مرداد 1390

شب قدر،قضاء الهی،علیّت، آزادی - قسمت دوم

دانشگاه الزهراء (س) ـ تهران

بسم‌الله الرحمن الرحیم

به محضر خواهران عزیز عرض سلام دارم. هم این ایام ماه مبارک را تبریک عرض می‌کنم و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما را داریم و هم این شب مهم و مبارک را به مناسبت شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) تسلیت عرض می‌کنم و به مناسبت این‌که به احتمال قوی از شب‌های قدر است از همه‌ی شما التماس داریم. از جمله شباهت‌های حضرت امیر(ع) به حضرت مسیح، عیسی(ع) پسر مریم(س) در نحوه‌ی تولد است. قرآن کریم اشاره می‌کنیم که وقتی حضرت مریم قرار بود حضرت عیسی(ع) را به دنیا بیاورند چند روز در معبد بودند. در بیت المقدس در قدس در مسجد و در حال عبادت بودند. موقعی که لحظه‌ی فارغ شدن و تولد حضرت عیسی(ع) نزدیک شد به ایشان الهام الهی شد که از معبد بیرون بروند و جای مناسبی پیدا کنند که قرآن اشاره می‌کند زیر درخت نخل کهنه‌ای بود که کسی منتظر ثمره و میوه‌ای از آن نبود و زیر همان درخت به نحو معجزه‌آسایی برای تولید حضرت عیسی(ع) حاضر شدند و بعد مسائل دیگری که پیش آمد. مادر علی بن ابیطالب(ع) جناب فاطمه بنت اسد یک قدم جلوتر از حضرت مریم بود. خود حضرت امیر(ع) هم به این اشاره می‌کنند و می‌گویند وقتی بنا بود فاطمه من را به دنیا بیاورد در مسجدالحرام بود. او در قدس بود و این در مسجد الحرام بود. با این تفاوت که موقع تولد از جناب مریم خواستند معبد را ترک کند ولی در مورد مادر من دیوار کعبه شکافت و به فاطمه بنت اسد الهام شد که وارد کعبه و خانه‌ی خدا بشود. یعنی به درون معبد و مرکز معبد بیاید و آن‌جا علی را به دنیا بیاورد. طبق بعضی از روایات جناب فاطمه بنت اسد سه روز در درون کعبه بوده‌اند. باز با الهام الهی و شبیه به مریم این اتفاق می‌افتد و علی(ع) درون کعبه به دنیا آمدند. حضرت امیر(ع) فرمودند نه قبل از من چنین شده و نه پس از من چنین خواهد شد. می‌دانید که کعبه درب و نگهبان و کلید و قفل داشت. ایشان با آن حالی که درد زایمان داشتند می‌خواستند از مسجد الحرام برگردند و بیرون بروند و الهام الهی به او شد که به کنار دیوار کعبه برو و دیوار شکافت و ایشان وارد کعبه شد و سه روز آن‌جا بود و علی در درون کعبه به دنیا آمد. همه چیز علی غیر عادی است. حتی با این تعبیر تولد علی(ع) از تولد مسیح به یک معنا بالاتر است. وقتی صحبت از شب قدر و قضا و قدر و تقدیر الهی و دعا و توکل و توسل می‌شود به طور طبیعی مفاهیمی به ذهن ما می‌آید. مثلاً نسبت طبیعت و ماورای طبیعت، عمل ما و عمل خدا، اراده‌ی ما و اراده‌ی خداوند، خداوند می‌داند یعنی چه؟ خداوند می‌شناسد یعنی چه؟ این‌که گذشته و آینده‌ی ما را می‌داند یعنی چه؟ اگر خدا بخواهد یعنی چه؟ من می‌خواهم یعنی چه و خدا می‌خواهد یعنی چه؟ مشیعت خدا، اراده‌ی انسان و نسبت این دو با هم چیست؟ علل و عوامل طبیعی و علل مادی چه کاره هستند و عوامل ماورای طبیعی چه کاره هستند؟ نسبت طبیعت و ماورای طبیعت چه هست؟ تقدیر چه هست؟ نسبت قضا و قدر با علیت و قوانین علی در عالم چه هست؟ اراده‌ی ما در طول اراده‌ی خداست به چه معناست؟ مختار هستیم یا نه؟ در عرض اوست به چه معناست؟ خدا می‌داند یعنی چه؟ خدا می‌تواند یعنی چه؟ خدا می‌خواهد یعنی چه؟ یعنی اراده و علم و قدرت خدا به چه معناست؟ خدا زنده است و ما با یک حقیقت زنده حرف می‌زنیم یعنی چه؟ حیات در خدا یعنی چه؟ حیات در ما یعنی چه؟ نسبت این دو با هم چه هست؟ این‌ها سوالاتی است که به طور طبیعی مطرح می‌شود و پاسخ‌های نادرست به این سوالات در غرب و شرق عالم در قدیم و جدید زیاد داده شده است. یک علت عمده‌ی جریان ماتریالیستی و الحادی و هم جریان‌های شکاک قدیم و حدیث یا به قول این‌ها سنتی و مدرن و هم بت‌پرستی و شرک و خرافه، هر سه جریان الحاد و کفر و جریان شرک و جریان شکاکیت از جمله برای پاسخ نادرست دادن به سوالاتی از این قبیل است. نقش من، مسئولیت و اختیار من چه هست؟ می‌گویند شب‌های قدر به طور خاص از خدا بخواهید. چه را بخواهیم؟ تغییر دادن سرنوشت چه هست؟ من در این سرنوشت چه دخالتی دارم؟ خدا چه کاره هست؟ این‌ها سوالات مهمی است که خیلی وقت‌ها بد فهمیده می‌شود. حالا چه به نام تفکر مذهبی در دنیا و چه به نام تفکر ضد مذهبی بد فهمیده می‌شود. من امشب بعضی از نکات را آورده‌ام تا این‌جا به اختصار خدمت شما عرض بکنم. توضیحات این‌ها البته مفصل است ولی تا حدی که خسته نشوید سعی می‌کنم در این فرصت به چند نمونه از آن اشاره بکنم. می‌دانید که گفته‌اند در شب قدر بالاترین عبادت‌ها از جمله معرفت به حقایق الهی است. یعنی شما اگر امشب می‌خواهید احیا بگیرید همین صحبت‌ها را هم جزو احیا حساب کنید. این‌ها را جزو عبادت حساب کنید. حالا گوینده اهل عبادت نیست ولی شنونده هست. این حرف‌ها حرف‌های مهمی است و در نوع نگاه ما به این مباحث تأثیر دارد. این سوال که دعا و توکل و اراده‌ی انسان و تقدیر الهی چه نسبتی با اختیار و اراده‌ی ما دارد؟ نسبت دعا با علیت و قوانین علی عالم چه هست؟ آیا این‌ها آن‌ها را انکار می‌کند؟ آیا وتو می‌کند؟ آیا نقض علیت است؟ این صفاتی که به خصوص در چنین شب‌هایی برای خدا به کار می‌بریم و از علم و حکمت و رحمت خدا حرف می‌زنیم به چه معناست و چه رابطه‌ای با قدرت و علم و رحمت در انسان دارد؟ اولاً من چند روایت عرض می‌کنم که کمک می‌کند به فهم بعضی از مسائلی که گفته‌اند از جمله در شب‌های قدر مهم است. در همه‌ی شب‌ها توصیه کرده‌اند که از جمله‌ی آن شب‌های قدر است. معلوم نیست شب‌های قدر چه زمانی است. در زندگی‌نامه‌ی بعضی از بزرگان نقل شده که این‌ها تمام سال را احیا می‌گیرند و می‌گویند بالاخره یک شب شبِ قدر هست. آن‌ها گاهی تمام سال را احیا می‌گیرند. از یک طرف در شب قدر از خدا می‌خواهیم بلا را از ما دور کن. اصلاً زندگی بدون بلا امکان ندارد. چون ما به این‌جا آمده‌ایم تا بلایا مواجه بشویم. یعنی ما برای تکامل منوی آمده‌ایم و تکامل در اثر کنش و واکنش اختیاری، آگاهانه و آزادانه‌ی انسان در برابر بلا پیش می‌آید. منتها تفسیر بلایا و مشکلات مهم است. ما از آن تفسیر غلط می‌کنیم و رنج می‌بریم و فکر می‌کنیم عالم اشکال دارد. حضرت امیر(ع) که امشب شب شهادت ایشان است فرمودند بلا برای تیپ‌های مختلف معانی مختلف دارد. برای ظالمین و ستمگران بلا نقش تأدیب دارد و آن‌ها را ادب می‌کند تا جلوی تجاوز بیشتر را بگیرد. جلوی سقوط آن‌ها را یک مقدار بگیرد. برای مؤمنین امتحان است، برای پیامبران درجه است. چون آن‌ها در هر صورت از این امتحان روسفید و موفق بیرون می‌آید. مؤمن ممکن است موفق بیرون بیاید و ممکن است موفق بیرون نیاید و باید آزمایش پس بدهد. باز به ما گفته‌اند امید به رحمت خداوند را از دست ندهید. قرآن می‌فرماید یکی از بدترین گناهان کبیره که هرگز بخشیده نخواهد شد مأیوس شدن از خداست. مثلاً یک کسی بگوید من این‌قدر کثیف هستم که کار من از این حرف‌ها گذشته است. من دیگر از بین رفته‌ام. من دیگر هلاک شده‌ام. فرمودند خود این گناه بزرگی است که بخشیده نمی‌شود. هیچ کس نباید هیچ وقت مأیوس بشود. همیشه باید امید داشت. این‌قدر که یک وقتی حضرت امیر(ع) به مالک گفتند اگر شب کسی را دیدی که در حال یک گناهی است فردا صبح به چشم گناهکار در او منگر. چه بسا که سحرگاهان توبه کرده باشد و بخشیده شده باشد. اگر دیشب دیدی که گناه کرده صبح به چشم یک گناه‌کار به او نگاه نکن. شاید سحر بخشیده شده باشد. امید به عفو و رحمت خدا این‌قدر زیاد است و حضرت امیر(ع) می‌فرماید به خدا این‌طور نگاه کنید. از آن طرف فرمودند اگر می‌خواهید مورد رحمت و ترحم خداوند قرار بگیرید خودتان اهل رحمت و ترحم باشید. پیامبر(ص) فرمودند ترحم کنید تا ترحم شوید. رحم کنید تا به شما رحم بشود. از دیگران گذشت کن تا خداوند از شما گذشت کند. یعنی اگر گذشت می‌خواهید گذشت بکنید. امام سجاد(ع) فرمودند اگر یک کسی آمد و در گوش راست تو به تو ناسزا گفت و بعد بلافاصله در گوش چپ تو عذرخواهی کرد عذر او را بپذیر و نگو تو همین الان به من فحش دادی. اگر در گوش راست تو فحش داد و فوری آمد و در گوش چپ تو از تو عذرخواهی کرد عذر او را بپذیر. یعنی بنا بر رحمت است. اگر می‌خواهی خدا عذر تو را بپذیرد تو هم عذر او را بپذیر. از آن طرف وقتی قرآن از دعا و توکل و توسل حرف می‌زند مفهوم تخدیری و تعطیلی نیست که مثلاً بگوید عمل را رها کن و توکل کن. ما فکر می‌کنیم چه زمانی باید توسل کنیم و دعا کنیم و زاهد باشیم؟ وقتی به تنبلی زده‌ایم. بگوییم دیگر لازم نیست کار کنی. برو و بنشین تا دعا کنیم. قرآن درست عکس این را می‌گوید. هر جا به عمل و تلاش دعوت می‌کند بلافاصله می‌گوید توکل کنید. نمی‌گوید وقتی رها کردی و تنبلی کردی توکل کن. دعوت قرآن به توکل و دعا و زهد تحریکی است و تخدیری نیست. آرامش‌بخش هست اما تخدیر نمی‌کند. زنده‌کننده و حساس‌کننده است. هر جا قرآن می‌خواهد انسان را به یک عمل و تلاشی وادار کند و می‌خواهد ترس و یأس را از انسان دور کند می‌گوید «فتوکل علی الله». توکل به جای عمل نیست. توکل پشتوانه‌ی عمل است. زهد هم همین است. توسل هم همین است. این‌ها را باید درست فهمید. باز حضرت امیر(ع) فرمودند شما باید بدانید مسئولیت اصلی شما در دنیا چه هست. برای چه به این عالم آمده‌اید؟ هر کاری که در شبانه‌روز می‌کنید، باید به آن چیزی مشغول باشید که مسئول آن هستید. بقیه شما را سرگرم نکنید. آن چیزی که مسئول آن هستی چه هست؟ تکامل خودت است. فرمودند در زندگی حواس تو به تکامل خودت باشد. تکامل معنوی، تکامل اخلاقی، تکامل معرفتی با ایمان و عمل صالح چیزی است که به خاطر او به دنیا آمده‌ای و این همان چیزی است که وقتی از دنیا بروی در مورد آن بازخواست می‌شوی. مسئولیت اصلی تو در عالم این است. درس، ازدواج، کار، شهرت، قدرت، ثروت وسیله است. اصل این است. فرمودند مواظب باشید در این 50، 60 سالی که در این دنیا هستید حواس شما پرت نشود. حواس شما باید به آن چیزی جمع باشد که مسئول آن هستید و آن رشد و نجات خودتان از طریق ایمان و عمل صالح است. باز حضرت امیر(ع) این روایت را نقل کرده‌اند. چون شب‌های قدر از جمله به حضرت حجت مربوط است. چون ایشان ولی خدا و یک انسان کامل و تجلی خداوند در عالم هستند و واسطه‌ی توجه و رزق و عنایت خداوند به بشر هستند. ایشان انسان کامل هستند. در روایت هم داریم که شب‌های قدر سرنوشت و تقدیر ما به حجت خدا و خلیفه‌ی خدا در زمین مربوط می‌شود. این‌جا و در رابطه با حضرت حجت هم مسئولیت ما منتفی نیست. باز امام علی(ع) یک تعبیری دیگری دارند که از قول حضرت مهدی(عج) فرمودند خطاب مهدی(عج) با شما این است که ای مردم برای اصلاح خودتان به من کمک کنید. من باید بیایم بشر را اصلاح کنم و شما برای اصلاح خودتان به من کمک کنید. امکان ندارد شما بنشینید و من بیایم و همه چیز را اصلاح کنم. برای اصلاح خودتان به من کمک کنید. من داد مظلومان جهان را از ظالمان خواهم ستاند اما شرط آن این است که شما در اصلاح خودتان به من کمک کنید. یعنی شما خودتان را اصلاح بکنید و اصلاح جهان با من باشد. حالا این‌قدر شما را اذیت کردم و به جای آن شما ما را دعا کنید. علت هستی‌بخشی به معنای واقعی کلمه فقط خداوند است. اما دعا، اعمال مادی و معنوی ما می‌توانند کمک بکنند و زمینه بسازند برای این‌که خداوند که حقیقتاً مشیت او همه چیز را رقم می‌زند، مشیت به چیزی تعلق بگیرد. مثلاً می‌گویند این که به ما می‌گویید دعا کن و تضرع کن چه مشکلی را حل می‌کند؟ چه مشکلی از خدا را حل می‌کند؟ گریه و دعای من در این عالم چه کاری می‌کند؟ دل خدا می‌سوزد؟ می‌گوید یک مقدار جلوی من التماس بکن شاید دلم خواست که چیزی به تو بدهم. آیا واقعاً خدا این‌طور است؟ نه. همه‌ی این‌ها عواملی است که نقض علیت نیست و مصادیق علت است و همه‌ی این‌ها زمینه ایجاد می‌کند و کمک می‌کند که خداوند اراده کند. اصلاً ما در مورد خداوند تعبیر «بدا» داریم. ظاهر «بدا»‌ به معنی تجدید نظر است. اصلاً در خداوند تجدید نظر محال است. یعنی مثلاً بگوییم خداوند در قضا و قدر الهی یک تصمیمی گرفته و گفته تقدیر کلی این باشد. بعد یک جاهای خاصی بگوید حالا این‌جا این کار را نکنیم. اصلاً چنین چیزی محال است. «بدا» نقض قضا و قدر الهی نیست بلکه جزئی از قضا و قدر الهی است. یعنی چند جمله‌ی شرطیه می‌گوییم. مثلاً می‌گویند اگر فلان عمل «الف» را انجام بدهید پاسخ «ب» را می‌گیرید. یعنی آن علت این می‌شود. اگر عمل «ج» را انجام بدهید پاسخ «د» را می‌گیری. اگر عمل «ص» را انجام بدهید پاسخ شما «ب» هست. یک شبکه‌ای از روابط است که بخشی از آن مادی و محسوس است که ما می‌بینیم و بخشی از آن ماورای طبیعی است که ما آن را نمی‌بینیم. مجموع همه‌ی این‌ها اجزایی برای همان علت تامه می‌شوند. اجزایی می‌شوند برای این‌که آن علتی که نهایتاً معلول متحقق می‌کند اتفاق بیفتد. یکی از علت‌هایی که در سعادت و شقاوت ما دخالت می‌کند دعاست. دعا هم نقض علیت نیست و یکی از علل است. بعضی از علت‌ها هست که در یک شرایط خاصی کار ده علت دیگر را می‌کند. چون ما از این‌ها اطلاع نداریم، چون ما همه‌ی شکبه‌ی علل و معلول‌ها را نمی‌شناسیم فکر می‌کنیم این‌ها خرافه است یا فکر می‌کنیم این‌ها نقض علیت است. مثلاً اگر 500 سال پیش می‌گفتند یک کلیدی را آن‌جا فشار بدهی همه‌ی این‌جا روشن می‌شود و همه همدیگر را می‌بینند کسی باور نمی‌کرد. یا مثلاً اگر می‌گفتند به آن طرف عالم برو و یک دگمه‌ای را فشار بده و با یک نفر دیگر در آن طرف عالم صحبت بکن و تصویر او را هم ببین. خب چون او این مصداق از علیت را نمی‌شناسد می‌گوید این یا خرافه است یا چرند است. خیلی از کارهایی که الان انجام می‌شود را اگر 500 سال پیش می‌گفتند مردم می‌خندیدند و می‌گفتند مگر چنین چیزی امکان دارد؟ بله، امکان دارد. این‌ها مصادیق علیت بود که آن زمان نمی‌شناختند و حالا می‌شناسند. تا ابد یک مصادیقی از علیت وجود دارد که ما نمی‌دانیم. لذا اگر کسی گفت صله‌ی رحم چه ربطی به طولانی شدن عمر من دارد چه؟ حالا بعضی‌ها آمده‌اند این را توجیه مادی بکنند. البته توجیه مادی هم دارد و اشکالی ندارد. ولی فقط مادی نیست. مثلاً گفته‌اند علت آن این است که اگر صله‌ی رحم کنیم به لحاظ روانی آرامش پیدا می‌کنیم و اعصاب ما آرام است. وقتی فامیل‌ها را می‌بینیم دور هم می‌نشینیم و می‌خندیم و مشکلات همدیگر را حل می‌کنیم و اعصاب ما راحت‌تر می‌شود و عمر ما طولانی‌تر می‌شود. اولاً اگر فرض کنیم این هم باشد اشکالی ندارد. ولی فقط هم این نیست. نباید این را منحصر در علل مادی کرد.

خداوند منان است. با این‌که در قرآن داریم صدقات خود را با منت باطل نکنید.

منت و عزا به معنی تحقیر کردن است. وقتی قرآن می‌فرماید اگر به کسی چیزی دادی منت بر سر او نگذار، به او تحقیر نکن، به او توهین نکن، خداوند هرگز به این معنا منت نگذاشته است. منت‌گذار به معنای تفضلی است که خداوند کرده است.

چگونه می‌توان خدا را برای یک کودک توصیف کرد؟

اولاً این‌که خود ما کودک هستیم. یعنی به لحاظ عقلی و معرفتی اکثر ما کودک هستیم. خدایی که اکثر ما می‌شناسیم همان خدایی است که در کلاس ابتدایی به ما گفته‌اند یا مادربزرگ به ما گفته است. این خدا همان‌قدر مانده است. اغلب ما به لحاظ خداشناسی کودک هستیم. نه مطالعات اسلامی داریم، نه با قرآن و حدیث آشنا هستیم، نه با تفکر عقلی در این عرصه‌ها آشنا هستیم. اما این‌که به کودک چه باید گفت؟ طبیعی است که کودک کم‌تر از بزرگسال قدرت تفکر انتزاعی دارد. برای کودک شاید نتوان برهان انتزاعی فلسفی آورد. مفهوم علت حقیقی و علت مادی را چه می‌فهمد؟ می‌توان او را به اصل رابطه‌های علی توجه داد و این‌که از کوچکی آموزش ببیند که علت‌ها را فقط مادی نبیند. البته این‌ها کارهای تعلیم و تربیتی است و بنده بلد نیستم. یعنی تخصصی در مسائل تعلیم و تربیت ندارم و باید یک نفر بیاید و خود من را تربیت کند.

با این‌که قرآن کتاب شفا و کلید همه‌ی سوالات است چگونه از آن بهره ببریم؟

اول آشنایی با زبان قرآن است. مراجعه به تفاسیری است که در باب قرآن بحث کرده‌اند. الان تفسیرهای خوبی به زبان فارسی هست. مثل تفسیر المیزان و تفسیر نمونه هستند. یک تفسیری هم اخیراً منتشر شده که به نام نور هست. این هم خیلی قشنگ است. من دیدم گاهی در ذیل یک آیه نکات خیلی جالبی را استخراج کرده است. آشنا شدن با قرآن و روایت و بعد از آن مطالعات اسلامی است.

این‌که خدا در قرآن می‌گوید از روح خودم در انسان دمیده‌ام را توضیح دهید.

نباید به این معنا تصور بشود که خدا روح دارد و مثل ما جسم و روحی دارد و خدا یک بخشی از روح خودش را در انسان دمید. این‌ روح‌الله به معنای روحی است که مخلوق خداست. نه این‌که این روح، روحِ خود خداست و یک مقدار از آن را به ما داده است. روحی که مخلوق خداست. این همان مفهوم آفرینش معنوی است. خداوند می‌فرماید وقتی که این بدن را برای انسان آفریدم از روح خودم در آن دمیدم و آن وقت به فرشتگان گفتم که در برابر او سجده کنید. من احسن الخالقین هستم و این یعنی این موجود احسن المخلوقین است. حالا برای فهم همین هم به همان تفاسیر مراجعه کنید و ببینید در ذیل این آیات چه توضیحاتی می‌دهند. کتاب‌های آقای مطهری، آقای جوادی آملی، آقای مصباح، مرحوم آقای طباطبایی را بخوانید. 200، 300 کتاب بیشتر نیست. برنامه‌ریزی کنید و این‌ها را ظرف 4، 5 سال بخوانید. من در جلسات دیگر هم می‌پرسم. حالا از شما هم می‌پرسم و صادقانه جواب بدهید. در سال چند کتاب می‌خوانید که غیر اجباری باشد؟ چند کتاب در حوزه‌ی مفاهیم اسلامی می‌خوانید که با این مفاهیم آشنا بشوید؟ چند نفر از شما در سال 5 کتاب می‌خوانید؟

ببینید من از اول صحبت‌ها همین را می‌گویم که نقش ما چه هست و نقش تقدیر الهی چه هست. اولاً اگر کسی فکر کند که یک سال رها کرده و همین امشب می‌تواند همه‌ی کارها را درست کند و چهار چشمی بیدار بماند و خدا از ما خجالت می‌کشد و می‌گوید این بیدار ایستاده هر چه بخواهیم می‌دهد نیست. این‌طور نیست که یک سال هر طور خواستیم باشیم و همین یک شب دم خدا را ببینیم و یک رشوه بدهیم و خدا از رو برود نیست. این‌طور نیست که مثلاً تا سحر بیدار بمانیم تا خدا شاید خجالت بکشد. خود امشب بیدار ماندن هم یک مصداقی از اعمال ماست. اولاً که دقیقاً معلوم نیست کدام شب، شبِ قدر است. گفته‌اند به احتمال شب قدر بیدار باشید ولی احتمال این‌که شبِ قدر همین دو، سه شب از ماه رمضان باشد بیشترین و قوی‌ترین احتمالات است. باید به این امید بود. شما راجع به بیداری شب قدر نپرس. راجع به همه چیز بپرس و بگو اعمال ما در سعادت ما چه نقشی دارد؟ که من توضیح دادم. نسبت آن با قضا و قدر چه هست؟ درست دو ساعت همین‌ها را توضیح می‌دادم.

بهترین توصیه‌ی شما به ما جوانان چیست؟

هر چیزی که بلد بودم گفتم.

بعضی‌ها عقیده دارند پدری که لقمه‌ی حرام به خانه می‌آورد قطعاً فرزند صالحی نخواهد داشت.

نه. چه کسی این را گفته است؟ آن بچه مظلوم شده و پدرش به او ظلمی کرده است. اما این‌که این فرزندی که پدرش اهل فساد است قطعاً نتواند صالح بشود درست نیست. ما مواردی در طول تاریخ داشته‌ایم که از خانواده‌های فاسد بیرون آمدند و آدم‌های صالحی بودند. نه. البته لقمه‌ی حرام و ظلم تأثیر دارد. یعنی راه سعادت و رشد را برای خانواده و بچه سخت‌تر می‌کند. ما یک دوستی داشتیم که اسم ایشان را نمی‌برم. چون برای خانواده‌ی ایشان خوب نیست. ایشان شهید شده است. واقعاً ولی‌الله بود. در جبهه هر وقت ایشان به نماز می‌ایستاد از بس رکوع و سجده‌های طولانی داشت و در رکوع و سجده گریه می‌کرد من به رفیق‌های خودم می‌گفتم برویم و نزدیک فلانی بایستیم تا موج نمازش ما را هم بگیرد. ما که بلد نیستیم به این شکل نماز بخوانیم. شاید حواس بالایی به این باشد و دور و اطراف او را هم ببینند. من آدم صالح مثل این در عمرم کم دیده‌ام. اولاً در هفته معمولاً دو، سه روز روزه‌ی مستحبی می‌گرفت. سجده‌های طولانی داشت. آدم عجیب و غریبی بود. تکیده و لاغر بود و همیشه می‌گفت سخت‌ترین کارها را در خط به من بگویید و آن‌ها را انجام می‌داد. خیلی فداکار بود. ایشان شهید شد و مفقود شد و حتی جنازه‌ی او هم پیدا نشد. ایشان در یک خانواده‌ای بود که خانواده‌ی این‌ها هم با انقلاب و امام مخالف بودند و هم اصلاً مذهبی و دینی نبودند. ایشان می‌گفت من چون می‌دانم پدرم حلال و حرام سرش نمی‌شود و خمس و وجوهات نمی‌دهد خانه‌ی پدرش غذا نمی‌خورد. بعد که به جبهه آمده بود فقط به دیدن آن‌ها می‌رفت و می‌نشست. می‌گفت برای این‌که توهین نباشد و پدرم ناراحت نشود اگر چیزی بیاورند می‌خورم ولی بعد از این‌که بیرون می‌آیم سریع وجه آن را می‌دهم. چون می‌دانم که ایشان رعایت نمی‌کند. ولی بالاخره احترام پدر و مادرم بر من واجب است. خب چنین آدمی که واقعاً آدم صالح و بزرگی بود از چنین خانواده‌ای بیرون آمده بود. عکس این هم هست. جبر ایجاد نمی‌کند.

اگر انسان با اطلاع از بسیاری از مفاهیم و مبادی عرفانی و علوم الهی در ارتباط شفاف و ساده و صادقانه‌ی خود با خدا شادی و لبخند خدا، همچنین خشم و عقاب خدا را از درون احساس کند، این‌گونه تصورات به معنی تشبیه و تجسم بخشیدن به خداست؟ و از آن مقوله تصوراتی است که به قول حضرت علی(ع) انسان را از خدا دور می‌کند؟

نه. ببینید کسی که نمی‌تواند خنده‌ی خدا را احساس کند. منظور شما احساس رضایت خداست. رضایت خدا را حتماً می‌توانی احساس کنی. اما ما می‌گوییم این تعابیری که راجع به انسان به کار می‌رود و مثلاً خدا عصبانی شد و خندید و گریه کرد محال است. و الا رضایت خدا و عدم رضایت خدا را می‌توان احساس کرد. اتفاقاً در مورد خود حضرت امیر(ع) که شما نام بردید باید بگویم که یک نفر از ایشان پرسید من از کجا بفهمم خدا من را دوست دارد یا نه؟ امیرالمؤمنین علی(ع) گفتند خیلی راه روشنی دارد. تو خدا را دوست داری یا نه؟ اگر تو خدا را دوست داری خدا هم تو را دوست دارد. دیگر از این بهتر نمی‌توان فهمید. گفت می‌خواهم ببینم خدا چقدر من را دوست دارد؟ امام فرمودند همان‌قدر که تو خدا را دوست داری. اگر تو خدا را کم دوست داری معلوم می‌شود خدا هم تو را کم دوست دارد. اگر تو خدا را زیاد دوست داری او هم تو را زیاد دوست دارد. پس می‌شود. خوشا کسی که بتواند این را احساس بکند ولی می‌شود.

لطفاً در ارتباط با نسبت استثناناپذیری اصل علیت و پیامدهای علوم دقیقه و تجربی در قرن اخیر مانند اصل عدم قطعیت توضیح بدهید.

اصل عدم قطعیت به معنای نفی علیت نیست. اصل قدم قطعیت به معنای عدم کشف بعضی از علل است. عدم قطعیت یعنی تو یقین نداری که چه چیزی علت چه چیزی می‌شود. یعنی تو نمی‌دانی و تو اشراف نداری. یعنی تو علت تامه را نشناخته‌ای. همه‌ی اجزای علت را نشناخته‌ای. برای تو روشن نیست. نه این‌که در بیرون علیتی نیست و شانس است. پس اصل عدم قطعیت هم نفی علیت نیست. اتفاقاً این یکی از اشتباهاتی است که در فلسفه‌ی مدرن غرب شده است. ولی در فلسفه‌ی اسلامی جواب آن را می‌دهند.

شما گفتید «بدا» در علم خدا تغییر ناپذیر است اما وقتی از کسی به واسطه‌ی کار خیری بلایی دور می‌شود، در علم «بدا» خدا بوده ولی علم لدنی خدا تغییر ناپذیر است.

حالا علم لدنی در مورد خداوند به کار نمی‌رود. علم «بدا»ی خدا هم تعبیر درستی نیست. ببینید من نگفتم «بدا» در علم خدا تغییر ناپذیر است. اصلاً خود «بدا» به معنی تغییر پذیری است. من گفتم این‌که برای خداوند بدا حاصل شد به این معنی نیست که در اراده‌ی خداوند تغییری حاصل شد. خداوند تغییر ناپذیر است. خداوند تجدید نظر کرد. مثلاً یک محاسبه‌ای کرد و بعد دید این محاسبه این‌جا نمی‌شود و سریع محاسبه را عوض کند و به شکل دیگری عمل کند. به این معنا در خداوند معنایی ندارد. ما که از پایین نگاه می‌کنیم بدا می‌بینیم. ولی در واقع بدا هم جزوی از قضا و قدر الهی است.

در قسمتی از دعای جوشن کبیر یکی از اسما خداوند به شرح زیر است. منظور از این جمله چیست؟ «یا غافر الذنب و الخطایا»

اشکال این عبارت چیست؟ کجای این عبارت مبهم است؟ خدا گناهان و خطاها را می‌بخشد. کجای این ابهام است؟

اگر خداوند تغییر ناپذیر است چگونه در دعا داریم که رحمت خدا را جلب کنید؟

این را هم توضیح دادم. رحمت خدا را جلب کنید به این معنا نیست که ما تضرع کنیم و خدا هم نگاه کند و کم کم روی او اثر بگذارد و احساساتی بشود و بگوید حالا این قانون را در این‌جا نقض بکنیم. این‌طور نیست. رحمت خدا را جلب کنیم یعنی چه؟ یعنی عملی انجام بده که تو را در معرض رحمت خدا قرار بدهد. این عمل را که انجام بدهی علت می‌شود برای این‌که تو در معرض رحمت خداوند قرار بگیری. و الا مجرای رحمت خداوند روشن است. خداوند در قرآن گفته این کارها را که بکنید در معرض رحمت خدا قرار می‌گیرید و اگر این کارها را بکنی در معرض غضب خدا قرار می‌گیری. اگر این کارها را بکنی سعادت است و این‌ها شقاوت است. تو هستی که جابجا می‌شوی. در معرض سعادت یا شقاوت قرار می‌گیری. خدا جابجا نمی‌شود. می‌گوید رحمت خداوند را جلب کن. یعنی تو یک کاری بکن که مشمول رحمت خداوند بشوی. نه این‌که رحمت خداوند آن طرفی باشد و تو را ببیند و بگوید مسیر را کج کنیم و برویم تا فلانی را هم برداریم و برویم. نه، اراده‌ی خداوند این‌طور نیست.

چه کنیم که بهترین بهره‌برداری را از امشب داشته باشیم؟

من واقعاً این را نمی‌دانم. چون یکی از علائمی که می‌فهمم کدام شب، شبِ قدر است این است که چه شبی خیلی خوابم می‌گیرد. من مطمئن می‌شوم همان شب شبِ قدر است.

بعضی‌ها برای انکار خدا می‌گویند در اصل جاهلیت مردم بت‌پرستی می‌کردند و از بت‌ها حاجت می‌گرفتند. در اصل همان انرژی جذب بوده که فکر می‌کرده‌اند بت‌ها حاجت آن‌ها را داده است.

اولاً این باید اثبات بشود که از بت‌ها حاجت می‌گرفتند. که اصل همین معقول و روشن نیست. دوماً این‌که می‌گویند انرژی بوده و جذب می‌کردند هم باید روشن بشود که ما بفهمیم این چه هست؟ انرژی که جذب می‌کنند چه هست؟ در بت‌خانه انرژی جذب می‌شود را ما نفهمیدیم. یعنی استدلال کنند.

در حال حاضر که ما فکر می‌کنیم خدا حاجت ما را می‌دهد، این خدا نیست، همان انرژی جذب است.

خیلی خوب. این هم یک نوع خداشناسی است.

این چقدر درست است ؟

هیچ. چون ما وقتی داریم راجع به صفات خدا حرف می‌زنیم برای تک تک عبارات آن استدلال داریم. وقتی از رحمت خدا می‌گوییم برهان داریم که محال است در خداوند رحمت نباشد. این‌ها استدلال دارد. وقتی می‌گوییم خدا «حی» است برهان داریم. وقتی می‌گوییم «غدیر» است برهان داریم. شما هم برای این برهان بیاور که یک انرژی در فضا هست که جذب می‌شود و شما فکر می‌کنی خدا انجام داده. خود این انرژی چه هست؟ خودش واجب الوجود است؟ ممکن الوجود است؟ چه هست؟

یک وقت‌هایی هست که دست خود آدم نیست و مسیر زندگی عوض می‌شود. یک وقت‌هایی به خودمان می‌گوییم که خدا نخواسته است. یا یک وقتی خیلی تلاش می‌کنی و به یک چیزی نمی‌رسی. این با اختیار انسان تناقض دارد؟

نه. ببینید من درست سوال شما را مطرح می‌کنم؟ بعضی وقت‌ها ما برای چیزی تلاش و برنامه‌ریزی جدی می‌کنیم و به آن نمی‌رسیم. بعضی وقت‌ها هم بدون این که تلاشی بکنیم به آن می‌رسیم.

دست خودمان نیست. گاهی مسیر زندگی ما تغییر می‌کند.

مسیر زندگی ما بدون دخالت ما تغییر می‌کند. خب سوال شما چیست؟

سوال من این است که خدا این مصلحت را برای ما می‌خواسته. یا خدا می‌دانسته که این کار به صلاح است یا به صلاح نیست. این با اختیار ما در تناقض است؟

نه. برای این‌که ما نگفتیم اختیار ما مطلق است. اختیار بشر محدود است. اختیار بشر در چهارچوب قوانین علی و قضا و قدر الهی است. بنابراین این‌که گاهی بر خلاف اراده‌ی ما یک اتفاقی می‌افتد به این معنی نیست که ما اختیار نداریم. اما این‌که چه چیزی مصلحت هست و چه چیزی مصلحت نیست را هم نمی‌دانیم. ما باید در هر شرایطی همان کاری که از ما بر می‌آید و وظیفه‌ی ما هست انجام بدهیم. حالا این‌که چه خواهد شد ممکن است قضای الهی باشد و اتفاقاً همان چیز به نفع آدم باشد.

این‌جا قضیه‌ی علت و معلولی نقش دارد؟

بله. همین هم مصداق علیت است. منتها علت آن اختیار شما نیست. یک علت دیگری است که او بر اختیار شما غلبه کرده است. علت فقط اختیار من نیست. ما وقتی می‌گوییم مختار هستیم به این معنی نیست که فقط اختیار ما این کارها را می‌کند و علل دیگری هم هست.

می‌فرمایند شما که می‌گویی خدا علت حقیقی همه چیز است، غم و شادی ما چه می‌شود؟

اتفاقاً علت غم و شادی ما هم خداست. هستی‌بخش آن خداست. اگر گفتید این کدام آیه‌ی قرآن است؟ کدام آیه‌ی قرآن است که می‌گوید منشأ خنده و گریه‌ی ما هم خداوند است؟ در قرآن و روایات هست که می‌گوید اوست که می‌خنداند و می‌گریاند. غم و شادی ما هم همین است. علت هستی‌بخش هر اتفاقی که می‌افتد خداوند است. خدا که غمگین نمی‌شود. چون غم و شادی تغییر در خداوند است. اما این‌که غم و شادی چطور به سراغ ما می‌آید نقض علیت نیست. آن هم علیت دارد منتها علت اصلی و هستی‌بخش آن خداوند است. صلوات بفرستید.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha