شبکه سه - 15 بهمن 1396

برنامه بدون توقف - قسمت چهارم

با موضوع جوان‌گرایی، انتقاد از مسئولان، احزاب و انتخابات

بسم الله الرحمن الرحیم

برنامه بدون توقف / قسمت چهارم

- فرموده اند که الان سؤالات دیگر خیلی نظری نیست بیشتر به کارکرد و عمل، ما کار داریم.

- شاگرد: یک زمانی بحث راجع به مشروعیت نظام بود، الان بحث در مورد کارآمدیش است.

- استاد: اتفاقا من خودم به بعضی از این مسئولین گفتم آقا من بین بچه ها هستم دیگر. دانشجو، استاد، طلبه، معلم، اصلا الان خیلی سؤالات نظری نمی پرسند که اقا مبنای دموکراسی، لیبرال، مشروعیت، ولایت فقیه و این چیزها. هشتاد درصد سؤالات یکی است؛ آقا این وزیر چرا اینجوری کرد؟ این مجلس چرا این کار را کرد؟ آن قوه قضائیه چرا اینجوری کرد؟ فلان جا چرا اینجوری شده؟ در گمرک، قاچاق چرا اینجوریه؟ این از یک جهت خوب است اگر مبانی برایش حل شده باشد. حالا میگویید اقا ما مبانی را همه قبول داریم شعارهای انقلاب را، ما با اینها کار داریم؛ اینهایی که سرکار هستند چرا اینجوری عمل می کنند؟ این دولت اینجوری عمل می کند و آن دولت آن جوری. این یک پیشرفت است اما اگر بحث این باشد که اقا ولش کن مبانی چیه اصلا ، منافعت را بچسب اصلا، نگاههای پراگماتیستی، عمل زده، این در دراز مدت خیلی خطرناک است برای جامعه.

هر سؤالی که شما نپرسیدید قابل تفکیک به چهار سؤال بود، شاید خودتان هم توجه نداشتید فکر کردید یک سؤال است، چهار سؤال در یک سؤال و باید به این سؤال در چهار سطح و چهار وجه جواب داد.

یک وقت می گویی اقا ایا حق داری این کارها را بکنی در مدیریت؟! یک وقت داری می گویی چه می توان کرد؟! یک وقت می گویی چه باید کرد؟ یک وقت می گویی کی (چه کسی) باید بکند؟! یک وقت داری از نقش مردم می پرسی، یک وقت از نقش حاکمان می پرسی، یک وقت از حاکمیت نه حاکمان می پرسی، یک وقت از نخبگان حکومتی اینهایی که در حکومت اند، یک وقت از نخبگان خارج از حکومت. هر کدام از اینها مسئولیتهایی دارند.

تحولات یک جامعه و یک کشور هم تاریخی است، تحولات اجتماعی واحد زمانی اش ثانیه و ساعت نیست تازه به شرطی که کار کنند.

- فرمودید که تو گفتی مردم باید جوابگوی رأی خودشان باشند. خوب مجبور بودیم به اینها رأی دهیم، در هر نظامی مجبورید به یک کسانی رأی دهید، در هر نظامی مجبورید! در آمریکا به آن دو حزب مجبورید رأی دهید، در انگلیس به آن دو حزب، در آنجا به فلان در اینجا به فلان . ایا این خوب است یا بد است؟! این به نظر من از جهاتی منطقی و خوب است و از یک جهاتی اشکال دارد. لذا من خودم پیشنهاداتی دارم برای روش های انتخابات ها که مسئولین پاسخگوتر، صادق تر و با عرضه تر از آب دربیایند، نه که هر کس هر وقت هر چه دلش خواست بگوید. بعد هم هر کس هر وقت که آمد سرکار هر کار که دلش خواست بکند. هنوز نیامدند همه وعده، وقتی می ایند می گویند نمی گذارند، نگذاشتند، بعد هم که می روند اپوزیسیون. نمی شود بالاخره مسئولیت یک کاری را باید بگیری. این بازی ها را به نظر من باید در اصلاح روش های انتخابات حلش کرد.

- فرمودند که شما می گویی باید جوابگوی رأیشان باشند یعنی چهار سال بروند خانه هایشان بنشینند؟! گفتیم نه. تمام چهار سال باید یکسره ناظر و منتقد باشند. این وسط هم اگر اشکال اساسی داشت باید عزل شود. ولی اینکه وسط این چهار سال من پشیمان شوم به این رأی دادم، خوب بله شدی! آیا او درست وخوبه؟! نخیر اقا اشکالاتی دارد. اشکالاتی که تو می گویی اصلا وارد هم باشد به او، انتخابات همین است، همه جای دنیا همین جور است، باید تا چهار سال به آن کسی که رأی دادی فرصت دهی، ولی فرصت بده نه اینکه ساکت شو، خفه شو انتقاد نکن.

سؤال کردند چرا اینجا اینجوری است که نقد دولت سریع تبدیل میشود به نقد نظام؟! این یک اشکال بزرگ است ولی این هیچ ربطی به قانون اساسی و مبانی انقلاب ندارد. همه اش خلاف این است و بحث ما این است به دو دلیل:

مسئولین می خواهند مسئولیت کارهایشان را نپذیرند. خیلی جالب است دو نقش بازی می کنند: وقت هایی که مسائل شخصی و جناحی است به سیستم لگد می زنند؛ یعنی ما نیستیم، نمی گذارند، ما که اینجوری هستیم، مردم فلان و .... بعد کارهایی که می کنند، بودجه هایی که دستشان است وقتی که باید پاسخگو باشند می چسبند به نظام.

اقا خوب بله نظام جواب بدهد دیگر، جمهوری اسلامی جواب بدهد! اقا جمهوری اسلامی کی است؟ جمهوری اسلامی یک اسم است، جمهوری اسلامی یعنی تو یعنی شما که در این سه قوه آمده اید. جمهوری اسلامی چه است؟ مگر ما کسی داریم به نام آقای اسلام، خانم اسلام؟ !

- شاگرد: آقا این را یک توضیح می دهید: فرق نظام، حکومت، جمهوری اسلامی و دولت و قوه قضائیه. این تعریف ها در ذهن خیلی از افراد نیست. می گویند یک چیزی به اسم نظام، یک چیزی است به نام قوای سه گانه. من هیچ وقت نفهمیدم نظام چی هست واقعا؟! یا یک چیزی هست به اسم حکومت و بعددولت؟ فرق حکومت و دولت؟!

- استاد: بله جوابش روشن است، قانون اساسی اینها را تبیین کرده است؛ قانون اساسی می گوید کشور در سه قوه، مستقل از هم اداره می شود و این سه قوه روی هم نظام هستند و در رأس سه قوه رهبری است و رهبری رابطه سه قوه با یکدیگر را باید تنظیم کند و مراقب باشد که سه قوه از مسیری که قانون اساسی تعیین کرده خارج نشوند، این وظیفه رهبر است، این هم وظیفه سه قوه. بنابراین اتفاقا آنهایی که می ایند دولت را از نظام تفکیک می کنند، این کلاه برداری است؛ چه آنهایی که به عنوان دفاع از نظام این کار را می کنند یعنی جمهوری اسلامی را ما قبول داریم این دولت و آن دولت را قبول نداریم چون من رأی ندادم. همان هائی که به اسم دفاع از دولتی که به آن رأی داده اند حسابش را از نظام جدا می کنند. اصلا سه قوه خارج از سیاست گذاری کلی، حق اقدامی ندارد خلاف قانون اساسی است.

- شاگرد: می شود سؤال قبلی! یعنی اگر من دارم دولت را نقد می کنم نظام را دارم نقد میکنم، دور باطل شد یک جورائی!

- استاد: نه دور باطل نشد، ببین آقا، تفکیک قوا یک چیز است و تجزیه یک چیز دیگر است؛ تفکیک قوا یعنی شما از دولت نباید توضیح بخواهی که چرا دادگاه هایت اینجوری اداره می شود، از قوه قضائیه نباید بپرسی آقا چرا بودجه را اینجوری تقسیم کردی! از نیروهای نظامی نباید بپرسی که آقا وضعیت فلان ... ؟ ! از هر کسی باید مسئولیت کار خودش را بپرسی. اما انشقاق قوا که می شود هرج و مرج، می شود سه نظام ! یعنی می گوئیم قوه مجریه تو هرجور دلت می خواهد برو برنامه عمل کن، مجلس تو هم هر قانونی دلت می خواهد بگذار، قوه قضائیه تو هم هر کار دلت می خواهد بکن، این که انهدام سیستم است! اشکالات همین جاهاست که باید اصلاح شود، که هر قوه کار خودش را بکند.

بعد می آیند در تلویزیون جلوی مردم بهم تیکه می اندازند! این خیلی بد است، این یعنی ما سیستم نیستیم، نظام نیستیم. مردم به خود می گویند به من چه که تو خلاف وظیفه ات عمل کردی، تو با آن سازگار نیستی، مشکل من بالاخره یک بخشش به تو مربوط است و یک بخشش به تو. مگر من باید جوابگو باشم! راست می گوید. کسی که اعتراض می کند درست می گوید. اینجا باید یقه مسئولین سه قوه را گرفت.

- شاگرد: یک نکته ای اینجا وجود دارد، شما در بحث قبلی گفتید که یک بخش از اینها مسئولیتش با من مردم است، منی که رأی دادم. اما این در نهادهای انتخابی مؤثر است، در نهادهای انتصابی اینجوری نیست. قوه قضائیه را من انتخاب نمی کنم.

- استاد: در نهادهای انتصابی هم کسی که نصب کرده مسئول است.

- شاگرد: خوب می گویم قوه قضائیه را من انتصاب نکردم.

- استاد: قوه قضائیه را رهبری نصب کرده و رهبری مسئول است.

- شاگرد: اما لطمه اش را من دارم می خورم.

- استاد: بله، فرق نمی کند. لطمه ی همه قوا را شما می خوری به عنوان مردم. دقت کردی؟! اینکه من می گویم هر کسی باید پاسخگو باشد...

- شاگرد: خوب من انتخاب نکردم چرا باید آسیب بخورم از آن؟!

- استاد: اولا، قوه قضائیه در هیچ حکومتی در دنیا انتخابی نیست. این را بدانید. هیچ رژیمی در دنیا نیست که بگوید رئیس قوه قضائیه را مردم انتخاب کنند.

- شاگرد: آقای رحیم پور، فقط قوه قضائیه نیست؛ صدا و سیما هست، سازمان تبلیغات اسلامی هست، شورای عالی انقلاب فرهنگی و ...

- استاد: همه اینها اشکالات برایشان وارد است و اشکال هم می شود، به اندازه ای که به نهادهایی که از صندوق رأی مستقیم نمی آیند بیرون به اینها اشکال می شود، بیشتر هم می شود، این را بدانید.

دو تا بحث است: یکی اینکه شما گفتی قوه قضائیه را که ما انتخاب نکردیم جواب اینکه: کجای دنیا انتخاب کرده اند؟! اصلا انتخاباتی شدن قوه قضائیه یعنی فروپاشی قوه قضائیه. هیچ جای دنیا رئیس قضا از صندوق رأی بیرون نمی آید. رئیس قضا مستقیم از رأس سیستم انتخاب می شود. این که از این.

اما این دلیل نمی شود بر اینکه چون رئیس قضا یا رئیس صدا و سیما با انتخابات نمی آید بیرون پس اینها هر کاری دلشان می خواهد بکنند و پاسخگو نباشند. اصلا چنین چیزی نیست.

اگر منظور ما امام یا رهبری باشد، رهبری که بارها گفته اند من وقتی رئیس صدا و سیما یا قوه قضائیه را می گذارم مگر من در جزئیات کار اینها دخالت می کنم؟! مگر اصلا حق دارم دخالت کنم؟! مگر من تخصصش را دارم که دخالت کنم؟! من باید از آن مسئولی که می گذارم بخواهم که طبق این اصول و چارچوب حرکت کند. تا وقتی احراز میکنیم و مدارکی داریم که این دارد تلاشش را می کند درآن راستا و اقداماتی می کند و نقاط مثبتش از نقاط منفی اش بیشتر است من ازش استفاده می کنم. وقتی که بین ده نفر گشته ایم فلان شخص را دیده ایم صالح تر است، حالا از من بپرسید ممکن است بگویم آقا به نظر من این صالح ترین شخص نیست. چنانچه معتقدم کسانی که اسمشان از صندوق رأی می آید همیشه صالح ترین افراد نیستند. اصلا اینجا تفکیک انتخاب و انتصاب هم غلط است. چون تمام یک سیستم وقتی کل سیستم انتخابات بود، دیگر انتصابات بعدی هم در طول انتخاب است، یعنی شما مثلا رئیس جمهور را می گذاری مگر وزیرها را انتخاب می کنی؟! کل کار بودجه دست وزیرهاست، اتفاقا دست معاون وزیر است، اتفاقا می آید پائین تر، اختیارات دست پائینی ها بیشتر است تا آن بالائی ها. مگر شما مدیر کل ها را در شهرهاتون انتخاب کرده اید؟! در حالیکه سرنوشتت دست آنهاست، صدمه که بزنند به تو می زنند و خدمت هم بکنند به تو می کنند.

پس دقت کنید: 1) این تفکیک انتخاب و انتصاب غلط است در یک سیستمی که کلش انتخابی است. 2) تفکیک قوا تفکیک وظائف قوا یک چیز است، تشتت قوا یک چیز دیگر است. تشتت نباید باشد. 3) اگر گفتی سه قوه روی هم نظام هستند و رهبری باید مراقب باشد که اینها در مسیرشان حدالامکان حرکت کنند، این معنی اش این می شود که انتقاد از دولت می شود انتقاد از نظام؟ جواب: یک انتقاد از قوای سه گانه اعتراض به نظام است، مثل چی؟ مثل اینکه شما به دولتی رأی دادید و دولت آمده بودجه بندی کرده و از مجلس هم رأی گرفته، شما اگر حالا بیایی و بگویی من که به این رئیس جمهور رأی ندادم، خوب من قبول ندارم این تقسیم بودجه را، این دیگر اعتراض به رئیس جمهور نیست، این اعتراض به چی است؟

- شاگرد: به مردمی است که به او رأی داده اند.

- استاد: نه، اصلا اعتراض به کل سیستم است، به سیستم دارید اعتراض می کنید، به مردمی که رأی داده اند دارید اعتراض می کنید. یک بخش از آن مردم اند.

آقا شورای نگهبان! من خودم شخصا از شورای نگهبان از بعضی از کارهایش در این مدت انتقاد جدی دارم، به بعضی از آنها هم گفتم هر وقت رسیدم. حالا ما که با کسی ارتباط نداریم. مردم فکر می کنند حالا چون ما در تلویزیون پخش می شویم جزء رئیس های نظام هستیم! یک بار یکی ما را در خیابان دید گفت آقا میشه این فیلم که چهارشنبه ها پخش می شود بیندازند سه شنبه ها ! گفتم تو اگه یه لطفی کنی بگی این برنامه ما را که ظهر ها می گذارند بیندازند عصرها، من سعی می کنم آن کار را بکنم!

یکی ماشینش کنار خیابان پنچر بود لاستیک زاپاس نیاورده بود من داشتم از کنارش رد می شدم برگشت به من متلک گفت! گفت این هم وضع است فلان و... نادان تو لاستیک زاپاس نیاوردی به بقیه چه مربوطه خوب؟! اینجوریه، بعضی ها روانی اند اونها رو من کار ندارم.

اما این دیگر انتخاب و انتصاب قوه قضائیه و رئیس رو کی تعیین کرده نیست. این سیستم وقتی آمد شما ممکن است بگویی شورای نگهبان را من قبول ندارم ولی این نهاد تعیین شده اگر قبول نکنی سیستم از هم می پاشد. تو انتقادت را کردی ولی وقتی او نظر داد، دیگر باید طبق نظر او عمل کنی. مثل اینکه بگویی وزارت اقتصاد را من قبول ندارم، نظام مالیات بندی اش را– واقعا منم قبول ندارم، منم معتقدم نظام مالیاتی در یک کشور عادلانه و عاقلانه نیست، از هر کس به اندازه ای که باید گرفت نمی گیرند، خوب نمی گیرند درسته- حرفم را هم بزنم، اعتراضم را هم بکنم، سعی کنم در انتخابات ها هم اثر بگذارم، در رسانه ها هم حرف بزنم، کار آکادمیک هم بکنم، کار مردمی هم بکنم، اما وقتی دولت آمد و وزارت اقتصاد گفت آقا ما الان قانون مالیاتمان این است، شما باید اینقدر مالیات بدهی، من نمی توانم بگویم من مالیات نمی دهم چون قبول ندارم! این دیگر به انتخاب و انتصاب و قوه قضائیه ربطی ندارد. همه جا همین طور است.

1) تمام قوا و نهادها باید تابع قانون باشند 2) همه اینها همان اندازه که قوه قضائیه زیر نظر رهبر است، دولت و مجلس هم همان اندازه زیر نظر رهبر است چون قانون اساسی می گوید سه قوه زیر نظر رهبر است اما آیا اینکه زیر نظر رهبر است یعنی رهبری در تمام جزئیات کارهای سه قوه دخالت می کند؟! اصلا می تواند دخالت کند؟! حق دارد دخالت کند؟! نه .

- شاگرد: بعضی ها همین را می گویند، می گویند دخالت نکند اصلا . مثلا می گویند چرا ما صدا و سیمای متمرکز داریم.

- استاد: خوب الان بحث دیگری است، تمرکز در رسانه یک بحث دیگر است که آیا ما رسانه ملی باید داشته باشیم یا رسانه ملی نباید باشد؟ و اگر رسانه ملی هست باید تابع سیاست های سیستم باشد یا نباشد؟ این یک بحث دیگری شد. این را باید بگذاریم یک جلسه دیگر بحث کنیم ضمن اینکه من معتقدم تا ده بیست سال دیگرچیزی به نام رسانه ملی نخواهد بود، با این فضای مجازی که ما داریم جلو می رویم من معتقدم بیست سال دیگر ما رسانه ملی نداریم اصلا، عملا. اما اینکه باید باشد یا نباشد بحث دیگری است. شما وقتی نباشد مراقب باش اتفاقات بد بزرگ و اتفاقات خوبی همه با هم خواهد افتاد. اما شما می گویی که ما قبول نداریم رئیسی که رهبری برای صدا و سیما گذاشته – خوب ممکن است بنده هم قبول نداشته باشم- حتی ممکن است شما با خود رهبری هم صحبت کنی بگوید اقا بهترین انتخاب من نبوده. -رئیس الان را نمی گویم، رئیس همه قوا را می گویم-

من یک چیزی به شما بگویم، سه مقام درجه یک انقلاب در دهه 60 که همه کاره این مملکت بودند را امام قبول نداشت و ما نمی دانستیم؛ اولین نخست وزیر، بازرگان. امام بعدها به آقای منتظری گفت، آقای منتظری به امام گفت حالا ما فرضا در مورد مهدی هاشمی اشتباه کردیم خود شما مگر اشتباه نکردی در مورد افرادی؟! - من آن موقع کلاس آقای منتظری میرفتم در قم، چند استاد داشتیم که یکی از آنها آقای منتظری بود- او منظورش این بود که شما خودت مگر بازرگان و بنی صدر را نیاوردی، من هم در مورد آقای هاشمی اشتباه کردم. ضمن اینکه آقای منتظری تا اخر از مهدی هاشمی و قتل هایش و .... دفاع می کرد. امام جواب داد که: والله من با نخست وزیری بازرگان موافق نبودم در حالیکه ما به خاطر اینکه امام گفت قبولش کردیم. من خودم چقدر کوچه و خیابان ها را شعار نوشتم نخست وزیر ایران مهندس بازرگان. در دلم هم این بود امام چون گفته این قبوله وگرنه شخص بازرگان را ما از جهات زیادی قبول نداشتیم، مزایایی داشت نقاط مثبتی داشت که آن را همه دارند. این را هم دقت کنید جدیدا در مورد اشخاص هیچ شخص مطلق سیاه، مطلق سفیدی وجود ندارد؛ امام گفت همین صدام هم دنبال کمال است، کارتر رئیس جمهور آمریکا هم دنبال کمال است، منتهی اینها مصادیق کمال را اشتباه می گیرند. شاه، رضا شاه، صدام، آل سعود، هر کسی شما میگی، اصلا هر کدام مواجه می شوی برایت استدلال می آورند! مگر شمر استدلال نکرد برای بریدن سر امام حسین (ع)، مگر یزید همه حرفهایش بد بود؟! سخنرانی یزید را بخوانید چه حرفهای قشنگی است. معاویه سخنرانی دارد که سید رضی می گوید، یک خطبه امام علی در نهج البلاغه را می آورد و می گوید بعضی ها می گویند این خطبه معاویه است نه علی (ع)، اینقدر قشنگ حرف می زده. مگر شاه حرفهایش بد بود، شاه که کتاب ننوشته ولی برایش نوشتند، ببین چقدر حرفهای قشنگ! بهترین سخنرانیها را الان رئیس جمهورهای آمریکا و انگلیس و صهیونیستها می کنند، از این قشنگ تر نمی شود حرف زد. آدم ها را ما بحث نمی کنیم بلکه چه کار کردی و چرا کردی، نتیجه اش چه شد، اینها را باید بپذیریم.

- شاگرد: یک سؤال جدید بپرسم؟

- استاد: نه، هنوز سؤالت را جواب ندادم، دارم سؤال شما را جواب می دهم. این تیکه را دقت کنید چون این سؤال در ذهن بعضی ها می آید؛ آقا بالاخره رهبری، ولی فقیه در کشور پاسخ گوی چه مسائلی باید باشد و چه مسائلی نباید باشد؟ رهبری پاسخ گوی جهت گیری سه قوه در سیستم که در راستای قانون اساسی و سیاست های کلی هست یا نیست باید باشد. ضمن اینکه رئیس قوه قضائیه را که رهبری نصب نمی کند که، رئیس جمهور را هم تا رهبری تنفیذ نکند نمی شود. انتصاب بعد از انتخاب است، می تواند تأیید نکند. امام وقتی بازرگان را آورد سرکار گفت من به موجب ولایت شرعی که دارم شما را به نخست وزیری نصب می کنم دیگر هیچ کس حق ندارد و فقط تو حق داری، مردم هم مرا قبول دارند، اگر ملاکت رأی و نظر مردم است مردم مرا قبول دارند، اگر هم جدا از مردم صلاحیت شرعی می خواهی من تو را نصب کردم، به شاه و بختیار هم گفت من کل شما را عزل کردم. رئیس جمهور را هم یکی یکی می گفت مردم رأی دادند، منم خلافش چیزی ندیدم تنفیذ می کنم. بعدا امام گفت والله من به بنی صدر رأی ندادم، والله من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم موافق نبودم، والله من شما را برای قائم مقامی این انقلاب شایسته نمی دانستم خوب چرا قبول کردی آقا؟! دیکتاتوری نمیخواستم بکنم، دلیلی هم ندیده بودم که اثبات شود ولی شناختی که من داشتم این سه نفر به درد آغاز انقلاب نمی خوردند. ولو بازرگان را ایشان گفت تمام این دوستانی که ما به آنها اعتماد داشتیم و در ایران بودند گفتند بهترین فرد ایشان است. بنی صدر هم رأی آورد تأییدش کردند رأی آورد، منم تأیید کردم با اینکه قبولش نداشتم و شما را هم چون مجلس خبرگان بهت رأی داد قبول کردم و گرنه من شما را آدم ساده لوحی می دانم در این اندازه ها نبودی. آدم بسیار خوبی بودی ولی در اندازه خودت. خوب حالا امام مسئولیت دهه 60 را پذیرفت یا نپذیرفت؟ پذیرفت. خوب هیچ کدام از اینها را که شما موافق نبودی جرا پذیرفتی؟! بحث این است یعنی شما باید گاز و ترمز بازی کنی در جامعه، همه چیز طبق میل تو پیش نمی رود ضمن اینکه تا مردم یک افکار عمومی را قبول نکنند شما نمی توانی به آنها تحمیل کنی. امام بارها می گفت بگذارید مردم ببینند بنی صدر کیست و خود مردم واقعا از او بریدند، نمی دانستند که این جور آدمی است که!

به یک معنی هر سه قوه نصب رهبری است. خود رهبری هم منتخب منتخبان ملت است، اگر رهبری شخص ناصالحی را جایی بگذارد و بداند ناصالح است و بگذارد، انتقاد و اعتراض می کنند، مدرک می دهند، ببینه چیه، ببینه وارده و بازهم او را برندارد، محل نگذارد، یا شروع کند به سوء استفاده های شخصی، آن وقت مشکل مربوط به شخص رهبری است. اگر رهبری دارد می گوید آقا من تابع مردم سالاری دینی هستم هر کس را که شما انتخاب کنید حمایت می کنم ولو اینکه قبول نداشته باشم شخصا ولی من حمایت و کمک می کنم. خوب خود رهبری ممکن است رؤسای هر سه قوه ایده آلش نباشند ولی باید این کار را انجام دهد. آیا پاسخ گوی تصمیمات ریز و جزئی مسئولین در قوا هست؟ باید باشد؟ نه. نه می تواند باشد و نه باید باشد اما صلاحیت این افراد را باید پاسخ گو باشد. حالا شما اگر نکته دیگری دارید بفرمایید.

- شاگرد: بله، من می خواستم راجع به همان بحث قبلی از فرمایشات خودتان کمک بگیرم و استفاده کنم. شما گفتید که حرف قشنگ را همه می زنند مهم نتیجه است، ما باید ببینیم نتیجه چیست. گفتید شعار اول انقلاب، برابری، برادری، عدل علوی بود. ببینید ما الان با همین درگیریم، ما الان در جامعه باید با همین سؤال دست و پنجه نرم کنیم که چهار دهه گذشته و شعار ما این بود و همین طرحمان بوده و با همین طرح آمده ایم جلو، بعد مجلس شورای اسلامی، پارلمانی که در این کشور دارد قانون گذاری می کند و با رأی مردم انتخاب می شود دغدغه نماینده اش این است که مثلا من در خانه می خوابیدم حقوق بیشتری می گرفتم! یا اینکه مثلا این سفره انقلاب است و من باید سهمم را از آن بردارم! یا طرف نماینده مردم است و دغدغه اش در پارلمان این است که بالا ببرم سن مثلا استفاده مالیم از کتاب های پدرم را! خوب، می گویید ایده آل این است مثلا یک بسیجی، ایده آل این است که یه حزب اللهی کار خودش را می کند و می رود کنار، می گوید آقا من سهمم را پرداخت کردم و الان کاری ندارم. مردم اینها را می بینند، مردم با آن کاری ندارند، اونی که دارید می گویید در کاغذ است، در ایده آل است، در شعار است، همون حرف قشنگه که هست.

- استاد: نه، واقعیت است.

- شاگرد: می گویم واقعیت، مجلس است که جلوی چشم مردم است بعد از چهار دهه.

- استاد: نه، آن هم یک واقعیت است و فقط آن نیست. شما هزاران هزار بچه هایی که در انقلاب و جنگ فداکاری کردند و هیچ سهمی اضافه از بقیه نه خواستند و نه دارند، چرا انها را نمی بینید!

- شاگرد: اما الان اینها سرکار هستند و در مورد سرنوشت مردم تصمیم می گیرند و مردم نمی توانند بگویند من یک سال صبر می کنم،یک دهه صبر می کنم، چهل سال صبر می کنم تا ببینم آن اتفاق کی می افتد.

- استاد: چهل سال نه، چهار سال. چهار سال صبر کنید بعد یک نفر دیگر را پیدا کنید. ببین این مربوط به یک نظام انتخاباتی است. عرض کردم من خودم به نظام انتخاباتی پیشنهاداتی دارم. در نظام انتخاباتی افراد باید متخصص باشند. اتفاقا اول مشروطه هم اینطور بود یعنی از صنف های مختلف می آمدند به نظرم آن معقول تر بود. از اصناف و تخصص های مختلف باشند و رأی ملت را هم داشته باشند نه اینکه همه می آیند سه یا چهار رشته خوانده اند بعد دعوا می کنند کدام کمیسیون بروند حالا معلوم نیست همه اش برای مصالح ملت است؟ برای منافع دیگر هم هست.

- استاد: این اشکال اگر وارد شد به دموکراسی وارد است، من نمیگم نیست! این اشکال اگر وارد شد به نظام دموکراتیک وارد است.

-شاگرد: این اشکال وجود دارد من باید فکری برایش کنم.

- استاد: بله فکر کنید. یک موقع فکر این است که آقا دیگر انتخابات نکنیم در این صورت من فکر نمی کنم بهتر شود. اگر شما فکر می کنید چون نتیجه انتخاب های مختلف این باشد که باز افرادی میاند در مجلس، دولت ، مدیریت های شهری. یک موقع می گویند چکار کنیم در انتخابات بعدی باز چنین نشود. خوب این اشکال را نه می گویم وارد است و نه وارد نیست، من جمله شرطیه می گویم؛ اگر اشکال وارد باشد بر دموکراسی وارد است، همه جای دنیا. راه حل چیه؟ یک وقت میگویی انتخابات نباشد، من فکر نمی کنم مشکل حل شود چون همین اتفاق در انتصابات می افتد و از انتخابات آسیب پذیرتر هم هست چون انجا شما نمی توانید به مردم بگویید خود شما رأی داده اید! خطر و ضررش اتفاقا بیشتر است. لذا یک راه حل بهتری هست؛ شما نظام انتخاباتی و نظام رقابت انتخاباتی را اصلاح کن، رو اینها کار کن و یک مکانیزم نظارتی بگذار که افرادی که میاند وعده میدهند در انتخابات های مختلف، وقتی میرند سر کار اصلا انگار یک دستگاه هارد دیگر برمیدارند میزارند تو سرشون! اقا شما این حرفها رو زدی! اولا طبق قانون بود یا نه؟ دروغ بود یا راست؟ امکاناتش بود یا نبود؟ اصلا حق داشتی وعده ها را بدی یا نه؟

- شاگرد: آیا قوه قضائیه در این قضیه مسئولیت ندارد؟

- استاد: چرا قوه قضائیه هم مسئولت دارد، شورای نگهبان هم مسئولیت دارد، گروهها و جناح هایی که لیست می دهند خیلی نقش دارند چون شورای نگهبان و قوه قضائیه نمی تواند بگوید که چرا این لیست را دادی یا به مردم بگوید چرا به اینها رأی دادید! تا کجا می تواند جزئیات افراد را در نظر بگیرد! اینها به حساب خودشان آدمهای فاقد صلاحیت را رد می کنند اما در آخر می بینید شخصی که در مجلس می آید جاسوس بوده! در همین هیأت مذاکره هسته ای، پنج شش نفرند از این افراد یکیشون جاسوس بوده!

- شاگرد: یعنی می گویید حزبی بشه؟

- استاد: نه من نمی گویم حزبی، یک جلسه ای بگذاریم برای صحبت در مورد نظام حزبی. افرادی که می گویند حزب، نظام اسلامی نیست غربی است، قبول ندارم. و افرادی که می گویند تنها راه کار ما دو حزبی است یا چند حزبیه، قبول ندارم. چون که معتقدم نظام حزبی واجب است، مفید است ولی با تعریف های خاصی. احزاب کلا یه فهرست خدمات دارند و یک فهرست صدمات. اینکه چگونه صدمات را به حداقل برسانی( صفر نمیشه) و خدمات را به حداکثر. ما اول باید در نظام انتخاباتی و حزبی و دوم بعد از اینکه وارد مجلس، دولت و مدیریت شهری وارد میشوند باید کنترل کنیم یعنی باید دستگاه قضائی بگوید آقای فلانی این حرف را چرا زدی؟ بر طبق کدام قانون؟ با کدام بودجه؟

- شاگرد: قوه مقننه بودجه خودش را از دولت تأمین می کند چه شکلی می خواهد بر آن نظارت کند؟

- استاد: به کی؟

- شاگرد: به قوه مجریه. این ایراد به صدا و سیما هم به شدت وارد است. می گویند صدا و سیما نقدی به دولت ندارد. چرا؟ چون بودجه اش از دولت تأمین می شود.

- استاد: بله. حالا می خواهید وارد این بحثها بشیم؟ یا نه.

- شاگرد: به نظرم باید وارد بشیم.

- استاد: اگر دوست دارید بحثی بگذاریم راجع به نظام حزبی و انتخاباتی در جمهوری اسلامی چگونه است؟ چون بعضی معتقدند وقتی ولایت فقیه است دیگر نظام حزبی معنی ندارد. نه، نظام حزبی مگر چیه؟ نظام حزبی یک وقت کارکردش ایجاد تشدد، قدرت پرستی، باند سازی، خارج کردن توده مردم از صحنه سیاست. و اینکه یک عده حرفه ای مافیایی می گویند بین خودمان دست به دست کنیم، با هم بخوریم و مردم هم این وسط به اسم مردم سالاری، مردم سواری شود. این یک خطر است، به اسم اینکه مردم عوام اند بیاییم به سمت تکنوکراسی و آریتروکراسی. آریتروکراتها که نمی گفتند اشراف و پولدار منظور از اشراف یعنی الیت، مردم عوامند و بازی می خورند دروغ بهشون بگوئی نمی فهمند دوباره رأی می دهند، اگر راست بهشان بگوئی عصبانی می شوند حافظه تاریخی ندارند. کاری را کردی دیدند غلط است دوباره همان کار را انجام می دهند می گویند نه غلط نیست. می گویند آقا دموکراسی، عوام سالاری است و به اسم توده محوری و مردم سالاری و مردم محوری در واقع دو خطر متوجه اش است: یکی عوام زدگی و دیگری عوام فریبی، هر دو اینها، هم عوام زده ای برای اینکه برایت کف بزنند، دوباره بهت رأی بدهند، تصمیم های غلط می گیری. خودت میدانی این تصمیم به ضرر مردم است ولی میگه این کار را می کنم که بهم رأی بدهند و این خیانت به مردم است و مردم سالاری است. حقوق مردم مهم است یا کف زدنشون اگر باهم تزاحم پیدا کرد؟!

- شاگرد: الان مسئله اینکه در انتخابات شرکت میکنی ولی جناح های انقلابی انتخاب نمی شوند!

- استاد: اینکه شما میگوئی جناحهای انقلابی انتخاب نمی شوند از نظر شما این جناح انقلابی است از نظر ما آن جناح انقلابیه الان وارد بحث های جناحی نشویم، چون شما ممکن است بگوئید انقلابی اینها هستند، و دیگری بگوید آن انقلابیه. من اصلا در مورد جناح الف و ب بحث نمی کنم.

- شاگرد: شعارهاشون معلوم است دیگر، یعنی اولویت بندی های انقلابی در انتخابات گذشته شکست خورده. تعداد انتخاباتهای ما معلومه، شما ببینید اولویت بندی های انقلابی چقدر برده است در انتخابات.

- استاد: این بحث را الان وارد نشوید چون بحث انتخاب گروهها و جناحهای مختلف است، ما بحث اصول دموکراسی و مردم سالاری دینی را بحث می کنیم چون شما می گویید اقا در این انتخابات مجلس و دولت مثلا دست یه گروهی افتاده که به ارزش ها و شعارهای انقلابی کمتر وفادار هستند یا اصلا وفادار نیستند شعارهای دیگه ای دارند درحالیکه خیلی ها هستند که چنین عقیده ای ندارند اتفاقا آنها معتقدند که در مسیر امام و انقلاب دارند می روند. اینکه کسی فکر کند این انتخاباتها نتیجه اش این است که یک عده شعار انقلاب بوده یک عده شعارهای ضد انقلاب و مردم به ضد انقلاب رأی داده اند، من این را قبول ندارم. این اکثریت وسیع مردم مثلا به آقای "خ" رأی می دهند بعد به آقای "الف" رأی می دهند که درست صد و هشتاد درجه خلاف او بود و به او بیشتر هم رأی می دهند و بعد به آقای "ر" رأی می دهند که شعارهایش چیز دیگر است. این توده اصلی رأی دهنده که سرنوشت انتخابات را میسازند من عقیده ندارم اینها نگاه می کنند کی شعارهایش با انقلاب و اسلام بیشتر فاصله دارد به او رأی بدهیم. بله یک بخشی از جامعه این شکلی هستند و اقلیت هستند و همیشه هم بوده اند.

راجع به احزاب من معتقدم حزب در انقلاب اسلامی یک نقش مثبت دارد؛ آموزش مردم، کادرسازی، توجه دادن به افکار عمومی، ایجاد حساسیت در افکار عمومی، نظارت بر حکومت، تأثیر گذاری در انتخابات و ... اینها مزایای حزب هستند. بالاخره حزب یعنی چی؟ یعنی گروهی که به طور متمرکز و حرفه ای آموزش سیاسی می بینند تا بطور خاص در مسائل سیاست و حکومت نظارت و دخالت کنند و به مردم جهت بدهند. همه مردم ذهن سیاسی و تحلیل سیاسی ندارند، مردم گرفتاری و کار دارند. اگرچه در جامعه ما مردم حتی در صف نانوائی راجع به مسائل سیاسی و خاورمیانه صحبت می کنند، حالا مردم ما جزء ملت های سیاسی دنیایند حالا همین سیاسی ها هم کلاه سرشان می رود!

کارکرد بد حزب: تشکیل مافیاها جدا از توده ها، باند بازی، پاس کاری بهم دیگر کمی اینها بخورند، کمی آنها، حزب جمهوری خواه و دموکرات درست کنیم و بهم دیگر پاس کاری کنند، شعارهای متفاوت عمل یک جور یعنی راست و چپ بگویند: آقا رابطه با آمریکا به این شکل باشد تا مشکلات حل شود، فلان چیز سوء تفاهم بوده، اینجا اقتصاد به این شکل، اونجا اقتصاد شکل دیگر و سطح زندگی مسئولین این شکلی باشد. یکی از محکمات انقلاب این بوده که آقا مسئولین جمهوری اسلامی حق ندارند از متوسط به بالا در جامعه زندگی کنند. از افتخارات ما این بوده که رجائی آمد گفت من دستفروش هستم این هم خانه من! حالا دو سه وزیر مملکت رسما گفتند ما بالای هزار میلیارد ثروت داریم! خوب این انحراف است، همه داریم نگاه می کنیم.

- شاگرد: نکته ما همین جاست، ما در وضعیت سنجی جمهوری اسلامی قراره بحث کنیم و مسأله کارآمدی. اینکه چطور میشه از یه جایی مثل شهید رجائی که می گویند وقتی میخواست هیأت دولتش را انتخاب کند یک نقشه گذاشت روی زمین گفت کسانی که بالای خیابان انقلاب هستند نه، آنهائی که پائین خیابان انقلاب هستند پیشنهاد بدهیم. در حالیکه الان به جائی میرسیم که بخش عمده ای از دولت کسانی هستند که منطقه یک به بالااند یعنی مرفه ترین نقاط کشور هستند! چطور میشه که انتخاب های ما به این سمت کشیده میشه که چنین اشخاصی انتخاب می شوند و چطور میشه با وجود اینکه مردم دارند می بینند این مردم با این وضعیت و با این ویژگی ها هستند رجوع می کنند و به آنها رأی می دهند! چطور میشه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام برای درمان باید برود خارج از کشور در حالیکه امام (ره) جمله صریح دارند در رد این و کاملا نظرش مخالف است! اساسا چرا آن چیزی که ما به عنوان آرمان و نظر ایدوئولوژیک در جمهوری اسلامی داشتیم و به واسطه آنها انقلاب کردیم و آنها را مد نظر داشتیم الان دارد یواش یواش کمرنگ میشه هم در نظر مردمی چون مردم به اینها رأی دادند یعنی نظرشان نبوده که آن آرمان باشد و هم در بین مسئولین و آدم هائی که دارند در سیستم کار می کنند این اتفاق دارد می افتد! بحث بیشتر اجتماعی است چون مردم به اینها رأی داده اند و مردم می پسندند در حالیکه همانطور که شما فرمودید در اهداف انقلاب بحث تساوی خیلی مهم بود، بحث عدالت اجتماعی، ولی الان می بینیم که رأی مردم علیه آن است!

- استاد: خوب حالا از اشخاصی اسم بردید که من چون در جریان جزئیات مسئله نیستم نمی توانم توضیح بدهم از خودشان توضیح بخواهید. اما راجع به اصل بحث جدای از مصادیق، اگر اتفاقی که داریم می گوئیم که یکی از شعارهای انقلاب است از ارزش های انقلاب است یعنی نظارت عمومی و پرسش گری، امر به معروف و نهی از منکر، ضعیف و ضعیف تر شود، ما بیست سال دیگر به شرایطی می رسیم که معلوم نیست با زمان شاه دیگر فرقی کند؛ یعنی همین قانون اساسی باشد، بیست سال دیگر حالا ممکن است ولی فقیه ای هم بیاید حرف های خوب بزند، همه مسئولین را هم مردم انتخاب کنند، مردم سالاری باشد و خلاف دینم نباشد ولی این حساسیت ها دیگر نباشد. این امکان وجود دارد بدون تغییر قانون اساسی بهش می گویند "براندازی نقد" ، " استحاله سیستم " ، اگر من و شما به وظیفه مان عمل نکنیم. آقا در صدر اسلام مگر این اتفاق نیفتاد، مگر امام خمینی از پیغمبر بالاتر است، مگر وقتی در حضور علی بن ابی طالب این اتفاق افتاده، سر امام حسین (ع) را بریدند! الان نمی افتد؟! مردم ما از اصحاب پیغمبر بالاترند؟! یا رهبران ما از آن موقع بالاترند؟! ما هنوز تا کربلا بیست سال فاصله داریم. بیست سال دیگه اتفاق افتاد کربلا در صدر اسلام. امیرالمؤمنین سرکار آمده بعد از بیست و چند سال، می گوید نه فقط سوء استفاده های اقتصادی و رانت خواری و ... علنی شده در حکومت، خلیفه سوم داماد پیامبر (ص) بود، طوری تبعیض را عادی کرد و توجیح کرد که سیستم طبقاتی و اموی شد اخرش هم شورش شد. اصلا اولین انقلاب مخملی در صدر اسلام شد. در زمان خلیفه سوم از یمن، بصره، از مصر آمدند اعتراض و خیمه زدند اطراف دارالحکومه، چند هفته ماندند تا بالاخره ریختند تو کاخ یعنی مرکز حکومت، خلیفه در حالیکه روزه بود و داشت قرآن می خواند، تشنه کشتندش با اینکه خلیفه نماز، حج، روزه و ... سر جایش بود ولی مردم فهمیدند. دو حکومت اسلامی داریم: یک حکومت دینی از نوع اموی و یک نوع حکومت دینی از نوع علوی، در هر دوتای اینها حج و دین و ... هم هست. شما می گوئید الان چرا این شکلی شده؟ من به شما می گویم در صدر اسلام و با حضور امیرالمؤمنین این اتفاق افتاد که وقتی با حضرت امیر بیعت کردند یکی از اصحاب آمد گفت: بعضی از احکام عبادات غلط است، بدعت گذاشتند، بگویید که بدعته. منافع را بگذارید کنار و بگوئید. امام گفتند: نمی توانم. چرا؟ نه برای منافع من، برای مصلحت عموم. از حضرت علی (ع) نقل شده فرمودند: نزدیک بیش از چهل بدعت در عبادات گذاشتند در 25 سال، درعبادات فقط جدا از سیاست و مسائل اقتصادی. مثلا نماز مستحب نافله جماعت! اصلا ما چنین چیزی نداشتیم در سنت پیغمبر. گفت آقا الان بگید وقتشه. گفتند: نه نمی توانم بگویم الان وقتش نیست که بگویم. برای اینکه یک نسل 25 سال با این فرهنگ تربیت شده، اینها زمان پیامبر به دنیا آمده اند الان 25 ساله هستند، در تمام عمرشان دیدند نماز و روزه و حج این شکلی است الان بیام بگم این شکلی نیست یکی از دو اتفاق می افتد: یا می گویند علی بی دین است جلواش بایستیم، این می خواد نماز و روزه ما را خراب کند! یا می گویند این چه دینی هست که ما 25 سال داریم این شکلی نماز می خوانیم چطور شده الان معلوم شده غلط بوده؟! حضرت امیر (ع) گفتند نمی گویم ولی خصوصی به شیعیان گفت چهل بدعت در عباداتشون هست، نمازتان را این شکلی بخوانید نه آن شکلی و ... تازه هنوز بعد از ان قضایا که بر حضرت علی(ع) سه جنگ تحمیل می کنند و امام حسن (ع) هم براندازی میشه، بیست سال معاویه می اید بعد از همه اینها کربلا اتفاق می افتد و امام حسین (ع) شهید می شود. خوب من میخواهم بگویم اگر به وظیفتون عمل نکنید اتفاق بدتری می افتد یعنی تازه از لحاظ زمانی بیست سال وقت داریم که کربلا اتفاق بیفتد، آن 50 سال بعد از پیامبر (ص) بود ما هنوز 50 سال نشده بعد از امام و دهه شصت. شما یک تصوری دارید طبیعی هم هست نمیدانم مربوط به تنبلی شماست یا مربوط به ... ، اینکه نسل بچه های جدید به کسانی که سر کار هستند فرصت نمی دهند، نمی روند عقب بگویند آقا بفرما تو کار را انجام بده یک علتش این است. در صدر اسلام هم بوده؛ پیغمبر اکرم (ص) وقتی می خواستند از دنیا بروند سپاهی برای نبرد با امپراطوری روم تشکیل دادند، اسامه را گذاشتند. اسامه 19 سالش بود، یک بچه بود، فرمانده بزرگترین ارتش اسلام از اول تا آخر که برود با امپراطوری روم بجنگد، که همه بزرگان گفتند یعنی چی که بچه 19 ساله را فرمانده ما کرده ای؟ نرفتند! جیش اسامه مشهور است. مکه که فتح می شود پیامبر (ص)، عتاب بن اسید را می گذارد. عتاب بن اسید 20 الی 21 سالش است می شود حاکم مکه. آن موقع هم اعتراض کردند، الان هم همینه. یک بخشش محافظه کاریه، یک بخشش از دست دادن شخصیت انقلابیه و یک بخشش هم استدلال دارند می گویند آقا ما 40 سال تجربه داریم بدهیم دست بچه هائی که هیچ تجربه ای ندارند باز اینها می خواهند از صفر شروع کنند.

- شاگرد: می خواهند تجربه را با خودشان به گور ببرند!

- استاد: بله این هم هست، بخشی از آنها که عقلایی اند می گویند ما آن موقع چاره ای نداشتیم، پیر با تجربه ای که انقلابی باشد نبود، همه آلوده سیستم قبل بودند و الان که هستند بدهیم دست بچه هایی که از صفر شروع کنند! چرخ را از نو اختراع کنند! جمع کن آقا بین جوان گرائی و تجربه، بین روح انقلابی و تجربه گرائی جمع کن، عرضه داشته باش. اگر سرکوب می شوید بشوید، اولا نترسید آقا، من عقیده دارم گاهی لازم است آدم اعتراض کند اگر هم افتاد زندان بیفتد. من کاملا آمادگی دارم در جمهوری اسلامی بیفتم زندان، کاملا، یعنی هم آمادگی دارم جنگ بشود در دفاع از جمهوری اسلامی برم بجنگم دوباره، هم آمادگی دارم در نهی از منکر در جمهوری اسلامی بروم زندان، برای هر دوی آنها آماده ام چون معتقدم از اصل این سیستم باید دفاع کرد. 300000 شهید و 1000 سال انتظار و مزایای این سیستم از همه سیستم های دیگر بیشتر است در دنیا. معتقدم سیستم ما با همه عیب هایش از تمام سیستم های حکومتی در جهان اسلام که قطعا، در منطقه که قطعا، در دنیا هم مزایای منحصر به فرد دارد، منتهی عرضه ندارند برای نسل شما درست توضیح بدهند. ایشان می گوید ما انتقاد کنیم اگر بازداشتمان هم کردند بکنند؟ بله شما در انتقادت اول مطمئن باش که درست انتقاد می کنی، دروغ نمی گوئی، تهمت نمی زنی، نسبت دروغ می گوئی! یک کلاغ چهل کلاغ می کنی! اینها اول روشن بشود. ما چقدر تهمت زدیم به افراد که همه اش دروغ بوده!

- شاگرد: از آن طرفش هم هست؛ مستند "داد" هست، بچه های شیراز هستند. خیلی ها هستند درگیرند با قوه قضائیه، برایشان حکم بریدند، بچه های سالمی هستند حرف حق می زنند.

- استاد: عیب نداره بروند زندان، اصلا بچه سالم باید زندان برود، آقا مشکلی نیست، من به شرطی نهی از منکر می کنم که بهم شیرینی بدهید!

- شاگرد: سیستم جمهوری اسلامی قرارش بر این بود که به آرمان گرائی، آرمان خواهی بها بدهد قرار نبوده که سرکوب کند! اساس جمهوری اسلامی مبتنی بر این چیزها بوده است.

- استاد: معلومه، ایشان می گوید اقا ما نهی از منکر کنیم بعد هم برویم زندان؟! میگویم بله برو زندان. پنج نفر که برود زندان درست می شود، تأثیر می گذارد. چطور 200000 بچه ها جانشان را گذاشتند برای این ارزشها، تو حاضر نیستی بروی زندان؟! من اگر برایم مسلم بشود که رئیس قوه فلان واقعا سوء استفاده می کنند و قصد خیانت دارند، و اعتراض به اینها باعث می شود بروم زندان، قطعا این کار را می کنم ولی من احراز نکردم واقعا، من به این نتیجه نرسیدم که رئیس سه قوه، فاسد و مفسد و دیکتاتور هستند، واقعا به این نتیجه نرسیدم. ولی من به هر سه صد تا اشکال دارم، حرفها و تصمیم هاشون را قبول ندارم اما در عین حال قانون را رعایت می کنم. اینها طبق مکانیزم قانونی آمده اند سرکار ، نظام مردم سالاری اینه. اما یک تصور ممکن است در ذهن شما باشد؛ مگر قرار نبود همه کارها درست بشود؟! قرار بود منتهی به چه شکلی درست بشود هزینه باید بدهی تا درست شود. یک روزی یکی از بچه ها گفت که آقا 40 سال گذشت نسل شما چکار کردید؟ این اتوبان را صاف بروید! یکی از دوستان گفت به ایشان بگوئید که اینجا اتوبان نبود وقتی ما آمدیم اینجا باتلاق بود، صخره بود، کوهستان بود، مار و عقرب بود، راهزن بود، ما برای تبدیل به اتوبان 200000 شهید دادیم، مشکلات کشیدیم، این ها تازه دست شما رسیده اتوبان شده. بعد اتوبان خودمان را با اتوبان آنها مقایسه میکنی! اتوبان انها بهتر از اتوبانهای ماست! بابا این کشور نوکر سرمایه داری بوده، تمام مسئولین این حکومت را آنها تعیین می کردند. مادر شاه می گفت به شاه هم نمی گفتند خودشان مستقیم! شاه سرش را می انداخت پائین می گفت انجام بدهید هر چه می گویند گوش دهید. در جشن باشگاه افسران میرقصند و یارو آمریکائی مست کرده دست زن یکی از ژنرالهای ما را گرفته و برده، افسر میآید در ماشین را باز می کند براش که بشیند و خانمش را ببرد! بعدهم گریه می کند! بعد یکی از مقامات دربار می گوید عیب ندارد، چاره ای نیست چیزی نگو. خوب، اتوبان آماده آمده دست تو، بقیه اش را تو درست کن از کی طلبکاری! درست کن بقیه اش را، اتوبان آماده تحویلت داده اند. شما یک تصور را از ذهنتان بیارید بیرون؛ برخی ها فکر می کنند جمهوری اسلامی را خدا، فرشته و ... آمدند درستش کردند بعد قول دادند بقیه کارهامون درست میشه دیگه! بعد من نشستم آقا چرا به موقع سرویس به ما نمی دهید! اسلام چیه؟! اسلام اینه که آقا تلاش عقلی، تجربی، همه هزینه های بشری که در همه سیستم های دیگر می دهند باید بدهی، عقلت اگر درست کار کند پیروز می شی اگر نکند شکست می خوری، اگر اقتصادت را درست مدیریت کنی پیروز می شوی اگر نه، حق مطلق هم باشد شکست می خوری، اصلا حق مطلق نمی تواند سیستم گمرکش را، بانکش را، این شکلی رها کند. مشکل در برنامه است، فکر کرده برنامه چیزی است که جای آدمها و جای عقل و تجربه و هزینه و کار و تلاش همه اینها را می گیرد! مگر وحی آمده جای عقل و تجربه و اراده ما را بگیرد! وحی آمد روشن کند با عقل و تجربه و تلاشت، مثل هر جامعه بشری دیگری شروع کن به کار، منتهی از اون طرفی نرو از این طرفی بیا. این ارزش ها را رعایت کن نه آن ضد ارزشها را. اما کسی نگفته که کارهاتون را درست می کنیم، لقمه می گذاریم در دهنتان! بله اسلام گفته نظام بانکی را، گمرکتون را، واردات و صادراتون را، قاچاقتون را، نظام دانشگاهیتون را، پذیرش دانشجوتون را، ما درست می کنیم! مگر اسلام کیه؟! آقای اسلام؟! مگر کسی داریم به نام اسلام. اسلام می گوید آقا این مبنی، این جهت، این ارزش ها، حرکت کن. کی باید حرکت کند؟ تو.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha