دی 1384

فاطمه(سلام الله علیها)، تجلی انسان کامل در قامت زن

مشهد مقدس

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

تبریک می‌گویم میلاد مبارک فاطمه‌ زهرا(س) و اظهار تأسف می‌کنیم از این‌که در عید و عزای ایشان معمولاً کم‌تر می‌شود که یکی دو تا جمله از خود ایشان گفته بشود. همه از محبت به فاطمه می‌گویند ولی کم‌تر زن و مردی حتی در کشور ما که بیشترین ارادت هست به ایشان حتی دو تا جمله‌ی معمولی از فاطمه‌(س) شنیده، دو تا جمله‌ی معمولی. این بسیار تأسف انگیز است و بیشتر اشکال البته به رسانه‌ها و به مربیان و معلمان، به حوزه‌ها، به دیگران مربوط می‌شود. کسانی که باید به مردم فرهنگ بدهند و به جای فرهنگ فقط اظهار محبت منتقل می‌شود. البته خود محبت به اهل بیت، محبت به پیامبر کارگشا است و بسیار مهم است اما حتماً کافی نیست ضمن آن‌که محبت هم بدون معرفت نمی‌شود اصلاً. تظاهر به محبت یا ادای محبت است اما محبت حقیقی حتماً باید ریشه‌ی معرفتی داشته باشد یعنی باید بدانیم که به چه کسی محبت داریم. من چند تا جمله از ایشان را عرض می‌کنم خدمت دوستان شاید بعضی‌هاتان یا اکثر شما نشنیده باشید جمله‌هایی از ایشان را گرچه ایشان در طول تاریخ سانسور شدند و نه جملات زیادی از ایشان به درست رسیده و بسیاری از حتی دست کم چند سخنرانی تاریخی که از ایشان ثبت شده که اصل سخنرانی بوده حتی جزئیاتش ثبت نشده یا بسیار مختصر نقل شده و اشعار ایشان که صدها بیت شعر از ایشان در تاریخ نقل شده که مانده و بسیار بیشتر از این‌ها بوده اشعاری که ایشان سرودند با مایه‌های معرفتی، سیاسی، کلامی عقیدتی، اخلاقی، تربیتی که این‌ها در تاریخ دیگر خیلی‌هایش نمانده و حذف شده. کمی اشاره می‌کنم به آن‌چه که ما به نام فرهنگ غرب با آن چالش داریم که روشن بشود ما با چه چیزهایی مخالف نیستیم و با چه چیزهایی مخالف هستیم. مخالفت کلی و همین طور کیلویی با غرب یا دفاع مطلق از آن‌چه که دارد در جوامعی مثل جوامع ما می‌گذرد چه از طرف زنان چه در مورد زنان نه در صدد دفاع مطلق تعصب‌آمیز هستیم از واقعیت‌های اجتماعی‌مان نه در صدد رد مطلق هر چه که در جامعه‌ی ما نیست یا در غرب هست به طور کلی. نه روشن بشود که ما با چه چیزی موافقیم با چه چیزی مخالفیم به طور اجمال در حد وسع وقت جلسه و بخش آخر و مهم‌تر جلسه روایاتی است که من یادداشت کردم آیات و روایاتی که در باب زن، حقوق زن، کرامت و شأن زن و احیاناً وظایف زن در جامعه‌ی اسلامی وارد شده که متأسفانه کم‌تر گفته و شنیده می‌شود که بتوانیم این مقایسه را درست‌تر انجام بدهیم اگر سوالاتی برسد مکتوب در رابطه با آن‌چه که عرض می‌کنم اگر اشکالی به عرایض ما هست یا سوالی یا ابهامی زودتر به من بدهند من بتوانم، آمادگی‌اش را دارم به سوالات جواب بدهم منتها قیمتش را شما باید بپردازید چون جلسه طولانی‌تر خواهد شد و یاد می‌کنیم از همه‌ی زنان اهل علم. همه‌ی زنان مسلمان حوزه‌ای، دانشگاهی، فرهنگی که در طول سال‌های قبل از انقلاب و در طول این بیست و چند سال تلاش‌های آن خانم‌ها بوده است و هست که فرهنگ انسانی و دینی را در جامعه زنده نگه داشته. زنان مجاهدی که در ساختن این انقلاب سهم اصلی و مهم را داشتند و زنانی که در دوران جنگ در صف رزم نبودند ولی در واقع جنگ را آن‌ها اداره کردند و به خصوص زنانی که همسران‌شان و پسران‌شان را به منطقه و زیر آتش فرستادند با چشم باز و بعد از شهادت آن‌ها به همدیگر تبریک می‌گفتند و به زنانی که استارت این انقلاب را زدند و از انقلاب یا سال‌های بعد از انقلاب در تعلیم و تربیت دختران مسلمان تلاش کردند. کلاس‌ها، جلسات، درس و بحث‌ها. من به یاد می‌آورم سال 56 که انقلاب شروع می‌شد آن خانم‌هایی که سن‌شان کم‌تر است، دختر‌ها و خواهرهایی که سن‌شان کم‌تر است شاید ندانند انقلاب در مشهد و خراسان با انقلاب را خانم‌ها شروع کردند. اصلاً تا قبل از تظاهراتی که در زمستان سال 56 که خانم‌ها کردند اولین بار تظاهرات در مشهد انقلاب به شکل تظاهرات عمومی در مشهد نبود در خراسان. در واقع خط‌شکنان انقلاب خانم‌ها بودند. نمی‌دانم 17 دی یا 19 دی 56 بود همان روزهایی که رضا شاه روز کشف حجاب را به عنوان روز آزادی زن اعلام کرده بود خانم‌ها ریختند و در خیابان آن تظاهرات را کردند عده‌ای‌شان بازداشت شدند و در واقع خط‌شکنان انقلاب بودند. بعداً مردان جرأت کردند آمدند توی میدان یعنی خانم‌ها رفتند جلو گفتند نترسید خبری نیست بیایید. این یک افتخار بزرگی است که زنان مسلمان ما داشتند و بعضی از خانم‌ها هم توی این جلسه، بعضی از همان خانم‌ها آن موقع نوجوان بودند ولی چون مادرم گاهی اوقات توی این جلسات بودند و توی همان تظاهرات هم ایشان بودند و افتخار مادر شهیدی هم دارند ایشان نقل می‌کردند از آن‌چه که در آن تظاهرات گذشت شعارها، درگیری‌ها و مقاومت دختران جوان در برابر پلیس فاشیست شاه و زحماتی که کشیده شده قبل از آن و بعد از آن زنانی که در دوره‌ی شاه به زندان رفتند، شکنجه شدند، چند وقت پیش من توی یک برنامه‌ای توی تلویزیون مصاحبه‌ای با خانم دباغ داشتند می‌کردند نمی‌دانم دیدید یا نه. خب این زن واقعاً زن شریفی که درس شرف و جهاد به همه‌ی مردها و زن‌ها می‌دهد. کوچک‌ترین یعنی بخش کوچکی از زحماتی که این زنان و خیلی از زن‌هایی که گمنام هستند و کسی نمی‌شناسدشان و ما به زنان گمنام درود می‌فرستیم. کسانی که در خانه زحمت فرزند و همسر‌داری را و حفظ خانه به عنوان یک محیط سالم را به دوش می‌کشند و بزرگ‌ترین مجاهدین در جامعه همین زنان هستند گرچه خیلی‌ها خواستند کار همسرداری و بچه‌داری و خانه‌داری را تحقیر کنند ولیکن این کار قابل تحقیر نیست این بزرگ‌ترین خدمت به انسانیت و جامعه و سعادت جامعه از داخل یک خانه و خانواده‌ی سالم شروع می‌شود و هیچ خانه‌ای بدون یک زن درستکار و با شعور و مدیر خانه‌ی سالمی نیست و زنانی که، زنان با شرفی که بیرون از خانه به شوهران‌شان کمک اقتصادی می‌کنند در مدارس، بیمارستان‌ها، دانشگاه‌ها، ادارات، جهاد سیاسی، جهاد عدالت‌خواهی، همه جا نقش بازی کردند و مؤثر بودند و از همه مهم‌تر حفظ حریم خانواده و توی روایت هم دارد که بعضی‌ها مجاهدان گمنام هستند که روی زمین کسی نمی‌شناسدشان ولی در آسمان‌ها مشهورند. مصداق مهمی از این حدیث من فکر می‌کنم زنانی هستند که در گمنامی تلاش کردند و از این جهت هم تبریک بگوییم که خب یک دوره‌ای زنان مسلمانی که اهل فکر و اهل کلاس و جلسه و این‌ها باشند خیلی کم بودند. قبل از انقلاب تعداد این‌ جور خانم‌ها چند نفر بود. حالا مثلاً در همین مشهد من سنم کم بود ولی همان موقع‌ها خب من یادم می‌آید و می‌شنیدم خانم‌هایی که در همین مشهد تلاش می‌کردند، جلساتی گذاشتند، کلاس‌هایی گذاشتند ما این‌جا از زحمات همه‌ی خانم‌هایی که اسم‌هایشان را می‌دانیم و نمی‌دانیم و آن‌هایی که قبل از انقلاب، در انقلاب و بعد از انقلاب در این سال‌های اخیر زحمت کشیدند، دختران مسلمان را، در تعلیم و تربیت دختران مسلمان از همه‌ی آن‌ها تشکر و تقدیر کرد واقعاً و باعث افتخار است که امروز من واقعاً در مشهد، تهران، قم، اصفهان، شهرهای مختلف رفتم در بعضی سمینارهایی در داخل و خارج کشور هم رفتم با زنان غیر مسلمان یا غیر ایرانی‌ هم که توی جلسات بودند دیدیم‌شان. این را واقعاً می‌گویم بدون تعصب. زنان باشعور، آگاه، دقیق و متعهدی که ما در ایران به خصوص بعد از انقلاب توی این بیست و شش، هفت سال تربیت شدند خانم‌هایی که در حوزه، در دانشگاه، خانم‌های فرهنگی، در آموزش‌ و پرورش من واقعاً این را عرض می‌کنم سطح شعور و درک خانم‌های ایرانی را از بسیاری از این خانم‌ها در جاهای دیگر چند گام جلوتر می‌بینم. چند گام جلوتر. من فکر می‌کنم هیچ کشوری در دنیا به اندازه‌ی ایران زنان بعد از انقلاب این طور پیشرفتی که داشتند در مسائل علمی، دینی، اجتماعی، سیاسی در هیچ نقطه‌ای از دنیا چنین چیزی نبوده و اهمیتش هم این است که با حفظ حجاب و عفت و اخلاق بوده نه بدون این‌ها و این‌ها به نظر من ارزش‌های بزرگی است جای تبریک دارد هم به زنان ایران و هم به کل جامعه‌ی ایران. من یکی دو تا حدیث از فاطمه‌ی زهرا(س) یادداشت کردم خدمت‌تان بگویم و دعوت می‌کنم همه‌ی کسانی که کار فرهنگی می‌کنند که از فاطمه‌ی زهرا فقط مسئله‌ی این‌که ایشان لای در و دیوار گیر افتادند یا مثلاً‌ گریه کردند، سقط جنین شدند فقط این‌ها نیست. اصلاً این کارها چرا شد. چرا شد این کارها. علتش تفکر و فرهنگی است که فاطمه زهرا(س) منادی آن بود. چگونه یک زن جوان، یک دختر در واقع باید گفت به روایتی 18 ساله که به روایت مشهور و به روایت دیگر 23 ساله، حداکثر 27، 28 ساله یعنی یک زنی بسیار جوان این‌قدر مؤثر بوده در طول تاریخ که هم آثار سیاسی هم آثار فرهنگی کلامی هم آثار تربیتی هم آثار اجتماعی تا همین امروز از عمق تاریخ تا امروز فاطمه منشأ اثر است، فاطمه زنده است. فاطمیون و حرکت فاطمی در دنیا در طول این هزار چندصد سال همیشه زنده بوده و همین الان به شما بگویم فرزندان اهل بیت که فرزندان فاطمه به نام بنی‌فاطمه شناخته می‌شوند در واقع قبل از این‌که بنی‌علی بگویند چون امیرالمؤمنین از زنان دیگری بعد از حضرت فاطمه زنان دیگری دارد به اهل بیت به این‌ها می‌گویند بنی‌فاطمه. در واقع فرزندان فاطمه تاریخ را ساختند تا همین الان اتفاقاتی که در دنیا می‌افتد که نقش سهم فرزندان فاطمه است. آن وقت از ایشان همین تعداد کمی جملاتی که باقی مانده و سانسور نشده اقلاً این‌ها را بگوییم، بشنویم بحث بکنیم و ببینیم علت اصلی آن مسائلی که بر سر ایشان آمد و علت اصلی این محبت و علاقه‌ای که هست این جملات و این طرز فکر و این رفتار بوده. یک کمی هم به مسائل فرهنگ‌سازی توجه بکنیم نه فقط به مسائل اظهار محبت که عرض کردم محبت بسیار مهم است. خود محبت اهل بیت نجات دهنده است چون محبت بالاخره پشتش یک سهمی از معرفت هست. خب ایشان الگو و مربی بزرگ انسان است به نحو عام و ستاره‌ی درخشان و مربی بزرگ زنان به نحو خاص. دو، سه تا جمله که من انتخاب کردم یکیش راجع به فرهنگ دفاع از ضعفا است. فرهنگ نفی اشرافی‌گری، نفی اخلاق طبقاتی، فرهنگ دفاع از کرامت انسان از نوع حقیقی‌اش نه شعاری‌اش. در برابر فرهنگ زندگی‌های تشریفاتی و اشرافی و اسراف. میهمانی‌های پر از ریخت و پاش و پز دادن بعضی از خانم‌ها به هم که من مثلاً صد تا لباس میهمانی دارم چند کیلو طلا دارم. من دماغم را دو بار عمل کردم و این جور چیزها در برابر زنانی که تمام شرف‌شان به تلاش‌شان هست، به زحمات‌شان است، به جهادشان است و به معنویت و اخلاق و انسانیت‌شان است و یا به علم‌شان و یا معرفت‌شان است. یک روایتی از حضرت زهرا این است که این فرهنگ ضعیف‌پروری و انسان‌دوستی به معنای حقیقی. ایشان می‌فرمودند که ما در زندگی مشترکم با علی خیلی وقت‌ها می‌شد که ما گرسنه می‌ماندیم و بخشیش از سر اضطرارات دوران جهاد و مبارزه و این‌ها بود، بخش مهمیش هم ما نزدیک‌ترین خانه به پیغمبر بودیم، خانواده به پیغمبر بودیم. پیغمبر رهبر جامعه و حاکم دینی و پیغمبر بود و خیلی وقت‌ها پول دستش می‌آمد، امکانات دستش می‌آمد ولی هم خودش از همه ساده‌تر زندگی می‌کرد و هم ما آگاهانه و با اختیار خودمان از همه ساده‌تر زندگی می‌کردیم. ایشان گفت ما گرسنگی اختیاری، گرسنگی اختیاری به خودمان تحمیل می‌کردیم و عادت می‌دادیم که باید ساده زندگی کنیم چون چشم همه به ماست. باید به همه بفهمانیم که شرافت انسان به پول و دلار و طلا و کاخ و چند نوع ماشین دارد و مدل ماشینش چه هست و این‌ها نیست. باید می‌فهماندیم که شرف انسان، شرف زن به این چیزها نیست و همیشه ما سختی‌های زیادی را تحمل می‌کردیم. ایشان این تعبیر را دارند که گاهی توی خانه‌ی ما اصلاً چیزی برای خوردن پیدا نمی‌شد مگر به اندازه‌ی غذایی که یک دختر کوچولو را فقط سیر بکند. در عین حال همان روز کسی، فقیری می‌آمد در خانه یا ما مطلع می‌شدیم کسی نیازمند است همان را فوری می‌رفتیم می‌دادیم. همان را هم نمی‌خوردیم چون فرمود که ما عِنْدِنا اِلا قوُتُ سَبیِ و لکِنا نؤثِرُ بِه ضَیْفَنا.

تعبیر به ضیف و میهمان می‌کند. نمی‌گوید فقیر یا گدا می‌گوید ما گاهی به اندازه‌ی خوراک یک دختر کوچولو توی خانه‌مان چیزی بود برای خوردن آن را هم می‌دادیم به میهمان‌مان یعنی به فقیری که توی کوچه می‌دیدیم یا تو خانه‌ای خیابانی. توی یک روایات دیگری دارد که دو تا خاطره دارد جناب سلمان از حضرت زهرا در همین رابطه این هم خیلی جالب است. سلمان رضوان‌الله‌علیه می‌گوید که وقتی یک عربی تازه‌مسلمانی آمد توی مسجد مدینه از کسانی که تو مسجد بودند یک جمعی نشسته بودند از آن‌ها کمک خواست. رسول‌الله به اصحاب نگاه کردند که خب مثلاً یکی کاری بکند. سلمان بلند شد گفت من می‌کنم. سلمان می‌گوید من رفتم دیدم توی خانه‌ی خودم چیزی نیست و یکی دو جای دیگر هم که فکر می‌کردم بتوانم کاری بکنم چیزی پیدا نکردم به فکر فاطمه و خانه‌ی فاطمه افتادم. گفتم فاطمه اگر چیزی توی خانه‌اش هم نباشد هر طور شده این مشکل را حل می‌کند. آمدم با یأس در خانه‌ی فاطمه گفتم قضیه این است شما توی خانه چیزی دارید من بروم بدهم به این گرسنه است. می‌گوید که فاطمه خندید و گفت که به خدا سه روز است ما غذای درستی نخوردیم. الان حسن و حسین گرسنه خوابیدند. بعد سلمان گفت که من عذرخواهی کردم گفتم بروم. ببینید فقیر هم نبودند. عرض کردم این دوران دورانی است که پدر فاطمه حاکم حکومت اسلامی است. حکومتی که بزرگ‌ترین قدرت جزیرة‌العرب بود این‌ها آگاهانه این جوری و دلیلش هم ادامه‌ی همین روایت است. سلمان می‌گوید من عذرخواهی کردم که بروم فاطمه گفت که کجا؟ گفتم خب آخر شما که می‌گویید چیزی نیست توی خانه من بدهم فرمود نباشد ولی من اجازه نمی‌دهم تو این قضیه، من که نمی‌توانم کاری نکنم. تو یک چیزی به من گفتی برای من مسئولیت درست شد. مگر من می‌توانم از کنار این قضیه بگذرم. گفت یک لحظه صبر کن. رفت و لباسش را، یک پیراهنش را آورد گفت سلمان این بهترین لباس من است این را ببر سر خیابان شمعون یهودی یک مغازه‌دار پولداری بود گفت این را ببر بده به شمعون گرو بگذار آن‌جا یک کمی خرما و جو از آن قرض کن و به او بگو که وقتی من به زودی قرضت را پس می‌دهم و این پیراهن را از گرو در می‌آورم. سلمان می‌گوید من گرفتم این لباس را بردم این لباس را دادم به او و خرما و جو گرفتم آوردم خانه‌ی فاطمه گفتم خب شما سهم خودتان را بردارید برای بچه‌ها یک چیزی توی خانه باشد من بقیه‌اش را ببرم. فاطمه گفت که خیلی این جمله عجیب و تکان دهنده است. گفت آوردم که بچه‌هایت بخورند یک چیزی داشته باشی. گفت که بچه‌های ما کرامت دارند. بچه‌های ما، ما از گرسنگی از پا در نمی‌آییم. یا سلمان هذا شیءٌ امضَیناهُ لِلله عزّوجلّ این چیزی بود که ما برای خدا دادیم. لَسنا نأخُذُ مِنهُ شَیئا. ما چیزی که برای خدا دادیم سهمی از آن برای خودمان نمی‌خواهیم. بر نمی‌داریم. فرمود که این خیلی روایات بلندی است. این کجای دنیا این حرف‌ها را می‌زند وقتی که می‌گوییم فاطمه الگوی زنان جهان بعضی‌ها می‌گویند که زنان جهان کجا می‌دانند که فاطمه که هست و اصلاً این خانم. گفتند مگر نگفتند و نوشتند که آقا یک دختر خانمی هزار سال پیش حالا الگوی زنان جهان شد. کدام زن در دنیا این جوری است. این تازه یک بعد از هزار بعد فاطمه است. گفت آن‌چه که برای خدا کردیم سهمی از آن هرگز نمی‌خواهیم ما سهمی از آن‌چه باید به محرومان داد بر نمی‌داریم و ما اصلاً دنبال کسب دنیا برای خودمان نیستیم. من دنیامحور نیستم. یک روایت دیگر از حضرت فاطمه هست به این مضمون که من هیچ عشقی به دنیا ندارم. نه این‌که زندگی را جدی نمی‌گیرم. زندگی را کاملاً جدی می‌گیرم. محبت و عشق و لبخند و زندگی و شادی و نشاط به روش درست، همه‌اش است اما من اصلاً دنیا را به این معنای دوم جدی نمی‌گیرم. این تعبیر از ایشان است که اِنی لا اُحِبُ الدنیا. من اصلاً دنیا را نمی‌پرستم که من هر کاری می‌خواهم بکنم اول فکر می‌کنم دنیای خودم چه جوری است. اصلاً این جوری ما نیستیم. این جوری تربیت نشدیم. حتی توی دعاهایش تو روایات امام حسن(ع) می‌گویند دوران کودکی که می‌گویند مادرم بلند می‌شد نماز شب و مشغول دعا بود من دیدم توی دعاهایش همه‌اش دیگران را دعا می‌کند آن آخر آخرهاش یک دعایی هم برای خودش و برای ما. گفتم که خب این همه زحمت می‌کشی می‌ایستی به دعا و پاهایت ورم می‌کند از بس می‌ایستی. اسم همه را می‌گویی اسم خودت را یادت می‌رود که برای خودت یک چیزی از خدا بخواهی. ایشان گفت الجار ثم‌ الدار. نخست دیگران سپس ما. اول دیگران، همسایه و دیگران بعد خود ما. این فرهنگ فاطمی است. این فاطمه الگوی زنان و مردان دنیاست. درست این بر خلاف فرهنگ مادی حاکم بر دنیای امروز است که هر چیزی را هر کسی و هر جامعه‌ای و هر دولتی و هر فردی اصالت فرد این برای خودش می‌خواهد اگر به دیگران هم نگاهی می‌کنند می‌بینند این به چه دردشان می‌خورد تا در آن رابطه کاری برای دیگران بکنند. حتی وقتی از حقوق بشر حرف می‌زنند. حتی وقتی از فقرا حرف می‌زنند. حتی وقتی از حقوق زن بحث می‌کنند این را بدانید. شعار از حقوق زن شعار از سر طمع است. گاهی برای رأی زن‌هاست نه برای خدمت به زن. رأی‌شان را می‌خواهند نه حق‌شان را. ایشان می‌فرماید ما اصلاً فرهنگ‌مان فرهنگ استعصار نیست فرهنگ ایثار است. دیگران بر خود ما مقدم‌اند. یک روایت دیگر دارد که یک روز پیامبر این‌ها خیلی چیزهای عجیبی است. پیامبر کنار فاطمه بودند گفتند فاطمه جبرئیل همین الان این‌جاست و به من می‌گوید به فاطمه بگو هر چه از خدا می‌خواهی بخواه. اجابت می‌کند. هر چه از خدا می‌خواهی برای خودت بخواه. جواب فاطمه می‌دانید چه بود به پیغمبر و به جبرئیل و در واقع به خدا؟ جوابش این بود. ایشان گفت که یک کم سکوت کرد و بعد فرمود که پدر قد شَغَلَتنی لَذَّتُ خِدْمتِهِ. می‌گوید من آن‌قدر غرق در لذت خدمت به خدا هستم و خدمت به بندگان خدا که اصلاً تا این لحظه من فکر نکردم برای خودم چه بخواهم از خدا. از دنیا چه بخواهم. پیامبر گفت بگو هر چه می‌خواهی بگو. فاطمه گفت هیچ چیز نمی‌خواهم. شما باور می‌کنید اصلاً در طول تاریخ بشر یک آدمی پیدا بشود که پیغمبر کنارش باشد بگوید جبرئیل گفته خدا می‌گوید هر چه می‌خواهی بگو. این هم شده افسانه. از رویش افسانه و جک می‌سازند. می‌گویند که تار مویت را آتش بزن سه تا آرزو بکن نمی‌دانم چراغ علاءالدین و این حرف‌هایی که این‌ها همه‌اش دروغ است ولی این واقعی‌اش این بوده. واقعی‌اش. فاطمه می‌گوید که من هر چه فکر می‌کنم می‌بینم هیچ چیز نمی‌خواهم. من هیچ چیز نمی‌خواهم. یعنی جواب منفی می‌دهد به جبرئیل. این الگو نیست برای کل بشریت و تاریخ. شما ببینید می‌گوید من اصلاً دنیا را بهش علاقه ندارم که بخواهم پرهیز بکنم از آن. می‌گوید لا اُحِبُ الدنیا. برای این‌که یک دوره‌ی موقت است. 40، 50 سال، 60 سال است می‌گذرد ما ابدی هستیم باید به فکر ابدیت من باشم. ایشان می‌گوید من این‌قدر به ابدیت فکر می‌کنم فرصت این‌که برای خودم، برای این چهار روز دنیا چه می‌خواهم اصلاً فرصت نکردم به این قضیه فکر کنم. خاطره‌ی دومی که سلمان از فاطمه نقل می‌کند می‌گوید که فاطمه را با چادری ساده دیدم و بارها می‌دیدم. با خودم ناراحت شدم و تعجب کردم. خودش گفت من از ایران آمده بودم خود سلمان می‌دانید دیگر یک تقریباً نجیب‌زاده و مثل شاهزاده‌ای بود در ایران. زرتشتی بود. بعد دنبال حقیقت رفت مسیحی شد و بعد دنبال حقیقت شنید پیامبری ظهور کرده آمد به سمت برای ملاقات با پیامبر که بین راه اسیر شد و برده شد و بعدها چه شد آمد خودش را رساند به پیامبر. انسان بسیار بزرگ و حکیمی است سلمان. پیامبر در مورد او من فقط خواندم که فرمودند که سَلْمانُ مِنا اَهْلَ‌البَیت. سلمان جزو اهل بیت است. جزو ماست. حکیم بسیار بزرگی است. حتی از حیث معرفتی پیامبر سلمان را از بزرگانی مثل ابوذر بالاتر می‌داند. سلمان می‌گوید که دیدم یک روز فاطمه با لباس ساده یک چادر خیلی ساده‌ای شاید یک گوشه‌اش را هم وصله زده بود دختر حاکم تو دلم ناراحت شدم که عجبا دختر کسری و قیصر دختر امپراطوری روم و ایران بر صندلی‌های طلا با لباس‌های گران‌قیمت زربافت با نخ طلا و دختر رسول‌الله در چنین لباس ساده‌ای. بعد می‌گوید همین لباس را از فاطمه پرسیدم. گفتم نظرت چه هست خودت؟ من یک همچین چیزی به ذهنم آمد تو نظرت چیست؟ فاطمه خندید گفت اِنَ الله ذَخَرَ مِنَ الصیام وَ الکَراسیَ لِیَومِ الآخَر. آن صندلی‌ها و لباس‌هایی که تو می‌گویی برای ما شرف نیست. صندلی طلا و لباس گران‌قیمت برای ما ارزش نیست. شرف نیست. برای انسان این‌ها اصلاً ارزش نیست. اصلاً این مسیر را ما قبول نداریم که ارزش آدم‌ها به لبا‌س‌شان و صندلی‌شان باشد. اصلاً پیغمبرها آمدند این را نفی بکنند. بعد ایشون ارزش واقعی معرفت فرمودند که سلمان روز دیگری در پیش است. روز دیگری در پیش است به فکر لباس‌های آن روز باید بود. یعنی آخرت. به فکر لباس‌های ادبی و صندلی‌هایی که در ابدیت به درد ما بخورد نه این‌ها. بعد فاطمه می‌گوید که من آن روز رفتم پیش فاطمه خدمت ایشان که بودم این قضیه را گفتم که ایشان از لباس‌های من تعجب کرد و به من این حرف را زد و من به او چنین جوابی دادم بعد فرمود فاطمه که به خدا در 5 سال اول زندگی من و علی زندگی را که سراسر شادی و نشاط بوده غصه‌ی دنیا در آن نبوده اصلاً. همه‌اش شادی. شادی قلبی و معنوی. می‌گوید پدر به خدا در 5 سال اول زندگی خودت می‌دانی که من و علی یک پوست گوسفند هم فرش‌مان بود، هم رویش می‌خوابیدیم، هم با همان می‌‌رفتیم برای شترمان علوفه می‌ریختیم برایش. این کل زندگی‌ ما بود. 5 سال اول زندگی‌مان تو حکومت پیغمبر وقتی که پیغمبر حاکم بود و تمام این مدت هم از زندگی با هم لذت بردیم. چیزی برای غصه خوردن نبود. رابطه‌ی فاطمه و علی، بالش‌مان هم می‌گفت از لیف خرما بود. روابط علی و فاطمه رابطه‌ی هم ایمانی بود هم اخلاقی هم معنوی هم عاطفی هم همسری. رابطه‌ی دو تا انسان بزرگ و شریف و ایشان عرض کردم اهل شعر و ادب بودند. صدها بیت شعر از فاطمه‌ی‌ زهرا مانده که باید یک وقت‌هایی روی این شعرها هم بحث‌های ادبی بشود، بحث‌های محتوایی بشود که یک دختر مثلاً بعضی از این شعرها را شاید ایشان در 13، 14 سالگی، 15 سالگی، 10 سالگی بعضی از این شعرها را گفتند آن وقت جالب این است که گاهی فاطمه و علی مشاعره می‌کردند همه‌اش با شعرهای خودشان. ذکر شده گاهی یک جایی فاطمه شعری می‌خواند اشعار خودش را حضرت امیر هم تو مجلس شعرهایی می‌سرود اشعار خودش را جواب می‌داد باز فاطمه شعر می‌گفت و علی و شعرها مضمون‌های بزرگ انسانی، مضمون‌های بزرگ معرفتی. یک سری شعرهای سیاسی از حضرت فاطمه مانده. توی روایت دارد که لالا‌یی که حضرت فاطمه برای بچه‌ها می‌گفت شعرهایی بود که خودش سروده بود. یعنی ایشان شعرهای خودش را می‌گفتند، همان اشعار را به شکل لالایی برای خواباندن بچه‌ها حسن و حسین همان شعرهای خودش را می‌خواندند که توی شعرها هم همه‌اش باز معنویت و رشد و اخلاق و از همان کودکی تلقین رشد به بچه، حتی بچه‌ای که توی گهواره چون توی روایت داریم که بچه از دورانی که توی شکم مادرش است صداها را می‌شنود و همه چیز رویش تأثیر می‌گذارد. روی اعمالش، اخلاقش حتی عقایدش. وقتی که مادرش به او شیر می‌دهد، وقتی که مادرش برایش لالایی می‌خواند در تمام این مدت بچه با مادر رابطه‌ی روحی و معرفتی دارد فقط رابطه‌ی جسمی ندارد. رابطه‌ی اخلاقی هم دارد و لذا دارد توی یکی از جنگ‌ها که محمد حنفی که پسر امیرالمؤمنین است و انسان بسیار بزرگ و شریفی است توی یک جنگی از جنگ‌های امیر‌المؤمنین حسن و حسین مدام می‌رفتند توی دل دشمن. این‌قدر رفتند جلو که حضرت امیر به بعضی از اصحاب گفتند به این‌ها بگویید برگردند این‌قدر نروند جلو چون اگر این‌ها کشته بشوند دیگر نسلی از پیغمبر نمی‌ماند. تو همان جنگ‌ها دارد که به محمد حنفیه گاهی می‌گفتند برو جلوی محمد، می‌رفت جلو یک جایی فشار زیاد سنگین بود یک کمی می‌آمد عقب باز می‌رفت جلو. بعد آن‌جا دارد حضرت امیر ناراحت شد آمد با اسب طرفش گفت تو برو کنار تو شیر فاطمه را نخوردی. تو فرزند زن دیگری هستی. البته آن زن هم زن شریفی است ولی تو فرزند فاطمه نیستی. فرزندهای فاطمه آن‌هایی هستند که آن جلو دارند شمشیر می‌زنند یعنی تأثیر دارد همه‌ چیز. روح مادر و اخلاقش در بچه و لذا توصیه‌هایی که در این موارد شده از مرحله‌ی تکوین و انعقاد نطفه‌ی بچه تا دوران بارداری و بعدش همه‌ی این‌ها تأثیر دارد. شب ازدواج هم جالب است. شب ازدواج هم می‌دانید چند تا چیز از شب ازدواج و روز ازدواج این‌ها ذکر شده که خیلی چیزهای جالبی است. یکیش در مورد این بود که دختر فقیری آمد خوش را رساند به فاطمه و گفت که من مثلاً چیزی ندارم. اظهار چیز کرد. فاطمه این‌قدر نتوانست خودش را راضی کند که همان یک شب عروسی اقلاً با یک لباس مثلاً قشنگ‌تری، بهتری همان یک شب عروسی را لباسش را تعویض کرد همان لباس عادی‌اش را پوشید و لباس عروسی‌اش را داد به همان خانمی که آمد پیشش گفت من برهنه‌ام لباس مناسبی ندارم. کدام زن در دنیا این جوری است؟ و جالب است که آن شب، شب ازدواج هدیه‌ای که حضرت فاطمه به امیر‌المؤمنین داد شعر بود. گفتند که من چند بیت شعر راجع به شما سرودم و این شعرها را به شما هدیه می‌کنم. شعرهایی در مدح علی سرود فاطمه و هدیه‌ی شب ازدواج که فاطمه شعر چند بیت شعر به علی تقدیم کرد و آن وقت یک جمله‌ی دیگر بگویم که به خاطر این‌که یک مقام معنوی و یک مقام معرفتی فاطمه معلوم شود. وقتی فاطمه پیامبر از دنیا رفتند وضعیت ایشان خب به هم ریخت کاملاً از نظر روحی و جسمی و یک وقت آن‌جا دارد که فاطمه علی را خواست. به علی گفت که من این روایت را تا ندیده بودم اگر هر کسی می‌گفت واقعاً باور نمی‌کردم. باز شأن فاطمه این‌جا معلوم می‌شود که چقدر بالاست. ایشان گفتند که اُدْنُ لِاُحَدِثُکَ بِما کانَ و ما هُوَ کائِن وَ ما لَمْ یَکُنْ الا یَوْمِ القیامه حتی تَقوُمُ الساعه. یعنی فاطمه به علی گفت که علی جان بیا نزدیک تا باخبرت کنم از آن‌چه بود و نبود و خواهد بود تا قیامت. خیلی چیز است که به علی یک کسی این حرف را بزند. علی خودش منشأ و مظهر علم است. علی کسی است که پیغمبر گفت ان مدینة العلم و علیٌ بابها. من شهر علمم درش علی است. یعنی هر چه از علوم الهی، علوم گذشته و حال و آینده می‌خواهید از علی بپرسید آن وقت فاطمه به علی می‌گوید بیا چیزهایی به تو بگویم که راجع به گذشته و آینده است. این نشان می‌دهد که چیزهایی بوده که فاطمه می‌دانسته و علی نمی‌دانسته و فاطمه به علی خبر داده. بعد از جمله خبرهایی هم که ایشان داد فرمودند که یا ابالحسن پدرم به من گفت که اولین کسی به او ملحق خواهد شد و به زودی ملحق خواهد شد من خواهم بود. بعد آن‌جا چهره‌ی علی گرفته می‌شود. حالا علی که اصلاً مرگ و زندگی برایش مساوی است ولی خب تعلق خاطرش به فاطمه و احترامش برای فاطمه. بعد آن‌جا فاطمه می‌گوید از تو می‌خواهم قولی بگیرم. فَصْبِرْ بِاَمرِالله وَرْضَ بقضائِه. ما به زودی از هم جدا خواهیم شد از تو می‌خواهم که برای خدا و در برابر امر الهی صابر باشی و صبر کنی و از پای در نیایی و از تو می‌خواهم که راضی باشی به قضای الهی و با وجود این علی، با وجود این‌که فاطمه وصیت هم می‌کرده نتوانست یعنی شما ببینید علی کسی است که تمام جهان به او تکیه کرده آن وقت علی به فاطمه تکیه کرده. آن‌جا وقتی که حضرت توی مسجد بود آمدند خبر فضه خبر داد که حضرت فاطمه گفتند من دراز می‌کشم اگر دیدی بلند نشدم دیگر بروید به علی خبر بدهید. آمدند خبر دادند مسجد در بعضی روایات نقل شده که علی از مسجد تا خانه که می‌آمد ده مرتبه دستش را به دیوار گرفت و نمی‌توانست راه برود. ده بار حداقل ایستاد و گفت کمر من شکست و تا خانه که نزدیک بود، مسجد تا خانه‌ی فاطمه دور نبود چون مسجد کنار خانه‌ی پیغمبر، خانه‌ی پیغمبر تو خود مسجد‌النبی است. این‌ها از هم فاصله‌ی کمی دارند. می‌گوید توی همین فاصله‌ی کوتاه ایشان چندین بار دستش را به دیوار گرفت تا از توی مسجد بیاید بیرون و بیاید این بغل تو همسایه توی خانه چندین بار دستش را به دیوار گرفت و ایستاد و آن دفاع بزرگ فاطمه از علی که در دوره‌ای که علی وظیفه‌ی خودش می‌داند سکوت فاطمه گفت وظیفه‌ی تو سکوت است و وظیفه‌ی من فریاد زدن است. آن‌جا آمد و سخنرانی عجیب را ایشان کرد توی مسجد‌النبی که یک چند تا عبارتش این است. خطاب به مسلمان‌ها گفت که کسی که حالا می‌دانید فاطمه از خردسالی از کودکی شاهد کتک خوردن بابایش بوده شاهد بعدها شهادت‌های هر بار شوهرش توی جنگ‌ها چون حضرت علی توی هر جنگی انگار شهید می‌شد و برمی‌گشت و بعد از مرگ پدر و آن مسائل آمد سخنرانی کرد به مردم این حرف‌ها را زد. گفت شما، به مردم گفت شما در رفاه و عیش بودید و امنیت و خوشی. منتظر بودید تا مگر اوضاع علیه ما شود و ما از پای در آییم. گوش به زنگ بودید که در درگیری که ما کِی شکست می‌خوریم. در درگیری‌ها و جهادها می‌گریختید و همواره میل به عقب‌نشینی داشتید. شما این جوری بودید با ما تو صف جهاد اسلام و امروز جنازه‌ی پیامبر را روی دست ما گذاشتید و دنبال دنیایتان رفتید. فمَجَجْتُمْ ما بِاَیتُم و دَسَعْتُمُ الذی تَسَوَقْتُمْ. همه‌ی آن‌چه را آموخته بودید به زمین گذاشتید. زیر پا گذاشتید و همه‌ی آن ارزش‌هایی که به گوارایی خورده بودید بالا آوردید. اما بدانید که اگر هر کس که بر زمین است همه‌ی بشریت هم کافر شوند خداوند بی‌نیاز است و همچنان ستوده. شما ضرر می‌کنید نه دین. این‌ها روایت است. این روایت را هم سید مرتضی تو شافی آورده هم سید‌بن‌طاووس در ترائف آورده هم شیخ صدوق در معام‌الاخبار آوردند. مرحوم طبرسی در احتجاج آوردند. بزرگان همه این روایت را نقل کردند.

سید‌بن‌طاووس در ترائف آورده هم شیخ صدوق در معالم‌الاخبار آوردند؟



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha