شیعه و سنی: منطقی و رحمانی با خود، هوشیار و جهادی با دشمن (1)
لارستان فارس - نشست با علمای شیعی و شافعی
بسمالله الرحمن الرحیم
محضر محترم همهی برادران عزیز، علما و اساتید و فضلا سلام عرض میکنم و از اینکه از بنده دعوت فرمودید تا در جمع شریف و محترم شما حاضر بشوم تشکر میکنم و ادای احترامی بکنیم به علمای شیعه و سنی و به مردم شریف منطقهی لارستان و لار و در این دقایقی که مصدع اوقات شریف شما هستیم به یکی از مسائل بسیار مهم جهان اسلام که به سرنوشت مسلمین در دورهی جدید کاملاً مرتبط است اشاراتی میکنیم. آنچه که من در این فرصت عرض خواهم کرد قطعاً برای آقایان علما و بزرگان نه تازگی خواهد داشت و نه یک چیزی است که بنده بدانم و شما ندانید ولی به قدری اهمیت دارد که هر چه ما به همدیگر بگوییم و بشنویم باز کم است. بعد از یکی، دو قرن که شاهد ذلت مسلمین، فروپاشی امت اسلام و تمدن اسلامی بودیم که آن تمدن عظیم اسلامی که مرکز قدرت و علم و ثروت و شوکت جهان بود، قطب و کانون جهان بود از هم پاشید، مسلمین دچار تفرقه و ذلت و فقر و نکبت و عقبماندگی شدند و سرزمینهای اسلامی بین کفار تقسیم شد. بخشی از سرزمینهای اسلام زیر بار رقیت انگلیس رفتند، بخشی زیر بار حاکمیت فرانسه رفتند، بخشی زیر بار روسها رفتند و بعد هم که آمریکاییها آمدند و صهیونیزم در قلب جهان اسلام و قبلهی اول مسلمین به روش نامشروعی به دنیا آمد و تحمیل شد. کار امت اسلام به جایی رسید که تقریباً امروز در این یکی، دو قرن اخیر در اکثر قریب به اتفاق کشورهای اسلامی حاکمان مسلمان بر سر کار نیستند. تقریباً نزدیک به همهی کشورهای اسلامی حاکمانی دارند که دستنشاندههای کفار هستند و آدم آنها هستند و اغلب آنها حتی اسم دین را هم نمیبردند و نمیبرند. خیلی با افتخار میگویند حکومتهای ما لاییک و سکولار است و ربطی به دین نداریم و دین یک مسئلهی فردی است. شریعت ظاهری اسلام را هم رعایت نمیکنند. اکثر حاکمان در کشورهای اسلامی اهل زنا و شرابخواری و قمار و فحشا هستند و سرشان را هم بالا میگیرند. شما فیلمهای اینها را دیدهاید که با رئیس جمهورها و شاهان و رؤسای جمهور آمریکا و غرب نشستهاند و جام به هم میزنند. سران کشورهای اسلامی جام شراب به هم میزنند و به هم تبریک میگویند که این بلایی که بر سر مسلمین آوردیم به خوب جاهایی رسیده است. در یک چنین شرایطی که همه میگفتند دوران دین و اسلام گذشته و علمای اسلام از این به بعد جزو زواید تاریخ و امور حاشیهای هستند و حداکثر در مسائل احکام فردی و آن هم برای اقلیت متدین نقش دارند و زمانی که دنیا بین الحاد مارکسیستی و کفر لیبرالیستی تقسیم شده بود بر خلاف همهی پیشبینیها مسیر تاریخ بشر تغییر کرد و دوباره دین و اسلام از زیر خاکستری که آن را در یکی، دو قرن گذشته سوزانده بودند مثل یک ققنوس بیرون آمد و شعلهی اسلام دوباره سر کشید و امروز به خصوص بعد از انقلاب اسلامی همهی دنیا اعم از دوست و دشمن معترف هستند که مسیر تاریخ بشر عوض شده است. دین دوباره زنده شده است. اسلام دوباره احیا شده است. مسلمین دوباره بیدار شدهاند و یک نهضت عظیم بیداری اسلامی و مسلمین از شمال آفریقا تا شرق آسیا، از آسیای میانه تا بالکان و غرب اروپا با مرکزیت خاور میانه و به نحو خاص با مرکزیت ایران زنده شده است. اینکه شما میبینید الان در هر نقطهای از جهان که صدای مقاومت اسلامی هست دشمنان اسلام آن را به یک شکلی به ایران ربط میدهند برای این است که کانون این حرکت بیداری اسلامی، تجدید حیات امت اسلام به جهاتی انقلاب اسلامی است. البته از قبل از این انقلاب این حرکت بیداری بین مسلمین بود. از متفکران اخوانی و اخوان المسلمین مثل «حسن البنا»، «سید قطب»، «محمد قطب» در شمال آفریقا در مصر تا متفکران مسلمان شبه قارهی هند، همه جا این بحثها بود. حتی در خود ایران آثار و دیدگاههای اینها ترجمه و نقد میشد و از جمله خود رهبری قبل از انقلاب جزو ناشرین این فکر بود. شما میدانید هم آثار اخوانیهای مصر را قبل از انقلاب ترجمه کردند، آثار برادران بیدار اهل سنت در شمال آفریقا و آثار قطب را ترجمه کردند و هم نهضت آزادی اسلامی شبه قارهی هند و آثار متفکران اسلامی در هند از جمله مطالبی مثل مطالب جناب «مودودی» و امثالهم که جزو متفکران بیدار اهل سنت در شبه قارهی هند بودند و اولین کسانی بودند که بعد از پیروزی انقلاب به امام نامه نوشتند و گفتند پیروزی این انقلاب شروع پیروزی اسلام بود. پس اتفاق تازهای در دنیا افتاده ولو سابقه و ریشه به صد یا صد و پنجاه سال پیش بر میگردد که این حرکت بیداری مجدد بین علما و مجاهدین شیعه و سنی شروع شد و از جمله در یک نوشتهای به نام «غوغای تحمیلی دعوای شیعه و سنی» که برای شهید «فتحی شقاقی» از رهبران جهاد اسلامی فلسطین که ترور شد آمده است اصلاً نزاع، نزاع اسلام ناب و اسلام آمریکایی است. نزاع، نزاعِ اسلام با کفر و استکبار است و بحث مذهبی و فرقهای نیست. آن نزاع که نزاعِ اصلی تجدید حیات امت اسلام است را میخواهند به یک نزاع دیگری تبدیل کنند. آن چه که بین شیعه و سنی هست نزاع نیست. یک بحث طلبگی است. یک بحث علمی و درون خانوادگی است. مثل اعضای یک خانواده که بر سر بعضی از مسائل با هم بحث و گفتگو میکنند. این فقط بین شیعه و سنی نیست بلکه بین خود شیعه هم هست. بین خود اهل سنت هم هست. فقهای شافعی با فقهای حنفی اختلاف نظر دارند. فقهای حنفی با مالکی اختلاف نظر دارند. فقهای مالکی با حنبلی اختلاف نظر دارند. بین خود شیعه هم همینطور است. کدام دو مجتهد شیعه هستند که بر سر همهی مباحث فقهی با هم اجماع داشته باشند؟ اصلاً چنین چیزی وجود دارد؟ مجتهدین ما بر سر بسیاری از مسائل فقهی اختلاف نظر دارند. یک فقیه میگوید باید در حج بین رکن و مقام طواف بشود و یک فقیه میگوید نه، پشت مقام ابراهیم هم طواف درست است. عین این بحث به لحاظ فقهی بین شافعی و مالکی و حنفی و حنبلی و جعفری و زیدی و اسماعیلی هست. داخل خود شیعهی امامیه اختلاف نظر هست. بر سر مباحث کلامی بحث است. بر سر تفسیر آیات قرآن اختلاف هست. بر سر احادیث بحث میشود. اصلاً این همه بحث رجال و درایه و حدیث و مباحث فقهی و اصولی چیست؟ اینها یک سنخ بحث است که هیچ صدمهای به اسلام و مسلمین نمیزند چون اینها بحثهای علمی و طلبگی است. این بحثها به دو شرط نه تنها مضر نیست، بلکه مفید است. این تعبیری که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که فرمودند «اختلاف امتی رحمه...» برای همین است. حالا اختلاف به دو معناست. هم به معنای رفت و آمد و ارتباط است و هم به معنای اختلاف نظر است. هیچ دو نفری نیستند که اختلاف نظر نداشته باشند. بنده عقیده دارم اینکه هر کسی بخواهد عقاید فقهی یا کلامی خود را کتمان بکند و بگوید بحثهای فقهی من و تو عین هم است، نه ضرورت دارد و نه کسی باور میکند و نه شدنی است. این اختلاف در بحث علمی است. هر کسی هم بگوید این اختلافات علمی و تاریخی و کلامی نیست یا جاهل است یا منافق و ریاکار است و میخواهد فریب بدهد. نه، اختلاف نظر هست منتها اختلاف نظر به دو شرط چیز بدی نیست. یک، مثل بحث دو برادر در اعضای یک خانواده باشد، با ادبیات تکفیری نباشد بلکه با ادبیات اخلاقی باشد و دو، اینکه علمی و عالمانه باشد. این بحث به کوچه و خیابان و بین عوام مردم کشیده نشود. چون همهی اینها استدلالی است، استناد به قرآن و سنت و حدیث است و بحث عقلی و دقیق است و اگر داوری در مورد این بحثها آسان بود چه نیازی بود که علمای اسلام 20، 30 سال زحمت کشیدند و درس خواندند؟ بحثهایی هست که واقعاً غیر فقیه نباید نظر بدهد. نباید کسی غیر اصولی نظر بدهد. کسی که مفسر نیست و تفسیر قرآن نمیداند نباید نظر بدهد. نباید این بحثها را به کوچه و بازار کشاند. نباید رنگ عوامانه و عوامفریبانه به آن داد. با ادبیات تکفیری نباید گفتگو کرد. الحمدلله ما در ایران این مشکل را نداریم. این لطف الهی است. به شما بگویم که این هم یک معجزهی دیگر است. چون از اولی که انقلاب پیروز شد یک خط ثابت سرویسهای جاسوسی کفر و غرب این بود. شما بروید و اسناد لانهی جاسوسی آمریکا که در سال 59 فتح شد را بخوانید. در این اسناد چند خط بود و اینها از همان موقع در حال کار کردن هستند و بحمدلله در ایران موفق نشدند. چون علمای ایران و علمای اسلامی اعم از شافعی و حنفی و جعفری اکثراً بیدار هستند. البته افراد نادان و بیمار و افراطی و افرادی که تقوای دینی ندارند یا شعور سیاسی و اجتماعی ندارند و فریب میخورند همیشه بین شیعه و سنی بوده و هستند اما بحمدلله اکثر علمای ما در ایران متوجه این توطئه شدند. با اینکه ما در سابقهی تاریخی ایران این مباحث را داشتهایم. حتی قبل از اینکه استعمار به ایران بیاید. شما میدانید که ما در تاریخ همین ایران و عراق و خراسان بزرگ که شامل همین افغانستان و ترکمنستان و تاجیکستان میشود در طول چند قرن جنگ شافعی با حنفی داشتهایم، جنگ حنبلی با اشعری داشتهایم، جنگ شیعه و سنی داشتهایم، جنگ حنفی و اسماعیلی داشتهایم، جنگ زیدی با امامی داشتهایم که هر دو هم شیعه بودند. این چیزها در این تاریخ بوده است ولی بیداری اسلامی کاری کرده که بحمدلله بعد از انقلاب علیرغم همهی توطئههایی کردند موفق نشدند. در همهی اسناد لانهی جاسوسی هست که گفتند روی دو مسئله باید در ایران کار کنیم. یکی اینکه از لحاظ زبان و قومیت در ایران تعدد هست، از کرد و ترک و بلوچ و فارس و عرب و زبانها و قومیتهای مختلف در ایران هست و باید روی شکافهای قومی کار کنیم و یکی هم روی شکافهای مذهبی کار کنیم و شافعی و حنفی و جعفری را به جان هم بیندازیم. این در اسناد لانهی جاسوسی آمریکا بود و کشف شد. اگر این اسناد لو هم نمیرفت معلوم بود که چنین برنامهای دارند و در این سی سال همچنان ادامه دادهاند. این کارهایی که در عراق و پاکستان میکنند و در مسجد و حسینیه بمب میگذارند و زن و بچهی بیگناه را میکشند همان طرح است. البته من عقیده دارم این بمبها از یک کارخانه بیرون میآید. چه اینهایی که این طرف میگذارند و چه آنهایی که آن طرف میگذارند. اینها از یک کارخانه بیرون میآید. پشت این پروژهها یک اتاق فرمان است و آنهایی که در آن اتاق فرمان هستند نه شیعه هستند و نه سنی هستند و اصلاً مسلمان نیستند. یا خود آمریکا و انگلیس و صهیونیستها هستند یا عمال آنها هستند. این توطئه بحمدالله در ایران شکست خورده و بعد از این هم انشاالله شکست خواهد خورد و نقش مهم علمای اسلام در این دورهی جدیدی که اسلام دوباره احیا شده و مسلمین دوباره عزت پیدا میکنند و دورهی توسریخوری تمام میشود و به پا خواستهاند مهم است. شما هم حزبالله را در جنوب لبنان دیدید و هم حماس را در غزه دید. این به معنی بیداری مسلمین است. آنجا که خون شیعهی حزبالله و سنی حماس، خون مجاهدین جهان اسلام در یک صف با هم مخلوط شد و در کنار هم جنگیدند. این همان چیزی است که آنها را میترساند. اتفاقی که در درگیریهای لبنان و صهیونیستها و قضیهی غزه افتاد دقیقاً همان چیزی بود که اینها 100 سال برنامه ریختند که این اتفاق نیفتد و این خیلی نکتهی مهمی است و باید از آن پاسداری کرد و آن را گسترش داد. اینها از دست اسلامی عصبانی هستند. این حملههایی که به پیامبر اکرم(ص) میکنند و در روزنامهها کاریکاتور میکشند برای همین است. از جریانهای سکولار و بیدین این کارها را به اسم آزادی بیان و روشنفکری میکنند تا پاپ که دیدید یکی، دو سال پیش صحبت کرد و گفت پیغمبر اسلام برای بشر چه آورده است؟ یکی خشونت و جنگ و شمشیر آورده و یکی هم عدم عقلانیت آورده است. حالا این را چه کسی میگوید؟ کسی که خودش و تاریخ مسیحیت مظهر همین دو چیز است. یعنی اولاً مظهر خشونت است چون مسیحیت هر جا رفت با شمشیر رفت. این را بدانید. مسیحیت با جنگ و شمشیر و استعمار وارد قارهی آمریکا و آفریقا و آسیا شد. جنگهای صلیبی اینها، دادگاههای تفتیش عقاید، دانشمندسوزیهایی که کردند گواه همه چیز است. حالا پاپ و مسیحیت که مظهر خشونت و مظهر علمستیزی و دانشمندسوزی و عقلستیزی است به رسول اکرم(ص) اتهام میزند که ایشان برای بشر چه آورده است؟ ایشان برای بشر شمشیر و جهل آورده است. چه کسی میگوید؟ چرا این حرفها را میزنند؟ از چه چیزی ترسیدهاند؟ از چه چیزی عصبانی هستند؟ از اینکه میبینند اسلام به سرعت گسترش پیدا میکند. مسلمین بیدار میشوند و غیر مسلمین هم مسلمان میشوند. من برای این قضیهی کاریکاتورهایی که در دانمارک علیه پیامبر اکرم(ص) کشیدند به یک سمیناری در آنجا رفتیم و گفتیم ما به این سمینار میآییم و اینهایی هم که این کاریکاتورها را کشیدهاند بیایند و اگر اهل منطق هستید بنشینید تا بحث بکنیم تا ببینیم این اهانتهایی که به رسولالله کردهاید و گفتهاید مظهر خشونت و تروریزم است از کجا آمده است؟ بیایید بنشینید تا با هم بحث کنیم. یک نفر از اینها نیامدند و رسانههای اروپا و دانمارک که این فحشها و اهانتها به پیامبر اکرم(ص) را به اسم آزادی بیان در همه جا نشر کردند حاضر نشدند آن سمینار را پوشش بدهند و حتی یک دقیقهی آن را نشر نکردند. آنجا دیگر آزادی بیان نبود و پخش نکردند. گفتم میدانم اینها برای چه ناراحت هستند. برای اینکه یک زمانی آمدند تا زنان مسلمان را بیحجاب بکنند و موج بیحجابی را از غرب وارد جهان اسلام بکنند و امروز به عکس شده و موج حجاب از جهان اسلام به اروپا رفته است. امروز قانون میگذارند تا جلوی حجاب دختران مسلمان اروپایی را با قانون بگیرند. این یعنی اسلام وارد قلب اروپا و آمریکا میشود. در کپنهاک پایتخت دانمارک دوستان گفتند بیشترین نامی که در بیمارستانهای کپنهاگ برای بچههای تازه متولد شده گذاشتهاند محمد و فاطمه است. میدانید یعنی چه؟ دانمارک و کپنهاگ در قلب اروپا است. گفت اینها همه چیز را میدانند و این آمار را دارند. در نیویورک همین اتفاق افتاده است. در انگلیس و در لندن بیشترین اسمهایی که میگذارند چیست؟ اسمهای اسلامی در ردیف دوم است. با فاصلهی کم از اسمهای مسیحی و غربی است. یک اتفاقی در حال افتادن است. مسیر تاریخ عوض شده است. دوران عزت اسلام در حال رسیدن است. در این لحظه اینها توطئهها و برنامههایی دارند که باید همه به این قضیه حساس باشند. به خصوص مسئولیت علما در این باب مهم است. چون خود بنده طلبه هستم به خودم جسارت میدهم این صحبتها را بکنم و روایتی که از نبی اکرم(ص) نقل شده که ایشان فرمودند در امت من دو گروه هستند که اگر اینها صالح باشند، امت صالح میشود و اگر اینها فاسد باشند، امت فاسد میشود. اگر اینها عاقل باشند، امت عاقل است. اگر اینها جاهل باشند، امت جاهل است. یکی فرمودند «الامرا...» و یکی هم فرمودند «العلما...». فرمودند یکی حاکمان جهان اسلام و یکی علمای اسلام اگر عالم باشند، شعور اجتماعی و سیاسی و تقوا داشته باشند، جامعه هم باتقوا خواهد بود و عالم خواهد شد و پیشرفت خواهد کرد. اگر اینها راکد باشند و درست فکر نکنند و درست با مردم حرف نزنند و درست تصمیم نگیرند، جامعه سقوط خواهد کرد. انحطاط علما، انحطاط جامعه است. ارتقای علما، ارتقای جامعه است. امام یک وقتی در صحبتهای خود میگفت مردم هر شهر و هر جامعهای را که ببینی میتوانی بفهمی علمای آن شهر چطور هستند. امام یکی، دو بار این حرف را در جمع علما و فضلا و طلاب گفت. ایشان گفت هر جامعهای اگر بد هستند بدانید علمای آنها بد هستند. اگر مردم خوب هستند بدانید علما خوب هستند. علمای هر جامعهای را میتوان از روی مردم آنجا شناخت چون آن علما یا درست با مردم ارتباط برقرار نکردند و کلمهی حق را به آنها نگفتهاند یا اینکه خودشان هم اهل حق نبودهاند و مردم از روی آنها الگو برداشتهاند. حالا استدلال اینها در روایات ما هست. لذا باز به طور خاص میخواهم عرض کنم که نقش علما از همهی فرق و مذاهب اسلامی در این باب بسیار حساس است. من میخواهم چند نکته در رابطه با مسئلهی مذاهب عرض کنم. یکی از چیزهایی که باید تا میتوانیم در کل جهان اسلام بگوییم این است که دو معنا از علوی و غیر علوی و یا شیعه و سنی مخلوط شدهاند. این دو را باید از هم تفکیک کرد. نباید اینها با هم قاطی بشود. ما یک بحث شیعه و سنی داریم. شما میدانید در قرن دوم و سوم هجری مذاهب شیعه و اهل سنت زیاد شد. شیعه که اساساً دو انشعاب بزرگ پیدا کرد. یکی بعد از امام سجاد(ع) که امامیها با امام باقر بودند و شیعیان زیدی هم با جناب زید شهید بزرگ اهل بیت(ع) بودند. اینجا یک انشعاب صورت گرفت. یک انشعاب بزرگ هم بعد از امام باقر(ع) اتفاق افتاد. انشعاب ریزتری هم بود. بین اهل سنت هم همینطور است. حدود 120 مذهب اهل سنت به لحاظ فقهی به وجود آمد و در تاریخ ثبت شد که اینها در زمان خلفای عباسی در قرن پنجم گفتند اینها در حال زیاد شدن است و ممکن است باعث تغییر بشود و نتوان آن را جمع کرد و آنجا دیگر تقریباً همهی مذاهب ممنوع اعلام شد به جز چهار مذهب و ائمهی همین چهار مذهب غیر از مسئلهی شیعه و سنی به این معنایی که میگویم در مسئلهی دوم شیعه و سنی یعنی مسئلهی علوی و اموی، به خصوص جناب شافعی و جناب حنیفه در آن صفبندی دوم که حالا میگویم که آن صفبندی، دعوای عدل و ظلم و مسئلهی سیاست و حکومت و عدالتخواهی بود. صف آنها در آنجا در برابر بنیامیه و بنیعباس بود. هم جناب شافعی و هم جناب حنیفه و هم جناب مالک اینطور بودند. حالا راجع به خود جناب احمد حنبل هم نکاتی هست که حتماً میدانید و من بعضی از آنها را در اینجا عرض میکنم. یک اتفاقی که نباید بگذاریم بیفتد این است که این دو صفبندی نباید قاطی بشود. ما یک بحثی تحت عنوان اختلاف نظر تاریخی فقهی و کلامی بین اهل سنت و شیعه و داخل شیعه هم اختلافاتی بوده و داخل اهل سنت هم اختلافاتی بوده است. این یک بحث طلبگی و علمی و خانوادگی است. مثل اعضای یک خانواده که ممکن است بر سر مسائل با هم اختلاف نظر داشته باشند و اینجا باید به روش علمی بین علما و با اخلاق و ادبیات استناد عقلی و شرعی و کتاب سنت به طور مستمر بحث بشود و هیچ احتیاجی به هیچ تنشی هم نیست. اینکه در صدر اسلام چه اتفاقی افتاد؟ بعد از رسولالله چه شد؟ چه نباید میشد و چه باید میشد؟ اینها یک بحث است. اینها بحثهای علمی و تاریخی است و به نظر من این بحثها هیچ ضرری ندارد به شرطی که آن دو شرط رعایت بشود. اما یک بحث دیگر هست که امروز باید چه کرد؟ امروز چه باید گفت و چه نباید گفت؟ چه نباید کرد و چه باید کرد؟ چگونه باید راجع به مسائل بحث کرد؟ این هم یک مسئلهی بسیار مهم دیگری است. یک اختلاف نظر آن است که آن صفبندی نیست. آن بحث علمی است. اما یک بحث دیگری داریم که من میخواهم شما را بیشتر به این موضوع توجه بدهم و آن اختلاف نظری است که بر سر مسئلهی اجرای دین در جامعه و عدالت و اسلامی کردن جامعه پیش آمد. در این صفبندی دوم صفِ بزرگان برادران اهل سنت از جناب شافعی و جناب حنیفه همگی در کنار اهل بیت(ع) بود. در صف علوی قرار داشتند. در صف اموی و عباسی قرار نداشتند. این مسئلهی بسیار مهمی است. اینکه جناب ابوحنیفه در زمان بنیامیه به نفع جنبش زید بن علی فتوا میدهد و اعلام میکند هر کس در رکاب زید، فرزند امام سجاد(ع) و نوهی امام حسین(ع) کشته شود پاداش شهدای بدر و احد را دارد. این فتوای جناب ابوحنیفه دارد. کسی که در اینجا شهید بشود پاداش 50 شهید را دارد. در برابر چه کسی میگوید؟ در برابر بنیامیه میگوید. اینجا این بحث کلامی و فقهی جداست. اینجا ابو حنیفه در صف اهل بیت(ع) قرار دارد. ابو حنیفه در دوران امویها به خاطر دفاع از زید به زندان افتاد. در دوران بنیعباس باز به خاطر محمد نفس زکیه با آنها درگیر شد. در هر دو دوران میگفت حکومت حق بنیامیه و بنیعباس نیست و بلکه حق اهل بیت(ع) و علویهاست. حالا من با ایشان شروع کردم تا به جناب شافعی برسیم که اساساً احتیاجی به بحث نیست و شما بهتر از من میدانید. در این صفبندی دوم عرض میکنم. من در پاکستان یک جلسهای با علمای شیعه و سنی داشتم و گفتم از نظر تاریخ و طبق منابع خود برادران اهل سنت و شیعه جناب شافعی و جناب ابو حنیفه به لحاظ سیاسی شیعه بودهاند. در جبههبندی سیاسی علوی بودهاند. منظور من از شیعه به معنی علوی است. یعنی در برابر امویها و عباسیها در دفاع از اهل بیت(ع) ایستادند. شما بهتر میدانید که جناب شافعی جزو مجاهدین زیدی در یمن بود. اصلاً ایشان چرا بازداشت شد؟ چرا جناب شافعی را از یمن بازداشت کردند و به بغداد آوردند؟ زمان خلیفهی عباسی ایشان تا پای چوبهی اعدام رفت. چرا؟ این همان صفبندی دوم است. صفبندی دوم غیر از بحث اختلاف نظر علمی در بحث فقه و کلام است. این صفبندی دوم همان است که امام میگوید اسلام آمریکایی و اسلام ناب. ما در صف اسلام آمریکایی هم شیعه داریم و هم سنی داریم. در صف سپاه اسلام جهادی، اسلام مجاهد، اسلامی که به دنبال تجدید حیات اسلام و مسلمین است هم شیعه داریم و هم سنی داریم. الان مجاهد فلسطینی سنی حماس و مجاهد شیعهی حزبالله در یک صف هستند. در برابر اینها آدمهایی داریم و داشتهایم که در صف دشمن قرار میگیرند. در کنار دشمن قرار میگیرند ولو جاهل باشند. ما مثال اینها را دیدیم. سر همین قضیه یکی از علمای وهابی در پاکستان موقعی که اسرائیل با حزبالله میجنگید گفته بود با هندوها، با بتپرستها مشکلی نداریم. با آمریکا و انگلیس هم باید بسازیم چون اینها قدرتهای حاکم دنیا هستند ولی شیعه را هر جا دیدید بکشید. این آدم در پاکستان فتوا داد و گفت «اشدا علی المؤمنین رحما علی الکفار...». «اشدا بینهم...»، اما نسبت به کفار اهل رحمت و خضوع و تواضع باشید. درست در همان لحظهای که بچههای حزبالله داشتند با صهیونیستها و یهود در جنوب لبنان میجنگیدند و مقاومت جانانهای کردند که اسرائیل برای اولین بار در تاریخ خود شکست خورد، مفتی سعودی فتوا داد. چون میدیدند تمام مسلمین شیعه و سنی دارند از حزبالله حمایت میکنند و میگویند پرچم اسلام را در برابر کفر بالا برده است و همه حمایت میکنند. علمای اهل سنت در مصر و رهبر اخوان المسلمین رسماً اعلام کرد اگر حکومت مصر مانع ما نشود ما ده هزار نیروی مجاهد مصری اهل سنت به کنار شیعیان حزبالله میفرستیم و در کنار آنها میجنگیم تا خون ما با آنها مخلوط بشود. حکومت مصر اینها را بازداشت کرد و اینها را قلع و قمع کرد. حالا خیلی جالب است که «مبارک» و شاه اردن و شاه مصر که اصلاً مذهبی نیستند و سکولار هستند و دین ندارند برای سرکوب مسلمین آمدند. غرب در مصر و اردن کسانی را گذاشت که مجاهدین اهل سنت را در مصر و اردن و خاور میانه سرکوب کنند و آنها را بردند. دائم اخوانیها را میزنند. اصلاً بحث شیعه و سنی نبوده است. یک مرتبه تا دعوای حزبالله شروع شد این آقا مذهبی شد و گفت خطر شیعه وجود دارد و شیعه همه جا را میگیرد و همهی سنیها در حال شیعه شدن هستند. تو اصلاً سنی هستی؟ تو اصلاً مسلم هستی؟ تو از چه زمانی تا حالا دغدغهی دین داری؟ چه برسد به اینکه دغدغهی مذهب داشته باشی. تو که تمام مسلمین اهل سنت را در زندانهای مصر میکشی و شکنجه میکنی. از کدام اسلام حرف میزنی؟ یک مرتبه این آقا مسلمان و سخنگوی اهل سنت شد. شاه اردن که نه دین دارد و نه اهل نماز است. اینها اصلاً هیچ چیز ندارند. اهل همه جور فسق و فحشا هستند. اصلاً غرب اینها را از کوچکی بزرگ میکند تا بعداً آنها را شاه بکند. یک مرتبه گفت خطر حلال شیعی وجود دارد و شیعهها میخواهند همه جا را بگیرند. یک مرتبه همه سنی شدند. شما کجا سنی بودید؟ شما که اصلاً مسلم نبودید. شما که لاییک بودید. شما که عوامل غرب هستید. شما که سنیها را در زندانهای خود قتل عام میکنید. شما که مجاهدین اهل سنت را در زندانهای خود شکنجه میکنید و میکشید. از کدام سنی حرف میزنید؟ وقتی نواب صفوی به مصر رفت با «حسن البنا» ملاقاتی داشت. آنجا حسن البنا به شهید نواب میگوید شما یک تذکری بدهید. بعضی از این جوانان شیعه در مصر گرفتار جریانهای لاییک شدهاند و به حزبهای لاییک و سکولار مصر میروند. نواب آنجا اعلام میکند هر کس شیعهی امامیه و شیعهی جعفر بن محمد است واجب شرعی است که امروز به اخوان مصر برود و در کنار این برادران باشد. چون امروز خط اسلام در مصر اینها هستند. عین همین کاری که رهبران اخوان در همین جنگ کردند. مفتی سعودی که با پول و دلار نفت از آمریکا فتوا میدهند در آن شرایط کفر و یهود را از یاد برد و فتوا داد که چرا همه شیعه و سنی از حزبالله دفاع میکنند؟ اینها شیعه و رافضی هستند. اینها اصلاً دین ندارند و محدور الدم هستند. یعنی برای دفاع از صهیونیزم و یهود فتوا داد. حالا این تمام شد. دو ماه پیش در غزه که همه سنی بودند. چرا از اینها حمایت نکردید؟ مشکل شما شیعه و سنی نیست. شما بیمار هستید. شما خائن هستید. در غزه مگر شیعه میجنگید؟ در غزه که زن و بچهی اهل سنت کشته میشدند. رهبری فتوا داد که هر کس در دفاع از زن و کودکان غزه کشته بشود شهید است و مثل شهدای بدر و احد میماند. دفاع از زنان و کودکان اهل سنت در غزه واجب شرعی است و هر کسی هر طور که میتواند باید دفاع کند. چرا آنجا خفه شدید؟ میگویند این سنیهای غزه هم همیچین سنیِ سنی نیستند و اگر مردند و قتل عام شدند مهم نیست. غزه شهر جناب شافعی است. خود امام شافعی اهل غزه است و فلسطینی است. چرا در غزه سکوت کردید؟ چرا در غزه فتوا دادید؟ شما دیدید که نخستوزیر اسرائیل وسط جنگ 22 روزه با حماس دو بار در سخنرانی خود اعلام کرد و گفت از حکومتهای عربی، حکومتهای ظاهراً سنی، در حالی که دروغ میگویند و اینها لاییک هستند و اصلاً دین ندارند، حکومتهای عربی به ما دو بار پیغام دادند و گفتند این جنگ را تمام نکن و تا نفر آخر کسانی که در غزه مقاومت میکنند را بزن. در اخبار این را شنیدید؟ نخستوزیر اسرائیل دو بار در طول جنگ رسماً این را اعلام کرد که همین حکومتها به پیام دادهاند که بزن که خوب میزنی. ما هم هوای تو را داریم. بزن و ریشهی حماس و مجاهدین آنجا را بکن. اینها هستند. بحث شیعه و سنی بهانه است. صحبت اسلام مجاهد سیاسی و بیداری که مجاهدان بزرگ شیعه و سنی را تربیت میکند. مجاهدان بزرگ شیعه و سنی که در کنار هم بیدار شدهاند و حرکت میکنند و این اسلام باید کوبیده بشود. یک مشت نادان هم البته پیدا میشود. عرض کردم همانطور که او آنجا فتوا میدهد که حزبالله شیعه است و اجازه بدهید آنها را بکشند. سر همین قضیهی غزه یک شخص نادانی هم من را دید و گفت این چه حکومت جمهوری اسلامی است که محبین امام حسین آمدند قمه بزنند و پلیس جمهوری اسلامی ریخت اینها را زد. گفتم من که نمیدانم شما چه میگویی و راست و دروغ این موضوع را نمیدانم. روش برخورد خشن برای جلوگیری از این جریانهای انحرافی را من هم موافق نیستم. این آدم به من گفت چطور این جمهوری اسلامی با کسی که برای امام حسین قمه میزند، برخورد میکند و در آنجا و در غزه فتوا میدهید و از فتوا دفاع میکنید. در غزه که همه سنی هستند. این چه ربطی به ما دارد. عین این عبارت را به بنده گفت. گفت آنها سنی هستند. به ما چه مربوط است؟ سنی هم مثل یهود است. سنی و یهود هستند و اجازه بدهید همیدگر را بکشند. به ما چه؟ ببینید این هم آدم نادان و جاهلی است. این نمیفهمد. به او گفتم تو مرز اسلام و کفر را نمیفهمی؟ تو نمیفهمی که در جهان اسلام باید دو مرز پر رنگ بشود و یک مرز کم رنگ بشود. کم رنگ بشود یعنی ادبیات آن تغییر کند. آن مرزی که باید خشن و تکفیری نباشد، مرز بحثهای علمی است که عرض کردم. مثلاً در تاریخ چه گذشت؟ مثلاً پیامبر(ص) چه گفت؟ بسیاری از روایاتی هم که شیعه به آن تکیه میکند در منابع اصلی و معتبر اهل سنت هست. حالا هر دو قبول داریم در غدیر پیامبر(ص) این را گفت ولی او میگوید مراد پیامبر(ص) حکومت هم بود و یکی میگوید نه، فقط محبت بود. خیلی خوب. اینها جای بحث طلبگی است. این مرز نباید پر رنگ و خشن بشود. اما به نظر من باید دو مرز پر رنگ بشود. یک، مرز بین اسلام و کفر است. یک طوری نشود که ما اشدا بین خودمان بشویم و رحما با دشمن بشویم. ذلیل در برابر دشمن نشویم. آنها همیشه با استفاده از مسلمین بر مسلمین مسلط شدهاند. مرز بین اسلام و کفر، بین عدل و ظلم، بین انقلاب و استکبار در جهان اسلام باید تا میتواند پر رنگ بشود. مسلمین سلیم النفس شیعه و سنی باید متحد بشوند. خود اهل بیت(ع) قلات شیعه را تکفیر کرد. اولین کسانی که قلات شیعه را تکفیر کردند خود اهل بیت(ع) بودند. مرز بین شیعه و قلات باید پر رنگ باشد. ما افراطیگری و غلو را قبول نداریم. یکی هم مرز بین سنی و وهابی است که باید پر رنگ بشود. وهابی که میگویم منظور همهی کسانی که منتسب به وهابیت هستند نیست. چون بسیاری از آنها هم در جریان مسئله نیستند. آن خط توطئهای که انگلستان و غرب در جزیره العرب درست کرد. همزمان با اینکه در ایران بهاییت را بین شیعه به راه انداختند وهابیت را بین اهل سنت تقویت کردند و شما میدانید امپراطوری سنی حنفی عثمانی که در اروپا پیش میرفت و کفار را در هم کوبیده بود و تا قلب اروپا را گرفته بود از پشت چطور خنجر خورد. چطور خنجر خورد؟ از همین حجاز خنجر خورد. انگلیسها به علمایی پول دادند و گفتند فتوا بدهید. فتوا دادند که ترکها کافر هستند. ترکهای سنی حنفی کافر هستند. چرا کافر هستند؟ چون با انگلیسها و غرب و اروپا میجنگند. اما خود غربیها کافر نیستند چون همزمان افسران انگلیسی در جزیره العرب بودند و با اینها همکاری میکردند و ارتش و سلاح و هواپیما و مسلسل میآوردند و به اینها میگفتند به اسم جنگ عرب و ترک، اعراب اهل سنت را در جزیره العرب به جان ترکهای سنی حنفی بیندازید که داشتند در قلب اروپا جلو میرفتند. از پشت ضربه زدند. اصلاً این ضربهی سنگینی که از این طرف خورد تقریباً کمر امپراطوری عثمانی را شکست و همین باعث شد که فلسطین به دست انگلیس و بعد هم به دست صهیونیستها و یهود افتاد. شیعه باید در برابر قلات شیعه حساس باشد. نگوییم بگذار بگویند چون بالاخره شیعه است. نهخیر، باید جلوی آنها بایستی چون اهل بیت(ع) جلوی اینها ایستادند. من به دوستان عرض کردم که تنها موردی که بنده دیدم امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) در دوران خلافت خود یک مرتد را کشته و حکم اعدام داده علیاللهیها بودهاند. یک وقت ایشان در مسیری میرفتند و دیدند یک جمعی ایستادهاند و به علی(ع) میگویند «انتَ، انتَ...». امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) گفت خدا شما را مرگ بدهد. من چه؟ گفتند «انتَ رب...». اینجا داریم که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) از اسب پایین آمدند و به سجده رفتند و استغفار کردند و گفتند خدایا من از اینها بیزار هستم. بعد فرمودند توبه کنید. توبه نکردند. فرمود حکم شما اعدام است. آنها را اعدام کرد. یکی آمد و گفت آقا اینها که عاشق شما بودند. پس چرا با آنها به این شکل برخورد کردید؟ حضرت فرمودند اگر من در برابر اینها سکوت میکردم خیانت در برابر اسلام بود. همان بلایی که مسیحیها بر سر مسیح آوردند و گفتند مسیح پسر خداست و بعد گفتند مسیح به شکل خدا آمده است. فردا میگفتند علی خداست که به زمین آمده است. اولین برخورد با این جریان را خود علی(ع) و اهل بیت(ع) کردند. شما ببینید ما از امام صادق(ع) علیه قلات شیعه حدیث داریم. از امام جواد(ع)، از امام عسگری(ع)، از امام باقر(ع) هم داریم. از آن طرف هم جریانها و کسانی که اصلاً در اهل سنت نبودهاند و با توطئهی غربی سر و کلهشان پیدا شد یک مرتبه سخنگوی اهل سنت در دنیا بشوند و این خیلی عجیب است که اولین باری که اینها آمدند خود علمای اهل سنت اینها را تکفیر کردند. شما بهتر از من میدانید. «ابن تیمیه» حرفهای درست دارد، حرفهای غلط هم دارد ولی همین ابن تیمیه وقتی که آمد علمای حنبلی و علمای مالکی و علمای شافعی هر سه او را تکفیر کردند و گفتند حرفهای شما خلاف اسلام است. من نمیخواهم بگویم همهی حرفهای او اینطور بوده است. هیچ کس همهی حرفهایش باطل نیست. حرف حق هم دارد، حرف باطل هم دارد. گفتند این حرفهای تو خلاف اسلام است. اصلاً ابن تیمیه چند بار به زندان افتاد. به فتوای چه کسی به زندان افتاد؟ به حکم چه کسی به زندان افتاد؟ به حکم قضات اهل سنت و قاضی حنبلی و قاضی شافعی و قاضی حنفی به زندان افتاد. وقتی که «محمد عبد الوهاب» در جزیره العرب ظهور کرد علمای حنبلی خود منطقهی جزیره العرب او را تکفیر کردند و اولین جوابیه علیه او را برادر خودش نوشت. طوری او را تکفیر کردند و گفتند تو میخواهی یک اسلام مندرآوردی بسازی که گذاشت و رفت. البته همه حرفهای حق هم دارند و حرفهای حق آنها هم محترم است. هر کسی که میخواهد باشد. اما باید در برابر حرف باطل حساس بود. این دو مرز باید پر رنگ بشود. مرز اسلام عدالتخواهِ آزادیبخش با اسلام آمریکایی هم باید پر رنگ بشود. اما بحثهای کلامی و فقهی و اختلاف نظرها باید هر چه مؤدبانهتر و دوستانهتر بشود. من به شما این نکته را عرض میکنم که خیلی مهم است. ادعا کردم که این دو اختلاف قاطی نشود. آن که بحث اختلاف نظر فقهی، کلامی، تاریخی شیعه و سنی است، بحث علمی است و به کنار است. اما این صف عدل و ظلم، اسلام و کفر، آن چیزی که حسین بن علی(ع) در کربلا به خاطر آن شهید شد، دقیقاً همان چیزی است که همان مشکلات و مفاسد باعث شد بعداً امام شافعی در برابر بنی امیه بایستد. جناب شافعی را از یمن در بین مجاهدین علوی زیدی بازداشت کردند و با زنجیر به عراق بردند. حکم اعدام اینها را دادند. در تاریخ و در منابع مختلف نقل شده که «فضل بن ربیع» آنجا در دستگاه هارون وساطت میکند که جناب شافعی اعدام نشود. ایشان را تا پای چوبهی دار بردند. جزو همین شیعیان زیدی و جریانهای علوی بود. ببینید آن صفی که میگویم این است. چرا؟ چه اتفاقی افتاده بود؟ اینهایی که عرض میکنم همگی از منابع برادران اهل سنت است. ببینید بنیامیه و بنیعباس یک اسلام، یک نوع تفکری را رایج کردند که اصلاً به آن بحث شیعه و سنی ربطی ندارد. ما یک مسئله داریم که بحث خلفای راشدین و خلفای صدر اسلام است. یک بحث دیگری هم از معاویه به بعد داریم. یک بحث دیگری هم در دوران بنیامیه و بنیعباس داریم. جناب احمد بن حنبل میگوید از نظر من خلافت اسلامی تا 5 خلیفه بیشتر نبود. آخرین خلیفهی اسلامی حسن بن علی(ع) بود. این تعبیر جناب احمد بن حنبل است. میگوید از بعد از حسن بن علی(ع) دیگر خلافت اسلامی در جهان اسلام نبوده است بلکه ملوکیت و سلطنت و استبداد بوده است. همین تعبیری که من از جناب «مودودی» در پاکستان دیدم که ایشان هم عین همین تعبیر را دارد. جناب مودودی میگوید تا امام حسن بن علی(ع) را خلفای اسلامی میدانیم. ایشان میگوید از معاویه به بعد دیگر سلطنت به وجود آمد. مودودی میگوید از نظر من آن اتفاقی که در کربلا افتاد باعث شد تا پایههای اصل اسلام بلرزد. صحبت مذهب نبود. صحبت اهل بیت(ع) نبود. در عاشورا اصل اسلام را زدند. ببینید این ادبیات تکفیری و کشتن اهل بیت(ع) و علویها ادبیات سنی نبود بلکه ادبیات بنیامیه بود. معاویه دستور داد که تا صد سال بر منبرها لعن علی میکردند. این ادبیات لعن علی و کشتن علویها ربطی به سنی نداشت بلکه کار بنیامیه بود. حالا این بنیامیه که هم رهبران شیعه و هم رهبران اهل سنت با آنها درگیر بودند، همان بنیامیه که ابو حنیفه را به زندان بردند و با بسیاری از بزرگان اهل سنت درگیر بودند و همان بنیعباسی که امام شافعی را تا مرز اعدام بردند. ببینید دعوا بر سر چه چیزی بوده است. این نباید با بحث شیعه و سنی قاطی بشود. در این صفبندی رهبران شیعه و سنی در کنار هم بودند. من برای آن آقایی که گفت غزه سنی هستند و به ما چه ربطی دارند، این دعای مرزداران امام سجاد(ع) را خواندم و گفتم از زمان امام سجاد(ع) کمتر زمان بدی علیه اهل بیت(ع) بوده است که سبط پیامبر(ص) را کشتند، دختران پیامبر(ص) را به اسارت بردند و به زنجیر کشیدند. در همان دوران مسلمین در مرزها با کفار میجنگیدند اما امام سجاد(ع) نگفت اینهایی که در مرزها میجنگند که همگی شیعهی اهل بیت(ع) نیستند، حکومت که در دست ما نیست، پس به ما چه مربوط است. امام سجاد(ع) در دعای مرزداران میفرمایند «اللهم صل علی محمد و آله. حصن ثغور المسلمین بعزتک...» صحبت از مرزهای اسلام و مسلمین است و بحث شیعه و سنی نیست. «اید حماتها بقوتک، و اسبغ عطایاهم من جدتک. اللهم صل علی محمد و آله، و کثرْ عدتهم...». خدایا تعداد مجاهدان اسلام که در مرزها با کفار و مشرکین میجنگد، زیاد کن. خدایا آنها را تقویت کن. ولو شیعهی ما نباشند اما با کفر میجنگند. این تعبیر امام سجاد(ع) است. فرمودند «اللهم و اشحذ اسلحتهم، و احرس حوزتهم، و امنع حومتهم، و الف جمعهم...». خدایا اینها را متحد نگه دار و حریم اینها را پاس بدار. اینها را روز به روز قوی کن. «و توحد بکفایة مؤنهم، و اعضدهم بالنصر...»، خدایا آنها را یاری کن. «و اعنهم بالصبر...»، به آنها مقاومت بده. «و الطف لهم فی المکر...». بعد فرمودند «و عرفهم ما یجهلون، و علمهم ما لا یعلمون، و بصرهم ما لا یبصرون...». خدایا آنچه را که نمیدانند به آنها بیاموزان و آنها را آگاه بکن. «و انسهم عند لقائهم العدو ذکر دنیاهم الخداعة الغرور...»، خدایا آن لحظهای که با دشمنان اسلام روبرو میشوند، یاد دنیا را از دلهایشان ببر که به خانواده و پول و زندگی فکر نکنند. میفرماید خدایا بهشت را پیش چشمان آنها بیاور که برای بهشت تو جهاد بکنند و بجنگند و آمادهی شهادت باشند. «و اجعل الجنة نصب اعینهم، و لوح منها لابصارهم ما عددت فیها من مساکن الخلد...»، بعد فرمودند تا هیچ کدام از آنها یک لحظه هم به فکر فرار نیفتند. «لا یهم احد منهم بالادبار، و لا یحدث نفسه عن قرنه بفرار». خدایا به آنها امید و قدرت بده که یک لحظه هم به فکر فرار از دشمن نیفتند. حالا تعبیری که عرض کردم این است. آنچه که اهل بیت(ع) میخواستهاند این بوده است. یک جبههی اول داریم که بحث علمی است. اما جبههی واقعی این است. اینجا ما شیعه و سنی نداریم. هر کس به محمد و به قرآن معتقد است باید اینجا بایستد. امام سجاد(ع) میفرماید «اللهم و قو بذلک محال اهل الاسلام»، خدایا چیزی که ما میخواهیم اقتدار اسلام و عزت مسلمین است. «و حصن به دیارهم...»، حتی یک میلیمتر از سرزمینهای اسلامی از هر مذهبی که هستند نباید به دست کفار بیفتد. «و ثمر به اموالهم، و فرغهم...»، بعد فرمودند خدایا این مجاهدین اسلام را پیروز کن. «فرغهم عن محاربتهم لعبادتک...»، به پیروزی برسند که از وظیفهی جنگیدن فارغ بشوند و بتوانند مشغول عبادت تو بشوند. «و عن منابذتهم للخلوة بک...»، بتوانند با تو خلوت کنید. هدف اهل بیت(ع) و اسلام این است که فرمودند «حتی لا یعبد فی بقاع الارض غیرک...»، خدایا طوری بشود که در تمام زمین، در هیچ نقطهای جز تو پرستیده نشود. توحید بر همه جا حاکم بشود. «و لا تعفر لاحد منهم جبهة دونک...». هیچ پیشنانی جز برای تو به خاک نیاید. امام سجاد(ع) می گوید خدایا ما این را از تو میخواهیم که اسلام در همه جا پیروز بشود و بعد فرمود اینها را با ملائکهی غیبی امداد کن تا در همه جای دنیا توحید حاکم بشود. «اللهم اشغل المشرکین بالمشرکین...»، خدایا مشرکین را به خودشان مشغول کن. معنی مخالف این عبارت این است که بگوید خدایا مسلمانها را به هم مشغول نکن. خدایا مشرکین را به خودشان مشغول کن تا «عن تناول اطراف المسلمین...»، نتوانند به مرزهای اسلام حمله کنند. این منطق اهل بیت(ع) است. حالا آن جبههای که رهبران اهل سنت و شیعه در کنار هم بودند، همین جبههای که امام سجاد(ع) دعا میکند، همین جبههای که در حماس و غزه با هم هستند، این جبهه کدام جبهه بود؟ این جبهه در صدر اسلام در برابر بنیامیه و بنیعباس بود.
هشتگهای موضوعی