شبکه افق - 14 فروردین 1399

پرسش و پاسخ - برنامه روشنا - قسمت دهم

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

یک نکته هم راجع به افغانستان، هم بحث مهاجرین افغان در اینجا و هم بحث خود افغانستان به عنوان یک مسئله مهم، مشکلاتی که هم مهاجرین عزیز این‌جا داشتند و دارند و هم کسانی که باید در واقع در مباحث تصمیم‌گیر باشند آن‌ها هم یک حرف‌هایی دارند. شما می‌دانید در داخل خود تصمیم‌گیران هم سر این که با این مشکل، و مشکلاتی از این قبیل، چگونه باید مواجه شد سال‌هاست که دغدغه و حتی اختلاف نظر دارند. اصل این که ما اصلاً افغانستان و ایران را هیچ وقت دوتا کشور حساب نمی‌کنیم. بنده تا الآن هیچ وقت افغانی را خارجی حساب نکردم. وقتی می‌گویند خارجی‌ها یا یک جایی خارجی‌اند یا یک جایی خارجی هستند من افغانستان را منها می‌کنم مخصوصاً ما مشهدی‌ها و خراسانی‌ها، ما و افغانی‌ها دوتا ملت نیستیم این که می‌گویند دوتا ملت مشترک، یا مثلاً دوتا پرچم این‌جا می‌گذارند این‌ها بحث‌های اعتباری است و الا کشوری به اسم افغانستان یا مرزی به اسم ایران و افغانستان و دوتا پرچم نبوده. این‌ها در همین یکی دو قرن اخبر در قرن 19 ایجاد شد. زبان ما، دین ما، فرهنگ ما، امروز اگر دوتا ملت در دنیا حساب بشوند که اسم‌شان دوتا ملت است و از همه جهت یکی هستند یعنی زبان‌شان، خط‌شان، آداب و مناسک دینی‌شان، عید نوروزشان همه چیزشان یکی است ملت ایران افغانستان‌اند یعنی هیچ دو ملتی به این اندازه، واقعاً یک ملت نیستند. بنده هیچ وقت ایران و افغانسان را در ذهنم دوتا ملت حساب نکردم. دیدگاه اسلامی هم که خب معلوم است اسلام که با این مباحث کاری ندارد هرجا، هر نقطه‌ای از عالم که مسلمانی هست بلکه مستضعفی هست انسانی است که باید به او در حد توان کمک کرد هیچ بهانه‌ای پذیرفته نیست. پیامبر اکرم(ص) فرمودند هرکس صدای کمک خواستنی از کسی را بشنود و به او کمک نکند «لیس منّی» اصلاً از من نیست، مسلمان نیست و من او را مسلمان نمیدانم ولو اهل نماز و زیارت و عبادت باشد یا در شناسنامه‌اش نوشته باشند مسلمان یا شیعه یا هر چی!

منتهی حالا این را برای این که یادم نرود عرض می‌کنم و بعد آخر عرایضم سعی می‌کنم بیشتر به مسائل افغانستان اشاره کنم. اجمالاً ‌این را دوستان بدانید که دوتا تفکر در داخل تصمیم‌گیران ما بوده و هست هیچ کدام‌شان هم ضد افغانستان و ضدافغان نیستند حالا عرض می‌کنم این اسم‌های افغان و افغانستان هم اسم‌هایی است که در همان چند دهه گذاشته‌اند و الا خراسان می‌گفتند خراسان بزرگ بود. در همین مشهد ما هنوز کسانی هستند که دو – سه نسل قبل‌شان، بعضی‌هایشان در هرات فامیل‌هایشان زندگی می‌کنند، در کابل هستند، یا در مزارشریف هستند و بعضی‌هایشان در مشهد هستند. این اتفاقات افتاد یعنی از وقتی که این مرزها ایجاد شد بخصوص در قرن 19 انگلیسی‌ها در شرق و جنوب و روس‌ها در شمال مرز کشیدند تقریباً به اندازه خاک فعلی ایران از ایران جدا شد همین الآن در آذربایجان شما می‌روید فامیل‌ها یک عده‌ای این طرف مرز هستندو یک عده آن طرف مرز هستند. مرکز ترکمنستان می‌روید همین وضع است. جنوب می‌روید همین‌طور است. این مرزها را از وقتی که غربی‌ها بر جهان اسلام مسلط شدند در پایان قرن 19 و اول قرن 20، مرزها را این‌طوری کشیدند و یک ملت و یک امت تقسیم شد به ملت‌های مختلف. حالا وقتی این اعتبارات آمد پشت سر آن یک مشکلاتی تحت عنوان تبعیت و تابعیت و قوانین و محدودیت‌ها می‌آید. یک مشکلی همیشه این‌جا بوده و الآن هم هست که ما به لحاظ اسلامی و انقلابی، قومی، تاریخی ما دوتا نیستیم یکی هستیم ولی به لحاظ مرزهای رسمی بالاخره دوتا کشور و دوتا دولت شده است. شما همه‌تان بهتر می‌دانید ایران بعد از انقلاب بلافاصله در معرض جنگ‌های داخلی، تروریزم وسیع، جنگ خارجی، تحریم و این شرایط گرفتار شد و در همان شرایط 3 میلیون مهاجر از افغانستان وارد این کشور شد و خیلی‌ها هم همان موقع هم مخالف بودند اما امام(ره) ایستاد، انقلابیون ایستادند و آن‌هایی که فکر اسلامی داشتند ایستادند. چون یک عده از این طرف استدلال می‌کردند که ما با این همه مشکلات، چرا باید 3 میلیون نفر از یک کشور دیگر این‌جا بیایند؟ همین الآن هم به شما بگویم بین تصمیم‌گیران یک عده این‌طوری هستند می‌گویند خیلی خب ما با ملت برادر افغانستان همه خوب و برادر هستیم همه مسلمان هستیم و هر کمکی هم که می‌توانیم باید بکنیم این بحث‌ها شده و می‌شود. یک عده‌ای می‌گویند مشکلات این‌ها باید برطرف بشود، مشکل بهداشت،‌ بیمه، تابعیت و... یک عده هم از آن طرف می‌گویند بله قبول است درست است ولی وقتی ما خودمان مشکل بیکاری داریم مشکل خانه و مسکن داریم، مشکل بیمه و پزشکی داریم مقدار زیادی جوان بیکار روی دست خودمان مانده، ما چرا باید به دو – سه میلیون نفر دیگر از افغانستان یا از آن طرف صدها هزار نفر از عراق و یا جاهای دیگر چرا و به چه دلیل منطقی و قانونی و عرف بین‌الملل ما باید پاسخگو باشیم؟ دقت کردید؟ این اختلاف بوده و هست. خلاصه پول داشته باشیم می‌گویند این‌قدر پول نداریم و باید لقمه از دهان مثلاً زن و بچه خودم بگیرم و بدهم به این‌هایی که ملت دیگر حساب می‌شوند. این به لحاظ قانون است.

به لحاظ عرف، به همین دلیل که دوتا پرچم این‌جاست. اما به لحاظ اسلامی و انسانی‌اش این حرف‌ها نیست اصلاً ما هیچ وقت مخصوصاً در خراسان بزرگ وقتی می‌گفتند دیگر از بخارا بگیر تا بلخ و تا هرات و از آن طرف تا تاجیکستان، این‌ها همیشه یک ملت بودند ما کشوری به نام افغانستان یا مرز ایران و افغانستان این‌جاهاست که نداشتیم. پس ببینید دوتا مسئله است یکی آرمان‌ها و ارزش‌هاست. بحث اسلام است بحث فرهنگ است دین و فرهنگ و همه چیز ما یکی است برای این که ما همه یکی هستیم اصلاً دوتا ملت نیست. مدام می‌گویند اشتراکات دو ملت! اصلاً دو ملتی وجود ندارد که اشتراکات داشته باشد یک ملت از وسط قیچی‌اش کرده‌اند دوتا شده، نه این که دوتا ملت هستیم با هم مشترکات دارند. ولی یک وقت هم روی زمین می‌آییم و مشکلات واقعی. شما الآن عیالوار هستید و دلت می‌خواهد برای بچه‌هایت خیلی چیزها بگیری. مدام وعده روز عید می‌دهی. بعد روز عید می‌رسد می‌بینید نمی‌توانید بگیرید بعد بچه‌تان ناراحت می‌شود. همین را در اِشکل بزرگ ببرید. وسط تحریم و مشکلات آن، دو – سه میلیون مهاجر را بالاخره پذیرفت و این‌ها را از مرگ و قحطی و خطر قتل‌عام نجات داد در حالی که خودش تحریم بود. در عین حال، یعنی چون هوشمندانه عمل نشد یک کاری کردند که احساس این که ما مظلوم هستیم و به ما ظلم شد، متأسفانه این احساس بین بعضی از مهاجرین و غیر مهاجرین هست. من افغانستان را که رفتم دیدم همین وضع است و یکی بلند شد گفت آقا چرا با افغانی‌های مقیم ایران این‌طوری برخورد می‌شود؟ گفتم این است – نمی‌دانم شما هم همین را می‌گویید یا نه – می‌گویند هم چوب را خورد هم پیاز را خورد! یعنی از دو طرف. خسارت مادی از این جهت که در آن شرایط با این مشکلات که تا همین الآن ادامه دارد بالاخره اداره سه میلیون مهاجر کار آسانی نیست. کدام کشور در دنیا این کار را کرده است؟ هیچ کشوری. بعد ایران یک کشور عادی نبوده، خودش انقلاب کرده، یک کشور بعد از انقلاب بوده، "انقلاب" یعنی فروپاشی همه دستگاه‌های حکومت. بعد فقط انقلاب نبوده، تروریزم بوده، 15 هزار نفر از مسئولین و دیگران ترور شدند. بعد جنگ تحمیل شده است. طولانی‌ترین جنگ قرن بیستم! که تمام دنیا یک طرف بودند این طرف یک کشور. بعد تحریم بوده. از اولی که این نهادهای جهانی تا الآن تشکیل شدند هیچ تحریمی به اندازه تحریم ایران طولانی نبوده است. ما الآن تحریم نشدیم بلکه از اول، 35 سال است که تحریم است. خب در این شرایط، یک مرتبه دو و نیم میلیون- سه میلیون مهاجر می‌آید. خب شما خودتان را جای افراد این طرف بگذارید. بعد یک مسائلی هم بود. می‌خواهم بگویم از دو جهت، یعنی نقاط منفی و مثبت را ببینیم. یک مسائلی هم پیش آمد که افغانستان بزرگترین مرکز تولید قاچاق تریاک و هروئین در جهان است و سرریز این قضایا در ایران داد خراب می‌شود یا شده، و ما خود این همسایه شدن با افغانستان که متأسفانه طالبان آمده، البته بیشترشان چون طالبان رفتند این ناتوها و غربی‌ها آمدند باز دوباره بیشتر بشد. من که رفتم کابل، بچه‌های آنجا می‌گفتند کِشت مواد مخدر، تازه از وقتی که طالبان رفتند و این‌ها آمدند بعضی جاها 40 برابر شده است. متأسفانه بعضی از جرم‌ها این‌جا در کشور اتفاق افتاد که این‌ها را به افاغنه تعمیم دادند. پس یک شکاف‌های فرهنگی بود و هست باید مراقب باشیم من به دوستان گفتم، گفتم شما وظیفه دارید این شکاف‌های فرهنگی و این نگاه باید اصلاح شود. دوتا دیدگاهی که وجود دارد این است که وقتی ما نمی‌توانیم خودمان را کامل اداره کنیم – عرض کردم – چرا باید خرج دانشگاه و بیمارستان و... دو – سه میلیون دیگر را بدهیم که اصلاً چنین وظیفه‌ای نداریم. دیدگاه این طرف هم معتقد است که ما که شرعاً به لحاظ اسلامی ما یک ملت هستیم مسائل اسلامی و انسانی را باید دقت کنیم. درست است که نمی‌توانیم اما همین تعبیر خوبی که مهاجرین و انصار می‌گویند خب وقتی که از مکه به مدینه آمدند آن‌ها هم که بعضی‌ها نمی‌توانستند ولی حاضر شدند مشارکت کنند، مفهوم ایمان و مؤمن همین‌جا معلوم می‌شود که با این که تو نمی‌توانی ولی همانی را که دارید با هم نصف کنید. البته این، یک جاهایی واقعاً‌ شد و یک جاهایی نشد. آیا همه مسئولیت آن با نظام و رهبری است؟ خیر. در بسیاری از این جزئیات آن‌ها نه خبر دارند و نه تصمیم می‌گیرند. مگر رهبری نظام در جزئیات تصمیم می‌گیرد؟ بسا چیزهایی را که مخالف هم هستند ولی عمل می‌شود. دوم این که، بالاخره دولت‌ها رأی بیاورند بودجه‌شان محدود است در مجلس بالاخره باید تصویب شود در این قضایا، شما ببینید سر مسائل داخلی خود کشور، می‌خواهند یک بودجه‌ای برای یک جایی بگذارند چقدر لشکرکشی می‌شود که البته طبیعی هم هست، دموکراسی و انتخابات همین است. چنانچه وقتی خودم برگشتم ما از جمله کسانی بودیم که در شورای عالی انقلاب فرهنگی از حق و امکان ادامه تحصیل دانشجویان و دانش‌آموزان افغانی در ایران محکم دفاع کردیم و با بعضی از دوستان ایستادیم و با بعضی از دوستانی که آن‌ها مخالف بودند البته نه مخالف افغانی‌ها مخالف این مصوبه بودند و می‌گفتند نمی‌توانیم، ما جوابگوی مردم خودمان نیستیم. یک بحث جدی آن‌جا شد الحمدلله یک تسهیلاتی هم شد یک مقدار اوضاع فرق کرد. پس یک بخش آن مشکلات اقتصادی است، یک بخش آن مسائل فرهنگی است و یک بخش آن تبلیغات دشمن است و یک بخشی هم ناواردی و کم عقلی بعضی از تصمیم‌گیران است که می‌خواهند یک کاری را اجرا کنند بلد نیستند چطوری اجرا کنند. یک کاری می‌کند که خلاصه چوب دوسر طلا بشود! بله، یعنی هم پیاز را می‌خوری و هم چوب را می‌خوری! و بعد هرچه داشتی دادی و با تمام امکاناتت در خدمت مهاجرین افغان بودی که هیچ جای دنیا چنین سرویسی به مهاجرین افغان ندادند. کجا یک چنین چیزی را دادند؟ در حالی که خودت نداشتی ولی باز تبلیغات می‌شود که با مهاجرین افغان در ایران توهین شد، برخورد شد که در مواردی هم شده است! اما چه کسی کرده؟ در چه مواردی شده؟ آیا این سیاست نظام است؟ آیا بحث خواستن است یا بحث نخواستن است یا بحث نتوانستن است؟ باید همه این‌ها را دقت کنیم. حالا مسائل زیادی هست که اجازه بدهید به بحث بپردازم. این را در مسئله مهاجرت دقت کنید که اگر کسی مهاجر حساب شود در دنیا یک قوانینی هست طبق همین قوانین سازمان ملل و جهان، که تا مدت‌ها... همین الآن که از ایران و افغانستان رفتند در بعضی از کشورهای اروپایی، بروید ببینید این‌ها 8- 9 سال است که در اردوگاه هستند البته اسم آن اردوگاه است هنوز در زندان هستند 15 سال است آنجاست و هنوز نمی‌تواند از آنجا بیرون برود یعنی قرنطینه می‌کنند اجازه نمی‌دهند بروند با هزارتا مشکل مواجه هستند. بعضی از این‌ها این‌قدر فشار روی‌شان هست تا خودکشی پیش می‌روند. چند وقت بعضی‌ها غیر قانونی به استرالیا رفته بودند – نمی‌دانم در اخبار دیدید یا خیر – افغانی و ایرانی، قاچاقی به استرالیا رفته بودند این‌ها را توی یک جزیره‌ای زندان برده بودند به حدی به این‌ها فشار آوردند که 30- 40 تایشان خودکشی کردند. یعنی قوانین بین‌المللی مهاجرت در دنیا این‌طوری نیست که یک مرتبه 3 میلیون نفر از یک کشور به یک کشور دیگر بروند و بعد بگویند تمام این امکاناتی که مردم این کشور دارند عین همه آن‌ها را ما هم می‌خواهیم اگرنه به ما ظلم شده است. اصلاً چنین چیزی نه در دنیا معنا دارد و نه امکان دارد. این هم که تا این‌جا تا این حد شده، - این را بدانید – بخاطر امام(ره) است به خاطر انقلاب اسلامی و مکتب است و الا محال بود که چنین اتفاقی بیفتد در هیچ کشور دنیا این اتفاق نمی‌افتد. آن مقدارش را هم عرض کردم بخشی از آن ناشی‌گری است و بخشی هم نفوذی است. آدم جاسوس داریم که نفوذ می‌کند که بین دوتا ملت را بهم بزنند. این هم هست. بخشی‌اش ناشی‌گری است و بخشی‌اش هم عدم امکانات است یک بخشی هم تبلیغات است. شاید صدای ما در این‌جا که خطاب به برادران و خواهران عزیز است به گوش بعضی از برادران و خواهران افغانی چه مهاجر چه داخل افغانستان برسد.

نگاه امام(ره) را به مسئله افغانستان من عرض کنم. امام(ره) در وصیتنامه‌شان شاید تنها کشوری را که به عنوان مردم‌شان و مجاهدین‌شان را به عنوان یک الگو سم بردند افغانستان است. در وصیت‌نامه‌شان می گویند – عین وصیت‌نامه‌شان را می‌خوانم – می‌گوید من امروز به یاد که شهید راه خدا، - راجع به شهید مدرس می‌گویند- من به شما برادران مؤمن عرض می‌کنم می‌گوید بعضی‌ها به ما می‌گویند چرا این‌قدر با آمریکا و شوروی همزمان هم می‌گویید مرگ بر آمریکا و هم می‌گویید مرگ بر شوروی، آخه می‌دانید که شوروی وسط جنگ، چند بار به ایران و امام(ره) پیغام داد که اگر شما سر قضیه افغانستان با ما معامله کنید اصلاً نمی‌خواهیم شما کاری کنید سکوت کنید و افغانستان را ندیده بگیرید. ما سر قضیه جنگ عراق، به شما کمک می‌کنیم. امام(ره) صریح جواب دادند که ما سر افغانستان با کسی معامله نمی‌کنیم نه سر افغانستان نه هیچ جا، برای این که این‌ها برادران و خواهران ما هستند ملت مسلمان هستند ما افغانستان را نمی‌فروشیم. و شما می‌دانید بخاطر این حرف امام(ره) ما چقدر شهید اضافی دادیم چقدر تحریم‌ها بیشتر شد. چون صدام از همه سلاح می‌گرفت. آمریکا، شوروی، و... خودش هم ادای چپی درمی‌آورد. اگر امام(ره) به شوروی می‌گفت آقا افغانستان برای شما سر جنگ عراق با ما همکاری کنید شما مطمئن باشید جنگ، 8 سال طول نمی‌کشید و شاید یک جور دیگر هم تمام می‌شد. امام(ره) در واقع گفت ما شهید بیشتر می‌دهیم هزینه بیشتر می‌دهیم ولی ملت افغانستان را نمی‌فروشیم و فروشی نیست. ما بر اساس مکتب و دین‌مان عمل می‌کنیم. این یک نکته.

و همان موقع در شرایط سخت به امام پیغام می‌دادند که آقا ما در شرایط جنگ و تحریم نمی‌توانیم، امام(ره) گفته بود راه را باز بگذارید مهاجران افغان بیایند و هرکس هرطوری می‌تواند باید به این‌ها کمک کند و پناه بدهد فرقی بین ما و آن‌ها نیست و واقعاً مؤمنین هم این‌طوری مبارزه می‌کردند. همانطور که ما 2- 3 هزار شهید افغانی در جبهه جنگ ایران و عراق داریم بعضی از دوستان خود من در دوران جنگ در عملیات‌ها با هم بودیم که این‌ها شهید شدند. از آن طرف در جبهه‌های افغانستان، بچه‌های ما خیلی‌ها حضور داشتند بالاخره یک بخش عظیمی از پول و سلاح و آموزش و امکانات همه می‌دانند از این‌جا می‌رفت. از دو جا می‌رفت یکی از ایران بود که از خود ایران بود یکی هم از مسیر پاکستان بود که آن‌ها دل‌شان برای ملت افغانستان نسوخته بود، آمریکا بود، انگلیس بود، غرب بود، عربستان بود، امارات بود، این‌ها بودند آن‌ها بر سر دعوای آمریکا و شوروی بود سر این مسائل بود که همین قضایای القاعده و بن‌لادن و طالبان، از همین جا بیرون آمد. این یک مسئله که نگاه امام(ره) دقیقاً نگاه مهاجری و انصاری بود. واقعاً مشکلات خیلی بود. چرا هم می‌گویید مرگ بر آمریکا هم بر شوروی با هم، چرا نمی‌گویید ما با شوروی مشکلی نداریم افغانستان برای شما! قضیه آمریکا و جنگ را حل کنیم بعداً ببینیم چکار کنیم؟ امام(ره) گفت نه، به هر دو باید بگویید نه، نه شرقی، نه غربی.

در وصیت‌نامه‌اش می‌گوید اگر ما با دست جنایتکار آمریکا و شوروی از صفحه روزگار محو شویم از بین برویم با خون سرخ، شرافتمندانه با خدای خویش ملاقات کنیم بهتر از آن است که زیر پرچم ارتش سرخ شرق و ارتش سیاه غرب زندگی اشرافی مرفه داشته باشیم. گرسنه باشیم و بمیریم با شرف، بهتر از این است که سیر شویم و بدون شرف در رفاه زندگی کنیم. این سیره زندگی و طریقة انبیای عظام و ائمه مسلمین و بزرگان دین مبین بوده است ما باید از آن تبعیت کنیم باید به خود بباورانیم که اگر یک ملت بخواهند بدون وابستگی زندگی کنند می‌توانند و قدرتمندان جهان بر یک ملت نمی‌توانند خلاف ایده آن‌ها را تحمیل کنند. – این‌جا را گوش کنید – از افغانستان عبرت بگیرید. امام این‌جا مقاومت افغانستان را می‌گویند بهترین الگو برای مقاومت است. کمر بزرگترین ارتش جهان را شکسته است. شوروی، کمونیست‌ها برای اولین بار در عمرشان شکست خوردند. از دست چه کسی؟ از دست کسانی که نه پول داشتند نه اسلحه داشتند و نه امکانات داشتند. یک لقمه نان و پنیر دستش می‌گرفت و در کوه‌ها در برف و کوه، چهار – پننج نفر، تنهایی می‌رفتند دو- سه هفته در کوه و برف و یخ می‌رفتند برمی‌گشتند کدام ارتش دنیا می‌توانست حریف یک چنین مجاهدینی بشود؟ شیعی و سنی‌شان؟ امام می‌گوید از افغانستان باید عبرت گرفت با این که دولت غاصب و احزاب چپی با شوروی بوده و هستند تاکنون نتوانستند توده‌های مردم افغانستان را سرکوب کنند. علاوه بر این، ملت‌های محروم جهان بیدار شدند – امام، آن موقع می‌گویند ملت‌ها بیدار شدند و انقلاب‌ها شروع خواهد شد همین کاری که الآن دارد می‌شود – طولی نخواهد کشید که به این بیداری‌ها به نهضت و انقلاب بینجامد. خود را از تحت سلطه ستمگران مستکبر نجات خواهند داد. و شما مسلمانانِ پایبند به ارزشهای اسلامی می بینید که جدایی و انقطاع از شرق و غرب برکات خود را دارد نشان می دهد؛ و مغزهای متفکر بومی به کار افتاده و به سوی خودکفایی پیشروی می کند و آنچه کارشناسان خائن غربی و شرقی برای ملت ما محال جلوه می دادند، امروز به طور چشمگیری با دست و فکر ملت انجام گرفته و ان شاءاللّه تعالی در دراز مدت انجام خواهد گرفت. امام(ره) دارد می‌گوید این الگوی افغانستان در حوزه جهادی، همین الگو را باید در حوزه مدیریت و کشورداری عمل کرد. اگر همان اخلاص و آن تلاشی که مجاهدین افغان با کمونیست‌ها داشتند و با روس‌ها می‌جنگیدند اگر حفظش می‌کردند و اگر با همان وحدت و اخلاص کشور را اداره می‌کردند افغانستان وضع دیگری داشت. منتهی چه کار شد؟ بعد شکست شوروی، خود کابل شد 5 قسمت. دست 5تا گروه افتاد. خود مجاهدین شروع به کشتن همدیگر کردند. که قرآن می‌فرماید «لاتنازعوا و تفشلوا» با هم درگیر نشوید، نابود می‌شوید. ملت افغانستان خودش، خودش را نابود کرد! و الا این قدرت عظیمی بود که امام(ره) می‌گفت بهترین الگو برای جهان است. تمام این جنبش‌های چریکی، همین‌هایی که امروز به اسم تکفیری و سلفی‌گری از گرایش‌های مختلف می‌آیند این‌ها همه کجا رشد کردند؟ افغانستان. این اتفاقاتی که الآن می‌بینید در عرض عراق و سوریه تا یمن و لیبی و شمال آفریقا همه جا دارد درگیری مسلحانه می‌شود اصل این قضیه، بعضی‌هایش در افغانستان بود. افغانستان نقطه مهمی بود و برای تعیین وضعیت فعلی در جهان اسلام است. و این‌قدر هم این مسائل پیچیده و تودرتوست که پریروزها در اخبار دیدم داعش آمده شمال افغانستان، باز داعش دارد با طالبان می‌جنگد. داعشی‌ها و طالبان باز دارند همدیگر را می‌کشند. باز داعش علیه القاعده گفته که این‌ها منحرف هستند. القاعده گفته آن‌ها فاسد هستند. خب این قضیه از افغانستان شروع شد از یک جهت مثبت بود و از یک جهت منفی. مثبت، جنبش اجتماعی، یعنی غیرت اسلامی در تمام جهان اسلام بیدار شد. اما متأسفانه عقلانیت اسلامی هنوز بیدار نشده است. نهضت بیداری اسلامی که داشت همه جا را می‌گرفت و این رژیم‌های فاسد را یکی یکی پایین می‌کشید دشمن آن را تبدیل به جنگ مذهبی کرد. شیعه و سنی، سلفی و علوی و... آن جاها هم که مذاهب‌شان یکی است جنگ قبائل! الآن در لیبی همه مذهب‌شان یکی است آن‌ها چرا دارند با هم می‌جنگند؟ برای افغانستان من فکر می‌کنم یک برنامه و پروژه جدیدی دارند. می‌خواهند به دنیا بگویند یا باید برگردید به دولت‌های سکولار نوکر آمریکا، انگلیس مثل قبل. یا اگر اسلام می‌خواهید، اسلام سربریدن و آدم سوزاندن و تجاوز و مسلمان‌کشی است. می‌خواهد این را بگوید. می‌خواهند بگویند یا از خیر انقلاب و نهضت بگذرید و برگردید زیر سایه خود ما. یک کاری بکنند که مردم کشور مسلمان و کشور عربی که بگویند که چه غلطی کردیم الله اکبر گفتیم و عجب غلطی کردیم آمدیم نماز جمعه و در خیابان شعار دادیم. اقلاً درست است آن زمان استبداد بود لائیک بودند، وابسته بودیم، عقب‌مانده بودیم ولی اقلاً امنیت که داشتیم. صبح از خانه‌مان می‌آمدیم می‌دانستیم که شب خانه‌مان برمی‌گشتیم. اقلاً آب و برق داشتیم، امنیتی داشتیم، زن و بچه و ناموس‌مان در خطر نبود. الآن که معلوم نیست صبح که هستیم شب چه اتفاقی می‌افتد؟ خب الآن با کشورهای اسلامی این کار را کردند. دارند کشورهای اسلامی را به سمت جنگ‌های داخلی خونین و تجزیه و مسلمان‌کشی می‌برند. مفهوم عملیات جهادی و استشهادی را که بر جبین اسلام انقلابی می‌درخشید و با این عملیات انقلابی و استشهادی بود که مجاهدین افغان روس‌ها را بیرون ریختند و مجاهدین لبنان و حزب‌الله و حماس، شیعه و سنی، صهیونیست‌ها و ارتش‌های اشغالگر را بیرون ریختند، عملیات استشهادی علیه کفر و استکبار و اشغالگر را به عملیات انتحاری در مسجد و حسینیه و موزه و کوچه و خیابان و بازار و مسلمان‌کشی تبدیل کردند. خط مقدم را از مرزهای صهیونیست و اسرائیل وسط بغداد و دمشق و پاکستان و یمن و لیبی آوردند. همه جا خود مسلمان‌ها را به جان هم انداختند، همه هم به اسم جهاد و شهادت. در حالی که پرچم جهاد و شهادت علیه آمریکا و علیه صهیونیزم و علیه اشغالگران، انگلیس، علیه شوروی بود. حالا پرچم جهاد چه شده است؟ چه کسی بیشتر مسلمان می‌کشد؟ از این طرف یا از آن طرف؟ این‌ها دست‌های خیانت است.

پیامبر(ص) فرمودند هرکس به زن اهانت کند «من اهانَهُنّ» هرکس به زنی توهین کند مثلاً زنیکه فلان، تو که زنی برو کنار، تو زنی حرف نزن، این لعیم و پست است. پیامبر(ص) فرمودند اگر می‌خواهی مردان پست را بشناسی یکی از علائم مرد پست، مردی است که به زن توهین می‌کند بخاطر زن بودن او. مردی که زن را به عنوان زن، توهین می‌کند پیامبر(ص) فرمودند لعیم و پست است «و مَن اکرم النساء» هرکس به زنان احترام بگذارد «و هو کریم» خودش انسان کریم و شرافتمندی است. فرمودند از اخلاق همه انبیاء(ع) احترام به زنان است. قرآن می‌فرماید این‌هایی که به زنان متلک در خیابان می‌گویند یا در خانه دعوا می‌کنند و به زن خودش یا زنان دیگری فحش و توهین می‌دهد که در آ‌ن تهمت جنسی است یعنی متهم به فحشا و زنا می‌کند اگر نتواند چهارتا شاهد عادل همزمان بیاورد که این کار شده است این 80 ضربه شلاق باید قطعاً بخورد. همین فحش‌هایی را که عصبانی می‌شویم می‌دهیم همه این‌ها شلاق دارد. هرکس اتهام جنسی، متلک جنسی به زنان می‌گوید غیر از عذاب آخرت.

خب، اما یک وجه دیگر در روایات داریم که توصیه نشده این مسئله رهبری سیاسی – اجتماعی، رهبری جبهه و جنگ و در این صحنه‌ها. اما در هر شرایطی به طور مطلق، تحریم و حرام شده است؟ خیر. همان پیامبر اکرم(ص) زنانی از اصحاب ایشان هستند صحابیات ایشان هستند که با ایشان و با اجازه ایشان به جبهه آمدند و جنگیدند. اصلاً‌ این کلمه «علی برکت‌الله» که خرابش کردند این جمله پیامبر(ص) است. پیامبر اکرم(ص) یک وقتی از خانم‌های اصحاب گفت آقا دارید به جبهه می‌روید من هم می‌خواهم بیایم. من هم می‌خواهم بیایم آنجا مبارزه کنم اول به زخمی‌ها کمک کنیم بعد هم اگر لازم شد می‌جنگیم. رسول خدا(ص) فرمودند «علی برکت‌الله» کاشکی این‌طوری نمی‌شد و الا جمله، جمله خیلی قشنگی است. این برکت الهی است، به برکت خدا این کار شد. این جمله‌ها خیلی جمله‌های قشنگ و خوبی است این دعای خوبی است. این‌ها داشتند یک اسلام منهای پیامبر(ص)، اسلام منهای اهل بیت(ع)، یک اسلام قلابی، که قرآن تفسیرش دست این‌ها باشد به اسم اسلام هر غلطی می‌خواهند بکنند این را جا می‌انداختند. باید تفکیک می‌کردند بین پیامبر(ص) و آل پیامبر(ص). این یک. یعنی صلوات که می‌فرستند بر پیامبر(ص) بفرستند اما بر آل پیامبر نفرستند! چرا؟ چون بعد از پیامبر(ص) آل پیامبر هستند که باید مراقب دین باشند. این‌ها نباشند. خودشان به اسم پیامبر(ص) هرچه خواستند بکنند. حتی قبل از آن، وقتی پیامبر(ص) رفتند شروع به ضربه زدن به خود پیامبر هم کردند. زمان معاویه از خود پیامبر(ص) حدیث جعل کردند که پیامبر(ص) گفتند آخر عمرشان، چون نقل شده ایشان آمدند گفتند هرکس از من ناراحتی و دلخوری دارد یعنی در واقع سوء تفاهیم شده و فکر می‌کند حقی به گردن ما دارد که نشده، بیاید جبران کند، یا من را ببخشد یا بیاید جبران کند. – این‌ آخرین سخنرانی پیامبر بود - که آن جا یک کسی گفت بله آقا، همه گریه کردند ولی یک نفر پررو بلند شد گفت آقا من یک روزی در صف ایستاده بودم شما نیروها را به صف کرده بودید برای نیروی نظامی برای جبهه داشتید می‌رفتید. پیامبر(ص) خیلی منظم بودند می‌گفتند وقتی به صف می‌ایستید من باید یک نفر را ببینم یعنی صدنفرید ولی باید یک نفر دیده شود این‌طوری باید باشد. بعد آمدید رد شدید من یک مقداری شکمم جلو بود شما یک چوبی دست‌تانا بود این‌طوری زدید روی شانه‌ام که شکمت را بده تو و درست بایست. بله من می‌خواهم انتقام بگیرم. مردم ناراحت و عصبانی و گریه کردند، یکی گفت شرم نمی‌کنی پیامبر حالشان مناسب نیست. گفت نخیر، تقاص است. پیامبر(ص) فرمودند چه چیزی دستم بود وقتی زدم؟ گفت یک تازیانه‌ای بود چوبی بود با آن زدید. فرمودند به عمار یا مقداد یا بلال، بروید خانه از فاطمه(س) آن را بگیرید بیاورید با همان من را بزند. که می‌روند در خانه و می‌گویند آن تازیانه پیامبر(ص) را بدهید. حضرت فاطمه(س) می فرماید مگر جنگ است؟ مگر جهاد است؟ گفت نه، یک کسی می‌خواهد پدرت را بزند! حضرت فاطمه(س) گفتند برای چه؟ کی؟ گفتند فلانی است، گفته این‌طوری شده حالا می‌خواهم جبران کنم. حضرت فاطمه(س) فرمودند چطوری دلش می‌آید رسول‌الله(ص) را بزند؟ گفت بالاخره پیله کرده، پیامبر(ص) هم گفتند بروید همان تازیانه را بیاورید من را بزند. حضرت فاطمه(س) فرمودند که حسن یا حسین آنجا نیستند که به جای رسول‌الله(ص) حسن و حسین را بزند؟ آن‌ها آن موقع بچه بودند 7- 8 ساله بودند. گفت نمی‌شود به جای رسول‌الله(ص) حسن و حسین را بزند؟ گفت نه، گفته خود پیامبر باشد. حضرت زهرا(س) با ناراحتی و گریه، تازیانه را می‌دهند و بلن می‌شوند می‌روند که ببیند قضیه چیست؟ بعد او می‌گوید وقتی شما زدید من لباس تنم نبود، نیم تنه‌ام لخت بود شما زدید. شما لباس تن‌تان است. پیامبر(ص) لباس‌شان را کنار می‌زنند و می‌گوید بزن. این می‌آید کتف پیامبر(ص) را می‌بوسد می‌گوید من می‌خواستم شما را ببوسم و الا ما از شما چیزی نداریم. او زرنگ‌بازی درآورده بود.

ببینید از جاهایی که حضرت زینب(س) اسم می‌برند می‌گویند پدرم،‌ جدم. چرا؟ چون آن‌ها دارند یک حکومت – ببخشید چرا این حدیث را گفتم؟ برای این که برداشتند یک چیزی قاطی این حدیث کردند و در بعضی از منابع جعل کردند، معاویه گفت که بله، پیامبر این را گفته، گفته هرکس به او فحش‌های زشت داده، هرکسی را بهش ظلم کردند، هرکسی را همین‌طوری الکی کتکش زدم، هرکسی اموالش را خوردم و... من را ببخشد یا حلال کند! یعنی چه؟ یعنی پیامبرتان هم مثل ماها بوده! همه این کارها را کرده است. بله خیلی مؤدب و متواضع بوده آمده گفته من را ببخشید از این جهت آدم خوبی بوده و الا فرقی با ما نداشته! عصمت نبوده! عدالت هم تازه نبوده! این حدیث را جعل کردند – وقت نماز جماعت اعلام می‌کنند که همگی نماز بیایید. ابن‌زیاد می‌خواهد سخنرانی کند و قضایای کربلا را جمع‌بندی کند. افکار عمومی را مدیریت کند چون شهر دارد بهم می‌ریزد. حضرت زینب(س) با آن سخنرانی در بازار کاری کردند که دیگر ابن‌زیاد نتواند سخنرانی عمومی بکند. آمد در مسجد و مردم را جمع کردند با 10- 15 هزار نیروی مسلح، در عین حال، فضا این‌قدر دیکتاتوری و خفقان است ولی ببینید در عین حال حضرت زینب(س) چه کرد که تا این رفت منبر و شروع به سخنرانی کرد که الحمدلله که خدا این جریان خطرناک را مهار کرد و الحمدلله وضع خوب شد و این‌ها شکست خوردند و ما پیروز شدیم خدا پسر دروغگو کشته شد! یعنی حسین(ع) پسر علی(ع). حالا این ابن‌زیاد پدرش کیست؟ به او می‌گویند زیاد بن ابیه، یعنی زیاد پسر باباش! چون معلوم نبود کیست! چهار – پنج نفر می‌گفتند پدرت ما هستیم! یکی از آن‌ها هم معاویه بود. معاویه گفت بابای من بابای توست تو برادر منی داداش صدایش می‌کرد که این هم یکی از بدعت‌های معاویه بود. آن زیادابن‌ابیه بود که گفت قیافه‌ات به پدر من بیشتر می‌خورد. چون 5- 6 نفر می‌گفتند این بچه ماست یعنی مادرش یک چنین زنی بوده است!

××× 32:15

بسم‌الله الرحمن الرحیم

عنوانی که دوستان برای جلسه تهیه فرمودند عنوان مهم و عامی است. من مجبورم با یک تزییلی به این عنوان‌ها به مواردی که در ذیل آن قرار می‌گیرد متمرکز بشوم. از نقش دانشگاهیان در تمدن جدید اسلامی پرسیدند تک‌تک مفردات این ترکیب، قابل بحث و قابل سؤال است. چیستی تمدن؟ چگونگی تمدن‌سازی، نسبت تمدن با دین، به معنای عام و با استناد به معنای خاص، و کدام نقش از نقش‌های دانشگاهیان آن هم در چه رشته‌ای بطور مشخص می‌توانند ایفا بکنند؟ دامنه این بحث را باز هم می‌شود توسعه داد. ولی من می‌خواهم دامنه بحث را مضیّق کنم و از اشاره به آن جنبة عمل‌گرایانه و کاربردی این مسئله صرفنظر می‌کنیم که البته خیلی مهم است و اجمال آن هم با یک اشاره این است که دانشگاهیان ما در رشته‌های مختلف به همه آنچه که یک جامعه مسلمان برای تمدن‌سازی روی پای خود ایستادند با عزّت، استقلال، امنیت، رفاه، عدالت، در ذیل ارزش‌ها، اخلاق، معنویت و احکام الهی بتوانند جامعه‌سازی بکنند هرآنچه که به تلاش‌های معرفت تجربی، عقلی، شهودی، و بالاتر از همه وحیانی، و جمع این چهار نوع معرفت در کنار هم، از آن‌ها برمی‌آید هر تلاشی که برای تحقق و تجمیع این قوای نظری و عملی صورت بدهد عملاً سطوح و لایه‌های مختلفی را از نقش دانشگاهیان در تمدن جدید اسلامی تبیین می‌کند. هرچه که جامعه اسلامی را در عرصه اقتصاد، سیاست داخلی و خارجی، موازنه فرهنگی، تعلیم و تربیت، اخلاق، حقوق، و معارف الهی مجهّزتر کند قدرت امنیت و اعتبار ضریب عادلانه را در جامعه افزایش بدهد آسیب‌پذیری این ملت را در برابر دشمنان خود تضمین بکند و عقب‌ماندگی این ملت را در برابر رقیبان خود بتواند جبران کند، همه این‌ها لایه‌های مختلفی از نقش دانشگاهیان را در این عرصه نشان می‌دهد. آن لحظه‌ای که دانشگاه بتواند کاری بکند که به لحاظ علمی و صنعتی، جامعه اسلامی در برابر هیچ تحریمی، دیگر آسیب‌پذیر نباشد بلکه یک مبدأ قدرت علمی، صعنتی، تولیدی، کشاورزی و... در عرصه جهانی باشد در حوزه کاربردی نقش خودش را درست ایفا کرده است.

یک نکته‌ای را اینجا عرض کنیم علمی که این‌جا ما عرض می‌کنیم علم به معنای لغوی کلمه نیست، علم به معنای لغوی، یعنی چه؟ یعنی آگاهی از آنچه هست. اگر علم چنین است دیگر علم سکولار، علم غیر دینی محال است. در جهان‌بینی اسلامی، در جهان‌بینی توحیدی، واقعیت، سکولار نیست، علم به واقعیت هم علم سکولار نیست، یعنی هرجا علم هست توحیدی است. آنجایی که سکولاریزم است جهل است. جهل سکولار است نه علم سکولار. نمی‌شود یک چیزی علم به واقع باشد ولی دینی یعنی اسلامی نباشد. منتهی این راجع به چیست؟ معنای لغوی علم است. چون در جهان‌بینی ما، "آگاهی" با "اسلامی" نمی‌تواند تعارض داشته باشد؛ که بحث آن باید جداگانه بشود نه این‌جا.

ولی این‌جا علم، به معنای اصطلاحی مطرح است یعنی یک رشته علمی با متدولوژی خاصی که این‌ها معمولاً در حوزه متدولوژی تجربی و حسی آن را محدود می‌کنند و بعد نسبت آن را با دین می‌سنجد. از یک طرف تعریف این‌ها این است که علم، دینی نیست و دین هم که علمی نیست، علم، ذاتاً سکولار است و دین هم، نوعی آگاهی از واقعیت نیست، دین، مثلاً یک احساس شخصی است. یک سلیقه است. دین یک‌جور اخلاقیات است، دین فقط یک‌جور معنویت‌گرایی است بنابراین چه نسبتی بین این دوتاست که یکی آن از سنخ معرفت و آگاهی و علم به واقعیت بیرونی است و یک چیز آن از سنخ معنویت و عشق و ایمان است. این تعریف و این تعریف دین، حتماً نه علم دینی می‌شود و نه دین، علمی. علم، ذاتاً سکولار است و دین هم ذاتاً غیرمعرفت‌بخش است. آگاهی نسبت به چیزی نیست. همه‌اش رمز و تمثیل است. تناقض که باید بگویید زبان شاعرانه است، اساطیر است، اصلاً خبر از واقع نیست، ظاهر آن خبر از واقع است. ما با هر دوتای این تعاریف مشکل داریم. نه تعریف علم آن است که علم فقط چیزی است که با متد تجربی و حسی درک بشود و نه دین، یک مقوله‌ای است که غیر معرفتی باشد هر دویش مشکل است و هردویش خراب است. دوتا تعریف خراب. با دوتا پیشفرض غلط این بحث را این‌ها شروع کردند. اولاً دین، فقط وحی نیست در تعریف اسلامی شیعی می‌گویم. حالا شیعی می‌گویم چون برادران اهل سنت، نقش عقل را در معارف دین مثل شیعه نمی‌دانند. در منطق اهل بیت(ع) در منطق قرآن و سنت و روایات اهل بیت(ع) دین، ترکیب نقل و عقل است همانطور که دعوای دین با نقل، معنی ندارد، تضاد دین با عقل هم معنا ندارد چون یک کل با جزء خودش تضاد پیدا نمی‌کند. شما می‌توانید بگویید که نزاع نقل یعنی آیه و حدیث با دین، یعنی چه نزاع آیه با دین؟ دین، خودش همین آیات است. نزاع عقل هم با دین هم در این تفکر معنی ندارد. البته عقل باید تعریف شود. استحسانات و تخیّلات و این‌ها نیست. عقل، متدولوژی تفکر عقلانی باید روشن شود که چیست؟ برهان چیست؟ یقین چیست؟ شک چیست؟ ظنّ چیست؟ حدس چیست؟ یک بحث دقیقی باید بشود و بعد روشن شود که معرفت دینی به مفهوم مغایر و مقابل با معرفت عقلی و تجربی نیست بلکه معرفت دینی شامل معرفت وحیانی، وحی. معرفت شهودی، علم حضوری، درک درونی، حس درونی که با تهذیب و تربیت مدام تقویت شود. معرفت تجربی و معرفت برهانی یا عقلی است. معرفت دینی شامل چهار دسته معرفت می‌شود. این‌ها همه دینی است. دیگر شما نمی‌توانید دین را غیر علمی و علم را غیر دینی بدانید. دیگر نمی‌توانید معرفت عقلی و تجربی را سکولار تعریف کنید اگر چیزی با برهان عقلی اثبات شد آن حقیقت دینی است ولی وقتی این‌ها دین می‌گویند با مسیحیت و بودیزم مقایسه می‌کنند آن‌ها واقعاً همین مشکل را دارند. خیلی دنبال معرفت نیستند. بیشتر دنبال احساس و حال هستند. اسلام یک بخشی‌اش معارف است، عقاید است، جهان‌بینی است، انسان‌شناسی است، هستی‌شناسی است، متدولوژی آن هم عقل است و تجربه است و شهود است و به کمک همین‌ها وحی ثابت می‌شود و وحی اضافه می‌شود و وحی به عنوان تنها معرفت خطاناپذیر اثبات می‌شود و نوری می‌افکند که در ذیل نور وحی عقل و تجربه و شهود آن وقت درست‌تر و گسترده‌تر کار می‌کند لذا شما دیگر چیزی به نام شکاف بین "عقل" و "نقل" نمی‌بینید. اگر در مواردی بین عقل و نقل تعارض دیدید اسم آن تعارض بین عقل و دین نیست. این تعابیری است که متفکران اسلامی مدام دارند این‌ها را می‌گویند و می‌نویسند و یا کسانی هم این‌ها را نمی‌فهمند هی مسخره کنند. شما دوستان آثار آقای طباطبایی(ره)، شهید مطهری(ره)، آقای جوادی آملی یا آقای مصباح را اگر ببینید همین‌ها را خیلی ساده توضیح دادند و این‌ها جواب بسیاری از این‌هایی است که همین حرف‌ها را می‌گویند و ترجمه می‌کنند منتهی نمی‌خوانند و درست گوش نمی‌دهند. گاهی قضیه سیاسی می‌شود سیاسی‌اش می‌کنند گوش نمی‌کنند و متوجه نمی‌شوند مسئله، در درجه اول معرفتی است. مسئله ایدئولوژیک و این حرف‌ها نیست، مسئله، حقیقت است. مسئله به دینداری شما و به دین ما و شما مربوط می‌شود. مسئله این جناح و آن جناح نیست به انتخابات ربطی ندارد به تمدن سازی اسلامی مربوط است. اگر این نگاه به علم و دین اصلاح نشود شما نمی‌توانید تمدن اسلامی بسازید. اصلاً بی‌معنی می‌شود و اصلاً ارتباط اسلام با تمدن چیست؟ در این تعریف، اسلام یک دین شخصی مثل مسیحیت و بودیزم است! نه ربطی به تمدن دارد، نه ربطی به علم دارد، نه ربطی به حقوق بشر دارد، نه ربطی دارد به عدالت اجتماعی، نه ربطی دارد دین به سیاست، نه به اقتصاد، به هیچ چیز ربطی ندارد. بنابراین دیگر معنی ندارد تمدن بسازید. اگر کسی گفت که دین، غیر علمی است و علم، غیر دینی است دیگر نمی‌تواند بگوید تمدن دینی و تمدن اسلامی را قبول داریم. اصلاً تو مخالف تمدن اسلام هستی. دیگر نمی‌توانی بذپیری. بنابراین نقش دانشگاهیان هم در این قضیه روشن است که هیچ نقش و مسئولیتی ندارند. هرکسی سرش را پایین بیندازد و کار خودش را بکند.

ما این‌جا راجع به معنای لغوی علم بحث نمی‌کنیم راجع به رشته‌های علمی، دیسیپلین داریم بحث می‌کنیم و دین، باید درست تعریف شود. اسلام با دین مساوی نیست. دین، شامل انواع و اقسام دین‌هاست. «لکم دینکم ولی الدین» هم هست. یک دینی هم هست که به درد می‌خورد! من آن را قبول ندارم. بعضی‌ها کلی می‌گویند دین و علم! انگار همه دین‌ها یک موضع معرفتی دارند. اصلاً دین، اسلام دین است، شرک هم یک دین است، مسیحیت کنونی هم یک دین است، پروتستان‌ها هم یک جور دین است، کاتولیک‌ها هم یک دین است، هندوئیزم هم یکی است، کدام دین؟ مگر شما می‌توانید کلی بگویید علم و دین! عقل و دین! تعریف‌تان از علم چیست؟ از عقل چیست؟ تعریف‌تان از دین چیست؟ کدام دین را می‌گویید؟

یک دسته که در این 30 و چندسال خیلی به ما صدمه زده و هنوز متأسفانه در ساختارهای حکومتی این فکر هست، دیدگاه نوپوزیتویستی هست که معمولاً من این‌ها را دیدم، معمولاً این تیپ‌ها خودشان تخصصی در علوم انسانی هم ندارند. معارف اسلامی را هیچ می‌دانند مگر عوامانه. اتفاقاً رشته‌هایشان هم غیر این رشته‌هاست. این‌ها خیلی قاطع حرف می‌زنند. در ساختارها مخالفت می‌کنند. بعضی‌هایشان هم که رشته‌شان همین است اصلاً با معارف اسلامی آشنا نیستند یعنی دین ذهنی شخصی دارند، طرز فکر، اصلاً و ابدا دینی نیست. تحت تأثیر مکاتب دیگری هستند گاهی هم تحت تأثیر هیچ مکتبی نیستند همین‌طور روی هوا هستند!

سؤال: بسیاری کارشناسان و صاحبنظران مبنای علم را ضد الهی و غیر اسلامی می‌دانند مدام با تعابیر مختلف، علم کل علوم کنونی را مذموم می‌دانند و اصرار دارند این موضوع را ثابت کنند. و هنگامی که یک دانشجوی اهل تحقیق و متدیّن با این مواضع روبرو می‌شود از ابتدا تا انتهای آنچه را فهمیده ناپسند می‌بینند و لذا بسیاری از دانشجویان متدیّن در ادامه مسیر در رشته‌های خودشان کاملاً بی‌انگیزه می‌شوند. سؤال این‌جاست آیا این موضوع صحیح است یا خیر؟ بسیاری از دانشجویان متدیّن در رشته‌های مهندسی و پزشکی، این‌ها را به سمت حوزه و علوم انسانی می‌کشاند.

جواب: ببینید علوم، رشته‌های علمی هم تقسیم به اسلامی و غیر اسلامی نمی‌شوند. تمام علومی که جامعه اسلامی و بشر به آن محتاج است برای سعادت دنیوی و اخروی‌اش، تمام این علوم به این معنا اسلامی هستند. کسی که دارد طبیعت‌شناسی می‌کند و دارد فعل خدا را می‌شناسد و مطالعه کند. کسی که دارد اسلام‌شناسی می‌کند دارد قول خداوند را مطالعه می‌کند هر دوی این‌ها آیات الهی است. کل این جهان آیات خداست، چنانکه قرآن آیات خداست. قرآن به هردوی این‌ها می‌گوید آیات الهی. بنابراین بنده که طلبه هستم داریم روی قرآن و حدیث و مفاهیم اسلامی کار می‌کنیم، کلام، فلسفه، فقه، اصول، حدیث، تفسیر، تاریخ، عرفان نظری، و.... هرکسی دارد هر کاری می‌کند این دارد راجع به این که خداوند چه گفت؟ چه فرمود؟ دارد مطالعه می‌کند. شما که دارید قوانین فیزیک، یا پزشکی دارد روی بدن انسان کار می‌کند و بیماری‌ها کار می‌کند او هم دارد روی فعل و کار خداوند مطالعه می‌کند. از خودتان بپرسید جامعه به چه چیزی احتیاج دارد؟ هر چه را که جامعه اسلامی به آن احتیاج دارد که اگر آن رشته متخصصان آن رشته نباشند جامعه اسلامی ضعیف می‌شود، وابسته می‌شود، ذلیل می‌شود، خواندن آن رشته اگر برای خداست عبادت است مثل نماز شب است هیچ فرقی با فقه و اصول خواندن نمی‌کند. شما ببینید همین قضیه هسته‌ای، چرا آمدند 4تا از بچه‌های ما را در رشته فیزیک ترور کردند؟ برای این که این فیزیک هسته‌ای به این‌ها یک مرتبه نگاه دنیا را به غرب و شرق عوض کرد. این‌ها می‌گفتند پیشرفت‌های ریاضی و فیزیک برای غربی‌هاست فقط غربی و غربزده می‌تواند. این‌ها که جلوی ما ایستادند که سرشان نمی‌شود یک مرتبه می‌بینند یک عده بچه مسلمان، جوانان ما در دانشگاه‌های ما ماهواره به فضا رساند. یک مرتبه می‌بینید یک مشکلی را حل کرد، فلان بیماری را حل کرد. این‌ها همه خدمت به اسلام است. هرکس، نیتش خدا باشد همان آزمایشگاه تو مسجد تو معبد تو می‌شود. مثل مصلاست انگار داری نمازشب می‌خوانی. شب تا صبح نشستی داری روی یک فرمول ریاضی کار می‌کنی اگر هدف تو خداست، و به جامعه اسلامی کمک می‌کند که این کشور وابسته نباشد، در تحریم شکست نخورد، مجبور نشویم حرف‌هایمان را پس بگیریم، تغذیه جامعه درست باشد، پل‌های آن درست باشد، آموزش آن درست باشد، ارتباطات آن درست باشد، مشکل ترافیک آن، مشکل آلودگی هوای آن حل شود، آن درس، آن رشته و آن تحقیق عبادت خداست اگر هدف تو خداست. برعکس آن، اگر یک کسی مثل بنده دارد حدیث و تفسیر و قرآن می‌خواند، هدف آن خدا نیست می‌خواهد دکان باز کند می‌خواهد بگویند که این‌ها مهم هستند! این‌ها نظریه پرداز هستند! این عین شرک و ریاست، این عین کفر است و انسان را از خدا دور می‌کند نزدیک نمی‌کند. این تعبیر از امام(ره) خیلی مهم است که هرجا علم باشد ولو علم دین، ولی خدا نباشد آن علم شما را از خدا دور می‌کند به کفرتان اضافه می‌کند. اما اگر رشته‌ای را که این جامعه کم دارد یک کسی برود در رشته کشاورزی و کاری کند که کشور ما در کشاورزی در رشته‌های مختلف خودکفا بشود و بهره‌وری بیشتر شود و هدف او هم خدا نیست، این انگار دارد تفسیر قرآن می‌گوید. بنابراین، این تصور که رشته مهندسی و پزشکی خیلی اسلامی نیست من بروم رشته‌های علوم انسانی. کجای علوم انسانی اسلامی است؟! اسلامی و غیر اسلامی مخلوط است. جامعه ما به این چیزهایی که در این کتاب‌هاست خیلی کمتر احتیاج دارد و به بعضی از این‌ها اصلاً احتیاجی ندارد ولی به رشته‌هایی که شماها دارید کار می‌کنید احتیاج دارد. من نمی‌گویم بعضی‌ها تغییر رشته ندهند، نروند حوزه و... نه؛ اگر بعضی‌ها چنین توانی در خودشان می‌بینند، البته با توهم و رؤیایی نه، رویایی فکر نکنند واقع‌بین باشد و هزینه آن را بپردازد برود طلبه بشود. منتهی باید بداند که 20 – 30 سال باید کار کنی. توهمی تصمیم نگیر، زود پشیمان نشوی. و بعد می‌خواهی چه کار کنی؟ من نمی‌گویم کسی نرود نمی‌گویم کسی برود. ولی من می‌گویم این فرض که دوست‌مان فرموند این رشته‌های مهندسی و پزشکی و فنی، اسلامی نیست این‌ها الهی نیست این‌ها ربطی به آخرت ندارد! این‌ها مسئله دنیاست! این‌ها نگاه‌های سکولاریستی به مسئله است. چون در اسلام دنیا و آخرت جدا نیست. این تفکر، همان تفکری است که آمد دید امام باقر(ع) سر ظهر تابستان دارد در بیایان کشاورزی می‌کند گفت ای اهل دنیا! تو بچه علی‌بن‌ابیطالبی؟ جدّتان این قدر اهل آخرت بود و تو این‌طور؟ اگر الآن بمیری به خدا چه می‌گویی؟ حضرت(ع) فرمودند اگر الآن بمیرم در حال عبادت مردم. به خداوند خواهم گفت که کار کردم تا محتاج امثال تو نشوم.

این اصل کلی است، هر درسی و هر کاری که یک) برای خدا انجام بدهیم. برای خدا معنی‌اش این نیست که برای تأمین زندگی‌ام نباشد،‌ برای معاشم نباشد، نه؛ همان خدا گفته معاش زندگی خودت و خانواده‌ات را باید تأمین کنی. هرکاری که بگویی خدایا من این کار را برای تو انجام می‌دهم یکی از اهداف من، تأمین زندگی‌ام است، خانه، مسکن، آبرو، حقوق، منزلت اجتماعی از راه حلال و مشروع. هرکس برای خدا با هدف درست، خدمت به جامعه اسلامی کاری را انجام دهد درسی را بخواند که جامعه ما به آن احتیاج دارد این در حال عبادت است. هرکس دارد رشته‌ای و درسی می‌خواند ولو تفسیر قرآن، که هدف آن خدا نیست دکان باز کرده، این اگر بمیرد در حال کفر مرده است. چنانکه امام(ره) می‌گفت بعضی‌ها فکر می‌کنند که زهد، یعنی نداشتن. زهد، یعنی نخواستن. زهد یعنی وارستگی و عدم وابستگی، نه این که یعنی نداشتن. لذا امام(ره) تعبیر جالبی می‌کرد می‌گفت گاهی یک کسی در دنیا هیچی ندارد الا یک تسبیح ولی به این تسبیح دل بسته است این زاهد نیست. یک کسی هم هست یک باغ بزرگی دارد ولی به این باغ دل نبسته و در اختیار همه مردم قرار می‌دهد. اگر الآن بگویند باغ تو سوخت سکته نمی‌کند. این زاهد است. یعنی شما ممکن است از راه مشروع داشته باشی ولی دل نبستی و در اختیار همه قرار می‌دهی، این عین زهد است. ممکن است هیچی نباشد. ممکن است کسی برود در قبر بخوابد بگوید در دنیا هیچی ندارم ولی به همان قبر دل می‌بندد این زاهد نیست این اهل دنیاست! این مسئله وابستگی و وارستگی است. امام(ره) می‌گفت انبیاء(ع) آمدن به ما یاد بدهند که ماده را چطور به معنا تبدیل کنیم؟ یعنی وسط زندگی، یعنی وسط همه مسائل ظاهراً مادی برو ولی هدف تو الهی باشد. این تفکر که آقا اگر ازدواج کنم می‌افتم در مسائل مادی و فاسد می‌شوم! طرف ازدواج کرده بود گفتم چرا طرفدار زناشویی نیستی، گفت من ازدواج کردم که دیگر این کثافتکاری‌ها را نکنم! ما ازدواج کردیم این کثافتکاری‌ها را نکنیم خب این‌ها تا قبلش کثافتکاری بود، بعدش که کثافتکاری نیست. خب حالا می‌گویند آقا ازدواج کن، می‌گوید نه مادی می‌شویم! دنبال علم و مهندسی و کشاورزی و پزشکی و خانه، تلاش، سیاست، ... ای آقا سیاست برای دنیاست و جنگ قدرت است. برو توی بازار کار کن، بیل بردار، زحمت بکش، می‌گوید نه اقتصاد مالش منطقه شیاطین است. می‌گوییم تکنولوژی، می‌گوید خودتان می‌دانید که ذات تکنولوژی مشکل دارد! خب همه این‌ها ذاتش مشکل دارد ذات تو درست است؟ یا ذات خود تو یک عیبی پیدا کرده؟ چرا پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند که من از همه شما به خدا نزدیک‌ترم و من ازدواج می‌کنم. پیامبر(ص) می‌آمد با جوان‌ها و بچه‌ها کشتی می‌گرفت. ورزش. شوخی می‌کرد، مهمانی می‌رفت، اگر اصحابی را می‌دید که در مسجد گرفته هستند، در روایت نقل شده که پیامبر(ص) آنقدر شوخی می‌کرد تا طرف بخندد. نه شوخی‌های سبک، ولی پیامبر(ص) این‌قدر با او شوخی می‌کرد و سربه‌سر او می‌گذاشت تا او بخندد. خب این‌ها مادی نیست. ببینید این نگاه بودایی و نگاه مسیحی و کلیسایی به مسائل است. اما این که شما حالا چه رشته‌ای بروید تشخیص آن با خودتان است. ببینید چه کاری از دست‌تان برمی‌آید آن کار را انجام بدهید ولی با این استدلال نباشد که پزشکی، ‌مهندسی، این‌ها رشته‌های شیطانی و مادی و سکولاریستی است باید برویم حوزه تا الهی باشد. نخیر.

والسلام علیکم و رحمه‌الله


هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha