شبکه سه - 14 بهمن 1396

برنامه بدون توقف - قسمت سوم

با موضوع اصلاح قانون، التزام عملی به قانون، انتقاد به حکومت و...

بسم الله الرحمن الرحیم

برنامه بدون توقف / قسمت سوم

استاد: چرا شورای نگهبان تایید صلاحیت می کند؟

یکی از حضار: چرا شورای نگهبان برای تایید صلاحیتش... چون حجبت خودش را از اسلام گرفته...

استاد: همه حکومت های دنیا صلاحیت شان را از قانون شان می گیرند. این فرقی نمی کنند اینجا و آنجا. ببین انتخابات ریاست جمهوری حالا چون شما میگویی آمریکا من مجبورم مثال از آمریکا بزنم. در آمریکا انتخاباتی که بین بوش انتخابات دوم با الگور بود تهش چه شد؟ همه ایالت‌ها مساوی شد، یک ایالت شد.

یکی از حضار: یک تقلب شد...

استاد: نه آن ایالت هم برادر خود بوش حاکمش بود.

یکی از حضار: پنجاه پنجاه شدند.

استاد: نه... همه چیز به آن ایالت مربوط شد.

یکی از حضار: آن حاکم...

استاد: الگور هم رأیش بیشتر بود از بوش. گفتند که قضات فقط همان ایالت. کدام ایالت؟ ایالتی که برادر جرج بوش حاکم است. خود بوش را آنها گذاشته اند. دستگاه قضایی نظرده ایالت توسط خود حاکم ایالت تعیین می شود. یعنی برادر بوش قاضی و دستگاه قضایی را تعیین کرده که باید نظر بده حالا بوش رئیس جمهور است یا او و او اعلام کرد که بوش رییس جمهور است.

یکی از حضار: و همه هم پذیرفتند.

استاد: همه پذیرفتند. حالا اینجا دوتا نکته: شما میگویی آقا تشخیص... چون می‌گویند شورای نگهبان اسلام است. من می‌گویم اینجا به اسلام اصلاً کاری نداریم. هرجا قانون... من دارم می گویم بحث اسلام نیست. هر جای دنیا با قانون چه اسلام چه غیر اسلام تشخیص موارد اختلاف را و تعیین مصادیق را می گذارند برعهده یک نهاد قانونی. آن نهاد قانونی نهاد حقوقی است اما رایش توسط آدم های حقیقی داده می شود. آدم های حقیقی طبق تشخیص خودشان عمل می‌کنند، طبق تشخیص کل ملت، طبق تشخیص خود عمل می کنند. حالا یا آدم صالحی است، سالمی است، واقعاً طبق تشخیص عمل می کند. عادل، ما می‌گوییم باید عادل باشد. این است شرطش. اسلام این را اضافه کرده است. تا اینجایش مثل آن است؛ اسلام به آن اضافه می کند، آنکه تشخیص نهایی را بهش می دهید مثل قاضی است؛ اولاً باید عالم و کارشناس باشد، دوم عادل باشد؛ اما آنجا یک قید عادل نیست. طرف یا برای منافع یا برای کینه یا رفیق بازی یا برای داداشش یا برای پول یا هرچه هست یا از ترس یا...

یکی از حضار: تعریفشان از عدالت فرق‌ دارد.

استاد: برای هرچی اصلا. فرق اسلام با او که اصلا اسلام با این ها مخالف است. اینها را شرط مشروعیت می داند. آن یک رایی آورد دیگر شرط مشروعیت و این چیزها نیست که؛ یا اینکه آن طبق تشخیصش یک شخص تشخیص می‌دهد عمل می‌کند. حالا خوبی آنجا این بود که وقتی که گفتند این، دیگر نریختند در خیابان آتش بزنند و بگویند تقلب. باید بگویی تقلب شده. با اینکه الگور تا آخر میگفت تقلب شده ولی دیگر نگفت. گفت قبول است.

این دموکراسی است. اسلام هم همین است. حالا شما بگویید آقا شما تشخیص را گذاشتی دست او چه شد؟ اصلا شما می دانی که دموکراسی حقیقی در دنیا وجود ندارد. دموکراسی خودشان می گویند. می گویند جامعه مدنی و فیلسوفان دموکراسی این را می گویند. می گویند دموکراسی و جامعه مدنی یک ایده آل است. یک نقطه فرضی است. هیچ وقت به آن نمی رسیم ولی جهت ما را آن تعیین می کند. ما سعی می کنیم به آن سمت برویم. بعد قدم بعدی این می شود که جلوی پرده دموکراسی است و پشت پرده الیگارشی است. الیگارشی سرمایه داری است. بعد شما بگویی که آقا این اشکال مربوط به متن است نه آقا متن دموکراسی این را نگفته.

یکی از حضار: بحث های فلسفه سیاسی است.

استاد: بله متن این ها را نگفته. اینکه ایشان گفتند شما به کاغذ ارجاع می دهی در مقام سند باید به کاغذ ارجاع بدهی. در غرب و شرق عالم حرف می زنی او می گوید قانون اساسی آمریکا. کاغذ. این را می گوید. باید طبق این عمل کنی. سوال ! می گوید مگر شما نگفتی برابری، رقابت آزاد اقتصادی در کاغذ. چرا بیرون در جامعه آزادی برای سرمایه دار هاست؟ مال کمپانی ها و افراد خاص است. مال همه نیست. چرا نیست؟ بعد شما بگویی آن کاغذش اشکال داشته. یک وقت داری راجع به کاغذ و اصل صحبت می کنی. آنجا باید بحث تئوریک بکنی. یک وقت می گویی تئوری اش درست است ولی عملی نیست. یک وقت داری این را می گویی. آن وقت او باید بگوید کجایش و چرا عملی نیست. هیچ چیز همیشه عملی نیست باید شرایط و قدماتش را فراهم کنی تا عملی بشود. مثل اینکه به یک بچه کلاس اولی بگویند که آقا شما دکتر می شوی؟ می گوید عملی نیست. عملی نیست یا الان عمل نشده. عمل نشده غیر از عملی نیست است. تو باید بیست سال زحمت بکشی عملی می شود. نکشی نمی شود. مگر این که ثابت کنی من بیست سال زحمت هم بکشم با این متن عملی نمی شود. آن وقت باید ثابت کنی و توضیح بدهی که چرا. چه تناقضی است. چه توصیه ای در این متن شده که با او قابل جمع نیست. مثل اینکه طرف می گوید من نسخه گرفتم رفتم پیش پزشک نسخه گرفتم بیست سال است این نسخه دستم است. هنوز همان مشکلات را دارم. خب آقا نسخه را آنجایش را که عملی کردی و نشد آنجا را بگو.

یکی از حضار: بعضی جاهایش غیرعملی است. مثل پزشکی سنتی. که تو... . من یک زندگی عادی دارم. پزشک سنتی به من میگوید که این را بخور و این را نخور. غیر ممکن است این. من سوالم این است... .

استاد: کجایش غیر ممکن است؟

یکی از حضار: چطور حمله کردن... عرض میکنم چطور حمله کردن به یک رییس جمهور تعبر به حمله کردن به آزادی نمی شود؟ یک ایده ای دارد. ایده آزادی دارد. چطور حمله کردن به یک رییس جمهور حمله کردن به آزادی نمی شود؟ کسی نمی گوید تقصیر آزادی است که رییس جمهور این اشتباهات را می کند؟ این نقص ها را دارد ولی حمله کردن به...

استاد: آزادی نمی گویند؛ قانون می گویند.

یکی از حضار: آزادی است و مسئله اصلی آزادی است دیگر.

استاد: نه، قانون است.

یکی از حضار: قانون نگهبان آزادی است.

استاد: آزادی خارج از قانون وجود ندارد. آنجا نمی گویند آزادی نگذاشت، میگویند قانون نگذاشت.

یکی از حضار: آزادی چه فرقی با اسلام می کند که حمله کردن به رییس جمهور تبدیل به حمله کردن به... می گویند که بعضی از این آقایانی که یک مقداری متشرع هم هستند می گویند این اشتباهاتی که ما می کنیم پای اسلام نوشته می شود. به نفع اسلام و مسلمین است که اصلا بیخیال حکومت سلامی بشویم. چگونه آن حکومت تبدیل به چیز علیه آزادی نمی شود؟ ولی این تبدیل به چیز علیه اسلام می شود؟ سوال اساسی جمهوری اسلامی است.

استاد: جواب این است: این سوال اساسی جمهوری اسلامی نیست؛ ولی یکی از سوالات است و آن جوابش این است. سوال یک وقت این است که چرا در کشورهایی که دموکراسی لائیک است امر مقدسی وجود ندارد. یک وقت داری ارجاع می دهی به این. امر مقدسی وجود ندارد که بگویی اعمال آزادی، مطالبه تغییر در این عرصه به مفهوم حمله به امر مقدس است. یک وقت ای را داری می گویی. جواب این است که اولا امر مقدسش تغییر کرده. امر مقدس دارد. بگوییم جان لاک وقتی می گوید که مالکیت خصوصی در راس مقدسات است و ورود به این حریم را باید گناه مدنی تلقی کرد؛ یعنی امر مقدس دارد. این امر مقدس از تعریف مالکیت خصوصی شروع شد و رسید به مالکیت بنگاه های سرمایه داری. امر مقدسش بنگاه سرمایه داری است. اما نمونه واضح تر؛ امر مقدس هولوکاست مثلا. امر مقدس است. سوال نمی توانی بپرسی. همین الان دارند اعضای اتحادیه اروپا را در پارلمان اروپا چند نفر را بازداشت کرده اند؛ برای اینکه سوال کرده اند. پس همه سیستم ها امر مقدسی دارند. امر مقدسشان یا الهی است یا نفسانی و شیطانی و منافع خودشان. امر مقدس یک وقت صهیونیسم است، یک وقت سرمایه داری است. این یک نکته. نکته دوم، ممکن است بگویید که آقا ما چون امر مقدسمان اسلامی است، محتوای اسلامی دارد، مفاد اسلامی دارد، لذا انتقاد از مسوولین فوری کشیده می شود به حمله به امر مقدس. جواب این است که داری راجع به اسلام صحبت می کنی. اسلام یعنی آموزه های خدا و پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام). درست است یا نه؟ اسلام یعنی آنچه که آنها به ما گفته اند. حالا باید بگویی که آقا من در آنچه که آنها گفته اند به شما نمونه های متعدد نشان می دهم که دارند می گویند جامعه دینی جامعه ای است که هیچکس از هیچکس نباید در آن انتقاد، امر به معروف و نهی از منکر بکند. اگر این را نشان دادی مشکل از متن امر مقدس است. یعنی متن مشکل دارد. این ساختار، اشکال ساختاری دارد؛ محال است حل بشود. واقعا حل نمی شود تا آخر. ما این را در دیدگاه های بعضی از نقد سیاسی اهل سنت می بینیم. صریحا آنها می گویند که هر کس که حاکم شد ولو به زور، مشروع است. می توانیم در حد ملایم انتقاد و اینها اما چیزی به نام حق انقلاب و حق شورش نداریم. شیعه خلاف این است. شیعه اصلا هیچکدام از این حکومت ها را به رسمیت نشناخته است. هر حکومتی را هم مشروع و بطور نسبی مشروع ]می داند[ الان حکومت ما مشروعیتش مطلق نیست که. نسبی است. هر جا به این اصول عمل می کنی به آن دلایل مشروع هستی؛ هر جا عمل نمی کنی نامشروع هستی. اما این نامشروع بودن عمل کسی منجر می شود به نامشروع شدن کل سیستم؟ وقتی که از حدش دیگر بگذرد و دیگر شما احساس کنی این سیستم دیگر هدف اصلی اش عدالت و اسلام و اینها نیست، راس سیستم فاسد است، ذیل سیستم فاسد است، اصل بر فساد است مگر اینکه جایی صالح باشد. آن وقت آنجا باید سیستم را تلاش کنیم برای اصلاحش؛ اگر نشد سرنگونش کنیم. حالا شما باید بگویی اسلامی که از حق انتقاد تا حق براندازی این حق را به جامعه داده بلکه اینها را وظیفه دانسته. شما می گویی آقا این ساختارش باعث شده این حرف ها. این حرف باعث شده که ما نتوانیم به فلان مسوول انتقاد کنیم. خب کسی که این حرف را بزند که به نظر من مشکل عقلی ]دارد[ . چطور نتیجه می گیری؟ درست ضدش را نتیجه می گیری؟ سوال بعدی این است که آقا امرمقدس اتفاقا امر مقدس یکی اش امر به معروف و نهی از منکر است. همین یک امر مقدس است. آخر بعضی فکر کردند که چون می گوییم حکومت دینی الهی است پس دیگر از خدا و پیغمبر و ولایت و اینها نمی توانی انتقاد کنی. من خودم در همان دهه هفتاد دارم اینها را می گویم. می گویم آقا این حرفی که گفتند اطاعت از یک مدیر عالی در جامعه، رعایت قانون عادی راهنمایی رانندگی همانطور مشروعیتش پله پله میرود تا برسد به اطاعت از چی. این معنی اش این است که شما قانون شکنی را عادی نکنی. بگویی که آقا ما که نماز روزه یمان را میخوانیم حالا قوانین را رعایت نکردیم هم نکردیم. این اینجا کاربرد دارد نه اینکه بعضی از آن نتیجه بگیرند آقا اگر کسی از من که یک جایی مدیرم انتقاد کرد الرّد علّی کالرّاد علی امام زمان. الرّر علّی کالرّاد علی الله. پس فهو مشرک و کافر. این نیست چون خود آن دین باید انتقاد کنی. مسئولین باید پاسخگو باشند. آقا اسلام شیعی می گوید که اگر این بود که تا حالا می باید می شد. شما یک خانواده بچه اش را درست تربیت می کند می شود، یکی تربیت نمی کند نمی شود. بعد بگویی که نه اصلش اشکال داشت. اگر اصلش اشکال داشت چرا بشود، آنجایی که شد چرا شد؟

یکی از حضار: کجا شده؟

استاد: در سی چهل سال انقلاب کلی فداکاری ها و نقاط سعودی که ما داشتیم که اصلا در کشور در تاریخ ایران کجا بوده که رابطه مردم با حاکمیت و رهبری اینطوری باشد؟ کجا بوده؟ کجا اصلا انتخابات بوده؟ اصلا ایران در تاریخش انتخابات نداشته. انتخاباتی که واقعا مردم مسئولین را بیاورند سر کار.

یکی از حضار: آیا ما به شورای نگهبان می توانیم انتقاد بکنیم یا نمی توانیم؟ من خودم یک جوابی دارم. بله، ما التزام عملی داریم به قانون و به یک نهاد قانونی التزام عملی داریم. خب ولی التزام نظری که نداریم. ممکن است به تصمیمی که شورای نگهبان گرفته منتقد باشیم.

استاد: همه جای دنیا ... . از این جهت حکومت جمهوری اسلامی با حکومت های دیگر فرقی نمی کند در هر کشور دیگری شما به یک نهاد قانونی می توانی انتقاد بنویسی اما نمی توانی اختلال در عملش به وجود بیاوری. نمیتوانی بگویی آقا من چون به تو انتقاد دارم من تصمیم این نهاد قانونی را به رسمیت نمی شناسم.

یکی از حضار: ولی می توانم در رسانه ها علیه نظر آن نهاد قانونی صحبت کنم. یک مشکلی که وجود دارد مردم فکر می کنند که آن کاندیدا... .

استاد: این را بگو. ساختار تربیتی آموزشی فرهنگ سیاسی در جامعه مشکل دارد.

یکی از حضار: آقای رحیم پور نکته این هستش که ما اگر بخواهیم برویم در آن فازی که انتقادی مثلا به شورای نگهبان بکنیم ده تا گزاره از امام وجود دارد که ما را مثلا نهی می کند یا اگر انتقاد بشود از سوی یک جناحی از رسانه ده تا از این گزاره ها مطرح می شود.

استاد: احسنت! اتفاقا ده تا گزاره دیگر هم خطاب به شورای نگهبان است. عین عبارتش است که انتقاد به شما می کنند گوش کنید. انتقاد موهبت الهی است.

یکی از حضار: این را به ما نمی گویند.

استاد: خب بروید ببینید. شما بروید ببینید به شما نمی گویند. امام راجع به شورای نگهبان...

یکی از حضار: آقای رحیم پور ببخشید اینکه به ما نمی گویند دقیقا درباره اینکه به ما نمی گویند زمان شاه چه بوده هم هست. اولین سوال من ناظر به این است دیگر.

استاد: سوال که ما میخواستیم بگوییم نگذاشتید دیگر. کشاندید به اینجا. ببینید شورای نگهبان یک وقت می گویید می شود بهش انتقاد کرد؟ حتما می شود، باید هم انتقاد بشود. در عین حال تصمیمی که گرفت یک نهاد قانونی چه در اینجا چه در کشورهای دیگر باید اطاعت کنی دیگر. بعدش نمی شود بل بشو راه بیندازی دیگر. این همه جاست. اتفاقا انتقادهایی که اینجا می شود به نهادهای رسمی در آن کشورها نمی شود. آنجا این قدر انتقادها به حد خشن نیست اصلا. دوتا حرف می زنی الان که یک وقتی یک نهاد درجه یکی در مثلا ناظر به قانون اساسی اش چیزی می گوید شما برو برای من ده تا مقاله بیاور در یکی از این کشورها ده تا مقاله نه، پنج تا مقاله بیاور که با این خشونتی که اینجا حمله می کنند، اصل مشروعیت یک نهاد را می برند زیر سوال، این حرف ها را بزنند.فوقش یک مقاله انتقادی آکادمیک ملایمی می نویسند بعد هم تمام می شود اصلا. اینجا اتفاقا خیلی خشن تر انتقاد می شود از نهادها. یک مرتبه می گوید اصل مشروعیت را زیر سوال می برد. طرف انتخابات است، ناظر انتخابات است می گوید تو اصلا باید بروی کنار. ما یک کمیته می گذاریم که بر تو، بر همه نظارت بکند. خلاف صریح قانون اساسی، هرج و مرج، دیکتاتوری. کجا، کدام دموکراسی غربی این کارها می شود؟ آخر آنها تابع قوانینشان هستند؛ تسلیم شدند؛ اینجا یک عده تسلیم نیستند. آن طرف می آید در چارچوب سیستم حرف می زند. این طرف خودش در سیستم بوده، اپوزیسیون سیستم می شود وقتی سر کار نیست. بعد اگر دوباره برگردد سر کار مدافع همه چیز می شود. این هاست که... این تربیت سیاسی و دینی افراد است. ربطی به قانون ندارد.

یکی از حضار: می توانیم تحلیل هم بکنیم که چرا ما ایرانی ها و حکومتمان تابع قانون نیستیم.

استاد: بله، این را باید تحلیل کرد.

یکی از حضار: فقط با تربیت نمی شود توجیهش کرد.

استاد: البته اینجا یک چیزی هسا که آیا چیزی به نام روح قومیم ما داریم؟ روح ایرانی؟ قوم ایرانی؟

یکی از حضار: خلقیات ایرانی

استاد: خلقیات ایرانی. این باید بحث بشود. بعضی ها معتقدند کاملا اینجوری است؛ بعضی ها نه. من حد وسط را می گیرم. یک وقت هایی منظورتان این است که ژنتیک است مثلا. مثلا ایرانی ها ژنتیک قانون شکنند؛ یعنی چه؟ یک وقت می گویی تاریخ ایران جوری بوده که بار آمدیم؛ این یک معنا. یک وقت می گویی سیستم حاکم الان اینجوری است؛ تعلیم و تربیت و اینها. هرکدام یک سهمی دارد.

یکی از حضار: یک پاسخ هم همین است. یک پاسخ می گوید قانون شکننده است. یک پاسخ هم این است دیگر. می گوید اصل خود آن ایده است که نمی شود اجرا شود. یک دانه روح قوم است، یک دانه...

استاد: حالا باید تحلیل شود. یک وقت منظورتان از قانون...

یکی از حضار: قانونی که بسیار شکسته شود یک مشکلی دارد.

استاد: بله، به این معنا اصلاح ساختار قانون لازم است حتما. خود قانون اساسی می گوید اصلا. قانون اساسی دو بخش است. یک بخشش تغییرناپذیر است.

یکی از حضار: محکمات

استاد: مگر با براندازی که او اسلامیت و جمهوریتش است. یعنی تو نمی توانی یک جمهوری اسلامی درست کنی که در انتخابات در آن نباشد یا یک حمهوری اسلامی درست کنی که خلاف احکام اسلام عمل کند. این جمهوری اسلامی نیست. بعد می گوید بخش دوم که شاید اکثر قانون اساسی خود ماست می گوید قابل تغییر است؛ با رفراندوم. یعنی چه؟ یعنی شما حتما بهد از سی چهل سال یک جاهایی می بینی اشکالات قانونی داری؛ حتی ممکن است در قانون اساسی. آنها را حتما باید اصلاح کنی. راهش باز است. اجتهاد در فقه سیاسی شیعه یعنی همین؛ امکان تغییر قانون اساسی. در قانون اساسی هم خودش این باب را باز گذاشته است. بله حتما ممکن است. به قول شما می گویی آقا وقتی می بینی یک قانونی را همه دارند می شکنند، خب یک مشکل در قانون است دیگر؛ یا قانون واقع بین نیست یا درست نیست. وقتی می بینی همه رد می شوند. این حرف درست است. یک بخشی ممکن است اشکال از قانون باشد، باید اصلاحش کنید. یک بخشیش در تربیت و فرهنگ عمومی است. همین کمربند رانندگی را من با خودم می گفتم با ما ملت هیچ وقت درست نمی شود.

یکی از حضار: ما نمی بینیم بستن کمربند را

استاد: نه واقعا من گفتم اصلا امکان ندارد. برای همین هم به حرف... ولکن بعد دیدیم شد. ببین این اتفاقا این جامعه ما الان اگر در مدیریت ها درسا عمل بکنند در یک حدودی کاملا تغییرپذیر است. به این مردم آمدند گفتند که آقا بچه هایتان زیاد شدند؛ کنترل نسل کنید. اصلا در ایران کنترل نسل با صحبت محال به نظر می رسید. شد. جوری به حرف کردند که دیگر از آن ور بوم افتادیم. الان رشد منفی شده و دیگر یعنی بیست سی سال دیگر جامعه ما می شود هشتاد میلیون، دوباره می شود سی میلیون. همه هم می شوند پیر و اینها. خب حالا یک بخشیش فرهنگ است یک بخشی هم آن. آن را قبول دارم. اما یک وقتی هسا شما می گویی در فقه سیاسی شیعه، در قانون اساسی ما این اشکال وجود دارد. باید بگویی کجایش. روی هوا که نمی شود حرف بزنی. باید بگویی کجایش. شورای نگهبان و مواردی از این قبیل. از این نهادها انتقاد می شود و باید کرد از آنها. آنها هم باید جوابگو باشند. اما آنی که اشکال دارد این است؛ وقتی که یک نهاد قانونی طبق قانون تصمیمی را می گیرد که به نظر شما غلط است، بعد اینکه تصمیم گرفت دیگر شما هنجارشکنی کردن، درگیر شدن، این اسمش آزادی نیست. اتفاقا غرب بسیار در این وضعیت سختگیر و دقیق است و خیلی هم خوب است. آموزش شده است که آقا تا اینجا را میگذارم هر کاری می خواهی بکنی، از اینجا پایت را بگذاری آن طرف قلم می شود. کنترل می کنیم شدید. شما می گویی نمی شود گفت آقا به نام آزادی سیستم فلان شده. به نام آزادی نمی گویند. اتفاقا آن هم اخیرا می گویند. می گویند دفاع از آزادی داریم می کنیم. سرکوبت می کند، می گوید برای دفاع از آزادی است.

یکی از حضار: بله همانطور که جنگ راه می اندازیم.

استاد: بله جنگ راه می اندازند می گویند برای دفاع از امنیت خودمان است.

یکی از حضار: فقط آزادی نباید ترجمه شود به هرج و مرج و آنارشیسم.

استاد: بله. آن هم همین را می گوید دیگر. ما هم همین را می گوییم. از این جهت حرف زدن که با هم فرقی نداریم. روی کاغذ هم که عین هم است. شما می گویی اینجا چون می گویند حکومت اسلامی است، ممکن است بگویند به نام اسلام جلوی آزادی را بگیر. جواب این است که آیا آن آزادی که اسلام می گوید همین است؟ یعنی امر به معروف، انتقاد، آزادی این ها یا منظورت از آزادی شکستن چارچوب های اخلاقی و حقوقی و قوانین و حقوق دیگران است؟ عین این را او هم همین را می گوید. منتها اسلام نمی گوید. او می گوید آقا به نام آزادی من تو را بازداشت می کنم. برای دفاع از دموکراسی کودتا می کنم. همه این کارها را اسم خوب می گذارد رویش دیگر. درست است یا نه؟ می گوید برای حفظ قانون این کار را می کنم. بمب اتم که زد به ژاپن گفت برای دفاع از صلح این کار را کردم! یعنی وحشیانه ترین جنگ تاریخ به دفاع از صلح... حمله می کند به عراق و افغانستان می گوید برای مبارزه با تروریسم، برای دموکراسی. خب پس شما به حرف ها نگاه نکن. ببین چه کسی...

یکی از حضار: بعضی وقت ها می گویند ظرفیت کلمه آزادی است. ظرفیت سیاسی دارد این کلمه. با کلمه آزادی می شود جلوی هرج و مرج را گرفت، کارآمد است، می شود با این هم جنگید و می شود هم با آن صلح کرد.

یک یدیگر از حضار: به کلمه بر نمی گردد؛ به آن استفاده کنندگان از آن کلمه بر می گردد.

استاد: ما از آن وقت است همین را می خواهیم در ذهن ایشان بکنیم که آقا آزادی...

یکی از حضار: سوفیست هم که این کار را می کند با این کلمه

استاد: نه اصلا اسلامش هم. ببین اصلا سوفیست هم نباشی، اسلام. مگر بنی امیه و بنی عباس به نام اسلام جنایت نکردند؟ مگر یک عده ای همین الان در بعضی جاها اسم مذهبی نمی گذارند روی کارهایشان؟ روی جنایت و خیانت کردن؟

یکی از حضار: چرا.

استاد: خیلی خوب. پس آزادی هم این ظرفیت را دارد. اسلام هم دارد. قانون هم دارد. ظرفیتش هم هست. من تمام بحثم این است که شما می گویی آقا آنجا به نام آزادی این کارها را نمی شود کرد، اینجا به اسم اسلام می شود. جواب اینکه آنجا هم به اسم آزادی می شود، اینجا هم به اسم اسلام هم می شود هم نمی شود. بحث اسمش نیست. اگر شما اشکال را در قانون و ساختار می بینی بگو دقیقا کجایش است. بگو بحث کنیم. اما اگر نسخه درست است تمام این فضا را ایجاد کرده بعد تو می گویی حالا چرا بعد چند سال نشده است. خب این چرا چندتا جواب دارد. شما می گویی شاید چون نسخه غلط بوده. نه آقا نسخه را گذاشتی در جیبت. نسخه را عمل بکن بعد ببین جواب می دهد یا نه. نسخه یکیش این است که عادی ترین مردم حق دارد خطاب کند که آقا الان قضیه برجام که گفتی اینجوری شد خب چه کسی جواب می دهد؟ مگر می شود یک روز اینجوری حرف بزنی، یک روز اینجوری، یک روز اینجوری؟ اگر بگویی که نسخه اشکال دارد باید بگویی کجای نسخه. اینجا بحث نظری است. یا باید بگویی نسخه غلط است. باید بگویی چرا غلط است؟ کجایش غلط است؟ کجای این نسخه گفته که انتقاد از زید و عمرو ارتداد است؟ حمله به اسلام است؟ کجا این را گفته؟ بله اگر گفتی یک چیزی تبدیل شد به قانون، یک نهاد قانونی تصمیم گرفت ولو تو مخالفش هستی، انتقاد هم کردی، ولی وقتی شد باید تابع قانون باشی. این چه در حکومت اسلامی باشد چه در حکومت سکولار هر دو از این جهت فرقی نمی کنند. اتفاقا آنها خیلی سختگیرترند. باید هم باشند. باید هم باشند، هستند هم. یک وقت می گویی نسخه درست است ولی قابل عمل نیست؛ یعنی محال است. اینجا یک فرقی را باید بپذیری؛ آیا هرچه اتفاق نیفتد... بله محال است که باید اصلاحش کنیم. نه آقا بگویی قانون درست است ولی عملی نیست. همه نقضش می کنند. حالا باید بپرسید چرا؟ اولا آیا واقعا همه نقض می کنند؟ دو، آنها که همه نقض می کنند، اکثریتند، چرا نقض می کنند؟ آیا این قانون یک قانون عقلایی نیست؟ آیا با شرایط جامعه ما سازگار نیست؟ آیا با تیپ خلقیات و روحیات ایرانی سازگار نیست؟ آیا با وضعیت اقتصادی الان ما سازگار نیست؟ با فرهنگ مدنی سیاسی در مسوولین و نخبگان ما سازگار نیست؟ مردم ما عادت ندارند این کارها را؟ همه اینها ممکن است هرکدام سهم داشته باشد. منتها راهش این نیست که بگویی آقا نسخه جواب نداد. راهش این است که...

یکی از حضار: حالا نسخه را هم می شود اصلاح کرد.

استاد: نسخه هم... تازه نسخه هم هست که بحث کردیم. بخش اعظم نسخه هم قابل اصلاح است. (اگر رسیدید به نسخه) این هم گفتیم. خود قانون اساسی هم می گوید. اسلام هم می گوید آقا احکام ثابت یک احکام اقلیتی اند. هشتاد نود درصد احکام متغیرند، اجتهادی اند؛ یعنی شرایط را بشناس، قانو را اصلاح کن. منتها از چارچوب، از آن هدف، از آن بستر، از آن متد خارج نشو. پس به قول ایشان راه اصلاح قانون هم باز است. راه اثبات قانون هم باید باز باشد که بحث کنیم اثبات شود که درست است یا غلط. اگر عمل نمی شود آیا ناکارآمدی مربوط به آن قانون است؟

یکی از حضار: یا تربیت است.

استاد: یا مربوط به اقتصاد و خیلی چیزهایی دیگر. اگر این دومی است ما مسوولیتی داریم یا نه رهایش کنیم؟این مثل دقیقا این است که یک کسی بگوید آقا من وزنه صد و ده، صد و یست کیلویی را نمی توانم بلند کنم، این عملی نیست. الان برای تو عملی نیست. اما عملی می شود. کی؟ وقتی که جنابعالی یک سال رژیم غذایی ات را کنترل کنی، ورزش کنی، تمرین کنی، یک سال دیگر این موقع تو این را می زنی، این وزنه را. آن وقت عملی می شود. تو حق نداری بگویی این ناکارآمد است یا عملی نیست یا محال است یا غلط است. درست است. مشروط است. باید اصلاح کنی. حالا آیا ملت ما، نخبگان سیاسی ما اصلاح پذیرند؟ چرا نباشند؟ من خیلی موارد امتحان دادم. چندتا مثال هم زدیم. اصلاحاتی شد واقعا و می شود. کی باید اصلاح بکند؟ آن اقلیتی که سال چهل انقلاب را شروع کردند؟ نه آقا آنها بیشترشان مردند، رفت، تمام شد. بخشی شان هم تغییر مسیر دادند. بخشی شان هستند. بخشی شان سالم بودند، دیگر سالم نیستند. از نظر اقتصادی، از نظر مالی، از نظر فکری، از نظر جنسی. آدم است. تغییر می کند. یک عده نسل جوان آمدند از آنها خیلی بهتر و انقلابی تر و فهمیده تر. مثل شماها. نسل تیپی مثل شماها آمده که شماها مواظب این اصولید. حالا اگر آن بچه های تیپ های نسل قبلی تخلف می کنند شما دارید خرشان را می گیرید. ایشان می گویند چرا بعضی ها برگشتند در حکومت به سیاست های زمان شاه، ساختن با آمریکا، توسعه و پیشرفت با آن تعریف. چرا اینجوری و چرا آنجوری؟ این هم این ریزش و رویش که می گویند این است. ولی این یک بحث هم اینکه هزینه اش را بپرداز منفعتش را بردار. پیامبر اکرم(صلی الله علیه) یک تعبیری نقل شده از ایشان، فرمودند که هر جامعه ای لایق همان مدیرانی است که دارد. این روایت رسول خداست. یعنی هی نگو حکومت ما اینطوری. حکومت ما کیست؟ حکومت ما همین دانشگاهی ها و مدیران و فرهنگی ها و آخوندها و روحانی هایی که از بین شماها یعنی شماها، خودهایتان، ده سال دیگر جای اینها را می گیرید. شماها ممکن است بجای اینها اختلاس کنید. یک وقت من در دانشگاه داشتم صحبت می کردم دانشجوها گفتند آقا اختلاس و... گفتم نگاه کنید، دقیقا یادم است بیست سال پیش در همین دانشگاه یکی از بچه ها بلند شد گفت آقا شنیدم فلان جا اختلاس شده و فلان و اینها. خیلی تند و دو آتشه صحبت کرد. بعد این آقا الان یک جایی مدیر است. یکی از رفقا گفت اختلاس کرده. همین خودش! خب قانون ضد اختلاس. حالا شما بگو آقا قوانین ما در حوزه بانک و موسسات اعتباری و اختلاس و اینها برو بررسی اش کن؛ این قانون اسلامی است یا غیر اسلامی؟ اسلام دوتا چیز کلی می گوید؛ آقا مثلا ربا نباشد، حق کشی نباشد، طبق مصالح جامعه اولویت بندی کنید و اینها. دیگر فرمول ریز که نگفته اند. چون فرمول ریز اگر بدهند اشتباه است. شرایط فرق می کند، نظام ها فرق می کند، نظامات اجتماعی. خب دانشگاه ما الان مسوول دانشگاه... کی الان باید مثلا سیستم ترافیک، مدیریت، نمی دانم محیط زیست، آب و هوا، ادارات، بروکراسی ما، بانکداری ما، کی باید اینها را درست کند؟ آقا آن اقلیتی که سال چهل و یک انقلاب کرد. کی گفته آنها باید اصلاح کنند؟ خب آن شرایط ملت آمد در صحنه، انقلاب و رفراندوم، گفت آقا زمینه آماده شد. کسانی را انتخاب کنیم که شایسته باشند، بروند اینها را درست کنند، پاسخگو هم باشند. این اسلام است. خب حالا آیا دارد اینها اجرا می شود؟ بله، بعضی جاها اجرا شده، بعضی جاها نشده. نتیجه چه بگیریم؟ بگوییم اصلش غلط بوده؟ نخیر آقا، اصلش درست است. هر جا عمل کردی، نتیجه داد، اصلاحات شد. هر جا عمل نکردی نشد. اتفاقا یکی از مشکلات ناکارآمدی سیستم ما همین است که درست نتوانسته اند به بچه های بعد نشان بدهند که چه کارهای عظیمی شد در این چهل سال. اتفاقا یکی از دلایل ناکارآمدی و بی عرضگی همین این است. کشورهایی که یک میلیونیوم این کارها را نمی کنند یک میلیون برابر در چشم مخاطب فرو می کنند. اینها هنوز بلد نیستند، این سیستم رسانه ای و تبلیغاتی ما هنوز بلد نیست بگوید که آقا چهل سال پیش، شهر ما، روستای ما، اقتصاد ما، کارخانه ما، دانشگاه ما، وضعیت بین المللی ما، نظام و ارتش ما چی بوده، الان چی هست. همین این را بلد نیستند بگویند. به حدی که شما ممکن است در ذهنت بیاید که آقا اصلا چه کار شده است؟ بلکه بدتر. بگویند آقا بدتر شده است. این اتفاقا خودش یک دلیل ناکارآمدی است. من یک سیستمی که درست اطلاع رسانی و تحلیل کند، خبرها، آمار، جمع آوری، این یک ناکارآمدی و بی عرضگی است دیگر. این بی عرضگی ها را نباید نسبت بدهی به او. اما اینکه آقا به اسم آزادی آنجا می شود، اینجا چون اسلام است نمی شود، نخیر آقا. به اسم اسلام، هم می شود کار خوب کرد هم کار بد. به اسم آزادی هم هردویش را می شود کرد و هردویش هم شده است. منعی در اسلام... شما باید این را بگویی. من تعجب می کنم درست چیزهایی که در فرهنگ شیعه و اسلام می گوید بکن ما باید بگوییم اینها مانع کردن آن عمل است. چرا آخر اینجوری نتیجه می گیریم؟ یک نکته بحث گسست نسلی پیش آمد. آنجا بحث من این است که اگر شعارهایی و اهدافی برای یک نسلی، انسانی در یک جامعه قابل قبول بوده، در حدی که پای آن ارزش فداکاری کند، از جانش، مالش، همه چیزش بگذرد و هزاران شهید بدهد، این شعار و این اهداف متعلق به آن نسل نیست فقط. اینها شعارهای انسانی است. شعارهای آن نسل دهه پنجاه و هفت، آنهایی که در انقلاب بودند من گفتم بیشتر به تیپ معتقدم نه به نسل. در هر نسلی تیپ های مختلفی هستند و همیشه هم بوده اند و با هم مساوی هم نیستند به لحاظ ارزشی؛ اما به لحاظ حقوقی چرا. اگر شعارهایی درست بوده برای دهه پنجاه، برای دهه نود هم شعارهای درستی است. اگر الان غلط است، برای آن موقع هم غلط بوده. شعارهایی نیست که آن نسل را، آن بچه ها را قانع کرده باشد. آن تیپی که در انقلاب و مبارزات بوده اند و یک تیپی مشابه انها را در این عصر، یعنی این تیپی که احساس مسوولیت می کند، درد اصلاح جامعه را دارد قانع کننده نباشد یا شعارهای غلطی باشد. آن شعارها چه بوده که ارزشش تاریخ مصرف داشته؟ شعار آزادی بوده، استقلال بوده، انتخابات، تعیین حاکمان به دست مردم بوده، در چارچوب ارزش های اسلامی بوده، رشد و پیشرفت بوده، رفاه بوده، برابری، برادری، این شعارهای انقلاب بوده. شعارهای تاریخ مصرف داری نبوده که بگویی آقا آن نسل می فهمیده، این نسل نمی فهمد، این شعارها ارززش چیست؟ نه، همین الان هم این شعارها ارزش فداکاری دارد، ارزش ایستادگی دارد، اگر نیست باید بوجودش آورد، اگر ضعیف است باید تقویتش کرد، اگر هست باید ازش دفاع کرد. اگر شعارهایی درست بوده زمان ندارد. شعار انقلاب اسلامی، شعارهایی را ما می دانیم که یک، منطقی بوده، قابل دفاع بوده و هست، عملی بوده و هست، ارزشی بوده و هست. این یک نکته. اما اگر مراد بین شکاف در این است که آقا زبان عوض شده، زمان عوض شده، یک سری اقتضائات زندگی عوض می شود، ابزار، وسایل، تجربه ها، بعد نگاه به یک شعارهایی قبل از تشکیل حکومت با چهل سال بعدش تفاوت هایی می کند، تجربیاتی، این حرف ها درست است. اینکه مثلا این نسل با یک ابزار و فضای مجازی و اینها یک گفتمان ویژه ای به لحاظ ابزار و به لحاظ روش، نه به لحاظ مظروف و محتوا، به لحاظ ظرف پیدا کرده؛ این هم کاملا حرف درستی است. اگر یک انقلاب، یک مکتبی، یک اصولی، یک شعاری، چه مادی چه غیر مادی، چه الهی چه مادی، نتواند پا به پای زمان بیاید، شعارهایش را دوباره بازسازی، نه به مفهوم تغییر، یعنی هم در روش اجرایش هم در روش تبیینش تجدید نشود و اجتهاد نکند و به روز نباشد، حتی اگر حق مطلق باشد شکست می خورد. حذف می شود. چنانچه ما باطل مطلق داریم، باطل نسبی یا مطلق داریم که فقط برای اینکه بلد است چگونه حرف بزند، نبض رسانه دستش است، با افکار عمومی درست و متخصصانه روبرو می شود، یک علمی به نام روابط عمومی بلد است، او پیروز می شود به لحاظ مادی. سلاح قوی تر داشته باشد ممکن است پیروز شود. اما با پیروز شدن، باطل، حق نمی شود. با شکست خوردن هم حق، باطل نمی شود. ولی این مسئله فوق العاده مهم است. این تعبیر که حضرت امیر فرمودند نسل بعدتان را تربیت کنید برای زمان خودشان، لغیر زمانکم. نه اینکه نسل بعد باید کپی تو باشد. مگر ما کپی پدرمان و پدربزرگمان بودیم؟ نسل بعد من نمی تواند کپی من باشد؛ نباید هم باشد. اما یک وقت این است که آقا مسیر، مسیر درستی نیست، مبانی درست است؟ یک وقت این سوال است. بله، یک وقت این است. اگر نیست آنجا بحث کنید. چون ممکن است بگویید اصلا اصل این شعارها بیخود است. اصلا این اصل شعارهای آن دوره اشتباه است. آن یک بحث دیگری می طلبد. بحث نظری است. یک وقت می گوییم آن شعارها درست بوده، چقدرش عملی شده؟ اینجا باید نمره بدهیم. کدام بخش شعارهای اقتصادی داشتیم، شعارهای فرهنگی، مطالبات سیاست داخلی، سیاست خارجی، تربیتی، خانواده، امنیت اجتماعی، اینها هر کدام را باید بحث کنیم و نمره بدهیم. اما هر کسی مسوولیتش را آن کسی که کرده باید بپذیرد. آن وقت آنجا گاهی قصور است گاهی تقصیر. قصورها را باید به رسمیت شناخت، کمک کرد، تقصیرها را باید شفاف سازی کرد، نقد کرد، اعتراض کرد. این در نظام های دیگر هم همین است. می گویند. ما هم همین را می گوییم. فرقش در نظام اسلامی و غیر اسلامی نیست. فرقش در بخشی از ارزش ها و ارزش گذاری هاست و گرنه همه یک همچین ادعایی دارند. اگر من نتوانم درست به فرزند خودم منتقل کنم که آقا چی بود، چی شد، چرا شد، به چه قیمیت شد، الان چی هست، مشکلات چی هست، نقاط قوت و ضعف چی هاست، چجوری باید اصلاح شود، کی باید اصلاح کند، اگر اینها را درست نتوانیم و کی بود و چی شد را درست نفهمد، فکر کند یک حالتی بوده، یک حالت دیگری در عرض او آمده، حاکمان عوض شدند، حکومت همان حکومت است تازه در وجه خوبش. اگر نه مثل اینکه بدتر هم می شده. خب این شکست می خورد دیگر. حتی اگر تمام حرف هایت درست بوده باشد. من تفاوت گفتمان تیپ و نسل را در این معنا صد درصد قبول دارم. دیگر اینکه فرمودند که این نسل جدید چه برداشتی از رژیم پهلوی دارد و چه برداشتی از این وضعیت دارد. این حتما بستگی دارد به نوع آموزش و آگاهی بخشی. یک بخش. دو، عملکرد مدیران امروز. این خیلی مهم است. شما اگر صدتا نقطه ضعف واقعی رژیم قبل را بگویی یا رژیم های دیگر را بگویی ولی بیست تا نقطه ضعف و ضع موجود را نتوانی توضیح بدهی و بگویی راه حلش چیست، چه کسی مسوول است، اینها پوشش نمی دهد او را.

چون آن طرف می گوید آقا زمان گذشته چی بوده؟ خیلی خوب اصلا آنها بد بودند، شما که خوب هستید اینجا چرا اینجوری است؟ آن جا اینجوری است؟ آن وقت او باید بهش بستری داد برای قضاوت درست یک، چه امکاناتی داشتیم، چه تهدیدهایی بوده، چه فرصت هایی بوده، چی چی شده، چی می توانسته بشود که نشده؟ یک چیزهایی هم نمی توانسته بشود که نشده و آنجا بخشیش مربوط به به قول شما آیا قوم ایرانی است؟ مربوط به توطئه خارجی است؟ مربوط به بی عرضگی برخی مدیران است؟ مربوط به چه؟ اگر هم کسی مدعی است که مربوط به اصل نسخه است باز باید برگردیم روی اصل نسخه ببینیم اصلا نسخه را خواندی؟ نسخه کجا این را گفته؟ کجا راهی را بسته؟ فرمودید که سیاه نمایی از رژیم قبل و اینها مثلا تبلیغات راجع به مثلا رژیم قبل و قاجار و پهلوی و اینها منصفانه نبوده. نه مشکل در این نیست. اتفاقا منصفانه بوده. خیلی کمتر از انصاف هم بوده. یعنی آنچه که امروز نسل شما حتی دوره ما هم خیلی ها نمی دانستند نمی دانند هنوز هم که قاجار، اواخر قاجار چه کرد با ایران، پهلوی چه کرد با ایران. اتفاقا ما خیلی زیر حد انصاف انتقاد کردیم، منتها مشکل در چیست؟ مشکل در این است که درست انتقاد نشده. یعنی بجای اینکه بگویی آقا اقتصاد به کجا داشت می رفت، نمیدانم اصلاحات، بروکراسی چگونه تشکیل شد، به کجا داشت می رفت، روابط خارجی کجا رفت، غارت منابع ملی کجا رفت، دانشگاه چی بود چی شد، بعد چی شد. اینها را درست وقتی توضیح ندهی همه اش می شود شعار. وقتی شعار شد، بله، باورپذیر نیست. اما این اشکالش در این نبوده که منصفانه نبوده یا سیاه نمایی بوده. واقعا سیاه بودند. واقعا سیاه بودند! ولی این سیاهی ها وقتی درست تبیین نشود و پیشرفت هایی که شده تبیین نشود و ضعف هایی که الان هست درست توضیح داده نشود این حالت روانی پیش می آید و من قبول دارم که در بخش مهمی هست. دقیق نبوده؛ نه اینکه منصفانه نبوده و اینکه آقا همه بدی ها را به آنها نسبت بدهیم همه خوبی ها... آنها کلا بد بودند، ما خوب. هیچکس همچین حرفی نزده. امام تا آخر در وصیت نامه اش هم می گوید، رهبری هم بارها گفته، گفته ما هیچ وقت ادعا نکردیم بی عیبیم. هیچ وقت نگفتیم همه مشکلات مال قبل بوده. هیچ وقت نگفتیم مال خارج است. نگفتند واقعا. اگر گفته باشند این اشکال وارد است. فرمودند همه مردم نمی خواهند ایدئولوژیک و انقلابی باشند. میخواهند نان و ماستشان را بخورند، زندگی کنند و اینها. بعد آیا باید به اینها بگوییم گوسفند و زرافه و حیوان و اینها؟ ببینید دوتا بحث هست اینجا. یک وقت بحث ارزش است. ارزش انسان های مجاهد و قاعد مساوی نیست. کسانی که فقط به فکر منافع خودشان هستند و به هر ظلمی تن می دهند، حتی همکاری می کنند، با کسانی که به پا می خیزند، از زندگی شخصی خودشان عبور می کنند و می گویند من فدای یک اصولی و من میخواهم کاری که بقیه نمی کنند انجام دهم. این ارزششان مساوی نیست. فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما. حتما مساوی نیستند پیش خداوند. حتما آنهایی که فقط سرشان در لاک خودشان بوده و هست، فقط به فکر منافع خودش و حداکثر خانواده خودش است با کسی که به فکر منافع و حقوق کل جهان است، کل مستضعفین است، کل مسلمین است، کل ملت است، کل شهرش است، کل منطقه اش است، اینها با هم مساوی نیستند. اما به لحاظ ارزش پیش خدا مساوی نیستند. آن انسان تر است، این نیست. قرآن می گوید: اولئک کالانعام بل هم اضل. می گوید آدم ها دو دسته اند؛ یک عده مثل چهاپا هستند. حضرت امیر(علیه السلام) می گوید: همهم علفهم. فقط به علوفه شان فکر می کنند. یک عده ای هستند دنبال احقاق حقند، دفاع می کنند، ایثار می کنند، فداکاری میکنند، اینها مساوی نیستند. اما به لحاظ ارزش. ولی به لحاظ حقوق مساوی اند. یعنی اصلا ما نمی توانیم بگوییم که آقا مردم می خواهند زندگی شان را بکنند. خیلی ها یا حالا خیلی ها نمیخواهند انقلابی باشند. مگر کسی گفته کسی زندگی نکند؟ همه باید زندگی شان را بکنند. اصلا من می گویم بی طرف هیچی، اگر کسی با جمهوری اسلامی مخالف باشد ولی جزء این ملت است و در این جامعه زندگی می کند تمام حقوقش باید رعایت شود، همه حقوقش، کل حقوقش. حقوق یک آدم ضد نظام با یک آدم خانواده چهار شهید، یک آدمی که سی سال در کار مبارزه و فداکاری بوده و صدبار باید شهید می شده حقوق شهروندی این دوتا کاملا باید مساوی باشد. البته این نکته ای که دوستمان گفتند که اگر کسی ضربه خورده، طرف پدرش را از دست داده، شوهرش را از دست داده این از بقیه عقب مانده و باید خلا را یک جوری جبران کنند. همه جای دنیا همین است. آن حسابش جداست. اما رانت خواری که چون بنده انقلابی بودم قبل از انقلاب یا چون جبهه رفته ام دست من باید در بیت المال باز باشد، رانت به من بدهند، من خلاف کنم، این خلاف قطعی فقه سیاسی شیعه و مبانی انقلاب و امام است. این قطعا خیانت به انقلاب است. یک انقلابی واقعی جای خطر می افتد جلو، جای سر سفره اتفاقا می رود عقب. سهم مساوی با بقیه هم حتی یک مومن واقعی بر نمی دارد. ما خیلی آدم هایی داریم شناخته نمی شوند. حواسمان باشد. یک انقلابی و مومن واقعی در خطر سهمش از بقیه بیشتر می شود. می گویند شماها نمی روید در میدان مین، من می روم. هفتاد و دو ساعت زیر بمب شیمیایی من بمباران شیمیایی، من می جنگم، شما در خانه هایتان بخوابید. اما موقع خوردن سر سفره اتفاقا این جور آدم ها دیگر یک وقت هایی گم می شوند، نیستند. مومن واقعی و انقلابی واقعی می بینی سهمش را... . ما الان چقدر از بچه های جانباز داریم که پرونده جانبازی ندارند هنوز. سالها در جبهه جنگیدند، یک برگ اصلا نگه نداشته اند که من اصلا جبهه بودم و خیلی ها را من می شناسم از رفقا. اصلا اینها سهمی نخواسته اند از کسی. نه حقوقی از جایی گرفته اند نه پولی. برای خدا، برای خلق رفتند. طلبی هم از کسی ندارند. آنها ارزششان است. اما تو نمی توانی بگویی چون فلانی ضد نظام است امنیت کوچه شان را ولش کن، زباله هایشان را جمع نمی کنیم.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha