گام به گام با استعمار نو (چگونه استثمار کنیم و طلبکار باشیم ؟)
به مناسبت روز "مبارزه با استعمار انگلیس"_ در جمع دانشگاهیان شبه جزیره هند و جنوب آفریقا _ ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
فرمودند از کشورهای آفریقایی و افغانستان و جاهای دیگر دوستانی در اینجا هستند و بقیه هم میآیند. من در خدمت شما هستم که سوال و جواب داشته باشیم. برادران و خواهران شیعه و سنی از مذاهب مختلف هستند. راجع به دیدگاههای مختلف مذهبی، مسئلهی وحدت مذاهب اسلامی صحبت میکنیم و از این جهت که دوستان اغلب مشغول پزشکی و مهندسی هستند، یک بخشی هم راجع به مسئلهی تمدن جدید اسلامی که باید همه به کمک هم در سراسر جهان اسلام در این قرنی که در اوایل آن هستیم بیندیشیم و آن را ایجاد کنیم و موانع ایجاد تمدن اسلامی را متوجه بشویم. اولاً نگاه ما نسبت به همدیگر باید اصلاح بشود. بحث قومیت و نژاد و سفیدپوست و سرخپوست و زردپوست نداریم. بخش مسائل ملی که مرز شما کجاست و شما چه نقطهای هستید و این که آیا شرق هستید؟ غرب هستید؟ شمال هستید؟ جنوب هستید؟ آفریقا هستید؟ آسیا هستید؟ اروپا هستید را نداشته باشیم. چگونه از این موانعی که همهی بشریت را تقسیم میکنند و مانع وحدت و برادری حقیقی هستند و بزرگترین مانع وحدت هم کفر و شرک و ظلم است. توحید یک آثار ذهنی دارد که ما معتقد باشیم جهان هستی تکقطبی است و همه چیز و همه کس و ما برای خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم. «هو الاول و الآخر، هو الظاهر و الباطن...»، معاد و معاش و همه چیز ما به اوست. یک نتیجهی عملی هم دارد که وقتی ما به لحاظ نظری موحد شدیم و توحیدی اندیشیدیم به لحاظ عملی هم باید توحیدی زندگی کنیم. زندگی توحیدی در اقتصاد و در علم و در سیاست و در خانواده هر کدام یک ما به ازایی دارد. تفاوت زندگی توحیدی با زندگی مشرکانه در عمل چیست؟ غیر از چهار کلمه و یک سری محفوظات و قراردادهای ذهنی چیست؟ شما پزشک میشوید و باید بدانید تفاوت پزشک مسلمان و غیر مسلمان در چیست؟ مهندس و معمار میشوی، متخصص در رشتههای فیزیک و شیمی و غیره میشوی و باید بدانی تفاوت مسلمانانه زیستن و دانش ورزیدن با غیر مسلمانانه چیست و چه شباهاتهایی دارد؟ باید شباهتها و تفاوتهای آن را ببینیم و همینطور اجازه ندهیم مذاهب مختلف ما را از هم جدا کنند. شافعی و مالکی و حنفی و جعفری و شیعه و حنبلی همه یک امت هستند. ما را میخواهند تبدیل به چند امت بکنند. این هم یک مانع بزرگی بر سر راه رستگاری ما هم در دنیا و هم در آخرت است. راجع به اینها سوالاتی هست که انشاالله به اینها هم میپردازیم.
ما وقتی از بیرون به جمهوری اسلامی میآییم با یک ایدهی خیلی خوب نسبت به جمهوری اسلامی وارد ایران و دانشگاههای ایران میشویم. ما فکر میکنیم انقلاب اسلامی کردیم و همهی چیزها اسلامی شده است. هم فرهنگ و هم مردم و همه چیز اسلامی است. وقتی که به آنجا میرویم با همه چیز اسلامی برخورد میکنیم. ولی وقتی به اینجا میآییم فرهنگها خیلی بیدین است. ممکن است ما موفقیتهای سیاسی داشته باشیم. اما از لحاظ فرهنگ و اقتصاد خیلی مشکلات را میبینیم. این را چطور ارزیابی میکنید و فکر میکنید موانع آن چه چیزهایی است و آینده را چطور میبینید؟
متشکر. خیلی سوال مهمی است. بین دوستانی که معمولاً از خارج کشور میآیند و عمدتاً با نگاه مثبت میآیند گاهی این سوال پیش میآید. در این فرصت کوتاه من فقط به دو نکته اشاره میکنم. یکی اینکه هیچ جامعهی از پیش ساختهای وجود ندارد که شما بگویید به ما گفتهاند آنجا اینطور است و وقتی رفتهایم دیدهایم آنطور است. خداوند در قرآن میفرماید هر ملتی به همان میزانی که اراده کنند تغییر کنند، خداوند تغییر میدهد. «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم...»، یک سنت و قاعدهی کلی الهی است و مربوط به دیروز و امروز نیست، مربوط به عرب و عجم نیست. این یک قانون کلی است. حتی در جامعهی اسلامی و کافر هم فرقی نمیکند. یک سنت الهی است. شما یک سنتهای طبیعی دارید. مثلاً ترکیب H2 و O آب میشود. یک سنتهای ماورای طبیعی هم دارید که یکی از آنها همین است. قرآن بسیاری از این سنتها را بیان کرده است. یکی این است که شما همانی خواهید شد که خواهید کرد. اینطور نیست که اگر شما دو گرم تلاش کنی، 300 گرم برداری یا اگر 300 گرم تلاش کنی 2 یا 3 گرم برداری. این در مسائل حوزهی شخصی هم هست. فقط مسئلهی قوم و تمدن و جامعه نیست، بلکه در مسائل خصوصی و زندگی شخصی خود شما و ما هم هست. یک کسی میگوید شما بیزحمت بگو آیندهی من چه میشود؟ هیچ، آیندهی تو جملهی شرطی است. اگر «الف» پس آنگاه «ب»، اگر «ج» پس آنگاه «د». اگر اینطور عمل کنی برنامهریزی زندگی و کار و اقتصاد و تلاش و عبادت تو آنطور میشوی. اگر آنطور عمل کنی اینطور میشود. این یک نکته است. این یک قانون عام است. خدا هم نه با انقلاب اسلامی ایران نه با غیر ایران قوم و خویش نیست. میگوید این ضوابط الهی است و باید به آن عمل کنید. در دنیا به ازای تلاشهای مادی خود جواب میبینید. چه مؤمن و چه کافر باشید. فرق شما این است که اگر مؤمن تلاشهای صادقانه کند به او امدادهای غیبی هم میرسد. به کافر امداد غیبی نمیرسد و فقط همین قانون شماره یک خداوند که قوانین طبیعی است عمل میکند. آن هم سنتالله است. قوانینی که شما در فیزیک و شیمی میخوانید سنتالله است. منتها سنت الهی در عالم طبیعت است. یک سنتهایی هم در ماورالطبیعه است که عالم شهود نیست و عالم غیب است. غیب است یعنی اینکه حسی نیست. دیده نمیشود، بو ندارد، صدا ندارد، رنگ ندارد، ماده نیست اما میآید. گفتهاند اگر به خداوند مؤمن باشید در دنیا علاوه بر نتایج مادی عمل خود مثل کفار، نتایج بیشتری به شما خواهد رسید. چون شما همجهت با عالم حرکت میکنید. تمام جهان الیالله در حرکت است. اگر شما هم الیالله مؤمن باشید جهان به امر خدا به شما کمک میکند. جهان بیطرف نیست. یک مرتبه همین ابر و باد و باران و طوفان که طبق قواعد طبیعی الهی عمل میکند یک جاهایی هم قواعد ماورای طبیعی دخالت میکند. امام میگفت این هواپیماهای آمریکایی که به ایران و به طبس حمله کردند، طوفان صحرای طبس، شنها مأمور خدا بودند. یکی که مادی نگاه کند میگوید مأمور خدا بوده یعنی چه؟ یک طوفان طبیعی بوده است و ما آن را پیشبینی نکرده بودیم. در حالی که گفتند ما از یک سال قبل مطالعه میکردیم و پیشبینی میکردیم که وقتی میخواهیم به این منطقه بیاییم چه زمانی طوفان هست و چه زمانی طوفان نیست. تمام مطالعات را کرده بودیم. یک وقتی هم هست که طبق قانون طبیعی طوفان میشود که این الهی است. اگر طبق قوانین ماوراء الطبیعی هم بشود باز الهی است. هر دو الهی است. منتها نوع اول به مؤمن و کافر میرسد. جامعهی کافر اگر نظم داشته باشد، تلاش کند، کار علمی کند، دقیق باشد، نتیجهی دنیوی آن را میبیند. از شما دانشمندتر میشود، ثروتمندتر و قدرتمندتر میشود. اما یک قانون دومی هم وجود دارد و آن این است که اگر شما هم با ایمان به الله و با هدف الهی به سراغ فیزیک و شیمی و قوانین طبیعی بروید دو برابر و گاهی ده برابر نتیجه میگیرید. یعنی راهی که آنها صد سال رفتهاند را شما یک مرتبه در ده سال میروید. نور بر تاریکی غلبه میکند. تعداد شما کم است، «کم من فعت القلیله اما غلبة فعت کثیراً باذن الله...»، قانون طبیعی میگوید عدهی کم بر عدهی زیاد غلبه نمیکند. این هم قانون الهی است. اما یک قانون الهی دومی هم داریم که به اذن خدا غلبه میکند. قانون شماره یک خداوند این است که از دریا نمیتوانی عبور کنی مگر با کشتی باشد. اما در یک موارد خاص قانون شمارهی دوی خداوند است که در این موارد خاص طبیعت به نحو ماوراء الطبیعه کنار میرود و عقبنشینی میکند. این هم قانون دوم خداوند است که میگوید موسی بیا و با بنیاسرائیل عبور کن. حالا که عبور کردید دوباره به قانون یک بر میگردیم. فرعون و لشکر او طبق قانون طبیعی غرق بشود. طوفان صحرای طبس یا غیره را اگر مادی نگاه کنی فقط تفسیر مادی میکنی اما اگر یک نفر الهی نگاه کند میگوید تو ظاهر این را میبینی اما این مسائل یک باطنی هم دارد. هر دو را با هم ببین. راجع به ایران و راجع به هر کشوری که انقلاب میکند دو توهم و تصور غلط به وجود میآید. یا تحت تأثیر تبلیغات یا حسن ظن یا سوء ظن یا هر چیزی یک تصویر معکوس از آن طرف است. بعضی از میهمانان از دانشگاهیان و از کشورهای مختلف دنیا به اینجا میآیند و میگویند اصلاً تصویری که از ایران برای ما ساختهاند قابل مقایسه با این چیزی که میبینیم، نیست. یعنی درست خلاف این چیزی است که دوست ما گفت. مثلاً ما مکرر از کشورها و قارههای مختلف میهمان داشتهایم، دانشگاهیانی که به اینجا میآیند و جلسات مختلفی که در حوزههای فلسفی و فلسفههای مضاف و مباحث علوم با دوستان بحث میکنیم، بعضی از اینها میگویند ما فکر میکردیم در ایران سر هر کوچه چهار نفر با مسلسل ایستادهاند. به ما میگفتند وقتی به ایران میروید دیگر برگشت شما معلوم نیست. سر هر کوچهای یک عدهای شما را به رگبار و مسلسل میبندند. مثلاً یک میهمانی که این اواخر آمده بود گفت رفتهام خودم را هزار دلار بیمه کردهام و بعد به ایران آمدهام. چون به ما گفته بودند در تمام خیابانها و کوچه و پسکوچههای ایران درگیری مسلحانه است و همه همدیگر را میکشند. حالا اینرنت هم هست و ماهواره هم دارد ولی یک چنین تصویری را برای او ساختهاند. کسی داشتیم که به اینجا آمده بود با خودش غذا آورده بود. با خودش گفته بود من سه روز در آنجا سمینار دارم و فکر کرده بود اینجا قحطی است و مردم گشنه هستند و هیچ کس اینجا هیچ چیز ندارد و برای خودش دو، سه وعده غذا آورده بود. بعد به بازار و مغازهها رفت و گفت این همه میوه و غذا و خوراکی اینجا هست. در کشور ما یعنی فلان کشور اروپایی هندوانه و خربزه را قاچ قاچ میفروشند. اینجا چطور است؟ در کشور خود ما که فلان کشور اروپایی است نه اینقدر ارزان است و نه اینقدر زیاد است. مصرف برق و گاز و بنزین شما چقدر زیاد است و خانههایی که شما دارید با خانههایی که ما داریم تفاوت دارد. خانههای ما کوچک است. این یک تصویر است. یک تصویر هم تصویر کسانی مثل شما که بچه مسلمان هستید و از مذاهب مختلف اسلامی هستید و در ذهن شما بالاخره این هست که در ایران انقلاب اسلامی شده است. همین تعیری که الان برادر ما گفتند و اینکه ما الان توقع داریم یک مدینهی فاضلهی اسلامی صد درصد در همهی جهات ببینیم. این توهم هم غلط است. برای اینکه وقتی انقلاب میشود به این معنی نیست که کل کارها درست شده است. انقلاب شد یعنی این که راه اصلاح کشور باز شد. قبلاً بسته بود. یعنی تا رژیم پهلوی بود 60، 70 هزار مستشار از آمریکاییها و انگلیسیها و اسرائیلیها در اینجا حکومت میکرد. بر همه چیز هم حکومت میکردند. چنان چه الان در کشورهای بعضی از شما هنوز حکومت میکنند. اصلاً آنها اجازه نمیدادند اصلاح بشود. در بعضی کشورهای شما اگر شما بخواهی اصلاح بکنی یا سرکوب میشوی و یا سریع کودتا میکنند و اجازه نمیدهند. انقلاب اسلامی سال 57 قدرت خارجی و دیکتاتوری را حذف کرد و گفت ملت از این به بعد خودتان مسئولین را انتخاب کنید و در چهارچوب ارزشهای اسلامی شروع کنید و کشور را بسازید. حالا در این مدت تحریم بودهایم و هستیم، جنگ 8 ساله بر ما تحمیل شد، تروریزم وحشی که در کمترین کشوری در جهان در طول تاریخ بوده، 17 هزار نفر ترور شدند. از آدمهای معمولی در کوچه و خیابان تا نخستوزیر و رئیس جمهور ترور شدند و هنوز هم ادامه دارد. دانشمندهای هستهای را ترور کردند. باز شما میبینید آمریکا و انگلیس تهدید میکنند و میگویند چون ایران قوی شده ما باید مبارزات را تشدید کنیم. یکی اینکه میگویند نفوذ منطقهای ایران زیاد شده است. نفوذ منطقهای چه هست؟ نفوذ منطقهای به معنی همدردی و همراهی ملتهای منطقه است. نفوذ انقلاب اسلامی که مثل نفوذ آنها با ارتش و بمباران و تحریم و فساد نیست. نفوذ به معنی برادری است. یعنی وقتی برادران و خواهران ما در یمن، در سوریه، در عراق، در فلسطین، در لبنان و غیره دچار مشکل میشوند و مورد حمله قرار میگیرند و کشور آنها اشغال میشوند و از ما کمک میخواهند ما در حد توان خودمان که زیاد هم نیست کمک کردهایم و میکنیم. اسم این مداخله از نوع استعماری نیست. کمک برادر به برادر است. چنان چه عکس این هم بوده است. در زمان جنگ که صدام با ما 8 سال جنگید، دو هزار شهید افغانستانی داریم که در جبهههای ما شهید شدهاند که به خودش نمیگفت آنجا عراق است یا اینجا افغانستان است یا ایران است. در حالی که کشور خودش تحت اشغال بود. هم آنجا با روسها میجنگیدند و هم به اینجا میآمدند. من شنیدم طبق آمار بیش از دو هزار افغانستانی در جبهههای جنگ با صدام شهید شده است. اصلاً مسئلهی او خاک نبوده است. چون خاک او که ایران نبوده است. حالا قبلاً افغانستان و ایران یکی بودند. انگلیسها آمدند و اینها را جدا کردند. هر چه میکشیم از همین انگلیس فاسد میکشیم. چه شما که در هند و پاکستان و افغانستان هستید، چه در ایران و چه دوستانی که در کشورهای آفریقایی هستند. حالا نگاه نکنید که یال و کوپال انگلیس ریخته و دیگر چیزی نیست و یک کشور درجه دو و سه شده است. حالا آمریکا و صهیونیستها هستند. انگلیس خودش نمیتواند از خودش دفاع کند. ولی در قرن نوزده اینها بزرگترین جنایتکاران جهان بودند. من یادم باشد اول بحث خودم را با این نقشی که انگلیسها و غربیها در کشورهای شما و ما داشتند و اینکه غربیها جلوی پیشرفت ما را گرفتند و ما و شما را غارت کردند، شروع کنم. حالا میگویند یکی در منطقه قوی شده و ملتها با شما هستند و نفوذ پیدا کردید و باید ملتها را به ما بفروشید. ما پاکستانی داشتهایم که در جبههی جنگ با صدام شهید شده است. ما شهید ژاپنی داشتهایم. میدانید؟ ما شهید فرانسوی داریم که اینها از ملتهای دیگری بودند که مسلمان بودهاند. شیعه و سنی هم بودهاند. میگفتند چون انقلاب اسلامی پرچم اسلام را بالا برده و مورد حمله گرفته دفاع از جمهوری اسلامی دفاع از خودمان است. مثلاً شهیدی نداریم که از کشورهای دیگر بوده باشد و بگوید ایران به من چه مربوط است؟ نه، آمده و فداکاری کرده است. حالا هم ایران همینطور است. همین سوریه در جنگ 8 ساله تنها کشور عربی بود که نه به فلسطین خیانت کرد و اسرائیل را به رسمیت نشناخت و به جنبش مقاومت کمک کرد و در جنگ 8 ساله هم به ما کمک کرد. ما اصلاً موشک نداشتیم. زمان جنگ سوریه به ما موشک داد. همهی دنیا به صدام تسلیحات میدادند. حالا البته انتقاد به سوریه یا هر حکومت دیگری ممکن است وارد باشد. اما باید اصل مسئله روشن بشود و این مرزها برکنار بشود. حالا شما که میآیید طبیعتاً توقع دارید و میگویید با آن شعارها و با آن امام و با آن شهدا و با این اسلام و با این مکتب اهل بیت(ع) توقع نداریم به اینجا بیاییم و فلان برخورد را در دانشگاه ببینیم یا مثلاً سر مسائل اخلاقی موارد خلاف اخلاق ببینیم یا مسائل خلاف عدالت یا احکام ببینیم. بله، ما هم دوست داریم اینطور باشد. منتها واقعیت قضیه غیر از آرمان است. آرمان چیزی است که باید به آن برسی. واقعیت چیزی است که باید از آن عبور کنی و عبور از واقعیات سخت است و آسان نیست. همه باید کمک کنیم. اما نباید مغرور شد که بگوییم چون ما در یک جاهایی پیشرفت کردهایم و هدف ما حق بوده این اشکالات را نداریم یا بگوییم داریم و همین هست و یا اینکه بگوییم اینها اصلاً اشکال نیست و خوب است. نهخیر، باید ضعفهای خود را بپذیریم. در همهی جوامع ضعفهای زیادی است. در جامعهی شما و کشور شما و شهر شما مگر نیست؟ همه جا هست. منتها صحبت شما این است و حق هم هست که میگویید ما اینجا توقع نداریم اینطور باشد. میگویید کشور من دست یک حکومتی است که هم دیکتاتور است و هم سکولار است و هم وابسته به غرب است و انقلابی نشده است ولی ما اینجا توقع نداریم. خوب است و درست میگویید. ما هم توقع نداریم. نقاط مثبت را باید دید. پیشرفتهای خیلی عظیمی با این همه دشمن شده است. خیلی کارهای بزرگی انجام شده است. اسلام نمیگوید یک جامعهی صفر یا صد، بلکه میگوید صفر تا صد. ببینید صفر یا صد یعنی یا بد یا خوب صد درصد باشد. این شدنی نیست. باید واقعبین باشی. اما صفر تا صد 99 پله است. ممکن است ما در بعضی از جاها روی پلهی هفتادم باشد، در بعضی جاها پلهی بیستم هستیم، در بعضی جاها پلهی نودم هستیم و در بعضی جاها هم پلهی اول هستیم. باید سعی کنیم این مشکلات را حل کنیم. اسلام قانونی به نام امر به معروف و نهی از منکر گذاشته است. نظارت، انتقاد، پیشنهاد. نهی از منکر یعنی نه و به معنی اعتراض است. امر به معروف یعنی حالا که آن نه، پس چه چیزی آری؟ یعنی انتقاد و پیشنهاد. هیچ جامعهای حتی اگر خیلی پیشرفتهتر از این باشد باز بینیاز از انتقاد و اعتراض و بالاتر رفتن نیست. این مراتب باید طی بشود. راجع به وضعیت تأثیر غرب و به خصوص انگلیسها در قرن نوزده در عقب نگه داشتن ما و شما صحبتی بکنم و آن را به عنوان مقدمه شروع بکنم و بعد به سوالات دوستان پاسخ بدهم. مهم این است که به تناسب هر مرحلهای از پیشرفت ابزار استعمار، تجربههای انباشته، دانش غارتگری که چطور با کمترین هزینه بیشترین منافع برداشته بشود، شیوههای اینها پیشرفت و تغییر میکند. گاهی کاری میکنند که شما اصلاً احساس نمیکنی که غارت میشوی و مکیده و تحقیر میشوی. یعنی از تحقیر لذت می بری یا متوجه آن نمیشوی. همین اخیر من در آفریقای جنوبی، در ژوهانسبورگ و کیپتاون و یکی دو شهر دیگر بودم، در آنجا دعوت بودم و جلساتی با اهل علم و با مسلمانان و غیر مسلمانان داشتیم. اصلاً آنجا مسیحیت با شمشیر استعمار رفته و اسلام بدون هیچ درگیری و جنگ و خشونتی وارد شده است. از حدود یکی، دو قرن قبل که اسپانیاییها و پرتغالیها و بعد هلندیها و همینطور انگلیسیها و فرانسویها به کل جهان اسلام هجوم آوردند، از مالزی و اندونزی، از مالاییها، از علمای مجاهد مسلمان که آنها با اینها میجنگیدند و مقاومت میکردند اسیر و برده میگرفتند. همینطور کسانی که در هند علیه اینها جهاد کردند و اینها را به عنوان تبعیدی و اسیری و برده به آفریقای جنوبی میآوردند. از جمله به همین کیپتاون به شکل تبعید میآوردند و مدام هم اینها را قلع و قمع میکردند و میکشتند و در فشار سنگین بودند ولی اینها توانستند اسلام را در این منطقه گسترش بدهند تا الان که شما چند میلیون مسلمان در خود آفریقای جنوبی میبینید. علاوه بر مالایی تبارها در شرق آسیا و هندی تبارها که اینها به عنوان اسیر یا برده یا تبعیدی توسط همین غربیها و اروپاییها به آنجا آورده شده بودند، یک جنبش اسلامی آفریقایی تبار در آفریقای جنوبی و جنوب آفریقا به طور کلی به وجود آمد. قیام بردگان، نهضتهای ضد استعماری به وجود آمد. در همین آفریقای جنوبی که الان به عنوان اروپای آفریقا شناخته میشود و چون خود استعمارگران میخواستند بیایند و در آنجا زندگی کنند، مثل استرالیا در افریقای جنوبی هم که آن را اروپای آفریقا نامیدند سرمایهگذاری کردند و مناطق اشرافی و مرفهی ساختند و به عنوان توریزم جهانی هم روی همانها تبلیغات میکنند. ولی وقتی شما به همین آفریقای جنوبی میروید میبینید که بین 12 تا 15 میلیون زاغهنشین در حلبیآباد هستند که من چند بار میخواستم وارد اینها بشوم و دوستان خود ما و اهالی آنجا میگفتند خطرناک است و امنیتی وجود ندارد. ولی در عین حال من رفتم و گفتم من خطرناکتر هستم. ریسکپذیری کردیم و رفتیم و داخل خانههای کوچک اینها شدیم که واقعاً به اندازهی یک دستشویی و به همان کثافت بود. میلیونها نفر وسط حلبیها زندگی میکنند. اسمش هم این است که بردهداری نیست ولی مگر بردهداری چیست؟ برده یعنی کسی که کار میکند و منافع کمی دارد و استقلالی ندارد و وابسته است. نظام بردگی غربی اینطور بوده است. اسلام آمد و بردهداری را برانداخت. 7 نوع بردهداری رایج در شرق و غرب عالم، از ایران تا روم و چین و آفریقا و اروپا را ممنوع کرد. تنها نوعی که باقی ماند و قابل منع نبود بحث اسرای جنگی بود که آنجا هم مدام از حقوق بردگان بحث کرد. شما در فقه اسلام و شیعه چیزی به نام کتاب رق یعنی کتاب بردگی ندارید بلکه کتاب عتق است. عتق به معنی آزادسازی است. بنا را بر آزادسازی و تعلیم و تربیت و تأمین حقوق بردگان و اسرا قرار داد و اینکه حتی وقتی گناه میکنید کفارهی آن آزادسازی برده است و به هر شکلی به عنوان یک عبادت و یک جهاد بزرگ مسئلهی آزادی بردگان بود. اصلاً این بردهداریهایی که در فیلمها میبینید مخصوص غربیها بود. نظام اسلامی، نظام مبارزه با بردگی و احیای حقوق بردگان بود و در حل بخش مهمی از این مسئله و مشکلات نقش مهمی داشت. استعمار جدید اینطور است که میآید و در آفریقای جنوبی یک فضای توریستی درست میکند. میگویند آفریقایی که به حکومت اینها تن داده چه شد. نمیدانند چند خیابان، چند محله، چند کیلومتر آن طرفتر میلیونها نفر مثل کرم در این حلبیآبادها زندگی میکنند. وقتی که ما رفتیم با اینها صحبت بکنیم رسماً میگفت من گرسنه هستم. شما برای عکس گرفتن از حلبیهای او باید یک پولی به او بدهی. اینقدر نیازمند و گرفتار بودند. دو، سه میلیون گرفتار بیماری ایدز هستند. آمریکاییها و اروپاییهای سلاحهای میکروبی خود را روی این آفریقاییهای بیچاره و امثال اینها امتحان میکنند. این بیماریهای مختلف از ایدز تا ابولا آنجا به وجود میآید. بعد به موزهی «آپارتاید» در خود ژوهانسبورگ یا کیپتاون میروی و میبینی آن بخش مربوط به آپارتاید تقریباً چیزی ندارد. اصلاً بخشی از سالن کلاً خالی بود. پرسیدیم اینها کجاست؟ گفت بردند و نگذاشتند باشد. یعنی خود حاکمیتهای پشت پرده که همچنان نظام سرمایهداری سفیدپوستهای غربی است و کمتر از ده درصد هستند ولی بیش از 90 یا 95 درصد ثروت در دست آنها انباشته شده، حتی اجازه ندادهاند این واقعیت در بزرگترین قربانی آپارتاید در جهان که از جمله همین آفریقای جنوبی بود باقی بماند. رسماً تا قبل از انقلاب ما مینوشتند ورود سگها و سیاهان ممنوع است. اینها را برداشتهاند و در موزهی آپارتاید نیست. بچههای نسل جدید اینها این قضایا را نمیدانند. پدربزرگها و پدران اینها خودشان قربانی نظام تحقیرآمیز و غارت و بردگی و خشونتهای انگلیسیها و بقیهی اروپاییها بودند ولی بچهها حتی وقتی به موزه میروند اثری از این قضایا نمیبینند. آنجا هم محاسبه میکنند که وقتی اروپاییها و سفیدپوستها به اینجا آمدند ماشین آوردند، صنعت آوردند، راهآهن آوردند. مثل همین که در ایران میگویند وقتی انگلیسها پهلوی را آوردند رضا خان چه کرد. ولی نمیگویند اتفاقی که آنجا افتاد همین جا هم افتاد. آنچه که ساختند هم برای منافع خودشان بود و جایی که میخواستند بیشتر غارت کنند، میخواستند بیایند ساکن بشوند و زندگی بکنند. یک بچهی نسل جدید اینها را میبیند و آنها را نمیبیند. شما تاریخ را ببینید. اگر بخواهید شیوههای مختلف استعمار را ببینید، چون اکثر شما از هند و این مناطق هستید، حالا بعضی دوستان از آفریقا و جاهای دیگر هم هستند، همین نمونهای که عرض کردم را توجه کنید. همین انگلیسها که هم هند و هم آفریقا و هم آسیای جنوب شرقی و هم در ایران نقش غارت و جنایت داشتند و با پز روشنفکری و انتلکتوئلی هم بود. از وقتی که شورشهای ضد استعماری در قارهی آمریکا علیه اینها زیاد شد و کم کم اسپانیاییها و فرانسویها و انگلیسیها مجبور به درگیریهای داخلی با هم و عقبنشینی در برابر آن شورشها بودند، اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده که یک مرحلهای از اینها تمام میشود، علت هم این است که هم جنبش مقاومت در آنجا شدید میشود و هم خود اینها در جنگ با همدیگر را داغان میکنند و هم انگلیسیهای غارتگر اروپا اعلام استقلال و جدایی از انگلیس میکنند و میگویند خود ما در اینجا ارباب مستقل میشویم و اسم آن را هم انقلاب آمریکا گذاشتهاند. اسم آن را جنگ استقلال آمریکا گذاشتهاند. اصلاً صحبت نه از انقلاب است و نه از استقلال است. غارتگران غربی انگلیسی که در آمریکا به نیابت از سلطنت انگلستان آنجا را غارت میکردند و باید سهم خودشان را بر میداشتند و اغلب آن را به لندن میدادند، گفتند ما دیگر این را به لندن نمیدهیم و خودمان اینجا ارباب مستقل میشویم. اینها نه انقلاب است و نه استقلال است. استقلال اربابهای محلی از ارباب اصلی بود و استقلال مردم نبود. ولی شما در تاریخ اینها را تحت عنوانهای مترقی، انقلاب آمریکا، جنگ استقلال آمریکا میبینید. در حالی که استعمار و شیوهی استعمارگران و خود استعمارگران یک مقدار جابجا شدند و تغییر کردند. 50، 60 در اینجا هست که رقبای انگلیس هر کدام به یک دلایلی ضعیف میشوند. اسپانیا و هلندیها و پرتغالیها اینطور میشوند. در فرانسه هم هم انقلاب فرانسه اتفاق میافتد و هم شکست ناپلئون در مناطق مختلف صورت میگیرد و خشونتهای انقلاب فرانسه که 25، 26 سال جنگهای داخلی و درگیری و قتل عام بود و کل اروپا در آتش استعمارگری پس از انقلاب فرانسه میسوزد. به شکل انقلابی و با شیوهی جدید میآید ولی همان منافع و همان اهداف را دارد. بعد که ناپلئون فرانسه شکست میخورد تقریباً 50، 60 سالی انگلیس قدرت اول بلامنازعه در اروپا و در استعمار جهانی میشود. در قرن نوزده ابرقدرت شده است. این انگلیسِ الان را نگاه نکنید. الان یک قدرت درجه دو و از جهاتی درجه سه هست و خودش مستقلاً هیچ کاری نمیتواند بکند. انگلیس و فرانسهی الان با انگلیس و فرانسهی قرن هجده و نوزده فرق میکنند. اینها از بعد از جنگهای داخل اروپا، جنگ اول و دوم بینالملل خیلی ضعیف شدند. این هم که میگویند به فلان جا استقلال دادیم، در آفریقا و هند و شرق آسیا و آمریکا به فلان جا استقلال دادیم همه عقبنشینیهای از سر ضعف بود و اصلاً نمیتوانستند این جاها را نگه دارند و خودشان هم داشتند دچار فروپاشی میشدند. اسم آن را اعطای استقلال گذاشتند و با شیوههای دیگر نفوذ خودشان را غالباً حفظ کردند. چنان که در جهان عرب همین کشورهای خلیج فارس هیچ اتفاق جدی در سطح حکومت و جامعه و رسانهها نمیافتد الا اینکه قبلاً آمریکاییها و انگلیسیها در مورد آن تصمیم گرفته باشند و اجازه داده باشند که چه کسی بیاید و چه کسی برود و چه بگوید و چه نگوید. همهی اینها تحت کنترل است و ظاهرش هم این است که همهی اینها مستقل هستند. در همین پاکستان، در هند قدرت واقعی در دست کیست؟ چند نفر هستند؟ سران چند حزب که بچههای آنها عمدتاً در انگلیس درس خواندهاند و بزرگ شدهاند و این اتفاقات میافتد. الان در کشور خود ما این مشکل هست. الان بچههای یک عده یا حتی خانوادههای عدهای در آمریکا و کانادا و انگلیس زندگی میکنند و این آقا اینجا مثلاً تصمیمگیر اقتصادی یا بانکی یا مسائلی از این قبیل است و تحت عنوان توسعه و روشنفکری کار میکند. یعنی شیوهی جدید این است که آدمهایی را تربیت کنی، فرهنگی را بسازی که خودشان کار شما را بکنند و منافع شما را پیش ببرند. از نژاد خودشان و با زبان خودشان کارهایی را بکنند که شما باید به زور جنگ انجام میدادید. به عبارتی دیگر، در قرن بیستم، اواخر قرن نوزده از نقاطی که مجبور میشدند ظاهراً عقبنشینی بکنند، به خصوص بعد از جنگهای بینالملل اول و دوم و در این 50، 60 سال گذشته همه جا شیوهی استعمار جدید و تازه بشود، بهرهکشی از بازارها ادامه پیدا بکند، بر امور اساسی استراتژیک این کشورها کاملاً مسلط باشند، بیسر و صدا مدیریت بکنند، اگر مستقیم نشد با واسطهی بومی، این کار را بکنند. تجازت و اقتصاد و نظام دانشگاهی و رسانهها و نخبگان آنها را به خودشان وابسته نگه دارند. به آنها برسند. حالا غرب حاکم نباشد ولی غربزدهها حاکم باشند و همان مسیر را پیش ببرند. امپریالیزم تجاری تحت عنوان تجارت آزاد، سلطهی نامرئی تحت عنوان جهانیسازی و از این قبیل پیش برود. یعنی یک امپریالیزم غیر رسمی و اعلام نشده که گرههای کوری در حوزهی امتیازات بازرگانی و در حوزهی علمی و تکنولوژی، رسانهای و آموزشی ایجاد بشود و برای کالاهای صنعتی خودشان به این بازارها دسترسی داشته باشند و مسلط باشند و نظام بانکی و گمرک آنها را کنترل کنند، مراقب باشند که رقبای داخلی تولید داخلی در این کشورها را فعال نکنند، منابع خام و محصولات دیگر و کار ارزان که بردهداری مدرن است و از این کشورها در نظام امپریالیزم اقتصادی خودشان بهره ببرند و دیگر لازم نباشد هزینههای اداری و اجرایی برای حکمرانی را بپردازند و یا اینکه مجبور باشند بر سر هر خیابانی تانک بگذارند و نیروهای خودشان را که دیگر هم ندارند وارد عمل بکنند. هر جا هم درگیری شد خود اینها را به جان هم بیندازند. یا از طریق حکومتهای وابسته و از طریق نخبگان و روشنفکران وابسته، تصمیمسازان و تصمیمگیران که حالا بعضی از این وابستهها یک طیف هستند. از جاسوس رسمی حقوقبگیر تا آدمهای ضعیفالنفس و ضعیفالعقل که اساساً قدرت و جرئت اندیشیدن مستقل را ندارند و معتقد هستند آب خوردن ما هم به دست آنها حل میشود و باید حل بشود و آنها هم میخواهند حل کنند. یک چنین موجوداتی را یا به طور مستقیم و یا به طور غیر مستقیم تربیت میکنند. یا از راه دور یا از راه نزدیک، یا به شکل کنترل از راه دور و یا به شکل کنترل از نزدیک اینها را تربیت میکنند. مناسبات اقتصادی و تجارت، ستون فقرات کشورهای تحت استعمار را وابسته به خودشان نگه میدارند و میگویند همهی اینها باید به ما تکیه کنند. گلوگاهها در اختیار آنها باشد. بمباران رسانهای و تبلیغاتی بکنند. هم در داخل افکار عمومی آنها را کنترل کنند و هم در سطح جهان و بینالملل فشار ایجاد کنند. یک بخشی از پروژه از جنگ و توپ و تانک و نیروی دریایی و بمب اتمی است و یک بخشی از پروژه بحث فضای رسانهای است که امروز ماهواره و فضای مجازی است. شما میدانید ارتش آمریکا، ارتش انگلیس، ارتش اسرائیل رسماً تیپها و لشکرهای رسانهای دارند که با یونیفورم نظامی صبح تا شب پای این کامپیوترها و دستگاههای تولید محتوا برای رسانهها نشستهاند و بعد اینها را به نیروهای دیگر میدهند تا به زبان کشور هدف ترجمه کنند. همه چیز برنامهریزی شده است. یکی از آقایانی که اطلاع داشت، معاون علمی دولت در یک جلسهای میگفت تا الان بیش از 200 و خردهای که جایزهی نوبل گرفتهاند همه یهودی و با گرایش صهیونیست هستند. در حالی که از کل مسلمانها با این همه دانشمندی که در غرب و شرق دارند 10، 20 نفر این جایزه را گرفتهاند. یعنی کاملاً علم را سیاسی میکنند، ورزش را سیاسی میکنند، سینما را سیاسی کردهاند، نفت را سیاسی کردهاند. از آن طرف همه چیز سیاسی است. اما نوبت به این طرف که میرسد و میخواهد مقابل به مثل کند و مقاومت کند میگویند نفت را سیاسی نکنید، ورزش را سیاسی نکنید، علم را سیاسی نکنید. دقیقاً این بازیها به شکلهای مختلف ادامه دارد. یک بخشی از این پروژه هم مذاکره است. معاده است. بستن قراردادهایی که منافع آنها شفاف و قاطع تعریف میشود، اما مسئولیتها و محدودیتهای آنها یعنی منافع طرف ما و ملتهای مظلوم یا مشروط است یا بسیار مبهم است و قابل انواع تفسیرها است. آن طرف هم که ارتش و نیروهای نظامی خود را آماده کرده است. ترکیب این حکومت بر اقتصاد کشورها و سیاست و دیپلماسی و مذاکره و قرارداد و نظامیگری و رسانه و استفاده از نخبگان وابسته در داخل، حالا چه وابستهی مادی که رسماً جاسوس هستند و نفوذ میکنند، چه وابستگان فکری که قلب و قبلهی آنها آن طرف است و معتقد هستند ما نمیتوانیم. جاسوس رسمی نیستند اما عملاً تفاوتی با او ندارند و نتیجهی کار آنها هم تفاوتی با آنها ندارد. جالب است که اینها حتی همان موقع این قضیه را به عنوان اینکه ما استعمار میکنیم مطرح نمیکردند. حتی طلبکار شده بودند. این «رادیا کیپلین» یک آدمی است که خودش در هند و در بمبئی متولد شده است. از خانوادههای غارتگران انگلیسی در آنجا هست. شاعر، هنرمند، روزنامهنگار، روشنفکر است. یک شعری دارد که مشهور است و آقای «دان نارو» هم شعر او را نقل کرده است. اگر کسی میخواهد دقیقاً بفهمد اینها در قرن نوزده بعد از آن همه جنایت و قتل عام منت میگذاشتند باید این را ببینند. این آدم سردبیر یک روزنامهای بود که در لاهور منتشر میشد. لاهور آن موقع هنوز جزو هند بود و جزو پاکستان نبود. داستان کوتاه مینویسد، شاعر و روشنفکر است و از روی بعضی از کتابهای او هم این اواخر چند فیلم ساختهاند. یک مسئلهای را تحت عنوان بار سنگین مسئولیت نژاد سفید اروپایی مطرح میکند و رسماً از استکبار و امپریالیزم و غارتگری دفاع روشنفکر میکند و میگوید این وظیفهی انگلیس و وظیفهی ماست که بومیان عقبمانده در سراسر جهان را متمدن کنیم. این وظیفه خیلی سنگین و سخت است ولی چه کنیم، هر چند ناخوشایند است ولی ما باید این فداکاری را بکنیم. برای هندیها و آفریقاییها و آمریکای لاتین این کار را بکنیم. این در حالی است که اینها داشتند از آنها بهرهکشی میکردند. بردهگیری و بردهداری میکردند. تمدنهایی را در آمریکای لاتین و در آسیا نابود کردند. به هیچ کدام از حقوق اولیهی مدنی و انسانی اینها رحم نکردند. گداها و دزدهای خودشان را به این کشورها آوردند و ثروتمند و سرمایهدار کردند و مردم این کشورها همه فقیر و گرسنه شدند. هنوز هم گرسنه هستند. شما همین هندی که میگوید توسعهیافته است را ببینید که همین الان میلیونها نفر کنار خیابانها زندگی میکنند و حتی دستشویی ندارند. نهضت دستشوییسازی را راه انداختند. گفتند باید 200 میلیون دلار خرج کنیم چون دستشویی نیست. میلیونها آدم گرسنه در آفریقا و هند و کشورهای دیگر هستند و اسم آن را هم با چهار ساختمان و سه خیابان توریستی گذاشتهاند که اینها را متمدن کردهایم. اگر چند جا چهار کارخانه یا جاده و بندری ایجاد کردهاند برای خودشان بوده که میخواستند در آنجا ساکن بشوند یا میخواستند از طریق آن بندر و راهآهن و فرودگاه مسلط بشوند و نفوذ کنند و بیشتر غارت بکنند. اولویت آنها منافع مردم این کشورها نبوده است. مثل بعضی جادهها یا خط راهآهنی که رضاخان ساخت. البته همهی اینها از قبل و از زمان قاجار شروع شده است. شما ببینید اولین خط راهآهن در زمان ناصرالدین شاه به راه افتاده است. سینما زمان ناصرالدین شاه وارد شده است. این چیزهایی است که به عنوان تجدد میدانند. هر چه جاده در زمان رضاخان در ایران ساخته شده یا در شمال بوده برای زمینهایی که رضاخان غارت کرد و چپاول کرد و بزرگترین زمیندار ایران شد که روزی سیصد هزار کارگر در آن زمان با آن جمعیت ایران در زمینهای شخصی غارتشدهی او کار میکردند، یا راهآهن و جادهای بود که انگلیسها میخواستند مستعمرات خودشان را کنترل کنند. مثلاً از خانقین عراق به افغانستان یعنی شرق تا غرب جادههایی بسازند که به درد آنها میخورد. با پول ملت ما هم بود. راهآهنی که از جنوب به شمال ساختند، فقط از مسیرهای خاص گذشت و اصلاً از شهرها نگذشت و ربطی به اقتصاد ایران نداشت و نیاز مردم ایران نبود. کل خرج آن را هم مردم ایران دادند. انگلیس گفت من پولی نمیدهم و تو باید از مردم خودت مالیات بگیری و خرج کنی و این خط آهن را بسازی که برای جنگ لازم است. گفتند ما میخواهیم با روسها علیه آلمانها بجنگیم و به این نیاز داریم. و الا حقوق مردم و گرسنگی اینها به شدت باقی ماند و بیشتر شد. شکل بردهداری عوض شده ولی تمام نشده است. مستعمرهسازیهای مستقیم دیگر خیلی مقرون به صرفه نبود در حالی که از آن هم دست برنداشتند. این جنگها و کارهایی که هنوز میکنند را ببینید. غارت اقتصادی میکنند و بعد هم میگویند ما به اینها لطف کردیم. میگویند ما کل جهان را به توسعه رساندیم و خود اینها را هم توسعهیافته میکنیم و اینها در حال توسعه هستند. شما ببینید رهبران اصلی و ایدئولوگهای لیبرالیزم، کسی مثل «جان استوارت میل» که پدر لیبرالیزم و پدر جامعهی مدنی است و از پدران جامعهی مدنی و دموکراسی و قراردادهای اجتماعی لیبرال است، از اولین ایدئولوگهای این جریان است کتابی به نام «مستعمرات و مستعمرهسازی» دارد. «کلونیها و کلونیسازی» در حوزهی اقتصاد سیاسی است. به عبارت او دقت بکنید. ایشان در نیمهی قرن نوزده و وسط قرن نوزده این را نوشته است. یک عالم بحث میکند و بعد جمعبندی او این است که میگوید استعمار مزایای بسیاری دارد. یک آقای انگلیسی این را میگوید، روشنفکر و اقتصاددان و فیلسوف و لیبرال و از پدران اصالت سود و اصالت لذت، از پدران مدرنیته این را میگوید که اگر بخواهید مزایای استعمار را درک کنید و ارزش این کاری که ارتش انگلیس در جاهای مختلف انجام میدهد را بفهمید رابطهی آن را نه با یک کشور بلکه با کل منافع اقتصادی کل بشر و جهان و نژاد انسان باید بررسی کنید. نیروی کار و سرمایه را از کشورهای قدیم به کشورهای جدید، یعنی از جاهایی که توان تولید کم است به جاهایی که توان تولید بیشتر است برود. درست است که این ملتها نابود میشوند، این ملتها استعمار میشوند، فقیر و بیچاره میشوند، اما به این فکر کنید که بازدهی کلی نیروی کار و سرمایهی جهانی روی هم رفته چقدر بالا میرود. جهان توسعه پیدا میکند و ثروت مشترک جهان قدیم و جدید بالا میرود. حالا مشترک بین چه کسی است؟ مشترک بین خود شماست. اگر مشترک بین همهی ملتها بود که باعث پیشرفت بشر میشد. این پیشرفت بشر نیست بلکه پسرفت اکثر بشر و پیشرفت اقل غارتگر است. حالا به عبارت «جان استورات میل» دقت کنید. در اوج استعمار و جنایات انگلیس از این استعمار حمایت میکند. از این استعمار در آفریقا، در آمریکا، در استرالیا و جاهای مختلف حمایت میکند. جمعبندی او این است که میگوید جای هیچ درنگ و تأملی نیست که استعمار در وضعیت فعلی جهان بهترین کاری است که یک کشور قوی میتواند انجام بدهد و این در کل به نفع بشریت است. این ایدئولوگ لیبرالیزم روشنفکری است. به این شکل شروع کردند. فلسفه نوشتند. تئوریپردازی کردند. گفتند ما داریم کمک میکنیم که ملتهای دیگر متمدن بشوند. سفیدپوست غرب اروپا، به خصوص انگلیسها گفتند ما بهترین فرهنگ و مذهب را داریم و وظیفه داریم به مردم غیر سفید در سراسر جهان که اکثریت جهان هستند به خاطر خیر خودشان یک ویژگیهایی را به آنها منتقل کنیم و اگر هم قبول نکردند به زور به آنها تحمیل کنیم و آنها را وادار کنیم که پیشرفت کنند. این به خیر آنهاست. خودشان شعور ندارند و خیر خودشان را نمیفهمند. این عنوان، بار مسئولیت سنگین انسان نژاد سفید اروپایی در برابر کل جهان شد. برای آن شعر نوشتند، برای آن جامعهشناسی تئوریزه کردند، حالا برای آن فیلم میسازند، خیلی روشنفکرانه شعر ساختند که ای انسان سفید اروپایی غربی بار مسئولیت جهانی خود را به عهده بگیرد. نکند که به کمتر از آن تن بدهی. لازم نیست زیاد در این کشورها در سطح جهان شعار آزادی یا شعار استقلال بدهی یا بپذیری. آنجا خیلی صحبت از حقوق نکن. اینها بهانهای برای فرار از مسئولیت پیشرفت جهان است که میخواهی خستگی خودت را مخفی کنی. این ملتهای ترشروی عصبانی حسودِ ساکت تو را و خدایان تو را خواهند شناخت و باور خواهند کرد. تو خیلی به قضاوت اینها فکر نکن. به این فکر نکن که اینها چطور قضاوت و داوری میکنند یا مقاومت میکنند بلکه کار خود را بکن. اینها با همین ادبیات جلو آمدند. این آدم بچهی یکی از این غارتگرها هست که در هند یعنی در مستعمرهی بریتانیا متولد شده است. قبل از قرن نوزده مستعمرات خود در قارهی آمریکا که بیشترین مستعمرهی انگلیس هم اول آنجا بود کم کم از دست دادند. چون انگلیسیهایی که مقیم آنجا بودند مستقل شدند و گفتند ما دیگر با لندن کاری نداریم و خودمان تنها میخوریم و سهم شما را هم خودمان میخوریم. لذا انگلیس که منافع خود که در قارهی آمریکا بود و آنها را از دست داده بود و تا حدودی ضعیف شده بود و اختلافات داخلی داشتند مجبور شد نوک پیکان غارتگری را به شرق و به سمت هند بیاورد و آنجا را به عنوان اصلیترین مستعمرهی خودش قرار بدهد. اول به شکل اقتصاد بود که ما میخواهیم اقتصاد شما را علمی کنیم و کشور را آباد کنیم. کمپانی هند شرقی اول هلند و بعد انگلیسها و در قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم اول نفوذ تجاری و اقتصادی بود، کم کم نفوذ سیاسی و فرهنگی شد و بعد نفوذ و غارت و حمله و اشغال نظامی و تسلط عملی کامل بر هند بود. در بقیهی جاها هم همینطور عمل کردند. بزرگترین تمدن اسلامی و علمی در هند که نزدیک به پانصد سال، یعنی پنج قرن بر هند حاکم بود و تمدن پیشرفتهی اسلامی ایرانی بود که زبان رسمی آن زبان فارسی بود و تا همین صد و خردهای سال پیش هم بود که انگلیسها از آن به بعد زبان فارسی را حذف و نابود کردند و زبان انگلیسی را الزامی و اجباری کردند. نه فقط در آنجا بلکه در خود ایران هم همینطور شد که تا همین الان هم زبان اجباری است. تیموریان هند، گورکانیان، مسلمانان که تا نیمهی قرن هجده با قدرت بر کل شبه جزیرهی هند یک تمدن آزاد و آباد و پیشرفتهی اسلامی داشتند و با زبان فارسی حرف میزدند کم کم تجزیه شدند و اختلافات داخلی پیش آمد و چند ایالت پراکنده شد. اول که انگلیسها به هند آمدند کمپانی هند شرقی بعضی از ایالتها را که کوچکتر بودند و کنار دریاها بودند را به زور گرفت. ولی با بیشتر اینها مذاکره کرد و قرارداد بست. مثل همین برجام ما شد. پیمانهای به اصطلاح راهبردی بست که منافع آنها مشخص و منابع این طرف روی هوا بود. قراردادهای ظالمانه، پیمانهای استراتژیک، یک جاهایی خودشان مستقیم میآمدند و یک جاهایی هم برای اینکه ملت عصبانی نشوند و تحریک نشوند و مقاومت جدی نکنند از خود آنها آدمهایی را شناسایی میکردند و وابسته میکردند که از اینها مزد میگرفتند و برای اینها کار میکردند ولی پوست آنها تیره بود و نژاد هندی داشتند. بعد از خود اینها برای اشغال و غارت هند و نقاط دیگر سرباز گرفتند. از خود هندیها سرباز گرفتند. آنچه که به نام «سپویز» مطرح است همان سپاه است. کلمهی سپاه فارسی است. چون در هند ادبیات رسمی، ادبیات فارسی بود. ادبیات علمی و مدنی قرنها زبان فارسی بود. «سپویز» به معنی همین سپاهیان است. اینها سربازهای هندی بودند که انگلیسها اینها را گرفتند و برای خودشان استخدام کردند و تا اوایل قرن نوزده به دست خود اینها کم کم هند را منطقه به منطقه اشغال کردند و جلو رفتند. بعضی جاها هم با قرارداد و نفوذ و همینطور به لحاظ اقتصادی و فرهنگی و نظامی گام به گام جلو رفتند. اول غیر مستقیم بر مناطقی مسلط شدند. یک جاهایی هم دیگر حملهی نظامی کرد. یعنی همان نیمهی اول قرن نوزده و زمانی که تازه نیمهی دوم شروع شده کمپانی هند شرقی در شمال هند رسماً با نیروهای نظامی انگلیسی و هندی حمله کرد و یکی از مناطقی که در دست مسلمانان امپراطوری اسلامی ایرانی تیموریان باقی مانده بود را گرفتند. چون گفتند اینها دارند از هم میپاشند و باید بزنیم و معطلی کافی است و باید وارد عملیات فیزیکی بشویم. اتفاقاً همان جا هم شورش و مقاومت داخل خود ارتش هندیهای تحت امر انگلیسها شروع شد. چون دیگر آنجا همه فهمیدند که قضیه اشغال و غارت هند است و مسئلهی پیشرفت هند و این حرفها نیست. از بین خود ارتش مزدور انگلیسیها مقاومت و درگیری شروع شد. البته آنها این شورش را سرکوب کردند ولی باز همین را هم تحریف کردند. به جای اینکه بگویند ما خواستیم هند را غارت کنیم و سربازان هندی جلوی ما مقاومت کردند و به خصوص مسلمانان و امثال «تیپ السلطان» هم مقاومت کردند، آمدند و اعلام کردند و گفتند ما تحقیقات دانشگاهی کردهایم. مثلاً دانشگاه «رادجرز» ما به اینجا آمده و تحقیق کرده تا بداند چه شده که هندیها شورش کردهاند. بعد گفتند ممکن است یک سری بدرفتاریهای جزئی انباشته شدهی غیر سیستماتیک صورت گرفته باشد که آن قیام بزرگ 1857 هندیها علیه انگلیسیها را رقم زده باشد اما واقعیت قضیه این بوده که چون ما به آنجا آمدیم و نظام «کاست» هندی را زیر سوال بردیم و بحثهای حقوق بشری مطرح کردیم، اینها برای اینکه بر سر سنن و آداب هندی خودشان تعصب داشتند درگیر شدند. یعنی هندوها و مسلمانها درگیر شدند. طبقههای آن گروههای مؤکداً تنظیمیافتهی سنتی آنها به هم میخورد و برای همین درگیر شدند. یا مبلغهای ما آمده بودند که اینها را مسیحی کنند و اینها عصبانی شدند و مقاومت نشان دادند. حتی گفتند علت این شورشها این بوده که ما این تفنگهای جدید را به آنها دادهایم و گفتهایم روغنکاری کنید و اینها باید از روغن گاو یا خوک استفاده میکردند. مسلمانها روغن خوک را نجس میدانستند و هندوها هم روغن گاو را حرام میدانستند و میگفتند گوشت گاو حرام است و لذا اینها به خاطر اینکه سلاحها با روغن گاو یا خوک تمیز شده شورش کردهاند. از آن طرف هم آتش زیر خاکستری بوده و این شاهزادههای قدیمی که داشتند قدرت خود را از دست میدادند عصبانی بودند و همهی اینها روی هم جمع شده و این شورش اتفاق افتاده است. گفتند اسم این هم تحقیقات علمی است. هرگز نگفتند که ما به اینجا آمدیم و پدر اینها را در آوردیم و پوست اینها را کنیدم و اینها را برده کردیم و قتل و غارت و تحقیر کردیم و میخواستیم به دست خودشان کشور را بگیریم که یک عدهای مقاومت کردند و ما هم آنها را قتل عام کردیم. بعد از این بود که انگلیس شیوهی خود را در هند عوض کرد و رسماً کمپانی هند شرقی انگلیس در هند منحل شد و انگستان مستقیم آمد این مناطقی که قبلاً کمپانی با توطئه و تزویر گرفته بود را اشغال کرد و علنی جزو خاک انگلیس حساب کردند و مستقر شدند. بعداً که جریان «بریتیش راج» حکومت انگلیسیها آنجا آمد شورشها ادامه پیدا کرد که عمدتاً هم از طرف مسلمانها بود. اکثر مردم هند را فقیر نگه داشتند. ثروت هند را غارت کردند و به انگلیس بردند. گفتند ما آمدهایم تا این نظام طبقاتی کاست هندوایزم، نوزادکشی اینها، بیسوادی و فقر و بیماری و قحطی اینها را حل کنیم. در حالی که بسیاری از اینها هنوز هم هست. گفتند ما میخواهیم جاده بسازیم، میخواهیم راهآهن بسازیم، میخواهیم مدارس جدید بسازیم، میخواهیم دستگاه قضایی مدرن و نظام حقوقی مدرن ایجاد بکنیم. هر کس از اینها میپرسید چه چیزی به ما دادید و چه چیزی را از ما گرفتید؟ همانهایی که دادید چه بود و چرا بود؟ اگر راهآهن ساختی برای چه ساختی و با آن چه کردی؟ با چه روشی شما بر ما مسلط شدید؟ با کشتار و شکنجه و غارت و تحقیر مسلط شدید و این شیوهها هنوز هم ادامه دارد. بعد از جنگ بینالملل دوم که انگلیس و اروپاییها کلاً همدیگر را زدند و دهها میلیون از هم کشتند و بخشهای دیگر جهان را هم به خاک و خون و به آتش کشیدند و بر غارت جهان با همدیگر رقابت کردند، اروپا ضعیف شد، آمریکا قوی شد، انگلیس و فرانسه دیگر نمیتوانستند مستعمرات خود را در نقاط مختلف جهان حفظ کنند و مجبور بودند که بروند. نه پول آن را داشتند و نه نیروی آن را داشتند. شیوهی جدید استعمار شروع شد. یعنی شما ببینید از 1946، بعد از جنگ دوم که دیگر انگلیس و فرانسه و آلمان در جنگ همدیگر را له کردند، یک مرتبه روشنفکری باب شد. مثل وقتی که بردهداری دیگر تمام شده بود و بردهها در مقابل آمریکا شورش کرده بودند و به لحاظ اقتصادی و امنیتی هم بردهداری به نفع سفیدپوستهای اروپایی بود و آنجا پایان بردهداری را اعلام کردند. یک مرتبه در 1946 و 1948 که دیگر نمیتوانستند به شکل استعمار قرن نوزده و اوایل قرن 20 مستعمرات خود را نگه دارند اعلام کردند عصر استعمار به پایان رسید. این دروغ بعدی بود. و الا همان بردهداری تبدیل به این استعمار شد و این استعمار هم ادامه پیدا کرد و هنوز هم ادامه دارد. گفتند دیگر عصر استعمار تمام شده و مستعمرات سابق یکی یکی باید مستقل بشوند. سازمان مللی تحت کنترل خودشان و با ضوابط خودشان درست کردند که برای بقیه قانون بنویسند و خودشان هم هر وقت منافعی ندارند به این قوانین عمل نکنند. به عنوان سازمانهای بینالمللی کنترل کنند و شیوهی جدید استعمار اتفاق بیفتد. اصلاً سازمان ملل و قبل از آن جامعهی ملل که کاملاً تحت کنترل چند قدرت برندهی جنگ شکل گرفت و یک فدراسیون جهانی درست کردند اعلام کردند استعمار به سبک قدیم دیگر قابل دوام نیست و پایان آن گریزناپذیر است اما بهانهی جدید این بود که گفتند ما میخواهیم دیگر از این کشورها خارج بشویم منتها اگر یک مرتبه برویم خوب نیست. اگر ناگهانی استقلال را به اینها اعطا کنیم و به اینها ببخشیم باعث میشود که هم خود ما و هم این کشورهای مستعمره نابود بشوند. لذا باید یک دورهی گذاری داشته باشیم. گفتند ما در حال رفتن هستیم. این وسط باید چه کار بکنند؟ دیگر لازم نیست نیروهای نظامی کل آن کشور را اشغال کنند. یک سری پایگاههایی بگیرند که تا امکان دارد پای آنها قطع نشود. نفوذ آنها در حکومت و تعیین حاکمان گماشته و دستنشانده تأمین بشود. بر نقاط کلیدی و نبض اقتصاد و فرهنگ و سیاست و ارتش و نظام امنیتی و اطلاعاتی آن کشورها مسلط بشوند و عملاً یک نظام قیومیت جدیدی ابداع شد. قبلاً هم در جامعهی ملل گفته بودند که ما میرویم ولی تاریخ نگفته بودند. بعد جنگ بینالملل خودشان بود. بعد از این جنگ که دیگر نمیتوانستند باشند مجبور شدند تاریخی هم تعیین بکنند و گفتند تا فلان وقت میرویم. دقیقاً 1945 و بعد از جنگ این امضا شد و گفتند ما از این به بعد اعلام میکنیم منافع این سرزمینهایی که تحت حکومت ما بودند و هستند باید رعایت بشود و ما خیلی توجهی به اینها نداشتیم. ما هیچ تعهدی نسبت به خوشبختی و منافع و حقوق ساکنان این سرزمینها نداشتیم و از این به بعد باید این تضمین منصفانه انجام بشود و نباید با آنها بدرفتاری بشود و کم کم نهادهای سیاسی مدرن در اینها به وجود بیاید و توسعهی تدریجی پیدا بکند تا اینها دستاوردهایی که ما برای آنها گذاشتیم و تمدنی که برای آنها آوردیم را نابود نکنند. همین هند که اکثر دوستان از آنجا آمدهاید یک نمونهی خیلی واضح است. هند پرجمعیتترین مستعمرهی انگلیس در جهان بود. به لحاظ اقتصادی بیشترین ثروت انگلیس از هند رفت. یک یا یک و نیم قرن هند را غارت کردند. بعد که کنگرهی ملی هند آمد و مسلمانها و گاندی در هندوها قیام کردند و اعتراضات سازماندهی و تشدید شد، بالاخره مجبور شدند با پز روشنفکری و اخلاقی و حقوق بشری بگویند بله. مثل اینکه طرف دزد و غارتگر است و آمده کارهای خود را کرده است و بعد که مقاومت میکنی و خودش هم در درگیریهای داخلی ضعیف شده و حالا مجبور است که بیرون برود آن را هم به تو بفروشد و باز هم بیرون نرود. اینها میگویند روش گاندی، روش خوبی بود. گفتند چون گاندی مبارزهی منهای جهاد و مسالمتآمیز کرده است. خب اگر این شیوهی مبارزهی گاندی را قبول داشتید چرا در تمام آن مدت یک سره او را کتک زدید و زندان کردید و تبعید کردید و او را به آفریقای جنوبی بردید و بازداشت کردید؟ چرا این کارها را کردید؟ وقتی که شکست خوردید گفتید این شیوه خوب است. در یک صحبت از گاندی پرسیدند شما با چه انرژی و قدرتی این مقاومت را کردی؟ گفت من از حسین بن علی الهام گرفتم. کسی که با چند ده نفر جلوی دهها هزار نفر تا آخر میایستد. من این روحی که میگوید مقاومت کن و تسلیم نشو را از حسین بن علی الهام گرفتم. بعد هم «نلسون ماندلا» شیوهی گاندی را الهام گرفت. بعد هم «مارتین لوترکینگ» در آمریکا در دفاع از حقوق سیاهان این شیوه را از امثال ماندلا الهام گرفت. این روح مقاومت حسینی است. حتی همان نلسون ماندلا که شما گفتید به عنوان مقاومت مسالمتآمیز خوب است، نزدیک به 30 سال زندانی کردید. تا وقتی که ایشان جزو جنبش چریکی بود و جنگ مسلحانه کرد و بین انقلابیون مسلمان جبههی الجزایر رفت که علیه فرانسویها میجنگیدند و با آنها متحد شد و مسلمانهای جنبش الجزایر به نلسون ماندلا و گروه آنها در کنگرهی ملی آموزش نظامی دادند، آموزش چریکی دادند، سلاح دادند و بعد اینها برگشتند و جنگ مسلحانه در کنگره داشتند که بین آنها مسیحی و کمونیست هم بودند، همین ماندلا را به جرم اینکه تروریست و کمونیست است 30 به زندان انداختند. بعد ماندلا وقتی که از زندان بیرون آمد دو مرتبه سفر ایران آمد. سر مزار امام رفت. پیش رهبری رفته بود و رهبری در یک صحبت عمومی بدون اینکه اسم ماندلا را بیاورد چند بار اعلام کرد که یکی از رهبران انقلابهای آفریقا به اینجا آمد و گفت ما دهها سال است که علیه آپارتاید و نژادپرستی مبارزه میکنیم و به جایی نرسیدیم. شما چه کردید که ظرف یک سال انقلاب شما از 56 تا 57 پیروز شد؟ ایشان گفته بود که خدا و مردم. مردم را به خیابان بکشانید. بدون مردم نمیتوان کاری کرد. امام مردم را به صحنه کشاند. هر روز و هر هفته و هر ماه آمدند تا کار را به نتیجه رساندند. بعد از اینکه ماندلا به آفریقای جنوبی برگشت به همین شیوه و به سبک انقلاب اسلامی ایران مقاومت را عمومی و مردمی و خیابانی کرد و پیروز شد. هند در اثر این مقاومت و الهام حسینی موفق شد و به تعبیر خود گاندی در سال 1947 که انگلیسها در جنگ بینالملل دوم با آلمانها ضعیف شده بودند و مجبور بودند عقب بروند و مجبور شدند و اعلام کردند که ما میرویم و در عین حال جنگ مسیحی و هندو را به راه انداختند، جنگ مسلمان با مسلمان به راه انداختند، جنگ بنگلادش و پاکستان را به راه انداختند و باز هم همان موقعی که بیرون رفتند میلیونها هندی را به کشتن دادند و اختلافات داخلی بین آنها را نگه داشتند و هنوز هم نفوذ آنها بین این ملتها ادامه دارد. همین الان هم انگلیس در بنگاههای قدرت و ثروت نفوذ دارد. با انواع کودتاها میآیند و میروند. مقصود این که دوست ما راجع به شیوههای استعمار پرسیدند و خواستم بگویم این شیوهها است و ما در خود ایران هم نمونههای متعدد آن را میبینیم. میخواهند کاری کنند که مقاومت تبدیل به ضد ارزش بشود، استقلال تبدیل به توهم بشود و تسلیم شدن تبدیل به ارزش مدنی بشود. وابستگی تبدیل به روشنفکری بشود و اینکه به دست کسانی از ملت خودتان ملت شما را تحقیر کنند و وابسته و عقبمانده نگه دارند تا دشمن تقویت بشود. یکی از دوستان هم این سوال را راجع به شیوههای مختلفی که در مورد غارت ملتها غربیها در یکی، دو قرن اخیر استفاده کردند، لایههای مختلف، سبکهای گوناگون در غارت و قتل عام و بردهداری مدرن پرسیدند. گفتند چطور است و بر چه اساسی استعمار به قدیم و جدید تقسیم میشود با اینکه اهداف آنها یکی است، گاهی حتی روشها هم یکی است. من دوستان را به منابع متعددی که در این زمینه وجود دارد و به زبان خودشان هم بیان کردند ارجاع میدهم. این چیزهایی نیست که مخالفین آنها و جنبشهای ضد استعماری یه اینها نسبت داده باشند. کتابهایی راجع به همین عصر استعمارگری در دسترس هست. البته با این تعبیر که میخواهند بگویند یک دورهای مربوط به گذشته بوده است. یعنی حالا کم کم اعتراف میکنند که یک عصر بردهداری بوده و ما ظلمهایی کردهایم. میگویند ما اروپاییها به بومیهای سرزمینهای مختلف و ملتها در قارههای آمریکای شمالی، جنوبی و آفریقا و آسیا و اقیانوسیه ظلمهایی کردهایم که این برای قبل بوده است. بعد هم دورهی استعمار بوده که قرن هیجده و نوزده و اوایل قرن بیست بوده است. آن هم کارهای نادرستی بوده ولی ما مجبور بودهایم. در هر حال آن هم تمام شده است. حالا بحث جهانی شدن و این حرفها است. در حالی که نه آن بردهداری تمام شد و استعمار در قرن هجده و نوزده شیوهی جدید همان بردهداری قدیم بود و بردهداری هنوز هم به شکل قدیم هست و هم به شکلها و شیوههای مدرن و جدید هست و نه اینکه دورهی استعمار ابداً تمام شده. خشنترین وجه اشغالگری هم ادامه دارد. منتها به جای سرباز و شمشیر و اسب از بمب اتم استفاده کردید و به جای تحقیرهای فرهنگی علنی از تحقیر با واسطه و پیچیده استفاده میشود. منابع در این باب زیاد است. البته با تحریف است و همه چیز را تحریف میکنند و بخش مهمی از وقایع را سانسور میکنند و به بخشی از آن اشاره میکنند. مثلاً «دون نارو» در کتاب «عصر استعمارگری» موارد متعددی را میگوید اما این گزینشی است. دوم اینکه موارد فاجعهآمیز غیر قابل توجیه را به طور کلی حذف میکنند در حالی که خیلی بزرگ است. جنایتهای بزرگ و سیاهی است. سوم اینکه همانها را هم تحریف میکنند. یعنی یک عنوان دیگری به آن میدهند و طور دیگری میگویند و جای شهید و جلاد، ظالم و مظلوم باز عوض میشود.
و السلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی