جمهوری اسلامی، آرمانها و آسیبها(ویروسهای ایدئولوژیک و خطر آلودگی)
به مناسبت ۱۲ فروردین- سالگرد رفراندوم جمهوری اسلامی- دانشگاه پیام نور - ۱۳۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
به دو – سه اشکالی که به اصل منطق انقلاب از طرف مخالفین صورت گرفته اشاره میکنم و سعی میکنم پاسخی اجمالی به آنها بدهم. این پرسشهایی که عرض میکنم مخصوص این انقلاب نیست دیدگاهی منفعتمحور است که محاسبات آن مادی و دنیوی است و با اصل مبارزه با ستم، چه در سطح دیکتاتوریهای محلی و ملی؛ و چه دیکتاتوری و استکبار بینالملل مخالفت میکند با این استدلال که این دوستی و دشمنی، این مرگ بر... و درود بر... گفتنها، اساساً جز با نگاه متعصبانه و ایدئولوژیک به اصطلاح – با همین تعابیر خودشان دارم عرض میکنم – قابل توجیه نیست و ادعا میکنند که جبهه ضد استبداد در انقلاب ایران و جبهه ضد استکبار امروز در سطح جهان اسلام و در سطح بینالملل عملاً گرفتار تعصباتی است همه چیز را بر اساس مباحث عقیدتی، سیاه و سفید میبینند، بنابراین معتقد میشوند که ما به ضرورت یک مبارزه دائمی باید پایبند باشیم در حالی که اصل انقلابها اصلاً ضرورتی ندارند فرض کنیم که در یک بُعد ملی یک نهضتی صورت گرفت و تشکیل حاکمیت انقلابی داد بعد به بهانه استقلال و تعابیری از این قبیل، یا مبارزه با وابستگی، نباید به تنش ادامه بدهد باید سعی کنند در فضای بینالملل هضم بشوند و الا هم به خودش صدمه میزند و هم به دیگران و عملاً مجبور خواهد شد که اصل تفاوتهای حقوقی را صرفاً به تفاوتهای هویتی تنازل بدهد و بعد از تفاوت هویتی به همزیستی مسالمتآمیز با دشمنان خود ولو ارباب قدرت باشند تن بدهد. ما اولاً ببینیم منطقی که انقلاب اسلامی را برانگیخت چه بود؟ مردم را و امام را؟ این منطق همان منطقی بود که همه انبیاء(ع) بر قدرت و ثروت حاکم بر امت بشری در طول تاریخ شوراند. یعنی عین این پرسش را تک تک انبیاء باید جواب بدهند. امام به بعضی از متحجّرین مذهبی که در ایران از جمله همین مشهد، قم، میگفتند که ما مذهبی هستیم اما به شاه و استبداد و به استکبار جهانی کاری نداریم داریم زندگیمان را میکنیم زیر سایه اینها، در امورات شخصی هم مذهبی هستیم. امام(ره) از اینها میپرسید که چگونه به پیامبری و به امام و ائمهای ایمان دارید که اینها این استدلال و این سبک زندگی را قبول نداشتند. اینها از امام(ره) میپرسیدند که در عصر غیبت، مبارزه چرا؟ انقلاب چرا؟ تا کی؟ امام(ره) متقابلاً از اینها میپرسید که این پرسش را از شخص پیامبر(ص) بپرسید اول ایشان باید جواب بدهند به همان دلیلی که در عصر حضور باید با ظلم و باطل مبارزه کرد در عصر غیبت باید کرد. این دو عصر از این حیث تفاوتی با هم ندارند. عصر حضور معصوم(ع) مجموعاً دو و نیم قرن بیشتر نبود و در اغلب آن هم معصوم، ائمه(ع) در قدرت نبودند بلکه تحت فشار حکومت و قدرت بودند بنابراین تلاش برای جامعهسازی دینی را باید بگویید فقط محدود است در همان 10- 15 سالی که پیابمر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) حکومت کردند و معنی آن این است که 90 درصد آیات و روایات و مفاهیم ارزشی و عملی همه باید تا آخرالزمان تعطیل بشود که این خلاف بعثت انبیاء است. شما اول از پیامبر(ص) بپرسید که چرا این مرد معنوی و این مرد اخلاق، این استاد رساندن انسان به خدا چرا نهضت کرد؟ چرا حکومت تشکیل داد و چرا نزدیک به 70 جنگ بر او تحمیل شد؟ و در 70 نبرد یا خود مستقیم حضور داشت یا جبهههای نبرد را رهبری کرد. با این که ایشان گفت من برای اخلاق آمدهام «و إنّی بعثتُ لأتمّم مکارم الاخلاق» من آمدم اخلاق را، این کلاس اخلاقی که انبیاء آغاز کردند این ترم آخرش را بگویم. آمدم کلاس اخلاق را تکمیل کنم. شما برای اخلاق آمدید چرا وارد اقتصاد و سیاست میشوید؟ امام(ره) به اینآقایان میگفت که این سؤال را از پیامبر(ص) بپرسید، از امیرالمؤمنین(ع) بپرسید که چرا شما معنویت را با مادیات مخلوط کردید؟ هر جوابی گرفتید جواب ما هم همان است. اگر خداوند میفرماید که ما انبیاء را فرستادیم برای این که «... وَیَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتی کانَت عَلَیهِم...» انبیاء آمدند تا بار سنگین را از دوش بشر بردارند و غل و زنجیرها «اغلال» غل و زنجیرهایی که بر دست و دوش و پای بشریت آن را بشکنند و آن زنجیرها را فرو بیفکنند، و بعد خداوند میفرماید «اولئک هم المفلحون» (اعراف/157)؛ این فلسفه دینی انقلاب همین است، این فلسفه صدور انقلاب در سطح جهان در حد توان، همین است. برای این که «یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم» این همین وظیفهای بوده که انبیاء(ع) تعقیب میکردند و فلاح و رستگاری بشر است. و اما این که میشود دیندار بود؟ معتقد باشیم نوری و ظلماتی هست؟ و بعد دینداری به همین معناست؟ قرآن جواب میدهد اعتقاد به وجود نور کافی نیست باید دنبال نور حرکت کنیم «...وَاتَّبَعُوا النّورَ الَّذی أُنزِلَ مَعَهُ...» باید نوری که به شما نشان داده شد باید این را تبعیت کنید. «...وَاتَّبَعُوا النّورَ الَّذی أُنزِلَ مَعَهُ...» آن نوری که بر پیامبر(ص) نازل شد باور کن که این نور آمده در برابر ظلمات بایستد و روشن کند، و باور هم کافی نیست «اتّبعوا» راه بیفت، باید اقدام کنید. ایمان آوردن لازم است کافی نیست. این تیپها به امام میگفتند همین که ایمان داریم کافی است، امام میگفتند نه، «اتبعوا» هم لازم است.
سؤال بعدی؛ باز اینهایی که با فلسفه انقلاب اسلامی مخالف بودند چه به عنوان مذهبی چه متحجّرین مذهبی، چه جریانهای غیر مذهبی و لیبرال مسلک، چه زمان انقلاب دعوت به سازش با شاه میکردند چه بعد میگفتند مسئله فلسطین و آمریکا به ما مربوط نیست چه تا همین الآن. یک استدلالشان هم این بود که ما نمیتوانیم با اینها دربیفتیم. امام(ره) با زبان قرآنی جواب اینها را میداد که هرجا نتوانستیم مسئولیت نداریم ما از قبل نمیتوانیم بگوییم نمیتوانیم ما باید بتوانیم، اقدام کنیم، آن لحظهای که واقعاً رسیدیم به موانعی که هرچه برای عبور از آنها تلاش کردیم ولی نتوانستیم آنجا دیگر ما مسئولیتی نداریم ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه؛ یک معنیاش همین است. ما تا جایی که میتوانیم باید در این مسیر اقدام کنیم و الا خود خداوند به ما آموخت که از من بخواهید «ربّنا ولا تحمل علینا اصراً»خدایا سختی بر دوش ما نینداز ما را در بنبست قرار نده، تکلیف شاق و بار سنگینی که نتوانیم تکان بخوریم خدایا بر ما نازل نکن. خداوند خودش دارد به ما میفرماید من حواسم هست «اِصر» یعنی یک بار سنگینی که وقتی روی دوش میگذارند دیگر نمیتوانی تکان بخوری و زانو میزنی. ما نمیخواهیم اِصر یا بار کمرشکن روی دوش شما بگذاریم بلکه آمدند این اِصر و این بار را از دوش شما بردارد. بنابراین ما در حد توان باید عمل کنیم آنجایی که توان نداریم مسئولیت نداریم و الا خداوند فرمود «یرید الله بکم الیُسر» خدا آسانی برای شما میخواهد «ولا یرید بکم العسر» خداوند برای شما سختی نمیخواهد و بخواهد که مدام شما را در هچل بیندازد از این گرفتاری به آن گرفتاری. میخواهد شما سلوک کنید و رو به بالا حرکت کنید و تکامل پیدا کنید و این ارتفاعات انسانی را بالا بروید. آن جایی هم که نتوانستید ما گفتیم «ما انزلنا علیک القرآن لتشقی» ما قرآن را نازل نکردیم که تا تو را به سختی بیندازیم یا امت را گرفتار کنیم (طه/ 2)؛ ما قرآن را آسان کردیم، اصل کتاب این مکتب را راهنمای کلی را ما آسان قرار دادیم برای این که بتوانید به آن فکر کنید به یاد آن باشید و بر اساس آن عمل کنید «لقد یسّرنا القرآن لذکر» (قمر/ 17)؛ و آیات زیادی در قرآن است که کاملاً خداوند مدام دارد پیام میدهد که من نمیخواهم برای شما مشکل درست کنم، به بشر و مؤمنین میگوید من نمیخواهم شما را در هچل بیندازم که مدام نماز، روزه، جهاد، حجاب، و... پیام میدهد نمیخواهم برای شما دردسر درست کنم اینها هزینهای است که برای تکامل انسانی میپردازید و به نفع خودتان است، نماز و روزه و قیام و جهاد و انفاق شما به ما نمیرسد به نفع ما نیست. در مورد قربانی خداوند میفرماید این قربانی که شما میکنید گوشت و خون او به خدا نمیرسد نگویید ما چرا باید قربانی کنیم؟ این گوشت و خون به نیازمندان، فقرا باید برسد. آن چیزی که به ما میرسد تقوا و معنویت شماست که بتوانید بگذارید و بتوانید منافع خودتان را به نفع دیگران و برای دیگران قربانی کنید. این اصل اول که انقلاب اسلامی بر این اساس نیست که مدام ایجاد تنشهای غیر لازم در داخل، در بیرون، دنبال این تنشها باشد و هدف دردسر درست کردن برای کسی باشد، خیر؛ هدف، رفع دردسرهاست ایجاد «اصر» به تعبیر قرآن نیست بلکه رفع اصر است. و خود پیامبر(ص) فرمود «بُعثت بالحنیفیت سمحا و من خالف سنّتی فلیس منّی» رسول خدا(ص) فرمودند که من برانگیخته شدم به یک دین آسان نرم، به یک دین فطری، و هرکس دین را به شکل دیگری ارائه کند یا به شکل دیگری بخواهد اِعمال بکند «من خالف سنّتی فلیس منّی» از من نیست. دین، برای ایجاد دردسر نیامده بلکه برای علاج دردسرها آمده است. این نکته اول، که دعوت به آرامش، دعوت به یُسر، نه دعوت به «لتشقی». صحبت از «یسّرنا»ست، صحبت «سمحا» هست، بحث یُسر است نه عُسر. و این که اصل بنا بر روابط انسانی و برادری در جامعه است. اصل این است که صلح با همه و برادری با همه. امیرالمؤمنین(ع) فرمود که «إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ، فَقَدْ فَارَقَهُ» به حدّی باید روابط برادرانه و خواهرانه در جامعه حاکم باشد که امیرالمؤمنین فرمود اگر یک اخمی بیخودی به یک برادر یا خواهرت بکنی «احتشام» یعنی یک علامت گرفتگی بدهی اما بیهوده و بیخودی، یک موقع کسی تخلف کرده بحث دیگری است ولی بیهوده، همینطوری، فرمود «فقد فارقه» این آغاز جدایی مردم از مردم است این آغاز نقض پیمان برادری است. یعنی امیرالمؤمنین(ع) میفرماید در جامعه دینی حتی در نگاه و گفتن و رفتن و آمدنها بایستی کلاً عاری از خشم باشد. جامعة منهای خشونت و خشم، منهای استرس و منهای اضطراب، حضرت فاطمه(س) یک تعبیری دارند فرمودند جامعه دینی، آن جامعهای است، جامعه بهشتی، که مردم هر وقت هرجا، در بازار، در خیابان، در دانشگاه با هم روبرو میشوند با لبخند با هم روبرو شوند. این تعبیر خانم فاطمه(س) است فرمودند یکی از شاخصههایی که باید خودتان و جامعهتان را بشناسید ببینید مردم چقدر به یکدیگر لبخند میزنند و چقدر با احتشام و با خشونت به هم نگاه میکنند و برخورد میکنند که آغاز جدایی است.
بنابراین وقتی صحبت از منطق انقلاب و انقلاب اسلامی میشود مسئله اصلی وصل است نه فصل؛ محبت به بشر است نه نفرت از بشر. ایمان است نه تعصب. ایمان حقیقتمحور است تعصب خودمحوری است، ظاهر آن شبیه هم است، باطن آن درست ضد هم است و حتی معنویت و گذشت است. حتی هدف آن پیروزی مادی نیست. امام(ره) بارها میگفت این جمله ما مأمور به تکلیف هستیم نه نتیجه، صدتا پیام دارد یکیاش این است که ما به هر قیمت نمیخواهیم پیروزی مادی به دست بیاوریم، با خیانت، با خشونت، به هر قیمت، به نتیجه مادی برسیم ما میخواهیم به وظیفه الهی – انسانیمان عمل کنیم. امام به این تیپهایی که میگفتند نگویید مرگ بر شاه، نگویید بر آمریکا، امام به اینها میگفت اگر نگوییم چه باید بگوییم؟ چون اگر سکوت کنیم به مفهوم تأیید مشروعیت اینهاست و تأیید ظلم است ما یک وظیفه انسانی و الهی داریم که باید با اینها درگیر شویم. اما این که تا کجا؟ تا حدی که میتوانیم. آیا مطمئن هستیم که به لحاظ مادی پیروز میشویم؟ نه مطمئن نیستیم ولی امیدوار هستیم چون خداوند گفت اگر من را یاری کنید یاریتان میکنم. بارها هم در تاریخ نشان داده است. وعدههای قرآن هم فقط برای هزار و چندصد سال پیش، چند هزار سال پیش زمان انبیاء نیست. قرآن اینها را میگوید برای این که بگوید سنت عالم اینطوری است، همیشه اگر «إن تنصروا الله ینصرکم» نه فقط زمان پیامبر! همین الآن هم همینطور است. همین الآن هم امداد غیبی هست، همین الآن هم فرشتگان برای کمک نازل میشوند مثل جنگ بدر. اصلاً خداوند چرا در جنگ بدر میفرماید شما 300 نفر چطوری جلوی چند هزاران هزار ایستادید؟ فرشتگان به کمک شما آمدند. امام(ره) میگوید چرا خداوند در قرآن این را میگوید؟ میخواهد یک قصه گذشته را بگوید یا میخواهد قانون خودش و سنت الهی را بگوید؟ همین الآن هم این اتفاق میافتد. الآن هم امام میگوید اگر برای خدا قیام کنید فرشتگان آن میآیند و دشمن میترسد و یک به ده با دست خالی پیروز میشوید. الآن هم بدر است. این فرق منطق امام(ره) با منطق این تیپها بود و این که ما نمیخواهیم با هر قیمتی، با هر خشونتی، با خیانت، با هر ذلّتی و با هر پستیای و با هر روش غیر اخلاقی حتماً پیروز بشویم، آمریکا و شاه و صدام را کنار بگذاریم. من یادم هست وقتی امام(ره) آمار شهدای انقلاب را میداد میگفت بنا به نقل! یعنی نمیخواست بگوید که ما حالا چون با رژیم درگیر هستیم همینطور بگوییم یک میلیون نفر را کشته! من یادم هست امام(ره) برای 17 شهریور صحبت میکرد میگفت بنا به نقل، بنا به آنچه که گفتند مثلاً چند هزار نفر شهید شدند. 15 خرداد را میگفت بنا به آنچه که نقل کردند اینقدر! یعنی حاضر نمیشد که اینجا همین عبارت را نگوید و بگوید مثلاً 15 خرداد اینها 15 هزار نفر را کشتند اینطوری نمیگفت و حرف نمیزد. راجعترین به مخالفترین آدمها وقتی به امام(ره) گزارش میدادند امام(ره) دقت میکرد دارد درست گزارش میدهد یا خیر؟ چون ما خودمان نباید به این روشها باشیم. نتیجه آن چه شد؟ نتیجه آن این شد که بچههایی تربیت شدند و یک تیپ تربیت شد که از هیچ چیز نمیترسید و در مأیوسکنندهترین شرایط امیدوار بود و در قلب بزرگترین پیروزیهای مادی مغرور نبود.
من اینجا یک یادداشتی آوردم از یکی از برادرمانمان که در سال 63 در عملیات بدر شهید شد مفقود شد و همانجا در شرق دجله ماند دارد خاطراتش را تعریف میکرد در شب عملیات، و داشت به بچهها میگفت ما چرا داریم میجنگیم؟ این جواب آنهایی که میگفتند چرا مقاومت؟ عین صحبتهای ایشان است میگوید ما گاه 5 ماه پی در پی در خط حضور داریم همسرم و فرزندانم را نمیبینم و آنها من را نمیبینند بعد از چندماهی که به خانهام میروم فرزند من کوچک است تازه راه افتاده است، من را نمیشناسد به من بابا نمیگوید من را به اسم فامیلم صدا میکند و به مامانش نمیگوید بابا آمد میگوید فلانی آمد! میگوید این دفعهای که داشتم به منطقه میآمدم دیدم همسرم و فرزندم خوابیدند، هرچه آمدم با اینها خداحافظی کنم دیدم نمیتوانم لحظه خداحافظی برایم خیلی سخت است و مخصوصاً بچه نتواند تحمل کند، میگوید هر دویشان را در خواب بوسیدم و به سمت منطقه و خط آمدم. حالا دارد آنجا تعریف میکند به بچهها میگوید میدانم همه خستهاید، همه خستهایم، میرویم دوباره برمیگردیم اگر همه کسانی که میتوانستند بیایند میآمدند من و شما کمتر میماندیم. - چون خیلیها جبهه نمیآمدند همان پشت بودند و التماس دعا داشتند – میگوید اما باید بار دیگران را هم بکشیم ما باید بار همه ملت را بکشیم. برادران مردم مرفّه از آرامش شما محروماند. الآن خیلیها در آپارتمانهای مرفهشان خوابیدند و میخواهند بخوابند ولی نمیتوانند باید با قرص خواب بخوابند. شما شبانه روز تلاش میکنید اینک ساعت 4 نیمه شب است اکثر شما نماز شب میخواندید همین الآن، دعا میکنید، این فضا و این محیط دیگر به دست نخواهد آمد در والفجر 3 یادتان هست پیرمردی 70 ساله که در هیچ ردة نظامی راهش ندادیم چون سن او بالا بود گفتیم نمیتوانی. از بچههای روستای بیرجند بود، کمرش خمیده بود، آخر پیش من آمد و گریه کرد گفت آقا من هم میخواهم کاری کرده باشم. بعد به ایشان گفتم کاری برای شما نیست شما همینجا بمانید و در عملیات شرکت نکنید دعا کنید دعای شما کار شماست. ناگهان دیدم مشک آبی بر دوش گرفته یک ساعت بعد، و خود پیاده به سمت خط مقدم در حرکت است. بعد خلاصه توضیح میدهد که هرچه به او گفتیم نمیخواهد آنجا آب هست، گفت نمیآیم. بعد ارتفاعاتی آنجا بود که فقط با قاطر میشد آن بالا آب برد هم سنگین بود نمیشد یک نفر روی دوشش بگیرد ببرد. بعد میگوید من دیگر این پیرمرد را ندیدم رفتم توی خط و درگیری و عملیات زیر آتش سنگین، یک مرتبه سه چهار ساعت بعد، نزدیکهای ظهر، دیدم آن پیرمرد آن بالای ارتفاعات با مشک آب آمده است. میگوید من در سنگر خوابیده بودم، دراز کشیده بودم، چشمم را بسته بودم که کمی استراحت کنم، تشنه بودم، آب نبود، آتش آنقدر سنگین بود که دو قاطر را از دست دادیم، قاطرهایی که آب و مهمات میآوردند زخمی میبردند اینها کشته شدند ناگهان دیدم کسی من را صدا میزند پاشو برادر، پاشو آب بخور. بلند شدم دیدم همان پیرمرد بود، گفتم یاد غریبان کردی، ما آب نداشتیم قاطرها دیگر بالا نمیآیند گفت من از خدا خواستم دست کم مأموریت قاطرها را به من بدهد! میگوید من هرچه خواستم بیایم تو گفتی کاری برای تو نیست به خدا گفتم خدایا یک کاری باشد حداقل همین کار قاطرها را من بکنم. قاطرها ترکش خوردند و وظیفهشان به عهده من افتاد. میگوید از او پرسیدم تو این آب را با این وزن سنگین از پایین کوه خودت بالا آوردی؟ گفت من از صبح دارم یکسره میآورم و میبرم و دفعه قبل که آوردم... دیدم زد زیر گریه! گفتم چه شده؟ گفت دیدم مشک آب سوراخ شد ترکش خورد سوراخ شد و نشستم بلند بلند به یاد ابوالفضل گریه کردم. میگوید این پیرمرد خمیده دل هرچه به او گفتیم توقع کار از شما نیست پشت خط بمانید قبول نکرد گفت آقا میخواهم کار کنم، کار! من میخواهم اینجا باشم ولو هیچ کاری نتوانم بکنم من باید اینجا باشم. فردا نمیتوانم بگویم صحنه نبرد حق و باطل بود و من نبودم. بعد میگوید به او گفتم خسته میشوی، این قضیه را پیرمرد برای من گفت، گفت که شخصی 70- 80 سال مؤذن بود و بر پشت بام الله الله میگفت یک وقت شیطان به او گفت یک عمر به او گفتی الله چه دیدی؟ هنوز که فقیر و بدبختی. اگر خانه هرکس دیگری میرفتی و این قدر صدایش میکردی جواب میگرفتی. یک عمر الله گفتی و جوابی نیامد. پیرمرد با خود فکر کرد و گفت راست میگوید این همه الله گفتم کسی به من پاسخی نداد اگر هر کس دیگری را صدا زده بودم جوابی میداد. شیطان گولش زد. شب خواب دید هاتفی به او گفت، حالا شما ببینید پیرمرد روستایی از روستای بیرجند با کمر خم بلند شده آمده، چه حکمت و چه معرفتی دارد مثل یک استاد بزرگ عرفان و اخلاق دارد حرف میزند. میگوید شب خواب دید هاتفی به او گفت چرا ترک کردی الله گفتن را؟ پیرمرد گفت چون یک عمر الله گفتم لبیک نشنیدم. آن فرشته ندا آمد که من از طرف خدا مأمورم به تو لبیک بگویم، اما بدان همان گریههای تو لبیک خدا بود. همان که میتوانستی هرشب الله بگویی همان لبیک خدا بود. لازم نبود به تو چیزی برسد. بعد میگوید این پیرمرد به ما گفت ما در جبههها میمانیم همین حضور ما در این منطقه، و همین نبرد حق و باطل که گاهی بخاطر مشکلات 5 ماه، 4 ماه میمانیم و نمیتوانیم مرخصی برویم همین است. بعد این برادر شهید ما میگوید همان شب برگشتم به برادرها گفتم، برادران به شما بگویم خداوند عالم دوست دارد شما الله الله بگویید، خداوند دوست دارد اینجا باشیم ولو شکست بخوریم. من هم میخواهم پشت خط بروم، من هم دلم برای خانوادهام تنگ شده است من هم گاهی خواب خانوادهام را میبینم اما خداوند میخواهد ما اینجا باشیم، خدا از نالههای ما خوشش میآید. در کدام مسجدی این حالات که شما امشب دارید کسی دارد؟ ببینید اینها عبارات کسی است که وقتی این حرفها را زد دو روز بعد در عملیات شهید شد و این آخرین سخنرانی او بود. در سال 63، عملیات بدر، در شرق دجله، ایشان مسئول فرمانده ما بود و آنجا ماند. این منطق، آن آزادی حقیقی، آن مکتب انقلاب جهانی، این تفکر ضد تسلیم، تفکر شورش جهانی، این است برای این که امام(ره) یک چنین آدمی بود و امام اصلاً با کسی ملاحظهای نداشت. امام میگوید که در برابر کسانی که میگویند در انقلاب هزینه دادیم، چند هزار شهید دادیم، بعد جنگ را دوباره به ما تحمیل کردند و آنجا چند ده هزار شهید دادیم، تا کی؟ امام(ره) جواب میدهد مردم ما دیگر به هیچ وجه حاضر نیستند تن به ذلت و خواری بدهند و به دوران حکومت شاه و ایران برگردند. نسلی تربیت و مردمی تربیت شدند که مرگ سرخ را بر زندگی ننگین ترجیح خواهند داد. من برای کشته شدن حاضرم. من از آنها نیستم که شعار بدهم و حرف بزنم بروم پی کارم و به بقیه بگویم بروید. همه ما برای کشته شدن حاضریم. ما با خدای خود عهد کردیم که خط سیدالشهداء(ع) را برویم. بعد خطاب میکند به مسلمانهایی که به مسجدها میروند و حج و زیارت میکنند ولی اهل جهاد نیستند. میگوید شما مسلمانان نشستهاید! تبدیل به مسلمانان ایستاده بشوید. ای مسلمانانی که در کنار خانه خدا و در خانه خدا به دعا نشستهاید به ایستادگان دعا کنید شما که عرضه ایستادن ندارید میترسید، اقلاً به ایستادگان دعا کنید به ایستادگان در برابر آمریکا و ابرقدرتها دعا کنید. ما با عراق جنگی نداریم، مردم عراق پشتیبان انقلاب اسلامی هستند ما با آمریکا میجنگیم. امام(ره) جنگ با صدام جنگ با آمریکاست. امروز دست آمریکا از آستین دولت عراق بیرون آمده، این ستیز و نبرد را تا استقلال نهایی ادامه خواهیم داد. من بارها گفتم که ما مرد جنگیم، ما تسلیم برای مسلمان معنا ندارد مسلمان در برابر خدا مسلمان و تسلیم است در برابر دشمنان خدا و مردم تسلیم نیست. ای کشورهای بیطرف، اینهایی که میگویند ما در سیاست خارجی بیطرف هستیم تنش نباید باشد هیچی نداریم، میگوید ای کشورهای بیطرف، آمریکا قصد نابودی ما را دارد آمریکا نمیخواهد ما پیشرفت کنیم ما شما را به شهادت میطلبیم که آمریکا قصد نابودی همه شما را دارد کمی به خود آیید به ما را در هدفمان کمک کنید. ما به غرب و شرق، به آمریکا و شوروی پشت کردیم، تا خود، خود را اداره کنیم. این منطق انقلاب اسلامی است.
سؤال: میشود جمهوری اسلامی یک وقتی برسد که دیگر این مسئله درگیری با استکبار را از سیاست خارجیاش حذف کند و فقط بگوید منافع مالی مادی چرتکهای خودمان! همین. ما هم مثل بقیه کشورها. امام(ره) میگوید اگر روزی جمهوری اسلامی به اینجا رسید دیگر جمهوری اسلامی نیست. دیگر آن، این انقلاب نیست بدانید که منحرف شده است. میگوید من اعلام میکنم جمهوری اسلامی ایران نباید تحت هیچ شرایطی از آرمانهای مقدس و اصولی الهیاش دست بردارد. مردم سلحشور ایران کینه و خشم انقلابی مقدس خود را در سینهها حفظ کنند. شعلههای ستمسوز آن را در علیه آمریکای جنایتکار و نوکرانش و شوروی جهانخوار به کار بگیرند و به کار خواهند گرفت تا به لطف خدا – این «تا» مهم است هدفی است که امام برای انقلاب اسلامی تعریف میکند – میگوید هدف ما فقط آزادی و رهایی ایران نبود، هدف چیست؟ هدف انقلاب و جمهوری اسلامی چیست؟ «تا» به لطف خداوند بزرگ پرچم اسلام ناب بر بام همه عالم قد برافرازد و همه مستضعفان و پابرهنهگان و صالحان زمین، وارثان زمین بشوند.
الآن شما فکر میکنید همه این حرفها را قبول دارند؟ همه کسانی که در انقلاب هستند؟ همه کسانی که در حکومت در نظام بودند و هستند فکر میکنید این حرفها را قبول دارند؟
به مردم خطاب میکند که اگر من هم از مسیر بیرون رفتم از من عبور کنید. میگوید حتی اگر خمینی از این راه مستقیم اسلام خارج شد شما خارج نشوید شما بخاطر من نیامدید، بگویید خمینی منحرف شد. راجع به خودش اینطور حرف میزند میگوید نهضت این ملت شریف، برای قطع ایادی دشمنان ادامه دارد نهضت ادامه دارد تا آمریکا و سایر ابرقدرتها به ستمکاری و جنایاتشان ادامه میدهند این ملت در خط مبارزه و مقابله باقی خواهد بود. بعد خطاب به روشنفکران و مردم میکند و میگوید مراقب استقلال همه جانبه خودتان باشید.
دوستان؛ در همین ایام، در همین یکی دو سال، بعضی از اشخاص که در حکومت هم هستند چهره دانشگاهی هم دارند مقالاتی نوشتند، الآن مقالاتشان هست بروید سرچ کنید، تحت این عنوان که اصلاً استقلال، یک توهم است! این که ما میخواهیم با وابستگی مبارزه کنیم این توهم است، اصلاً چیزی تحت عنوان وابستگی و استقلال وجود ندارد. مقالاتشان و اسمشان هست در حکومت هم هستند. امام(ره) صریح میگوید هرجا هر وقت دیدید کسانی میگویند که اصلاً استقلال معنا ندارد و مطرح نیست بدانید اینجا نقطه نفوذ و انحراف است. تا به استقلال همه جانبه نرسیدید مبارزه را با تمام قوا ادامه بدهید. روشنفکران باید ابرقدرتها و قدرتها را رسوا کنند. اگر یک کسی را دیدید به اسم روشنفکری دارد آمریکا را توجیه میکند و بزک میکند، امام(ره) میگوید بدانید خائن است. اگر میگوید بین معمّمین، روحانیون و حوزه کسانی دارند میگویند مبارزه نباید کرد، دین از سیاست جداست، امام(ره) میگوید بدانید این خط انحراف در حوزه است. اگر در حکومت و جمهوری اسلامی کسانی میگویند مبارزه تا کی؟ امام میگوید بدانید این اسلام آمریکایی است. روشنفکر کسی است که ابرقدرتها را رسوا کند هرکسی به اسم روشنفکری دارد از اینها دفاع میکند و توجیه میکند این روشنفکر نیست. بعد راجع به خودش میگوید امیدوارم خمینی از راه مستقیم اسلام که مبارزه با قدرتهای ستمگر جهان است هیچ گاه منحرف نشود. امیدوارم تا به ثمر رسیدن اهداف اسلام، از پای ننشیند. امیدوارم ملتهای مسلمان، مثل ملت مبارز ایران در این هدف، در سراسر جهان کوشا باشند و ما شاهد یک مبارزه سراسری در کل جهان علیه ستمگران شرق و غرب باشیم. در وصیتنامهشان به ملتهای مسلمان وصیت میکند همهتان قیام کنید و حکومتهایتان را سرنگون کنید.
بعضیها میگویند بهانه دست دشمن ندهید. خب اینها بهانه است. پیامبران هم بهانه دست دشمن دادند. حضرت ابراهیم(ع) که تبر برمیدارد و بتها را میشکند دارد بهانه دست دشمن میدهد. بهانه چیست؟ تنش نیست؟ سؤال من این است کسی که تبر برمیدارد و به بتخانه میرود و همه را میشکند بعد هم تبر را روی شانه آن بت بزرگ میگذارد و بعد هم میگوید اگر شما میگویید اینها خدا هستند خب یکیشان زد بقیه را کشت، اگر هم خودتان آمدید گفتید که مجسمه که بت نمیشکند بعد باید جواب بدهید که پس چطوری اینها دارند خدایی میکنند؟ این نماد کدام خداست که اینقدر عاجز است؟ خب اینها تنش است. کسی نمیتوانست به حضرت ابراهیم(ع) بگوید آقا ببخشید، نیایش انواع و اقسام دارد هرکسی یک تجربه معنوی باطنی دینی شخصی دارد مشرک از آن مسیر دارد نیایش میکند، کار معنوی است، بتپرست دوگانه پرست، سهگانه پرست، موحد، کافر، عقیده اصلاً مهم نیست و عقیده در مسائل انسانی دخالتی ندارد! این هم یک تجربه دینی است، تو هم یک تجربه دینی داری، تو باید به این تجربه دینی احترام بگذاری چرا میروی بتها و مقدساتشان را میشکنی؟ واقعاً کار حضرت ابراهیم(ع) با منطق این جریان لیبرال صددرصد تعارض دارد. بتشکنی یعنی چه؟ بتشکنی یعنی اهانت به مقدسات مشرکین. چرا بتها را شکستی؟ تو دعوت به توحید کن، آنها هم مشرک هستند کنار همدیگر، تو به سبک خودت عبادت کن این هم به سبک خودش، چه کار داری؟ امام(ره) میگوید اول بروید از ابراهیم(ع) سؤال کنید که چرا تبر برداشتی؟
حالا این سؤال یادتان باشد واقعاً چرا تبر برداشت؟ آیا اینجا مسئله عقیده است؟ مسئله سلیقه است؟ مسئله عدل و ظلم است؟ مسئله اختلاف نظر است؟ کدام است؟ این سؤال یادتان باشد من بعد از این عبارت امام(ره) جواب این را عرض میکنم.
امام(ره) خطاب به مردم میکند و میگوید این نهضت مقدس را ادامه بدهید این نهضت تمام نمیشود در سراسر جهان گسترش بدهید. میگوید باید سنگرهای کلیدی جهان را حزبالله فتح کند – اینها جملههای امام است – میگوید هستههای مقاومت حزبالله را در سراسر جهان تشکیل بدهید. میگوید ما مبارزه را ادامه میدهیم تا مرگ بر آمریکا از مأذنة همه مساجد و از ناقوس کلیساهای دنیا به گوش برسد. به شما بویم این اتفاق دارد میافتد. در قارههای مختلف، هیچ وقت مثل امروز، جریانهای ضد آمریکایی و ضد استکبار نبوده است. میگوید در راه مقاصد اسلامی خود، از هیچ کس و هیچ عاملی نترسید این جنبش بزرگ را هیچ قدرتی نمیتواند متوقف کند شما بهحق هستید. دست خدای تعالی با شماست خدا اراده کرده است که مستضعفین پیشوایی را به دست بگیرند و وارث مقدّرات خود بشوند. خب امام(ره) دارد این طوری نگاه میکند و ایشان در بدترین شرایط، بعد از قطعنامه پیام داد و گفت که، تمام رژیمهایی که وابسته به استکبار آمریکا و رژیمهای سرمایهداری غرب، کمونیزم شرق و صهیونیزم هستند ما همه این رژیمها را دشمن میدانیم اینها دشمنان ملتها هستند و تا جایی که توان داریم در سرنگونی آنها میکوشیم. خب من سؤال میکنم این حرفها که همهاش حرفهای خطرناکی است و بهانه دست دشمن میدهد؟ امام(ره) میگفت بله بهانه میدهد، ما نیامدیم که در این عالم، در زیر سایه ظلم زندگی کنیم ما آمدیم به وظیفهمان عمل کنیم و در حد توانمان هم مسئول هستیم. خبر دادند که رابطه ایران و آمریکا قطع شد. آمریکا رابطه را قطع کرد، تحریم شروع شد. به ملت پیام دادند که ملت شریف ایران، خبر قطع رابطه ایران و آمریکا را دریافت کردم اگر کارتر – که رئیس جمهور آمریکا بود – در تمام عمرش یک کار کرده باشد که بتوان گفت به صلاح مظلوم است همین قطع رابطه است. استقبال کرد. گفت رابطه یک ملت بپاخاسته برای رهایی از چنگال چپاول بینالملل، این رابطه همیشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. امام(ره) میگوید رابطه ما با آمریکا، تا آمریکا آمریکاست این رابطه به ضرر ماست او دنبال منافع مادی ما نیست ما این قطع رابطه را به فال نیک میگیریم چون این قطع رابطه دلیل است بر قطع امید آمریکا از ایران. هر وقت دیدید میخواهند با شما رابطه برقرار کنند یعنی طمع کردند امیدوار شدند که میتوانند نفوذ کنند. رابطه را که قطع کردند یعنی از شما مأیوس شدند و الا اینها دوست ما نیستند، اینها دوست ملتها نیستند اینها غارت میکنند. ملت رزمنده ایران، قطع رابطه ما با آمریکا این طلیعة پیروزی نهایی است که ابرقدرت سفّاک وادار به قطع رابطه کردید یعنی چه؟ یعنی پایان غارت و چپاول. ملت ایران اگر جشن بگیرد حق دارد. قطع رابطه با آمریکا را جشن بگیرید، بعضیها عزا گرفتند. اگر دیدید رابطه با آمریکا برقرار شد عزا بگیرید. یعنی به شما طمع کردهاند. بعضیها میخواهند اینها را جشن بگیرند. ما امیدواریم نابودی سرسپردگان از سادات و صدام تا دیگران، به زودی انجام گیرد که الحمدلله هر دویشان به درک رفتند، هر دو به دست انقلابیون مسلمان کشته و اعدام شدند و ملتهای شریف اسلام به همه این انگلهای خائن، با همهشان آن کنند که ملت ما با محمدرضای خائن کرد. میگوید من توقع دارم تمام ملتهای مسلمان قیام کنند و حاکمشان را به زیر بکشند باید تمام حکومتها را سرنگون کنید و به دنبال آن، برای آزادزیستن و برای به استقلال تمام رسیدن قطع روابط با ابرقدرتها بخصوص آمریکا کنید. میگوید اگر میخواهید انقلاب بماند باید رابطه قطع باشد و با آمریکا مبارزه کنید. من کراراً گوشزد کردم که رابطه ما با آمریکا به نفع دشمن است به نفع ما نیست. آنها توطئه دارند.
و اما آن سؤال را من جواب بدهم و عرضم را ختم کنم. سؤال این است: بعضیها میخواهند بگوید غیرت انقلابی و مواضع انقلابی، مثل این تعابیر امام، اینها تعصب است تحت عنوان عصر روشنفکری، عدم تعصب، مدارا و...، به منطق انقلاب حمله کنند، به منطق مبارزه و مقاومت حمله کنند. میگویند منطق این حرفها و این شعارهای انقلابی چیست؟ معتقدند که این حرفهای امام، یک منطق متعصبانه پشت آن است! در حالی که آدم روشنفکر، آدم امروزی، آدم مدرن تعصب ندارد. تدیّن با تعصب یکی نشان میدهند. هرکس قائل به حق و باطل باشد میگویند متعصب است. میگویند اصلاً باطلی وجود ندارد. در واقع یعنی میخواهد بگوید اصلاً حقی وجود ندارد، حق و باطل چیست؟ ما با هم متفاوت هستیم، دنیا با هم متفاوت هستند. عقاید، اخلاق، روشها، سبک زندگی، سیاست خارجیها فقط ما هم متفاوت هستیم حق و باطلی نیست، عدل و ظلمی در کار نیست. هرکس بگوید یک مرزبندی بین حق و باطل یا عدل و ظلم است این متعصب است! این خطی است که یک زمانی به نام اباحهگری یا کفر، در ادبیات دینی از آن تعبیر میشود. کافر میگوید اصولی وجود ندارد، کفر میگوید اصل و خط قرمزی اصلاً وجود ندارد، همه چیز با همه چیز مساوی است. این یعنی کفر. ایمان یعنی یک خطوطی داریم مرزهایی بین حق و باطل است، چه در عقاید، چه در اخلاق چه در سبک زندگی. باید خط نگه داریم. این که در رسالهها میگویند نجاسات را بشمر، میگویند خون، ادرار، سگ، خوک، کافر. این را در رسالهها دیدید. بعضیها این را بد برداشت میکنند و خیال میکنند این توهین است. میخواهد فحش بدهد نه؛ مفهوم نجس، در فرهنگ دین، نجاست، نجس یعنی چیزی که باید از آن فاصله بگیری. قاطی نشو. نجس است یعنی ازالة نجاست به این معناست نه این که خون و ادرار مگر چیز بدی است، اگر خون و ادرار نباشد که زندگی نیست، شما دیدید هر مریضی بیمارستان میرود از طریق خون و ادرار او میفهمند که این احتیاج به چه دارویی دارد؟ مریض است یا سالم است؟ خون و ادرار نعمت خداست اگر اینها نباشد که آدم نمیتواند زندگی کند. سگ و خوک هم مخلوق خدا هستند. بعضیها فکر کردند وقتی اسلام و شرع میگوید سگ و خوک نجساند یعنی اینها حیوانات بدیاند باید اینها را اذیت کنید یا سنگ به آنها بزنید یا اذیتشان کنید. نه اصلاً اینطوری نیست. اتفاقاً ما در روایات راجع به سگ چقدر تعابیر عجیبی داریم. نجس است یعنی قاطی نشو، با خودت توی رختخواب و سر میز نبرش، با هم زندگی نکنید تو آدمی او حیوان است سگ است، زندگی سگی نکن، زندگی خوکی نکن. نجس است یعنی با آن قاطی نشو. و الا در روایات داریم اگر کسی یک سگ یا خوکی را ببیند که گرسنه است تشنه است از کنار او رد شود و به او چیزی ندهد به خاطر آزار و عذاب او جهنمی میشوید. چنانچه در روایات داریم یک زنی یک گربهای را بسته بود به او آب و غذا نمیداد تا مُرد. به پیامبر(ص) خبر دادند، ایشان فرمودند به او بگویید تو بخاطر همان گربه اهل جهنم هستی! بنابراین سگ نجس است یعنی بغلش نکن، سر سفره با او ننشین و با او قاطی نشو، رابطه انسان با انسان، تبدیل به رابطه انسان و سگ نشود که در خیلی از ملتهای دنیا این اتفاق افتاده است. حالا کافر نجس است یعنی چه؟ یعنی بین زندگی مسلمان و کافر، یک مرزی باید باشد. آیا معنیاش این است که به کافر فحش بده، اذیتش کن، توهین کن و حق او را سلب کن؟ هرگز. قرآن میفرماید حتی مشرک و کافری که به شما اعلان جنگ نداده و با شما پیمان دوستی دارد تجارت کن، حتی به حقوق او حق نداری تجاوز کنی. مسلمانی آمد در معاملهای کلاه یک نامسلمان را برداشت، خبر به پیامبر(ص) رسید، پیامبر فرمودند که اشتباه کردی، بیجا کردی، سود او سود ماست، ضرر او ضرر ماست، او یک انسان است و دارد در جامعه اسلامی زندگی میکند تو به چه حقی کلاه او را برداشتی چون مسلمان نیست برو از او عذرخواهی کن و پولش را به او پس بده و راضیاش کن. خب میتواند کافر نجس باشد و در عین حال ما باید کاملاً او را رعایت کنیم، مگر این که با اسلام و مسلمین جنگ کند آن وقت ما باید دفاع کنیم. نجاست کافر یعنی چه؟ یعنی سبک زندگی مسلمان با سبک زندگی کافر یکی نیست با او قاطی نشو یک حائل و فاصلهای حفظ کن. همین کاری را که از طریق فیلم و رسانه دارند میکنند سبک زندگی کافرانه دارد بین ما رایج میشود. یعنی ما و شماها غیر از این که یک نمازی میخوانیم و مثلاًماه رمضانی روزهای میگیریم و حجابی و زیارت امام رضا(ع) داریم – متدینهای ما – و الا چه فرقی دارد سبک زندگی ما با کفّار؟ تقریباً فرقی ندارد تازه بعضی از کفّار از یک جهاتی نظم دنیویشان از ما هم بهتر است!
پس حالا این «تعصب» که میگویند چیست؟ چون خیلی مهم است همین الآن هم میگویند یک زمانی میگفتند تعبیر کفر و اباحیگری. امروزه تعابیر امروزی است میگویند لیبرال، تلورانس نگاه سکولار به عالم، عقیده با عقیده فرقی نمیکند، هرکس بگوید عقیده الف حق است و عقیده ب باطل است این دارد برخورد عصبی میکند! منطقی نیست! خب حمله به منطق مبارزه و مقاومت، حمله به منطق انقلاب، مرگ بر... غیر منطقی و متعصبانه است! امام(ره) گفت مرگ بر آمریکا منظور ملت آمریکا نیست، ملت آمریکا هم مظلوم و مستضعف هستند زیر دست جور سرمایهداری آمریکا هستند مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر حاکمیت آمریکا، مرگ بر استکبار آمریکا، مرگ بر آمریکا ترجمه امروزی مرگ بر فرعون است. مرگ بر قارون، امروزه میشود مرگ بر نظام سرمایهداری، مرگ بر بلعم باعورا، امروز میشود مرگ بر تزویر دینی در خدمت ظلم و استکبار. نوعی شیعیاش و تشیع انگلیسیاش، نوع سنیاش تسنن آمریکایی، نوع لیبرالی آن، اسلام لیبرال آمریکایی، و انواع و اقسام آن، نوع نفاق آن. خب این را دقت کنید وقت یک روش و منطق یک انقلاب زیر سؤال برود و همه بیحس بشوند و بگویند فرق نمیکند هرکه آمد هرکه رفت، فرقی نمیکند! همه چیز با همه چیز مساوی است! عنوان روشنفکری روی آن میگذارند که تعصب نباید داشت. ریشه تعصب، عصب است یعنی آدم عصبی. متعصب یک آدم عصبی است، آدم متعادل نیست. منشأ تعصب خودپرستی است و من منشأ عالم هستم. بنابراین خانواده من، فامیل من، همشهری من، تیم من، قوم من، مذهب من، و این قبیل. اما متدیّن و تدیّن چیست؟ ایمان. تدیّن میگوید که من هیچم محور حق است. ببینید یک وقت میگویید چون من گفتم پس حق است، یک وقت میگویید چون حق است من گفتم. توی هر دوی آن پای حرفت میایستی منتهی یکی آن لجاجت و لجبازی است منشأ آن «من» و استکبار است، خودمحوری است میگویی من مرکز عالم هستم میگویی من چون این حرف را زدم محکم پای آن میایستم خب شاید حرف تو غلط باشد. قرآن به بعضیها میفرماید که این چه سبک زندگی است، چه عقایدی است؟ میگویند »وجدنا علیها آبائنا» ما پدران و مادرانمان همینطور نسل به نسل اینطوری بودیم! قرآن میگوید شاید این سنتهایتان ولو این سنتها غلط و باطل است این دلیل است که چون پدران و مادرانمان از اول همینطوری بودند ما هم همینطوری ادامه بدهیم؟ ولو آنها بر باطل باشند. اسلام سنتستیز است و سنتهای باطل را میشکند، سنت عادات و خرافات را میشکند. سنت صحیح. به درست و غلط آن کار دارد نه به نو و کهنه آن. اگر کسی گفت چون ما این را گفتیم، چون ماییم حق است. مثلاً شما ایرانی هستی میگویی ایرانیها بهترین ملت دنیا هستند، طرف فارس است، ترک است، کُرد است، میگوید بهترین قومیت کُردها هستند، لرها هستند، فارسها هستند، عربها هستند. برای چه؟ برای این که «من» اینطوری هستم. خب اگر جنابعالی دویست کیلومتر آنطرفتر به دنیا آمده بودی بهترین نژاد عالم عوض میشد دیگر! بهترین قوم میشود یک قوم دیگر! بهترین زبان یک زبان دیگری میشد. بهترین دین و مذهب ارثی، یک دین و مذهب دیگری میشد. یک وقت میگویید که چون این حق است من پای این میایستم من تسلیم در برابر حق هستم آن وقت پای آن میایستم مقاومت، مبارزه، جهاد، مرگ بر، درود بر، همه چیز هم میگویم این تعصب نیست این منطق دارد، این «من محوری» نیست. اگر هرجا خودتان را حذف کردید دیدید دیگر قابل دفاع نیست بدانید این تعصب است. مثلاً خودتان در ذهنهایتان مثالهای زیادی دارید مثلاً طرفدار یک تیم هستید چون تو طرفدار هستی هر خبری بدهند طبق منافع و تعصب خودت تحلیل میکنی. تعصب در اسلام، علامت کفر و نفاق است. دانشگاه ما از دانشگاه فلانی... حالا اگر دانشگاه تو عوض شد و آن دانشگاه رفتی، یک مرتبه جای خوب و بد عوض میشود. یا مثلاً مردان اینطوریاند خوب هستند، یا مثلاً زنها خوب هستند مردها بد هستند! برای چه؟ برای این که این بنده خدا زن است یا مرد است! حالا اگر شما به جای این که مرد بودی زن بودی آن وقت زنها خوب میشدند مردها بد میشدند! تمام جاهایی که محور آن من هستم این مشکل تعصب است. اما اگر کسی گفت این مکتب حق است چون حق است و برایش منطق دارد من پای آن میایستم و از آن دفاع میکنم. ببینید اینجا هم پای آن میایستید پای آن هم میایستی اما آن تعصب است، استکبار است، این ایمان است. آن خودمحوری است این حقمحوری است. اینجا هم مقاومت میکنی. اینها میخواهند بگویند هرکس هرجا محکم پای حرفهایش میایستد متعصب است. یعنی هیچ جا بحث حق نیست. با این که بگوید با حکم منطق و عقل ایمان آوردیم و از این ایمان دفاع میکنیم رابطه من با این، رابطه عصبی نیست غیرت هم غیر عصبیت است. پشت غیرت هم منطق است، دفاع از یک حقی است. اما تعصب نه؛ چون منم، من محور آن بودم.
پاسخ دوم این است که اصلاً در عالم شما یک چیزی هست که به آن معتقد باشید؟ یک گزاره. یک گزارهای که به آن معتقد باشید یا اصلاً نیست؟ اگر هیچ گزارهای نیست که شما به آن عقیده داشته باشید که اصلاً امکان ندارد. ثانیاً همین یک گزاره که میگویی به هیچ چیز و پای هیچ چیز نباید محکم ایستاد، همین جمله چه؟ به همین جمله تعصب داری یا نداری؟ اگر بگویی نه، من به این هم تعصب ندارم، خب پس شما چیزی نگفتی. مثل این که یک کسی بگوید همه حرفها باطل است. بعد از او بپرسی همه حرفها؟ بگوید بله همه حرفها. بعد بگوییم همین حرف خودت هم؟ همین هم باطل است؟ اگر بگوید بله که خب چیزی نگفته. اگر بگوید نه این باطل نیست، بعد باید بگوییم پس بعضی از حرفها باطل است و بعضیهایش باطل نیست حالا بگو چرا این باطل نیست و آنها باطل است؟ پس باز باید استدلال کنی. خب اگر کسی گفت پای هیچ اصولی نباید ایستاد. دیدید بعضیها میگویند زندگی مهم است نه عقیده. انسانیت انسانها مهم است ربطی هم به عقیده ندارد، مهم نیست تو چه عقیدهای داری مؤمن، کافر، یعنی چه نجاست؟ یعنی چه طهارت؟ یعنی چه حق و باطل؟ مرگ بر؟ درود بر؟ عدل و ظلم چیست؟ جواب این است که فرق بین عدل و ظلم نیست؟ حق و باطل نیست؟ همین عقیده تو حق است یا باطل است؟ همین را جواب بده. اگر گفت غلط است که خب هیچی نگفتی! حرفت را پس گرفتی. اگر گفتی درست است میگوییم پس شما یک مورد تعصب را نشان دادی که از نظر تو خوب است، از نظر جنابعالی این تعصب خوب و حق است! پس یک موضع حقی وجود دارد. و آن این است که هیچ چیز حق نیست و پای هیچ حقی نباید ایستاد. آن وقت باید پرسید که این حقانیتش را از کجا آورده؟ اگر توانستی این را به ما منطقاً اثبات کنی که این همین یک جمله تو حق است و هیچ چیز دیگر حق نیست، ما هم مثل تو قبول میکنیم. اما این حرف، که میخواهی با آن صلح کل و لیبرالیزم را اثبات کنی و بگویی غیرت انقلابی، دوام مبارزه، پایداری بر سر اصول، اینها تعصب است اینها غیر منطقی است آن وقت نمیتوانی، چون خودت حداقل ادعا میکنی به این یک عبارت پایبند و وفاداری. این هم یک تعصب است. بنابراین اینهایی که میگویند با همه آشتی؛ اولاً این که امام(ره) و انقلاب با جهان قهر نبوده، با جهانخواران قهر است نه جهان. این که میگویند آقا همه انسانها را باید دوست داشته باشیم. بله، اتفاقاً چون همه انسانها را دوست دارد انقلابی است دارد با ظالمان و کسانی که به بشریت ستم میکنند با او درگیر شده نه با بشریت. ما میخواهیم با جهان آشتی کنیم خب اگر شما خودت قهر بودی برو آشتی کن. انقلاب اسلامی با جهان قهر نبوده، امام با جهان قهر نبوده، با جهانخواران درگیر است با جهان آشتی است. این یک.
دوم؛ با کل جهان آشتی یعنی چه؟ یعنی حق و باطل در عالم نیست، عدل و ظلم نیست یا هست ولی باید آشتی کنیم و تسلیم شویم؟! این معنیاش این است که مسلک نداریم، کسی که اصول ندارد نمیتواند به بقیه توصیهای بکند. تو خودت اصولی نداری که پای آن بایستی. بقیه را به چه توصیه میکنی؟ ما اصول داریم ولی این اصول از سنخ تعصب نیست از سنخ تعقّل و تدیّن است. لذا جواب آن کسانی داده شد که شعار عشق منهای عقیده را میدهند. دیدید؟ ما عاشق همه بشریم، عقیدهاش مهم نیست! دروغ میگویی. عاشق همه بشر نیستی. تو داری میگویی که دشمن و دوست خود را بر اساس منافع مادی خودت انتخاب میکنی، ما میگوییم، انقلاب و مکتب میگوید دوست و دشمن خود را بر اساس حق و باطل و عدل و ظلم انتخاب کن نه بر اساس منافع خودت. بنابراین یک نفر در عالم هست که اصلاً دشمن نداشته باشد؟ خدا دشمن دارد، دوست شیطان هم دوست و دشمن دارد، همه موجودات عالم دوست و دشمن دارند. بنابراین اینهایی که میگویند دوستی با همه، بدون هیچ دشمن، این دروغ است و کلاهبرداری است. پس اختلاف سر چیست؟ ببینید همه خودی و غیر خودی دارند. منتهی بحث این است که خدا و انبیاء گفتهاند ملاک خودی و غیر خودی منافع خودتان و تعصبات خودتان نباشد، ملاک آن حق و باطل و عدل و ظلم باشد، توحید و شرک باشد. دعوا سر این است. همه درود بر و مرگ بر دارند. الآن همه شماهایی که اینجا تک تک نشستهاید یک لحظه بعد از جلسه فکر کنید، ته دلتان از بعضیها بیزارید و بعضیها را دوست دارید. کسی را نداریم که بگوید هیچ کس با من دشمن نیست و من هم با هیچ کس هیچ مخالفتی ندارم. چنان که نداریم کسی بگوید هیچ کس من را دوست ندارد و من هم هیچ کس را دوست ندارم. خب پس انسان است و عشق و نفرتهایش، دوستیها و نفرتهایش، درود بر و مرگبرهایش، بحث این نیست که یک عدهای میگویند عاشق همه هستیم عقیده مهم نیست تعصب است، و یک عده هم بگویند نخیر، بیایید متعصب باشیم. بحث این است که همه دوست و دشمن داریم، عشق و نفرت داریم، ملاک عشق و نفرتهایتان حق باشد نه خودتان. نه منافع خودتان، دنیوی نباشد، الهی باشد. تعصب نباشد، تعهد به اصول الهی باشد. بنابراین اتفاقاً امام(ره) میگوید ما چون عاشق همه عالم هستیم باید با بنیادهای ستم مبارزه کنیم. ما چون جهان و همه بشر را دوست داریم باید با شما مبارزه کنیم چون شما دشمنان بشر هستید. لذا به اسم روشنفکری و صلح کل، این حرفها را مسیحیها و این ادبیات را رسانههای کلیساها، این اداها را درمیآورند برای این که هزار سال است اینها تفتیش عقاید کردند و به خاطر عقیده آدم کشتند. میدانید حتی کلیسا میرفت جنازه مخالفینشان را از زیر خاک بیرون میآورد و استخوانهای آنها را میسوزاند میگفت اینها مرتدند! صدها هزار نفر را در دادگاههای تفتیش عقاید، فقط بخاطر عقیده کشتند. سوزاندند. دانشمند، غیر دانشمند، جنگهای صلیبی، چون این کارها را نکردند حالا که زورشان کم شده، یک مرتبه، عشق، صلح، موسیقی، چون دیگر دستشان به جایی نمیرسد وقتی کاری نمیتوانی بکنی همه صلحطلب هستند ولی در عین حال، همین صلحطلبیشان هم اداست. این پاپ قبلی که آمد گفت اسلام دین خشونت است، هرجا ظالم بود پاپ کنار ظالم ایستاد. کنار مظلوم نبود. پاپ زمان انقلاب، دوبار نماینده به ایران فرستاد یک بار برای این که از عوامل رژیم شاه شکنجهگران و جنایتکاران، که بازدداشت شده بودند دفاع کند، یک بار هم برای این که جاسوسان آمریکا که در لانه گرفتار شده بودند اینها را آزاد کند. تهران آمدند، امام(ره) به نماینده پاپ گفت که سلام ما را به آقای پاپ برسانید و به ایشان بگویید که مسیحی باشید من نمیگویم مسلمان باش، مثل مسیح باشید، مسیح با ظلم درافتاد و الا به قول شماها که میگویید به صلیب رفت، چرا به صلیب رفت؟ به صلیب نرفت، ولی شما که معتقدید به صلیب رفت بپرسید که چرا به صلیب رفت؟ برای این که مبارزه کرد. ما میگوییم به صلیب نرفت به آسمان رفت برای این که مبارزه کرد با او درگیر شدند. بعد امام(ره) میگوید به آقای پاپ سلام من را برسانید و بگویید که شما دو بار واسطه به ایران فرستادید و هر دو بار، به نفع ظالم. چرا به نفع مظلوم هیچ وقت هیچ کاری نمیکنید؟ یک بار به نفع شاه، و یک بار هم به نفع آمریکا. میگوید عیسی مسیح گفت، توی طرف راست صورتت زدند طرف چپ صورتت را بیاور! این حرفها بازی است به هیچ کدام این حرفها عمل نکردند. بله در روایات اهل بیت(ع) هم هست که فرمودند اگر کسی به تو ظلم شخصی کرد ببخش و فراموش کن. اما مسائل شخصی غیر از مسائل اجتماعی و ظلم است. بعضیها اینها را با هم قاطی کردند میگوید اخلاق اسلامی عفو و بخشش است. بله حتما در مسائل شخصی. اما اگر من به شما یک اهانتی کردم شما من را ببخش و برعکس. اما یک وقت میآیند یک ملتی را غارت میکنند ظلم میکنند اینجا بحث فرعون است، اینجا مبارزه است و اینجا قیام به قسط است اینجا مسائل شخصی است. اینجا گفتند با دوستان مروت با دشمنان مدارا. کدام دشمن است؟ دشمن شخصی را گفتند نه دشمن ملتها را. دین، امر وجدانی است و امر وجدانی در مسائل سیاسی و اجتماعی دخالت نمیکند! نه آقا. اتفاقاً چون وجدانی است یک لوازمی دارد.
و آخرین جمله؛ خلط حقایق و اعتباریات، حقیقت و تمایل. سبک زندگی، سیاست خارجی، اقتصاد، روابط، اینها سلیقه نیست اینها بر اساس عقیده و واقعیت است. مسائل سلیقهای مربوط به ساختمان وجودی هر شخصی است. مثلاً الآن شما یک رنگی را دوست دارید، یک غذایی را دوست دارید، آن یکی یک غذای دیگر را دوست دارد، هیچ کس نمیتواند به شما بگوید نخیر تو غلط میکنی که آن را دوست داری. میگوید به تو چه مربوط است؟ الآن در مسائل سلیقه از شما بپرسند چه خوب است چه بد است؟ شما چه میگویید؟ میگوید آن را که من خوشم میآید خوب است و آنچه را که من بدم میآید بد است. راست میگویی. من میخواهم با فلانی دوست باشم، من میخواهم با فلانی ازدواج کنم، من این رنگ لباس را دوست دارم، این مسائل سلیقهای است، مربوط به ساختمان وجودی شخص توست و جزء حقوق توست. ما در مسائل سلیقهای حق و باطل نداریم تو نمیتوانی بگویی این درست است آن غلط است. درست و غلط نیست. من میخواهم توی این لیوان آب بخورم تو میخواهی توی آن لیوان آب بخوری. آقا این حق است این باطل است من میخواهم تو را نهی از منکر کنم. نه این منکر است و نه آن معروف است. اما مسائلی که مربوط به واقعیت عالم است سعادت و شقاوت انسانهاست آنها که دیگر سلیقهای نیست. مثل این که بگویند به سلیقه شما دو دوتا چندتا باشد خوب است؟ مگر به سلیقه من است؟ دو دوتا چهارتاست به سلیقه چه ربطی دارد؟ نه حالا سلیقهها متفاوت است یکی میگوید دو دوتا سهتا میشود یکی میگوید چهارتا میشود. یکی میگوید پنجتاست، به همه احترام بگذارید همه عقاید محترم است! بحث حق و باطل نکنید، به او نمره کم نده، به این نمره زیاد نده، تبعیض قائل نشو، متعصبانه برخورد نکن، چه فرقی دارد؟ خب دو دوتا چهارتا فرق میکند با این که من میخواهم رنگ لباسم اینطوری باشد. این مربوط به ساختار وجودی من نیست که اینجا بگویی خوب برای هر کسی همان است که او خوب میداند و انتخاب میکند، خوب و بد هر کسی به تناسب خودش برای خودش محترم است. نوع غذا، نوع رنگ. لذا شما میبینید کارخانههای لباس صدجور رنگ با صد نوع رنگ و مدل درست میکنند برای این که اینجا واقعاً جای سلیقه است. حقیقت این نیست که شما خودت را با آن منطبق کنی، تمایل توست. آزادی مسکن، آزادی شغل، آزادی ازدواج، آزادی شهر، اینها حق و باطل ندارد جزو حقوق بشر است و اسلام هم گفته. اما اینها، اینها را برمیدارند با مسائل دیگری مخلوط میکنند و فکر میکنند همینطور که شما در مسئله لباس و غذا و دوست، اینجا معیاری نیست در مسائل سیاست خارجی و داخلی و اقتصاد و واجب و حرام هم فرقی ندارد. میگوید حالا این زمان میخواند، یکی نمیخواند، یکی دوست دارد روزه بگیرد، یکی دوست ندارد، یکی دوست دارد ربا بخورد یکی دوست ندارد، همه محترم هستند! آقا جان اینجا حرف اصول و حق و باطل است. رفته پزشک نسخه داده، بعد میگوید نسخه به تو میدهم ولی سلیقه خودت محترم است میخواهی نصف آن را مصرف کن، میخواهی نکن. میخواهی نسخه را پاره کن بریز دور، میخواهی کل آن را عمل کن! هرجور دوست داری. من به همه سلیقهها احترام میگذارم! مگر اینجا جای سلیقه است؟ اینجا یا میمیری یا خوب میشوی؟ مسئله دین، از این سنخ است نه از آن سنخ. آقا حالا یکی مسلمان است یکی مسیحی است، یکی زرتشتی است یکی بودایی است یکی بیدین است، همه محترم هستند عقیده را در ارزشگذاریها دخالت ندهید، انسانیت انسان به عقیدهاش نیست! چرا انسانیت انسان به عقیدهاش است. اصلاً فرق انسان با حیوان همین است. حیوان عقیده و ایدئولوژی ندارد، مکتب ندارد، مسلک ندارد، از انسان است که زندگی مسلکی خواستند چون حق انتخاب و امکان انتخاب دارد. اما البته معنایش این نیست که کسی در دین نیست ما حق داریم با او هر کاری بکنیم و هر چیزی به او بگوییم خیر؛ فرمود ایمان را با زور نمیشود به کسی تحمیل کرد «لا اکراه فی الدین». باید تربیت، تعلیم، گفتگو، صحبت، حکمت، موعظه حسنه، کتاب، «جادلهم هی بالّتی أحسن» خدمت، اینها همه باشد. پس با چه کسی خشونت و جنگ؟ با کسی که اهل خشونت است. با کسی که به سرزمینهای اسلامی حمله میکند به اسلام اهانت میکند ملتها را غارت میکند به این باید گفت مرگ بر آمریکا. مرگ بر او. این تعصب نیست، این بحث سلیقهای نیست این مسئله عدل و ظلم است، عدل و ظلم، مسائل سلیقهای نیست.
این بخشی از استدلال و پاسخ به کسانی است که اصل منطق انقلاب امام(ره) را به عنوان این که اینها متعصبانه است، دوره آن گذشته، تا کی مبارزه! رد میکنند. همین الآن هم در رسانههای خارجی و داخلی گاهی هم با اسمهای روشنفکری و شبهه علمی به اصطلاح.
والسلام علیکم و رحمه الله
هشتگهای موضوعی