بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت خواهران و برادران عزیز سلام عرض میکنم و از اینکه لطف فرمودید و بنده را برای این جلسه دعوت فرمودید تشکر میکنم و عرض ادب به شما برادران و خواهران در واقع عرض ادب به کل انسانهایی است که در کل تاریخ خدمت به انسان محروم را برای خود به عنوان یک وظیفه و نه یک منت بر دیگران تعریف کردهاند. بنابراین بنده خدا را شاکر هستم که برای تشویق شما و تشکر از شما خدمت شما شرفیاب شدهام و امیدوار هستم مخصوصاً در خدمترسانی به محرومین و طبقهی معمولاً فراموششده انشاالله بتوانیم یک دورهی موفقی را پشت سر بگذاریم و یک دورهی موفق و یک خاطرهی خوشی از کارکرد شما در ذهن محرومین و طبقاتی که تحت پوشش شما هستند به جا بگذاریم. این کار شما با همهی کارهای اداری و کارمندی واقعاً متفاوت است. بقیه کار میکنند برای اینکه زندگی خودشان هم بگذرد ولی کار شما ذاتاً عبادت است. یعنی خیلی سخت است که نتوانید عبادت بکنید و باید خیلی زور بزنید. این عبادت مجانی است. حتی اگر آدم نیت درستی هم نداشته باشد که البته شما دارید، سنخ این کار سنخِ عبادت است و این واقعاً یک توفیقی است که کار کسی رفع نیازهای انسانهای محرووم و نگران و بدون حامی باشد. حالا من میخواهم راجع به همین قشر فراموششده صحبت کنم. اینهایی که تقریباً جزو شهروندان جامعه محسوب نمیشوند ولو به زبان آورده نشود ولی اینها را جزو زوائد جامعه حساب میکنند. مثل اینکه یک موجوداتی هستند که روی دست جامعه ماندهاند. مثل کسانی هستند که روی دست ما ماندهاند و نمیدانیم باید با آنها چه کار کنیم. حداکثر باید از باب ترحم با اینها برخورد کرد. ترحمی که توأم با توهین و تحقیر است ولو به زبان نیایند. اصلاً نگاهها تحقیرآمیز است. در یک بخشی هم روایاتی را در این باب خدمت شما قرائت میکنم که مطمئن هستم بعضی از آنها را تا به حال نشنیدهاید. باید به ارزش کار خود بیشتر پی ببرید که به عنوان یک انسان چه مسئولیتی در برابر اینها هست. این اقشاری که شما بزرگواران در خدمت آنها هستید، معلولان جسمی، بیماران مزمن روانی، آسیبهای ناشی از اعتیاد به مواد مخدر، دختران فراری، کودکان کار، زنان خیابانی، بخشی از آنها که عمدتاً به علت فقر دچار این آسیبها میشوند یا بخشی از آنها که سرپرست ندارند و کسی مشکلات اینها را درک نکرده و از آنها حمایت نکرده و وقتی که زن و به خصوص کودک در جامعه بدون حامی میمانند این میشود. ما چقدر در این باب روایت داریم که میفرمایند «نفرین و لعنت خدا بر کل آن جامعه نازل میشود.» جامعهای که در آن زن و کودک بیسرپرست است. یا معلولین یعنی کسانی که توان کار کردن و توان معاش خود را ندارند، سالمندان، ایتام، کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست، کودکان طلاق و هر کدام از اینها را که آدم نگاه میکند به این نکته پی میبرد. حالا من آمار دقیق را نمیدانم ولی وقتی پرسیدم گفتند حدود 3 میلیون زن سرپرست خانواده داریم که تحت پوشش اینجا هست.
500 هزار زن هستند.
5/2 میلیون باقی چه؟
یک مقدار تحت پوشش کمیتهی امداد هستند و یک مقدار هم تحت پوشش اینجا هستند.
تازه اینها 3 میلیون هستند که احتمالاً شناسایی شدهاند. یعنی آنهایی هستند که اعلام نیاز کردهاند و ممکن است بیشتر از اینها باشند. مجموعاً چه تعدادی تحت پوشش اینجا و کمیتهی امداد هستند؟
4 میلیون نفر هستند.
4 میلیون نفر انسان که اعلام نیاز ضروری کردهاند. یعنی اعلام کردهاند که ما از رده خارج هستیم، ما از پا افتادهایم، ما نمیتوانیم زندگی کنیم. این رقم خیلی رقم تکاندهندهای است. البته از آن تکاندهندهتر بیاعتنایی جامعه و افکار عمومی و به خصوص اغنیا و ثروتمندان نسبت به اینها است و همینطور مدیریتها در طول سالهای قبل و کسانی که میتوانند به اینها برسند و نرسیدهاند و مهمتر از مستمری دادن و پول دادن به اینها که حداقل کاری است که میتوان کرد و تازه رقم آن هم با توجه به امکانات شما خیلی پایین است احیای شخصیت و کرامت اینها است. چون در روایت هم داریم که اینقدر مسئلهی کرامت انسان محروم مهم است که قرآن میفرماید «حتی اگر یک دریا صدقه هم به اینها کمک بکنید اما در کنار آن یک ذره منت بیاید ارزش عبادی کل آن باطل است.» یعنی این منت گذاشتن به فقیر در کنار صدقه یعنی توهین به او است. یعنی به او کمک مالی میکنی ولی کرامت او را حفظ نمیکنی. این مسئلهی حفظ کرامت انسانی که به او کمک میکنید به اندازهی پولی که به او میدهید مهم است. بنابراین شاید مهمتر از مستمری دادن حفظ کرامت و احیای شخصیت او هست و در کنار آن کارآفرینی برای آن عده از اینها که میتوانند کار بکنند. حالا من اینجا برای تبرک یک روایتی در این باب عرض بکنم. این روایت برای حفظ کرامت این چند میلیونی است که به آنها میرسید و البته به عنوان حداقل است. مثلاً به بعضی از اینها ممکن است نتوانید بیشتر از ماهی 17 هزار تومان بدهید. نمیدانم الان اگر بخواهد در طول ماه نان خالی بخورد 17 هزار تومان سهم او میشود یا نمیشود. در روایت داریم که کسی به درب خانهی امام حسن(ع) آمد. البته این در مورد سیدالشهدا و ائمه مکرراً ذکر شده است. کسی آمد وجهی بگیرد. چون خودش برای خودش یک حقارتی را قبول کرده بود در لحن او یک خضوعی بود و از امام تقاضای کمک کرد و امام در جواب او فرمودند «برادر اگر همهی دنیا در اختیار من باشد و همین الان آن را یکجا به تو بدهم معادل نیست با این خضوعی که تو نشان میدهی تا از من پولی بگیری.» میدانید امام(ع) اهل شعر و شاعری و مبالغه نیست. میتینگ انتخاباتی نیست که بخواهید به این شکل حرف بزند. این واقعاً با دقت به تمام وزن و حجم و معنای کلمه این حرف را میزند. امام میفرماید «تمام دنیا ارزش یک تحقیر انسان محروم را ندارد.» یک محرومی که میآید تا از امام کمکی بگیرد و این هم در مورد امام حسن(ع) هست و هم در مورد امام رضا(ع) نقل شده میگوید «وقتی من به درب خانهی امام رفتم و از او کمکی خواستم ایشان به داخل خانه رفت و بعد بیرون آمد و هر چه که در خانه داشت جمع کرد و آورد و با عذرخواهی و شرمندگی به من داد.» این فقیر میگوید «به نوعی از من عذرخواهی میکرد که یک لحظه من احساس کردم که من دارم به او صدقه میزدهم، یک لحظه احساس کردم که من به او کمک میکنم.» در روایت دیگر هم از امام رضا(ع) داریم که یک کسی خدمت ایشان آمد. خود او نقل میکند و میگوید «پیش ایشان رفتم تا کمک مالی بگیرم و یک عدهای هم در اتاق نشسته بودند. تا من میخواستم صحبت کنم و عرض حاجت کنم و بگویم من مشکل دارم امام رضا(ع) به یک بهانهای صحبت من را قطع میکرد و یک موضوع دیگری را پیش میکشید.» میگوید «یک بار، دو بار، سه بار این کار را کرد و من ناراحت شدم و گفتم شما چرا اجازه نمیدهید من حرف بزنم؟ جلسه که تمام شد من بلند شدم تا بروم. از اتاق که بیرون آمدم خادم حضرت و کسی که با حضرت بود آمد و به من گفت که شما برگردید چون آقا با شما کار دارند.» بعد این میگوید «ایشان که اجازه نمیداد من در جلسه حرفی بزنم.» بعد میگوید «پیش حضرت برگشتم و گلایه و شکایت کردم و گفتم من هر چه خواستم حرف بزنم شما اجازه ندادید من حرف خود را بزنم و امام فرمودند که من میدانستم شما میخواستید چه بگویید ولی نمیخواستم شما جلوی چند نفر دیگر اعلام نیاز بکنید و تحقیر بشوید. جلوی دیگران باید کرامت شما حفظ بشود.» به این دقتها توجه بکنید. بعد میگوید «ایشان از من عذرخواهی کرد و رفت و چند سکهی طلا و نقره آورد» و جالبتر که میگوید «من این سمت درب بودم و ایشان از سمت دیگر درب این سکهها را به من داد و درب را هم درست باز نکرد که چشم من در چشم ایشان بیفتد.» میگوید «با خوش و بش از من جدا شد» و خادم میگوید که «به حضرت گفتم چرا درب را کامل باز نکردید؟» امام فرمودند «احساس حقارتی که در نگاه یک انسان محروم هست بدترین احساس است و بدترین لحظه برای یک انسان است و خداوند به این لحظه راضی نیست و من هر چه با او خوشبرخورد باشم وقتی او به من نگاه میکند و چشم ما در چشم هم میافتد پیش من احساس حقارت میکند و من نمیخواهم همین مقدار ولو برای یک لحظه این شخص تحقیر بشود.» این مسئلهی کرامت انسان است که از کمک مالی مهمتر است. متأسفانه در جامعهی ما هم مردم و هم ثروتمندان و اغنیا به این قضیه اصلاً توجهی ندارند. حالا من اگر فرصت کنم بعضی از روایات را میخوانم تا بدانید اینها جزو اصول ایمان دانسته شده است. یعنی در روایت میگوید اگر در شهر، فامیل، همسایه چنین آدمهایی هستند و تو به روش معمولی زندگی خود ادامه میدهی در قبول شدن نماز و حج خود تردید کن. این در بعضی از روایات هست. اینکه حج که بالاترین بعد عبادی در فرهنگ ما است و به حدی است که واجب کردهاند و هر کسی که دستش به جیبش میرسد بر او واجب شده که یک بار به حج برود. یعنی حج و زیارت خانهی خدا اینقدر دخالت دارد. در عین حال در مورد مورد حج مستحبی در روایات داریم که میگوید کمک به یک انسان محروم و یک انسان معلول یا یک انسان بیسرپرست یا یک یتیم و سالمند و یا فراهم کردن مقدمات ازدواج یک زوج فقیر با 70 بار زیارت خانهی خدا معادل است. با طواف خانهی خدا معادل است. در روایت دیگر داریم که میفرماید «اگر گناهان زیادی انجام دادهای بهترین کفاره برای تو خدمت به انسانهای محروم است. این کار را بکن تا شاید خدا تو را ببخشد.» یعنی تقریباً این کار را در ردیف بالاترین عبادات قرار دادهاند و در باب حرمت انسان من روایتی از امام صادق(ع) دیدم که امام فرمودند «محترمترین نقطه در عالم خانهی خداست» و بعد فرمودند «لجن به دیوار کعبه بمال اما به یک انسان توهین نکن و حرمت او را حفظ کن.» یعنی حتی امام میفرماید «کرامت و احترام یک انسان مؤمن معادل با حرمت خانهی خدا و بلکه بالاتر است.» اینها به انسان و به حرمت او به این شکل نگاه کردهاند. در باب هر کدام از اینها ما چقدر روایات و آیات قرآن داریم. در باب یتیم، در باب سالمندانی که حذف شدهاند آمده است. هم وظیفهی مردم و هم وظیفهی دولت باید روشن بشود. یک تفکری در دنیا هست که در کتاب هم تئوریزه شده و شما در مباحث اقتصاد کلاسیک آن را دیدهاید که صریحاً این بحثها را میکنند. منتها با کلمات قشنگ بزکشده میگویند و هم در عمل و رفتار خود ما هست و غیر از بحث تئوریک آن است و آن یک تفکری است که اساساً به این نوع تیپهایی که تحت پوشش شما و کمیتهی امداد هستند درست بر خلاف نگاه اسلامی که یک همچین کرامتی برای آنها قائل است به اینها به چشم زبالههای جامعه نگاه میکنند. چون علیرغم حقوق بشر و کرامت انسانی که میگویند ملاک آنها برای این مسئله توسعه و رشد سرمایه است. هر چه که به درد سرمایهداری میخورد یک شی یا یک شخص یا یک فکر مفید است. هر چه که به درد نمیخورد و مزاحم است دورانداختنی است. شما میدانید که مسئلهی دولت رفاه و پهن کردن تورهای ایمنی برای طبقاتی که از قطار توسعه جا میمانند جزو ذات تفکرات سرمایهداری نبود. اینها جزو ذات لیبرالیزم اقتصادی نیست. اصلاً شعار لیبرالیزم حمایت از جاماندگان از قطار توسعه نیست و با آنها اصلاً کاری ندارد. اینها به تعبیر «مارکس» نتیجهی بر سر عقل آمدن سرمایهداری به خاطر حفظ خودش است. یعنی نظام سرمایهداری اصالت را به پول میدهد و میگوید حق با سرمایهدار و سرمایهدارتر است و مبنای فکری اینها یک نوع داروینیزم اجتماعی و اقتصادی است. حق با قویتر است. هر کسی میتواند جلوتر برود. اسم آن را هم رقابت آزاد و شکوفایی و اقتصاد باز میگذارند. هر کسی به هر طریقی که میتواند به جلو برود نوش جان او باشد و مسئلهی اخلاق و مشروع و نامشورع هم مسائل غیر علمی هستند و نباید اینها را در مسئلهی توسعه دخالت داد. توسعه یک مفهوم علمی است و اینها یعنی اخلاق و دین و کرامت انسان مفاهیم غیر علمی هستند. اینها چون بعداً از شورش فقرا ترسیدند شروع کردند و مسئلهی بیمههای اجتماعی و کار را درست کردند و البته در این قضیه به هر نیتی که آمده باشند از ما جلوتر هستند. الان نظام بیمه و تأمین اجتماعی در همین کشورهای غرب سرمایهداری لااقل در چند کشوری که خود من از نزدیک دیدهام با ما قابل مقایسه نیست و این برای ما یک ننگ است که یک کشوری که یک همچین دیدگاهی دارد که یکی، دو نمونه از آن را عرض کردم و باقی را هم عرض خواهم کرد نظام تأمین اجتماعی آن هنوز به همان حالت است. حالا ما جلو رفتیم و هم بودجههای زیادی گذاشتهاند و هم نسبت به قبل دغدغهی بیشتری هست ولی به نظر من اگر یک مقایسهای بین ما و آنجا بکنند پروندهی ما خیلی خراب است و این یکی از مشکلات ما هست. در حالی که آنها اساساً به این طبقات چون نیروهای در خدمت سرمایهداری نیستند از لحاظ تئوریک به عنوان یک شهروند حقیقی نگاه نمیکنند ولی در عمل این اتفاق افتاده است. من یک مثالی بزنم برای اینکه بیشتر روشن بشود و بعد به سراغ روایات بیایم. در اقتصاد تحلیلی کلاسیک غرب که نظام سرمایهداری تئوریزه میشود وقتی از «توسعه» میگویند منظور همین توسعهی سرمایهداری لیبرال است. در کتابهای اقتصاد دانشگاهها هم همینها را به بچههای ما یاد میدهند. همانطور که در دانشگاههای علوم سیاسی سکولاریزم سیاسی به عنوان تنها مدل علمی نظام سیاسی در دانشگاههای جمهوری اسلامی تدریس میشود در دانشگاههای اقتصاد ما هم به عنوان مدل همین حرفها تدریس میشود. یعنی یک هدف وجود دارد و آن رشد ثروت به هر قیمتی است و این وسط انسان مطرح نیست. انسان برای اقتصاد است و نه اقتصاد برای انسان. اصلاً یک اشتراکی که هم سوسیال کمونیستها و هم نظام سرمایهداری و کاپیلاتیستها در آن کاملاً مشترک هستند انسانشناسی است. اینها اصلاً انسان را حیوان اقتصادی تعریف میکنند. تفسیر اینها از انسان یک تفسیر اقتصادی و خودخواهانه است. یعنی هم مارکسیستها و هم لیبرالیستها در انسانشناسی انسان را یک موجود خودخواه تعریف میکنند. انسان را یک موجود خودخواه مادی تعریف میکنند. این پیشفرض هر دوی اینها است. انسان بالقوه هم همین انسان بالفعل است و تفاوتی بین انسان بالقوه و انسان بالفعل وجود ندارد. اگر از فرهنگ توسعه یا توسعهی فرهنگی هم حرف میزنند بعضیها خیال میکنند که میخواهند سهم فرهنگ را بدهند. منظور فرهنگ در خدمت این نوع توسعه است. یعنی وقتی از «توسعهی سیاسی» و «توسعهی اقتصادی» و «توسعهی فرهنگی» میگوید منظور این چیزی که در دیدگاهها و مبانی ما هست نیست. آنها حتی فرهنگ را هم در خدمت توسعهی سرمایهداری میپذیرند. لذا میگویند فرهنگ جامعه را طوری اصلاح بکنید که در خدمت توسعهی سرمایهداری لیبرال رفتارسازی بکند و توسعهی فرهنگی که دارند به این معنا است. یعنی فرهنگ در خدمت سرمایهداری باشد. توسعهی سیاسی هم یعنی سیاست در خدمت سرمایهداری باشد. اصلاً دموکراسی لیبرال ساختار حکومتی است که ظاهر پردهی آن آزادی و حقوق بشر و دموکراسی است و پس پردهی آن الیگارشی آهنین اقلیت سرمایهدار است. قشر سرمایهدار کوچک بر رسانهها و دانشگاهها و افکار عمومی و اخلاق عمومی مسلط هستند و همه چیز در خدمت سرمایه در میآید. در این دیدگاه و در اقتصاد کلاسیک تحلیلی غرب همهی شما دیدهاید که یک بحثی تحت عنوان «نظم طبیعی» از همان اول مطرح شد. قدمای اینها به «نظم طبیعی» تعبیر میکردند و متأخرین اینها به «نظم خودجوش» تعبیر میکنند. همهی اینها عبارات اخرایی از همان «دست نامرئی» از «آدام اسمیت» است که میگفت «شما نظارتی بر تولید ثروت و توزیع ثروت و مصرف آن نکنید. یک دست نامرئی وجود دارد که همه چیز را تنظیم میکند.» اتفاقاً این دست نامرئی خیلی هم مرئی است و معلوم است که چه دستی است و معلوم است که چطور و به نفع چه کسی تنظیم میکند. اقتصاد باز اقتصاد بسته به روی تودهی مردم است و به روی الیگارشی و اقلیت سرمایهدار باز است. اقتصاد سوسیالیستی به روی همه بسته است و به روی دولت و حزب حاکم باز است. اقتصاد سرمایهداری به روی اکثریت بسته است و به روی اقلیت سرمایهدار باز است. اقتصاد اسلامی به روی مردم باز است. یعنی باید اینطور باشد و در مبانی تئوریک به این شکل است که باید به روی تمام مردم باز باشد و همه در برابر قانون مساوی باشند و همه حق رشد داشته باشند و یک تضمین حداقلی برای از پا افتادگان هم باشد. همینهایی که شما مسئول رسیدگی به آنها هستید. حالا آنجا رسیدگی کردند ولی نه به دلائل اخلاقی و نه به دلائل حقوق بشری و نه به دلائل دینی بلکه به علل «پراگماتیستی» رسیدگی کردند. برای اینکه اگر جامعهی سرمایهداری امنیت نداشته باشد به ضرر سرمایهدار است. برای حفظ امنیت سرمایهدار باید هر چیزی را که میتواند بالقوه منشأ ناامنی بشود از جمله شورش فقرا مهار بشود و مهمتر از مهار نظامی و سرکوب پلیسی سلب انگیزه از آنها است. میگویند یک حداقلی به او میدهیم برای اینکه موی دماغ ما نشود ولی به هر دلیلی این کار انجام شده و حتی بعضی از این کشورها در قوانین خود آوردهاند. این خیلی جالب است. پریشب در شورای انقلاب فرهنگی این بحث مطرح شد و قرار شد که روی آن کار بشود. یک بخشی از مباحث اجتماعی مباحث معنوی و انگیزهی افراد است و در یک بخشی از آن هم باید تنبیهات و تشویقات حکومتی دخالت کند. ولو در حد اجبار نباشد و ما چقدر در روایت داریم که مثلاً پیامبر اکرم(ص) میفرماید «اگر میخواهید هدیه بدهید با یک عمل صالح گره بزن که یک نقش تربیتی داشته باشد.» از این قبیل موارد در سنت اسلامی زیاد هست. حالا در کشورهای سکولار این کارها را میکنند. با اینکه صریحاً قبول دارند حساب قوانین از اخلاق جدا است و سیستم مدیریت اقتصادی وظیفه ندارد که اخلاق را در جامعه تعقیب بکند و صریحاً اینها را میگویند و به آن پابند هم هستند ولی در عین حال به خاطر امنیت و به خاطر منافع اجتماعی و به خاطر حفظ همبستگی اجتماعی اینها را در قوانین خود دخالت میدهند. من مثال زدم و اینجا هم عرض میکنم که مجازاتهایی را برای بعضی از مجرمین خود به کار میبرند که ما هم میتوانیم این کارها را بکنیم. یعنی اینها جزو تعزیرات شرعی است که حق قاضی است. یعنی شریعت اسلام اجازه داده که در مواردی که حد شرعی نیست و از نوع تعزیرات است میتواند از این مجازاتها استفاده کند به جای اینکه فوری حکم بدهد تا او را به زندان بیاندازند و زندان را پر از آدمها با گرایشات مختلف بکنند. یک بچه مدرسهای در کنار یک لات قاچاقچی اهل کثافتکاریهای جنسی قرار میدهند که میخواهند او را مجازات کنند. مثلاً مجازاتهایی را میگذارد که زندان نباشد ولی مربوط به همین خدمات اجتماعی است و به تأمین اجتماعی کمک کند. حتی در مسائل اخلاقی هم هست. مثلاً طرف را محکوم میکند به اینکه شما باید 6 ماه نظافت این خیابان را داشته باشی. مثلاً کسی را محکوم میکند و میگوید تو باید دو سال به این خانهی سالمندان بروی و صبح به صبح به سالمندان رسدگی کنی. هر روز صبح شما باید به این خانهی سالمندان بروی و مثلاً صبحانهی اینها را بدهی. یا اگر یک شرکتی یا کمپانی داوطلبانه آمد و گفت مخارج این یتیمخانه در یک سال را میدهم آن را از نصف مالیات معاف میکنند. میگوید اگر تو بیایی و تعمیر این کلیسا را انجام بدهی اینقدر از عوارض تو کم میکنیم. مثلاً در فلان مورد گمرک را از تو نمیگیریم. اینها را نه برای خدا میکنند و نه برای انسان میکنند. اما بعد از صد سال تجربهی آسیبهای اجتماعی این را فهمیدهاند که برای داشتن یک دنیای خوب باید از این کارها کرد. حالا اگر آخرت را هم قبول نداریم باید برای داشتن یک دنیای خوب این کارها را انجام داد. یک کارگردانی تصادف کرد و یک کسی را در تصادف کشت. دادگاه او را محکوم کرد که باید دو فیلم سینمایی بسازی که افراد به حفظ قوانین راهنمایی تشویق بشوند و توجهات به حمایت از قربانیان تصادفهای خیابانی جلب بشود. یعنی مجازات یک سودی هم به حال خودش و هم به حال جامعه داشته باشد. چند هفتهی پیش در اخبار شنیدم که در ژاپن در بعضی از ادارات اعلام کردهاند که مثلاً در فلان روز دو ساعت کارمندان خود را زودتر تعطیل میکنند به این شرط که بروند و به پدر و مادر خود سر بزنند. چرا؟ چون در ژاپن پدیدهای به وجود آمده که یک طبقهی وسیعی از سالمندان و پیرزنها و پیرمردهایی که تنها هستند و هیچ کس به آنها سر نمیزند و امید به زندگی ندارند و خودکشی میکنند. میدانید که آمار خودکشی بین پیرمردها و پیرزنهای ژاپنی خیلی بالا رفته است. با اینکه تأمین اجتماعی دارد، رفاه هم دارد ولی تنها است و کسی نمیآید احوال او را بپرسد. اینها به خاطر منافع دنیوی خود این کارها را میکنند. محاسبه میکنند. یکی از دوستان خود ما که در غرب درس میخواند میگفت برای ما پروژه آوردند که ما چه کار بکنیم که کارایی کارمندهای ما بالا برود؟ به ما گفتند این پروژه را دنبال کنید و سه، چهار مورد توصیه برای ما بیاورید. ببینید صحبت کارایی و سود است و صحبت آخرت و حقوق بشر و انسانیت نیست ولی بالاخره در جامعه فوائد انسانی دنیوی دارد. میگوید ما بررسی کردیم که برای اینکه اینها بهتر کار کنند و بیشتر کار کنند و کار مفید داشته باشند باید به مدیریت اعتماد کنند. برای اینکه بتوانند اعتماد بکنند باید بدانند که مدیریت به فکر آنها هست و برای آنها کار میکند. میگوید 7، 8 مورد توصیه پیشنهاد دادیم که خیلی ساده بود. یکی از آنها این بود که به این پنجرهی کولرها یک پارچهای آویزان کنید که این تکان بخورد و وقتی چشم کارمندان به این میافتد بدانند که کولر روشن است و بگویند مدیران به فکر ما هستند که گرما نخوریم. یعنی از این موارد را پیشنهاد دادند. میگوید 10، 15 مورد از این پیشنهادات را دادیم. به خاطر همین موارد هم کلی پول دادند. اسم اینها عقلانیت ابزاری است. ما در روایات چقدر توصیه به این کارها را داریم؟ جامعهی ما یک جامعهی بنیاداً متدین است. چون بحث دینگریزی میکنند باید تعریف دین داشته باشند. از خیلی از تیپها در محیطهای دانشگاهی نظرسنجی کرده بودند. از آنها که خیلیها هم آنها را متهم میکنند سوال شود که «آیا خدا را قبول دارید یا نه؟» نود و چند درصد گفتند «بله.» پرسیدند «قیامت را قبول دارید یا نه؟» مثلاً هشتاد و چند درصد گفتند «بله.» بعد سوال کردند که «برای مسائل شرعی خود به رساله رجوع میکنید؟» مثلاً 30 درصد گفتند «بله.» خب اینها مراتب مختلفی است. یعنی فرد ضد دین نیست. یعنی فرد متدین هست اما متشرع نیست و جامعه خیلی آمادگی دارد برای اینکه برای خدمترسانی به همین طبقات بسیج بشود. واقعاً به این شکل است. حتی کسانی که خیلی متشرع نیستند. چون در جامعهی ما روح دینی هست و روح عاطفی هم هست. واقعاً این در ایران و در مردم ایران هست. در بعضی از جاها هست که مردم به مردم کاری ندارند. اگر فرد کنار خیابان مثل سگ جان بدهد از کنار او رد میشوند. مردم ما اینطور نیستند. در جامعهی ما وقتی دعوا میشود همه میآیند تا جدا کنند. در کشورهای اینها وقتی دعوا میشود مردم دور و اطراف میایستند و اینها را تشویق میکنند. اصلاً از همینجا فرهنگ این دو معلوم است. یک وقتی در لندن سمیناری بود که ما به آنجا رفته بودیم. وسط میدان دو نفر از این لاتها با هم دعوا میکردند. من دیدم تمام این جوانها و مردم ایستادند و دست میزنند. آخر من رفتم وسط تا اینها را از هم جدا کنم. یکی گفت این چاقو دارد و جلو نرو. به او گفتم در ایران دو نفر که با هم دعوا میکنند همهی مردم میآیند تا اینها را از هم جدا کنند. همه نصیحت میکنند. شما میآیید و تشویق میکنید؟ این دو فرهنگ است. ما باید از این زمینهی فرهنگی در جامعه استفاده کنیم. باید مردم و به خصوص پولدارها با این همه اسراف و فرهنگ منحطی که در جامعه هست بسیج بشوند. مبانی تئوریکی که آنها در آنجا درست کردند اصلاً در اقتصاد کلاسیک هست. همانطور که در سیاست کلاسیک چیزی به نام حالت طبیعی تعریف کردند و از «روسو» و «لاک» از جامعهی طبیعی و بعد از جامعهی مدنی صحبت کردند یعنی جامعهی ماقبل قرارداد و مدیریت نشده الگوی سیاسی قرار میگرفت و معیار برای ارزیابی نهادهای اجتماعی بود در اقتصاد هم همینطور شد. یک چیزی به نام نظام طبیعی تعریف کردند و بعد کمکم نظام غریزی شد. نظام طبیعی یعنی اجازه بده همانطور که هست باقی بماند. یک عده جلو میافتند و یک عده هم عقب میافتند. همین خوب است چون طبیعی است. بعد این نظام غریزی شد و بعد یک نوع داروینیزم اقتصادی شد و از داخل آن شعار «همیشه حق با سرمایهدار است.» در آمد. خب اگر همیشه حق با سرمایهدار است چرا باید به این فقرا برسیم؟ حالا اسم آنها را هم «آسیبپذیر» گذاشتند که یعنی مشکل از جانب خود آنها است. اول انقلاب به اینها «مستضعف» میگفتیم. «مستضعف» یعنی اینکه به او یک ستمی شده است. کمکم اسم آنها را آسیبپذیر گذاشتیم. آسیبپذیر یعنی اینکه خود تو یک مشکلی داری. مشکل از طرف تو هست و ما به تو ترحم میکنیم. بله، آسیبپذیر هست اما قبل از اینکه آسیبپذیر باشد مستضعف است. یکی از لحاظ بدنی مستضعف است، یکی از لحاظ طبقاتی مستضعف است، یکی از لحاظ عقل و شعور خود مستضعف است و اصلاً یکی هم هست که حق او را خوردهاند. اینها به کمک احتیاج دارند. قرآن اینقدر حساس است که مستضعفین را در کنار «الله» میآورد و میگوید «ما لکُم لا تُقاتلونَ فی سبیلِ الله وَ المُستَضعَفین...» این آیه از قرآن را دیدهاید؟ سوال توبیخی میکند و میگوید «چه میشود شما را؟» به مؤمنین میگوید چه میشود شما را که نمیجنگید؟ چرا شمشیر نمیکشید؟ نمیگوید چرا داد نمیزنید. یعنی در این حد حساسیت دارد. این تعبیر قرآن را ببینید که میگوی «ما لکم» یعنی «چه مرگتان است.» «لا تُقاتلون...» نمیجنگید. یعنی این کار در حد جنگیدن ارزش دارد. «فی سبیل الله و المستضعفین...» در راه خدا و ضعیف نگه داشته شدهها و تحقیر شدههای جامعه باید بجنگید. این دیدگاه را در کنار دیدگاه نظام طبیعی بگذارید. اینها همهی این کارها را تحت شعار «توسعه و پیشرفت اقتصادی» انجام دادند که اصلاً این در کانون تفکر اقتصاد کلاسیک است و شکل جنینی همین اقتصاد صنعتی سرمایهداری است و میگویند همین مفهوم حامل پیشرفت است. چقدر در بحث تئوریسینهای اقتصاد لیبرال شما این بحث را میبینید. این همه صحبت کردن از اخلاق وسط بحثهای اقتصادی ضد پیشرفت است. اصلاً این که آمدند و گفتند ما یک اخلاق شخصی داریم و یک اخلاق اقتصادی داریم و این دو ضد هم هستند و این را تئوریزه کردند همین است. این که اقتصاد از اخلاق جدا است و سیاست از دین جدا است برای این بود که آنهایی که در جامعه قدرت سیاسی و اقتصادی را به دست میگیرند هیچ مسئولیت اخلاقی و دینی نداشته باشند و پاسخگو نباشند. گفتند اینها علم است و اینها سنت است. آنها علم است و اینها ایدئولوژی است. آنها علم است و اینها خرافه است. آنها علم است و مسائل عمومی است و اینها مسائل شخصی و ذوقی است. تو فقیر را دوست داری و یکی هم دوست ندارد. تو دوست داری اسراف نکنی و او دوست دارد اسراف بکند. موتور اقتصاد خودخواهی است. اصلاً این عین تعابیر آنها است. شما در بحثهای جامعهشناسی توسعه ببینید که وقتی انسان اقتصادی را تعریف میکنند میگویند انسان عقلانی میتواند اینطور باشد و حالا میدانید تعریف انسان عاقل چه هست؟ صریحاً میگویند انسان عاقل انسانی است که در درجهی اول و فقط به منافع فردی خودش بیندیشد. «یوتیلیتاریانیزم» یعنی همین اصالت سود و فایده است. انسان عاقل کسی است که هر کاری میخواهد بکند اول بگوید چه فایدهای برای من دارد؟ اگر بخواهیم مثالی برای انسان غیر عقلانی بزنیم به ایثار و انفاق مثال میزند. اصلاً انفاق کار غیر عقلانی است. کسی که ایثار میکند احمق است. چه توجیهی دارد؟ چون اصل عقلانیت حمایت از منافع شخصی خود تو هست. میگوید خودخواهی موتور پیشرفت است. شما این را کنار اندیشهی اسلامی بگذارید. خود «اسمیت» که پدر اقتصاد مدرن غرب است و همه وقتی میخواهند از علم اقتصاد کلاسیک حرف بزنند میگوید «اسمیت» در قرن هفده و هجده پدر آن است. ایشان یک کتاب در اخلاق و انسانشناسی دارد و یک کتاب هم در اقتصاد دارد. البته کتابهای زیادی دارد ولی این دو کتاب از کتابهای مهم او است. این آدم یک دیدگاه اخلاقی دارد. اول ببینید انسانشناسی او چه هست و بعد بببینید توصیهی اقتصادی آن چه هست. در انسانشناسی کتابی به نام «نظریهی عواطف اخلاقی» دارد. میگوید خودخواهی با ماهیت خود مرکز بینی و خودمحوری موتور نظام طبیعی است. حالت طبیعی است. حالا شعار اقتصاد علمی میدهد. میگوید جامعه را باید از ارزش تفکیک کرد و باید علم را از اخلاق جدا کرد و نباید علم را ایدئولوژیک کرد و ادعا میکند ما فقط توصیف تجربی عینی میکنیم و باید توصیهی علمی بکنیم و بعد توصیهی علمی او این است. «هر کسی فقط به فکر منافع خودش باشد و اگر هر کسی فقط خود را بپاید نهایتاً جامعه پیش خواهد رفت.» این حرف فقط برای ایشان نیست. این حرف برای پدران و بزرگان لیبرال کلاسیک است. یعنی «جان لاک» هم همین حرف را دارد. «جان لاک» یک جملهای دارد که میگوید «هر کسی به فکر خودش باشد، خدا به فکر دیگران است.» این عین عبارت «جان لاک» است. اینها پدران اومانیزم لیبرال و کرامت انسان و حقوق بشر هستند. اصلاً ایشان پدر جامعهی مدنی است. میگوید «هر کس فقط به فکر خودش باشد. خدا به فکر دیگران هست.» درست چیزی که قرآن در مورد آن موضع گرفته و اصلاً یک آیه در قرآن داریم که جواب همین بحث و همین تفکر است. از بعضی از سرمایهدارهای مشرکی که اهل انفاق نیستند و میگوید وقتی به آنها میگویی به محرومین انفاق کنید اینها میگویند «اگر خدا میخواست خودش اینها را تأمین میکرد. خدا خواسته که اینها فقیر باشند.» یعنی به مشیعت و قسمت الهی نسبت میدهد. این عین آیهی قرآن است. اگر خداوند میخواست خودش رسیدگی میکرد. خود خدا یک کاری میکرد که این یتیم نشود، این از پا افتاده نشود، این معلول نشود. مگر خدا قدرت ندارد؟ مگر این چیزها دست او نیست؟ بعد در ادامهی آیه میگوید اگر میخواهید مصداق کافر را بشناسید همینها هستند. کفر حقیقی این است. یک جای دیگر در قرآن میفرماید «ویل للمصلین» «وای بر نمازگزاران» و بعد توضیح میدهد که کسانی که نماز آنها بر اساس کسالت و ریا است و بعد میگوید اینها کسانی هستند که «یَمنَعونَ الماعُون». «ماعون» یعنی رسیدگی به همین طبقاتی که تحت پوشش شما هستند. اهل انفاق نیستند و جلوی انفاق و ایثار را هم میگیرند. ولو نمازگزار هستند، ولو مسلمان و متدین هستند، ولو اهل عبادت هستند، ولو حج میروند، نماز میخوانند و روزه میگیرند، قرآن میگوید «وای بر آنها». این «ویلی» که خدا میگوید از آن ویلها است. یعنی یک چیزی است که خود خدا میگوید. یعنی آن چیزی که خدا میگوید ببینید چه هست. بعد میگوید «مصلین» همین نمازگزاران، همین دین پوشالی و دروغی، همین دینی که فاصلههای طبقاتی را توجیه میکند. همین دینی که به تو اجازه میدهد تو به اسم متدین مجلسهای اشرافی پر از اشراف و تبزیر میگیری و در کنار تو پسر و دخترهای فقیری که به خاطر 500 هزار تومان نمیتوانند ازدواج کنند هم هستند. خانوادههایی که در فلان روستای اطراف «سرخس» دختر خود را به 50 هزار تومان میفروشد. «ویل للمصلین...» این هم دیدگاه قرآنی است. آقای «استوارت میل» صریحاً میگوید بحث ایثار و اخلاق و عدالت را که پیش میکشند اول باید معلوم بشود این مفاهیم چقدر علمی است؟ چقدر به اقتصاد مربوط است؟ این خیلی جالب است. شنیدید که در سیاست مدرن هم میگویند اصلاً مهم نیست چه کسی باید حکومت کند. یعنی عقاید و اخلاق و جهتگیریهای حاکمیت اصلاً مهم نیست. اخلاق و ایمان ربطی به مسئلهی حکومت ندارد. صریحاً میگویند زیادهطلبی، خودمحوری و سودپرستی موتور توسعه است و بنابراین اینها مفاهیم علمی میشود. این رسالهی ایشان در اخلاق است که اصلاً اینها ضد اخلاق است. یک رساله هم ایشان دارد که همه میشناسید. مشهور است و کتاب «ثروت ملل» او است که اصلاً بنیانگذار اقتصاد جدید است. از داخل آن اخلاق و آن انسانشناسی این علم اقتصاد سرمایهمحور انسان له کن بیرون میآید. حالا یک بخشهایی از کتاب «ثروت ملل» بحثهای فنی است که ما به آن کاری نداریم. یک بخشهایی دارد که مبنای اخلاقی و انسانشناسیی او خودش را لو میدهد. و همینطور این ارتباط اقتصاد با نظریهی اخلاقی که نظریهی غلط یا درست اخلاقی چقدر در نظریهپردازی و مدیریت اقتصادی سیاسی و حقوقی اثر دارد. حالا خود آنها میگویند که «اخلاق را با مسائل علمی قاطی نکنید» ولی خود آنها یک عالمه موعظهی ضد اخلاقی میکنند. آنجا عیب ندارد که اخلاق به اقتصاد مربوط بشود ولی وقتی بخواهی از این طرف حرف بزنی نباید قاطی بشود و نوع خداشناسی و مبانی الهیاتی هم مستقیماً در جهتگیری تئوری اقتصاد دخالت دارد. از جمله این آقا که پدر اقتصاد مدرن غرب هست در آکسفورد درس کشیشی میخواند. تحت تأثیر «هیوم» به حلقهی شکاکان پیوست. شکاکیتی که میگوید هیچ استدلالی برای اصل اخلاق نیست. این یعنی چه که یک کار خوب است یا بد است. اصلاً از جمله کارهای مهم هیوم زیر سوال بردن تمام برائین اثبات ذات است که میگوید «هیچ چیزی ثابت نمیکند خدایی هست و به نفع اخلاق نمیتوان هیچ دلیل و استدلالی کرد.» و حداکثر اخلاق را به مسائل عاطفی و به احساسات ارجاع میدهد. البته میگوید برای زندگی یک مقدار احساسات هم لازم است. ولی این تجربهگرایی و منفعتطلبی و شکاکیت در اخلاق و خداشناسی برای نظریهپردازی در اقتصاد مدرن مبانی متافیزیک درست میکند. با این که شکاکیت هم یک مفهوم علمی نیست. این را به عنوان توضیح عرض کردم که بدانید از یک نظام ضد اخلاقی و شکاکیت الهیاتی چه نظریات اقتصادی تحت عنوان علم مدرن بیرون میآید و اگر در اقتصاد کلاسیک علمی دانشگاهی میگویند «بهرهی پول جزو سود مشروع است و جزو بازگشت سرمایه است» چنین مبانی دارد. یک تعبیری که اینها آوردند این است که کار شما، یعنی کارهای کمیته امدادی و بهزیستی و از این دست کارها را به اقتصاد گداخانهای تعبیر میکنند. اصلاً میگوید برنامهریزی اقتصاد بر اساس اخلاق سیستم گداپروری و صدقهای است. اینها تعابیری است که عیناً در بحثهای آنها آمده است. حالا که خودشان از ایجاد تور امنیت اقتصادی بحث میکنند بیشتر امنیت منافع خودشان را در نظر دارند. این را عرض کردم. تور ایمنی میگویند ولی در واقع آن هم تور امنیتی است. ایمنی نیست. چون امنیتی است ایمنی میشود. ولی دیدگاه آنها این است که دولت نواخانه نیست. سیستم صدقهای گداپرور است. اقتصاد گداخانهای مانع توسعه است. شعارها را ببینید. «بگذار هر فرد هر کاری که میخواهد بکند.» این شعار مقدس تفکر لیبرال است. نظم خودجوش را میگویند. یعنی به هر چیزی ظاهر علمی و انسانی میدهند. به همین تفکرات و شعارهای ضد انسانی هم ظاهر علمی و انسانی میدهند. مثلاً با شعار فردگرایی خودمحوری را توجیه میکند. با شعار آزادی اقتصاد ارزش عدالت اجتماعی را زیر سوال میبرد. شعار ضد عدالت که نمیدهد. به اسم آزادی به جنگ عدالت میرود. همهی کارهای آنها همینطور است. مثل این اشغالگری که اسم آن را دموکراسی و حقوق بشر میگذارند. من یک وقت نگاه میکردم دیدم این آمریکا، انگلیس و اسرائیل که خونریزترین حکومتها و ارتشهای دنیا هستند ویترین بیرونی خود یعنی وزیر خارجههای خود را خانم گذاشتهاند. این خیلی جالب بود. یعنی الان آمریکا، انگلیس و اسرائیل جلادترین حکومتهای دنیا هستند. سخنگویان ویترین بینالمللی اینها که با دنیا صحبت میکنند سه خانم هست. وقتی خانم صحبت میکند طبیعتاً فضای خشونت مردانه تلطیف میشود و ویترین آن درست میشود. حتی سخنگوی وزیر جنگ اینها را دیدم که در قضیهی سودان و سومالی و در قضیهی افغانستان یک خانم آمده است. یعنی شما همین شیوه را ببین، همان کاری است که در اقتصاد تحت عنوان آزادی به جنگ عدالت رفتهاند. تحت عنوان اینکه ما نباید گداپروری بکنیم و باید این طبقه را رها کنیم مگر اینکه مزاحم امنیت سرمایهدار بشود. در این حوزه هم همینطور است. به یکی از دوستان خود گفتم سخنگوی حکومتهای خونریزترین ارتشهای دنیا خانم هستند . خب وقتی یک خانم میآید و صحبت میکند به طور طبیعی خشونتزدایی میشود. این برای تلطیف آن خشونت باطنی است. این فریب و بازی با کلمات است. در دیدگاه اسلامی چرا به ثروت و به پول تعبیر خیر به کار رفته است؟ شما میدانید که هم در قرآن و هم در روایات ما هیچ جایی نداریم که برای پول و ثروت تعبیر شر را به کار برده باشند. اصلاً پول شر نیست. نه قدرت شر است، نه ثروت شر است، نه طبیعت شر است، نه شهوت شر است و نه خشم شر است. تمام آن قوا و امکاناتی که خداوند در اختیار بشر گذاشته است تعبیر به خیر میشود. اصل خیر بودن ثروت، اصل احترام به کار شخصی، مالکیت خصوصی، ابتکارات فردی، حق تولید ثروت، حق مصرف شخصی است. در این بحث انفاق و ایثار اسلام توصیه نمیکند که همه فقیرانه زندگی بکنند. توصیه این است که همه شرافتمندانه زندگی بکنند. نه اسراف باشد و نه فقر و فلاکت باشد و معنای متوسط هم این نیست که همه به یک قد باشند. مثل ماشین چمنزنی که همهی چمنها را به یک اندازه در میآورد هم نیست. تفاوت به رسمیت شناخته شده است. حق متفاوت بودن به رسمیت شناخته شده است. یک عده متفکرتر هستند، خلاقتر هستند، با عرضهتر هستند، زحمتکشتر هستند، باید پیشرفت کنند. حق پیشرفت دارند. اصلاً مانع حق پیشرفت کسی نمیشد. بر خلاف تفکر سوسیالیستی که همه را میکوبند تا همه یک قد بشوند ما اینطور نیستیم. حق ابتکار و پیشرفت اقتصادی فردی را داریم. منتها بحث این است که باید به دو سوال انسانی جواب بدهد. «از کجا آوردهای؟ و در کجا مصرف میکنی؟» این دو سوال را باید به عنوان یک انسان و یک مسلمان جواب بدهی و تفاوت ما با نظام کاپیتالیستی و سوسیالیستی در همین دو سوال است. تولید ثروت در تفکر اسلامی یک عبادت است. این است که میفرماید «هر کسی که برای تأمین معاش خود از خانه بیرون میآید مجاهد فی سبیلالله است.» در روایت داریم «مثل کسی است که در جنگ بدر و احد در رکاب پیغمبر جنگیده است.» یعنی کار آنهایی که تولید ثروت میکنند اینقدر مقدس است. در روایت میفرماید «کل متشحط بدمه...» «کسی که برای کار و کارآفرینی و تولید ثروت در جامعه از خانه بیرون میآید مثل شهید است.» مثل کسی است که خون او در راه خدا ریخته شده است. یعنی تولید ثروت و کار اقتصادی برای پیشرفت خود فرد و خانوادهی او و جامعه اینقدر ارزش دارد. یعنی تکثیر ثروت به شرطها و شروطها است. این شرطها و شروطها است که تفاوت ایجاد میکند. از کجا میآوری و چطور مصرف میکنی؟ و الا اینکه اسلام اسراف اسلام و تضییع اموال را حرام میکند باری چه هست؟ برای این است که مال را محترم میداند. پول را خیر میداند. و الا اگر شر میدانست میگفت از شر آن خلاص شوید و آن را نابود کنید. در حالی که ما در روایات داریم که «تضییع ثروت چه عمدی باشد و چه غیر عمدی باشد، خیانت به خدا و رسول خدا است.» عمدی و غیر عمدی یعنی مثلاً از طریق مدیریت سفیه اقتصادی باشد، آدمهای نفهمی که برای اقتصاد و مسائل مالی یک جامعه و یک محیط تشکیلاتی تصمیم میگیرند. در روایت میفرماید «اگر افراد سفیه تصمیم بگیرند خیانت به خدا و رسول خداست.» یعنی اینطور برخورد شده است. پس مال محترم است. مال خصوصی و مال عمومی هر دو محترم هستند. اینکه کاسب ثروت حبیبالله دانسته میشود. تلاش برای تولید ثروت جهاد است یک طرف، اما اینکه در اقتصاد اسلامی پول و ثروت وسیله است و انسان و رشد انسان و تأمین انسان هدف است. این تفاوت ما با آنها هست. آنها پول را هدف میدانند و سرمایه و پول محور اصلی ارزشگذاریها در جامعه است و ثروت معیار شرافت آدمها هست اما اینجا نه و نگاه ما در این قضیه تفاوت دارد. شعار اسلامی در این باب این است که میگوید «نعم مال الصالح للرجل صالح» «خوشا ثروت از راه درست به دست آمده در دست انسان صالح که درست مصرف میکند.» خوشا چنین ثروتی و چنین مالی که انفاق بشود. منتها در جامعهی ما مسئلهی مصرفزدگی و اسراف هست. الان ما اینطور شدهایم که موقع کار و تولید ثروت زاهد میشویم و میگوییم دنیا را رها کن، فردا شاید بمیریم. نتیجه این میشود که کار نکن، برنامهریزی نکن، تلاش نکن، زحمت نکش. ولی موقع مصرف هیچ کس در این جامعه زاهد نیست. موقع تولید همه زاهد و دنیاگریز و تنبل و انگل و مفتخور میشوند. اسراف و مصرفزدگی به وجود میآید. موقع کار که میشود میگویند دنیا را رها کن ولی شما موقع مصرف در این جامعه آدم زاهد دیدهاید؟ اصلاً مدل مصرف ما و مدل زندگی ما بر اساس اسراف است. حتی به نام دین اینطور است. به بهانههای مذهبی و دینی اینطور است. یک وقتی یکی از دوستان حساب کرد و گفت اگر همین ریخت و پاشهای زائد و حاشیهای زندگیهای خانوادههای متدین را در نظر بگیریم، حالا خانوادههای بیدین که اصلاً این حرفها را قبول ندارند. میگفت ما یک حساب سرانگشتی کردهایم که ریخت و پاشهای زائد خانوادههای متدین اصلاح بشود، یعنی مدل مصرف آنها اصلاح بشود چیزی در حدود بیش از 2 یا 3 میلیون بچه یتیم و سالمند به راحتی و بدون احتیاج به کمک حکومت جمع میشوند. اسرافهای ساده را میگویم. شما در کشورهای دیگر ببینید که واقعاً تفاوت کردهاند. الان این اسرافی که در خانوادههای ما هست در بسیاری از کشورهای غیر اسلامی دنیا نیست. یکی از دوستان ما در ژاپن درس میخواند. میگفت آنجا خیلی عادی است. مثلاً برای بچهی خود لباس خریدهای. این لباس را چند بار پوشیده و برای او کوچک شده است. میگفت به راحتی به دوستم و همکارم که او هم استاد دانشگاه است میگویم این لباس برای بچهی من کوچک شده است. شما میخواهید؟ میگوید بله و تشکر میکند. حالا شما اگر جرئت دارید این کار را در فامیل و خانوادهی خود انجام بدهید و مثلاً بگویید من یک لباسی برای بچهی خود خریدهام که یک بار پوشیده و دیگر اندازهی او نیست. اگر میخواهی برای بچهی خودت بردار. میگوید شما به من توهین کردی. میهمانیهایی که میدهیم، رستورانهایی که دعوت میکنیم. اگر همین زوائد حذف بشود چقدر از همین طبقات محروم تأمین میشوند؟ اصلاً جامعهی ما نه در تولید و نه در مصرف فرهنگ اسلامی ندارد. مثلاً در رستورانها الان که مد شده ظرف یک بار مصرف میدهند. میدانید چرا این اتفاق افتاد؟ چون غربیها این کار را کردهاند و الا ما که شعور این حرفها و ارادهی این کارها را نداشتیم. شنیدیم که در غرب در رستورانها وقتی که غذا سفارش میدهند یک ظرف یک بار مصرف هم میدهند تا ته غذای خود را به خانه ببرند. حالا اگر این کار را آنها نکرده بودند و یکی در اینجا میگفت همهی ما به او میخندیدیم و میگفتیم «این خیلی زشت است، خیلی گدابازی است، بد است.» بعد که فهمیدند در نیویورک هم این کارها میشود گفتند «خیلی خوب است. این کار مدرن است. بهبه، انجام بدهید.» حتی ما به حج مشرف شده بودیم. این امکاناتی که به حجاج ایرانی میدهند به نظر من در دنیا به هیچ حجاج از هیچ کشوری نمیدهند. یعنی بهترین هتلها، غذا، سرویس و امکانات را میدهند. البته این یک خدمت است و کار بسیار خوبی است و باید تجلیل هم کرد که اینطور سرویس میدهند و دست آنها درد نکند. منتها میخواهم بگویم بین این قشری که اینقدر متدین است که به حج میآید و شب و روز به حرم و عبادت میرود هم هست. ما در هتل با پدر بودیم. سر سفره وقتی غذا را میآورند تقریباً هر بار که مینشستیم تهماندهی غذاها به اندازهی غذای 5 نفر یا 10 نفر در یک میز اضافه میآمد. او هم همینطور با سفره، غذا و ظرف یکبار مصرف و غذا را با هم جمع میکرد و در سطل میریخت. این کار در ایران هم رسم است. این در همه کشورهای اسلامی رسم است. در حالی که در کشورهای دیگر این کارها را نمیکنند. اصلاً اینقدر غذا جلوی شما نمیریزند که شما اینقدر دور بریزی. توبره و آخور که نیست. اصلاً نه اینقدر غذا جلوی کسی میگذارند و هر کسی به اندازهای که میتواند میخورد و بقیهی آن را هم به این شکل دور نمیریزند. در آنجا سیب را دانهای و نصف سیب قاچ میکنند و میدهند و در اینجا فرد 4 سیب جلوی خود میگذارد و به هر کدام هم یک چاقویی میزند و رها میکند. اینها فرهنگ منحط است و نه اسلامی است و نه دینی است. من نمیدانم اینها را از کجا آوردهایم. این فرهنگ باید در جامعه ساخته بشود. با همین کارها میدانید چقدر از این فقیرهای گرسنه نجات پیدا میکنند؟ آنجا در کاروان ما بحث شد و گفتیم این گداهای سیاهی که در اطراف حرم هستند و دست و پای بعضی از آنها قطع شده است و مثلاً بچهی کوچک یک ساله را 5 ساعت زیر آفتاب میگذارند، همهی حاجیها هم از کنار اینها رد میشوند و یک نگاهی میکنند و به زیارت خانهی خدا میروند. یعنی کاری که خود پیامبر نمیکرد. یعنی اگر پیامبر الان آنجا بود قطعاً با بسیاری از این کارها مبارزه میکرد. پدر من گفت من این را امتحان میکنم. چند تا از این تهماندهی غذاها را برداشت و به آنجا برد. یک مرتبه دیدیم 30، 40 نفر از اینها بر سر او ریختند. یعنی آنها برای یک لقمه نان گشنه هستند و چقدر از این هتلها غذا را دور میریزند. بعد دفعهی دوم که آمدند این کار را بکند آقایان حجاجی که آنجا نشسته بودند گفتند آقا این کار غیر بهداشتی است. خدایی نکرده اگر او مریض بشود چه میکنی؟ گفت او گشنه است. سر او گیج میرود. اولاً که اینها غیر بهداشتی نیست. مگر اینکه بعضی از شما ایدز داشته باشید و الا اینها غیر بهداشتی نیست. غذا را درست بخور، از کنار بخور و بقیه که سالم است را جمع کن و به او بده. یعنی درست غذا بخور. اولاً به اندازهای که میخوری بردار. دوماً درست بخور. اگر کسی مریض است بله، دور بریز و اگر نه به دیگران بده. یعنی چه که غیر بهداشتی است. این آدم گشنه است و او میگوید این غیر بهداشتی است. او یک چیزی شنیده است. از این مسائل در زندگیهای ما الی ماشاالله هست که باید اینها را بررسی کرد. این غیر از آنهایی است که از هر راهی پول جمع میکنند. از شدیدترین هشدارهایی که در قرآن آمده برای همین مورد است. اگر شما مثل این آیه در قرآن دیدید بگویید. چون کم است. اولاً خداوند یکی در مورد رباخوارها میگوید. یعنی کسانی که میگویند پول، پول میآورد و هدف آنها فقط تکاثر ثروت است و به انسان و اخلاق و محروم کاری ندارند صریحاً قرآن میفرماید «اینها محارب هستند.» یعنی اینها با خدا و رسول خدا اعلام جنگ کردهاند. یکی در مورد تکاثر ثروت است. این آیه که اصالت پول و سرمایهداری را رد میکند و نه اصل پولداری و تولید ثروت را، میفرماید «الذین یکنزون الذهب و الفضة...» آنهایی که طلا و پول و نقره و سرمایه جمع میکنند. «و لا یُنفقونَها فی سبیل الله...» و در راه خدا برای انسانهای محروم انفاق نمیکنند. بعد قرآن میگوید با اینها جای حرف زدن نیست. «فَبَشِرهم بِعذاب الیم» خدا به پیامبر میگوید «فقط از طرف من یک کلمه به اینها بگو که حساب شما با من است.» از این موارد در روایات زیاد است که من میخوانم. اگر دوستان خواستند اصل عبارت یا معنا یا حداقل نکتهای از اینها را یادداشت کنید تا بعد رجوع بکنید. من کار شما را راحت کردم. در واقع سرویس مجانی میدهیم تا شما مجبور نشوید وقت بگذارید. نگاه اسلام به مسئلهی اقشاری که مشمول خدمترسانی شما هستند چیست؟ اولاً که فقر چه بلایی سر آدم میآورد؟ ببینید اسلام طرفدار زهد است اما طرفدار فقر نیست. زهد با فقر اشتباه گرفته نشود. زهد یعنی عدم اسراف و یعنی وابسته نبودن به دنیاست. معنی زهد فقر نیست. زهد یعنی وارستگی. یک مثالی را امام زد که نمیدانم یادتان هست یا نه. امام گفت ممکن است یک کسی از مال دنیا فقط یک تسبیح داشته باشد ولی اهل دنیا باشد. او به همان تسبیح دل بسته و زاهد نیست. ممکن است یک کسی یک باغی داشته باشد ولی به این باغ وابسته نیست و به آن دل نبسته. این فرد زاهد است. یعنی زهد مساوی با فقر نیست. ممکن است کسی تولید ثروت کرده ولی در عین حال زاهد باشد. چون زهد در مقام مصرف است و در مقام تولید و مالکیت نیست. مهم این است که این چطور مصرف میشود؟ چنانکه در روایت داریم خود امیرالمؤمنین علی(ع) چقدر نخلستان کاشت، چقدر چاه حفر کرد. در یک روایت داریم که پول فروش نخل تولیدی زراعت امیرالمؤمنین علی(ع) در دورانی که حکومت را در دست نداشت. اینطور هم نبود که بگوید حالا که ما از صحنهی حکومت و سیاست حذف شدیم باید برویم و در یک گوشه بنشینیم. نه، کار میکرد. در همان دوران این غلات چقدر سود داشت ولی خود او مصرف نمیکرد. زاهد همین است. تولید در حد اعلا باشد و مصرف در حد نیاز باشد. مثلاً در روایت داریم که با «قنبر» به بیرون میرود و لباس میخرد. این در زمان خلافت ایشان است. میگوید امیرالمؤمنین علی(ع) در موقع خلافت دو دست لباس داشت و بعد زمانی رسید که فقط یک دست لباس داشت و وقتی لباس او کثیف میشد آن را میشست و لباس را در دست میگرفت و باد میزد تا این خشک بشود و بعد میپوشید و بیرون میآمد. این خلیفه است. بعد به او گفتیم برویم که لباسی بخریم. به یک مغازه رفتیم و دو پیراهن خرید. یکی قشنگتر و گرانتر و یکی هم ارزانتر بود. آن لباس ارزان را برای خودش برداشت و لباس گران را به من داد. بردهداری در اسلام به این شکل است و برداهداری در غرب به آن شکل است که میبینید. لباس گران را به من داد. گفتم «آقا شما خلیفه هستید. به جایی میروی و صحبت میکنی، خطیب هستی، این لباس خوب را بردار.» گفت «نه. تو جوان هستی. پس لباس قشنگ را تو بپوش.» اسلام با فقر مخالف است و با زهد موافق است. طرفدار فقیر است اما طرفدار فقر نیست. با ثروت مخالف نیست، با ثروتمندی که از راه نامشروع عمل میکند مخالف است. اینها گاهی با هم اشتباه میشود. لذا بعضیها میگویند این توصیههای اخلاقی اسلام ضد توسعه است. نه، ضد توسعه نیست. چون اسلام نه از فقر دفاع کرده و نه با ثروت و پول مخالفت کرده است. از فقیر دفاع میکند و با ثروتمندی که غیر اخلاقی تولید یا مصرف میکند مخالفت میکند. نگاه منفی اسلام به فقر این است که یکی دو مورد از آن را برای شما میخوانم. در روایت از امیرالمؤمنین علی(ع) نقل شده است که فرمود «الفقیر ُ حقیر لا یسمع کلامُه، و لا یعرف مقامُه...» میگوید «فقیر در جامعه تحقیر میشود.» هر چه هم این فرد فضائل انسانی داشته باشد چون فقیر است تحقیر میشود و میگوید «لا یسمع کلامه» «اصلاً حرف آن را نمیشنوند.» شما در یک جلسهای بنشینید که معلوم نباشد چه کسی فقیر است و چه کسی غنی است و همه حرف بزنند. یکی خیلی قوی و متین و استدلالی حرف بزند و یکی هم یک آدم الکیخوش که جفنگ میگوید و مردم ندانند چه کسی فقیر است و چه کسی غنی است. در آنجا یک داوری دارند و وقتی که بعد از شام میشود بگویند این آقا میلیاردر هستند و این آقا هم هیچ چیزی ندارند. شما ببینید نگاهها به اینها عوض میشود یا نمیشود. بعد در روایت میفرماید «لا یسمع کلامه و لا یعرف مقامه...» حتی اگر مقامات انسانی داشته باشد، حتی اگر بهترین کلام از او صادر بشود حرف او را نمیشنوند. در روایت دیگر میگوید «لو کان الفقیر صادقاً یُسَمُونَهُ کاذِبا...» «فقیر اگر صادق باشد و راست هم بگوید حرف او را دروغ میپندارند» حرف او در حد یک حرف دروغ ارزشگذاری میشود. «وَ لَو کان زاهداً یُسَمُنَهُ جاهلاَ...» اگر زاهد باشد نمیگویند این زهد ارزش دارد و خود او نخواسته است. میگویند از دست او بیشتر از این بر نمیآمده است و چیزی سرش نمیشود. در روایت دیگر داریم که «فقر هم کرامت انسان را ضایع میکند و هم قدرت عقلانی را تحت تأثیر قرار میدهد.» اصلاً وقتی که فقر میآید در مسیر عقلانیت و فرهنگ و امکان داوری و شعور زندگی تأثیر میگذارد. او مشکل دارد. آرامش ندارد، تومأنینه ندارد. «جالب للهموم» خود فقر که میآید یک سری از مشکلات و گرفتاریهای دیگر را هم با خودش میآورد. فرمودند «فقر که میآید گرفتاریهای کوچک هم بزرگ میشود.»
هشتگهای موضوعی