آنچه بایدفرزندان ما از پدران ما بدانند (کودتای ۲۸مرداد۳۲ و خطر تاریخنگاری های جعلی)
سالگشت کودتای آمریکایی، انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ _ نشست ( خدمتها، خیانتها و عبرتها )_ ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
دوستان فرمودند راجع به کودتای 28 مرداد سال 1332 که سالگرد کودتا نزدیک است گفتگو کنیم. ممکن است در نظر شما اکثر حضَار این جلسه هستید و حتی انقلاب اسلامی 57 را هم ندیدید برگشتن به سال 32 ، 25 سال قبل از انقلاب اسلامی یک مقدار برایتان غیر ضروری به نظر برسد. اما با توجه به خطر طبیعی و بارها آزموده شده فقدان حافظه تاریخی و ایجاد انقطاع بین نسلهای پسین با تجربههای تلخ و شیرین نسلهای پیشین ضرورت دارد که راجع به این مسائل گفتگو شود. الآن که هنوز نسلی که در انقلاب 57 حضور داشته حتی در جنبش 15 خرداد، حتی آنهایی که مسنتر هستند در قضایای 28 مرداد سال 32 قضایای ملی شدن نفت و تلاشهای مرحوم کاشانی و مرحوم دکتر مصدق و شهید نواب صفوی و دیگران بودند هنوز بقایای آنها هستند و کسانی که در این دوره بودند در حضور همه، کل هر دو – سه ماجرا را دارند تحریف میکنند برای جابجایی نقش جلاد و شهید، ظالم و مظلوم، چیزی که اصلاًبه ذهن ما هم نمیآمد که نسل قبل از ما که در جریان ملی شدن نفت علیه آمریکا و انگلیس مقاومت کرده بود و بعد در جنبش 15 خرداد 42 کلید جنبش اسلامی نوین را علیه سلطنت و اربابان آن آغاز کرده بود، آنها هیچی حتی قضایای رژیم پهلوی را به خصوص از 28 مرداد به بعد، تا زمان انقلاب که باز شاه 25 سال دیگر حکومت کرد و آمریکا و انگلیس ایران را غارت کردند در حضور آن نسل یک کسانی بیایند در فضای مجازی و رسانهها و بیبیسی و شبکههای آمریکایی و صهیونیستی، اینها شروع به تطهیر رژیم پهلوی بکنند و خائن را خادم و خادم را خائن جلوه دادن و یک رژیم ایران فروش و تنفروش و یکی از خائنترین رژیمهای سلطنتی حاکم بر ایران، یکی از دیکتاتورترین و فاسدترین و جلادترین این حکومتها را به عنوان خادمانی که قصد پیشرفت ایران را داشتند و خواستند ایران را با جهان، یعنی ایران و انگلیس و اربابهای دیگرشان متمدن بکنند و جا بزنند و انقلاب امام و امت را یک مقاومت و شورش کور علیه پروژه توسعه و پیشرفت شاهنشاهی جلوه بدهند. شخصاً باور نمیکردم و فکر نمیکردم که چنین بیحیاییهایی اتفاق بیفتد نه در زمان بچهها و نوههای ما در زمان ما و پدران ما و از آن غیرقابل باورتر این که کسانی که هیچی در جریان نیستند سؤال کنند خب حالا کدام قرائت از 28 مرداد درست است؟ کدام روایت از 15 مرداد درست است؟ کسانی که دهها سال این ملت را غارت کردند در خدمت اربابانشان در این کشور بودند و آنهاییشان که مردند به درک رفتند و آنهایی که هنوز هستند نسل بعدشان یک شبکه وسیع پرتلاش در جهت وارونهسازی همه واقعیات تاریخی، جعل تاریخ شروع کردند و مشغول هستند. مثلاً این روایت که 28 مرداد 32 کودتا نبوده؛ بلکه مصدق و کاشانی برخلاف قانون اساسی مشروطه سوء استفاده کردند و خواستند شاه مملکت را از کشور بیرون کنند یا ساقط کند و مانع پیشرفت کشور بشوند، نفت ایران هم جز به دست انگلیسیها امکان استخراج و صدور نداشته و اینها با ندانمکاری به اقتصاد ایران و نفت ایران ضربه زدند و ایران را در اقتصاد منزوی کردند و اختلافات داخلی ایجاد کردند، وحدت ملی را بهم زدند، قانون اساسی را نقض کردند و شاه هم طفلک مظلوم! قربانی اینها شده تا این که 28 مرداد ملت بپاخاستند کودتا نبوده بلکه قیام 28 مرداد بوده است! همان حرفی که خود شاه میزد باز حالا اینها میزنند. یعنی یک مشت لات و فاحشه و مزدور و چاقوکش که با کمک بخشی از ارتش پهلوی که مستقیم از انگلیس و آمریکا دستور گرفتند توی خیابان ریختند، در تهران و چند شهر، مجموعاً چند هزار آدم بیشتر نبودند و از یأس و اختلافات داخلی مردم و رهبران نهضت، استفاده کردند و با یک حرکتی که صد برابر - هزار برابر آن در این 40 سال بعد از انقلاب اسلامی اتفاق افتاده و توسط ملت سرکوب شده است توانستند تمام آن زحمات را به باد بدهند و دوباره نفت و کشور را به اسارت دربیاورند. خب دوباره شروع به تاریخنویسی جعلی کردند که 28 مرداد کودتا نبوده، شاه و سلطنت مشغول پیشرفت و خدمت بودند. دکتر مصدق از منصب نخستوزیریاش سوء استفاده کرده است، کاشانی در مجلس، و نواب در بین تودههای مردم، جامعه، جوانان و... همه اینها دست به یکی کردند که ایران را که داشت جهانی میشد یعنی نوکر اربابان جهان میشد منزوی کنند و اختلافات داخلی..
15 خرداد چه بوده است؟ آن هم یک جنبش اسلامی عدالتخواه ضد استبداد و ضد استعمار نبود آن هم یک مشت پابرهنه، گدا گشنه، ردههای پایین بازار، مریدهای آخوندها پول هم از خارج گرفتند وصل بودند کشور را ارتجاع سیاه و ارتجاع سرخ، یعنی آخوندها و کمونیستها میخواستند مانع پیشرفت ایران بشوند. انقلاب 57 هم که اینطوری تئوریزه شد که بله مردم ایران ظرفیت و پیشرفت و توسعه نداشتند آمریکا و شاه داشتند ایران را مدرن میکردند این مردم هم سنتی و مذهبی و عقب افتاده بودند تحمل پیشرفت را نداشتند بالا آوردند! و بیش از ظرفیتشان جلویشان ریختند و لذا اینها انقلاب کردند. بعد حتی اضافه کردند که این پسر و پدر اصلاً دست نشانده نبودند، نوکر نبودند بلکه هم رضاخان را انگلیس برداشتند و شاه را آمریکا و انگلیس و فرانسه همه با هم ساختند برداشتند که همان کارهای رژیم شاه را باز جمهوری اسلامی بدهد. خب این حرفها را زدند و دارند میزنند. شکل روشنفکری و تئوریک و آکادمیک هم به آن میدهند با جعل تاریخ، حذف بخشهای اصلی تاریخ، دروغهای بزرگ، تبدیل به راست بشود. میگویند این بچههایی که نسل بعدی به دنیا آمدند که این چیزها را نمیدانند، ندیدند، اینها بالاخره باید از یک طریقی یک چیزهایی را بخوانند و بفهمند خب حالا چرا آنها را میخوانند ما یک چیزهایی میگوییم که اینها را بخوانند. دقیقاً سیاه را سفید و سفید را سیاه نشان دادند. اما قضایای 28 مرداد – چون دوستان گفتند بخصوص با تأکید بر نقش انگلیس – انگلیس اتفاقاً از 28 مرداد به بعد شریک قویتری به نام آمریکا پیدا کرده است. پروژه آمریکا و انگلیس را در ایران نمیشود از هم تفکیک کرد. البته در انگلیس جنایات، حق تقدم دارد خیلی زودتر آمریکا بخصوص بعد از جنگ بینالملل دوم که اروپا در جنگ ضعیف شد و آمریکا میوه جنگ را چید شد یکی از دو قدرت اصلی. سابقه ابرقدرتی آمریکا 70- 80 سال بیشتر نیست. آمریکا 90 سال پیش ابرقدرت نبوده، 70- 80 سال است بخصوص بعد از جنگ بینالملل دوم ابرقدرت شده است و اولین جایی که بعد از سقوط شوروی اینها در پوزشان خورد و میخواستند جهان دوقطبی چپ و راست را تکقطبی بکنندو نتوانستند از انقلاب اسلامی ایران بود. آن انقلاب، اول اینها را در دهه 50 از ایران بیرون کرد و در دهه 90 از کل منطقه بیرون کرد و امروز آمریکا هم به شدت منفور شده، هم به شدت ضعیف شده، مطلقا این آمریکای 50 سال پیش نیست. آمریکا اولی که ایران آمد منفور نبود چون سابقه استعماری در ایران نداشت، حتی بعضی از سیاسیون و ملییون بازی او را خوردند و فکر کردند با کمک آمریکا میشود انگلیس را محدود کرد. چون آمریکا تازه آمده بود و خیلی هم دموکرات بازی درمیآورد، آن موقع یک عدهای باور میکردند و یک عدهای باز اینقدر احمق هستند الآن هم باور میکنند که به آمریکا میشود اعتماد کرد. هنوز داریم، این مونگولیزم در حد اعلاست! بعد از 60 سال تجربه، بازدوباره همان حرفها داخل کشور و خارج از کشور هستند. خب این خطایی بود که آن موقعها جبهه ملیچیها و ملیگراها و لیبرالهای غیر مذهبی و بعد لیبرالهای مذهبی ما، بعد کمکم حتی چپهای مذهبی ما، بعد چپهای غیر مذهبی با گرایشات کمونیستی و سوسیالیستی بعد از فروپاشی شوروی با گرایش به لیبرالیزم و سرمایهداری پیدا کردند خیلیها این کلاه سرشان رفت یا تجاهل کردند. برای این که گفتند به جای مبارزه توی دامنش برویم و سر بر دامنش بگذاریم. هنوز هم شما گرایشی میبینید که – من نمیخواهم نسبت به خیانت بدهم – اما میشود نسبت سفاهت داد. کشور که اشغال میشود رضاخان را برمیدارند. مردم از این که رضاخان را انگلیسیها خودشان آوردند و خودشان برداشتند خوشحال شدند. اینقدر که این غم و ذلتی که کشور اشغال شده و بچهاش را سر کار آوردند این شادی بر آن غم از یک جهاتی ممکن بود تعادل داشته باشد. چون نمیدانستند که بچهاش کیست؟ آن موقع که کسی نبود نمیدانستند این هم یک جنایتکار دیگری دارند میآورند و به دست این، جنایت پدرشان را کامل میکنند. گفتند خب کشور اشغال شده خیلی بد است ولی خب رضاخان رفته خوب است! چون ما این زمان چیزی نداشتیم. اشغالگران هم، یعنی آمریکا، انگلیس و شوروی با این که با هم رقیب بودند سر غارت ایران توافق کرده بودند که ایران را بین خودشان تقسیم کنند البته رقابت داشتند. شهریور سال 1320 ظاهراً یک فضای باز سیاسی میدهند البته فضای باز نیست میگذارند با چند هدف، هرج و مرج شود! اولاً مردم یک احساس آزادی ظاهری بکنند که زمان رضاخان ما ناموس و دینمان در خطر بود، روضه امام حسین نمیگذاشت بخوانیم، املاک و اموالمان را غارت میکردند. خب این اشغالگرها آمدند او رفته و دیگر این فشارها نیست. بله، کشور اشغال شده ولی این فشارهای سنگین روی تکتک خانوادهها و مردم نبود. یک مقداری گذاشتند مردم نفس بکشند که مردم عصبانی نشوند و بخواهند علیه اشغالگران درگیر شوند. لذا مقاومت علیه اشغالگرها خیلی کم بود. ذهن مردم هم این بود که اینها میآیند و میروند و ظاهراً قرار نیست بمانند! ذهن مردم اینطوری بود نمیدانستند اینها جایی که میروند دیگر بیرون نمیروند. ژاپن و آلمان را از جنگ دوم گرفتند تا همین الآن پادگانها و ارتشهای آنها (آمریکاییها) هستند. هنوز به ناموس اینها به پسر و دخترشان تجاوز میکنند. هنوز پادگانهای آمریکا در آلمان و ژاپن هست، استقلال ندارند، ارتش مستقل ندارند. اینها میخواستند در عراق و افغانستان هم بمانند. اسلام نگذاشت. با مذاکره اینها عقب میروند؟ اگر فلسطین با مذاکره آزاد شد بقیه جهان هم میشود. الآن فلسطین 60- 70 سال است دارد مذاکره میشود! ما اگر میخواستیم با صدام مذاکره کنیم تا الآن آنجایی که گرفته بودند دست اینها بود اگر جلوتر نیامده بودند! اگر قرار بود با داعش مذاکره کنیم داعش اکثر سوریه و عراق را گرفته بود، بقیهاش را هم گرفته بود، اگر نه، همانجا که گرفته بود مدام تهدید بود. در برجام با آمریکا مذاکره کردید چه به شما داد و چه از شما گرفت؟ همه چی را گرفت چی داد؟ ایران به 110 درصد – نه صددرصد – به 110 درصد تعهدات، به بیش از تعهدات همان اول عمل کرد چون خیلی بچه باتربیتی بودند. آمریکا برجام را هم پاره کرد و گفت تازه از حالا تحریمها را شروع میکنیم و براندازی هم میکنیم! ما این را تجربه کردیم هر وقت ایران بعد از انقلاب لبخند زد و به سمت آمریکا و انگلیس و... آغوش باز کرد و گفت آقا یک کم کوتاه بیاییم فتیله را پایین بکشیم انشاءالله روابط خوب بشود، اقتصاد خوب شود، هر بار این کار را کردیم کینه و ضرباتشان ده برابر شد، زهرشان سمیتر شد. خب ما وقتی که محکم میایستادیم که اینها نمیتوانستند غلطی بکنند. زمان دهه 60 امام(ره) سفارت آمریکا را گرفت، آنها هم هی گفتند آی آمدیم آی آمدیم، امام گفت خب بیایید برای چه نمیآیید هی میگویید ما آمدیم، ما منتظریم! گفت هیچ غلطی نمیتوانی بکنی. در آن شرایط، به جای این که پررو شوند آمریکا چنان ترسید، یواشکی آن مکفارلین را با کیک با هواپیما با اسم مستعار فرستاد، یک دفعه یک هواپیما توی ایران آمد و گفتند ما از طرف رئیس جمهور ریگان آمدیم، تازه ریگان وحشی اینها بود که برای شوروی خط و نشان میکشید که گورباچف شوروی زمان او گرایش به آمریکا و غرب پیدا کرد، به حساب او خیلی گردن کلفت بود! ولی زمان ریگان، آمریکا مجبور شد در هواپیما با اسم مستعار آمدند بعد معلوم شد نماینده رئیس جمهور آمریکاست یک کیک شیرینی آورده بود که یعنی بیایید آشتی کنید، یک کلید آورده بود که بیایید روابطمان را درست کنیم، به نظرم این کلید از همان موقع مانده بود! یک کیک و کلید و یک کُلت اسلحه آورده بود که یعنی ما حاضریم در جنگ به شما کمک تسلیحاتی بکنیم. یک انجیل هم بود یعنی کتاب مقدس، شما مسلمان هستید، ما مسیحی هستیم. شما مسیحی هستید؟ مسیح(ع) پیامبر زهد است. مسیح(ع) میگفت تشک من بیابان است و لحاف من آسمان است و بالشت من سنگ زیر سرم. شما سرمایهداری خبیث! شما مسیحی هستید؟ خب با این ذلّت آمد. شیرینی آورد. بعد گفت آقا هیچی نگویید بیایید روابط را درست کنیم هر سلاحی هم بخواهید به شما میدهیم. حالا از آن طرف به صدام میدادند از این طرف هم به ما! خب مسائلی پیش آمد که امام به آنها گفت بروید گم شوید!
نمایندگان کارتر قبل از او، با ذلّت آمدند که ما را در برابر کار انجام شده قرار بدهند. هواپیمای آمریکا داشت از غرب میآمد روی هوای ترکیه بود، امام(ره) مطلّع شد و امام آمد اعلام کرد گفت شنیدم یک هواپیمای آمریکایی و نمایندگان رئیس جمهور آمریکا میآید حق ندارند اینجا بیایند و هیچ کس از مسئولین حق ندارد با اینها مذاکره کند. از روی هوا دور زد رفت. وقتی محکم میایستید اینها اینطور حقیر میشوند چون حقیر هستند. وقتی کوتاه میآیید اینها گردن کلفت میشوند. اینها وحشی هستند، امام گفت مثل سگ هار هستند فرار کنید شما را میگیرند! فرار کنی دنبال شما میدَوَند! اگر بایستید او هم میایستد بعد تو برو جلو سگه میرود عقب! ولی اگر دویدی و در رفتی دیگر ولت نمیکند، اول پاچهات را میگیرد بعد بیخ خِرت را میگیرد. اگر میخواهید غربشناسی و آمریکاشناسی ببینید یک دوره سگشناسی بگذرانید، اینها اینطوریاند. خب چند بار تجربه کردند؟ توهینهایی که الآن آمریکا بعد از برجام به ما کرده، تهدیدهایی که بعد از برجام کرده و تحریمهایی که بعد از برجام کرده، از قبل از برجام خیلی بیشتر است. هی بگویید مذاکره! خب مذاکره کردیم مگر مذاکره چطوریه؟ اینها مذاکره بود دیگر! هی میگویند آقا با آمریکا مذاکره کنیم، خب کردیم این همه نتیجهاش! این قیمت ارز و دلار، این وضع سکه، این وضع واردات صادرات، این بازارتان، با آمریکا مذاکره کردید اقتصادمان درست شد! آمریکا اقتصاد ما را درست کرد! یک عدهای همان زمان 28 مرداد و قبل هم همین نادانیها را داشتند. حالا آنها طبیعی بود بعد 60، 70، 80 سال تازه آمریکا به ایران آمده بود! آمریکا، انگلیس و شوروی ایران را اشغال کردند. یکی هم گفتند آزادی بدهیم این کارهایی که رضاخان کرده ولش کنیم. بگذاریم مذهبیها بیایند، هیئتها که ممنوع بود آزاد بشود بیایند کارهای مذهبی بکنند، سر مردم هم گرم بشود، کمونیستها بیایند، چپها بیایند، راستها بیایند و یک کمی اینها خوشحال شوند. تضادهای داخلی خود ملت، بیدار و فعال شود. چون بالاخره رضاخان تمام تضادها را به نفع خودش سرکوب کرده بود، حالا که یک مرتبه آن استبداد میرود خب مطالبات گروههای مختلف اجتماعی، دوباره بیدار میشود، اختلافات داخلی، تضادهای داخلی فعال و بیدار میشود.. نیروهای مؤثر در ایران را شناسایی کنند. از سال 20 تا 32 که دوباره کودتا کردند منتهی این دفعه آمریکاییها و انگلیسیها بودند در این 12 سال در ایران تقریباً آزادی نیست بلکه هرج و مرج است! و دوباره فضای جریان اسلامی باز میشود و جریانهای غربزده، شرقزده، حزب توده، کمونیستها، شوروی و بعد جالب است انگلیس، آمریکا و شوروی، هر کدام شروع میکنند احزاب خودشان را در داخل کشور ایجاد میکنند. صدها روزنامه و نشریه به اسم آزادی بیان و گروههای مذهبی هم عزاداری هم آزاد شد و گفتند الحمدلله کشور اشغال شد بد بود ولی خب رضاخان شرّش کم شد! و دوباره ما میتوانیم عزاداری امام حسین بکنیم و زنانمان بیناموس نباشند، نمیدانستند که حالا ناموس کل کشور دارد به باد میرود میخواهند برایتان شاه عوض کنند! کمکم داخل ایران هم اشغالگران شروع کردند با هم به رقابت! فروغی، نوکر انگلیسیهاست ماسونی است که او را نخست وزیر کردند که چطوری سلطنت را از پدر به پسر منتقل کند، طوری که اربابها راضی باشند. ایران، انگلیس و شوروی چند ماه بعد یک پیمانی امضاء میکنند که خیلی جنگ قدرت بین آمریکا و انگلیسها از یک طرف است، و با شوروی از طرف دیگر است، که خب حالا ما باز سر ایران جنگمان راه نیفتد همهمان سهممان را از ایران برداریم ولی ارتشهایمان از ایران بعد از جنگ بروند و لازم نباشد، اینجا آدم خودمان را میگذاریم، شوروی هم به رضاخان رضایت داد. چون رضاخان قبلا در قزّاق زیر نظر ارتش روسیه بود، قبل از کمونیستها که بعد انگلیسیها او را شناسایی کردند. میدانید که رضاخان نگهبان اسطبل و نگهبان دمِ درِ چندتا سفارتخانه خارجی بود. سفارتخانهها او را میشناختند، خریدهای سفارتخانهها را میکرد، اسبهایشان را تمیز میکرد، طویلهشان را تمیز میکرد او را میشناختند در سفارت برای آلمانها و اتریشیها، برای غربیها و هلندیها کار کرده بود، عکسهایش هست نفر دوم – سوم هلند است که روی اسب ایستاده و رضاخان هم دمِ ماتحت اسبش آن پشت، خبردار ایستاده است. پدرش هم قبلاً قزّاق بود، معتاد بود که از شدّت اعتیاد کنار خیابان مُرد. خودش هم معتاد و تریاکی بود. کسی که پِهِن اسبهای سفارتخانهها را جمع میکرد تریاکی بیسواد این شد شاه ایران که میخواهد ایران پیشرفت کند! تمدن! علم! خب این را که برداشتند، پیمان امضاء شد، آمریکا و انگلیس به شوروی گفتند اگر ما بخواهیم اینجا بمانیم برای شوروی که همسایه ایران است راحتتر است، شوروی هم ادعا دارد، بیایند قرار بگذاریم از ایران برویم و نیروهایمان ایران را تخلیه کنند، ظاهراً بروند. چرا این را گفتند؟ برای این که انگلیس مطمئن بود که رضاخان را آورده، رضاخان توی چنگ اوست اگر ارتش انگلیس هم برود ولی در واقع آنجا برای انگلیس هست. اعلام کردند که متفقین بعد از جنگ بروند. دو سال گذشت، آمریکا و انگلیس، ظاهراً ارتشهایشان را بردند، سهمشان را نفت جنوب هم گرفتند. شوروی گفت اگر قرار باشد ما برویم نفت شمال را هم به ما بدهید! آن 5 استانی که هممرز شوروی در شمال است، نفت جنوب و غرب دست انگلیس بود گفتند نفت شمال را هم به ما بدهید تا ما برویم. قضیه نفت از اینجا به بعد، موضوع جنگ قدرت بین شرق و غرب در ایران قرار میگیرد که 12 سال بعد به کودتای 28 مرداد یکی از علتهای اصلی کودتا خواهد بود.
قضیه ملی شدن نفت، از قبل در مجلس و در بیرون مجلس توسط انقلابیون مذهبی و ملی مطرح بود. هم آقای کاشانی و هم دکتر مصدق، و هم بعضی از ملییون قبل از مصدق، همه این را مطرح کرده بودند. مرحوم مصدق یک طرحی توی مجلس میآورد. مصدق از شاهزادههای قاجار است، قبلاً هم در زمان رضاخان و قبل از او در حکومت بود، مثلاً یک مدتی استاندار فارس بود. یک سابقهی اجمالی، اصطکاک با استبداد رضاخانی از قبل داشته، یک اصطکاکی هم با انگلیسیها، ولی نه جدی. مثلاً در اسناد هست که ایشان سر قضیهی رئیس علی دلواری، که دلواریها در برابر انگلیس مقاومت کردند به عنوان حکومت قاجار، تابع حکومت مرکزی، جلوی اینها ایستادند. مسائلی هست راجع به شخصیت افراد، وارد شدن و قضاوت کردن، خیلی سخت است، مدارکی له و علیه هست که باید بحث کرد. من الآن راجع به اشخاص نمیخواهم بحث کنم. دکتر مصدق یک نکات مثبت و یک نکات ضعفی داشت، مثل همه؛ منتهی حالا نقاط قوت چقدر است و نقاط ضعف چقدر و چه آثاری دارد؟ اما آن نقطه مثبت و درخشان مصدق این بود که یک شاهزاده قاجار که به دولت رسیده، سر قضیه نفت، در برابر انگلیس ایستاد. طرح ملی شدن نفت، برای مصدق نبود ولی او هم طرحی به مجلس آورد که تا ایران تحت اشغال است با هیچ کشور خارجی نباید مذاکره نفتی بکنیم چون بر ما تحمیل شده است که خب یک طرح بسیار انقلابی و ملی بود. جنگ بینالملل دوم تمام میشود و ارتش شوروی بیرون نمیرود و سعی میکند در آذربایجان و کردستان، دموکراتها حکومتهای مستقلی ایجاد کند اگر بتواند بماند که مستقیم به خلیج فارس برسد و اگر نه، حداقل یک امتیازی بگیرد و میگوید ما که میفهمیم رضاخان در مشت انگلیس است و برای آمریکا و انگلیس به نفع است. ما چه؟ این فشارها و بحثها ادامه پیدا میکند کاری که احمد قوام نخستوزیر مذاکره میکند که حالا من نمیخواهم وارد آن جزئیات بشوم، قوام میرود به دستور انگلیس یک وعدههایی به شوروی میدهد میگوید برو مسکو با شوروی صحبت کن و بگو ما امتیاز نفت شمال را به شما میدهیم. حتی سه – چهارتا وزیر تودهای کمونیست توی دولت آوردند که به شوروی بگویند همه وزراء نوکر آمریکا و انگلیس نیستند چهارتا هم نوکر شما هستند! چهارتا تودهای را توی کابینه آوردند. از آن طرف هم قرار شد که ارتش شوروی در توافق با آمریکا و انگلیس، از آذربایجان، زمان پیشهوری که دولت مستقل تشکیل داده بودند عقب برود. بعد هژیر در ایران نخستوزیر میشود.
حالا من راجع به سه چهره که اینها به دست فدائیان اسلام هدف قرار گرفتند و اعدام انقلابی شدند البته دوتایشان به دَرَک رفتند و یکیشان زنده ماند عرض کنم. نقش مهمی که نواب و فدائیان اسلام در ملی شدن نفت داشتند. یکی زدن هژیر بود، یکی رزمآرا بود، یکی حسین اعلاء بود. این سهتا از سران رژیم بودند که در قضایای مربوط به خیانت نفت و ایرانفروشی نقش داشتند. شاه و قبل از کودتا شاه پهلوی قبل از خیانتفروشی است ولی این سه تا چهره را من برای این که دوستان یک مقداری با اینها آشنا شوند و ببینند که عوامل داخلی دشمن چه کسانی هستند و چه کار کردند؟ و این قضیه شرکت نفت انگلیس و بعضی چهرههایی که کمکهای خیلی جدیای در این قضایا کردند و خیانت کردند چه کسانی بودند، اینها همه در قبل و پس از کودتای 28 مرداد به عنوان نخستوزیر، وزیر دربار، وزیر خارجه نقشهای اصلی داشتند در این که ایران را در معرض غارت مستقیم انگلیس و آمریکا و اربابان غربیشان قرار بدهند. فرانسه سهم داشت، هلند سهم داشت، همه سهم داشتند. شاه به انگلیس میرود و میگوید بالاخره ما در خدمت هستیم! هر کار پدرم برایتان کرده من ده برابر برای شما میکنم! سر نفت هم هرچه شما بگویید! همان زمانهاست که فلسطین اشغال شده و اسرائیل تشکیل شده، آیتالله کاشانی یک تظاهرات بزرگ در تهران در همین مسجد شاه بازار که الآن مسجد امام است مرحوم کاشانی و شهید نواب صفوی علیه شاه و علیه اسرائیل و علیه انگلیس راهپیمایی برگزار میکنند نواب صفوی اعلام میکند که ما آماده هستیم که برویم برای جهاد، آن موقع با آن جمعیت کم تهران که شاید 200- 300 هزار نفر بوده، 5 هزار نیروی استشهادی و جهادی در مسجد بازار ثبتنام میکنند که ما همین الآن حاضریم برای جهاد به فلسطین برویم و شهید شویم. این وقتی بود که تازه اسرائیل تشکیل شده بود. که خب رژیم پهلوی جلویشان را گرفت و برخورد کرد و نگذاشت. میدانید که پدر آقای کاشانی، از علمای مجاهد در عراق بود و علیه انگلیسیها جنگید که عراق را اشغال کرده بودند، به شهادت رسید. خود ایشان از نوجوانی و جوانی مجاهد و مبارز بود، علیه انگلیسیها در عراق جنگیده بود، تبعید رفته بود، زندان رفته بود، و وقتی به ایران آمد یک استقبال خیلی بزرگی از ایشان در تهران شد. نواب هم یک آدم خیلی استثنایی بود اعلامیه میداد به شاه دستور میداد! از شاهی که همه میترسیدند این به شاه دستور میداد! نخستوزیر را اعدام میکرد و به شاه میگفت این کار را میکنی! آن زمانی که همه میترسیدند اسم شاه را نمیبردند میترسیدند ولی نواب چنین آدمی بود. خب، نواب و کاشانی به کمک مصدق آمدند و هر سهتا در یک صف قرار گرفتند و این اوج وضعیت درخشان بود. حالا در سال 1327، 5- 5 سال بعد از این که ظاهراً آمریکاییها رفتند شاه شروع میکند یکسری قرارداد با آمریکا بستن، که آقا اقتصاد ایران در اختیار شما! شما و انگلیسیها هرچه بگویید! هیئت بیاید و این کارها را بکند. آن خبیثها هم از اول، مثل همین الآن چطوری میگویند بیایید مذاکره کنیم بعد حقوق دو طرف و بعد هیچی به شما نمیدهند اضافه حقوق برمیدارند و آخرش هم طلبکار هستند از اول همینطور بودند. بعد یک هیئتی را به عنوان متخصصین اقتصاد فرستادند آمدند اینجا، 4 ماه تحقیقات در اقتصاد ایران کردند بعد اعلام کردند که بله ما 250 میلیون دلار به شما وام میدهیم منتهی ما به شما میگوییم کی؟ چی؟ و کجا؟ چه کار باید بکنید! روش به کار رفتن این پول که چقدر پول بدهند و چقدر پس بگیرند و این کجا مصرف بشود تمامش به نفع کمپانیهای سرمایهداری آمریکا و همهاش علیه اقتصاد مردم ایران بود. که این خودش یک ماجرا دارد که من باید 2- 3 ساعت راجع به این قراردادهایی که بعد از کودتای 28 مرداد شاه با انگلیسیها و آمریکاییها بست، آنها را بیاییم بحث کنیم که چه قراردادهای خائنانهای بود در نفت، در اسلحه، در اقتصاد، کشاورزی و... همهاش برای نابودی ایران و وابسته کردن این اقتصاد بود. هژیر همان سالی که شاه با آمریکاییها شروع کرد این قرادادها را امضاء کرد هژیر نخستوزیر شد. علما، مردم، ملییون، انقلابیون مخالفت میکنند چون هژیر جزو عوامل درجه 1 انگلیس است که نفت ایران را بعد از کودتا در اختیار انگلیسها مستقر نگه داشت. جریان جنبش ملی شدن نفت را خنثی بکند. هژیر که نخستوزیر میشود آیتالله کاشانی اعلام تظاهرات میکنند در همین میدان بهارستان، مردم جمع میشوند. فشار علیه شاه و هژیر مجموعاً 4- 5 ماه بیشتر نمیتواند بماند و بالاخره مجبور میشود با مخالفتها بیاید کنار، و بعد او را میفرستند مجلس مؤسسان شاه، و بعد هم میشود وزیر دربار، و تقریباً شاید چند ماه بعد از این که وزیر دربار شاه شد فدائیان اسلام زدند. شهید سیدحسین امامی، هژیر را اعدام انقلابی کرد، از خائنین درجه 1 کسی که قبل از کودتای 28 مرداد خیلی نقش داشت بعد از اشغال ایران، در این که نفت ایران را انگلیسیها غارت کنند این را زدند. و این خیلی نقش داشت در این که قضیه ملی شدن نفت، تقویت بشود. بعد رزمآرا میآید. باز زمان رزمآرا خیانتهای بزرگتری شروع میشود. رزمآرا را بعضیها بحث کردند که کی او را زد؟ این جبهه ملیچی و سلطنتیها که بله رزمآرا را که فدائیان اسلام زدند آلت دست دربار بودند یا اصلاً اینها نزدند یکی دیگر زده و به اسم اینها تمام شده! علتش هم این بود که یک مدتی شاه نگران بود که نکند آمریکاییها رزمآرا را که یک آدم قلدر و گردنکلفتی بود، نظامی هم بود مثل بابای شاه بود، نگویند این باعرضهتر از شاه است این را بیاورند، نخستوزیر برود و عملاً این را محور کنند، خب این دروغ محض است. یک قرارداد خائنانه را یکی دو سال بعد سال 1329 رزمآرا نخستوزیر ایران با سفیر آمریکا امضاء میکند که اقتصاد ایران کلاً در اختیار سرمایهداری آمریکا باشد و فلج بشود. یکی از کارهایشان این بود که جنسهایی که در داخل تولید میشد عین آنها از آمریکا بیاید و باعث شد که بسیاری از کارگاهها و کارخانههای تولیدی و صنعتی و کشاورزی ایران ورشکست شدند! چون مشابه آمریکایی آن با پول وام و استقراض بیاید یعنی ما از آمریکا پول قرض کنیم جنسهای آنها را که به دردشان نمیخورد وارد کنیم، بدهکار بشویم و با فرع و بهره آن، باید این پول را چند برابر پس بدهیم آن چیزی که هم که با آن وارد کردیم اقتصاد داخلی خودت را باید نابود کند! یعنی دوطرف به نفع آنها و علیه ملت ایران. این یکی از کارهایی بود که زمان رزمآرا، رزمآرا کرد آن خیانت قبلی هژیر بود که فدائیان او را زدند به دَرَک رفت، بعد رزمآرا بود که او را هم فدائیان اسلام زدند، اول هی موعظه کردند، تهدید کردند، نهی از منکر کردند، محل نگذاشتند گفتند کارخانهها و کارگاههای ایران را همه را تعطیل کردید، خیانت در نفت کردید. در مجلس شانزدهم آیتالله کاشانی با رأی بالا به مجلس میرود، ایشان قبلاً در لبنان تبعید بود از تبعید آمد، مردم از ایشان استقبال عظیمی کردند که رژیم ترسید، سفارت انگلیس نگران شد. 1329 سپهبد رزمآرا نخستوزیر شده است. هدف این است که "لایحه گِسگُلشائیان" را بین ایران و انگلیس سر نفت امضاء کند و نفت دوباره به طور کامل، توی حلقوم انگلیس برود! آن تلاش هایی که برای ملی شدن نفت در این چند سال گذشته شده بود همه اینها خنثی بشود جنبش ملی شدن نفت، در واقع سرکوب بشود. این لایحه را مجلس آورد ولی کمیسیون نفت در مجلس، با فشار کاشانی و مصدق و... این را رد کردند. آیتالله کاشانی هم بیانیه داد که نفت باید ملی شود، و الّا من اعلام جهاد میکنیم، پیام این بود که ما اعلام جهاد میکنیم، کفنپوش بیرون میآییم و نمیگذاریم که نفت را انگلیس بخورد. این دوران خیلی خوبی است که دیگر کاشانی و مصدق و نواب علیه انگلیس و شاه همهشان کنار هم هستند و لذا مدام جلو میروند. رزمآرا و یک اکثریتی در مجلس که تحت کنترل رژیم بودند و بعضیهایشان با تقلّب آمده بودند جلوی ملی شدن نفت مقاومت میکنند. رزمآرا میشود مانع اصلی. شاه جرأت نمیکند علنی حرف بزند. هنوز شاه اول کار است، آن سالهای اول، شاه خیلی آمریکاییها و انگلیسیها به او گفته بودند تو مثل پدرت خیلی گردن کلفتی نکن! پشت صحنه باش! بگذار فعلاً یک مقدار پخته شوی تا بعد! رزمآرا میآید در خط مقدم و جلوی صنعت ملی شدن نفت میایستد و فدائیان اسلام، اسفندماه رزمآرا را میزنند. اعدام انقلابی! رژیم شاه و عوامل او در مجلس و دربار ترسیدند. مجلس بعد از این که فدائیان هژیر را و بعد رزمآرا را زدند، مجلس ملی شدن صنعت نفت را، 10- 15 روز بعد از این که رزمآرا زدند تصویب کرد، نفت ملی شد و این یعنی بزرگترین شکست انگلیس و غرب در ایران، از وقتی که ایران را اشغال کرده بودند و نفت را غارت کرده بودند. و این عملیات که رزمآرا زدند و نفت ملی شد باعث شد مصدق نخستوزیر شود. سال 1330 دولت دکتر مصدق تشکیل میشود منتهی از اینجا به بعد متأسفانه اختلافات شروع میشود. حالا بخواهیم آسیبشناسی کنیم که اشکالات مصدق چه بود، اشکالات آیتالله کاشانی چه بود، اشکالات نواب چه بود؟ دیگر یک بحث بسیار تلخی شروع میشود که بعد از این پیروزیها که نفت ملی شده، مصدق نخستوزیر شده، فدائیان قهرمان ملت شدند، کاشانی رهبر مردم است و مردم را در صحنه نگه داشته، اختلافات شروع میشود! به حدی که چند ماه بعد از این که مصدق نخستوزیر شده، نواب صفوی را به زندان میاندازند! سرِ یک نهی از منکری که در شمال رفته کرده که زمان رضاخان یک مدرسه علمیه را کردند دبیرستان دخترانه و بیحجابی، و نواب رفته آن را پس بگیرد و گفته چیه برداشتید اینجا را دبیرستان کردید! سر یک چنین مسائلی ایشان را به زندان انداختند. فدائیان اعلام کردند که ما شما را سر کار آوردیم، - حالا اسناد زیادی اینجا هست – از جمله این که، حتی جبهه ملی هم در جریان اعدام انقلابی رزمآرا بود یعنی جلسهای است که از طرف مصدق و جبهه ملی چند نفر میآیند از طرف آقای کاشانی، فدائیان همه هستند و میگویند مانع اصلی رزمآراست اگر رزمآرا را بزنیم قطعاً نفت ملی میشود، همین کاری که شد! فدائیان اسلام – نواب- میگوید ما این کار را میکنیم به شرطی که بعدش که کنار رفت و مصدق آمد شما در این کشور احکام اسلام را اجرا کنید، مشروبفروشیها را ببندید، بعد از این قضایا، اختلافات شروع میشود. نواب و فدائیان همان موقع در آن شرایط طرفدار حکومت اسلامی هستند، باید اعلام حرام و واجب بشود. مصدق میگوید ما میخواهیم نفت ملی شود. از یک طرف آیتالله کاشانی هم با مصدق مشکل پیدا میکند و میگوید مصدق یک مقدار روحیه دیکتاتوری دارد، مخصوصاً بعد از این قضایا مغرور شده، تکروی میکند، به آمریکا خوشبین است، کمکم دارد همه را حذف میکند. از آن طرف، مصدق میگفتند که دور و بر آقای کاشانی، دربار نفوذ کرده است! دارند ما را تحریک میکنند و بین ما اختلاف میاندازند، و خلاصه آن میگفت این جاه طلب است، این میگفت آن جاه طلب است، نواب هم که کمکم با آقای کاشانی اصطکاک پیدا کرد. به آقای کاشانی گفت شما چرا؟ حالا مصدق را ما سر کار آوردیم شما که آخوند هستید و مبارز و دینی هستید شما چرا با این حرفها را میزنید؟ آقای کاشانی میگفت از مصدق توقع حکومت اسلامی را نداشته باشید درست است که شما نقش اصلی را داشتید اما توقعی نداشته باشید ما الآن باید نفت را ملی کنیم و شاه را مهار کنیم تا بعد ببینیم چه میشود؟ اختلافات داخلی زیاد شد. این فدائیان رفتند قم، آیتالله بروجردی مرجع بودند آنها هم با اینها اصطکاک پیدا کردند به حدی که بعضی از طلبههای مرید آیتالله بروجردی فدائیان اسلام را در همین مدرسه فیضیه دارالشفاء کتک زدند! حواستان باشد الآن این خطرات چیست؟ در اوج پیروزی، اختلافات داخلی راه افتاد. من الآن نمیخواهم داوری کنم، به نظر من، همه جریانات هر کدام یک اشکالاتی داشتند البته اگر درجهبندی کنیم میشود گفت که چه کسانی بیشتر مقصر بودند چه کسانی کمتر؟ میخواهم این را عرض کنم که نفت ملی شده، مصدق نخستوزیر شده، در اوج پیروزی فدائیان با مصدق اصطکاک پیدا میکنند نواب را به زندان میاندازند بعد از یک مدتی، یکی از فدائیان میرود حسین فاطمی را که وزیر خارجه مصدق است را بزند. دکتر حسین فاطمی فرزند یک روحانی است پدرش یک روحانی و آخوند است، خودش البته خب تحصیلکرده اروپا، گرایشات یک مقدار سکولار و چپ دارد، ولی ضد انگلیسی است از این جهت مورد نفرت انگلیس و دربار است ولی به لحاظ مسائل اسلامی علیه جریانات دینی و انقلابی، گاهی امثال او در دولت مصدق مواضع تندی میگیرند. روابط آیتالله کاشانی با آقای مصدق خراب میشود! در مجلات و روزنامههای وابسته به ملییون و تودهایها به عنوان آزادی مطبوعات فحش به آخوند و اسلام میدهند. کاریکاتور آقای کاشانی را میکشند. کاریکاتورهای خیلی زشت و توهینآمیز. یک سگی را میگیرند عکس آقای کاشانی را گردن آن میاندازند و مینویسند آیتالله! سگ توی خیابانها، از این کارها میکردند. از آن طرف متدینی که طرفدار کاشانی و مصدق هستند میگوید مصدق ما را سر کار گذاشت، ما شهید دادیم، ما این کارها را کردیم این آمد قرار بود که چه کارها بکند حالا آمده دارد با ما دعوا میکند؟ مثل این که میخواهد با دربار و انگلیس علیه ما بسازد! بعد نواب با کاشانی اختلاف پیدا میکنند. فدائیان به کاشانی میگویند شما محافظهکار هستید. آقای کاشنی هم میگوید شما خوبید، بچههای خوبی هستید اما نمیدانید چقدر پیچیده و حساس است هر چیزی و هر کاری را نمیشود کرد، همینطور هه با اختلاف، به جان هم افتادند. مردم هم گروه گروه شدند! بعد از آن طرف تودهایها و کمونیستها، از آن طرف عوامل انگلیسها، از آن طرف درباریها. نواب شروع میکند اعلامیه «الْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَى عَلَیْهِ» که ما دنبال حکومت اسلامی هستیم و یک بخش آن، ملی شدن نفت است. جهاد نکردیم، هر کاری میکنیم، اصطکاکها شروع شد. بعضیهایش شدیدتر و بعضیهایش ضعیفتر. در این زمان که قدرت ملییون به اوج رسیده، شاه از ایران فرار میکند به اروپا به ایتالیا میرود و اینقدر ترسیده که فکر میکند سلطنت سقوط کرد و کشور دست مصدق و کاشانی افتاده و یعنی دیگر تمام شد! انگلیسیها وارد قضایا میشوند و به آمریکاییها میگویند مسئله نفت است. اگر کاشانی و مصدق و نواب همه با هم باشند و بمانند فقط ما ضربه نمیخوریم اولاً ایران دست شوروی و کمونیستها میافتد! مهمترین جا، با این همه نفت و انرژی، بعد خلیج فارس با این موقعیت ایران، ایران معدن پول و طلا و منطقه استراتژیک است.
ثانیاً همین مقداری که بعد از شهریور 20 پای شما اینجا باز شد پای شما را هم قطع میکنند فقط ما را بیرون نمیکنند. آمریکا آن اوایل زمان "ترومن"، همان رئیس جمهور آمریکا که در جنگ دوم جهانی، دستور بمباران اتمی ژاپن را داده است آنها میگویند اگر ارتش شوروی بیاید وارد میشویم، ولی اگر او نباشد ما الآن درگیر مسائل هستیم اهمیت قضیه را خیلی چیز نبود چون آن موقع کل نفت برای انگلیسیها بود. بعد کمکم انگلیسیها روی آمریکا کار میکنند که آقا بیا، با هم میخوریم! انگلیس احساس میکند به تنهایی دیگر نمیتواند مثل زمانی که رضاخان آمد با کودتا جلوی جنبش مردم را بگیرد! به آمریکا میگوید بیا کمک کن و از این به بعد با هم نفت را میخوریم و این خطر هم هست. رئیس جمهور آمریکا عوض میشود "روزولت" میآید او این طرح را میپذیرد. طرح کودتای 28 مرداد در این ایام بسته میشود طرحی است به نام آژاکس که یک مجموعه، پروژه است. سیاهنمایی، مأیوس کردن مردم از انقلابیون، اختلاف بین انقلابیون، ترساندن مردم از هرج و مرج از کمونیستها و... هفت – هشت تا گزاره است که میگویند این
7- 8تا را باید در ذهن مردم جا بیندازید. اگر میخواهیم یک مقدار به ذهنتان نزدیک شود گزارههایی که الآن تلاش میکنند در ذهن مردم جا بیفتد، مثلاً این که جمهوری اسلامی دارد سقوط میکند کارش تمام است! همه مسئولین، دزد و فاسدند! همه پولهایتان را بردند سوریه و عراق و آخوندها و پاسدارها دارند میخورند! و... این گزارهها الآن در هدف هست. بله البته چندتا نمونه دزدی و تخلف هم پیدا میکنند و روی آن سوار میکنند بعد نتیجه کلی میگیرند! که اختلاف داخلی، یأس، شک، وادادگی، آی بدبخت شدیم، بیچاره شدیم، از بین رفت و... آن زمان این پروژهها را اجرا کردند و موفق شدند. اینجا الحمدلله هنوز موفق نشدند و انشاءالله نباید موفق شوند و نخواهند شد ولی زمان 28 سال 32 موفق شدند. کاری کردند که مردمی که راهپیمایها و میتینگها در شهرها میآمدند و کاشانی، نواب صفوی، مصدق همه با هم، کاری کردند که این مردمی که یک سال قبل از کودتا وقتی که شاه خواست با یک قلدربازی مصدق را کنار گذاشت و قوام را آورد، ملت توی خیابان ریختند 30 تیر، بخصوص در تهران، و در چند شهر، مردم یک صدا شعار میدادند که آقای کاشانی با کفن جلوی جمعیت فدائیان و جمعیت هم یکصدا شعار میداد یا مرگ یا مصدق! و رژیم شاه و انگلیسیها همه ترسیدند و عقبنشینی کردند و رفت کنار، و دوباره مصدق برگشت. همین ملت یک سال بعد چه شد؟ که یک جمعیت چند هزار نفره در کل کشور، لات و پوت! فواحش توی خیابان ریختند و مردم دیگر نیامدند جلوی آنها بایستند! اول 25 مرداد آمدند شکست خوردند، فکر کردند تمام شد، باز شاه در رفت! آمریکا و انگلیس فکر کردند شکست خورد. دوباره 2- 3 روز بعد شانسی یک امتحان کردند بعد دیدند الکی الکی پیروز شد! بعدها در اسناد وزارت خارجه آمریکا سازمان سیا و اسناد لانه جاسوسی و اسناد وزارت خارجه انگلیس آمد ما تعجب کردیم که ما چقدر زود پیروز شدیم ما فکر میکردیم که مردم با این چند سال مقاومت و مبارزات مقاومت زیادی میکنند خیلی هم تعجب کردیم و هم خوشحال شدیم، ما صد برابر پول کنار گذاشته بودیم که هنوز خرج کنیم لازم نشد! دوباره به خزانه برگشت. اصلاً تعجب کردیم که چطور مردم ایران یک مرتبه اینقدر سرد شدند؟ بیانگیزه شدند؟ ولش کردند. صبح یک عده توی خیابان زنده باد مصدق! عصر یک گروه دیگر همان تعداد گفتند جاوید شاه و تمام شد. خب اگر این ملت میخواست پای کار بایستد همان روز توی خیابان میریختند و حساب کار اینها را میرسیدند یا فردایش میآمدند مگر توی انقلاب در این 30- 40 سال چند بار از این کارها شده؟ صدتا کودتای 28 مرداد شده که نتواستند هیچ غلطی بکنند چرا؟ چون مردم در صحنه بودند و هستند. اگر مردم کنار بروند کار تمام است! مردم جمهوری اسلامی را 40 سال است که نگه داشتند. بعضی از مسئولین میخواهند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند مردم نمیگذارند، میگویند نظام برای شماها نیستد نظام را ما آوردیم و اگر یک جاهایی از آن اشکال دارد باید آن را اصلاح کنیم ما نمیگذاریم که شما این نظام را از بین ببرید. ما هرچه فتنه داشتیم در این 40 سال، از داخل حکومت و از طرف بعضی از مسئولین بود. این خیلی عجیب است! همیشه فتنهها از کف جامعه علیه نظام میآید ما همیشه فتنههایمان از داخل نظام توی جامعه میآید و مردم میآیند آن را نگاه میدارند. تمام درگیریها از زمان بازرگان، بنیصدر، مرحوم منتظری بگیرید همینطور بیایید همهاش از داخل حکومت بوده و همهاش هم مردم دوباره شکافها را بهم آوردند دوباره چسب زدند و آن را مستقر کردند. ولی در سال 32 چه شد که دیگر مردم گفتند بابا ولش کن! به چه امیدی؟ به کی؟ این خیلی خطرناک بود، آن لحظهای بود که شاه در رفته بود، رفته بود اروپا و میخواست دیگر برنگردد دولت آمریکا فکر کرد تمام شد و انگیس کلاً خودش را باخت، دوباره نشستند آمریکا و انگلیس و عواملشان در داخل که اینطوری نمیشود باید اینها را با کودتا از سر کار برداریم، و این کار را هم کردند شاه دوباره برگشت، شروع کردند به سرکوب خشن تمام نیروهای داخلی، همه را لت و پار کردند. مصدق و کاشانی بازدداشت شدند، بعد از کودتا باز نواب آمد و حسین اعلاء را زد. البته کاشانی و نواب دیگر از مصدق دفاع نمیکردند! حتی بعضیها گفتند او هم مثل شاه. بعضیها کلاً ولش کردند و سیاست را کلاً بوسیدند و کنار گذاشتند. جالب است رژیم شاه، چون میدانست که نواب را نمیشود آسان آرام کرد به او میگویند تو بیا متولی آستان قدس بشو، کل آستان قدس امام رضا(ع) در اختیار تو. نواب مسخرهشان میکند و هنوز جرأت ندارند نواب را بگیرند، هنوز نمیخواهند. یک مقدار میگذرد فکر میکنند چون نواب با مصدق درافتاده و ناراحت نیست از این که مصدق رفته، فکر کردند که حالا این میآید و با رژیم میسازد بعد از یک مدتی دوباره نواب، اعلامیهها را شروع کرد. حالا این دفعه اینها حسین اعلاء را سر کار آوردند و میخواهد ادامه خیانتها را او بدهد که حسین اعلاء را هم فدائیان میزنند منتهی نمیتوانند اعدامش کنند مجروح میشود و اینها گیر میافتند. نواب و فدائیان تحت تعقیب هستند زندگی مخفیانه دارند یک مدت منزل آیتالله طالقانی، این طرف و آن طرف، بالاخره اینها را میگیرند و شکنجههای بسیار وحشیانه میکنند و سال 34 نواب و رهبران فدائیان را تیرباران و شهید میکنند که خب آنجا یک چیز جالبی را یکی از افسران شاه تعریف میکند و میگوید موقعی که آنها را به چوبه اعدام بستیم که تیربارانشان کنیم نواب خوشحال بود، ترس که هیچی اصلاً غم هم در چهرهشان نبود. اولاً از شب قبل تا صبح اینها مشغول عبادت و گاهی هم شادی و خنده که برادرها داریم بهشت میرویم، برادرها داریم محضر رسول خدا(ص) میرویم خوشحال بودند. اینها را خیلی شکنجههای وحشیانه کردند. مثلاً نقل شده که برهنه توی بشکهای و این بشکه پر از خرده شیشه و تیغ بوده و این بشکه را قِل میدادند و از این کارها. موقعی که نواب را میآورند به چوبه اعدام ببندند یکی از این افسران شاه که بعدها خاطراتش را بعد از انقلاب منتشر کرد – که البته حالا مُرده است – میگوید که اولاً گفتند که ما باید نماز بخوانیم. بعد آنجا که آنها را به تیره بستند برگشت به آن برادرهایش حرف زدن و بشارت و بهشت و محکم، بعد هم رو کرد به ما که میخواستیم تیربارانش کنیم گفت ربع قرن نخواهد گذشت که رژیم این توله سگ – یعنی شاه – سقوط خواهد کرد و شما به قبرستان میروید. 25 سال نمیگذرد که شما سقوط میکنید. دقیقاً 25 سال نشد و رژیم شاه سقوط کرد. گفت ما که داریم شهید میشویم و میرویم به هدفمان میرسیم امشب شب دامادی ماست. مصدق، خانهنشین بازدداشت میشود. آقای کاشانی هم همینطور. و این دو نفر جالب است تا بعد از این که تا 10- 12 سال بعد انقلاب امام که 15 خرداد شروع میشود تبعید امام هست هنوز هستند یعنی خبرهای نهضت امام میرسد حتی از آقای کاشانی یک جایی خواندم که نقل میشود میگوید این سید، امید آینده ایران است و کاری که ما نتوانستیم به نتیجه برسانیم امیدواریم به دست این بشود که به دست امام هم این اتفاق میافتد.
کودتای 28 مرداد خیلی آثار خطرناکی داشت که من دیگر وقت تمام شد و فرصت ندارم بگویم، ولی شما اجمالاً بدانید دوباره نفت، که ملی شده بوده و داشت از دست انگلیسیها خارج میشد برگشت، این دفعه انگلیسیها، آمریکاییها و این دفعه، یک سهم هم فرانسویها و یک سهم هم هلندیها، بخور بخور جدی تر و عمیقتر شروع شد. انگلیس و آمریکا ایران را بطور کامل بر آن مسلط شدند. انگلیس آمد یکی دو سال بعد از کودتا پیمان نظامی بغداد را بست که عراق و ایران و ترکیه و پاکستان و انگلیس جزو آن بودند یعنی در واقع آن چهارتا دست انگلستان بود. بعدها که عراق کودتای چپها شد و گرایش به شوروی پیدا کرد، دیگر پیمان بغداد اسمش پیمان بغداد نبود شد پیمان سنتو؛ و اتفاقاً چون در این قضیه پیمان خیانتبار، همان حسین اعلاء نقش داشتند یکی از دلایل نواب که اعلاء را زد همین بود که رفتی ایران را در پیمان سنتو به انگلیس فروختی! این هم یکی از دلایل بود که حسین اعلاء در بغداد داشت میرفت در امضاهای نهایی در این پیمان شرکت کند که آبان سال 34 ترور شد ولیکن زنده ماند و فدائیان را گرفتند که چند ماه بعد هم، همهشان را تیرباران و شهید کردند.
کار دیگر این بود که شاه فهمید در کنار انگیس ارباب جدیدی پیدا شده، و باید برای او هم خیلی دم تکان بدهد اتفاقاً او دارد خیلی جدیتر جلو میآید و آمریکا را هم باید خیلی جدی از خودش راضی کند. دولت آیزنهاور هم، آمریکا مستقیم آمد و گفت ایران یکی از مراکز حساس ماست به هیچ وجه آن را از دست نمیدهیم، هم نفت آن، هم موقعیت استراتژیک آن، شروع کردند کمکهای مالی و نظامی به حکومت شاه کردند و خفقان بسیار شدیدی که شروع شد، از آن طرف هم در مصر و جهان عرب، جمال عبدالناصر حرکت شروع کرده بودند و علیه انگلیس نهضت مصر شروع شده بود و از آن طرف هم میترسیدند. تحت عنوان این که بله، آن قراردادهای نفتی بد بوده، به ضرر ما بوده، کار را هم یک بار رضاخان کرد قرارداد استعماری نفت قبلی را گفت پاره میکنیم! بعد یک قراردادی بست صدبار بدتر. میخواستند بگویند ببینید ما ضد انگلیسی هستیم این هم قرارداد ما و انگلیس، پاره شد! بعد یک قرارداد خائنانهتر. سر قضیه ملی شدن نفت هم، بعد از کودتا آمدند "قرارداد کنسرسیوم" را بستند که کل ایران و نفت ایران و اقتصاد ایران غارت میشود. بعد از کودتای 28 مرداد، کنسرسیوم در مجلس تصویب شد و پیمانی بود که بعد از سقوط مصدق دوباره غرب برگشت و بطور کامل در ایران مسلط شد، شرکتهای نفتی دوباره نفت ایران را کلاً در اختیار گرفتند. کمپانیهای آمریکایی و انگلیسی در کنارشان فرانسوی، هلندی، 40 درصد سهام نفت ایران برای 5 تا کمپانی آمریکایی شد، 40 درصد دیگرش هم برای انگلیسیها، و 14 درصد برای هلندیها و 6 درصد هم به فرانسویها. بین خودشان تقسیم کردند! شاه بعد از کودتای 28 مرداد اعلام کرد هر جای ایران هر کاری که خواستید بکنید در خدمتیم! هر تعهد، هر امضایی بخواهید ما میکنیم. در هر نقطهای که خودتان تصمیم بگیرید آزادانه عملیات اکتشاف و استخراج نفت انجام میدهید با پول ایران! یعنی با هزینه بیتالمال دولت ایران بزنید ولی نفتش برای شما، اگر صلاح دانستید به ما هم یک سهمی بدهید. اختیارات وسیع، کل بنادر ایران، راهآهن ایران، سرویس تلفن و تلگراف، هواپیمایی ایران، همه کلاً شما هر طور خودتان صلاح میدانید و صددرصد در اختیار شما! ارتش ایران کلاً در اختیار شما، مدارس و دانشگاههای ایران کلاً در اختیار شما. وزیر و وکیلهای ما لیستش از سفارتخانه آمریکا و انگلیس باید بیاید. بگویند این وزیرها سهم آمریکاست، اینها سهم انگلیس است و فرانسویها هم یک کم سهم دارند، وقتهایی که روسیه و شوروی تهدیدشان زیاد میشد یک سهم هم به آنها میدادند چون بیشتر دست غربیها بود. حوزه امتیاز و شعاع عملیات کنسرسیوم، شامل بخشهای مهمی بود. بلوچستان، جنوب کرمان، تمام استان فارس، جنوب استان اصفهان، کل خوزستان و لرستان و بروجرد و ملایر، کل جنوب کرمانشاه، کل جزایر، خارک، کیش، قشم، هرمز، شعیب، جزیره هنگام و جزایر کوچک، همه و همه بطور کامل تحت اختیار کامل آمریکاییها و انگلیسیهاست. این مذاکراتی بوده که بعد از ملی شدن نفت، بعد از کودتای 28 مرداد یکی از خیانتهایی که اینها به ایران کردند این قضیه بود بعد هم آمریکاییها آمدند و گفتند خب دیگه ما برای این که دوباره اتفاقات نفت نیفتد، که بعد امام آمد این کار را قویتر کرد و گفتند برای این که دوباره ایران از کنترل ما، اصلاً خارج نشود، ایران پایگاه اصلی ماست، آمریکا اعلام کرد ایران و اسرائیل به یک اندازه مهمترین نقاط جهان برای ما و غرب هستند. حتی بعضیهایشان گفتند اگر قرار شد بین ایران و اسرائیل یکی را انتخاب کنیم ایران را انتخاب میکنیم چون هم، همرز شوروی است و هم نفت دارد و هم نقطه بسیار حساسی است. ایران و اسرائیل، پایگاههای اصلی آمریکا و غرب هستند. دستگاه ضد اطلاعات ارتش را آمریکاییها آمدند با کمک انگلیسیها راه انداختند، برای سرکوب هر نوع مخالفتی ساواک را تشکیل دادند، یک سیستم قوی امنیتی اطلاعاتی، در شمال آیران چندین پایگاه بزرگ جاسوسی و در نقاط دیگر.
من خواستم فقط به شما بعضی از جنایاتی که اینها کردند از اول، زمان پهلوی اول و دوم، و نقش آمریکا و انگلیس، و نقش این دوتا کودتا، بویژه کودتای 28 مرداد را اجمالاً بدانند مخصوصاً جوانترها، و توجه کنید به این که آن بلایی که آن موقع سر ما آوردند با جنگ روانی، تبلیغات، اختلاف انداختن و این بلا دوباره سر ما در این شرایط نیاید.
آن که شکی نیست. همین طور است. ببینید یک نکته جالب این است که چرا این مردم در زمان ملی شدن نفت، کنار کشیدند ولی در زمان امام(ره) کنار نکشیدند؟ این نکته جالبی بود که ایشان میگوید. چرا آنجا مردم وقتی دیدند اختلافات داخلی افتاد دیگر اعتماد نه به مصدق، نه به کاشانی و نه به هیچ کس، ولش کردند. ولی چرا این اعتماد به امام و ولایت فقیه، و رهبری ماند؟ رازش همین است. یک بحث، بیداری و آگاهی مردم است؛ یک بحث که فوقالعاده مهم است مسئله رهبری است. مردم ایران نشان دادند این نسل، که اگر رهبری آگاه و محکم در صحنه داشته باشیم ما محکم میایستیم. نظام امام و امّت باعث شده که با وجود این که ما در حکومت، مواردی آدمهای فاسد داریم، آدمهایی را در حکومت داریم که اینها ولایت فقیه را قبول ندارند مردم و امّت قبول دارند اینها ندارند؛ ولی مردم همین الآن چقدر از مردم، همین خود شماها چقدر از سازمانهای دولتی و حکومتی مشکلات دارید ناراضی هستید؟ کسی در این جمع هست که هیچ نار ضایتی از هیچ دستگاه حکومتی نداشته باشد؟ همه یک جایی گزیده شدید یک مشکی دارید ولی همه تفکیک میکنند بین نظام و امام امّت و ولایت وفقیه، با دیوانسالاری حاکم بر کشور و مسئولین ردههای بعد. این خیلی مهم است. اگر این مردم آن مردم بودند، ولایت فقیه و رهبری انقلابهای قبل بود تا الآن ده بار سقوط کرده بودیم! خودمان همدیگر را کشتار میکردیم! جنگ داخلی میشد. این هم نکته مهمی است که البته من در ذیل بحثهایم به این قضیه اشاره کردم.
خیلی ممنون و متشکرم. انشاءالله موفق باشید.
هشتگهای موضوعی