دی 1385

پرسشی برای اندیشیدن - قسمت دوم

دانشگاه شهرکرد

بسم‌الله الرحمن الرحیم

عبارات‌شان را دقت بکنید- این‌ها بحث‌هایی نیست که ما کرده باشیم، بعضی از این‌ها که من دارم عبارات‌شان را برای شما قرائت می‌کنم تعصب ضدّ اسلامی دارند. می‌گوید مفهوم "علم"، "عقلانیت" و "تمدن‌سازی" مفهوم "دانشگاه" و "آزمایشگاه"، "تحقیق" و "تجربه" و "گفتگو" تا "بیمارستان" و "تجارت" و "دریانوردی" و "مدیریت" و حتی "استحمام" را، مسلمانان به غرب و اروپا آموختند. می‌گوید اولین بار حمام‌های عمومی را ما از روی مدل‌های معماری اسلامی یاد گرفتیم. در تمام قرون وسطی دوتا چیز رایج و اپیدمی بود بین مردم یکی بوی بد دهان که در تاریخ‌های اروپا این را نوشتند و یکی بوی بد بدن که همه گرفتارش بودند که اصلاً معماری حمام و طرز حمام را اولین بار از مسلمانان و شرقی‌ها آموختند که چطور حمام بسازند، چیزی به نام حمام هم وجود دارد. می‌توانی خود را در آن بشوری و سرما هم نخوری و بیرون بیایی!! ببینید فاصلة تمدنی تا چه حد بوده، تمدنی که مسیحیت ساخته همان تمدن قرون وسطی است با تمدنی که اسلام ساخته است.

می‌گوید رکود کلیسا را دینامیزم اسلام زیر سؤال برد. سلطه پاپ و سازمان روحانیت قرون وسطی را مسلمانان فرو پاشاندند. توجه به زندگی و حل مشکلات دنیوی، عقلانیت ابزاری، قدرت تمدن‌سازی، جامعه‌پردازی دین، مفهوم تمدن دینی، آباد کردن دنیا به نام دین، و بدون نفی آخرت را مسلمانان به دنیا و غرب آموختند. گرچه بعدها خودشان آن‌ها را فراموش کردند. این هم خیلی جالب است که می‌گوید به آن‌ها یاد دادند و بعد خودشان یادشان رفت و به فلاکت امروز افتادند. مفهوم غلط آخرت‌گرایی و قداست‌تراشی‌های کلیسا و مسیحی را مسلمانان نقد کردند. نظام پاپیستی، واسطه‌تراشی بین خدا و خلق را مسلمانان نفی کردند. راه تماس مستقیم انسان با خدا از طریق دعا و توبه را مسلمانان به غرب آموختند. پروتستان‌ها این درس‌ها را از الهیات اسلامی آموختند و پس از آن چالش با پاپ شروع شد. اعتراف نزد کشیش، خرید و فروش زمین‌های بهشت و جهنّم، بت‌پرستی و شرک به نام دین، خرافه‌پرستی به نام مقدسات، طبقه‌پرستی، روحانیت‌پرستی، کشیش‌پرستی، تشریفات کاخ‌ها را به نام آداب مذهبی کلیسا غالب کردن به مردم مذهبی، که کلیساها به شکل کاخ‌ها بشوند، پر از تشریفات، مجسمه‌های طلایی و... که بعد از مسلمان‌ها یک جایی از آن‌ها تقلید کردند، تعطیل عقل در حوزة ‌عقاید، مجبور کردن مؤمنین به پذیرش تناقض و ردّ بدیهیات به نام مذهب، مانع شدن از رجوع مستقیم مردم به کتاب مقدس؛ می‌گوید این‌ها همه فرهنگ مسیحی- اروپایی بود برای اینکه می‌دانستند که اگر مردم مستقیم بروند سراغ این انجیل‌ها و سراغ این متون مقدس کلیسا یک عالمه معضل و بن‌بست عقلی و علمی است و سؤالاتی مطرح می‌کنند که جوابی برایش وجود ندارد و نمی‌توانند جواب آن را بدهند. چون این متون مقدسی که باقیمانده پر از تناقض است، خرافه در آن هست و تناقض هست، چون نمی‌توانستند جواب بدهند این یک علت، و علت دوم هم اینکه نمی‌خواستند این مغازه و بازار از دست آن‌ها خارج شود، باید بگوید که من فقط می‌فهمم می‌گوید به این دو دلیل می‌گفتند که مردم مسیحی حق ندارند مستقیم به متون مقدس رجوع کنند.

فاصله انداختن مصنوعی بین انسان و خدا، تضاد انداختن بین کرامت انسان و قداست خدا، که شما به قداست خدا معتقد هستی یا به کرامت انسان؟ یکیش. می‌گوید این مشکل هیچ وقت حل نشد و لذا اومانیزم آمد به قیمت نابود شدن و تضعیف مسیحیت. اومانیزم ذاتاً سکولار درآمد، می‌گوید در حالی که در فرهنگ اسلامی انسان کرامت دارد ولی این کرامت انسان زیر سایة قداست خداوند است. یعنی خودِ خداوند به انسان کرامت داده است. همین عبارتی که در قرآن داریم که صریحاً می‌فرماید «لقد کرّمنا بنی‌آدم» یعنی خداوند تکریم می‌کند فرزندان انسان را. کرامت انسان زیر سایة قداست خدا. بنابراین دعوای اومانیزم و مذهب ما در جهان اسلام نداشتیم. دین، اسلام، قرآن احتیاجی به تفسیر اومانیستی ندارد ذاتاً این‌طور است. این اومانیزم فرق می‌کند با آن.

می‌گوید تفسیرهای غلط از مفهوم زهد و توکل و آخرت‌گرایی، نسبت‌سازی‌های غلط بین دنیا و آخرت همة این محکمات مذهب در اروپا در اثر تماس با اسلام و مسلمانان به تدریج زیر سؤال رفت و سست شد و ناگهان فرو ریخت و این آن چیزی است که از آن تعبیر می‌کنیم به رنسانس و مدرنیته و... منتهی به جای آن واقعاً اسلام نیامد، به جای آن نفی دین آمد. سکولاریزم آمد.

یک نمونة دیگری که باز نقل می‌کند، می‌گوید: هر جا که در اروپا مقاومت متعصبانه‌تری علیه اسلام کرد کلیسا و پاپ‌های قرون وسطی، و هر جا دادگاه‌های تفتیش عقاید خشن‌تر برخورد کردند مثل اسپانیا و ایتالیا، اسلام‌زدایی شدیدتر شد آن‌جا عقب‌ماندگی تمدنی در این مناطق بیشتر بود و لذا می‌گوید پیشرفت اروپا از شمال و غرب اروپا شروع شد نه از جنوب. چون این‌جا جنگ‌های مماس با جهان اسلام بودند، چیزهایی می‌آموختند انتقال و ترجمه این مفاهیم علمی از جنوب و شرق یعنی نقاط تماس با جهان اسلام شروع شد اما چون این‌جا برخورد متعصبانه‌تری با آن می‌شد میوه‌اش را در شمال اروپا داد این‌ها تعابیری است که خودشان دارند. تنها دورة پیشرفت اسپانیا و سیسیل یعنی ایتالیا می‌گوید برای دوران سلطه اسلام در آن‌جاست. بعد از اینکه مسلمین در اسپانیا شکست خوردند و شکنجه و اعدام‌ها و تفتیش عقاید وسیع شد که مردم مسلمان اروپایی را در اسپانیا مشغول شکنجه شدند و آن‌ها را مجبور می‌کردند که دوباره مسیحی شوند، نسل‌های مسلمان اروپایی بعد از 400- 500 سال سرکوب شدند و در دادگاه‌های تفتیش عقاید محکوم به اعدام و سوزاندن می‌شدند دوباره دورة انحطاط اسپانیا شروع شد، آخرت‌گرایی انحرافی کاتولیک درهم شکست ولی پروتستان‌ها تدریجاً از این طرف بام افتادند چون دنیاگرایی افراطی بر آن‌ها حاکم شد و استارت سکولاریزم را زدند. اصالت دنیا به نام مذهب و فراموش کردن آخرت ترک زهد و معنویت به نام پروتستانتیزم رایج شد که انحراف جدیدی بود و اسلام با این انحراف هم مخالف بود. با هر دویش مخالف بود.

یک نمونة دیگری که می‌گوید سیستم سیاسی غرب مسیحی یعنی فئودالیزم و شوالیه‌گری اروپا در جنگ‌های صلیبی به دست مسلمین متلاشی شد. مرکزیت کلیسا و اعتبار و اقتدارش که هستة اصلی عصر قرون وسطایی غرب بود توسط مسلمین درهم شکست. مفهوم دولت ، تشکیل مرکزیت سیاسی مستقل از کلیسا، با تقلید از جهان اسلام در اروپا مطرح شد و ریزش نظام فئودالی شروع شد. زیرا نخستین بار اروپائیان شهرنشینی را از مسلمانان آموختند. می‌گوید غرب با مفهوم جهانگردی، دریانوردی و تجارت جهانی از طریق مسلمانان آشنا شد. آشنایی‌شان با صنعت و هنر و علوم جدید و معماری غیر کلیسایی از طریق تمدن غیر کلیسایی بود. متد تحقیق در علوم جدید و حتی علوم اجتماعی چنین بود. آن وقت مثال می‌زند به امثال ابن‌خلدون که چطور علوم اجتماعی را هم ما از آن‌ها آموختیم. تجارت‌ها و سفرهای کوچک محلی بعد از آشنایی‌شان با جوامع مترقی و مرفه اسلامی و مراکز تجارت جهانی مسلمانان و کشتی‌های عظیم و اقیانوس‌پیمای مسلمان که با قطب‌نما تمام جهان را زیر پا گذاشته بودند و سواحل آفریقا، آسیا و حتی آمریکا را چند قرن قبل دیده بودند و سیاحت‌نامه نوشته بودند و نقشه‌های جغرافیایی از زمین طراحی کرده بودند و چند قرن پیش از ما دانسته بودند که زمین کروی است و می‌چرخد. در برابر اقتصاد بسته و محدود محلی اروپا تحول بزرگی ایجاد کرد. می‌گوید مراکز تجاری بزرگ از جِنوآ در ایتالیا و ونیز شروع شد مراکز تجاری اسپانیا و پرتغال در دورة آندلس اسلامی کم‌کم اروپا با مفهوم جهانی‌گری و تجارت جهانی آشنا شد. بعد می‌گوید اولین مراحل پیشرفت و انتقال از مناطق مماس با جهان اسلام شروع شد ولی آن‌جا ادامه پیدا نکرد چون سرکوب می‌شد. عبارت دیگر، این‌ها فقط قصه نیست، این‌ها برادران و خواهران ذهنیت شما را کلاً عوض خواهد کرد راجع به مسئله رابطه علم و دین و رابطة اسلام و غرب و شرق و غرب، مسئله مدرنیته و تمدن، این‌ها خلاف آن‌ چیزهایی است که تا به حال به ما گفته‌اند.

عبارت و نمونة دیگر، تمرکز ثروت، شهرنشینی، تجارت جهانی، بازارهای جهانی، مفهوم آزمایشگاه تجربی، در این دوران از جهان اسلام به اروپا منتقل شد و الهام بخشید از این جالب‌تر می‌گوید غرب هم با عقلانیت فلسفی از طریق مسلمانان آشنا شد از طریق آثار بوعلی و ابن‌رشد و... چون غربی‌ها خودشان ارسطو و افلاطون را نمی‌شناختند از طریق متون عربی این‌ها را شناختند. می‌گوید سه مرحله عقلانیت در اروپا بوده، هر سه مرحله توسط مسلمانان بوده، یعنی انتقال از طریق جهان اسلام. مرحله اول عقل‌گرایی آشنایی غرب با عقلانیت فلسفی – ارسطویی از طریق آثار مسلمان‌ها بوده است. مرحله دوم یعنی تلاش برای دینی کردن مباحث عقلی یا تبیین عقلانی- فلسفی از دین مثل کسانی چون "توماس آکوئیناس" باز با کپی برداری مستقیم از آثار فلاسفة اسلامی بود. مرحله سوم نقد فلسفه یونانی و اصلاحات در فلسفه ارسطویی که دوران عقلانیت جدید است این هم از مسلمانان آموختند. هر سه مرحله عقل‌گرایی در غرب از زبان عربی به لاتین و زبان‌های اروپایی ترجمه شد آن‌ها از طریق بوعلی و ابن‌رشدها با فلسفه آشنا شدند و از طریق غزالی‌ها با نقد فلسفه و ضد فلسفه آشنا شدند. و در قرن 15 و 16 میلادی که عصر عقلی‌گری و اومانیزم و رنسانس و اصلاح مذهب در اروپاست، در تاریخ اروپا به نام دورة‌ ابن‌رشد نامیده شد. اصلاً اسم این دوره را گذاشتند دورة ابن‌رشد که یک فیلسوف مسلمان است و آثارش ترجمه شد و آنجا تغییرات ایجاد کرد. این دورانی که می‌گوید دوران انتقال از عقلانیت فلسفی به عقلانیت جدید و فلسفه مدرن بود اشراقی‌گری اسلامی در برابر رهبانیت کاتولیک، نقد فلسفة مدرسی، نقد فلسفه باستانی اروپا و الهیات کلیسا توسط متون اسلامی، زمینه را کم‌کم فراهم کرد برای طرح عقلانیت غیر مسیحی که چند قرن بعد "دکارت" مطرح کرد و این شروع فلسفه مدرن دانسته شده است.

عبارت دیگر، به ترتیب جهان‌بینی بستة کلیسای فئودالی در اروپا از طریق آشنایی با علوم جدید و الهیات اسلامی و قطب‌نما و راه‌های دریایی، تبدیل به جهان‌بینی باز و سیّال شد و اوضاع تغییر کرد. در قرن دوم هجری خلیفة مسلمان‌ها کشتی‌هایش را می‌فرستاد تا دور زمین را بگردند، کروی بودن زمین را با تجربه اثبات کردند در حالی که کروی بودن زمین را به شش قرن بعد از آن و به امثال گالیله نسبت می‌دهند که قربانی دادگاه‌های تفتیش عقاید کلیسا شده است تازه همان مقدار هم که آمد بگوید حرفی که می‌گویند چند قرن قبل مسلمان‌ها زدند، کشتی‌هایشان رفتند دیدند، در آثارشان نوشتند چند قرن بعد در اروپا نمی‌شد گفت. اولین کشتی‌های اسپانیایی و پرتغالی که به سواحل آمریکای مرکزی و لاتین پا گذاشتند که آن‌ها می‌گویند شروع عصر جدید و مدرنیته یکی‌اش را می‌گویند کشف آمریکاست، - حالا این کشف هم جالب است- یک عده‌ای بروند سرزمین دیگران را بگیرند و بگویند کشفش کردیم، مثل این می‌ماند که بنده بیایم در شهرکرد خانه‌های شما را کشف کنم. یک ملتی دارند زندگی می‌کنند می‌روند غارت می‌کند، اشغال می‌کنند، استعمار می‌کند می‌گوید این‌جا را من کشف کردم!! این که کشف نیست اسمش این غارت و استعمار است بعد آن‌ها اسمش را گذاشته‌اند کشف آمریکا!! تمام دنیا را ظرف یکی دو قرن این‌ها کشف کردند!!! می‌گوید اینکه می‌گویند شروع مدرنیته یکی از علائم آن کشف قاره آمریکاست، می‌گوید اصلاً اولین کشتی‌های اسپانیایی و پرتغالی که به سواحل آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین پا گذاشتند بر اساس نقشه‌های دریایی و قطب‌نماهای مسلمانان بود و با کمک دریانوردان اسپانیای اسلامی یعنی آندلس و چند قرن بعد. تا قرن 16 میلادی اساتید سوربُن فرانسه عبا و عمامه سرشان می‌گذاشتند به روش عرب‌ها و مسلمانها، می‌گویند مسیحی‌ها تا قرن 17 و حتی 18 می‌گوید حتی صلیب‌هایش را که کلیسا می‌خواست بسازد جنس بادوام داشته باشد مجبور بود به عثمانی بدهد برایشان بسازند چون جنس‌هایشان درست و حسابی بود و جنس خوب در جهان اسلام تولید می‌شد. می‌گوید حتی کلیسا که می‌خواست صلیبش را بسازد که زود خراب نشود می‌فرستاد بغداد یا عثمانی برایش می‌ساختند و زیرش هم مارک اسلامی می‌زدند و این قدرت و این اعتماد به نفس.

برای این که خسته نشوید چیزهایی که این‌جا نوشتم حذف می‌کنم و آسان‌ترهایش را برایتان می‌خوانم.

یک بحث دیگر؛ یک مثال بزنم برای اینکه ببینید چقدر فضای علمی زنده بوده در جهان اسلام، این فضایی که آن‌جا چند قرن بعد یکی می‌آید می‌گوید زمین می‌چرخد و یقه‌اش را می‌گیرند و می‌گویند تو بی‌دین شدی و آن قضیه که شنیدید که در دادگاه گفت من غلط کردم زمین نمی‌چرخد. بعد آمد بیرون دادگاه نقد کردند که پایش را زد به زمین و به زمین گفت که زمین تو بچرخ کاری به این کارها نداشته باش. من از ترس این‌ها پاپ‌ها و کلیسا گفتم که تو نمی‌چرخی.

حالا در این دوران ببینیم در جهان اسلام چه خبر بوده است؟ یک بحثی دارد، یک مناظره‌ای دارد ابوریحان با ابن‌سینا. کرسی‌های مناظره – ما در جهان اسلام خیلی داشتیم کرسی‌های نظریه‌پردازی و مناظره- حالا دیگر یکی دو قرن است که نداریم. ابوریحان مکاتبه و مناظره کتبی دارد با ابن‌سینا. یک نظریه‌ای در علم کلام – عرض کردم همان نظریه اتمیزم- که اجسام تشکیل شدند از اجزایی که دیگر آن اجزا قابل تجزیه نیستند، یک نظریه‌ای بود که اول در علم کلام مطرح شد. قبل از اسلام هم مطرح بود. این را فلاسفه آمدند و عده‌ای از فلاسفه آن را رد کردند. مشائی و یک مدتی در حوزة کلام و فلسفه مطرح بود. همین نظریه را مسلمان‌ها و دانشمندان اسلامی نه فقط در کلام و فلسفه راجع به آن بحث کردند و اشکالاتش را مطرح کردند و بعضی اشکالاتش را برطرف کردند، یک حرف‌های تازه، واقعاً تئوری‌های تازه دادند کشاندنش حتی به حوزة فیزیک و شیمی و از آن استفاده کردند یعنی در فیزیک و شیمی جدید نظریه جنبشی گازها در شیمی و بنیادهای اصلی فیزیک هسته‌ای در علم فیزیک بنیادش بر همین نظریه بود. این را اولین بار دانشمندان متفکر اسلامی وارد عرصه علوم تجربی کردند و مطرحش کردند. ابوریحان یک بحثی می‌کند و نظر فلاسفة مشّاء را رد می‌کند می‌گوید بنا بر نظریه فلاسفه مشاء جسم واحد متصل یکپارچه است این به آن معناست که یک متحرک سریع اگر دیرتر از یک متحرک کُند حرکت کند با این‌که سریع‌تر است ولی نباید هیچ وقت به آن برسد، اگر این استدلال فلسفی شما درست باشد. شبیه به آن چیزی که به نام معادله یا معمّای آشیل مطرح است منسوب به زنون الیایی. یکی از مغالطه‌هاست. اگر یک لاک‌پشت که آهسته حرکت می‌کند زودتر راه بیفتد و یک خرگوش دیرتر، می‌گوید از لحاظ فلسفی من ثابت می‌کنم که این خرگوش هیچ وقت به آن لاک‌پشت نخواهد رسید، این یک مغالطه مشهور است که حالا نمی‌خواهم وقت این‌جا را بگیرم برای این قضیه. ابوریحان یک چنین اشکالی را مطرح می‌کند به این نظریه فلاسفه مشاء قبل از اسلام در باب مبحث اتمیزم. می‌گوید که این نظریه که دادند در فلسفه این نظریة قدما غلط است، هم عقلاً غلط است که من برهان فلسفی می‌آورم که این حرف غلط است و این یک مغالطه است – و آن عبارت را که من یادداشت کردم و به شما می‌گویم این است- می‌گوید و هم دلیل تجربی من دارم بر علیه آن. چون شما می‌دانید اگر در علوم تجربی فقط در یک صورت علم تجربی می‌تواند یک قانون فلسفی را به هم بزند و آن چه وقت است؟ آن وقت که شما فقط یک مصداق تجربی بیاورید که نقض کند یک قانون عام فلسفی را. مثلاً اگر یک قانون عام فلسفی بگوید هرگز "الف" نمی‌تواند "ب" باشد شما این را فقط در یک صورت می‌توانید با علم تجربی نفی و نقض کنید، و آن اینکه شما بگویید من فقط یک مصداق از الف پیدا کردم که ب هست، بنابراین این قانون کلی تو دیگر باطل است و دیگر قانون فلسفی نیست. می‌توانید بگویید بعضی از "الف"‌ها "ب" هستند نمی‌توانید بگویید کل "الف"‌ها "ب" هستند، اگر گفتید بعض دیگر این قانون فلسفی نیست، این قانون علمی می‌شود. ابوریحان می‌گوید من دلیل تجربی هم علیه این نظریه غلط فلسفی دارم. آن وقت اشاره می‌کند به مدار حرکت ماه، فاصلة ماه تا خورشید و سرعت حرکت ماه، می‌گوید طبق محاسباتی که من کردم و ثابت هم می‌کنم. یعنی با یک نظریه علمی، نظریه مربوط به نجوم و فیزیک، یک نظریه غلط فلسفی را زیر سؤال می‌برد یک مورد نقض مصداق تجربی را می‌آورد و قاعدة‌ عام را می‌شکند. بعد می‌گوید اما به این نظریه کلامی اشکال دیگری وارد است من این را قبول دارم اشکالی که مهندسین به این نظریه وارد کردند.- شما قدرت ذهنی را ببینید- جامعیت بحث را، چقدر فضا باز و زنده بوده است، بورس علمی بوده است راجع به همه چیز فکر می‌کردند، بحث می‌کردند، مناظره علمی می‌کردند و همه هم متفکران درجه یک اسلامی هستند، مؤمن، موحد، عالِم دین هستند، اصلاً شما بویی از سکولاریزم در این مباحث نمی‌شنوید. جایزة دینی، وجوهات شرعی به این‌ها جایزه می‌دادند. این تفاوت دوتا تفکر، دوتا دین و دوتا جهان. می‌گوید اما به این نظریة کلامی جز الهیات اجزاء که جسم تشکیل می‌شود از اجزایی که آن‌ها دیگر تجزیه ناپذیرند یا اتمیزم، این اشکالی که فلاسفه می‌گویند و بوعلی می‌گوید این اشکال وارد نیست ولی اشکال دیگری وارد است که یک اشکال هندسی آن‌جا مطرح می‌کند و از زاویه هندسه وارد بحث می‌شود. می‌گوید ولی اشکالی که بر فلاسفه و نظریه فلسفی واردتر است شنیع‌تر و جدی‌تر است از اشکالی که مهندسین به این نظریه کلامی بتوانند وارد بکنند. یعنی این آدم هندسه و ریاضیات می‌داند، کلام می‌داند، فلسفه می‌داند، نجوم می‌داند، فیزیک می‌داند و در همة این عرصه‌ها نظریه‌پردازی کرده است. این نظریه اتمیزم اول کلامی است بعد فیزیک و شیمی را متحول می‌کند. بوعلی جواب آن را می‌دهد و به او می‌گوید – من فقط این نمونه را برای شما جدا کردم ببینید کرسی‌های مناظره و فضا چه بوده، این‌ها دانشمندان اسلامی ما هستند- بوعلی جواب می‌دهد و به او می‌گوید باید تفکیک کنی بین این تقسیم جسم به اجسام و اجزای بی‌نهایت بالفعل باشد یا بالقوه؟ یعنی یک موقع داری از امکان تقسیم شیء به ریزترین جزء می‌کنی یک بار دیگر می‌گویی همین الآن تقسیم شده، قابل تقسیم است عملاً. بعد برای این‌ها یک راه‌حل فلسفی می‌دهد بوعلی.

باز ابوریحان جواب آن را می‌دهد در نامه بعدی که می‌گوید اولاً این نظریه برای "رازی" است و شما که بعضی از مبانی تئوریک و اصلی رازی را قبول نداشتی چطور این‌جا به آن استناد می‌کنی؟ - من فقط دارم فضای یک مناظره علمی را برای شما باز می‌کنم ببینید جهان اسلام چه خبر بوده و آن‌جا چه خبر بوده است؟- می‌گوید این نظریه و تئوری برای محمدبن‌زکریای رازی است شما که بعضی تئوری‌های اصلی رازی را قبول نداشتی و نقدش کردی شما چطور حالا داری این‌جا به آن استناد می‌کنی؟ ثانیاً اینکه می‌گویی بالفعل یعنی چه؟ خلاصه نقدش می‌کند و یک جا هم می‌گوید از آن نظریه شما لازم می‌آید ضلع فلان شکل هندسی مساوی با قطرش باشد که به وضوح باطل است که خیلی مفصل است که من فقط یک جزئش را برای شما جدا کردم نمونه و مثال بزنم که ببینید فضا در جهان اسلام چه بوده و آنجا چه بوده است؟

آن وقت خیلی از این اختراعات و اکتشافات اصلی شما تاریخ و کسانی که راجع به مدرنیته بحث می‌کنند دیده باشید می‌گویند که شروع مدرنیته و شروع علوم جدید، شروع دنیای مدرن مثلاً با این پنج اختراع و این ده‌تا کشف و با این 4تا نظریه بوده، چندتا از آن‌ها در نجوم است و چندتا در مکانیک است و دوتا از آن در شیمی است. این‌ها را می‌گویند شروع دنیای جدید و مدرن است، تکامل علوم جدید از قرن 16 آغاز شده است. بسیاری از اختراعات و اکتشافات بزرگ که امروز آنان را به نام متفکران اروپایی می‌شناسیم کپی‌برداری و بگذار بگویم سرقت از آثار عربی بود. عربی یعنی اسلامی منظورش است. مثال می‌زند می‌گوید ببینید این‌ها بزرگترین نظریاتی هستند در علوم جدید که این‌ها به نام کسان دیگری نوشته شده است که برای کسانی دیگر است برای چند قرن قبل است. در ریاضیات مثال می‌زند که فلان نظریه به نام نِپِر از انگلیس نوشته شده است در حالی که برای کی هست. اصلاً بعضی از علوم را مسلمانان اختراع کردند. مثلاً جبر را هندسة تحلیلی قبل از علمای اسلام نبود، این بحث لگاریتم که مطرح می‌شود ابداع مسلمان‌هاست. این ترجمه الخوارزمی است که آلگاریتمی معادلش بود اصلاً برای این‌هاست. هندسة تحلیلی و نمایش منحنی‌ها، می‌گوید نمایش منحنی‌ها به وسیله معادلات این را منتسب می‌کنند به دکارت که فیلسوف و ریاضیدان است و مهندس است این در آثار اسلامی چند قرن قبل از اوست. حساب دیفرانسیل و محاسبه اختلافات بسیار کوچک منتسب به لایت

‌نیتس آلمانی است چند قرن قبل در آثار مسلمان‌هاست. این 3-4تا انقلاب در ریاضیات است. اصلاً ریاضیات مدرن یعنی این‌ها بوده و فیزیک. می‌گوید بسیاری از آنچه که به کپلر، گالیله، پاسکال و نیوتن نسبت می‌دهیم از مقاطع مخروطی و حساب احتمالات تا لگاریتم‌های اعشاری و... متعلق به آن‌ها نیست. و ما باید روزی اعتراف کنیم که این‌ها برای ما نبوده است.

در نجوم، حرکت در مدار بیضوی سیارات به دور خورشید که به کپلر آلمانی نسبت می‌دهیم در حد طرح نظریه و احتمال در آثار منجمین اسلامی وجود داشته است.

نورشناسی، می‌گوید دو نظریه مهم نورشناسی به "رونر" نسبت می‌دهیم در حالی که متعلق به "ابن‌هیثم" است.

گردش سیارات را به کاسینی (25:59) نسبت می‌دهیم. قوانین پاندول، حرکت، سرعت و گریز از مرکز را به گالیله نسبت می‌دهیم. مکانیک مایعات و بخارات را به توریسلی ایتالیایی، حرکت مایعات در لوله و فشار بخار را به وُوس یا دُوس. اُپیتیک را و تلسکوپ و تحلیل دیدگانی را به که و...؟ بعد می‌گوید آیا ما نمی‌دانیم که اولین کارگاه‌هایی که ذره‌بین‌های محدّب و مقعّر درست می‌کردند متعلق به ابن‌هیثم و شاگردان او بوده است؟ و آیا نمی‌دانیم که تلسکوپ و میکروسکوپ از این کارگاه‌ها شروع شد؟ می‌گوید که آیا ما نمی‌دانیم که اتاق عکاسی و نظریاتی که راجع به نور است اولین بار در آثار شاگردان حلقة ابن‌هیثم دیده شده است؟ در شیمی، اتمیزم دموکریت دکارت و کاسندی (26:50) بحث عناصر اصلی در شیمی. نظریه و تئوری احتراق در شیمی اجسام قابل احتراق، ترکیب با اکسیژن.

در علوم طبیعی گیاه‌شناسی، طبقه‌بندی دقیق علمی – تجربی به یونگ و مالپیگی (27:7) نسبت می‌دهیم.

جریان شیرة نباتی در گیاهان را به "ماریود" نسبت می‌دهیم. طبقه‌بندی حیوانات، حشرات، ماهی‌ها و نرم‌تنان را به چند مجمع در لندن، فلورانس، روم و پاریس نسبت می‌دهیم آیا ما نمی‌دانیم که نخستین بار گونه‌شناسی چند هزار نوع حیوان و گیاهان در آثار جانورشناسان و گیاه‌شناسان اسلامی بوده است؟ و اولین نمونه‌ها را از روی آثار آنان ما کپی‌برداری کرده‌ایم؟ در پزشکی، استفاده از شیمی در پزشکی جریان خون بدن - حالا بچه‌هایی که پزشکی می‌خوانند – این که خون در بدن حرکت می‌کند، در قلب‌ها انواع حرکت خون در بدن این را به که نسبت می‌دهند؟ به قرن 17 به "هاروی" نسبت می‌دهند همزمان با... حرکت جریان خون در بدن و مجاری لنفاوی می‌گوید چهارونیم قرن قبل از او در آثار پزشکان مسلمان این قضیه به وضوح گفته شده و راجع به آن بحث شده است. مطالعة ذره‌بینی روی بافت بدن، جراحی و مامایی، می‌گوید هفتصد و پنجاه سال پیش در جهان اسلام عمل سزارین عادی بود. عمل آب مروارید چشم، می‌گوید آب مروارید را از چشم خارج می‌کردند در حالی که در همین دوران در اروپا چند قرن بعد از این دوران، در اروپا هر بیماری‌ای که می‌آمد تا شهر شهر از بین نمی‌برد دست‌بردار نبود و ما هیچ راهی جز قرنطینه و قفل کردن درها هیچ راهی برای مبارزه با بیماری نداشتیم.

راجع به دارو و داروسازی هم عرض بکنم، می‌گوید صنعت داروسازی مدرن دنیا بر اساس آثار ابن‌تلمیذ، ماسیه، ابن وُفَید (29"10) رازی و امثال آن‌ها بود. کتاب‌های آنان بعضاً تا 60 بار تجدید چاپ در اروپا شد و قرن‌ها متون اصلی مرجع در آموزش و پژوهش و بالینی در حوزه‌های مختلف داروسازی و داروشناسی و ترکیبات مختلف دارو بود. سخن از هزاران نوع داروهای نه فقط اکتشافی طبیعی بلکه داروهای ترکیبی اختراعی برای بیماری‌های گوناگون است. کتاب داروسازی "ابومنصور موفق" بیش از 600 نوع – نمی‌دانم 600 است یا 6000 ؟ من الآن خودم شک کردم- داروی جدید ترکیبی منحصر به خودش را شرح داده است که می‌گوید من خودم این‌ها را ابداع کردم و آزمایش کردم. بعد جالب است که می‌گوید من این دارو را نخست روی حیوانات آزمایش کردم. ابن‌رشد 16 کتاب در داروسازی فقط از او نقل شده است. بسیاری از این‌ها از آثار داروسازان و پزشکان مسلمان از قرن 12 تا 19 میلادی بارها ترجمه و تدریس شد در دانشگاه‌های اروپا.

"جرجی‌زیدان" که مسیحی است می‌گوید باید بگوییم که رنسانس علمی اروپا به کلی مدیون مسلمانان است. چون اساساً فن و صنعت را مسلمانان به ما آموختند به غرب و اروپا آموختند. بعد مثال داروسازی را که می‌زند صنعتی به نام داروسازی برای نخستین بار در جهان اسلام ایجاد شد و داروهای جدید اختراع و ترکیب کردند نه فقط داروهای طبیعی گیاهی. اولین تمدنی که شغلی به نام داروخانه و داروسازی داشت مسلمان‌ها بودند. "جوزف ماکاپ" نقل می‌کند که فقط در بغداد و ری، هر کدام بیش از 60 داروخانه بسیار بزرگ و مجهز دولتی و ده‌ها یا صدها داروخانه کوچک خصوصی بود. بعد یکی از سیاحان اروپا می‌گوید من یکی از این داروخانه‌های بزرگی را که در بغداد بود و یکی را هم نقل می‌کنند در قرن چهارم در ری، دورانی که آل‌بویه که شیعه هم بودند و تمدن خیلی عظیمی ساختند می‌گوید در یکی از این داروسازی‌هایی که من رفتم – در ری یا بغداد- می‌گوید ساعت‌ها من یکسره می‌رفتم چون باغ‌های بزرگی بود که در آنجا تولید می‌کردند و کارگاه‌های کوچکی در باغ‌ها ایجاد کرده بودند. ساعت‌ها من فقط باید پیاده‌روی می‌کردم تا کل این کارگاه داروسازی را دیده باشم. می‌گوید من یکی‌اش را از نزدیک دیدم. بسیاری از داروهای معتبر تا قرن 18 و 19 نام‌های عربی و اسلامی داشتند. کسانی چون "ابن‌زهره" روش‌های جدید برای علاج بیماری‌های خطرناک و لاعلاج ابداع کردند حتی داروهایی برای نخستین بار اختراع شد که کاملاً جواب داد.

بعد یک روش دیگر، مسئله بذر، مباحث ژنتیک گیاهی، مباحث به اصطلاح تغییر دادن بذر گیاه در جهت استفاده‌های دارویی، می‌گوید یکی از داروسازان مسلمان باغی داشت که این‌جا گیاهان جدید پرورش می‌داد. می‌گوید ایشان روش جدیدی ابداع کرده بود که خیلی جالب است، می‌گوید یک مریضی داشتیم که یبوست مزاج جدی داشت، آوردیم پیش او، به آن چیزی داد بخورد ما گفتیم چیست؟ گفت انگور است. رفتیم در باغ آن دیدیم که این باغ انگوری دارد که تاک آن را با آبی آبیاری کرده که داروی مسهل داشت. یعنی اصلاً از طریق کشاورزی و ابتکار در عرصة بذرشناسی و کشاورزی و گیاه‌شناسی و تأثیر آن در داروسازی. این برای چه زمانی است؟ برای 600 سال پیش. 600 سال پیش چه زمانی است؟ وقتی که اروپا در قرون وسطی این اتفاقات داشته می‌افتاده است. می‌گوید در بیمارستان‌های اسلامی بخش‌های ویژه طبقه‌بندی شده از انواع شربت‌ها، قرص‌ها و معجون‌های ترکیبی و آرام‌بخش‌های طبیعی و مخدّرهای مصنوعی بود برای بیمارانی که درد شدید می‌کشیدند. در کتاب‌ "موجز" برای ابن‌تلمیذ و مآخذ زیاد دیگری می‌گوید در کلیه بیمارستان‌ها کسانی به نام داروساز و داروگر حاضر بودند و رشتة تخصصی ویژه‌ای در کلیات طب یعنی دانشگاه‌های پزشکی جهان اسلام مخصوص تربیت داروساز بود. یک فارماکولوژی  جدید بود که در تمدن اسلام متولد شد. چیزی فراتر از ادویة مفردة قدیمی هند و چین و ایران و یونان قبل از اسلام. داروشناسی مدرن و داروسازی علمی برای نخستین بار در جهان اسلام بنیان‌گذاری شد. فقط ابن‌ بیتار (50"10) برای مطالعات تجربی در باب دارو – دقت کنید- از آندلس یعنی اروپای اسلامی از اسپانیا تا غرب چین که دست مسلمان‌ها بود سفر کرد فقط برای آشنا شدن با داروهای جدید و گیاهان جدید و نوشتن دایره‌المعارف دارویی؛ با وسایل آن موقع!. جهان اسلام از چین تا اسپانیا بود دیگر. از اسپانیا تا مصر و سوریه، ترکیه تا مرزهای اسلامی ایران، هند و چین را زیر پا گذاشت تا دایره‌المعارف بزرگ دارویی خود را تهیه کند و هزاران هزار نوع دارو را که در تمدن یونان و هند و چین و ایران قبل از اسلام به کلی ناشناخته بود شناسایی یا اختراع کردند. بعد می‌گوید 14 هزار نوع داروی جدید فقط در "الجامع فی الادویه مفرده" آورده است که اغلب آن‌ها تا قبل از او ناشناخته بود و کاملاً نوآوری بود.  کتاب "النبات" یعنی گیاه برای "ابوحنیفة دینوری" که ایرانی هم هست (می‌گوید چند هزار کشف و ابداع و نکته جدید داشت. حالا بحث داروهای گیاهی را نگویید قدیمی است می‌دانید که الآن دوباره داروهای گیاهی در دنیا رایج شده است و طرفدار دارد. شما ایران را نگاه نکنید که هرکس سرش درد می‌گیرد 6تا قرص شیمایی می‌خورد و ضررهایی که این‌ها دارد. الآن در دنیا و آمارهایی که یونیسف داد می‌گوید بیش از 80 درصد مردم الآن در دنیا – در شرق و غرب- از داروهای گیاهی کم یا زیاد استفاده می‌کنند و خریدار و اقبال آن دارد زیاد می‌شود به خاطر ضرر داروهای شیمایی.

یک چیز دیگری هم یادداشت کردم برایتان بخوانم چون مطمئن هستم این را هم نمی‌دانید و خیلی جالب خواهد بود. این مسئله راجع به حیوانات. می‌گوید مدت‌ها در شرق و غرب فکر می‌کردند که زرافه‌ همان کرگدن است. یعنی می‌گوید از چین و هند و اروپا، بعد در آفریقا، - آفریقایی‌ها خیلی از حیوانات را ندیده بودند- که در اروپا بوده یا در آسیا. می‌گوید اولین بار کشتی‌های مسلمان‌ها بود که انواع حیوانات، گیاهان و میوه‌ها را از قاره‌ به قاره‌ای می‌برد و این‌ها با آن‌ آشنا می‌شدند.- دقت می‌کنید؟ عبارتش – کتاب "تاریخ تمدن و فرهنگ جهان"، جلد 3، می‌گوید از قرن 10 تا قرن 16 میلادی تجارت جهانی و ارتباطات آسیا، اروپا و آفریقا کلاً در اختیار و کنترل مسلمانان بود. از راه‌های زمینی آسیای میانه، راه‌های دریایی و اقیانوس‌ها در جنوب کره زمین، ارتباط تجاری با چین و هند از یک طرف، و از یک طرف با اروپا و آفریقا، در کل جهان تجارت جهانی توسط مسلمین و کشتی‌های اقیانوس‌پیمای آنان مدیریت می‌شد. می‌گوید اولین بار اولین کشتی چینی که به غرب فرستاده شد و با اروپایی‌ها وصل شد در قرن 15 بود. فرماندة ناوهای چینی یک چینی مسلمان بود. اهل غرب چین. همین الآن هم غرب چین مسلمان‌ها هستند به نام چنگ‌‌هوآ  که در خانوادة مسلمانی که در غرب چین که در کنترل مسلمین بود به دنیا آمد و مسلمان بود یا اساساً مسلمان بود. این بعد شد فرماندة عالی‌رتبه ارتش چین که سیلان را برای چین گرفت. اولین بار که شترمرغ و زرافه وارد چین شد و چینی‌ها دیدند توسط او بود. که از طریق کشتی‌های مسلمانان و از آفریقای اسلامی وارد چین کرد. برای نخستین بار چینی‌ها و شرقی‌ها با بعضی از فلزات داروها و پارچه‌ها از طریق مسلمانان آشنا شدند. می‌گوید نه فقط چینی‌ها حتی اروپایی‌ها فکر می‌کردند زرافه همان کرگدن است. شیر و گوره‌خر و ببر را مسلمانان از آفریقا به نقاط دیگر منتقل کردند. ارتباط بین چین و هند یعنی شرق با اروپا و آفریقا یعنی غرب توسط آنان برقرار می‌شد. این آدمی که عرض کردم اولین کسی است که به اصطلاح چین را چه کرد در چین به عنوان قهرمان ملی شناخته شد، اصلاً در تاریخ نوشته‌اند که به نام ایشان الآن شده جزو شخصیت‌های اساطیری مقدس در شرق و تا چند قرن در تایلند در پرستشگاهی به نام او قربانی می‌کردند. و چین او را بنیان‌گذار تجارت جهانی می‌داند. می‌گوید که چینی بنیان‌گذار تجارت جهانی است و او ایشان است.

اروپا هم از طریق ایتالیا و یونان و اسپانیا با مسلمین وصل بود و از طریق آن‌ها با تجارت جهانی و دریایی آشنا شد.

بعد مثال می‌زند، یک نمونه دیگر؛ می‌گوید مدتی طاعون اروپا را گرفت. می‌دانید که در تاریخ دو مرتبه دوران سیاه مطرح شد در اروپا- موارد زیادی بوده – ولی دوبار طاعون اصلاً ملت‌ملت از بین برد یعنی جمعیت اروپا را به نصف و یک سوم رساند، خودشان از این دوران به دوران سیاه یاد می‌کنند. می‌گوید بعد از اینکه طاعون تمام شد و قربانیان زیادی گرفت در اروپا غذا برای خوردن نبود. گوشت تازه‌ای وجود نداشت و معمولاً گوشت بو گرفته بود - یخچال که نبود- از مسلمانان آموختند که چگونه گوشت را برای مدتی بدون یخچال سالم نگه دارند و بو دادن گوشت با بعضی ادویه را از طریق تاجران مسلمان یاد گرفتند و می‌گوید معمولاً مردم در اروپا در بندرها منتظر بودند کشتی‌های مسلمان‌ها بیاید تا بتوانند از آنها غذا و خوردنی و گوشت و این ادویه را بگیرند و بتوانند چند هفته‌ای غذا برای خوردن داشته باشند. می‌گوید غذا در اروپا هیچ تنوعی نداشت. غذای رایج نان، لوبیا، پنیر و آب‌جو بود. در حالی که در این دوران بر سر سفره شهرها و کشورها و آبادی‌های اسلامی حتی در آبادی‌های کوچک آن‌ها انواع و اقسام غذاها با تنوع زیاد پیدا می‌شد. بعد اروپا تصمیم می‌گیرد که با شرق خودش مستقیم تماس بگیرد، یعنی مسلمان‌ها را دور بزند می‌گوید که چرا ما می‌خواهیم با شرق و هند و چین تجارت بکنیم چرا باید از طریق مسلمانان باشد خوب این وسط زمین و دریا دست مسلمانان است، خودمان تجربه کنیم کشتی بیندازیم در آب برویم و یک جوری به شرق برسیم.

این نکته بعدی است. این بحث کریستف‌کلمب و آمریکا که به نام این‌هاست و... این‌جا را دقت کنید. اوایل قرن 16 ایتالیا همسایه مسلمانان است در اثر معامله با مسلمانان ثروت‌مندتر شده است. بندرهای تجاری اروپا آن‌جاست و کم‌کم انگلیس و فرانسه و اسپانیا و پرتغال، که این اسپانیا و پرتغال همسایه مسلمان‌ها بودند این‌ها کم‌کم قدرت برتر اروپا شدند تصمیم گرفتند مسلمانان و ایتالیا را که واسطة اروپا با شرق است حذف کنند و خودشان بیایند با شرق تجارت کنند و ثروتمند بشوند. رونق تجارت و اقتصاد اروپا، سفرهای خشکی و دریایی‌شان و همه آن‌چه که به نام اکتشافات اروپایی خواندند می‌گوید تماماً با تقلید از ناوگان‌های دریایی مسلمین و تجارت جهانی که در کنترل مسلمانان بود شروع شد. 400 سال ، 300 سال اروپایی‌ها مسابقه گذاشتند با هم برای کسب فنون و صنایع و علم از مسلمانان و انتقال آن به اروپا. رقابت بین شاهان اروپا که چه کسی بیشتر کتاب از جهان اسلام ترجمه می‌کند، چه کسی بیشتر می‌رود تجارت می‌کند؟ چه کسی ملوان‌ها و دریانوردان مسلمان را می‌تواند استخدام کند؟ چون آن‌ها بلد هستند کشتی در اقیانوس ببرند. هر کشوری، و هر شاه اروپایی که به مسلمین نزدیک‌تر می‌شد ثروتمندتر و پیشرفته‌تر می‌شد. و لذا پیشرفت و توسعه ابتدا از ایتالیا، اسپانیا و پرتغال آغاز شد منتهی بعد عرض کردم به دلیل سرکوب‌ها و جنگ‌های صلیبی و... این‌ها متوقف شدند و مسئله پروتستانتیزم در شمال بوجود آمد، پیشرفت طور دیگری مطرح شد. حالا آن عبارتی که می‌خواستم نقل کنم که نمی‌دانم آدم واقعاً بخندد یا گریه کند. اروپایی‌های غربی گفتند که ما دیگر مسلمان‌ها را کاری نداریم دور بزنیم خودمان برویم با شرق با هند و چین رابطه برقرار کنیم. اما دیدند که کشتی‌هایشان نمی‌توانند از اقیانوس‌ها بگذرد. کشتی‌های نداریم که در جهت خلاف مستقیم باد حرکت کنند مسلمان‌ها دارند. ما متکی به پاروزن و باد مستقیم هستیم، مسلمان‌ها کشتی‌های بزرگی دارند که خلاف جهت باد حرکت می‌کند چون سه‌تا بادبان مثلثی ایجاد می‌کند با باد بازی می‌کند، باد را مدیریت می‌کند و در جهت عکس باد در اقیانوس حرکت می‌کند. بعد می‌گوید مسئله بعدی این است که کشتی‌های مسلمان‌ها از ساحل فاصله می‌گیرند طوری که دیگر دیده نمی‌شوند ولی باز هم جهت را گم نمی‌کنند در حالی که ما اگر از ساحل فاصله بگیریم در حدی که ساحل را نبینیم دیگر گم می‌شویم در اقیانوس؛ مجبور هستیم دریانوردی ما فقط موازی ساحل باشد و تا جایی که ساحل را با چشم غیر مسلح ببینیم و الا دیگر دورتر نمی‌توانیم برویم. آن وقت این‌ها کشتی‌هایشان را می‌اندازند وسط اقیانوس و می‌روند اصلاً دیده نمی‌شوند و گم هم نمی‌شوند. این‌جا را چه کنیم؟ گفتند هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه از دریانوردهای مسلمان، مهندسان، جغرافیدانان و نقشه‌کش‌های آنان استفاده کنیم. آن‌ها را استخدام کنیم، آن‌ها بلد هستند. ناوگان‌های عظیم مسلمان‌ها به راحتی در عمق اقیانوس‌ها رفت و آمد می‌کنند. کشتی‌های تجاری و مسافری دارند و کشتی‌های جنگی. مسلمان‌ها در دریای مدیترانه یک‌جا نقل شده است که حتی در قرن اول اسلامی در زمان اموی‌ها دارد که فقط در دریای مدیترانه مسلمانان بیش از دو هزار کشتی جنگی داشتند. که در یک عملیات مثلاً یکی از کشتی‌ها می‌آمد و می‌گرفتند هرجا را که می‌خواستند و ما در شرایطی بودیم که نمی‌دانستیم چطور کشتی را بیندازیم و از ساحل فاصله بگیریم. آن‌ها از وسط اقیانوس دور از ساحل به راحتی و سفرهای چند ماهة اقیانوس‌پیما می‌کردند. بادبان‌های مسلمان‌ها سه گوش که خلاف جهت باد حرکت می‌کرد و بسیار سریع و بزرگ. می‌گوید یکی روش بادبان این‌ها را باید یاد بگیریم، دوم تقلید از نقشه‌هایشان، سوم تقلید غربی‌ها از مسلمان‌ها استفاده از سکان بود. می‌گوید کشتی‌های ما فقط پارو داشت چیزی به نام سکان ما نداشتیم در کشتی‌هایمان که جهت بدهد به کشتی. اگر می‌خواستیم به چپ و راست برویم باید به پاروزن‌های این طرف می‌گفتیم پارو نزنند پاروزن‌های این طرف پارو بزنند تا کشتی دور بزند. چیزی به نام سکان ما نمی‌دانستیم چی هست. فکر سکان را اروپا از مسلمان‌ها آموخت. پیشرفت چهارم در دریانوردی که منشأ رونق اقتصاد در اروپا و اکتشافات جدید و توسعه و مدرنیته شد استفاده از چند دکل به جای یک دکل بود که برای نخستین بار اولین اروپایی‌هایی که آن را استفاده کردند پرتغالی‌ها بودند که آن را از مسلمانان آموختند بقیه اروپایی‌ها از پرتغالی‌ها آموختند. پنجم استفاده از قطب‌نما در کشتی. قطب‌نما را می‌دانید که چینی‌ها درست کردند منتهی قطب‌نماهای خیلی ابتدایی بود. می‌گوید مسلمان‌ها قطب‌نماها را پیچیده کردند، ترکیبی کردند و روی آن کار کردند و اولین بار استفاده از قطب‌نما در کشتیرانی و ارتقاء مدل چینی آن توسط مسلمانان پیش آمد که بعد غربی‌ها از آنان آموختند. ششم اسطرلاب، برای جهت‌یابی در اقیانوس‌ها، برای سنجش ارتفاع ستارگان و موقعیت آن‌ها، تعیین عرض جغرافیایی که اصلاً پیشرفت علم نجوم و نقشه‌های دریایی و زمینی مسلمان‌ها و اسطرلاب که کم‌کم اروپایی‌ها از مسلمان‌ها یاد گرفتند. نخستین بار اروپایی‌ها از طریق نقشه‌های مسلمانان فهمیدند که زمین گرد است و اروپا با مفهوم اقتصاد جهانی، جغرافیا و نجوم و دریانوردی با آن‌ها آشنا شد. اولین بار مفهوم دیوان‌سالاری، مدیریت عقلانی، تقسیم کار، مدیریت علمی، ما از طریق آثار مسلمان‌ها آموختیم. اولین کسانی که مأمور محاسبات مالیاتی در دربارهای اروپایی شدند مهندسان مسلمان بودند. چطور ما الآن کارشناس از غرب استخدام می‌کنیم که تو را به خدا این برق و آب ما را راه بیندازید، بیایید به ما یاد بدهید ما چه لباسی بپوشیم چکار کنیم!!!!؟ آن زمان برعکس؛ آن‌ها برای هر چیزی باید مستشار مسلمان استخدام می‌کردند و می‌آوردند برای هر کاری، برای استخراج معدن، می‌گوید اولین کارگاه‌های ذوب فلزات و تولید آلیاژ را، شروع صنعت و صنعتی شدن این‌جاها بوده است، اولین کارگاه‌های بزرگ نساجی و بافندگی و پارچه‌بافی را از مسلمانان آموختیم. شما می‌دانید این انقلاب صنعتی که می‌گویند در انگلیس شروع شد از کجا شروع شد؟ از کارخانه‌های نساجی و پارچه‌بافی، دستگاه‌های پارچه‌بافی، چند قرن بعد. می‌گوید وقتی که صلیبی‌ها آندلس و اسپانیا را از مسلمان‌ها گرفتند چون مسلمان‌ها 500 سال آن‌جا بودند می‌گوید وقتی که آن‌ها آمدند گرفتند کتابخانه‌هایی با یک میلیون جلد کتاب در آن دوران بود که دستگاه چاپی نبوده است. و دانشگاه و بیمارستان و... که همة این‌ها را سوزاندند و خراب کردند. می‌گوید 500 کارخانه نساجی و بافندگی در بعضی از شهرهای آندلس بود که مسلمانان ایجاد کرده بودند که همه این‌ها را از بین بردند که این‌ها برای مسلمان‌هاست. یک‌جا نوشته است که بعضی از کارخانجات نساجی بیش از هزار کارگر در آن‌ها مشغول کار بودند. آن موقع، اصلاً مفهوم کارخانه‌داری، نظام صنعتی، شهرنشینی این‌ها یعنی چه؟ این‌ها همه مربوط به قرن 18 و 19 است. من نمی‌خواهم بگویم که غرب هیچ کاری نکرده، حواستان باشد، اصلاً هدف من این نیست که بگویم غرب هیچ کاری نکرده و همه کارها را ما کردیم نه، اصلاً این نیست، غرب خیلی هم کار کرده، برای همین هم الآن ارباب همه هست، برای همین است که اقتصاد دنیا و... دست آن‌هاست. خیلی کار کردند و ما مفلوک، عقب‌مانده و ضعیف و مسلمان‌ها توسری‌خور شدند،‌ حق‌شان بود، نوش جان‌شان هرچه خوردند!!! در این دویست سال اخیر تا وقتی که دوباره آدم بشویم و راه بیفتیم. که این نهضت بیداری اسلامی و حرکت امام و انقلاب شروع این بیداری است اینکه ما خودمان شروع کنیم به تولید علم، تولید فکر، کرسی‌های مناظره و نظریه‌پردازی، بحث کنیم، فکر کنیم، آنچه که از غرب ترجمه می‌شود دربست و مطلق نپذیریم، نقد کنیم، اگر بخواهیم دوباره راه بیفتیم راهش همین است، آن‌ها هم همین کار را کردند. 500 سال این‌کارها را کردند راه افتادند. ما 500 سال نه ؛ 100 سال این‌ کارها را بکنیم اگر دوباره راه نیفتادیم؟! چنانکه الآن بچه‌های ما در المپیادها و مسابقات جهانی مدام دارند مدال می‌آورند می‌توانیم این کار را بکنیم شما هم باید شروع کنید 50 سال، 100 سال دیگر نتیجه‌اش را می‌گیریم من عقیده‌ام این است که زودتر هم می‌گیریم. متشکرم.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha