شبکه افق - 1 آبان 1399

امام عسکری ع ؛ آنکه از درون بند، جهانی را آزاد میکرد (برادری و اخلاق اجتماعی در عرصه عمومی)

شهادت امام حسن بن علی عسکری ع _ نشست (از توحید رزقی تا عدالت اجتماعی ؛ انسان در پناه خدا) _ ۱۳۹۸

بسم‌الله الرحمن الرحیم

عرض سلام می‌کنم محضر سروران عزیز و عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام حسن عسگری(ع). موضوعی که به کار سروران عزیز مربوط می‌شود همچنان مهمترین موضوع و در صدر همه مقولات انسانی است یعنی مسئله تعلیم و تربیت. اولین نکته‌ای که ما را در باب تعلیم و تربیت به آن توجه داده‌اند این است که ساحت وجودی انسان را تقسیم می‌کنند به دو بخش "اندیشه" و "انگیزه". یعنی همه ما و شما در کل زندگی و هر مقطع از زندگی، همین الآن که اینجا نشستیم همین که شما از اصفهان به مشهد آمدید بنده از تهران آمدم، همین عمل ما ترکیبی از انگیزه و اندیشه‌ای است. یعنی یک اتفاقی در ذهن مبارک افتاده، و یک اتفاقی در عرصه ارادة شما، در واقع تعلیم و تربیت، یعنی مدیریت دانسته‌ها و خواسته‌ها. چه می‌دانیم و چه می‌خواهیم. این کل تعریف انسان است. یکی از اشتباهات رایج این است که فکر می‌کنند یک رشته‌ای به نام تعلیم و تربیت داریم که در عرض بقیه رشته‌ها، مثلاً اقتصاد داریم، سیاست داریم، مهندسی، پزشکی، بعد کنارش هم یکی هم رشته تعلیم و تربیت داریم. این خودش منشأ بسیاری از سوء تفاهم‌ها شده است. همه علومی که می‌آموزیم و همه فنونی که می‌آموزیم و مهارت‌ها، همه این‌ها در ذیل تعلیم و تربیت جا می‌گیرد یعنی اصلاً شاید درست‌تر این است که مقسَم همه این علوم را تعلیم و تربیت بدانیم یعنی بگوییم اساساً از تعلیم و تربیت شروع بشود که شامل دو بُعد نظر و عمل است، حالا اصطلاحاً عقل نظری، عقل عملی، حکمت نظری و حکمت عملی می‌گویند که حالا از این هم بززرگان، تفاسیر یکسانی ندارند و عقل نظری ناظر به دانسته‌های ماست و عقل عملی، ناظر به خواسته‌های ماست. یعنی چه می‌دانیم و چه تفسیری از عالم داریم، از خودمان، از دیگران، از زندگی، مرگ، طبیعت، ماوراء الطبیعه، دوم این که؛ حالا بر اساس این تصویر چگونه می‌خواهیم تصمیم بگیریم؟ آنجا تفسیر می‌کنیم این‌جا تصمیم می‌گیریم. آنجا مقطع توصیف‌هاست، این‌جا مقطع توصیه‌هاست. آنجا بحث هست و نیست است، چه هست چه نیست، این‌جا بحث باید و نباید است، چه باید کرد و چه نباید کرد؟ حالا با تعابیر مختلف. پس مسئله اصلی این است بقیه همه علوم از دل این باید بیرون بیایند یعنی نسبت‌شان را با تعلیم وتربیت باید معلوم کنند، باز هم همه این علوم موجود هست، ولی مبنا و معیارش عوض می‌شود، مقصد و هدف تغییر می‌کند بنابراین در روش‌هایش و در اولویت‌ها بخصوص تغییراتی اتفاق می‌افتد و الا همه علوم هستند منتهی همه باید نسبت‌شان را با تعلیم و تربیت بیان کنند. یعنی از ورزش، هنر، سینما، تفریح بگیرید تا علم خانواده، تا علم مهندسی و مکانیک، تا شیمی و فیزیک، فلسفه و کلام، منطق، اخلاق، فقه، اصول، همه این‌ها باید نسبت‌شان را با آن غایت که تعلیم و تربیت انسان است معلوم کنند. یک وقت می‌گویید ما همه این علوم را می‌آموزیم ولی مقسَم ما که ناظر به غایت ما هست تعلیم و تربیت به این مفهوم عامی که انبیاء آوردند که شامل دنیا و آخرت و ابدیت بشود، شامل فرد و جامعه بشود، اصلاً مقصد این نیست چنانکه فیلسوفان تعلیم و تربیت را شما در دنیا دارید که می‌گوید ما اصلاً به آخرت و خدا کاری نداریم حتی به عدالت هم کاری نداریم! ما یک جامعه صنعتی، دموکرات منظم ماهر احتیاج داریم کل نظام آموزش پرورش‌مان و دانشگاه‌هایمان و حتی کلیساهایمان باید در خدمت ساختن یک چنین شهروندی باشد. هدف از تعلیم و تربیت، بله همه‌اش تعلیم و تربیت است اما هدف از تعلیم و تربیت، ساختن این انسان است نه آن انسان. بر اساس این تعریف نه آن تعریف. پس اختلاف‌ها از همین‌جا شروع می‌شود.

حالا ما در محضر حضرت رضا(ع) هستیم از این حدیث ایشان آغاز می‌کنیم و توجه می‌کنیم که فرمودند که «صدیق کلّ امرء عقله و عدوّه جهله» دوست تک تک شما عقل شماست، و دشمنی ندارید جز جهل‌تان. این حدیث امام رضا(ع) که حدیث فوق‌العاده مهمی است هم در عرصه تعلیم و تربیت و هم تبلیغ. اولاً نمی‌فرماید که «عقلٌ کل امرء صدیقه» به این معنا که یک گزاره عادی که عقل شما دوست شماست، بلکه می‌فرماید دوست شما عقل شماست، «صدیق کل امرء عقله» یعنی وقتی که خبر مقدم می‌شود بر مبتدا، به یک معنا دارد افاده حصر می‌کند. مثل این که یک وقت می‌گویید فلانی دوستت است، این می‌گوید خیلی خب این هم یکی از دوست‌هایم هست. یک وقت می‌گویید دوستت فلانی است. حضرت رضا(ع) راجع به عقل و عقلانیت این تعبیر دوم را فرمودند. فرمودند دوست شما عقل شماست، هیچ چیزی غیر از عقل‌تان دوست شما نیست و یک دشمن اصلی دارید و آن جهل شماست. یک اصل مبنایی در حوزه تعلیم و تربیت است، در حوزه سیاست، رسانه، حقوق، اخلاق، خانواده، همه جا این یک اصل است. یعنی از ناحیه عقل نگران نباشید اتفاقاً وقتی نگران باشید که عقل‌ها درست کار نمی‌کند یعنی از عقل نترسید از جهل بترسید، از آگاهی نترسید از ناآگاهی بترسید. منشأ تمام مصیبت‌ها ندانستن و ضعف شعور انسانی است. از شعور و آگاهی نترسید هرچه آگاهی‌ها بیشتر بشود دوستان بیشتر می‌شوند، این جبهه تقویت می‌شود، حق، آشکارتر می‌شود. این مخالف دیدگاه خیلی‌ها در دنیاست بخصوص متدیّنین دنیاست، معنویون، و اخلاقیون دنیا. معمولاً می‌گویند اگر می‌خواهید معنوی باشید خیلی لازم نیست اخلاقی به مسائل نگاه کنید و راجع به همه چیز هی سؤال و بحث داشته باشید! بپذیر! چشم‌هایت را ببند و بیا! امام رضا(ع) دارند خلاف این را می‌فرمایند. می‌فرمایند چشم‌هایت را باز کن و بیا. از آگاهی و از عقلانیت نترسید این پیام حضرت رضا(ع) است. احساس خطر نکنید، از نادانی و جهل بترسید. حالا این جهل دو بخش دارد یکی مربوط به عقل نظری است یعنی همین ناآگاهی و ندانستن. یک جهل هم در حوزه عقل عملی. جهل وقتی در حوزه عقل نظری است یعنی در حوزه ناآگاهی است چیزهایی باید بدانیم و نمی‌دانیم، یا غلط می‌دانیم آگاهی‌های نادرست است. به این جهل می‌گوییم. یک وقت جهل در حوزه عقل عملی می‌آید که اصطلاحاً به آن جهالت می‌گویند نمی‌گویند جهل، می‌گویند جهالت! مثل شک در حوزه عقل نظری می‌گویند شک. در حوزه عقل عملی که می‌آید می‌گویند شکاکیت. یعنی مسئله‌اش ندانستن است بلکه مسئله، خود را به ندانستن زدن است خود را به خواب زدن است. یک وقت خوابی یک وقت خودت را به خواب می‌زنی. خواب و بیداری به حوزه جهل مربوط می‌شود اما خودت را به خواب زدن مربوط به حوزه اراده و عمل می‌شود. خب حالا انبیاء(ع) برای چه آمده‌اند؟ و اهل بیت(ع) برای چه دارند به ما درباره تعلیم و تربیت صحبت می‌کنند؟ این‌ها آمدند ما را از این وضعیت رها کنند. تک تک آیات قرآن که این اوصاف را برای ما می‌گوید «بکل شیء محیط»، هر کدام از این‌ها یک عالمه بار دارد. یعنی در محضر کسی هستی که به همه چیز احاطه دارد. این حرف یعنی چی؟ یعنی فیلم بازی نکن، کلاه خودت را برندار، کلاه بقیه را برندار، ادا در نیاور، ریا نکن، نقشه نکش، همه این‌ها یعنی صدها انجام بده و صدها انجام نده، نتیجه همین «إنّه بِکلّ شیء محیط» است. اگر باور کنیم که به همه چیز احاطه دارد هدف اوست. مبدأ اوست. بقیه آدم‌ها که خیال می‌کنی یک کسی هستند همه‌شان مثل تو یک موجودات بیچاره‌ای هستند از تو هم بیچاره‌ترند! برای چه کسی داری ادا درمی‌آوری؟ چه کسی را می‌خواهی راضی کنی؟ خب این‌ها معنی توحید و شرک، این‌جاها معلوم می‌شود که شرک عملی نه، فقط شرک نظری.

می‌خواهم به بعضی از روایات، از امام حسن عسگری(ع) که روز شهادت این بزرگوار است در باب تعلیم و تربیت عرض کنم و می‌خواهم خواهش کن به این قضیه دقت بفرمایید. ما یک چیزی به نام اخلاق مذهبی و متشرع در ذهن‌مان است که هیچ بخش مهمی از آن هیچ ریشه‌ای در قرآن و سنت ندارد بلکه عادت کردیم. بخش مهمی از آن هم بر اساس تظاهر و نمایش مذهبی است. فکر می‌کنیم جامعه مذهبی این‌طوری است. تصورات خودمان. یکسری کارهایی را گرفتار آن هستیم که نهی شرعی از آن داریم در باب تعلیم و تربیت و سبک زندگی‌مان. من چند نمونه آن را عرض می‌کنم. بعضی از تعالیم امام حسن عسگری(ع) در باب تعلیم و تربیت. فرمودند ما از یک طرف با نگاه توحیدی می‌گوییم هرکسی رزقش را خداوند تقدیر کرده است. می‌گویند هرکسی رزقی دارد و این رزق مقدّر شده و هیچ کس را خداوند بدون رزق به این عالم وارد می‌کند، نه فقط انسان، بلکه گیاهان، موجودات،‌حیوانات، همه این‌ها رزق‌شان تعیین شده است. از یک طرف، یک تفکر این است که رزق چی بوده؟ من الآن بنشینم هیچ کاری نکنم از گرسنگی می‌میرم. کدام رزق؟ اگر دروغ بگویم رزقم بیشتر می‌شود! اگر رشوه بگیرم رزقم بیشتر می‌شود! اگر بخواهم سالم و پاک کار اقتصادی و سیاسی بکنم رزقم کمتر می‌شود! آن وقت این‌ها دو قطبی است مثل این که یک عده قائل به رزق هستند و مخالف فعل هستند، مخالف کار و تلاش هستند یعنی می‌گویند عقل، برنامه ریزی، عرق‌ریزی، نظم، تلاش، این‌ها نقشی در رزق ندارد چون رزق هرکسی را تعیین کرده‌اند. و خدا هیچ کس را هم بدون رزق نگذاشته است! یک کسی هم می‌گوید نه آقا، این چه نگاه احمقانه‌ای است. آن می‌گوید این نگاه توحیدی است اگر کسی برای چیزی جز تقدیر الهی نقشی قائل باشد اصلاً مشرک است، کافر است، این حرف درست است ولی نتیجه‌ای که می‌گیرد باید ببینیم این حرف درست است یا نه؟ یکی هم از آن طرف نگاه مادی و پراگماتیستی، نگاه ماتریالیستی به توسعه و پیشرفت دارد، خیلی خب خدا را قبول داریم ولی قرار نیست که هر روز خدا در کار ما دخالت کند، خدا ما را خلق کرد و رفت تعطیلات، ما هم هر روز چندتا عشق‌الله بهش می‌رسانیم که خلاصه ما با تو دعوایی نداریم! اگر می‌شود به ما صدمه‌ای چیزی نزن! به این فرشته‌ها و اجنه‌ات و دیوها بگو و ارواح خبیثه بگو به ما صدمه نزنند، ما چاکرتیم ولی جان ما فقط مانع ما نشو و بگذار ما کارمان را بکنیم! در زندگی ما هم دخالت نکن، حالا ما را خلق کردی خیلی خب، آخرش هم که ما گیر تو هستیم آخرش هم که گفتی من هرکسی را بخواهم بهشت می‌برم و هرکسی را هم بخواهم جهنم می‌برم، مثل این که ما کاره‌ای نیستیم! حالا اگر بود و ما دیدیم و مردیم و بعد از مرگ اگر چیزی بود حالا هر کاری که بقیه کردند ما هم می‌کنیم! اگر هم چیزی نبود که به احتمال قوی نیست خب هی دیگه، این ساده‌لوحی‌ها و سفاهت‌ها این‌جا چیست که خودمان را هی محروم کنیم از یک عالمه کیف و عشق، و خودمان را بیخودی زجر بدهیم، روزه بگیر، نماز بخوان، انفاق کن، من کار کنم یکی دیگر بخورد! ببینید وقتی مبنا عوض شد، نگاه‌تان عوض شد، منطق‌ها و بایدها و نبایدها هم عوض می‌شود. امام حسن عسگری(ع) می‌فرمایند که جفت‌تان دارید دوتا گزاره را در برابر هم قرار دادید و یک دو قطبی غلط درست کردید. فرمودند توجه به رزقی که برای تک تک شما مخلوقات خداوند تضمین شده، هرگز معنایش این نیست که حق دارید کاری نکنید و چیزی از وجوب کار بر شما کم نمی‌کند. امام حسن عسگری(ع) فرمودند – مکتب اهل بیت این است – فرمودند باید این دوتا را با هم بفهمید یک کاسه! 1) خداوند رزّاق است، 2) کار کردن بر من واجب است. باید تلاش کنم، شرعاً باید تلاش کنم. اصلاً اگر بدون تلاش چیزی را بخوری برای تو نیست و حق تو نیست، مگر پیرمرد و گرفتار باشد، که آن بحث دیگری است. هرکسی در این عالم باید کاری بکند، هرکس هیچ کاری نکند و بخواهد فقط بخورد، این دارد رزق کس دیگری را می‌خورد و حرام است. این مکاسب محرّمه شغل‌هایی است که بدون این که شما خدمتی به جامعه بکنید دارید از جامعه می‌خورید. اصلاً محرّمات اقتصادی اسلام، همه‌اش همین‌هاست: غصب، سرقت، احتکار، گرانفروشی، ربا، همه این‌ها چی‌اند؟ یعنی این که شما بدون این که خدمت به کسی بکنی و کاری انجام بدهی داری می‌خوری. اسلام می‌گوید این‌ها حرام است و خط قرمز است. باید کار کنی و در ازای آن بخوری. حالا یا کار یدی است، کار علمی است، کار مدیریتی است، یک کاری باید بکنی و یک خدمتی باید به جامعه بکنی. یک مشکلی از مردم را نیازهای دنیوی و اخروی فرد یا جامعه را باید حل کنی. و الا لقمه‌ای که می‌خوری حرام است. خب این چطوری است؟ این چه مکتبی است که هم وجوب عمل و تلاش، و عرق‌ریزان را یک امر شرعی و عقلی می‌داند، و تولید ثروت و تولید کار را یک عمل دینی می‌داند، و هم از آن طرف، صددرصد معتقد است که این کار من نیست مستقلاً که رزق من را می‌آورد، من مرزوق هستم، من مخلوق هستم. می‌گوید من الآن خودم یک کاری کردم خوردم به خدا چه ربطی داشت؟ موحد می‌گوید خودت کی هستی؟ تو کی هستی؟ ‌آگاهی چیه؟ اراده چیه؟ این دستت چیست؟ این آب چیست؟ این قدرتی که به تو داده از کجا آمده؟ تو اصلاً هیچ کاره‌ای. همه چیز از اوست. نگاه توحیدی این است «إنا لله» ما برای خداییم، ما برای توییم، ما اصلاً مِلک توییم «و إنّا إلیه راجعون» و همه داریم به محضر تو می‌آییم. «إنا لله و إنّا إلیه راجعون» یعنی چه؟ ما به هرچه داریم همه‌مان مال توییم و برای خداییم. ما ملک هستیم. ما اصلاً صاحب چیزی نیستیم، تو صاحب مایی. و همه داریم به محضر تو می‌آییم. خدایا ما داریم می‌آییم، «إنّا إلیه راجعون» یعنی ما داریم می‌آییم. و برای لقاءالله ما در این عالم آمدیم. اصلاً فلسفه زندگی در این عالم، قرآن می‌فرماید لقاءالله است. «یا أیّها الإنسان إنّک کادح إلی ربّک کدحاً فمُلاقیه» ای انسان تو این‌جا مشغول یک سلویک رنج‌آلود هستی به سوی پروردگارت، داری به سمت یک قرار ملاقات می‌روی. اصلاً فلسفه زندگی، یک قرار ملاقات است. پس یکی این روایت که چقدر این نقش دارد، یکی بُعد تعلیم دارد و یکی بُعد تربیت. همین جمله امام حسن عسگری(ع)؛ تعلیم این است که به عالم نگاه توحیدی داشته باش، هرکس هرچیز مصرف می‌کند رزق الهی است هیچی برای هیچ کس نیست. 2) در حوزه تربیت؛ اما یک وقت از این نگاه توحیدی و معنوی برداشت صوفیانه و تنبلی و مفت‌نخوری نکنید! یک وقت نگویید اگر خدا رازق است من هم موحدم، مگر خدا نگفته که رازق است؟ خب همان خدا گفته بر تو واجب است باید بلند شوی عرق بریزی، باید بدوی و تلاش کنی، باید شب خسته خانه بیایی.

آقا یک روایتی دیدم، از امام(ع) پرسیدند که یک عده هستند این‌قدر گرفتار فقر و گرفتاری هستند از صبح هوا تاریک است باید برود بیرون کار کند، عرق بریزد، زحمت بکشد و آخرشب خانه برگردد و خسته بیفتد، این اصلاً کی فرصت دارد برای تعلیم و تربیت برود؟ برای کلاس و استاد و مطالعه، کی فرصت دارد؟ تکلیف این‌ها چه می‌شود؟ امام(ع) فرمودند – این را خوب گوش کنید – فرمودند قطرات عرقی که از پیشانی این آدم‌های زحمت‌کشی که می‌ریزد مثل قطره خون شهید، مقدس است و خداوند گناهان بسیاری از آدم‌های زحمت‌کش را شب که می‌شود گناهان همان روزشان را بخشیده است بخاطر زحمت‌کشی. کسی که شب به خانه می‌آید برای این که نان حلال و مشروع برای خانواده‌اش تأمین کند، خیانت نکرده، زحمت کشیده، خسته و کوفته می‌آید و بیهوش می‌شود می‌افتد، امام(ع) فرمودند گناهان این هم بخشیده شد، این وسط‌ها آدم یک گناهی می‌کند... حق‌الله را خداوند می‌بخشد. خیلی روایت مهمی است. روایت دیگری دیدم که گناهانی هست که هرچه توبه کنید خداوند نمی‌بخشد باید بروید کار کنید. نمی‌دانم این را شنیدید یا نه؟ این‌ها در حوزه تعلیم و تربیت خیلی مهم است. گناهانی هست که استغفار آن کار است، یعنی باید بروی زیر آفتاب عمله‌گی کنی، عرق بریزی، به مردم خدمت کنی، خسته بشی، گرسنه بشی، ناخوش و مریض بشوی و بیفتی. آن گناهانی است که با استغفروالله بخشیده نمی‌شود. با کار بخشیده می‌شود باید بروی زحمت بکشی. این‌ها خیلی مهم است. قطره عرق کارگر زحمت‌کش را اهل بیت(ع) کنار قطره خون شهید و کنار اشک عابد نیمه‌شب گذاشته‌اند. فرمودند سه‌تا قطره مقدس. سه قطره مقدس، عرق کارگر، خون شهید، اشک انسانی که در محضر خداوند ایستاده و مشغول عبادت است.

روایت دیگر از امام حسن عسگری(ع)؛ مناسبات اخلاقی و انسانی – باز این برخلاف آن چیزی است که بین ماها رایج است – امام حسن عسگری(ع) فرمودند بهترین انسان‌ها و برادران شما، انسان‌هایی هستند که زشتی‌های شما را یادداشت نمی‌کنند ولی خوبی‌هایتان را مدام به یاد می‌آورند. این‌ها بهترین دوستان و برادران شما هستند. یعنی امام حسن عسگری(ع) می‌فرمایند روابط انسانی را به این سمت ببرید که همه نگاه مثبت به هم داشته باشند، و هیچ کس نگاه منفی نداشته باشد، منفیات همدیگر را نبینید، فراموش کنید، مثبتات یکدیگر را کاملاً حفظ کنید. در حالی که خیلی از ماها، - امثال خود من – یعنی من مکرر افرادی در ذهنم می‌آید که هیچ خوبی‌ای از آن‌ها یادم نمی‌آید با این که می‌دانم این‌ها به من خوبی کردند ولی خوبی‌هایی که من به آن‌ها کردم همه‌اش را یادم هست، بعد بدی‌هایی که او به من کرده یادم هست، ولی بدی‌هایی که من به او کردم یادم نیست! خب این یعنی، امام حسن عسگری(ع) می‌فرمایند در یک زاویه کجی ایستادی و داری به دیگران کجکی نگاه می‌کنی. نگاهت را به انسان تغییر بده! این یک حوزه تعلیم و تربیت است. یک بحث مهم در حوزه تعلیم و تربیت است. فرمودند از نظر ما یک برادر خوب، یک خواهر خوب، یک انسان شریف، کسی است که خدماتی که به دیگران می‌کند فراموش کند، صدماتی که دیگران به او زدند فراموش کند، اصلاً کلاً فراموش کند. متقابلاً صدماتی که خودش به دیگران زده، و خدماتی که دیگران به او کردند، همه این‌ها در ذهنش بماند و به آن طرف بگوید، بگوید که آقا شما به من خیلی خوبی کردید. من یکی از دوستان را داریم که کم او را می‌بینیم، ولی هر وقت ما را می‌بیند بنده خدا... ما یک وقتی اصلاً یادمم نیست، یک کاری برای ما اصلاً هزینه‌ای نداشته، احتمالاً برای خدا هم نبوده یادم نیست کی بود و چه بود، این هر بار ما را می‌بیند هی یادآوری می‌کند که شما خیلی آدم فلانی هستی فلان خدمت را به ما کردی، من هم اصلاً یادم نمی‌آید که چه بوده؟ نه این که عمداً فراموش کرده باشم، مثلاً احتمال می‌دهم اصلاً این کار را نکرده باشم، این احتمالاً یا توهم می‌زند یا نمی‌دانم چه بوده؟ هر بار می‌گوید. بعد یک روز احساس کردم چقدر دلم می‌خواهد هر روز این را ببینم! که هر روز از من تعریف کند و بگوید تو خیلی آدم خوبی هستی.

این تعبیر امام حسن عسگری(ع) است، که می‌فرمایند انسانی که ما می‌خواهیم تربیت بشود انسان مُسلم، انسان شیعی، کسی است که بدی‌ها را اصلاً ثبت نمی‌کند، همه را خوب می‌بیند، به همه حُسن ظن دارد. دیدید ما توی یک جامعه که می‌آییم می‌گوییم آقا مواظب باش همه یا گرگ هستند یا روباه هستند یا کفتار هستند مراقب باش تو را نخورند! دیدید بعضی‌ها می‌گویند له کن اگرنه لِهت می‌کنند! بخور اگرنه می‌خورند! بزن اگرنه تو را می‌زنند! امام حسن عسگری(ع) می‌گوید این نگاه، اصلاً نگاه توحیدی نیست بلکه عکس آن است. تازه امام حسنی که تمام عمرش را در حبس و حصر بود. هیچ امامی مثل امام حسن عسگری(ع) تقریباً همه عمرش را در بازدداشت خانگی یا بازدداشت در زندان نبوده است. و ایشان هم در جوانی شهید شدند. امام حسن عسگری(ع) 28 سال عمر کردند؛ و از 22 سالگی ایشان عملاً رهبری کردند منتهی از داخل حبس و حصر، شبکه عظیم علوی‌های انقلابی عدالتخواه و شیعیان را در سطح جهان اسلام رهبری کردند. به حدی که دیگر حکومت ایشان را تحمل نکرد و شهیدشان کردند.

این تعبیر ایشان که فرمودند برای شما تعریف کنم وقتی می‌گویند «إنّما المؤمن اخوه» به شما بگویم برادر کیست؟ در مسجدهایتان این‌طور آدم‌ها را تربیت کنید و خودمان این‌طور باشیم. فرمودند برادر کسی است که گناه تو را فراموش کند، نیکی‌های تو را همیشه به یاد بیاورد. یعنی چی؟ یعنی همه را خوب ببیند، به همه خوش‌بین باشد، خوش‌بین معنی‌اش ساده‌لوح نیست. ساده‌لوح نباشی که کلاهت را بردارند ولی خوش‌بین باش! امام حسن عسگری(ع) می‌فرماید بنای‌تان این باشد، هرکس را می‌بینید هر انسانی را می‌بینید بگویید اصل بر این است که این آدم خوبی است. این آدم شریفی است، این آدم درستی است، مشکلی اگر هست احتمالاً در من است، من مشکل دارم، این آدم خوبی است. درست برعکس کسانی که همه را سیاه و پلید می‌بینند. می‌رود توی بازار، توی ذهنش این است که همه این‌ها دزدند. هرکس هر حرفی می‌زند توی ذهنش این است که همه‌شان دروغ می‌گویند. بعد خودش هم شروع به دروغ می‌کند، بعد می‌بینی اتفاقاً خودش دزد است! در عالم سیاست، همین‌طور. باید مراقب باشیم اما کلاه سرمان نرود.

باز ببینید در حوزه تعلیم و تربیت، این تعریف امام حسن عسگری(ع) را دقت بفرمایید. فرمودند که وقتی می‌خواهید همدیگر را نصیحت کنید آ‌گاهی بدهید در حضور جمع کسی را نصیحت نکنید، جلوی بقیه شروع نکن کسی را تربیت کنی که تو مشکل اخلاقی داری،‌ همه هم نگاه کنید این مشکل اخلاقی دارد، من هم می‌خواهم تو را درست کنم! بیا جلو من می‌خواهم تو را تربیت کنم و ادب کنم! امام حسن عسگری(ع) فرمودند روش ما این نیست، هرگز هیچ کسی را جلوی کس دیگری را نصیحت نکنید،‌ فقط در خلوت. یعنی چه؟ این تعبیر امام حسن عسگری(ع) یعنی این که تربیت با تحقیر قابل جمع نیست. یعنی تو نمی‌توانی یک انسانی را تحقیر کنی و تربیتش کنی. چون تحقیرش که می‌کنی، کرامت را از او می‌گیری، کرامت را که از او گرفتی یعنی تو موجود بی‌ارزشی هستی. کسی که خودش را بی‌ارزش دید و احساس کرد بی‌ارزش شده، حرمتی برای خودش قائل نیست، این اصلا‍‍ً پذیریشی ندارد. چی می‌خواهی به من یاد بدهی؟ اصلاً من کی هستم تو کی هستی؟ اصلاً من برای چی باید از تو چیز یاد بگیرم؟ این هم دقت کنید ما باز در این عرصه تعلیم و تربیت و آموزش، از توی کلاس‌ها و جاهای دیگر، چقدر مخاطب را گاهی تحقیر می‌کنیم. حالا بعضی‌ها که در کلاس فحش می‌دهند هیچی بماند! ولی تحقیر؛ امام حسن عسگری(ع) فرمودند که ما مطلقا این شیوه را نمی‌پسندیم. یعنی اصل، حفظ کرامت انسان است. باید انسان، محترم باشد. با توهین و تحقیر، نمی‌شود کسی را وارد مسیر حق کرد، می‌شود او را منافق کرد، او را بترسانی ریاکاری کند، چهره دوم و سوم از خودش بسازد، اما هرگز نمی‌شود انسان، تحقیر بشود و هدایت بشود! فرمودند هدایت باید با تکریم باشد. یعنی اگر احساس کند یک کسی ایستاده و دارد از بالا به پایین با او حرف می‌زند، آقا به بچه خودت هم نمی‌توانی بگویی بنشین این‌جا من می‌خواهم این را به تو بگویم! مخصوصاً یک مقدار هم که بزرگتر می‌شود، چون یک وقت کم‌کم توی روی تو می‌ایستد یا می‌گوید خیلی خب حرفت را بزن تمام شد؟ به خودش می‌گوید حرفت را بزن برو دنبال کارت!

امام حسن عسگری(ع) می‌فرمایند این یعنی اگر به انسانیت انسان احترام نگذاری نمی‌توانی هیچ مسیر حقی را در جامعه پیش ببری. انسان نباید توهین ببیند. من روایات زیادی را از ایشان یادداشت کردم اما فرصت نیست. امام حسن عسگری(ع) می‌دانید که در همان حالتی که در حصر و حبس بودند که اصلاً ایشان را بردند وسط پایگاه نظامی بزرگترین قدرت جهان آن موقع (بنی‌عباس) البته در زمان ایشان خیلی ضعیف شده، جنگ‌های داخلی شده، چهارتا خلیفه پشت سر هم، در مدت کوتاهی با کودتا علیه همدیگر کشته شدند و یک جنگ و گریز است. ولی در همان شرایط، امام حسن عسگری(ع) که ارتباطات‌شان کلاً تحت کنترل است و یک اختناق فوق‌العاده شدید و کم‌نظیر بین کل اهل بیت(ع) است، در آن دوران، که غیر از این که از بچگی همه چیز ایشان تحت کنترل بوده، چون متوکّل امام هادی(ع) را که بازدداشت کرده، آن موقع امام حسن عسگری(ع) که کودک بودند آوردند! یعنی ایشان از کودکی در پادگان بزرگ شده است خیلی مهم است و همان جا در 22 سالگی بعد از شهادت پدر، به رهبری رسیده است و شش سال در زندان و زیر نگاه‌ها و چشم‌های امنیتی و اطلاعاتی قوی‌ترین رژیم دنیا ایشان توانسته یک شبکه عظیم ضد حکومتی را رهبری کند. من چند نکته را که در حوزه تربیت عملی امام حسن عسگری(ع) است بگویم، حالا جدا از روایات که خیلی هم زیاد است، با این که ایشان به شدت سانسور شدند، یکی دو نمونه را ببینید که ایشان چطور توانسته‌اند در سخت‌ترین شرایط تعلیم و تربیت بکنند و کادرسازی بکنند، شاگردان خاصی را تربیت کردند، مکاتبات ایشان کلاً تحت کنترل است. اصلاً یکی از روش‌های انتقال مکاتبه، از طریق جناب عثمان‌بن‌سعید است که شغل او روغن‌فروش است، می‌دانید این یک پوششی بود که بسیاری از مکاتبات و نامه‌های مخفی امام حسن عسگری(ع) توسط ایشان در ظرف‌های روغن طوری تعبیه می‌شد یا آن زیر جاسازی می‌شد که یک طوری از وسط نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و نگهبان‌ها عبور می‌دادند و این پیام امام حسن عسگری(ع) با فاصله بسیار کوتاهی از شمال آفریقا تا خراسان و مرزهای چین و هند، و از جنوب اروپا یعنی آندلس، اسپانیا، تا یمن منتقل می‌شده است. یعنی 4- 5تا قرارگاه را امام حسن عسگری(ع) در همین وضعیت دارند رهبری می‌کنند. از نظر مباحث معنوی ایشان، کراماتی که از ایشان سر زده، سه تا از این خلفا را امام حسن عسگری(ع) که ایشان را تهدید به قتل هم کردند و یاران‌شان که ترسیدند می‌گویند که فلانی را نترسید، این تا سه روز دیگر می‌میرد! در یک روایتی دیدم که ایشان ختوماتی برداشتند، ختمی برداشته بودند که این خلیفه نماند و خیلی صدمه می‌زند و به اصحاب‌شان فرمودند که انشاءالله تا 3 روز دیگر اثر آن را خواهید دید و رأس 3 روز، این در اثر کودتای داخلی به طرز خیلی فجیع و توهین‌آمیزی کشته شد. خودشان با خودشان، جنگ داخلی بین بنی‌عباس افتاده بود و کم‌کم بخش‌هایی از جهان اسلام از سلطه این‌ها بیرون آمد. می‌دانید در زمان امام حسن عسگری(ع) می‌ترسیدند ایشان از حصر و بازدداشت پادگان و زندان بیرون بیاید، چون تقریباً از نقاط مختلفی شیعه، قیام مسلحانه کرده بود و حکومت‌های علوی تشکیل شده بود. جناب علی‌بن‌زید، علی بن زید بن علی، در کوفه، عراق، جنوب عراق، قیام مسلحانه کرد جدا کرد. آن صاحب الزنج که قیام بردگان بود، زنگی‌ها قیام کردند برده‌های سیاهپوست که ایشان ادعا کرد، می‌گویند درست هم نبود ولی برای این که مردم را جمع کند ادعا کرد که من از سادات اهل بیت هستم، فرزند علی‌ام، و امام حسن عسگری(ع) در سامرا در بازدداشت هستند، این در بصره قیام می‌کند، استان بصره عراق، و استان خوزستان ما، یعنی اهواز،‌ آبادان، آنجا، همه را این یک حکومت با گرایش علوی، یک حکومت برده‌ها، و همه این‌ها می‌روند مثل رابین‌هود ( که خارجی آن می‌شود) ولی داخلی‌اش عیاران ما هستند، این‌ها عین رابین‌هود و عیاران بودند می‌رفتند پول‌های این‌ها را می‌گرفتند خانه‌های سرمایه‌دارها و برده‌دارها را همه را مصادره می‌کرد و بین برده‌ها تقسیم می‌کردند و پرچم‌شان هم پرچم اهل بیت(ع) بود و 15 سال در چندین جنگ، ارتش حکومت را این‌ها شکست دادند. بعد یکی می‌آید به امام حسن عسگری(ع) می‌گوید آقاجان این می‌گوید از شماهاست؟ شما در این قضیه نقشی ندارید؟ امام حسن عسگری(ع) می‌گوید من که همیشه تحت کنترل شما هستم در بازدداشتم، در بصره یک کاری شده به من چه ربطی دارد؟ حتی آن‌جا می‌گویند نه ما ایشان را نمی‌شناسیم و ایشان جزو اهل بیت هم نیست، چون ظاهراً همین‌طوری بیخودی گفته بود از اهل بیت هستم چون مردم قیام می‌کردند. یعنی داخل ایران، بخش‌هایی را از دست دادند، شمال ایران، شیعیان زیدی قیام کردند آن دایی کبیر که از نسل و اولاد امام حسن(ع) هستند قیام کردند، شمال ایران، حکومت علوی تشکیل داده بودند، طبرستان که در یمن، حکومت شیعی تشکیل شده بود. در استان بصره و خوزستان ما شده بود، در غرب شده بود، در شمال آفریقا شیعه حکومت تشکیل داده بود، حکومت بنی‌عباس ضعیف شده بود، و جنگ‌های داخلی بود. در این شرایط می‌ترسیدند که اگر یک لحظه کنترل امام حسن عسگری(ع) از دست‌شان در برود و بیرون بیایند و از سامرا مخفیانه خارج بشوند حکومت قطعاً سرنگون می‌شود. ببینید قدرت در حوزه تعلیم و تربیت سیاسی، و نفوذ و مدیریت سیاسی ایشان عمل می‌کردند. حتی کسانی که داخل نمایندگان حکومت مرکزی بودند در نقاطی مثل ایران، مثلاً طاهریان، یک نامه‌ای دارند امام عسگری(ع) به نوة همان طاهر، بنیانگذار سلسله طاهریان در ایران، که حکومت، بدبین بود و می‌گفت احتمالاً این‌ها گرایش شیعی دارند ولی خب تابع بغداد بودند. امام حسن عسگری(ع) نامه‌ای به او می‌نویسد و می‌گوید شما در دستگاه این‌ها هستید این‌ها طاغوت هستند، فریب شعارهای اسلامی‌شان را نخورید! بله این‌ها هم جزو بنی‌هاشم هستند. می‌دانید بنی‌عباس هم جزو بنی‌هاشم هستند برخلاف بنی‌امیه! این‌ها می‌گفتند که حکومت اهل بیت اهل بیت که می‌گفتند مردم ایران و خراسان آمدند بنی‌امیه را سرنگون کردند اهل بیت اهل بیت گفتند پرچم سیاه بنی‌عباس هم، قول مشهوری است که به عنوان عزای سیدالشهداء و انتقام کربلا بوده است ولی بعد که حکومت سقوط کرد و قدرت دست‌شان افتاد گفتند منظور ما از اهل بیت، خودمان بودیم ما هم جزو بنی‌هاشم هستیم ما خودمان را می‌گفتیم نه این‌ها را. خب این توطئه‌ها و اتفاقات می‌افتد. بعضی از کسانی که داخل این حکومت هستند مثلاً صفّاریان در ایران که یعقوب لیث آمدند، این‌ها با حکومت کلاً ناسازگار هستند امام حسن عسگری(ع) به این نوة طاهر می‌نویسند که این حکومت طاغوت است، همکاری با این‌ها حرام است و ما از خداوند می‌خواهیم که این‌ها سرنگون بشوند مطلقا نباید با این‌ها همکاری کنید. و شورش پشت شورش! شیعیان اسماعیلی، شیعیان زیدی. و شیعیان انحرافی در آن دوران داریم. ببینید امام حسن عسگری(ع) با متفکّران ایرانی به زبان فارسی بحث می‌کردند. با ترک‌ها به زبان ترک، با هندوها و بودایی‌ها به زبان هندی بحث می‌کردند. در همان حالت بازدداشت و حصر باز هم مواردی بود. شبکه ارتباطی، شبکه وکالت، مخفی در کل جهان اسلام عمل می‌کرد. انتقال پول، انتقال اسلحه، تربیت و کادرسازی نیرو، ارتباط با حکومت‌های شیعی که تشکیل شدند، و بعد همه می‌دانستند بین شیعه رایج است که فرزند ایشان آن منجی و ناجی بزرگ است و به شدت تحت کنترل بودند ولی ایشان طوری مدیریت کردند که حکومت نفهمید که اصلاً حضرت حجت(عج) چه زمانی به دنیا آمد؟ جنگ داخلی در حکومت راه می‌افتد هم در بغداد و هم سامرا، که چهارتا خلیفه پشت سر هم، هر کدام یک سال، دو سال، سه سال حکومت می‌کنند کودتا پشت کودتا، شاخه بنی‌عباس، یک شاخة ایرانی داشتند که زمان مأمون به قدرت رسیده بودند یک شاخه عرب و بغداد داشتند که زمان متوکّل بودند و بعد از همان زمان، شاخه ترک آمدند که دیگر عملاً قدرت دست آن افسرها و نظامی‌ها افتاد. این‌ها سر کار بودند تا این که شیعه در آن زمان، کم‌کم همزمان با امام حسن عسگری(ع) یا بعد از شهادت ایشان در عصر غیبت صغری، چندین حکومت بزرگ تشکیل می‌دهد که بعد در غرب فاطمیون هستند، فلان‌جا شیعیان زیدی و شیعیان اسماعیلی، یک مرتبه کل کشور را دارند می‌گیرند. حکومت بنی‌عباس فقط محدود در خودِ بغداد و بخشی از عراق و بخشی از ایران شده است، بقیه را از دست داده‌اند. این‌ها مدیریت سیاسی اهل بیت(ع) از جمله امام حسن عسگری(ع) است. از داخل زندان و تحت کنترل آن‌ها ایشان دارند این کار را انجام می‌دهند. آن نمونه‌ای که خواستم راجع به مسئله تعلیم و تربیت بگویم: 1) جریانات انحرافی شیعه بوجود آمدند، غلات و انحرافیون شیعه؛ که هر کدام از پیروان و یاران اهل بیت(ع) رفتند خودشان برای خودشان دکان باز کردند. دقت کنید الآن هم ما این مسائل را داریم. آخرین نکته‌ای که عرض می‌کنم با دوتا مثال خواهش می‌کنم دقت کنید، ما کسانی را داریم از نزدیک‌ترین افراد به اهل بیت(ع) که مورد اعتماد بودند و خیلی هم خدمت کردند، و بعد این‌ها خیانت کردند. وجوهات شرعی را بالا کشیدند و دزدی کردند. وقتی امام شهید می‌شد، مسموم می‌شد یا زندان می‌افتاد برای خودشان دکان باز کردند. ادعای مهدویت کردند، ادعای این که، امام صادق(ع) یکی از نزدیکان‌شان مورد اعتمادشان بوده، همه جا یکی از سخنگویان امام صادق(ع است، وقتی امام صادق(ع) یک بازدداشت موقتی شدند این فکر می‌کند شهید شدند بعد شروع می‌کند یک چیزهای دیگری می‌گوید و اموال را بالا می‌کشد! امام صادق(ع) که شهید شدند این آدم که از نزدیک‌ترین یاران امام(ع) بوده، مثل شورای انقلاب، از اطرافیان نزدیک امام صادق(ع) است. این ابوالخطاب که چه کار کرده؟ کل اموالی که دستش بود بالا کشید با آن سوابق علمی و علمایی و انقلابی‌اش همه وجوهات شرعی را بالا کشید و گفت حق ماست، حق خودم هست، زحمت کشیدم. بعداً کم‌کم ادعا کرد که جعفربن‌محمد یعنی امام صادق(ع) اصلاً پیامبر بوده! حالا ایشان شهید شدند و به امام صادق(ع) خیانت کرده است. امام صادق(ع) به اصحاب خاص گفته بودند این مرتد است، این منحرف است، به همه بگویید کسی با این رابطه نداشته باشد. بله، ایشان گفت امام(ع) پیامبر بوده، بعد از مدتی گفت نمی‌خواستم بگویم جعفربن‌محمد امام صادق خدا بوده و من هم پیامبر اویم! همین که مسیحی‌ها راجع به حضرت مسیح(ع) می‌گویند که پسر خدا پایین آمد! زمان امام هادی(ع) این کارها شده که امام هادی(ع) بعضی از این خائنین از نزدیکان‌شان را هرچه تربیت کردند، تذکر کردند، اصلاح کردند اثر نداشت گفتند به همه شبکه‌های شیعه بگوید فلانی و فلانی و فلانی این‌ها خیانت کردند و بعد دیدند این‌ها دارند یک گروهی از شیعه را منحرف و بی‌دین و فاسد می‌کنند حتی امام هادی(ع) از توی زندان حکم اعدامش را صادر کردند، زمان امام حسن عسگری(ع) همین اتفاق‌ها افتاد. فرقة نُمیریه یا نُصیریه درست است این علوی‌هایی که الآن در سوریه و ترکیه هستند این‌ها همه شیعه بودند و گرایشات انحرافی افراطی شیعه که بعضی‌هایشان علی را خدا می‌دانند یا علی(ع) را پیامبر می‌دانند و اهل نماز و روزه هم نیستند با یک نوع تصوف‌ها و عرفان‌های انحرافی منهای شریعت هست. محمدبن‌نُصیر نُمیری، الآن ده‌ها میلیون پیرو دارد. شیعه‌های منحرف شده، ولی مستضعف فکری هستند. اثری از اسلام شیعه نمی‌دانند این‌ها شیعه بودند در اثر این‌طور آدم‌ها منحرف شدند. در کوفه، اسحاقیه، فرقة اسحاق‌بن‌محمد نخعی، که این‌ها از یاران اهل بیت(ع) بودند بعد برای خودشان دکان باز کردند. همین الآن ما چندتا امام زمان در زندان داریم؟ زن امام زمان الآن در زندان است، حضرت خضر در زندان است، دو – سه‌تا خدا در زندان داریم. فیلم‌هایش هست، ایستاده پیروانش آمدند روی پایش افتادند پایش را سجده می‌کنند و پایش را می‌بوسند، قشنگ خدا از همین لباس‌های معمولی ما هم پوشیده، جوراب هم پایش نبود پایش را می‌بوسیدند. ما الآن خدا و پیغمبر، همه چیز در زندان داریم. این را به جای این که بگیرید همه را در یک سالن به جان بیندازید ببینیم به هم چه می‌گویند؟ یواشکی فیلمبرداری کنیم. او که می‌گوید خدایم توضیح بدهد این که می‌گوید پیامبرم آیا تو فرستادی‌اش؟ بعد شما الآن سه چهارتا امام زمان هستید کدام‌تان امام زمان هستید و کدام‌تان دروغید؟ نبیّ کیست، متنبّی کیست؟ خودشان را بفرستید با همدیگر... آن آخر آخرش یک خدا و یک پیامبر و یک امام زمان بیرون بیاید! و به شما بگویم ما الآن در همین طلبه‌ها آدم‌های نادان این‌طوری مرید این‌ها داریم. من چند سال پیش از یک جلسه‌ای بیرون آمدم دیدم کنار دیوار،‌ میز گذاشتند، نمی‌دانم چی یمانی است، آن طرفش یک سید حسنی است، همین‌طور سه چهارتا امام زمان و نایب امام زمان و سخنگوی امام زمان و بچه امام زمان بود! این‌ها یک عده معمم، طلبه‌های نادان جوان باورشان کردند. من در مسیر اربعین رفتم دیدم یکی از این‌ها موکب دارند! بعد یک طلبه ایرانی آمده به من می‌گوید که آقا بیعت نمی‌کنی؟! با امام زمان بیعت کنیم! گفتم من خودم با حضرت ارتباط دارم هر وقت لازم باشد بیعت می‌کنم ما خودمان این کاره‌ایم! در همین قم، زمان امام حسن عسگری(ع) که قم یکی از پایگاه‌های شیعه بوده است. شما علی‌بن‌حَسَکه را می‌بینید که یک فرقه‌ای به همین نام بین شیعه درست کرده است. یک بخشی از شیعه‌ها را منحرف کرده است. الآن هم ما گرفتار این‌ها هستیم. به اسم عرفان، به اسم معنویت، به اسم ارتباط با امام زمان، به اسم ذکر خاص به تو بدهم! همان زمان هست. امام حسن عسگری(ع) از یک طرف با انحرافات و خیانت‌های داخل شیعه درگیر هستند، از یک طرف یک جریان‌های روشنفکری و فلسفی و ترجمه‌زده‌ای پیش آمده است – این را به شما بگویم خیلی جالب است در حوزه تعلیم و تربیت – شما اسم جناب کِندی را شنیدید در تاریخ فلسفة اسلامی، می‌گویند ایشان اولین فیلسوف است. یعنی ایشان اولین کسی است که یعقوب کِندی، اولین کسی است که کتب فلسفه یونانی را غربی و شرقی را به عربی ترجمه کرده و در این باب بحث کرده و تعلیقه زده و حاشیه زده است. خب، منتهی یک آدم اهل دانش و اهل ترجمه و نواندیشی است ولی یک نکته به شما بدهم، از عکس‌العمل امام حسن عسگری(ع) آدم می‌فهمد که این آدم یک آدم منصفی بوده، آدم مریضی نبوده است. پس این که امام حسن عسگری(ع) به زبان فارسی، هندی، ترکی، به زبان‌های اروپایی صحبت دارند، به زبان بلغاری، به زبان‌های اروپایی که آن موقع ارتباط بوده، به زبان‌های شرقی، به همه زبان‌ها بحث می‌کردند که این در حوزه تعلیم و تربیت یک آموزشی است که آقا با هر مکتبی، با مبانی خودش آشنا باش و به زبان خودش بتوانی با آن‌ها بحث کنی. این‌ها رهبران ما بودند. جهانی می‌اندیشیدند و جهانی عمل می‌کردند. سعه صدر، ادب، قدرت، از یک طرف، داخل خود شیعه و اهل بیت(ع) خائن داشتند، جعفر کذّاب کیست؟ برادر ایشان است. جعفر پسر امام معصوم، برادر امام معصوم، عمومی امام زمان(عج)، طبق بعضی از نقل‌ها اصلاً ایشان الکلی بوده، مشروب می‌خورده، نماز درست و حسابی نداشته، اختلاس و دزدی به اسم وجوهات اسلامی و شرعی اهل بیت گاهی می‌کرده است. با این که ایشان هم بازدداشت شده و یکی دو بار با بازدداشت امام حسن عسگری(ع) ایشان هم بازدداشت شده است. امام حسن عسگری(ع) یک برادر به نام حسین دارند که به حسن و حسین، به این‌ها حسنین یا سبطین می‌گفتند به یاد سبطین امام حسن و امام حسین(ع)، برادری به نام محمد دارند که قبل از ایشان از دنیا رفتند، و این جعفر؛ جعفر کسی است که بازدداشت شده و زندان هم رفته است، ولی بعد از آخرین بازدداشت که هر دوی این‌ها را رها می‌کنند چند روز بعد امام حسن عسگری(ع) شهید می‌شوند ولی جعفر با حکومت همکاری می‌کند. بعد هم حکومت به او می‌گوید برو به جنازة ایشان نماز بخوان، که مصادره کنند حکومت بگوید ما که نبودیم،‌ ما بهترین تیم پزشکی‌مان را فرستادیم! قاضی القضات رئیس قوه قضاییه‌مان را فرستادیم که ایشان مریض هستند ایشان مواظب باشند به لحاظ حقوقی، پزشکی، همه چیز. خیلی خب این کارها را کردی ولی قبلش تیم ترور و زهرت را فرستادی بعداً این‌ها را فرستادی. خب حالا جعفر آمده به جنازة امام حسن عسگری(ع) نماز بخواند که یک دفعه حضرت مهدی(عج) می‌دانید ایشان مخفی می‌دانند امام زمان(عج) تمام زندگی‌شان در غیبت صغری مخفی و زیرزمینی بوده است. چند سال غیبت صغری طول کشید؟ در این هفتاد سال تقریباً هفت دهه، ایشان کلاً زندگی مخفی داشتند از این شهر به آن شهر، از این منطقه به آن منطقه تحت تعقیب بودند. از کودکی مخفی بودند. امام حسن عسگری(ع) فقط به 30- 40 نفر از خاصان خاص ایشان را نشان دادند و هیچ کس از شیعه خبر نداشت که ایشان به دنیا آمده و نظر به ایشان است چون حکومت منتظر بود که با ایشان همان کاری را بکند که فرعون با موسی کرد. حالا آن تعبیری که، می‌خواهم برخورد با کِندی را عرض کنم، کِندی یک کسی پیش امام حسن عسگری(ع) می‌آید که در بازدداشت هستند می‌گوید این انقلاب‌ها و قیام‌ها که این طرف و آن طرف شده یک طرف، مسائل سیاسی یک طرف، انحرافیون شیعه، شیعه‌های افراطی منحرف که می‌گویند علی خدا بود، موسی‌بن‌جعفر خدا بود، علی‌بن‌موسی خدا بود، بعد یک عده می‌گویند تا علی‌بن‌موسی را قبول داریم بعد واقفیه؛ واقفیه یک عده شیعه داشتیم که بخش عظیمی هم بودند و بعضی از علمای شیعه هم در آن‌ها بودند، این‌ها هی سر هر امامی شک می‌کردند، هر امامی که می‌رفت دیگر متوقف می‌شدند و می‌گفتند دیگر تمام شد! یا می‌گفتند این مهدی بود. امام صادق(ع) مهدی بود غایب شد ظهور می‌کند، موسی‌بن‌جعفر می‌آید، می‌گویند موسی‌بن‌جعفر مهدی بوده، غایب شده، بعد غیبت کرده دوباره ظهور می‌کند. راجع به همه این‌ها گفتند این‌ها مهدی بودند، راجع به حضرت رضا(ع) هم این را گفتند. امام حسن عسگری(ع) نقشی ایفا کردند که فشار سنگین هست ولی دیگر تقریباً از بعد از حضرت رضا(ع) انشعابات شیعه یک کمی کمتر شد، کنترل شد ولی این انحرافات و این مسائل همه هست که از زیر چشم دشمن چگونه نیرو رد کنند، آدم رد کنند و این کارها بشود. به عنوان نمونه بگویم، یکی از این خائنین رهبران شیعه که کلاهبردار بود و خیانت کرد و شروع به خرافات و فرقه‌سازی کرد. مثل همین کارهای شیعه لندنی الآن، مثلاً امام زمان بازی‌ها و ادعای امام زمان و غیبت و ارتباط! یکی از این کسانی که از بزرگان شیعه و از یاران امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) است و خیانت می‌کند، شخصی است به نام فارس‌بن‌حاتم! این را یادداشت کنید و توی ذهن‌تان باشد که همین الآن هم از این آدم‌ها داریم. ایشان از بازوهای اصلی امام حسن عسگری(ع) است. در پایتخت و سامرّا رهبر یک شبکه مهم مخفی است که رابط آن شبکه با امام حسن عسگری(ع) است. یعنی مبارز هست، ضد حکومت هست، از شیعیان خاص هست، عالِم هست، بخش مهمی از بودجه در اختیارش هست. این با یکی از یاران دیگر، همفکران‌شان از این شیعیان انقلابی، بین این دوتا دعوا می‌شود، اختلاف می‌شود، سر جاه‌طلبی، رقابت، سر مسائل مادی، بین دوتا انقلابی شیعه یار امام حسن عسگری(ع) دعوا می‌شود. امام حسن عسگری(ع) از توی بازدداشت این‌ها را آشتی می‌دهند ولی می‌دانند این حاتم مشکل دارد. بدون این که او را طرد کنند کم‌کم قدرت و اعتبار را به نفر دیگری که علی‌بن‌جعفر هَمانی است منتقل می‌کنند. و این فارس به جای این که بگوید خیلی خب امام من است،‌ رهبر من است، او تشخیص داده که او از من صالح‌تر است من اشتباه کردم، من کار دیگری انجام می‌دهم، شروع می‌کند به جوسازی و عصبانیت و انتقام‌گیری. امام حسن عسگری(ع) هم که در بازداشت هستند نمی‌توانند به همه بگویند، شروع می‌کند به سوء استفاده و شکاف و انشعاب داخل حزب و جریان امام حسن عسگری(ع) ایجاد کردن. امام حسن عسگری(ع) از داخل زندان به آن تیم جریان وکلا پیغام می‌دهند که همه‌تان کم‌کم ارتباط‌هایتان را با فارس قطع کنید، دیگر کسی پول و وجوهات و امکانات مالی برایش نفرستد. اطلاعات به او ندهید و به همه بگویید که دیگر ایشان جزء ما نیست. چرا؟ چون شروع کرده به فساد، به خیانت، گاهی با رژیم و حکومت یواشکی همکاری می‌کند و پول و وجوهات را توجیه شرعی می‌کند و خودش و بچه‌هایش دارند می‌خورند. اما امام حسن عسگری(ع) می‌گویند که او را تحریک نکنید، خودش مطلع نشود، ایشان مطلع نشود، عصبانی نشود که شروع به انتقام کند چون آدم ضعیف و عصبانی‌ای است، متکبر و جاه‌طلب است، خودش نفهمد ولی دیگر به او اعتماد نکنید. ولی سربه‌سرش نگذارید و عصبانی‌اش نکنید. این خودش بعد از یک مدتی می‌بیند که کسی دیگر با او ارتباط نمی‌گیرد، به بعضی از جلسات مخفی دعوتش نمی‌کنند، شروع می‌کند اول با آن‌ها درگیر می‌شود بعد می‌فهمد امام حسن عسگری(ع) شخصاً این را دیگر قبول ندارد، بعد شروع می‌کند علیه امام حسن عسگری(ع) در سامرا و در مناطق، جلسات مختلف شیعه می‌گذارد و صحبت می‌کند که اصلاً این امام نبوده، برادرش محمد درست بوده که قبل از او فوت کرده، او مهدی بوده و غایب شده، من با مهدی در ارتباط هستم و شروع می‌کند به این حرف‌ها. فساد بین شیعه، بعد شروع می‌کند انحرافاتی را به اسم اهل بیت(ع) به شیعیان در شهرستان‌ها و مناطق مختلف القاء می‌کند که تشیّع اهل بیت این است! حبّ اهل بیت این است! مقام اهل بیت این است! و من هم فلانم. تا این که خبر به امام حسن عسگری(ع) می‌رسد. امام حسن عسگری(ع) به او پیغام می‌دهند که این کارها را نکن، نه سوابق خودت را خراب کن نه خیانت کن، شما داری به اسم شیعه شرک درست می‌کنی، داری به اسم شیعه گروهی از مردم را منحرف می‌کنی؛ اموال عمومی را که صرف اسلام و انقلاب و مستضعفین باید بشود داری می‌زدی و بالا می‌کشی! هرچه به او می‌گویند فایده ندارد. شمشیر را از رو بسته است. می‌رود در عوامل حکومت، علیه امام حسن عسگری(ع) و شیعه شروع به توطئه می‌کند و خیلی ضربه می‌زند. امام حسن عسگری(ع) به آن آدمی که آن سوابق را دارد به لحاظ علمی و عملی، و سیاسی و فرهنگی، امام حسن عسگری(ع) می‌فرماید که اگر شما ادامه بدهی حکم‌تان اعدام است! این مسخره می‌کند که خودت توی زندان هستی برای من حکم می‌دهی؟ و امام حسن عسگری(ع) به چریک‌های شیعه دستور می‌دهند که این را اعدامش کنید، حکم شرعی‌اش اعدام است محرورالدم است. یعنی کسی که آن سوابق را دارد شروع به فرقه‌سازی می‌کند، افراط، تفریط، انحراف، سوء استفاده مالی، و یکی از چریک‌های مجاهد شیعه مخلص، و می‌رود حکم شرعی را در مورد او اجرا می‌کند.

آن کِندی را که عرض کردم – عین عبارت را بگویم و ختم کنم چون این خیلی مهم است – یک تفسیری به او منتسب است. کِندی، به عنوان اولین فیلسوف عرب و اسلامی شناخته می‌شود. یک کتابی تحت عنوان «تناقضات قرآن» می‌نویسد. – خوب این را گوش کنید در حوزه تعلیم و تربیت کار می‌کند. الآن هم از این کتاب‌ها خیلی می‌نویسند به اسم روشنفکر و فیلسوف و عقل‌گرا و ترجمه، ترجمه از غرب و... – کِندی چنین آدمی است. ایشان تحت تأثیر مباحث فلسفه‌های غیر اسلامی و غرب‌زدگی می‌گوید، این‌ها چه می‌گویند که کلام خداست،‌ من 30- 40 تا آیه برای شما می‌آورم که این‌ها با هم تناقض دارد! دارد این را می‌نویسد. یکی از شاگردان او که از شیعیان هم هست، از یاران امام حسن است دارد پیش کِندی هم فلسفه و این مباحث را می‌خواند. امام حسن عسگری(ع) از زندان خبر می‌دهند که ایشان دارد یک چنین کتابی می‌نویسد. یکی از شاگردان این را دعوت می‌کند امام حسن عسگری(ع) با او ارتباط برقرار می‌کنند به او می‌گویند که استادتان آقای کِندی دارد چنین کتابی می‌نویسد، - در ضمن اِشراف اطلاعاتی امام حسن عسگری(ع) را از توی بازدداشتگاه ببینید – بروید با ایشان صحبت کنید که شما چی داری می‌نویسی؟ تناقض قرآن چیست؟ برو او را منصرف کن با او صحبت کن. گفت آقا این استاد من است من چطوری می‌توانم بروم استاد خودم را آموزش بدهم و منصرف کنم؟! امام حسن عسگری(ع) فرمودند که پس برو یک سؤالی از او بکن. – دقت کنید روش تعلیم و تربیت – با یک به اصطلاح روشنفکری که دارد علیه قرآن مطلب می‌نویسد اما در اثر جهل است معاند نیست. منحرف شده، کم آورده! در وحی و قرآن و نبوّت شک کرده است. ادبیات امام حسن عسگری(ع) را ببینید. می‌فرمایند که: برو پیش او، اولاً مؤدب باش، نروی پیش او شروع به توهین کنی که آی کافر! نجس! مشرک! ضد قرآن! حرامزاده! لقمه حرام خوردی! نطفه‌ات حرام است! یک وقت این‌ها را نگویی؟ برو پیش او مؤدب باش، کاملاً دوستانه، صمیمی و مؤدبانه با او حرف بزن. این دستور اول امام حسن عسگری(ع) با این بدعت‌گذار است. بعد می‌گویند وقتی با تو احساس راحتی کرد، اعتماد او را کاملاً جلب کن فکر نکند که می‌خواهی به او ضربه بزنی، کاملاً نشان بده که فضا دوستانه و علمی است و من می‌خواهم از تو سؤال کنم. بعد یک سؤالی از او بپرس، بگو شما یک آدم متفکر و اهل علم و اهل دقتی. آیا احتمال می‌دهی این آیات، این چندتا آیه‌ای را که انتخاب کردی و می‌گویی تناقض دارند، آیا احتمال می‌دهی که شما معنای این آیه را جوری فهمیدی، در حالی که کس دیگری این‌ها را طور دیگری معنا می‌کند؟ و این آیه این معنایی که در ذهن شماست احتمال می‌دهی این معنا را نداشته باشد و یا این احتمال را هم نمی‌دهی؟ آیا یک ذره احتمال می‌دهی که معنی این آیه آن نیست که شما فهمیدی که اگر این باشد که تو می‌گویی بله تناقض است، ولی معنای آیه این نیست. آیا احتمال می‌دهی که اشتباه کرده باشی در درک معنای این آیات؟ بعد امام(ع) فرمودند که، این‌طور که من کِندی را می‌شناسم و آثار و شاگردان او را دیدم فکر می‌کنم آدم منصفی است، آدم مریضی نیست. حتماً این‌طوری پاسخ خواهد داد که بله حتماً احتمال می‌دهم. و الا تو چطور فیلسوفی هستی که احتمالش را هم نمی‌دهی. و بنابراین حاضر خواهد بود گوش کند. تو باید برایش توضیح بدهی که معنی آیه این نیست، برایش بگو. اگر هم از تو پرسید که تو که شاگرد منی این چیزها به عقلت نمی‌رسید، یک مرتبه رفتی کی تو را پُر کرده؟ از چه کسی این‌ها را شنیدی؟ امام حسن عسگری(ع) فرمودند لازم نیست نام من را ببری، بگو نظر خودت هست، از جهت من مانعی ندارد اسم خودت را بگو. این می‌رود پیش استادش کِندی. کِندی هم بسیار آدم باهوش و تیزبینی است. حرف‌هایش را می‌زند، توضیحاتی که امام حسن عسگری(ع) دادند که شما این آیه را این‌طوری معنا کردی، معنی‌اش شاید این نباشد معنی‌اش این است. این به استادش که توضیح می‌دهد، کِندی می‌گوید این‌ها که حرف‌های تو نیست این‌ها از دهان تو گُنده‌تر بود، تو داری کتاب من را نقد می‌کنی این‌ها حرف‌های تو نیست، تو این‌ها را از کجا شنیدی؟ گفت آقا مهم نیست کی گفته مهم است که چی گفته! گفت نخیر برای من مهم است که کی گفته؟ چون این حرفش خیلی حرف دقیقی بود. – دقت کنید – کِندی می‌گوید من اشتباه کردم. من اقرار می‌کنم این معنایی که ایشان گفته درست است. چه کسی این‌ها را به تو گفته است؟ گفت ایشان از داخل زندان. و کِندی در اثر این برخورد اخلاقی امام حسن عسگری(ع) در تعلیم و تربیت، و این پاسخی که از داخل بازداشتگاه برای این آدم می‌فرستد، این آدم را منقل می‌کنند، به حدی که کِندی کتابی را که نوشته می‌رود و از بین می‌برد و نابود می‌کند و می‌گوید همه این کتاب، مزخرف است! شاگردانش می‌گویند کتاب چه شد؟ می‌گوید من اشتباه کردم، معنی آیات این‌طور که من گفتم نبوده است. این هم یک نمونه از روش تعلیم و تربیت امام حسن عسگری(ع) است در آن شرایط، آن هم با چنین کسی که به عنوان اولین فیلسوف اسلامی عرب، شروع فلسفه در فلسفه ترجمه در جهان اسلام با ایشان است، یعنی سلسله جنبان است، یک متفکر و نظریه‌پرداز بزرگ است که با یک پیام، این‌طوری منقلب می‌شود.

مجدداً درود می‌فرستیم بر ساحت مقدس امام حسن عسگری(ع) و به ساحت حضرت رضا(ع) و از همه شما التماس دعا دارم.

والسلام علیکم و رحمه الله



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha