بسمالله الرحمن الرحیم. سلام عرض میکنم محضر دوستان عزیز.
چه پیوندی و چگونه ایجاد میشود بین اقتصاد و توسعه و سازندگی و پیشرفت با مفاهیمی از قبیل جهاد، مدیریت جهادی، نگاه قرارگاهی به مقولة سازندگی، نگاه قرارگاهی، نگاه انقلابی – جهادی به مقوله اقتصاد و سازندگی. تفاوتی با تشکیلات بوروکراتیک عادی اقتصادی – صنعتی که در همه جای دنیا مرسوم است تفاوت جوهری و اصلی آن در چیست؟ در واقع مقوله سازندگی و پیشرفت و توسعه، چطوری با مفاهیم یا کلماتی مثل قرارگاه و جهاد و مدیریت جهادی پیوند میخورد؟ این اصل مسئله است. متفکران اسلامی چطور به این مسئله اندیشیدند و به این پرسش و ابهامی که در ذهن بعضیها هست همچنان پاسخ نظری دادند؟
منشأ این ابهام و اِشکال، در بیربط دیدن مقولات زندگی بشر با همدیگر است یعنی به یک معنا، کسانی که معتقدند ما یک چیزی جداگانه به نام فرهنگ داریم و یک چیزی جدا به نام سیاست داریم و یک چیز جدا به نام اقتصاد داریم، جداگانه قضاوت داریم، جداگانه تربیت داریم، مستقل از آن اقتصاد، مستقل از آن اخلاق، آموزش و پرورش، رسانه. این مفاهیم روی کاغذ از هم جدا میشوند و یک چیزی که ما را به توهم و اشتباه بیشتر میاندازد این است که بخاطر تخصصی شدن این مسائل، در آموزش و نظام آموزشی همه جای دنیا، از جمله اینجا، خب اینها از هم جدا میشوند و میگویند یکی دارد اقتصاد میخواند، یکی فرهنگ، یکی تعلیم و تربیت، یکی سیاست و یکی هم قضاوت. آن وقت یک چیزی این وسط فراموش میشود و آن این که تخصص نباید به تشتت منجر شود درست است که تخصص یک مقداری تفکیک بعضی مقولات و عرصهها را ایجاب و الزامی میکند. بالاخره کسی که دارد پزشکی میخواند تخصص خاصی در پزشکی دارد با آن کسی که دارد اقتصاد میخواند دارند دوتا کار میکنند اما یک چیز نباید فراموش شود و آن، ارتباط همه اینها در همه اینها در موضوع و مخاطب آن که انسان است. یعنی وقتی سراغ موضوع میآیید که انسان است به لحاظ فردی و اجتماعی، دیگر شما در انسان، در زندگی و حیات اینها را جدا و منفک از هم دیگر نمیبینید یعنی الآن شما در زندگی خودتان، در زندگی شخصی،خانوادگی، اجتماعی،در زندگی رفتار 24 ساعته خودتان مثلاً میگویید این ساعت فرهنگی است؟ این ساعت اقتصادی است و این ساعت فلان؟ خیر؛ در آنِ واحد، در هر لحظهای هر عمل انسانی چندتا بُعد دارد. همین که الآن اینجا نشستیم یک بُعد اقتصادی دارد یعنی یک زمینه اقتصادی دارد و یک آثار اقتصادی دارد یک حقوق و اخلاق اقتصادی با آن سروکار دارد هم در عین حال میتواند یک رفتار سیاسی محسوب شود و هم یک رفتار فیزیولوژیک است و هم یک رفتار در حوزه روانشناسی مربوط میشود و هم با تعلیم و تربیت مربوط میشود. هر لحظهای هر آدمی که کاری را انجام میدهد ولو این که بپرسند اینجا این مقولة کاری که ما دور هم نشستیم چیست؟ ممکن است این کار فرهنگی باشد اما در واقع ما در اینجا کار فرهنگی محض نمیکنم. فرهنگ جدا از اقتصاد و اخلاق و سیاست و... نیست. همین الآن به مدیریت مربوط است، یک بحث مدیریتی میشود کرد، یک بحث اخلاقی، یک بحث اقتصادی و... یعنی یکی از اشتباهاتی که میشود که یکی از محصولات آن تفکیک دین از سازندگی و اقتصاد، تفکیک اخلاق، تفکیک مدیریت از جهاد، تفکیک چه از چه، این تفکیکها اگر بدون توجه به وحدت موضوع و مخاطب که انسان است صورت بگیرد دیگر این تخصصی عمل کردن نیست این تشتتی عمل کردن است و یک جور مُثله کردن انسان است. تعریف انسان مُثله میشود. اصلاً این که بعضیها در تعریف علوم و طبقهبندی علوم گفتند تمام علوم یک علماند و به حَسَب موضوعات متفاوت متد و روش علم یک جاهایی تفاوت پیدا میکند. و الا قائل به وحدت علم بودند و هستند. یکی از نکات مهم آن همین است اینها مخالف تخصصی شدن علم نبودند، مخالف تجزیه شدن انسان، مُثله شدن انسان بودند که کمکم تخصص و علوم بیربط با هم تفسیر و تلقی بشوند. اگر این وحدت دیده شد همه علوم آن وقت به هم مربوط هستند چون همه ابعاد انسان به هم مربوط هستند آن وقت اقتصاد و معاش ما با معاد ما، با عقلانیت و اخلاق به هم مربوط است. آن وقت عقل ابزاری و عقل فراابزاری هر دو بهم مربوط هستند و هیچ کدام مانع و مزاحم دیگری نیستند و نمیتوانند باشند. آن وقت مذهب و دین که راه تکامل بشری است نمیتواند به هیچ کدام از این مقولهها بیارتباط باشد. ولی نوع ارتباط آن با هر مقوله، البته باید درست فهمیده شود. چون در تمام مقولات، مثل سیاست و اقتصاد و حقوق و مدیریت، تعلیم و تربیت، اگر ابعاد و بخشهایی از این دانستنیها تجربی و عقلی است با ابزار عقلی تجربی صورت میگیرد آنها را اسلام تأیید میکند و تقسیم به اسلامی و غیر اسلامی نمیکند همان چیزی که در اقتصاد و توسعه به نام اقتصاد توصیفی یا نظری اسم آن برده میشود که فرمول تورم چیست؟ چه کار کنیم چه نسبت واقعی روی زمین بین عرضه و تقاضاست، بین تولید و توزیع و مصرف است، بین واردات و صادرات است؟ چه کار کنیم چه کار میشود؟ این بُعد عقلی و تجربی آن جزو مسلّمات هر علمی است و اسلام، اگر جامعة مرفّه، پیشرفته، غیر وابسته، عزیز اقتصادی، مستقل، روپا ایستاده، جامعة که بیکاری و فقر به حداقل برسد، جامعهای که بهداشت در آن رعایت شود، جامعهای که در آن امنیت باشد و... اگر این چنین جامعهای، جامعة مطلوب اسلامی است بنابراین رعایت قواعد علمی، عقلی، تجربی و ریاضی در اقتصاد و سازندگی و توسعه برایش لازم است و چون آن هست این هم هست. مقدمة واجب، میگوید اگر یک چیزی واجب است و خداوند از ما خواسته، مقدماتی که بدون آنها این واجب تحقق پیدا نمیکند آنها هم واجب شرعی است ولو این که آن مقدمات عیناً در آیه و حدیث نیامده باشد، در کتاب و سنت نیامده باشد. بنابراین این که بعضیها فکر کنند توسعه و سازندگی و پیشرفت اسلامی و اقتصاد اسلامی به جای عقل و تجربه میخواهد آیه و حدیث بنشاند این اشتباه و تصور غلطی است. خود آیات و احادیث ما گفتند که عقل و تجربه در عرصهای که بدون عقل و تجربه پیش نمیرود حجّت هم شرعی و هم عقلی است و تعطیل عقل و تجربه، ترک آنها، اهتمام کم به آن مسائل تحت عنوان این که ما معنوی هستیم، منتظر معجزه و دخالت ملکوت هستیم اصلاً یک چنین توصیهای و یک چنین اجازهای از طرف شریعت و آیات و روایات به ما داده نشده است. مکلّف شدیم به محاسبات ریاضی، تجربی، عقلی در اقتصاد و سازندگی و توسعه و پیشرفت. منتهی مسئله این است که اینها برای انسانی و اسلامی بودن پیشرفت و توسعه کافی نیست، لازم است اما کافی نیست؛ و چرا کافی نیست؟ برای این که انسان ابعاد مادی و معنویاش از هم جدا نیست. بله، مقدمه واجب، واجب است. خب آیا استقلال جامعه اسلامی واجب است یا واجب نیست؟ آیا واجب است که جامعه اسلامی عزیز باشد یا ذلیل بودن آن اشکالی ندارد؟ یعنی اسلام اجازه ذلّت اقتصادی، وابستگی داده یا نداده است؟ اسلام اجازه داده که ما بعضی قطعات را در صنعت کشور لازم داریم نتوانیم بسازیم و دست گدایی پیش دشمن دراز کنیم و آنها هر وقت اراده کنند تحریم کنند و بگویند دست از حرفها و شعارهایتان بردارید و الا این قطعه را نمیدهیم. این را اسلام قبول دارد؟ اگر اسلام میگوید جامعه اسلامی، جامعه عزیز است نه ذلیل، قاعده نفی سبیل در قرآن آمده که دشمنان شما نباید هیچ نوع سلطة اقتصادی، علمی، صنعتی و هر نوع سلطه دیگری، سلطه آموزشی – تربیتی، سلطه رسانهای نباید داشته باشند «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» خداوند اجازه نمیدهد هیچ راه نفوذ و سلطهای برای غیر مسلمانان بر جامعه اسلامی باشد. از اینطور آیات و روایات ما زیاد داریم که به ما نشان میدهد که یک جامعه اسلامی چه جامعهای است؟ امت اسلامی چه خصوصیاتی دارد؟ آیات و روایاتی که میگوید بهداشت، رفاه متوسط، امنیت برای همه، عزت و کرامت برای همه، صداقت در جامعه، و... تأمین اجتماعی و کار برای همه، خب ما در مورد همه اینها آیات و روایات داریم ضمن این که عقل هم همین را میگوید شرع هم این احکام عقل را قبول دارد و در حقیقت شریعت هزاران آیه و حدیث در این باب دارد. این که میگویند دچار فقر و بیماری و گرفتاری شدید صبر کنید، منافاتی با این ندارد که جامعه اسلامی، جامعهای منهای فقر و گرفتاری و بیماری است! اینها دوتا مسئله است با هم سازگار است. یک وقت میگویند شما در جامعه اسلامی چه چیزی را هدف بگیر. یک وقت میگویند اگر به هدف نرسیدید، و خانوادههایی و جامعه شما گرفتار جنگ شد، گرفتار بیماری شد، گرفتار فقر شد حالا چه واکنشی نشان بدهید. اینها هردویش درست است. ممکن است کسی بگوید این همه آیات در مورد جهاد و شهادت آمده، پس معنیاش این است که فرمان جنگ دائمی ولو بدون دلیل به ما دادند چون جهاد و شهادت خیلی ثواب دارد یا چون گفتند صبر بر فقر خیلی پاداش دارد یعنی توصیه به فقر کردند. گفتند بیمار وقتی که بیماری را تحمل میکند درد میکشد شب خوابش نمیبرد این اگر یاد خدا باشد این گناهانش بخشیده میشود و تطهیر میشود پس اسلام جامعه به علاوه بیماری و فقر را میخواهد! بعضیها این برداشتها را کردهاند، که برای اسلام علیالسویه است و پیشرفت و عدم پیشرفت، سازندگی و عدم سازندگی فرقی نمیکند! اگر فرق نمیکرد این دعاهایی که میگوید از خدا سلامت بخواه، چقدر دعاهایی داریم که خدایا بیماران را شفا بده. خدایا گرسنگان را سیر کن، خدایا برهنگان را بپوشان، و چقدر آیات و روایات دقیق در این باب داریم. پس یعنی امر به سازندگی است. فرمان خدا به سازندگی است به آباد کردن است به توسعه و پیشرفت و رفاه است. فرمان خداوند این است که سعی کنید جامعه را، بیماری، فقر، ناامنی، بیسوادی، وابستگی، ذلّت، خشونت، استرس، اضطراب اینها باید به حداقل برسد. چون اصلاً قرآن میفرماید جامعه ایدهآل و جامعه ایمانی این که «الله تخافوا و لاتحزنوا» نه حزن، نه غم. یعنی جامعه ایدهآل اسلامی و قرآنی، جامعه منهای ترس و منهای غصه است. «لاتخافوا و لاتحزنوا» خوف و حزن. اسلام میخواهد اینها در جامعه نباشد. اما از آن طرف، چون همه خواستههای ما تحقق پیدا نمیکند این عالم، عالم طبیعت است، دار تزاحم است و هزار مشکلات داخلی و خارجی، تنبلی خودمان، بیعقلیهای خودمان، بینظمیهای ما، بیتعهدیهای ما، هجوم دشمن، توطئهها، طرحها، بیعدالتیها، افراد حد نشناس و متجاوز در داخل خودمان و در خارج، کمبود منابع، تحریم، و... همه اینها هست، گفتند اگر پیش آمد و شما گرفتار فقر شدید و مورد تهاجم دشمن قرار گرفتید، بیمار شدید، و... فکر نکنید که دیگر این زندگی الهی نمیتواند باشد خیر؛ در شرایط سخت هم شما میتوانید این تهدید را به یک فرصت انسانی تبدیل کنید، صبر بر فقر، نه یعنی وادادن، صبر یعنی مقاومت، یعنی حفظ کرامت خودت و انسانیت خودت در برابر فقر. حتی در ثروت هم باید صبر داشت. منتهی آنجا صبر در گناه و صبر در معصیت میکنند، و اینجا صبر در مصیبت. در هر دو صورت صبر خواستند. پس این کسانی که توهم نکنند چون عالم را خدا خلق کرده و میفرماید مشکلاتی برایتان پیش میآید که تضرع پیش خدا بکنید و این تضرع شما را رشد میدهد. حتماً همینطور است اما نباید از این نتیجه گرفت که پس ما جامعه را رها کنیم مشکلات جامعه، عقل و تجربه، همه را تعطیل کنیم بگذاریم مشکلات بیشتر شود که تضرع به خدا بیشتر بشود، توجه به خدا بیشتر بشود، مضطرّ بیشتر بشوند و أمنیجیب بیشتر بگویند! بیشتر مریض شوند و درد بکشند که گناهانشان پاک شود! این تفکر بودایی، هندو، کاتولیک مسیحی، اینها عرفانهای شرق و غرب در عالم است. در عرفان اسلامی و قرآنی یکی از نکاتی که امثال شهید مطهری(ره) در آن دوران توجه دادند همینهاست و باید امروز هم به آن توجه کنیم. ابعاد انسان از هم تفکیک نمیشوند. فرهنگ، سیاست، اقتصاد، قضاوت، تولید، سازندگی، اخلاق، معنویت و... اینها چیزهای مجزا از هم نیستند، همه یکی است و یک جا در انسان محقق میشود. آن ابعاد عقلی، ریاضی، تجربی در همه علوم و همه سبکهای زندگی، یک مقولة اسلامی است هم مستقیم در آیات و روایات توصیه شده و هم به عنوان مقدمه واجب، واجب است. یعنی اگر تشکیل یک جامعه غیر وابسته و مستقل عزیز، واجب است پس هر رشتة علمی و هر نوع فعالیت اقتصادی – علمی و صنعتی و تکنولوژیکی که منجر بشود یا کمک بکند به عزت و استقلال جامعه، آن واجب شرعی است. آن وقت میبینید یک دفعه واجب شرعی میشود مثل نماز، یک کسی که در آزمایشگاهش شب تا صبح مشغول کار است در واقع مشغول عبادت است. در بیابان دارد کشاورزی میکند دارد سد میزند، دارد انرژی را در جامعه تأمین میکند این عین عبادت است، همانطور که جنگیدن و جهاد و شهادت عبادت است بیل زدن هم عبادت میشود. با لودور و بلدوزر کار کردن و سد زدن اینها همه عبادت میشود. اینها یک نکات مهمی است که در نگاه اسلامی به اقتصاد و توسعه و سازندگی حل میشود. پس این یک مسئله. اگر یک کسانی دین را به معنای کلیسا رفتن و مسجد رفتن و نماز و روزه، فقط عبادات به معنای خاص میدانند بله آنها میتوانند بگویند اینها چه ربطی دارد به سازندگی و اقتصاد و پیشرفت و انرژی هستهای و... . آن تفکر میتواند بگوید. اما در تفکر اسلامی همه چیز اینها به همدیگر مربوط است.
××× 16:35
بعضی روایاتی که از خود حضرت صاحبالامر(عج) روایت شده، چندتا روایتی که از ایشان نقل شده عرض میکنم. در («بحار»، ج 53، ص 175، 176، 179؛ در «بحار»، ج 51، ص 139، در «کمالالدین»، ص 521) این روایاتی که از ایشان نقل شده عرض میکنم در این منابع است که نیابت، همین است. یعنی باید با رعایت همین ضوابطی که خود حضرت فرمودند ایشان دارند، در حدّ وسع بشر غیر معصوم باید باشد:
1) احاطه به اوضاع جامعه و بشر و نفی بیخبری. علما وقتی میتوانند نیابت و مرجعیت داشته باشند و حجیّت دینی و شرعی داشته باشند که همانطور که حضرت فرمودند «فَاِنّا یُحیطُ عِلمُنا بِاَنبائِکُم وَ لایَغرُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخبارِکُم» ما به وضعیت شما احاطه داریم ما از شما بیگانه نیستیم، جدا از مردم نیستیم، دور نیستیم خبر داریم. بنابراین کسانی که در عصر غیبت میخواهند مرجعیت داشته باشند نباید از وضعیت جامعه از وضع مادی و معنویاش، وضع اخلاقی، فرهنگی و اجتماعیاش بیخبر باشند. مربیان دین در جامعه اگر با مردم و با واقعیت بیگانه باشند نمیتوانند به وظیفهشان عمل بکنند. حضرت(عج) از نظر بشر غایب است. اما از صحنه و وضع بشر غایب نیست. یکی احاطه علمی «بأنبائکم». ما میدانیم که شما در چه وضعی هستید از شما جدا نیستیم. 2) عدم اهمال و اهمالکاری در مراعات خلق. فرمودند ما هیچ وقت مردم را فراموش نمیکنیم «إِنَّا غَیرُ مُهمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُم» ما اهمالگر در مراعات شما مردم نیستیم «وَ لَا نَاسِینَ لِذِکرِکُم» ما شما را فراموش نکردیم «وَلَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ الَّلاْواءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الاْعْداءُ فاتّقواالله جلّ جلاله» این هم اصل و شرط دوم. وقتی حضرت(عج) با این که غائب است میفرماید ما در مراعات خلق اهمال و کوتاهی نمیکنیم، مردم و شرایط و وضعیتشان برای ما مهم است «لاناسین لذکرکم» ما شما را فراموش نمیکنیم یاد شما همیشه با ماست، ما به یاد مردم هستیم. همانطور که به یاد خدا به دلیلی هستیم و به دلیلی دائماً به یاد مردم هستیم. این هم شرط دیگر برای نیابت و برای مرجعیت و برای تبلیغ موفق است. ما نمیتوانیم مردم را فراموش کنیم و در مراعات حقوق و وضعیت مردم اهمالکاری کنیم از وضعیت جامعه بیخبر باشیم، جدا و منعزل از مردم باشیم در عین حال آن مرجعیت فکری را حفظ کنیم. نمیشود. 3) عشق به رشد مردم، عشق به صلاح مردم، و شفقت بر خلق. فرمودند «لَوْلا ما عِنْدَنا مِنْ مَحَبَّةِ صَلاحِکُمْ وَ رَحْمَتِکُم وَالاِْشْفاقِ عَلَیْکُمْ لَکُنّا عَنْ مُخاطَبَتِکُمْ فی شُغُلٍ» اگر نبود که ما محبّت و عشق داریم به مصالح شما، امام زمان(عج) میفرمایند بزرگترین عشق من، عشق به رشد و صلاح شماست، «محبّت صلاحکم» امام زمان(ع) فرمودند بزرگترین عشق من، محبّتی که در من قالب است صلاح و رشد شما بشریت است. «و رحمتکم والإشفاق علیکم» شفقت بر خلق. خب امام زمان(ع) میفرماید بزرگترین دغدغه من، شفقت بر خلق است. دوست داشتن مردم است. 4) دقت در اموال عمومی و بخصوص وجوه شرعی. فرمودند «وَمَنْ أکَلَ مِنْ أمْوالِنا شَیْئاً فَإنَّما یَأکُلُ فى بَطنِهِ ناراً وَ سَیَـصْلى سَعـیراً» آنهایی که اموال ما را یعنی اموال عمومی را، وجوه شرعی را بیحساب و کتاب در آن تصرف میکنند اینها آتش میبلعند «و سیصلی سعیرا» اینها اهل جهنم هستند منتظر عذاب الهی باشند. دقت مالی و اقتصادی، طهارت اقتصادی، پاکیزگی مالی، وارستگی در معیشت، این هم شرط چهارم برای حفظ مرجعیت فکری و دینی و تبلیغ مؤثر در مردم. در روایت دیگری فرمودند: «لایَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَتَصرَّفَ فی مالِ غیرهِ اِلاّ بِاِذنِه فَکیفَ یَحِلّْ ذلکَ فی مالِنا» در مال یک آدم عادی بدون اذن او نمیتوانی تصرف کنی چطور در اموال ما، یعنی اموال متعلّق به دین بدون اذن ما تصرف میکنید؟ این اذن، اذن خصوصی مورد به مورد که قطعاً نیست چون همه که با حضرت ارتباط ندارند این اذن، اذن عام است یعنی ضوابطی که ما برای این کار گذاشتیم، شرایطی که گذاشتیم باید رعایت کنید. و 6) طلب حقیقی رشد. فرمودند اگر حقیقتاً دنبال رشد باشید به آن میرسید. ادا درنیاورید. اگر ادا در بیاورید به رشد نمیرسید. فرمود «إن استرشتَ اُرشدت و إن طلبت وجدت» محال است که شما در طلب حق صادق باشید و آن را به دست نیاورید محال است. هرکس صادقانه و عاشقانه در این مسیر بیاید دنبال هیچ چیز جز حقیقت نباشد امام زمان(ع) فرمودند که ما تضمین میکنیم که به رشد میرسید پیدا میکنید و دست مییابید. «إن استرشتَ اُرشدت» اگر حقیقتاً دنبال رشد باشید به آن میرسید. «و إن طلبت وجدت» طالب باشید واجد میشوید نمیشود که نرسید. اگر نمیرسیم برای این که داریم ادا درمیآوریم این هم تعبیر دیگری از ایشان، که این راه کور و تاریک نیست، فرمودند چشمهایتان را بستید.
مسئله بعدی، آن تعبیری که در دعای ندبه هم هست که "نبرد تأویل"، فرمودند در صدر اسلام اول "نبرد تنزیل" بود، که اصل دین باید تثبیت میشد بعد که دین تثبیت شد نبرد تأویل تا الآن شروع شده است. در عصر غیبت این نبرد تأویل، نبرد اصلی است یعنی نحوة تفسیر دین. بسا کسانی که نمیگویند ما بیدین هستیم و دین را قبول نداریم ولی دین، تبدیل به یک دکّانی میشود تفسیرهای شبه روشنفکرانه مادی و سکولار از دین، یا تفسیرهای متحجّرانه و ارتجاعی از دین، که هر دو تحریف هستند و به هر دو در روایات اشاره شده است. راجع به حضرت(ع) دارد که وقتی ایشان میآیند «یقاتل علی التأویل» برای تفسیر صحیح دین نبرد میکنند. در روایت دیگر هست بسا کسانی که قرآن دست میگیرند و از قرآن علیه ایشان دلیل میآورند! «کلّهم یتأوّلون علیه بالقرآن». آیه و حدیث میآورند که کار شما نامشروع و خلاف شرع است! ببینید با دین در آخرالزمان چه شده که ایشان صاحب دین که تشریف میآورند ما با ایشان با استناد به قرآن بحث میکنیم که شما حرفهایتان و کارهایتان خلاف شرع است! یعنی اینقدر دین از حقیقت خودش فاصله میگیرد و از جایگاهش بیرون میآید و تحریف میشود. عرض کردم چه تحریف متحجرانه و چه تحریف روشنفکرانه، از هر دو نوع آن هست. به نام تحجّر و مقدسمآبی و چه به نام روشنفکری، مذهبی که در عصر غیبت دارد که سرمایهداری و فساد و فاصلههای طبقاتی و اهانت به فقرا را توجیه مذهبی میکند، حضرت(عج) با این مبارزه کردند. برای تک تک اینها روایات متعددی است. در عصر غیبت، گاهی فرمودند که در جهان اسلام ظلم و تجاوز توجیه مذهبی میشود و جهل و خرافه و حماقت توجیه مذهبی میشود. اشرافیگری و اسراف توجیه میشود. جهل و خرافه و مفاهیم مندرآوردی که از حضرت(ع) نقل شده که بزرگترین زحمتی که ما خواهیم دید «قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَةِ وَحُمَقاؤُهُمْ...» حضرت فرمودند از شیعههای احمق و جاهل ما خیلی خواهیم کشید، حماقت با پوشش شیعی و مذهبی. اینها همه شرط حفظ مرجعیت دینی و مذهبی در جا معه و کارآمدی کلمات است. آن تعبیری که از سیدالشهداء از امام حسین(ع) نقل شده است. اولاً حتماً دوتا متن را دیدید و من خواهش میکنم دوباره بروید ببینید اصلاً مخاطب اصلیاش همه ما طلبهها هستیم البته علما و بزرگان هستند و امثال بنده آن پایین پایینها چون داریم طلبگی میکنیم. یکی خطبه سیدالشهداء(ع) در مِنا یک سال قبل از عاشورا که در «تحفالعقول» است در «بحار» هم فکر کنم باشد در چند منبع دیگر هم هست. خیلی این خطبه تکان دهنده است. مخاطب اصلی آن علمای دین هستند. یکی نامة امام سجاد(ع) به محمدبنمسلم زُهری است. آن نامه هم نامة فوقالعاده خواندنیای است. یکی از تعابیری که امام حسین(ع) در آن سخنرانی و خطبه دارند خطاب به بزرگان این است: فرمودند که شما حرف میزنید هزینه نمیپردازید. فکتان میجنبد قلبتان جای دیگری است همین چیزهایی که به مردم میگویید خودتان باور ندارید همین چیزهایی که از مردم میخواهید خودتان عمل نمیکنید. فرمود شما اهل هزینه دادن نیستید. اگر اهل آن بودید میدیدید که قدرت و همه چیز، قدرت مادی و معنوی در جهان در اختیار شما بود. «لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَی الْاَذی، اگر حاضر بودید مقاومت بکنید و زیر اذیت و توهین شکنجه این مشکلات را تحمل کنید؛ وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَؤُونَةَ فی ذاتِ اللَّهِ، اگر حاضر بودید در راه خدا رنجها را تحمل کنید، از این که فحشتان میدهند و به شما توهین میکنند تا فشار اقتصادی، تا گرسنگی، تا زندان، تا شکنجه، تا اعدام، تا توهین، تا حذف، تبعید، همه اینها را اگر حاضر بودید تحمل کنید، کانَتْ اُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ، وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ اِلَیْکُمْ تَرْجِعُ، امر الهی اول و آخرش شما بودید «و الیکم ترجع» همان مرجعیت. همه چیز به شما رجوع میکرد. شما مرجعیت حقیقی را حفظ میکردید. در دین و دنیای مردم، ولی شما اهل آن نیستید؛ وَ للکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ، شما تمکین کردید و تسلیم شدید و این منزلتی که خداوند در اختیار شما گذاشته بود تمکین کردید، وادادید. بعد امام حسین(ع) فرمودند میدانم چرا این کار را کردید؟ ترس از مرگ؛ به دنیا چسبیدید و مردم را از دنیا پرهیز میدهید. فرمودند دنبال قدرت و ثروت و جاه و ریاست هستید دستتان نمیرسد. چون دستتان نمیرسد دیگران را موعظه میکنید دستتان که برسد از آنها بدترید! عبارت سیدالشهداء(ع) را ببینید فرمودند که سَلَّطَهُمْ عَلی ذلِکَ، میدانید این ظلمه چرا بر بشریت مسلط شدند؟ فِرارُکُمْ مِنَ الْمَوْتِ، ترس شما از شهادت، شما اهل شهادت نیستید و از مرگ میترسید؛ وَ اِعْجابُکُمْ بِالْحَیاةِ، به این زندگی دنیا مغرور شدید؛ الَّتی هِیَ مُفارِقَتُکُمْ.» و کاش دنیا با شما میماند، این دنیا شما را رها خواهد کرد شما میخواهید آن را رها نکنید. شما به دنیا چسبیدید ولی دنیا به شما نچسبیده، آن شما را رها میکند و از شما عبور خواهد کرد. فرمود تا شما اینطوری هستید و از دین اینطوری حرف میزنید موفق نخواهید بود. ما راجع به حضرت امیر(ع) میگوییم «صراط الله» میگوییم «قسیم الجنّه و النار» بعد بعضیها فکر میکنند این «قسیم الجنّه و النار» روز قیامت یعنی ایشان ایستادند دلبخواهی هرکه را خوششان بیاید میگویند برو بهشت و هرکه را خوشش نیاید برو جهنم! «قسیم الجنه و النار» یعنی از همین دنیا قسمت جنّت و نار شروع میشود. «قسیم الجنّه و النار» یعنی هرکس به روش علی و علوی زندگی کرد، سیاست کرد، اقتصاد کرد، عمل کرد، اهل جنّت است. هرکس برخلاف این ضوابط الهی بود اهل نار است، «قسیم الجنّه و النار» از همین دنیا قسمت جنّت و نار شروع شده است. در زیارت میگوییم «أنت صراط الله» خب صراط را باید رفت، یا پل صراط که میگوییم بعضیها فکر میکنند که باید مهارت پولنوردی هرکس دارد آنجا رد میشود هرکس ندارد سر پل خربگیری او را میگیرند! ما همین الآن داریم از روی این پل عبور میکنیم. پل صراط همین الآن است. فرمودند بعد از مرگ حجابها کنار میرود و میبینید وگرنه همین الآن همه روی پل صراط هستیم. بنابراین اگر امیرالمؤمنین(ع) «صراط الله» است همین الآن صراط الله است و همین الآن باید این مسیر را بروید. اگر این است آن وقت در کنار خارج فقهی که برای طهارت و صلات و دماع ثلاثه میگذارند که باید هم بگذارند باید درس خارج فقه هم برای فرمان امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر بگذارند. اگر امیرالمؤمنین(ع) صراط الله است در احکام عبادی فردی، آن وقت علی(ع) در احکام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تعلیم و تربیت صراط الله نیست؟ یک روایت در باب اصل عملی، «ابقاء ماکان علی ماکان» ارزش این را دارد که یک سال وقت بگذاریم در بحث خارج اصول روی آن کار کنیم. هزاران روایتی که از امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) درباره روش زندگی در خانواده، سیاست، اقتصاد، روابط اجتماعی، بینالملل، تعلیم و تربیت، حقوق بشر، و این همه مسائل رسیده است اینها ارزش ندارد که راجع به اینها یک ماه درس خارج داشته باشیم؟ خود ما داریم به سکولاریزم کمک میکنیم! خود ما احکام فردی را از احکام اجتماعی جدا کردیم! خود ما دین و فقه را محدود کردیم و منبرها را در این مسائل محدود کردیم! یک دریایی از آیات و روایات در حوزه تعلیم و تربیت، اخلاق، اعتقادات، که اینها همه در دژهای محکمی است در برابر هجوم ایدئولوژیها، مکاتب، و شبهات مختلف، ما خودمان نمیشناسیم کسی هم اینها را آموزش نمیدهد، برایش وقت نمیگذاریم اینها را فضل به معنای لغوی میدانیم یعنی زیادی است. میگوییم علوم حاشیهای و جانبی است. حوزهای که به تعبیر بزرگان اگر کسی آمد در آن درس تفسیر قرآن یا درس نهجالبلاغه گذاشت این آقا بیسواد میشود! اما اگر دو سال راجع به دماع ثلاثه بحث کرد این فاضل میشود! امیرالمؤمنین(ع) به نهجالبلاغه چه ربطی دارد؟ بگویند فلان بحث دارد حمله میکنند به احکام اقتصادی اسلام، احکام کلامی اسلام، به معرفتشناسی اسلام، به فلسفه سیاسی اسلام، به حقوق بشر در اسلام، در باب حقوق زن، حقوق بشر، حقوق کودک، 50تا طلبة فاضل دعوت کنید بیایند بروند از دین دفاع کنند. شروع کنیم به مِن مِن کردن! خب پس ما در خدمت علیبنابیطالب(ع) نیستیم. اگر علی(ع) قسیم الجنه و النار است، علی(ع) فرمود »خُذ القمرات للحق حیث کان» فرو بروید در گردابها و امواج سهمگین برای حق، هرجا که باشد و به هر قیمتی که باشد هزینه بگذارید. آن وقت اگر این بود میشود به انتظار ایستادن. اگر این نباشد میشود به انتظار نشستن. ما فعلاً به انتظار حضرت(عج) نشستهایم! یک وقتی باید برسد که به انتظار حضرت(ع) بایستیم. امام باقر(ع) فرمود حضرت که تشریف میآورند، ببینید اصلاح اخلاق ارتباط دارد با تعقیب قسط و عدالت. در یک روایتی نقل شده که امام باقر(ع) فرمودند وقتی حضرت تشریف میآورند ثروت که یکی از کارهای در رأس حضرت است و یکی از وظایفشان که عدل است مسئله توزیع عادلانه ثروت در دنیاست که فقیر نداشته باشیم و فاصله طبقاتی کم شود. آنجا فرمودند که در آن حکومت اسلامی معصوم(ع) ثروت را توزیع میکند و بشریت را به سمت آن رفاه و زندگی شرافتمندانه همه جا در پنج قاره عالم میرسانند؛ بعد رو میکنند به مردم – توجهام به این خطاب است – امام باقر(ع) فرمودند حضرت(عج) خطاب به بشریت میفرمایند که ای مردم بیایید و بردارید این همان چیزهایی است که برای بدست آوردن آنها قطع رحم کردید و با خویشانتان درافتادید. بیایید و بردارید این همان است که بخاطر آن به یکدیگر دروغ میگفتید و ستم میکردید. بیایید و بردارید این همان است که برای آن لقمه از دهان یکدیگر چنگ میزدید و خون یکدیگر را ریختید. بیایید و بردارید این همان است که برای آن انسانها را رنجاندید و یکدیگر را تحقیر کردید و آن همه گناهان بزرگ از شما سر زد. بیایید و بردارید. یعنی ارتباط بین توزیع عادلانه ثروت با اخلاق و معنویت؛ و دوم عقلانیت؛ دین آمده برای عصاره عقل و عقول. نه برای تعطیل عقول! اگر مبلّغ دین عقل را دشمن یا رقیب خودش بداند این دین، دینی نیست که اهل بیت(ع) گفتهاند. فرمودند دینی که ما گفتیم این است که میآیید به عقل تکیه میکند آمده عقل را برانگیزد لایروبی کند و گردگیری کند. هیچ حرکتی نیست بدون این که نیاز به معرفت دارید. ما دنبال تربیت اعقلالناس هستیم، عاقلترین جامعهها. چه عقل ابزاری، عقل معاش، عقل دنیا، چه عقل معاد، فرمود «الانسان بعقله» انسانیت انسان به عقل و عقلانیت اوست. عقل و تجربه، حتی عقل تجربی، فقط عقل انتزاعی هم نه، حتی عقل تجربی. عقل دنیوی که «یُعدّل منفعه» که منافع بشر را در دنیا تأمین میکند. ما به عقل معاد و عقل معاش دعوت میکنیم. فرمودند «أیُّها النّاسُ لاخَیرَ فِی الدُّنیا لا تَدبیرَ فیهِ» ما دنبال دنیایی که در آن تدبیر نیست، برنامهریزی و عاقبتبینی نیست، نیستیم. علمی که عقل را تقویت میکند «من علامات العقل العمل بسنت العدل» ارتباط بین عقلانیت و عدالت. هم عقل اخلاقی و عقل الهی. پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند وقتی بقیه دارند با عبادت به خدا نزدیک میشوند تو با عقل خود به خدا نزدیک شو از همه آنها جلو میزنی. خدا با چیزی برتر از عقل، عبادت نشده است. البته عقل باید درست معنا شود. اگر با عقل درست مواجه شویم ما چیزی به نام عقل سکولار اصلاً نداریم. عقل نمیتواند توحیدی نباشد. اگر حضرت(ع) وظیفهشان را تعریف کردند و وظیفه نوابشان را هم تعریف میشود. وظیفهشان را تعریف کردند که «یَمْلَاُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ نُوراً بَعْدَ ظُلْمَتِها؛ جهان تاریک است و ما باید آن را روشن کنیم؛ وَ عَدْلاً بَعْدَ جَوْرِها؛ آن اولی نور معنویت و اخلاق، دوم عدالت؛ سوم؛ وَ عِلْماً بَعْدَ جَهْلِها؛ معرفت.» بنابراین تبلیغ اسلامی تبلیغ منهای عقل و منهای علم، تبلیغ برای مریدسازی از جاهلان و فریب خوردهها و بیسوادها نیست. گفتگو با جامعه عقلاست و تکیه تبلیغ شیعی بر روی شعور مردم است.
چطوری میشود آن مرجعیت و حجیّت را حفظ کرد؟ این تعبیر عقلانیتی که آمده که حضرت(عج) در سطح جهان این را حاکم میکنند دعوت دین از طریق دور زدن عقل ما در اسلام نداریم. حداقل در شیعه نداریم. یعنی عقل مردم را لالایی بخوانیم بخوابد، قدرت تشخیص و سوال را از مخاطب بگیریم که میخواهیم او را هدایت کنیم! عکس آن است. حتی اگر یک جایی مردم متوجه نمیشوند در روایت ما میفرماید، حتی اگر مردم متوجه نمیشوند و باور میکنند شما حق ندارید... شنیدید ابراهیم فرزند پیامبر(ص) از دنیا رفت خورشید گرفت، کسوف شد، مردم در مدینه گفتند آسمان بخاطر ابراهیم عزا گرفت، بچه دو – سه ساله پیامبر(ص) از دنیا رفت خورشید گرفت آسمان عزادار شد. خبر به پیامبر(ص) رسید فوری ایشان فرمودند مردم را جمع کنید. مردم جمع شدند و به منبر رفتند. فرمودند مردم این خورشیدگرفتگی هیچ ارتباطی به مرگ ابراهیم من ندارد، بروید نماز آیات بخوانید. اینجا حداقل میشد بگویند آقا حداقل یک سکوتی بفرمایید! این کمک میکند به این اینها مریدتر بشوند و ارادتشان بیشتر شود. فرمود ما ارادت از طریق اغواگری نمیخواهیم. به مردم دروغ نمیگوییم و فریبشان نمیدهم برای این که بخواهم آنها راهدایت کنم! با وسیلة کثیف، دنبال هدف پاک و تمیز ما نمیرویم. من آمدم مردم را بیدار کنم نیامدم که آنها را بخوابانم. فرمود مردم خورشید گرفت این خورشیدگرفتگی ربطی به مرگ ابراهیم من دارد. در یک روایت دیگر، در باب خرافهزدایی، سهلبنیعقوب ابوفارس نقل میکند از امام عسکری(ع) میگوید من خدمت امام عسکری که ایشان را باید پدر خورشید نامید، میگوید من خدمت ایشان رفتم گفتم آقا خیلی وقتها ما میخواهیم یک کاری را انجام بدهیم منتهی چون میگویند فلان روز نحس است برای نحوست این ایام، برای دفع وحشتی که از این روزها و ایام دارم، فلان جا، فلان مکان، فلان زمان نحوست دارد ما میترسیم به مقاصدمان برسیم نمیگذارد کار کنیم چه کار کنیم؟ امام(ع) فرمودند سهل! شیعه ما همان ولایتی که از ما دارند، معرفت و ایمان قلبی که دارند این حرز و حصن شماست. دنبال حرز دیگری نباشید. حرز شما این ایمان و معرفت و آگاهی و تقوا و التزام است. دنبال این چیزها نباشید حصن شما همین است بر تو باد توکل بر خداوند و هرچه خالصتر کردن رابطهتان با ائمه(ع). رابطهات با رهبران دین، رابطه فکری و معنوی و ایمانی. آنگاه هرجا خواستی برو و هرچه خواستی بکن. از این که فلان جا نحس است، فلان زمان نحس است، فلان مکان نحس است، این کار را نکن. ولایت درست داشته باش و برو به وظیفهات درست عمل کن. پیامبر(ص) فرمود: «لاتعادل بأیام فتعادیکم» با روزهای خاص و با زمانهای خاص دشمنی نکنید بعد آن زمان واقعاً دشمن شما میشود! یعنی وقتی شما گفتی فلان روز، روز بدی است، این کار را نکن، بعد خودت آن روز را به روز بد تبدیل کردی و آن روز را از خودت گرفتی. این که عطسه میکنند میگویند صبر آمد این از همان زمان بود، چون زمان پیامبر(ص) هم دارد که مثلاً میگفتند فلانی اینقدر شجاع است که در جبهه در نبرد با دشمن، به کام شیر میرود عطسه هم بکند رها نمیکند میرود ادامه میدهد! یک وقت جلوی پیامبر(ص) عطسه کردند گفتند آقا صبر آمد! پیامبر(ص) فرمودند «العطاس للمریض دلیل للعافیه» چه عطسه شر و شوم است؟ صبر آمد و...؟! عطسه علامت عافیت بر آدم مریض که عطسه میکند یعنی حالش خوب شد. «و راحه للبدن» این چرندیات چیست که میگویید؟ و از این قبیل.
سنگهایی که آویزان میکردند و به افراد میچسباندند به عنوان این که اینها برای حفاظت از ارواح ناپاک و دیوانگی و چشم زخم، از استخوان مردهها، از سنگها، از پارچههای آلوده به کثافت، میزدند آویزان میکردند یا تصویر حیوانات درنده را خالکوبی میکردند که شیاطین سراغشان نیایند و آثار جادویی و ماوراء طبیعی داشته باشد پیامبر(ص) فرمود «لا تعذبوا صبیانکم بالغمز من العذرة وعلیکم بالقُسط» بچههایتان را اذیت نکنید این کثافتها را به آنها آویزان میکنید «العذره». «و علیکم بالقُسط». قُسط یک عود و داروی گیاهی طبی بود فرمودند «یتادو به». ما هم از راه معنویت و هم از راه طب بیرونی، باید به مبارزه با مشکلات برویم با خرافه نباید رفت.
امّ قیس، زنی که شیئی جادویی به بچهاش آویزان کرده بود پیامبر(ص) او را دیدند فرمودند «إن تقوالله علی ما تدقرن علی اولاد کنّ بهذا اِلاغ» از خدا بترسید و بچههایتان را اینقدر به زحمت نیندازید اینها چیست که به اینها آویزان میکنید؟
××× 41:45
حداقل یک قرن است صد – صدوپنجاه سال است که دارند بحثهای آکادمیک در حوزه نظم میکنند که نظم و امنیت اجتماعی اصلاً ماهیت آن چیست؟ چطور بوجود میآید و چطور از بین میرود؟ اوایل هم ادعا کردند که انسان یک موجود مکانیکی است و رفتار انسانی با رفتار حیوانی تفاوتی ندارند. انسانها هم مثل حیوانات وقتی گرسنه میشوند فلان کار را میکنند، وقتی امنیت کم میشود فلان کار میشود وقتی زیاد میشود اینطور میشود و اینها همه قابل محاسبه و پیشبینی است. اداهای انسانها با همدیگر فرق میکند ولی همه مثل ماشین هستند و همه یک جور عمل میکنند. بر اساس این برداشت ماتریالیستی از انسان که در این منظر، انسان مؤمن و فاسق و کافر هم تفاوتی بینشان قائل نیست. انسان متقی و غیر متقی نداریم همه باید دزدی کنند! قانونش هست همه خیانت میکنند و باید بکنند. اصلاً انسان غیر خائن ممکن نیست. خب این یک چنین تعریفهایی از آن میشود. البته اینهایی که میگویم یک نحله است و جریانهای مختلفی هستند. یک عده نگاههای اینطوری به انسان میکردند بعد یک توصیههایی در حوزه نظم میکردند که نظم چیست و چطور ایجاد میشود؟ ببینید این کارها که در گوانتانامو و ابوقریب کردند من از بعضی از دوستان مطلع شدم که این کارها در زندانهای خودشان در آمریکا هم همین کارها را میکنند البته کمی کمتر. آنجا هم همین برخوردها حیوانی و وحشیانه را با خیلیها میکنند. این نگاه با جامعهشناسی نظم، پشت صحنهاش یک انسانشناسی است یک نوع انسانشناسی است. یک تعریف خاصی یک تعریف ماتریالیستی از انسان است. انسان عین حیوان کاملاً شرطی میشود و هیچ واکنشی نسبت به هیچ کنشی متفاوت از خودش نشان نمیدهد. البته این حرف که تا یک حدی داریم راجع به طبیعت انسان و انسان طبیعی بحث میکنیم تا یک حدی درست است اما معنیاش این نیست که تعریف انسان همین است. انسانها متفاوت هستند انسان به مقامی میرسد که شهادتطلب میشود یعنی خودش را میرود در راه حقیقت به کشتن میدهد. انفاق میکند، ایثار میکند. فداکاری میکند، اینها در این منطق ماتریالیستی قابل فهم نیست یا به یک نحوی توجیه میشود. حالا من به این بخش کاری ندارم میخواهم این را عرض کنم راجع به این که نظم و نظم اجتماعی چیست و چطور بوجود میآید خیلی حرف زدند. از دیدگاههای مختلف. اوایل هم فکر میکردند همه چیز روشن و واضح است. حالا عرض میکنم در این دهههای اخیر هرچه جلوتر آمدند بیشتر اعلام میکنند که نظم، گرچه مفهوم لغویاش نسبتاً صریح و روشن است یعنی یک جور آرایش و ترتیب و توالی در مؤلفههای اجتماعی را به آن نظم میگوییم مؤلفههای چندگانه. اما هرچه جلوتر آمدند دارند میگویند حقیقت نظم، هرچه بیشتر دقت میکنیم و سؤالهای دقیقتری طرح میکنیم حقیقت نظم مبهمتر میشود. هرچه بیشتر سؤالهای ریزتری طرح میکنیم بیشتر میفهمیم که نمیدانیم نظم چیست؟ و دارد الآن این بحثها میشود که نظم قابل تعریف نیست. یعنی یک مقوله ثانوی است. نظم یک مقوله ثانوی است یک مقوله ژنریک نیست. نمیتوانید نظم را تعریف کنید الا این که غایت و هدف را تعریف کنید هدف از نظم چیست و الا این که انسان را که موضوع و متعلق نظم است بتوانید تعریف کنید یعنی تعریف نظم یک تعریف ایدئولوژیک است در حوزه مطالعات اجتماعی، نظم اتفاقاً خیلی مفهوم مبهمی است هم به لحاظ عینی و هم به لحاظ ذهنی. در عرصه عینی یعنی در سطح انضمامی تجربی وقتی به مسئله نگاه میکنند میگویند که اصلاً نظم یک مفهوم کاملاً نسبی است. ما جامعه منظم و جامعه نامنظم نداریم. منظم و نامنظم دو سر فرضی طیف هستند نظم واقعی یک نظم نسبی است. ثانیاً مبهم است چون شما نظم را در هر دستگاه و هیئت اجتماعی و هر امر مرکبی، نظم در امر بسیط که معنی ندارد امر مرکب است شما نظم را در هر پدیده ترکیبی وقتی میتوانید درست تعریف کنید که قبل از آن بگویی آن چیزی که قرار است منظم شود کیست؟ و بگویید که هدف این نظم چیست؟ شما چه زمانی به من میگویید که فلان عمل تو منظم است؟ داری با هدفش میسنجی. از یک طرف داری با تواناییهای بنده میسنجی. درست است یا نه؟ شما میتوانید با قطع نظر از توانایی و استعداد یا ناتوانی و محدودیتهای بنده و با قطع نظر از هدف فعل من به من بگویی که تو آدم منظمی هستی یا نامنظم؟ به این معنا در سطح انضمامی تجربی، نظم یک امر کاملاً نسبی میشود تغییر، نسبی است، بینظمی نسبی میشود، کمیّت و کیفیت اینها در ارتباط با هدف، دخالت در تعریف مسئله دارد و این باعث میشود که درک مفهوم نظم مشکل بلکه محال شود. میدانید چون فکر کردند اینها یک مفاهیم صرفاً تجربی است. انسانشناسی الهی به معرفتشناسی و انسانشناسی و غایتشناسی و اخلاقشناسی کاری ندارد نظم مثل حیوانات، یک طویله را میخواهید منظم کنید چطوری است؟ جامعه هم یک طویله بزرگتری است! بعد که جلو رفتند دیدند انسانشناسی غیر از حیوانشناسی است تازه حیوانات را هم درست نشناختند. از آن طرف در سطح نظری، ذهنی، در سطح تجریدی به اصطلاح، در مطالعات اجتماعی بعد از این که هر کدام آمدند یک متا تئوری دادند تئوری کلان و بزرگ که ما یک تئوری یک جانبه نگر میدهیم و همه چیز را در قالب آن تحلیل میکنیم. خب چند قرن این حرفها را به اسم جامعهشناسی علمی زدند، مدنیت مدرن و مدنیت سکولار، و بعد از مدتی به اینجا رسید که دارند میگویند نظم اجتماعی، اساساً یک مقوله ایدئولوژیک است یک مقوله تجربی محض نیست منزلت معرفتشناختی و وجود شناختی دارد اما کافی نیست. باید قبلاً هدف را، مبدأ را، معاد را، انسان را تعریف کنی تا بتوانی داوری کنی که چه چیزی نظم هست چه چیزی نظم نیست و بخصوص کسانی که با نظمهای موجود آمدند علیه نظمهای موجود در جوامع خودشان تئوری دادند مثل چپها، مثل مارکس. جامعهشناسیهای رادیکال، که سودای تغییر داشتند اینها میدیدند وقتی میخواهند برای نظم موجود یک آلترنانتیو ارائه بدهند یک نظم بدیلی ارائه بدهند خودشان میدیدند که مجبور هستند کاملاً ایدئولوژیک برخورد کنند یعنی از تعریف خیلی از مسائل بنیادین شروع بکنند تا نتایج بروند نمیتوانند نظم را روی هوا تعریف کنند باید انسان را، هستی را، تاریخ را، خیلی چیزها را یک تعریفی بدهند. سعی کردند یک تعریف ماتریالیستی بدهند و گفتند که نظم یک مقوله ثانوی است و یک مفهوم اولیه نیست خودش روی هوا در تعلیق معنا نمیشود و لذا شما میبینید برای نظم، چون در تعریف نظم اختلاف شد، چون در تعریف انسان اختلاف شد، در تعریف زندگی، حق، تکلیف، سعادت، شقاوت اختلاف شد، در تعریف ظلم و عدالت اختلاف شد در تعریف نظم اختلاف شد در تعریف متدولوژی روش نظم هم اختلاف شد. در این با مجرم با متهم، با شاکی، با ظلم، با مافیهای قدرت و ثروت چگونه باید برخورد کرد یا نکرد؟ مثلاً کسانی که دیدگاههای نومینالیستی داشتند دیدگاه فردگرا داشتند مثل جریانهای لیبرال سرمایهداری، اینها اساساً مفهوم نظم اجتماعی را خیلی جدی نمیگرفتند همه چیز را به فرد ارجاع میدادند منتهی به منافع مادی فرد. یک کسانی گفتند نظم اجتماعی یک مقوله پسمانده است. یک کسانی گفتند نظم یک مقولة ژنریک و اساسی است در عین حال ما نظم اجتماعی را گرچه عوامل مختلفی در آن دخالت دارد ولی همهاش را به یک منشأ ارجاع بدهیم مثلاً مارکس میآید همه را ارجاع میدهد به موقعیت طبقاتی و منافع اقتصادی. لیبرالها ارجاع میدهند به منافع غریزی و لذت طلب. میگویند اصلاً جرم از کجا پیدا میشود؟ از همان جایی که فعالیتهای بشری از آنجا پیدا میشود. آنجا کجاست؟ غریزه است، لذت است، بعد میپرسیم که عقل چیست؟ فیلسوف لیبرال صریح میگوید عقل فراغریزه وجود ندارد محال است که عقل بر غریزه مسلط شود. همیشه عقل در خدمت غریزه است. حاکمیت عقل بر غریزه که در لسان دین به آن تقوا میگویند، اصلاً میگویند محال است. خب یک کسی که اینطوری نگاه میکند طبیعتاً آن روش ایجاد نظم به یک شکل دیگری فکر میکند. از آنطرف میگفتند مبنای نظم اجتماعی، مباحث هنجاری و ارزشهای اجتماعی و مفاهیم اخلاقی و عاطفی است. یک کسانی از آن طرف میگفتند نه، منافع مادی فرد. یک کسانی میگفتند منافع مادی اجتماعی و طبقاتی. دیدگاههای مختلف که من نمیخواهم حالا آنها را عرض کنم در باب نظم و جامعهشناسی نظم و روانشناسی نظم، حتی میدانید حتی برای زندان فلسفه نوشته شد که فلسفه زندان چیست؟ در زندان با مجرم باید چه کرد میخواهیم با او چکار کنیم؟ میخواهیم رفتار او را کنترل کنیم؟ میخواهیم درون آن را تغییر بدهیم؟ میخواهیم او را مجازات کنیم؟ میخواهیم او را اصلاح کنیم؟ همه اینها با هم است؟ اینها در حوزههای فلسفه اخلاق بحث شده، البته نه این که در مورد خاص زندان، ولی بحثهایی شده که اینجا آثار آن معلوم میشود. متأسفانه خیلی زمینهها عرصههای خالی برای کار وجود دارد که این حوزه و دانشگاه ما واقعاً مشغول الذمه هستند. رهبری در صحبتهایشان گفتند که نظامسازی یک امر ناتمام، بینهایت است شروع و کف ثابت دارد اما تمام نمیشود. اما در همین عرصه مسائل پلیس، امنیت اسلامی. یک کرسی ثابت گفتگوی فقهی، اخلاقی، اجتماعی، علمی، با توجه به مشکلات عینی اجتماعی، واجب است باشد. این بخشی از مسئله نظام امنیتی اسلامی است. اگر امروز دنیا از ما بپرسد - اصلاً عمل جدا یک محدودیتها و مشکلات عملی است - به لحاظ نظری، نظم و امنیت اسلامی با نظم و امنیت سکولار چه فرقی دارد و چه شباهتهایی دارد؟ چه کسانی باید بیایند توضیح بدهند؟ چه کسی میتواند درست توضیح بدهد؟ هم در مبنا؟ هم در غایت؟ هم در روش؟ زندان اسلامی ما داریم یا نداریم؟ زندان اسلامی چطور زندانی است؟ تسامح با مجرم میشود؟ زندان هتل است؟ آسایشگاه است؟ یا از آن طرف، زندان شکنجهگاه است؟ اهانتگاه است؟ برای جبران یک ظلم بیاییم ظلم مضاعف بکنیم؟ آدم سالم بیاید داخل و فاسد بیرون برود؟ چون یک جایی یک حقی را پایمال کرده و یک حدی و حریمی را شکسته آن وقت آنجا صدتا حریم خودش شکسته بشود؟ خب نه این زندان اسلامی است نه آن زندان اسلامی است. خب زندان اسلامی چطور زندانی است؟ من روایت هم آوردم وقتم متأسفانه تمام شد که امروز بحث، کمکم به اینجا رسید که ما هیچ تئوری واحدی نداریم، تک تک این دیدگاهها و مکاتبی که آمد در حوزه جامعه شناسی و از جمله جامعهشناسی نظم و امنیت و از جمله یک حرفهایی زدند بر اساس مبانی انسانشناسی متعارض و غالباً مادی، حالا بحث از این میشود که بیاییم به یکی سازی تئوریک، یعنی ترکیب تئوریها فکر کنیم. یک عده گفتند جامعه مهم است یک عده گفتند فرد مهم است یک عده گفتند معنویت و تربیت مهم است یک عده گفتند نخیر، نوع مجازات و تأدیب بدنی فقط مهم است. یک عده گفتند به ساختهای اجتماعی فکر کنیم یکی گفت نه، به کارکردها فکر کنیم. حالا باید بگوییم که همهمان، بزرگتر از دهانمان حرف زدیم. همه اینها در مسئله دخالت دارد. ما با یکسری مفاهیم چند بُعدی مواجه هستیم و باید چند بُعدی به آن نگاه کنیم و باید انسان را درست تعریف کنیم، حالا اینکه انسان را بتوانید درست تعریف کنید یا نکنید آن بحث دیگری است، انسان را با نگاه مادی درست نمیشود تعریف کرد. انسان همیشه تعریفش ناقص خواهد بود و کامل شدنی نخواهد بود چون انسان فقط ماده نیست. وقتی شما راه تکامل آن را بستی نمیتوانی یک تعریف کامل و جامع از او ارائه بدهید.
حال سؤالتان را بپرسید. بحث جلسه اول،
میگویند روایاتی هست که اگر کسانی بیایند به نام مهدی و قبل از ظهور حضرت، پرچم انقلاب و حکومت اسلامی را بپا کنند اینها مثلاً فلان هستند. فرض کنید این روایت باشد و همین هم معنایش باشد صریح آن هم همین باشد که من در همه اینها بحث داریم. شما هر روایتی را باید با اصول محکم قرآنی و سنت قطعی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) تطبیق بدهید. اگر کسی گفت شما تا قبل از ظهور حضرت، هیچ تلاشی برای اقامه حکومت عدل در حد توانتان برای اجرای هرچه بیشتر عدالت و ضوابط و ارزشهای شرعی نباید بکنید امر به معروف، نهی از منکر، که تشکیل حکومت مراتب بالاتر همین امر به معروف و نهی از منکر است. این معنیاش این است که تمام این احکام اجتماعی اسلام همهاش نسخ شده است. این معنیاش این است که هزاران آیه و حدیث و سنت قطعی که گفتند عدل باشد، ظلم نباشد، امر به معروف و نهی از منکر و این احکام اجتماعی اسلام را اجرا کنید، تابع استبداد نباشید، با استعمار نباشید، اینها که همه در ضوابط اسلامی هست، نگذارید حق و ناحق شود یعنی همه اینها تعطیل. چون حکومت که خودش هدف نیست، حکومت ابزاری است برای همین ارزشها. اگر نه که اسلامی نیست، حکومت اسلامی نیست اسلامنماست. پس این اولاً با ضروریات دین منافات دارد. ثانیاً این که اگر یک کسی گفت تا قبل از ظهور هیچ کار نکنید عملاً معنیاش این است که تمام حکومتهای فسقه و ظلمه عالم را در این فاصله که ممکن است هزاران سال دیگر هم طول بکشد همه اینها را شما به رسمیت بشناسید، تسلیم بشوید و بپذیرید. یعنی اجازه رسمی به ظلم بدهید! این با قطعیات اسلام منافات دارد. و پاسخهای دیگر هم در این باب هست که ما هزاران آیه و حدیث خلاف این نوع برداشت از این نوع بحث هستیم.
و اما آن چیزی که در این روایات هست، آن مقداری که در این روایات هست و با قطعیات اسلام سازگار است این است که هرکس قبل از ظهور حضرت(عج) پرچم مهدویت بالا ببرد یعنی ادعا کند که من مهدی آخر زمان هستم و من عدالت جهانی را اجرا میکنم! این گمراه است و فاسد است و ظالم است و این حرف صددرصد درست است. از هیچ روایت قطعی برنمیآید که شما در عصر غیبت تا حضرت نیامده، بگذارید ظلم و فسق و کفر، که انبیاء(ع) و دین برای مبارزه با اینها آمده، اینها بطور مطلق حاکم و مدام حاکمتر بشوند. این معنیاش این است که شاه حکومت کند یا صدام یا بوش، اینها حکومت کنند اشکال شرعی ندارد اما اگر خمینی بیاید اشکال شرعی دارد! این معنیاش این است. و متأسفانه بعضی از این آدمهای نادان این حرفها را زدند. زمان شاه، بعضی از همین متحجرین را داشتیم که زمان شاه، مثل این که اشکال شرعی در رژیم نمیدیدند، هیچ اعتراضی نمیکردند هم میترسیدند ترسو بودند و هم اصلاً وظیفه نمیدانستند. تا امام آمد یک مرتبه اشکالدون شرعیشان باز شد. آقا این اشکال دارد! خب معلوم است اشکال دارد بیا کمک کن اشکالاتش برطرف شود. تو وظیفه داری یا وظیفه نداری؟ چرا زمان شاه هیچ اشکالی نمیدیدی؟ چرا در حوزه نجف بودی بعثیها بالای سرتان بودند آنجا هیچ اشکال شرعی نداشت؟ آنها اشکال شرعی ندارد اینها دارد. این معنیاش این است که عمل به وظیفه شرعی، یعنی جهاد و امر به معروف و نهی از منکر اینها اشکال شرعی دارد اما سکوت و تمکین در برابر ظلم اشکال شرعی ندارد! این خلاف قطعیات و محکمات عقل و شرع است.
والسلام علیکم و رحمهالله
هشتگهای موضوعی