علی علیهالسلام و زندگی، از روش تا هدف(لذت، منفعت، مصلحت)
به مناسبت شهادت امیرالمومنین علیهالسلام _ با جمعی از مدیران اداره بهزیستی کشوری _ ۱۳۹۱
بسمالله الرحمن الرحیم
سبک زندگی در واقع مربوط می شود به تعریف زندگی، مبنای زندگی، هدف آن، و آن موجودی که داریم از زندگی او سخن میگوییم. او کیست؟ یک وقت داریم در رابطه با سبک زندگی گوریل صحبت میکنیم خب باید متناسب با گوریل باشد از او که نمیتوانید توقع چیز دیگری داشته باشید. هرچه برای گوریل مناسبتر است آن میشود سبک زندگی بهتر. یک وقت داریم راجع به سبک زندگی انسان سخن میگوییم. اگر موضوع و مخاطب انسان است، انسانشناسی گام اول برای سبکشناسی در زندگی است چون وقتی انسان را شناختیم، استعدادهای او را شناختیم آن وقت میفهمیم که چه چیزهایی را میتوانیم از او بخواهیم یا نخواهیم؟ چه تمهیداتی باید برای او آماده کنیم، و چه چیزهایی لازم نیست. کمکم باید و نباید در سبک زندگی، یا شاید و نشاید از تعریف خود زندگی و کسی که داریم راجع به زندگی او داوری و قضاوت میکنیم از آنجا شروع میشود. یک وقت انسان را یک موجودی میبینیم که فقط به تعبیری که در علم اقتصاد میشود «حیوان اقتصادی»، در علوم سیاسی هم تعریف میشود «انسان، حیوان سیاسی» است. حیوان اقتصادی یعنی حیوان سودطلب. حیوان شکمو. حیوان سیاسی یعنی حیوان قدرتطلب. خب این خلاصه تعریف انسان در مبادی علوم سیاسی و علوم اقتصادی رسمی و آکادمیک غرب است فقط به بُعد مادی توجه دارد. البته بُعد مادی خیلی مهم است در تفکر اسلامی «ماده» را از «معنا» جدا نمیکنند و نباید کرد. نمیتوانیم بگوییم من معنویت تو را درست میکنم ولی به شکم تو کاری ندارم! اصلاً در خانواده میتوانیم چنین کاری را بکنیم تا در سطح ملت چنین کاری بکنیم؟ سبک زندگی که اولیای خدا به ما گفتهاند این است که نه طویله شیک بسازید نه خانه خراب. خانه یک جامعه انسانی، الهی، مردم نیازهای مادیشان با نیازهای معنویشان جدا نیست و از هم نباید تفکیک شود. حالا آن روایت را من آخر عرایضم میخوانم که ببینید این تفکیک، از هیچ یک از دو طرف اصلاً در اسلام نیست و بعد مسئولیت ما و شما در این قضیه چقدر است؟ و پاداش کار چقدر است.
سبک زندگی مادی که به نام غربی شناخته میشود و مظهر آن اقتصاد و توسعه لیبرال سرمایهداری است اولین پدران تئوریسین کلاسیک این تفکر، کسانی مثل «استوارت میل» و «بنتام» که تا امروز نظریهپردازان آنها هرچه دارند میگویند در راستای حرفهای آنهاست منتهی یک اصلاحات خرده و جزئی هم انجام میدهند. هدف قانونگذار و هدف حکومت، هدف زندگی و هدف نظام مدنی، بنابراین هدف اقتصاد و سیاست، حقوق بشر و... فقط باید سود و منافع و لذت باشد. و چون قانون را برای جامعه دارید مینویسید مجبور هستید سود همگانی را اصل کار قرار بدهید. ژنرال یوتیلیتی، لذت جمعی، دروغ است، خرافه است! جمع، لذت نمیبرد؛ بلکه فرد لذت میبرد. اصلاً جمع چیست! در واقع ما جمع و جامعه و دیگرانی هم نداریم. فرد فرد داریم هر کسی به فکر سود و منابع و لذت خودش باشد، اگر هر کسی به فکر لذت خودش باشد خوب همه به فکر لذت خودشان هستند بنابراین همه لذت میبرند یعنی همین قدر احمقانه. حالا به بیرون هم نگاه نمیکنند که واقعاً همینطور هست یا نیست؟ اگر ملاک فقط لذات دنیوی است آیا واقعاً همه دارند به یک اندازه لذت میبرند؟ ژنرال یوتیلیتی، سود همگانی و عمومی به عنوان اصل راهنما مطرح میشود اما در زندگی به سبک سرمایهداری رعایت نمیشود. میگوید هدف قانون و حکومت و نهادهای حکومتی فقط باید این باشد که منافع مورد نظر ما تأمین بشود، فن قانونگذاری، فن فراهم کردن وسایل تحقق سود و لذت است، هرچه که جامعه، مردم و افراد از آن لذت میبرند حق مردم است. هرکسی از هرچه لذت میبرد حق اوست و هرکسی هم باید حق خودش را به دست بیاورد. من میخواهم ببینم اگر قرار بود سبک زندگی جنگلی را تعریف بکنیم غیر از این تعریف میکردیم؟ یعنی حیوانات الآن در جنگل و طویله چکار میکنند؟ مثلاً شما اسب و شتر را در اسطبل رها کنید ببینید چه کار میکنند؟ همین کار را میکنند. اصلاً اصل راهنمای حیوانات اصالت سود است. بعد میگویند که هرکسی هم خودش لذت خودش را تشخیص میدهد کسی حق ندارد بیاید برای دیگران تعیین کند که سود تو در این است نه در آن. منظورشان ظاهراً دولتها و حکومتها و قدرتهاست ولی در واقع برمیگردد که اصلاً خدا هم چنین حقی را ندارد. یک کسانی بیایند به اسم پیامبر به ما بگویند این سود توست و آن ضرر توست، تو خودت فکر میکنی سود تو در دروغ و ربا و خیانت و کلاهبرداری است، در زناست، در شراب است، او دارد به تو میگوید سود تو در این نیست. اینها چند اصل راهنما دارند یکی اصل سودمندی. دوم این که کس دیگری حق ندارد بیاید به من واجب و حرام را دیکته کند. من خودم واجب و حرام خودم را تشخیص میدهم! هر کسی واجب و حرام و معروف و منکر خودش را دارد، هیچ کس، حتی اگر آن کس پیامبر باشد حق ندارد به کس دیگری بگوید که این سبک زندگی شما غلط است مگر این که مزاحم دیگران بشود. مزاحم دیگران بشوی خب او هم یک فرد است از خودش دفاع میکند دنبال منافع خودش است جنگ و دعوا میشود. بعد میگویند برای این که این اصل و راهنما را به یک شالوده و نظام تعقلی تبدیل کنیم یعنی نظامسازی کنیم، بر اساس آن تمدنسازی کنیم باید سه شرط باید فراهم شود. ما برای تعریف سود سه خط قرمز داریم. یک؛ مفهوم مشخص و دقیق از واژه «سودمندی». این که مبهم باشد که یک سودهایی هم هست در آخرت تأمین میشود یا الآن منفعت شما در انفاق است نه در دزدی و...، این حرفها که گنگ و مبهم است برای ما نگویید، بلکه باید مشخص، محسوس، ملموس و مادی باشد. باید مفهوم مشخص و ملموس از واژه سودمندی تعریف کنیم.
شرط دوم، این اصل حاکمیت مطلق دارد و تقسیمناپذیر است یعنی هر اصل دیگری را بطور مطلق نفی میکند. یعنی شما اصل اصالت سود را که در هر لحظه تشخیص آن با خودش هست، یعنی منافع خودش و نفسانیت خودش با هیچ اصل دیگری اخلاقی و عقلی حق ندارید وتو کنید. این اصل، اصل مطلق است و این اصل، ارزش ذاتی است در اجرای این اصل هیچ استثنایی در هیچ موردی نباید روا داشته شود.
اصل سوم، میگوید ما باید یک روش محاسبهای باید داشته باشیم "مورال آریتمتیک" (حسابهای اخلاقی) با معیارهای خودمان که همه جا بتوانیم به همین هدف و به یک نتیجه برسیم دیگر وسط آن به ما نگویند که اینجا فرق میکند، آنجا فرق میکند یعنی این سودها و ضررها هست اینها مادی است، اینها معنوی است، باید ببینیم اینها روی هم جمع جبریشان چه میشود؟ میگوید این چیزها و این حرفهای گیجکننده به ما نزنید! یک اصل شفاف، ثابت و همهجایی. میگوید اصلی که ما میگوییم این است بشر بدون استثناء دوتا حاکم دارد، لذت و درد. لذت را میخواهد و از درد بدش میآید. لذت و درد هم لذت و درد هر شخص با خودش و در درجه اول هم جسمانی است. حالا آن کسانی که میخواهند یک مقدار پیچیدهتر کنند بگویند ممکن است ما لذت آنی و زودگذر را لحاظ نکنیم ممکن است یک چیزی فوری برای ما لذت جسمی داشته باشد ولی در درازت مدت نه. مثلاً بیماری قند داری الان دوست داری شیرینی بخوری الآن لذت میبری. اما چند ماه دیگر دردی سراغ تو میآید که اگر جمع جبری بکنی این لذت به آن درد نمیارزد. آنهایی که پیچیدهتر عمل کردند گفتند خیلی خب اینجا را هم حساب کنید. یک عده، یک مقدار پیچیدهتر رفتار کردند گفتند لذت نگوییم بگوییم منفعت. گفتند که بشر همانطور که بدن دارد بالاخره اعصاب و روح و روان هم دارد. حالا روح به آن معنای الهی ندارد اما اعصاب و روان که دارد. آیا آدم به لحاظ شکمی یا جنسی یا یک لذت آنی ببرد اما در درازمدت برای اعصابش صدمه داشته باشد آن چه؟ باز آن یک عده که خواستند منافع را وسیعتر تعریف کنند، تا اینجا را قبول کردند یعنی حتی اعمال خیریه را هم پذیرفتند منتهی ببینید استدلال آن فرق میکند، استدلال آن این است که من خوردم و خوابیدم و کیف خود را کردم، حالا یک مرتبه مسائل احساسی او گُل کرده است! بخاطر فرو نشاندن عذاب وجدان خودش که باز آن هم یک لذت است میرود به یک فقیری کمکی میکند، بنیاد خیریه هم راه میاندازد، حالا اکثر اینها که برای پولشویی این کارها را میکنند؛ ولی حالا فرض کنید واقعاً برای عذاب وجدان باشد. این در ماشین نشستیم میبینیم یک بچهای سر یک چهارراه آمده ماشینمان را تمیز میکند و گدایی میکند یک چیزی به او میدهیم و بعد استدلالمان این است که یک لحظه گفتم اگر بچه خودم بود چه؟ این انفاق نیست، این هم خودخواهی است. تو الآن دلت برای بچه خودت نیست چون بچه تو بود. اگر این توی ذهن تو نمیآمد که یک لحظه این را به جای بچهات نمیگذاشتی، و بچهات به خودت مربوط نبود ممکن است باز به او کمک نمیکردی. حتی میخواهم بگویم ممکن است در این تفکر، باز برای خودمحوری و لذت خودت است. من نمیگویم عواطف واحساسات چیز بدی است، اشکالی ندارد اتفاقاً در روایت هم داریم که همیشه دیگران را جای خودت بگذار و بچه دیگران جای بچه خودت، ناموس دیگران جای ناموس خودت، چون همه خودخواهیم، این حرفها را به آدمهای معمولی مثل ماها میزنند تا میگوید داری به ناموس مردم نگاه میکنی؟ فکر کن ناموس خودت هست. این بچهها آمده اینجا محتاج است فکر کن بچه خودت هست. یا مثلاً فلان جا زلزله شده یک لحظه فکر کردم اگر خانه ما بود چه؟ فامیل ما بودند چه؟ این حرفها برای آدمهای معمولی مثل ماست، چون ته همه اینها خودخواهی است. البته چون عموم مردم همینطوری هستیم این هم اشکالی ندارد همین خوب است. ولی آن چیزی که خواستند این است که گفتند فرض کن هیچی به تو مربوط نیست، منافع تو در کار نیست ولی باز هم تو وظیفه داری. فرق میکند یک آدم پولدار که عیاشی خود را کرده در ماشین آخرین سیستم سگش هم بغلش هست سر چهارراه یک گدایی میبیند دارد برف میآید یک لحظه دلش میسوزد یک چیزی هم به او میدهد. این باز این کار را که میکند میخواهد عذاب وجدان خودش را برطرف کند چون اگر رد شود ممکن است چند دقیقه اعصابش خراب شود ملاحظه اعصاب خودش را کرد. البته اینطور کمک هم خوب است اشکالی ندارد این هم تشویق شده است. ولی آن چیزی که خواستند چیز دیگری است که حالا روایت آن را میخوانم، گفتند که تو اصلاً در این عالَم کارهای نیستی. تو اصلاً مالک چیزی نیستی. تلاش میکنی، خدا به تو یک چیزی را میدهد، آن مقدار که سهم خودت و خانوادهت هست تو حق نداری مصرف کنی. شرعاً برای اوست یعنی اگر به او ندهی و بخوری دزدی. چون در این عالَم حقیقتاً هیچ کس مالک هیچ چیز نیست. دوم این که تو در آن لحظهای که داری انفاق میکنی و میدهی در آن لحظه اموال برای تو میماند. در روایت دارد آنچه که برای خودتان خرج میکنید از بین میرود چون میخوری بعد میروید دستشویی و یا میروید تفریح تمام میشود و فانی است. آنهایی که برای خدا به دیگران میدهی آنها با تو همیشه خواهد بود حتی بعد از این عالَم، آنها باعث رشد تو خواهد شد. یعنی درست با این نگاه معکوس است. این میگوید آن چیزی که لذت میبری به تو میرسد آنهایی که لذت میبری به تو نمیرسد. در این نگاه میگوید آنها که داری انفاق میکنی به دیگران و به انسانهای محروم داری کمک میکنی آن برای خودتان میماند آن چیزی که خودت داری میخوری برای تو نمیماند و تمام شد. خب این از دو زاویه نگاه کردن به فقیر و ثروتمند است.
آیا تفکر دینی سبک زندگی اسلامی با لذتگرایی مخالف است؟ هرگز. با لذتمحوری مخالف است نه لذتگرایی. بنابراین ما هم در قرآن و هم روایات توصیه به انواع لذتها را دارد. قرآن که صریحاً میفرماید چه کسی این زیباییها و لذائذ دنیا را برای شما حرام کرده است؟ «قل حَرَّم الله زینت الله» چه کسی برای شما حرام کرده؟ اینها را برای شما آفریدم. یا در روایت میگویند یکی از چیزهای خوشبختی این است که خانه وسیع داشته باشی و لانه نباشد. یا میگویند غذا را با آرامش بخور که لذت غذا خوردن را متوجه بشوی. از لذت زن و شوهری چقدر گفتند. از لذت تفریح گفتند. حتی گفتهاند زندگیتان را که برنامهریزی میکنید یک بخش آن را برای کار، یک بخش را برای عبادت و یک بخش برای صله رحم و ارتباطات انسانی و خانوادگی، و یک بخش هم دارد «الساعه و الذّه» یک ساعتی را هم برنامهریزی کنید برای لذت و خوشگذرانی، منتهی لذت مشروع. خوشگذرانی و لذت مشروع گاهی با دید و بازدید است گاهی رفتن بیرون و هوا خوردن است. انواع و اقسام لذائذ است. آن سبک زندگی لذت محور است ولی این سبک زندگی لذتگراست لذت را به رسمیت میشناسد حتی لذت جسمی را اما لذت محور نیست. میگوید لذتگرایی توأم با عقل و محاسبه جامع و عقلانی است. اینقدر جامع که فقط دنیا را نگیرد. چون ببینید یک کسی که عقلش به چشمش هست همان لحظه نگاه می کند که چه دارد همان لحظه لذت میبرد. عقل این خیلی کم است، یعنی همان مقدار از عقل ودرک لازم است که حیوانات دارند، این اصلاً عقل نمیخواهد، الآن از چه چیزی خوشم میآید همان کار را انجام میدهم. یک کمی عقلانیتر که میشود میگوید الآن را نبین تا 30- 40 سال آینده را که زندگی میکنی ببین. الآن یک مقدار به خودت سخت بگیر، پسانداز کن و... یک کمی که عقل وسیعتر میشود میگوید من که فقط جسم نیستم مسائل اعصاب و روان و تفریح هم هست من اینها را برای چه میخواهم؟ با این که خیلی از ماها این عقل را نداریم، با این که این هنوز عقل سکولار است و عقل الهی نیست، ولی همین عقل را هم خیلیها نداریم. الآن خیلی از ماها وسیله را با هدف اشتباه میگیریم. مسئله طرف رفته توی بازار که زندگیاش تأمین بشود، یک دفعه خود آن اصالت پیدا کرده و تمام زندگیاش و خانوادهاش را، بیرونش را، همه چیز را نابود میکند، یادش میرود که اصلاً آنها وسیله بود و چیز دیگری هدف بود.
اسلام میگوید لذت با وسیعترین دایره عقلانی؛ و آن این است که تو چطور فقط همان لحظه جسمانی خودت را دیدی بعد عقلت بیشتر شد لحظات دیگر را هم دیدی، بعد بیشتر شد فقط جسمت را ندیدی و چیزهای دیگرت را هم دیدی، حالا ما میگوییم آن را بیشتر کن، فقط دنیا را نبین. تو یک موجود ابدی هستی. اصلاً لذتگرا باش، مگر لذت ابدی را نمیخواهی، خب قرآن میفرماید «والآخره خیرٌ و أبقی» حتی آنهایی که دنبال لذت هستند آخرت هم کمیّت لذت و کیفیت آن قابل مقایسه با اینجا نیست. خیرٌ یعنی به لحاظ کیفیت لذت آن قابل مقایسه با اینجا نیست، خیر؛ یعنی بهتر. «و أبقی» است یعنی جاودانی و ابدی است بیشتر میماند یعنی کمیّت آن هم بیشتر است. خب حالا تو میخواهی چرتکه بیندازی حالا چرتکه بینداز. پس میگوید عقل لذت و مصالح و منافعت را در نظر داشته باش. خیلی از مکاتب درباره لذت بحث کردهاند اگر اینها ترمیم بشود و عقلانی شوند اختلافات حل میشود و نزدیک به فلسفه اخلاقی اسلامی میشوند مگر آنهایی که میگویند فقط لذتگرایی فوری جسمانی، یا آنهایی که میگویند فقط قرارداد، اخلاق فقط قرارداد است هرچه را ما با هم توافق کنیم همان است و چیز دیگری نیست. اینها به حیوانیت نزدیکترند تا به فلسفه و تعقّل. با اینها مشکل است ولی با اغلب مکاتب اخلاقی دیگر در دنیا، در غرب و شرق، که حرفهایی زدند و یک جاهایی از آن به مفاهیم اسلام نزدیک است، یک اختلافاتی است که آن اختلافات باید حل شود و آنها اگر مخاطب عقلانی باشد با بحث قابل حل است.
خب جمعبندی این بخش عرضم را بکنم که این مبنای سبک زندگی است. مبنا را لذت یا منفعت یا مصلحت قرار میدهیم. در مصلحت لذت و منفعت دیده میشود بعلاوه. در منفعت لذت دیده میشود بعلاوه، ولی مصلحت دیده نمیشود. در لذت فقط لذت دیده میشود نه منفعت و نه مصلحت. در لذت فقط لذت شخصی محسوس فوری که خیلی هم واضح است و تشخیص آن خیلی آسان است هرکسی میفهمد که الآن از چه چیزهایی دارد خوشش میآید و از چیزهایی خوشش نمیآید. منافع که میشود لذت درازمدت و کوتاه مدت با هم جمع میشوند که جمع جبری لذتهای سریع و بدیع، یک مقدار افق دید وسیعتر؛ وسیعتر از آن همان است که انبیاء دارند میگویند. نمیگویند که لذت و منفعت نه؛ میگویند لذت و منفعت آری اما همهاش را با هم در همه ابعاد ببین، در یک اشل وسیعتر و ابدیت. مصلحت؛ یعنی هم جمعی و هم فردی، هم کوتاه مدت، درازمدت، مادی و معنوی، بخصوص دنیوی و اخروی. همه را با هم ببین. اگر مخالف لذت بود که قرآن در برابر عمل صالح پاداش بهشت نمیداد. همه بهشت، لذت محض و خالص است. هم لذت جسمانی است و هم لذت روحانی است و هم لذت عقلانی است. هرکس هم به میزان عمل صالح خود در دنیا همان مقدار همان جا لذت میبرد. چون بهشت هم یک اتاق نیست بگویند خب بهشتیها بروند توی آن، جهنمیها هم بروند آن طرف! بهشت خودش هزاران هزار، میلیونها مراتب دارد. در روایت دارد که بعضی از بهشتیها هستند که همینطور که شما از روی زمین به ستارگان نگاه میکنید در بهشت اینها اینطوری به همدیگر نگاه میکنند یعنی اینقدر مراتب فرق میکند. و همه میگویند بهشت داریم تا بهشت، یعنی همین مقامات است.
مصلحت که گفتند یعنی ابعاد مختلف یک قضیه را باید در تعریف سبک زندگی دید. آن وقت فقط در لذت هم نیست در ارزشگذاری است. یک بحثی در درسهای طلبگی و اصول فقه داریم به نام «تزاحم» یک تزاحم داریم «تعارض» داریم که اینها همه با هم فرق میکنند. تزاحم این است که شما مشکل نظری ندارید معلوم است چه خوب است چه بد است، اما در مقام عمل، ممکن است قابل جمع نباشد. الآن در زندگیهایمان مدام از صبح تا شب تزاحم است، میخواهی 4 تا کار انجام بدهی منتهی میبینی همه با هم نمیشود مجبوری ببینی کدام مهمتر است. ببینی کدام اولویت دارد. ارزشگذاری هم همینطور است. مثلاً از یک طرف گفتند که واجب است اگر کسی دارد غرق میشود به او فوری کمک کنید. از یک طرف هم میگویند مرد و زن نامحرم تماس بدنی نداشته باشند. حالا میبینید یک خانمی دارد غرق میشود این بایستد بگوید شرعاً این کار حرام است، بله حرام است اما نجات آن زن و انسان واجبتر است. آن واجب است این حرام است، هر دو با هم قابل جمع نیست، اینجا باید دید کدام مهمتر است. آن واجبتر است این حرام است ولی آن واجبتر است. یک بچهای در یک خانهای دارد غرق میشود ورود به خانه دیگران بدون اجازه آنها حرام است چون حریم خصوصی است، نجات جان آن بچه واجب است، اگر کسی بگوید درست است که من باید بروم او را نجات بدهم اما خب ممکن است صاحبخانه راضی نباشد، این حرام دیگر به حاشیه میرود باید در خانه را بشکنی، بدون اجازه صاحبخانه صدمه هم بزنی و بروی آن بچه را نجات بدهی.
در لذت و اَلَم و حساب و کتابها در سبک زندگی همینطور است همین الآن در اداره حکومت، یا خود شما در حد کارهای خودتان چقدر با تزاحم روبرو هستید؟ مثلاً بهزیستی میخواهد به ده نفر کمک کند، بودجهاش کم است و بودجه کافی ندارد، نیروی کافی ندارد، مجبور است اولویتبندی کند. بنابراین اینجا یک جایی است که عقل، دخالت در مفاهیم اخلاقی و ارزشی میکند و مشروعیت و عدم مشروعیت یک عمل. اینجا از جاهایی است که عقل حجّت خدا میشود. آیا تشخیص مصلحت همه جا آسان است؟ خیر؛ خیلی آگاهیها و صلاحیتها میخواهد. آیا هر کسی در سبک زندگی برای خودش، تشخیص مصلحت بدهد؟ نخیر. آن هم هرج و مرج میشود. اینجا وحی و انبیاء آمدند که به ما بگویند چه چیزهایی مهمتر از چه چیزهایی است. اصول و فروع کدام هستند. کدام اهمّ هستند کدام نیستند. اصلاً وقتی که میگوید واجب و مستحب، دارد اولویتبندی میکند. واجب و مستحب یعنی اولویتبندی. حرام و مکروه، اولویتبندی است. یعنی اگر بین این دوتا تزاحم شد آن مهم است نه این. و از این قبیل.
اینجا دخالت عقل و شرع است، محاسبات عقل کمک میکند، مصلحت شرع، و شرع برای تبیین مسئله میآید. متفکران اسلامی توضیح دادند که "هدف"، را اگر در زندگی فقط "لذت" قرار دادی خب این اشکالاتی که دارد را گفتیم دارد با لذت هم مخالف نیست. ضمن این که یکسری استعدادها و لذائذی در انسانها هست که در همه نیست و بالقوه است باید به فعلیت برسد مثال میزنند می گویند وقتی بچه کوچک به دنیا میآید نوزاد، تنها لذتی که میفهمد خوردن و خوابیدن است یعنی شیرش را بخورد و بخوابد. یک کمی بزرگتر میشود یک لذت دیگری اضافه میشود و آن لذت بازی کردن است با تخیل بازی میکند. از بچه شیرخوار اگر میپرسیدی و به او میگفتی که یک لذت دیگر هم هست که تو الآن نمیفهمی چیست، واقعاً نمیفهمید که شما چی به او میگویید میگفت همین است. باز بزرگترها یک لذائذی دارند که کودک نمیفهمد، هرچی به او توضیح بدهی نمیفهمد. اگر از بیرون به او اطلاع ندهی و بگویی تو با عقل و تجربه خودت، فقط برای داوری کافی است، اصلاً آن لذائذ را نمیفهمد. مثلاً لذت کشف یک مسئله علمی. حالا آنهایی که اهل آن هستند مثلاً ده شب تا صبح بیدار است یک مرتبه آن لحظهای که اصلاً فکرش را نمیکرد مثلاً یک مسئله کلامی، فقهی، ریاضی، علمی حل شد. راجع به خواجه میگویند که گفت این شاهان و شاهزادهها کجا هستند که لذت من را بفهمند که چه لذتی است؟ اگر میفهمیدند که چنین لذائذی هم در دنیا هست تمام آن کاخ و تشکیلاتشان را رها میکردند و به اینجا درِ خانه میآمدند و چهارزانو مینشستند. این لذتی که من میبرم کجا و آن لذتی که آنها میبرند کجا؟ خب آنها اصلاً نمیفهمند. یک بخشی از مردم، ماها اصلاً آن لذائذ را نمیفهمیم. همینطور که بچه اصلاً لذت جنسی سرش نمیشود نمیداند چنین چیزی هم هست.
خب حالا یک سؤال؟ انبیاء گفتهاند شما احتمال نمیدهید که یک لذت و لذائذی هم باشد که ما و شما هنوز همین الآن نمیدانیم که چیست؟ همانطور که بچه نوزاد لذت بازی را نمیفهمد، کودک، لذت جوان را نمیفهمد. جاهل لذت عالِم را نمیفهمد، احتمال نمیدهید یک لذائذی در این عالَم ممکن است و اصلاً ما و شما خبر نداریم و آن لذائذی است که انبیاء آمدهاند و گفتهاند که آنها با انفاق و نماز با تهذیب به دست میآید. بنابراین این که بگوییم سعادت فقط همین اعتدال غضب و شهوت است، هدف لذت است، اگر اعتدال باشد لذت میبری، این حرفها نیست، از این حرفها بالاتر است. گفتهاند یک لذتی هم لذت تقرب به خدا که با هیچ لذتی قابل مقایسه نیست که مرحوم نخودکی را میگویند بالای پشت بام حرم حضرت رضا(ع) به رکوع میرفت 7 – 8 ساعت در رکوع بود! اصلاً برای ماها قابل فهم نیست. این خادم حرم مشهد در زندگی مرحوم نخودکی اصفهانی که اهل معنا بود، نقل کرده است که زمستان بود برف میآمد برف شدیدی بود هوا سرد بود من آمدم در را قفل کنم که بروم ایشان آمد گفت که، ایشان معمولاً میآمد میرفت پشت بام حرم آنجا مشغول نماز شب میشد. گفتم آقا امشب برف میآید من میخواهم در را قفل کنم بروم. ایشان گفت در را قفل کن برو. برف شدید آن بالا میآمد، ایشان میگوید من رفتم صبح آمدم نگاه کردم دیدم ایشان نیست نگاه کردم دیدم فقط یک جایی برفها از جای دیگر بالاتر است، آمدم دیدم ایشان در رکوع است و روی پشت ایشان آنقدر برف نشسته که اصلاً دیده نمیشود! یعنی شما فرض کنید در هوای برفی زمستان آن بالا، این اقلاً باید 5 – 6 ساعت در رکوع بدون تکان بوده باشد که اینقدر برف روی پشت او جمع شود. اصلاً نفهمیده. خب الآن این را به شما بگویند از نظر ما این یک شکنجه تمام عیار است! یعنی حتی حاضریم بگوییم ما را اعدام کنیم ولی چنین کاری نکنیم. این آن چیزهایی است که انبیاء آمدند میگویند به اقتصاد سرمایهداری، به اقتصاد سوسیالیستی که انسان فقط حیوان اقتصادی نیست، انسان، فقط شکمش نیست، انسان فقط شعورش نیست، شعور و شکمش هست اما بالاتر از آن شهودش هست. این اصل کلی عرایض ما که مبنای بحث است که مبنای سبک زندگی چیست و تفاوت آن با سبکهای مادی و سکولار چیست؟ نگاه به انسان، نگاه به لذت، همه متفاوت میشود.
نکته دوم این که در قرآن و حدیث، سبک زندگی اسلامی چطور اصولاً علامتگذاری شده است؟ بخصوص در بخش اقتصاد که به شماها مربوط هم هست. چندتا اصل را عرض میکنیم. 1) قوام و تعادل. گفتهاند سبک زندگی اسلامی، زندگیای است که به لحاظ اقتصادی و به همه جهات، هر خانواده و یک ملت و یک فرد باید بتواند سرپا بایستد. ما قعود اقتصادی، نشست اقتصادی، شکست اقتصادی نباید در جامعه اسلامی ببینیم. حضرت علی(ع) فرمودند «القَوام هُوَ الوسط» قوام، یعنی تعادل و اعتدال. یعنی نه زندگیهای اشرافی مثل خوک که فقط این خانوادههایی هست که صبح و شب فکر میکنند چکار کنند بیشتر کیف کنند؟ چه کار کنیم بیشتر لذت ببریم، بیشتر بخوریم، این خوک است و آن خانه یک طویله شیک و مدرن است. یک طرف هم خانوادههایی که زمینگیر شدند. خانواده زمینگیر، ابتدائیات زندگیاش را نمیتواند حل کند، مشگل تغذیه، مشگل دارو، مشکل مسکن، دخترش را میخواهد عروس کند نمیتواند. البته این مشکل دارد رایج هم میشود که همهاش اقتصادی نیست یک بخشی از آن هم فرهنگی است دختر و پسرها به سنهای بالا که درس خواندند فارغالتحصیل شدند نه ازدواج میکنند نه شغلی دارند، که این خانوادهها دارند زیاد میشوند اما یک نقاط ضعف عجیبی هم داریم که در خیلی از ملتها نیست. حضرت علی(ع) فرمودند «القوام هو الوسط» سبک زندگی اسلامی، هیچ خانوادهای در جامعه اسلامی نباید پیدا شود که با افراط و تفریط زندگی کند. حد وسط و متعادل. زندگی شرافتمندانه، کار باشد، عبادت باشد، تفریح باشد، تعلیم باشد، رشد فرهنگی باشد، ارتباطات، احساس، عاطفه، اینها باشد. این که توسعه پیدا کنیم اما احساسات و عاطفهای وجود نداشته باشد. یک دوست ژاپنی داشتیم که میگفت اینقدر روابط ما کم و سرد است مثلاً اگر من همین الآن جلوی شما به پدرم زنگ بزنم پدرم تعجب میکند میگوید چه شده که زنگ زدی؟! میگفت در زندگی ماها تصور این نیست که همین طوری زنگ بزنم و بگویم زنگ زدم که احوالتان را بپرسم چطورید! خب ما این را هم نمیخواهیم. آن را هم نمیخواهیم که مردم کنار خیابان، در خاک و خول، به دنیا میآیند و همانجا میمیرند، اسم آن هم اشراق هندی و معنویت هندی است. این کجایش معنویت است؟ این فلاکت است. معنویت چی! در خاک و لجن زندگی میکنند. سبک زندگی اسلامی «القِوام هُوَ الوسط» تعادل. نه زندگی اشرافی پوک خوک صفت، زندگی منهای احساسات، منهای اخلاق و منهای توحید؛ نه از گرسنگی، از بیماری، از بیخانمانی رنج ببریم. «القوام و ضده المکافرِهَ» قوام، یعنی زندگی سرپا باشند با عزت و آبرو و شرافتمندانه زندگی کنند. خلاف آن چیست؟ «مکاثره» یعنی تکاثر، زیادهطلبی، زیادهطلبی اشرافی. زیادهطلبی که میگویم به این معنا نیست که حد وسط یعنی یک زندگی بخور و نمیر، نه. از بخور و نمیر بالاتر است. در روایات داریم از امکانات تفریحی ... مثلاً یک کسی آمده میگوید آقا من به یک فقیری کمک میکنم تا چه کمک کنم؟ تا حدی که نمیرد؟ امام فرمودند نه تا حدی که بتواند به حج برود، تا حدی که بتواند فامیلهایش را دعوت کند و مهمانی بدهد. نه این که بخور و نمیر! استحمام در چه حد؟ امام فرمودند میتوانید هر روز، نمیتوانید یک روز در میان حمام بروید. خب این سبک زندگی اسلامی استحمام حداقل یک روز در میان است. بعد طرف گفت جای ما آب نیست، امام فرمودند حداقل جمعه به جمعه حمام بروید و غسلی کنید هم به لحاظ شرعی و هم طهارت. در روایت میفرمایند زندگی در حد مصرف عطر. هر خانوادهای باید بتواند خوشبو باشد. میگویند مگر عطر جزو چیزهای اشرافی و تشریفاتی و تجملاتی نیست؟ میفرمایند خیر. جزء قطعی سبک زندگی اسلامی است همه باید معطر باشند. میگوید آقا اگر من 7 – 8 دست لباس داشته باشم اسراف است؟ امام(ع) میفرماید اگر لباس هر جایی را جای دیگر بپوشی اسراف است. مثلاً اگر لباس کار را در خانه بپوشی، با لباس مهمانی سر کار بروی این اسراف است. اما اگر لباس مخصوص کار داری، لباس مخصوص مهمانی و لباس مخصوص خانه، این اسراف نیست این سبک زندگی اسلامی است. مثلاً دو جفت کفش داری، یکی برای کوه و تفریح است، یکی برای مهمانی و پلوخوری است یکی هم برای کار است، فرمودند اسراف آن است که با آن کفش آن کار را انجام بدهی اسراف این نیست که شما سه جفت کفش داشته باشی هر کدام برای کار خودش است. مصرف مثلاً خوراک. میفرمایند سبک زندگی اسلامی، این خانوادههایی که هر روز گوشت میخورند سبک زندگیشان اسلامی نیست، فرمودند زیاد گوشت خوردن هم به لحاظ جسمی به شما صدمه میزند و هم به لحاظ روحی شما را وحشی و خشن میکند. در روایت داریم که گوشت زیاد خوردن قساوت قلب میآورد. فرمودند این خانوادهای که گوشتخوارند و هر روز گوشت میخورند این سبک زندگی اسلامی نیست. گفت آنهایی که کلاً گوشت را ترک میکنند آن هم سبک زندگی اسلامی نیست. فرمودند اگر دیدید 40 روز گذشت و خانوادهای گوشت نخورد بیایید در گوش اذان بگویید! تعادل. ما کلاً گوشتخواری را ترک میکنیم یا این که هفته 4 وعده گوشت میخوریم، آنهایی که داریم میخوریم آنها هم که نداریم از ناچاری نمیخوریم.
میگوید در سبک زندگی اسلامی ارتباطات با دوستان و نزدیکان واجب است هم عمر شما را طولانی میکند صله رحم با دوستان هم عمر را زیاد میکند هم عقل را زیاد میکند هم مشکلات روحی، اخلاقی و روانیتان را حل میکند و هم به همدیگر کمک میکنید. وقتی فامیلها دوستان همدیگر را ببینند، وقتی ببیند آن یک مشگلی دارد مثل حیوان نگاه نمیکند رد شود، میرود تماس میگیرد امروز دور هم جمع هستند میبیند یک مشکلی دارد شب به او زنگ میزند که فلانی اگر مشکل مالی داری من الآن دارم میتوانم قرض بدهم یا دخترش با دامادش اختلاف دارد خودش نمیتواند حل کند میگوید یک وقتی بگذار من بیایم با داماد تو صحبت کنم مشگل را حل کنم. اگر ما این سبک بتوانیم زندگی کنیم خودمان بیشتر لذت میبریم و مشکلات مادی و معنوی ما حل میشود. فرمودند زیادهطلبی نه، اما تعادل فقط بخور و نمیر نیست تفریحات دارد، برنامهریزی برای لذت دارد. طرف دید امام صادق(ع) دارد اسبسواری میکند، گفت آقا جایی میروید، امام فرمودند خیر، دارم تفریح میکنم اسب سواری. خب اینها اشکالی ندارد. فرمودند آمدم یک هوایی بخورم. البته اسب سواری آنجا یک چیز عادی بود همه اسب داشتند مثل ماشینسواری الان است که کسی سوار ماشینش بشود برود بیرون یک جاده یک چرخی بزند.
ملاک دیگر برای سبک زندگی اسلامی در مسائل اقتصادی است. قرآن کریم سوره نساء/ آیه 29 میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای مؤمنین، ای جامعه دینی «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ» اجازه ندهید سیر اقتصاد و گردش مال در جامعه بر اساس باطل باشد. باطل، یعنی هر چیزی که حق نیست، یعنی کلاهبرداری، یعنی دروغ گفتن، یعنی گرانفروشی، یعنی احتکار، یعنی حق یتیم خوردن، یعنی ثروتمندان حق فقرا را ندهند، یعنی در معامله دروغ گفتن، قسم دروغ خوردن. در روایت ما میگوید، بازار اسلامی بازاری است که سه تا خصوصیت دارد: دروغ در آن بازار نمیگویند. دوم، قسم در آن نمیخورند، سوم چانه نمیزنند. که الآن هر سه تای آن در بازارهای ما هست. «لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ» گردش مالی و ثروت، بر اساس باطل نباشد. حرامخوری نباشد، اکل به باطل، یعنی مال مردمخوری. به هیچ شکل آن. از پروژههای بزرگ تا پروژههای کوچک. یک وقت این ادارههای حکومتی حق بخش خصوصی را میخورند یک وقت عکس آن است. یک شرکت و بخش خصوصی دارد حق بیتالمال را میخورد. یک وقت در معاملات خصوصی است. تعبیر بعدی در سبک زندگی اسلامی ما تولید ثروت بدون حد داریم، اما مصرف بدون حد نداریم. هرجا صحبت از تولید ثروت و تولید کار است آنجا حد و اسراف ندارد، هر جا مقام مصرف هست آنجا حد دارد. تولید حد ندارد، مصرف حد دارد. این که میگویند زاهد باش یعنی در مصرف، نه در تولید. یا میگویند اسراف نکن، اسراف در مصرف است نه در تولید. ما برعکس هستیم ما در تولید اسراف نمیکنیم! در مصرف اسراف میکنیم. این هم از مشکلات سبک زندگی ماست.
خداوند متعال در سور توبه / آیه 24 میفرماید: «وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ» آنها که طلا و نقره و ثروت گنج میکنند و انبار میکنند، تمرکز ثروت «وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ» ثروت را در راه خدا و در مسیر رشد جامعه و عدالت اجتماعی و خدمت به انسانهای محروم به جریان نمیاندازند بلکه همه را یک جا برای مصرف شخصیاش جمع کرده «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ» از طرف خداوند به آنها بگویید منتظر عذاب دردناک باشید، و در دنیا هم نمیگذاریم در زندگی آب خوش از گلویتان پایین برود. پولدار هستی ولی لذت نخواهی بود.
یک روایت هم دیدم که گفتند آقا، اگر شما میگوید قسمت، قسمت، خب اینهایی را که میبینیم کثافتکاری میکنند ولی قسمتشان هم زیاد است، دارند. امام(ع) فرمودند روزی و رزق آن است که از گلوی تو پایین برود نه آن چیزی که جمع کردی! خیلیها جمع میکنند دارند در حساب بانکی و ویلا، ولی لذتش را نمیبرد. تو از دور فکر میکنی دارد لذت میبرد او لذت نمیبرد. رزق تو نیست.
سؤال بعدی: آیا این خانوادههای فقیر و آسیبپذیر خدا خواسته که اینطور باشند؟ خدا خواسته یک کسانی تا گلو بخورند و بالا بیاورند و یک کسانی هم از گرسنگی بمیرند؟ این را خداوند نخواسته. حضرت امیر(ع) فرمودند «قَسَمَ ارزاقهم» خداوند قسم و روزی همه را تقسیم کرده و داده است. البته این رزق مساوی نیست، بله کم و زیاد دارد اینطوری نیست که همه رزقشان به یک اندازه باشد، همه عمرشان هم به یک اندازه نیست، همه سلامتی و بیماریشان هم به یک اندازه نیست. بعضیها را میبینید سی سال است که بیمار است یکی نیست، یکی بیست سالگی میمیرد یکی صد سال عمر میکند. رزقها مساوی نیست، اما این که چرا مساوی نیست یک بحث دیگری است که بحث کلامی است، یک وقت اگر شد بحث کنیم. ولی هر کسی به اندازه رزقی که دارد مسئول است. منتهی رزق هیچ کس خوردن تا حد مردن، یا از گرسنگی مردن نیست. این دوتا نیست. فرمود: «قسّم أرزاقهم، رزق همه تقسیم شده؛ و أحصى آثارهم و أعمالهم، و عملکرد همه هم دارد ثبت میشود.» آن وقت بعضی از رزقها هست که اگر تکان هم نخوری به تو میرسد. بعضیها رزقها هست اگر تکان نخوری به تو نمیرسد باید تلاش کنی. اگر عقلت را بکار ببندی بیشتر میرسد و نبندی نمیرسد. آن همیشه برای تو هست. مثل یک غذایی که روی طاقچه گذاشتند خب اگر بلند شوی برداری رزق توست و اگر بلند نشوی برنداری رزق تو نیست و باید از گرسنگی ضعف کنی. پس یک بخشی از رزق منتظر عمل من و شما نیست میرسد، اما یک بخشی از آن عمل میخواهد.
اینها واقعاً اگر مبنای سبک زندگی ما باشد، خیلی از این دزدی گرگیها در بازارها که کلاه همدیگر را برمیداریم، معاملهها، این همه چکهای بیمحل، این همه آدم سر دروغهایی که به همدیگر میگوییم زندان میروند اینها همه حل میشود. گفتند بعضیها رزقشان این است که امروز مثلاً به او صد تومان برسد. این حرص میزند میرود دنبال حرام، از راه حرام همان صد تومان به او میرسد، به تو خواهند گفت که بیچاره! رزق تو همین صد تومان بود که قرار بود از راه حلال و مشروع و از راه انسانی به تو برسد خودت به حرام تبدیلش کردی. یعنی سقوط کردی ولی از همان صد تومان هم بیشتر گیرت نیامد. ولی سقوط کردی. ضرر کردی. میدانید مثل چیست؟ مثل این که در یک اتاقی دوربین مخفی است ما را آنجا گذاشتند و یک غذایی هم آن گوشه گذاشتند برای ماست ولی ما فکر میکنیم برای ما نیست، بعد یواشکی میبینیم صاحبخانه نیست چند لقمه هم توی جیبمان میگذاریم. بعد صاحبخانه دارد با دوربین مخفی هم میبیند، میآید داخل میگوید آن غذا برای شما بود من آن را برای مصرف جنابعالی گذاشته بودم این چه کاری بود کردی.
حضرت علی(ع) میفرمایند کسی نگوید که یک عده گرسنه هستند و باید گرسنه بمانن! بله رزق را خدا میدهد ولی از کجا میدانی خدا به او رزق کم داده یا زیاد؟ چه کسی از کجا میداند رزق او چقدر است؟ بعضیها میگویند رزق ما کم است، تو از کجا میدانی رزق تو چقدر است؟ ممکن است رزق تو زیاد باشد یا کم باشد؟ تو چه میدانی چقدر است. چون نمیدانی رزق تو چقدر است و وظیفه داری، همه باید عمل کنند. حضرت امیر(ع) فرمود: «إن الله عزوجل خلق و خلقا معهم ارزاقهم حلالاً طیّبا» خداوند متعال هر موجودی را که آفرید، همراه با او رزق مشروع پاکیزه او را هم آفرید. خداوند کسی را مجبور به رزق حرام نکرده است. «فمن تناول شیئاً منها حراما» هر کس یک لقمه از این رزق را به سبک حرام و نامشروع و ظالمانه مصرف کند «قُصَّ به من ذلک حلال» قصاص خواهد شد همان مقدار از سهم حلال از او کم خواهد شد. همان مقداری که امروز در بازار، در معامله، در بودجه اداری، دولتی، حرام خوردی، قرار بود همین مقدار به تو برسد اما تو رزقت را خراب کردی آخرتت را خراب کردی، از رزق مشروع تو کم میشود.
آیا نگهداری و مصرف ثروت بیحدّ و حصر در اسلام داریم؟ آیا بدون هیچ حدی میشود ثروت نامحدود را به سبک سرمایهداری جمع کرد؟ جواب این است خیر. اینجا دوتا مسئله مخلوط نشود. بعضیها میگویند توسعه مدرن بدون تجمع مال، محال است. یعنی شما با دوقرون دهشاهی که نمیتوانی یک کارخانه عظیم راه بیندازی و توسعه پیشرفته راه بیندازی و جامعه را رشد بدهی؟ با زمینهای یک هکتار یک هکتار که نمیتوانی. مثلاً باید چند صد هکتار و پول کلان باشد که بتوانی توسعه ایجاد کنی. اسلام با این مخالف نیست این در مقام تولید ثروت است، اگر از راه مشروع و معقول باشد، نه حقکُشی، اشکالی ندارد این تکاثر نیست. تولید ثروت و تولید کار تکاثر نیست، در مقام مصرف است که تکاثر معنا پیدا میکند.
یک کسی آمد پیش امام باقر(ع) گفت آقا یکی از شیعیان شماست ایشان ولی وضعشان خیلی خوب است در حساب و کتابهای امروز اینقدر پول در این وضعیت، به روش عادی و مشروع به دست نمیآید این یک چیزی دارد. امام(ع) فرمودند بله، به او بگویید «لیس مِن شیعتنا» شیعه ما نیست کسی که امروز و در این شرایط – نه همیشه – امروز در این شرایط اقتصادی این جامعه «من له مأته ألف» کسی که صد هزار سکه در خانهاش داشته باشد. چون اگر از راه مشروع به دست آوردی حق نداری این صد هزار سکه را در خانهات برای خودت نگه بداری، سریع باید آن را رد کنی و سهم فقرا، فامیل، بستگان، همسایه و هر کس که نیازمند است بدهی، یا در یک مسیر خیر، آن را انفاق کنی، آن مقدار که زندگیات میگذرد پسانداز خودت و خانوادهت را برمیدارد و بقیه آن را میدهی. «لیس من شیعتنا مَن لَه مأئه ألف» کسی که صد هزار سکه امروز در این شرایط در خانهاش دارد شیعه ما نیست. و یک مقدار مکث کردند و فرمودند «و لا خَمسون ألفا» بهش بگو 50 هزار هم امروز در این شرایط نمیشود. یک کم سکوت کردند فرمودند «ولا أربعون ألفا» 40 هزار سکه هم نمیشود و یک کم صبر کردند و فرمودند «ولو شئتُ أن أقول ثلاثون الفاً لَقُلتُ» اگر بخواهم 30 هزار سکه هم میگویم! تو چطور در حالی که این همه خانوادههای مشکلدار هستند صد هزار سکه در خانه داری. از راه مشروع به دست آوردی؟ خیلی خوب نوش جان. تولید ثروت کردی، مصرف آن را که قرار نیست همه را تو بکنی، به دیگران بده. و بعد آخرش این را گفتند، یک کلمه به شیعیان ما بگو، بگو «و ما جمَعَ رجلٌ قطّ عشرهُ آلاف مِن حلّها» امروز در این شرایط اقتصاد و بازاری که من دارم میبینم حتی ده هزار سکه از راه حلال و مشروع، کسی نمیتواند جمع کند. این از راههای نامشروع رفته است این با پارتی و رانت و کلاهبرداری این کارها را کرده است. این را هم به او بگو اگر صد هزار سکه مشروع که هیچی، سی هزار هم داشته باشی در خانهات نباید نگه داری بلکه باید سهم فقرا را بدهی ولی اگر صد هزارتا را میگویی از راه مشروع داری من به شما میگویم در این شرایط ده هزارتا سکه مشروع هم کسی نمیتواند جمع کند، تو از راه نامشروع رفتی بعد توجیه مذهبی کردی! این از امام باقر(ع).
امام صادق(ع) که 20- 30 سال بعد، شرایط فرق میکرد، فرمودند «المال أربعه ألف و إثنی عشر ألف درهم کَنز» فرمودند تا 4 هزار کسی در اموالش باشد الآن توجیه دارد اما 12 هزار درهم و سکه کسی داشته باشد این کَنز است. الآن در این شرایط این سرمایهداری نامشروع است. «و لایجتمع عشرون ألف مِن حلال» فرمودند 20 هزار درهم از راه حلال من باور نمیکنم کسی بتواند در این شرایط دربیاورد. «و صاحب ثلاثین ألفاً هالِک» اگر کسی 30 هزار سکه جمع کرده و در حساب شخصیاش نگه داشته و رد نمیکند از قول من به او بگویید تو جهنمی هستی «هالِک» نابودی. «و لیس من شیعتنا مَن یملک مأئه ألف درهم» دیگر آنهایی که صد هزار سکه برای خودشان ذخیره کردند قطعاً شیعه ما نیستند، به آنها بگویید هر کاری میخواهید بکنید شما جزو ما نیستید. چون چطور همسایهات، فامیلت، در شهر تو هستند که گرسنهاند بیچارهاند خانه ندارند سر جهیزیه دخترش مانده با یک مبلغ کمی میتواند بچهاش را عروس کند داماد کند، مریض است دکتر نمیتواند برود یک عمل قطعی واجب دارد نمیتواند برود بیمارستان راهش نمیدهند تو چطور اینها را میبینی و این پولها را نگه میداری؟ و بعد از آن بالاتر فرمودند «مَن أعطی الله عبداً ثلاثین ألفاً و هوَ یُرید به خلقا» کسی که سی هزار سکه جمع میکند بداند از چشم خدا افتاده، خدا دوستش ندارد که گذاشته این همه پول جمع کنی و خرج محرومین نکنی. «ما جمع رجل قطّ عشرتها آلاف من حِله» ده هزار سکه از راه مشروع به دست نمیآید. البته این رقمها برای همه جا نیست، روشن است. اینها بستگی دارد به سطح اقتصاد هر جامعه، و موقعیت و شرایط آنجا.
امام صادق(ع) فرمودند: «قد جَمَعُهُمَ الله لِأقوام» گاهی خداوند دنیا و آخرت را برای یک کسانی میخواهد و جمع میشود. یک کسانی هستند که هم دنیایشان مشکل ندارد و هم به مردم یکسره خدمت میکنند و زندگیشان هم اشرافی نیست. «إذ أعطو القریب و رزق عمل صالح» مدام به محرومین و دیگران و هرکسی که مشکل دارد کمک میکنند خداوند هم عمل صالح را رزق آنها میکند تا این بیشتر عمل صالح بکند و از جاهای دیگر به آنها میرساند «و قد جمعهم الله لقوم الدنیا و الاخره» و فرمودند این هم بستگی دارد به این که چطوری کار کند. این راجع به ثروتمندان و همه اینها بود.
یک چیزهایی هست که به مسئولین مربوط است. این را کلی فرمودند ولی جاهایی مثل بهزیستی، نهادها، جاهای دولتی، کمیته امداد، به طریق اولی صدق میکند. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: یک نهاد حکومتی اسلامی، نهادی است که هیچ وقت احساس نکنند وظیفهشان را در برابر محرومین انجام دادند، هیچ وقت نباید از خودشان راضی باشند. این یک اصلی است که امیرالمؤمنین(ع) گفته است. اگر یک لحظه به ذهنشان بیاید که ما وظیفهمان را در برابر فقرا و محرومین، گرفتاران، یتیمها، بیمارها، معلولین و... انجام دادیم فرمودند از آن لحظه به بعد دیگر شما اخلاق یک مسئول اسلامی را ندارید. «فی کلّ شی یضمّ سرف إلا فی ثنای معروف» همه جا اسراف بد است مگر در خدمت به خلق، آنجا اسراف خوب است. تنها جایی که حضرت امیر(ع) فرمودند هرجا اسراف و زیادهروی بد است مگر خدمت به خلق و انسانهای محروم. آنجا هرچه اسراف و زیادهروی کنید باز هم کم است «والمبالغه فی طاعته» فرمودند هرجا مبالغه بد است اما مبالغه در طاعت خدا و خدمت به خلق کاملاًممدوح است. این یعنی خدمترسانی به این طبقاتی که مخاطب شما هستند حد و مرز ندارد. از صفر شروع میشود ولی خط پایان ندارد. هر بدوید ولی کم است. میگویند پزشکان بدون مرز. در تفکر اسلامی همه نوع خدمت، بدون مرز است. نه مرز زمانی دارد نه مرز مکانی دارد. نه ایرانی دارد، نه خارجی دارد، هرجا به هرکس میتوانید باید خدمت کنید. خدمت بدون مرز، نه مرز جغرافیایی، نه مرز زمانی.
وظیفه دوم؛ مسئولین حکومتی آنهایی که با تودههای مردم و فقرا سروکار دارند. حضرت امیر(ع) فرمودند «مِن حَقِّ الرّاعی أَن یَختارَ لِرَعیَّتهِ مَا یختارَ لِرَعیتِهِ مَا یَختارُهُ لِنفسِهِ» ببینیم چه کسی مرد این است؟ فرمودند مسئولین حکومت اسلامی باید سطح زندگی خودشان در سطح طبقات پایین باشد و سطح زندگی مردم را به آن سطحی که برای زن و بچه خودشان میخواهند برسانند! برای زن و بچه خودت چه میخواهی؟ مدرسه خوب میخواهی، تفریح میخواهی، لباس خوب، مسکن آرام و راحت و... فرمودند سبک زندگی اسلامی و سبک مدیریت اسلامی این است «مِن حق الرّاعی» بر مدیران و مسئولین اسلامی تکلیف است «أن یختار لرعیّته» که برای مردم. رعیت، به معنای نوکر نیست بلکه به معنی کسانی است که باید حقوق آنها رعایت شود. «رعیت» در لغت عرب، یعنی کسی که باید حقوق و حرمت او رعایت شود. «راعی» یعنی کسی که باید رعایت بکند. وظیفه راعی، یعنی مدیران، یعنی تشکیلات شما و همه جا «أن یختار لرعیّته» برای مردم و تودههایی که این در برابر آنها وظیفه دارد انتخاب کند و بخواهد «ما یختاره لنفسه» هر چه را که برای خودش میخواهد. هرچیزی که برای خودت میخواهی باید برای آنها بخواهی. یعنی باید سعی کنی سطح زندگی آنها را به سطح زندگی خودت برسانی. اگر نمیتوانی سطح زندگی خودت را باید با آنها تطبیق بدهی. چرا؟ حضرت امیر(ع) فرمود برای این که یک وقت در جامعه اسلامی اینها نگویند مدیران ما، یک چیزهایی دارند ما نداریم، اینها دارند میخورند اینها راحت هستند اما ما بدبختیم. این هم یکی از ملاکهای حضرت امیر(ع) است. فرمودند در جامعه اسلامی نباید اجازه بدهیم مردم، فقرا پچ پچ کنند که اینها خودشان دارند میخورند ما اینطور بدبختیم. اینها که اینطوری زندگی نمیکنند. آیا تو خودت هم میخواهی بروی اداره برای کارهای اداری همینقدر معطل میشوی؟ خودت هم بخواهی یک کاری بکنی همینطور است؟ خودت هم بخواهی مسافرت بروی همین مشکلات داری؟ خودت هم پایت به دادگاه و بهزیستی و کمیته امداد برسد همینطور با تو برخورد میکنند؟ الآن یک کسی بیاید اینجا معلوم میشود این رفیق شما یا فامیلتان هست. آیا با او مثل بقیه رفتار میکنی؟ یا زود تماس میگیرید که این با ما نیست مشکلش را سریع حل کن! حضرت امیر(ع) اگر فقرا و مردم احساس کنند که مسئولین تبعیض قائل میشوند و مسئولین فکر آنها نیستند خودشان بار خودشان را بستند رفتند ما ماندیم! این عین تعبیر حضرت امیر است که اینها بارشان را بستند ما ماندیم فرمودند نباید بگذاریم اینطوری بشود.
لذا میدانید که خود حضرت امیر(ع) از حد فقرا فقیرانهتر زندگی میکرد. حالا یک کسی خودش آمد گفت رفتم پیش حضرت امیر(ع)، نانی که میخورد با زانوی پایش میشکند. دوران خلافتش! با زانوی پایش نان را میشکند میزند توی آب میخورد. بعد حضرت فرمودند شما هیچ کدامتان نمیتوانید مثل من زندگی کنید از شما هم نمیخواهم مثل من زندگی کنید ولی این را بدانید هرکسی یک جایی مسئول است آنهایی که زیر دست او هستند نباید احساس کنند که اینها بار خودشان را بستند. یعنی بیاید در اداره بهزیستی یا کمیته امداد بگوید که خب معلوم است که خودت چنین مشکلی نداری که به من میگویی برو هفته دیگر بیا! تو که بچهات مریض نیست، تو که سقف خانهات چکه نمیکند، تو که شبها تا صبح درد نمیکشی بیخوابی نمیکشی، تو باید هم به من اینطور بگویی، شب قشنگ خوابیدی، صبح هم صبحانهات را خوردی بعد با ماشین راحت آمدی اینجا داری برای من کاغذ امضاء میکنی! حضرت فرمودند نباید چنین احساسی بکند. اینها سبک زندگی با مدیریت اسلامی است.
حاکمیت و هیئت حاکمه هیچ تفاوتی با متوسط توده مردم نباید داشته باشد. نه این که هرکس مسئول است باید عین فقرا زندگی کند ولی در حد متوسط مردم. نگویند اینها خوردند و بردند ما جا ماندیم. این عین عبارت حضرت امیر(ع) است «کیلا یتبیغ للفقیر فقره» که فقیر با خودش نگوید من جا ماندم، همه رفتند! خوردند بردند ما جا ماندیم فرمودند نباید این احساس ایجاد بشود. وجوب تلاش با تمام ظرفیت برای خدمت به خلق.
اصل دیگری که باید برای کارهای خیریه حاکم باشد «قاعدة سرعت» است. بوروکراسی و دیوانسالاری و برو شش ماه دیگر بیا. مگر مسئله این، مسئله لاستیک ماشینش هست، یک چیز عادی است که بتواند شش ماه دیگر تحمل کند! شش ماه دیگر یعنی برو بمیر و بیا. مثل این که طرف داشت غرق میشد داد میزد آی من شنا بلد نیستم، یکی هم آن کنار دستهایش توی جیبش داشت رد میشد گفت این داد زدن ندارد من هم تنیس بلد نیستم! خب آقاجان تو تنیس بلد نیستی ضرری نکردی ولی او شنا بلد نیست دارد میمیرد غرق میشود. این کسی که آمده اینجا به او میگویی برو دو ماه دیگر بیا، این دو ماه برای تو دو ماه است بلکه دو ساعت است، چون تو دو ماه دیگر باز یادت میآید یک قولی دادی. ولی این دو ماه برای او بیست سال است، شب و روزش را می شمارد! لذا حضرت امیر(ع) فرمودند سبک زندگی اسلامی، سبک تجارت، سبک معامله، سبک قرارداد و سبک مدیریت اسلامی «أغبطت الناس المسارع الی الخیرات» آن روش درست زندگی که در آن سود کردی، اگر سود واقعی میخواهی در این سود است. بهترین حال، در سبک زندگی اجتماعی و مردمی و بخصوص از طرف مدیران این است که آن عمل خیر که میخواهی انجام بدهی عجله کن و انجام بده. مکث نکن. فوری. اگر میتوانی امروز آن را حل کنی باید همین امروز حل کنی، نباید بگویی عصر بیا. حضرت امیر(ع) فرمود صبح میتوانی حل کنی نگو عصر. عصر میتوانی نگو فردا. «المسارع الی الخیرات» این در سبک مدیریت است.
سبک زندگی هم همینطور است. مثلاً طرف دارد خانه میسازد قرارداد میبندد، نقاش خانه میگوید دو ماه دیگر، خب اگر زودتر میشود چرا میگویی دو ماه دیگر. او هم میتواند پولش را همین الآن بدهد نمیدهد سه ماه دیگر میدهد. خب اکثر دعواها را در دادگستریها بروید همینطوری است. کارهایی را که میتوانند بکنند نمیکنند اما معلوم نیست برای چی! البته سرعت به معنای شتابزدگی نیست. بدون فکر عمل کردن است. چون عکس آن هم است.
اصل بعدی در روایت حضرت امیر(ع) این است که هیچ تصمیمی را شتابزده نگیرید. دستپاچه نباشید ابعاد آن را باید بسنجید، این تصمیمی که من میگیرم، این امضائی که میکنم این چه عواقبی دارد؟ این بخشنامهای که میکنی چه عواقبی دارد؟ الآن چه اثری دارد شش ماه دیگر چه اثری دارد؟ در اداره چه اثری دارد در بیرون و خانواده چه اثری دارد؟ نه این که یک کاری را همینطوری فرتی انجام بدهی بعد سال بفهمی اشتباه بوده، بیشتر صدمه زدی و باید برگردی! تازه جبران هم نمیشود، مردم موش آزمایشگاهی نیستند. این هم که میگویم تعبیر حضرت امیر(ع) است – البته موش آزمایشگاهی در روایت نیست – ولی تعبیر حضرت امیر(ع) است که فرمودند با حقوق مردم و سرنوشت مردم بازی نکنید. این هم اصل بعدی. هر تصمیمی که میگیریم فرمودند شتابزده نباشد، ابعاد آن را بسنجید. و فرمودند که با کارشناسان مشورت کنید. با جاهل نه؛ با کارشناس با او که میفهمد و تجربه دارد، مشورتهایت را بکن، فکرت را بکن، مطالعات خود را بکن، عواقب آن را بسنج، بعد که روشن شد این کار باید انجام بشود فرمودند «المسارعه» شتاب کن دیگر یک ساعت هم معطل نکن. اگر مبهم است طرح و برنامه میخواهد حقوق افراد هنوز معلوم نیست خب باید بررسی و تأمل شود. در دادگستری هم همینطور است اگر دقت میخواهد خب بله باید وقت بگذارید اما اگر به لحاظ کارشناسی تکلیف روشن است دیگر کاری که الآن میتوانید بکنید باید همان روز انجام دهید.
راجع به دادگستری، روایت داریم اگر تکلیف روشن باشد و حکم ندهی هر یک روزی که معطل کنی، حکم را دیرتر بدهی و یک نفر یک روز اضافه در زندان بماند یک نفر زودتر اضافه متهم بماند یا یک روز اضافه حقش دیرتر داده شود مسئولیت آن با قاضی است. اگر حل نشده با فکر و تأمل مسئله را روشن کن ولی وقتی روشن شد دیگر نباید معطل کرد. یک روز، یک روز است و یک ساعت هم یک ساعت است. تنبلی و امروز و فردا نکردن ندارد. در فقه سیاسی، اگر کسی اهل فقه سیاسی باشد و درس خارج فقه راه بیندازد، تک تک اینها قواعد فقهی است منتهی در عرصه سیاسی. مثل قواعد فقهی داریم در عرصه معاملات خصوصی، اینها هم قواعد فقهی در فقه حکومتی است. اصلاً قاعده سرعت حاکمیت در خدمترسانی. این یک قاعده است (شتاب). قاعده شتابزده نبودن در معامله (قاعده وجوب مشورت). قاعده حرمت تأخیر.
یک مورد دیگر، به این هم توجه کنید چون این در بعضی از جاهای خیریه اتفاق میافتد. این هم اصل بعدی است. روایات خیلی زیاد داریم که فرمودند مراقب باشید به کسانی که خدمت میکنید ذرهای تحقیر نشوند. صدها روایت از پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در این باب داریم که تحقیر نکنید. این که مجلس عروسی میگیرند میگویند مجلس عروسی فقرا، مجلس فارغ التحصیلی بهزیستی و کمیته امداد! اینها زشت است و خلاف شرع است. یک وقت میخواهی بیلان کار بدهی که اداره فلان، فلان کار را کرد، خب کرد که کرد وظیفهتان بوده تو اصلاً حق نداری حقوق بگیری اگر این کارها را نکنی. هر کس با پول بیتالمال برای خودش دارد بیلان کار در ادارات درست میکند طبق روایات، مرتکب حرام قطعی شده باید یقهاش را در دنیا بگیرند. در آخرت هم که نمیگذارند کسی رد شود ولی در دنیا هم باید یقه را گرفت. اینهایی که در نهادهای حکومتی با بودجه بیتالمال تبلیغ برای خودشان میکنند! اینها خیانت است. اینها در روایات ماست. برای هر کدام از اینها که دارم میگویم دهها روایت است که اینجا فرصت گفتن آنها نیست دارم فقط تیترهای آن را به شما میگویم.
یکی هم اصل عدم تحقیر فقرا. گزارش کار میخواهید بدهید طوری دیگری باید بدهید وگرنه مسئول هستید که گزارش کار بدهید، اما نه برای تبلیغات. برای این که بگویید من دارم به مسئولیتم عمل میکنم پولهای شما حرام نشده، ملت اینها پولهای شماست و آنجایی که باید، مصرف شده است. به مردم و حکومت گزارش بدهید. اما تبلیغات نکن. کسی را هم تحقیر نکن.
یکی از الگوهای نظری که برای تفسیر تحولات اجتماعی تاریخی مبنای تحلیل و محاسبه یک عدهای قرار گرفته، این الگوی عرفی – قدسی است. عرضم را با این عبارت ختم میکنم. شما دیدید در روایات ما تقسیم امور به عرفی و قدسی وجود ندارد که این کارها عرفی است، این کارها قدسی است! این کارها دینی است این کارهای دنیوی است. ما چنین تقسیمبندیای در اسلام و مکتب اهل بیت(ع) نداریم. با این الگو مخالف هستیم. مسئولیتها و نقشها را به دینی و غیر دینی تقسیم نمیکنیم. همه اینهایی که میگویند غیر دینی، اینها دینی است تقسیم اینها درست نیست. انسانشناسی که پشت این تقسیم غلط است. نسبت دین و زندگی ماهیت دیگری دارد از پنجره دیگری باید به او نگریست و تحلیل کرد. بسیاری از واقعیتهای زندگی و مسائل واقعی انسانها قابل تحویل و تقلیل این الگوی مادی و غربی، تقسیم سکولار – دینی نیست. تاریخ مصرف امور، به دینی و غیر دینی، به دو ساحت عرفی و قدسی تمام شده، چون آنها میخواستند دین را حذف کنند که تقسیم کردند. در تعریفی که اسلام و اهل بیت(ع) از زندگی دارند آن الگو بیمصرف است و کاربرد ندارد. تقسیم سنتی – مدرن هم که یک تقسیم دیگر ایدئولوژی – غربی است، آن هم یک تفسیر علمی واقعی و توصیف واقعی نیست، یک تقسیم ایدئولوژیک و جانبدارانه است، طبق این تفکیک، نهادهای دینی داریم که نهادهای دینی کاری به دنیای مردم ندارند جدا میشوند، ما چنین تفکیک و تقسیمهایی نداریم. این دو تقسیمبندی، این دوتا الگوی تقسیمبندی، یکی مدرن و سنتی، یکی عرفی و قدسی، که روی هم منطبق میشوند، و تفسیر وقایع و جوامع، و گاهی هم بر این دوتا ملاک تلاقی میکنند و روی هم میافتند هدف آن این بوده که بگویند جامعه سنتی ملازم با امور قدسی بوده است و امور قدسی هم فقط امور عبادی هستند، یعنی دین، فقط همان حج و نماز و روزه است! و سکولار شدن ملازم با مدرن شدن است، مدرن و عرفی در برابر سنت قدسی، این یک تعریف و دوقطبی است، معادله مجهول جلوی ما عَلَم کردند کلیشه شده برای همه چیز شده است. اقتصاد را همینطوری تقسیم میکنند، سنتی – مدرن، مرادشان دینی – سکولار. سیاست را همینطور تقسیم میکنند، حقوق را، آموزش و پرورش را، فرهنگ را، اخلاق را، خانواده و نهادهای اجتماعی. در حالی که هم سنت و مدرنیته معنیاش مبهم است و شفاف نیست ابهامات مفهومی و مصداقی دارد، کدورتهای زیادی دارد، و هم در مقام اِعمال ما نشان دادیم و عرض کردیم در روایات و قرآن، به مسئله چطور نگریسته میشود.
والسلام علیکم و رحمها...
هشتگهای موضوعی