بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران عزیز و تشکر از برگزارکنندگان این جلسه که بنده را لایق دانستند برای چنین جلسهای که یک جلسهی کاملاً انسانی و با انگیزهها و اهداف خالصاً دینی و توحیدی است دعوت کنند. من چون این جلسه یک نشست سمبلیک و ابتکاری است، یک مجلس ختم سمبلیک است میخواهم ابتدا مثل سخنرانهای مجلس ختم مناسبت این جلسه را اعلام کنم که مجلس ختم نمادینی است برای از چشم افتادهها، حاشیهنشینها، کارتن خوابها و تمام موجودات دیده نشده که پیش چشم مردم پشت دیوار خانههای مردم و در کماعتنایی مدیران مردهاند. در اثر سرما، در اثر بیماری، اعتیاد یا هر درد و مرض دیگری. ولی بههر صورت پیش چشم جامعه وسط چشم جامعه جان دادند و از کنارشان همه عبور کردیم. آدمهایی که ما از کنارشان عبور کردیم و جان دادنشان را دیدیم و ندیدیم و بعضی از دولتمردان و مسئولین و متولیان در نهادهای مختلف آنها را یا ندیدند یا ندیده گرفتند. بههر صورت هر کدام از ما به یک نحوی به روش مخصوص خودمان از خودمان سلب مسئولیت کردیم تا مردند. من اولاً میخواهم به شما بچهها تبریک بگویم. بچهمسلمانهای دانشگاه که به جای وجدان همهی مردم وجدان شما کار کرد و درست کار کرد؛ و اینجای تبریک دارد واقعاً. دین شما برخلاف دین ما لقلقهی زبان نبود. آنهایی که این جلسه را برگزار کردند 5 شب سرد را در سرمای خیابانها رفتید خوابیدید. در خیابان خوابیدید و به شما نشان دادید که یک انسان مسئول چگونه انسانی است. متأسفانه متولیان امور تا یک وقتی یک قضیهای برایشان رسانهای و حیثیتی نشود یک فکر اساسی برای حل سریع و ضربالعجلی مسئله نمیکنند یا خیلی کم ما دیدهایم که بکنند. ولی وقتی به فکر میافتند میبینیم که 48 ساعته مسئله حل میشود. این حل شدن مسئله ظرف 48 ساعت یک پیام مثبت و یک پیام منفی دارد. پیام مثبت آن این است که اینقدر اقتدار و کفایت وجود دارد که اگر بخواهیم این مشکلات را میتوانیم 48 ساعته حل کرد. چنانچه شنیدم ظرف همین 4، 5 شبی که شما در خیابانها خوابیدید حدود 600 تا از این کارتن خوابها را از خیابانهای تهران جمع کردند. نشان داد که میشود. یک پیام منفی دارد و آن اینکه درست است که قدرتش وجود دارد اما ارادهاش نیست. جای تشکر است که این کار الان شد و جای تأسف است که چرا تا حالا نشد؟ کاری که ظرف 48 ساعت میشد انجام بشود چرا نشد؟ چرا نمیشد؟ میدانم در جواب این چراها پاسخهایی هست، استدلالهایی هست و خیلیهایش هم ممکن است قانوناً استدلالهای درستی باشد. ولی خیلی وقتها است که ما رسماً درست داریم صحبت میکنیم اما واقعاً درست صحبت نمیکنیم. یک تفاوتی است بین سخنان و استدلالهای رسماً درست با استدلالهای واقعاً درست. خیلی کارهای رسماً درست ما میکنیم که واقعاً درست نیست ولی قانوناً درست است. وظیفهی نهاد الف یا ب نیست. وقتی میگوید وظیفهی من نیست، به من چه؟ اگر کسی به شما بگوید به من چه هیچکس نمیتواند به آن بگوید به تو مربوط است. ولی وقتی قضیه رسانهای میشود و یک عده بچهمسلمانها میروند در خیابانها میخوابند و اعتراض و نهی از منکر عملی میکنند هیچکس دیگر آن تقسیم کارها را دیگر به زبان نمیآورد. یک مرتبه طومارش به هم میپیچد و 48 ساعته اوضاع درست میشود. به نظر من از جهاتی این سیگنال منفی است که داده میشود از جهاتی مثبت. عدهای هم میخواهند با بیاهمیت جلوه دادن این مردهها مسئلهی کوتاهی در جمعآوریِ نه فقط اینها، آن قشری که به آنها میگوییم طبقهی زمینگیر که در روایات ما طبقهی سفلی به آنها میگویند. طبقهی پایین. طبقهای که کف جامعه هستند و ما از روی آنها عبور میکنیم و نمیفهمیم. همانطور که پا روی مورچهها میگذاریم و رد میشویم روی اینها هم پا میگذاریم و نمیفهمیم، عبور میکنیم از آنها. اینها را توجیه بکنند. مثل اینکه ما بخواهیم با بیاهمیت نشان دادن یک مقتول اهمیت قتل را بیاهمیت کنیم. هرچه آن قربانی آدم بیاهمیتی باشد که حالا اهمیت آدمها باید معلوم شود به چیست. وقتی که رهبران ما پیامبران و اهل بیت(ع) نه فقط مؤمنین و مسلمین رو، حتی کفار را، حتی اسیر جنگی را، حتی ناصبی را، یعنی امام معصوم میآید به کسی که به خود امام فحش میدهد و ناصبی است و حکمش در شرع معلوم است، حتی آن را امام دعوت میکند و میگوید تو در شهر غریب هستی و امشب را در خانهی من مهمان باش و نمیگذارد حتی یک کافر ناصبی کنار خیابان بخوابد چه برسد به اینکه کنار خیابان بمیرد، تکلیف دینی قضیه روشن است. یعنی با قطع نظر از اینکه اینها چه کسانی هستند این موجودات بیمصرف که کنار خیابان میمیرند، اصل مسئله مهم است. بعضی از دوستان گفتند و درست هم گفتند انکار نمیکنیم که اینها اغلبشان معتاد هستند، بعضیهای ایدز دارند، بعضیهایشان هپاتیت دارند، بیماریهای صعبالعلاج دارند، اختلال مشاعر دارند. اینها هیچ کدام از مسئولیت شما کم نمیکند. یعنی ما راجع به آنها صحبت نمیکنیم راجع به تو داریم صحبت میکنیم. ما راجع به آنها صحبت نمیکنیم که شما جدول ارزشی آنها را داری قطار میکنی. راجع به کسانی که ظاهراً مسئول نیستند که ما و شما باشیم، افراد ظاهراً غیر مسئول که ما در فرهنگ اسلام فرد غیر مسئول اصلاً نداریم. آدمهای ظاهراً غیر مسئول مثل شماها و آدمهای واقعاً مسئول مثل دوستانی که جنبیدند ولی دیر جنبیدند. امیدواریم که این مشکل برای همیشه حل شود و اصلاً بحث نباید به چند ده و چند صدتا کارتن خواب در یک شهری و در یک فصلی محدود شود. این بحث یک طبقه است در جامعه. یک طبقهای که طبق آمار رسمی 4، 5 ملیون آدم در این شهر مضطر هستند. یعنی لقمهای برای خوردن نان شب ندارند. بحث سر مشکل اینها و خانوادههایشان است. مسئله با جمع کردن کارتن خوابها یا یک عده کارتن خواب در یک شهر حل نمیشود. البته شروع بسیار خوبی است و بچهها نشان دادند که جنبش دانشجویی به معنای درست کلمه یعنی چه. اگر انشاالله این قضیهی بیخانمانها و کارتن خوابها که دردنیا مرسوم است و عادی است ولی در کشور اسلامی بسیار چیز غیر عادی و غیر قابل قبولی است حل بشود، این مجلس ختم سمبلیک شروعی باشد برای حل جدی ساماندهی این طبقهی پایین که از گرسنگی دارد میمیرد. از گرسنگی به معنای حقیقی کلمه نه به معنای مجازی کلمه. که شامل متکدیها، بیخانمانها، کارتن خوابها، بچه یتیمهای بیسرپرست و زنان بیسرپرست که یک زن گاهی دارد خرجی 5، 6 تا بچه را در خانهاش میدهد و از انگشتهایش خون میچکد برای تأمین ابتدایات زندگی بچههایش و میخواهد خودش و بچههایش آلوده به فحشا و فساد و کثافتکاری هم نشوند. مشکل این طبقه است، مشکل چند صدتا آدم فقط نیست. حتی اگر این آدمهایی که کنار خیابان مردهاند آدمهای بیاهمیتی به نظر بعضیها باشند یا اصلاً مضر باشند که من قبول دارم بخشی از اینها همینهایی هستند که میگویند، یعنی مشکل اعتیاد و مسائل مختلف دارند. اما این مسئلهی کاملاً جداگانهای است. اگر حل این مسئله انشاالله شروع بشود اثر انگشت شما روی این طرح تا آخر خواهد ماند. و در سالگرد وحدت حوزه و دانشگاه به نظر من این هم حضور و هم حمایت دانشجو و طلبه در شهرهای مختلف از این کار شما حمایت کردن بسیار معنا دارد در این دوره و این حدیث از پیامبر اکرم(ص) را به خاطر بسپارید که فرمود: «هر کس بنیاد حسنهای را در دنیا بگذارد، سنت خوب و انسانیای را پایهگذاری کند، تا ابد هر کس به این سنت عمل کند او در پاداشش شریک است» «من سنّ سنة حسنة، هر کس پایهگذاری کند یک روش درستی را در یک جامعهای، فله أجرها وأجر من عمل بها إلى یوم القیامة، تا قیامت هر کس به آن سنت عمل کند، در همان مسیر برود، آن بنیانگزاران آن مسیر در پاداش آن شریک هستند» همانطور کسانی که سنت زشت و سیئه و ضد ارزشی را در یک جامعهای پایهگذاری میکنند تا ابد هر کس به آن سنت و روش آلوده باشد یا قربانی باشد اینها در کیفر آن شریک هستند. یعنی مسئول هستند و این خیلی مهم است. اینکه در دعاهای ما هست که انبیاء و شهدا در همهی اعمال خیری که تا ابد انجام میشود شریک هستند. ولو کسی هزار سال پیش جنگیده و شهید شده، 15 سال پیش شهید شده اما در هر عمل خیر و انسانیای که در این جامعه انجام شود او شریک است برای اینکه بنیانش را آنها گذاشتهاند. حالا مدیر مسئول این پروژهی رسیدگی به طبقهی پایین طبقهی سفلی که گداها و خیابان خوابها و آوارهها و زیر پل خوابها و اینها یک نمونهی برجستهی آنها هستند اما تنها نمونهاش نیستند. بعضیهایشان آبرومند هستند هیچکسی آنها رو توی کارتن ندیده که بخوابند اما در شهرستانها در روستاها و بخشی از همین شهر تهران وضعیتشان از کارتن خوابها بهتر نیست. منتها اسمشان کارتن خواب نیست. این طبقهی سفلی به تعبیر روایات اسلامی، هر کس مدیر مسئول این پروژه است باید مسئولیتش را بپذیرد و این مسئلهی اصلی که به نظر من شما حل کردید با این 5 شب خوابیدن در این هوای سرد در خیابان و این مجلس ختم سمبلیکی که گرفتند شما این مسئله را توانستید حل کنید و این مهم است؛ و با این کارتان گفتید که ما جزو دکور صحنه نیستیم. یک دورهای باید دوباره شروع شود که اینهمه حرفهای قشنگی که در این سالها به هم گفتیم و شنیدیم از طرف جریانهای مختلف، اینهمه بحثی که از کرامت انسان، از اصلاحات، از اصولگرایی، از ارزش و کرامت انسان شد یا از مردمسالاری و عدالت و اینها که همه هم حرفهای خوبی بود و باید هم زده میشد، ظاهراً معلوم میشود خیلی از این حرفها در جامعه پیگیر کننده ندارد. همهی ما این حرفها را دوست داریم، به هم میگوییم و میشنویم ولی هیچکس خودش را مسئول پیگیری این مسائل نمیبیند مگر اینکه یک قضیهای رسانهای شود یک عدهای حیثیتهای به خطر بیفتد. والا چه نیروی تازهای ایجاد شد در این چند روز؟ هیچی. هیچ نیروی واقعاً تازهای پیدا نشد، یک عزم تازهای پیدا شد. این باید آسیبشناسی شود که این عزم چرا نیست و به چه دلایلی و چه وقت یک مرتبه پیدا میشود. این به دست بچهمسلمانهای دانشگاه و حوزه و جامعه باید پیگیری شود. ولو با این کارتن خوابهای اختیاری که شما کردید و نمونهی اعلای زهد انقلابی و امر به معروف عملی بود و مثال برجستهی آن حب المساکین که در حدیث پیامبر اکرم(ص) صفت اولیا دانسته شده است. یکی از صفات اولیای خداوند را پیامبر(ص) فرمودند حب المساکین، یعنی کسانی که همین طبقهی پایین را دوست دارند و نگران آنها هستند. فرمودند از صفات اولیای خدا این است. اگر کسی این صفت را ندارد پیامبر فر مود جزو اولیای خدا نیست. این یک علامتی است برای ولایت دینی. همین کار را بنده شأن جنبش دانشجویی مسلمان میدانم و از آن مهمتر البته کار علمی است که باید انجام شود روی مسئلهی عدالتخواهی. عدالتخواهان یک فرقه نیستند. یک عدهای باز نیایند روی مسئلهی عدالت و عدالتخواهی یک مغازهی جدیدی باز کنند که آقا ما عدالتخواه هستیم و بقیه نیستند. هیچ مغازهی جدیدی بهنام عدالت و عدالتخواهی نباید باز شود. عدالتخواهی یک فرقه نیست. یک فرقهی مذهبی نیست. یک کار حزبی سیاسی نیست و شأن و منزلتش از همهی این مباحث بالاتر است. با ایمان ما گره خورده. عدالتخواهان یک انجییو به مفهوم غربیاش نمیتوانند باشند. یک وجود عینی است و از حالت کلیگویی و شعار هم باید فراتر برود. در بخشهای تکمیلی این سیر سه اتفاق باید بیفتد در دانشگاه و حوزه. یکی اینکه عدالتخواهی از حالت کلیگویی و شعار فراتر برود. یعنی مصادیق خودش را در حوزههای اقتصاد، سیاست، حقوق اجتماعی، خانواده و مسائل مختلف پیدا کند با استناد به عقل و شرع. که البته اینها دانش میخواهد و مایهگذاریهای 20، 30 ساله و آدمهای ملا. ولی حتماً کار نظری میخواهد. و دوم اینکه از عدالتی صحبت کنیم که قابل چک کردن باشد. اینقدر کش نیاید که همهی بیعدالتیها را پوشش بدهد. دیگر اینکه واقعبینانه باشد. ما از عدالت مطلوب و آرمانی که حرف میزنیم در کنار آن باید از عدالت مقدور، عدالت مقدور و ممکن برای ما و شرایط و جامعهی ما حرف بزنیم والا در ورطهی منازعات تضادپرور ایدهالیستی میافتیم که به جای اینکه امور را اصلاح کند تخریب میکند. همهچیز را سیاه میبیند و وقتی ما همهچیز را سیاه دیدیم از درون آن منفیبافی و یأس و شکاکیت بیرون میآید، نه جهاد و تلاش برای اصلاح امور در حد توان خودمان. دیگر اینکه عدالت و عدالتخواهی فقط نفی و سلب محض نباید باشد. باید بلافاصله وقتی یک چیزی را نفی میکنیم ما به ازای آن را بتوانیم توصیه کنیم و مبانی این توصیه وجود دارد. بنابراین این مقدمه را عرض کردم که روشن شود جنبش دانشجویی ما باید یک جنبش اسلامی – انتقادی باشد که نگذارد ارزشهای ما لابهلای سخنرانیها، وعدهها، الفاظ تکراری، موعظههای بیروح، بیانیههای حزبی، روزنامهها، توجیهات مدیریتی، اصطلاحات روشنفکرمأبانه، یا توجیهات مذهبینما گم و گور شود. باید با مقایسهی عدالت مطلوب با عدالت مقدور و مرحلهبندی آن در راه مبارزه با مفاسد اقتصادی، مبارزه با تجمل در حاکمیت، مبارزه با فرهنگ روشه و تبعیض، مبارزه با واردات کالاهای مصرفی، فقدان عدالت مالیاتی، انحراف و سوءاستفاده از مفهوم خصوصیسازی و مفاسد اداری و بروکراسی، مشکلات دادگستری، فرهنگ اباییگر ضد اخلاقی و همه ی منکرات اقتصادی سیاسی و فرهنگی همین مطالبهگری را دامن بزنیم. باید از مجلس، از دولت و از دستگاه قضایی مسئولیت بخواهیم. باید اینها را تحت فشار بگذاریم. هرچه هم آدمهای درستی باشند فشار مؤثر است. پرسشگری مؤثر است و باید از آنها خواست. در عین حال این فکر هم که همهی کارهای کرده را ناکرده ببینیم و بگوییم هر کاری که بد بوده و عدالت یعنی تخریب همهچیز و از صفر شروع کردن، این فکر حتماً فکر غلطی است و عوامفریبی است. من بحث کردم راجع به عدالت اجتماعی، عدالت اجتماعی و عدالتخواهی تخریب نیست مگر مبنای یک سیستم به کلی خراب باشد که آن را باید تخریبش کرد. در شرایط ما عدالتخواهی پرسش و نقد هست اما تخریب نیست. بلکه یک بازسازی مداوم است. من ایت مثال را زدم که دیدید کشتی روی آب را وقتی میخواهند بسازند و تعمیر کنند هیچوقت نمیتوانند بگویند این کشتی را ما یک مرتبه برمیداریم و به جایش بهطور کامل یک کشتی دیگری میخواهیم. کشتی را باید قطعه قطعه روی آب به تدریج بازسازی کرد. یعنی یک قطعاتش را برداری قطعات دیگری به جای آن بگذاری و تعمیر کنی. یک جامعه را اینجور میشود به سمت یک ارزشی حرکت داد. منتها مهم این است که بخواهی به آن سمت بروی. نه اینکه فقط حرف آن را بزنی. روی دو لبهی این گیره مواظب باشیم که مفهوم عدالت له نشود. ما نمیخواهیم همهچیز دوباره از صفر شروع بشود. کردههای دیگران محترم است، هر کس هر کاری کرده محترم است آنهایی که درست عمل کردند. کسانی که مسئول بودند به خاطر ناکردههایشان یا کردههای غلط و یا تسامحشان باید زیر سؤال برد و از آنها خواست. والا یک سری گزارشهای کلیشهای یک طرفهی تشریفاتی میدهند و اگر سؤالها نباشد و این نقدها نباشد، این را هم به شما بگویم که اگر بچه مسلمانها سؤال و نقد نکنند همین سؤالات به جای اصلاح امور جنبهی براندازانه و ضد انقلابی خواهد گرفت. اینها سؤالاتی نیست که بشود حذف کرد و راجع به آن فکر نکرد و نپرسید.
من یک برگشت تاریخی بزنم این قضیه را به شروع این مباحث به روش جدید آن در اینجا. الان ما کجا هستیم؟ این مسجد که حالا دوستان میدانند و دوستان جوانتر هم شنیدهاند، این مسجد هدایت جزو اولین پایگاههای روشنگری اسلام در ایران و در تهران بوده است. در یک دورهای اسلامخواهی در یک جاهایی مثل این مسجد هدایت شروع شد. یک چندتا مسجد بودند در این تهران که اینها پایگاههای اصلی مبارزات اسلامی و اسلامخواهی و اسلامگرایی روشنبینانه بودند. یکی از آنها این مسجد بود. صدای مرحوم آیتالله طالقانی در این مسجد و بزرگان دیگری که اینجا بودند کمتر از مرحوم آقای طالقانی ولی شرکت میکردند، بحثهایی که میکردند. مرحوم شهید مطهری گاهی در این مسجد میآمد. مرحوم استاد شریعتی، پدر دکتر و دیگران. گاهی شهید باهنر. گاهی شهید بهشتی و دیگرانی که در این مسجد میآمدند. مسجدی که چند سال پیش بازسازی شده والا در همین مسجد با همین قوارهها در دورهای که اسلامخواهی مد نبود. مد نبود. در دورهای که ریش گذاشتن و قرآن خواندن و حدیث گفتن مد نبود اصلاً. اسلام مساوی با ارتجاع بود. در دورهای که اینها از یک طرف از ساواک و دستگاه میخوردند از یک طرف از مارکسیستها و روشنفکرها و مبارزانی که در کار فضای روشنفکری بودند. در آن دوره در این مسجد و جاهایی مثل این مسجد صدای اسلامخواهی بلند شد و ما با برگزاری این جلسه در مسجد هدایت، شاید دوستان خواستند ارتباط منطقی و ایدئولوژیک و تسلسل تاریخی بین حرکتی که الان دارد صورت میگیرد با حرکتی که نیم قرن پیش شروع شد روشن شود که ما دنبال اسلامهایی که، اسلامها با تعاریف قشری و متهجرانه نیستیم. دنبال اسلامهای سطحی و سوری ظاهراً رادیکال نیستیم. دنبال اسلامهای لیبرالیستی نیستیم. بلکه دنبال اسلام به همان مفهوم ایدئولوژی انقلابی که مبنای تئوریک این انقلاب بود از نیم قرن پیش و از 30 سال پیش هستیم و با آن همان دغدغه دوباره به میدان آمدیم. و معتقد نیستیم که در این 20، 30 سال کاری نشده است. کار زیادی شده است. این جامعه با جامعهای که آقای طالقانی 40 سال پیش در این مسجد درش صحبت میکرد زمین تا آسمان عوض شده. این تغییر را شما که نسل سوم انقلاب هستید متوجه نمیشوید. من هم که نسل دوم انقلاب هستم خیلی متوجه نمیشوم. ولی نسل اول انقلاب خوب میفهمد. در عین حال معیارها و توقعات اینقدر بالا هستند و باید هم بالا باشند که کوچکترین اشکالها به چشم میآید و باید هم بیاید. بعضی از دوستان گفتند که کارتن خوابی که مهم نیست، الان در همهجای دنیا اینها هستند. در انگلیس که یک کشور صنعتی و سرمایهدار است نیم ملیون کارتن خواب است، پانصد هزارتا کارتن خواب است. در نمیدانم کجا، در فلان کشور اروپایی، در آمریکا صحبت چند ملیون کارتن خواب است. گفتیم باشد. اگر حتی باشد که هست هم، من خودم دیدم ولی حتی اگر باشد هم اینها توجیهی نیست که در جامعهی اسلامی که نیم قرن پیش داشتند در این مسجد بحث اسلامخواهی میکردند حتی یک موردش زیادی است. آنجا باشد اینجا نباید باشد. و اما این کار شما اولاً اعتراض به ما بود به مردم و ثانیاً اعتراض به متولیان و مسئولین امور بود که چرا مسائل را دیر میفهمند؟ چرا هیچوقت به موقع عمل نمیکنند؟ این مسئله از مدتها پیش مطرح بوده، میخواهند هم. من نمیخواهم بگویم نمیخواهند. من مطمئن هستم تمام این نهادهای مسئول واقعاً میخواهند، هیچ کدامشان نیستند که نخواهند این مشکل حل شود. من حدود فکر میکنم 7، 8 ماه پیش بود بهطور خاص این مسئله را شخصاً خودم خدمت رئیسجمهور آقای خاتمی طرح کردم. گفتم آقا پاییز و زمستان دارد میآید. اصلاً هم نمیدانستیم یک چنین اتفاقاتی قرار است بیفتد و یک چنین بچههایی میروند حساس میشوند روی این قضیه. ایشان هم فرمودند فکر خوبی است من هم نگران هستم و در هیئت دولت طرح میکنم. بعد البته من پرسیدم، نشده بود ظاهراً. از آقای عارف در یک جلسهای پرسیدم ایشان گفت نشده، شاید امکانش نبوده. با بعضی از مسئولین دادگستری همان موقع طرح شد. با 3، 4 جا این قضیه صحبت شد. سال گذشته هم این اتفاق افتاد. همه هم درست حرف میزنند. همه هم مستند قانونی دارند. من مطمئن هستم همهشان هم دلشان برای این قضیه میسوزد. میخواهند حلش کنند. منتها این مسئله حل نمیشود تا یک مرتبه یک عدهای میروند در خیابان میخوابند بعد یک مرتبه دستور و ضربالعجل و ده روزه و بودجه و تمام میشود. ما خیلی دیگر از مشکلات جامعه را میتوانیم اینطور حل کنیم. سیستم میتواند حل کند. اینکه مسکینان و طبقهی سفلی مشکلشان با سخنرانی و کارتن خوابی چهارتا دانشجو حل نمیشود این حرف درست است. اما این کمترین کاری است که میشود کرد و چرا نکنیم؟ مشکل حاشیهنشینی هست، مشکل مهاجرت از روستاها به شهر هست، مشکل مواد مخدر هست، مشکلی که بخشی از آنها محصول طلاق یا بچههای طلاق هستند، اینها همه هست. بحث ورشکستهها، بیماران صعبالعلاج، یتیم، بیسرپرست اینها هست. این مشکلات همهجای دنیا در غرب و شرق هست. اینها درست است. اما باز مسئلهی ما اینطور و با این پاسخ حل نمیشود. این مسئله ارتباط دارد همهچیز به هم مربوط است. به بحث بروکراسی در این کشور، مسئله تولید در این کشور، واردات در این کشور، مسئلهی میزان علمی بودن یا نبودن مدیریتها، خصوصیسازی، مسئلهی سادهزیست بودن یا نبودن مسئولین تصمیمگیر و طبقهی جدیدی که در کشور بوجود آمده است. طبقهی جدیدی که بوجود آمده بهطور تدریجی. یه پایش در غرب است یک پایش در سیستم است و بسته به شرایط مختلف ادبیات شغلی و قیافهاش هم عوض میشود. یک وقت لازم است ریش بگذارد میگذارد، یک وقت لازم است بزند میزند. یک وقت لازم است حرفهای مذهبی بزند میزند. یک وقت حرفهای لائیک و سکولار لازم است دو آتیشه شود باز میزند. ایدئولوژی ندارند، اینها قلق دارند. مشکل سر این طبقهی جدیدی است که بوجود آمده و از یک طرف تکیه به منابع مالی حکومتی و دولتی و رانتخواری و از یک طرف یک طبقهای که از حیث جامعهشناختی آن طبقه اساساً خواستگاه جریان سکولاریزه کردن حاکمیت و اجتماع است. در همهجای دنیا اینطور است. حالا 3، 4 تا اشکال است که معمولاً میگیرند به اینجور بحثها ولی جواب وجود دارد؟ 3، 4 تا اشکالی که به اینجور کارها میگیرند یکی اینکه میگویند اینها برخورد علمی نیست، این برخوردها شعاری است. درست است. اما چرا کار به برخورد شعاری میکشد؟ برای اینکه آنهایی که باید برخورد علمی کنند با این قضیه نمیکنند. وقتی برخورد علمی نکردی چون نمیتوانید هم بکنید مجبورند بعضیها احساس تکلیف کنند و بخورد شعاری کنند. اشکال دوم به این سبک کارها این است که اینها ریاکارانه است. شما تظاهر میکنید که انقلابینمایی و تظاهر به اینکه مستضعفین و اینها... اگر اینها واقعاً ریاکارنه است شما کار غیر ریاییاش را انجام دهید. شما مخلصانه مشکل را حل کنید تا نوبت به ریاکارها نرسد. یک اشکال دیگر این است که این کارها روبنایی است. مسئله باید از زیربنا حل شود. زیربنا. این زیربنا هم نمیدانیم کجاست چون هیچ متولی ندارد. آنهایی که در مقام انجام یک کاری هستند و میگویند مشکل زیربنایی باید حل شود یعنی میخواهند مشکل را حل کنند، به مسئولیت خودشان میخواهند عمل نکنند. خیلی خب مشکل راهحل زیربنایی دارد برو زیربنا را درست کن. بیا گزارش بده چرا زیربنا را درست نمیکنی؟ شما که روبنا دستت است روبنا را درست کن، زیربنایش را از شما کسی نمیخواهد. "مسائل آقا خیلی زیربناییتر و عمیقتر از آن است که شما بفهمید." این برخورد عوامانه است. وقتی هیچ راهی نیست جز برخورد عوامانه، مشروعترین کار برخورد عوامانه است. در مسئلهی اقتصاد همین گفته میشود در مسئلهی فرهنگ هم همین گفته میشود. یک تیپی 20 سال است تا بحث مفاسد اخلاقی در عرصهی عمومی ـ حالا عرصهی خصوصی را کاری نداریم ـ در عرصهی عمومی میشود، چون یک تیپی الان بوجود آمدند که عرصهی عمومی شده عرصهی خصوصی آنها. معمولاً یک تیپ اشراف، زندگیهای اشرافی و نسبیگرا بهطور طبیعی احتیاج به کار ایدوئولوژیک ندارند که عرصهی عمومی را تبدیل به عرصهی خصوصی خودشان کردند و دارند میکنند. تا بحث از این میشود آقا اینها را چطور میشود حق عمومی جامعه را، حق عمومی عقیدتی را در جامعه چطور میشود، حق عمومی اخلاقی را، امنیت را در جامعه حفظ کرد؟ زود میگویند همهاش با محدودسازی و ممنوعیت نمیشود باید مصونیت ایجاد کرد. خب بکنید. چه کسی مسئول مصونیتسازی است در این 20 ساله، 12 ساله، 8 ساله، 4 ساله؟ چه کسی مسئول مصونیتسازی است؟ شما مسئول هستید. امکانات فرهنگی سیستم دست شما است خب مصونیتسازی کنید. مصونیتسازی نمیکنند یک عدهای که از باب ناچاری یا بهقول شما سطحیگری یا کمسوادی میخواهند در این زمینه میخواهند بیایند یک نهی از منکر معمولیِ بدویِ ابتداییِ بیسوادانه بکنند کار دیگه ازشان برنمیآید دیگر به تعبیر شما. آنها را هم میگویید باید مصونیت ایجاد کرد، مصونسازی مهم است نه محدودسازی. چه کسی مسئول مصونسازی است؟ شما برای اینکه نمیخواهید تکلیف روبنا و تکلیف خودتان را معلوم همهچیز را به آنها نسبت میدهید. در زیربنا دارید چه میکنید؟ دارید زیرساختها را درست میکنید؟ و اینکه افراطیگری است، افراط چیست و تفریط چیست؟ افراط و تفریط چطور معنی میشود؟ من قبول دارم بزرگترین صدمات را به این جریان فکری کسانی میزنند که افراط میکنند. یعنی یک مرتبه حق و باطل را قاطی میکنند و بدون انصاف همه را با هم میکوبند و له میکنند. این را بدانید اگر میخواهید هر کسی را در هر مسیری خراب کنید در آن افراط کنید. افراط کن. لازم نیست با آن مخالفت کنی. بهترین راه برای تخریب یک ایده و یک پرچم افراط در آن مسیر است. از حد انصاف و عدالت گذشتن. این از دشمنی با آن مسیر خیلی خطرناکتر است چون دیگر زمینه نمیگذارد بعداً کسان دیگر بیایند حرفی بزنند. همهچیز را خراب میکند. این حرف درست ولی افراط و تفریط را چطور میشود فهمید چه کاری افراط است و چه کاری تفریط است؟ که از حد اعتدال بیرون نروند؟ حد اعتدال را شرع و عقل معلوم میکند نه منافع زید و امر. بعضیها منافع خودشان یا پرستیژ خودشان به خطر میافتد آن کار را میگویند افراطی است. افراط و تفریط را معنا کنید. برای بعضیها حرکت لاکپشتی هم تندروی است افراطی است. برای اینکه اصلاً ضد حرکت هستند ضد تحول هستند. شما تعادل را برقرار کنید تا افراطیگری زمینه پیدا نکند. اینکه گفته شود اینها آرمانگرایی خام است. خیلی خب شما پخته عمل کنید تا نوبت به آرمانگرایی خام نرسد. اینها سیاسیکاری است. شما با انگیزههای غیر سیاسی و غیر جناحی عمل کنید تا این کارها جنبهی سیاسی و جناحی پیدا نکند. اینها زمان میخواهد، زمانبر است. قبول است درست است. منتها بعضی کارها زمانی که میخواهد 24 ساعت است چنانکه دیدیم. بعضی کارها هم زمانش 5 سال است 4 سال است 8 سال است آن را هم دیدیم. مگر بگویید زمان 2، 3 قرنه میخواهد آن را دیگر ما نیستیم که ببینیم. ببینید اینها 6، 7 تا سؤال و اشکال اصلی که ممکن است به این طرز صحبت کردن وارد بکنند، اینها همه به نظر من جوابهایش روشن است. کلید حل همهی مسائل به دست شماست. دست خود کسانی که مسئولیت در این باب به عهده دارید.
یکی از مقامات اجرایی که من شخصاً به ایشان علاقه هم دارم، ایشان هم به من اظهار لطف دارند، هر دو هم میدانیم که مسئله نه سیاسی است نه جناحی و نه از روی سوءنیت است. ایشان با حسن نیت به من میگفتند. ایشان میگفت این طرز حرف زدن به درد انقلاب کردن میخورد نه به درد حکومت کردن. عین جملهشان است این تقریباً. این حرفها خیلی خوب است، قشنگ است، من دوست دارم شما را این طرز حرف زدن را هم من دوست دارم ما دوست داریم، ولی این طرز حرف زدن به درد انقلاب کردن میخورد نه به درد حکومت کردن. ما به این دوستانی که اینجور فکر میکنند که حسن نیت هم دارند به اینها عرض کردیم و میکنیم که روش حکومت کردن با روش انقلاب کردن حتماً یک جاهایی متفاوت است، باید هم باشد. انقلاب تخریب است حکومت کردن بازسازی است. حتماً سختتر است. یک بار حکومت کردن به اندازهی صد بار حکومت کردن سخت است. چون انقلاب کردن که نسل شما در انقلاب نبود ولی ما بودیم دیگر، دورهی انقلاب یکی از تفریحات بود. یکی از تفریحات ما بخصوص مجردهای آنموقع یکی از برنامههای روزانهمان بود که امروز برویم کجا را شلوغ کنیم. کجا را بزنیم؟ در سال 56 و 57 این یکی از تفریحات بود اصلاً برای بچههایی که در کار بودند. شعارنویسی و درگیر شدن و اینها جزو کارهای روزمره بود. ولی حکومت کردن خیلی کار سختی است. هر کس فرق این دوتا را با هم نفهمد حتماً متوجه هیچکدام از این دو مسئله نیست. اینها حرفهای درستی هستند. نمیشود عیناً و منحصراً با همان روشی که انقلاب کردی و با همان حرفها و با همان روش حکومت کنی، این درست است. اما روشهای حکومت با روشهای انقلاب تفاوتهایی دارد. اما ارزشهای حکومت هم باید با ارزشهای دورهی انقلاب فرق کند؟ صحبت ما سر این است. روشهای حکومت کردن با روشهای انقلاب کردن متفاوت است. اما ارزشهای حکومت نباید با ارزشهای انقلاب متفاوت شود والا آن سیستم و آن دستگاه و آن متولیان و آن دولت یا مجلس یا دستگاه قضایی متعلق به آن انقلاب نیستند. مال یک انقلاب دیگری هستند. یک بار ممکن است بگوید ما به همان ارزشها معتقدیم منتها ما در حد توانمان داریم میرویم، توانمان بیش از این نیست. این به نظر من عذر درستی است و باید پذیرفت. اما اگر بگوییم آن حرفها و آن ارزشها برای آن وقت بود یعنی چه؟ یعنی چه که شما در دوران انقلاب و دوران جنگ یک جور با مردم حرف بزنی، در دورهی مدیریتها و اینها یک جور دیگری حرف بزنی. اینکه نمیشود. این هم این سنت کوچهگردی، سر زدن به خانهی محرومین در روستا در شهرستان در خود شهر تهران و شهرهای بزرگ اینها از سنتهای انقلابی بود این را به شما بگویم. دورهای که ما جوان بودیم این جزو سنتهای انقلابی بچهها بود. آن بچهمسلمانها جلساتی که داشتند کارهایشان معمولاً 3 بخش بود. یکی مطالعه و کتابخوانی بود. کتاب مطالعات اسلامی میخواندند. کتاب آثار آقای مطهری و که و که را میخواندند. همین آقای طالقانی، مرحوم آقای طباطبایی و دیگران. یک بخش دیگرش هم رفتن به کوه و تمرین کارهای رزمی و اینجور چیزها بود. یک بخش سومش که خیلی مهم بود اصلاً بچهمسلمانها در آن جلسات برنامهریزی میکردند یک وقتی از زندگیشان را صرف سر زدن به مناطق فقرنشین شهر میکردند. این جزو برنامهشان بود اصلاً. خانهی محرومین رفتن، به یتیمها سر زدن. هرچه دستشان میآید از یک بازاری متدینی بگیرند ببرند به آنها بدهند. این جزو برنامهی ثابت بچهها بوده است. الان هم باید این سنت باشد در بچهمسلمانها و دانشگاهها و جاهای دیگر و هست. در دانشگاهها و شهرها من خبر دارم که هست و من این بچهها را دیدم. ولی دوباره تکرار میکنم حل این مسائل و مشکلات یک چیزهایی است که هم راهحل علمی میخواهد هم عملی. وقتی علمی میگوییم معنیاش نفی راهکار عملی نباید باشد. گاهی شده. فرهنگسازی میخواهد، کنترل مصرف، نظم، کارآمدی، مدیریت سرمایه و نفع مصالح عمومی، مهار فاصلهی طبقاتی، مهار واردات، کنترل تولید. همهی این چیزهایی که در فرهنگ بعضیها همهی اینهایی که من گفتم ضد توسعه است. اینها را یک امر ضد توسعه میدانند این آقایان با تعریف خاصی که دارند. از آن طرف سود بیحضر، انباشت فردی ثروت، مبارزه با فرهنگ ایثار و انفاق و زکات و مواسات. مبارزه با این فرهنگ را لازمهی توسعه میدانند. مواسات یعنی همدردی. یعنی در مشکلات محرومین شریک شوی و آنها را در شادی خودت شریک کنی. مواسات یعنی این. مواسات در کنار مساوات. هر دوی آنها در روایات ما مطرح است. اقتصاد نئولیبرالی که از طرف بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و رژیمهای غربی و اتحادیه اروپا دارد بر کشورهایی مثل ما تحمیل میشود دیکته میخواهند بکنند که حذف ضعفا، نفی فرهنگ استقال اقتصادی و توجیه وابستگی و جیرهخوار شدن بازار ملی زیر نام جهانی شدن، جیرهخوار کمپانیهای سرمایهداری غرب شدن، در حالی که اینها برای کشورهایی مثل ما تجویز میکنند در حالی که در کشورهای خود سرمایهداری وضع اینجور نیست من این را به شما بگویم. دوستانی که رفتند یا مطالعه دارند میدانند این را. در خود کشورهای سرمایهداری آن توصیههایی که به ما میکنند خودشان عمل نکردند در تمام طول یک قرن گذشته و نیم قرن گذشته که تاریخ توسعه به مفهوم غربیاش دارد تکرار میشود و دارد بررسی میشود و بحث تئوریک در دانشگاههایشان میشود. این توصیههایی که به ما میکنند خودشان عمل نکردند و نمیکنند هم. خود نظام سرمایهداری یک دورهای رسید به نظریه دولت رفاه، بیمههای کار و بیکاری و یک تور امنیت اقتصادی پهن کرد برای همین طبقهی سفلی. منتها همین کارها را برای اینکه پرتاب شدههایی از سیستم اقتصادی در این تور گیر کنند و این کار را نکرد برای خدا و نکرد برای حقوق بشر. این کار را کرد که نظام سرمایهداری متلاشی نشود و از داخل نپوکد و اینکه شورشهای اجتماعی را کنترل کند. گرچه البته نمیخواهم بگویم این روش موفق بوده و نتایجش همانهایی است که عرض کردم. ولی وجود خودش را حفظ کرد. درست که کشورهای سرمایهداری بیش از دو قرن است که با اشغال و استثمار منابع زیرزمینی و روزمینی کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین اقتصاد خودشان را سرپا نگه داشتند و غارت کردند و درست است که هنوز پیدهی خیابان خوابی و کارتن خوابی در مقایس چند صد هزار در کشورهای ثروتمند صنعتی و چند ملیون در امریکا وجود دارد با اینکه غول اقتصاد دنیا است ولی در عین حال آنجا است، آنجا هست که هست. در کشوری که بهنام اسلام حرف میزنیم اینها نباید باشد. یک روی سکهی اقتصاد غرب نظم بروکراتیک و عقلانیت سرمایهداری است و سلسله مراتب پیچیده، فضای رقابتی نهادینه شده با کنترل نامرئی. این یک روی اقتصادش است. یک روی سکهاش هم تکیه به همین 250 سال لشکرکشی و استثمار و غارت کشورهای دیگر است و کودتا و رباخواری جهانی و معاملات اسلحه و مواد مخدر و سکس. ما هر دو روی این سکهی غرب را باید ببینیم و بشناسیم و هر دو بعد مثبت و منفی اقتصاد سرمایهداری را که یک عدها الگوی درجه سومش را امروز میخواهند به ما تحمیل کنند با نامهای مختلف ببینیم. نه مثل آدمهای مسخ شده کپیبرداری کنیم که معمولاً در کپیبرداری هم دوستان اشتباه میکنند و شکست میخوریم. نه با تعصب به مزایای عقلایی نظام سرمایهداری پشت کنیم و خودمان را مسخره کنیم. چون بالاخره در نظام سرمایهداری چیزی که نیست همه فکر میکنند هست ولی واقعاً نیست اتفاقاً هرج و مرج است. یعنی یک کنترل نهادینه شدهی بسیار پیچیدهای وجود دارد اقتدارگرایی پنهان و فضای رقابتی ظاهراً باز در اقتصاد و فرهنگشان. این خیلی کار پیچیده و مهمی است که آنها از پسش برآمدند. اینجا یک عدهای نه قدرت و سواد و نه شجاعت تشخیص مزایای عقلایی نظام سرمایهداری را از مفاسد و پلشتیهای ضد انسانیاش ندارند و به نسخههای دسته چندمش که معمولاً هم تقلیدی و تحمیلی است متمسک میشوند. هدفشان این است که اقتصاد کشورهایی مثل ما را تبدیل بکنند به پادوهای اقتصاد آمریکا و اروپا و اغمارشان در آسیای شرقی. البته ملاحظه بکنید بحث انقلاب ارتباطات و بازار الکترونیک جهانی و اینها که یک فرصت جهانی است بحث من بر سر آنها نیست وقتی که میگویم سرمایهداری جهانی. حساب آنها جداست. آنها بیشتر یک فرصت است. اما گسترش سیطرهی کمپانیهای چند ملیتی که همهی بازارها، منابع خام و کنترل پول جهان، اینها یک تهدید است نه یک فرصت. ما با یک گودزیلا به معنای واقعی کلمه روبرو هستیم. به معنی دقیق کلمه. یعنی یک گودزیلای واقعی در دنیا سر برداشته برای قبضه کردن اقتصاد و فرهنگ جهان و از میریتاریزم، ارتشش، رسانههایش و دلار استفاده میکند و دارد این کار را میکند و یک عدهای به اسم جهانیسازی این قضیه را میخواهند دموکراتیک و مدرن و مترقی جلوه دهند. همانطور که مقاومت در برابر امپریالیزم کمونیستها مارک ارتجاع میزدند، اسم مقاومت و مبارزه در برابر امپریالیزم سرمایهداری را ارتجاع میگذارند. مخالفت با جهانی شدن و جهانیسازی، مخالفت با انقلاب ارتباطات. اصلاً معلوم نیست این دو مسئله چه ربطی به هم دارند. جز اینکه یکی از آنها ابزاری است در خدمت دیگری. ما نمیگوییم برای نابودی این غول میگوییم برای مهار آن باید یک مقاومت بینالملل یک همکاری جهانی ایجاد کرد و مقدمهاش ایجاد بیداری در جامعهی خودمان، در دانشگاههای خودمان، در طبقهی الیت، در نخبگان و مسئولین و در خانوادهها بخصوص زنان و جوانان یک چنین آگاهی و بیداری باید بوجود بیاید. اقتصاد جهانی با وضعیت کارتن خوابها در همهجای دنیا مربوط است. همهجا به هم مربوط است. اقتصاد جهانی برخلاف چند دههی پیش الان اتفاقاً در دهههای اخیر یک چیزی شبیه به اتاق فرمان واحد پیدا کرده است. یک رهبری کاملاً متمرکز جهانی دارد پیدا میشود. ظاهراً متکثر است اما واقعاً به روش اقتدارگرا و غیر پرورالیستی دارد اداره میشود و این اقتصاد اسمش اقتصاد باز است. این اقتصاد رو به ملتهایی مثل ما باز نیست و کاملاً بسته است. با شعار اقتصاد باز میخواهند دروازههای این کشورها به سوی سرمایهی غرب باز شود. والا اقتصاد آنها به روی ما بسته است. جز آن چیزی که به نفع آنها است. مزایای اقتصاد غرب را به ما منتقل نمیکنند. در این حوزهها انقباضی عمل میشود. و یک جور تروریزم اقتصاد جهانی پیدا شده که همهی اقتصادهای ملی را، مفهوم خودکفایی را، مفهوم استقلال اقتصادی را منتفی کرده. وابستگی و مصرفزدگی را ترویج میکند و آن را زمینهی آسیبپذیری ملتها، ابزار تحویر ملتهای آسیایی به اسم اینکه شما توسعهنیافته هستید یا خیلی باشید در حال توسعه هستید. و وقتی یک ملتی توسعهنیافته است یا در حال توسعه است الگویش معلوم است کجاست، الگویش کشور توسعهیافته است. یک سیر خطی درست کردند که تهش به آن وصل میشود. هیچ وقت هم مدلهایی که خودشان تجربه کردند را به شما نمیدهند، مدلهایی که توصیه کردند به شما میدهند. خیلی باید مراقب باشیم. چه بهنام دولتی کردن و چه بهنام خصوصیسازی در هر دو وجه ضربات بسیار خطرناک مرگبار یه گیجگاه اقتصاد کشور ممکن است وارد شود اگر آدمهای هوشیاری نباشند و این مسئله را نفهمند. که کمترین نتیجهاش تبدیل چند صد کارتن خواب به چند ده هزار کارتن خواب خواهد بود. پشتبند فساد اقتصادی فساد فرهنگی است. اینها از هم جدا نمیشود. کسانی که فکر میکنند میشود با اقتصاد وابسته به سرمایهداری جهانی در یک کشور ایجاد کرد ولی فرهنگ وابستهی سرمایهداری و فرهنگ سکولار فرهنگ مصرفزدگی و اباهیگری نیاید اشتباه میکنند. نه فرهنگ را شناختند و نه اقتصاد. خیال میکنند فرهنگ و اقتصاد و سیاست و حقوق و اخلاق از هم جداست، اینها همه با هم است. این صحبتهایی که من دارم اینجا میکنم دعوت به هوشیاری است. دعوت به انزوای اقتصادی نیست. دعوت به رادیکالیزم نیست. دعوت به اتفاقاً واقعبینی و هوشیاری ملی است برای اینکه معتقدیم اسب تروای فرهنگ و اقتصاد غرب کشورهایی را خواهد گشود که مریتاریزم غرب و ارتش و بمبهایشان نتوانستند بگشایند. یعنی با اقتصاد و فرهنگ کارهایی میشود کرد که با ارتش نمیشود کرد. یک مرتبه یک نسل و مطالبات یک نسل عوض میشود. طرز فکرش عوض میشود. اخلاقش، لباسش، رفتارش، همهچیزش عوض میشود. آنوقت احتیاج به لشکرکشی نخواهد بود، احتیاج به توپ و تانک نیست. اقتصاد غلط از یک طرف وارداتش کنترل نمیشود، کشور تبدیل میشود به بازار خرید جنسهای بنجل با دلارهای نفتی. کالاهای مصرفی کمپانیهای بینالمللی غرب. سرمایههای کشور صرف ساختمانسازی و پاساژسازی و جنسهای لوکس و اتومبیلهای شخصی میشود و واردات به نحوی پیش میرود که هیچوقت کشاورزی و صنایع داخلی پا نگیرند. ملت همیشه مصرفکننده و واردکننده باشد و به جای ماشینهای کشاورزی و وسایل نقلیهی عمومی یک مرتبه 3 ملیون ماشین شخصی لوکس در تهران اغلب با یک سرنشین و دو سرنشین در دود و ترافیک و آهن پشتسر هم یک کاروان بیهدف متر متر عقب و جلو میرود و جنگ اعصاب و سالی چند میلیارد دلار پول، پول این ملت صرف وارد کردن بنزین اضافه از خارج برای این کاروان بیهدف میشود. این است وضعیت مدیریت اقتصاد و اقتصاد سردرگمی که مثل یک ماری به خودش میپیچد و هیچوقت جلو نمیرود. سالی چند میلیارد بنزین وارد میشود برای همین چیزی. یک چاه ویل هل من مزیدی درست شده که شما اگر نصف بودجهی کشور را بروید فقط صرف سرپا نگه داشتن این کشور و کالای مصرفی و تشریفاتی در این کشور نمیتوانی اداره کنی. 6 برابر منابع نفتی ما لازم است تا بتوانی یک همچین ملتی با این فرهنگ که دارد درست میشود اداره کند برای 6 ماه. به شما بگویم هیچ دولت و هیچ مجلسی به گرد این مشکلات هیچوقت نخواهد رسید. اگر به این شکل پیش برود هیچ دولتی نمیتواند این را حل کند. نمیتواند. شهر دود و کربن و ماشین و بیهدف با ساعت مفید کار بروکراتهایش 20 دقیقه در روز، سرمایههایی که مدیریت عقلانی نمیشوند، سرمایههایی که میافتند در راه زمینخواری، معاملات ربوی، دلالی، ساختمانسازی، واردات کالاهای مصرفی و لوکس و غیر ضروری و زندگیهایی که روز به روز دارد تشریفاتیتر میشود و اشرافیتر بدون اینکه فرهنگ استفاده از پول بهدست بیاید. آخر ما یک قشر نوکیسه هم داریم در جامعه بر خلاف بعضیها که پول داشتن چون زحمت کشیده بودند از یک ریال و دو ریال جمع کرده بودند، ریاضت به مفهوم کالزنی تجربه کرده بودند، فرهنگ استفاده از پول بود. حالا یک قشری درست شده است که پول دارد فرهنگ استفاده از پول را ندارد. این هم یک عقبگرد است. و خانوادههایی که مسابقهی مصرفگرایی و تجملگرایی گذاشتهاند که مخارج نیازهای زائد در خانوادههای مرفه ما در همین تهران به اندازهی کل مخارج ضروری حداقل 5 تا 10 تا خانوادهی دیگر است. یعنی مخارج نه مصرف ردهی نیازهای اولیه و ثانویهشان، مصارف ردهی 3، 4 و 5 شان به اندازهی مصرف ضروری 10 تا خانواده است. اینها کم هستند؟ همین شبهایی که بعضی از این کارتن خوابها از سرما کنار خیابان مردند اینها بعضیهایشان از اسکی میآمدند رودل کرده بودند توی ماشینها گرما میخوردند برای خودشان و سگشان بستنی میخریدند میخوردند. رودل کرده بودند. اینجوری نمیشود کشور را اداره کرد. با فرهنگ مصرفگرایی و تجملگرایی. غربزدگی نه به مفهوم خود غرب. غرب خودش یک مزایایی دارد. غربزدگی مزایای غرب را هم ندارد فقط مضراتش را دارد. و این متأسفانه در بعضی از مدیریتهای کشور نفوذ کرده است در مغزشان است و به آن معتقد هستند. بعضیها را داریم که قرآن را نسبی میدانند ولی این مفاهیم را مطلق میدانند. ولی قرآن نسبی است و این مفاهیم در ذهنشان مطلق شده. ما با یک نوع سیستم مدیریت بروکراتیک روبرو هستیم که از سر بیاعتقادی یا بیدانشی همانطور که در اقتصاد فرمولهای بانک جهانی و صندوق بینالملل پول و تئوریهای وابسته بهنام توسعه برای الحاق کامل اقتصاد کشور به اردوی بردگان سرمایهداری جهانی عمل میکند، در مسائل حقوق بشر حقوق زن و خانواده نسخههای لیبرال سرمایهداری را برای کشور میپیچد. در حوزهی فسلفه سیاست هم نسخههای لیبرال دموکراسی را میپیچد. همهشان هم یک لعالی از مذهب به دورشان میپیچانند و به خورد ما میدهند. و از آن طرف جریان و قشری که از مذهب فقط ریش و تسبیح فهمیده، از مذهب فقط ریش و تسبیح میداند و نمیفهمد مذهبی که ما به آن معتقد هستیم یک سری فرمولهای فقط ذهنی یا یک سری ارزشهای سوری نیست به همهچیز کار دارد، آن مذهبی که ما به آن معتقد هستیم با اقتصاد کشور کار دارد با سیاستش کار دارد با دادگستریاش کار دارد با دادگاهش کار دارد با دولتش کار دارد با همهی حوزههایش کار دارد. یک مذهبی نیست که کوچک و بزرگ شود، بشود قبض و بسطش داد، هر بلایی بخواهی سر آن بیاوری و هر کاری که بخواهی بکنی. این مذهبی دکترین دارد ایده دارد یک اصولی دارد و محک میزنید ما را با او. همانهایی که در عرصهی فرهنگ و سیاست نظام دموکراسی لیبرال و فرهنگ اباهیگری را در کشور کپیبرداری کردند و میکنند. چه بعضیهایشان مذهبیترند به نام مذهب چه بعضیها که غیر مذهبی هستند خیلی صریحتر. او قشری هم که از ارزشگرایی و اصولگرایی جز ظواهر و تسبیح و انگشتر عقیق و این چیزها نفهمیده فکر میکند این مسئله صرف برگزاری همین مسائل کل مشکلات حل هستند و آقا مذهب در خطر نیست یا هست. شما ببینید بعضی از این دوستان چه زمانی مذهب را در خطر میبینند و چه زمانی مذهب را در خطر نمیبینند. این نشان میدهد نگاهشان به مذهب و تعریفشان از مذهب چه تعریفی است. این قشری که مخالف هستند ها، ظاهراً مخالف هستند با دموکراسی و لیبرالیزم و سرمایهداری. برای اینکه اصلاً اینها را نمیشناسند. ما گرفتار این دوتا دوست دشمننما که تظاهر میکنند با هم مخالف هم هستند هستیم. گرفتاریم. این فشار سنگینی که روی تولید کشاورزی و روستاها است، این تولید متوسط یا جزء داخلی که دارد فروپاشی میشود به نفع کمپانیهای غربی و تبدیل نفت کشور به ما به ازای مفت برای واردات بیارزش و ادامهی وابستگی صرف دلارهای نفتی برای تقویت بازار واردات، دلالیهای داخلی، دلالیهای خارجی و نه تقویت تولید داخلی تا مرز فروپاشی اقتصاد مولد پیش خواهد رفت. نیروهای کار و بیکار ما را از کارگاههای فنی و از مزرعههای کشاورزی از روستاها و شهرستانها سال به سال بیشتر خواهند کشاند بهسمت تهران و شهرهای بزرگ. و چون تهران پس میزند اینها را میروند در حواشی تهران ساکن میشوند. الان استان تهرام بزرگ طبق آخرین آمار نزدیک به 3 ملیون حاشیهنشین دارد که اینها بالقوه آمادهی هر نوع فساد و شورش و همهچی هستند. برای اینکه محروم است. از آنجا کنده شده و اینجا هم به جایی وصل نشده. از روستا و شهرستانش کنده شده اینجا هم روی هواست. آنوقت تبلیغات هم هی میبیند. در فیلمها، در تبلیغاتها، در آگهی و فلان. جنس چه، کالای چه، خوردنی چه، لباس چه. در خیابانها هم که میبیند. مگر چقدر در برابر بچهاش مقاومت میکند؟ خودش اصلاً چقدر مقاومت میکند؟ اصلاً خودش چه دارد که مقاومت کند؟ یک تیپ بیهویت در این وسط بار میآیند که در هر لحظه هر کاری ممکن است بکند. فقط ایمانشان و دینشان نگهشان میدارد. چون اینها خیلیهایشان از طبقات مذهبی هستند فقط مذهب نگهشان داشته این را به شما بگویم. همین قشر بالقوه که بعضیها این را قشر را قشر خطرناک میدانند در طبقههای اجتماعی پاکترین و بهترین نیروهای اجتماعی هم از این قشر بیرون آمدند. مگر اما زمان جنگ یادمان رفته که چه کسانی جنگ را اداره کردند؟ محلات مرفه شهرنشین کمترین نیرو را برای جنگ دادند و کمترین حضور را در انقلاب داشتند. نیروهای انقلاب و جنگ اغلب از طبقات متوسط به پایین بودند. بچههای روستایی، بچههای شهرستانهای کوچک، بچههای محروم در شهرهای بزرگ. اینها بودند. طیف و طبقهای که با رفاه خو کرد و حلال و حرام از یادش میرود این حاضر است جانش را بگذارد برای کسی؟ از ریال و دلار نمیگذرند از جانشان بگذرند؟ اصلاً دیگران مگر معنا دارند در ذهن اینها؟ دیگران که هستند؟ من مرکز عالم هستم دیگران که هستند.
دو خطر در اقتصاد کشور یکی بهنام دولتی کردن که بعد مدیریت انقلابی که در یک دورهای در دههی اول انقلاب اینجور بود. از همین نوع مدیریتهای دولتی که الان همه میگویند ناکارآمد شدند و همه را باید بدهیم به بخش خصوصی. بعد بخش خصوصیاش هم همینها هستند باز، خودشان هستند معمولاً. این مدیریت انقلابی یا چیزی که میگفتند ایدوئولوژیک بود آقا دورهی ایدئولوژی گذشت. مدیریتی ما با آن مواجه بودیم که مدیر در تشکیلات همانطور که در جنگ بود آخرین لقمهای که میخورد خودش برمیداشت. آخرین لقمه را او برمیداشت. اگر ساعت کارش 8 ساعت بود کمتر از 10، 12 ساعت کار نمیکردند. چه معجزهای کردیم که این مدیریتی که کارت ورود خروج نمیزد 12 ساعت 14 ساعت در روز گاهی کار میکرد تبدیلش کردیم به مدیری که امروز منتظر است چه زمانی کارت را فرو کند آنجا و بکشد بیرون، و چه زمانی برود بیرون و به کس دیگری بگوید به جای من کارت بزن. ما چه زمانی آنها را به اینها تبدیل کردیم؟ چطور؟ چطور تبدیل کردیم که بعد به اسم خصوصیسازی باز میخواهیم یک جور دیگری... من هم با ملی کردن هم با خصوصیسازی اگر هر کدام درست طبق تعریفش انجام بشود همه موافق هستیم. منتها هیچکدام طبق تعریف انجام نمیشود. اینها اسم مستعار هستند برای یک چیزهای دیگری. اسم مستعار هستند برای یک چیزهای دیگری. این را باید فهمید. آن تفکری که این منطقی که فلسفهی زندگی را فقط زندگی در حال میداند، همهی تئوریهایی که در اطرافش تنیدهاند مثل مادهی مخدر عمل میکنند، حرفهای قشنگشان مثل یک ماسک چهرهی واقعیشان را میپوشاند و حتی اگر از آزادی عقیده بحث میکنند برای این است که همهی عقاید را توهم میدانند و اگر از نسبیت و تعلیق ارزشها و شخصی بودن ارزشها حرف میزنند برای حذف هدف و شرف از زندگی است و همین فرهنگ را آنها دارند جهانی میکنند. آن فرهنگی که آنها دارند جهانی میکنند این فرهنگ است. رئال پلیتیکی که میگویند معنایش این است که این آرمانهایی که حرفهایش را میزنید ایدوئولوژی مبهم و نانوشته و کمارزش است. منافع ما مهم است نه عقاید ما. تجمعات ما حول منفعت باید باشد. انجییو در تعریف سرمایهداری یعنی همین، تجمع حول منافع. اما در تفکر اسلامی تحمع حول عدالت و حقیقت و فضیلت است و حول عقاید است نه منافع. حول حقوق است. به شما بگویم شروع خود سرمایهداری در غرب با این مصرفزدگی و مصرف پرستینبوده است. با فرهنگ ریاضت کالزنی بوده. مارکس وبر ارتباط سرمایهداری جدید را با نهضت پروتستان بررسی کرده دوستانی که در این حوزه کار کردند میدانند میگوید اصلاً چیزی که کالزنیستها مطرح میکردند مسئلهی ریاضت بود. البته نه ریاضت برای آخرت و سعادت و تقوا و اینها. ریاضت برای دنیا. حسابگری و محاسبه. دو دوتا چهارتا. چرتکه انداختن. کممضرف و زیاد کار. جوهر اصلی اولی آن فرهنگی که عقلانیت بروکراتیک به آن میگویند از اینجا در غرب شروع شده اما چیزی که در کشور ما بهنام مدرنیته ترویج میشود چیست؟ این است؟ یا مصرف هرچه بیشتر؟
درست در شرایطی که میخواستند از جوانان ما یک نسل غیر آرمانی، غیر مکتبی و غیر انقلابی بسازند یک نسل دمدمیمزاج، بیدرد، ابله، دنبال تشتت و نسبیت و خودخواهی و هر نوع ارزشگرایی را بهنام بنیادگرایی بکوبند، در یک چنین فضایی شما پیدا شدید و نسل تشنهی عمل، تشنهی مکتب، حساس و فعال که حاضر شدید شبهای سرد پاییز و زمستان را کارتن خوابی کنید تا به جای همهی بیدردها در این جامعه رنج ببرید. پیام شما رسید. و من مجدداً از شما تشکر میکنم. هم برای این ابتکار دینی و الهی که کردید هم برای ثمراتش که انشاالله بعد از این باشد. از همهی مسئولین امور هم بنده تشکر میکنم که همین مقدار با کمترین جرقهای باعث شد که دوستان به خود بیایند و تلاشی که از قبل شروع کرده بودند و ما خبر داریم. دوستانی هم که این کار را کردند به من هم گزارش دادند. وقتی از من دعوت کردند گفتند چنین جلسهای هست و من قبول کردند فرمودند مسئولین در مقاطع مختلف در این 4، 5 شب کارهای زیادی کردند. ما از آنها تشکر میکنیم. از همهشان و ازهر نهادی که هستند و میدانیم که همهشان میخواهند چنین کاری بشود منتها مشکل این است که چه زمانی میخواهیم؟ من فکر میکنم بزرگترین درس این کاری که این بچهها کردند بزرگترین پیامش برای مسئولین از هر جناح و جریان و تیم و باندی که هستند، کمترین پیام و مهمترین پیام این است که شما میخواهید کارها درست شود فقط لطفاً به موقع بخواهید. متشکر.