آذر 1382

رنسانس اسلامی؛ نه اجتهاد سرگردان، نه نظریه‌پردازی بی هدف

مدرسه‌ی فیضیه قم دارالشفا - نشست با روحانییت

بسم ‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنیم به محضر خواهران و برادران عزیز، اساتید محترم حوزه و دانشگاه، دانشجویان و طلاب محترم و تشکر می‌کنم از بانوان جلسه، شورای محترم مدیریت حوزه‌ی قم که لطف فر‌مودند و ‌فرصتی برای این گفتگو مقرر فرمودند. و درود می‌فرستیم بر همه‌ی مردان و زنان بزرگ و فداکار از دانشگاه و حوزه به‌خصوص در نیم قرن اخیر در غربت و سکو‌ت گفتند و نوشتند و برای استقرار جامعه‌ی دینی جدید و فر‌هنگ دینی جدید و معاصر با تأکید بر هر دو قید یعنی دینی بودن و معاصر بودن مایه گذاشتند و خون دل خوردند. و مجاهدان حوزه و دانشگاه که در نیم قرن گذشته خون دادند و خون‌شان در هم آمیخت در این مسیر. و از خداوند می‌خواهیم سایه‌ی احیاء و بزرگانی که در محضر‌شان هستیم بر سر ما مستدام بدارد. مردان بزرگی مثل خود حضرت آیت‌الله جوادی آملی که بدون تعارف و مجاز حجت‌الاسلام و از آیات الهی هستند. ما امیدواریم که قدر این بزرگان را بدانیم و زیر سایه‌ی معنویت و معرفت آن‌ها حتی‌الامکان فیض ببریم. من یک اشاره‌ی مختصری به وحدت حوزه و دانشگاه می‌کنم و با تو‌جه به این‌که فرصت زیادی هم باقی ‌نمانده و را‌جع به این مسئله صحبت شد، در ذیل این مسئله به یک نکته‌ای اشاره می‌کنم که به نظر من مسئله‌ی اصلی و مهم ما در دهه‌ی سوم تشکیل حکو‌مت دینی است و مهم‌ترین راهکار برای وحدت و مفهوم همدلی و بلکه همکاری دو نهاد علمی و همه‌ی اهل علم در این کشور. امروز برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری‌های کلانی دارد می‌شود برای ایجاد شکاف‌های مذهبی بین شیعه و سنی. شکاف‌های نژادی بین اقوام و نژاد‌های مختلف در کشور و به‌خصوص شکاف‌های صنفی و در رأس آن بین حوزه و دانشگاه. ما اگر یک مقدار بی‌دقتی بکنیم و قضیه را ساده بگیریم قافیه را خوا‌هیم با‌خت و بایستی عمیقاً از دستاورد آن ارواح پاک و آن‌هایی که خون دل خوردند و خون دادند حراست بکنیم. یک روزی هدف‌گذاری برای ارتباط حوزه و دانشگاه کار آسان‌تر و واضح‌تری بود در حد ایجاد تفاهم بیشتر، درک متقابل، رفع سوء‌تفاهم‌ها، آشنایی با متد همدیگر، آشنایی با علوم، آشنایی با ‌محیط آموزشی یکدیگر، نزدیک شدن به ‌هم در صفوف مبارزه علیه استبداد و ستم و استکبار این‌ها ‌کفایت می‌کرد. خب این تلاش‌ها که مربوط به نسل اول حوزه و دانشگاه معاصر بود به ثمر نشست. حا‌کمیتی را بر‌اندا‌ختند و حا‌کمیت جدیدی با اهداف و مبانی جدید به ثمر نشست و می‌شود گفت این دستاورد زحمات نسل اول حوزه و دانشگاه معاصر بود. نسل دوم ‌حوزه و دانشگاه کسانی که در 2، 3 دهه‌ی گذشته زحماتی کشیدند سرمایه‌گذاری‌های ‌کلانی کردند و او هم نسبتاً موفق بود گرچه ضعف‌های ‌مهمی داشتیم. بعضی مسا‌ئل را در دو دهه‌ی گذشته یعنی در دو ‌دهه‌ی آغاز حکو‌مت دینی ما نتوانستیم به درستی حل کنیم و مسائل مهمی را البته حل کردیم و مسائل حل‌نشد‌ه‌ی مهمی هم باقی است و علت آن هم روشن است چون ‌نظام‌سازی از نظام‌بر‌اندازی چند بار سخت‌تر است. 2، 3 بار انقلاب کردن آسان‌تر است از یک بار درست حکو‌مت کردن. ولی امروز نوبت به نسل سوم ‌حوزه و دانشگاه می‌رسد که پس از این کارشان را شروع خوا‌هند کرد و گام سوم را در نهادینه کردن ارزش‌های انقلاب و تکمیل این پروژه آن‌ها باید بردارند. این گام سوم بسیار بسیار مهم و خطرناک است. اگر این گام به درستی برداشته نشود همه‌ی زحمات نیم قرن گذشته‌ی دو نسل گذشته بر باد خواهد رفت و عقبگرد بسیار وحشتناکی خواهیم داشت. ‌امام می‌فر‌مودند اگر ما شکست بخوریم و نتوانیم در تجربه‌ی سا‌ختن جامعه‌ی دینی جدید موفق بشویم و شکست بخوریم، اسلام چنان سیلی خواهد خورد که تا قرن‌ها نمی‌گذارند سر بلند کند. برای این‌که مستکبرین و مستبدین عالم زهر اسلام را زهر اسلام سیاسی را کشیدند. خطر اسلام را درک کردند و این دفعه اگر ما شکست بخوریم و ‌نتوانیم به وعده‌هایی که دادیم عمل کنیم و این پرو‌ژه را درست پیش ببریم و زمین بخوریم مطمئن باشید که تا چند صد سال دیگر باز باید طول بکشد و مجاهدت‌ها و فداکاری‌های بزرگ ‌کنیم تا تازه برسیم به اول خط، یعنی تازه برسیم به ‌الان. بنابراین اوضاع بسیار حساس است و نوع برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری برای نسل سوم حوزه و دانشگاه ‌البته پیچیده‌تر و مهم‌تر است از دو نسل قبلی از جهاتی به نظر من، با این‌که در اصول مشترک است. شعار این دوره باید این باشد که ساده‌اندیشی نظری و را‌حت‌طلبی عملی موقوف در حوزه و دانشگاه. حوزه و دانشگاه امروز ‌البته با حوزه و دانشگاه 30 سال پیش خیلی فرق دارد. ‌حوزه‌ی امروز حوزه‌ی 30 سال پیش نیست واقعاً. در حوزه‌ی 30 سال پیش گاهی آرزو می‌شد که چه تعداد طلبه‌ها هستند که می‌توانند اهل قلم باشند، اهل تفکر اجتماعی باشند، مسائل زمانه را بشناسند، در صحنه بتوانند حاضر باشند، بشود این‌ها را در برابر محافل دیگر درآورد. امروز ما ده‌ها مؤسسات تحقیقاتی و صد‌ها فاضل روشن‌اندیش، اهل قلم، اهل فکر الحمد‌الله در حوزه‌ داریم. دانشگاه امروز هم دانشگاه 30 سال پیش نیست. به مراتب دینی‌تر، مردمی‌تر، زنده‌تر و درد‌مند‌تر از دانشگاه 30 سال پیش است. ‌و به‌خصوص چون این‌جا قم است عرض می‌کنم نگذارید شما را از دانشگاه و نسل دانشجو بترسانند. این یک توطئه‌ی بسیار پیچیده‌ای است که بعضی از ما‌ها خود‌مان به آن دامن می‌زنیم. از دانشگاه و نسل دانشجو مطلقاً نترسید و نه مأیوس بشوید. بهترین و پاک‌ترین استعداد‌ها و بچه‌ها در همین نسل سوم در همین دانشگاه‌های ما ‌الان حضور دارند. اگر با آن‌ها درست ارتباط برقرار شود، درست گفتگو شود، بهترین سربازان این نهضت هستند. از جهاتی این نسل حتی می‌شود گفت از آن دو نسل قبل مستعد‌تر است برای کار. برای این‌که در آن محیط گندآبی که نسل قبل از انقلاب به‌طور طبیعی رشد کرد نبوده‌‌اند. یک تیغ دو دمی است وضعیت فعلی. فرصتی است له و علیه. هر کس زودتر جنبید و دقیق‌تر و درست‌تر عمل کرد فرصت له او خواهد بود. هر کس دیر جنبید و غفلت کرد این فرصت علیه او خوا‌هد بود. بنا‌براین همه‌چیز به زحمات ما و شما بستگی دارد. نباید ترسید نباید مأیوس شد نباید ‌خسته شد نباید ‌مردد شد و باید توجه داشت اگر ما تجربه‌ی جامعه‌سازی جدید را بر اساس دین درست پیش ببریم یعنی یک کاری کنیم که در دهه‌ی سوم، در دهه‌ی چهارم نظام آبرویی شود برای اسلام، بتواند از پس وعده‌هایی که به مردم داد و از پس آن وعده‌ها ده‌ها هزار تن از جوا‌نان‌شان را به ‌جبهه‌ها فرستا‌دند، بتوانیم به آن‌ها به‌طور نسبی عمل کنیم حتماً آینده‌ی بسیار درخشانی در سطح جهانی و در ابعاد کل جهان ‌اسلام در انتظار ما است. البته ‌وا‌حد زمانی جامعه‌سازی با ‌فرد‌سازی متفاوت است. تربیت یک فرد چند سال و یک دهه و دو دهه و گاهی تا آخر عمر ادامه داد اما حد‌اکثر چند دهه است. ‌اما برای جامعه‌سازی و تمدن‌سازی، فر‌هنگ‌سازی در سطح کلان ‌واحد زمان دیگر ثانیه و دقیقه و سا‌عت و روز نیست. واحد زمان در تاریخ تمدن‌ها دهه است. یعنی هر ‌ده سال یک واحد زمانی است. چند دهه پی‌ریزی یک تمدن و فرهنگ و جامعه‌ی جدید طول می‌کشد و چند صده ‌کا‌مل کردن سا‌ختمان آن طول می‌کشد. چنان‌که امروز این تمدن غرب که بر ‌تمام دنیا ‌حا‌کم است و حتی به رفتار ما هم به‌طور ناخود‌آگاه شکل و سازمان می‌دهد دسته کم 5 قرن وقت صرف آن شده، غیر از بنیاد‌های فکری که از قبل بوده است. غیر از استفاده‌های زیادی که از جهان اسلام ‌کرده‌اند. یعنی 4،‌5 قرن زحمت مستمر کشیدند تا این تمدن را ساخته‌اند و امروز دنیا در ابعاد مادی و فرهنگی در دست آن‌هاست. متقابلاً باید یک زحمتی از این طرف کشیده شود و در مقیاس تحول اجتماعی باید منتظر پدیده‌های خلق الساعه نبود. این آن پدیده‌ای است که می‌توانیم اسم آن را رنسانس اسلامی بگذاریم. ما باید مقدمات یک رنسانس اسلامی در سطح جهان را بچینیم و حوزه و دانشگاه هر کدام نقش خودشان را در این رنسانس که جرقه‌اش یکی دو دهه است که زده شده و یکی دو دهه است که شروع شده باید نقش خودشان را به درستی ایفا کنند، جای خودشان را ببینند. مانیفست تحول بزرگ جهان اسلام دارد به دست شما یعنی ‌دانشگاه و حوزه به‌خصوص در دهه‌ی سوم و به دست نسل سوم ساخته می‌شود و نوشته می‌شود این مانیفست. کو‌چک‌ترین اقدامات شما و ما زیر ذره‌بین تاریخ امروز قرار خواهد گرفت. ملت‌های زیادی منتظر هستند که از روی دست شما نسخه‌برداری کنند و جامعه‌ی جدیدی بر این اساس بسازند. شما دیدید که در یکی دو دهه‌ی گذشته چندین انقلاب در کشور‌های اسلامی در جهان اسلام انقلاب و نهضت شروع شد با کپی‌برداری و الگو‌گیری مستقیم یعنی از روی دست انقلابیون ایران کپی برداشتند. چندتا انقلاب ‌الگو گرفتند از انقلاب ما. ما باید بتوا‌نیم در مرحله‌ی بعد جامعه‌ای بسازیم که حالا که درس انقلاب دادیم این ترم آموزشی را تکمیل کنیم. یعنی درس حکو‌مت اسلامی و جامعه‌ی جدید و درست را هم به بقیه‌ی ملت‌ها بتوانیم بگوییم. اگر فقط درس انقلاب بدهیم و درس جامعه‌سازی بعد از انقلاب را نتوانیم بد‌هیم آن درس انقلاب هم به زودی فرا‌موش خواهد شد. یعتی مطمئن باشید ما اگر در این تجربه شکست بخوریم در 40، 50 سال آینده سایر ملت‌های مسلمان هم که با الهام و الگو‌گیری از ملت ما دست به قیام زدند و شعار انقلاب اسلامی و حکومت دینی سر دادند، آن‌ها هم مأیوس خواهند شد و به حاشیه‌ی تاریخ خواهند رفت و دوباره جهان اسلام مثل چند قرن گذشته دوباره چند قرن به محاق خواهد رفت. این ترم آموزش جهانی را باید تکمیل کرد، درس حکو‌مت و جامعه‌سازی را هم پس از درس انقلاب باید به درستی داد و جامعه‌ای سا‌خت که از زیر فشار عادات و خرافات قدیم رها بشود در عین حال در دام خرافات مدرنی که هژمونی غرب می‌خواهد آن را به جهان اسلام حا‌کم کنند بیفتد. ما باید باز و مدام با خود‌مان مرور کنیم یعنی حوزه و دانشگاه باید با خودش مرور کند که چه جامعه‌ای می‌خواستیم بسازیم و می‌خواهیم بنا کنیم. به‌خصوص که مدیران کشور تقریباً همه‌شان از کرسی‌های حوزه و دانشگاه وارد کرسی‌های حاکمیت شدند و می‌شوند و این هم از نقاط مثبت کشور است. یعنی حلقه‌ی نظر و عمل هیچ‌وقت این‌قدر به همدیگر نزدیک نشده بود و اگر یک فکر قوی در دانشگاه یا حوزه تولید شود به فاصله‌ی کو‌تاهی این وارد حا‌کمیت می‌شود و عملی می‌شود حتی گاهی و این بسیار مهم است که سر‌نوشت یک جامعه و نظام در محافل صاحبان قدرت و ثروت تعیین نشود، در محافل علمی تعیین شود. اگر حوزه و دانشگاه در پروژه‌ی تولید علم هر کدام به تناسب خودشان و تولید حرف‌های تازه‌تر و طرح‌های عملی‌تر شکست بخورند حاکمیت حتماً شکست خواهد خورد. چون حاکمیت چیزی از خودش ندارد الا آن‌چه که باید از حوزه و دانشگاه به آن برسد. اگر درست این فکر و طرح‌های تازه ‌نرسد حاکمیت معطل می‌ماند چنان‌که از بعضی جها‌ت معطل ما‌نده. در بعضی جا‌ها معطل مانده یعنی نمی‌دانند باید چکار کنند. یک ده سال نسخه‌های غربی عمل می‌شود، یک چند سال نسخه‌های شرقی عمل می‌شود، با یک نسخه‌ی جدید می‌آید آن را عمل می‌کنند. علت آن هم این است که جا‌هایی که باید کار می‌کردند کم کردند. یعنی باید از حوزه و دانشگاه نظریه تولید می‌شد، نظریه‌های بومی و ‌خودی و در اختیار حا‌کمیت قرار می‌گرفت. این نظریه‌ها تولید نمی‌شود. ما در دانشگاه آدم عالم و ملا داریم، در حوزه هم آدم ملا و مجتهد داریم اما بسیاری از اجتهاد‌مای ما اجتهاد‌های سرگردان هستند. اجتهاد سرگردان یعنی اجتهاد بدون هدف. یعنی تمام زحماتی که باید کشیده شود با اخلاص کشیده می‌شود، تمام مصالحی که باید جمع‌آوری شود برای سا‌ختن یک بنای جدید جمع‌آوری می‌شود اما این مصالح معماری نمی‌شود. این‌ها درست کنار هم چیده نمی‌شود، روی هم درست سوار نمی‌شود. لذا ما مصالح زیاد داریم آدم زحمتکش هم زیاد داریم ولی سا‌ختمان نداریم. دانشگاه برای تمدن علمی و ابعاد علمی تمدن که باید ساخته شود مصالح جمع می‌کند نمی‌تواند درست معماری کند. ‌حوزه هم همین‌طور. حوزه در بحث‌های فقهی، کلامی، تفسیری الی ماشا‌الله استعداد‌های بسیار خوب، اساتید بسیار برجسته و بزرگ، انسان‌های بسیار عالی و متعالی، اما این مصالح روی هم ‌چیده نمی‌شود اصلاً. بیست سال که گذشت چهل سال دیگر هم خواهد گذشت اگر به این روش پیش برویم، بعد خواهید دید که دوباره همین سؤالات و شبهاتی ‌که 30 سال پیش مطرح بوده است که الان باز مطرح ‌است 30، 40 سال دیگر هم باز مطرح خواهد بود. برای این‌که ما به‌قول امروزی‌ها استراتژی و به‌قول قدما سوق‌الجیش طراحی نمی‌کنیم برای کارهای‌مان. مدیریت حوزه نسبت به مدیریت 30 سال پیش بسیار متحول شده و واقعاً جای تقدیر دارد از زحمات بزرگان، اساتید و مدیریت اما به شما بگویم ما هنوز که هنوز است سوق‌الجیش طراحی نکردیم. یعنی یک طرح جا‌معی درست طراحی نمی‌شود. دقیق نشده ‌همان مقداری که اول انقلاب کار شده. دقیق‌تر دیگر نشده. طرح جامعی که ما چه جا‌معه‌ای می‌خواهیم در این دوره بسازیم؟ چه حکو‌متی می‌خواهیم بنا کنیم؟ روابط ‌حقوقی، روابط اقتصادی، مسائل قضایی، روابط فر‌هنگی باید چطور سا‌خته شوند؟ همه جزئی جزئی روی آن کار شده اما هیچ‌جایی به‌طور کلان نیامده روی این‌‌ها فکر کند. فر‌هنگ کشور یک اتاق فر‌مان ‌داشته باشد، نهاد‌های علمی کشور، حوزه و دانشگاه و سایر موارد و مؤسسات ‌تحقیقاتی که بگوید ما می‌گوییم ما معمار هستیم این ساختمان را می‌خواهیم بسازیم، شما این کارش را بکن شما این کارش را بکن. فقه‌ این‌جا خودش را پای کار برساند، کلام این‌جا خودش را پای کار برساند، عرفان و فلسفه‌اش این‌جا باید باشد، علوم پایه و علوم ریاضی و علوم ‌تجربی و علوم آزمایشگاهی‌اش باید این‌جا باشند. کجا دارند این کار را می‌کنند؟ ‌هیچ‌جا. من یک مثال ملموس در قم بزنم. آن سال‌هایی که ما قم بودیم در محضر درس آقایان می‌رفتیم، الان هم حتماً همین‌طور است، استعداد‌های بسیار عالی طلبگی در قم که ‌من به یکی از رفیق‌هایم می‌گفتم بعضی از این رفقا مثل بمب استعداد ‌هستند می‌خواهند منفجر شوند و علاقه‌ی شدید به کار اما مدیریت نمی‌شوند. چند سال می‌گذرد یک استعداد ساییده می‌شود، انرژی کم می‌شود، انرژی ضعیف می‌شود بعد هم که آدم سنش رفت بالا و متأهل شد و زن و بچه آمد که دیگر... مؤسسات تحقیقاتی ما هم الان همین‌طور است. ‌ما الان در قم ‌ده‌ها مؤسسه‌ی تحقیقاتی داریم. آیا این‌ها در یک طرح جامع قرار دارند؟ یعنی معلوم است که کدام مؤسسات چه ‌کاری بکنند که همه با هم یک سا‌ختمان را بسازیم یا معلوم نیست؟ و بدانید تا این‌ها درست سازمان‌دهی نشود و این سوق‌الجیش درست طرا‌حی نشود و اعمال نشود این طرح تمام زحمات فردی مقطعِ پرا‌کنده‌ی ما و شما هر چقدر هم قربتاً الی الله باشد به نتیجه‌ی عینی اجتماعی نخواهد رسید، آن‌جور که لازم است امروز برسد. لذا در درگیری‌های فکری و عملی که پیش خواهد آمد کم خواهیم آورد. برای این‌که در برابر ما کسی که شما مدعی او هستید که می‌گویید ما اپوزوسیون اوییم، ما آلترناتیو او هستیم، ما جایگزین او هستیم، ما بدیل او هستیم، به ملت‌های مسلمان می‌گویید آقا فر‌هنگ ‌غرب را کنار بگذار و بیا سراغ اسلام، آن کسی که شما دارید با او درگیر می‌شوید سال و ماهی نمی‌گذرد الا دارد در حوزه‌‌ی تفکر خودش مطلب تازه‌ای تولید می‌کند. این را حواس‌‌مان باشد که غرب مدام دارد تولید می‌کند. ولو مزخرفات ولی هرچه که هست دارد تولید می‌شود ‌دارند کار می‌کنند. در باب انسان‌شناسی، در باب جامعه‌شناسی، در باب فرد، جامعه، مسائل تربیتی بر اساس همان مبانی سکولاریستی و غربی و مادی. حالا چه برسد به ابعاد تکنولوژی و تمدن و این‌ها. حتی در حوزه‌ی الهیات تولیدی که در غرب می‌شود از تولید در کل جهان اسلام بیشتر است. این‌ها را نمی‌گویم برای این‌که بترسیم یا احساس حقارت کنیم یا مأیوس شویم، این‌ها را می‌گویم برای این‌که به خود‌مان بیاییم. این بحث‌هایی که تحت عنوان کلام جدید ‌دارد ترجمه می‌شود داخل ایران که می‌گوییم این شبهه را جواب بدهید ‌این شبهه را جواب بدهید، این‌ها همه ترجمه‌ی بخش کو‌چکی از تولیدات الهیات لیبرال مسیحی دورام متأخر است که دارد تند تند ترجمه می‌شود و دارند وارد الهیات شیعه و اسلام می‌کنند. شما باید بدانید یعنی ما باید بدانیم کلام ما رقیب دارد، فقه ما رقیب‌های گردن‌کلفت در دنیا ‌دارد، نظام‌های حقوقی سکو‌لار. اصول ما ‌رقیب دارد، فلسفه‌ی ما رقیب دارد. اگر این رقبا را درست نشناسیم و از پس آن‌ها درست بر‌نیاییم شکست می‌خوریم. فکر نکنید همه‌ی کارها را با شهید دادن می‌شود حل کرد که آقا خب هر وقت اسلام به خطر افتاد ما می‌رویم شهید می‌شویم. بخشی از خطرات را با شهید شدن می‌شود ‌حل کرد، بخش مهمی از آن را نمی‌شود. اصلاً یک دورانی ‌ممکن است برسد که دیگر شما فرصت شهید شدن ‌هم نداشته باشید، امکان شهید شدن نداشته باشید. به‌قول یکی از نویسندگان می‌گفت امام حسن(ع) از امام حسین(ع) مظلوم‌تر است به نظر من برای این‌که همه‌ی درها به روی امام حسین(ع) بسته شد اما فرصت شهید شدن برایش باقی بود. اما ‌برای امام حسن(ع) این در هم بسته شده بود. یعنی حتی امکان شهید شدن هم ‌دیگر نداشت چون شهید شدن‌اش هم می‌دانست که در آن شرایط به نفع اسلام نیست و تأثیر نمی‌گذارد. و‌الا امام حسن(ع) که از جانش نمی‌ترسید. یک شرایطی است که اگر همین عملیات استشهادی هم انجام بدهد باز هم فایده‌ای برای اسلام ‌ندارد. فرصت شهید شدن هم نداشتند. یعنی وقتی فضا کم‌کم ‌تغییر کرد وقتی که تولید شد مطلب از غرب و تند تند وارد شد، الان هفته‌ای نیست که کتاب‌های تازه در بعضی از این حوزه‌ها ترجمه نشود با ترجمه‌های قشنگ و نیاید. به شما بگویم به صرف این‌که بگویم برویم با مسائل جدید هم آشنا بشویم ‌کفایت نمی‌کند بلکه اگر آن طرح جا‌مع نباشد گاهی خطرناک هم هست. اگر طرح جامع نداشته باشی حتی طلبه‌ها را هم بفرستی بگویی برو با مسائل جدید غربی آشنا بشو، محصول‌اش همین می‌شود که الان ‌هست که بعضی از رفقای ما با نیت خوب وارد این مسائل شدند منتها چون اسوقرص فکر اسلامی دست‌شان نبود حالا خودشان این گرایشات را پیدا کردند. سکولاریست معمم است. که من به یکی از این رفقا یک وقتی گفتم رفتی پوست خرس را بگیری، خرس گرفت بردت. چون یک مثالی می‌زنند که یک بنده‌خدایی رزمنده‌ای گم شد. بعد از 2، 3 روز با بی‌سیم ارتباط برقرار کرد با فر‌ماندهی‌اش. گفتند کجایی؟ گفت فلان‌جا. گفتند چرا نمی‌آیی؟ گفت اسیر گرفتم. بهش گفتند اسیر را بردار بیار، گفت نمی‌آید. گفتند پس خودت بیا، گفت نمی‌گذارد من بیایم. گفتند پس تو اسیر شدی تو اسیر نگرفتی. بعضی از رفقای ما رفتند اسیر بیاورند اسیر شدند. عده‌ی بیشتری از رفقای ما که ما اصلاً حواس‌مان نیست در چه عالمی هستند. من به شما بگویم ‌حلقه‌ی محاصره دارد تنگ و تنگ‌‌تر می‌شود. ما چقدر در حوزه کار می‌کنیم؟ فقه اقتصادی با توجه به مسائل امروز، مسائل فرضی را نمی‌گویم. آخر این‌قدر مسائل فرضی طرح می‌کنیم که وقتی می‌گویند این مسائل فرضی است می‌گوییم فرض محال که محال نیست. مگر هر چیز که محال نیست را ما باید به آن بپردازیم؟ شما الان مشکلات عینی واقعی بیخ گوش‌تان است. سؤالات واقعی بی‌جواب مانده دنبال سؤالات فرضی می‌رویم. مشکلات عینی دارد کمر جامعه‌ی دینی و حکو‌مت را می‌شکند، مشکلات عینی دارد می‌شکند شما می‌گویید با مشکلات فرضی و ذهنی... نمی‌شود. به شما بگویم این خطر بسیار جدی است. این را می‌گویم در حدی که تکان بخوریم نه در حدی که مأیوس بشویم بگوییم قائله ختم است. نه یک تکانی باید بخوریم. چون منفی‌بافی بسیار کار خطرناکی است و متأسفانه خیلی رایج شده بین همه‌مان. ما به حوزه و دانشگاه مثبت احتیاج داریم. اگر این‌ها مثبت باشند عمل‌گرا و مثبت حا‌کمیت و وضعیت مثبت خواهد شد والا جلو نمی‌رویم. ماله نکنیم اقدام کنیم. یکی از اساتید ما می‌گفت در نجف که بودیم یک روز کمونیست‌ها و بعثی‌ها خیلی داشتند نفوذ پیدا می‌کردند. بعضی از علما و بزرگان نجف پسرش دامادش دخترش تند تند داشتند کمونیست می‌شدند. همه بعثی و کمونیست و سوسیالیست و این‌ها می‌شدند. می‌گفت سر درس شهید صدر این‌ها آمدند هر ‌چند وقت یکبار یکی از این آقایون ناله می‌کرد. آقا عجب دوره‌ای شده آخرالزمان شده همه دارند بی‌دین می‌شوند، بچه‌های خود ما هم دارند بی‌دین می‌شوند. شهید صدر به او گفته بود ‌ما الان خود‌مان 300 نفر هستیم هر کدام‌تان اگر 5 نفر قوا انفسکم و اهلیکم، هر کدام‌تان 5 نفر از بستگان خودتان را بچه‌های محل خود‌‌تان را بچه‌های خود‌تان را متکفل بشوید، ببینید مشکلات‌شان چیست سؤالات‌شان چیست. اول خودتان بفهمید چون ما سؤال نفهمیده جواب می‌دهیم. از حرص شبهه جواب دادن بدون زمینه بعد گاهی وجود خود ما شبهه ‌است یکی باید بیاید این شبهه را حل کند. سؤا‌لات را باید شنا‌خت مبانی‌اش چیست؟ آثارش چیست؟ لوازمش چیست؟ این سؤال به چه علل اجتماعی پیدا شده؟ به چه دلایل نظری پیدا شده؟ ملزوماتش چیست؟ لوازمش چیست؟ جوابش این‌هاست و این هم ادله‌اش و این هم پاسخ‌اش. آن هم با زبانی که مخاطب بفهمد، نه با این زبان که بنشین می‌خواهم ‌هدایت‌ات کنم. ‌بنشین تکان نخور می‌‌خواهم هدایت‌ات کنم. درست خلاف زبان انبیاء است، درست خلاف زبان انبیاء است. ایشان می‌گفت ‌اگر هر کدام‌تان 5 ‌نفر را متکفل شوید به شرطی که واقعاً خودت آن را درک کنی، خودت هم وجودش برایش شبهه نباشد طرز زندگی‌ات، طرز عمل‌ات، طرز حرف زدن‌ات این‌ها شبهه نباشد برای او. چون به شما بگویم بسیاری از این شبهه‌ها پیدا می‌شود منشأ عملی دارد، منشأ آن ما هستیم، منشأ نظری ندارد. بهانه‌ی نظری پیدا می‌کند. این‌ها بهانه است اگرنه نه کسی سکولاریزم می‌داند چیست، نه لیبرالیزم دقیقاً می‌دانند چیست در بسیاری از محافل. ‌غیر از یک افراد خاصی که در این حوزه‌ها کار کردند. نه معرفت‌شناسی کسی می‌داند چیست، نه نسبی‌گرایی می‌دانند چیست. این‌ها کارکرد اجتماعی دارد، کارکرد سیاسی دارد، کارکرد ‌عینی دارد. باید بفهمیم چه مسئله‌ای چرا مطرح می‌شود از نظر اجتماعی و چرا مطرح می‌شود با چه ادله‌ای مطرح می‌شود از حیث نظری و بعد جوابش را درست بدهیم. ایشان گفته بود اگر شما هر کدام این کار را بکنید 300 تا 5 تا، ما یک کادر 1500 نفری در 5 سال دیگر داریم. کل کادر اصلی‌ حزب بعث که در عراق حا‌کم شده کل آدم‌هایش 1500 ‌تا نیستند. ناله نکنید بروید کار کنید. ‌بنابراین این نقطه‌ای که عرض کردم. یعنی عمل‌گرا بودن و عینی بحث کردن، عینی فکر کردن، عینی مطالعه ‌کردن. ما باید مطالعات و مباحثات‌مان را، درس‌های خارج‌مان را همه‌ی این‌ها را بیاوریم پای کار. پای کار یعنی ‌اسلام ‌همین الان مواجه با سؤال است. اصل اسلام و اصل روحانیت. الان بحث است راجع به حقوق بشر، بحث است راجع به حقوق سیاسی، بحث است را‌جع به مفهوم مشروعیت و حا‌کمیت، بحث است را‌جع به حقوق زن و ‌حقوق کودک و حقوق مختلف، بحث است را‌جع به مسائل قضا و قضاوت، بحث است راجع به اصلاً مفهوم حا‌کمیت، دین و دنیا، بحث است را‌جع به نسبی‌گرایی و شکاکیت، بحث است راجع به مفهوم تجربه‌ی دینی، بحث است را‌جع به بسیاری از این مسائل. بحث راجع به تفسیر قرآن، بحث راجع به نگاه به دین، نوع بر‌خورد با مسئله‌ی وحی. این‌ها همه در غرب فاتحه‌اش خوانده شده. ‌همان‌ها الان همان تسلیحات را آوردند پای کار که فاتحه‌ی الهیات و فقه و کلام و اخلاق و تفسیر شما را هم بخوانند. منتها راه‌حل‌اش فحش دادن و تکبیر و این‌ها نیست. راهش این است که بخوانیم و زحمت بکشیم و درس‌های خود‌مان را هم که بخوانیم این مجمو‌عه باید بیاید پای کار. این‌که من عرض کردم حوزه و دانشگاه ما استراتژی برای‌شان حا‌کم نیست یعنی طرح جامع ما نداریم. ‌همه داریم تنها تنها کار می‌کنیم. مؤسسه‌ها جدا جدا دارند کار می‌کنند. همه هم معجور است. من بحث عجر الهی و قرب الهی‌اش را بحث نمی‌کنم. بحث این‌که فایده‌ی عملی‌اش در این وضعیت چیست. جدا از جامعه و بی‌ارتباط با مشکلاتی که الان ‌اسلام و مسلمین گرفتار آن هستند مطالعه و مباحثه کردن به نظر من حداقل لغو است و حداکثر واقع‌بین‌تر هم باشید شما می‌دانید در باب تضاهم مهم و اهم اگر سراغ مهم بروی نه این‌که تکلیف‌ات ساقط نیست بلکه مسئولیت داری اصلاً، مسئولیت داری. یعنی آن معذر و منجز نداری وقتی که به وظیفه‌ات عمل نکردی چون حجت نداری. و این اتفاقی است که در خیلی از این حوزه‌ها می‌افتد چون به شما بگویم ما نمی‌خواهیم با علم و سواد‌مان برای هم پز بدهیم و یک اطلاعاتی که بلدیم بزنیم در سر هم که. این‌ها همه طریقیت دارند. اصلاً درس خوا‌ندن ‌لباس روحانیت پوشیدن، دانشگاه رفتن، همه‌اش طریقیت دارد. هیچ‌کدام از این‌ها هدف نیست. این‌ها خودش شده برای بعضی از ما هدف. یعنی خود 40 سال در حوزه بودن و تکرار کردن بعضی درس‌ها یک کتاب را تمام کردن دوباره از اول شروع کردن این خودش شده هدف برای بعضی‌ها. این‌ها وسیله است. البته وسیله‌ی منحصره است باید خوانده شود، شأن این‌ها را من نمی‌خواهم پایین بیاورم. من می‌خواهم بگویم وسیله اگر بدون تو‌جه به هدف به کار رفت شما را از هدف دور می‌کند، نزدیک‌تان نمی‌کند و خطر ادامه خواهد داشت. باید معلوم شود کاری که ما داریم می‌کنیم درسی که می‌خوانیم در دانشگاه و حوزه به چه کار دنیا یا آخرت مردم می‌آید. هر بحث و مطالعه‌ای که خارج از این حوزه باشد خارج از وظایف ماست. هر چیزی که خارج از تعریف فقه باشد جزو فقه نیست ولو ما در بحث‌های فقهی وقت روی آن بگذاریم جزو فقه نیست. ‌گفته‌اند تعریف ‌علم اصول چیست؟ گفتند آموختن آن چیز‌هایی که به درد استنباط احکام شرع بخورد. هر چیزی را که ما از اصول بخوا‌نیم که به درد این استنباط نخورد جزو علم اصول نیست. فقه هم همین‌طور است. من یکی دو سال پیش یک دعوتی داشتیم برای یک سمینار بود برای دانشجو‌یان در انگلیس. آن‌جا یک شهری است نزدیک لندن به نام کمبریج. شاید اسمش را شنیده باشید دانشگاه کمبریج دانشگاه معروفی است. آن‌جا پر است از این آکادمی‌ها و دانشگاه‌ها و کالج‌ها. ما رفتیم در این منطقه، قدیمی‌ترین کالج‌های‌شان اولاً معماری‌های‌شان را ‌تغییر ندادند همان معماری‌های 300 سال 400 سال پیش را نگه داشتند. شهرداری نمی‌گذارد عوض کنند. می‌گویند این سا‌ختمان‌ها باید بماند همین‌طور. که این‌ها هم در واقع حوزه‌ها ‌دانشگاه‌های قرون وسطی غرب بوده و حوزه‌های علمیه‌ی آن‌موقع‌شان که شروع تمدن جدید از این دانشگاه‌ها بوده. تمام معماری این دانشگاه‌ها در کمبریج از حوزه‌های علمیه‌ی جهان اسلام تقلید شده، عیناً. یعنی من بعضی از این کالج‌ها رفتم عین مدرسه‌ی فیضیه‌ی شما مدرسه‌ی نواب که مشهد بود سابق دقیقاً یک حیاط وسیعی یک حوضی وسط آن اطرافش هم حجره‌ها در دو طبقه، یک گوشه‌اش هم مسجد و نمازخانه که آن‌جا شده کلیسا. حتی نوع معماری آن دقیقاً عین معماری‌های اسلامی چند قرن پیش است. یعنی می‌خواهم بگویم حتی ساختمان این دانشگاه‌ها حتی سا‌ختمان و معماری‌اش را از جهان اسلام گرفتند و آن‌جا روش مباحثه گذاشتن بین طلبه‌ها و دانشجویان‌شان را از این‌جا تقلید کردند که دانشجو‌ها با هم مباحثه کنند و دانشجو خودش استاد انتخاب کند نه این‌که استاد تحمیل شود به دانشجو. همین که الان هم در حوزه‌ها هست، طلبه استاد را انتخاب می‌کند و سر درس طلبه بتواند با استاد چالش کند و درگیر شود. غرب از این فرصت کپی‌برداری کرد و رشد علمی و مدنی کرد حالا در همان جهت باطل خودشان رشد کرد‌ند برای این‌که دنیا را گرفتند. حالا عرض من و پیشنهاد من این است البته حتماً در حوزه‌های محدود‌تری شده یا می‌شود ولی من پیشنهادم این است که اگر صلاح بدانند آقایان این را در سطح علنی و رسمی اعلام کنید، موضوعاتی که باید الان جواب داده شود باز موضوعات انتزاعی است، لوفرض نه. که هم "لو" آن امتناعیه است هم "فرض" آن فرض است. سؤالات لوفرض نه، سؤالاتی که همین الان وجود دارد. می‌گوید آقا پرسیده شده است، همین الان پرسیده شده است. بخشی از آن سؤالات نظری و فکری، بیشتر مسائلی مثل کلام و فلسفه و عرفان و این حرف‌ها. بخشی از آن هم مسائل عملی که الان گیر هستند، بحث‌های فقهی. چند‌تا کرسی تشکیل بشود. کرسی بحث فقه در مباحث اقتصادی، فقه در مباحث حقوق بشر، فقه در بحث قضایی، فقه در بحث سیاسی، کرسی بحث کلامی، بحث مجادله با کلام مسیحی با مسائل جدیدی که دارد می‌آید، بحث مسائل اخلاقی. الان بسیاری از نظریات باب فلسفه‌ی اخلاق در غرب مطرح است این‌ها را باید جواب داد. 10 تا کرسی علمی در حوزه‌های مختلف تشکیل بشود همه‌ی این‌ها هم هیئت علمی یعنی هیئت منصفه‌ی علمی داشته باشند. یعنی 5، 6 نفر از بزرگان همان فن که در قم تشریف دارند ناظر و هیئت داوران آن بحث باشند. بگویند در این حوزه‌ی بحث فقه اقتصادی یا فلان بحث کلامی این 5 تا سؤال الان مطرح است. این 5 تا سؤال اصلی مطرح است در سطح جهان. این شبهه‌ها همان‌ها است دیگر. هر طلبه‌ی فاضلی که به این مسئله بتواند جواب بدهد، یک تحقیق 40 صفحه‌ای، 50 صفحه‌ای، 100 صفحه‌ای تهیه کند. این‌که می‌گویم غیر از این پایان‌‌نامه‌هایی است که برای بحث امتحانات می‌گویند. این باید تبدیل شود به یک فرهنگ رایج در حوزه. شما 10 تا کرسی مباحثه داشته باشید هر هفته هم این 10 تا برگزار شود. البته اولش که شروع می‌شود سخت است مثلاً 3 ماهی یکی 6 ماهی یکی. بعد می‌شود رساندش به هفته‌ای یکی. فضلا بروند راجع به این مسائل هر کسی در حوزه‌ی کار و تخصص خودش مطالعه کند تحقیق کند. مطلب را یک نفری یا دو نفری یا جمعی مباحثه کنند به نتیجه برسند و یک چیز شسته رفته دربیاورند بگویند پاسخ این سؤال را ما پیدا کردیم. این را بیاورند آن‌جا هیئت منصفه‌ی علمی و بزرگانی که آن‌جا هستند و داوران هستند مطالعه کنند و اشکالات اجمالی اش برطرف شود دوباره عودت دهند آن‌ها تکمیل کنند. دفعه‌ی بعد بیایند در ملأ عام حوزه مطرح کنند. در همین دارالشفا جلسه بگذارید فضلا همه بیایند بنشینند و‌ گوش کنند مستمع آزاد. آن فرد یا آن چند نفری که گفتند ما راجع به این مسئله تحقیق کردیم و پاسخش را پیدا کردیم به نظر ما این است بیایند مطرح کنند. آن هیئت داوران هیئت منصفه‌ی علمی و بزرگان هم آن‌جا نشستند. ایشان نظرش را مطرح می‌کند خلاصه‌اش را یک سا‌عت دو ساعت یک جلسه دو جلسه آن‌ها هم انتقادات و اشکالاتش را وارد می‌کنند. عین یک بحث طلبگی درس خارج منتها با این کیفیت. بقیه هم قضاوت کنند. این خودش روح تحقیق و مباحثه و فکر کردن به مسائل عینی را احیاء و بیدار می‌کند. همه‌ی ما به این مسائل اندیشیدیم. من فکر می‌کنم اگر این یک جوری بر‌نامه‌ریزی شود و شروع شود در کوتاه‌مدت جواب خواهد داد و جواب‌های دراز‌مدت‌اش خیلی مفید‌تر خواهد بود.

یکی هم مقالات و کتاب‌هایی که فضلا می‌نویسند که الان منتشر شده بعضی‌ها قوی و بعضی‌ها ضعیف و بعضی‌ها متوسط، یک جایی باشد که این‌ها بیایند کتاب‌ها و مقاله‌ها و خلاصه‌ی نظریه‌شان را به حوزه، فضلا و طلاب عرضه کنند بگویند آقا اشکالاتش را هم بگویید. این‌ها بسیار مفید است و انگیزه ایجاد می‌کند و ان‌شا‌الله که در مسیر موفق خواهد بود. من عرض‌ام را چون نزدیک نماز است ختم می‌کنم با این عباراتی که به نظر ما بایستی آن استراتژی و طرح جامعی که می‌ریزیم و طراحی می‌کنیم برای حوزه و دانشگاه بایستی در این راستا باشد و اجمالاً به این مؤلفه‌ها باید در آن توجه داشت که اولاً مواظب باشیم بدنه‌ی اصلی حوزه و دانشگاه درگیر مسائل فرعی و حاشیه‌ای، دعوا‌های جناحی، چاقو‌کشی‌های روزنامه‌ای و فحاشی‌های ژرونالیستی نشویم اصلاً. واقعاً ارزش وقت شما بیشتر است، مشکلات هم زیاد است. برویم سراغ مشکلات عینی و عملی و واقعی و انرژی‌مان را در جایی که به کار ‌مردم می‌آید مصرف کنیم. ما باید به یک راهی بیندیشیم که در برابر دوتا پیشنهادی که الان دارد به جهان اسلام می‌شود یکی پیشنهاد سکو‌لاریزم است یکی پیشنهاد طالبانیزم است. یعنی دارند به ما می‌گویند آقا یا باید سکو‌لاریزم باشید یا اسلام از همین‌هایی که طالبان گفتند، حالا شیعه و سنی‌اش فرق نمی‌کند. از این نوع اسلام که در آن عقل تعطیل است، اولویت‌گذاری احکام اهم و مهم در آن نیست، تشخیص موضوعات و مصادیق نیست و یک بعدی نگاه کردن و یک‌سویه نگاه کردن به مسائل. غرب دارد به دنیا می‌گوید آقا اسلام را اگر می‌خواهید همین اسلام طالبانی. اگر دین حکومت و حکومت دینی می‌خواهید این راهش است حالا چه شیعی آن و چه سونی آن. اگر این را نمی‌خواهید که حتماً هم نمی‌خواهید دیگر راه‌حل فقط سکولاریزم است. این کاری که در افغانستان کردند در کل جهان اسلام می‌خواهند بکنند. ‌حالا یا به روش نظامی یا به روش غیر نظامی. یعنی بگویند خب یک مدت اسلام. اسلامی که می‌گوید زن از خانه‌اش بیرون نیاید درس نخواند، درست بر‌خلاف توصیه‌های صریح خود پیامبر اکرم(ص). اسلامی که را‌جع به همه‌ی مسائل مختلف حقوق اجتماعی، حقوق سیاسی، حقوق اقتصادی‌، اسلامی که امر به معروف و نهی از منکر حا‌کمان در آن نیست و فقط حکومت باید مردم را امر و نهی کنند و مردم حاکمان را نباید امر به معروف و نهی از منکر کنند. یک همچین چیزی. بعد که این خوب امتحانش را داد و مردم مسلمان حتی متدینین خسته شدند و متنفر شدند بعد می‌گوید خب ‌حالا ملاعمر را برمی‌داریم به جایش آقای --- را می‌آوریم. ما باید به یک راه بیندیشیم و پیشنهاد بدهیم و عملی کنیم که نه سکولاریزم باشد و نه طالبانیزم. این کار کار حوزه‌ است کار شماست و دانشگاه هم در ابعاد دیگری در این قضیه.

راه سوم که نه سلطنت از نوع سنتی شرقی‌اش و نه دموکراسی غربی. این چه راهی است؟ این راهی است که شما باید در همین بحث‌های کرسی آزاد و تحقیقات باید فکر کنید و پیدا کنید. راهی که نه جامعه‌ی بدوی عقب‌افتاده است و نه یک تکنولوژی بدون آرمان غربی. نه انزوای رهبانی شرق نه شهوت‌پرستی و نفسانیت غرب. نه فقر مفرط و فلاکت و نه سرمایه‌گذاری افسار‌گسیخته. نه تحجر و قشری‌گری و گذشته‌گرایی و نه تقلید از غرب و ترجمه و غرب‌پرستی. نه راهی است که راه خلاقیت و تولید و اجتهاد و نواندیشی است در عین اصول‌گرایی و اصالت‌خواهی و حفظ نصوص اسلام و ارزش‌محوری. راه اخلاق‌گرایی بدون ریاکاری و ظاهرگرایی. راه عمل‌گرایی بدون عمل‌زدگی. راه نواندیشی و روشنفکری بدون بدعت‌گذاری و ارتداد. چون بعضی‌ها تا روشنفکر می‌شوند اول که می‌خواهند علامت بدهند که ما روشنفکر شدیم زود باید چندتا جمله‌ی ارتدادی باید بگویند که بگویند ما هم روشنفکر شدیم. و به عکس‌اش هم همین‌طور. راه اصول‌گرایی بدون بنیاد‌گرایی و قشری‌گری. راه آزاد‌اندیشی بدون ابایی‌گری و شکاکیت. راه گفتگو و مباحثه بدون لجاجت و بی‌ادبی و سوء‌ظن به دیگران. راه برادری و رحمت بدون کلیشه‌ای شدن. چون بعضی‌ها تا می‌گویی اتحاد و وحدت می‌گوید خب اگر وحدت است پس همه‌‌مان باید صبح تا شب یک چیز بگوییم یک جور لباس بپوشیم یک جور حرف بزنیم یک جور زندگی کنیم. تنوع در عین وحدت باید فهمیده شود. یک وحدت در کثرت و کثرت در وحدتی باید ما در این مسئله طراحی کنیم. راه تفاهم و حسن ظن در عین حفظ نظر و بحث و اختلاف نظر و مباحثه که اگر صدایت هم بالا رفت باز طرف احساس این‌که داری دعوا می‌کنی نکند. یک روز ما پای درس یکی از آقایان بودیم در همین‌جا، درس آقای فاضل چون من درس آقا جواد تبریزی و آقای فاضل می‌رفتم و یکی دیگر از آقایان. حاج‌آقای فاضل خداوند ان‌شا‌الله حفظ‌شان کند. یک روز بعد از درس ما رفتیم پای منبر در همین مدرسه‌ و اشکال می‌کردیم. هی ادامه دادیم ادامه دادیم ایشان هم خسته شدند و ادامه دادن ما هم بی‌جا بود حق با ایشان بود. بحث که خیلی بالا گرفت یک لحظه ایشان عصای‌شان را که به منبر گذاشته بودند برداشتند که بروند من فکر کردم که عصا را بلند کردند که بزنند در سر من. چون خیلی ناگهانی ایشان عصا را بلند کردند. در حوزه وقتی ‌کوچکترین شاگرد با استادش هم بحث می‌کند ولو اشکالش اشکال بی‌جایی هم هست در عین حالی که گاهی ممکن است به تشر و بحثی هم هم بکشد، می‌گفتند مرحوم آقا ضیای عراقی گاهی عصبانی می‌شد سر درس. طلبه‌ای خیلی اشکال می‌کرد. یک ظرف مهری کنارش بود وقتی طرف خیلی پیله می‌کرد یکی از این مهرها را برمی‌داشت می‌زد به طرف آن طلبه. که یکی از مراجع هم که از دنیا رفتند در مشهد بود مرحوم آقا سید عبدالله شیرازی ایشان یکی از این مهرها را ظاهراً خورده بود. ولی همان مهری هم که می‌زند همان دادی هم که می‌زند چون همه می‌دانند در صدد کشف حقیقت است هیچ نه ناراحتی ایجاد می‌کند نه دردی دارد نه مشکلی دارد. ولی ما باید کاری بکنیم که این حالت مباحثه و اختلاف نظر و بحث به‌طور جدی... این اصلاً سنت حوزه است. این از حوزه علمیه اسلام و شیعه به تمام دنیا و به فرهنگ غرب سرایت کرد. این را ما باید دوباره در حوزه احیایش کنیم منتها در عین این‌که قاعده‌مند باشد. نه این‌که فردا کسی بگوید من نظریه پیدا کردم. بگوییم چیست؟ بگوید قرائت جدید از توحید. بگوییم چیست؟ بگوید قرائت این است که خدا یکی نیست، نه یک عددی نه یک غیر عددی. این قرائت جدید از توحید. ‌یک قرائت جدید از نبوت و آن این‌که به پیغمبر وحی نشده، ایشان خودشان مکاشفه کردند فکر کردند به ایشان وحی شده. از این قرائت‌ها دارند راجع به نبوت می‌دهند. می‌گویی معاد چیست؟ می‌گوید معاد جامعه‌ی ایده‌آلی است که در همین دنیا باید سا‌خت. مثل زمان شاه می‌گفت ایمان به غیب چیست؟ می‌گفت غیب یعنی مخفی، ایمان به غیب یعنی ایمان به مبارزه‌ی مخفی و زیر‌زمینی. این‌جور نواندیشی‌ها را نمی‌خواهیم باید جلوی آن را گرفت. این‌ها مثل دیوانه‌ای هستند که پشت رل ماشین می‌نشیند. باید یقه‌اش را گرفت و از ماشین پیاده‌اش کرد. اما اجازه‌ی نواندیشی و طرح سؤال و مباحثه و فکر و بحث باید بدهیم. باید این را نهادینه کنیم و بابی برای آن واقعاً باز کنیم و این کار در درجه‌ی اول به نظر من کار بزرگان است. حمایت بزرگان را می‌خواهد و مراجع را و مدیریت حوزه را و ان‌شا‌الله این کار خواهد شد و راه مردم‌گرایی و مردم‌سالاری بدون عوام‌زدگی و عوام‌فریبی، راه آزادی بدون هوچی‌گری و هرج و مرج طلبی و راه دفاع از امنیت بدون سرکوب آزادی‌های مشروع.

خیلی متشکرم از این‌که تحمل کردید.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha