در واقع در عاشورا حضور دارند. اینها کوشیدند تا ارزش‌های حسینی، همه کسانی که سعی کردند و می‌کنند که ارزش‌های حسینی زنده بماند اینها دوباره به امام حسین وصل می‌شوند و در همان کربلا حضور دارند و در همان عاشورای 61 هجری هستند نه مجازاً، حقیقتاً آنجا هستند. هرکس می‌خواهد در ظهر عاشورا حضور و غیاب کند و شهدای کربلای امام حسین را سرشماری بکند بداند که آن فهرست باز است. فهرست شهدای کربلا باز است و تمام نشده و ادامه دارد و آن حضور و غیاب تاریخی نیست حضور و غیاب فراتاریخی است. این جمله را که راجع به شهدای کربلا هست، لیست شهدای کربلا تمام نشده و لیست آن بسته نشده و ادامه دارد، این عین عبارتی است که حضرت امیر(ع) در مورد نبردهای خودشان دارند، که در یک جنگی وقتی عملیات تمام شد، یک عده‌ای شهید شدند، یک عده‌ای ماندند، بعد بعضی‌ها یک کسی از اصحاب حضرت امیر(ع) آمد پیش ایشان و گفت آقا من یک برادر یا یک پسرعمو دارم که خیلی دلش می‌خواست در این عملیات باشد و نتوانست بیاید، این پاداشی که مجاهدین دارند به او نمی‌رسد. امام فرمود که برادر یا پسرعمویت واقعاً می‌خواست در این عملیات با ما باشد؟ گفت بله. امام فرمودند او با ما بود. بعد یک جمله‌ای از حضرت امیر(ع) است، فرمودند: امروز در کنار ما کسانی شمشیر زدند که هنوز به دنیا نیامده‌اند. امروز کنار ما کسانی جنگیدند و کشته شدند که هنوز به دنیا نیامده‌اند. یعنی این ایمان صدر زمان و مکان را می‌شکند.

اتفاقاً راجع به حضرت مهدی(عج) هم این عبارت هست که پیامبر فرمود: هرکس قبل از ظهور او از دنیا برود اما در دوران حیاتش در راه همان ارزش‌ها تلاش کرده باشد، یعنی در راه عدالت، در راه انسانیت و اخلاق، در راه نشر معرفت و مبارزه با جهل و مبارزه با استبداد، مبارزه با قشری‌گری، مبارزه با فساد سرمایه‌داری، هرکس در این مسیر مبارزه کند و قبل از او از دنیا برود نام او در اردوگاه مهدی(عج) جزء سربازان او ثبت شده و جزء آنهاست. بنابراین زمان و مکان این وسط دخالتی ندارد.

ما اگر هر سال به یاد حسین اشک می‌ریزیم و فکر می‌کنیم، افکار ما خیس از اشک‌های ماست در چنین شب‌هایی، و به این اشک و آن تفکر توأمان محتاج هستیم، به این معناست که ما امروز صلاحیت فکر کردن به امام حسین(ع) را داریم. همانطور که افتخار گریستن بر او را داریم و این گریه، گریة تأسف و تأثر و پشیمانی نیست، و اگر هم هست تأثر و ترحم بر حسین نیست، تأسف و ترحم بر جامعه‌ای است که حسین را شناخت و تنها گذاشت و کاش نمی‌شناخت.

اولین ضرورت ما امروز این است که ما اگر می‌خواهیم و کسانی که می‌خواهند به قافله امام حسین ملحق شوند چون می‌شود ملحق شد، اولین ضرورت است برای آنها این است که حسین‌های ساختگی را با حسین واقعی اشتباه نگیرند. جاذبه حسین واقعی، یک جاذبه انسانی است، ریشه‌دار و لایزال است، جاذبه حسین‌های غیر واقعی جاذبه‌های سوری و موقت است. خیلی راحت تحت‌الشعاع صداهای بلندتر قرار می‌گیرد و فراموش می‌شود؛ و یادکرد آن هم تبدیل می‌شود به یک یادکرد فرقه‌ای و محدود در یک روز خاصی از سال در حالی که حسین واقعی یادبودش همه روزهای زندگی همه بشریت را می‌تواند اشباع بکند.

بنابراین اولین نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است که مراقب مرز بین حسین واقعی و حسین‌های ساختگی باشید. و دروغ‌هایی که به حسین(ع) بستند. کاری کرده که خود حسین که برهان خداست و آمده برای شفاف کردن حق و باطل، خودش تبدیل شده به معما! و با همه اهل ائمه و اهل بیت(ع) و با همه پیامبران این کار را کردند. بعضی آگاهانه و بعضی ناآگاهانه و از سر محبّت. و به جای اینکه کاری کردند بعضی‌ها که به جای اینکه امام حسین(ع) حجّت خدا، راهنمای بشر و گره‌گشای زندگی امروز ما و شما باشد، از او و از اولیای دیگر خدا خواستند گره‌های جدیدی بزنند. اینها آمدند گره باز کنند ما خود اینها را به گره تبدیل کردیم! یک گره‌های تازه در فکر و زندگی که به راحتی نمی‌شود بازشان کرد. کسانی که از حجّت ضد حجّت ساختند، یعنی امام حسین(ع) حجّت خداست، ما از حجّت ضد حجّت می‌سازیم یعنی جزء هنرهای ماست! و خودِ این برهان الهی را به یک چیز مبهمی تبدیل می‌کنند. این را هم نمی‌توانیم بگوییم که آقا هرکسی امام حسین خودش را داشته باشد! هرکسی با یک امام حسین دارد حال می‌کند! اصلاً امام حسین برای حال کردن ما کشته نشد که بگویید هرکسی امام حسین(ع) خودش را داشته باشد یا هرکسی با یک امام حسین خوش است! نه. نه آن حسینی که محاسبات سیاسی نمی‌دانسته و برای براندازی حکومتی رفته که در یک نیمروز کار او را ساختند، نه آن حسینی که مسیح بوده و به صلیب رفته تا امت خودش را نجات بدهد، نه آن حسینی که هیچ فلسفه روشنی برای شهادتش نیست و ظاهراً رفته شهید شده تا برای ما فرصت عزاداری و اشتغالات جانبی او را فراهم کند، هیچ کدام از اینها نیست. حسین واقعی، حسین همانگونه که بود.

من امشب در این فرصت باقیمانده می‌خواهم حسین را همانگونه که بود از زبان خود ایشان و لااقل به بخشی از این گزارش اشاره بکنم که حسین که بود و چگونه بود و آیا ما او را می‌شناسیم؟! یا مثل خیلی از مفاهیم دینی خیال می‌کنیم که اینها را می‌شناسیم. و وقتی که از آنها متنفر می‌شویم از خیالات خودمان متنفر شدیم! و وقتی به آنها رو می‌آوریم گاهی به خیالات خودمان رو می‌آوریم. اولین نکته که عرض کردم حسین(ع) از عصر تاسوعا شروع نمی‌شود که عصر عاشورا تمام شود! بلکه کل زندگی ایشان را باید بررسی کرد. یک بخش‌ها و عباراتی از امام حسین(ع) که مربوط به این نیمروز عاشورا و قبلش نیست، یعنی مربوط به تاسوعا و عاشورا نیست مربوط به کل زندگی ایشان است اشاره می‌کنم تا یک مقداری با این شخصیت ناشنیده ایشان یک مقداری آشنا شویم.

یک جمله از امام حسین که اولین روایتی است که خدمتتان عرض می‌کنم این تعبیر بلند ایشان است که می‌فرمایند «أحِبّونا بِحبِّ الإسلام» یعنی ما را اگر دوست می‌دارید به خاطر اسلام دوست می‌دارید ما با هیچ کس رابطه عاطفی شخصی جدا از دین، جدا از مکتب و جدا از آموزش‌های مکتبی نداریم و و نمی‌خواهیم اصلاً چنین معرفتی را. ما را بخاطر اسلام دوست بدارید، به همان دلیلی که به اسلام عشق می‌ورزید به ما عشق بورزید نه به دلیل دیگر! یعنی ما چیزی اضافه بر اسلام نیستیم و چیزی اضافه بر آن نمی‌خواهیم و نه برای آن ارزشی قائل هستیم «أحِبّونا بِحبِّ الإسلام» یعنی ما مستقل از اسلام و توحید و عدالت و تقوا و اخلاق و معرفت، هیچ ارزش مستقلی برای خودمان قائل نیستیم و نداریم و کسانی به نام ما، به نام اهل بیت(ع)، به نام فاطمه و علی و امام زمان و... مبادا جدا از مکتب بیایند و از ما دم بزنند. در واقع امام حسین می‌گوید ما را نه برای خودم، و نه برای فرزندی پیامبر و علی که آنها فرزندان دیگری هم داشتند که برای ما اینقدر اهمیت ندارند، بلکه برای اسلام و به نام اسلام ما را دوست بدارید با همه ارزش‌ها و همه مفاهیم انسانی‌اش، از حوزه خانواده، اقتصاد، سیاست، جامعه می‌گیرد تا حوزه خلوت و عبادت، همه‌اش را می‌گیرد. هدف ما مکتب ماست و محبّت به ما وسیله‌ای است برای درک این مطلب و برای جاری کردن بر فرد و جامعه این راجع به هدف. و راجع به روش هم تعبیر امام حسین(ع) این است که روش عشق ورزی به حسین و اهل بیت هم بایستی روش مکتبی باشد و در جهت احیای ارزش‌های اسلامی یعنی روضه حسین را که می‌خوانیم در واقع داریم روضه ارزش‌های اسلامی را می‌خوانیم. مداحی حسین را که می‌کنیم مداحی همین ارزش‌های حسین است. مداحی عدالت، مداحی جهاد و شهادت، مداحی انسانیت است که حالا بعضی از این روایات در باب انسان بودن حسین هست اینها را عرض می‌کنم. و کمترین نتیجه‌ای که می‌خواهم اینجا بگیرم و عبور کنم این است که روش عزاداری و ادبیات عزاداری نباید منافات عقیدتی داشته باشد با مفاهیم اسلامی، نباید با ارزش‌های عملی اسلام متضادّ رفتاری داشته باشد. هرکس امام حسین یا ائمه را بالاتر از پیامبر، بالاتر از قرآن، بالاتر از خدا بداند یا به زبانش چنین چیزی جاری شود او نه مسلمان است و نه حسینی است برای اینکه تشیّع راهی غیر از اسلام نیست وعشق به امام حسین(ع) اگر به منزله عشق به ارزش‌های اسلامی نباشد صرفاً عشق به شخص باشد، عشق حسینی نیست و مورد تأیید امام حسین نیست برای اینکه خودش می‌گوید مرا جدا از اسلام دوست نداشته باشید مرا بخاطر اسلام دوست داشته باشید. به همان استدلال ما را بخاطر اسلام دوست بدارید.

در جای دیگر می‌فرماید مضمون کلامش این است که ما را برای امورات شخصی خودتان مصرف نکنید یعنی ما را سوخت موتور دنیای شما و منافع شما نیستیم، ما پرچمدار عدالت و محبت انسانی هستیم. تعبیر امام حسین این است که فرمود «من أحبّنا لله وَرَدنا نحن عَلی نبیّنا» هرکس ما را به خاطر خدا دوست دارد به خاطر این ارزش‌ها دوست دارد ما و او با هم به پیشگاه پیامبر در قیامت و بهشت می‌رویم. «وَ من احبّنا لِدُّنیا فإنَّ الدنیا لتَسَعُ البرَّ و الفجار» ولی هرکس ما را بخاطر دنیا می‌خواهد بخاطر منافعش می‌خواهد، حالا از منافع مادی بگیرید تا شخصیتی که طرف مشهور بشود که این خیلی حسینی است، این خیلی مثلاً علوی و عدالتخواه است، این خیلی آدم ارزشی است، این خیلی مردم‌سالار است، هرکس بخاطر این چیزها به سراغ ما می‌آید، به دنبال نان اقتصادی و سیاسی است، نه اینکه ما را بخاطر خدا دوست بدارد و بخاطر آن ارزش‌ها و برای حقیقت و عدالت، تصریح امام حسین(ع) در کلام‌شان این است که اگر ما را دوست دارید بخاطر دنیا و منافع خودتان، منافعی که از ناحیه ما به شما می‌رسد، هرکس ما را برای منافع خودش دوست دارد بداند که این محبّت اهل بیت، محبّتی نیست که از شما خواستند. معنی این حرف هم این است که آدم‌های فاسدی هم هستند که ما را دوست دارند ولی ما روش آنها را قبول نداریم. هر نوع دکان باز کردن به نام دین، هر نوع مغازه زدن به نام دین، به نام مذهب، به نام امام حسین(ع) درست مخالف بیان صریح امام حسین است که من دو نمونه از جملات خود امام حسین(ع) را برایتان خواندم.

ایشان می‌گوید در بازار سیاست و اقتصاد و...جنس خودتان را به نام ما آب نکنید! بنابراین ایشان خودشان ملاک می‌دهند برای شیعه بودن و حسینی بودن. این ادعاهای بزرگی که ما می‌کنیم ما علوی هستیم، فاطمی هستیم، مهدیون هستیم، حسنی هستیم، حسینی‌ هستیم، حرف‌های بزرگ بزرگی که از دهان ما خیلی راحت خارج می‌شود، ببینیم ملاکش چیست؟ با چه ملاکی می‌شود داوری کرد؟! آیا این‌ها آزمون‌پذیر هست یا نیست؟ جامعه دینی در تعریف چه جامعه‌ای است؟ و از زبان ایشان بشنویم که شیعه کیست و جامعه حسینی چه جامعه‌ای است؟

من بقیه وقتم را به نقل روایت از ایشان می‌گذرانم که خواهش می‌کنم به این روایت دقت کنید و اگر مایل بودید بعضی از اینها را یادداشت هم بکنید.

یک تعبیری دارد که یک کسی از شیعیان امام حسین(ع) می‌آید خدمت ایشان و خودش را به امام معرفی می‌کند. امام می‌پرسند که شما کجایید و چه می‌کنید؟ ایشان اولین توضیحی که راجع به خودش می‌دهد و می‌خواهد خودش را معرفی کند، به امام حسین(ع) می‌گوید آقا من شیعه شما هستم. یعنی من در خط شما هستم. شیعه هم‌خانواده با مشایعت است، اینکه به شیعه می‌گویند شیعه یعنی شما این خط را دارید مشایعت می‌کنید همراهی می‌کنید یعنی ما در این جبهه هستیم. امام حسین(ع) سؤالاتی کردند و گفتند شیعه مایید یعنی چه؟ یک فهرستی شمردند و گفتند این کارها را می‌کنید؟ خدمت به دیگران، رسیدگی به محرومین و فقرا، مسائل مختلف، هم مسائل شخصی، هم مسائل زندگی بخصوص زندگی اقتصادی. ایشان در مورد همه اینها یا سکوت کرد یا جواب منفی داد. گفت نه اینطوری که شما می‌گویید من نیستم. امام حسین گفت که از خدا بترس و چیزی را که وقتی به زبان می‌آوری خدا تو را تکلیف می‌کند و می‌گوید دروغگو، نگو. این ادعای بسیار بزرگی است که تو کردی. بعد شیعه‌اش را تعریف کرد. فرمود: «إنَّ شیعَتُنا من سَلُمَت قلوبُهم من کلّ غشٍ و غلٍّ و دغل» تا سینه‌هایتان هنوز پر از دروغ و دوگانگی و فریب است، شما شیعه نیستید. تا از غلّ و غش و کینه و ریا و دروغ پاک نشدید، تا در بازار و اقتصاد و خانواده کلاه همدیگر را بر می‌دارید تا به یکدیگر ستم می‌کنید و دروغ می‌گویید و عادت کردید به دروغ گفتن و دروغ شنیدن، شما شیعه نیستید. بعد فرمود که «ولکن قُل أنا من موالیکم و محبّیکم» اما می‌توانی بگویی که تو جزو دوستداران ما هستی. عیبی ندارد بگو ما را دوست داری، ولی نگو که جزو شیعه شما هستیم. شیعه بودن کاری سخت، البته از این طرف هم بگویم باز یک تعریفی است از قول امام حسین(ع) که می‌گویند شیعه ما بودن یک کار سخت و عجیب و غریبی نیست، آخر بعضی‌ها یک جوری دین‌دار بودن را معنی می‌کنیم که آخرش به غیر از خودِ امام حسین، هیچ کس نمی‌تواند شیعه امام حسین باشد! یعنی اینقدر سختش می‌کنیم که قابل دسترسی کسی نباشد. این هم نیست. اتفاقاً در این مورد هم برای اینکه از آن طرف افراط نشود یک جملة دیگری از امام حسین(ع) است که آن را هم برایتان نقل می‌کنم. که امام می‌فرماید اصلاً اسلام و تشیّع همان لبیک گفتن به فطرت است. یعنی خیلی آسان است فهمیدن آن و عمل کردن آن هم سخت نیست. ولی وقتی عمل نمی‌کنید نگویید شیعه ما هستید.

آن تعبیر ایشان این است می‌فرمایند «نحن و شیعتُنا علی الفطرت الّتی بعث الله علیها نبیَّهُ» ما و شیعه ما بر مسیر فطرت است، آسان و روشن و واضح، این همان آموزه‌های فطری است و همان اسلام آسانی است که خداوند محمّد بر آنها برانگیخت. باز یعنی ما یک دکان مستقلی نداریم که یک آداب فرقه‌ای، یک کارهای پیچیده‌ای، یک آداب و رسوم عجیب غریبی، هفت‌خوان، هفتادخوان و هفتصدخوان بر سر راه مسلمان شدن نیست. این یک حرکت فطری است و اگر بخواهید می‌شود انجام داد اما آسان نیست باید هزینه پرداخت.

مثل بعضی که می‌گفتند نمی‌شود یک جوری انقلاب کنیم و بجنگیم که اتوی شلوارمان بهم نخورد! این‌جوری هم نیست، یعنی برای انقلاب و جنگیدن و دفاع کردن باید هزینه پرداخت کرد.

قرآن نقل می‌کند که بنی‌اسرائیل داشتند با حضرت موسی(ع) می‌رفتند برای فتح شهری از دست مشرکین، بالای آن ارتفاع که رسیدند، یک نیرو از آنها رفت به اصطلاح عملیات اطلاعاتی نظامی کرد وقتی برگشت گفت آقا اینها خیلی استحکامات قوی دارند نمی‌شود رفت و با اینها جنگید، حضرت موسی(ع) گفت نه می‌رویم و می‌جنگیم. بعد آنجا دارد که خیلی‌هایشان گفتند «إذهب أنتَ وَ ربُّک فقاتِلا إنّا هاهُنا قاعدون» گفتند آقا پس شما و خدا بروید بجنگید ما اینجا نشستیم ببینیم چه می‌شود؟ شما و خدا تشریف ببرید بجنگید و این شهر را فتح کنید ما انشاءا... بعد خدمتتان می‌رسیم!!

این نمی‌شود که ما بگوییم می‌خواهیم این بحث‌ها و ارزش‌ها اجرا شود ولی اتو شلوارمان و برنامه عادی زندگی‌مان بهم نخورد! این هم نمی‌شود. این تعبیر امام حسین(ع) که فرمود «ما مِن شیعتنا إلّا صدیقٌ شهید وَلو ماتوا عَلی فراشٍ» شیعه ما کسی است که صدیق است و شهید، حتی اگر در رختخواب بمیرد. این معنی‌اش این نیست که خب پس دوجور شهادت داریم، یکی اینکه برویم جبهه و یکی در رختخواب! بعد بگوییم که ما نوع دومش را انتخاب می‌کنیم. معنی‌اش این است که شیعه حتی امورات عادی زندگی‌اش، خواب و خوراکش هم جدا از مسیر جهادی وانسانی‌اش نیست، لذا حتی اگر در رختخواب هم بمیرد در مسیر خدا و مسیر بشریت بوده است و مرگ عادی‌اش هم شهادت حساب می‌شود. معنی‌اش این است که شیعه ما صادق است، نه به خود، نه به خدا، نه به مردم دروغ نمی‌گوید، به دروغ و با دروغ زندگی نمی‌کند. جامعه شیعی، سیاستش، اقتصادش، خانواده‌اش و... بر بنیان دروغ بنا نمی‌شود، با خودش و با مردم روراست است، در چنین جامعه‌ای مردم به هم دروغ نمی‌گویند و ملاک شیعه‌گری به تعبیر امام حسین(ع) صداقت و شهادت است. مثل یک مجاهد زندگی کنیم و مثل یک شهید بمیریم حتی اگر کشته نشویم.

این دوتا طرف افراط و تفریط را باید مواظب بود. از یک طرف اسلام و تشیع و دین‌داری را آنقدر ارزان نکنیم که با هر جنایت و دزدی و کثافت‌کاری ما قابل جمع باشد، یعنی همه جنایت‌ها و کثافت‌کاری‌های عالم را می‌کنیم باز هم شیعه‌ایم! مسلمانیم! و از آن طرف اینقدر گران و سخت نشود که قابل دسترسی نباشد. فقط یک مسلمان در دنیا بوده و هم پیامبر بوده و بقیه نه. این هر دو طرفش غلط است. این تعبیر امام حسین که می‌گوید شیعه ما کسانی‌اند که صدیق و شهیدند و در طول تاریخ اینها هستند، معنی‌اش این است که اگر ما بتوانیم این مسیر را طی کنیم که نشدنی نیست، شدنی است ولی خیلی سخت است معنی‌اش این است که آن وقت ما در بدر و جمل وعاشورا هم بودیم، ما و شما آنجا بودیم. و تعبیر امام حسین این است که در اینکه حقیقت و فضیلت ارزش همه نوع فداکاری را دارد شک نکنیم و توجه می‌دهد به خیلی از کسانی که یزیدی نیستند ولی برای یزیدیان تاریخ دست‌شان را قلّاب می‌گیرند تا آنها بالا بروند و به سپاه حق و حقیقت و پرچم عدالت ضربه بزنند. خیلی وقت‌ها اینطوری است ما در سپاه دشمن نیستیم ولی قلّاب می‌گیریم برای آنها و از ما بالا بروند و کارشان پیش برود. این کوفیانی که همه اینقدر آنها را فحش می‌دهند و علیه آنها بحث می‌کنند و می‌گویند ما اهل کوفه نیستیم، اینها خیلی‌هایشان از همین سنخ بودند، یعنی جنایت نکردند ولی دستشان را برای کسانی که می‌خواستند جنایت کنند قلاب کردند، نگاه کردند، سکوت کردند، خندیدند، توجیه کردند، حتی گریه کردند، لازم نبود بخندند، حتی گریه هم می‌کردند ولی نگاه کردند! نمونه‌های مختلفی که امام حسین(ع) در سخنرانی‌های عاشورا اسم‌شان را می‌برد و اشاره می‌کند دستِ‌کم به چهار گروه از اینها، یکی آن انقلابیونی که کم‌کم دنیازده شدند و آلاف و علوف و سکه و زن و شراب و... رفتند سراغ این مسائل و خودشان را باختند، همان‌هایی که امام حسین در ظهر عاشورا به آنها رو کرد، اخه روز عاشورا امام حسین سخنرانی دارد وسط آن آیه قرآن داشت می‌خواند شروع کردند به سروصدا کردند و هو کردن و مسخره می‌کردند که کسی صدای امام حسین را نشنود، بعد امام حسین(ع) صدایش را بالاتر می‌برد باز دومرتبه اینها هو می‌کردند و سروصدا می‌کردند و... بعد امام حسین(ع) رو کرد به آنها گفت می‌دانم چرا نمی‌توانید صدای خدا را و آیات قرآن را بشنوید چون شکم‌تان از مال مردم پر شده است، مال حرام خورده‌اید. نمی‌شود آدم هم مال مردم‌خوری کند هم آیات قرآن را بشنود! اگر یک مدتی هم بشود ادامه پیدا نمی‌کند.

و گروه دوم کسانی که قدرت تشخیص و تحلیل ندارند، شعور ندارند. قشر مسائل را می‌بینند و بنیانش را نمی‌بینند، زود تردید می‌کنند و از صحنه غایب می‌شوند. کسانی که حتی در عاشورا نبودند ولی قبل از عاشورا و حتی بعد از عاشورا فداکاری کردند، ولی دیر شده بود!

و گروهی که می‌ترسیدند و توجیه می‌کردند، امام حسین را نصیحت می‌کردند که آقا به زندگی فکر نکن نه به مرگ، لااقل زن و بچه‌ات را با خودت نبر!

و گروهی که تغییر ایدئولوژی دادند درست صف‌شان را عوض کردند.

و گروه احمق‌ها، گروه دیگری که گروه احمق‌ها بهترین نام برای اینهاست. گروهی شبیه به خوارج که به دلیل انحطاط مغزی و عقب‌افتادگی جبهه عوض کردند. این همه‌شان در روز عاشورا یک کلاهی را برداشتند ولی نفهمیدند که کلاه چه کسی را برداشتند، همه فهمیدند که یک کلاهی را برداشتند ولی هیچ کس نفهمید که کلاه چه کسی را برداشتند، بعدها فهمیدند که آن کلاه خودشان بوده که برداشتند. بعد از اینکه امام حسین کشته شد و زینب(س) و بچه‌ها را به شام بردند اینها فهمیدند که کلاه خودشان را برداشتند.

فرهنگ امام حسین(ع) فرهنگ انسانی است که وقتی که در اوج مدارا و گذشت و برادری و دوستی و مردم‌گرایی برای خدا در عین حال می‌شود در اوج صلابت و قاطعیت و جهاد و شهادت بود باز برای خدا.

امام حسین(ع) مواجهه عدل و ظلم را از دوپهلوگویی و رودربایستی بیرون آورد. برای اینکه یک دوره‌ای بود، بعضی دوره‌ها اینطوری می‌شود تعارفات مذهبی خیلی زیاد می‌شود و بیش از محتوای مذهبی می‌شود. همه مذهبی با هم حرف می‌زنیم، قیافه‌های مذهبی داریم ولی چیزی که وجود ندارد خود مذهب است! حرف مذهب است خودش نیست! یک وقت‌هایی در تاریخ بشر اینطوری می‌شود.

گفت اگر می‌خواهی یک چیزی اجرا نشود اگر می‌خواهی یک چیزی هیچ وقت عملی نشود و از بین برود مدام تبلیغش را بکن ولی اجرایش نکن، این بهترین راه است برای از بین بردن یک دکترین. مدام از آن حرف بزن ولی عملش نکن. اگر می‌خواهی چیزی را ضایع کنی این بهترین راه است. یک دوره‌هایی می‌رسد که تعارف مذهبی، ادبیات مذهبی زیاد می‌شود ولی محتوای آن کم می‌شود. در چنین دوره‌هایی که دوره رودربایستی است و دوره ابهام است، می‌گوید مردم دیگر با جملات شرطی تکان نمی‌خورند! به شنیدن جملات قطعی احتیاج دارند. و امام حسین این جملات قطعی را به زبان آورد و همه را سر دوراهی گذاشت. نگذاشت که با خودشان و با دیگران تعارف کنند. امام حسین(ع) قبل از اینکه حرکت کند و حرکت می‌کرد و به ظهر عاشورا نزدیک می‌شد این جمله را آورد، یکی دو منزل مانده به کربلا، این جمله را گفت. گفت "مردم هرکس با من بیاید کشته خواهد شد و هرکس نیاید ذلیل خواهد شد و انتخاب سرنوشت شما با خود شماست". با من بیایید کشته می‌شوید با من نیایید هم ذلیل می‌شوید اینطور نیست که هیچ اتفاقی نیفتد. امروز باید انتخاب کنید. آن ارزش‌های حسینی و تعابیری که ایشان به کار می‌برد.

حالا این روایتی که می‌خواهم خدمتتان بخوانم دقیقاً نشان می‌دهد که اصلاً ارزش‌های انسانی از ارزش‌های دینی جدا نیست، اینها را نباید در مقابل هم معنا و تکثیر کرد. ارزش‌های دینی همان ارزش‌های انسانی‌اند که درست به ریشه توحیدی و وقایت توحیدی‌اش وصل شده‌اند، پایه پیدا کردند و توجیه فلسفی، قلبی و عقلی پیدا می‌کنند. امام حسین(ع) همان ظهر عاشورا که دارد می‌جنگد بزرگترین مرد الهیاتی جهان و تاریخ است. ما آدمی متألّه‌تر از حسین، الهیاتی‌تر از حسین نداریم، ولی الهیاتش با انسانیتش به هم وصل است. الهیات امام حسین با انسانیات امام حسین اینها به هم وصل است. اصلاً این جنبة آنتی‌سکولار اسلامی، این جنبه ضدّ سکولاریستی اسلام برای همین است که انسانیاتش در بستر الهیاتش معنی پیدا می‌کند. اینها در مقابل هم نیستند. در فرهنگ اسلامی خدا با انسان رقیب هم نیستند، درست برخلاف فرهنگ اروپا، چه در دوره قرون وسطی، چه در دوره مدرنیته‌اش، که خدا وانسان رقیب و هووی هم هستند!! خدمت به انسان به قیمت پشت کردن به خدا. خدایش پشت به انسان است و انسان پشت به خدا، پشت به یکدیگر نشسته‌اند و برای هم رجز می‌خوانند! این انسان اروپا و انسان غرب و خدای غرب هردویش همین است! در دوره قرون وسطایش همین بود، در دوره مدرنیته‌اش هم بود، انتخاب‌هایشان فرق کرده وگرنه تفسیری که از اصل مسئله داده‌اند و صورت مسئله‌شان یکی است.

این الهیات درست برخلاف الهیات امام حسین است. الآن امام حسین(ع) خدا را در غیاب انسان، در غیاب جهان و زندگی، در غیبت مسئولیت و حقوق بشر نمی‌جست و تعریف نمی‌کرد. الهیاتش از انسانیتش جدا نبود. در الهیات دنیا خیلی بحث کردند راجع به خدا و بعد از این هم خواهند کرد و این بحث‌ها ادامه دارد. بحث کردند خدای شخصی، خدای متشخّص، خدای پرسنال درست است یا خدای غیر شخصی inpersonal ، خدای تشبیهی با صفات بشری درست است یا خدای تنزیهی و غیر انسان‌وار. خدای مُتَرفع متعالی از طبیعت را قبول کنیم یا خدای به صورت علّت حالّه و داخل در طبیعت را قبول بکنیم، خدای به اصطلاح سانسندِت یا خدای قدسی یا خدای عادی؟!

این بحث‌های وحدت وجودی‌ها که در شرق و غرب خیلی بحث کردند که همه‌خدایی درست است؟ یا همه درخدایی درست است؟ درس‌های پانته‌هیزمی و مباحث دیگری که دارند.

خداشناسی عرفی، خداشناسی طبیعی، دِئیست‌ها درست می‌گویند یا تِئیست‌ها درست می‌گویند یا آتِئیست‌ها درست می‌گویند؟! تمام این بحث‌های الهیاتی که در شرق و غرب بوده و هست و بعد از این هم خواهد بود. شما خدایی که در این الهیات دارد در شرق و غرب عالم بحث می‌شود با خدای امام حسین(ع) مقایسه کنید، ببینید که خدای حسین، خدایی که قرآن آن را توصیف می‌کند از تمام این خدایان الهیاتی شرق و غرب منزّه است. از یک طرف بحث‌های الهیاتی امام حسین را در امثال دعای عرفه ببینید چه تصویری از خدا می‌گوید و چه تصویری از خدا ارائه می کند و از یک طرف ارتباط الهیاتش با انسانیاتش را که چگونه حتی همدردی با یک سگ گرسنه – یک روایتی که الآن برایتان می‌خوانم- همدردی با سگ گرسنه و شرم از نگاه در چشم آدم گرسنه، امام حسین آن را با الهیات منافی می‌داند. این را عین الهیات اسلامی می‌داند، شرم کردن از چشم حتی سگ گرسنه. می‌گوید لازمة الهیات اسلامی است که بین عشق به خدا و عشق به انسان چرا در شرق و غرب منافات می‌بینند؟ چرا فکر می‌کنند نمی‌شود به بشر خدمت کرد؟ و این خدمت در مسیر خداست و باعث رضای او و خدمت به خداست و ریشه اصلی، تفکیک بین دین و سیاست و اقتصاد و دنیا و حقوق بشر و... همه ریشه‌اش همین جاست. خداپرست انسان‌دوست در غرب درک و فهمیده نشد و امام حسین(ع) آمد این را عملی کرد. از یک طرف امام حسین(ع) کسی است که وقتی دارد وضو می‌گیرد، در روایت نقل شده که ایشان راجع به همه اهل بیت این هست، راجع به امام حسین هم هست که ایشان هنگام وضو و نماز رنگش می‌پرید، اصلاً رنگش سفید و زرد می‌شد و زانوهایش می‌لرزید. هر موقع صدای اذان می‌آمد می‌دیدند امام حسین زانوهایش می‌لرزد و تعادل عادی خودش را از دست می‌دهد و همین آدم در عین حال در پاداش همدردی با یک سگ گرسنه اشک می‌ریزد و آن روایتش این است. راجع به وضو این تعبیر را دارد که - می‌خواهم بگویم در بحث ارتباط عرفان و عدالت، ارتباط معنویت با مادیت، ارتباط دنیا با آخرت، ارتباط دین با سیاست و اقتصاد، ارتباط امر عرف با امر قدسی در فرهنگ اسلام این چیزی که در شرق و غرب هنوز درک نشده است- این دوتا روایت را در کنار هم قرار بدهید تا این دو بُعدی از امام حسین، در واقع یک بُعد، امام حسین یک منشوری است که باید از دو طرف به آن نگاه کنیم تا بفهمیم که چیست؟ از یک طرف نقل شده که ایشان هنگام وضو رنگش می‌پرید. یک کسی تازه ایشان را دیده بود، اذان دارند می‌گویند و ایشان هم وضو گرفته به سمت نماز می‌رود و بدنش مرتعش است، گفت آقا مثل اینکه حالتان خوب نیست؟ حس کرد که ایشان مریض است نمی‌دانست این حالت عادی ایشان هنگام نماز است. امام فرمودند چرا حالم خوش است. بعد گفت چرا پاهایتان می‌لرزد؟ امام حسین(ع) گفت چگونه بر خویش نلرزم وقتی در محضر مالک خود و پادشاه مرگ و زندگی و قدرت مطلق ایستاده‌ام، دارم می‌روم روبه‌رو او بایستم. «حق لمن وقَفَ بین یدیه ملک الجبّار أن یسفرَّ لونَه یرفع مفاصِلُه» سزاست کسی که دارد می‌رود به پیشگاه خدا و می‌ایستد برای نماز رنگش زرد بشود و مفاصلش، بند بند اعضای بدنش بلرزد.

حالا ما که اینها را نمی‌فهمیم – من خودم را می‌گویم- ما اگر هم دست و پایمان می‌لرزد برای این است که چرا مجبوریم برویم یک نماز دو رکعتی بخوانیم! ولی این را نمی‌توانیم درست- خودم را می‌گویم- نمی‌توانم درک کنیم یعنی چه؟ ولی دارم می‌گویم این دوتا مسئله را کنار هم بگذارید رابطه الهیات و انسانیات حسینی با هم چیست؟ که می‌گوید ای چهره زرد شو و این بند بند استخوان‌ها بلرزید من و شما در حضور پادشاه جهان ایستادیم، در حضور خدای هستی ایستادیم. ترس آمیخته به عشق در برابر خدا و منتظر لحظه گفتگو با خدا بودن، گرچه زندگی‌اش تمامش نماز است.

اصلاً او همان ضد سکولاری که عرض کردم در اسلام است همین است که امام حسین(ع) و اسلام می‌خواهد به ما بگوید که تمام زندگی را می‌توانید به نماز تبدیل کنید. یک نماز به طول زندگی و به عرض کل زندگی، یعنی در همه ابعاد زندگی در همه عمر مشغول انگار نماز هستیم. وقتی عمل خیر انجام می‌دهیم نماز است. این روایت را که بُعد معنوی است حالا بگذارید کنار این روایتی که الآن می‌خواهم برایتان عرض بکنم. روایت این است. حالا من عربی‌هایش را دیگر نمی‌خوانم.

امام حسین ایستاده بودند جوانی را نگاه می‌کردند، دیدند جوانی نشسته کنار کوچه و نان می‌خورد. بعد دیدند یک سگی آمد جلوی این جوان نشست. این یک لقمه در دهانش گذاشته بود هنوز آن را قورت نداده بود مثل اینکه کمی عرق کرده، ناراحت شد معلوم انگار حالش خوش نیست. بعد دید که این سگ ایستاده جلوش و نگاهش می‌کنه، امام حسین دید این نان را درست نصف کرد، خیلی با دقت نصف کرد و سعی کرد این نصفه از آن نصفه بیشتر نشود، امام حسین دید با دقت این دارد نانش را نصف می‌کند و بعد نصفش را جلوی سگ گذاشت و نصف دیگرش را شروع کرد به خوردن.

امام حسین(ع) آمد جلو و به او گفت چکار می‌کنی؟ گفت هیچی آقا دارم نان می‌خورم. گفتند نه من داشتم تو را نگاه می‌کردم، این نان را با این دقت چرا نصف کردی و گذاشتی جلوی سگ؟ گفت که چشمم در چشمان این سگ افتاد و خجالت کشیدم. – دیگر آدم از سگ خجالت بکشد خیلی است باید یک روح لطیفی داشته باشد- می‌گوید چشمم در چشم این سگ افتاد دیدم دارد نگاه می‌کند و من دارم نان می‌خورم این گرسنه است و من خجالت کشیدم از این، و آنجا دارد که جوان می‌گوید وقتی سرم را بلند کردم دیدم چشمان امام حسین از اشک خیس است و دارد گریه می‌کند و بعد به من گفت که آمدم تا به تو تبریک بگویم بخاطر این ادب الهی که داری. جمله امام حسین این است آمدم به تو تبریک بگویم به خاطر ادب الهی که داری، مبارک باد بر تو این اخلاق.

آن وقت آنجا دارد که امام حسین(ع) یک باغی داشتند و همانجا آن باغ را به جوان بخشیدند و گفتند این باغ برای شما و در برابر کاری که کردی این هیچ چیز نیست. کسی که از چشمان یک سگ شرم می‌کند بی‌شک از چشم انسان‌های گرسنه و بالاتر از آن، از چشمان خداوند بیشتر شرم می‌کند. شرم از بی‌عدالتی، شرم از بی‌تفاوتی، شرم از شخصیت‌های سردی که مرگ و زندگی و سیری و گرسنگی دیگران برایشان هیچ اهمیتی ندارد و سرشان در آخور خودشان است. این تعبیر «مُآکله» با «کلب» یعنی هم‌سفره‌گی با سگ.

سؤالاتی کردند که الآن فرصت نیست. من اشاره‌ای کردم به توماس‌هابز و لاک و سوسیوسایتی، که امشب جای این بحث‌ها نیست، انشاءا... باشد شبی دیگری اگر شد راجع به این مسائل با هم صحبت می‌کنیم.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha