شبکه سه - 29 بهمن1396

برنامه بدون توقف - قسمت دوازدهم

با موضوع جریان‌شناسی سیاسی از مشروطه تا انقلاب اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم

برنامه بدون توقف / قسمت دوازدهم

برگردیم به سوال دوستان. یه بار دیگه اون سوال رو پرورشش بدید.

دانشجو: یه جنبه اینه که گفته میشه در پیروزی انقلاب اسلامی گروهای مختلفی سهم داشتن؛ چپ ها بودن، گروهای غیر اسلامی بودن، ملی گراها بودن، نمی دونم گروه های اسلامی مختلفی حتی سهم داشتن، یه بحث اینه که چرا ما انقلاب اسلامی رو صرفا میگیم انقلاب اسلامی و نمیگیم انقلاب ۵۷ و نگاه عام تری بهش نداریم؟! اینو یه ذره توضیح بدین که چه اتفاقی میفته؟

ما داشتیم اتفاقا از همین جا شروع می کردیم که عرض کردم ما در دوره ای که احزاب به وجود آمدن که قبل از مشروطه، نزدیک به مشروطه است جریان های سیاسی، مخفی، علنی تقریبا تمام احزاب سیاسی اصلی کشور و جریان های روشنفکری همه به خارج وصل بودن. اینو بدونید.

باز اگه خواستید ما یکی یکی احزاب رو اسم می بریم. بعضی ازینا به روسیه ی تزاری اول بعد به روسیه ی شوروی کمونیستی کاملا وصل بودن. بعضی ازینا از انگلیس خط میگرفتن. ما احزاب و رجالی داریم به فرانسه وصل بودن و بعضی ها به آلمان؛ آلمان قبل از نازی یا اوایل نازی و آلمانی که دیگه تو جنگ جهانی دوم وارد شده. طرفدارایی داشتن. اینکه که میگم وابسته بودن دو سطح داشته یک عده ای اصلا جاسوس بودن اونجا آموزش دیدن، ماسونی بودن حقوق میگرفتن. امکاناتشونو میدادن اونا مثل حزب توده بعدها مثلا که اصلا مستقیم به شوروی وصل بوده. بعضی ازینا مستقیم جاسوس نبودن بلکه گرایشاتشون به سبک ایدئولوژی های مختلف چپ و راست اینا بود؛ به سوسیالیسم، به لیبرالیسم، به ناسیونالیسم گفتیم ایدئولوژی هایی که از اروپا هست.

دانشجو: مثلا چه گروه هایی؟

بله؟

دانشجو: وابسته نبودن ولی ایدئولوژی هاشون

وابسته به این معنا که ازونا حقوق و مزد بگیرن. مثلا فرض کن جبهه ی اول ملی ما نمیگیم وابسته و مزدور بودن که، وقتی که خود مصدق مخصوصا بود.

دانشجو: متاثر از اندیشه هاشون

اندیشه ها، ترکیب یا کلا طرف لیبرال بود یا ناسیونالیسم ملی گرا بود، فاشیسم بود یا کمونیست بودن کاملا. ما احزاب مارکسیست داریم، احزاب مائوئیسم داشتیم بعد که با مائو به چین وصل بودن. ما گروه های کمونیسیتی داشتیم که چین و شوروی رو قبول نداشتن، به آلبانی وصل بودن انورخوجه. اصلا اون زمان ما یه گروهی تو ایران داشتیم حتی نزدیکای انقلابمون هم بودن؛ خوجه ای ها بهشون میگفتن.

دانشجو: مائوئیست هم داشتیم دیگه؟

مائوئیست داشتیم. استالینیست که باز استالینیست ها با مارکسیست لننیست ها گاهی اختلاف داشتن سر اینکه کمونیزم با شوروی باشیم یا کمونیزم منهای شوروی اینا بود دیگه. کمونیزم چینی یا اینا یا بگیم مثل تیتو در یوگسلاوی که اصلا شعار نه شرقی و نه غربی دادن و غیرمتعهد ها رو او و گاندی و ناصر و سکارنو و اینا راه انداختن دیگه. که اینا خب اغلبشون مخالف با غرب و آمریکا و انگلیس بودن. بعضی هاشون کاملا با شوروی و اینا بودن، بعضی ها نبودن.

این یک منشا تاثیرگذاری تو جریان داخلی سیاسی کشور؛ اونایی که منتقد رژیم بودن ها ینی مخاف رژیم بودن به لحاظ ایدئولوژیک، یک. دو به لحاظ تشکیلاتی.

بعضی از اینا کل پول روزنامه و حزب و تشکیلاتشون اصلا از خارج می آمد خیلی هاشون. یه حزب هایی هم بود که دربار ساخت ینی رضاخان. زمان رضاخان انگلیسا گفتن این احزاب را راه بنداز؛ پول بگیر روزنامه راه بنداز. همین ضیاءالدین طباطبایی اصلا جزء روزنامه نگارهای کاملا وابسته به انگلیس بود و روزنامه نگار قهاری هم بود و اصلا قبل پهلوی و مشروطه، آزادی شدید روزنامه ها و احزاب را داریم.

مجلس مشروطه تشکیل میشه به لحاظ پلورالیزم کاملا متکثر است یعنی از ضد دین بابی بهایی ازلی تو مجلس هستن تا شیخ فضل الله نوری ها و اینا. همه هستن توی مجلس. دعوا ازاون جا شروع میشه.

اینکه میگید: کی حذف شد کی رفت کی آمد اصلا باید برگردید ریشه ی مخالفت ها و اختلافات سر چی بود. اختلاف در تعریف اصلیه که سعادت چیه، شقاوت چیه، انسان چیه، مرگ چیه، هستی چیه. اصلا خدا هست نیست. پیغمبرها چی کاره ن. اصلا دین مفیده مضره، بی ربطه با ربطه. بعد اسلام به طور خاص. شیعه. بعد نقش روحانیت چیه. نقش مردم چیه. بعد نسبت ما با این اتفاقاتی که در غرب افتاده در این صدسال، اون موقع میگفتن در این صدسال اخیر حالا میشه مثلا در این دویست سال اخیر، نسبت ما با اونا چیه. بحث سنت و فلان و مسئله ی استقلال و آزادی. اصلا بعضی احزاب بودن میگفتن استقلال چیه؟! مسئله را خاکی و نژادی و مرزی نکنید. اگر مثلا حق با شوروی و کمونیستیه ما اصلا اون سرزمین مادر ما و ما باید جزء اونا باشیم. افتخار هم بکنیم.

یا تقی زاده میاد ازین ور میگه: آقا از موی سر تا ناخن پا تا غربی و انگلیسی نشیم نمیشه پیشرفت کنیم. همه چی را باید از انگلستان بگیریم. جریان هایی راجع به دین آمدند شروع کردن به دین سازی. کسروی آمده یه باب وسیعی تو دین سازی و جعل دین شروع کرده. اونی که شما گفتید جزء جریان کسرویه که فرزند یه خانواده ی عالم روحانیه متدین قمه. که حاج شیخ عبدالکریم حائری وقتی آمده قم از اراک برای تاسیس حوزه توی خونه ی اینا وارد شده و این کتاب تحت تاثیر ناسیونالیسم رضاخانی و غرب گرایی و انگلیسی و کسروی گری و حتی وهابیت، یه چیزایی هم از وهابیت قاطی شده که امام میبینه انقد این باید جواب داده بشه، بی جواب نمونه که درس خارج میداده، چشمشم در میگرفته، چهل روز درسش را تعطیل میکنه میشینه کشف الاسرار زو در جوابیه این مینویسه. این جریانات مختلف را ببینید. جنگ جهانی اول و دوم رو نفوذ نظامی صریح کشورهای غربی تو ایرانه.

تسلط بر ایران. دیگه نفوذ در درباره. اصلا رسما شما توی دربار قاجار گروه روسی و روسوفیل و انگلوفیل دارید دیگه که صریح میگفتن ما انگلیسی هستیم و صریح می گفتن روسی هستیم؛ تزاریم. اونا تو حکومت بودن، توی دولت. بعد که مجلس تشکیل شد توی مجلس مشروطه آمدن. فرقه سازی های مذهبی، بهایی گری، بابی گری که خیلی نقش داشت در حاکمیت انگلیس و آمدن پهلوی در ایران به کار. در انحراف مشروطه اینا خیلی نقش داشتن مستقیم هم با اینکه روس ها اول این ها را تقویت کردن.

میدونید اول روس های تزاری از علی محمد باب حمایت کرد در حدی که وقتی مناظراتی رو امیرکبیر گذاشت که با علما مناظره کنید. این توی مناظره هاش چندبار شکست خورد و حتی گریه کرد، توبه کرد، گفت من اشتباه کردم. بعد که رفت دوباره ادامه داد. وقتی بازداشت شد، امیرکبیر دستور بازداشتشو داد که محاکمه بشه و اعدام بشه. روسیه تزاری اعلام کرد که علی محمد باب امپراطوری روسیه است، حق ندارید. که امیرکبیر گفت هرکاری میخواهید بکنید. دیگه محاکمه کرد و اعدام کرد.

بعد ادامه ش که بهاءالله و صبح ازل دو تا برادر بودن که هرکدام گفتن ادامه ان.

او گفت: من پیغمبر جدیدم، اون برادر گفت: من. اون گفت: من خدایم. او گفت: من خدایم. دعوایی شد بین دو تا خداها. بعد انگلستان از بهاءالله حمایت کرد که ازلی ها دیگه چیزه.

حتی امثال یحیی دولت آبادی کسایی که به عنوان بعضی روشنفکرای مشروطه خواه در اون دوران هستن؛ این ها یا همه ازلی اند یا بابی اند.

دانشجو: خیلی عقب رفتیم یه ذره بیایم جلوتر برسیم به انقلاب؟

اینا نقش داره، اینا نقش داره.

دانشجو: دورخیزمون زیاده

دانشجو: تکثر از اینجاها ریشه داره

تکثر ریشه اش اینجاس. ببین من می خوام بگم که شوروی که کمونیست شده خب

دانشجو: این گروه ها رو ما همه قبول داریم خب.

نه بلشویک ها. اجازه بده باید بفهمین دعوا سر چی بوده آخه. نگیم انقلاب فرزندان خودشو خورد یا فرزندان انقلابشو خوردن یا آقا به تدریج ما سعه ی صدرمون شد ضیغ صدر و همه رو بیرون کردیم. من میگم شما این سه چهار تا پدیده رو در نظر داشته باشید.

شوروی کمونیستی، اشغال ایران توسط روسیه و انگلیس، تزار بعد کمونیست ها، جنگ جهانی، کشف نفت در ایران، قضایایی که بعد به سرکار آمدن پهلوی و اتفاقات، چه جوری انقلاب مشروطه تهش شد رژیم پهلوی. یعنی از قبل از مشروطه صدبار بدتر و وابسته تر؛ یک رژیم نیمه وابسته شد یه رژیم تمام وابسته.

انگلیس ها. انقلاب مشزوطه اصلا علیه دربار بود و علیه انگلیس ها. چه جوری ببینید جناح بندی از اون موقع شروع شده. توی ایران جدید، ایران بعد از مشروطه. چه جوری انقلاب مشروطه که رهبرانش مرجعیت نجفه و علمای تهرانن و محل تحصنشون حضرت عبدالعظیم(ع) و بعد حضرت معصومه(س) و هجرت کبیر بعد هم میخواستن برن یه عده تحصن نجف.

شعاراشون عدالت خانه است. درخواست انقلاب مشروطه هفت تا درخواست داره برید ببینید چی هاست. همه ش دفاع از اسلام و ناموس و حقوق مردم. اولین شهیدش طلبه س. بعد، انقلاب مشروطه با نفوذ همین انگلیس و ماسونی ها و روشنفکرای وابسته بهشو اینا محل تحصن میشه سفارت انگلیس، شعارشون میشه کنستیتوسیون.

عوض میشه که بعد مردمی که اونجا بودن میگن کنستیتوسیون چیه؟ میگن مشروطه. میگه مشروطه چیه؟ میگه یعنی نفری روزی یک نون و یک سیخ کباب(خنده دانشجوها). اینو گفته. اینا هست تو اسناد مشروطه.

گفت ما مشروطه. بعد میگفت بعضی ها هم بلد نبودن یکی میگفت ما مشتوره میخواهیم، یکی میگفت ما مستوره میخواهیم. نمی دانم. بعد آمدیم به اینا یاد دادیم. آقا مشروطه، مشروطه.

خب محل تحصنشون هم ، اون شعاراشون، رهبراشم یه مرتبه عوض شدن. رهبراش شدن ماسونی ها. رهبراش شدن تقی زاده. امثال این ها. که این ها بعد رژیم پهلوی رو آوردن سرکار و ماسونی. جریان های کمونیستی، جریان های بابی بهایی، جریان های کسروی گری که از دل این ها بیرون آمد. فرقه ی دین جدید درست کردن. این به لحاظ فکری.

جریانی ما داشتیم بین خود شیعه. جریان های شیخی، جریان های اخباری که اینا درگیری های داخل شیعه و روحانیت شیعه بود که این ها هم از طرف غرب حمایت میشد که با بهایی هم ارتباط داشتن و انفصال داشتن.

روزنامه هایی که مستقیم از اروپا کپی برداری میشد. اینجا چاپ میشد. شما میدونید ما قبل از مشروطه و بعد از مشروطه در ایران روزنامه هایی داریم که به زبان انگلیسی و فرانسه چاپ میشه، ایرانی ها چاپ میکنن به زبان انگلیسی و فرانسه. که خواننده ش چند نفرن، خداشونن. به لحاظ منابع قدرت و ثروت به لحاظ معرفت فکری خب این جریان ها هستن. فاشیست ها هم هستن. اسلامیون هم هستن. اسلامیون هم دوسه دسته اند. بعضی ها حتی خود مرجعیت هم دو دسته شده. این یک مرحله.

مرحله ی بعد، بعد از رضاخانه که وقتی رضاخان میاد تمام احزاب و گروه ها همه رو لت و پار می کنه و تعطیل میکنه که اینم خط انگلیسه. دوره ای که رضاخان میاد سرکار تمام احزاب چپ و راست و روزنامه ها همه تعطیل میشه و شروع میکنه به اون سرکوب ها و برخوردها.

۱۳۲۰ حالا میخواهیم بیایم به سمت انقلاب، کشور اشغال میشه، هرج و مرج میشه. آزادی در حد هرج و مرج. ۱۲ سال این مرحله طول میکشه. در این مرحله همه توی ایران حزب و گروه تشکیل میدن و روزنامه راه میندازن. از حزب کمونیستی ایران که میشه حزب توده ی ایران. اسمشو عوض میکنه که مردمو بیاره تو خودش که حتی آخوند توده ای دارن توشون تا گروه های مختلف. این آزادی نتیجه ش این میشه که مصدق و کاشانی برن تو مجلس. مردم بیان تو صحنه و دولت تشکیل بدن علیه شاه. کودتای دوم انجام میشه. مرحله ی ۲۸ مرداد ۳۲ تا ۴۲ شروع میشه. جناح بندی های جدید ازین مرحله به بعد داره شکل میگیره. بعد از کودتای ۲۸ مرداد، جریان ملی گرای ناسیونالیست و جبهه ی ملی اینا کلا از صحنه میرن بیرون بعد از مصدق.

جبهه ی ملی چهارم و اینا تشکیل اینا همه شون یا با ساواک و رژیم کار میکنن یا آدمای ترسویی اند یا میرن خارج. حزب توده هم جریان صریح کمونیستی توسط شاه به دستور آمریکا و انگلیس کلا سرکوب میشه، حذف میشه که رهبران توده ای ها که توی ارتشم نفوذ داشتن، سازمان افسری داشتن، جاهای مختلف داشتن اینا سه دسته میشن؛ یه عده فرار میکنن خارج از کشور مثل خود کیانوری، مثل خود طبری و اینا. که میدونید اینا هم فرزندان روحانی اند همه. طبری فرزند آیت الله طبرستانی.

دانشجو و استاد: کیانوری نوه ی شیخ فضل الله است.

یک عده ایشون زندان میقتن و وارد ساواک میشن. شما می بینید بعضی از مقامات بالای رژیم شاه توده ای بودن. کمونیست بودن. مثلا رادیو تلویزیونش، رئیس چی وزیر چی اینا بعضی از وزراش کمونیست بودن اصلا. علیه رژیم بودن. بعد که دستگیر شدن ساواکی شدن با حکومت همکاری کردن و بعضی هاشونم منزوی شدن، سیاست رو گذاشتن کنار.

دانشجو: البته به خاطر نقش فرح پهلوی هم بود دیگه. بی تاثیر نبود.

راجع به فرح هم حالا باید صحبت کنیم که فرح

دانشجو: خودش گرایشات چپ داشت

در مدرسه ی فرانسوی ها مال کلیسای فرانسوی ها در ایران درس خونده بود.

یه چیز جالبی هم اونجا نقل میکنه از جمله که کلیسای کاتولیک بود و اینا چون ازدواج و اینا رو حرام میدونستن کلا، میگه مادر مقدسی که توی این مدرسه بود با نمیدونم ده ها نفر از دخترایی که اونجا درس میخوندن رابطه ی هم جنس بازی داشت و خود اونا با هم دیگه و بعد خود مادر مقدس با باغبون کلیسا. اینا همه رو فرح میگه و از همونجا هم با رابط خودشو میگه بعد مسائل بعد.

ولی تحت تاثیر فرانسوی هاست و به اصرار روشنفکر چپ فرانسوی، اینا چون آخه از ایل، اینا از لحاظ قومیتی و خانوادگی هم از قبل چیز داشتن.

که بعد این تو خاطراتش راجع به روابط مختلف، اون انصاری که با شاه و دربار ارتباط داره، راجع به مسائل جنسی و شاه و فرح. یه چیزای عجیب غریب و دیگران و فردوست و اینا. وارد اونا نمیخواهیم بشیم.

دانشجو: روی همه ی اینا بحث هست، حالا برسیم به گروه ها

اره به اونا میخواهیم برسیم، میخوام بگم که فرح که شما میگید اون آخرا آمریکایی ها به خصوص، این خطو دادن که خب شاه اون جنبه ی کوبنده ی

دانشجو: پلیس بد

چماقه، پلیس بده. ما یه پلیس خوبم باید داشته باشیم که بره روشنفکرای کمونیست چپ و مذهبی رو اینا رو یه چند صد نفر آدمو جذب کنه. به یک بهانه ای به اینا پول بدیم شکمشون رو سیر کنیم اگر شد که بیان به نفع رژیم چیزی بنویسن به نفع پهلوی اگرم نشد چیزای بی خاصیت بنویسن. که از جمله مسئولینش یکی مثل احسان نراقیه که خودش اینا همه را میگه چه کار کردن. میگه ما حتی سراغ دکتر شریعتی و جلال آل احمد هم رفتیم منتهی این دوتا خیلی پا ندادن. والا جلال هم.

دانشجو: ابراهیم گلستان، احمد شاملو همه ی اینا توی کانون پرورش فکری بودن.

اغلب این ها آمدن توی این تشکیلات و اکثرشون هم مرحله ی بعد با ساواک وصل شدن یعنی بعضی از همین روشنفکرای شعر نوی ما که خیلی به عنوان آدمای مشهوری مطرح اند، اینا ساواکی بودن اصلا. یعنی از ساواک پول میگرفتن از دربار یا مستقیم یا غیر مستقیم از طریق فرح که چیزای بد ننویسن یا چیزای خوب بنویسن یا حداقل چیزای بد ننویسن. اصلا کانون نویسنده ها عمدتا افتاده بود دست اینا؛ چپای درباری. یک شب شعر آلمان بود که زمان سال ۵۷ برگزار شد که اونا میگن این در انقلاب خیلی نقش داشته

دانشجو: شب شعر گوته، ده شب

بله اونجا اصلا ملت ما شب شعر و گوته و اینا اصلا کسی این چیزا رو نمیدونه، ملت اینا نبودن اصلا.

راجع به همین سبک(؟) خواهم گفت.

اونجا رئیسی که شعر، شب شعر گوته رو برگزار کرد، اون مسئوا اصلیش چند وقت پیشا من دیدم مصاحبه ای کرده توی اینترنت خوندم میگه که اصلا ما همچین منظوری نداشتیم در برگزار کردن اون شعر و من اون شب خیلی ناراحت شدم از چیز. اسم یکی دو نفر رو میبره که آمدن شعرای با گرایشای چپ و مارکسیستی خوندن و طعنه زدن به پهلوی و من خیلی عصبانی شدم بعد جلسه گفتم آقا این شب شعر برای این کارا نبود اینجا شب هنر و ادبه. یعنی میخوام بگم این که میگن شروع انقلاب با اینا بوده این مسئولش اینو داره میگه. بعد از ۴۲. بعد از ۴۲ ما سه تا گروه داریم فعالن. یکی در رده ی کار مسلحانه ی چریکیه.

این سه تا گروه. گروه اول که پیشگام بودن جریان های مذهبی اند در ادامه ی فداییان اسلام. که نواب اول کسیه که حرکات مسلحانه ی انقلابی رو علیه دربار شروع میکنه منتها میگه مردم بی گناه حتی رده های پایین حکومت هیچ کس رو نمیزنیم. اول صحبت می کنیم، نصیحت می کنیم، نشد، اینا چون سرکوب میکنن، میکشن، جواب اسلحه اسلحه س. ولی پلیس تو خیابون و کارمند و اینا رو نه. شخص شاه و یا نخست وزیر. خب دو تا نخست وزیر رو زدن. وزیر دربار رو زدن؛ هژیر که کشته نشد. دو تا رو کشتن و بعد هدف خود شاه بود. اینا رده هایی هستن که گفتن اینا ائمه ی کفرن. این آدم کشی ها و جنایت ها و کودتا و خیانت توی قضیه ی نفت و اینا بود.

دانشجو: یعنی کسروی رو هم اونا کشتن؟

بله، کسروی رو هم او کشت و خیلی توضیح هم میده. میگه اصلا من. کتابای کسروی آمد نجف. من از نجف کتاب ها رو خوندم، با بعضی مراجع صحبت کردم بهشون گفتم اینا که قطعا استدلال نیست یعنی یه چیزی مثل سلمان رشدی الان بوده

دانشجو: گروه فداییان یا شخص نواب؟

خود نواب. نواب. اصلا گروه فداییان یعنی نواب. بقیه در واقع پروانه های دور شمع نواب بودن. ایشون اونجا مراجعی حتی مثلا من اخیرا خوندم مرحوم آقای خویی که ایشون مشهور بود که سیاسی نبود یکی از کسایی که همون است که فتوا میده و هم کمک میکنه در تهیه ی اسلحه که ایشون بره. میگه: برو، اول برو صحبت کن، اگه میبینی توطئه و لجبازیه، حرف و منطق نیست و اونوقت دیگه باید بزنیدش، مهدورالدمه. یه دادگاه شرعی ما برگزار می کنیم، دادگاه رسمی که نمیتونیم حکومت دست شاهه دست خود ایناس. دادگاه اسلامی برپا می کنیم. علامه امینی تشویق میکنه ایشون رو برای این کار. ایشون از چندتا مجتهد و مرجع در نجف میگه آقا این کتاباشه. من میبینم بحث کنم این موارد شبهه رو ببینیم واقعا داره اینا رو میگه یا ما اشتباه فهمیدیم یا استدلالش چیه، بحث می کنیم.

قرار میشه- خود نواب اینا رو میگه- میگه قرار شد اگر دیدیم به خطاس، متوجه نیست ما فقط بحث می کنیم و میریم. اگر دیدیم نه، متوجه هست داره عمدا مبارزه و خیانت میکنه اونوقت مرحله به مرحله ما جلو میریم.

نواب میاد تا خونه ی کسروی بهشم میگه پسرعمو، چون اون هم سید بود دیگه. پسرعمو؛ اینجوری شروع کرده. شما اینو برداشتی، شما برداشتی آیات و روایات و دعاهای ما رو توی مجالستون آتیش می زنین. به امام صادق (ع) توهین می کنین. به قرآن اینجوری میگی. ادعای نبوت و دین جدید داری میکنی و فلان. این حرف ها چیه؟

این جواب شد و سوال و اینا. چند جلسه بحث میشه در یک جلسه ای واحدی میگه که بحث و مناظره به جدل و دعوا کشید. جوابشو ندادن بعد یکی از اطرافیان کسروی بلند شد کلتشو نشون داد. کلتشو نشون داد به نواب که یعنی ازین به بعد با این طرفی، دیگه این دور و برها پیدات نشه. میگه اونجا نواب گفت که اگر اینجوری عمل بکنید ما هم جور دیگه ای با شما عمل می کنیم. میگه دیگه این دور و برها پیدات نشه. اونجا که میاد بیرون نواب میگه این بحثش بحث فکری و گفتگوی علمی و اینا نیست و میره کارد، با کارد اول میاد خودش شخصا میاد کسروی رو میزنه بعد کسروی زنده میمونه، ایشون زندان میفته. مرحله ی بعده که کلت تهیه میشه که در تهیه ی اون کلت از وجوه شرعی، مجتهد بود دیگه، میگه : آقا این دیگه واجبه زدنش. دقیقا مثل سلمان رشدی.

امام(ره) گفت دیگه، توی این رمانت تو بحث علمی نداری، تو فحش میدی به پیغمبر(ص) و ناموس پیغمبر(ص) و ارزش های اسلامی. این فحش که میدی جوابت دیگه چیز دیگه ایه. جنگ، شمشیر میکشی شمشیره.

من تا منطق

دانشجو: علامه امینی هم تایید میکنه؛ صاحب الغدیر

علامه امینی تایید میکنه. آقای خویی تایید میکنه. میخوام بگم حتی مجتهدینی که سیاسی و خیلی انقلابی نبودن در مورد کسروی میگن حالا که بحث کردی و کلت نشون دادن بهت یعنی ازین به بعد خشونته. دیگه این واجبه، اعدامش واجبه.

دانشجو: برسیم به انقلاب

خب حالا سه تا گروه مسلح به وجود آمدن. آخه انقلاب که میگین باید تاریخ انقلاب رو مخاطب بدونه. نمی دونن بچه ها اینا رو. خود شما هم نمیدونم چقدشو میدونید.

دانشجو:(خنده) ما هم نمیدونیم ولی برسیم انشاءالله

یکی قضیه ی حزب ملل اسلامیه. قبلش مؤتلفه ی اسلامین. این گروه اول مسح اسلامین که اینا پایگاه اصلیشون بازاره. هیئت و مسجدن و تقریبا به یک معنا تداوم فداییان اسلامن. اینا حسنعلی منصور رو سر قضیه ی کاپیتولاسیون میزنن.

دانشجو: ملل اسلامی؟

نه

دانشجو: فداییان، مؤتلفه

مؤتلفه ی اسلامی میزنن که جزء این مؤتلفه خب چندتاشون همون جا گیر میفتن. چهارتاشون تیرباران میشن، شهید میشن.

دانشجو: مؤتلفه هم که اصلا منشق شده از همون گروه فداییانه دیگه؟

میگم ادامه ی اون خطه. حالا اینا اون زمان که بچه بودن، نبودن همه شون اونجا ولی بعدا این ادامه ی اون خطه. اینا مقلد امامن و براساس حرکت امام(ره) و میگن چون کاپیتولاسیون ایران رو فروختن به آمریکا، این اجازه ی رسمی دادن برای این کار. با اینا که حرف هم نمیشه زد. ۱۵ خرداد هم زدن این همه آدمو کشتن. امام هم تبعید کردن. اینا با زور آمدن، جواب زور زوره. نخست وزیر رو زدن؛ منصور رو که عامل اصلی کاپیتولاسیون بود. خب اینا همشون گرفتار شدن و تیرباران و شهید شدن. بعضیاشون هم که مخفی بودن مثل سید علی اندرزگو که تا زمان انقلاب مخفی بود. میدونید ایشون میگن بیست سی تا چهل تا شناسنامه داشت. کل ساواک داخل و سرویس های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل دنبالش بودن، نتونستن پیداش کنن. تا توی انقلاب، ماه رمضان همون ۵۷، توی انقلاب گیر افتاد که وقتی زدنش ایشون روزه هم بود. این کاغذای اطلاعاتشو خورد اینجوری افطار کرد. فشنگاش تموم شد وانمود کرد که فشنگ داره حمله کرد که اینا زدن، شهید شد.

استاد: شهید اندزگو در ماه رمضان 57 گیرافتاد و وقتی او را زدند روزه بود؛ کاغذ های اطلاعاتش را خورد و اینجوری افطار کرد. فشنگ هایش تمام شد، وانمود کرد که فشنگ دارد، حمله کرد و او را زندند و شهید شد. و یا شهید عراقی که اینها از همان موقع زندان بودند تا انقلاب. 13-14 سال تا انقلاب. این ها حبس ابد بودند. بعد حزی ملل اسلامی تشکیل شد. حزب ملل اسلامی ریشه اش الهام گرفتن از شهید محمد باقر صدر در عراق و گروه حزبی بود که ایشان تشکیل داد. همین هایی که الان در عراق حاکم هستند و نیروهای انقلاب اسلامی اند. رئیس اش پسر آیت الله بجنوردی بود که الان هم هست ظاهرا ایشان. یک جوانی بود و بر اساس الهام از آن ها و الهام از جریان نواب و جهاد اسلامی بود و شعارشان هم تشکیل ملل اسلامی یعنی اتحاد جماهیر اسلامی بود. یعنی نه فقط ایران، کل کشور های اسلامی باید آزاد بشوند از چنگ استعمار و استبداد. این شعارشان بود. ولی این اولین گروهی است که بدنه اش غالبا دانشجو هستند. مثلا عموی خود بنده جزو این ها بود. عموی من دانشجوی امیرکبیر بود که آن موقع پلی تکنیک بود و جزو حزب ملل بود و ایشان در همین رابطه بازداشت شد. این عموی من قبل از انقلاب نشون داد، سه تا کلت(اسلحه) به شکل قلم خودنویس درست کرده بودند در کارگاه های امیرکبیر. دقیقا شکل خودنویس یکم سنگین تر. فشنگ هایش را هم داشت.

مخاطب: پس یک سری اختراعات داشتند زمان شاه دیگر (خنده)

استاد: این ها ضد شاه بودند. او می گفت ما در کارگاه های پلی تکنیک این را ساختیم. متاسفانه بعد از انقلاب ایشان گفت این ها را دادیم این سازمان اسناد انقلاب قشنگ گمش کردند؛ یک چیز به این مهمی را، نمی دانم به کی دادند، کجا دادند اسناد انقلاب به این مهمی را. گفت ما این ها را آماد کردیم که شاه بالاخره یک وقت به دانشگاه ما می آید، پلی تکنیک و می خواهد سان ببیند و این خودکار این جا کاربرد داشت. هدف ما زدن شاه و خانواده ی سلطنتی و ابن ها بود که این ها در زمین کوه های دارآباد قبل از این که عملیات کنند یه یک اتفاقی لو می رود و همه شان بازداشت می شوند و مرحوم، نه مرحوم می گویم، آقای حجتی کرمانی هنوز هستند. گفتم مرحوم (خنده) مرحوم خب همه باید باشند، ایشان هم آخوندشان بود و با همین دلیل حدود ده سال زندان افتادند، او،بجنوردی، [حبس] ابد خورد، بقیه هم که ...

مخاطب: محمدجواد حجتی کرمانی؟

‎‎استاد: بله، هنوز هستند. آ« آقای بجنوردی هم رئیس دایره المعار اسلامی است ظاهرا. این ها در حزی جمهوری بودند. بعد انقلاب در حزب جمهوری و دانشجوهایشان همه حبس های چند سال چند سال خوردند. از جمله هموی ما هم که توی همان ها بود. این گروه بعدی بود. بعد از این گروه فدائیان خلق هستند. فدائیان خلق بقایای گروه جزنی بودند که ضربه خورده بود و گروهی که در مشهد بنیاد اصلی اش گذاشته شده بود که عبارت بود از امیرپرویز پویان و بچه های احمدزاده، مسعود و مجید که آقای احمدزاده همین اخیرا فوت کرد. این ها با هم متحد شدند، قضیه ی جنگل به وجود آمد. قضیه ی سیاهکل، این چیز های سازمان مجاهدین خلق، این ها از دل جبهه ی ملی و نهضت آزادی بیرون آمده بودند و این ها تحت تاثیر بودند. می گفتند این روش نهضت آزادی و بازرگان و جبهه ی ملی جواب نمی دهد

مخاطب: مسلحانه باید باشد

استاد: این ها باید مسلحانه شود ضمن آن که آن زمان کار مسلحانه هم همه جا مد شده بود. مثلا فیدل کاسترو، چه گوارا، قهرمانان جهان شده بودند. مثلا یکی می گفت فیدل کاسترو، چه گوارا، افتخار می کردند که ما طبق آن ها عمل می کنیم. یا مثلا جریان مائو در چین یا جنگ ویتنام. انقلاب الجزایر شد که به پیروزی رسید آن ایام. این سه چهارتا کار ها و قضایای فلسطین، این ها میل به جنبش مسلحانه را تقویت کرد. به خصوص که دیدند جبهه ی ملی و نهضت آزادی این ها همه رها کردند. بعد سال 42 که امام تبعید شد، دیگر هیچکس در صحنه نیست. همه ترسیدند و رفتند کنار. می گویند شاه سلطنت کند نه حکومت. مثلا مرحوم بازرگان اصلا آن انتشاراتی را راه انداخته بودند و جلسات اینجوری، اتفاقا این ها نشهد می آمدند منزل ابوی ما کانون نشر حقایق. مرحوم شریعتی پدر می آمدند.

مخاطب: استاد ما یک محور دیگر هم داریم در گفت و گوهایمان، آن حاشیه و مقدمه اش از این بیشتر است.

استاد: خیلی خب. من چون می خوام ذهن مخاطب شما بغهمد که فضا چه بود این ها را می گویم. حالا ادامه اش را کوتاه می کنم. قضیه ی مجاهدین خلق که باز هم به وجود آمد شروعش بچه های اسلام خواه بودند. حالا بعضی ها می گویند این ها همان اول هم با بنیان گذارانشان هم مشکل داشتند. و گرایش های ملی گرایی و کمونیستی و اسلامی را قاطی کرده بودند. بعضی نظرشان از اول این بوده آگاهانه و عمدی بوده ولی منم مثلا در آثار مرحوم شهید بهشتی و خود رهبری چون این ها همه همان زمان با هم ارتباط داشتند؛ با آقای هاشمی، با رهبری، با بهشتی و شهید مطهری و این ها. اکثر این ها معتقد بودند که نه، همان هایی که شروع کردند بچه مسلمان بودند مثل حنیف نژاد و سعید و محسن و ... .البته مطالعات درست و قوی و اسلامی نداشتند و ارتباط هم با افراد امثال این هایی که اسلام را بشناسند و به آن ها معرفی کنند، نداشتند.

مخاطب: ادامه اش هم آن هایی که مسلمان تر بودند جدا شدند دیگر.صمدی لباف و ... .

استاد: نه اصلا. مسلمان های این ها، مسلمان هاشان در اولین ضربه هنوز هیچ کاری نکرده، یک جشن هنر شیراز (اعتراض به جشن) و یک ستون را منفجر کنند و فلان و این ها همه شان گیر افتادند، غیر از رضا رضایی و این ها ... .

مخاطب: برادران رضایی و ...

استاد: این هایی که افتادند در زندان و اسنادشان توسط ساواک بعد ها منتشر شد این ها یه جورایی قهرمان ساخته بودند ویک مدت برای ما بت بودند برای ما مهدی رضایی. مثلا دفاعیات مهدی رضایی. بعد ها دیدیم اصلا دفاعیه را خودش ننوشته دیگران از بیرون برایش نوشتند. اون یکی دیگه بعضی از رهبران درجه یک این ها در ساواک زیر اولین شکنجه ها لو دادند. مثلا رجوی حتی یک سیلی نخورد. عزت شاهی در خاطراتش می گوید (عزت منتظری) اصلا یک سیلی نخورده بود همه چی را همه لو داد که رفتن بقیه را گرفتند. ولی بقیه اعدام می شوند غیر رجوی که نگه اش می دارند. بقیه اعدام می شوند و از آن به بعد گروه های کمونیست در مجاهدین خلق می آیند بالا یا گروه های مسلمان هایی که مرتد شدند. که می گویند آقا ما مسلمان های شخصی ولی به لحاظ علمی مارکسیست هستیم. مبارزه یعنی علم مبارزه ی مارکسیستی تا مرتدین سریع که شروع می کنند. بچه مسلمان هایی مثل شریف واقفی که دانشگاه صنعتی شریف به نام اوست تا صمدی لباف که این ها رد خودشان را می زنند یا لو می دهند یا می کشند که این جریان همان جریان نفاق و منافقین هست که از همان زمان شروع کردند به کشتن بچه مسلمان ها و لو دادن آدم های متدین سازمان به ساواک تا الان که یونیفرم آمریکا می پوشند و اسرائیل و عربستان و اردن و این ها. این جریان های مسلح بودند؛ همه ی گروه های مسلح سال 55 شکست خوردند. شما می گویید سهمشان، سال 55 ساواک رسما به شاه گزارش داد: که با هدایتسرویس جاسوسی آمریکا، انگلیس و با تایید اسرائیل، ما در ایران دیگر هیچ گروه فعال مسلح، چه چپ چه مذهبی دیگر ندارییم همه شکست خوردندیا تسلیم شدند یا در رفتند یا گرفتنشانیا مبارزه را گذاشتند کنار.

مخاطب: ولی کتاب صوتی اش هم الان آمده.

استاد: بله من الان کتاب رو دارم. اگر خواستید به شما نشان می دهم این ها با هم دیگر ده جلسه صحبت دارند.

مخاطب: مناظره ی فدائیان؟

استاد: بله تقی شهرام از طرف مجاهدین خلق، او با او ، ببینید مذاکراتشان را ببینید اصلا آن جا صریح و خود سازمان تکه تکه می شوند. بعضی ها کمونیست بعضی ها ساواکی می شوند. بعضی رها می کنند. پشیمان می شوند. خودشان می گویند همین ها که تندرو اند سال 55 به این نتیجه و جمع بندی می رسند که کار مسلحانه در ایران نمی دهند. نه مردم با ما هستند نه ما در حدی است که بتوانیم سرنگون کنیم. جمع بندی شان این است که ما اصلا رد این فضا های مسلحانه در این 8،7 سال که کار کردیم چقدر ضربه زدیم 20،10 تا پاسبان را کشتیم، دو سه تا بانک رو زدیم، سه چهار تا ستون برق را منفجر کردیم، پاسبان کوچه را ... ما چکار کردیم؟ دو سه تا مستشار آمریکایی رو هم البته زدند. ولی تهش چه شد؟ ما چند صد تا جوان مبارز چند رژیم را به کشتن دادیم در این فضا. چند صد نفر چه مذهبی چه کمونیست همه یا کشته شدند یا بریدند. یعنی عملا مثل این که یک دامی بود که ما بچه های فعال و علاقه مند بیاییم در صحنه و زود لت و پار بشویم و این ها نفوذ کنند. سال 55 هم خود گروه های چریکی هم خود رژیم به این جمع بندی رسیدند که این روش شکست خورده و تمام شده.

استادخطاب به جمع: (دارید پیامک می دهید علیه من؟ ) (خنده)

مخاطب: من دارم دفاع می کنم.

استاد: خیلی خوب من دیگر نمی گویم اگر طول کشیده چون من می خواستم زمینه های اختلافات را بگویم دیگر.

مخاطب: آخر همه اختلاف را می دانیم.

مخاطب: انقلاب 57 که می شود باز همه ی این گروه های سیاسی حضور دارند. فعالیت می کنند.

استاد: بله بله دیگر

مخاطب: در انقلاب نه بعد انقلاب

استاد: بله بعد انقلاب همه برگشتند.

مخاطب: همان گروهی که شما می گویید بی خیال شدند و انقلاب نکردند و این حرفا. اینا شروع می کنند به فعالیت کردن.

استاد: بله بعد انقلاب.

مخاطب: حتی کاندیدا شدند.

استاد: خب پس بگذار این ...

مخاطب: الان سهم خواهی می کنند دیگر. می گویند سهم ما کجاست؟

استاد: خیلی خب این سوال سهم خواهی را من می خواستم. من در صورتی می توانستم این سهم خواهی را جواب بدهم که سابقه را بگویم

مخاطب: مقدمات را ...

مخاطب: بله بله

استاد: که چه کسانی بودند؟ جریانات مختلف. خب بعضی جریانات که دیگر در انقلاب اصلا نبودند.

مخاطب: مسلحانه نبودند.

استاد: نه غیر مسلحانه هایش هم، اتفاقا مسلحانه هایش از همه بیشتر هزینه دادند ولی تمام شده بودند، نه گروه های غیر مسلحی که مثلا طرفدار آلمان، ما دیگر آن زمان نداشتیم که. جبهه ی ملی در مبارزه نبود حل شده بود در رژیم، نهضت آزادی فعالیت جدی نداشت، بعضی از اعضا در نهضت آزادی هم بودند ولی به خاطرنهضت آزادی مبارزه ی شدید نداشتند، جایی دیگر هم درگیر بودند.

مثلا این آقای فارسی می گفت تمام اعلامیه های تند نهضت آزادی که در تاریخ انقلاب ثبت شده در آن سال های دهه ی 50، این ها همه را من می نوشتم، در حالی که خود مهندس بازرگان مخالف ببود و بعدا آمدند اعلام برائت کردند به رژیم گفتند آقا ما این ها را ننوشتیم.

مخاطب: یک نکته اگر این ها نبودندبرای چه در شورای انقلای همه شان حضور داشتند؟

استاد: حالا عرض می کنم، این هم سوال خوبی است اتفاقا. این سعه ی صدر امام و انقلاب را نشان می دهد. می گویید چرا می گویید انقلاب اسلامی؟ بگویید انقلاب 57 اگر تاریخش را می خواهید بگویید، بگویید انقلاب 57 اگر محتوایش را می خواهید بگویید، بگویید انقلاب اسلامی. چرا اسلامی؟ کسی که همه ی گروه ها اجماع دارند رهبر این نهضت بوذه امام بوده. هیچ کس در این باب خلاف این نگفته یعنی حتی کسانی که با امام خمینی از بلافاصله پس از پیروزی انقلاب وارد جنگ شدند هیچ کدام نگفتند رهبر این انقلاب کسی بوده غیر خمینی. حتی منافقین و گروه های چیزی که می گویند بله امام و این آخوندا اومدن انقلاب رو چیز کردند،مصادره کردند، خودشان همان موقع بیانیه هایی که دادند، قبل از این که[قضاوت کنید]، بروید همه اش را بخوانید، همه می گویند رهبر بلامنازع انقلاب ایران کمونیست ها، در بیانیه های کمونیست ها، چریک های فدایی، همین فدایی ها و منافقین و همین ها جبهه ملی ها بیانیه ها دادندبه نفع امام، اول انقلاب چقدر همین توده ای ها، همه، همه شان می گویند رهبر امام است، این یک.

مخاطب: نهضت صحیفه ی نور؛ که مطالب امام را بنویسیم همه بخوانند و این حرف ها. از اول می گفتند همه. بنویسند و باید بخوانند.

استاد: اصلا این ها تازه به امام می گفتند آقا شما به اندازه کافی ضد آمریکا نیستید. به امام می گفتند. حالا با آمریکا اینحوری اند.از سیا رسما پول می گیرند.

چرا انقلاب 57 اسلامی است؟ رهبرش بلامنازع امام است. امام هم معلوم است مکتبش و ایده ئولوژی اش. تظاهرات و راهپیمایی ها، بدنه ی اصلی کل راهپیمایی ها مردم متدین مسجدی اند. جلوی تمام راهپیمایی ها دو سه تا صف آخوند می ایستند. ما یک تظاهرات، این تظاهرات هایی که بعضی وقت ها فیلم هایش را پخش می کنندکه چند تا زن بین هزارتا زن باحجاب دو سه تا زن بی حجاب هم می بینید این ها مربوط به آخر است. اول انقلاب، اصلا در مسیر انقلاب یک زن بی حجاب در تظاهرات نبود. این عکس هایی که می بینید دم پیروزی است.

مخاطب: فراگیر شده دیگر همه گروه ها آمدند.

استاد: همه آمدند حتی خانوادخ ی خود ساواکی ها هم دیگر می آمدند. این هایی آمدند اون آخر که بله، و الا یک تظاهرات ضد شاه از آخر 56 شروع شده تا بهمن 57 غیر از آن روز های آخر، یک راه پیمایی که زنان بی حجاب در آن باشند وجود ندارد. همه ی شعار ها اسلامی و بله این وسط گروه هایی مثل فدایی ها، کمونیست ها و مثل مجاهدین خلق و منافقین و ... که حالا مردم هنوز نمی دانستند این ها منافق اند، ببینید سال 56 حالا یکی شان را به شما بگویم همه قاطی بودند. من که حالا سنم سنی نبود ولی توی این بحث های قرآن و نهج البلاغه و تفسیر آیات سیاسی انقلابی، می گفتند آیان سیاسی انقلابی قرآن و این ها، جلسه ای مثلا یکی از این سه تا جلسه ی ما، یک آقای مهندس برتزنده بود می آمد بحث های قرآنی می کرد حالا یک ترکیبی از روشنفکری چپ و وهابیت و تشیع قاطی بود ولی شخصا بسیار آدم خوبی بود ساده زیست و صادق بود. حالا افکارش اینجوری بود. ما هم آن موقع ها که بچه بودیم، عربی هم بلد نبودیم بعد ها فهمیدم آیه ی قرآن را می خواند تفسیر می کند، اصلا غلط می خواند آیه ی قرآن را یا یک جلسه ی دیگر داشتیم که کم سن ترینش من بودم، اصلا روحیه ی آن زمان این جوری بود. اولا کسی باورش نمی شد انقلاب پیروز بشود، شاه می رود، رژیم عوض می شود، هیچ کس باور نمی کرد با آن ضرر و شکست های قبلی که انقلاب از رژیم شاه خورده بود. بعد برای این که بدانید بچه های نسل ما داشتند خودشان را برای چه چیزی آماده می کردند :

غیر از این بحث ها یک برنامه ای بود، دوتا بچه هایی بودند که آن ها پیرمرد های جلسه ی ما بودند! حدودا 21-20 ساله بودند. یک روز یکی شان آمد کلت در جلسه آورد. کلت را باز کرد که ببینیم کار با کلت چجوری است. اینجوری باز می شود. اینجوری شلیک می کند. من 14-13 سالم بود. بعد گفت که خوب. بچه ها بخوابیدپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپروی زمین، جوراب هایتان را درآورید، پاهایتان را بگذارید روی میز، می خواهیم شلاق خوردن را یاد بگیرید! با کمربندی که از این کمربند معمولی ها هم نبود. باید کف پاهایمان را می گذاشتیم و او می زد. می گفت: باید آماده بشوید برای شکنجه! با بچه ها ؟! یک روز دیگر سیگار آورد و گفت دست ها را روی میز بگذارید. به او گفتیم مگر سیگار می کشی تو؟ گفت نه. بعد فهمیدم می خواهد سیگار را روی دست بچه ها بزند! حالا خودش یک دو هفته بازداشت شده بود آمده بود برای ما چریک بازی درمی آورد (خنده ی حضار). بعد می گفت دست ها را بگذاریدروی میز، می گفتیم برای چی؟ می گفت سیگار را روی دستتان خاموش می کنند. باید تحمل کنید. فقط الله اکبر بگویید. من که نکردم. گفتم اگر مرا گرفتند همان وقت مقاومت می کنم. الان برای چی بی خودی بسوزد دستم. ایستادم و نگاه کردم اما او واقعا سیگار روی دست بچه ها می گذاشت. بچه های 15 ساله 16 ساله 17 ساله. آن وقت هی الله اکبر می گفتند. البته هم الله اکبر می گفتند هم فحش می دادند. (خنده ی حضار).

مادر من با هفت تا بچه هم به کار های خانه هم به بچه هایش می رسید. این ها می رفتند خانه های فقرا را قبل از انقلاب شناسایی می کردند، جهیزیه تهیه می کردند، خرج ازدواج و ... .حتی جهیزیه ی خودش را هم به فقرا داد. یک کار دیگرش این بود می نشستند صرف و نحو و درس عربی می خواندند تا با زبان قرآن و نهج البلاغه آشنا شوند. یکی هم این که آموزش نظامی، 6،5 تا خانم، یک نمونه اش را می گویم. هنوز انقلاب پیروز نشده بود، این ها را می آورد صرف و نحو عربی، آموزش، بعد اسلحه، ژ-3، بچه هایی که مسلح بودند از افغانستان آورده بودند. آموزش داده بود که اینجوری چه می شود و ... .مثلا مادر بنده اولین زنی بود با حجاب در مشهد زندگی می کرد. ما یک تویوتا داشتیم. دارا بودیم دو سه تا ماشین داشتیم. ایشان پشت تویوتا می نشست. یعنی هیچ زنی با حجاب راننده نبود آن موقع که با مقنعه و دستکش و عینک و فلان و ... .این یک همچین تیپی داشت انقلاب آماده می شد برای کار های سخت. این ها رفتند کوه های اطراف مشهد، پرتاب نارنجک، تیراندازی با سلاح. بعد یک آموزش دیدند دکتر جعفر زاده در مشهد، فوت کرد خدا رحمتش کند. دکتر جعفر زاده به این ها آموزش داد. حالا این مرحله ی بعد است، که 56 چهلم دکتر شریعتی(مراسم شریعتی) اصطکاک شد بعد مراسم مرحوم مصطفی خمینی شلوغ شد. تظاهرات زنان که این ها هم در آن بودند، دو روز قبل از قم که دیگر برای بار اول تظاهرات جمعی که بیشترشان هم بازداشت شدند. آموزش می داد مرحوم دکتر جعفر زاده به این ها که: بعد از این تیر خورده داریم، بعد از این انقلاب شروع شده و تیراندازی می کنند، این هایی که تیر می خورند نمی توانند به بیمارستان بروند چون شناسایی می شوند. و بازداشت می شوند. یک چند تا تیم در مشهد تشکیل شد که هر کس تیر می خورد را بیاورند در خانه های خاص و این ها آموزش دیده بودند که چگونه گلوله را در می بیاورند، جراحی کنند، جلوی خون ریزی را بگیرند تا بعد به طور مخفیانه پزشک بیاورند. این ها را دارم به شما می گویم که ببینید فضای آن موقع چگونه بود.

فضای آن موقع فضایی بود که حالا بین گروه های مذهبی خیلی مرزی نبود. در این جلسات مجاهدین خلق بودند، متدین گرایش های طرفداران فداییان اسلام و موتلفه بودند، معتقد به مرجعین و اجتهاد بودند، تیپ های گرایش به ملی گرایی بودند. همه ی این ها با هم بودند.

همین جلساتی که منزل پدر ما برگزار می شد، همه تیپ آدم بود. همین بچه هاب متحدین از زندان آزاد شده بودند، مسعود و سعید که (این ها بعد انقلاب وارد جنگ مسلحانه و سرقت مسلحانه از بانک شدند و کشته شدند) این ها وقتی از زندان آزاد شدند من همراه پدرم به دیدنشان رفتیم، در آن جلسه اکثرا تیپ های مجاهدین خلق و فداییان و ... نشسته بودند، همه کسانی بودند که در این فضاها بودند، همه ضد آخوند و ناراحت از این که چرا رهبر انقلاب، امام است، آخوند است.

بعد آنجا یک نفر صحبت کرد. همین آقا ی طاهر احمد زاده که خدا رحمتش کند، ان شاءلله ببخشد او را، ایشان هم بود، می دانید ایشان دو تا بچه اش زمان شاه اعدام شدند ( در درگیری ها کشته شدند). آمد در زندان شیرینی پخش کرد. ولی بعد انقلاب در جنبش منافقین و این ها بود. می خواستند ببرندش که در فرودگاه مهراباد بازداشت شد و بعد آمد در تلویزیون شان گفت: یا امام (به امام گفت) انت نعم الامام و انا بئس الماموم تو خوب امامی بودی و ما بد مامومی بودیم. همه تعجب کردند. آقای احمد زاده تو ده سال در زندان زمان شاه بودی، با این همه مشکلات مقاومت کردی بعد اینجا چگونه ظرف دو هفته تغییر کردی؟ همان موقع می گفتند مثل این که این ها آمپولی دارند به این ها می زنند می آیند در تلویزیون اعتراف می کنند وگرنه یعنی چه که این ها می آیند پشت سر هم اعتراف می کنند.

مخاطب: که منتظری هم گفته بود در برابر مهدی هاشمی

استاد: آری. معذرت خواهی هم می کنند وگرنه این ها تیپ هایی نبودند که زمان شاه موافق باشند.

مخاطب: ولی پسرش را می دهد و مقاومت می کند ولی بعد انقلاب ... .

استاد: خدا رحمت کند محمد منتظری را که آن اواخر گفت، آخر علیه دولت بازرگان اولین افرا آن هایی بودند که گفتندمجاهدین خلق و منافقین خطرناک اند و این دولتی که آمده سرکار (دولت بازرگان) این ها لیبرال هستند و لیبرال آمریکایی هستند. اصلا اسناد امیر انتظام و این تیپ ها را. او خیلی نقش داشتکه در مجلس مطرح کرد که با آقای بهشتی و این ها یک جا همه با هم شهید شدند. او می گفت که، درگیر شد بعد آقای منتظری را مجبور کردندکه آقای منتظری آمدتلویزیون در مصاحبه گفت این محمد ما بچه ی خوبیه نیتش خوبه منتهی زمان شاه خیلی شکنجه شده و این روی اعصابش و روانش تاثیر گذاشته. خلاصه روانیست! که این حرف ها رو می زند. شهید محمد منتظری هم صحبت کرد و گفت پدر من بسیار آدم خوبی استو خیلی زحمت کشیده، ایشان به خاطر مصلحت دولت و نظام و ... این حرف ها را می زند، خودش می داند من دیوانه نیستم. می داند که این بازرگان و دولت نهضت آزادی خائن و آمریکایی اند ولی می خواهند ایران را برگردانند در آغوش آمریکا می داند مجاهدین خلق، منافق و تروریست و آدمکش اند. آن ها با محمد منتظری لقب داده بودند، محمد رینگو!! یک فیلم سینمایی وسترن بود به نام رینگو چقدر هم قشنگ بود! بعد او شده بود محمد رینگو!

حالا سهم: سوال اینست که سهم یعنی چه؟



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha