خرداد 1385

زیبایی، کرامت، عشق، حجاب

نشست با پژوهشگران امور زنان - کرمانشاه

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت خواهران عزیز و برادران محترم و تشکر می‌کنم از این‌که برای این جلسه از من دعوت کردید. من البته یک جلسه‌ی دو ساعته داشتم ولی برای روکم کنی این‌جا هم می‌خواهم دو ساعتی صحبت کنم ببینم که من خسته می‌شوم زودتر یا شما زودتر سالن را ترک می‌کنید. از من خواسته بودم که راجع به حجاب صحبت بکنم. من بحثم را به دو بخش تقسیم می‌کنم. در بخش نخست به بعضی از مبادی انسان‌شناختی که با واسطه به مسئله‌ی حجاب مربوط می‌شوند اشاره می‌کنم. یک نگاهی به انسان‌شناسی ما و نظریه‌ی عشق در فرهنگ انسانی چون اگر مسئله‌ی جنسیت، مسئله‌ی عشق، مسئله‌ی شهوت، مسئله‌ی جنسیت اگر مطرح نبود قاعدتاً نوبت مسئله‌ی حجاب نمی‌رسید. نگاه اسلام به این مسئله چیست. آیا یک نگاه سرکوب‌گرانه و نفی مطلق است یا یک نگاه اباحی‌گرانه، تشویق‌گرانه و رهایی مطلق است یا یک نگاهی سومی است که نگاه متعادل و تعادل بخش. یک نگاه انسانی نه نگاه حذفی و نه نگاه اباحی‌گرانه. یک اشاره به این می‌کنم بعد به بحث حجاب. در بحث حجاب فقط طرح سوال می‌کنم. سوالاتی است که ما بایستی به آن‌ها فکر بکنیم و اگر اندیشیدیم آن‌ها را خیلی مدون، منطقی، مؤدبانه با افکار عمومی با جامعه‌ با خانم‌هایی که حجاب را کامل رعایت می‌کنند و با آن‌هایی که حجاب را کامل رعایت نمی‌کنند. با هر دویشان. خیلی منطقی و مؤدبانه در میان بگذاریم و طرح بکنیم. ما برای مسئله‌ی حجاب عدله‌ی کافی اخلاقی، فطری و بشری داریم. دفاع شرمنده از حجاب نمی‌کنیم. دفاع شرمنده و سر به زیرانه، دفاع شکاکانه که حالا یک کم هم حجاب خوب است، یک فوایدی هم دارد. نه ما استدلال‌های قوی و متین برای این مسئله داریم. آن‌هایی که وظیفه‌شناس هستند به عنوان وظیفه دعوت به حجاب بشوند آن‌هایی که وظیفه‌شناس نیستند به عنوان یک حق، حق زنانه، حق زن. حجاب بیش از آن‌که تکلیف زن باشد حق زن است و مسائلی از این قبیل و بعد سوالات را تا آن حدی که فرصت داشته باشم طرح می‌کنم. البته حتماً به این سوالات خود دوستان اندیشیدند. احتمالاً بخش عمده‌ای از این سوالات در این جلسات طرح شده و راجع به آن بحث شده. در آثار متفکران اسلامی قبل و بعد از انقلاب به بعضی از این سوالات پرداخته شده. الان هم که این نمایشگاه را من نگاه می‌کردم می‌دیدم که بعضی از این سوال‌ها، پرسش‌ها آن‌جا طرح شده و سعی شده شه به آن جواب مختصری هم بدهند. نمایشگاه بسیار خوبی است که تهیه شده. از آن دوستان تشکر می‌کنیم و یک چیز جالبی که توی همین نگاه و مرور و تصویر و سند تاریخی کاملاً واضح است این است که مسئله‌ی برهنگی یک مسئله‌ای است تقریباً مربوط به 60، 70 سال اخیر. یعنی توی قرن گذشته در هیچ جای دنیا نه غرب و نه شرق در جوامع مسیحی، یهودی، مسلمان حتی قبائل دور افتاده مسئله‌ی برهنگی، برهنگی مرد و زن و به خصوص زن تقریباً وجود ندارد. شما توی همین تصاویر سیر تاریخی دارید می‌بینید. مسئله‌ی برهنگی اجتماعی و به خصوص برهنگی زن تقریباً یک پدیده‌ای است برای حداکثر 100 سال اخیر، 90 سال اخیر و به خصوص از جنگ جهانی دوم به بعد در غرب، در اروپا برهنگی زن به جای این‌که یک ضد ارزش باشد و توهین به زن تلقی بشود به عنوان حق زن مطرح شد و بعد از آن‌جا سرازیر شد به سمت کل جهان به خاطر سلطه‌ی اروپای غربی و آمریکا در یک قرن اخیر در کل جهان. چون سلطه‌ی نظامی، اقتصادی و فرهنگی این‌ها پیدا کردند در این یکی، دو قرن اخیر در کل دنیا این فرهنگ را هم با خودشان در کل دنیا برده‌اند. قبلاً با زور مثل کشف حجاب رضاخانی که با دستور انگلیس و غرب انجام می‌شد حالا احتیاج به زور هم خیلی نیست. با رسانه‌ها، با فرهنگ‌سازی، با کارهای آکادمیک با تبلیغات کاری می‌کنند که این انگیزه درونی باشد و احتیاجی به تحمیل درونی و سرباز و سر نیزه و این‌ها مثل دوره‌ی رضاخان نباشد و یک نکته‌ی دیگر این‌که چون این را گاهی من شنیدم و می‌شنوم که آقا چون تو ایران حجاب قانون است بی‌حجابی در ایران بیشتر از بقیه‌ی کشورهای اسلامی است. این هم یکی از حرف‌های بی‌مدرک و غلط است که زده می‌شود. من نمی‌خواهم از همه‌ی آن‌چه که مربوط به مسائل زنان است و در ایران اتفاق می‌افته نمی‌خواهم دفاع بکنم. حتماً بخش مهمی از حقوق شرعی زنان و همان‌طور که بخش مهمی از وظایف زنان یا وظایف مردها در برابر آن‌ها تعطیل شده، شناخته نشده، حذف شده، مطرح نیست، جدی نیست اما من قاطعانه معتقدم جامعه‌ی ایران در مورد پوشش زنان یا اخلاقی‌ترین یا یکی از اخلاقی‌ترین جوامع دنیاست. منتها در بقیه‌ی جاهای دنیا بی‌حجابی و حجاب وجود دارد. یعنی اکثریت بی‌حجاب و برهنه و یک اقلیت کوچک باحجاب. تو فرهنگ ما بی‌حجاب وجود ندارد همان قشر بی‌حجاب اولاً اکثریت نیست واقعاً و بعد هم آن قشر بی‌حجاب در واقع به شکل حجاب ناقص ظاهر می‌شود. البته با این تبصره که من عقیده ندارم هر کسی که حجابش کامل نیست این ضد حجاب است یا بی‌عفت است من واقعاً عقیده ندارم. الان تو یک تقسیم‌بندی اگر فرصت کنم می‌گویم پدیده‌ی بی‌حجابی یا بدحجابی حالا اگر این تعابیر درست باشد اقلاً شش، هفت منشأ می‌تواند داشته باشد. همه‌اش فساد اخلاقی و این‌ها نیست. یک بخشی از آن‌هایی که حجاب را رعایت نمی‌کنند اهل فحشا هستند. دنبال فسادند. دنبال شهوت‌رانی هستند. یک بخشی‌شان این‌جوری هستند یک بخشی‌شان این‌جوری نیست اصلاً توجهی به این‌که این مسئله مثلاً به چه معنا فساد است یا فساد تلقی می‌شود یک چنین توجهی ندارند. آن‌ها مسائل دیگری است. آسیب‌شناسی باید کرد. ما هر نوع بی‌حجابی را به عنوان فحشا و فساد نباید تفسیر بکنیم. نمی‌خواهم توجیه بکنم. هر نوع بی‌حجابی و بدحجابی بد است، غلط است اما هر نوع بی‌حجابی و بدحجابی را نباید فوری به مسئله‌ی مثلاً این زن بدکاره است. نه بعضی‌هاشان واقعاً این جوری نیستند. علت‌های دیگری دارد. این‌ها باید طبقه‌بندی بشود و با هر کدام مستقلاً با حسب خودش برخورد بشود. آسیب‌شناسی باید کرد. یکی از کارهای مهم به نظر من تو این‌ جور سمینارها این است که هم انواع حجاب‌ها را طبقه‌بندی کنید. آیا هر کسی که باحجاب است به خاطر این‌که زن عفیفی است باحجاب است یا علت‌های دیگری هم می‌تواند داشته باشد و هم بی‌حجابی و بدحجابی را طبقه‌بندی و آسیب‌شناسی بکنیم که چند نوع بی‌حجابی وجود دارد. توی جامعه‌ی ما بخشی از آن قشری که مایلند کلاً حجاب را رها کنند و برهنه باشند توی جامعه آن‌ها چون بالاخره طبق قانون و اخلاق و عرف عمومی مجبورند یک چیزی بپوشند به شکل حجاب ناقص یا همان که تعبیر به بدحجابی می‌شود می‌آیند تو خیابان‌ها و چون معمولاً این تیپ‌ها بیشتر توی خیابان‌ها می‌چرخند تا اکثر زنان خانه‌دار یا دخترانی که یا دنبال علمند، یا کارند،‌ یا اقتصادند یا خانه‌دارند آن‌ها خیلی تو خیابان‌ها نمی‌پلکند. این است که یک کسی تا نگاه می‌کند توی چند تا شهر بزرگ با خودش می‌گوید اکثر زنان ایران که بدحجاب و بی‌حجابند. پس آقا شما هر چه حجاب را قانونی‌تر بکنید بی‌حجابی تقویت می‌شود. این‌ها جزو برداشت‌ها و نتیجه‌گیری‌های واقعاً غلط و عوامانه است. این جوری نیست. البته من نمی‌خواهم بگویم که جامعه‌ی ما یک جامعه‌ی اخلاقی است. من نمی‌خواهم بگویم رابطه‌ی زن و مرد تو جامعه‌ی ما یک رابطه‌ی اخلاقی است این را من می‌فهمم که یک خانم حتی خانم باحجاب که توی خیابان و توی کوچه است باز هم نگاه‌های غیر اخلاقی و نگاه‌های جنسی بهش زیاد می‌شود. متلک هست این‌ها همه را قبول دارم منتها منشأ این‌ها حجاب نیست. منشأ این‌ها ترک بخش دیگری از احکام اسلامی است چون اسلام اگر از طرف مسئله‌ی پوشش اخلاقی یک قوانینی را می‌گذارد و تأکید می‌کند در ترک برهنگی در عرصه‌ی عمومی از آن طرف راه ارضای مشروع نیازهای جنسی را کاملاً باز می‌گذارد و بسیار آسان می‌گیرد. ازدواج توی فرهنگ اسلامی آسان‌ترین کار است. هیچ بهانه‌ای ندارد. منتها جامعه‌ی ما اتفاقی که افتاده این است که راه تأمین مشروع نیازها را که اسلام باز گذاشته ما خودمان بستیم یعنی ازدواج شده یک چیزی مثل مردن از نظر سختی و مشکلاتش. آن راه را بستیم و باز نکردیم از این طرف هم خب بالاخره قانون حجاب، اخلاق حجاب، احکام حجاب، فرهنگ حجاب و فرهنگ نه فقط اسلامی بلکه دینی است. شما توی همین نمایشگاه که نگاه می‌کنید تو تمام دنیا تا همین 70، 80 سال پیش زنان مسلمان و غیر مسلمان پوشیده بودند. برهنگی را توهین به خودشان می‌دانستند. این‌ها به نظرم نکاتی است که بخشی از آن همین‌طور عوامانه طرح می‌شود ولی خب باید به آن توجه کرد و با دقت روی آن بحث کرد. من بحثم را با یک آیه‌ی کریمه در قرآن در سوره‌ی اعراف شروع می‌کنم. آیه 26 و 27 که می‌فرماید: یا بَنی‌آدم قَدْ اَنزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً، ای فرزندان آدم ما برای شما لباس فرو فرستادیم برای پوشاندن خودتان، برای حیا و برای حفظ حرمت خودتان و بدنتان و بعد می‌فرماید که: وَ لِباسُ التقوی خیرٌ. بر شما باد لباس تقوی که بهترین لباس است. یعنی این لباس پوشش ظاهری خودش هدف نیست. پوشش ظاهری برای حفظ گوهر کرامت انسانی و تقوی است. چون در قرآن جای دیگر می‌فرماید که: اِنَ اکرَمَکُم عِندَالله اَتقاکُم. یعنی کرامت انسان ارزش انسان به ایمان و تقوایش است نه به طبقه، نه به زورش، قدرتش، سرمایه‌اش، پایگاه طبقاتیش. به هیچی نیست. ارزش انسان به مردی به زنی نیست. ارزش انسان به تقوی است. کرامتش و تقوایش است. بعد می‌فرماید حتی همین لباسی هم که فرستادیم بپوشانید خودتان را هم برای حفاظت از مسائل طبیعی و سرما و این‌ها و هم از آن مهم‌تر و در کنار آن برای حفظ کرامت خودتان هدف از همین لباس و پوشش هم باز تقوی است. یعنی کرامت انسانی شماست. رشد شماست. بعد فرمود که: ذلِکَ مِنْ آیاتِ الله. این سخن همه از آیات خداست که شاید خدا را به یاد آورید ای فرزندان آدم مبادا شیطان شما را بفریبد چنان‌چه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و برهنه کرد. کَما اَخْرَجَ اَبَوَیْکُمْ مِنَ الجَنَه. مواظب باشید دوباره توی همان دام دوباره نیفتید. حجاب یا پوشش اخلاقی که حالا خب کلمه‌ی حجاب هم شاید دقیق نباشد. آن‌چه که الان در زبان ما مشهور به حجاب است در واقع به تعبیر فقها در فقه ما از آن تعبیر به حجاب نمی‌شود. همان‌طور که حتماً توجه دارید خودتان در واقع این سطر، پوشش، لباس ولی در اصطلاح زبان ایرانی به آن می‌گوییم حجاب ولی تو فرهنگ قرآنی به این لباس ستر و پوشش می‌گویند نه حجاب. حجاب به معنای پرده و پرده‌نشینی و این‌ها. آن نیست. ولی همین حجاب مصطلح به پوشش اخلاقی به معنای مبارزه با برهنگی در عرصه‌ی عمومی. مبارزه‌ با جنسیت زدگی جامعه یعنی خیابان، پارک، دانشگاه، کارخانه هر جا که هستی. در جهت حفظ امنیت اخلاقی، امنیت اخلاقی جامعه، در جهت تکامل معنوی فرد چه مرد و چه زن و در جهت به خصوص کرامت زن. برای این که هر کدام از این‌ها می‌تواند به فلسفه‌ی حجاب مستقلاً مربوط باشد و باز تکرار می‌کنم مبارزه با برهنگی یک فرهنگ مخصوص به اسلام نیست یک جوامعی و یک شرایطی الان به خصوص داریم که بر اساس برهنگی و اساس لذت بنا شده، یک جوامع و فرهنگ‌هایی هم داشتیم به خصوص که بر اساس پوشش‌های سخت افراطی، حتی حبس زن در خانه بنا شده بوده. اسلام حد تعادل را گرفته. اسلام هم با حبس زن در خانه و پوشش‌های افراطی منع حضور زن در عرصه‌ی عمومی مخالفت و مبارزه کرده. اصلاً حکم حجاب در واقع خودش مجوز حضور زن در عرصه‌ی عمومی است یعنی اگر دینی با حضور زن در عرصه‌ی عمومی مخالف بود، طرفدار حبس زن در خانه بود این دین حجاب را دیگر واجب نمی‌کرد. اصلاً احتیاجی به حجاب نبود دیگر. توی خانه‌اش که کسی حجاب لازم ندارد. دینی که روی حجاب تأکید می‌کند معنیش این است که اجازه داده که زن در عرصه‌ی عمومی، در فعالیت‌های اجتماعی حاضر بشود منتها با حفظ کرامت و عفت خودش. این دو سر افراطی طیف. یک سر پوشش‌های افراطی، پوشش‌های سخت، فشار بیش از اندازه‌ی اجتماعی بر زن، محرومیت‌های اجتماعی برای زن و از طرف دیگر برهنه کردن زن در عرصه‌ی عمومی. اسلام حد تعادل است، حد وسط. در فلسفه‌ی حجاب یک سوال بنیادین این است که آیا انسان حتی بدن انسان حرمت دارد یا ندارد؟ فلسفه‌هایی که طرفدار برهنگی هستند برای انسان و برای بدن انسان حرمتی قائل نیستند. این‌ها اگر بتوانند همه جا را می‌کنند جزیره‌ی لختی‌ها و تقریباً هم هست. اصلاً حرمتی برای خودش، برای بدن خودش قائل نیست. دو تا فرهنگ است واقعاً. یک فرهنگ است که می‌گوید من به عنوان انسان نه‌فقط روح من کرامت دارد بدن من هم حرمت دارد. بدن من حرمت دارد. حتی بعد از مرگ. شما می‌بینید توی فرهنگ ما شما نمی‌توانید ببینید یک کسی مرده‌ و کنار خیابان افتاده ولو مسلمان هم نیست اصلاً نمی‌دانی این کیست. نباید بی‌تفاوت رد بشوی از کنارش. یک وظیفه‌ای شرعی است که شما به عنوان واجب کفایی اقدام بکنی برای برداشتنش، برای شستنش،‌ برای با احترام تشییع کردن، حتی می‌گوید جنازه‌ای دارد عبور می‌کند تو حتی نمی‌دانی این بدن مرده برای چه کسی است ولی می‌گویند نباید بی‌تفاوت باشی باید پشت سرش به احترام چند قدم حرکت بکنی، برایش طلب آمرزش بکنی. این بدن یک انسانی بوده. آن انسان از این بدن خارج شده این بدن دیگر از رده خارج است. مصرف شده تمام شده ولی در عین حال باز حرمت دارد. یک فرهنگی هم هست که برای بدن نه در زمان زندگی و نه در زمان بعد از زندگی اصلاً هیچ حرمتی قائل نیست. بدن انسان با بدن خوک برایش مساوی است. این‌ها دو تا تفکر است. همین‌طور این سوال که پوشش انسان آیا به کرامت انسان ارتباط دارد یا ندارد. ممکن است کسی بگوید که من اومانیستم، انسان مکرم است، مقدس است، مهم است، حرمت دارد اما کرامت انسان چه ربطی دارد به لباسش؟ ما توی هر لباسی می‌توانیم کرامت داشته باشیم. حتی بدون لباس. این یک فرهنگ است. یک فرهنگ هم هست که واقعاً نوع پوشش انسان‌ها با کرامت‌شان و شخصیت‌شان ارتباط دارد کاملاً. مرتبط است کاملاً و لذا شما می‌توانید از روی نوع لباس پوشیدن آدم‌ها حتی شخصیت‌ آن‌ها را حدس بزنید. واقعاً نمی‌شود. البته نمی‌گویم کامل. ممکن است کسی ریاکارانه یک لباسی را بپوشند یا تحمیلی بپوشند یا طبق عادت بپوشند ولی معمولاً می‌شود یعنی بین شخصیت آدم با لباسی که می‌پوشد و نوع پوشش ارتباط وجود دارد. اما یک مسئله‌ی دیگر که آیا اسلام مسئله‌ای که در باب حجاب وارد شده که عرض کردم مخصوص اسلام اصلاً نیست ولی در عین حال اسلام احکامی به طور خاص مثل حجاب آیا این‌ها از سر مبارزه با زیبایی، مبارزه با عشق، خبیث دانستن شهوت،‌ سرکوب نیروی جنسی، سرکوب لذت جنسی، دعوت به رهبانیت، برای این مسائل است؟ یا اتفاقاً اسلام مسئله‌ی نیاز جنسی و نیروی جنسی را در زن و مرد کاملاً به رسمیت شناخته، برایش حریم قائل شده، برای او جعل حقوق شرعی کرده، یعنی این را جزو حقوق مسلم انسان‌ها دانسته حتی با مخالفت با این حق مبارزه کرده. آیا اسلام نیاز جنسی را طبیعی می‌داند، مشروع می‌داند، به رسمیت می‌شناسد؟ یا نیاز جنسی و شهوت را و تأمین نیاز جنسی را یک جور گناه می‌داند و خبیث. مثلاً شهوت یک امر خبیثی است و لذا دعوت می‌کند به ریاضت‌های شدید جنسی. کدام یکی از این دو تاست؟ ادیانی وجود داشته در دنیا و وجود دارد الان در دنیا در شرق و غرب تحت عنوان دین، معنویت، عرفان. واقعاً‌ معتقدند که شهوت، غریزه‌ی جنسی ضد معنویت است. اگر کسی می‌خواهد رشد معنوی پیدا بکند و به خداوند نزدیک بشود اهل کرامت معنوی بشود این باید شهوت خودش را سرکوب بکند و لذا اهل عبادت راهبان و این‌ها در شرق هست و در غرب بوده این‌ها می‌رفتند خودشان را عقیم می‌کردند. اخته می‌کردند. یعنی منشأ غریزه‌ی جنسی را در خودشان می‌کشتند. اسلام با این فرهنگ مبارزه کرده. اسلام غریزه‌ی جنسی و شهوت را به رسمیت می‌شناسد. قبول دارد. خبیث نمی‌داند. سرکوبش نمی‌کند. اسلام نیاز جنسی را امر طبیعی می‌داند، حق انسانی و شرعی می‌داند برای زن و مرد و نه‌فقط می‌گوید منافی با عفت نیست بلکه می‌گوید مکمل است اتفاقاً. یعنی بسترساز است برای تکامل معنوی و روایاتی از این قبیل که اگر کسی ازدواج کند نصف دینش را احراز کرده به شرط این‌که اگر نتیجه نگیریم اگر دوباره ازدواج کنیم کل دین‌مان تکمیل است. روایاتی که می‌گوید حتی نماز آدمی که متأهل است با نماز آدم مجرد که فشار جنسی به هر صورت رویش است، زن و مرد. دختر و پسر. نماز این دو تا حتی دو جور نماز است. برای آن‌که آن یک بخشی از حواسش درگیر نیازهای جنسی هست چه بداند چه نداند ولی آن انسان تأمین شده غریزه‌ی جنسیش و فشاری از ناحیه‌ی مسائل جنسی رویش نیست. بنابراین قدرت تمرکز و توجهش به مسئله بیشتر است. شاید یک علتش این است. اسلام با افراطی‌گری، با حق ناشناسی در شهوت‌رانی مخالف است. با رفتارهای جنسی غیر عادلانه و غیر اخلاقی مبارزه کرده. نه با مطلق التذاذ جنسی. اصلاً ما احادیثی داریم از پیامبر، از اهل بیت که توی مجامع عمومی واقعاً نمی‌شود خواند. یعنی آدم باید خودش تنهایی برود بخواند. باید آدرس بدهیم خودتان بروید بخوانید ببینید نگاه دین به مسئله‌ی جنسی چه هست؟ چقدر راحت راجع به مسائل شهوت و التذاذ جنسی صحبت می‌کنند. حتی توی بعضی از روایات مثلاً فرض بفرمایید راجع به جزئیات مسئله‌ی‌ آمیزش زن و شوهر بحث می‌کنند. چیزهایی که توی هیچ جلسه‌ای نمی‌شود به زبان آورد و نباید هم به زبان آورد چون آن‌ها هم توی جلسه‌ی عمومی این حرف‌ها را نمی‌زدند. خلاف حیاست. ولی این‌ها را اصلاً منافی با دین و معنویت نمی‌دانستند. یک توصیه‌هایی که اصلاً اگر یک کسی آن‌ها را نگاه بکند فکر می‌کند که مثلاً یک کسی آمده آموزش جنسی بدهد به زن و شوهر در حالی که چه کسی دارد این حرف را می‌زند؟ کسی که امام معصوم است و سخنانش حجت دینی است برای ما، متن سخنش عین دین است برای ما. آمده برای معنویت ولی در عین حال دارد سر مسائل جنسی صحبت می‌کند. خیلی راحت دارد صحبت می‌کند. این معنیش این است که توی فرهنگ اسلام، توی دین ما سکس و جنسیت تابو نیست. یک مفهومی نیست که اسمش را نبر، بحثش را نکن، باید کلاً حذف بشود از زندگی. نه حذف نباید بشود ولی باید حدودش شناخته بشود. باید معلوم بشود برای کجاست. هر کاری برای همه جا نیست. این حرف‌ها و این کارها برای کجاست. بنابراین تمام این چیزهایی که آرایش کردن زدن، معطر بودنش، چه مرد و چه زن، ما هم به مرد و هم به زن در هر دو مورد توصیه داریم، مرد و زن باید معطر باشند، باید آرایش کنند، باید عرض شود که همه چیزهایی که من نمی‌خواهم وارد جزئیاتش بشوم. همه چیزهایی که مؤثر است توی مسئله‌ی جاذبه‌‌های مرد و زن برای همدیگر. توصیه‌های اکید دینی و شرعی در حد واجب، در حد مستحب. منتها برای کجا؟ نه در عرصه‌ی عمومی، روابط جنسی درون خانواده تعریف می‌شود نه خارج از خانواده. و لذا از دو طرف است. مثلاً از یک طرف تاکید می‌کند که زن بیرون از خانه به خودش عطر نزند. معطر نیاید بیرون. بیرون از خانه این جوری صحبت نکند، این جوری راه نرود، این جوری نگاه نکند، این جوری حرف نزند ولی توی خانه همه‌ی این کارها را بکند. چرا؟ این‌جا حریم یک کارهایی است. این‌جا حریم خصوصی است و این‌جا برای یک کارهایی و آن‌جا برای یک کارهای دیگر. ما نباید حریم عمومی را تبدیل بکنیم به حریم خصوصی. اسلام این را گفته. یک اعمالی است داخل خانواده کاملاً اخلاقی است. اما خارج از خانواده کاملاً غیر اخلاقی است و به عکس یک کارهایی بیرون از خانواده توی عرصه‌ی عمومی اخلاقی است توی خانه همان کار غیر اخلاقی است. یعنی تو نباید آن جوری که توی خیابان، بیرون با یک مرد و زنی که با هم محرم نیستند، با هم رفتار می‌کنند عین آن رفتار را که نباید زن و شوهر در خانه با هم داشته باشند. یعنی دقیقاً دو نوع تأکید متضاد که مرد و زن با همسرش، با شریک جنسی خودش که فقط شریک جنسی نیست، شریک عاطفیش است، شریک اخلاقیش است، دو تا انسان هستند. فقط مسئله‌ی جنسیت نیست. رفتارش با او و با کسی که با او پیمان بسته با مردان و زنان دیگری که با آن‌ها چنین پیمانی نبسته باید دو نوع رفتار باشد. مسئله این است فقط و الا شما یک آیه و حدیث در باب این‌که شهوت را کلاً خبیث و منفی است باید سرکوب کرد. همچین چیزی در اسلام نیست. در ادیان دیگر هست ولی توی اسلام نیست. اسلام دنبال جامعه‌ی مذکر، تاریخ مذکر، فرهنگ مذکر نیست. اسلام دنبال تاریخ و فرهنگ انسانی و الهی است که در آن مرد و زن هر دو نقش دارند. جامعه‌ی اسلامی یک جامعه‌ی دو پایه است. مردانه و زنانه. جامعه‌ی مردانه فقط نیست. یک فرهنگ مردانه فقط نیست. منتها نقشی که مرد و نقشی که زن ایفا می‌کنند یکسان نیست و نباید هم یکسان باشد تا آن‌جایی که به جنسیت‌شان مربوط می‌شود اما به آن‌جایی که به انسانیت‌شان مربوط می‌شود نقش‌شان کاملاً یکسان است. هیچ تفاوتی در آن نیست. یعنی ما تا یک جایی انسانیم نه زن و مرد. آن‌جا تمام احکام و وظایف و حقوق و نقش‌مان عیناً مثل هم است. از یک جایی به بعد جنسیت مطرح می‌شود ما فقط انسان نیستیم. بعضی‌هامان انسان مرد هستیم و بعضی‌هامان انسان زن هستیم. از آن‌جا به بعد یک سری تفاوت‌های ظریف تو بعضی حقوق، بعضی وظایف، بعضی نقش‌ها، نقش در خانواده، نقش در جامعه پیدا می‌شود و این تفاوت به نفع مرد و به نفع زن است و ندیده گرفتنش ستم به مرد و ستم به زن است و ستم به خانواده است و به جامعه غیر مستقیم. بنابراین این بخش اول عرائضم. ما نه روش ریاضت هندی، روش کلبی مسلک‌های یونانی را این‌ها را راه درست معنویت نمی‌دانیم. کلبی مسلکی به روایت دیگر زندگی سگی. عرفای یونان بودند که می‌گفتند آقا ما اگر بخواهیم به معنویت نزدیک بشویم، در عرفان هندی و این‌ها هم هست. توی بعضی از انواع عرفان مسیحی و کلیسایی هم بود که اگر می‌خواهی معنوی باشی و رشد کنی باید غریزه‌ی جنسی را کلاً سرکوب کنی. این‌که می‌گفتند کشیش نباید ازدواج کند، کشیش کاتولیک اتفاقاً این سرکوب مطلق شهوت و جنسیت جواب عکس می‌دهد چون شهوت و جنسیت غریزه است. نیروهای واقعی در انسان که سرکوب و مطلق نیستند. اگر فشار بیش از حد روی آن بیاوری طغیان می‌کند. شورش می‌کند. همه‌ی اوضاعت را به هم می‌ریزد و لذا اسلام هیچ مرزی برای رابطه‌ی مشروع جنسی،‌ برای ازدواج هیچ مرزی نگذاشته. نه مرز طبقاتی، نه مرز نژادی، نه قومی حتی مرز سنی هم نداشته. یعنی گفته اگر دل‌تان خواست خودتان یک پیرزن با یک جوان 17 ساله، 15 ساله می‌توانند ازدواج کنند از آن طرف هم یک پیرمرد 70 ساله می‌تواند با یک دختر 16 ساله ازدواج کند اگر می‌خواهند. یعنی هیچ مرزی، هیچ مرز مصنوعی برای این قضیه نگذاشته. برای این‌که می‌داند که وقتی این نیاز به طور طبیعی وجود دارد، وقتی که دو طرف توافق اخلاقی و انسانی با هم بکنند، حقوق همدیگر را و حرمت همدیگر را رعایت بکنند این مانع از شورش و طغیان غریزه‌ی جنسی در آن‌ها می‌شوند. بنابراین ما باید آن راه را که شریعت اسلام باز گذاشته باید بازش کنیم اگر بسته است. آن راه باید باز باشد. این راهی که اسلام گفته این باشد. شما نمی‌شود آن راه را ببندید آن راه را هم ببندید. آن وقت شورش می‌شود. یعنی در فرد شورش می‌‌شود. تو شخصیت خود فرد شورش اتفاق می‌افتد ما آن وقت دیگر از حد تعادل معنوی و معنویت و اخلاق هم خارج می‌شویم. این فرهنگ اسلام و آن‌چه که ممکن است جایی جایز باشد این‌ها با هم فرق می‌کند. این کلبی مسلکی هم توی فرهنگ یونانی این جوری بود که یکی از این عرفای یونانی که مطرح است به عنوان سران این جریان. می‌گوید این هیچ چیز نداشت در عالم دنیا همین‌طور فقط یک ظرفی، کاسه‌ای داشت با آن آب می‌خورد. یک وقت دید سر یک نهر آبی یک بچه‌ای آمد با کف دستش آب خورد. گفت با دست هم می‌شود آب خورد پس به این کاسه هم دیگر احتیاجی نیست. همان هم انداخت کنار. این فرهنگ تو فرهنگ اسلامی نیست. در فرهنگ اسلامی اصالت به آخرت می‌دهیم، دنیا هم مزرعه‌ی آخرت است. محل عبور ماست. دائمی نیست اما دنیا جدی است. باید دنیا را جدی بگیریم. نظام خانواده را، نظام سیاست را، اقتصاد را، تربیت را، همه را باید جدی بگیریم. باید برنامه‌ریزی کنیم، برنامه داشته باشیم منتها هدف‌گیری‌مان خود دنیا نباشد بلکه آخرت باشد ولی دنیا را باید جدی گرفت. نگاه اسلام به عشق نگاه سراسر منفی و سیاه نیست منتها با دنیامحوری و شهوت‌پرستی فضای جامعه مبارزه می‌کند و دنبال تعادل اخلاقی و معنوی است. هم با اباهی‌گری مبارزه می‌کند که آقا اِ همه چیز حلال است، همه چیز جایز است. هر کاری کردی، کردی. هر کاری که لذت می‌‌بری، دوست داری بکن. هم با این مبارزه می‌کند اسلام هم با سخت‌کشی‌ها و شبه احتیاط‌های افراطی که عملاً ضد احتیاط هستند. ظاهراً احتیاط است ولی عملش ضد احتیاط است. نگاه عرض کردم، نگاه اسلام نه‌فقط به عشق بلکه به شهوت هم نگاه منفی نیست هم با نگاه فروئیدی به انسان، نگاه سراسر جنسی به انسان مخالف است هم با تفریط‌های رهبانی که نتیجه‌اش را دیدیم در دنیا. همین بحث کشیش‌هایی که بحث ازدواج می‌گفتند مانع معنویت و دین است خب همین‌ها الان یکی از مشکلات بزرگ است بین کشیش‌ها. مشکلات فسادهای اخلاقی و هم‌جنس گرایی و این‌ها بین‌شان هست. همین اخیراً آماری که خود کلیسای واتیکان خودش داد که ما یکی از مشکلات بزرگ‌مان مسئله‌ی فساد اخلاقی کشیش‌هامان است. چون از نظر قانونی نمی‌توانند ازدواج کنند عملاً هم نمی‌توانند این وضعیت را تحمل کنند. دقت می‌کنید. یعنی وقتی که عرض می‌کند بعضی احتیاط‌های افراطی ضد احتیاط است یک نمونه‌اش این‌هاست. فرهنگ پیغمبر اکرم، فرهنگ اسلام این نیست. فروید که می‌دانید یک آدم مهمی است در حوزه‌ی هم روانشناسی آثار زیادی هم داشته در فرهنگ علوم انسانی در دنیا، یک آدم مادی هم هست. معتقد بود که جنسیت یک نقش زیربنایی ولی پنهانی دارد در همه‌ی رفتارهای انسانی و همه‌ی بیماری‌های روانی. او عقیده‌اش این است که می‌گوید یک ضربه‌ی جنسی، سکس‌تراماتیک به اصطلاح می‌گوید در دوران کودکی. می‌گوید هر کسی که می‌آد پیش من می‌بینم در دوران کودکی یک ضربه‌ی جنسی خورده عمدتاً هم مربوط به اعضای خانواده‌ی خودشان هست. مثلاً پدران‌شان و این‌ها و حالا احتمالاً خود این آقا یا اکثر اطرافیان و بیمارهایش یک همچین تجربه‌ای داشتند که مثلاً توی خانه یک همچین‌ کارهایی با خودشان شده من نمی‌دانم ولی نشان می‌دهد فساد شدید اخلاقی و انحرافات جنسی منشأ چقدر بیماری‌های روانی لااقل در همین اروپای قرن نوزده که فروید دارد مطالعه می‌کند داشته. بعد می‌گوید حالا این آگاهی‌ها غالباً ممکن است تخیل باشد ولی یک چیزی به نام تئوری روان ‌نجندی هیستری، هیستری جنسی به اصطلاح. آن بحث ضمیر ناخودآگاه و روان‌تحلیلش را اصلاً بر اساس و مبنای جنسیت بنا کرد. گفت ما معتقدیم نه جنسیت را باید حذف کرد، نادیده گرفت نه باید کل شخصیت و رفتار انسان را فقط تفسیر جنسی کرد. حد تعادل باید در این قضیه رعایت بشود. حذف زیبایی و تحریم لذت نیست. اتفاقاً شاید یکی از حکمت‌های ازدواج‌های پیامبر اکرم، با این‌که ایشان ازدواج‌های ایشان برای منشأ شهوی ندارد و انسان کامل و مربی بزرگ و مرد الهی و هر عملی که انجام بدهد در واقع سعادت و رشد همه‌ی بشریت در همه‌ی تاریخ را می‌بیند. بعضی گفته‌اند شاید یکی از رازهای، حالا رازها و علل مختلفی برای این گفته‌اند برای ازدواج‌ها. گفتند یکیش شاید این بوده که ایشان می‌خواست آن تابوی سکس که در فرهنگ مسیحی و در عرفان هندی و در شرق و غرب وجود داشت این تابو را بشکند که شهوت‌رانی افراط در شهوت‌رانی و حق‌ناشناسی ضد معنویت است و الا پیامبر خاتم که از نظر ما معنوی‌ترین انسان در تمام تاریخ از عزل تا ابد است. ایشان با این کارش در واقع می‌خواهد نشان بدهد که راه به سمت معنویت راه متعادل و معتدل است و البته با رهاسازی شهوت و تحریک نیروی جنسی در عرصه‌ی عمومی هم شدیداً مخالف است. از جمله به این دلیل که اصلاً مسئله‌ی غریزه‌ی جنسی آن‌قدر قوی است که دیگر احتیاج به تحریک و این‌ها ندارد این نیروی جنسی مثل یک منبع است که آن بالا در ارتفاع بالا گذاشته‌اند، خودش به خودی خود با ضرب و با فشار سرازیر می‌شود اصلاً در جامعه توی روحیات و اخلاقیات مرد و زن دخالت دارد. دیگر باز یک عده‌ای می‌آیند یک پمپ‌های قوی هم می‌گذارند پمپاژ هم می‌خواهند بکنند. شما باید این را کنترلش بکنید که این شورش نکند تمام اخلاق و زندگی و حقوق و قانون و همه چیز را به هم نریزد. چون یک کمی که جلویش را نگیری مسئله‌ی غریزه‌ی جنسی همه چیز را منهدم می‌کند. لذا باز از این طرف توصیه کردند به کنترل. از آن طرف هم باز توصیه‌هایی شده با این‌که احتیاجی به توصیه از آن طرفی نیست بدون توصیه‌ هم به قدر کافی این انگیزه در انسان‌ها وجود دارد و به قدر کافی نیرومند است که اصلاً نگاه به عشق در فرهنگ اسلامی با نگاه به عشق در فرهنگ غربی هم اصلاً متفاوت است و شاید اصلاً حجاب یک حکمتش، یکی از حکمت‌هایش همین باشد که حالا توضیح خواهم داد که این نظریه‌ی عشق در فرهنگ اسلامی چه هست که شما قانون حجاب را باید در این چارچوب بفهمید. یعنی به هم این‌ها مربوط است. شاید یکی از حکمت‌های حجاب این است که همین گوهر عشق حفظ بشود، حریم زیبایی و جمال حفظ بشود که ما در عرصه‌ی عمومی انسانیت ما مقدم است بر جنسیت ما. تئوری عشق دوستی و محبت در حکمت اسلامی این‌ها عین عباراتی است که حکمای ما و عرفای ما به کار بردند راجع به مسئله‌ی عشق. عشق به طور عام که یک تجلیش هم در مسئله‌ی خانواده و این‌ها پیدا می‌شود. ببینید این نگاه فلسفی و عرفانی به عشق این را ارتباط بدهید به احکام اسلامی در باب حجاب. این‌ها به هم مربوطند تا آن وقت این شبهات و اشکلاتی که به حجاب گرفته می‌شود جوابش معلوم باشد از پیش که چه هست. تئوری عشق و دوستی و محبت در حکمت اسلامی و به خصوص در عرفان اسلامی یک چشم‌انداز بسیار زیبا و مهمی دارد. یعنی در حکمت و عرفان اسلامی عشق ریشه‌ی آنتولوژیک دارد. ریشه‌ی هستی‌شناختی دارد. توجیه هستی‌شناختی دارد. یعنی هستی و دوستی لاینفک‌اند. اصلاً مدار هستی بر دوستی است. این‌ها عین عبارات حکما و عرفای ماست. نه‌فقط هم دوستی انسان‌ها با هم. دوستی مدار کل عالم هستی است. دوستی چه هست؟ عشق چه هست؟ یکی از موضوعات بنیادین در انسان‌شناسی ما که حکمت الهی به آن پرداخته، جزئی از ساختار فلسفه‌ی ماست آن پیوستگی روحی اخلاقی است که هسته‌ی اصلی جامعه‌ی انسانی را تشکیل می‌دهد. پوسته‌ی جامد فردگرایی و خودخواهی را عشق است که در هم می‌شکند و هنگامه‌ای از دیگردوستی و خودفراموشی به پا می‌کند. این عشق چطور به وجود می‌آید؟ این‌ها مضمونی از سخنان حکما و عرفای ماست. در آثار متون کلاسیک و عرفای ما این‌ها هست. بر خلاف عشق مادی که بر مدار خودخواهی است، عشق انسانی و معنوی بر مدار خودفراموشی است. یعنی در آن عشق عاشق می‌خواهد معشوق را مصرف کند اما در این عشق عاشق می‌خواهد فدای معشوق بشود. دقت می‌کنید تفاوت این دو نوع عشق را؟ در یکی عاشق می‌خواهد مصرف بکند در یکی عاشق می‌خواهد فدا بشود. فنا بشود. این‌ها دو تا تعریف از عشق است. آن می‌خواهد معشوقش را تصاحب بکند، مصرف بکند، این می‌خواهد فدای او و فنای در آن بشود. نظریه‌ی ما در باب عشق و دوستی چه هست؟ که عرض کردم این عشق معنوی و رحمانی است که بر کل هستی حاکم است و یک تجلیش هم در مسئله‌ی خانواده است. عشق مرد به زن، عشق زن به شوهر و عشق آن‌ها به فرزندان‌شان و عشق فرزندان به آن‌ها و بعد عشق و دوستی‌های دیگری که بخشی از آن جنسی و بخش دیگری از آن غیر جنسی است. نظریه‌ی دوستی که از انسان‌شناسی ما مشتق می‌شود از شکل ساده‌ی خانواده بگیرید تا نظام اجتماعی و تعلیم و تربیت. حتی الهیات ما را، تئولوژی ما را ....(دقیقه‌ی 37:20) می‌کند و اهمیت فوق‌العاد‌ه‌ای دارد. حالا البته یک بحث قدیمی هم هست که من نمی‌خواهم این‌جا وارد آن بشوم برای این‌که رسالات عرفانی ما به آن پرداخته‌اند، فلاسفه‌ی ما به آن پرداخته‌اند، فلاسفه‌ی اشراقی پرداختند، فلاسفه‌ی صدرایی به آن پرداختند به خصوص و عرفا که ناظر به این بوده که عشق محصول تشابه سیرت است یا جاذبه ازداد؟ یعنی کشش متقابلین. یک بحثی مطرح می‌شود بین بعضی از عرفا که منشأ عشق تضاد است یا تشابه. یعنی چون دو موجود تشابهی در هم می‌بینند نسبت به هم عشق می‌ورزند یا چون تضاد در آن‌ها است. یک چیزهایی در آن است که در او نیست به خاطر این تفاوت و تضاد جذب هم می‌شوند. این یک بحث مهمی است که عرفا به آن پرداختند و نتایجی هم از آن گرفتند ولی من حالا وارد آن بحث نمی‌شوم. آن چیزی که می‌خواهم عرض کنم این است که دوستی و عشق در جوامع فردگرا و ماتریالیست. حالا آن چیزی که مثلاً‌ به عنوان فرهنگ مادی از آن یاد می‌کنیم که بر اساس ایدئولوژی خودمحوری، سودپرستی، دنیوی و سکولار بنا شده فقط ‌آدم‌ها همدیگر را به خاطر پروتکل‌های اجتماعی تحمل می‌کنند. یعنی زیر برق سلاح دادگاه، قانون و پلیس. حتی زن و شوهر. با اتکای دادگاه و قانون همدیگر را تحمل می‌کنند. لذا کوچک‌ترین جر و بحثی بین زن و شوهر می‌شود فوری زنگ می‌زنند به پلیس. خانم زنگ می‌زند به پلیس بیاید داخل خانه مشکل ما را با هم حل کند. این‌ جوری است با پروتکل و دادگاه و پلیس آدم‌ها به همدیگر می‌چسبند. خانواده حفظ می‌شود دور خودش و آن هم نمی‌شود معمولاً و الا فوری متلاشی می‌شود. خب توی این فرهنگ عشق به متنازل‌ترین سطح خودش فروکاسته می‌شود ولی در فرهنگ الهی چه جوری است. در فرهنگ الهی عشق اولاً این را ببینید از جایگاه آنتولوژیک شروع کنیم، عشق هم آغاز و هم پایان هستی است. این‌ها در بحث‌های فلاح و کماه الهی و عرفان ما هست. این که می‌گویم عشق هم آغاز و هم پایان هستی است یک جمله‌ی شاعرانه نیست این تبیین فلسفی شده یعنی حکمای الهی و با یک زبان شیرین‌تری عرفای ما جز به جز پروژه‌ی‌ آفرینش را که چطور با عشق شروع شد و با عشق ادامه دارد و با عشق ختم می‌شود توضیح دادند. از عشق اول سخن گفتند، عشق خداوند به خودش، عشق خداوند به فعل خودش، از عشق اول که عاشق و معشوقش هر دو خود خداوند است. خداوند عاشق اول و معشوق اول است و این عشق اول و آغاز خلقت بود. از ابتهاج ذات به ذات در عرفان ما بحث کردند. روشن کردند که چطور همه‌ی عشق‌ها مشتق از آن نخستین عشق است. در روایات ما هم هست که می‌فرماید عشق مادر به فرزندش یکی از میوه‌های 100 مرتبه دورتر است که در ریشه‌ی عشق خداوند به مخلوقاتش روییده. می‌گوید اگر شما می‌خواهید بفهمید که خداوند چقدر شما انسان‌ها را دوست دارد ببینید که مادر به فرزندش چقدر عشق دارد که جانش را فدای او می‌کند. از سختی‌های خودش می‌گذرد، از منافع خودش می‌گذرد به خاطر فرزندش. فرمود این یک تجلی بسیار بسیار بسیار کوچکی است از عشق خداوند به شما. یک شاخه‌ای از آن عشق است. این نگاه حکما و عرفای ما است به مسئله‌ی عشق که این‌ها می‌گوید این عشق‌ها و همه‌ی کشش‌ها و دوستی‌ها، رحمت‌ها و محبت‌ها در دنیا هر چه هست و بود و خواهد بود همان تجلی عشق مقدس بنیادین است. از یک ریشه آب می‌خورد و به رو به یک غایت دارد. در تعابیر متفکرین اسلامی آمده که هر کس به هر کس و هر چیز دل می‌بندد در واقع به خاطر معشوق اول و به عشق او دل می‌بنند. یعنی خداوند. حالا خودش توجه ندارد منتها عاشقان نمی‌دانند که واقعاً عاشق که هستند. دچار عشق به شبهه می‌شوند و اشتباهاً از پشت سر به شانه‌ی هر کس دیگری به هوای معشوق دست می‌زنند و صدایش می‌کنند ولی وقتی او بر می‌گردد چشم ما توی چشمش می‌افتد به سرعت متوجه می‌شویم که سوءتفاهم شده و این عشق هنوز نیامده سرد می‌شود. عشق دنیوی، عشق مادی به وصال نرسیده و یا به محض این‌که به وصال می‌رسد فوری سرد می‌شود اما عشقی که فراتر از شهوت عشق باشد، با ریشه‌ی الهی و توحیدی، با نگاه رحمانی آن عشق سرد نمی‌شود. روز به روز اتفاقاً گرم‌تر می‌شود ولو بین دو انسان. چون نمی‌خواهند همدیگر را استثمار کنند و مصرف بکنند. احترام به هم قائل می‌شوند. چون جمال به ذات و نیک فی نفسه یک چیز دیگری است و بقیه‌ی چیزها جمال‌شان برای خودشان نیست. جمال‌شان را وام گرفتند از خداوند. اگر انسان می‌گوید زیبایی‌های مادی را با چهره‌ی زیبا، با یک آدم زیبا، با یک وضعیت می‌گوید برخورد متعادل و با حجب و حیا داشته باشید برای این‌که می‌گوید نکند زیبایی‌های عرضی را مقدم کنید بر زیبایی‌های ذاتی. یک زیبایی حقیقی و ذاتی است که او را نباید فدای این بکنید. یک عشق جهان‌شمولی وجود دارد که نه‌فقط دنیای آدم‌ها، نه فقط دنیای جانور و گیاه، بلکه جمادات را، بلکه سراسر کیهان و جهان را به هم پیوسته و هم‌آغوش نگه داشته. تناسب و اعتدال کیهانی و سراسری در خلقت و کائنات دست در دست یک یار دارند. شما این‌ها را در اشعار حافظ و مولانا و دیگران همین مفاهیم را زیاد می‌بینید. همه به یک جا وصل هستیم. بر خلاف جهان ملحدین و کفار که سراسر ظلمت و نفرت است و جهان عبث است، تاریک است ولی جهان مؤمنین پر از عشق و بهجت است و سراسر معنادار است و کاملاً روشن است. در جهان ملحدین انسان گرگ انسان است و دست کم انسان روباه انسان است و اگر به همدیگر نزدیک می‌شوند آدم‌ها از ترس همدیگر است یا برای این‌که همدیگر را استخدام کنند به هم نزدیک می‌شوند. بر اساس قرارداد اجتماعی، بر اساس معادله‌ی وحشت همدیگر را تحمل می‌کنند ولی در جهان مؤمنین انسان برادر انسان است. انما المؤمنون اخوة. انسان نه گرگ انسان است آن طوری که هابز می‌گفت نه روباه انسان آن طوری که امثال جان لاک گفتند. یعنی برای دوری از هم، برای رویارویی علیه هم باید دلیل داشته باشی، دلیل تازه و الا اصل بر محبت و دوستی است. ما به هم ولایت داریم، به هم پیوسته‌ایم. قرآن می‌فرماید بعضهم اولیا بعض. این اتحاد شورانگیز انسان و جهان، خویشاوندی ما، هم ریشه بودن ما با هم که گفت پدر ما آدم و مادرمان حوا سفارش ما را به یکدیگر کرد. پدر ما آدم و مادر ما حوا سفارش انسان‌ها را به هم کرد. به همه‌ی فرزندانش در شرق و غرب عالم گفت که هوای همدیگر را داشته باشید. خویشاوندی ما بالاتر از انسان، خویشاوندی ما با هر موجود زنده‌ای حتی با گیاهان، کوه، جنگل، دریا این تعریفی است که انبیا از زندگی دادند به ما و از جهان. چون انبیا به ما می‌گویند حتی جمادات سنگ و در و دیوار هم موجودات زنده‌اند، با شعورند، مشغول نیایش و تسبیح خداوند هستند و شما با آن‌ها در یک عالمید. یک روایتی من از پیامبر دیدم تعبیرش خیلی قشنگ است. می‌فرماید: عمتکم النخله. عمه‌ی شما نخل است. خیلی قشنگ است. درخت نخل را می‌گوید عمه‌تان است. خطاب به انسان. این حدیث را وقتی من شنیدم برای اولین بار آن‌قدر لذت بردم از معنای این حدیث. عمتکم النخله. مراقب عمه‌تان نخل باشید. یعنی شما ببینید ما در این جهان بیگانه نیستیم، تنها نیستیم، تیپا خورده نیستیم به قول ...(دقیقه‌ی 45:15) یک موجود رها شده‌ی مضطربی که تنهاست و همه‌اش در حال ترس و اضطراب وجودی است. نه درخت نخل هم عمه‌ی ماست. این بادی هم که می‌وزد، این نسیمی هم که می‌وزد، این دریا پسر عموی ماست، جنگل دختر عموی ماست. ما همه با هم قوم و خویشیم چه برسد به انسان‌ها. این نگاه را شما ببینید. این تفسیر اسلام از جهان چه برسد به رابطه‌ی انسان‌ها با همدیگر. حالا آیا با توجه به این مفهوم کسی می‌تواند بگوید آقا این برخوردی که اسلام کرده برای حفظ حریم زن و مرد، حفظ فاصله‌ و این‌که مثلاً توصیه می‌کنند زن و مرد نامحرم تو چشم همدیگر نگاه نکنند،‌ با هم خیلی شوخی نکنند، با هم خیلی صمیمی نشوند، با هم یک جا تنها نباشند هر چه هم آدم‌های خوبی باشید چون این دست خودتان نیست خیلی‌هایش. در کنترل شما نیست. یک نیروی قوی در شما وجود دارد آن مستقل از تصمیم شما عمل خودش را می‌کند. کار خودش را می‌کند آن و کم هستند کسانی که بتوانند تا آخر آن را کنترل بکنند. شروعش را اصلاً ممکن است شما متوجه نباشید. این توصیه‌های اسلام راجع به حجاب، راجع به این‌که حتی مثلاً می‌گوید یک جایی که خانمی نشسته بلند می‌شود بلافاصله مرد آن‌جا ننشیند چون هنوز حرارت بدن او آن‌جا هست و همین مقدار. این‌ها روانشناسی انسان، روانشناسی واقعی است، روانشناسی جوان است. جوان مجردی که در سن بلوغ جنسی است این‌ها همه درش تأثیر دارد. بعضی‌ها می‌آیند می‌گویند آقا به شعور ما توهین نکنید مگر ما مرد و زن مگر ما این‌قدر شعور نداریم که بتوانیم خودمان را کنترل بکنیم. آقا این مسئله مربوط به شعور نیست اصلاً با شعورترین آدم‌ها هم در این مسئله می‌لغزند. این مسئله یک مسئله‌ی‌ معرفتی و ذهنی نیست. یک مسئله‌ی بنیادین و وجودی است. یک نیروی قوی است که خداوند گذاشته. اصلاً این نیرو را خود خداوند گذاشته. این نیروی خبیثی نیست. این نیروی مقدسی است اما باید در مسیر درست انسانی استفاده بشود نه در مسیر غلط. پس آقا احکام حجاب یا احکامی از این قبیل که راجع به اختلاط بی‌حساب زن و مرد بحث می‌کند نه هدفش مبارزه با عشق است، نه هدفش سرکوب حتی شهوت است، نه هدفش نفی جنسی و نادیده گرفتن غریزه‌ی جنسی است، نه هدفش مبارزه با مفهوم زیبایی و زیبایی‌شناختی است. هیچ کدام از این‌ها نیست. برای این‌که نگاه این فرهنگ به انسان، به زیبایی، به جمال، به عشق حتی به شهوت، همین نگاهی است که من توضیح دادم منتها چرا حجاب با توجه به این مسئله. اهداف حجاب روشن است. بخشیش لااقل که ما 7، 8 تا فلسفه‌ی برای حجاب، فلسفه‌ای که حتی غیرمسلمان‌ها هم می‌توانند قبول کنند چون یک فلسفه‌‌هایی هست که شما می‌گویید آقا شما یا مرد یا زن مسلمان هستی یا نیستی. اگر هستی قبول داری دستورالعمل سعادت در دنیا و ابدیت بستگی دارد به این مسائل اگر انسان وظیفه‌شناسی هستی خب این وظیفه‌ی ماست. حقوقی داریم در کنارش وظایفی داریم بله. حجاب داشتن سخت است. معلوم است که سخت است. مگر روزه گرفتن سخت نیست. مگر نماز واجب و مستحب، مگر انفاق از اموال، مگر جهاد، مگر بقیه‌ی کارها سخت نیست. خب معلوم است که سخت است. منتها ما یا معتقد به اصالت کمالیم یا معتقد به اصالت راحت. اصالت لذت خب این‌ها دو تا فرهنگ است. فرهنگ الحادی و حیوانی انسان را یک موجود طبیعی تعریف می‌کند اما اگر انسان را موجود الهی تعریف کردی معلوم است تو باید تن بدهی به بعضی از سختی‌‌ها. البته حجاب هم سخت دارد و هم آسان دارد. من نمی‌گویم حتماً باید حجاب‌های سخت باشد. حجاب‌های آسان شرعی وجود دارد که باید روی آن کار شود و بحث هم بشود. متشکرم و عذرخواهی می‌کنم که بحث طول کشید.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha