شبکه افق - 22 خرداد 1399

حزب ، اخلاق و مانیفست(قدرت، با برنامه، بی مبنا)

نشست ( تشکیلات ، حزب الله ، حزب الشیطان )_ مشهد_ ۱۳۹۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

بعد از شهادت آقای بهشتی کم‌کم بطور طبیعی فتیله حزب جمهوری پایین آمد تا دورانی که داخل خود حزب هم انشعاب و اختلاف شد و همین جناح‌های چپ و راست خط امام از درون آن بیدار آمدند. امام(ره) نگفت که تعطیل کنید بلکه گفت فتیله حزب را پایین بکشید یک نامه‌ای خود رهبری و مرحوم آقای هاشمی به امام نوشتند که ما نمی‌رسیم گرفتار مسائل حکومت هستیم امام گفتند فتیله آن را پایین بکشید نه این که اسم حزب و تشکیلات باشد ولی کادرسازی، تولید محتوا نباشد چون حزب دوتا کار اساسی می‌کند یکی تولید محتوا، تولید منطق و غنی‌سازی ادبیات دینی و انقلابی برای تغذیه هم نخبگان و هم توده‌ها در سطح جامعه و در سطح حاکمیت تغذیه بشوند که راهکارها و خطوط انحرافی را درست بشناسند و هم درجهت کادرسازی و موضع‌گیری اجتماعی،‌امر به معروف و نهی از منکر که اتفاقات اجتماعی در ابعاد مختلف سیاسی، اموزشی، اقتصادی، فرهنگی،‌سیاست خارجه، رسانه را رصد کنند و هرجا لازم است موضع مثبت یا منفی بگیرند و کادرسازی بکنند کار دیگر یک حزب و تشکیلات قوی این است که نیرو تربیت کند پست‌های خالی را بگیرید، حکومت را بگیرید، انقلاب کنید و حکومت را بگیرید پست‌ها را از یک عده بگیری ولی آدم نداشته باشی که آن‌جا بگذاری! دوباره یک عده بیایند که آن اشخاص نیستند ولی همان افکار را داشته باشند یا اگر بچه‌های انقلابی و متدین هستند در حد احساسات و در حد معارف ابتدایی وقتی که سن‌شان بالاتر می‌رود و چند سالی می‌گذرد هم اقتضائات زندگی و شکم و منزلت اجتماعی و هم اقتضائات و بی‌سوادی و کم‌سواد اسلامی! خب پست را به این‌ها می‌دهی شخصاً هم متدین هستند ولی وقتی که سواد سیاسی و شعور دینی عمیقی ندارد چکار می‌خواهد بکند؟ یا آن کار و مسئولیت را به گند می‌کشد و مبتذل می‌کند و ضایع می‌کند، غیر عمدی بدون این که خیانت بکند آن را خراب می‌کند یا فاسد می‌شود انواع فسادها، وقتی که تقوا نداشته باشیم و تربیت نشده باشیم فساد مالی و اقتصادی پیدا می‌کنیم، فساد جنسی و فساد اعتقادی پیدا می‌کنیم. یک دفعه یک آدمی که در دهه شصت انقلابی و حزب‌اللهی خط امامی و یار امام بوده در دهه 90 لیبرال و واداده و غربگرا می‌شود که احمقانه‌ترین قرارداها را با دشمن امضاء می‌کند و به دشمن خوشبین می‌شوند. حالا حمل بر صحت آن و الا مواردی و افرادی هم هستند که تا خیانت جلو می‌روند بحث خطا نیست خیانت است بعضی‌ها هم نه، روز روشن کلاه سرشان می‌رود مدرک حوزه و مدرک دانشگاه هم دارد ولی شعور دینی و شعور سیاسی ندارد. آن که می‌گوییم بصیرت این است که یعنی شعور نداشته باشی، مدرک داری، شعور نداری،‌ ملای حوزوی می‌شوی و کلاه تو را برمی‌دارد و جبهه دشمنان اسلام و تشیع مثل چهارپا از تو سواری می‌گیرند. پروفسور و دکتر و فورپروفسور دانشگاهی می‌شوی به اندازه یک گوسفند نمی‌فهمی تو را می‌برند سلاخ‌خانه قصابی‌ات تا لحظه آخر نمی‌فهمی که تو را خواباندند و می‌خواهند گردن تو را بزنند باز برایشان بع بع می‌کنی. عالی‌ترین رده‌های حاکمیت جمهوری اسلامی را آمدی، 30 سال – 38 سال در حکومت هستی هنوز نمی‌فهمند که سود و ضرر این ملت، ارزش و ضدارزش منطقی انقلاب و حتی منطوق سریع قانون اساسی کشور چیست؟ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری‌ها دست یک افرادی می‌افتد و این‌ها عامل اجرایی آن‌ها می‌شوند کارهایی که می‌کنند که گاهی دشمن جرأت نمی‌کند این کارها را انجام بدهد دشمن از پس آن برنمی‌آید و به دست دوستان نادان و دوست سفیه یا دوستانی که گرفتار نفاق شده یعنی دشمن شده ولی هنوز با ماسک دوست است و الا عقاید و جبهه‌اش عوض شده است مدام می‌گوید امام امام، ولی دیگر افکار و شعارهای امام را قبول ندارد یک نوستالژی و خاطراتی از امام دارد، ‌خاطرات دهه 60! به آن معنا عاشق امام هم ممکن باشد منتهی می‌گوید خدا اموات شما را هم بیامرزد عاشق شخص امام و نفی خط امام. بعضی‌ها این‌طوری هستند.

گاهی می‌پرسند اسلام با حزب موافق است؟ اسلام با حزب مخالف است؟ اسلام آزادیخواه است؟ نه اسلام با آزادی مخالف است! علم، توسعه و پیشرفت، تشکیلات و حزب، یعنی چه موافق است و مخالف است؟ این کلمات بسیار مبهم و کلی است این‌ها تا تعریف دقیق نشود هیچ کس نه مخالف است نه موافق است یعنی هرکس موافق یا مخالف باشد مشکل منطقی دارد یعنی با چیزی موافق یا مخالف است که نمی‌داند دقیقاً چیست! حقوق بشر هم دو جور است عقلانی یا نفسانی، حقوق بشر لیبرال بر اساس نفسانیت تعریف می‌شود لذا حق خودکشی و حق ارتداد، حق گناه و حق همجنس‌بازی در رأس حقوق بشر می‌شود اما همین آزادی و بشر وقتی تعریف الهی پیدا کرد، حقوق بشر، منبع آن مشیت الهی، فرمان خداوند می‌شود که مالک و خالق و غایت و مبدأ و رزّاق همه موجودات عالم است او صاحب ما و صاحب همه چیز است ما مالک خودمان هم نیستیم ما زندگی خودمان هم دست خودمان نیست این بدن‌مان هم دست ما امانت است. حالا شما این‌طوری نگاه کنی که این امانت برای غایت و هدف و تکامل است و رجعت‌الی‌الله است که هم فلسفه کرّات و منظومه‌هاست و هم فلسفه حیات موجودات غیر انسان و هم فلسفه حیات انسان است منتهی هر کدام در سطح خودشان، هر کدام در مدار خودش، و مدار انسان بالاترین مدار است حتی از فرشتگان این مدار بالاتر است که باید سجده کنند. خدا به دفاع از انسان، شیطان را طرد کرد. خداوند در مناظره با فرشتگان وکیل مدافع انسان بود که می‌پرسیدند چرا موجودی که ظرفیت خشونت و فساد دارد «یفسد فی‌الارض و یفسک الدماء» این موجود خشنِ فاسد، این چرا این‌قدر مهم است و باید خلق شود؟ مگر هدف خلقت عبادت نیست مگر ما مشغول عبادت نیستیم؟ مگر همه آدم‌هایی که می‌آیند اهل عبادت هستند؟ پس این خشونت‌ها و جنایاتی که خواهند کرد و در جبین‌شان دیده می‌شود آن‌ها چه می‌شود؟ خداوند آن بُعد فاسد بشر را انکار نکرد اما گفت یک بُعد دیگری دارد که شما از بُعد دیگر آن غافل هستید من بشر را گفتم از روح دوم خود که روح‌اللهی و خلیفه‌اللهی است و حامل امانت بزرگ است برای آن گفتم که سجده کنید این سجده به این بُعد انسان در واقع سجده به خدا و به امر خداست. گفتند فرضاً اقلیت انسان‌ها این‌طور باشند اکثریت که شیطان را عبادت می‌کنند نه خدا را. جواب این است که باز هم می‌ارزد ولو یک اقلیت بسیار کوچک انسان الهی تربیت بشود می‌ارزد. اصلاً یک نفر باشد، پیامبر باشد، علی باشد، فاطمه باشد بس است. و بقیه این قله‌ها را هدف بگیرند و به این سمت حرکت کنند.

یادم هست بعد از جنگ یک عده می‌گفتند که چی؟ حالا هیچی ایران اشغال شد آن را آزاد کردیم شما برایتان مهم نیست و ناموس سرتان نمی‌شود، دویست هزار شهید دادیم، برای اولین بار ایران در یک جنگ جهانی که تمام دنیا در آن طرف ایستادند یک میلی‌متر از خاکش را هم نداد هدف دوم‌مان هم تنبیه مجازات صدام بود آن هم تا حدود زیادی رفتیم نهایتاً نشد چون تمام جهان آمد پشت آن ایستاد بمب شیمیایی و آمریکا مستقیم وارد جنگ شد و تحریم‌ها و... بعد امام(ره) گفتند این را به شماهایی گفتم که تمام محاسبات‌تان فقط مادی است فکر می‌کنید در طویله‌ایم و داریم بین حیوانات راجع به محاسبات علوفه بحث می‌کنیم و چرتکه می‌اندازیم اما آن‌هایی که اهل آسمان هستند و آن‌هایی که به پس از مرگ و ابدیت می‌اندیشند آن‌هایی که به غایت و مبدأ هستی و به اعنای انسانی و انسانیت می‌اندیشند آن‌ها می‌فهمند که اگر این انقلاب هیچ فایده‌ای نداشت جز تربیت چند ده هزار و چند صدهزار ولیّ خدا در این جامعه، بزرگترین پیروزی تاریخ بود ما که به لحاظ مادی هم پیروزی‌های بزرگی هم به دست آوردیم امروز به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک و نظامی و به لحاظ علمی هم در بعضی سطوح ابرقدرت منطقه و یکی از چند قدرت برتر جهان شده‌ایم. ولی فرض کنید این‌ها هیچی هم نبود و ما شکست خورده بودیم رفته بودیم تمام شده بود همین که یک نسلی یک بچه‌هایی تربیت شدند که چند مدار از بشر معمولی بالاتر آمدند خودشان را در محضر خدا می‌دیدند ما واقعاً این‌طور بچه‌ها را دیدیم، ما بچه 18- 19 ساله در جبهه دیدیم که واقعاً خودش را در محضر خدا می‌دید دائم در صلات، دائم الذکر و دائم‌الفکر بود، مثل عرفای درجه یکی که ما در کتاب‌ها راجع به آن‌ها خواندیم ما این بچه‌ها را در جبهه دیدیم قبر می‌کَند، نماز شب می‌خواند، نماز قضا می‌خواند، نوافل می‌خواند ختم قرآن می‌کرد و با عشق به لقاءالله و عاشق خدا بودند. ما بچه‌هایی داشتیم که شهوت شهادت داشتند یعنی از عشق به شهادت رسواتر، شهوت به شهادت داشتند یعنی این‌قدر برایش مثل روز روشن بود که من کشته می‌شوم به محضر خدا می‌روم عاشق او هستم و می‌خواهم زودتر بروم. خدا شاهد است من بچه‌های این‌طوری را در جبهه دیدم من شاید شهادت نزدیک صد نفر را دیده باشم و خیلی‌هایشان از رفقای صمیمی و چند ماهه من بودند که در منطقه با هم آشنا شده بودیم. پرپر زدن این‌ها و شهادت این‌ها و صحنه‌های زیادی دیدیم جز یکی دو مورد من ضعف در هیچ کس ندیدم از همه ضعیف‌تر خودم بودم چون ما سهمیه ترکش داشتیم هر عملیات می‌رفتیم ترکش می‌خوردیم برمی‌گشتیم، پیروزی برای اسلام نمی‌آوردیم ولی یک بخشی از ترکش‌ها را می‌آوردم و سهمیه می‌گرفتم که به بقیه بچه‌ها نخورد. ولی بچه‌هایی را دیدم نه این که از مرگ نمی‌ترسیدند بلکه سربه‌سر مرگ می‌گذاشتند به مرگ متلک می‌گفتند و مرگ را مسخره می‌کردند. بچه‌ای را دیدم به سن 16- 17 سالگی، واقعاً صورتش هنوز محاسن درنیاورده بود آنقدر در بدر، شرق دجله ترکش خورده بود از باتلاق‌ها عبور کردیم بچه‌های غواص، قایق‌ها 30 ساعت در آب و پارو درگیری، بعد بمباران شیمیایی، مجروح افتاده بود دیدم اصلاً تمام بدن او پر از ترکش است کجا را باید بست؟ بعد رنگش پریده بود رنگش از بس از او خون رفته بود سفید شد و دیگر نمی‌توانست چشمهایش را باز نگه دارد از او دو بار سؤال کردم نتوانست جواب بدهد تا دهانش را باز کرد حرف بزند این زبانش از دهانش بیرون افتاد نمی‌توانست زبانش را جمع کند. یعنی دیگر تمام بود! من به اصطلاح آمدم به او دلداری بدهم بگویم برادر چیزی نیست الآن می‌آیند تو را عقب می‌برند. دو – سه بار گفتم فکر کردم که این الآن خاطرش جمع شد نگو این دارد زورش را جمع می‌کند جواب من را بدهد!‌ گفت کی خواست عقب برود؟ می‌خواهی عقب بروی خودت برو چه کار به من داری؟ البته این جمله را یک دقیقه و نیم طول کشید تا گفت. امام(ره) این‌ها را ساخت. این را به شما بگویم جز با این آدم‌ها هیچ تشکیلاتی هیچ کار بزرگی نمی‌تواند بکند.

خب حالا اسلام با حزب موافق است یا مخالف است؟ با علم موافق است یا مخالف است؟ علم با کدام تفسیر؟ علم محدود صرفاً مادی یا علم جامع ما دی و معنوی؟ بعد علم، با کدام مبانی متافیزیک پیشفرض‌ها و بعد در چارچوب کدام ارزش‌ها و با کدام اهداف؟ علم بدترین و خطرناک‌ترین چیز برای بشر است مفیدترین و واجب‌ترین چیز برای بشر است با همین علم و تکنولوژی پدر بشر را درآوردند. انواع بمب‌ها، انواع مفاسد، انواع جنایات و ظلم‌ها به کمک علم و تکنولوژی شد وقتی دست نفسانیت انسان افتاد. اما وقتی که در خدمت عقلانیت و معنویت انسان افتاد همین‌ها بزرگترین خدمت را می‌کند. اسلام با کدام علم موافق و مخالف است؟ با آزادی؟ آزادی برای چه؟ کدام آزادی؟ در چه حد؟ برای چه کسی؟ آقا آزادی بیان. آزادی بیان چی؟ آزادی بیان حریم خصوصی یک نفر؟ نخیر، اسلام با این آزادی مخالف است. آزادی بیان انتقادات اجتماعی،‌ امر به معروف و نهی از منکر، برای اصلاحات اجتماعی، بله این را نه این که حق داری بلکه واجب است و کسی حق ندارد جلوی تو را بگیرد. همین‌طور کلی با آزادی بیان مخالف هستی یا موافق؟ خب آزادی بیان چی؟ کجا؟ برای چی؟ هرچیزی را باید با آثار آن سنجید و گفت. اسلام با تکنولوژی موافق است یا مخالف است؟ کدام تکنولوژی؟ با کدام فلسفه تکنولوژی؟ با کدام هدف‌گذاری؟ با چه آثاری؟ با چه تکنولوژی‌ای؟ دست چه کسی؟ شما هم تکنولوژی مواد مخدر و نفوذ به حریم خصوصی مردم و گسترش بی‌ناموسی و مفاسد جنسی داری، این‌ها همه تکنولوژی است. هم تکنولوژی داریم در خدمت گسترش عدالت،‌ مبارزه با بیماری، گسترش بهداشت، مبارزه با فقر، گسترش آگاهی، تأمین حقوق اجتماعی مردم و حقوق فردی‌شان، تعالی مردم. تکنولوژی با آن مبنا ضرر دارد، تکنولوژی با این مبنا و آثار مفید است. همین‌طور از این کلمات این قدر می‌گویند. حقوق زن، حقوق کودک، حقوق مرد، کدام منبع حقوق؟ کدام جدول حقوقی را دارید می‌گویید؟ هم ابعاد بشر دیده می‌شود یا فقط یک بُعد آن؟ و بعد حقوق همه دیده می‌شود هم مرد، هم زن، هم کودک، یا فقط حقوق یکی‌شان دیده می‌شود؟ با این فهرست حقوق بشر، با این‌جاهای آن موافق هستیم و با این جاهای آن مخالف هستیم.  بعضی‌ها می‌گفتند کل این الفاظ و کلمات آلوده شده به مبانی و مفاهیم مادی چه از نوع ماتریالیزم لیبرال و چه از نوع ماتریالیزم چپ و مارکسیستی، لذا ما اصلاً از این کلمات استفاده نکنیم. بعضی‌ها این عقیده را داشتند الآن هم دارند حساسیت‌شان هم مثبت است ولی افراطی است و در حد وسواس است و باعث صدماتی می‌شود. می‌گفتند این کلمات را چون آلوده کردند مثلاً از برابری مارکسیست‌ها مادی تفسیر کردند آلوده شده، این کلمات برابری را برای آن‌ها بگذارید و استفاده نکنیم. آزادی را لیبرال‌ها آلوده کردند حقوق بشر را،‌ آن را ول کنیم. انتخابات را دموکراسی غربی آلوده کرده و... خب این‌طوری که همه چیز آلوده شده شما به هیچ چیز دست نزن با هیچ کس هم حرف نزن! یک عده‌ای هم که لیبرال منش هستند، یا چپ‌زده یا راست‌زده بودند آن موقع، بیشتر چپ، الآن لیبرال زده دوباره مثل صدر مشروطه شدند و به صد سال پیش برگشتند آن‌ها هم از این کلمات استفاده می‌کنند اما بدون هیچ حساسیت تئوریک و مرزبندی فکری. یعنی کم‌کم می‌گوید آزادی ولی حاضر نیست هیچ مرزی بین آزادی لیبرال و آزادی اسلامی بگذارد. می‌گوید دموکراسی ولی هیچ جا پسوند اسلامی و مردم‌سالاری دینی که دین این مردمسالاری را تعریف می‌کند طوری که با اطاعت از خداوند و توحید قابل جمع باشد نه منافی، حاضر نیست این مرزبندی را بکند. ما طرفدار دموکراسی و توسعه هستیم، خیلی خب باریک‌الله! این کلمات را به جریانات بی‌دین و ضددین واگذار نکن، این‌ها را به دشمن نده این‌ها ضراتخانة ‌تسلیحات فکری است مثل معادن مخاذن مشترک است شما بهره‌برداری نمی‌کنید آن‌ها می‌آیند بهره‌برداری می‌کنند معادن و مخاذن نفت مشترک داریم با بعضی از این کشورهای خلیج فارس، خب او دارد نفت خود را برمی‌دارد تو برنداری و بگویی چون تو داری برمی‌داری ما برنمی‌داریم. البته این‌ها می‌گویند چون بی‌عرضه بودند برنداشتند. بگویی چون دست تو به این نفت‌ها خورده ما برنمی‌داریم. بگویی چون کلمه استقلال و ملت را ناسیونالیست‌های افراطی بکار بردند، چون کلمه ایران را و مفاخر ایران را نژادپرست‌ها و شوونیست‌ها و ناسیونالیست‌های افراطی استفاده کنند،‌ کلمه ایران را به این‌ها بدهیم، آزادی و حقوق بشر را به لیبرال‌ها بدهیم چون آن‌ها استفاده کردند، برابری و عدالت و دفاع از زحمت‌کشان را به کمونیست‌ها بدهیم، قدرت و همّت ملی را به فاشیست‌ها بدهیم، محبّت و صلح و صفا را به کلیسا بدهیم، که کلیسا هم می‌دانید چون 500 – 600 سال خون ریختند و چند میلیون آدم را به حکم مذهب و پاپ‌ها زنده زنده سوزاندند یا بخاطر ترجمه علومی که از جهان اسلام می‌شد، فیزیک، شیمی، مهندسی، ستاره شناسی، فلسفه، حقوق، یا بخاطر این که یک سؤالاتی از کلیسا و پاپ‌ها می‌کردند که این‌ها جواب آن را نداشتند و آن‌ها راضی نمی‌شدند و دنبال جواب بودند یا به خاطر تزاحم منافع مادی با پا پ و کلیسا. چند میلیون آدم را کشتند زنده زنده سوزاندند دادگاه‌های تفتیش عقاید، محکوم می‌کردند گاهی بعد از صد سال می‌رفتند استخوان‌های مخالفین را از توی قبر بیرون می‌آوردند دوباره استخوان‌ها را می‌سوزاندند این کارها را این‌ها تا همین 150 سال – 200 سال پیش هم می‌کردند. حالا برای این که آن چند قرن سیاهی و ظلمت را که در خود غرب هم مشهور است... قرون وسطی مشهور به عصر ظلمت و تاریکی است، عصر جنایت، عصر عقب‌ماندگی برای این که این تاریخ را صاف کنند در این 70- 80 سال اخیر شروع کردند از طریق رسانه‌ها و بخصوص فیلم‌ها و فضای مجازی یک کاری بکنند که تا می‌گویی کلیسا، پاپ، مسیحیت، یاد عشق و صلح و صفا و... بیفتی! درست ضد تاریخ 500 سال جنایات و آدمکشی و قتل عام. ابزار شکنجه‌های کلیسا در قرون وسطی هنوز در موزه‌های کشورهای اروپایی هست. اسلام را که دین محبّت و عدالت و برادری است و اصالت صلح است و از جهاد هم که می‌گوید جهاد برای مبارزه خشونت علیه انسان است، مجازات‌های اسلامی برای کیست؟ آن هم با همه شرایطش؟ اعدام و قصاص برای کیست؟ اولاً اسلام قصاص را واجب نکرده است، قرآن که دعوت به عفو می‌کند می‌گوید حتی اگر حق قصاص دارید ببخشید خودتان به رحمت خدا نزدیک‌تر می‌شوید انتقام نگیرید، اما اگر منع انتقام بشود و انتقام نگرفتن باعث گسترش خشونت و هرج و مرج بشود «لکم فی القصاص حیات» این قصاص برای دفاع از حیات و زندگی است. اسلام خشونت را در حد مجاز و محدود کنترل شده و اعلام شده و قانونی، فقط برای مهار خشونت به کار برده است. می‌گوید محارب را شاید مجازات کنید. محارب کسی است که می‌آید امنیت مردم را مسلحانه به خطر می‌اندازد جان و مال و ناموس مردم را با خشونت تهدید می‌کند با این که زبان و روش آن خشونت و جنایت علیه انسان است، باید در دفاع از انسان این را مجازات کرد. این‌ها دفاع از صلح و دفاع از انسان و دفاع از امنیت بشر و حقوق بشر است تمام مجازات‌های اسلامی دفاع از حقوق و کرامت انسان است. خب این‌ها آمدند خودشان را سفید کنند! خب حالا ما بگوییم آقا خیلی از عشق و رحمت نگو این‌ها فکر می‌کنند ما کلیسا هستیم. تاریخ کلیسا که همیشه ضد این‌ها بوده و همیشه در کنار مستکبرین و ظالمان بوده، یک بار کلیسا هیچ پاپی سراغ ندارید یک بار در برابر قدرت‌های حاکم در غرب بایستد و بگوید به مردم ظلم نکنید. زمانی که فاشیست‌ها و هیتلر آمده این‌ها کنار هیتلر و فاشسیت‌ها عکس می‌گرفتند. زمانی که نظام سرمایه‌داری لیبرال، آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها برنده شدند با این‌ها دست به گردن هم می‌اندازند. این‌ها با صهیونیست‌ها هم هستند حالا منظورم این است که ما این کلمات را سه‌تا راه حل داریم که سراغ همه کلمات و مفاهیم و الفاظی که در طول تاریخ غنی‌سازی به نفع انسان شدند و تبدیل به کلمات محترم و مقدس شدند یا اصلاً واقعاً هم محترم و مقدس بودند همه این‌ها را سراغش بروید و هیچ کدام را به دشمنان توحید و انسان و بشر واگذار نکنید هر کلمة قشنگی که به کار می‌برند به شرط این که با مبانی اسلامی سازگار باشد بگویید بله، منتهی با تعریف اسلامی. آزادی، بله ما آزادیخواه هستیم منتهی با تعریف اسلامی آن. دموکراسی،‌ انتخابات، مردمسالاری، بله، با تعریف اسلامی. مردمسالاری که با توحید قابل جمع باشد آزادی که با توحید و معاد قابل جمع باشد. پیشرفت و توسعه، بله پیشرفت با الگوی اسلامی و به نفع ایران و به دست ایرانی. ضمن ارتباطات جهانی اما باید پشت فرمان بنشینیم، ایرانی مسلمان باید پشت فرمان برنامه توسعه پایدار ایران بنشیند نه این که فرمان دست کسان دیگری باشد و شما آن را هل بدهید و دنبال ماشین او بدوید! آزادی، بله. آزادی سازگار با توحید، سازگار با تقوا،‌ سازگار با عدالت. برابری، بله. برابری در برابر قانون، حالا نه این که قانون در همه موارد برای همه دستور واحد برابر داده باشد که این دیگر قانون نمی‌خواهد و عدالت نیست اما همه در برابر یک قانون صالح، همه باید در برابر قانون مساوی باشند. نسبت به بیت‌المال مساوی، و... برابری با این تعریف بله. اما برابری با تعریف‌های ماتریالیستی چپ و راست نه.

یکی هم کلمه حزب و تشکیلات است. حزب بله یا نه؟ بله و نه. در مورد این کلمات وقتی می‌گویند بله یا نه؟ بگویید هیچ کدام. بله و نه. حزب با کدام مبادی؟ با کدام اهداف؟ با کدام جدول ارزشی؟ ما در قرآن هم حزب‌الله داریم و هم حزب‌الشیطان داریم هر دوی آن حزب است. ما با کلمه حزب مشکل داریم کلمه حزب را دور بیندازید! نخیر آقا،‌ خداوند کلمه حزب را دور نینداخته گفته هم حزب‌الله داریم هم حزب‌الشیطان. به حزب‌الله آری. حزب الشیطان نه. حزب شیطانی داریم و هم حزب الهی داریم.

خب آن دوتا تفکر چه می‌گفتند؟ می‌گفتند آقا وقتی گفتی حزب، نمی‌بینی که همه جای دنیا بیشتر حزب شیطانی است؟ ما هم بگوییم حزب! دموکراسی می‌گوییم منظورمان از مردمسالاری همان لیبرال دموکراسی باشد حالا یک کم هم معنویت و کلیسا به آن اضافه می‌کنیم که خیلی مادی نباشیم! شما می‌بینید بعضی از افرادی که ظاهراً مسلمان هستند روحانی هم هستند سابقه‌های خوبی هم داشتند و دارند دیدید برمی‌دارند برای مریدبازی و وجهه تراشی یک حرف‌هایی را می‌زنند که من اغلب‌شان را می‌دانم که خودشان می‌دانند این حرف‌ها غلط است چون خودشان این‌ها در دهه 60 با این دیدگاه‌ها مبارزه می‌کردند و در مسیر انقلاب و امام بودند. حالا بخاطر مسائل نظری نمی‌شود... آخه عالم که نمی‌شود دوباره جاهل بشود! چطور چیزهایی که می‌دانستید و خودتان هم به اصل می‌کردید حالا آن‌ها را نمی‌دانید و خلاف آن را می‌گویید؟ پس مسئله، مسئله نظری نیست و بحث عقلی نیست همان بحث نفسی است. بحث باندبازی و درگیری‌های سیاسی و جنگ قدرت و جنگ ثروت و جنگ شهرت است منتهی با لفافه و پوشش دینی. امام(ره) می‌گفت مواظب باشید کلاه خودتان را برندارید ممکن است گاهی به اسم توحید برای نفس‌تان بجنگید. می‌آیید درس اخلاق می‌گویید در حالی که دارید برای شیطان خدمت می‌کنید می‌آیید کتاب توحید می‌نویسید در حالی که مشرک هستید. همان موقع یکی از شاگردان امام(ره) بود روحانی مطرحی هم بود هم باسواد بود هم زاهد و ساده‌زیست بود، انقلابی و اهل قلم بود توی همین مشهد بود. ایشان سال 57 یک زمانی در همین مشهد می‌گفت والله علی العظیم خمینی حجّت خدا روی زمین است. سال 60 سه سال بعد با منافقین رفت به عراق و در رادیو منافقین و صدام می‌گفت والله علی العظیم خمینی دین ندارد! دوپهلو، کشدار، هم این‌ها برای ما کف بزنند هم آن‌ها کف بزنند،‌ هم این‌ها رأی بدهند و هم آن‌ها رأی بدهند! اینطوری دو پهلو! یک عده هم از آن طرف می‌گویند که کل این کلمات را دیگران با معانی غلط مصرف کردند تکنولوژی یک تفسیری دارد تفسیر تئوریک اومانیستی دارد تکنولوژی ابزار ایدئولوژیست، ایدئولوژی و تکنولوژی دو روی یک سکه هستند که این سکه به نام مادیت و با شعار اومانیزم ضرب زده شد. لذا ما اصلاً بگوییم که تکنولوژی ذاتاً مشکل دارد و تکنولوژی اسلامی معنی ندارد که فلسفه آن اسلامی باشد تکنولوژیست و تکنوکرات آن نگاه عقل ابزاری در مسیر اهداف اسلامی داشته باشد مهندس باشد اما در این مسیر مهندسی کند. آثار و غایت آن ابزار و تکنیک هم خدمت به توحید و عدالت و رشد و پیشرفت مادی و معنوی بشر باشد. کلمه آزادی را لیبرالی است استفاده نکنیم، ما در اسلام آزادی نداریم! علم را نگویید علم اساساً در یک تعریف سکولار صورت‌بندی شده، این کلمه علم و دانش را هم استفاده نکنیم! چی را استفاده کنیم چی را استفاده نکنیم. آزادی برای اوست، استقلال برای اوست، جمهوری هم نگویید چون جمهوریت در اروپای جدید نطفه‌اش با نفی شریعت و سکولاریزم توأم بوده و با هم بسته شد. جمهوری اسلامی می‌شود کوسة ریش‌قهر، نمی‌شود هم جمهوری هم اسلامی، چرا؟ چون در تعریف مادی جمهوری این بوده، ‌جمهوری اسلامی معنا ندارد. خب این هم یک دیدگاه است. این‌ها دلسوز اسلام هستند و آن‌ها دلسوز غرب هستند. آن‌ها می‌خواهند اسلام را تابع غرب کنند آن‌ها می‌خواهند از کل این کلمات و مفاهیم مشترک به جرم این که مشترک است همه را به جبهه دشمن واگذار کنند.

مسیر، مسیر سوم بود. آزادی، استقلال، حقوق بشر، حقوق زن، حقوق کودک، انتخابات و دموکراسی، ‌مردمسالاری، علم، پیشرفت، توسعه، همه این کلمات، راجع به همه این‌ها باید پروژه اسلامی داشته باشیم. هم به لحاظ تئوریک و نظری تبیین کنیم و هم به لحاظ عملی نگذاریم که آن‌ها بیایند صاحب آن بشوند. بگویید شما از همه این‌ها تعریف‌های خودتان را دارید و ما هم تعریف اسلامی و توحیدی داریم. ما تعریف شما را از آزادی قبول نداریم نه این که آزادی را قبول نداریم. ما تعریف شما را از توسعه قبول نداریم، ما هرچه آزادی و علم و توسعه و تکنولوژی که می‌گویید نسبت همه این‌ها باید با توحید روشن باشد. باید در راستای توحید باشد. باید نفی معاد نکند، انسان را موجود ابدی و الهی تعریف کند. باید با مسئولیت انسان و با مشروعیت دین، به عنوان هم منبع معرفت و هم منبع مشروعیت سازگار باشد. ما آزادی و توسعه و پیشرفت و حقوق زن و حقوق مرد و انتخابات و علم را در این هندسه تعریف می‌کنیم و قبول داریم نه در هندسه مادی. خب حزب را هر عاقلی می‌فهمد هر نیمچه عاقلی هم می‌فهمد که کار تشکیلاتی از کار شخصی و فردی در بعضی از موارد بخصوص اهداف اجتماعی موفق‌تر است خب تا اینجای آن که هرکسی بهره‌ای از عقل ابزاری داشته باشد یک نیمچه عاقلی هم باشد این را می‌فهمد چه مسلمان چه کافر، چه چپ چه راست. تا این‌جا که ما بحثی نداریم. بحث سر این است که هدف ما از تشکیل این حزب چیست؟ رهبران این حزب کی هستند؟ چه اصولی بر آن‌ها حاکم است؟ سیاست‌ها و ارزش‌هایی که معیار کدام است؟ با چه روش‌هایی اهداف را پیگیری می‌کنیم؟ بله، همه احزاب سیاسی در دنیا دنبال قدرت هستند و همه می‌خواهند قدرت را به دست بیاورند. آقا شما نمی‌خواهید قدرت را به دست بیاورید؟ چرا ما هم می‌خواهیم. منتهی دو جور باز دوتا مکتب برای کسب قدرت داریم. قدرت را برای چی و برای چه کسی می‌خو اهیم؟ اول این را جواب بدهیم. قدرت را یعنی قدرت پرستی یا خداپرستی؟ حزب اسلامی حزب‌الله این است که وارد همه فعالیت‌های تشکیلاتی در عرصه اقتصاد و فرهنگ و سیاست و آموزش و علم و رسانه و کادرسازی، راه انداختن رسانه، بیانیه دادن،‌موضع گرفتن، همه این‌ها را وارد شویم، حزب‌الله و حزب‌الشیطان، هر دو این کارها را دارند. هردویشان کادرسازی می‌کنند، هر دو آموزشی می‌دهند، هر دو فهرست انتخاباتی، هر دو هم نیستند هزاران نفرند- یک وقت دوتا نگویم فکر کنید منظور من فهرست انتخابات خودمان است – دارم کلی عرض می‌کنم. همه‌شان آموزش دارند، همه‌شان پژوهش می‌کنند،‌ همه کادرسازی می‌کنند، همه دنبال رسانه هستند. چون هدف حزب، کسب قدرت است. خب حالا این‌جا دو دیدگاه است. یکی می‌گوید آقا قدرت‌طلبی مگر با عبودیت سازگار است؟ مگر این‌ها متاع دنیا نیست؟ دنبال ثروت بودن و دنبال قدرت بودن برای یک مؤمن قابل پذیرش است کسی که خداباور است و آخرت باور است؟ این‌ها دنیا نیست؟ جواب: اگر برای خودت می‌خواهی چرا دنیاست. اگر برای خدا می‌خواهی و هدف تو خدمت به خلق برای خداست، نه این‌ها آخرت است. این جواب دو گروه است. یکی آن‌هایی که فکر می‌کنند دنیاپرستی یعنی ورود به دنیا! فکر می‌کنند این دنیاپرستی است مثل آن عارف منحرف که آمد دید امام باقر(ع) دارند وسط تابستان زمین را بیل می‌زنند و با کارگران‌شان کار می‌کنند و عرق می‌ریزند آمد جلو گفت شما مطمئن هستی پسر پیامبر و پسر علی هستید؟ وسط ظهر تابستان هم از دنیا نمی‌گذرید؟ امام باقر(ع) فرمودند مثل این که شما دنیا و آخرت را دارید طور دیگری تعریف می‌کنید! دنیا تنبلی و مفت‌خوری و سایه‌نشینی است. این که من دارم انجام می‌دهم عین آخرت است. عرق‌ریزان، کار، تلاش، تولید ثروت، ایجاد اشتغال برای یک عده‌ای. تأمین زندگی، تأمین عزت اقتصادی. این‌ها دنیا نیست این‌ها آخرت است. گفت اگر الآن بمیرید و قبض روح شوید به خدا چه می‌گویید؟ امام باقر(ع) فرمودند به خداوند عرض خواهم کرد که خدایا در حال عبادت تو مُردم، رو به تو مردم. مفت‌خوری و بیکاری اهل دنیا است مفت‌خور! کار و تلاش که ورود به عرصه اقتصاد، سیاست،‌علم، تحقیق، تکنولوژی؛ مبارزه، ‌جنگ با باطل که عین آخرت است. دنیاطلبی یعنی راحت‌طلبی. دنیاطلبی یعنی مفت‌خوری. دنیاطلبی یعنی انگل‌صفتی. دنیاطلبی یعنی فرار از کار، یعنی تنبلی. دنیاطلبی یعنی ترسیدن. ترس از کار و ترس از مبارزه، ترس از فداکاری.

جواب یک گروه دیگر هم هست و آن این که بله،‌ ما مسلمانیم، وارد سیاست هم شدیم و کار حزبی هم می‌کنیم چرا می‌گویید دنبال قدرت نباشید نه، ما دنبال قدرت هستیم. ما در انتخابات می‌آییم برای این که به قدرت برسیم. خب، جواب این‌ها این است که هدف خداست نه قدرت! حزبی که هدف آن کسب قدرت است که یک عده‌ای بروند و به جای آن ما سر کار بیاییم، یا رئیس‌های حزب ما سر کار بیایند. آخرت خودت و حتی دنیای خودت را به دنیای دیگران می‌فروشی که آن‌ها هم به تو رحم نخواهند کرد و عقلانیت هم پشت آن نیست. فرض کنید تو خودت را فدا کنی که یک کس دیگر بیاید حاکم شود، یا خودت را فدا کنی که خودت بیایی حاکم بشوی، این‌ها دنیاست این‌ها آخرت نیست. مشهور شدن و محبوب شدن خوب است یا بد است؟ اگر برای آن به عنوان هدف دست و پا زدی و مشروع و نامشروع سرت نشده، شیطانی است. یا اگر از مسیر درست بدست آوردی و بعد داری از این شهرت و قدرت و ثروت و نفوذ داری در مسیر باطل استفاده می‌کنی شیطانی است. اما اگر شما هدف‌تان ثروت و قدرت و شهرت نبوده،‌ هدف‌تان توحید و عدالت بوده، ولی برای گسترش او حرکت، توسعه این شعارها و این ارزش‌ها نیاز به قدرت و ثروت داشتی باید می‌رفتی ثروت و قدرت بدست بیاوری تا بتوانی عدالت اجتماعی و ارزش‌های اسلامی را گسترش بدهی و بتوانی با ظلم مبارزه کنی، بتوانی اقامه قسط کنی، بدون قدرت و ثروت که نمی‌شود اقامه قسط کرد. اگر برای آن رفتی، قدرت پرست و ثروت پرست نبودی در این مسیر مشهور هم شدی یا اصلاً لازم بود مشهور و محبوب بشوی تا بعد بتوانی امر به معروف و نهی از منکر بکنی حتی این شهرت‌طلبی هم الهی است. البته خیلی سخت است. حتی این نوع کسب قدرت و وارد سیاست شدن، کار خیلی سختی است تقوای بالایی می‌خواهد این‌طوری در بازار و اقتصاد و بانک و واردات و صادرات بروی و گناه نکنی، ‌خیانت نکنی، ربا نخوری خیلی سخت است. به قصد خدمت توحید و عدالت بروی وارد عرصه هنر و سینما بشوی و پایت نلغزد، گرفتار شهوت و شهرت نشوی. یا قدرت فکری برای پاسخ به سؤالات داشته باشی. اگر این باشد کار تو بزرگترین جهاد است و الا انبیاء و به بدترین جاهای عالم رفته، حضرت لوط رفته در جایی که به نظر من تا همین الآن یک چنین تمدن و قومی بوجود نیامده، این‌قدر وقیح! حضرت ابراهیم(ع) در یک جامعه بت‌پرست رفته، جناب شعیب کجا رفته، جناب صالح کجا رفته،‌ خدا روز روشن برایشان معجزه می‌کند و از دل کوه و سنگ شتر و بچه شتر بیرون می‌آورد دیگر از این واضح‌تر چه کند؟ باز می‌آیند همان را می‌کشند! این قدر وحشی هستند. این‌قدر مادی هستند. انبیاء که بدترین جاهای دنیا در فاسدترین جوامع تاریخ بشر رفتند ولی چرا رفتند؟ چه کردند؟ با چه تمهیدات و مقدماتی؟ با چه اهداف و با چه روشی؟ آن می‌شود عین عبادت. و الا کسان دیگر هم سراغ قدرت و ثروت و شهرت می‌روند ولی هدف‌شان خدا نیست یا اگر اول آن هدف‌شان خداست کم‌کم دیگر نیست. ببینید شروع یک کار به نام خدا این‌هایی که اهل معنا هستند راست هم می‌گویند شروع یک کار برای خدا راحت است ادامه‌اش برای خدا خیلی سخت است. به نتیجه رساند آن برای خدا خیلی سخت است. چون وسط‌هایش هزارتا حبّ و بغض شخصی، منافع و مضارّ شخصی دخالت می‌کند و کم‌کم وسط‌هایش به این‌ها رنگ دینی می‌دهیم. امام، یک نفس‌شناس قوی‌ای بود. واقعاً امام(ره) تمام عمرشان کشیک نفس‌شان را می‌کشیدند و با خودش مبارزه می‌کرد یعنی خودش را مدیریت می‌کرد. بعد می‌گفت یک شاخص‌هایی هست که در مشت شیطان هستیم نمی‌فهمیم خیال می‌کنیم در مشت خدا هستیم! مثلاً داریم یک کار خیریه انجام می‌دهیم بعد بین این خیریه با یک خیریه دیگری دعوا راه می‌افتد – هست من چندین نمونه دارم که آدم‌هایی هستند که برای خدا آمدند خیریه راه انداختند کمک هم می‌کنند ولی سه تا خیریه در یک شهر هستند که تخریب همدیگر را می‌کنند- خب معلوم است پشت آن مرض است. امام(ره) می‌گفت تمام انبیاء را 124 هزار پیامبر را در یک شهرک و روستا جمع کنید یک دعوا نمی‌شود. ممکن است اختلاف نظر داشته باشند بخاطر این که سطوح‌شان متفاوت است در یک مسائلی بحث هم بکنند مباحثه طلبگی، چنانکه حضرت موسی(ع) با خضر(ع) بحث می‌کند و حتی به قهر می‌کشد ولی ستیز و درگیری نیست، دعوا سر دنیا نیست. امام گفت همه انبیاء را در یک شهرک بگذارید یک دعوا و یک نزاع نمی‌شود اما کل دنیا را بین دوتا آدم تقسیم کنید که تهذیب نشده‌اند بگویند نصف کره زمین برای تو و نصف آن برای او. این‌ها هردویشان سر مرز می‌آیند این نگاه می‌کند به آن طرف مرز، آن نگاه می‌کند به این طرف مرز. خب نصفش برای توست! نه می‌اید نگاه می‌کند می‌گوید آن طرفش برای من نیست. اگر همه‌اش را به یکی بدهند نگاه با قصد ریبه به کرات دیگر می‌کند! آن‌ها برای کیست؟ بعد سر کار خیر و به اسم خدمت به خلق و حتی به اسم عبادت شروع به رقابت می‌کنند بعد یک مرتبه، درس ما شلوغ‌تر از درس شماست! جمعیت ما از جمعیت شما بهتر است! شما از کدام دانشگاه مدرک گرفتید؟ من از فلان دانشگاه ک گرفتم! شما کدام زمان بودید؟ آن زمان؟ خیلی خب. ما چندتا کتاب نوشتیم شما چندتا نوشتید؟ من یک کتاب‌هایی نوشتم که هرکس می‌خواند نمی‌فهمد! شما چند سال درس آقای فلانی رفتید؟ توی خیابان راه می‌روید چند نفر دنبال شما راه می‌روند؟ همین‌طور از بچه طلبگی شروع می‌شود تا مرجع تقلید می‌گوید که شما چندتا رساله و ما چندتا رساله چاپ کردیم! ما این‌طوری داشتیم. سؤال‌های بی‌جواب در سبک زندگی با هزاران مسئله با این همه دشمن و رقیب و توطئه، درست بتوانند مقاله بنویسند و تحلیل کنند این هم راحت‌طلبی است. این هم یک جور دنیاطلبی است. امام می‌گفت گاهی دنیا در چهره آخرت می‌آید. امام در درس‌های نجف می‌گفت بترسید از وقتی که عمامه‌هایتان بزرگ شده باشد و ریش‌هایتان سفید شود و هنوز تهذیب نفس نکردید. امام می‌گفت کم‌کم به اسم آخرت خود آخرت را هم به دنیا تبدیل می‌کنید و رقابت می‌کنید. می‌گفت ممکن است یک نفر از دنیا هیچ چیز نداشته باشد الا یک تسبیح، اما به این تسبیح دل بسته باشد این اهل دنیاست به تسبیح دل بسته، زاهد نیست. یکی هم ممکن است یک باغ بزرگی است ولی این باغ همه‌اش در خدمت خلق خداست. به او بگویند از بین رفت، باکش نیست، یک باغ بزرگی هم دارد ولی اهل آخرت است و زاهد است وابستگی و دلبستگی به چی داری؟ یکی عشقش همین شهرت علمایی است خب دنیای تو همین است بعد می‌خواهید خودتان را بشناسید؟ مثلاً‌شما دارید یک کار علمی و مهمی به نفع اسلام می‌کنید یکی دیگر هم این کار را می‌کند اگر این کار به دست تو انجام نشود و به دست او انجام شود ته دل‌تان ببینید خوشحال هستید یا ناراحت؟ اگر ناراحت هستید این دنیا بود نه آخرت. ولو ساختن کعبه باشد. اگر خوشحال هستید می‌گفتی خدایا این کار باید انجام می‌شد این وظیفه همه بود، الحمدلله این برادرمان موفق شد این کار را انجام داد خدایا از او قبول کن از ما هم قبول کن. الاعمال بالنیات، از من هم قبول کن و از او هم قبول کن. فرمود حتی وقتی که کار خیری را یک کسی انجام می‌دهد همان قدر خوشحال می‌شوی که خودت انجام دادی بدان نفس نیست هدف تو خدا و آخرت است ولی اگر دیدی یک جوری‌ات شد و گفتی برای چی این، این کار را کرد؟ این تفسیر و این کتاب بزرگ را برای چی این نوشت؟ چرا تفسیر من و کارهای من مشهور نشد؟ چرا من را نمی‌شناسند؟ این علمای بزرگی که اهل معنا بودند آقای آقاشیخ محمد بروجردی که از شاگردان اهل معنای آقاسیدعلی علی قاضی بود از یکی از نزدیکان ایشان شنیدم که ایشان در حد مرجعیت مطرح بود هم پیش علمای فقه و اصول و سال‌ها تدریس داشت یکی از معدود کسانی بود که در مظان مرجعیت بود می‌گوید یک لحظه احساس کردم ما ملا شدیم ولی هنوز آدم نشدیم کی آدم می‌شوم؟ چه زمانی تهذیب نفس کنم؟ خب فقه و اصول را فهمیدیم استاد شدیم و نظریه‌پرداز. هدف دین چه بود؟ آن عبودیت و توحید من تا چه حد است؟ ایشان می‌گوید تمام بحث و درس‌هایم را بعد از این که استاد مسلّم بود همه را تعطیل کردم 7 سال فقط گفتم باید مواظب خودم باشم! 7 سال فقط با خودم مبارزه کردم تا کم‌کم خودم را آدم کردم. کم‌کم جا افتادم تعبیرشان این بود که کم‌کم جانم در کالبدم جا افتاد. بعد از 7 سال که با خودم مبارزه کردم و خودم را مدیریت کردم و عمل صالح و خدمت به فقرا، عبادت، تعلیم و خدمت به مردم و تمرین اخلاص، بعد از 7 سال احساس کردم که انگار کم‌کم دارم آدم می‌شوم دیگر برایم هیچ چیز اصالت نداشت نه شهرت، نه ریاست، نه قدرت، این که برایم کف بزنند، یا من را هو کنم. ایشان حتی در خانه‌های یهودی‌های شهر می‌رفت. در تشییع جنازه ایشان حتی یهودی‌ها آمده بودند چون می‌گفتند ایشان به فقرای ما هم می‌رسید.

کار تشکیلاتی حتماً بخصوص در رأس آن کسانی باشند که آدم باشند اگرنه به نتیجه نمی‌رسد. وسط‌هایش از بقیه برای خودش به عنوان برده استفاده می‌کند ولو تظاهر کند که هدف من،‌خدمت به شماست. بقیه هم کم‌کم می‌فهمند. آن‌ها هم به دروغ به تو لبخند می‌زنند تو هم به دروغ قربان صدقه‌شان می‌روی هر دو به هم دروغ می‌گویید. این طور تشکیلات‌ها تا وقتی که سوروسات به راه هست، هست، وقتی که قرار باشد فداکاری و انجام وظیفه باشد دیگر نیست. ایشان می‌گفت این آقای آقاشیخ محمد بروجردی دوتا ملاقات داشت یکی با یکی از علمای مهذّب بسیار باتقوا و نورانی در همین حوزه مشهد، آقاشیخ مجتبی قزوینی بود به ایشان رسید، آقاشیخ مجتبی به آقاشیخ محمد رسید گفت که – بعد از مدت‌ها که همدیگر را در مشهد دیدند- گفت آقا یادتان هست – حالا پیش شاگردها و مریدهایش این حرف را نمی‌زند – به آقاشیخ محمد بروجردی گفت آقا یادتان هست که مثلاً 30 سال پیش من در نجف شاگرد شما بودم؟ خیلی‌ها اگر هنم شاگرد بودند آن هم جلوی شاگردها و مریدها نمی‌گویند. گفت آقاشیخ محمد گفت آن را که یادم نیست ولی الآن بنده شاگرد شما هستم و شما استاد من هستید. این یک برخورد است. یک برخورد دیگر، می‌گفت یک آقایی که 4 – 5 متر عمامه داشت ولی زیر آن چیزی نبود خالی بود! می‌گفت این آمد توی جمع، آقاشیخ محمد نشسته بود مردم، بازاری‌ها، متدینین، مریدان، نمازخوان‌ها و شاگردهای آقاشیخ محمد بروجردی هم نشسته بودند توی اتاق‌ها هم پر بود آمد جلوی همه رو کرد به آقاشیخ محمد گفت آقا یادتان هست در فلان حوزه که بودید شما شاگرد من بودید؟ یادتان هست؟ ایشان با این که اصلاً یادم نبود ایشان را نمی‌شناسم، گفتم «والآن کما کان» الآن هم ما شاگرد شما هستیم.

ببینید از همین چیزهای کوچک شروع می‌شود و فرق آن در جامعه این است این زمان شاه از دنیا می‌رود در اوج آخوندستیزی که امام(ره) می‌گفت رسم کرده بودند که در ماشین‌های بین راه دو نفر را سوار نکنید یکی فاحشه یکی آخوند. آخوند و فاحشه را سوار کنید ماشین چپ می‌شود. اگر واقعاً در ماشینی آخوند بود چپ می‌شد می‌گفتند تقصیر این آخوند است این طور تبلیغات ضد روحانی بود و روحانیت‌ستیزی بود. در همان فضا بروید ببینید تشییع جنازه این آقاشیخ محمد جمعیت در بروجرد چه خبر بود؟ با تمام وجود اشک می‌ریختند. تشییع جنازه خود آیت‌الله بروجردی در قم، تا برسیم به تشییع امام(ره)، بزرگترین تشییع جنازه در طول تاریخ بشر تا امروز. و من فکر می‌کنم تا همیشه. در گینس هم ثبت شود. بزرگترین استقبال، استقبال امام بود و بزرگترین تشییع هم تشییع امام(ره) بود. بنده خودم اصلاً امام را از نزدیک ندیدم لازم نیست ببینید، بعد که به تو بگوید برو توی تنور آتش می‌روی، چون خودش قبل از همه می‌رود. این‌طوری تشکیلاتی موفق است. خب اگر سؤالاتی دارید بپرسید.

یکی از حضار: سؤال اول این که اگر مقدور است نقد کارهای تشکیلاتی موجود... (47:10) (نامفهوم)

پاسخ: اول این که از اساس، نگاه به حزب و تشکیلات باید درست باشد هم توسط رهبران و مدیران آن و هم بر اساس کادر آن، تفاهم باشد. حزب، وسیله‌ای است نه هدف. آقای بهشتی می‌گفت حزب معبود ما نیست معبد ماست. خیلی قشنگ است. هر کاری بکنید همین است، بازار معبود ما نیست معبد ماست، پارلمان و ریاست جمهوری و کرسی قضاء، معبد ماست نه معبود ما! این فرق دوتا حاکمیت و دوتا تشکیلات و دوتا مدیریت الهی و شیطانی است. این‌ها همه معبد هستند معبود نیستند. معبود خداست و این‌ها عرصه عمل به وظایف الهی است. حزب، وسیله‌ای است برای تحصیل هرچه بیشتر رضای خداوند از طریق ایجاد جامعه‌ای هرچه اسلامی‌تر به لحاظ عدالت، به لحاظ اخلاق، به لحاظ علمی، به لحاظ خانواده و روابط بین‌الملل و رسانه و... توسط یک تشکیلاتی که با ضوابط اسلامی، مدیریت و طراحی بشود. بزرگترین رسالت یک تشکیلات، یک؛ آموزش به افکار عمومی است یعنی کادرسازی عمومی؛ و دوم؛ کادرسازی بطور خاص. هدف: امر به معروف و نهی از منکر است. هدف مبارزه با مفاسد و مظالم اجتماعی و زمینه‌سازی هرچه بیشتر برای رشد انسان در ساحت فردی و اجتماعی است. بنابراین یک تشکّل وسیع اجتماعی است برای این که تا می‌تواند آحاد ملّت و مردم را همسو کند منتهی در صراط مستقیم الهی، نه در هر مسیری. وحدت به تنهایی بدون این که هدف و مقصد آن روشن باشد ارزش ذاتی ندارد وحدت، به شرطی خوب است که در مسیر حق باشد. وگرنه شما در مسیر ظلم و باطل وحدت کنید، این اتفاقاً بدتر است، پراکنده باشی بهتر است چون وحدت،‌ قدرت هم حق و هم باطل را بیشتر می‌کند. حزب، وسیله‌ای است برای تکامل بخشیدن به امت. از طریق کار جمعی و کادرسازی و جهت دادن به افکار عمومی و نخبگان. هر کدام از این‌ها را بتوانید درست رعایت کنید یعنی افق‌های بلند معنوی و الهی را ملاحظه کنید از آن‌ها غفلت نکنید، به منافع ملی در این چارچوب بیندیشید. در عین حال باید عقل داشته باشید. بعضی‌ها با تقوا هستند عقل ندارند. امر به معروف هم می‌کنن نهی از منکر هم می‌کنند، بدون عقل! نتیجه‌اش می‌شود امر به منکر و نهی از معروف! ما چقدر افرادی داشتیم الان هم داریم که می‌خواهند دلسوزانه از اسلام دفاع کنند ولی یک کاری می‌کند که وقتی حرف‌هایش تمام می‌شود مطلبش خوانده می‌شود فیلمش دیده می‌شود می‌بینید ته آن انزجار یا نفرت از حق بیشتر پیدا شد. آن‌هایی که بدشان آمد بیشتر شدند، بیشتر از این حرف فاصله گرفتند. خب این تقوا و دیانت داری، قصد خیر داری، اخلاص داری، شعور نداری. در برنامه جامع دشمن کار کردی. دشمنان اسلام بیشتر شدند. یک عده بیشتری را به شک انداختی. مگر هر آیه‌ای را با هرکسی با هر مخاطبی می‌تواند هر طور دلش می‌خواهد بخواند و معنی کند؟ مگر هر حدیثی را می‌توانی همین‌طور دست کنی و برداری، هر کسی هرجا با هر سندی بخواند هر طوری دلش می‌خواهد معنا کند. این را بدانید بسا افرادی با خواندن آیه و حدیث لامذهب و بی‌دین شدند. اکثریت این‌هایی که به عنوان لامذهب‌های عنود و معاند در تاریخ معاصر ایران مطرح شدند بروید ببینید – اغلب‌شان نه همه‌شان – من یک برآورد دارم اغلب‌شان که نقش اصلی در گسترش کفر و الحاد در جامعه ایران داشتند از حول و حوش مشروطه تا امروز، کسانی بودند که در خانواده‌های مذهبی احمق بار آمدند که سواد مذهبی و شعور دینی نداشتند، ادبیات و ظاهر قشری مذهبی داشتند و فشار؛ سرکوب و دیکتاتوری. یکی هم آن‌هایی که کلاً لاابالی و لامذهب هستند. خانواده‌های لامذهب، از توی آن‌ها خانواده‌های خطرناکی از اساس روح‌شان با مذهب بیگانه است، آن‌ها هم همین‌طور. آن‌هایی که مذهب را در چشم‌شان و حلقوم‌شان فرو کردند این‌ها هستند. شما بروید ببینید رهبران مارکسیزم و لیبرالیزم در ایران، رهبران اصلی فکری‌شان، اغلب‌شان یا قبلاً روحانی بودند سابقه حوزوی داشتند یا فرزند خانواده روحانی بودند منتهی همه‌شان این‌طور نبودند که خانواده‌هایشان هم روحانیان ناشایست و یا بی‌سوادی باشند بعضی‌هایشان هم روحانیان صالح و بزرگی بودند این‌طور مسائل پیش می‌آمد ولی از آن طرف هم شما مواردی دارید که... الآن دو – سه تا از رهبران اصلی کمونیزم ایران، همه‌شان روحانی‌زاده بودند. توهم این را داشتند که ما دیگر اسلام را می‌شناسیم ما در خانواده روحانی و آخوند بزرگ شدیم اسلام را می‌شناسیم تهش همین است. نخیر آقا، این سرش هم نیست چه برسد به تهش! تو هیچ چیز از اسلام نمی‌دانی. سر نخ هم دستت نگرفتی. تا تهش را خواندی؟ توهم اسلام‌شناسی دارد هیچ چیز هم از اسلام نمی‌داند جز چهارتا کلمه که از مادربزرگش شنیده یا از این طرف و آن طرف از توی یک نواری شنیده. بعضی از این مسئولین جمهوری اسلامی که در دهه 60 انقلابی حزب‌اللهی بودند و الآن به لحاظ نظری لیبرال و غربزده شدند و بعضی‌هایشان تا حد سازش و تسلیم هم حاضرند بروند یا از نظر مالی و اعتقادی دچار فساد شدند، یا مسائل دیگر، این‌ها در دهه 60 واقعاً بنیان فکری عمیقی نداشتند. بیشتر احساساتی بعضی‌ها انقلابی شدند، روی احساسات، جو گرفت، این حرف‌ها آن موقع مد شده بود! طبق مد! کلاً 4- 5 تا کتاب، 7- 8 تا مقاله و مطهری و شریعتی خواندند دیگر تا آخر عمر اسلام‌شناس شدند! مثل این که یک ماشینی یک بار بنزین بزند بگوید تا 40 سال می‌خواهم با همان بروم! سواد دینی‌شان و انقلابی‌شان در همان حد دهه 60 ماند. اما آمدند تصمیم‌گیری در مورد میلیاردها ثروت، قدرت، رسانه، شهرت، رأی بگیر، آن‌جا برو، بعد وسوسه‌های بیرونی و بعد سؤالاتی که مطرح می‌شود نمی‌تواند این‌ها را درست در ذهنش تحلیل کند ولی رویش هم نمی‌شود که بگوید من جواب این سؤالات را نمی‌دانم چون سواد درستی به لحاظ دینی ندارم، بعد این‌ها بهم دست می‌دهد بعد می‌بینید یک کسانی یک حرف‌هایی را می‌زنند که اصلاً فقط آدم باید مات و مبهوت نگاه کند و تصور کند که یعنی چه؟ بنابراین تشکیلات، کار آموزشی می‌خواهد کار اخلاقی می‌خواهد، سواد می‌خواهد، فداکاری می‌خواهد،‌ برابری می‌خواهد یعنی اگر مزایا و حقوقی در حزب هست همه باید بطور مساوی ببرند ضمن این که عالِم و جاهل و مدیر و تحت اداره، این‌ها حتماً اختیارات‌شان با هم متفاوت است اما مزایای‌شان نباید خیلی با هم متفاوت باشد در اداره‌ها و کارخانه‌ها ممکن است این‌طوری باشد اما در حزب و تشکیلات نباید این طوری باشد. و الا اطاعت نمی‌کنند و حاضر نیستند برایت فداکاری کنند. انتقادپذیری باید باشد تا یک تشکیلاتی زنده بماند. یک تشکیلات باید مدام مبانی‌اش را مرور کند و ببیند کجا احتیاج به اجتهاد است و اجتهاد درست صورت بگیرد نه بدعت بشود و نه تحجّر بعد ببیند در روش‌ها و شیوه‌های کادرسازی و آموزش و تبلیغات و رسانه مدام باید نوآوری کند که از فضا عقب نیفتد. الان مطالعات مکتوب در بخش عظیمی از اقشار جامعه، تقریباً حذف شده است. آن‌هایی که کتابخوان نبودند که هیچی، کتابخوان‌های ما دارند فاصله می‌گیرند. یک بخشی از آن البته طبیعی است وقتی روزنامه در سایت آمد، دیگر معلوم است کسی روزنامه کاغذی نمی‌رود بخرد. تیراژ روزنامه‌های کاغذی خیلی کم شده است چون می‌روی توی اینترنت و کل روزنامه‌ها را می‌بینی. وقتی این‌ها نبود طبیعی است که آن‌ها مشتری داشت. معلوم است که مشتری ندارد. یک بخش تغییرات این‌هاست. پس یک مقدار هم به‌روز شدن در این عرصه‌هاست یک مقدار به‌روز شدن در مسائل فکری.

یکی از حضار: سؤال بعدی این است که من فکر کنم عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی هم هستید در مورد سند 2030 چطور ارزیابی می‌کنید و این که اشکالات این سند چه بوده؟ و این که حضرتعالی و سایرین اعضای انقلابی در این شورا، قبل از فرمایشات حضرت آقا ظاهراً اقدامی در این مورد نکردید و این که در حال حاضر، همچنان اقدامی نشده است. اگر لطف کنید بفرمایید ممنون می‌شوم.

پاسخ: دوستانی که این سؤال را پرسیدند مثل این که فضای مجازی و روزنامه‌ها را تعقیب نمی‌کنند همین‌طوری ماندند! مثلاً یک ماه پیش یک چیزی گفته شده همان را دارند می‌گویند! امروز، هر روز که شما ببینید خبرها تغییر کرده است. شخص بنده هم قبل گفته بودم و هم 4- 5 جلسه گزارش به حوزه و دانشگاه راجع به 2030 دادم این‌ها در رسانه‌ها آمده است. سؤال بعدی.

یکی از حضار: حضرت آقا اشاره به آتش به اختیار بودن نیروهای انقلابی کردند با توجه به این که موضوع من در رابطه با کار تشکیلات هست جمع این به چه صورت است اگر توضیح بفرمایید ممنون می‌شوم.

جواب: ببینید کار تشکیلاتی و حزبی و حتی مدیریتی اگر به این معنا باشد یک کلیشه‌های بسته‌ای درست شده که از بالا به پایین همه‌تان مثل آدم‌های کوکی و ماشینی هستید، باید در هر موضوع ریز و درشتی به شما دستور بدهند، دیدید بعضی‌ها می‌گویند موضع بگیر کار کن، می‌گوید نه، از طرف آقا که من دستوری نرسیده! مثل این تیپ‌های ولایتی‌های عصر غیبت، که می‌گوییم حرکت کن، می‌گوید آقا که نفرمودند! امام زمان که چیزی نفرمودند. آقا نیامدند تا آقا نیایند ما هیچ کاری نداریم! بعد که آقا می‌آیند می‌گویند آقا آمدند، می‌گویند خب دیگه خود آقا آمدند، حالا که خود آقا آمدند ما برویم در محضرشان جسارت کنیم؟ برای مبارزه با این تفکر، که در انقلاب می‌نشیند تا کل مسائل که روشن بشود و صریحاً بگویند هل من ناصر ینصرنی تا به ظهر عاشورا نرسد بعضی‌ها تکان نمی‌خورند برای این‌ها می‌گویند شما هی منتظر نباش که درباره جزء به جزء هی دستور صریحی برسد شما خودتان وظیفه‌تان را می‌شناسید، اصول روشن است، جهت روشن است، هدف روشن است، وقتی شما می‌فهمید مبارزه با فساد اقتصادی، مبارزه با مفاسد فرهنگی، دفاع از عدالت، دفاع از توحید، وقتی جبهه حق و باطل را در عرصه فرهنگ و هنر می‌شناسید خب دیگه باز نشستید هیچ کاری نمی‌کنید؟ نه حرفی می‌زنید نه کاری می‌کنید؟ دوتا بهانه دارید یکی صریحاً به شخص من دستور ندادند! و دوم این که نهادهای رسمی مسئول وجود دارند! معنی آتش به اختیار این است که آقا وقتی نهادهای مسئول به وظیفه‌شان عمل نمی‌کنند بعضی‌هایشان بی‌عرضه هستند و بعضی‌هایشان خودشان فاسد و نفوذی‌اند، این بهانه خوبی برای ما و شما نیست که بگوییم چون نهادهای رسمی و قانونی به وظیفه‌شان عمل نمی‌کنند پس ما هم هیچ وظیفه‌ای نداریم و عمل نمی‌کنیم



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha