شبکه افق - 3 فروردین 1399

خداوند آنگاه که سخن گفت...(مبعث، پیوند بزرگ زمین و آسمان)

نشست (آخرین پیام خداوند از عدالت فردی تا توحید اجتماعی) _ عید مبعث_ ۱۳۹۴

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت عزیزان و تبریک عرض می‌کنم و تشکر می‌کنم که دعوت فرمودید در چنین روز مبارکی در محضر شما و با هم به محضر مبارک رسول‌الله(ص) شرفیاب بشویم.

راجع به موضوع، وحی، قرآن، راجع به منشأ و کارکرد نبوت و دین، از جمله مباحثی که کفّار و مشرکین در هزاره‌های گذشته در برابر انبیاء با یک زبانی همین‌ها را می‌گفتند امروز هم جریان‌های به اصطلاح مدرن و پست مدرن الحاد و شکاکیت، در واقع الحاد مدرن و شکاکیت پست‌مدرن، همان را با زبان‌های دیگری می‌گویند اصل ماجرا تغییر نکرده است و اصل پرسش و پاسخ تغییر نکرده است.

اولاً این تعبیر که در مورد رسول خدا(ص) نقل شده و از خود ایشان نقل شده که قدرت حقیقی در این است که به لحاظ نظری و ایمانی و عملی به جایی برسیم که جز از خدا از هیچ کس در این عالم حساب نبریم معیار همه دشمنی‌ها، دوستی‌ها، سکوت‌ها، جنگ و صلح و کار و استراحت و همه چیز، معیار همه چیز را فقط خداوند و رضایت او و تقرّب به او قرار دادن است. این هدف نهایی بعثت انبیاء و بعثت پیامبر اکرم(ص) است. اصلاً انبیاء و پیامبر اکرم(ص) برای همین آمدند که به ما نظراً بیاموزند و عملاً تربیت کنند که ما به این نتیجه برسیم که در این عالم، هیچ قدرت و هیچ خیری، هیچ حق و حقیقتی، هیچ غایتی جز خدا نیست یعنی تمام انبیاء برای همین «لا اله الّا هو» آمدند. منتهی این اجمال، وقتی می‌خواهد تفسیر پیدا کند چون انسان، زندگی در عالم طبیعت را یک زندگی چند بُعدی دارد این زندگی یک حقیقت است اما ابعاد مختلف دارد. بُعد شخصی، بُعد اجتماعی، بُعد خانوادگی، بُعد اقتصادی، سیاسی، جنسی، عاطفی، تربیتی و انواع ابعاد پیدا می‌کند. تجزیه انسان، نتیجه‌اش تجزیه اسلام است. دین را به اجزاء بی‌ربط تجزیه می‌کنیم! چون انسان آن لحظه‌ای که دارد فعالیت اقتصادی می‌کند همان لحظه دارد یک فعالیت اخلاقی انجام می‌دهد. همان لحظه‌ای که دارد یک فعالیت سیاسی، اقتصادی یا تفریحی و خانوادگی انجام می‌دهد همان لحظه دارد یک عملیات روحی انجام می‌دهد. پیامبر اکرم(ص) آموزش به ما دادند البته امثال ماها یاد نگرفتیم ولی خودشان هم این‌طوری بودند می‌گفتند همان حالات معنوی و عرفانی، توکل به خدا و عزت را در خدا جستن، فقر الی الله، من مرکز عالم نیستم و من بنده‌ام، همین‌هایی را که در نماز و مسجد می‌گوییم و تمرین می‌کنیم، پیامبر(ص) فرمودند همین‌ها باید مبنای زندگی ما باشد نه این که این‌ها را جدا کنیم. ما جداگانه مسجد می‌رویم، نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم، جداگانه کار سیاسی می‌کنیم، فعالیت اقتصادی می‌کنیم، فعالیت خانوادگی می‌کنیم یعنی همه این‌ها از هم جدا هستند. یعنی زندگی تقسیم بر 2 ! یک بخش دینی دارد برای خودش و برای حال کردن! که می‌گوییم دیگر آن‌ها را سیاسی نکن! آن‌ها را قاطی این‌ها نکن! و یک بخش دیگری دارد که می‌گوییم زندگی کن مثل کفّار. یعنی زندگی‌های ما دو رو دارد یکی آموزش‌های الهی که انبیاء یاد ما دادند و ما با آن کاری نداریم و مخصوص کردیم به عزاداری و زیارت و به بقیه‌اش کاری نداریم! یعنی به 99 درصد دین کاری نداریم و به آن 1 درصد کار داریم. این سمبل دین بین ما شده است! که اصلاً انبیاء برای این آمدند و پیامبر اکرم(ص) برای همین آمدند که به ما بیاموزند که در دنیا مثل آدم زندگی کنید تا «فی الدنیا حسنه و فی‌الآخره حسنه» انبیاء آمدند که به ما بگویند چطوری در دنیای خوب آخرت خوب داشته باشید. نه دنیای بد، و آخرت خوب، نه دنیای خوب و آخرت بد، و نه دنیای بد و آخرت بد! بلکه «آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه» خدایا ما از تو هم حسنه دنیا و هم حسنه آخرت می‌خواهیم. دنیای خوب هم نه این که مثل خوک‌ها زندگی کردن، اسم این دنیای خوب نیست. دنیای انسانی. خدایا ما از تو دنیای انسانی می‌خواهیم، آخرت خوب می‌خواهیم. انبیاء آمدند همین را به ما بگویند. این روز پیامبر(ص) روزی است که خداوند به بشریت هدیه کرد که برای همیشه به ما و کل بشر یاد بدهد که چکار کنیم دنیای خوب و آخرت خوب داشته باشیم. یعنی امنیت، رفاه، صداقت و راستگویی، وفاداری، محبّت، خدمت به هم، عشق به هم، راست گفتن به هم، این‌ها تعالیم انبیاء و پیامبر اکرم(ص) است که خودشان هم این‌چنین بودند. این بدین شکل است که هم دنیای تو تأمین شود یک زندگی با کمترین خشونت و استرس و دعوا؛ و یک وقتی برسد که دادگاه‌ها خالی باشد و قاضی‌ها بیکار باشند، زندان‌ها خالی باشد، اعتیاد و طلاق نباشد، زندگی دنیای‌تان راحت است و آخرت خوب، که این‌ها با هم گره خورده است. بعضی‌ها فکر می‌کنیم این تعالیم عرفانی و معنوی که پیامبر(ص) آوردند این برای یک عده خاصی است که می‌خواهند عارف شوند! و آن‌ها کاری به زندگی و سیاست ندارند و در غارها و زندگی می‌کنند و با همه رابطه‌شان قطع است. بقیه‌اش برای بقیه ماهاست که مردم معمولی هستیم! در حالی که پیامبر اکرم(ص) آمدند که آموزش بدهند که اوج عرفان را چطوری وسط بازار بیاورد، وسط خانه بیاورد، وسط پارلمان و محل حکومت و سیاستگذاری و قانونگذاری بیاورد، حتی وسط پارک و سینما و هنرتان. پیامبر(ص) فرمودند لقمان به پسرش گفت کیست که به خدا و خداوند پناه ببرد و خداوند از او دفاع نکند؟ این عرفان است. یعنی باور کنیم که اگر حقیقتاً کسی به خدا پناه برد و تسلیم خدا شد و به دامان خدا پناه برد محال است خداوند از او دفاع نکند و به او بی‌اعتنایی کند. این عرفان است. این را لقمان به فرزندش می‌گوید، یعنی به مردم و به ماها که جامعه دینی، بازار اسلامی فقط در بازاری نیست که عاشورا و تاسوعا پرچم سیاه می‌زند. آن بازاری اسلامی است که واقعاً خداوند را رازق بلکه رزّاق بداند و بگوید رزق من دست خداست. وقتی کسی باور کرد که رزق، دست خداست و هر کس به خداوند توکّل کند خداوند رهایش نخواهد کرد و فقط از خدا حساب ببرد و به تعبیری پیامبر(ص) فرمودند اگر می‌خواهید نفوذناپذیر باشید تقوا داشته باشید یعنی فقط خداوند را به حساب بیاورید و فقط برای خدا به همه مردم خدمت کنید بخصوص به ضعفا، به همه راست بگویید و دروغ نگویید. ببینید معنی این توکل که نفوذناپذیر می‌شوی و از هیچ کس نمی‌ترسی و به هیچ کس طمع نداری و آرام هستی و آرامش داری. امام(ره) در وصیتنامه‌اش می‌گوید با دلی شاد... ما ندیدیم که کسی آخر وصیتنامه‌اش این حرف‌ها را بنویسد! همه می‌گویند با اضطراب و... بلکه ایشان این‌قدر خاطرجمع است. می‌گوید من که به خدا راست گفتم خدا هم که وعده داد، من که به وعده‌ام عمل کردم چرا خدا به وعده‌اش عمل نکند؟ بنابراین با دلی شاد و ضمیری مطمئن و قلبی آرام دارم می‌روم چون من هر کاری باید بکنم کردم و هر کاری هم که نباید می‌کردم نکردم، من به خداوند اعتماد دارم. حالا نوبت خداست که به وعده‌اش عمل کند. یعنی مطمئن است که دارد به بهشت می‌رود. این‌قدر آرام است. می‌گوید من یک عمر هرچه گفت کردم حالا نوبت خداست. خب ما کجا این قدرت و روحیه را داریم؟

پیامبر(ص) گفت بگویید «هو الرزّاق» و پای آن بایستید. یعنی اگر ما معتقد باشیم که خداوند رزّاق است دیگر در بازار، کلاه همدیگر را برنمی‌داریم. ما فکر می‌کنیم خدا رازق نیست فکر می‌کنیم رزق ما نمی‌رسد اگر دروغ نگوییم و اگر گران نفروشیم اگر احتکار نکنیم، اگر چک بی‌محل ندهیم رزق نداریم و گرسنه می‌مانیم. بازار بی‌دین، بازاری است که ولو پرچم سیاه اباعبدالله(ع) بزند و صدای اذان هم در آن بلند شود و نیمه شعبان هم شربت پخش کند ولی در این بازار، فروشنده و خریدار و کارگر و کارفرما به همدیگر دروغ بگویند و کالای همدیگر را بردارند و جنس قلابی به همدیگر بدهند. سیاستمداران، آنان که در انتخاب‌ها می‌خواهند بیایند و بروند احزاب، گروه‌ها، رسانه‌ها، این‌هایی که ایام شهادت و عزا و تولد یک چیزی می‌نویسند تبریک و تسلیت، و خیال می‌کنند این‌ها دیگر مذهبی و اسلامی‌اند! بعد در فعالیت‌های سیاسی و رسانه‌ای دروغ، تهمت، تحریف می‌کنند یعنی طرف یک چیز دیگری گفته ولی این‌ها یک چیز دیگری منتشر می‌کنند، مغالطه، شایعه‌سازی،‌ آبروریزی، می‌دانند این کارها را و می‌کنند. این‌ها می‌شوند احزاب لامذهب و رسانه‌های بی‌دین، ولو بسمه تعالی و تبریک بگویند میلاد پیامبر اکرم(ص) را! این کارها که در همه جوامع هست. الآن مسیحی‌ها کریسمس گرفتند جشن می‌گیرند ببینند چه کارها هم می‌کنند. جالب است کریسمس یک عید مذهبی است حضرت عیسی(ع) هم پیامبر زهد است که در روایت می‌گوید بالش سرش سنگ بیابان بود و تشک او خار بیابان و لحاف او آسمان. حضرت عیسی(ع) که پیامبر زهد و ساده‌زیستی است، خانه بدوش و آواره، حالا به اسم عیسی و به اسم کریسمس ببینید در دنیا چه کارها می‌کنند! مخصوصاً کشورهای سرمایه‌داری. اصلاً مرکز شرابخواری و فحشاء و ریخت و پاش و بزن و بکوب یک بهانه‌ای برای این‌ها شده، و در 90 درصد مواقع حالت مذهبی ندارد. به بهانه کریسمس هرکس هر کاری می‌خواهد می‌کند، حالا چفت و بست ما یک مقداری بیشتر است چون اسلام، قرن‌ها بعد از مسیحیت آمده، آخرین دین و جوان‌ترین دین است. ولی ما هم گرفتار این چیزها هستیم.

بنابراین این که پیامبر(ص) برای چه آمدند؟ پیامبری برای چیست؟ وحی برای چیست؟ بعضی‌ها می‌گویند آمده برای معنویت، توحید و توجه دادن به خداوند. بله همین‌طور است اما نه توحید مجزا از عدالت، نه توحید انتزاعی ذهنی، نه تنها لغلغة زبان و در ذهن، بلکه توحید در بازار، توحید در سیاست، نه فقط توحید در مسجد، توحید در سینما، توحید در مجلس، توحید در هیئت دولت، توحید در دادگاه‌ها، توحید در کارخانه، توحید در روی زمین بدون عدالت نمی‌شود. لذا پیامبران آمدند دو چیز را بگویند یکی همین اقامه‌ی قسط «لیقوم للناس بالقسط» عدالت. همه حقوقی داریم و هم حدودی. این‌ها را بفهمیم. و یکی توحید. توحید بدون عدالت توحید نیست، عدالت هم بدون توحید هم عدالت نیست.

و یک نکته‌ای راجع به وحی؛ ببینید خود قرآن راجع به این که معنویت و عرفان،درست از شخص و از درون شروع می‌شود ولی حتماً با جامعه و با بیرون، ارتباط پیدا می‌کند و آنجا باید تجلی کند. آیه‌ی کریمه «... وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ» (بقره/ 251) چون دوستان فعالان قرآنی هستند در واقع قرآن، فرودگاه وحی که قلب پیامبر(ص) است اگر ظرفیت روحی و قلب پیامبر(ص) نبود قرآن نازل نمی‌شد. یعنی هیچ چیز در عالم طبیعت نبود که قرآن را بتواند تحمّل کند. خود خداوند در قرآن می‌فرماید اگر این آیات، بر کوه‌ها نازل می‌شد که کوه‌ها میخ‌های زمین هستند یعنی اگر زمین مانده به خاطر این کوه‌هاست. این کوه‌هایی که ما خیال می‌کنیم هر جا یک چیز قلمه بی‌حساب و کتاب بیرون زده، قرآن می‌فرماید این‌ها تعادل زمین را، همین کوه‌ها و درّه‌ها حفظ کرده است. اگر این کوه‌ها نبود زمین متلاشی می‌شد. می‌فرماید کوه‌ها «اوتاد الارض» زمین را این‌ها نگه داشتند. بعد خداوند می‌فرماید این آیاتی را که بر قلب تو نازل می‌شود اگر می‌خواستیم این‌ها را در این عالَم به شکل مادّی بر یک جایی نازل کنیم تمام کوه‌ها متلاشی می‌شدند این‌قدر سنگین و این‌قدر پر از محتواست. خب پس اگر پیامبر(ص) امروز نبود امکان نزول قرآن نبود. چون در کره‌ی زمین هیچ ظرفیت و هیچ قلبی نبود که بتواند قرآن را تحمّل کند. این همه حقیقت است که ما هیچ کدام از این‌ها را نمی‌دانیم. آن وقت یکی از این آیات که به فلسفه نبوّت پیامبر(ص) و به فلسفه دین و تمدّن دینی مربوط می‌شود از جمله این آیه است البته بسیاری از آیات هستند اما به ذهن من آمد این آیه را عرض کنم. چندتا پیام در این آیه است. این جواب آن‌هایی که می‌گویند بله، ما پیامبر را به عنوان عارف و استاد اخلاق و حتی رابط خدا قبول داریم، اما این که تمدن‌سازی و جامعه و عدالت اجتماعی و مبارزه سیاسی می‌کردند، این‌ها چه ربطی به پیامبران دارد؟ خداوند در این آیه می‌فرماید خداوند به دست بعضی از شماها ظلم و فساد بشری را پس می‌زند اگر پس نزند، اگر این ظلم و بی‌عدالتی و طغیانی که بخشی از بشریت از خودشان نشان می‌دهند، از خودمان نشان می‌دهیم اگر این مهار نشود و کنترل نشود «لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ» این زمین می‌گَندد. اگر مبارزه با ظلم و فساد در عالَم نشود زمین می‌گندد و فاسد می‌شود. هم به لحاظ طبیعت زمین، یعنی تعادل زمین بهم می‌خورد. همین‌طوری که الآن دارند می‌گویند لایه ازون سوراخ شده، اقیانوس‌ها کم شدند، هوا کم شده، نور مشکل شده، همین الآن که شما می‌بینید در 7- 8 تا شهر خود ما چطوری است؟ این‌ها بخاطر بی‌عدالتی و بی‌عقلی بشر است حالا فقط ایران هم نیست، همین روزها پکن بود، بوسنی بود، در نیویورک بود، چندین کشور دنیا همین الآن گرفتار همین مسئله هستیم. این «لفسدت الارض» یعنی اگر بین خود جامعه بشری کسانی نباشند که پرچم عقلانیت و عدالت و توحید را بردارند، جلوی ظلم و بی‌عقلی و جلوی افراط و تفریط را بگیرند نگیرند «لفسدت الارض» هم به لحاظ مادی زمین می‌گندد و دیگر نمی‌توانید در آن زندگی کنید، آب‌ها آلوده می‌شوند، محیط زیست نابود می‌شود، دیگر نمی‌توانی نفس بکشی، غذایت کم می‌آید، با این که ظرفیت تغذیه ده برابر این جمعیت بشری در همین کره‌ی زمین خداوند قرار داده است ولی به جایی می‌کشد که از هر 7 نفر بشر، یک 1 نفر، شب‌ها گرسنه، یعنی به معنای دقیق کلمه، گرسنه کامل دارد می‌خوابد یعنی از درد شکم و از گرسنگی نمی‌تواند بخوابد. خب یک بخش «لفسدت الارض» همین است نظم عالَم را بهم می‌ریزید. نظم زمین را بهم می‌ریزید. محیط زیست‌تان، آب‌تان، مراتع‌تان، جنگل‌هایتان، اقیانوس‌ها، تغذیه، سلامت، بهداشت «لفسدت الارض» از «لفسدت الارض» مهم‌تر، فساد انسانی است. اگر کسانی بین خودتان نباشند که پرچم توحید و عدالت را رهبری انبیاء بلند کنند، انقلاب کنند، مبارزه کنند، جهاد کنند، امر به معروف و نهی از منکر کنند، نظام‌سازی کنند، با فساد مبارزه کنند، با گناه، با ظلم، رشوه، با اشغال‌گر و... اگر چنین کسانی نباشید «لفسدت الارض» جامعه بشری می‌پوسد و از بین می‌روید. یعنی نه زندگی مادی خواهید داشت و نه زندگی معنوی خواهید داشت. خب چند نکته در این هست که این‌ها فلسفه‌ی دین است. این که بعضی‌ها می‌گویند دین آمده که فقط اخلاق شخصی ما را درست کند، بله، اخلاق شخصی است، ‌مهم است ولی اگر واقعاً اخلاق شخصی درست شود عدالت اجتماعی هم درست می‌شود. من یک سؤال دارم، می‌شوم بگوییم که یک عارفی هست، خیلی آدم درست و آدم بااخلاقی است، شخصاً عادل مطلق است، اما کاری ندارد در جامعه ظلم هست یا نیست؟ آیا این عادل است؟ آیا امکان دارد کسی عادل باشد و در برابر ظلم سکوت کند باز هم عادل باشد؟ چنین چیزی می‌شود؟ می‌شود یک کسی عارف و معنوی و اخلاقی باشد ولی در برابر فساد اخلاقی و گناه و فحشا در جامعه و در جهان، بی‌تفاوت باشد؟ تو چطور آدم عارف و اخلاقی هستی که برایت فرقی نمی‌کند در جامعه‌ات، در شهر تو، محله تو، و دنیای تو، فساد و فحشا و گناه و منکر و ظلم و بی‌عدالتی حاکم است یا نیست؟ می‌شود کسی عارفِ عادل باشد ولی بی‌تفاوت باشد؟ بگوید دین از سیاست جداست؟ چنین چیزی محال است این که تو داری عدالت نیست، معنویت نیست، اخلاق نیست، این خودخواهی است. خودخواه، نمی‌تواند اخلاقی باشد. لذا محال است کسی واقعاً عارف باشد ولی مجاهد نباشد امکان ندارد. عرفان منهای جهاد، اخلاق منهای امر به معروف و نهی از منکر، تقوا بدون انقلاب امکان ندارد. عکس آن هم همین‌طور است، انقلاب بدون تقوا هم نهایتاً ضرر آن از سود آن بیشتر است. یعنی شما بروید انقلاب کنید و جایی مسئول شوید ولی بگویید من به تقوا و عدالت و خدا و آخرت و حقوق دیگران کاری ندارم! این انقلاب، از ضد انقلاب بدتر است. اصلاً خودش ضد انقلاب اصلی است. پیامبر(ص) و انبیاء(ع) و اهل بیت(ع) و امام صادق(ع) به ما و به بشر یاد بدهند که چگونه همه این‌ها را هم ببینیم. همین آیه را من چندتا کلمه‌اش را توضیح بدهم برای دوستانی که از فعالان قرآنی هستند، ببینید که واقعاً در هر آیه، صدتا نکته برای دنیا و آخرت است، و ما همین‌طوری رد می‌شویم.

این را عرض کنم و عرضم را ختم کنم.

اولاً تعبیر «لولا دفع‌الله الناس بعضهم ببعض» می‌آید اگر نبود دفاع خداوند به دست بعضی از مردم، در برابر بعضی دیگر از مردم، یعنی چندتا نکته در همین عبارت است. اولاً به «لولا» در ادبیات عرب «اگر امتناعی» می‌گویند. یعنی خداوند اصلاً امکان ندارد و امکان نداشت که خداوند این مقوله‌ی ضرورت دفاع انسانی و اجتماعی، و صف‌بندی انسانی را در جامعه بشری را در خلقت انسان، لحاظ نکند. امکان ندارد. ما چندتا اگر داریم: یک اگر داریم که می‌گوییم «اگر» ولی احتمال شدن آن 80- 90 درصد است. مثلاً می‌گوییم اگر الآن یک شربتی بیاورند مصرف می‌کنم، خب معلوم است که همه مصرف می‌کنند عید هست و همه شربت و شیرینی مصرف می‌کنند. یک «اگر» است که واقعاً اگر هست و دو طرف آن مساوی است، یعنی واقعاً هیچ چیز نمی‌دانیم. مثلاً بروم خانه اگر عمویم امروز بیاید این‌طوری است اگر نیاید... خب این «اگر» مساوی است ممکن است بیاید ممکن است نیاد. اما این «اگر»ی که این‌جا گفته، «اگر»ی است که شما تقریباً مطمئن هستید که این اتفاق نخواهد افتاد. می‌گویید «اگر» فلانی ماشین خودش را آتش بزند فلان... خب معلوم است که این کار نمی‌شود. ولی این اگر را می‌گوید برای این که یک جمله شرطی است و برای این که یک ارتباطی را خداوند معلوم کند. می‌فرماید اگر فرض بر این بود که خداوند چنین کاری را نمی‌کرد یعنی می‌گفت به ما چه، ما بشر را خلق کردیم به من دیگر ربطی ندارد که این‌ها چه بلایی سرشان می‌آید، هر کس در عالم هر کاری می‌خواهد بکند! «لولا» محال است، محال است خداوند بشر را با این هدف و غایت خلق کند و بعد هم بگوید هیچ کس از هیچ چیز دفاع نکند. این یک.

اصل دوم این که این دفاع را به خدا نسبت می‌دهد «دفع‌الله» می‌گوید اگر بعضی‌ها در جامعه بشری، بعضی‌ها جلوی آدم‌های فاسد و ظالم نایستند زمین می‌گندد. فاسد می‌شود. خب، خدا این کار را می‌کند یا بعضی از انسان‌ها جلوی بعضی می‌ایستند؟ خداوند عمل جهاد و مبارزه و عدالتخواهی انسان‌های مؤمن و مجاهد را به حساب خودش می‌نویسد. این دفاع الهی است.

درس بعدی این است که منتظر نباش که خداوند مستقیم بیاید و مشکلات را حل کند، یعنی همه‌اش به شکل معجزات باشد. نه دیگر! شما را خلق کردیم، پیامبران را هم فرستادیم، پیامبر اکرم(ص) را هم فرستادیم، اصول هم یادتان دادیم، حالا دفاع خدا از شما به دست خود شما باید صورت بگیرد. باید خودتان در جامعه خودتان و در جامعه جهانی جلوی ظلم و فساد بایستید، این می‌شود دفاع خدا از شما. خداوند هم وعده داده اگر شما حرکت کنید من کمک‌تان می‌کنم هم کمک مادی و هم امداد غیبی؛ هر دو را برایتان می‌فرستم. فرشتگان را هم برایتان می‌فرستم. بعضی‌ها فکر کردند فرشته‌ها فقط زمان پیامبران می‌آمدند. اصلاً چنین چیزی نیست، قرآن اصلاً چنین چیزی نگفته، بلکه خلاف آن را می‌گوید. بعضی‌ها فکر می‌کنند در جنگ بدر، که خداوند فرمود من فرشتگان را کمک شما فرستادم اینها مخصوص پیامبر(ص) است. خداوند می‌فرماید این یک نمونه است. می‌فرماید هر وقت در تمام تاریخ، شما به خاطر خدا جلوی ظلم و گناه بایستید من فرشتگانم را می‌فرستم. این سنّت الهی است مخصوص آن زمان نیست همین الآن هم هست؛ و الّا یک جمع کوچک بی‌سلاح، آن پیرمرد گوشه نجف با این همه دشمن، چطوری شده که انقلاب او توانسته مسیر جهان را تغییر دهد. امام(ره) و انقلاب، تمام دنیا را بهم ریخته است. خب این همان خداست «دفع الله الناس ببعضم و بعض» پس ببینید 3- 4 تا مطلب در آن هست.

مطلب بعدی این که وقتی تو وارد صحنه برای مبارزه با حق شدی، خودت عارفی، ولی می‌خواهی در جامعه هم عرفان عملی باشد، همان عدالت است، تربیت است، هدایت است، می‌خواهی این کار را بکنی، خداوند می‌فرماید یک) من تو را وانمی‌گذارم. روی من حساب کن. وارد صحنه، مبارزه، انقلاب، امر به معروف، اصلاح جامعه، تعلیم و تربیت شدی، روی من حساب کن. این «دفع الله» است من هستم که دارم به دست تو این کار را می‌کنم، پشت تو ایستادم. دوم) یک درس دیگر این تعبیر دارد و آن این که هی ننشینید بگویید خب خدا خودش هر کاری صلاح بداند می‌کند! شیعه انگلیسی و اسلام آمریکایی این‌طوری است می‌گوید ما زیارت و عزاداری از ما خواستند، بقیه کارها و اصلاحات با خدا و امام زمان است خودشان بیایند و درست کنند! پس درس بعدی این است که نباید منتظر بشینیم که خدایا فرشته‌ها را بفرست خودشان درست عمل کنند مثل بنی‌اسرائیل که به حضرت موسی(ع) گفتند «اذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ» تو و خدایت با هم بروید «فَقاتِلا» بروید بجنگید «إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» (مائده/26)؛ ما این‌جا نشستیم و داریم دعایتان می‌کنیم! منتظریم انشاءالله شما به نتیجه برسید پیروز شدید بعد ما می‌آییم رُمان شهر را قیچی می‌کنیم و افتتاح می‌کنیم! این آیه این را هم رد می‌کند می‌گوید «النّاس ببعضهم ببعض» راه بیفتید باید به صحنه بیایید و درگیر شوید اگر می‌خواهید نگندید. تا همین‌جا در همین عبارت 4تا درس مهم در این سه کلمه است. نسبت عمل به الله و به ناس؛ برای این که موانع را برطرف کنید در برابر حرکت حق و پیشرفت؛ و دفع را به بعض و نسبت دادن. درس دیگر این که، به اسباب و علل بیندیشید. یعنی خداوند می‌توانست بگوید من بدون اسباب بشری خودم تمام مشکلات را حل می‌کنم خداوند در قرآن می‌گوید ما اگر می‌خواستیم یک کاری می‌کردیم همه تا آخر به زور مؤمن بمانند و کسی مشرک نشود! مگر نمی‌توانستیم کاری بکنیم همه موحد و اخلاقی، همین‌طوری باشند. ما نخواستیم این کار را بکنیم تکامل شما در جهاد با نفس و با جهاد با دشمن باید به دست بیاید یعنی باید اختیاری باشد، با آزادی و آگاهی باشد نه زورکی. خداوند می‌گوید و الا من بلد بودم کاری بکنم که همین‌طوری تا آخر همه‌تان مؤمن باشید از اول توی بهشت باشید! این که فلسفه‌ی خلقت نیست. فلسفه‌ی خلقت این است که با آگاهی و آزادی رشد کنید. مدام باید انتخاب کنید و خودتان تصمیم بگیرید و الا این تکامل واقعی برای شما نیست. پس درس بعدی در این آیه « دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» این‌ها درس‌های خدا از زبان پیامبر(ص) برای ماست. درس بعدی؛ به اسباب توجه کنیم چون خود خداوند هم از طریق اسباب دارد عمل می‌کند. می‌توانست بگوید «دفع الله بعض الناس» خودم حساب‌تان را می‌رسم، بلکه گفت «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» یعنی من می‌خواهم شما دو صف بشوید ولی با اختیار خودتان و می‌خواهم به دست شما جلوی گندیدن زمین را بگیرم. یعنی خداوند هم می‌گوید من روی این اسباب انسانی دارم حساب می‌کنم رشد شما در این است وگرنه من به اسباب احتیاجی ندارم شما به اسباب احتیاج دارد. در عین حال درس دیگر؛ می‌فرماید تمام حواس‌تان سراغ اسباب نرود. سراغ اسباب بروید برایش برنامه‌ریزی، نظم، عوامل انسانی، اجتماعی، تاریخ، مدیریت، حساب و کتاب را بکنید، چون خداوند هم به اسباب عمل کرد، اما از مسبب الاسباب یادتان نرود. « دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» خیلی عجیب است در هر قطعه‌ای از آیات خداوند صدتا درس است. کلامی، فلسفی، عرفانی، اخلاقی، حقوقی، ما همین‌طوری می‌خوانیم رد می‌شویم. ببینید همین « دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» درس پنجم و ششمی که از همین عبارت استفاده می‌کنیم: 1) توجه به اسباب مادی. می‌خواهید در جامعه تخلف کم بشود خب برنامه‌ریزی کن. آموزش رسانه، آموزش در خانواده، آموزش در مدرسه، جریمه، دادگاه، تعلیم و تربیت و... این‌ها اسباب است. اما در عین حال فرق تو با مادیون چیست؟ مادی، فقط اسباب را می‌بیند و مسبب‌الاسباب را نمی‌بیند « النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» را می‌بینید «الله» را نمی‌بیند. می‌فرماید باید هر دو را ببینید «دفع‌الله» اولاً الله، عامل اصلی و هدف اصلی «الله» است. اما «النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» یعنی علوم اجتماعی، این علوم سیاسی، اقتصاد، تعلیم و تربیت، همه این‌ها وقتی الهی که به اینها توجه کند. همین‌ها را درست کن، نظام آموزش و پژوهش و تحقیق‌تان را درست کنید و این که اگر خداوند مردم را برای این کار برنینگیزاند، اگر خدا این انگیزه را برای آدم‌ها قرار ندهد هرکسی سرش توی لاک خودش هست فقط به فکر خوشی خودش هست. این درس هفتم در همین تعبیر. یعنی همین « وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» تا این‌جا هفت‌تا پیام دارد.

پیام هفتم چیست؟ این است که خداوند می‌فرماید اگر شما را به خودتان وابگذارم هرکسی مثل یک کِرم همان جایی که هست می‌ماند و یک مقدار این طرف و آن طرف می‌خزد! هرکسی فقط به فکر خودش و منافع خودش هست. ولی من یک انگیزه‌ی مضاعف و بیش از انگیزه شخصی و راحت‌طلبی شخصی، یک استعداد و نیرویی، یک انرژی معنوی در شما قرار می‌دهم که این باعث شود آن‌هایی که خودشان می‌خواهند از لاک شخصی و از این پیله‌ی کرم بیرون بیایید و پروانه شوید. این درس بعدی است. چون هرکسی به فکر خودش است. چقدر قرآن کریم دقیق است و چقدر پیام هست. این‌هایی که می‌گویند علوم انسانی یا علوم طبیعی یا علوم اجتماعی به قرآن چه ربطی دارد؟ در هر چند کلمه از یک آیه، صدتا نکته کلیدی برای علوم انسانی، علوم اجتماعی، برای مدیریت، برای تعلیم و تربیت، برای رسانه وجود دارد. خداوند می‌فرماید توجه کنید که من در شماها یک انگیزه‌های فراخود و متعالی قرار دهم که آن‌هایی که می‌خواهید و اهلش هستید سرتان را از توی لاک خودتان بیرون بیاورید. کرم هستید؟ بشوید پروانه. خودتان را مرکز عالم می‌دانید؟ بعد بگویید نه، خدا مرکز عالم است نه من. و بعد شروع کنید بدون توقع به خلق خدمت کنید. این هم درس هفتم در همین چهار کلمه. «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» یعنی خداوند یک انرژی و یک نیرویی و یک نوع هوشیاری و برانگیختگی در شما گذاشته که فقط از طریق آن مبدأ برتر، یعنی خداوند ممکن بود در شما باشد. و الا اگر ماها فقط خودمان باشیم و طبیعت‌مان، هیچ کس حاضر نیست نه انفاق کند، نه ایثار کند، نه فداکاری، جهاد، شهادت، حتی حاضر نیستیم برویم کار کنیم. می‌گوییم این که دارد کار می‌کند ما دست‌مان را توی جیب این می‌کنیم! خرطوم را به آن طرف وصل می‌کنیم یک مقدار از او استثمار کنیم یک مقدار هم دست‌مان توی کیسه این. دیدید بعضی‌ها همین‌طوری آویزان هستند یعنی صبح تا شب توی این فکر هستند که چکار کنم بیشتر خوش بگذرد؟ کم کار کنم بیشتر خوش بگذرد. خداوند می‌فرماید اگر رهایتان می‌کردم همه‌تان تا آخر عمر همین بودید «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» یک قدرت معنوی الهی در شما گذاشتم که آن‌هایی که می‌خواهید همه‌تان می‌توانید آن‌هایی که می‌خواهید اصلاح شوید و اصلاح کنید «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» وارد مبارزات و فعالیت‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، نظامی، تربیتی، زدوخوردها، درگیری‌ها و اختلاف نظرها می‌شوید تا کارها را درست کنید و جلوی فساد و ظلم بایستید، از توی محله و خانه خودت تا سطح جهان و هر جایی که زورتان می‌رسد. صدور انقلاب یعنی این. یعنی عدالت در سطح جهان تا حدی که می‌توانیم. نه این که فقط به فکر خودمان باشیم. درس هشتم در این چهار کلمه، می‌خواهم بگویم چه منبع و ظرفیت عظیمی نزد ماست. این قرآن‌های سر طاقچه که در مجلس مُرده‌ها می‌خوانند و در جهیزیه‌ی عروس می‌گذاریم و کار دیگری با آن نداریم، در هر 4 کلمه‌اش صدتا درس است. جواب همه‌ی سؤالات ماست. ما سؤال نداریم. ما چون سؤال نداریم در این کتاب، جواب نمی‌بینیم. خودش می‌فرماید رطب و یابسی نیست الا این که در کتاب مبین هست. حالا این کتاب مبین، لوح محفوظ هم باشد تجلّی آن در دنیا همین قرآن است.

درس هشتم: فساد مادی زمین، تکوینی و طبیعی زمین، با فساد روحانی زمین، یعنی فساد جامعه بشری، هر دوی این‌ها به هم مربوط است. این هم از اسرار این عالَم است. که وقتی علوم طبیعی سکولار باشند این رابطه را نمی‌بینند الهی باشند می‌بینند. ببینید می‌گویند که فلان بلا برای فلان گناه آمد، بعد بعضی‌ها می‌گویند مثلاً می‌گویید خشکسالی برای فلان جا آمده، پس فلان‌جا که مردم آن کافر هستند این قدر باران می‌آید پس آن‌ها گناه نمی‌کنند؟ فلان زلزله آمد ... این‌ها درست گوش نمی‌کنند که آیه و حدیث چه می‌گوید؟ در قرآن و حدیث نگفتند که تمام خشکسالی‌ها و زلزله‌ها و بلایای طبیعی فقط علتش گناه شماست! این را نگفتند. می‌فرماید چه بلایای طبیعی، چه بلایای اجتماعی، چه بلایا و مشکلاتی که در زندگی‌های خود ما پیش می‌آید، بخشی از این‌ها عواملی دارند که در آن عوامل ما دخالت نداریم. فرمودند آن‌ها برای مؤمن ابتلاء و زمینه رشد است و برای کافر مجازات است. باز این را هم بعضی‌ها نمی‌فهمند می‌گویند هرجا که یک مشکل است و می‌گوییم گرفتار این مسئله شدیم، اگر مؤمن است می‌گویند این‌ها برای تو پاداش دارد! اگر طرف، مخالف است می‌گویند این‌ها عذاب الهی است! بالاخره ما نفهمیدیم این مشکلات دنیا، مریضی، ورشکستگی، گرفتاری، بالاخره ما نفهمیدیم ابتلاء است؟ پاداش الهی و زمینه‌ی رشد است؟ هرکس مقرب‌تر است جام بلا بیشترش می‌دهند؟ یا علامت گناهکاری و بدبختی ماست داریم مجازات می‌شویم؟ چرا دو جور حرف می‌زنید؟ جواب این است که دو جور حرف نمی‌زنند. دوتا مخاطب دارد تو نمی‌فهمی. یک اتفاق واحد، واقعاً برای مؤمن یک معنا و یک اثر دارد و برای آدم کافر و منافق و بی‌تقوا مثل بنده یک معنای دیگر و یک اثر دیگری دارد. آدمی که معرفت و تقوای آن و توحیدش بالاست وقتی مریض نمی‌شود و گرفتار نمی‌شود همین را می‌گوید که خداوند به من توجه دارد. خدا می‌خواهد من از دنیا دل بکنم و مدام فکر او باشم و به او توجه کنم و من را خالص‌تر کند. راست هم می‌گوید این دروغ نیست، برای این که اثر این فعل در مورد آدم موحد همین است. اما همین بلا سراغ یک کسی مثل من بیاید من از این چه برداشت می‌کنم؟ این چه اثری روی من دارد؟ این من را از خدا دورتر می‌کند چون من آدم ضعیف و بی‌ظرفیتی هستم. چون من زمینه علمی و عملی در این زمینه کم دارم، چون من عمل صالح ندارم به خدا توجه ندارم، توکّل ندارم. لذا من سرطان می‌گیرم ورشکست می‌شوم این برای من عذاب است. بله واقعاً مجازات است. اما یک آدم مؤمن و صالحی همین بلا سرش می‌آید این برای او رشد است چون او در این مشکل، مدام به خدا متوجه‌تر و نزدیک‌تر می‌شود و رشد اخلاقی می‌کند من در همین مشکل مدام سقوط می‌کنم بدتر و فاسدتر می‌شوم. بله، درست است مشکلات دنیا برای مؤمن ابتلاء و رشد است و برای کافر، یا فاسق، مجازات است. هی می‌گویند چطور یک بام و دو هواست؟ نخیر آقا، دو بام و دو هواست. آن یک اتفاق است این یک اتفاق است. می‌گویند خار به پای مؤمن برود یا تب کند گناهانش پاک می‌شود. بعد می‌گویند همین خار توی پای یک آدم بی دین و ایمان برود می‌گویند خوردی بخور! دیدی خدا چطور پس کله‌ات زد! مجازات الهی است. می‌گوید آقا ببخشید چطور برای جنابعالی بخشش گناه شد اما برای من مجازات الهی شد؟ یک بام و دو هوا؟ می‌گوییم نخیر آقا، اتفاقی که برای او افتاد یک چیز بود و اتفاقی که برای تو افتاده یک چیز دیگر است. برای این که این خاری که به پای او می‌رود تفسیر دیگری از این قضیه دارد و او در عالَم دیگری است. او مقاماتش بالا می‌رود، با همین زجر، رشد می‌کند و خلوص و توکلش بالا می‌رود به خدا نزدیک می‌شود، به بهشت نزدیک می‌شود. تو به جهنم نزدیک می‌شوی، چون همین مشکل که برای تو می‌آید فحش می‌دهی! ما آدم در جنگ داشتیم که ترکش می‌خورد، هرچه از بقیه ناامیدتر می‌شد این خالص‌تر می‌شد. یکسره ذکر می‌گفت. یعنی من آدم دیدم که پایش از دو جا قطع شده، شکمش پاره شده، رنگش زرد شده نمی‌تواند حرف بزند ولی همین‌طور ذکر می‌گوید. ما هم مجروح شده بودیم نگاهش می‌کردیم می‌دید ما داریم او را نگاه می‌کنیم لبخند زورکی می‌زد که به ما روحیه بدهد. آدم هم دیدیم که یک ترکش کوچک خورد می‌گفت آی من را ببرید عقب! آی چکار می‌کنید! خب این آدم هست آن هم آدم هست هر دو هم به جبهه آمدند. بعضی‌ها می‌گویند آقا این‌ها بلایای الهی است یا نعمت است یا مجازات است؟ هردویش هست، برای او نعمت است و برای تو مجازات. زلزله، طوفان، قحطی، گرفتاری این‌ها چیست؟ این‌ها مجازات الهی است؟ یعنی محصول گناهان ماست یا این‌ها توضیح طبیعی دارد؟ لایه‌های زمین چه می‌شوند و... هر دویش. این‌ها با هم منافاتی ندارند. علل طبیعی را در راستای علل ماورای طبیعی ببین نه مستقل از آن‌ها. این یک. دوم؛ منشأ بعضی از بلایای طبیعی گناهان ماست. بعضی‌هایش نه همه‌اش. حتماً همین‌طور است. صریح قرآن می‌فرماید اگر تقوا می‌داشتید آن‌طور که انبیاء به شما گفته بودند مطمئن باشید صددرصد رفاه مادی هم می‌داشتید. این آیه قرآن است. می‌فرماید اگر به آنچه که خداوند به شما گفت از طریق پیامبران عمل می‌کردید از بالا و پایین، نعمت می‌ریختیم یعنی شما با مشکل قحطی، گرفتاری، فقر، تورم، گرسنگی روبرو نمی‌شدید همین دنیای خوبی هم داشتید. خب حالا این معنی‌اش این است که آن جوامعی که مشکلات مادی کمتر دارند آن‌ها به خدا نزدیک‌ترند؟ در حالی که اهل فساد و کفر هستند؟ نخیر. مگر وقتی می‌گویند «الف» علت «ب» است، معنی‌اش این است که هیچ اتفاقی دیگری جز این نیست؟ مگر همین یک قانون در این عالَم هست. می‌گوید صله‌ی رحم عمر تو را طولانی می‌کند، قطع رحم عمر تو را کوتاه می‌کند. حالا اگر یک کسی بگوید عمر، فقط به پزشکی مربوط است تو مدام نبض و فشار خونت را کنترل کن صله‌ی رحم هم نکن! جواب این است که تأثیر صله‌ی رحم سر جای خودش محفوظ است، تأثیر امور بهداشتی هم به جای خود محفوظ است. این‌ها با هم منافاتی ندارند هر دویش سنت الهی است. می‌گویند کسی به پدر و مادر و استادش توهین کند عمرش کوتاه می‌شود. یعنی بیشتر می‌تواند در این عالَم باشد زودتر می‌رود. خب یک کسی بگوید این‌ها چه ربطی دارد؟ هم آن ربط دارد هم این ربط دارد. منتهی بعضی‌هایش را می‌بینی و بعضی‌هایش را نمی‌بینی. بعضی‌هایش محسوس است و بعضی‌هایش نیست. بعضی‌هایش فوری است و بعضی‌هایش دیرتر است. حتی بعضی از اعمال ما در نسل‌های بعدی ما جواب می‌دهد، نه من می‌فهمم که این اتفاق، بعداً چطوری می‌افتد نه آن طفلکی که بلا سرش می‌آید می‌فهمد، منتهی برای او هم یک امتحان است منتهی منشأ آن من هستم نه خدا. ببینید در همین 4 کلمه همه این درس‌ها هست. «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» تمام این مفاهیم در این هست. سبب را دیدن، در عین حال مسبب را هم دیدن. فساد مادی و فساد روحانی مربوط به هم است. در قرآن و روایات می‌فرماید بعضی از بلایای طبیعی که سراغ شما می‌آید باور کنید حتی هوا خراب می‌شود، بارندگی کم می‌شود، و... بخشی از این‌ها مربوط به گناهان بشر است. اتفاقاتی که در زمین می‌افتد، خداوند می‌فرماید اگر این کار را بکنی این اتفاق می‌افتد می‌خواهی مؤمن باش می‌خواهی کافر باش. فرمود اگر منظم زندگی کنید اداره‌هایت منظم می‌شوند می‌خواهی مؤمن باش می‌خواهی کافر باش! این سنت الهی در دنیاست. این که بگویم من بی‌نظمم اما مؤمن؛ او کافر است ولی منظم است، چطور او دارد بهتر از من است امکاناتش بهتر من است. برای این که این سنت الهی است. مؤمن بودن یک آثاری در دنیا و آخرت دارد منظم بودن هم آثاری دارد. هر دویش به جای خود. وقتی دروغ می‌گویید و چک بی‌محل می‌کشید این آثار را دارد ولو تو نمازشب هم بخوانی! مالیات وقتی ندهیم این مشکلات را دارد، یا مالیات بگیریم درست مصرف نکنیم. خب این‌ها سنت الهی است. این چهارکلمه این سنت را به ما می‌گوید که به سنت‌های هم مادی و هم معنوی خداوند توجه کنید. بعضی از بلایای طبیعی بخاطر گناهان بشر است اما نه همه‌اش. بعضی از این‌ها برای بعضی امتحان و زمینه‌ی رشد است همان عمل برای بعضی‌ها زمینه‌ی سقوط است مجازات است. این‌ها یک بام و دو هوا نیست.

پس این که خداوند می‌فرماید این انگیزه دفاعی را ما در شما گذاشتیم که شما فقط به فکر خودتان نباشید و بتوانید از پیله بیرون بیایید و کِرم هستید پروانه بشوید این هم اراده خداوند است و این نعمت دیگری است که خداوند در شما گذاشت و الا هرکسی هر جایی که نشسته بود همین‌طور می‌نشست تا کِرم بیفتد و بپوسد و تمام شود و بمیرد. اصلاً تکان نمی‌خوردید. آن وقت شما حساب کنید اگر ما گرسنه نمی‌شدیم چه کسی می‌رفت کار کند؟ اگر تشنه نمی‌شدیم، اگر سرما نمی‌خوردیم کسی دنبال لباس می‌رفت؟ اگر مشکل بی‌خانمانی نبود کسی دنبال خانه می‌رفت؟ اگر نیاز به آبرو در جامعه نداشته باشیم دنبال تأمین آبرو می‌رفتیم؟ خب خداوند این‌ها را برای ما گذاشت. اگر نیاز جنسی به جنس مخالف نداشته باشیم اصلاً خانواده تشکیل می‌دهیم؟ یعنی خداوند میل جنسی زن و مرد نسبت به هم را از انسان بگیرد چه کسی دنبال ازدواج می‌رفت؟ چه کسی حاضر می‌شد خانواده تشکیل بدهد بعد مشکلات آن را تأمین کند، بچه بیاورد و او را تأمین کند. اگر خداوند این عشق به فرزند را در ما نمی‌گذاشت چه کسی حاضر بود بچه بیاورد؟ خب همه این‌ها در «لولا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ» اگر این‌ها نبود زمین می‌گندید. این انگیزه است. این اراده و انگیزه را خدا قانون حیات گذاشته است و این که از خودت دفاع کن. یک کسی به خانه‌ات، به ناموس‌ات، به حقوق‌ات به مالکیت خصوصی تو، به کشور تو، به سرزمین تو چپ نگاه می‌کند و می‌خواهد بیاید بر تو مسلّط شود، اگر خداوند این نیرو را در ما نگذاشته بود که جلوی بایستیم و از خودمان دفاع کنیم، دفاع از عزّت نفس و کرامت نفس، هیچ کسی هیچ کاری نمی‌کرد در عین حال هرکسی هر کاری دلش می‌خواست می‌کرد. این هم پیام نُهم در این آیه. «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» این انگیزه دفاعی. این که غالب می‌شود مغلوب، مغلوب می‌شود غالب، قدرت جابجا می‌شود یک قدرت عامی در عالَم طبیعت و عالَم جامعه است به نام قانون «جذب و دفع». این «لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ» درس دهم است. دفع و جذب، چه در طبیعت و چه در جامعه انسانی، هر دویش. این امر الهی است. چه چیزهایی را در عالم طبیعت جذب کند یا دفع کند؟ دیدید هر خاکی هر گیاهی را نمی‌پذیرد بعضی‌ها را دفع می‌کند بعضی‌ها را جذب می‌کند. همه حیوانات جذب هم نمی‌شوند بعضی‌ها جذب است، بعضی‌ها دفع است. در آدم‌ها هم همین‌طور است. این هم درس نهم که قانون جذب و دفع را هم در جامعه بشری و هم در عالم طبیعت گذاشتیم. دیدید بعضی از  ذرات و اجسام همدیگر را دفع می‌کنند،‌بعضی‌ها جذب می‌کنند. این‌ها حساب و کتاب دارد. حساب و کتاب آن مربوط به «الله» است. این که کدام سیاره‌ها و منظومه‌ها همدیگر را جذب می‌کنند و کدام‌ها همدیگر را دفع می‌کنند. می‌دانید نیروی جاذبه است، مثلاً الآن ماه و زمین، هم نیروی جاذبه هست که نمی‌گذارد ماه دور شود و هم نیروی دافعه هست که نمی‌گذارد ماه بیش از این به زمین نزدیک شود. این جذب و دفع که در عالم طبیعت است و از کوچکترین ذرّات در اتم و مولکول از قعر اقیانوس‌ها. می‌دانید کهکشان جهانی را تا الآن که حدس زدند چند هزار میلیارد سال نوری، می‌گویند عرض جهان را تا این مقدار مطمئن هستیم. سرعت نور در ثانیه چقدر است؟ این ثانیه را بکنید سال، سال را بکنید میلیارد سال، بعد چندین هزار میلیارد سال. می‌گویند تا الآن ما متوجه شدیم که عرض عالَم چند ده هزار میلیارد سال نوری هست. تا این‌جایش را ما فهمیدیم که هست بقیه‌اش را ما خبر نداریم. میلیاردها میلیارد سیاره‌ها و ستارگانی هست که زمین ما پیش آن مثل سوزن در انبار کاه است! بعد ما روی این زمین، توی یک گوشه و نقطه‌اش داریم زندگی می‌کنیم بعد خیال می‌کنیم مرکز عالَم هستیم! می‌گوییم برای چی این کارهایی که ما خواستیم خدا نمی‌کند! این خیال می‌کند خدا کارمند ماست آنجا نشسته ما هم مرکز عالَم هستیم و خدا هم مدام باید خودش را با وفق بدهد. آن وقت آن خدا این قرآن را فرستاده است. آن خدا محمّد(ص) را برانگیخت. آن خدا که مدبّر و حکیم است؛ الآن دانشمندان مادی دارند می‌گویند کف اقیانوس آرام در آن گوشه یک اتفاق کوچکی که دارد می‌افتد مثلاً یک ماهی از کنار یک اسفنجی از کف اقیانوس رد شد، این ارتباط شد با یک اتفاقی که هزار سال نوری آن طرف‌تر در یک کهکشان دیگری دارد اتفاق می‌افتد این‌ها با هم ارتباط دارند این‌ها همه با هم منظم‌اند. همه این‌ها با هم یک دستگاه است. نظام جذب و دفع در تمام این عالَم حاکم است. بعد می‌گوید در عالَم انسانی، چنانکه در عالَم طبیعت این جذب و دفع بهم ریخت متلاشی می‌شود فاسد می‌شود و می‌گندد جهان و بعد زمین، «لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ» در جوامع انسانی هم درس دهم در این آیه و این 5 کلمه در عالَم انسانی هم این «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» اگر این دافعه الهی نباشد که یک عده‌ای‌تان جلوی یک عده‌ای که اهل فساد و ظلم هستند بایستند، اگر این نباشد «لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ» زمین می‌گندد، هم گندیدن معنوی و هم گندیدن مادی. این‌ها با هم ارتباط دارد. همان‌طور که گناه با زلزله ارتباط دارد. ولی نه به این معنا که هر زلزله‌ای که می‌شود فقط به علت گناهان ماست. نه؛ منشأ بعضی زلزله‌ها گناهان ماست. آن وقت بخشی از این‌ها معنوی است، زیر میکروسکوپ و آزمایشگاه معلوم نمی‌شود اما یک بخش مهمی از آن می‌شود و یک بخش مهمی از آن قابل فهم مادی هم است. مثلاً می‌گویند صله‌ی رحم عمر را طولانی می‌کند خب این از دو جهت ممکن است باشد هر دویش درست است. هم یک عمل صالحی انجام می‌دهیم خداوند هم متقابلاً فرصت بیشتری می‌دهد و می‌گوید این اهل رشد است اگر زمان بیشتری به او بدهیم بیشتر رشد می‌کند هم از نظر مادی. اصلاً مادیون این را می‌پذیرند. کسی که به حساب و کتاب معنوی و ملکوتی عالَم کار ندارد می‌گوید. اصلاً امروز خود روانشناسان و مشاوران مادی هم دارند می‌گویند خود ما هم می‌فهمیم. می‌گویند آدم‌هایی که مشکل بزرگ بشر جوامعی که یک مقداری مرفه و مدرن و سکولار و مادی شدند این است که انسان تنها شده است! رابطه‌های دوستی و خویشاوندی قطع شده، دیگر رفت و آمد فامیلی و این که دیدن همدیگر برویم و صله‌ی رحم نیست، همه‌شان در محاسبات می‌گویند تنهایی و افسردگی و بی‌ارتباطی با فامیل و با دیگران عمر را کوتاه می‌کند، اعصاب‌تان را داغون می‌کند. دچار افسردگی می‌شوید. همین که فامیل دور هم بروند بنشینند، اصلاً با محاسبات مادی، همین عمر و سلامتی و نشاط را زیاد می‌کند، به این رفت و آمد احتیاج داریم. خب می‌گویند صله‌ی رحم عمر را طولانی می‌کند، صدقه عمر را طولانی می‌کند، توهین به فلان عمر را کوتاه می‌کند، و... خب اغلب این‌ها توضیح مادی هم دارد، توضیح ملکوتی و الهی هم دارد. پس هم صلاح و فساد و طبیعت و هم فساد و صلاح جامعه. اختلاف در وضع موجودات،‌ اختلاف در سطح موجودات، حتی این که چه طوفانی اگر این موقع نشود زمین از بین می‌رود. اگر بعضی از این زلزله‌ها و آتش‌فشان‌ها نشود کره‌ی زمین منهدم می‌شود ما به آن توجه نداریم به مشکل خودمان توجه داریم که تو پای این کوه خانه ساختی، می‌گویی برای چه زلزله شد؟ آتشفشان شد؟ خدایا نمی‌فهمی من این‌جا خانه ساختم؟ خب تو بفهم، تو نمی‌فهمی که آمدی این‌جا خانه ساختی. اگر این آتشفشان نشود زمین متلاشی می‌شود باید بشود، تو احمقی که می‌آیی این‌جا خانه می‌سازی. زمان پدربزرگت هم این‌جا آتشفشان شد هزار نفر مردند باز تو می‌آیی همان‌جا خانه می‌سازی. تو می‌روی روی کمربند و خط زلزله خانه می‌سازی آن هم خانه شل سنگی با سیمان و سنگ، خب عقلت برسد یا جای دیگر خانه بساز یا اگر این‌جا می‌سازی خانه سبک چوبی بساز که تلفات تو کم شود. نه ما می‌آییم این‌جا بدون برنامه‌ریزی این کار را می‌کنم تو هم اگر راست می‌گویی خدایی زلزله نکن! ببینید این هم در «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ» این چهارتا کُد که در همین عبارت است به همین قضیه مربوط است. پس روشن شود که در پی هر جذبی اگر یک دفعی در کنار آن نباشد فساد اتفاق می‌افتد. هم در جامعه انسانی باید جاذبه و دافعه هر دویش باشد هم در عالَم طبیعت جذب و دفع داریم که ما به آن‌ها از دریچه منافع خودمان که نگاه می‌کنیم می‌گوییم خیر و شرّ. می‌گوییم خدایا مگر تو خیر مطلق نیستی پس چرا شرّ؟ می‌پرسیم که شرّ چیست؟ می‌گوید طوفان شد! طوفان که شرّ نیست طوفان خیر است. اگر طوفان نباشد آب و هوا می‌گندد. می‌گوید برای من شرّ است برای تو شرّ است خب تو خودت را در موقعیت شرّ قرار نده. فکر کن، برنامه‌ریزی کن، خدا به تو عقل داده است. این یک.

دو؛ اگر به تو صدمه زد، فرضا‌ً تو برنامه‌ریزی‌هایت را کردی ولی در طوفان صدمه خوردی، باز هم شرّ نمی‌شود. تو اگر از زاویه مادی کوتاه مدت خود نگاه کنی شرّ است. اگر از منظر فلسفه خلقت در این عالَم اگر نگاه کنی که اصلاً ما برای چی این‌جا آمدیم؟ آن وقت باز هم خیر است. چون شفا و مرض، هر دویش در مسیر است.

ابوذر با امام حسن(ع) و امام حسین(ع) یک جلسه‌ای داشتند. خب جناب ابوذر سنش زیاد بود این‌ها به او عمو می‌گفتند. امام حسین(ع) به ابوذر می‌گوید عموجان وضعیت شما چطور است؟ این‌ها هر روز احوال همدیگر را به لحاظ معنوی می‌پرسیدند. حالا به غیر از جسمی، می‌گفتند امروز، مکاشفات جدید، حال و هوای روحی جدید، رشد معنوی جدید نسبت به دیروز چی دارید؟ ابوذر می‌گوید به لطف خدا به جایی رسیدم که بیماری از سلامت پیش من بهتر است. درد بیماری را به سلامتی ترجیح می‌دهم. گرفتاری فقر را بیشتر دوست دارم تا رفاه ثروت را. مرگ را بهتر از زندگی دوست دارم. امام حسن(ع) می‌گویند که خب عمو جان این خیلی مقام بالایی است اما به شما بگویم که چه مقامی از این هم بالاتر است؟ گفت بله. گفت وقتی که فقر و غناء، سلامتی و بیماری برای‌تان مساوی باشد. یعنی حتی وقتی فقر را از ثروت بیشتر نخواهی. بگویی هر دویش مساوی است هر کدام آمد من طبق آن شرایط درست عمل می‌کنم. در فقر هستی صبر کنی. صبر نه به معنای ول کردن و رها کردن و وادادگی یعنی مقاومت و رعایت کرامتت و حفظ سلامتت. اگر ثروتمندی چه؟ ایمان برای ثروتمند. به ثروتمند می‌گویند مغرور نشو، اسراف نکن، تکبّر نکن و حق فقرا را بده. ایمان برای ثروتمند یعنی این، ایمان برای فقیر یعنی آن. این معنی‌اش این نیست که فقر او و ثروت تو را به رسمیت شناختند گفتند خدا ساخته و تکان نخور! نه؛ تکان بخور و خدا هم خواسته.

و آخرین درسی که می‌خواستم از این آیه عرض کنم این است که بعدش می‌فرماید: «وَلَکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ» می‌گوید اگر نبود که خدا به دست شما صالحان شما در برابر فاسدتان بایستید زمین می‌گندید و جامعه بشری نابود می‌شد. بعد می‌فرماید «وَلَکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ» ولی خداوند صاحب فضل و نعمت است «عَلَى الْعَالَمِینَ». نمی‌گوید «علی المسلمین»، یا «علی المؤمنین»، حتی نمی‌گوید «علی‌الناس» نمی‌فرماید خدا این فضل و نعمت را به مؤمنین و مسلمان‌ها داده، یا به بشریت داده بلکه می‌گوید «ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ» یعنی کل جهان و هر چه در اوست. این فضل الهی است نسبت به حتی گیاهان، حیوانات، اشیاء و جمادات. این عامل دفع الهی شدن به یک معنای دیگر «ذُو فَضْلٍ» صاحب فضل شدن است. اگر در برابر ظلم جهانی بنشینید یا در برابر گردن کلفت‌ها سکوت کنید و بگویید ما نمی‌توانیم، به ما چه؟ یعنی «دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» نباشد «لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ» یعنی جامعه، زمین، تمدن بشری هم از لحاظ معنوی و هم از لحاظ مادی می‌گندد. همین آیه را برایشان بخوانید و از آن‌ها مطالبه کنید.


هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha