شبکه افق - 10 فروردین 1399

پرسش و پاسخ - برنامه روشنا - قسمت هفتم

بسم‌الله الرحمن الرحیم.

عباس(ع) حدود سال 26 هجری در زمان خلافت عثمان متولد شده است. به روایت مشهور، موقع شهادت، جناب حضرت عباس(ع) 34 ساله است. حالا از 32 تا 39 ساله گفته‌اند و عباس(ع) را مادرش تربیت کرد که چنان ادب داشته باشد و ایثار و وفا شجاعت که از اول هم ام‌البنین(س) به عباس(ع) و فرزندانش آموزش داده بود که درست است شما برادران حسن و حسین(ع) و زینب(س) هستید اما شما در رده آن‌ها نیستید. همیشه به دانید هم به لحاظ مادرتان و هم سن‌تان، شما فرزندان علی(ع) هستید ولی حواس‌تان باشد که همیشه باید پشت سر آن‌ها باشید و همیشه تا آخر باید درکنار آن‌ها باشید و این خیلی جالب است که حضرت عباس(ع) می‌گویند د رجنگ صفین یک نوجوان 15- 16 ساله است و در خط مقدم می‌جنگید. نام او را عباس می‌گذارد. عباس؛ یعنی کسی که به دشمن لبخند نمی‌زند. "عباس" یعنی عبوس، یعنی کسی که چهره‌اش در برابر دشمن گرفته است و نسبت به ظلم عبوس است و قمر خندان است نسبت به نیکی و مردم و چهره گشادة با مردم و چهره غضبناک با دشمن. این‌گونه بود.

به لحاظ علمی هم حضرت عباس(ع) را پدر و مادر تربیت کردند. در جایی می‌گوید «ولدی العباس زق العلم زقّا» می‌گویند علی(ع) می‌گوید عباس، علم را مثل بچه کبوتری که از دهان مادرش آب و غذا می‌گیرد این‌گونه از من و مادرش گرفت. یعنی از کودکی خواهر و برادران او روی این برنامه داشتند و این به لحاظ علمی و عملی تربیت شد. عباس(ع) لحظه لحظه تربیت شد و برادران ایشان هم همین‌طور.

باز نقل شده که حضرت امیر(ع) وقتی حضرت عباس(ع) کودک بود دست‌های او را زیاد لخت می‌کرد و می‌بوسید آستین‌ها را بالا می‌زد و دست‌های عباس(ع) را زیاد می‌بوسید. باز نقل شده که از حضرت ام‌البنین می‌پرسند که چرا دست‌هایش را زیاد می‌بوسید؟ ایشان قضیه کربلا را نقد می‌کنند که دست‌های این در کربلا قطع خواهد شد. و جالب است موقعی که کاروان سیدالشهداء(ع) دارند از مدینه حرکت می‌کنند می‌روند ام‌البنین که به دلایلی نمی‌تواند با این کاروان برود و حضرت سیدالشهداء(ع) هم به او می‌گویند نیایید، به بچه‌هایش می گوید شما چشم حسین، قلب حسین و سپر حسین هستید. این سفر را می‌روید و به احتمال قوی برنمی‌گردید این سفر، سفر خطر و خون است شما باید سپر حسین باشید تا آخر شما محافظان حسین هستید. بچه‌هایش را این‌گونه تربیت می‌کند و می‌فرستد. این‌ها می‌آیند و جناب فاطمه ام‌البنین از بچه‌ها سؤال نمی‌کند. هرچه می‌خواهند قضیه شهادت بچه‌هایش را برایش بگویند توجه نمی‌کند و فقط از حسین(ع) می‌پرسد. بعد که می‌گویند حسین قطعه قطعه شد و سرش را از بدنش جدا کردند، ایشان زیر گریه می‌زند و می‌نشیند و می‌گوید که رگ قلبم را الآن پاره کردید. بعد سپر خونین عباس(ع) را برای او آ‌وردند و گفتند این سپر عباس است که چا چاک شده و بدن عباس(ع) تکه تکه شد و تا لحظه آخر جنگید و بدون دست می‌جنگید و سرش را کوبیدند. ایشان می‌پرسد وقتی که عباس را زدند و سرش را قطع می‌کردند دست در بدن داشت؟ چون یاد فرمایش حضرت امیر(ع) افتاد که می‌گفتند دستش را قطع می‌کد چطور کسی جرأت کرده به عباس(ع) نزدیک شود. چون تا وقتی دست در بدن داشت کسی جرأت نمی‌کد نزدیک او بشودد. در نبرد دیدن که دوتا دست‌هایش قطع شد و در نبرد افتاد. وقتی آمدند سراغ او دستی نداشت که از خودش دفاع کند. بعد همان لحظه این شعر را گفت که:

«یا من رای العباس کر علی جماهیر النقد و وراه مــن ابـنـاء حـیـدر کـل لـیـث ذی لـبـد

انبئت ان ابـنی اصیب بـراسه مقطوع یـد ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد

می‌گوید حتماً دست در بدن نداشته وقتی جرأت کردند به او نزدیک شوند. ای کسی که عباس را دیدی وقتی پی در پی حمله می‌کرد و به قلب دشمن می‌زد جماهیر دشمن و توده‌ها و به قلب سپاه دشمن می‌زد و از کسی نمی‌ترسید در حالی که پسران حیدر، حسین و فرزندانش پشت سرش بودند این‌ها جلو آمدند که فدای آن‌ها شود، هر کدام‌شان یک شیر غرّان بودند. به من خبر دادند که به سر پسرم ضربه زدند آن لحظه‌ای که دست‌هایش بریده شده بود و دست نداشت. وای بر من و جوان من، شیرمرد من، و همین‌طور است. وقتی می‌توانید به سرش ضربه بزنید که دست ندارد. «لو کان سیفک فی یدیک و ما دنی منه احد» اگر دست داشتی و شمشیر در دستت بود کسی جرأت نمی‌کرد به تو نزدیک شود که بخواهد سرت را از بدنت جدا کند. یک چنین وضعیتی داشت یک روح مقاومت. بعد شما می‌دانید که بعد از حضرت امیر(ع) خواستگارانی داشت آدم‌های مطرح و مشهوری هم بودند گفت من پس از علی(ع) با کس دیگری ازدواج نمی‌کنم و به همسر دیگر علی هم گفت ما نباید پس از علی(ع) با کسی ازدواج کنیم و باید تا آخر نام علی(ع) روی ما باشد و همین‌طور هم بود.

خب این را عرض کردم که هم ادای احترام به ایشان است که الگوی همه مادران و همسران شهداست و هم بیشتر یک معیار همین است، وقتی که بحث جهاد و شهادت می‌شود منظور گردن کلفتی و خشونت و خونریزی نیست. الآن ما وقتی اسم عباس(ع) می‌آید ما به یاد وفا و شجاعت و انسانیت و شرف می‌افتیم نه به یاد خشونت. با این که ایشان قربانی بدترین خشونت‌ها شد و مرد جنگ است. جهاد فرهنگ و شهادت در فرهنگ اسلامی این است که فرزندان مجاهدین و شهدا با شنیدن نام آن‌ها و ذکر آن‌ها به یاد شجاعت و صداقت و مهربانی آن‌ها می‌افتند نه به یاد خشم و خودخواهی. آخرین نمونه‌اش هم همین شهید سلیمانی است که دیدید چه تیپ‌هایی در کل دنیا آمدند برای او اشک ریختند در حالی که به قول غربی‌ها و آمریکا رهبر تروریست‌های جهان است و رئیس‌جمهور آمریکا گفت این هزاران آمریکایی را در عراق و افغانستان کشته است که تا به حال این‌ها را نمی‌گفتند. شما ببینید هیچ کس وقتی که اسم شهید سلیمانی یا شهید ابومهدی آمد به یاد این گلادیاتورها و این کماندوهای خونریز مثل آمریکایی صهیونیستی نیفتاد این‌ها را به عنوان مظهر عشق و سردار دل‌ها همه به عنوان بنگاه انسانی و اخلاقی نگاه کردند. این فرق جهاد و شهادت و مبارزه در فرهنگ اسلامی – شیعی است با جنگ و خشونت در فرهنگ‌های مادی.

مادر 4 شهید کربلا جناب فاطمه ام‌البنین(س). این خانمی که در حد و اندازه‌ای بود که پس از فاطمه(س) البته با فاصله چند سال، همسر علی(ع) می‌شود و برای فرزندان فاطمه(س) مادری کند یک زن عادی نبوده یعنی حضرت امیر(ع) که با هر کسی ازدواج نمی‌کرد. خود این یک معیار است برای این که شخصیت ایشان در چه حدی بود که علی(ع) آن هم بعد از تحقیق و پرس‌وجو ایشان را انتخاب کردند و به ایشان پیشنهاد ازدواج دادند از جمله تحقیقات برادر حضرت امیر(ع) جناب عقیل(ع) است که ایشان نَسَب‌شناس بود یعنی تمام تیره‌ها و قبایل را می‌شناخت، آدم‌شناس بود و مدام هم به حضرت امیر(ع) تأکید می‌کردند که ازدواج کنید هم بالای سر بچه‌ها کسی باشد و هم خود شما تنها هستید. طبق بعضی نقل‌ها شاید دو – سه سال بعد از شهادت فاطمه(س)، طبق یک نقل هم حدود 7- 8 سال بعد از آن، این ازدواج صورت گرفته و علی این تیره و خانواده را شناسایی می‌کند که حالا راجع به خانواده ایشان هم نکاتی را عرض می‌کنم و این پیشنهاد را می‌کند و حضرت امیر(ع) می‌فرماید باید کسی باشد که فرزندانی را که به دنیا می‌آورد آن‌ها همه رسالت دارند و آدمهای معمولی نخواهند بود. مادر معمولی نباید داشته باشند، پدرشان معمولی نیست و مادرشان هم نباید معمولی باشد. باید هم به لحاظ اخلاق و عاطفه و انسانیت و هم به لحاظ شجاعت و اقتدار، یعنی یک زن و مادری باشد که مجاهدپرور باشد یعنی حتی تعبیر شجاعت را، روایت داریم که حضرت امیر(ع) می‌فرمایند می‌خواهم زن شجاع، از یک خانواده باشخصیتی که شخصیت انقلابی دارند و حاضر هستند پای کار بایستند می‌خواهم از چنین مادری فرزندانی به دنیا بیاید. که خب 4 شهید که هر 4تا در نیم‌روز کربلا، در فاصله نیم ساعت و سه ربع هر چهارتا به شهادت رسیدند و «ام‌البنین» هم یعنی مادر پسران، مادر همین 4 پسر، بلکه مادر فرزندان فاطمه(س) هم بود. این هم جالب است از ادب ایشان که ایشان هم نام‌شان فاطمه بود ولی وقتی که ازدواج می‌کنند به حضرت امیر(ع) می‌گویند من را فاطمه صدا نکنید هم بچه‌ها به یاد مادر نیفتند و هم به فاطمه زهرا(س) فاطمه می‌گویید دیگر به من فاطمه نگویید و همین تعبیر ام‌البنین را بکار ببرید. خب ظاهراً ایشان دو – سال بعد از کربلا از دنیا رفتند و به یک معنا به لحاظ معنوی به شهادت رسید و در بقیع دفن شدند. عبدالله و جعفر و عثمان که همه حضرت عباس(ع) می‌گوید بروید شهید بشوید که من ببینم و پیش چشم حسین(ع) به شهادت برسید و بعد هم خود عباس(ع). این‌جا گاهی دیدم که بعضی‌ها می‌گویند چرا حضرت امیر(ع) فرزندانی دارند از فرزندان دیگرشان به غیر از حضرت زهرا(س)، و فرزند به نام عمر دارند، عثمان دارند، ابوبکر دارند، بعضی‌ها از آن طرف گفته‌اند که این معنی‌اش این است که حضرت امیر(ع) به احترام و عشق خلفا این نامگذاری‌ها را کردند و شما شیعیان نباید به اوضاع معترض باشید. بعضی‌ها هم انکار کردند که نخیر، این اسم‌ها نبوده. – این را به عنوان یک جمله معترضه بگویم – چرا اسم عثمان و عمر بود ولی این‌ها به خاطر اشخاص خاصی نبود این‌ها نام‌هایی است که بین عرب رایج است. اسم‌های مختلف می‌گذارند این که خصوصاً بخاطر افراد خاصی باشد دلیلی ندارد. یک عده از این طرف به اسم شیعیان انکار می‌کنند که نبوده، فرض کنید که بوده و روایت هم داریم که بوده، یکی هم همین عثمان است که در کربلا شهید شده است. یک معنای دیگر هم این است که به احترام آن‌ها بوده باشد موضع‌گیری امیرالمؤمنین(ع) که نسبت به خلفا واضح است که چیست ایشان منتقد و معترض است. فرض کنید این هم باشد معنی‌اش این است که ایشان بخاطر وحدت امت و این که جنگ داخلی نشود این همه گذشت دارد. تازه آن حرفی که بعضی جریان‌ها خطاب به شیعه می‌گویند فرض کنید درست باشد که عرض کردم توضیح دیگری دارد. باز هم یک معنای متعالی دیگری دارد این را توجه کنید چون از کوچکترین رفتار پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ما باید یک نتیجه عمومی بگیریم چون امام هستند و ما باید در هر مسئله‌ای به امامت توجه داشته باشیم امامت یعنی رهبری؛ یعنی در این عمل، در چه حوزه‌ای دارند به ما آموزش می‌دهند و رهبری می‌کنند.

خب مادر 4 شهید کربلا، اولاً قدرت روحی، یعنی بعد از هزار و اندی سال، همسران شهدا و مادران شهدای ما در این انقلاب و جنگ و تا همین الآن که شهید می‌دهند اگر ام‌البنین‌ها نبودند این‌ها امروز این کارها را نمی‌کردند و امروز ما مادر 5 – 6تا شهید نداشتیم که محکم‌تر از همه بایستد و بگوید من اگر فرزند دیگری هم داشتم می‌دادم یک الگوهایی مثل جناب ام‌البنین فاطمه بودند که این کار را کردند. می‌دانید وقتی که کاروان اسرا به شام برگشت که امام سجاد(ع) زودتر چند نفر را فرستادند که بروند به افرادی بگویند که آماده باشند از جمله – با احترام گفتند – به مادر ما ام‌البنین بگویید که هر چهار پسر شما پی در پی شهید شدند و هیچ کدام نیستند. و جالب است وقتی آن‌ها می‌روند و فرستاده امام سجاد(ع) زودتر به مدینه می‌رود خبر بدهد ایشان مطلقا از پسرهایش سؤال نمی‌کند هرچه آن‌ها دارند گزارش می‌دهند که عباس شهید شد، جعفر شهید شد، عون شهید شد، این اصلاً گوش نمی‌کند، هر بار می‌گوید حسین چه؟ از پسرانش که گفتند این‌طور تکان نخورد و گریه نکرد، ولی وقتی که گفتند حسین قطعه قطعه شد و سرش را از بدنش جدا کردند آن‌جا در روایت نقل شده که جناب فاطمه ام‌البنین صدای گریه‌اش بلند شد و نتوانست بایستد و آنجا گفتند «أن تقطع نیام قلبی» رگ قلب من را الآن پاره کردی، کمر من را الآن شکستی که خبر حسین را دادی. و بعد که سپر خونین عباس(ع) را به او نشان دادند نشست و در حالی که اشک می‌ریخت شعری گفت که حالا شعر آن را می‌خوانم که این یک بُعد دیگر از شخصیت ایشان است که اشاره به حسین(ع) می‌کند. روایت از امام صادق(ع) داریم که کام کودکان‌تان را با تربت حسین(ع) بردارید که این خاک خونین، فرزندان شما و نسل‌های بعد از شما را برای همیشه بیمه خواهد کرد چون روح مقاومت جهاد و شهادت به آن‌ها می‌دهد.

من یکی دو نکته راجع به شخصیت ایشان عرض کنم. اولاً ایشان با پسر کوچک عباس(ع) عبیدالله، کودکی بود که نوه ایشان است و پسر حضرت عباس است که این بچه در کربلا بوده، یعنی جزو اسرای کربلاست وقتی این‌ها می‌آیند ایشان مکرر دست این کودک و نوه‌اش را می‌گیرد و به بقیع می‌رفت و شعرهای اعتراضی و انقلابی در سوگ شهدا و در مدح جهاد و شهادت می‌خواند. چون ایشان اهل قلم بود، اهل شعر بود، ادیب و شاعر بود. چنان اشعاری می‌خواند و چنان فضای مدینه را در کنار حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) تغییر داد که توأمان یک نهضت اعتراض و شرمندگی در مدینه بوجود آمد حتی دشمنان اهل بیت(ع) و عوامل حکومتی شرمنده شده بودند و مجبور بودند در این عزاداری تظاهر کنند و می‌آمدند اشک می‌ریختند چون می‌دانید که یزید هم آخرهایش شرمنده شده بود و مجلس رسمی عزاداری برای حسین(ع) گرفت و گفت در مسجدها قرآن پخش کنید فقط قرآن بخوانید ثوابش را به حسین هدیه کنید، بحث سیاسی نکنید که چه بود و چه شد که قضایا این‌طوری شد! فقط قرآن بخوانید و ساکت باشید. بعد هم من نگفتم که بکشید گفتم کلاه بیاورید رفتند سر آوردند! کلاً در آخر حرفش را عوض کرد.

فضای مدینه را این‌ها برگرداندند از جمله جناب ام‌البنین(س) اشعاری را می‌خواند، با نوه‌اش بسیاری از روزها را بقیع می‌رفت و از کربلا و شهدای کربلا می‌گفت و کودکی که خودش آنجا بود و ایشان گاهی می‌گفت از این بچه بپرسید که چه دید و این‌ها چه کردند؟ حکومت با این‌ها چه کرد؟ این هم یک بُعد از شخصیت ایشان است. راجع به ایشان صحبت نمی‌شود و کلاً می‌گویند ام‌البنین و رد می‌شوند که ایشان چه شخصیت مؤثر و چه زن بزرگی است کمتر بحث می‌شود. ایشان از قبل از ازدواج با حضرت امیر(ع) به عنوان یک دختر با کمال، مؤمن، با تقوا، بصیر که آگاهی سیاسی اجتماعی دارد ادیب است اهل شعر و اهل قلم است، متفکر است، بردبار است و یک سخنران قوی است، شاعر قوی است، خانواده‌اش و پدر ایشان مردی شجاع و شریف بوده، مادرش از نسل بنی‌کلاب که از اجداد پیامبر(ص) بودند. قبیله این‌ها به شرف و مهمان‌نوازی و به دلاوری مشهور بودند و دایی ایشان شاعر بزرگ عرب است. قبیله‌شان از سوارکاران شجاع و رزمنده‌های عرب بودند بچه‌های خوبی تربیت کرده بودند و جالب است که در تاریخ ذکر می‌شود که مادر ام‌البنین(س) هم اهل شعر و اهل ادب بوده، مادرش هم یک خانم کامل عاقلی بوده است. عباس(ع) که به دنیا می‌آمد، اولاً می‌دانید که موقع ازدواج اعلام می‌کند من بدون دختر بزرگ فاطمه(س) وارد خانه نمی‌شوم آن‌ها اجازه بدهند من می‌آیم، به من دیگر فاطمه نگویید. من کنیز فرزندان فاطمه(س) هستم. تا این حد یک انسان تربیت شده بود. در روایت نقل شده وقتی ایشان به خانه می‌آید امام حسن و امام حسین(علیهما‌السلام) مریض بودند و ایشان پرستاری می‌کرده است.

حکومت‌ها حکومت‌هایی هستند بخصوص بعد از انقلاب ما چون دین در جهان و در ملت‌ها بخصوص ملت‌های مسلمان آبرو پیدا کرد و حتی روشنفکران سیاسیون و انقلابیون که این‌ها همیشه قبل از انقلاب ما پز می‌دادند که بی‌دین هستند حالا یک مرتبه مدل برگشت! حالا دینداری و ادای دینی مد شده! شروع کردن به تظاهر دین و دینداری، یک موج دین‌نمایی، ادا و اصول مذهبی همه جا بعد از انقلاب ما شروع شد.  حتی نامزدهای ریاست جمهوری در آمریکا و اروپا که قبلاً از جلوی کلیسا رد نمی‌شدند چون می‌گفتند این‌ها مذهبی و مرتجع‌اند حالا دیگر همه‌شان یک پایشان در کلیساهاست در تبلیغات انتخاباتی، نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا و بعضی کشورهای غربی می‌بینید رسماً کلیسا می‌روند و حتی مسجد می‌روند عید فطر می‌گیرند و از این قبیل. یعنی دینداری، مذهبی‌نمایی بعد از انقلاب ما مد شد. همین‌طور در کشورهای مسلمان که حکومت‌ها، مثل شاه و صدام در واقع لامذهب بودند یک مرتبه ادا و اصول‌های مذهبی درآوردند. یادتان هست که صدام اساساً ضد دین بود آخرهایش آمد با دست خودش روی پرچم عراق نوشت الله اکبر! یک مرتبه مذهبی شد و حکومت‌های منطقه همین‌طور. حاکم مصر، حاکم اردن که اصلاً همیشه حتی مذهبی‌های مبارز سنی را می‌کشتند و نابود می‌کردند یک مرتبه طرفدار سنی‌ها شدند و اعلام خطر کردند که هلال شیعه دارد می‌آید و همه دارند شیعه می‌شوند، جلوی تشیع را بگیرید! شما که اصلاً مذهبی نبودید زندان‌هایتان پر از سنی‌های مبارز بود در خود مصر و اردون و... چطور یک مرتبه طرفدار سنی در برابر شیعه شدید؟! در ترکیه همین‌طور. سنی‌های مذهبی انقلابی واقعی مثل آن مرحوم اربکان بود حزب سعادت، آن‌ها رأی آوردند و آن زمان ایشان اولین سفرش را به ایران آمد، ایشان ضد صهیونیستی هم بود خیلی نزدیک به ما بود. تا او آمد ارتش به فرمان آمریکا، انگلیس و جریان‌های لائیک کودتا کردند حکومتش را سرنگون کردند و بعد از یک مدتی این‌ها را آوردند گفتند این‌ها هم ادعای حرف اسلامی بزنند منتهی دو سه تا خصوصیت دارد یکی این که سریع بگویند ما لائیک هستیم، ما دنبال حکومت دینی نیستیم از آن اخوانی‌هایی هستیم که دنبال حکومت اسلامی نیستند با اسرائیل هم مشکلی نداریم. دیدید دو – سه تا ادا درآورد، چون می‌دانست امروز کسی بخواهد در جهان اسلام پایگاه پیدا کند باید همین شعارهای انقلاب ما را بدهد علیه اسرائیل و... دو – سه تا ادا درآورد ولی بعد به جای این که با اسرائیل قطع رابطه کنند با سوریه و حزب‌الله درافتادند یعنی با جبهه مقاومت درافتادند و دیدید که رابطه‌شان را با اسرائیل کاملاً دوباره برقرار کردند و نشان دادند که همه‌اش بازی بود و اداست. یعنی غرب به این‌ها گفت که ما می‌گذاریم حکومت دست شما باشد ادای اسلامی دربیاورید ولی واقعاً اسلامی عمل نکنید، اولاً شعار حکومت دینی اسلامی ندهید حالا شعائر مذهبی مثل حجاب و مسجد را بگویید، خانم‌تان باحجاب است وگرنه غیر از این که خانم‌تان باحجاب است چه فرق دیگری با حکام دیگر در جهان اسلام دارید؟ بلکه از آن‌ها خشن‌تر، حتی جریان‌های لائیک این‌طور حمله نمی‌کردند و بین مسلمین جنگ راه بیندازند و داعش راه بیندازند. یادم هست اوایل که این‌ها آمده بودند یک عده در داخل کشور، این شبه‌روشنفکران وابسته ما هم می‌گفتند بله دوتا اسلام داریم یک اسلام سیاسی رادیکال بنیادگرای حزب‌اللهی و انقلابی که ایران است اسلام تندرو. یک اسلام هم داریم اسلام منطقی دموکراتیک مدرن اروپایی، آن اسلام جواب می‌دهد نه این اسلام. حالا آن اسلام مدرن دموکراتیک شده پایگاه اصلی داعش و تکفیری‌ها و آن‌هایی که می‌گفتند ما دموکراتیک هستیم و اسلام‌گرا، صریح گفتند لائیک هستند و رابطه‌شان را با اسرائیل تقویت کردند و تمام تلاش‌شان را می‌کنند که دموکراسی مردم‌سالاری در عراق و سوریه و فلسطین را شکست بدهند و اسرائیل بماند. ببینید خدا چطوری دست‌های این‌ها را رو می‌کند. منتهی چون تمام مردم جهان اسلام تشنه اسلام هستند و مسائلی مثل حجاب، نماد اسلام شد! چون حجاب 70- 80 سال است دارد سرکوب می‌شود و جرم است! تازه این‌ها به همان وعده‌شان هم نتوانستند عمل کنند که حجاب را همه جا قانونی کنند هنوز هم یک جاهایی ممنوع است. پس یک اسلام قلابی درست شد، گاهی در قالب شبه دموکراسی، داعش را تقویت می‌کند جنگ داخلی در عراق و سوریه و جاهای مختلف را دامن می‌زنند کنار آل سعود خبیث این رژیم‌های فاسد منطقه که فقط پایگاه‌های نظامی و پالایشگاه نفت غرب هستند، امارات و قطر و... همه دست به دست هم دادند تا حکومت‌های کشورهای مسلمان سقوط نکنند و بیداری اسلامی را به جنگ داخلی بین مسلمین تبدیل کنند. جنگ عرب و ترک و فارس، جنگ علوی و سلفی، شیعه و سنی، تکفیری منحرف کنند و همه جا را از لیبی تا یمن، تا عراق و سوریه، تا افغانستان، همه جا را به هرج و مرج تبدیل کنند. شما ببینید داعش را بردند در افغانستان علیه طالبان تقویت می‌کنند. حالا داعش را آوردند که این داعش اصلا می‌گوید ما با آمریکا و اسرائیل کاری نداریم. حالا در حرف، بعضی‌هایشان می‌گویند ولی آنجا خط قرمز است. ولی دشمنان ما شیعیان هستند و سنی‌هایی که تکفیری نیستند. ببینید چه کار می‌کنند.

خب پس سیستم سوم هم، که مردم‌سالاری یا واقعاً نیست ظاهراً هست، ولی باطناً تفکر تکفیری است یعنی ترکیب صهیونیست و تکفیری‌گری است که این دوتا را با هم ترکیب کردند. از یک طرف سکولار هستند می‌گویند ما حکومت دینی نمی‌خواهیم از یک طرف با تکفیری‌های داعش هستند از یک طرف با اسرائیل هستند! جبهه‌های فرعی انحرافی باز کردند برای این که مردم‌سالاری دینی گسترش پیدا نکند بیداری اسلامی منحرف بشود یا سرکوب بشود. و حالا جالب است این‌هایی که این‌قدر شعار علیه القاعده و داعش و تروریزم و از این حرف‌ها می‌دادند حالا خودشان چون حریف مردم یمن و انصارالله و جاهای دیگر که نمی‌شوند خودشان به القاعده و داعش می‌گویند شماها بیایید کمک کنید با این که آن‌ها شعار علیه حکومت عربستان می‌دهند ولی در عمل، ضربه‌ای به آن صورت به این‌ها نزدند، ضربه‌ای به اسرائیل نزدند، ضربه‌ای جدی به این‌ها نمی‌زنند. می‌گویند خیلی خب الآن بخشی از عدن را سپردند دست همین داعش و القاعده. با این که ظاهراً خودشان می‌گویند ما با این‌ها مخالف هستیم یعنی اوضاع خیلی شیرتوشیر شده و خودشان دارند دست خودشان را رو می‌کنند و مدام خودشان را لو می‌دهند، بعد هم در یک هچلی افتادند، از یک طرف امثال این جریان‌های تکفیری و خلافت‌های سنی اسلامی و خلافت‌های تکفیری در واقع، نه سنی، چون این تکفیری‌ها خیلی از علمای سنی را هم کشتند، این‌ها بیشتر در سوریه و عراق بیشتر سنی‌ها را کشتند تا شیعه را. دو – سه تا خلافت تکفیری درست کردند چرا این‌ها را درست کردند؟ فقط برای این که به کمک این‌ها جلوی انقلاب اسلامی را بگیرند و جنبش مقاومت را در منطقه بشکنند. ولیکن ته آن، بالاخره از توی این‌ها بخش مهمی هم از بدنه این‌ها جوان‌های مسلمانی هستند که بازی خوردند. این‌ها یک وقتی متوجه می‌شوند که بازی خوردند همین الآن هم بخشی‌شان متوجه هستند می‌گویند چطور ما برای شما و به نفع شما علیه جنبش مقاومت مثلاً حزب‌الله و... به اسم شیعه و سنی درگیر بشویم اما چطور شما قسر دربروید؟ لذا شما می‌بینید بعضی از همین‌ها به پاریس می‌روند عملیات انفجار و ترور انجام می‌دهند. می‌روند توی متروی لندن، می‌روند توی اسپانیا و خود آمریکا این کارها را انجام می‌دهند. این‌ها هم یک جاهایی از کنترل‌شان در رفته است چنانچه القاعده را هم اول، علیه شوروی در افغانستان ساختند بعد آن را علیه شیعه و ایران هدایت کردند ولی بعد کنترل آن را از دست دادند، القاعده چند تکه شد و یک بخشی از آن در اختیار این‌ها ماند یک بخشی هم علیه این‌ها عمل کرد، یک بخشی از القاعده به رهبری بن‌لادن گفتند دشمن اصلی من ایران و شیعه نیست البته ما با این‌ها اختلاف داریم ولی دشمن اصلی ما آمریکاست. این‌ها رفتند توی چندتا کشور آفریقایی و سومالی در همین یمن و جاهای مختلف عملیات‌هایی علیه آمریکایی‌ها کردند یا همین 11 سپتامبر در نیویورک ما با این نوع عملیات مخالف هستیم که مردم معمولی در آن کشته شوند اما با اصل ضربه زدن به استکبار یک نقطه مثبتی است. بخشی از این‌ها کنترلش از دست این‌ها خارج شده و خارج خواهد شد. می‌خواهم بگویم این‌ها همه تلاش‌های مذبوحانه‌ای بود که یا در برابر مردم‌سالاری دینی در انقلاب اسلامی که حکومت دینی مردمی تشکیل داد، جمهوری اسلامی، حکومت اسلامی با رأی ملت با انتخابات تشکیل داده است. این‌ها نه انتخابات دارند و نه واقعاً حکومت اسلامی است، بعد سر دو راهی هم می‌مانند که اگر حکومت اسلامی و خلافت اسلامی درست کنند در کشورهای دیگر مثل سوریه و عراق بعد از آن‌ها می‌پرسند ببخشید چطوری است که شما می‌خواهید در عراق و سوریه خلافت اسلامی و دموکراسی نباشد چرا در عربستان نیست؟ نه اسلامی است نه دموکراسی! چرا قطر و امارات نیست چرا در مصر نباشد؟ چرا در بقیه کشورهایتان نباشد؟ آن وقت سر این سؤال گیر می‌کنند. آن وقت این‌ها سر این قضیه یک جاهایی وا می‌دهند و یک جاهایی برخورد می‌کنند این‌ها می‌گویند جناح تکفیری‌ها در شرق جهان اسلام که به نفع آمریکا و اسرائیل است عمل کنند. یعنی در عراق، در سوریه، این داعشی‌ها حتی رفتند در فلسطین، در غزه، حتی گفتند حماس و جهاد اسلامی هم کافرند گفتند اخوان‌المسلمین هم کافر است این خیلی جالب است ولی یک ضربه به اسرائیل نزدند ولی رفتند بین فلسطینی‌ها جنگ راه بیندازند! گفتند عیبی ندارد این جریان تکفیری تحت عنوان خلافت، در عراق و سوریه، لبنان، فلسطین اگر بتواند ایران، افغانستان، پاکستان، یمن عمل کند چرا؟ چون هم این‌ها از دست آن‌ها رفت حکومت‌های وابسته سقوط کردند یا آمدند متزلزل شدند و در حال سقوط هستند یا طرف ما و طرف اردوگاه انقلاب اسلامی آمدند خودشان می‌گویند 5 تا کشور عربی به اردوگاه انقلاب اسلامی تبدیل شد. این از دست رفته. این‌ها می‌گویند خلافت اسلامی چون از دست‌شان رفت. در عراق صدام نمی‌گفتند خلافت اسلامی، ولی ا لآن می‌گویند. حتی می‌گویند اگر این شعارها به روسیه و چین برود و به آن‌ها هم ضربه بزند این هم خوب است! این بخش شرقی جریان‌های تکفیری تقویت شود.

اما بخش غربی آن؛ یعنی جریان‌های اسلام‌گرای سنی یا حتی وهابی با عملیات جهادی بخواهند به اروپا بروند و عمل کنند، در فرانسه، انگلیس، ایتالیا، هلند، آمریکا، چون همه ‌جا آدم هستند و دارند. این‌ها نه،‌ نمی‌خواهند باشند! در آفریقا هم نمی‌خواهند بشوند چون آن‌جا آفریقا و شمال آفریقا تحت کنترل‌شان هست و هنوز نتوانسته، چون تونس را کنترل کردند چون مصر هم از کنترل‌شان خارج شد و با اخوانی‌ها بستند که شما علیه اسرائیل حرف نزنید، با ایران فاصله بگیرید ما می‌گذاریم شما باشید، بعد عربستان کودتا کردند. می‌خواهم خلاصه عرض کنم غرب و رژیم‌ای منطقه می‌خواهند با این جریان‌های تکفیری یک بام و دو هوا برخورد کنند. آن جاهایی که کنترل از دست‌شان در رفته مثل یمن، عراق، سوریه، افغانستان، آن‌جاها این‌ها را به اسم تشکیل خلافت اسلامی تقویت می‌کنند که این‌ها ضربه بزنند یکی به جبهه مقاومت، به انقلاب ما به اردوگاه وسیع انقلاب اسلامی، یکی هم به رقبای آمریکا مثلاً چین و روسیه. مسلمانان آسیای میانه علیه روسیه اقدام کنند و بروند آنجا خلافت اسلامی درست کنند. اما اگر قرار باشد در اروپا مثلاً بوسنی و هرزگووین، در بالکان و در آلبانی، هیچ کس نمی‌گوید، نه این رژیم‌ها نه غربی‌ها، اجازه نمی‌دهند آنجا کسی شعار خلافت اسلامی بدهد در حالی که خیلی از نیروهایی که دارند در آن منطقه می‌جنگند بخشی‌شان از همان جاها آمدند. در بوسنی این‌ها حمله کردند به 30، 40- 50 جا، تقریباً یک جمعی را – در اخبار آمده بود – ده‌ها نفر از جریان‌های وابسته به القاعده را گرفتند. این یک بام دو هواست. این هم دسته سوم، یا دموکراسی‌های لائیک قلابی با گرایش لائیک اما با ادبیات مذهبی، یا تشکیل خلافت‌هایی به اسم خلافت‌های اسلامی، به اسم حکومت دینی اما غیر مردم‌سالار. دیکتاتوری و خشونت به سبک داعش و تکفیری‌ها. پس ببینید مردم‌سالاری دینی که شعار انقلاب اسلامی است با این سه نوع سیستم حکومت مرزبندی دارد. 1- دیکتاتوری‌های لائیک و غیر دینی مثل نود درصد حکومت‌ها در جهان اسلام و غیر آن. که هم دیکتاتوری است و مردم‌سالاری نیست و هم بی‌دین و لامذهب است. دینی نیست. 2- دسته دوم، کشورهایی که دموکراسی دارند حالا یا از نوع لیبرال یا چپ و راست، دینی هم نیستند و ادعای دین هم ندارند با آن هم مرزبندی شد که این هم در کشورهای زیادی نیست در بعضی از کشورهاست و عمدتاً 7-8- 10 کشور در اروپا و بعضی جاهای دیگر. 3- دیکتاتوری به اصطلاح مذهبی که مردم‌سالاری نیست ولی شعارهای دینی می‌دهد. مردم‌سالاری دینی با این سه‌تا مرزبندی و دسته‌بندی دارد. این‌ها در واقع هر سه تا را در برابر مردم سالاری دینی به رخ می‌کشند که یک پرچم جدیدی است که بالا رفت. به این سؤال که بالاخره انتخابات رأی مردم مشروعیت می‌دهد یا شما می‌گویید از طرف خدا یک کسانی تعیین شدند که این‌ها مشروع هستند چه به این‌ها رأی بدهند چه به این‌ها رأی ندهند اگر این است چه نیاز است به انتخابات و نظام جمهوری؟ اصلاً همان خلافت اسلامی که این‌ها می‌گویند همان باشد حکومت اسلامی! چطور ما می‌گوییم ولیّ امر مسلمین جهان، آن‌ها هم می‌گویند خلیفه مسلمین، در برابر ما این‌ها را درست کردند چون دیدند جناح کفر از جناح اسلام شکست خورد، ملت‌ها آمدند طرف اسلام‌گرایی، همه جا شعار حکومت اسلامی است و دیگر به اسم سکولاریزم و دموکراسی غربی و این حرف‌ها، پیشرفت و تمدن، دیگر نمی‌توانند کلاه ملت‌ها را بردارند همه دارند می‌گویند ما حکومت اسلامی می‌خواهیم  آخر همه دنیا به جهان اسلام نگاه کرد این‌ها باور نمی‌کردند که بشود دیدند شد بعد دیدند ماند. بعد گفتند شش ماه دیگر سقوط می‌کنند سه ماه دیگر این‌ها می‌مانند. بعد دیدند نه، مانده و شروع به تمدن‌سازی کردند علیرغم همه مشکلات، تحریم‌ها، گرفتاری‌ها دارد تمدن‌سازی می‌کند. بعد دیدند گسترش پیدا کرد. بعد دیدند همین جمهوی اسلامی را که این‌ها گفتند تمام می‌شود و از بین می‌رود حالا خودشان می‌گویند 4- 5تا کشور جزو اردوگاه این انقلاب شدند. همین تفکر انقلاب ما به تمام جهان رفت و حتی به خود اروپا و آمریکا و همه جا. حتی این جوان‌های نادانی که به داعش ملحق می‌شوند همین‌ها هم تحت تأثیر انقلاب ما بود این را بدانید. هزاران نفر از این‌ها از اروپا و آمریکا ملحق شدند چون می‌گویند این‌ها سنی هستند و می‌گویند خلافت اسلامی و سنی باشد. بعضی‌هایشان مزدورند اما یک عده هم فریب خورده‌اند. این فریب خورده‌هایشان هم تحت تأثیر انقلاب ما این‌طوری شدند. چون اغلب این‌ها در اروپا و آمریکا به دنیا آمدند، در دانشگاه آنجا درس خواندند طرف دوست دختر، دوست پسر، مشروب، این‌طوری بزرگ شدند بعد یک مرتبه دو من ریشه می‌گذارد گشتاشه می‌پوشد دختره هم پوشیه می‌زند، روبنده می‌زند پا می‌شوند می‌آیند این‌جا خلافت اسلامی درست کند. همین هم تحت تأثیر انقلاب ما بود. چون اصلاً تا قبل از انقلاب ما کسی در این دوره صحبت حکومت اسلامی نمی‌کرد یا خلافت اسلامی نه شیعه و نه سنی‌اش. منتهی بازی خوردند افتادند در تور دشمن‌ها که از این‌ها می‌خواهند علیه ما استفاده کنند گیر هم هستند که بعد نکند این‌ها علیه خودشان هم بکار بیفتند که یک جاهایی افتادند. فعلاً این هچلی است که درست کردند که می‌خواستند برای ما درست کنند فعلاً این تیر هم به این طرف می‌آید و هم گاهی کمانه می‌کند به خودشان می‌خورد تا ببینیم در آینده چه می‌شود؟ خواهران و برادران، ما در یک مرحله بسیار حساسی هستیم. تمدن اسلامی جدید دارد در جهان ساخته می‌شود. بهترین الگوی آن هم کشور ما ایران است چون اولین ملتی که موفق شد یک رژیم دیکتاتور غربی سکولاریستی را سرنگون کند آن هم با قدرت مردم نه با جنگ مسلحانه؛ و بعد حکومت بسازد و بعد در تحریم و محاصره از همه عالم فشار می‌آورند این بماند و بعد قوی بشود و بشود یک قدرت جهانی که معاون رئیس جمهور آمریکا گفت در قرن 21، چهارتا کشور هستند که سرنوشت جهان را تعیین می‌کنند. آمریکا، روسیه، ایران، چین! معاون رئیس جمهور آمریکا گفت. گفت این 4 تا ابرقدرت قدرت‌های اصلی جهان هستند در همین قرنی که شروع شده است قرن 21 میلادی. چرا این حرف‌ها را می‌زنند؟ ما در یک چنین مرحله‌ای هستیم. لذا آقا این جاهایی که اشکالات در کشورو حکومت داریم هنوز آدم بشنود که هزار میلیارد کجا اختلاس شده یا آمار طلاق بالا برود. و مسائلی از این قبیل. این‌ها را باید یک جوری حل کنیم یک عده‌ای زحمت می‌کشند مسائل را درست می‌کنند تبیین می‌کنند افکار عمومی جهان قانع می‌شود و یک عده‌ای خون دارند می‌دهند هنوز داریم شهید می‌دهیم خط شهادت بسته و کور نشد. ما از اول محرم تا الآن به نظرم 100 تا شهید آمده است بچه‌ها دارند خون می‌دهند. بعد ما ببینیم که هنوز در بخش‌هایی از حکومت گندکاری باشد، باندبازی و رفیق بازی باشد. خبر برسد که فلان‌جا رشوه دادند فلان‌جا اختلاس کردند این‌ها خیلی بد است. این‌ها پدر ما را درمی‌آورد این‌ها را باید اصلاح کنیم از مشکل ترافیک و محیط زیست و هوای آلوده بگیر تا مشکلات بسیار مهم‌تر مثل طلاق و مواد مخدر . ما اگر نتوانیم یک فکری برای این‌ها بکنیم تمدن‌سازی الگو با مشکل مواجه می‌شود این مشکلات را باید حل کنیم.

آن مکتب و جبهه و امتی که درگیر نیست طبیعتاً دغدغه فعالیت‌های اطلاعاتی ضد اطلاعاتی، جاسوسی و ضد جاسوسی را ندارد در حالی که آن را هم باید داشته باشد. چون وقتی یک ملتی وا داد و به همه گرا داد که من ذلت‌پذیر هستم و هرکس توی سر ما بزند ما چیزی نمی‌گوییم پیامش این است که بیایید ما را غارت کنید بیایید توهین کنید می‌توانید تجاوز کنید با عکس‌العمل جدی ما مواجه نمی‌شوید ما اهل انتقام نیستیم ما گاردمان باز است! پذیرایی می‌کنیم و اصلاً مهمان ما هستید بیایید! وقتی که ایران در جنگ بین‌المللی دوم اشغال شد این محمدعلی فروغی که یک انسان حقیر، یک انسانی که ملا، باسواد و همه چیز را می‌فهمید اما خودش را فروخت همین کس که "سیر حکمت در اروپا" را نوشته، آدم باسوادی بود اولاً حرف‌های روشنفکری و اصلاحاتی می‌گفت بعداً جزو عوامل درجه اول غرب بخصوص انگلیس‌ها در ایران شد و تقریباً یکی از متفکرهای اصلی رژیم رضاخان و پهلوی در خدمت غرب شد. وقتی ایران اشغال شد بعضی‌ها آمدند گفتند آمریکایی‌ها، شوروی، انگلیسی‌ها حمله کردند و ارتش‌شان وارد ایران شده، گفت چیزی نیست این‌ها موقت است بالاخره که می‌روند! نخست‌وزیر ایران این‌طوری جواب داد. آن‌های دیگر که هیچی همه‌شان نوکر و حقیر بودند و جلوی مردم گردن‌کلفت و جلوی ارباب‌شان و انگلیسی‌ها ذلیل و ترسو بودند. همین فروغی می‌گوید وقتی اشغال ایران داشت شروع شد، چون این گرایش به هیتلر پیدا کرده بود و فکر می‌کرد هیتلر دارد برنده می‌شود می‌خواست ارباب خود را عوض کرد بعد که معلوم شد دارند شکست می‌خورند و ایران را گرفتند این فهمید که دورة او تمام شده می‌گفت ظرف مدت کوتاهی هر وقت او را می‌دیدم از روز قبل لاغرتر شده بود. و می‌ترسید می‌گفت شب‌ها خواب ندارم. این آدمی که جلوی مردم این‌قدر دیکتاتور و گردن‌کلفت بود و همه از او می‌ترسیدند جلوی اربابانش این‌طوری بود. حالا آنجا فروغی می‌گوید چیزی نیست مهمان هستند می‌آیند و می‌روند این‌ها خودشان کشور دارند بیکار که نیستند بیایند این‌جا. این طرز ادبیات حرف زدنش بود. خب این یعنی هرکس آمد خوش آمد. بنابراین اولین مسئله وقتی دارد صحبت از مخفی‌کاری می‌شود مخفی‌کاری هم در حمله و هم در ضد حمله، هم در تک و هم در پاتک، معنی‌اش این است که حتی جامعه‌ای که اهل مبارزه نیست برای دفاع از خودش باید اهل مبارزه باشد در حد حداقلش. و الا دنیای او به گند کشیده می‌شود هلاک حصر و نصر می‌شود. خداوند در قرآن می‌فرماید اگر مقاومت نکنید در برابر آن فرعون می‌آید «یذبحون ابنائکم» همه مردان‌تان را به وضع بد ذبح می‌کنند تازه «یَذبحون» هم نمی‌گوید «یُذبحون» یعنی قتل با شکنجه و توهین‌آمیز. قتل عام بد. بعد «و یستحیون نسائکم» زنان‌تان را هم زنده نگه می‌دارند برای این که استثمار کنند بعد این تعبیر را دارد «یسومونکم سوء العذاب» یعنی شما را می‌چرانند. سائم یا سائمه در لغت عرب یعنی گوسفندی که دارد می‌چرد. «یسومونکم» یعنی شم را به چرا می‌برند منتهی چه می‌چرید؟ عذاب می‌چرید آن هم عذاب معمولی نه سوءالعذاب. یعنی اگر وا بدهید مقاومت و مبارزه نکنید نه برای حمله به دشمن حداقل برای دفاع از خودت، دنیایت هم آباد نمیشود این وضع مردان‌تان و این هم وضع زنان‌تان هست و مردم‌‌تان هم باید بروند عذاب بچرند! یعنی هرچه هم می‌چرید با لذت قورت نمی‌دهید با سوءالعذاب قورت می‌دهید با تحقیر، غارت با ناامنی. پس این اولین مسئله.

تقیه که عنوان عام برای مبارزه مخفی است یک عنوان شرعی و قرآنی است که عناوین دیگری هم ما در این باب داریم ولی کلمه تقیه اصلاً تقیه برای مجاهد است مجاهدین تقیه می‌کنند قائدین که تقیه نمی‌کنند. مگر قائد تقیه می‌خواهد؟ کسی که در مبارزه نیست که تقیه لازم ندارد تقیه یک وقت می‌گوید کجا بودی؟ کسی که داشته علیه حکومت فاسد یا علیه ابرقدرت‌ها و قدرت‌های جهانی عملیات می‌کرده باید ضربه بزند، ضربه نخورد. تقیه یعنی ضربه بزن، ضربه نخور. تقیه معنی‌اش این نیست که ضربه نزن. ببینید دوتا برداشت است. یک برداشت کسانی کردند به نام تقیه که مبارزه را رها کردند گفتند تقیه یعنی ضربه نخور، گفتیم خب حالا چه کار کنیم که ضربه نخوریم گفت ضربه نزن تا ضربه نخوری! خب این که یعنی ترک مبارزه. تقیه، یعنی مبارزه مخفی. خلاصه‌اش یعنی مبارزه عقلانی و پیچیده این معنی تقیه است. چون وقایه یعنی حفاظت. تقوا هم که می‌گویند «تقوی‌الله» همین است یعنی خودت را پاسداری و حفاظت کن به لحاظ معنوی و در جبهه الله باش. اصلاً معنای هسته‌ای تقیه و تقوا، حفاظت است. «تقوی‌الله» یعنی خودتان را در مسیر خذا حفظ کنید و هر کاری می‌کنید شاخص‌تان خداوند باشد و در همه تصمیم‌ها فعل و انفعال‌تان خودت را با آن تنظیم کن. این‌ها که تقیه را به عنوان پوشش تبدیل کردند می‌گوییم آقا چرا مبارزه نمی‌کنی؟ می‌گویند آقا تقیه واجب است. مجاهد تقیه می‌کند کسی که مبارزه نمی‌کند که احتیاج به مخفی‌کاری و تقیه ندارد خب وقتی که تو ضربه نمی‌زنی ضربه هم نخوری. این که قعود است تقیه نیست فرار از جبهه است که قرآن می‌فرماید شرک و کفر است و هرکس به دشمن پشت کند و عقب‌نشینی کند قرآن صریح می‌فرماید اهل جهنم است فقط یک استثناء می‌کند و آن هم عقب‌نشینی تاکتیکی است. خداوند در قرآن می‌فرماید فقط یک استثناء دارد عقب‌نشینی مقطعی تاکتیکی، یعنی نرمش قهرمانانه، موقت در تاکتیک برای این که ضربه بعدی را محکم‌تر بزنید. یک جا در عملیات هستید مجبور می‌شوید 2- 3 کیلومتر عقب بیایید، تا بعد همان‌جا 10 کیلومتر جلوتر بروید. این برای این است که کمتر تلفات بدهید و بیشتر ضربه بزنید نه این که کلاً بگویید چون تلفات می‌دهیم عقب برویم، ولش کن! نه آن دیگر تقیه نیست بلکه فرار است. آقا شما دیروز کجا بودی؟ یک جایی بودیم نمی‌شود گفت. کجا بودی دیگر! تو یا حمام بودی یا توی مغازه‌ات بودی داشتی دید می‌زدی یا داشتی چلوکباب می‌خوردی تو که دیگه تقیه نداری، یا خوابیده بودی یا مهمانی بودی. تقیه برای تو نیست. چه کسی تقیه دارد؟ کسی که دیروز رفته ضربه به دشمن زده، حالا می‌گویند دیروز کجا بودی می‌گوید من توی مغازه‌ام بودم فلانی هم بود. چطوری می‌شود که پنهان‌کاری واجب می‌شود؟ راست به گفتن دشمن در حد ازائه سرّ است و در روایات اهل بیت(ع) داریم که در حد شرک و کفر است. برای این که این‌جا یک حرام ذاتی و یک اولویت پیدا شد. تزاحم بین اهمّ و مهم شد دروغی که ظالمانه است بد است. دروغی که ظالمانه نیست بد نیست. اگر به دشمن راست بگویید مثلاً فرض کنید به یک کسی دیروز می‌گفتیم شما چطوری قرار است که از آمریکا انتقام بگیرید؟ بالاخره چون دروغ حرام است بله ما قرار است که شب به فلان‌جا موشک بزنیم! این که راستگویی نیست این صداقت نیست. چرا می‌شود و باید به دشمن دروغ گفت؟ برای این که چرا دروغ حرام است؟ چون ظلم است. 99 درصد دروغ‌ها هم واقعاً ظلم است یعنی فردا کسی نمی‌تواند بگوید خب من هم تشخیص دادم این‌جا دروغ، عادلانه است من هم دروغ گفتم! نه، چنین حقی نداری. یک حرام را مرتکب بشوی برای یک مستحب. مثلاً طرف می‌خواهد زیارت کربلا یا حج برود یک مستحب را انجام بدهد ده تا دروغ می‌گوید ده تا حرام را انجام می‌دهد که می‌خواهد یک مستحب را انجام بدهد! حق نداری. آقا عبادت است حج است، باشد آن مستحب است تازه واجب هم باشد نگفتند که این واجب را به شرط دروغ انجام بده. چون وقتی که بحث اهم و مهم و مصلحت نظام و این چیزها مطرح می شود بابی باز می‌شود که هم به شدت قابل سوء استفاده است که خیانت، گناه، دروغ عادی و توجیه بشود مرز مشروع و نامشروع برداشته شود. اصالتاً به عنوان اولی، تجسس در حریم خصوصی همه حتی آدم‌های بد حرام است یعنی حتی فرد فاسد گناهکار، تجسس در حریم خصوصی‌اش برای این که کشف کنیم پنهانی دارد چه کاری انجام می‌دهد این جز حرام شرعی قطعی و حتی جزو گناهان کبیره است چون در قرآن صریح آمده است. بعضی‌ها می‌گویند یک ملاک اصلی گناه کبیره این است که آیا در قرآن آمده یا خیر؟ خب این بحث نهی صریح از تجسس در قرآن آمده است. همین حرام، یکجا واجب می‌شود نه در حریم خصوصی همه، آن‌جایی که همه حریم خصوصی طرف دیگر حریم خصوصی نیست دارد به حریم عمومی ضربه می‌زند یعنی طرف نشسته توی خانه خصوصی، مخفی دارد نقشه می‌کشد برای ضربه زدن امت،‌ و دارد یک خیانت را طراحی می‌کند دارد برای گستشر فساد برنامه‌ریزی می‌کند، این‌جا دیگر زیرزمین خانه تو حریم خصوصی‌ات نیست چون تو داری از آن‌جا به حریم عمومی تعرّض می‌کنی. دیگر عنوان شرعی عوض شد. تا الآن تجسس در حریم خصوصی تو بود حرام بود، حتی اگر آدم بد و فاسدی هستی. می‌دانید یکی از جاهایی که امام(ره) شنود را حرام کرد چون بعضی‌ها رفته بودند شنود کرده بودند که آقا فلان کس را ما شنود در خانه‌اش گذاشتیم این‌طوری که می‌گوید نیست اهل گناه و فساد است! امام به شدت تعرّض کرد و گفت شما غلط کردید چنین کاری کردید اگر آگاهانه این کار را عمداً کرده بودید – این عین تعبیر امام است – همین الآن می‌گفتم بروند شلاق‌تان بزنند. راجع به یکی از مسئولین جمهوری اسلامی در دهه 60 بود، گفتند آقا در اتاق‌شان شنود گذاشتیم فهمیدیم این با فلان زن ارتباط دارد. امام عصبانی شده بود. گفت این کار شما حدّ شرعی دارد. چون آدم کم‌کم وسوسه هم می‌شود، فضولی و تجسس و رقابت و کینه و حسادت و انتقام‌های شخصی و باندی و قدم به قدم توجیه کنیم، اگر قرار به میکروفن و دوربین مخفی باشد هیچ کس سالم نمی‌ماند چون هیچ کس معصوم نیست همه ما در زندگی‌مان گناهانی، انحرافاتی و لغزش‌هایی و خطاهایی داشتیم و خواهیم داشت هرکس بگوید نه، دروغ می‌گوید. منتهی لغزش‌ها متفاوت و در سطوح مختلف است. اصل در فرهنگ اسلام، کتمان، مدارا، تجاهل، حتی اگر می‌فهمید باید خودتان را به آن راه بزنید. تغافل! حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند که حکومت اسلامی باید تا می‌تواند خودش را به آن راه بزند. می‌گویند خودت را به کوچه علی چپ بزن. دیدی ولی بگو من ندیدم چه بوده؟ چی؟ طرف شرمنده می‌شود و مسئله را عوض می‌کند. یکی از گناهان بزرگ، گشتن دنبال فساد و لغزش افراد در زندگی خصوصی‌شان است این گناه کبیره است ولی آن اتفاقی که جائز بلکه واجب می‌شود که نمونه‌های زیادی هم در روایات داریم که اصلاً باید بین دشمن نفوذ کنید دیگر آن حریم خصوصی‌اش نیست حریم عمومی است. در اتاق مخفی نشسته ولی دارد برای ضربه زدن به حریم عمومی و امت برنامه‌ریزی می‌کند یا گسترش فساد، تشکیلاتی، سازماندهی شده، یا مسائل امنیتی و ضد امنیتی برنامه‌ریزی می‌کند. حتی زیر شکنجه، شما ببینید یکی از آیاتی که درباره تقیه نازل می‌شود این است، عمار و پدر و مادرش زیر شکنجه هستند شکنجه‌های شدیدی که به شهادت پدر و مادرش منجر می‌شود. یاسر و سمیه، پدر و مادر عمار، اولین شهدای مرد و زن اسلام هستند که جلوی چشم عمار شهید شدند. خودش هم شکنجه‌های فوق‌العاده شدیدی شده و بالاخره آخرش ایشان یک چیزهایی را که آن‌ها می‌خواهند بخشی را می‌گوید. بعد که رها می‌شود گریه می‌کند و استغفار و توبه و می‌گوید مجازات من مرگ است من کافر شدم، مشرک شدم چون زیر شکنجه شدید این‌ها خواستند من به پیامبر اهانت کنم یا حداقل حرفم را پس بگیرم زیر شکنجه بگویم آقا من اشتباه کردم و... به پیامبر(ص) آیه قرآن نازل شد که به فلانی بگویید به این تیپ بچه‌ها بگویید تو خائن نیستی تو مشرک نیستی این که زیر شکنجه، بله اطلاعات ندهی خیانت نکنی یک بحث است اما حالا زیر شکنجه گفته یک چیزی بگو تو هم گفتی، این مهم نیست این خیانت نیست این تقیه است. یعنی اگر زیر شکنجه شدید، یک چیزی بگویی که ضربه سنگین به اسلام یا مسلمین بخورد، این حرام است تا آدم می‌تواند نباید بگوید ولو شهید بشود البته حرف زدنش آسان است. اما یک وقتی هست آنجا تو را می‌زند و به حساب خودش می‌خواهد تو را بشکند، جلوی دوربین هم نمی‌آید که به اسلام ضربه بخورد همان‌جا دارد تیکه تیکه‌ات می‌کند باید بگویی غلط کردم، بگو خیلی خب آقا غلط کردم. مثل این که شما توی خیابان می‌بینید چهارتا آدم مست نره خر چاقو کشیدند نصفه شب توی کوچه دورت وایسادن می‌گویند باید این را بگویی، حالا اگر این‌جا کسی ایستاد گفت نمی‌گویم، کشته شد. این شهید است حتماً شهید است اما اگر کسی هم گفت خیلی خب چه بگویم؟ این دیوانه مست نصفه شب ما را توی کوچه گیر آورده می‌گوید باید بگویی مثلاً فلان، بگو خیلی خب فلان، بیشتر هم اگر می‌خواهی می‌گویم. این هم هیچ گناهی نکرده بلکه به یک تکلیف شرعی‌اش عمل کرده است. اما یک وقت می‌خواهد به اسلام در افکار عمومی ضربه بزند یک چیزی را بگوید که باعث شود یک ضربه بزرگی زده شود آن‌جا دیگر نه.

اما این‌جا قضیه عمار این‌ها نبوده، آیه نازل شد چیزی نیست، مشکلی نیست این‌ها تقیه است. زیر شکنجه می‌شود تقیه کرد در واقع این تقیه، فریب بازجو، فریب شکنجه‌گر و فریب قدرت است، ضربه نخور ولی ضربه را بزن. نه این که ضربه را به خودی بزن، یا این که دیگر ضربه نزن تا ضربه نخوری! هیچ کدام. نه خیانت نه قعود. ادامه قیام.

پس اولاً این تقیه، تداوم مبارزه است. یعنی ضرورت یک مبارزه دائمی است نه ترس. بعد یک مرزی دارد آدم نمی‌تواند هیچ کاری نکند کلاً هی بگوید تقیه. یک جایی می‌شود که همین تقیه‌ای که واجب است که امام(ع) فرمودند «التقیه دینی و دین آبائی تقیه» تقیه، سبک من است، روش من است، مذهب من است و پدران من. چرا؟ چه کسی تقیه می‌کند؟ کسی که در خطر است؟ چرا در خطری؟ چون داری مبارزه می‌کنی از طرف صاحبان قدرت، تو در خطر هستی. چون در خطر هستی تقیه می‌کنی. اگر مبارزه نکنی و تسلیم باشی و وادادی که در خطر نیستی!


هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha