مقاله صوتی شماره 53

ولایت فقیه - درس سوم

بسم الله الرحمن الرحیم

راجع به مرحوم آخوند خراسانی من یک بخشی را اجمالا بحث می‌کنم که بدانید و خود آخوند خراسانی را بشناسید و بعضی از کسانی را هم که متأسفانه بحث ولایت فقیه را مطرح کرده‌اند می‌بینم که آن‌ها هم از کنار آخوند خراسانی گذشته‌اند. چون که ایشان تصریح نکرده و آنها آمده‌اند استناد کرده‌اند به ایشان؛ این‌ها هم از کنارشان گذشته‌اند.

اصلاً اینطور نیست، آخوند خراسانی در عمل و قول حرف‌هایی دارند که چند نمونه‌اش را می‌خوانم که ببینید ایشان را حتی اگر کل کتاب‌هایشان را هم کنار بگذارید روش عملی ایشان روش یک ولی‌فقیه تمام عیار بوده است. در همه مسایل اِعمال ولایت کرده و وارد شده‌اند.

صفحه 67 کتاب مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه جلد 3، که بخشی از آن را برای شما می‌خوانم و شما خود رجوع کنید:

این چندتا نقل قولی که از مرحوم آخوند خراسانی می‌کنم شما توجه کنید که آیا این آدم می‌تواند معتقد باشد که فقها در عصر غیبت ولایت سیاسی ندارند؟! دقت کنید که اصلاً به ایشان می‌خورد؛ بعد به سراغ عبارتی که آخوند خراسانی گفته و آن‌ها چنین برداشت کرده‌اند بروم و آن را توضیح دهم.

ایشان چند نمونه نامه‌ها و حکم‌هایی دارند، در آن دوران که ایشان در نجف به سر می‌برند و راجع به مسائل ایران حکم می‌کنند.

یک نمونه وجوب آموزش نظامی برای جوانان ایران «بروید بسیجی شوید، آماده برای جهاد» آیا کسی که این نامه را می‌نویسد و این حکم را می‌دهد عملاً می‌توان گفت که ایشان برای یک فقیه ولایت سیاسی قائل نیست؟! اگر قائل نیست برای چه همچین کاری می‌کند؟ ایشان نسبت به جان مردم حکم می‌دهد. جمله ایشان در تاریخ 7 ربیع الاول 1325 هجری قمری (البته نثر آن نثر زمان مشروطه است من ساده‌اش می‌کنم چون اگر خود متنش رو بخوانم ممکن است که نصف آن فهمیده نشود)؛

البته معلوم است حفظ اسلام و پاسبانی از ممالک اسلامیه تکلیف عامه مردم است و بر هر فردی از افراد مسلمین واجب است بر حسب قدرت و استعداد آن فرد در مقام تحصیل مقدمات پاسداری از سرزمین اسلامی اقدام بکند و چون مهم‌ترین مقدمه آن تعلیم و تعلم آداب حربیه است (یعنی آموزش نظامی چریکی) به مقتضای هر زمانی، در اقدام به لوازم آن کوتاهی نکند. بر عموم جوانان مسلمین و ابناء امت اسلامیه واجب الکفایه است که در مشق نظامی و تعلّم قواعد حربی جدید که معمول این زمان است هیچ گونه مسامحه نکند و کمال اهتمام در این باب را داشته باشند.

مجتهدی در نجف (آخوند خراسانی) شرعاً به کل جوانان در ایران حکم می‌کند که شما وظیفه دارید که بروید آموزش نظامی متناسب با سلاح امروز ببینید، و آماده باشید برای نبرد.

این یعنی چه؟ مگر امام در مسائل نظامی بیشتر از دخالت کرده؟ بله؛ ولایت مطلقه فقیه همین الان حق حکم و جنگ و صلح را دارد، خب همین است. کار آخوند خراسانی با ولایت فقیه که امام می گویند همین است. خود آخوند خراسانی حکم کرده اند. هنوز حکومتی تشکیل نشده ایشون حکم جهاد و آموزش نظامی می دهند.

سوال: فرض کنیم ما طرف حسابمان با نامسلمان است یا مسلمان سنی یا شیعه‌ای که مرجع تقلید ندارد طبیعتاً نسبت به آن فقیه ولایت‌پذیری ندارد پس آن ولایت افتاء نسبت به فرد خاص بی‌معنی می‌شود ولی وقتی بحث حاکمیت پیش می‌آید نسبت به همه مردم است؟

اتفاقاً همین هم نسبت به همه مردم است. الان توجه کنید که سؤال ایشان این است وقتی حکومت نیست در باب ولایت افتاء فقط فتوا می‌دهد اما آن‌ها که شیعه‌ی مقلد تو نیستند و یا شیعه نیستند و یا مسلمان نیستند ولی ایرانی هستند بر آن‌ها که لازم نمی‌شود؟

عرض کردم که تفاوت حکم و فتوا در امور اجتماعی و شخصی، الان آخوند خراسانی در این فرمانش گفته کسانی که مقلد من هستند این کار را بکنند؟ چه می‌گوید؟ می گویند که بر عموم جوانان مسلمین و ابناء امت اسلامیه واجب الکفایه است که در مشق نظامی چنانکه معمول این زمان است هیچ مسامحه نکنند. اینجا اصلاً بحث فتوای شخصی نیست که تو مقلد من باشی یا نه؟! دقیقاً ولایت حکومتی این است. الان هم همین طور است، الان هم وقتی که ولی فقیه حکم می‌دهد همین‌طور است، مثلاً امام حکم جنگ و جهاد می‌دهند یا می‌تواند قطعنامه 598 امضا کند یا نکند یا می‌گوید هر کسی که می‌تواند اسلحه بردارد بیاید جلو. ایشان هم همین کار را کرده‌اند کار دیگری نکرده‌اند که، خودشان که نیامده‌اند در جبهه لباس نظامی بپوشند و بگویند مثلاً توپخانه اینجا، آن سلاح آنجا... امام در یک مورد از مسائل جنگ به این شکل دخالت نمی‌کردند! اصلاً وقتی بلد نیستی حرام است دخالت کردن. آخوند خراسانی هم نگفته که مقلدانم چون اینجا بحث سرنوشت کل جامعه است.

دقت کنید ولایت افتاء یعنی این که من که دارم فتوا می‌دهم به همه دارم حکم می‌دهم و همه باید اطاعت کنند حتی حکومت هم که حکومت اسلامی نیست باید این را به شکل قانون الزامی کند چون من حکم داده‌ام؛ فقیه حکم می‌دهد، چون حکم خداست. که اگر به سرزمین اسلامی دارند حمله می‌کنند واجب است همه آماده شوند. حکم من نیست حکم خداست که من می گویم.

خب؛ می‌گوید باید تحت قانون کلی قرار داد و به ملـّت القا شود تا طبق آن رفتار کنند، تا قوه مقننه و اعضای مجریه و نفوس، هر یک در مرتبه خود از زمره مجاهدین فی سبیل الله محسوب شوند. این نامه آخوند آیا جز ولایت فقیه چیز دیگری هست؟ ایشان می‌گویند باید قانون هم شود. از نجف می گویند که در ایران این را قانون کنید، همه و همه وظیفه شرعی دارند که بروند و معطل نکنند که این مهمترین مسئله است. بعد هم به قوه مقننه و مجریه دستور می دهد.

اصلا من میگویم که آثار آخوند هیچی، این عبارت که فقیهی در نجف میگوید قوه مقننه و اعضای مجریه و همه نفوس مردم هر یک در مرتبه خود در زمره مجاهدین فی سبیل الله باید باشند و همه باید آموزش نظامی ببینند؛ این چیزی نیست جز ولایت افتاء و ولایت حکم و بلکه تصرف در جان و مال مردم.

حکم جنگ مگر ولایت تصرف در جان و مال مردم نیست؟! این حق شرعی وظیفه آخوند خراسانی است و ایشان به حق و وظیفه خود عمل کرده. می خواهم بگویم که آخوند خراسانی!! آخر این آدم را متهم می‌کنند که مخالف ولایت فقیه است که ما دیگر از ایشان ولی‌فقیه‌تر نداشتیم.

ما ولی‌فقیه به این گردن کلفتی در زمانی که حکومت نیست نداشته‌ایم!! حالا وقتی که حکومت هست اینطوری حرف نمی‌زنند، ایشان حکومتی در کار نبوده ببینید که چه می‌گوید.

آخر نامه؛

تاکیداً به مجلس محترم شورای ملی هم عرض می‌شود هیچ عذری برای به تأخیر انداختن تعیین قانون مشق نظامی در نظر نمی‌آید. تعجیل در این امر خواهید نمود. سَارِعوا الی مغفره من ربکم.

الاحقر محمد قاسم خراسانی.

توجه کنید اصلاً ولایت فقیه یعنی این. درباره آخوند خراسانی آمدند گفتند که نه خیر! آخوند بزرگ و عالم بزرگ شیعی ایشان مخالف ولایت فقیه هستند. آقا جان ولایت فقیه که در این نامه آمده از همین قانون اساسی ما کمتر نیست. ایشان به قوه مقننه دستور داده‌اند، به قوه مجریه دستور داده‌اند، به مجلس دستور داده‌اند، به دولت دستور داده، به مردم هم دستور داده. حکم خدا هم می‌گویند. باید هم می‌گفتند.

اصلاً هیچ چیز نباشد از آخوند خراسانی غیر از همین؛ این‌ها چیست؟ این که از ولایت افتاء بالاتر است.

بعضی دیگر از فقها بعنوان مثال مرحوم ملا عبدالله مازندرانی از علمای بزرگ نجف که از رهبران مشروطه‌ است در ذیل نامه ایشان(آخوند) می‌نویسد که ما دیگر از این بیشتر نمی‌توانیم بگوییم. آنچه جناب حجه الاسلام دامت برکاته مرقوم فرموده‌اند مطابق واقع و کافی است. و در مقام الزام اخوان المؤمنین به قیام وظایف که موقوف الیه استقلال دولت اسلامیست کافی است و زیاده بر این ورقه گنجایش عرض ندارد. یعنی دیگر سقف آن را جناب آخوند فرمودند، ما دیگر حرفی نداریم.

امام خمینی بعد از تشکیل حکومت خیلی از این‌ها را اعمال نکرده‌اند مگر گاهی که مجبور شده‌اند. امام بعد از اینکه حمله کردند به کشور، گفتند که جهاد واجب است. مرحوم آخوند خراسانی هم همین‌طور هستند. داشتند به کشور حمله می‌کردند گفت جهاد واجب است، همه‌ی قوای سه‌گانه هم باید تابع من باشند. اصلاً ولایت همین است. ولایت فقیه چیزی بیش از این نیست.

یک نمونه دیگر، صفحه 96 از همین کتاب:

کسانی به نام مشروطه‌خواهی میرزا حسن مجتهد را از تبریز اخراج می‌کنند. ایشان باز از نجف اعلامیه می‌دهند، می‌گویند که: (من با گفتن این‌ها می‌خواهم بگویم که ولایت از این بالاتر نیست. همین‌‌ها ولایت فقیه است)

خدمت مردم تبریز، علمای تبریز، انجمن‌های تبریز، همه. با آن مراتب اهتمام حجه السلام آقای مجتهد در استحکام امر مجلس، اخبار موحشه از جسارت اوباش به ایشان رسیده است، موجب حیرت است مگر در دینداری سکنه آن سرزمین که سرآمد بلاد اسلامی است فطوری بهم رسیده است؟ که به هتک دین مبین اقدام نموده و اشرار و منحرفین به اسم فدایی و هواداری مجلس مثلاً به یک عالم اهانت شود و بگویند که این ضد مشروطه است.

دخالت در مسائل ریز سیاسی مصداقی که در تبریز در آن زمان اتفاق افتاده است یعنی به یک عالم منتقد مشروطه‌خواهان اعتراض کرده‌اند و ایشان از نجف نامه می‌نویسند که حق ندارید. خب ولایت سیاسی مگر بیانیه‌های یک کسی نیست؟ مثلاً امام آمده در صحنه رهبری انقلاب؛ مگر امام بیشتر از این کاری می‌کردند؟ ایشان هم همین طور مشکلی پیش می‌آمد بیانیه می‌دادند. پس مرحوم آخوند در این قضیه هم کاملاً یک ولایت فقیه را خودشان اعمال کرده‌اند. نمونه دیگر عین موضع‌گیری در مسائل ریز مصداقی سیاسی.

نمونه دیگر صفحه 201، این‌ها خود بهترین جواب است. به ایشان خبر می‌رسد که در یک منطقه امنیت بهم ریخته است و ناامنی است؛ نامه می‌نویسند:

بسم الله الرحمن الرحیم. توسط انجمن ملی تبریز رفع الله تعالی اعلامه جناب فلان! از مثل آن جناب توقع است که به شکرانه نعمت الهی که مشروطه را پیش آورده‌ایم و مجلس سر و سامان گرفت، در حفظ نفوس و اموال و اعراض و سد صغور مسلمین بذل کفایت کنید. این اوقات برخلاف آرزو اخبار وحشتناک از جرأت و بی‌باکی در قتل نفوس و هتک اعراض و هدم اموال می‌رسد. چنانچه خدای نخواسته محقق شود تکلیف ما طور دیگریست. (یعنی اگر امنیت را برقرار کردید که کردید وگرنه وارد صحنه می‌شوم)

خب اینها چیست؟ آیا کسی که در نجف است می‌گوید فقیه حق دخالت در مسائل اجتماعی و امور حربیه و مسائل سیاسی و از این دست مسائل را ندارد اینطور اعلامیه می‌دهد؟ ایشان از نجف با آن غیرت دینی و شجاعت انقلابیش آیا چنین فتوایی می‌دهد؟

صفحه 203:

ایشان اول نصیحت می‌کنند و بعد می‌گویند که امیدواریم به زودی استبداد و هرج و مرج برطرف شود. مراقب باشید جسارت نشود، شکایات از منطقه تبریز و آذربایجان زیاد به من می‌رسد که منطقه بسیار ناامن است، حفظ مجلس امروز حفظ اسلام است، صیانت از آن لازم است و آخر دوباره تعبیر صریح می‌کند که اگر آشوب و ناامنی را در آذربایجان تمام کردید و مجلس را حمایت کردید که کردید و گرنه من تکلیف شرعی دارم و حکم می‌دهم و مستقیم به عنوان مرجعیت دخالت می‌کنم و وارد صحنه می‌شوم.

حالا دو سه مورد دیگر هم هست که صریح است، کاملاً حکومتی است.

شیخ فضل الله نوری اعلام می‌کند که مجلس باید یک ماده‌ای را بگذراند که تمام مصوبات مجلس بر طبق حکم چند مجتهد باشد. آخوند خراسانی چطور مخالف ولایت فقیه است کسی که با فتواهای ایشان مشروطه به بار نشست حتی جایی بر سر مصادیق با شیخ فضل الله درگیر می‌شود، که شیخ نامه می‌نویسد و می‌گوید آقا من در تهرانم، شما در کلیات حرفهایتان درست است ولی شما آنجایید و نمی‌دانید که این جا چه خبر است. بابی‌ها و بهایی‌ها و کمونیست‌ها و مشروطه خواه‌های انگلیسی و.... دارند بر کار سوار می‌شوند.

شیخ فضل الله نوری یک جایی می‌گوید که آقایان نجف اول نمی‌دانستند که مشروطه چیست و من آن‌ها را آگاه کردم. این نامه شیخ فضل الله نوری است. می‌گوید من نامه نوشتم به آقایان و این‌ها به اعتماد من قبول کردند و گرنه که قبول نمی‌کردند. چون من را می‌شناختند که شاگرد میرزای شیرازی هستم، مجتهد مسلم هستم. من را که می‌شناسند. چون من تأیید کردم از مشروطه‌خواهان، آقایان نجف، آخوند خراسانی و دیگران تایید کردند. بعد حالا در اتفاقاتی که اینجا می‌گذرد متأسفانه در بعضی از موارد به حرف من توجه نمی‌کنند. کسانی دیگر گزارش‌های دیگری می‌دهند به این‌ها.

آخوند خراسانی از نجف اشرف نامه می‌نویسد خطاب به مجلس (آقا ایشان دارند به مجلس دستور می‌دهند، ولایت فقیه چیست پس؟) دستور می‌دهد: از نجف اشرف توسط جناب حجه الإسلام نوری دامت برکاته خبری بمن رسیده و حالا خطاب به مجلس می‌گویم: ماده شریفه ابدیه که به موجب اخبار واصله در نظام نامه اساسی درج (یعنی آن ماده‌ای که مجتهدین باید نظارت کنند بر مصوبات، یعنی شورای نگهبان مثلا) آخوند خراسانی می‌گویند که این ماده شریفه ابدیه است و هیچ وقت قابل حذف نباید باشد و نخواهد بود و الا مجلس مشروعیت نخواهد داشت از طرف ما. که در قانون اساسی درج و قانونیت مواد سیاسی و نحوها من الشرعیات یعنی تمام قوانین سیاسی و اجتماعی که آنجا تصویب می شود منوط به موافقت با شریعت مطهره از مهم‌ترین مواد لازم قانون اساسی و حافظ اسلامیت این اساس است و چون زنادقه (بی دینان) عصر به گمان فاسد حریت این موقع را برای نشر زندقه و الحاد مقتنم دانسته اند (از آزادی بیان ناشی از انقلاب مشروطه سوءاستفاده می کنند و هر چه به دهان و قلمشان می گویند) لازم است که یک ماده ابدی دیگر هم بیاید. (این ماده ای که شیخ فضل الله گفت، اون که ماده ابدی شریفه است که بدون آن کل مجلس بی اعتبار است.

غیر از این (حالا من از نجف دارم می گویم، این مگر ولایت فقیه نیست؟) لازم است ماده ابدیه دیگری که آن هم ابدی باشد، در دفع زنادقه و اجرای احکام الهی بر آنها و عدم شیوع منکرات در جامعه درج شود تا به عون الله نتیجه مقصوده بر مجلس محترم مترتب شود و فرق ضاله مأیوس و اشکالی مترتب نباشد.

خب ولایت فقیه چیست؟ آخوند خراسانی از نجف دستور می دهد به مجلس که باید این قانون را بگذارید. ولایت فقیه همین است.

من می گویم که عمل آخوند خراسانی آنهم عمل آخر عمرش این ها که واضح است، ولایت مطلقه فقیه که امام می گوید همین هاست. ضمن اینکه در نظر هم که اینان می گویند ایشان گفته در عصر غیبت تشکیل حکومت اسلامی حرام است همچین صحبتی نکرده اند.

نمونه دیگر حکم به وجوب تأسیس مجلس. می گویند ما داریم حکم شرعی می کنیم و واجب است مجلس تأسیس شود. و آنجا می گویند که ما کدام مجلس را می خواهیم. اینکه کسانی بگویند آخوند خراسانی دمکرات است، شیخ فضل الله طرفدار شریعت و از آخوند مرتجع است. آخوند خراسانی طرفدار پارلمان دمکراتیک و لیبرال دمکرات است. حالا ببینم که آیا واقعا ایشان لیبرال دمکرات است؟

از صحبت های آخوند چیزی به نفع سکولاریسم بیرون نمی آید، ایشان حکم می دهند. ایشان حکم می دهند

مجلس محترم شورای ملی. تلگراف موحش انجمن شریف واصل، از مخالفت مخالفین با مجلس محترم ملی اسلامی (کلمه اسلامی هم می آورد، یکی از چیزهایی که شیخ فضل الله می گفت. می گفت باید بگذاریم مجلس شورای اسلامی ولی انها می گفتند نه: مجلس شورای ملی که تا انقلاب هم همین اسم روی آن بود و امام دستور دادند در قانون اساسی دوباره اسمش شد مجلس شورای اسلامی. چون ملی بودنش که معلومه اینها همه نمایندگان ملت اند، اسلامی باید باشد تا محتوایش را نشان بدهند و الا می شود پارلمان لیبرال دمکرات) ایشان می گویند که عموم اهل علم و کسانی که دین دارند، به آنها اعلام میکنیم که خدا گواه است ما با بعد راه (دوریم و در نجفیم) قرضی جز تقویت اسلام و حفظ دماء مسلمین و اصلاح امور عامه نداریم. (اصلاح امور عامه یعنی چه؟) علی هذا مجلسی که تأسیسش برای رفع ظلم، کمک به مظلم و امر به معروف و نهی از منکر و رفاه حال رعیت و ملت و حفظ اسلام است. (ما این مجلس را می خواستیم نه یک مجلس لیبرال دمکرات غرب زده.) قطعا، عقلا، شرعا و عرفا واجب است و مخالفت با آن مخالفت شرع انور است. این مجلس واجب تشکیل شود و مخالفش مخالف شرع است. (می گوید هرکس خلاف این بما چیزی نسبت دهد ما قبول نداریم.

شیخ فضل الله نوری نامه می نویسد به نجف و از ایشان و علما مشروطه خواه تشکر میکند که شما کمک کردید این اصول آمد، دستور دادید که مجلس مجبور شود این ها را در قانون اساسی بیاورد که من متنش را نمی خوانم.


نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha