شبکه افق - 3 مهر 1399

فرج در جهاد است ( فلسفه سختی های راه حق)

معراج شهدای اهواز _ بزرگداشت پیکر مقدس شهدای تفحص شده مفقودالاثر _ ۱۳۹

بسم‌الله الرحمن الرحیم

شهادت این بچه‌ها یک حلقه از یک زنجیره‌ی ازل تا ابد در تاریخ بشر و تاریخ انبیا است. این‌ها نه نخستین شهیدان و نه واپسین شهیدان هستند. نه آغاز خط شهادت و نه پایان خط شهادت هستند. اما در یکی از عالی‌ترین سطوح و مقاطع این حرکت عظیم انبیایی، نهضت توحید و عدالت قرار گرفتند و در میان ما این توفیق را پیدا کردند که جان مقدس خود را در راه مقدس‌تر از جان خود یعنی توحید و عدالت فدا کنند. هم خودشان به سعادت رسیدند و هم راه را بر سعادت بشریت گشودند. این‌ها کسانی بودند که مرگ و زندگی آن‌ها توفیق بود. زندگی و مرگ آن‌ها رشید بود و در مسیر رشد بود. هم خودشان رشد کردند و هم راه رشد ما و شما را گشودند. این‌ها در همان مسیری حرکت کردند که خط اسلام اصیل از اسلام‌های قلابی و تشیع ناب از تشیع‌های انحرافی، افراطی یا منحرف و تفریطی جدا کردند. شهدای انقلاب اسلامی که در این مقطع از 15 خرداد سال 42 تا امروز که ما هنوز شهید می‌دهیم و تا انقلاب، انقلاب هست شهید خواهیم داد. آن لحظه‌ای که دیگر شهید ندهیم یعنی زمانی که دشمن نداریم و آن لحظه انقلاب به پایان رسیده و معلوم می‌شود که ما به دنبال احقاق حق و اقامه‌ی قسط نیستیم. چون شما تا به دنبال حق باشید دشمن دارید. اگر یک روزی رسید که دیگر هیچ کس دشمن شما نیست، دیگر شما را ترور و تحریم نمی‌کنند، توهین نمی‌کنند، تهدید نمی‌کنند یعنی این که شما آن روز دیگر برای دشمنان خدا و خلق خطری ندارید. یک چوب بی‌خاصیت شده‌اید. آن روز باید به خودمان شک کنیم. ولی تا این صدمات را تحمل می‌کنیم معلوم می‌شود که ما زنده هستیم و دشمنان ما از این زندگی و این زنده بودن رنج می‌برد و معلوم می شود که ما مؤثر هستیم و بی‌اثر نیستیم. این شهیدان و عزیزان، این ده‌ها عزیزی که کل بدن‌شان به اندازه‌ی یک قنداق کودک شده و برگشته، البته با مقیاس‌های مادی امثال ما و شما برای این‌ها تأسف می‌خوریم. با مقیاس عقلی و حقیقی آن‌ها بر ما می‌خندند و آن‌ها باید برای ما تأسف بخورند که ما هنوز در سیاه‌چال طبیعت گرفتار مسائل اولیه‌ای هستیم که همه‌ی جانوران و حیوانات گرفتار آن هستند. اگر معیار زنده بودن سر سفره نشستن و دستشویی رفتن و خوردن و خوابیدن است، کرم و زرافه و اسب و پلنگ هم زنده هستند. اما اگر معیار زندگی اوج عقل و اراده و معرفت است فقط این‌ها زنده هستند و ما مرده‌ایم تا لحظه‌ای که زنده بشویم. این‌ها یک فرهنگ جدیدی را در این عالم به جای فرهنگ مادی و استکباری و طبقاتی و مشرکانه معرفی کردند و به پای آن خون دادند. ما امروز توفیق داشتیم در معراج شهدای اهواز خدمت این‌ها باشیم. من صبح از مشهد آمده‌ام و تا یک ساعت دیگر هم باید بروم. فقط سپاسگزارم که این توفیق را به دست آوردم و در محضر شما توانستیم به این عزیزان عرض ادب کنیم و یک مقدار ببینیم این‌ها با خون خود بر سنگ‌نوشته‌های معنوی تاریخ چه نوشتند. این‌ها گفتند اسلام کتاب و سنت به جای اسلام خرافه و اسلام بدعت باشد. این‌ها پرچم اسلام جهاد و شهادت را بالا بردند به جای اسلام قعود و اسارت و ذلت. این بچه‌ها اسلام جمع تعبد و تعقل را به جای اسلام التقاط و جهالت بالا بردن. اسلام دنیا و آخرت را به جای اسلام دنیاپرستی و دنیاپرستان و به جای اسلام رهبانیت و رَهبانیت و دنیاگریزی بالا بردند. اسلام علم و معرفت را به جای اسلام تحجر و به جای اسلام غفلت علم کردند. اسلام دیانت و سیاست دینی و دین سیاسی، دینی که در سیاست موضع دارد و با ظلم و استبداد و شرک مبارزه می‌کند به جای اسلام بی‌بند و باری و بی‌تفاوتی. اسلام قیام و عمل به جای اسلام بی‌حالی و افسردگی. اسلام فرد و جامعه، هر دو با هم به جای اسلام تشریفاتی و بی‌خاصیت. اسلام نجات‌بخش محرومین و مستضعفین به جای اسلام بازیچه‌ی مستکبرین و اسلام بازیچه‌ی دست قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و این یعنی جایگزینی اسلام ناب محمدی به جای اسلام آمریکایی و تشیع علوی به جای تشیع لندنی. معنی این‌ها این است. این خط شهادت از همان ابتدا شروع شد. یعنی الان چهلمین سال انقلاب گذشته و چله‌ی دوم شروع شده تا چله‌های بعد که به حضور مولای ما و جهان حضرت ولی عصر(عج) برسد. ولی چهل سال پیش مثلاً در 17 شهریور که هزاران نفر را در خیابان‌های تهران به مسلسل بستند امام همان موقع یک بیانیه‌ای داد و گفت این خون‌ها هدر نخواهد رفت، این خون‌ها مستبدین ایران و شاه و اربابان آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی آن‌ها را پایین خواهد کشید. این خون همه‌ی مستکبران عالم را در خودش غرق خواهد کرد. این اولین خون نیست و آخرین خون نخواهد بود. برای احقاق حق باید خون داد. این‌جا امام می‌گوید من به نیابت به حضرت ولی عصر(عج) به همه‌ی مسلمانان جهان این مصیبت بزرگ را به خصوص به خانواده‌های آن‌ها تسلیت و در عین حال تبریک می‌گویم. به خاطر این فقدان و این جنایت تسلیت می‌گویم و به خاطر این وجدان و این شهادت تبریک می‌گویم و امام آن‌جا می‌گوید خدا شاهد است مصطفی من تنها آنی نبود که به سال او نزدیک می‌شویم، همه‌ی این به خاک و خون کشیده‌های تاریخ و شهدای ایران و همه جا مصطفی‌های من هستند. هر روز مصطفی‌های من شهید می‌شوند. برای من مصطفیِ من و مصطفیِ بقیه تفاوتی ندارد و من این استقامت و این فیض شهادت را که خداوند نصیب فرزندان من در 17 شهریور کرد به خودشان تبریک می‌گویم. به شهدا تبریک می‌گویم. کشته شدن در راه حق بر شما مبارک باشد. به پدر و مادرشان هم تبریک می‌گویم. چنین کشته شدنی شادباش دارد و بزرگ‌ترین آرزوی شخص من برای خودم یک چنین شهادتی است. من روزها را برای شهادت می‌شمارم اگر خداوند این توفیق را بدهد. این‌ها حرف‌های امام در آن زمان است. می‌گوید فرج نزدیک است. پیروزی حق بر باطل نزدیک است. فرج مراتب دارد. پیروزی انقلاب فرج بود، پیروزی ما در جنگ و اعدام صدام فرج بود، سقوط شوروی فرج بود، سقوط شاه فرج بود، پیروزی‌ها در لبنان و فلسطین و عراق و یمن فرج بود و فرج پشت فرج می‌رسد و امروز همه‌ی این فرج‌ها به برکت خون این بچه‌ها است. امام می‌گوید ما در عزای این بچه‌ها می‌نشینیم اما به چنین مرگی افتخار می‌کنیم. سالگرد 15 خرداد و ماه رمضان بعد از انقلاب است. می‌گوید خون شهید است که اسطوره‌ی قدرت‌های فاسد را می‌شکند. جز خون شهید هیچ چیزی نمی‌تواند اسطوره‌های ظلم و استکبار را بشکند. این افسانه‌ها و افسون‌ها را خون شهید باطل می‌کند. هر چه سخنرانی کنی فایده‌ای ندارد. وقتی یک عده جان خود را می‌دهند، وقتی مجاهد به صحنه می‌آید و شهید بیرون می‌دهد، شهادت این جوانان، زنان و مردان است که سد عظیم قدرت‌های شیطانی را می‌شکند. می‌گوید خون سلحشورانی که تقریباً اکثر قریب به اتفاق آن‌ها کوخ‌نشین بودند، ما شهید کاخ‌نشین نداشتیم، همه‌ی شهدا از طبقات مستضعف و متوسط به پایین جامعه بودند، اگر بین آن‌ها یک بچه از خانواده‌ی مرفه بود از آن کاخ‌ها بیرون می‌آمد و ساده‌زیست می‌شد و به سبک محرومین و در خدمت محرومین بود. نمی‌شود که کاخ‌نشین باشی و مجاهد هم باشی. نمی‌شود هم انقلابی باشی و هم رفاه‌پرست و بی‌درد باشی. رفاه‌پرستی، بی‌دردی و بی‌مسئولیتی می‌آورد و کم کم بی‌دینی می‌آورد. رفاه خوب است اما رفاه‌زدگی خوب نیست. رفاه لازم است و همه باید مرفه باشند و نباید فقیر داشته باشیم اما رفاه‌پرستی انسان را از انسانیت ساقط می‌کند. امام می‌گوید فقر بد است، غنا خوب است اما نه این‌که به عنوان هدف باشد بلکه به عنوان وسیله باشد. ثروت و قدرت بدترین هدف و بهترین وسیله هستند. اگر به عنوان وسیله به سراغ آن‌ها بروی، در سیاست و اقتصاد و علم وسایل خوبی هستند. به شرطی که هدف توحید و عدالت باشد. اما اگر ثروت و قدرت و شهرت و ریاست را هدف گرفتی و نه وسیله، هم خودت را جهنمی می‌کند و هم با آن قدرت و ثروت و علم و صنعت بقیه را نابود می‌کنی و بقیه را با خودت و به زور به جهنم می‌بری. خون سلحشوران کوخ‌نشین بوده که کاخ‌های ستم را در هم کوبید. ملت عظیم‌الشأن ایران یک ملت معمولی نیست. با همه‌ی ملت‌های دیگر متفاوت است. این ملت با نثار خون عزیزانش راه قیام را برای همه‌ی ملت‌های دیگر باز کرده است. همه‌ی ملت‌های جهان ترسیده بودند ولی ملت ایران ترس بقیه‌ی ملت‌ها را ریخت. راه را برای نسل‌های آینده باز کرد و گفت ناشدنی‌ها با خون شهید شدنی است. ملتی که از مرگ بترسد تا آخر ذلیل می‌ماند. ملتی که از مرگ نترسد پیروز می‌شود و به عزت می‌رسد. اتفاقاً ملت‌هایی که از مرگ می‌ترسند گاهی بیشتر هم کشته می‌دهند. بیشتر هم ذلت می‌بینند. البته یک نفر هم زیاد است اما شما می‌دانید که کل شهدای انقلاب و جنگ مجموعاً دویست هزار و اندی شد در حالی که همین بغل ما و شما، عراق و افغانستان هر کدام نزدیک به یک میلیون و دو میلیون کشته و مفقود دادند. هنوز هم نه آزادی، نه استقلال، نه امنیت، نه رفاه و نه انتخاب درستی ندارند. خود صدام که جنایتکار بود و مردم عراق را هم قربانی کرد، ما در جنگ 8 ساله با این‌که او اشغال‌گر بود و آن‌ها ناگهان حمله کردند و ما غافلگیر شدیم و بعد هم با این‌که سلاح ما یک صدم آن‌ها نبود، همیشه بدون سلاح می‌جنگیدیم، من اصلاً در هیچ عملیاتی یادم نمی‌آید که این‌طور بوده باشد که می‌گویند در جنگ‌های دنیا اول هواپیماها بمباران می‌کنند و توپخانه‌ها می‌زنند و بعد چه می‌شود و بعد تانک‌ها راه می‌افتادند و در آخر نیروی پیاده می‌رود. یعنی برای ما نیروی پیاده جلو می‌رفت، اگر تانکی بود پشت سر می‌آمد. من صحنه‌هایی را دیدم که بچه‌های ما جلو راه می‌رفتند و زره‌پوش پشت سرشان بود. با دست خالی این بچه‌ها جنگیدند. جنگ جهانی بود. از 10، 20 کشور اسیر گرفتیم. تمام شرق و غرب کنار هم بودند. آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه و آلمان و اروپای شرقی و اروپای غربی و دو بلوک، تمام رژیم‌های فاسد عربی نفتی منطقه، هزار هزار میلیارد پول می‌دادند، ده‌ها هزار سرباز دادند، مستشار نظامی دادند، ماهواره‌های آمریکا بود، منافقین از پشت جبهه جاسوسی می‌کردند، سلطنت‌طلب‌ها و ساواکی‌ها و همه علیه ما بودند ولی چه کسی برد و چه کسی باخت؟ امروز صدام کجاست و با چه وضعیتی رفت؟ امام با چه وضعیتی رفت؟ بزرگ‌ترین تشییع جنازه‌ی تاریخ بشر تا امروز و شاید تا همیشه و بزرگ‌ترین استقبال و بزرگ‌ترین بدرقه بعد از ده سال جنگ و تحریم برای ایشان بود. امروز هم که صدای این مرد که صدای خدا و صدای توحید بود همه جای جهان اسلام و همه جای جهان را به هم ریخته است. امروز خود دشمنان ما می‌گویند انقلاب اسلامی ایران یکی از 4 قدرت جهان شده است و ابرقدرت منطقه و جهان اسلام شده است. چه کسی این کار را کرد؟ این کار نهادهای رسمی و دیپلماسی نبود. این کار خون این بچه‌ها و اخلاص این بچه‌ها بود. این بچه‌ها برای چند کیلومتر خاک نجنگیدند. ارزش این‌ها از چند کیلومتر خاک بیشتر است. جان یک همچین انسان‌هایی از این‌ها بیشتر است. تمام کره‌ی زمین در برابر جان یک شهید و یک انسان چیزی نیست. این‌ها برای حق جنگیدند. برای عدل و توحید جنگیدند. اصلاً هدف از جهاد در اسلام حتی کشتن کسی نیست بلکه احقاق حق است. «اعوذ بالله من الشیطان رجیم. یرید الله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین...»، خداوند از ما چه می‌خواهد؟ این که با کلمات الهی و با حقایق الهی و با قدرت خدا احقاق حق بشود. «و یقطع دابر الکافرین...»، این سلطه‌ی کفار باید به هم بریزد. کفار نباید بر بشریت حکومت کنند. مادیون، مستکبران، خودمحوران، جنایت‌کاران نباید بر ملت‌ها حکومت کنند. خداوند در سخت‌ترین شرایط و خطرناک‌ترین شرایط گاهی به این بچه‌ها آرامش نازل می‌کرد. یک آرامشی که سرمایه‌دارها در کاخ‌های خود نداشتند. این تعبیر که مربوط به جنگ بدر و جنگ‌های دیگر است که خداوند متعال می‌فرماید «اذ یغشیکم النعاس امنة منه...»، وسط جنگ و خطر و اضطراب چنان خداوند به شما آرامش داد که وسط آن درگیری‌ها چرت زدید و خواب‌تان برد و بیدار شدید. انگار در خانه هستید. آرامش به دست خداست. بی‌اضطراب بجنگید. من در همین منطقه یک صحنه‌ای دیدم. این بچه‌ها را عمدتاً از کانال ماهی و زبیدات آورده‌اند و این‌ها از عملیات‌های مختلف در آن منطقه هستند. در همین منطقه من یادم هست پشت خاکریز درگیری و جنگ تن به تن شده بود. بچه‌های ما این‌قدر خسته بودند. 48 ساعت جنگیده بودند و در آب پارو زده بودند و غواصی کرده بودند. وقتی رسیده بودیم این‌قدر خسته بودند که در درگیری که یکی شهید می‌شد و یکی می‌افتاد و بمباران سنگین هم بود و آب منطقه هم آلوده به شیمیایی بود و ضد حمله شروع شده بود و تانک‌های دشمن می‌آمدند و آر.پی.جی می‌زدند دیدم یکی از بچه‌ها خوابیده است. او را صدا می‌زدم و می‌گفتم بلند شو و بزن که آمدند و او بیدار نمی‌شد. به او لگد زدم و گفتم بلند شو، الان تانک‌ها بالای خاکریز می‌آیند. می‌گفت به 50 متری که رسیدند من را بیدار کن. قبل از آن مزاحم نشو. این‌قدر سرحال بودند. گفتم آقا از 50 متری رد شدند و دارند بالای خاکریز می‌آیند. بعد بلند شد و یک مقدار نگاه می‌کند که انگار خانه‌ی خاله است. با اراده‌ی الهی و امداد الهی در خطرناک‌ترین شرایط بچه‌های ما این‌قدر آرام بودند. کسانی همان لحظه بودند و الان هم هستند که در بهترین کاخ‌ها و باغ‌ها نه خواب دارند و نه آرامش دارند. یک چنین آرامشی ندارد. خداوند قلب‌های این بچه‌هایی که بقایای پیکرشان را آورده‌اند چنان آرام کرده بود و قلب دشمن را چنان مضطرب کرده بود که با این که ما یک به صد می‌جنگیدیم و سلاح و مهمات و نیرو نداشتیم ولی انگار بر عکس بود و صد به یک بودیم. قرآن می‌فرماید «لیربط علی قلوبکم...»، اگر تعداد و سلاح شما کم باشد ولی در راه حق باشید، محکم باشید. «لیربط علی قلوبکم...»، قلب‌های شما را محکم می‌کنیم که خیال کنید شما صد به یک هستید. «و سنقلی فی قلوب الذین کفروا الرعب...»، اما در قلب دشمنان شما و کفار رعب می‌اندازیم. چنان می‌کنیم با این‌که صد برابر شما نیرو و اسلحه دارند از شما بترسند. استراتژی رعب این است. بعضی‌ها فکر کرده‌اند که رعب همان ترور و ترساندن آدم‌های بی‌گناه است. نه. القای رعب اولاً فرمان خداوند است و در قرآن است. بعد هم رعب در دل دشمن است، آن هم دشمنی که قوی‌تر است. خدا می‌فرماید در مسیر حق بیایید و ما کاری می‌کنیم که از شما بترسند. همین الان این پرچم حزب‌الله در اسرائیل و در فلسطین اشغالی وقتی در یک خیابان بالا می‌رود تانک‌ها و سربازهای صهیونیست می‌ترسند و فرار می‌کنند. با این‌که آن‌ها یک ارتش رسمی هستند و می‌گویند بمب اتم هم به آن‌ها داده‌اند و آخرین تجهیزات مدرن جهان را دارند و این طرف چند هزار نفر بسیجی هستند ولی آن‌ها از این‌ها می‌ترسند. در همین قضایای عراق و سوریه چرا تا می‌گفتند بچه‌های انقلاب اسلامی آمدند همه‌ی این‌ها فرار می‌کردند؟ برای چه فرار می‌کردند؟ از چه چیزی می‌ترسیدند؟ خداوند می‌فرماید شما محکم و مؤمن باشید، کاری می‌کنیم که قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها از شما بترسند و حساب ببرند. این بچه‌هایی که پیکرشان این‌جا هست کسانی هستند که به این فرمان خداوند عمل کردند که هر کس از مبارزه با دشمنان اسلام و مسلمین بترسد و فرار کند و سازش کند و پشت کند و تسلیم بشود و عقب‌نشینی کند گناه کبیره مرتکب شده است. می‌دانید که قرآن می‌فرماید عقب‌نشینی و ترس از دشمن گناه کبیره است و جهنمی می‌شوید و باید بایستید.  می‌فرماید «من یولهم...»، هر کس به دشمنان خدا و خلق پشت کند، «فقد باء بغضب من الله...»، گرفتار خشم خداوند خواهد شد. اگر از دشمن بترسید خداوند با شما قهر می‌کند. هر کس می‌گوید بترسیم و آشتی کنیم و تسلیم بشویم و عقب‌نشینی بکنیم و وا بدهیم و ما نمی‌توانیم و آن‌ها می‌توانند، خداوند می‌فرماید مشمول الهی خواهد شد. خدا می‌فرماید بین خشم من و خشم استکبار یکی را انتخاب کنید. اگر از خشم آن‌ها می‌ترسید دچار خشم من می‌شوید. اگر از خشم من می‌ترسید باید با آن‌ها تا آخر مبارزه کنید. این بچه‌ها اینطور بودند. دیگر این‌که جهاد یکی از جاهایی است که نمی‌توان تعارف و شعار و ادا و اصول و ریاکاری و نفاق باشد. همه‌ی جاها می‌شود ولی این‌جا نه. یک مقدار ظاهر‌سازی کن و تیپ بزن و یقه را ببند و ریش بگذار اما یک جا نمی‌شود و آن هم لحظه‌ی کشته شدن است. آن‌جا دیگر همه‌ی ریاکاران و منافقان و نامردها از مردها جدا می‌شوند. خداوند می‌فرماید یکی از فواید جهاد این است «لیمیز الله الخبیث من الطیب...»، خداوند در صحنه‌ی جهاد و شهادت است که پاک را از پلید، مجاهد را از قاعد و مرد را از نامرد جدا می‌کند. خیلی‌ها همان زمان بودند که خیلی وراجی می‌کردند اما به جبهه نمی‌آمدند. جبهه می‌آمدند ولی تا همین اهواز می‌آمدند و جلوتر نمی‌آمدند. جلوتر می‌آمدند ولی وقتی عملیات شروع می‌شد و می‌دیدند دست و پا قطع شد و شکم پاره شد و کله‌ی این رفت و چشم او کور شد به چاک می‌زدند. ولی این بچه‌ها می‌ایستادند. ما می‌رفتیم عقب و این‌ها می‌ایستادند. این‌هایی که مفقود هستند و حالا پیدا می‌شوند اکثراً یا کسانی هستند که بیش از اندازه و شجاعانه به عمق دشمن رفته‌اند و پشت دشمن گیر کرده‌اند و شهید شده‌اند یا کسانی هستند که وقتی دشمن حمله کرده و یک عده‌ای عقب رفته‌اند این‌ها ایستاده‌اند و تا رمق آخر و آخرین قطره‌ی خون خود مقاومت کرده‌اند و شهید شده‌اند و پشت دشمن گرفتار شده‌اند. این مفقودین که تفحص آن‌ها را می‌آورد 80، 90 درصد یک چنین بچه‌هایی هستند. یا در حمله زیاد و شجاعانه جلو رفته‌اند یا در دفاع عقب نیامده‌اند و جنازه‌ی آن‌ها به دست دشمن افتاده است. قرآن می‌فرماید با دشمنان حق بجنگید و بگویید مرگ بر آن‌ها. نگویید تا چه زمانی بگوییم مرگ بر آن‌ها، تا ابد بگویید مرگ بر آن‌ها. اگر در جبهه‌ی توحید هستید. مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و مرگ بر انگلیس مثل مرگ بر یزید آن موقع است. مثل مرگ بر ابوجهل و ابوسفیان است. مثل مرگ بر فرعون و نمرود است. این ادامه‌ی همان است. فرمود بگویید و رهبران کفر را بزنید. فرمود به سر دشمن ضربه بزنید. «فاضربوا فوق الاعناق...»، ضربه را به بالای گردن بزنید. رهبران کفر را بزنید و ایادی دست چندم و فریب‌خورده‌های آن‌ها را نه، سرانگشتان آن‌ها را بزنید. «و اضربوا منهم کل بنان...»، سرانگشتان آن‌ها را بزنید که با آن شما را می‌زنند. با آن حق را می‌زنند. خداوند فرمود از جان و مال خود بگذرید. نه این جان برای شماست و نه این مال برای شماست. فرمود همه‌ی این‌ها برای من است. خود شما هم برای من هستید. «انا لله و انا الیه راجعنون» از خداییم و به محضر خداوند برمی‌گردیم. خداوند فرمود خود شما برای من هستید و هر چه هم دارید من به شما داده‌ام و برای من است. در راه من که راه رشد شماست مصرف کنید. یک پنجم غنائم را بدهید. «و اعلموا انما غنمتم من شیء...»، این چیزهایی که غنیمت گرفتید، «فان لله خمسه و للرسول...»، یک پنجم آن را صرف مسیر خدا و رسول بکنید. خدا و رسول که پول نمی‌خواهند. مسیر خدا و رسول همین مصارف عامه و دفاع از حق است. «ان کنتم آمنتم بالله...»، اگر به الله ایمان دارید از مال خود بگذرید. فرمود این‌هایی که از اموال خود در راه فقرا نمی‌گذرند و دچار اصالت پول هستند ایمان به الله ندارند. ولو حرم بروند. ولو به کربلا بروند. کسانی که پول‌پرست هستند خداپرست نیستند. این آیه‌ی قرآن است. «ان کنتم آمنتم بالله...»، اگر خدا را باور کردید نباید پول‌پرست باشید که موقع کسب ثروت حلال و حرام سرتان نشود و در موقع مصرف ثروت هم بخواهی همه را خودت بخوری و همه خرج خاص بشود. پس خرج عامه چه؟ خرج فقرا چه؟ خرج دین چه؟ این بچه‌ها کسانی بودند که فرمان خدا را شنیدند وقتی فرمود «یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فئة فاثبتوا...»، این مؤمنین وقتی با دشمن مواجه شدید شک نکنید و نترسید. «فاثبتوا»، محکم بایستید. یک قدم عقب نروید. دشمن باید به عقب برود و نه شما. فرمود از من بخواهید که این قدرت روحی را با دعا و منعویت به شما بدهم. بگویید «ربنا افرغ علینا صبرا...»، خدایا باران صبر و روح مقاومت را بر ما فرو بریز که ما زیر این باران خیس بشویم. «و ثبت اقدامنا...»، خدایا ممکن است ما یک حرف حقی بزنیم و شعاری بدهیم و انقلابی بشویم اما در مسیر ماندن خیلی سخت است. انقلابی شدن خیلی سخت نیست ولی انقلابی ماندن خیلی سخت است. تا آخر آدم بماند و گرفتار دزدی و سوء استفاده و اختلاس و رشوه و خیانت و بی‌ناموسی و سازش نشود، سخت است. فرمود بگویید «ثبت اقدامنا...»، بگویید خدایا قدم‌های ما را تثبیت کن و محکم کن تا وسط مبارزه پای ما نلرزد. شهوت، قدرت، ثروت، ریاست، جاه‌طلبی ما را از مسیر خارج نکند. «ثبت اقدامنا...»، خداوند می‌فرماید این را از من بخواهید که به شما ثبات قدم بدهم. اول خیلی‌ها حرف‌های خوبی می‌زنند. همه‌ی ما همین‌طور هستیم. اما وسط کار که باید هزینه بدهیم، از مال مفت انبوه حرام باید بگذری، ممکن است هیچ کس هم نفهمد و بتوانی برداری، بگذری. گفت یک امضا می‌کنی که ممکن است 40 میلیارد پول جابجا بشود. بعد می‌گویی 40 میلیارد جابجا بشود و این بخورد و او بخورد و نیم میلیارد به ما نرسد؟ ممکن است کسی در جبهه جان خود را بدهد و 30 سال بعد چاق بشود و شکمش بیرون بیاید و محافظه‌کار بشود و نتواند از آن نیم میلیارد بگذرد. یا حسادت و جاه‌طلبی او را بگیرد. مگر ما نداشتیم کسانی را که حتی طرف ممکن بود روحانی هم باشد ولی نسبت به امام حسادت داشته باشد که چرا مردم او را این‌قدر دوست دارند؟ چرا این عزت پیدا کرد و ما عزت پیدا نکردیم و سر همین چیزها با امام در افتادند. دنیای هر کسی به حسب خودش است. دنیای ما و شما به حسب خودمان است. این شهدایی که به این‌جا آورده‌اند کسانی بودند که به مصداق آیات الهی که فرمود مؤمن، مجاهد، رزمنده‌ی انقلابی باید کسی باشد که زن و بچه‌ی خود را دوست دارد اما آن‌ها را نمی‌پرستد. خانواده‌دوست هست اما خانواده‌پرست نیست. عاشق زن و بچه و شوهر و زندگی است اما این‌طور نیست که اگر قرار شد بین خدا و این‌ها، بین حق و این‌ها انتخاب کند، این‌ها را انتخاب کند و بلکه حق را انتخاب می‌کند. می‌گوید خدایا همه چیز را به تو می‌سپارم و ما رفتیم. این بچه‌هایی که شهید هستند این‌طور بودند. قرآن می‌فرماید «یا ایها الذین آمنوا...»، ای آن‌هایی که ایمان آوردید، آن‌هایی که در مسیر حق هستند، «اذا لقیتم فئة فاثبتوا...»، آیه‌ی دیگری است. اگر با دشمن روبرو شدید اولاً محکم بایستید، همان اول نگویید اگر اوضاع سخت شد از کدام طرف فرار کنم. بگو اگر اوضاع سخت شد کجا شهید بشوم؟ این بچه‌هایی که می‌آورند این‌طور بود. ما می‌گفتیم تا اوضاع سخت شد از کجا به چاک بزنیم؟ از کدام مسیر می‌توانیم به عقب برویم؟ امثال ما این‌طور بودند و الا ما هم مثل این‌ها شهید می‌شدیم. این‌هایی که شهید شدند و پشت دشمن ماندند کسانی بودند که «اذا لقیتم فئة...»، وقتی با دشمن روبرو می‌شدند، «فاثبتوا...»، محکم بودند. یک قدم عقب نمی‌روی. می‌ایستی و این دشمن است که باید به عقب برود. این‌ها این‌طور بودند. می‌فرماید اما مقاومت و ثبات قدم، سازش نکردن و تسلیم نشدن هزینه می‌خواهد و همین‌طور نمی‌شود آدم با شعار بایستد. راه آن این است که «و اذکر الله کثیراً...»، باید زیاد به یاد خدا باشید. باید ارتباط شما با الله و خداوند ارتباط قلبی و معنوی محکم باشد تا از دشمن نترسید و وسوسه نشوید و عقب‌‌نشینی نکنید. این‌هایی که ارتباط‌شان با خداوند قوی هست پای شهادت می‌ایستند. ما هم ارتباط داشته‌ایم، مسلمان بوده‌ایم و به جبهه هم رفته‌ایم، اما ارتباط‌ها قوی نبود. یک جاهایی نازک می‌شد و پاره می‌شد. می‌گفتیم باز اگر چند روز دیگر بمانیم بهتر است. می‌گفتیم فلانی کنار ما بود، ترکش آمد به من نخورد و به او خورد و او لیاقت داشت و شهید شد ولی در دل گاهی می‌گفتیم خدا رحم کرد. اگر این ده سانتیمتر این طرف‌تر بود به من خورده بود. در دل این را می‌گوییم. ولی این‌ها کسانی هستند که واقعاً و قلباً آرزوی شهادت داشتند. «و اذکر الله کثیراً...»، فرمود زیاد به یاد من باشید. «لعلکم تفلحون...»، شاید و باشد که رستگار شوید. یعنی اگر به یاد من بودید و رابطه‌ی خود را با من قوی کردید و پای شعارها محکم ایستادید و نترسیدید شما رستگار می‌شوید. در دنیا و آخرت پیروز می‌شوید. این وعده‌ی خداوند است. امام می‌گفت این‌هایی که وارد سیاست می‌شوند و آن زمان از شاه و در نجف از صدام می‌ترسیدند یا می‌گویند با آمریکا و انگلیس و اسرائیل خیلی محکم حرف نزنیم و یک مقدار وا بدهیم، کسانی هستند که به قدر کافی تهذیب نفس نکرده‌اند. می‌گوید هر کس از دشمن می‌ترسد برای این است که تهذیب نفس نکرده است. توحید او مشکل دارد. اگر توحید تو قوی باشد از کفار، از مشرک، از بت‌پرست، از صاحبان قدرت و ثروت نمی‌ترسی. گفت والله من تا به حال نترسیده‌ام. این خیلی مهم است. کسی مثل امام قسم جلاله بخورد که نترسیده‌ام. ما هم همین‌طور می‌گوییم که ما تا حالا نترسیده‌ایم ولی در همان لحظه به ریش خودمان می‌خندیم. او می‌گفت والله من تا به حال نترسیده‌ایم. این اوج توحید است. خداوند می‌فرماید مؤمنین مراقب باشید اگر در مسیر توحید و حق و عدالت هستید «لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر الله...»، اموال و بچه‌ها و قدرت و ثروت مابین شما و خدا فاصله نیندازند و این‌ها وسیله‌ی آزمایش هستند. «انما اموالکم و اولادکم فتنه...»، قدرت و ثروت، پول و بچه همه برای آزمایش شماست. در مسیر حق این‌ها خوب است اما یک مرتبه این‌ها علیه حق استفاده نشود. امیرالمؤمنین علی(ع) آموزگار جهاد و شهادت و معلم اخلاق و فضیلت و الگوی توحید و عدالت، انسان کامل، شاگرد اول مدرسه‌ی پیامبر اکرم(ص) یک تعبیری در نهج‌البلاغه دارند که در خطبه‌ی 192 آمده است. می‌فرماید در ذهن بعضی‌ها هست که چرا مسیر حق خیلی وقت‌ها سخت است؟ مشکلات دارد، خطر دارد، فداکاری می‌خواهد، زندان دارد، ترور دارد، شهادت دارد، فحش می‌دهند، توهین می‌کنند، پرونده‌سازی می‌کنند. چرا سخت است؟ امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرماید اگر آسان بود و هر جا که آخرت بود، دنیا هم بود دیگر امتحان معنا نداشت. اگر قرار بود همیشه جبهه‌ی حق پیروز باشد، ثروت و قدرت و همه چیز این طرف باشد همه به این طرف می‌آمدند و کسی آن طرف نمی‌رفت. چون همه هم خدا را می‌خواهند و هم خرما را می‌خواهند. اگر قرار بود همیشه خدا و خرما با هم باشد همیشه همه مؤمن بود و دیگر امتحانی نبود. یک جایی باید باشد که خرما آن طرف باشد و خدا این طرف باشد تا انتخاب کنی. و الا امتحان معنا نداشت. حضرت امیر(ع) فرمودند «لو کانت الانبیا اهل قوة لا ترام و عزة لا تضام و ملک تمد نحوه اعناق الرجال و تشد الیه عقد الرحال...»، اگر قرار بود که پیامبران الهی و جبهه‌ی توحید همیشه قدرت و ثروت و امکانات داشتند و این‌قدر به لحاظ مادی قوی و پیروز بودند که مخالفت با آن‌ها امکان نداشت و چنان قدرت و عزت مادی بود که هرگز شکست نمی‌خوردند، اگر قرار بود همیشه سلطنت و سلطه و قدرت و حکومت این طرف بود که همه‌ی چشم‌ها به سمت انبیا و جبهه‌ی حق باشد و همه از راه‌های دور بار سفر می‌بستند که به این‌جا بیایند و به سمت این‌ها بیایند چون دنیا طرف این‌ها بود، آن‌ وقت اعتبار و ارزش حق بین مردم مطرح نبود. چون خیلی‌ها برای حق نمی‌آمدند و بلکه برای دنیا به این طرف می‌آمدند. اگر قرار بود همیشه ثروت و قدرت و عیش و پیروزی مادی طرف حق باشد همه به اسم حق به این طرف می‌آمدند اما در واقع این‌طور نبود. به نام حق اما به کام خودشان به این طرف می‌آمدند. به خاطر منافع خودشان می‌آمدند و امتحان دیگر معنا نداشت. همه می‌آمدند و تظاهر به ایمان می‌کردند. از روی ترس یا علاقه به مادیات تظاهر به ایمان می‌کردند. حتی متکبران پیش انبیا می‌آمدند و اظهار ذلت و تسلیم می‌کردند چون همه چیز دنیا این طرف بود. مادیون زودتر از معنویون به این طرف می‌آمدند. فاسدها و ظالم‌ها تندتر از آدم‌های عادل می‌آمدند چون به دنبال دنیا بودند. در آن صورت نیت‌ها خالص نبود چون هر کسی برای دنیا به این طرف می‌آمد. ولی وقتی ببینند خیلی وقت‌ها دنیا آن طرف است و ثروت و قدرت و عیش و نوش آن طرف است و حق و عدالت این طرف است، این‌جا امتحان معنا پیدا می‌کند. هر کسی که خالص‌تر است به این طرف می‌آید و هدف از خلقت انسان و این عالم امتحان بشر و رشد بشر است. بهترین راه رشد بشر همین راهی است که الان هست که ثروت و قدرت و مادیات طرف باطل باشد و کسی به خاطر آن‌ها طرف حق نیاید بلکه به خاطر خود حق بیاید. «من یخدم الحق لذات الحق...»، برای خود حق به حق خدمت کنند. نه این‌که برای منافع مادی باشد. البته حق منافع مادی هم دارد. اگر پای آن بایستی حق پیروز می‌شود و اتفاقاً قدرت و ثروت هم طرف حق می‌آ‌ید و رفاه و عدالت و نعمت در جهان می‌آید. همان‌طور که در آخر الزمان در سطح جهان منتظر آن هستیم. الان هم در حد امکان در این مسیر باید به طور نسبی تلاش کنند که هر چه بیشتر بشود. منتها حضرت امیر(ع) فرمودند اگر قرار بود مادیات و معنویات، خدا و خرما همیشه با هم بود، «لکان ذلک اهون علی الخلق فی الاعتبار...»، این که خیلی آسان بود و مؤمن بودن کار آسانی بود. به جبهه‌ی حق آمدن همیشه نان داشت. «و ابعد لهم فی الاستکبار...»، همه از استکبار دور می‌شدند و معلوم نبود چه کسی مستکبر هست و چه کسی مستکبر نیست. «و لامنوا عن رهبه...»، همه از ترس ایمان می‌آوردند چون همیشه قدرت این طرف بود. «عن رهبة قاهرةِ لهم...»، ترس بر همه حاکم بود. «او رغبة مائلة بهم...»، همه برای شهوت و عشق دنیا می‌آمدند چون همه چیز این طرف بود. «فکانت النیات مشترکه...»، دیگر معلوم نبود نیت هر کس چیست؟ چه کسی برای حق به این طرف آمد و چه کسی برای منافع خودش آمد. «و الحسنات مقتسمه...»، حسنات تقسیم می‌شد و معلوم نبود چه کسانی اهل حسنات هستند و چه کسانی اهل سیئات هستند. «و لکن الله سبحانه اراد ان یکون...»، اما خداوند اراده فرمود، «ان یکون الاتباع لرسله و التصدیق بکتبه و الخشوع لوجهه و الاستکانة لامره و الاستسلام لطاعته...»، طبعیت از پیغمبران و تصدیق و پذیرفتن کتاب‌های الهی و خشوع در پیشگاه حق و آرامش داشتن و اطاعت‌پذیری از امر الهی و تسلیم خداوند بودن باید با اخلاص باشد و نه به خاطر منافع مادی باشد. یعنی باید بفهمی که من اگر به این طرف بیایم ممکن است مثل این بچه‌ها کشته بشوم، اگر آن طرف بروم باطل است اما فعلاً کشته نمی‌شوم و چند روز دیگر هستم. حالا انتخاب کن. باید ترس از این مسائل باشد. بگویی اگر این حرف را بزنم حق من را می‌خورند. تبعید و ترور و زندان و گرفتاری و تحریم است. این طرف بروم این‌ها نیست ولی ذلت و کفر است. آسایش موقت ظاهری هست و آرامش باطنی هم نیست. حالا «اموراً له خاصه...»، برای خدا خالص می‌شود. «لا تشوبها من غیرها شائبه...»، دیگر هیچ کثافتی قاطی آن نیست. ناخالصی ندارد. «و کلما کانت البلوی و الاختبار اعظم...»، هر چه بلوا و آزمایش و آزمون و امتحانات بزرگ‌تر و سخت‌تر باشد، «کانت المثوبة و الجزاء اجزل...»، پاداش الهی بیشتر است. روشن شد؟ این که بعضی‌ها می‌گویند در جبهه‌ی حق بودن همیشه هزینه دارد و هزینه‌ی آن سخت است قضیه این است. این‌ها آثار اخروی جنگ بود. آثار اخروی جهاد و شهادت برای مجاهدین و شهدا و رشد معنویت و توحید در جهان امروز بود که امروز این حرف‌ها جهانی شده است. آن روز این بچه‌ها می‌جنگیدند و سبک جنگیدن این بچه‌هایی که الان بقایای استخوان آن‌ها را آورده‌اند، جهانی شده است. این‌ها برای بچه‌های فلسطین و لبنان و یمن و عراق و سوریه و افغانستان معلم شدند. همه جا از این‌ها یاد گرفتند و پیروز شدند. این سبک بود. این آثار دنیوی است. به لحاظ دنیوی این‌ها یک تحلیلی کرده‌اند که در اسنادشان هست و من فقط یکی از آن‌ها را برای شما می‌خوانم که راجع به منطقه‌ی خلیج فارس است. این مقاله در اتاق فکرهای اسرائیلی و آمریکایی و صهیونیستی نوشته شده است. می‌گوید وقتی صدام با کمک همه‌ی ما به صحنه آمد، تمام رژیم‌های منطقه مثل عربستان و قطر و کویت و امارات و اردن و مصر به دستور ما کنار صدام آمدند و با ایران جنگیدند و جنگیدیم، آخر هم این‌ها شکست نخوردند برای این‌که به یک روشی می‌جنگیدند که هیچ جای دنیا رسم نبود. با عشق به شهادت و حسین حسین جلو می‌آمدند و جالب است که ما کم‌تر از دشمن شهید دادیم. این را بدانید که تلفات ما کم‌تر بوده است. ما دویست و خرده‌ای هزار شهید دادیم و عراق نزدیک به 600 هزار کشته داده است. عراق تقریباً سه برابر ما کشته داده است. با این که ما یک صدم آن‌ها اسلحه داشتیم. چون نیروهای خود را به زور و از جاهای مختلف می‌آوردند از ما بیشتر بود. سلاح و تانک و هواپیما و مهمات آن‌ها هم صد و بلکه هزار برابر ما بود. در ضمن ما حمله می‌کردیم. وقتی شما حمله می‌کنی سنگر نداری و او در سنگر است. ما باید سه، چهار برابر آن‌ها تلفات می‌دادیم ولی ما دویست و خرده‌ای هزار شهید در انقلاب و جنگ دادیم. یعنی آخر که جنگ تمام شد، در تیرماه سال 67 که جنگ تمام شد کل شهدای ثبت شده‌ی ما صد و هشتاد و خرده‌ای هزار نفر بودند. بعد از آن هم ما نزدیک به 40 هزار مفقود پیدا کردیم که این‌ها آخرین‌ها هستند. ما دویست و سی یا چهل هزار شهید دادیم. حالا شهدای جاهای دیگر هم هستند و همین‌طور ادامه دارد. شهدای شیمیایی و شهدای مدافع حرم هم هستند. مثلاً ما دویست و سی هزار شهید داده‌ایم. عراق بیش از 600 هزار کشته در جنگ 8 ساله داده است. یعنی سه برابر ما بوده است. عراق بیش از 50 هزار مفقود دارد. چون ما حمله می‌کردیم و این‌ها عقب می‌رفتند و کشته‌های آن‌ها جا می‌ماندند. جالب است که سردار باقرزاده صبح می‌گفت ما حدود 20 هزار جنازه‌ی عراقی در تفحص‌ها پیدا کردیم که تحویل عراق دادیم که این‌ها را به خانواده‌هایشان بدهید و جالب است که عراق هیچ کدام از این‌ها را به خانواده‌هایشان نداده است. در زمان صدام بوده است. این‌ها را از ما می‌گرفتند و در گورهای دسته جمعی دوباره دفن می‌کردند. ایشان می‌گوید ما در عراق یک جای دیگری می‌گشتیم تا در 30، 40 کیلومتری عمق عراق شهدای خودمان را پیدا کنیم گاهی جنازه‌های عراقی‌ها را پیدا می‌کردیم و می‌دیدیم مهر و پلاک و آرم‌هایی که خود ما روی جنازه‌های آن‌ها زده‌ایم دارند. یعنی ما این‌ها را قبلاً، مثلاً 7، 8 سال پیش در تفحص پیدا کرده‌ایم و تحویل داده‌ایم و این‌ها دوباره آن‌ها را دفن کرده‌اند و به خانواده‌هایشان نداده‌اند. حالا هم که عراق جدید انقلابی رسماً اعلام کرد که این چندصد هزار نفر شهید نیستند. این‌ها قربانیان هستند. چون در راه تجاوز که کسی شهید نمی‌شود. اعلام کرد ما آن‌ها را شهید نمی‌دانیم. این‌ها قربانیان صدام بودند. ولی به تعداد کمی عرض می‌کنم که آن‌ها 600 و خرده‌ای هزار نفر کشته دادند و ما مجموعاً 200 و خرده‌ای هزار شهید دادیم. یک سوم است. این می‌گوید بعد که صدام شکست خورد و عقب رفت و فهمید هیچ چیزی به دست نیاورده و کشورش بدهکار شده و در حال نابود شدن است، اوایل سال 90 اعلام کرد که عراق فقط به چند بانک خارجی حدود 10 میلیارد دلار بدهی سریع دارد که باید بدهد و نمی‌تواند دیگر به تأخیر بیندازد و این به معنی برشکستگی کامل عراق است. «خسر الدنیا و الآخره...»، دستش در جنگ با ما خالی و برشکست هم شده، 600 هزار نفر هم کشته داده است. حالا به مردم عراق و به دیگران چه بگوید؟ صدام اعلام کرد به بانک‌های کویت و بانک‌های دیگر که باید این بدهی‌های ما را ببخشید و نباید از ما بگیرید. صدام در نشست اتحادیه‌ی عرب سخنرانی کرد و بعد از جنگ ما گفت بدهی‌های قبلی را که ندارم بدهم و باید همین الان اعلام کنید که بخشیده‌اید و تمام شده است و الان هم 30 میلیارد دلار احتیاج دارم که باید بدهید. چون عراق از بین رفته است و مردم شورش می‌کنند. اگر می‌خواهید من عراق را نگه دارم باید کمک کنید و اگر ندهید خودم بلد هستم چطور بگیرم. از این‌جا بود که کم کم اوضاع به هم خورد و بین‌ آن‌ها شکراب شد. تهدید کرد. علیه کویت و کشورهای عربی این رجزخوانی ادامه داشت تا این‌که آن‌جا صدام یک مرتبه حزب‌اللهی و انقلابی شد و روی پرچم الله اکبر نوشت و به کویت حمله کرد و به ایران گفت هر چه شما خواستید ما پذیرفتیم و به رئیس جمهور ایران نامه نوشت و گفت تمام شد و هر چه شما خواستید همان شد و ما حرف خود را پس گرفتیم. یعنی ما اشتباه کردیم که با شما جنگیدیم. بعد گفت من به نمایندگی از آمریکا و شوروی و تمام این رژیم‌ها با ایران جنگیدم. ما فکر نمی‌کردیم که این جنگ 8 سال طول بکشد. ما فکر می‌کردیم ایران سریع تمام می‌شود و می‌رود. حالا که این‌طور شد باید خسارت‌های من را بدهند و بدهی‌های من را ببخشید. بعد هم یک مرتبه شروع کرد علیه اسرائیل شعار داد. علیه آمریکا و انگلیس و عربستان شعار داد و گفت کویت و عربستان و امارات دشمن ما هستند و اصلاً کویت جزئی از خاک عراق است و باید برگردد. کویت اعلام کرد ما تولید نفت را 25 درصد کم می‌کنیم تا شما بیشتر بفروشی و کمی بدهی‌ها را بدهی. «حصنی مبارک» خائن، رئیس جمهور مصر آمد که بین صدام و رژیم‌های منطقه میانجی‌گری کند که نشد و یک مرتبه صدام حمله کرد. صبح حمله کرد و 2 بعد از ظهر کل کویت را گرفت. آن‌ها این‌طور مقاومت می‌کنند. صبح حمله کردند و 2 بعد از ظهر کل کویت اشغال شد. صدام باور نمی‌کرد که غرب و آمریکا جرئت کنند جلوی او بایستند ولی حواسش نبود که کویت که ایران نیست که دنیا پشت تو بایستد و کمک کند. کویت یکی از منابع نفت سرمایه‌داری غرب است. تاریخ مصرف تو هم دیگر تمام شده است. می‌خواستند به دست تو ایران را نابود کنند ولی خود تو نابود شدی و حالا دیگر به درد نمی‌خوری. از این به بعد مزاحم هستی. صدام فکر کرد مثل جنگ با ایران است و فکر کرد قوی‌ترین است. گفت ما که 8 سال با ایران جنگیدیم، حالا که هیچ کس در منطقه حریف ما نیست. ایران ابرقدرت بود. چون آن‌ها روی این بچه‌ها حساب نکرده بودند. آن‌ها فکر کردند انقلاب شده و ارتش ایران از هم پاشیده و نیروی نظامی هم که نداریم، یک مشت بسیجی و بچه‌های آموزش ندیده و غیر مجهز هستند و این در ذهن آن‌ها بود که این‌ها قطعاً نمی‌توانند مقاومت کنند. بعد صدام گفت کسی که توانست 8 سال با ایران بجنگد، تمام این رژیم‌ها را قورت می‌دهد. گفت تمام شما را دو هفته‌ای قورت می‌دهم. گفت باید از من تشکر کنید. من شما را نگه داشتم و اگر نه انقلاب ایران همه‌ی شما را خورده بود و در همه‌ی کشورهای شما داشت انقلاب می‌شد. آمد. آمریکا هم چون قبلاً در جنگ ویتنام شکست خورده بود، در انقلاب اسلامی تحقیر شده بود، نیروهای لانه‌ی جاسوسی را گرفتیم و نگه داشتیم و امام گفت هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و بعد هم معلوم شد واقعاً هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و تحقیر شده بود، کم کم اتفاقاتی افتاد و باید یک کاری می‌کردند. زمان ریگان و بوش بود و گروگان‌ها آمدند و یک حملاتی هم در گرانادا و پاناما کردند تا یک اعتماد به نفسی دوباره به آمریکایی‌ها بدهند که آن قضایای جنگ ویتنام و انقلاب اسلامی ایران از ذهن‌ها پاک بشود. سلاح‌های جدید را هم آزمایش بکنند و بعد بگویند اگر جلوی ایران نمی‌ایستادند کل منطقه انقلاب اسلامی می‌شد و داشت می‌شد و در اول هم عراق می‌شد. اول انقلاب داشت در عراق اتفاق می‌افتاد و برای همین هم جنگ را از آن‌جا شروع کردند. این هم که می‌گویند شما باعث شدید جنگ شروع بشود یا چون لانه‌ی جاسوسی را گرفتید جنگ شروع شد همه مزخرف و دروغ است. قبل از این قضایا در اسناد لانه‌ی جاسوسی هست که صدام در مرز تحریک می‌کند و ما باید موضع خود را مشخص بکنیم و از این وضعیت باید استفاده بکنیم. خودشان می‌گویند. یکی از مقامات درباری با فرح بعد از 17 شهریور برای ملاقات با «حسن البکر» رئیس جمهور عراق به عراق رفته است. می‌گوید آن‌جا هنوز انقلاب پیروز نشده است. صدام به دیدن فرح آمد. گفت سلام ما را به برادرمان شاه ایران برسانید و بگویید جلوی این انقلاب شل نشوی. تانک‌ها را به خیابان بیاور و با تانک روی مردم برو و با تانک شلیک کن. الان اگر این کار را بکنی و چند صد نفر کشته بشوند بهتر از این است که یک سال، دو سال دیگر یک میلیون ایرانی و عراقی کشته بشوند. شما از این حرف چه چیزی را می‌فهمید؟ یعنی جنگ است. قبل از انقلاب صدام این حرف را زده است. گفته اگر شما سقوط کنید و ایران به دست ملت بیفتد و امام بر سر کار بیاید من تحمل نمی‌کنم و حمله می‌کنم و جنگ به راه می‌اندازم و یک میلیون ایرانی و عراقی کشته می‌شوند. این‌ها از اول تصمیم خود را برای جنگ گرفته بودند. این «بن سلمان» خبیث که همان اولی که آمد من بعد از مدتی فهمیدم و یک جایی گفتم یادتان باشد، آمریکایی‌ها تا حدی در سکولاریزه کردن عربستان پیش می‌روند، چون وهابیت از انقلاب ما در سوریه و عراق شکست خورد و در دنیا بی‌آبرو شد و همه فهمیدند اسلام قلابی و اسلام جهادی واقعی چه فرقی دارد، این در مکه و در کنار خانه‌ی خدا دیسکو می‌زند. همین دو، سه هفته پیش چه اتفاقی افتاد؟ در خود مکه خواننده‌ی زن نیمه‌ برهنه‌ی آمریکایی را آوردند و کنسرت به راه انداختند. بعد هم جالب بود که این گفت ما اصلاً وهابی نبودیم. انقلاب که در ایران پیروز شد ما دیدیم که در عربستان هم به الهام از ایران انقلاب اسلامی می‌شود. دیدیم در مصر خالد استانبولی سادات را زد. دیدیم عراق به هم ریخت. دیدیم همه جا در حال به هم ریختن است و انقلاب می‌شود و همه از ملت ایران یاد گرفته‌اند و دیدیم نمی‌شود جلوی انقلاب اسلامی ایستاد مگر با نام اسلام و لذا شروع کردیم صدها میلیارد پول نفتی را با خطی که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها دادند برای وهابیت خرج کردیم که به اسم وهابیت جلوی انقلاب اسلامی بایستیم. حالا کنترل آن از دست ما هم خارج شده و به خود ما هم صدمه می‌زند. لذا گفت ما دیگر از این به بعد جلوی وهابیت هم می‌ایستیم و کنسرت خواننده‌ی زن برهنه‌ی آمریکایی در مکه را می‌گیریم. در همین یکی، دو ماه 30، 40 کنسرت خواننده‌ی غربی را در مکه و مدینه گذاشته‌اند. گفت ما از ترس انقلاب اسلامی وهابیت را علم کردیم. منتها آبروی وهابیت رفت و الا خود ما هم خیلی مذهبی نیستیم که بخواهیم وهابی بشویم. الان می‌دانید که بعضی از آخوندهای بزرگ وهابی در عربستان را همین‌ها گرفته‌اند و به زندان انداخته‌اند. الان دعوا بین وهابی‌ها و آل سعود شروع می‌شود. این‌ها همه از ترس انقلاب ما بود. صدام گفت اگر من به ایران حمله نمی‌کردم هم در عراق انقلاب می‌شد و هم کل کشورهای منطقه به انقلاب اسلامی ملحق می‌شود و این‌ها تا فلسطین می‌رفتند. آخر که دید کارش تمام است موشکی به اسرائیل زد که یک عده هم بازی او را خوردند و تا همین الان فکر می‌کنند انقلابی بوده است. محاسبات صدام اشتباه از آب در آمد. باور نمی‌کرد که این‌ها حاضر نباشند از کویت بگذرند. بالاخره نفت دارد و فکر کردند صدام را می‌ترسانند. صدام هم دید دیگر فایده ندارد. راه برای ترسیدن و فرصت ندارد و کم کم گفتند این انگار دیوانه شده است. در ایران که شکست خورد، این‌جا هم که این‌طور شد و برشکست شد و انگار دیوانه شده و عقل او به مرخصی رفته است. و الا این انتحار است. این عملیاتی که به کویت حمله کرد انتحاری است و معلوم است که ما نمی‌گذاریم تو بیایی نفت کویت را بگیری. ما تو را در خدمت خودمان گذاشتیم و به تو کمک کردیم. اگر علیه ایران باشی به تو کمک می‌کنیم و الا این که حکم خودکشی دارد و لذا عملاً آمدند و آن قضایا اتفاق افتاد. بعد که حمله کردند و صدام را از کویت بیرون کردند و زود شکست خورد و ده‌ها هزار عراقی با یک ذلتی تسلیم شد. داشتند به سمت بغداد می‌آمدند که یک مرتبه قیام شیعه و کردها شروع شد. نجف و کربلا آزاد شد. از آن طرف هم کردستان از دست حکومت خارج شد. آمریکا آن‌جا یک مرتبه ترسید. گفتند اگر این صدام دیوانه بماند باز بهتر است. چون اگر به دست این‌ها بیفتد این‌ها انقلاب اسلامی ایران هستند و خطرناک است. چون هم رهبران کردها و هم شیعه‌ها و هم سنی‌های این انقلاب ناراضی در ایران بودند. گفتند اگر ما این قضیه را ادامه بدهیم عراق به دست انقلاب اسلامی می‌افتد. یک مرتبه ترمز کردند. در آن وضعیت مردم عراق را تحریم کردند و باز صدام را ده، دوازده سال نگه داشتند تا قضایای بعد اتفاق افتاد. این زلزله هم کار این بچه‌ها بود. همین‌هایی که می‌بینید مثل یک قنداق بچه هستند. روح این‌ها در این عالم جا نمی‌شود اما بدن این‌ها در یک پارچه‌ی کفن به اندازه‌ی یک بچه جا می‌شود. ولی روح این‌ها این‌قدر بزرگ بود که در این عالم جا نمی‌شد. این است که ما و شما و کل بشریت و مستضعفین جهان مدیون این بچه‌ها هستیم و این پرچم جهاد و شهادت و پرچم خون این بچه‌ها تا قیام ولایت عظما امام زمان(عج) انقلابی بزرگ، قائم آل محمد(ص) که جهان بشریت را مملو از عدالت و اخلاق کرد باید این پرچم بالا بماند.

و السلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha