پیام به سیاهان آمریکا (چگونه انقلاب کنیم؟)
جمعی از نخبگان و رهبران جنبش سیاهان آمریکا _ تهران آبان ۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم به مهمانان محترم و امیدوارم این ارتباطات ادامه داشته باشد و این حلقهها تبدیل به یک زنجیرهای از گفتگوها و تفاهم فکری و فرهنگی باشد. من سعی میکنم در این فرصتی که مزاحم شما هستم به سه عنوان اشاره کنم: 1) وجه مشترک ما و شما؛ یعنی ملتهای تحت ستم، غارت شده توسط امپریالیستهای غربی بطور عام و آمریکا و متحدین اروپایی او بطور خاص. و توضیح این که با ملتهای ما همان کردند که با شما رنگینپوستان در ایالات متحده بطور وقیح، علنی و وحشیانه با اجداد شما و به نحوی مهندسی شده امروز زیر پوششهای پیچیده با ادبیات روشنفکری؛ یعنی بزرگترین جنایتها علیه ملتهای ما، ملتهای مسلمان و غیر مسلمان در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا، کثیفترین جنایتها صورت گرفت شبیه جنایتهایی که با اجداد شما و امروز با خود شما به نحو پیچیدهتری صورت میگیرد و متأسفانه در ذیل یک ادبیات حقوق بشری آنقدر وقیح مثل دروغهای بزرگ، وقتی که دروغ میگویید باید چنان دروغ بزرگ باشد که دستکم طرف با خودش به شک بیفتد که دروغ به این بزرگی نمیشود. به دروغهای کوچک قانع نیستند. دروغهای بزرگ، یعنی لایحه حقوق بشر مینویسند از حیثیت و کرامت ذاتی همه اعضای خانواده بشری سخن گفتند، از حقوق برابر، حقوق سلبناپذیر، از آزادی، عدالت و صلح در جهان، از این که تحقیر حقوق بشر، وجدان بشر را برمیآشوبد. جهانی پیدا میشود که در آن افراد بشر از نژادها و ملتهای مختلف در بیان عقیده آزاد باشند، آزاد از فقر، از ترس، و همه آرزوهای بشری به زبان و به قلم آورده میشود و درست همان زمان کثیفترین جنایتها در حق هرکسی که دستشان برسد. از حاکمیت قانون در جهان سخن میگویند و از دموکراسی جهانی که هیچ انسانی مجبور به طغیان بر ضد ستم نشود اما عملاً اتفاقی که میافتد این است که حتی اجازه اعتراض و طغیان داده نشود. یعنی آزادی بیان باشد، اما امکان بیان نباشد. درست در شرایطی که از اعلامیههای جهانی حقوق بشر سخن گفتند و میگویند، از ارزش فرد انسان، برابری حقوق ملتها، حق پیشرفت برای همه بشریت، از این که تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و کرامت و حقوقشان باید مساوی باشد، همه عقل و وجدان دارند همه باید آزاد و برادرانه رفتار کنند، امکان زندگی اخلاقی داشته باشند اما بعد معلوم میشود که مراد از عقل و وجدان عقل سیاه و وجدان سیاه یا عقل شرقی و وجدان شرقی نیست. مراد از عقل و وجدان، منافع سرمایهدار سفیدپوست غربی است. در اعلامیه حقوق بشر و سخنان سخنگویان وزارت جنگ و وزارت خارجهشان در سطح بینالملل همین حرفها را میزنند و ملتها را غارت میکنند و در داخل ایالات متحده با بخش مهمی از این ملت و مردم ایالات متحده چنین رفتاری میشود. پس یک عنوان این است که با ملتها ما همان کردند و میکنند که با شما رنگینپوستان، سیاهان، سرخپوستان و دیگران و با اجدا شما کردند و میکنند.
2) سؤال دومی هم هست که اگر برسم سعی میکنم به آن پاسخ بدهم و آن هم این است که چرا سیاهان آمریکا شورش میکنند اما انقلاب نمیکنند؟ چرا نزدیک 50 میلیون سیاهپوست در آمریکا مدام در حال غلیان و جوشش هستند و به خیابانها میآیند کشتار و سرکوب میشوند؟ چرا به تعبیر استاد محترم که الآن آمار ارائه میدادند یک درصد اقتصاد به سیاهان مربوط است اما اکثر زندانها پر از سیاهان است؟ چرا یک و نیم میلیون مرد سیاه در آمریکا مفقود هستند و هیچ کس نمیداند که اینها کجا سربهنیست شدند و در کجا زندان هستند؟ از سیصد میلیون جمعیت آمریکا نزدیک به 48 تا 50 سیاهپوست دستکم یک ششم این ملت هستند ولی نمیتوانند حقوق خودشان را پس بگیرند. و در آنجا اگر فرصت بشود اشاره خواهم کرد فقدان آگاهی و سازماندهی کافی میان سیاهان در آمریکا و این که هنوز آماده نیستید قربانی بدهید. ملت ایران، دهها هزار شهید داد تا توانست از رژیم دیکتاتوری وابسته به آمریکا خلاص شود. فقط در یک روز 17/ شهریور/ 57 چند هزار نفر در چند خیابان همین شهر به مسلسل بسته شدند ولی به جای این که بترسند دوباره فردا به خیابان آمدند و آمدند و آمدند تا آمریکا را شکست دادند. شما تصور کنید روزی را که در خیابانهای ایالتهای مختلف آمریکا در یک روز هزار سیاهپوست کشته بشوند. اگر به چنین مرحلهای از شجاعت رسیدید، اگر توانستید چنین هزینهای بدهید یعنی هزار سیاهپوست در ایالات متحده آمریکا به مسلسل بسته شوند ولی خیابانها را ترک نکنند آن وقت خواهید دید که چگونه حقوق شما به شما خواهد رسید! با ادبیات تمیز، رفتار کثیف دارد توجیه میشود و بیش از 200 سال است که این کار دارد صورت میگیرد. اعلامیه حقوق بشر، حقوق بشر نیست منافع و اضافه حقوق بشر سفیدپوست سرمایهدار غربی است و این بشر، چه بهتر که مرد باشد! حقوق بشر، حقوق مرد سرمایهدار سفیدپوست غربی است! حقوق سیاهان و سایر نژادها و ملتها، حقوق محرومان و غارت شدگان، حقوق اقلیتهای دیگر نیست، آنچه که به نام تاریخ آمریکا و تاریخ تمدن و مدرنیته در سراسر جهان و تاریخ علم و تمدن دارد آموزش داده میشود مربوط به حافظه دولتهاست، حافظه سرمایهداری است. این حافظه ملتها، حافظه سیاهان، حافظه بردگان نیست. با هعمان پیچیدگی که امروز اخبار فرگوسن و سایر سرکوبها و شکنجهها و تحقیرهای آمریکا سانسور میشود به همین وقاحت اخبار جنایتهای آمریکا و متحدانش در کشورهای اسلامی تحریف و سانسور شده و میشود. افکار عمومی دنیا نباید بدانند که در ایران زمان شاه، در عربستان آل سعود، در سایر کشورهایی که رژیمهایشان وابسته به آمریکا بودند برای غارت ملتهای ما، اینها تا چه حد جنایتکار بودند و حتی یک انتخابات برگزار نمیکردند و نمیکنند در عین حال آنها دموکرات محسوب میشوند؛ و ملتهایی که قیام کردند و فراگیرترین انتخابات را هم داشتند و دارند آنها همچنان غیر دموکراتیک محسوب میشوند. همان کسانی که چند قرن قبل به آفریقا رفتند چند تمدن را در آفریقا نابود کردند و بعد که به قاره آمریکا رفتند بیش از 6 تمدن در قاره آمریکا را نابود کردند و بعد همه جا گفتند ما وحشیها را داریم متمدن میکنیم! عین این تعبیر را در مورد ملتهای ما مسلمانها در این صد و پنجاه سال اخیر بکار بردند! آمدند غارتمان کردند و گفتند که حق توحش میگیریم! گفتند جنگ سنت و مدرنیته است! گفتند جنگ عقلانیت ابزاری و عقب ماندگی تاریخی است! و بعد که ملتها بعد از انقلاب اسلامی ایران در منطقه بپا خاستند گفتند حالا جنگ دموکراسی و تروریزم است! نماد دموکراسی رژیم شاه بود که یک انتخابات نداشت و دهها هزار آمریکایی، اسرائیلی و انگلیسی مستشارانی بودند که این کشور را غارت میکردند، آنها نماد دموکراسی بودند آمریکاییها، انگلیسیها و اسرائیلیها در زندانهای ایران آموزش شکنجه میدادند که چگونه ناخن دانشجویان مبارز را بکشیم که بیشتر درد بکشند! چگونه بدنشان را بسوزانیم! چگونه شکنجه بدهیم که بیشتر درد بکشند! عین همین تعبیری که در آفریقا و آمریکای لاتین چند قرن پیش بکار بردند همینجا همانها را گفتند. بنابراین تاریخ نگوییم، این قضایا مسائل همین امروز ماست، اینها اخبار روز است ولی سانسور میشود. اگر در ده ماه اخیر نزدیک به هزار جوان سیاهپوست را و غیر مسلح را در خیابانهای ایالات متحده به گلوله بستند و کشتند و به خاک و خون کشیدند در همین ده ماه هزاران هزار مردم عادی را در یمن و عراق و سوریه، همانها به خاک و خون کشیدند. خودشان تروریزم وحشی داعش را تنظیم و تسلیح کردند و به جان مسلمین انداختند تا انقلابهای اسلامی منطقه را به جنگهای خونین و هرج و مرج و مسلمانکشی تبدیل کنند و بعد به نام مبارزه با همان، دوباره در منطقه برای غارت مجدد حضور پیدا کنند! در این 35 سال که انقلاب اسلامی شد اوایل انقلاب ایالت متحده حدود 200 میلیون جمعیت داشت. در این 35 سال، 100 میلیون به جمعیت ایالات متحده اضافه شد! الآن سیصدوخردهای میلیون جمعیت دارد. یکی از اهدافی که مهاجرتپذیری صورت گرفت این بود که سیاهان که یک زمانی یک سوم ملت آمریکا بودند و قویترین اقلیتی که برای حاکمیت سرمایهداری سفیدپوست صهیونیستی در ایالات متحده میتوانستند که خطر باشند که همین شورشهای امثال فرگوسن و دیگران را به یک انقلاب سراسری در کل ایالات متحده تبدیل کنند و اینها به یک اقلیت ضعیف و چیزی به حدود یک پنجم و یک ششم ملت آمریکا تبدیل شوند. چون خطرناکترین اقلیت در آمریکا همچنان سیاهان هستند. و انقلابیترین اقلیت سیاهپوستها هستند. اینها باید یک درصد اقتصاد آمریکا دستشان باشد و زندان پر از اینهاست. باید امکان آموزش نداشته باشند باید فقر و فساد جامعه سیاهان را کلاً فرا بگیرد. با تبعیض کنترل شده و زرورق پیچیده! در تمام فیلمهای هالیوود وقتی که از مدرنیته و آمریکا حرف میزنند منحتن را نشان میدهند این ساختمان و کلاه منتحن را ما دیگر حفظ شدیم از بس در فیلمها دیدیم، با مناسبت، بیمناسبت! هنرپیشه از سر میز میخواهد برود دستشویی یک مرتبه این کلاه را نشان میدهند! ساختمانهای منحتن، که به دنیا بگویند ببینید اینطوری است! چند کیلومتر آن طرف هارلِم است. هارلم را هیچ وقت در فیلمها نشان نمیدهند مگر بر ای این که بخواهند نشان بدهند که سیاهان انسان نیستند، سیاهان شهروند درجه یک آمریکایی نیستند. اینها پسماندهها و زبالههای جامعه آمریکایی هستند. همان جنایتی که با شما کردند با ما و دیگر ملتها دارند انجام میدهند و میکنند.
من چند نمونه را خدمت شما عرض کنم. یکی نابودی اخلاق و فرهنگ سالم جوامع دیگر؛ اینها به هر جامعهای که از چند قرن پیش به آفریقا و آمریکای لاتین و جاهای دیگر حمله کردند و بعد در آسیا، چون اول سراغ آفریقا آمدند بعد سراغ آمریکای لاتین رفتند و بعد سراغ آسیا آمدند. همه جا با یک پروژه آمدند.
پروژة اول؛ نابودی اخلاق و فرهنگ سالم دیگران. کریستفکلمب وقتی که با کمک دریانوردان مسلمان بر اساس نقشههای آنها با قطبنمای آنها با کمک دریانوردان و کشتیهای دریانوردان و ملوانهای مسلمان بعد از سقوط آندلس که اسپانیا به دست صلیبیها افتاد و آنها آمدند صدها هزار مسلمان اروپایی را کشتند یا غارت کردند قتل عام کردند به دریا ریختند یا گفتند باید بگویید مسیحی هستیم. که خیلیهای آنها فرار کردند رفتند، چند صد هزار قتل عام شدند و بعضیهایشان گفتند خیلی خوب ما مسیحی هستیم و پنهانی و مخفیانه مسلمان بودند. با کمک آنها اینها به آمریکای لاتین آمدند. مسلمین قبل از اروپاییها به قاره آمریکای لاتین آمده بودند و خود کلمب، در سفرنامهاش میگوید ما به جاهایی که رفتیم سکههایی با ضرب عربی، سکههای لاالهالاالله در سواحل کوبا و... دیدیم، و مناره مسجد دیده است. تاجران مسلمان از قبل از اینها تجارت میکردند ولی آنجا کسی را نه برده میگرفتند و نه غارت میکردند. تجارت میکردند با آنها ازدواج میکردند زندگی میکردند. اینها وقتی که به کمک دریانوردان مسلمان، رفتند کلمب، فکر میکرد به سواحل چین رسیده است. چون به لحاظ علم و تکنولوژی هم اینها عقبمانده بودند و بعداً از مسلمانها یاد گرفتند.
ببینید وقتی که خودش آنجا رسید چه میگوید؟ اینها میگویند مردم آمریکا وحشی بودند. سرخپوستها وحشی بودند، دژخیم بودند، جنایتکار بودند. ما بچه که بودیم این فیلمهای هالیوود و وسترن را هر وقت میدیدیم از اول تا آخر دغدغه داشتم که خدا کند تمام این سرخپوستان توی فیلم همه کشته شوند و یکیشان زنده نماند! تمام نگرانیام از اول تا آخر فیلم این بود که... چون اگر یکی از این وحشیها زنده بماند باز اینها میروند یک قبیلهای جمع میشوند و دوباره به این سفیدها و آمریکاییها صدمه میزنند! این تصویری بوده که آنها ساختهاند. حالا ببینید کلمب، به عنوان اولین کسی که از اروپاییها به آنجا رفته ببینید راجع به مردم آمریکای لاتین این سرخپوستان بیچاره چه مینویسد؟ چند تمدن آنجاست و اینها آن را نابود میکنند، میلیونها سرخپوست را میکشند. و بعد نامه به شاه اسپانیا و شاه اروپایی نوشته و میگوید ما که وارد شدیم اینها فکر کردند ما دوستانشان هستیم! به عنوان این که ما مهمان هستیم همهشان با گل و میوه به استقبال ما آمدند، تعدادی طوطی، کلافهای نخ، و چیزهای دیگر را آوردند. در عوض ما مُهرههای شیشهای و زنگوله به آنها دادیم. آنها با کمال میل هرچه در خانههایشان داشتند به ما هدیه دادند. حالا گوش کنید که چه کسی وحشی است؟ چه کسی حیوان است؟ و چه کسانی فرهنگ و اخلاق داشتند؟! میگوید مردمانی قوی بنیه، خوشاندام و خوش قیافه بودند. اسلحه نداشتند و نمیدانستند که اسلحه چیست؟ اهل جنگ و خشونت نبودند. من شمشیرم را که به آنها نشان دادم نمیدانستند که چیست؟ میگوید شمشیر را از لبه تیز آن گرفت و دستش برید. نمیدانست که شمشیر چیست؟ حال اینها شدند وحشی! میگوید آنان خدمتکاران خوبی میشوند! این ملت، برای بردگی آفریده شده است! ما با یک سپاه 50 نفری میتوانیم همه آنها را شکست دهیم و مجبورشا کنیم که هر کاری که ما میخواهیم بکنند. این است طرز تفکر آمریکایی، طرز تفکر اروپایی این بوده است. چه کسی وحشی است؟ خشونت از کجا به کجا صادر شد؟ جنایت از کجا به کجا صادر شد؟ میگوید مردم این منطقه که ما رفتیم خصایصی که در رنسانس تحت سلطه پاپ و پادشاهان بود در آنها نبود یعنی عطش جنون آمیز برای پول که مشخصه اصلی فرهنگ و تمدن غربی بود. آنان اموال خود را به راحتی به دیگران میبخشیدند. بر سر زمین و گیاه و حیوان با یکدیگر نمیجنگیدند. همه در همه چیز شریک و برادر بودند. این گزارش کریستفکلمب از مردم آمریکاست. و بعد میگوید من به محض این که به جزایر هند غربی رسیدم در اولین جزیره بومیان را به زور اسیر کردم تا قدرتم را به آنان نشان دهم. و اطلاعاتی درباره هرچه دارند به دست بیاورم.
کلمب میگوید اولین سؤال من از آنان این بود طلاها کجاست؟! از کجا میشود برده جمع کرد؟! دقیقاً همان سؤالی است که اینها وقتی به ایران آمدند به کشورهای اسلامی آمدند همین سؤال را کردند. طلاها و بردهها کجا هستند؟ الآن هم مسئله اصلیشان همین است. میگوید رسیدم به سواحل چین؛ فکر کرده آنجا چین است هنوز نمیداند کجاست – بعد ملوان مسلمانی است به نام بناحمد که به او میگوید اینجا چین نیست، اینجا نصف راه چین هم نیست. اینجا جای دیگر است. میگوید ما اینجا میآمدیم این نوع حیوانات و این نوع گیاهان را اینجا دارد. این نوع زندگی دارد، اخلاق این مردم اینطوری است، با اینها درست رفتار کنید. گزارش کریستف کلمب است که میگوید مردمانی هستند بسیار سادهلوح و احمق! هرچه میگوییم باور میکنند! به راحتی اموال و داراییهایشان را به یکدیگر میبخشند. اعلیحضرتها! تا به چشم خود نبینید باور نخواهید کرد. میگوید ما چنین چیزی را در اروپا اصلاً به خواب نمیبینیم ولی اینها اینقدر احمق هستند. هرگز وقتی شما تقاضای چیزی از آنان میکنید هرگز نه نمیگویند، درست برعکس، همه چیزشان را با همه شریک میشوند. همانطور که گفتم ما از میان احمقها باید برده بگیریم.
میآید سفر دومش، 17 کشتی و 1200 سرباز برای آدمکُشی برمیدارد. هدف چیست؟ پادشاهان اروپا به او میگویند میروی برده و طلا میآوری! این حرفی است که همین امروز هم دارند میگویند.
نکته دوم؛ قساوت و خشونت. ببینید من چند وقت پیش آفریقا بودم، کنیا و بعضی از کشورها، ساحل کنیا یک جزیرهای را آوردند نشان دادند گفتند توریستها اینجا میآیند جای جالبی است. برای قرنهایی بوده که اروپاییها اینجا بودند، انگلیسیها، هلندیها، فرانسویها، همینهایی که بعد رفتند آمریکا را درست کردند با جنایت و نابودی دو قاره، هولوکاست در آفریقا و هولوکاست در آمریکای لاتین! دو قاره را نابود کردند تا ایالات متحده ساخته شد. مدرنیته روی خون و استخوان و چرک و عفونت بار آمد.
نکته دوم؛ مشترک بین ما و شما و اجدادتان قساوت و خشونت است. شکنجههایی که در قرون وسطی، چنین شکنجههایی صورت نمیگرفت. من رفتم در کنیا آن جزیره را دیدم. این لیدر توریستها رسماً به همه دروغ میگفت. البته من دعوت دانشگاه آنجا بودم و با دانشگاه به آنجا رفتم ولی لیدرهای توریستها را میدیدم که چطور دارند دروغ میگویند! میگفتند این جزیره بیمارستانی بوده که اروپاییها ساختند برای آفریقاییهایی که مریض میشوند اینها را اینجا میآوردند و اینجا تحت مداوا قرار میدهند بعد به خانههایشان برمیگرداندند. به توریستها این را میگفتند. بعد یکی از دانشگاهیان کنیا گفت، آقا نه این که اینها فکر میکنند که ماها احمق هستیم بلکه اینها توریستها را هم احمق حساب کردند! گفت اینجا بیایید به شما نشان بدهم که سلولهایش هنوز هست. گفت چندتا ترمینال برای بردهفروشی داشتند، حمله میکردند، غارت میکردند، میکشتند، بعد اینجا میآمدند آنها را جدا میکردند. پیرمردها، پیرزنها، بچهها، مریضها، اینها را جدا میکردند و بعداً بقیه را کنار دیوار با آب پرفشار میشستند همهشان را یک جا میانداختند و دندانهایشان را نگاه میکردند، استخوانها، دست، این به درد بردگی میخورد یا نمیخورد؟ بعد آنهایی که به درد نمیخوردند گاهی اینها را تا یک سوم یا نصف اینها را سوار کشتی میکردند میبردند – به من نشان داد آنجایی که میبردند – میگفت اینها را میبردند چند کیلومتر وسط دریا و اقیانوس آنجا همه را خالی میکردند! حتی اجازه نمیدادند که بگویند شما به درد ما نمیخورید برگردید به خانههایتان، نه باید بمیرید! این روش کار، که خودشان کارهایی را که با سرخپوستان آمریکا و سیاهان آفریقا کردند، ببینید چه کار کردند؟ اینها برای تاریخ نیست همین کارها را الآن دارند در گوآنتانامو و در دهها زندان مثل گوآنتانامو همین کارها را دارند انجام میدهند. اینها تاریخ گذشته آمریکا و آفریقا نیست. تاریخ همین امروز جهان اسلام است. میگوید ما آن وقتی که اینها را میگرفتیم بومیان را زنده زنده در آتش میسوزاندیم. به قدری اینها شکنجه میشدند که خودکشیهای دستهجمعی بین سیاهان آفریقا که برده به آمریکا میآوردیم و سرخپوستان آنجا خودکشیهای دستهجمعی رایج شد. زهری از گیاه مانیوک میگرفتند و قبیله قبیله خودکشی میکردند! میگفتند خودمان را بکشیم بهتر از این است که دست سفیدهای اروپایی بیفتیم. کودکان و نوزادانشان را میکشتند! آنها را زنده زنده مثله میکردند! به آنها تجاوز میکردند. نیمی از جمعیت هائیتی ظرف چند سال کشته شدند! سرخپوستها صحبت از دهها میلیون آدم بود. همین الآن نمیدانم چند میلیون سرخپوست در آمریکاست. فکر میکنم چند میلیون بیشتر نیستند. اینها به جای این که جمعیت اینها بیشتر شود جمعیت اینها به صفر رسید! یعنی نسلکُشی واقعی. از این بهتر و واضحتر که نسلکُشی نمیشود! میگوید سرخپوستان و سیاهپوستان را در مزارع تحت فشار به کار میکشیدیم، هر سال هزاران نفر میمردند! بعد میگفتیم بدنشان به عنوان کود برای درختان لازم است! همانجا در مزرعه تکه تکهشان کنید و در مزرعه بگذارید که کود انسانی باشند برای این که مزارع ما بیشتر محصول بدهد! اینهایی که میگویم عین عبارات این سفیدپوستان سرمایهدار اروپایی در آفریقا و آمریکای لاتین است. کوهها از بالا به پایین و از پایین به بالا، هزار بار به دست سیاهان و سرخپوستان تکه تکه شد. آنها را مجبور میکردیم کوهها را جابجا کنند! دریا را خشک و دشت را دریا کنند! باید چنین میکردند تا تمدن ما شکل بگیرد! صخرهها را خُرد میکنند و سنگها را جابجا. خاک را بر پشتشان حمل میکنند به رودخانه میبرند تا شسته شود، در تمام مدت در آب سرد میایستند تا برای ما طلا جمع کنند! کمرشان آنقدر خم میماند که خشک میشود ولی اجازه نمیدهیم از آب بیرون بیایند و استراحت کنند. زنها و شوهرها هر ده ماه یک بار همدیگر را میبینند. – دقت کنید آمریکا اینطوری ساخته شد – زنها و شوهرها فقط هر 10 ماه یک بار همدیگر را میبینند، و وقتی میبینند دو طرف بسیار خسته، افسرده و فرسوده هستند. زاد و ولد میان آنان را متوقف کردهایم! مگر کسانی که خوش بَر و بازو باشند که بشود جوجهکِشی از آنها کرد و بچه بردههای خوب از آنها به دست بیاید! آنها را اجازه میدهیم. نوزدانشان زود میمیرند چون مادرانشان بیش از حد کار میکنند و بیش از حد گرسنهاند و شیر ندارند. من ظرف سه ماه که در کوبا بودم 7 هزار کودک آنان مُردند! بعضی از مادرها – نمیدانیم واقعاً این جملهها را چطوری بخوانم واقعاً مثل روضه است – میگوید مادرها از سر ناامیدی محض بچههای خود را در آب خفه میکردند! مردان ما در معادن طلا جان میسپردند، زنها زیر فشار کار میمردند، کودکان از گرسنگی جلوی چشم پدر و مادر پرپر میزدند و سفیدها میخندیدند، سفیدها ما را به یکدیگر نشان میدادند و میخندیدند. در مدت کوتاهی سرزمینها از ساکنان اصلیاش خالی شد.
در کتاب "لاسکاساس"، میگوید هشت میلیون جمعیت در یک منطقه جمعیتشان بعد از مدت کوتاهی به صفر رسید. کاری که کریستفکلمب با آراواکای باهاما کرد، کاری که کُرتس با آزتکهای مکزیک کرد کاری که پیزارو با اینکاهای پرو کرد، کاری که انگلیسیها در ویرجینیا و ماساچسف با سرخپوستان کردند، کاری که انگلیسیها، فرانسویها و هلندیها با سیاهان آفریقایی در آفریقا کردند، و میلیونها آفریقایی را از یکدیگر جدا کردند و با کتک و شکنجه به ایالات متحده منتقل کردند، همین کار عیناً در کشورهای اسلامی، در آفریقا و آسیا دارد صورت میگیرد. زمان شاه در زندانهای ایران شکنجهگران ساواک میگفتند ما را هر شش ماه یا یک سال به لندن یا واشنگتن یا تلآویو میبردند تا پیشرفتهای جدید را در شکنجههای جدید را به ما آموزش بدهند که چگونه انقلابیون مسلمان را در ایران و کشورهای دیگر شکنجه کنید، کسانی که مزاحم منافع آمریکا هستند.
نکته بعدی؛ تمدن سوزی به نام تمدنسازی است. اینها همه جا گفتند بقیه وحشی بودند ما آمدیم متمدنشان کردیم! من به شما عرض کردم که چگونه کشف قاره آمریکا کشف نبوده، مثل این که من بیایم خانه شما را کشف کنم! اینجوری کشف کردند، همه جا را اینها کشف کردند! اینها در قرن 19 و 20 تمام دنیا را کشف کردند! بقیه نبودند تا وقتی که اینها کشفشان کردند! کشف آمریکا یعنی شروغ غارت آمریکا! اسم اینها کشف میشود! میگوید وقتی ما رفتیم سیاهها را از آفریقا برداشتیم رفتیم آمریکا، به آنها گفتیم ببینید ما آهن کشف کردیم، شما ابزار آهنی کم دارید ما زیاد داریم، شما وحشی هستید بلد نیستید ما میخواهیم به شما کشاورزی را یاد بدهیم، بعد میگوید میدیدیم که سیاهپوستان و سرخپوستان وقتی ما را نگاه میکردند به ما میخندیدند میگفتند اینها اصلاً کشاورزی بلد نیستند. اینها میآیند یک عالَمه زحمت و خرج و ادعا، یک دهم ما محصول برمیدارند ما با این روشهایمان محصول بیشتری برمیداریم. بعد میگوید سرخپوستها و سیاهپوستها به سفیدها میخندیدند و چون با کار و زحمت کمتر خوراک فراوانتری از زمین به دست میآمد. اینها بلد نیستند. بنابراین شما سرخپوستان و سیاهان را کشتید، شکنجه کردید، روستاهایشان را به آتش کشیدید، مزارع ذرتشان را سوزاندید و اما باز هم نتوانستید ذرت کافی به عمل بیاورید! بعد چیزهایی که از ما یاد گرفتید همانها را به خود ما برگرداندید و به نسل بعد از ما گفتید بنشینید میخواهیم به شما کِشت ذرت یاد بدهیم! در حالی که پدرش را به همین جُرم کشته بودید. در آفریقا همین الآن هنوز وقتی میگویند آفریقا ما تحت تأثیر فیلمهای هالیوودی وقتی میگویند آفریقا، سیاهان وحشی گرسنه توی ذهنمان میآید! همانطور که وقتی به شما میگویند خاورمیانه و مسلمانها آدمهای خشن تروریست نادان به ذهنتان میآید. این تصویر ما و شما از هم است، برای این که ما و شما اصلاً با هم مستقیم حرف نمیزنیم. ما و شما با هم صحبت نمیکنیم. همان هژمونی سرمایهداریاش با رسانههایش شما را به ما و ما را به شما معرفی میکند. آفریقایی که به عنوان قاره وحشی و عقب مانده شناخته شده، آن وقتی که اروپاییها وارد آفریقا شدند بعد از شکست تمدن اسلامی بود. بعد از این که تمدن اسلامی جنوب اروپا در اسپانیا، پرتقال و جنوب فرانسه، مسلمین بعد از 5- 6 قرن در آندلس شکست خوردند اروپاییها از آنجا به بعد هم با تکنولوژی آشنا شدند و هم با کتابخانهها، چون در کل اروپا بزرگترین کتابخانه در فرانسه 700- 800 جلد کتاب داشت در حالی که در کشورهای اسلامی کتابخانههایی با یک میلیون جلد کتاب و بیش از این بودند. اینها میگویند انقلاب صنعتی قرن 19 انگلیس! در حالی که در قرن 16 میلادی در کارخانههای نساجی در اروپای مسلمان شما مجموعههای کارخانههای نساجی با 11 هزار کارگر دارید. تمام تاریخ علم و تمدن را دوباره به دروغ نوشتند! حقوق بشر را به دروغ دوباره نوشتند برای عمل نکردن و برای متهم کردن.
من خواهش میکنم این سند را دقت کنید، میگوید تمدن آفریقایی بیش از فرهنگ اروپا پیش رفته بود، آن لحظهای که اروپاییها در قرن 15 و 16 وارد آفریقا شدند. تمدن آفریقایی بیش از صد میلیون جمعیت داشت و ابزار و ادوات آهنی و فلزی. ماهر در کشاورزی، دارای مراکز بزرگ شهری، دستاوردهایی در صنایع نساجی، سفالگری و مجسمهسازی، در 1602 میلادی، اول قرن 17، گزارش یک توریست هلندی آمده آفریقا را دیده برگشته دارد گزارش میکند، میگوید قلمرو پادشاهی ونین در قلب آفریقا. میگوید وارد این شهر آفریقایی شدم قبل از این که اروپاییها بیایند. شهری است بسیار بزرگ، جمعیتی بسیار انبوه، خیابانهای پهناوری که 7 یا 8 برابر عریضتر از خیابان آرموست در آمستردام است. خانهها در این شهر کاملاً منظم ساخته شده است. – دقت کنید تمدن! – میگوید در خیابانها و کوچههای این شهر آفریقایی که ما میرفتیم در هر محله، خانهها همه منظم و شبیه هم بود یعنی معماری و شهرسازی حساب شده. همه خانهها در یک ردیف، درختها در یک ردیف، درست مثل خانههای هلند و از آن نیز زیباتر. این آن آفریقای وحشی است که اینها میگویند ما رفتیم آن را متمدن کنیم از اینها رفتند برده گرفتند.
کتاب "تجارت برده آفریقایی"، میگوید به لحاظ قانون و علوم انسانی و حقوق بشر – خوا هش میکنم این را دقت کنید، این چه زمانی است؟ آخر قرن 15 میلادی این سند برای آن موقع است تازه رنسانس در اروپا شروع شده است – در کتاب برده آفریقایی نوشته، میگوید کنگو رفتم و قوانین کنگو را با قوانین انگلستان مقایسه میکنم در اروپا در انگلستان، سرمایهداری قانون سفت و سخت خشن مالکیت خصوصی را به نفع سرمایهداری چنان محکم ایجاد کرده که حتی یک کودک از یک کارخانه بزرگ، یک تکه نان بدزدد به وحشیانهترین وجه و خشنترین وجه مجازات میشود. میگوید این حقوق بشر تا 1740 در انگلیس است که کودکی را در خیابان مرکزی لندن به خاطر دزدیدن یک تکه پارچه به دار آویختند که آن سرمایهدار شکایت کرده بود. این گزارش برای همان زمان در آفریقاست. میگوید در این جامعه، پیوندهای اجتماعی و قبیلهای و انسانی بسیار گرم است. اندیشه مالکیت خصوصی وجود دارد اما خشن نیست. دزدی با یک پرداخت جریمه یا مقداری کار اجباری مجازات میشود. بعد میگوید یک رهبر آفریقایی برای او داشتند قوانین اروپایی را میخواندند که قوانین ما اینطوری است و اینطوری است به شوخی از آن اروپایی پرسید در اروپا مجازات کسی که پایش را روی زمین بگذارد چیست؟ یعنی حقوق بشر و قوانین اینقدر خشن و وحشیانه؟ میگوید آنجا کسی پایش را روی زمین بگذارد چطوری مجازات میشود؟ و این روش کار، میگوید انسانها را میگرفتند مُهر شرکتهای انگلیسی و فرانسوی و هلندی را روی دهها میلیون انسان کوبیدند! درست مثل کالا، مثل اسب، مثل خوک، و اینها را میآوردند فقط در قرن 18، در یک سال در آغاز 1795 پایان قرن 18، میگوید فقط در یک سال فقط در بندر لیورپول بیش از صد کشتی حمل برده بود و در 1637 چه تعداد کشتی و بعد هر انسانی را توی یک قفسی میگذاشتند یک متر در 60 سانت! و بعد اینها میمردند و تا اینها به مقصد برسند جنازهشان را هم کسی برنمیداشت. میگفتند مریضیم، تشنهایم، آن پایین هوا نداریم، - اینها سندهایی است که خودشان منتشر کردند – پزشک رفته آنجا گفته من نمیتوانم بیایم چون هوا نیست شمع نمیتوانم روشن کنم، خفه میشود خاموش میشود بنابراین چون چیزی را نمیبینم بنابراین من پایین نمیآیم. اینها پدران حقوق بشر و مدرنیته هستند. همین کارها را همین الآن هم دارند میکنند منتهی علنی در خیابانهای نیویورک و لندن نه, در پاریس علنی نمیکنند. همین الآن بیش از صد شکنجهگاه بزرگ در سراسر جهان دارند همین کارها را میکنند تجاوز به انسانها، تکه تکه کردن آدمها، سوزاندشان، آنها را توی قفس میگذارند و بعد هم حق توحش میگیرند.
غیر از مسئله پول، مسئله نجاست روحی است. اصلاً قبل از این که بحث بردهداری از آفریقا مطرح شود در انگلیس فرهنگ لغات آکسفورد کلمه "سیاه" را میخواهد معنا کند. سیاه مساوی است با عمیقاً آلوده به کثافت، گلآلود، کثیف، مدفوع، فاسد و گندیده، شرور، دارای اهداف مرگبار، مرگ، شیطانی، زیانبار، شدیداً رذیلانه، نشانه رسوایی،سزاوار مجازات. حالا من نمیفهمم این "سزاوار مجازات" چطوری معنی این کلمه سیاه است؟! این را یک کسی روشن که سیاه یعنی سزاوار مجازات! اصلاً ادبیات جدیدی درست شد. اینها ادبیات مدرن و مدرنیته است. چنانکه الآن میگویند مسلمان یعنی تروریست، یعنی وحشی، یعنی خشن! و دقیقاً همین تصویری که در هالیوود نشان دادند از همین بخش در جهان اسلام همین را حمایت میکنند یعنی وحشیترین آدمهای تروریست را خود آدمها دارند در منطقه تأمینشان میکنند اجازه نمیدهند اسلام تمدنساز عقلانی معنوی الهی اخلاقی مطرح شود که البته ما در این اسلام هم جهاد و شهادت داریم اما جهاد و شهادت در دفاع از مظلوم. نه جهاد به مفهوم جنایت. آن جهاد کار خود اینهاست.
آخرین نکتهای که عرض میکنم – چهار، پنجتا نکته دیگر هم داشتم فکر کردم تا صبح وقت دارم! - چرا شما نمیتوانید در ایالات متحده انقلاب کنید؟ آن سؤال کمی گریهآور است. آن سؤال این بود که چرا سیاهان چرا این نژاد مظلوم در ایالات متحده چند قرن است که شورش میکنند اما انقلاب نه؟ من دوتا سفر به ایالات متحده داشتم دعوت به جلسات دانشگاهی بود. یک وقتی در ایستگاه قطار آمدم از یک شهری به شهر دیگر بروم. دیدم یک صدایی میآید یک کسی انگار دارد توی دستشویی سخنرانی میکند. با خودم گفتم این چرا اینطوری است؟ آمدم دیدم یک جوان سیاهی دو رگهای توی دستشویی آنجا ایستاده با صدای بلند دارد صحبت میکند. به دوستم گفتم که این چرا اینجا آمده دارد صحبت میکند؟ من به او نگاه کردم گفتم نه این دیوانه نیست، چشمهایش چشمهای آدم عاقل و بسیار آدم جدیای است. گفتیم خب ببینیم چه میگوید؟ دیدیم راجع به حقوق سیاهان دارد صحبت میکند. ایستاده بلند بلند و خیلی هم زیبا صحبت میکرد. فکر کنم بخشهایی از صحبتهای "مالکومایکس" برداشته بود و داشت میگفت یک مقدار هم پرورش میداد. گفتم که برادر چرا اینجا توی دستشویی آمدی داری این حرفها را میزنی؟ گفت که جای دیگری نمیتوانیم حرف بزنیم! تنها جایی که اینها چند دقیقه نشستند و مجبور هستند گوش کنند و پلیس نمیآید من را بگیرد که چرا حرف میزنی، اینجاست. گفت اینجا کشور رسانههای آزاد است. ولی یک شرط دارد هرگز سخنان جدی و مستند نگو! به این شرط. به محض این که احساس خطر کنند سرکوب میشوی بطوری که حتی کسی جرأت نکند پی تو را بگیرد. هنوز که هنوز است هم "مالکوم ایکس" و هم "مارتین لوترکینگ" را معلوم نیست چه کسی کشته است؟ چطور معلوم نیست چه کسی اینها را کشت؟ به محض این که میبینند جنبش سیاهان، مسلمان و غیر مسلمان دارد در آمریکا به یک جایی میرسد با ترور و با ایجاد این که خودشان، خودشان را کشتهاند. چرا آمار دقیق مسلمانان آمریکا اعلام نمیشود؟ ما در ایران مسیحی، یهودی، زرتشتی، با این که اقلیتهای کوچکی هستند چندین نماینده در پارلمان دارند و حق قانونگذاری دارند رأی یک نماینده مسیحی و یهودی و زرتشتی با رأی یک نماینده مسلمان مساوی است. چرا در کنگره و پارلمان، مسلمانان نماینده ندارند؟ بله یک مسلمان رفته، اما نه به عنوان مسلمان، چرا مسلمانان نماینده ندارند؟ چرا کسانی نهادهای رسمی از حقوق سیاهان، درست است NGOها و رسانههای کوچک وجود دارند اما این رسانه باید کوچک باشد و این NGO باید صدایش شنیده نشود! چرا بعضی از معترضان چپ و غیر چپ در آمریکا، در دنیا هیچ کس آنها را نمیشناسد و سانسور میشوند. ولی یک آدم درجه 3 که در جهت منافع سرمایهداری کتاب مینویسد کتاب او در تمام جهان به صد زبان ترجمه میشود؟ اسم اینها سانسورهای قرون وسطای روشنفکران است. قرون وسطا عقلشان به این همه سانسور نمیرسید اینها از آزادی شهروند میگویند. ایمیلها و تمام رفت و آمدها همه تحت کنترل است. میلیونها دوربین، خودشان میگویند هر کس از محل کارش تا جلوی خانهاش میرود دستکم 50 دوربین، 100 دوربین رد میشود و ما ثبت میکنیم! کمونیستها و فاشیستها و کشیشهای قرون وسطا روی همدیگر این قدر نظارت نکردند و نمیتوانستند بکنند.
آخرین نکته این است که شورشهای سرکوب شده، سیاهان و غیر سیاهان در 1930 "لنستون هیوز" شعری دارد به نام "نقاشی دیواری خیابان لنوکس" و خیلی جالب است این موسیقیهای اعتراضی در آمریکا که غالباً از پاپ و جاز و رپ، همه عمدتاً توسط سیاهان مظلوم به عنوان اعتراض علیه سرمایهداری و علیه لیبرال دموکراسی غربی ساخته شد، حتی اینها وقتی به کشورهای دیگر میآید در رسانههای اینها معنایش عوض میشود. یعنی الآن مثلاً جاز و رپ و پاپ، در آمریکا معنای انقلابی ضد سرمایهداری وعدالتخواهانه دارد. اعتراضان سیاهان به حاکمیت است. همینها وقتی به کشورهای دیگر میآید از طریق رسانههای سرمایهداری که میآید تبدیل به یک ماده مخدر میشود. تبدیل به رقصهای کسانی که مسئولیت سرشان نمیشود، درد اجتماعی ندارد و دنبال عیاشی و راحتطلبی هستند. همه چیز اینطوری تعریف میشود حتی صدای اعتراض تبدیل به ضد اعتراض میشود. آن شاعر دهه 30 میگوید چه اتفاقی میافتد برای رؤیایی که به تعویق افتاده باشد؟ رؤیای ما سیاهان، مثل کشمش زیر نور خورشید خشکید و چروکید! مثل زخمی فاسد که دارد به اطراف سرایت میکند! مثل گوشتی گندیده که بوی تعفن گرفته است! کلمات ما و صدای ما جایی شنیده نمیشود. بار سنگینی که بر زمین مانده!
"هندری کابوت لاج" میگوید اگر ما باید بمیریم، اگر ما سیاهان باید بمیریم بگذار مثل خوکهای پرواری نباشد که دنبالشان میکنند و در یک گوشة متعفن گیرشان میاندازند بلکه مثل مردانی جلوی قاتلان ترسو میایستیم پشت به دیوار در حال جنگ میمیریم. من هم سرود آمریکا را میخوانم اما بعد من را به آشپزخانه هدایت میکنند که ظرفها و کثافتهایشان را بشورم. من همین مقدار در سرود ملی آمریکا نقش دارم.
و آخرین جمله، جملهای است که مالکوم ایکس گفت هر وقت ما سیاهان آمدیم تظاهرات کنیم اینها آمدند بین ما نفوذ کردند و بین ما اختلاف انداختند و کسانی از ما بودند که گفتند تن به خطر ندهیم کاری کنیم که هیچ کس از ما کشته نشود. مالکوم ایکس میگوید کدام مظلوم در جهان، بدون کشته دادن توانسته حق خودش را بگیرد که شما دومی آن باشید؟ آن روزی که سیاهپوستان آمریکا، دوباره میگویم ظرف یک هفته هزار کشته در خیابانهای آمریکا بدهند و دوباره فردا به خیابان بیایند آن روز شما میتوانید امیدوار باشید که حقوقتان را اعاده کنید و الا اگر منتظر ترحم دیگران باشید کسی به شما ترحم نخواهد کرد.
مالکوم ایکس میگوید سیاهان در خیابان بودند با هم گفتگو میکردند که چگونه به سمت واشنگتن راهپیمایی کنیم؟ میخواستیم به واشنگتن برویم، مجلس سنا، کاخ سفید و کنگره، و همه جا را اشغال کنیم. راههای منتهی به مقرّ حاکمیت سفیدها را بند آوریم و همه چیز را متوقف کنیم و دیگر اجازه ندهیم که دولت حتی یک روز دیگر به کار خود ادامه دهد مگر این که حقوق سیاهان را کف دستشان بگذارد. حتی دوستان و برادران ما گفتند به فرودگاه میرویم روی باند فرودگاه در واشنگتن میخوابیم و نمیگذاریم هیچ هواپیمایی بنشیند یا برخیزد. آن چه را آنها میگفتند من به شما میگویم آن یک انقلاب بود. اینها جزو آخرین سخنرانیهای مالکوم ایکس است که مدت کوتاهی بعد از این F.B.I او را ترور کرد. انقلاب سیاهان بود و سفیدها تا سرحد مرگ ترسیدند. ساختار قدرت سفیدها و سرمایهداران در واشنگتن تا سر حد مرگ از ما سیاهان ترسیدند. من آنجا بودم. وقتی آنها فهمیدند که غلتک عظیم سیاهان و کاکاسیاهها قرار است به واشنگتن بیاید همه مقاماتشان جا زدند و دعوت کردند که بیایید گفتگو کنیم. به آنها گفتم چرا پیش از این گفتگو نمیکردید؟ نگفتند، اما گفتند که چون نمیترسیدیم. اینک از شما ترسیدیم، غلتک کاکاسیاهها به حرکت درآمد. گفتند متوقفش کنید گفتم نمیکنیم، کِندی گفت شما دارید زیادهروی میکنید عموتام پیر گفت رئیس نمیتوانم متوقفش کنم چون من شروعش نکردم این اقدام همه سیاهان است کسی به فرمان من به خیابان نیامده است. مالکوم ایکس میگوید آنچه که رهبر سیاهان گفتند من به شما میگویم. گفتیم ما اصلاً در آن شرکت نداریم چه رسد به آن که رهبرش باشیم. چطور؟ میگوید برای این که دیدیم رهبری تظاهرات را نفوذیها دارند از ما میگیرند! ما راهپیمایی را راه انداختیم اما یک مرتبه دیدیم آدمهایی آمدندکه ما اصلاً آنها را نمیشناسیم چه کسانی هستند؟ آمدند جلو، و بعد میگوید آنها گفتند سیاهپوستان دارند سرِ خود کار میکنند از ما جلو افتادهاند حاکمیت آمریکا گفت اگر شما شرکت ندارید من شما را وارد میکنم شما باید در رأس تظاهرات قرار بگیرید به آنها خوشآمد بگویید، کمک کنید خودم هم به آنها میپیوندم. کِندی گفت خودم هم میآیم. باید این نهضت را لوث کرد، حالا که سیاهان نمیترسند باید کاری کنیم که خودشان تردید کنند. بعد مالکوم ایکس میگوید این بلایی بود که بر سر راهپیمایی واشنگتن آوردند چون دشمنان ما به ما پیوستند و ما اجازه دادیم آنها هم وارد راهپیمایی شوند. بخشی از ما شدند و ما مهار راهپیمایی را در دست گرفتند. بعد خاصیت مبارزهجویی از راهپیمایی از بین رفت. نیرویش را از دست داد. شعارها کمنیرو و سرد شد. مطالبات پایین آمد. دیگر یک جنبش سرسخت سازش ناپذیر نبودیم. دیگر حتی یک راهپیمایی هم نبود. وقتی به کاخ سفید رسیدیم ما احساس کردیم این دیگر آن راهپیمایی نیست. آنها که به اینجا رسیدند آنانی نبودند که راه افتادند. راهپیمایی تبدیل به یک سیرک با دلقکهایش شده است. این یک خیانت بزرگ بود. انقلاب آغاز شد اما مصادره و اشغال شد. پلیس چنان به شدت همه را تحت سلطه و نظارت گرفت که به ما سیاهان در راهپیمایی دستور میدادند که چه موقع وارد شهر شوید؟ کجا بایستید؟ چه تابلویی حمل کنید؟ چه شعاری بدهید؟ چه سرودی بخوانید؟ چه سخنانی نگویید و چه سخنانی بگویید و بعد به آنها گفتند که تا قبل از غروب از شهر خارج شوید و همه خارج شدند!
پیام این سخنرانی مالکوم این است که اگر توانستید راهپیماییای راه بیندازید که به شما نگویند غروب به خانههایتان برگردید و اگر گفتند برگردید ببینند که شما برنگشتید و کف خیابانها بخوابید آن وقت مطمئن باشید تصمیمهای دیگری خواهند گرفت. این اتفاقی بود که در انقلاب اسلامی افتاد. تانکها را به خیابانها آوردند، مردم زن و مرد، جلوی تانکها در خیابانها خوابیدند. مسلسلها شلیک کرد، زنان جلوی مردان آمدند و اولین گلولهها را زنان خوردند. جنازهها را انسانهای زنده را شاه به دستور آمریکا به گورهای دستهجمعی میبردند و دفن میکردند فکر میکردند تمام شد! ولی دوباره مردم فردا با شعار الله اکبر به خیابان میآمدند. اگر این اتفاق، ملت ما نزدیک به 200 هزار شهید داده تا توانسته بماند. اگر سیاهان آمریکا یک دویستم این جمعیت قربانی بدهند پیروز خواهند شد.
والسلام علیکم و رحمه الله
هشتگهای موضوعی