خرداد 1386

سهم محرومان از امنیت اقتصادی

نشست بین‌المللی بیمه و تامین اجتماعی

بسم الله الرحمن الرحیم

از دوستانی که لطف فرمودند و در مورد فرصت تسامح کردند تشکر می‌کنم و سعی می‌کنم در سه محور حتی الامکان به اختصار و سریع و بر اساس یادداشت‌ها در باب مسئله‌ی بیمه و تأمین اجتماعی عرض بکنم. حالا فرمودند بعد از 27، 28 سال باز بگوییم نوپا هستیم یک مقدار بی‌انصافی است. من در تأیید صحبت ایشان که مسئولیت همه را افزون می‌کند یک خاطره‌ای را عرض بکنم و بحث را از همان‌جا شروع بکنم. من به یاد می‌آورم که سال 63 بعضی از بچه‌ها از علمیات بدر به مشهد برگشته بودند و مجروح بودند. یک سری از این آواره‌هایی که روغن روی سر و صورت خود می‌ریزند و هیچ کس هم به فکر این‌ها نیست و معلوم نیست چه کسی مسئول این‌ها هست در محله‌ی ما بودند و خیلی عجیب بود. به چندین جا از نهادهای رسمی حکومتی و شهرداری و دولت و هر جا که فکر می‌کردیم مسئول این‌ها هستند رجوع کردیم و همه می‌گفتند ما در این باب قانونی نداریم و به ما مربوط نیست. بعد گفتند به دادگستری بروید. با جمعی از بچه‌های مسجد محله چند نفر از این‌ها را گرفتیم و بچه‌ها این‌ها را به حمام بردند و شستند و آن‌ها را نگه داشتند ولی دیدند باید تا چه زمانی این‌ها را نگه دارند؟ به دادگستری رفتیم. اول مؤدبانه صحبت کردند و گفتند هیچ راهی وجود ندارد و باید به دفتر رئیس دادگستری بروید که یکی از آقایانی بود که الان هم جزو مسئولین دادگستری است و در کشور مسئولیت دارد. به آن‌جا که رفتیم گفتند به ما مربوط نیست. از این‌جا بروید. خلاصه ما هم از جبهه آمده بودیم و مجروح بودیم و با عصا بر سر این مسئله درگیر شدیم و کار به بازداشت موقت چند ساعته‌ی ما رسید. چون با نظام دادگستری دعوا کردیم که این چگونه است که ما با شعار اسلام و عدالت و محرومین و حکومت علوی باید به جبهه برویم و بجنگیم و الان که برگشتیم و به همراه خود جنازه‌ی 5 نفر از رفقای خودمان را آوردیم و چند نفر از بچه‌ها مجروح هستند ولی در حکومت همه رسماً می‌گویند هیچ نهاد تعریف‌شده و مسئولی برای رسیدگی به آواره‌ها، بی‌پناه‌ها وجود ندارد. می‌دانید آخرین راه حلی که به ما دادند چه بود؟ گفتند یک کاری کنید که این‌ها به زندان بروند. یعنی یک جرمی مرتکب بشود و او را به زندان ببرند و چند هفته‌ای او را نگه دارند و به او آب و غذا بدهند و در سرما او را حفظ کنند که ما به آن‌ها یاد می‌دادیم برو مثلاً دوتا شیشه بشکن تا تو را بازداشت بکنند. این راه حل بود. آن زمانی که ما را چند ساعتی بازداشت کردند در آخر مسئول دادگستری آمد و گفت شما جوان و هیجانی و داغ هستی. گفتم در کشورهای سوسیالیستی برای این مسئله راه حل دارند. در کشورهای سرمایه‌داری هم که برای فقرا حق حیاتی قائل نیستند و اصالت با پول و دلار است برای این‌ها برنامه‌ریزی کرده‌اند. چطور در مملکت امام زمان و کشوری که بر اساس اسلام است و هم اخلاقاً و هم از لحاظ حقوقی و عدالت‌خواهانه مشروعیت حکومت به رسیدگی به طبقات سفلی و زمین‌مانده‌ها و طبقات فراموش‌شده گره خورده چطور می‌توانیم فکری برای این‌ها نکنیم. آن زمان سال 62 و 63 بود و زود بود ولی فکر نمی‌کنم الان هم برای این قضیه زود باشد و حتماً انشاالله این سمینار یک شروع خوبی برای این مسئله باشد. من اولاً به کلیات تصور اسلامی در باب تأمین اجتماعی و بیمه‌های عمومی از منظر خودمان به عنوان مبنای تئولوژیک و هم انسان‌شناختی مسئله‌ی بیمه و تأمین اجتماعی یک اشاره‌ی اجمالی بکنم. انشاالله اگر فرصت کنم در بخش دوم از منظر شالوده‌شناسانه در عرصه‌ی علوم اجتماعی و اقتصادی یک نگاه تطبیقی و در حد بسیار کلی به مسئله خواهم داشت. در تصویر اسلامی و نظام اقتصادی اسلام اولاً دقیقاً به آن علتی که ماده و معنای انسان از هم تفکیک نمی‌شوند. یعنی ما چیزی به نام تفکیک حریم قدسی از حریم عرفی در اسلام نداریم که مبنای بسیاری از علوم اجتماعی در دنیا امروز همین است و دنیا و آخرت روی هم یک پروژه‌ی انسانی است و دو پروژه نیست. بنابراین اگر هدف دین سعادت و نجات روحی و تکامل معنوی و عقلی بشریت است چون بدن و روح سرنوشت در هم بافته‌ای دارند و طبیعت و ماورای طبیعت اسلامی با هم نسبت تعامل دارند و نسبت تناقض ندارند لذا از منظر کاملاً دینی حساسیت شدید در باب تأمین معاش، امنیت و منزلت انسان‌ها وجود دارد. نه عدالت و حقوق بشر و نه امنیت و کرامت بشر در فرهنگ اسلام امر سکولار تلقی نمی‌شود و نامربوط به دین نیستند. بدون معاش متعادل و در خور انسان معاد در خور انسان نخواهیم داشت. حق داشتن معاد خوب و حق معاش خوب مهم‌ترین حقوق بشر هستند و این‌ها به هم مربوط هستند و لذا عقل معاش، یعنی عقل زندگی و مدیریت که بعضی‌ها متأسفانه این را یک عقل سکولار تلقی می‌کنند و فکر می‌کنند برای دینی دانستن جامعه نیازی به عقل معاش و عقل مدیریت نیست و ما مثل این‌که می‌توانیم بدون عقل معاش و عقل مدیریت هم دینی باشیم. این یک تصور بسیار خطرناک است. اگر عقل معاش و عقل زندگی در کنار عقل معاد صحبت شده است یعنی عقل سعادت یک ضرورت اسلامی است و از سعادت دنیا و آخرت توأمان بحث می‌شود و این‌ها منفک از هم نیستند. تا این‌جا یعنی مطالبه‌ی رفاه، امنیت و تأمین اجتماعی یک مطالبه‌ی کاملاً مشروع اسلامی است و یک مطالبه‌ی سکولار نیست. نمی‌خواهم بگویم کسانی که دیدگاه غیر دینی دارند هیچ توجیه منطقی برای مطالبه‌ی رفاه و تأمین ندارند. این را نمی‌گویم. من می‌گویم که ما حق داریم از منظر دینی مطالبه‌ی رفاه و تأمین اجتماعی بکنیم. این‌طور نیست که وصله و سنجاق شده باشد. نکته‌ی دوم این‌که در فقه و اخلاق و اجتماعیات اسلامی دست کم سه راه برای تأمین اجتماعی پیش‌بینی و توصیه شده است. هر سه مورد برای عملی شدن به برنامه‌ریزی عقلایی و مدیریتی ما احتیاج دارند. ولو حکم‌الله هستند ولی بدون برنامه‌ریزی بشری تحقق پیدا نمی‌کنند و به همین دلیل هم در کشورهای اسلامی مثل ایران این مسائل کم تحقق پیدا کرده است. مشکل این نیست که این‌ها تشریح نشده و توصیه نشده است بلکه مشکل این است که عقل مدیریتی در کار نبوده که‌ این‌ها را درست برنامه‌ریزی و مدیریت بکند. فقه و اخلاق اسلامی با رهاشدگی طبقات و اقشار ضعیف، با استثمار و بیگاری کشیدن از انسان، با فراموش کردن بعضی از طبقات، با فردگرایی افراطی، بی‌اعتنایی انسان به انسان، اصالت پول و سود، جداسازی اقتصاد از اخلاق، تمرکز افراطی بر خیر خصوصی و در عین حال تجاوز به حریم خصوصی فرد به شدت مخالف است. بعضی از مکاسب و متاجر را محرمه دانسته و هر راهی را برای ثروت‌اندوزی به خصوص از به شکاف طبقاتی و فراموش شدن بخشی از طبقات و اقشار فرودست منجر بشود مشروع نمی‌داند. اسلام طرفدار نوعی از حقوق طبیعی قابل سلب از بشر با ریشه‌های الهی است. اصل رفاه و ثروت را خیر می‌داند. بر خلاف بعضی از ادیان و عرفان‌ها که این مفاهیم مثل دنیا و ثروت را خبیث و شر می‌دانند. منتها بر سر نحوه‌ی کسب رفاه و تولید و توزیع و مصرف ثروت حساس است و واجب و حرام دارد. وقتی می‌فرماید «وَ لَقد مَکَناکُم فی الاَرض و جَعَلنا لَکُم فیها مَعایش...» یعنی حق معیشت شرافتمندانه‌ی انسانی برای کل انسان‌ها به صرف انسان بودن از طرف خدا تشریع شده است. وقتی می‌فرماید «الارضَ وَضَعها للاَنام...» یعنی کل موهبت‌ها و منابع طبیعی زندگی به تشریع الهی در اختیار همه‌ی بشریت است و این حقی است که تشریع شده و احتیاج به توافق و قرارداد مجدد ندارد. این حق غیر قابل سلب از انسان است. وقتی می‌گوید «اِنَکُم مَسئولون حتی عَن البقاع و البهائم...» یعنی مسئولیت دینی و احساس تکلیف شرعی حتی در مورد حقوق حیوانات و حتی فراتر از آن در مورد مکان‌ها و اشیا داریم دیگر تکلیف حقوق انسان و رفاه و امنیت آن روشن است. از یک طرف هزاران توصیه‌ی اخلاقی در باب رسیدگی به فقیر و بیمار و یتیم و سالمند و از پاافتاده و اسیر و مسافر غریب و طبقات محروم داریم و روی حقوق طبقات کارگر و اجیر و زحمتکش تأکید دارد و می‌فرماید «وقتی هنوز عرق بدن او خشک نشده باید حق او کف دستش باشد و با شرافت و اکرام و احترام این امر صورت پذیرد و نباید توهین بشود.» و خدمت به این‌ها در روایات ما مستقیم خدمت به خداوند تلقی شده است. خدمت به انسان محروم و از پاافتاده مستقیم خدمت به خداوند تلقی شده است. در روایات ما مایه‌ی تقرب به خداوند خدمت به انسان دانسته شده است. فرمود «هر انسانی که برای خلق انفع است و بیشتر به خلق فایده می‌رساند به خداوند نزدیک‌تر است.» یعنی تقرب معنوی را کاملاً با خدمت به انسان از پاافتاده گره زده است و این را برای عبادت خالص و دین‌داری اصیل یک معیار دانسته و از یک طرف در مباحث حقوقی، چه حقوق عمومی و چه حقوق خصوصی مواضع بسیار جدی و به نظر من تا قبل از اسلام بی‌سابقه‌ای گرفته است. از یک طرف اولاً از تنبلی و گداپروری و استعدادکشی و مدام ترمز زدن به پیشرفت‌های فردی و خلاقیت‌های شخصی به نام اخلاق و به نام عدالت اکیداً مخالف است. این را عرض کردم برای این‌که همان‌طور که دوستان می‌دانند در اقتصاد کلاسیک یکی از حمله‌های اساسی که به مفهوم تأمین اجتماعی و رعایت حال طبقات پایین می‌شده به این بر می‌گشته که شما با این حرف‌ها و نظارت و عدالت می‌خواهید گداپروری و استعدادکُشی بکنید و جلوی رشد پیشرفت سرمایه‌دار و فرد ذی‌حق را می‌گیرید و آن هم با این عنوان که تو مسئول بقیه هم هستی. او می‌گوید به من چه که مسئول بقیه باشم. ما جواب می‌دهیم اگر توصیه‌ی اخلاقی به مسئله‌ی تأمین اجتماعی و توصیه‌ی حقوقی در فرهنگ اسلامی داریم به مفهوم دعوت به تنبلی و مفت‌خوری و انگل‌صفتی و گداپروری و سرکوب دولتی خلاقیت‌های شخصی نیست. این‌ها اتهاماتی است که به عدالت‌خواهان و طرفداران تأمین اجتماعی در فرهنگ سرمایه‌داری و تفکر راست در دنیا می‌زنند. لذا تأمین اجتماعی را از سنخ اقتصاد گداخانه‌ای و به قول آقایان دولتِ پرستار نمی‌بینیم و نه از باب کنترل اعتراضات اجتماعی برای حفظ امنیت هسته‌ی قدرت و ثروت می‌دانیم. حکم به عدالت برای حفظ حاکمیت نیست. یعنی حکم به عدالت یک حکم محافظه‌کارانه نیست. یک حکم انقلابی و اصلاح‌طلبانه است. عدالت و تأمین اجتماعی برای اقشار ناتوان از کار، برای طبقات فراموش‌شده یک ضرورت اخلاقی و حقوقی و در عین حال معنوی می‌دانیم و عرض کردم دست کم در فقه اسلام سه راه برای مسئله‌ی تأمین اجتماعی تدارک دیده شده و توصیه و پیش‌بینی شده است. یک، نقش خود مردم است. تکافل اجتماعی و همبستگی عمومی با تأکید بیشتر بر مسئولیت اغنیا و اقربا صورت پذیرد. یعنی در فرهنگ اسلام ثروتمند در برابر فقیر، سالم در برابر بیمار مسئولیت اتوماتیک دارند. بدون نیاز به هیچ قرارداد و هیچ توصیه و هیچ قانونی این امر صورت بگیرد. منطق اسلامی و اخلاق و حقوق اسلامی این است که هر کس در هر جایی یتیم یا سالمند، بیمار و از پاافتاده‌ای، برهنه‌ و گرسنه‌ای ببیند مسئولیت شرعی و دینی دارد که اولاً به او احترام بگذارد و ثانیاً در برابر نیاز نیازمند، هر نیازی و هر نیازمندی به شمول هر کس یا هر چیزی حق ندارد بی‌تفاوت باشد. و الا اصل ایمان او در خطر است. قرآن کریم صریح می‌فرماید «ویل للمصلین...» وای بر نمازگزاران و بعد می‌فرماید «یَمنونَ ماعون...» یعنی به فکر نیاز نیازمندها نیستند و مانع تأمین اجتماعی می‌شوند. حتی اگر نمازگزار باشند وای بر آن‌ها. بنابراین اصل مسئله‌ی ایمان ما با مسئله‌ی تأمین اجتماعی طبقات محروم گره خورده است. در فرهنگ اسلامی و شیعی هر کس از کنار گرسنه‌ای، برهنه‌ای، اسیری، بی‌خانمانی، بیوه‌ای، یتیمی، مریضی بی‌اعتنا بگذرد هم عقاب اخروی دارد و هم مسئولیت حقوق و شرعی و اخلاقی در دنیا دارد و پیامبر فرمود چنین کسی «لَیسَ مِنا...» از ما نیست و جزو امت من نیست. عالم نسبت به جاهل، قوی نسبت به ضعیف مسئول است. من برای تک تک جملاتی که در این‌جا خدمت شما عرض کردم روایات و احادیث متعددی دارم ولی چون فرصت نیست به آن‌ها اشاره‌ای نمی‌کنم. دوستان همگی با عرف زمان دین آشنا هستید و این روایات را دیده‌اید ولی اگر بخواهم مسئله را در یک جمله فرموله بکنم باید بگویم ما یک فرمول اسلامی داریم و آن این است که هر جا قدرت، ثروت، معرفت و منزلت هست مسئولیتی قابل مؤاخذه در دنیا و در آخرت، مربوط به عرصه‌ی حقوق و عرصه‌ی اخلاق هست. این یک اصل مسلم اسلامی است که به نظر من بنیان مسئله‌ی بیمه و تأمین اجتماعی را کاملاً از لحاظ شرعی تئوریزه می‌کند. ما عبارات خیلی تندی داریم. مثلاً «هر کس صدای مظلوم و محرومی را بشنود و بی‌تفاوت بماند مؤمن نیست.» قرآن می‌فرماید «فی اَموالهم حق معلوم للسائِل و المَحروم» بخشی از اموال شما که فکر می‌کنید مطلقا بر آن‌ها مالکیت دارید و مال شما است برای شما نیست. حتی اگر از راه مشروع به دست آورده باشید برای شما نیست. «حق المعلوم للسائل و المحروم» برای انسان‌های محروم و آن‌هایی است که از شما کمک می‌خواهند. «سائل» فقط به مفهوم گدای خیابانی نیست و در روایات در مورد مسئله‌ی تکریم زیاد توصیه می‌شود. در روایات داریم که وقتی به فقیری کمک می‌کنید در چشم او نگاه نکنید. در موضع بالا و در ارتفاع نایستید که او در پایین باشد. این‌ها در روایات ما هست. مثلاً یک جای بلندتر نروید که او پایین‌تر باشد و شما از بالا چیزی به او بدهید. نگاه خود را در چشمان او ندوز. سرت را پایین بینداز و مؤدب و متواضع به او بده. یعنی فقط مسئله این نیست که یک شکم خالی را پر کرد. مهم‌تر از آن این است که من یک حیثیت در هم شکسته را ترمیم می‌کنم. بنابراین مسئله‌یی حرمت و کرامت را در نظر بگیرید. بنابراین نکته‌ای که همه و به خصوص اقشار ثروتمند و اغنیا مستقل از دولت و حکومت مسئول هستند. حتی اگر یک حکومت، حکومت فاسد، نامشروع و بی‌اعتنای به محرومین و فرودستان باشد. خانواده، دوست، فامیل، همسایه، همشهری تا به مسئولیت فراملی و جهانی می‌رسیم که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود «اِما نظیرُ لَکَ فی الخَلق» هر کس با هر مذهبی در دنیا انسان است ما به صرف انسان بودن او در برابرش احساس مسئولیت شرعی و وحدت انسانی و برادری داریم. این یک وحدت انسانی و جهانی و نگاه انترناسیونالیستی است. نگاه ما بشری است. نه ملی، نه طبقاتی و نه نژادی و جنسیتی است. تعابیری مثل مساوات، ایثار، انفاق، مواسات، معاونت در بر و تقوا، اخوت، شما هیچ کدام از این کلمات را در فرهنگ نظام سرمایه‌داری و اقتصاد لیبرالیستی نمی‌بینید بلکه بر خلاف این مفاهیم صحبت شده که اگر فرصت کنم به آن اشاره‌ای می‌کنم. اما دوم که اصل مسئله هست مسئولیت حکومت است که امروز این سمینار برای آن تشکیل شده و بحث‌های مفصل فقهی در باب نظام در دستگاه تأمین اجتماعی از چشم‌انداز حکومت داریم که جدا از فقه فردی و خصوصی و جدا از اخلاق است. تعابیری در روایات است که من به بخشی از این تعابیر اشاره می‌کنم. اشاره به کلماتی که در روایات یا آیات ما آمده است دارم. «مستضعف»، «اهل الضعف»، «ضعفه الناس»، «اهل المسکنه»، «ذوی المسکنه»، «ضعفا»، «فقرا»، «مرضا»، «ابن السبیل»، «استثمار شده‌ها و تحقیر شده‌ها»، «قربانیان حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله»، «جنگ‌زده‌ها»، در باب تک تک این‌ها مکرراً ما روایت داریم. «عاری» یعنی برهنگان، «محتاج»، «محارف» یعنی کسانی که امکانات بهزیستی و زندگی متعادل شرافتمندانه را ندارد، تعبیر «فاقه»، «بؤس»، «مکفوف» یعنی گدایان، «خثاثه»، «شقاء العیش»‌ یعنی زندگی سخت، «مکارح دهر» یعنی مشکلات زندگی، امیرالمؤمنین علی(ع) می‌گوید من چطور امیر مؤمنان باشم و خودم را امیر مؤمنین بنامم در حالی که با مردم خودم در مکارح زندگی مشارکت نکنم و در مشکلات زندگی در کنار آن‌ها نباشم. من این نوع حکومت و امیر مؤمنین را قبول ندارم و من باید مثل آن‌ها و در کنار آن‌ها باشم.»‌ و تعابیری از این فراتر هم دارند. تعبیر «جشوبت العیش»، «زمان عضوض»، «انقطاع معاش» و انواع اقسام تعابیری که من یادداشت کرده‌ام و این‌ها عیناً عباراتی است که در روایات آمده است. انواع و اقسام مشکلات معیشتی ذکر شده و در کنار آن هم روی اکرام و کرامت تأکیده شده است. قرآن می‌فرماید «صدقه باید بدون منت و محترمانه باشد و اگر با منت باشد هیچ ارزش دینی و انسانی ندارد ولو ارزش اقتصادی داشته باشد.» خدمت‌رسانی را توأم با تکریم می‌داند و این‌که مدیران اسلامی حق ندارند در رفاه و امنیت کامل باشند و بگویند من 8 ساعت کار اداری خود را انجام داده‌ام و دیگر به دنبال زندگی خصوصی خود می‌روم. مسئولان در زندگی اسلامی چنین حقی را ندارند. می‌فرماید «اگر اقشاری از مردم آواره، برهنه، گرسنه و بی‌پناه هستند باید حاکمان با مردم در مکارح دهر مشارکت کنند و خودشان را از مردم کنار نکشند.» نگویند من وظیفه‌ی اداری خود را انجام داده‌ام. این‌ها مصادیق عمده‌ی عدالت اجتماعی است. یک نکته‌ای هم در این‌جا بگویم که ما وقتی از سطح زندگی اسلامی می‌گوییم بعضی‌ها فکر می‌کنند فقط در حد ضرورت است. یعنی اگر کسی لباسی به تن دارد و یک لقمه نانی هم دارد و گشنه نیست و سایه‌ای بالای سر خود دارد یک زندگی خوب دارد. نه، روایاتی داریم که در مورد زندگی استاندارد اسلامی توضیح می‌دهد. مثلاً می‌گوید امکان به کار بردن عطریات را داشته باشد. باید هر روز بتواند به خودش عطر بزند. بید بتواند هر روز و یا یک روز در میان استحمام کند. حتی بتواند به حج برود. بتواند میهمانی بدهد. این‌ها سطحی از زندگی به عنوان سطح استاندارد است که تعریف شده و خیلی جالب است. یک بخشی را در این‌جا یادداشت کرده بودم برای بحث فقهی در مسئله‌ی بیمه‌ی خصوصی که با اجازه‌ی شما از این صرف نظر می‌کنم چون می‌ترسم به بخش سوم نرسم. در این‌جا هم یک بحث مهمی بود که در مورد بحث‌های فقهی که در رابطه با بیمه‌ی خصوصی میان فقها شده است و پیچیده هم هست. من حدود 10، 12 سوال را در این‌جا طرح کرده بودم که بگویم در فقه ما به این سوالات به طور جدی پرداخته شده ولی با اجازه‌ی شما از این قسمت عبور می‌کنم. آخرین محور بحث بنده بررسی مسئله از بعد علوم اجتماعی اقتصادی است و می‌خواهم یک مقایسه‌ی خیلی سریع بین اسلام و سرمایه‌داری بکنم. حالا در مورد سوسیالیزم بحث نمی‌کنم برای این‌که تکلیف سوسیالیزم تقریباً معلوم شد ولی فقط اشاره بکنم که آن‌چه به نام بیمه و تأمین اجتماعی در نظام سرمایه‌داری به رسمیت شناخته شد عمدتاً محصول تفکر حقوق بشری لیبرالی نبود. بلکه محصول سه چیز بود. یک، یک سری تعالیم اخلاقی دینی و مسیحی و دو، ظهور سوسیالیزم در غرب که از یک پدیده‌ی فکری به یک پدیده‌ی سیاسی تبدیل شد. یعنی جنبش‌های سوسیالیستی به هژمونی تبدیل شد و لیبرالیزم مجبور شد عقب‌نشینی بکند و یک مقدار سوسیالیزه بشود و سه، الزامات پراگماتیستی اقتصاد سیاسی یعنی مسئله‌ی امنیت سرمایه و سرمایه‌دار تأمین بشود. در فرهنگ سرمایه‌داری انسان اقتصادی تعریف شده است. دوستان می‌دانند در مبانی اقتصاد و فلسفه‌ی اقتصاد اول یک تعریفی از انسان می‌شود و به عنوان مثال می‌گویند انسان اقتصادی به عنوان موضوع و مخاطب در اقتصاد چه موجودی است؟ انسان اقتصادی در فرهنگ سرمایه‌داری در تضاد با انسان اخلاقی تعریف شده است. انسان عقلانی یعنی انسان غیر اخلاقی. انسان بازار یعنی انسانی که به سود می‌اندیشد و به وظیفه نمی‌اندیشد. این یکی از بدیهیات اقتصاد سرمایه‌داری است. یعنی ارزش‌های اخلاقی و معنوی را اساساً مفاهیم غیر علمی و غیر اقتصادی می‌داند. صریحاً بعضی از نظریه‌پردازان آن‌ها تصریح می‌کنند که برای پیشرفت اقتصادی باید بازار کار را ناانسانی دید. به این کلماتی دقت کنید. این‌ها عین عبارات آن‌ها هست که من یادداشت کرده‌ام. باید بازار کار را ناانسانی دید و تفسیر کرد. کاملاً طبیعی و بدون دخالت دادن احساسات و فقط با چرتکه‌اندازی باید اداره کرد. می‌گوید علم اقتصاد هیچ گونه مسئولیت انسانی و مأموریت اخلاقی ندارد. شما ببینید از این تفکر تأمین اجتماعی و بیمه و عدالت بیرون می‌آید؟ مساوات و مواسات بیرون می‌آید؟ برنامه‌ریزی اقتصاد از برنامه‌ریزی اخلاق متفاوت است و اخلاق امر خصوصی است و اقتصاد امر مربوط به عرصه‌ی عمومی است. انسان منطقی را این‌گونه تعریف می‌کنند. می‌گویند «انسان منطقی صرفاً یک موجود اقتصادی و فایده‌گرا است» و کار این فرهنگ بی‌معنا کردن کار خوب و بد و مساوی کردن خوب و بد و تبدیل انسان به ماشین خودکار و حیوان خودخواه است. می‌گوید «در عرصه‌ی عمومی هیچ عملی قابل ارزش‌‌گذاری نیست» و فقط ارزش‌گذاری اقتصادی مهم است به حدی که انسان کم‌کم خودش را با پول و سود اشتباه می‌گیرد و این همان شروع از خود بیگانگی است که برخی از متفکران غرب به آن اشاره کرده‌اند و شاید آیات مربوط به ربا در قرآن کریم که اشاره می‌کند رباخوار مثل یک جن‌زده است و مثل یک کسی می‌ماند که خودش نیست و وقتی به خودش فکر می‌کند انگار به چیز دیگری فکر می‌کند. خودش را با چیز دیگر عوضی گرفته است. در باب رباخوار قرآن این تعبیر را دارد و به خصلت سرکوب‌گر و بیگانه‌ساز سرمایه‌محوری و فرهنگ ربوی اشاره دارد و غلبه‌ی نفسانیت بر عقلانیت فردی و اجتماعی و تفکیک اقتصاد اثباتی از اقتصاد ارزشی و این که اقتصاد پوزیتیوستی ارزش‌زدایی شده فقط اقتصاد علمی است. باید نسبت بنیان‌های ثابت اقتصاد لیبرال کلاسیک و نئو لیبرال‌ها و نئو محافظه‌کارها و پول‌گراها و مکتب پول را با کرامت انسان بررسی کنید. این تئوری‌های اقتصادی بر نوع خاصی از انسان‌شناسی بنا شده است. اسم آن را علمی کردن اقتصاد می‌گذارند که در واقع یعنی بی‌طرف کردن علم اقتصاد نسبت به مصالح غیر اقتصادی انسان و پوزیتیویستی دیدن همه چیز با پوشش علم و علمی و نهایتاً منافع سرمایه‌دار بر منافع مردم و محرومان مقدم می‌شود. رئیس «جنرال‌ موتورز» که یک کمپانی بزرگ آمریکایی است رسماً در سخنرانی خود اعلام کرد و گفت «آن‌هایی که به منافع عمومی می‌اندیشند باید به منافع کمپانی ما بیندیشند.» به منافع کمپانی ما بیندیشید تا منافع عمومی تأمین بشود. توزیع درآمد باید صرفاً بر اساس قانون خشن بازار باشد و هیچ جبران و نظارتی هم نباشد. منظور من جبران انسانی و نظارت علمی است و نه این‌که مزاحمت بروکراسی‌های ابله دولتی که مانع رشد و پیشرفت هستند و سرکوب روح پیشرفت فردی در محدود‌سازی‌های دولتی و بروکراتیک اتفاق بیفتد. البته این که می‌گویم روی کاغذ است. یعنی روی کاغذ تئوریسین‌های سرمایه‌داری این حرف‌ها را زده‌اند ولی عملاً در عالم خارج این اتفاق نیفتاده است. شما بهتر از من می‌دانید که الان نظام بیمه و تأمین اجتماعی در غرب سرمایه‌داری بسیار دقیق و جلوتر است. از ما خیلی جلوتر است. این‌که در عمل به خاطر الزام اقتصاد سیاسی و منافع طبقات چه اتفاقاتی افتاد یک بحث است. در خارج به این شکل است. الان در انگلیس و در بسیاری از کشورهای به خصوص اروپای شمالی و در سوئد و بعضی از کشور‌های دیگر نظام تأمین اجتماعی که شما می‌بینید واقعاً فوق‌العاده است. آن‌جا هم البته در جاهایی که لیبرالیسم یک مقدار سوسیالیزه شد و منافع طبقه‌ی سرمایه‌دار به مخاطره افتاد این امر پیش آمد. ولی در کتاب‌های آن‌ها این حرف‌ها نیست. نظریه‌ی دولت رفاه تحمیلی از بیرون بر نظام لیبرالیستی بود. یک انتخاب پراگماتیستی بود. بنیاد دولت رفاه یک بنیاد لیبرالیستی نبود و لذا الان هم دوباره جریان‌های نئو لیبرال و نئو محافظه‌کار با این تئوری در افتاده‌اند و بحث می‌شود که این نباید باشد. این که در خارج چه اتفاقی و چرا افتاد یک بحث است و این‌که روی کاغذ تئوریسین‌ها چه چیزی گفته‌اند یک بحث است که من دومی را می‌گویم. بازار یک موجود معصوم و خطاناپذیر و آگاه و زنده و واقعی و مشرف و حساس نسبت به همه‌ی حقوق شناخته شد در حالی که اصلاً کسی به نام آقای بازار یا خانم بازار وجود خارجی نداشت که این‌ها می‌گفتند خود بازار قوانین را تعدیل و تنظیم می‌کند و دست نامرئی «آدام اسمیت» و آن نظریه‌ی خودجوشی که جریان‌های جدید این‌ها می‌گویند. آقای بازار یا خانم بازاری وجود نداشت. این دست نامرئی دست عدالت نبود. مشت اغنیا بود که بر سر ضعفا کوفته می‌شد و می‌گفت «توجه به نیاز ضعفا و از پا افتاده‌ها برای توسعه و اقتصاد آزاد یک مفهوم مهلک است و هیچ امر مطلق و ارزشی بالاتر از منافع فردی و هیچ قداستی بالاتر از قداست سرمایه نیست. نفسانیت و خودخواهی تنها امر مقدس در اقتصاد سرمایه‌داری است.» تلاش‌هایی که فرانکفورتی‌ها، چپ جدید، سوسیال دموکرات‌ها و جریان‌های مشابه در اروپا در این چند دهه‌ی اخیر کرده‌اند نتوانسته‌اند یک ملاک و الگوی اخلاقی پیشنهاد بکنند. برای این‌که از نظر تئوریک عقیم بود. خواستند ولی نتوانستند بعد از تردید در اخلاق دینی و مسیحی مجدداً دست به اخلاق‌سازی سکولار بزنند و از پس دفاع از آن بر بیایند. عملاً خواستند ولی نتوانستند و به لحاظ فلسفی مفاهیم ضد اخلاقی مستتر در اقتصاد سرمایه‌داری مجاب و متقاعد نشد. گفتند همه‌ی توصیه‌های اخلاقی فرافکنی است. پس چرا بیمه‌ها و تأمین اجتماعی در نظام سرمایه‌داری غرب راه افتاد؟ نه به دلایل حقوق بشری، نه به دلائل اخلاقی بلکه به الزامات عملی و عمل‌گرایانه که باید علاج می‌شد و الا اصل موجودیت نظام سرمایه‌داری در خطر بود. دولت رفاه بر این اساس به وجود آمد. این نکته‌ای که عرض می‌کنم مطلب مهمی است. مسئله‌ی بیمه و تأمین اجتماعی چقدر به دلائل اخلاقی و حقوق بشری بود و چقدر به دلائل امنیتی سرمایه‌دار بود؟ رفاه عمومی در تفکر اسلامی بر اساس مفهوم عدالت اجتماعی و توزیع مجدد امکانات تعریف می‌شود و هم مبنای الهی دارد و هم توضیح اخلاقی دارد. تخصیص منابع اقتصاد بر اساس حقوق و نیازمندی است. ارتباط بین اقتصاد سیاسی و اخلاق وجود دارد. بنابراین نظریه‌ی اسلامی رفاه با نظریه‌ی لیبرالیستی رفاه تفاوت دارند. البته در مرحله‌ی اجرا ممکن است شباهت‌های زیادی باشد. حالا در موقعیت فعلی که باید دوست داشته باشیم به مدل‌های اجرایی نزدیک بشویم. امیدوار هستیم که نزدیک بشویم. امیدوار هستیم 5 یا 10 سال دیگر ما یک نظام تأمین اجتماعی معقول و شفاف داشته باشیم. این‌ها روی کاغذ می‌گویند نظارت و کنترل دولت به حال این مسائل مضر است ولی شما در عمل این الزامات را می‌بینید که تقریباً امروز در غرب یک راز مهم پیشرفت مدیریتی و برنامه‌ریزی شفافیت در اطلاعات از افراد و شهروندان است. اصلاً معامله با پول نقد خیلی کم صورت می‌گیرد و لذا مسئله‌ی کنترل پول‌شویی معنا دارد ولی در کشور‌هایی مثل ما که بیشتر معاملات دستی و نقدی صورت می‌گیرد و اصلاً معلوم نیست چه کسی چه چیزی داد و چه چیزی گرفت من نمی‌فهمم کنترل پول‌شویی یعنی چه؟ این معنی ندارد. ولی در آن‌جا چون همه چیز کنترل می‌شود یا حداقل غالباً همه چیز کنترل می‌شود و تبادل پول و ثروت و فروشنده و خریدار چک می‌شود. علی‌رغم این‌که می‌گفتند ما احتیاجی به نظارت نداریم و خیر خصوصی خیر عمومی را تعیین می‌کند و شما به فکر خیر عمومی نباشید و فقط مهم این است که منافع شخص سرمایه‌دار تأمین بشود. او باید آزاد باشد و دولت باید یک دولت حداقلی باشد. اما آن چیزی که الان در غرب اتفاق افتاده چه هست؟ الان ما در غرب چیزی به نام دولت حداقلی نداریم. دولت حداقلی نیست. بله، بازوهای دولت دیده نمی‌شود اما دولت کاملاً بر مسائل نظارت می‌کند ولو این‌که پشت صحنه‌ی دولت باز خود سرمایه‌دار است. یعنی پارلمان و مجلس و رسانه و همه چیز در اختیار سرمایه‌داری است اما بالاخره این نظارت وجود دارد و چک می‌شود. یکی از شروط داشتن بیمه و تأمین اجتماعی در کشور ما همین داشتن اطلاعات درست از مسائل است که بشود این‌ها را کنترل کرد. حالا یک نتیجه‌ای از عرض خود بگیرم. نظریه‌ی اسلامی رفاه صرفاً یک نظریه در اقتصاد سیاسی نیست. پشتوانه‌ی اخلاقی و معرفتی دینی دارد. ریشه در برادری و وحدت اجتماعی و اخوت اسلامی دارد. فردگرایی افراطی را نفی می‌کند. بر اساس شبکه‌ی متقابلی از حقوق و مسئولیت‌ها بنا شده است. صرفاً بر اساس احساسات شخصی بنا نمی‌شود. رفاه عمومی نباید در این سیستم حقوقی یک پدیده‌ی اتفاقی یا مبتنی بر احساسات تلقی بشود. این مسئله‌ی مهمی است. این که قرآن می‌فرماید «ان مع المؤمنون اخوه...» خدمت یکی از امامان معصوم(ع) آمدند و گفتند این‌که همه با هم برادر هستند یعنی باید چه کار بکنیم؟ یک فهرستی از 40، 50 حق شماردند و حقوق اقتصادی، تربیتی، سیاسی، اجتماعی، مدیریتی و آن فرد در میانه‌ی راه قفل کرد و گفت یعنی ما این همه حق به گردن هم داریم؟‌ اخوت همین‌ها است. یعنی اگر مریض شد به عیادت او بروی. اگر فقیر شد به او کمک بکنی. این‌که هر خانه‌ای تا 40 خانه از هر طرف باید خود را مسئول بداند و اگر شب خانواده‌ای تا 40 خانه از هر طرف گرسنه بخوابد و شما آرام بخوابید «لیسَ مِنا...» «جزو امت من نیستید.» اگر بخواهیم این تعابیر عجیب و غریب را با وضعیت خودمان تطبیق بکنیم که خیلی فاصله‌های جدی و در حد تضاد دارد. در اقتصاد سرمایه‌داری از نوع لیبرالیزمی که سوسیالیزه نشده بود نظریه‌ی رفاه یا بر اساس اتفاق یا به دلایل عمدتاً امنیتی و حداکثر احساسات موردی و شخصی بنا می‌شد. هسته‌ی اصلی تئوریک این نوع اقتصاد اجتماعی سود شخصی است و با مصالح عمومی فقط یک نسبت اتفاقی دارد و نسبت تعریف‌شده‌ای ندارد و الا این‌ها در کتاب‌های خود نوشته‌اند که اخلاق و تقوا مقرب اقتصاد است، ضد توسعه است. شما آن جمله‌ی مشهور «من دویل» را در کتاب او دیده‌اید که می‌گوید «جمع رذایل شخصی فضائل جمعی است.» این حرف یعنی چه؟ یعنی اصلاً توسعه پیش نخواهد رفت الا با ضد اخلاق. یعنی لازم نیست شما اخلاق را درست بکنید. اتفاقاً اجازه بده که اخلاق بد باشد. شما به ایثار و تقوا و گذشت دعوت می‌کنی؟ آدمی که ایثار دارد آیا می‌تواند از هر راهی پول جمع بکند و پیشرفت تحقق پیدا بکند؟ اتفاقاً موتور اصلی اقتصاد سرمایه‌داری حرص و تکاثر و ربا است. ایثار و مواسات و انفاق یعنی چه؟ من خواهش می‌کنم عبارات بعضی از کسانی که در حوزه‌ی جامعه‌شناسی توسعه در باب عقلانیت نظریه‌پردازی کرده‌اند که مبانی تئوریک نظام سرمایه‌داری را ساخته‌اند ولو این‌که خودشان لیبرال سیاسی نیستند و بلکه ممکن است از جهاتی جزو فاشیست‌ها هم حساب بشوند. بروید و ببینید که راجع به عقلانیت چه چیزهایی می‌گویند. صریحاً در عبارت خود می‌گوید «انسان عقلانی انسان سودمحور است.» و بعد می‌خواهد برای مفاهیم ضد عقلانی و ضد عقلی نمونه بیاورد، یعنی می‌خواهد نمونه‌ای از مفاهیم دیوانگان بیاورد صریحاً «ایثار و انفاق و حس مساوات‌طلبی» را می‌نویسد و می‌گوید این‌ها ضد توسعه است و اساساً غیر عقلانی است. این تعریف عقلانیت در این سطح است. اگر هدف صرفاً پیشرفت باشد و رستگاری هیچ دخالتی نداشته باشد و اگر پیشرفت صرفاً تفسیر مادی و در حوزه‌ی فردی با فردگرایی افراطی داشته باشد طبیعتاً اخلاق ضد اقتصاد و اقتصاد غیر اخلاقی است و این که من می‌گویم تهمت به نظام سرمایه‌داری نیست. این عین نوشته‌های صریح بزرگ‌ترین تئوریسین‌های کلاسیک و حتی نوی آن‌ها است. حرص، طمع و تکاثر، این موتور اقتصاد است. این‌ها عین عبارات این‌ها است. این‌ها جمله‌های آن‌ها است که من در این‌جا نوشته‌ام. ایثار و انفاق و دستگیری از دیگران و تأمین اجتماعی ممکن است ارزش اخلاقی و امر شخصی مبتنی بر احساسات باشد اما یک ضد ارزش اقتصادی است و مبنای آن تضاد بین تجارت و تقوا است. مبنای این توسعه تضاد بین تجارت و تقوا است. اگر فلسفه‌ی اصلی سودگرایی شد نظریه‌ی رفاه حداکثر یک نوع احساسات شخصی است. نباید به قانون تبدیل بشود. نظریه‌ی رفاه یک نظریه‌ی اخلاقی می‌شود و نه یک نظریه در اقتصاد چون در نگاه پوزیتیویستی بحث از وظیفه و حقوق و اخلاق به دنیا خیال و احساس مربوط است و به دنیای واقعیت مربوط نیست. من با چند جمله جمع‌بندی بکنم. هدف دولت رفاه کلاسیک با توجیه اقتصادی و ایدئولوژیک خاص «کینز» به بعد توسعه‌ی پایدار بود اگر از بیمه و تأمین اجتماعی سخن گفت. هدف آن تمرکز بیشتر و ماندگارتر سرمایه در دست صاحبان سرمایه بود و نه نجات انسان محروم. شما در هیچ کدام از متون فلسفی این‌ها نمی‌بینید که صحبت از نجات انسان محروم شده باشد. اومانیزم وارد این مرحله نشد. اومانیزم از لحاظ فلسفی و اخلاقی دخالتی در تأمین اجتماعی نداشت. نمی‌خواهم بگویم هیچ‌جا و در هیچ سطحی این نبود ولی آن چیزی که امروز تبدیل به یک الگو در نظام سرمایه‌داری شد که اساساً طبق تعریف خودشان بیمه و تأمین اجتماعی ضد مبنای سرمایه‌داری و اقتصاد لیبرالیستی است. طبق حرف‌هایی که متفکران درجه یک آن‌ها زده‌اند. به اضطرار عملی سراغ این رفتند ولی خوب هم رفتند. ما اتفاقاً باید در روش از این‌ها چیز یاد بگیریم. کاملاً باید چیز یاد بگیریم. این که به محض این‌که طلاق صورت می‌گیرد زن مطمئن باشد تحت حمایت حکومت است، این‌که به محض این‌که بچه‌ای یتیم شد بداند تحت حمایت است، اگر کسی دیوانه شد مطمئن باشد که این را در خیابان‌ها رها نمی‌کنند تا روغن روی سر و صورت خود بریزد و زیر برف زمستان در خیابان یخ بزند و بمیرد، همه‌ی این‌ها مفاهیم اسلامی است و امروز در بعضی از نظام‌های سرمایه‌داری و سوسیالیستی کاملاً برای این‌ها چاره اندیشیده‌اند. ما با مبانی اسلامی به طریق اولی باید در مورد این‌ها چاره‌اندیشی بکنیم و کرده باشیم. در دولت رفاه «کینز» مخالفت پیشینیان لیبرال با آن مخالفت اقتصادی بود. برای آن توجیه حقوقی و اخلاقی نشد. مبنای آن اندیشه‌ی بازار آزاد و دست نامرئی است. دولت رفاه «کینز» صرفاً‌ نگران طولانی‌تر شدن زمان مورد نیاز طبیعی برای توازن عرضه و تقاضا و پیامدهای اجتماعی و اقتصادی او بود. صریحاً به این تأکید می‌کند. اگر از دولت رفاه بحث می‌کنیم باید ببینیم استدلال‌هایی که می‌آورد چه هست. می‌گوید اگر شما به فکر محرومین و ضعفا و فقرا و این حاشیه‌ها نباشید شورش حاشیه بر متن اتفاق می‌افتد و این حداقل قضیه است و حادترین شکل آن است. و الا شما نمی‌توانید تبادل ثروت را درست در جامعه کنترل و تحریک بکنید چون انگیزه‌ها ضعیف می‌شود. جایی که باید ثروت باشد، نیست و جایی که باید امنیت داشته باشد نخواهد داشت. بنابراین هدف این دولت رفاه حمایت از محروم نبود. حفظ سرمایه‌داری از خطرات ناشی از خود آن بود. یعنی تور ایمنی ظاهراً برای فقرا و حاشیه‌نشین‌ها بود ولی در واقع تور ایمنی برای خود سرمایه‌داری بود. بیمه‌ی خود سرمایه‌داری بود. بیمه‌ی بقای آن بود. اگر دولت رفاه وارد عمل نمی‌شد بازار و دموکراسی لیبرال در معرض خطر و سقوط قرار می‌گرفت. این‌ که در انگلیس که پدر اقتصاد سیاسی است و پدر تئوریسین‌های لیبرالیزم اقتصادی است حزب کارگر به وجود می‌آید و حاکم می‌شود و سیاست‌های سوسیالیستی پیش گرفته می‌شود و خط کمونیزم حتی در خود آمریکا خیلی جدی مطرح می‌شود که جریان‌های «مک‌ کارنیزم» آن را سرکوب می‌کند و از جمله شورش‌های کارگری چیزهایی بود که کم‌کم سرمایه‌دار‌ها را مجبور کرد به این که به بیمه و تأمین اجتماعی تن بدهند و به تعبیر «مارکس» به سر عقل آمدن سرمایه‌داری بود. یعنی اگر به فکر خودت هستی باید یک باجی به فقرا بدهی و الا حساب تو را می‌رسند. مبنای فلسفی بیمه و تأمین اجتماعی در اسلام این نیست. مبنای ما با هم فرق می‌کنند. لذا در یکی، دو دهه‌ی اخیر راست رادیکال در غرب دوباره شیوه‌های نیمه سوسیالیستی را کنار می‌گذارد. چون این‌ها تن به شیوه‌های سوسیالیستی داده‌اند و نه حتی اهداف سوسیالیستی و این جناح دارد حرف خود را به کرسی می‌نشاند و می‌گوید ما برای حفظ خودمان دیگر به گسترش بیش از این تأمین اجتماعی و بیمه‌های اجتماعی نیازی نداریم و نارضایتی‌های طبقاتی را از راه‌های دیگری هم می‌شود کنترل کرد. نه منحصراً از راه مهار نابرابری‌ها. دقت کردید؟ لازم نیست که شما نابرابری‌ها را مهار کنید تا بر سر کار بمانید و راه‌های دیگری هم هست. راه‌های ارزان‌تر و کم‌هزینه‌تری هم هست. این تفکر نظریه‌ی اسلامی رفاه عمومی و تأمین اجتماعی را یک نوع اخلاقیات سنتی می‌داند که اولاً مانع انضباط غریزی بازار است و ثانیاً گسترش بخش عمومی به هدف محدود ساختن بخش خصوصی می‌داند و ثالثاً‌ می‌گوید به تقویت تمرکز دولت منجر می‌شود در حالی که دولت باید در خدمت سرمایه‌دار باشد و نباید ناظر بر سرمایه‌داری باشد. چهارم این‌که می‌گوید این فرهنگ فقر و فقیران را تقویت می‌کند چون بر اساس یک نظریه‌ای این دولت گداخانه‌ای است. دولت خیریه و دولت پرستار است. با شعار دیکتاتور خیرخواه. این‌ها علیه شعار دیکتاتور خیرخواه را مطرح کردند و این برچسب را زدند تا سرمایه‌دار بدخواه را تطهیر کنند. تئوری دیکتاتور خیرخواه برای تطهیر سرمایه‌دار بدخواه مطرح شد. تلفیق لیبرالیزم اجتماعی با سوسیالیزم دموکراتیک یعنی سوسیال دموکراسی که به نظر من صادقانه‌تر از لیبرالیزم می‌تواند از دولت رفاه و تأمین اجتماعی حرف بزند مشکل تئوریک مطلوبیت رفاه سرمایه‌داری را باز هم حل نکرده و به نظر ما از روی آن مشکل پریده است. آن را حل نکرد و رد شد. برای این‌که از خودمختاری فرد در خلأ اجتماعی حرف زدن تا حدود زیادی هنوز در حوزه‌ی فکری اقتصاد سرمایه‌داری یک موضوع لاینحل است. حالا من نکات دیگری هم داشتم. می‌دانم که از وقت تجاوز کردم. هم از دوستان عذرخواهی می‌کنم و هم تشکر می‌کنم که تسامح کردند و از دوستان مترجم هم عذرخواهی می‌کنم و از دوستانی که این سمینار را گذاشتند تشکر می‌کنم و انشاالله این یک استارت و شروعی برای این حرکت باشد. واقعاً برای یک حکومت اسلامی ننگ است که در دوره‌ای که نظام تأمین اجتماعی در دنیا به رسمیت شناخته شده ولو به دلایل غیر اخلاقی و غیر حقوقی و ولو برای حفظ خودشان باشد ما در حکومت اسلامی هنوز نتوانیم این مسئله را درست مدیریت و برنامه‌ریزی کنیم و پیش ببریم. من معتقد هستم که مشروعیت ما به این قضیه مربوط است. به حدی که امیرالمؤمنین علی(ع) در دورانی که حکومت داشت هم نظام بیمه و تأمین اجتماعی داشت که ایشان آمدند و دیدند یک پیرمردی است که نشسته و گدایی می‌کند. فرمودند در جامعه‌ی‌ اسلامی کور نباید گدایی کند. ما در جامعه‌ی اسلامی اصلاً گدایی نداریم. اگر نمی‌تواند کار بکند باید از بیت‌المال تأمین بشود. گفتند «آقا مسیحی است.» فرمودند «مسیحی یعنی چه؟ مسیحی و مسلمان نداریم. او زیر سایه‌ی حکومت اسلامی است و باید تأمین بشود» و دستور دادند که از بیت‌المال تأمین بشود. اصلاً بیمه‌های نظام‌مند اجتماعی اقتصادی، بیمه‌ی معلول، بیمه‌ی یتیم، بیمه‌ی خانواده‌ی بدون سرپرست، بیمه‌ی معلولین اجتماعی، بیمه‌ی سیل‌زده، همه در روایات و فقه ما هست و من باید بگویم شروع نظام بیمه‌ی سیستماتیک را باید اساساً از زمان پیامبر و امیرالمؤمنین علی(ع) دانست. واقعاً تا قبل از آن به این شکل نبود ولی باز به همین هم اکتفا نکردند. حتی در زمانی که حکومت داشتند خود امیرالمؤمنین علی(ع) می‌گوید در منطقه‌ی تحت حکومت من دیگر کسی نیست که از آب گوارا نیاشامد و از نان با بهترین گندم نخورد و سایه‌ای بالای سر او نباشد. فرمود در حکومت من و بین آن‌هایی که از من تبعیت می‌کنند دیگر کسی نمانده است. آن بخشی که تجزیه شده‌اند و مخالفت می‌کنند هم دیگر در توان من نیست. فرمودند «هر کس در اختیار من است و مالیات اسلامی او به من می‌رسد در جایی نیست الا این‌که از بهترین گندم نان می‌خورد، از بهترین آب می‌نوشد و سایه‌ی بالای سر دارد و آواره نیست.» در عین حال به این بیمه‌ی حکومتی اکتفا نکرد و ایشان در دوران حکومت خود باز شبانه به خانه‌ی فقرا و حاشیه‌نشین‌ها سر می‌زد و این تعبیر جالب است که می‌گویند تمام اهل بیت(ع) همان‌طور که مهر نبوت دارند مهر امامت هم دارند. روی شانه‌های مطهر تمام اهل بیت(ع) بدون استثنا بعد از شهادت رد کیسه‌های گندم و مشک آبی که به دوش می‌کشیدند و به خانه‌ی فقرا می‌بردند، بود. حتی سیدالشهدا که جنازه‌ی ایشان در کربلا قطعه قطعه شد و شناسایی نمی‌شد، امام سجاد یک نشانه‌ای داد که جنازه‌ی سیدالشهدا بین شهدا شناخته بشود و وقتی شانه‌ی ایشان را دیدند فرمودند «این پدرم حسین است.»‌ گفتند «از کجا فهمیدید؟ این که سر ندارد و بدن قطعه قطعه است.» فرمود «این رد کیسه‌هایی که روی شانه‌های او می‌بینی برای این است که شب‌ها بعد از نماز شب به خانه‌ی یتیم و فقیر و مسکین می‌رفت و به اسرا سر می‌زد و به بازنشسته‌ها و پیرها و سالمندان و معلولین سر می‌زد.» این‌ها جزو تعقیبات نماز شب ائمه بوده است. این جزو مبانی فرهنگ ماست. من مجدداً‌ عذرخواهی و تشکر می‌کنم.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha