اسلام و نابرابری ، دوقطبی جدیدجهانی
نشست "جنبش سوسیالیستی دانشجویان جبهه انقلابی چپ در آمریکای لاتین ، شاخه کلمبیا" _ دانشگاه دیستریال _ کلمبیا _ 2011 میلادی
جایگزین دوآلیته ی کمونیزم و سرمایه داری
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت برادران و خواهران در این دانشگاه سلام عرض میکنم و از دانشجویان برابریخواه تشکر میکنم که این جلسه را تدارک دیدند. همینطور در دانشگاههای دیگری در آمریکای لاتین در این سفر من فرصت پیدا کردم که با اساتید، روشنفکران، روزنامهنگاران آزاد گفتگویی داشته باشم و همینطور که این برادر و دوست عزیز گفتند سعی کنیم فضای غبارآلود و مملو از دروغی که رسانههای امپریالیستی ایجاد کردهاند و سمپاشیهایی که کردهاند را نادیده بگیریم و مستقیماً با شما سخن بگوییم. همینطور از دانشجویان سوسیالیست تشکر میکنم که در بعضی از دانشگاهها علیرغم اینکه امنیت آنها در خطر بود و حتی میگفتند ما از ترس خبرچینهای سیا و موساد و نظام سرمایهداری آمریکا و اسرائیل و از ترس اینکه فیلم ما را در جلسه بگیرند و تصویر ما را نشان بدهند جرئت نمیکنیم بیاییم و میترسیم تحت تعقیب قرار بگیریم ولی علیرغم این ناامنی به پاس آزادی و برای فضای دوستانهی گفتگو بین ملتهای آمریکای لاتین و ملتهای مسلمان در خاور میانه جلساتی را تدارک دیدند تا ما بتوانیم مستقیماً با شما سخن بگوییم. امروز متأسفانه رسانهها به جای اینکه حاملان حقیقت باشند، مانع حقیقت شدهاند و دروغ بیش از راست در رسانهها تبادل و منتقل میشود. رابطهی ما با شما باید مستقیماً برقرار بشود. امیدواریم به زودی روزی برسد که بدون سانسور رسانهای و بدون دروغ و تهمت و با رعایت انصاف و اخلاق فرصتهای برابر رسانهای در سطح جهان در اختیار همهی ملتهای محروم قرار بگیرد تا آزادانه، منطقی و اخلاقی با یکدیگر سخن بگویند و هر آنچه که به آن معتقد و ملتزم هستند و نه کمتر یا بیشتر با یکدیگر تبادل رأی بکنند. ما صبح در دانشگاه دیگری راجع به نگاه اسلام به آزادی ایمان، به حقوق فردی و گفتگوی بین ادیان سخن گفتیم. توضیح دادم که چگونه اسلام در باب گفتگوی آزاد فکری تأکید میکند و به همهی ادیان الهی احترام قائل است و اینجا میخواهم در این فرصت نگاه اسلام را در باب برابری، عدالت اقتصادی و اجتماعی توضیح بدهم و یک مقایسهای بین تفکر اسلامی با تفکر سرمایهداری لیبرال و دیدگاههای اقتصادی دیگر و مکتبهای اقتصادی دیگر بکنم. سیر تاریخ ایدئولوژیهای اقتصادی و مبارزات اجتماعی در غرب را شاید در مثلث مذهب یا پاپ، و سرمایهداری لیبرال و کمونیزم تحلیل کرد. تفکر لیبرال سرمایهداری با شعار آزادی فرد عملاً به سمت تضمین آزادی صاحبان ثروت و قدرت و توجیه تئوریک و فلسفی فاصلههای طبقاتی پیش رفت و ضلع بعدی که مذهب باشد، پاپ و مسیحیت و کلیسا اعلام کرد که خداوند کاری به عدالت اجتماعی و حقوق فقرا و محرومین ندارد و پای خدا را از عرصهی مسائل اجتماعی و اقتصادی باید بیرون بکشیم و دین ربطی به سیاست و عدالت ندارد و شما فقط باید به معنویت فردی فکر بکنید و همه چیز را به خداوند وا بگذارید. این تقدیر و مشیت الهی است. ما باید فقط به فکر نجات از طریق صلیب باشیم و کاری به عدالت اجتماعی نداریم و مذهب از سیاست جداست. مارکس و کمونیزم اعلام کرد که راه رهایی از ظلم طبقاتی نظام سرمایهداری، مبارزهی طبقاتی با نظام سرمایهداری غرب است و مذهب در این میان نقش مانع را ایفا میکند. تفکر یهود تجسم تفکر سرمایهداری است و مسیحیت و پاپ هم تحت عنوان اینکه دنیا مهم نیست و باید برای پس از مرگ آماده باشیم و فقط رابطهی شخصی ما و خدا مهم است و رابطهی اجتماعی مورد نظر خداوند نیست عملاً تبدیل به ابزاری برای توجیه شکافهای طبقاتی و ظلم اقتصادی و سیاسی شده است و یک قرص خوابآور برای تودهها شده است. بهترین کار این است که بشریت و طبقات محروم خودشان را از این افیون تودهها که آنها را به خواب خوش خرگوشی فرو میبرد و ظلم را توجیه میکند خلاص کنند. با این نوع معنویت نمیتوان به عدالت رسید. گاهی بین لیبرالیزم و سوسیالیزم یا بین مذهب و سوسیالیزم و مذهب و لیبرالیزم تلاش شد که جمع بشود اما عملاً اینها سه ضلع و هر کدام با سه شعار بودند و این مشکل وجود داشت که چگونه میتوان این سه ضلع را با هم جمع کرد. یک ضلع از معنویت و اخلاق فردی و رابطه با خداوند سخن میگفت و به برابری و آزادی خیلی توجه نداشت. یک ضلع که کلیسا باشد به برابری و پیشرفت، برابری و رفاه مادی خیلی توجه نداشت. یک ضلع شعار پیشرفت و توسعه داد اما از برابری هیچ سخنی نگفت. نظام لیبرال سرمایهداری از پیشرفت مادی و توسعهی مادی سخن گفت. مذهب را قبول کرد به شرطی که کاری به عرصهی عمومی نداشته باشد و در حاشیه باشد و در خدمت سرمایهداری باشد و علیه و منتقد سرمایهسالاری غرب نباشد. یک رکن هم که کمونیزم بود به این نتیجه رسید که با آن معنویت و با آن شعار آزادی عملاً هر دو بهانهای شدند برای کوبیدن برابری و سرکوب کردن طبقات ضعیف در جامعه و بنابراین بین سه شعار برابری یا آزادی و رفاه یا اخلاق و معنویت فردی همواره رقابت بوده است. در تفکر اسلامی ما شاهد نوعی تجمیع این سه ضلع در ارتباط با هم هستیم یعنی در مفاهیم اسلامی به ما آموزش میدهند که نه فرد قربانی جامعه بشود و آزادیهای فردی و حریم خصوصی و کرامت فرد و امنیت فرد به نام برابری قربانی بشود و نه جامعه و حقوق عمومی فدای مالکیت خصوصی سرمایهداران و سرمایهمحوران و صاحبان قدرت و ثروت بشود. باید حریم فرد و جامعه هر دو محترم باشد. اسلام به ما آموزش داده که نمیتوان ماده را از معنا جدا کرد. نمیتوانی از معنویت و اخلاق فردی سخن بگویی که ربطی به عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی ندارد. این چه نوع معنویت و اخلاقی است که اجازه میدهد انسان از انسان بهرهکشی کند. یعنی یک انسان ظالم و یک انسان مظلوم باشد و هر دو به کلیسا بروند و در کنار همدیگر بایستند و هر دو به یک اندازه مورد توجه خداوند باشند؟ آن خدا، خدای عادلی نیست و بنابراین نمیتوان معنویت را از عدالت جدا کرد. نمیتوان اخلاق را از سیاست و اقتصاد جدا کرد. اقتصاد سکولار به معنی اقتصاد غیر اخلاقی است. سیاستی که تابع معنویت نباشد، یعنی حاکمیت و سرمایهدارانی که تابع اخلاق و معنویت نباشند همهی جامعه و فقرا را فدای خودشان میکنند. بنابراین نباید این ابعاد را از همدیگر تفکیک کرد. در تفکر لیبرال سرمایهسالار، تفکر کاپیتالیستی لیبرال انسان فدای دلار میشود. کرامت انسان فدای منافع سرمایهدار میشود. به انسانها نگاه ماتریالیستی دارد و مذهب را به شرطی میپذیرد که فقط به داخل کلیسا و روز یکشنبه محدود بشود و دیگر مذهب و اخلاق و معنویت به بازار و سیاست اقتصاد کاری نداشته باشد. اسلام مذهبی نیست که بگوید خدا خواسته فقیران فقیر باشند و ثروتمندان ثروتمند باشند و عدالت فقط در روز قیامت باید اجرا بشود. اسلام میفرماید ثروتمندان هر جامعه و قدرتمندان هر جامعه در برابر فقر فقیران در دنیا و آخرت مسئول هستند. هم در دادگاههای دنیا باید پاسخگو باشند و هم در قیامت و در محضر خداوند باید پاسخگو باشند. نظام سرمایهداری لیبرال، نظام غیر دینی و ضد دینی است به این معنا که نظام دلارپرستی و طلاپرستی به جای خداپرستی است. نظریهپردازان این تفکر گفتند هر چه املاک عمومی کمتر باشد، هر چه ثروتمندان بزرگ و محدود بیشتر باشند جامعه به لحاظ اقتصادی بیشتر پیشرفت میکند. این وسط چند هزار یا چند ده هزار یا چند میلیون انسان فقیر هم قربانی بشوند مهم نیست. به لحاظ اخلاقی مهم نیست و به اینکه توسعه و پیشرفت اتفاق بیفتد میارزد. «توماس اسمیت» از نظریهپردازان برجستهی لیبرال سرمایهداری میگوید فقرا جز برای نفس کشیدن خودشان هیچ علاقهای به پیشرفت و توسعهی جامعه ندارند. یا «ماندوئیل» که از نظریهپردازان برجستهی نظام سرمایهداری است میگوید رویای وجود اشخاصی که روحیهی عمومی داشته باشند یک دروغ بزرگ است. انسانها حیواناتی هستند که فقط به فکر شخص خودشان هستند و باید هم باشند. اگر اندیشیدن به منافع عمومی راست هم باشد که نیست و دروغ است به جای پیشرفت باعث نابودی جامعه میشود. اینها نگاههای ماتریالیستی و مادی به انسان است. در این تفکر کرامت انسان منتفی است. این تفکر اینطور صورتبندی میکند که هیچ جامعهای با شعار بشردوستی و برابریطلبی و ایثار در راه صلاح عمومی تحقق پیدا نکرده و پیدا نمیکند و یا عقبمانده و فقیر میماند و حرف او با عمل او دوتاست. ولی اگر با آزادی مطلق رقابت فردی، همه رقابت کنند و هر کسی فقط منافع شخصی خودش را تعقیب بکند به طور طبیعی جامعه ثروتمند میشود و بعد ثروتمندها از تهماندهی سفرهی خود چیزی برای فقرا میاندازند و وضع برای فقرا هم بهتر خواهد شد. گفتند اگر پیشرفت و توسعه میخواهید بدون حصارکشیهای سخت و حتی غیر اخلاقی امکان ندارد. ما میگوییم حصارکشی بله اما اولاً این حصارکشیها باید عادلانه باشد و سهم همه دیده بشود و بعد علاوه بر حصارهای خصوصی باید به حصار عمومی هم توجه داشت. اخلاقیاتی که اینها میگویند اخلاقیات فردگرایانهی افراطی است و در پایان قرن هفده میلادی شاید اولین مدینهی فاضلهی آنها در اروپا تشکیل شد که هلند بود و ضربالمثل حرص و آز و تکاثر غیر اخلاقی است. این مدینهی فاضلهی سرمایهداری جدید بود و بعد انگلستان و دیگران هم اینطور شدند. تعلق خاطر آنها به شعارهایی مثل جمهوریت و دموکراسی و مشروطیت و حقوق بشر بهانه و روشی برای انتقال از نظام فئودالی کلیسایی به نظام بورژوایی و سرمایهداری بود و برای رضایت خاطر حاصل از آزادی نبود بلکه منافع تجاری جدید، هدف و علت اصلی بود. جمهوری حرص و آز وقتی در هلند تشکیل شد، دکارت تبعید شده بود و به هلند آمده بود. چون در کشور خودش نمیتوانست آزادانه حرف بزند. میگوید به شهری آمدهام که در این شهر جز من هیچ کس نیست که به فکر سود و تجارت و سکه و طلا نباشد. همه به عشق حرص از خواب بر میخیزند و من اینجا هیچ رقیبی ندارم. چون فقط من هستم که به دنبال تفکر و فهم مسائل هستم و جز من کسی در اینجا نیست و میتوانم تمام عمرم را بدون اینکه حتی یک مزاحم داشته باشم اینجا سپری کنم. چون در این شهر هیچ کس به دنبال اخلاق و عقلانیت و فهم فلسفی مسائل نیست و همه فقط به دنبال پول و شهوت و سکس هستند. من رقیبی ندارم و رقیب کسی هم نیستم. جمهوری هلند اولین الگوی عملی دموکراسی، جمهوریت و لیبرالیزم بود و بعد انگلیس و کشورهای دیگر و حالا امروز نمایندهی مجسم آن امپریالیزم آمریکاست. در برابر تفکر این گرایش به وجود آمد که پس وجود مالکیت و حریم خصوصی است که باعث تضاد و نفاق و جنگها و خونریزیها میشود. اصل مالکیت خصوصی منشأ مشکل است که باعث میشود یک تقلای رقابتآمیزی برای کسب ثروت به هر قیمت بشود و یک ارتش بزرگی از قربانیان و محرومین پیش پای اقلیتهای ثروتمند و قدرتمند نابود میشوند و این مالکیت خصوصی و حریم خصوصی است که باعث شده همه علیه همدیگر تحریک بشوند. اما غافل از اینکه اگر تربیت صحیح، اخلاق و انسانشناسی صحیحی نباشد، ظلم چه از طریق مالکیت خصوصی و چه از طریق مالکیت دولتی خودش را بر بشر تحمل میکند. مسئلهی اصلی در نگاه درست به انسان و جهان است. در نگاه توحیدی است. اگر این نگاه نباشد همهی کلمات معانی عکس میدهند. در نظام سرمایهسالار و در واقع دیکتاتوری سرمایه در تفکر لیبرال وقتی شعار عقلانیت داده میشود اینطور است که عقلانیت راجع به مقاصد و اهداف حق ندارد اظهار نظر بکند. ادعا میکند که لا ادری است ولی عملاً همه جا حق را به تمایلات و منافع اقلیت صاحب قدرت و ثروت میدهد. در این تفکر آزادی به این معناست که هر چه تمایلات و منافع و لذت فردی بیشتر و قویتر باشد آزادی مطلقتر میشود. بنابراین حتی کلماتی مثل آزادی و حقوق بشر هم معانی غیر انسانی میدهند. کلیسا و پاپ میگفتند عقل از ایمان جداست. بعضی از آبای کلیسا گفتند عقل نماد شیطان است. پدران پروتستانتیزم هم همین را گفتند. «مارتین لوتر» اعلام کرد عقل فاحشه است. عقل نوعی فحشای فکری است و مانع ایمان میشود. تفکر سرمایهسالار در غرب اعلام کرد از عقل در حد ابزار استفاده میکنیم ولی عقل را به لحاظ اخلاقی و حقوقی بیطرف کردند. به لحاظ ابزاری در خدمت استثمار طبقات دیگر به کار بردند. نظام عقلانی و عقلانیت اقتصادی در این تفکر به معنای تأمین هر چه بیشتر و نامشروعتر سود هست. عقل نه حسن عدالت و نه قبح ظلم و نه هیچ مصداقی از مصادیق عدالت را حمایت نمیکند. عقلانی بودن رژیم سیاسی و اقتصادی در تفکر سرمایهداری صرفاً به معنای محاسبهپذیرتر بودن و مهندسی جامعه معطوف به سود بیشتر صاحبان قدرت و ثروت است. اما از منظر اسلام عقل نمایندهی خداوند است و هم در عرصهی ایمان و هم در عرصهی مدیریت جامعه باید از عقل استفاده کرد. پیامبر اکرم(ص) فرمودند هم در امر آخرت و ایمان خود از طریق عقل به خداوند نزدیک بشوید و هم در تأمین و مدیریت زندگی خود به عقل تکیه کنید که عقل هدیهی ویژهی خداوند برای بشریت است. «العقل هدیة الله...». در تفکر سرمایهمحور وقتی از مدیریت علم و همینطور از علمی بودن مدیریت سخن میرود به این معناست که چه کنیم هر چه بیشتر سود و ثروت برای اقلیت سرمایهدار بدون توجه به اخلاق و عدالت گسترش پیدا کند. اگر از تلورانس و مدارا در این تفکر سخن گفته میشود نه از این باب است که به عقاید دیگران احترام بگذاریم. بلکه در واقع مبنای آن این است که تنها چیزی که ارزش دارد سود فردی و امنیت ثروت است و مدارا به این دلیل ارزش پیدا میکند. یعنی تا وقتی ارزشهای اخلاقی و عدالتخواهانه را بتوان به نام مدارا و تلورانس به حاشیه برد، مدارا در این تفکر ارزش خواهد داشت. از لحظهای که این کارکرد را نداشته باشد مدارایی در کار نیست. یعنی خشنترین شیوههای سرکوب داخلی طبقات ضعیف و محروم و سرکوب خارجی و غارت و امپریالیزم علیه ملتهای ضعیف در پیش گرفته میشود. چون منافع و سود آنها نه با مدارا بلکه با خشونت و بمباران و گوانتانامو و ابوقریب تأمین میشود. پیشرفت هم با این منطق تفسیر میشود. من بخشی از آیات و روایات اسلامی را برای شما بخوانم که ببینید نگاه اسلام به مسئلهی برابری چه نگاهی است و تعهد به اجتماع چیست. اگر میخواهید اسم آن را نوعی سوسیالیزم اسلامی بگذارید. نام آن مهم نیست. بعد هم به سوالات شما پاسخ خواهم داد. قرآن در چهار آیه میفرماید انسان خلیفهی خداوند بر روی زمین است. «هو الذی جعلکم خلائف الارض...»، همهی انسانها کرامت الهی دارند و همه در این عالم حقوق و ارزش مساوی دارند. در آیات دیگری میفرماید «و الارض وضعها للانام...»، سراسر زمین، منابع زیرزمینی، دریایی، روی زمینی، متعلق به همهی بشریت و همهی مردم است و نباید انحصارات امپریالیستی و سرمایهداری ایجاد بشود. نباید اقلیتهایی حقوق دیگران را سلب کنند و همه از زمین سهم دارند و این سهم را خداوند به بقیه داده و هیچ کس نمیتواند سهم کسی را به نام خدا و مذهب از او بگیرد. در آیهی دیگری میگوید خداوند باران را از آسمان میفرستد و باران متعلق به همه است. آنچه که از زمین بیرون میآید، تمام محصولات زمین و فرصتهای اقتصادی هم متعلق به همهی بشریت است و فقط برای ثروتمندان نیست. در آیهی دیگری میفرماید «هوا انشأکم من الارض و استمعرکم فیها...»، خداوند شما را از زمین و خاک آفرید، بدن شما تمام مواد خود را از خاک میگیرد، آدم و حوا از خاک آفریده شدند و شما باید زمین را آباد کنید. خداوند از شما میخواهد که زمین را آباد کنید و همه به سهم خود برسند. حضرت محمد(ص) پیامبر بزرگ خدا و آخرین پیامآور خداوند و پیامبر پس از مسیح فرمود «الخلق کلهم عیال الله فاحبهم الی الله عز وجل انفعهم لعیاله...»، میدانید خداوند چه کسانی را بیشتر دوست دارد؟ کسانی که بیش از دیگران به خلق و مردم و تودهها خدمت کنند و به آنها نفع برسانند. آنها پیش خداوند محبوبتر هستند. در پاسخ کسانی که میگویند مردان از زنان یا زنان از مردان بالاتر هستند و تبعیض جنسیتی قائل میشوند یا همینطور تبعیض طبقاتی قائل میشوند و میگویند ثروتمندان از فقرا شریفتر هستند یا تبعیض نژادی قائل میشوند و میگویند بعضی از نژادها بهتر هستند و بعضی از نژادها پستتر هستند، قرآن میفرماید «هو الذی انشأکم من نفس الواحده...»، خداست که همهی شما بشریت را از هر قوم و نژاد و طبقهای که هستید، از یک گوهر و یک روح الهی آفردی و همه با هم مساوی هستید. نه تبعیض نژادی و نه تبعیض طبقاتی و نه تبعیض قومی و زبانی و نه تبعیض جنسیتی، و همه پیش خداوند یکسان هستند. یک روزی یکی از رهبران اسلامی، امام رضا(ع) از فرزندان پیامبر نشسته بودند و با بردگان روی خاک غذا میخوردند. یک کسی آمد و گفت آقا اینها برده هستند. امام رضا(ع) با عصبانیت پاسخ دادند «مه، ان رب تبارک و تعالی واحد و ام واحده و ابا واحد و الجزاء بالاعمال...». فرمودند از جلوی چشم من دور شو. تو فرهنگ اسلام و فرهنگ دین را نمیشناسی. خدای ما و بردگان یکی است. مادر و پدر ما با آنها یکی است و ارزش انسانها به اعمال آنهاست. ما با بردگان مساوی هستیم. بردگان را باید آزاد کرد. اینها سخنان این دوره نیست که بگویید حرفهای مدرن است و حالا مد شده است. اینها سخنانی متعلق به 1400 سال پیش است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند انسان، مردم، بشریت از زمان آدم و حوا تا امروز همه با هم مثل دانههای یک شانه با هم برابر هستند. هیچ نژادی بر نژاد دیگر برتری ندارد. سفیدپوست بر سرخپوست یا سیاهپوست، و هیچ نژاد و رنگی بر نژاد و رنگ دیگر برتری ندارد. تنها معیار کرامت تقوا و انسانیت است. کسی به امام(ع) گفت آقا اگر عدالت اقتصادی و عدالت اجتماعی هم نباشد مهم نیست، اگر گرسنه هم باشیم مهم نیست، ما نماز میخوانیم و عبادت میکنیم. پیامبر اکرم(ص) فرمودند «لو لالخبض ما صلینا...»، اگر مردم به سهم خود از نان و زندگی نرسند، اگر سهم آنها از اقتصاد تأمین نشود نمیتوانند به درستی نماز بخوانند. نماز و معنویت هم با نان و اقتصاد ارتباط دارد و ما نمیتوانیم بگوییم به گرسنگی و سیری کاری نداشته باش و فقط عبادت کن. اینها به هم مربوط هستند. عبادت و عدالت به همدیگر مربوط هستند. قرآن میفرماید «و ارسلنا رسلنا بالبینات...»، خداوند فرمود ما ابراهیم و نوح و عیسی و موسی و محمد(ص) را با بینه و استدلال فرستادیم و با آنها کتاب را برای آگاهی فرستادیم و میزان و برابری را فرستادیم. «لیقوم الناس بالقسط...»، تا در سراسر جهان عدالت برقرار بشود و همه به نام خدا از سهم خود به زندگی برسند. اسلام با وجودی که به حریم خصوصی و مالکیت خصوصی احترام میگذارد و حقوق فرد را کاملاً باور دارد اما با حکومت کمپانیهای سرمایهداری بر جوامع بشری و تبعیض علیه فقرا و ایجاد انحصارات اقتصادی و کنترل یک طرفهی افکار عمومی مخالف است. امروز یک پنجم جمعیت جهان مرفه هستند و چهار پنجم جمعیت جهان فقیر هستند یا در فقر نسبی هستند. امروز یک میلیارد گرسنهی کامل در جهان داریم. یک میلیارد انسان شبها گرسنه میخوابند. فاصلهی نابرابری درآمد بین 20 درصد ثروتمند و 20 درصد فقیرترین در این دو، سه دهه دو برابر شده است. یک چهارم بشریت نیازهای اولیهی زندگی را ندارند. چهار پنجم ثروت جهان و سرمایههای طبیعی به قیمت مفت یا ارزان در اختیار آمریکا و چند کشور سرمایهداری اروپای غربی است که با جنگ و اشغال بر جهان و رسانههای جهان حکومت میکنند. اسلام به نهضت آزادیبخش خلق در جهان دعوت میکند و فرمود «اما تحبون ان یظهر الله عز وجل الحق و العدل فی البلاد...»، نمیخواهید روزی برسد که در سراسر جهان عدالت و حقیقت حاکم و اظهار بشود؟ و این روزی است که ملتها در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا و در سراسر جهان و در اروپا همه با هم متحد بشوند. با اخلاق و معنویت و عدالت و آزادی و خداپرستی یکصدا باشیم. از اینکه تحمل فرمودید متشکر هستم. اگر سوالی دارید در خدمت شما هستم.
میخواستم نظر قرآن در رابطه با علم چیست. چون علم اگر مجرد علم باشد خالی از ارزشهاست. علم اگر عملی باشد میتواند ابزاری در دست حکومتهای حاکم باشد و اینها در اهداف تکنیکی و علمی تصرف بکنند و شاید گاهی اوقات توسط علم استثمار انسانها هم تحقق پیدا بکند. نظر قرآن در این رابطه چیست؟
قرآن اصل علم را رابط بین انسان با حقیقت و واقعیات میداند و چون واقعیات، چه واقعیات مادی و چه واقعیات فرامادی و ماورا الطبیعی همه مخلوق خداوند هستند، بنابراین علم در حوزهی نظر میتواند انسان را به خداوند نزدیک بکند. منتها اینکه میفرمایید علم عاری از ارزش است، اگر منظور شما نگاه پوزیتیویستی به علم است که عالم را فقط قشر مادی عالم میداند و محسوسات را قبول دارد و علم را فقط علم حسی میداند، یک نگاه ناقص است. یک نگاه غیر علمی به علم است. علم مسائل طبیعی و غیر طبیعی را در بر میگیرد به شرطی که با برهان همراه باشد. اما اینکه فرمودید اگر قرار باشد علم در خدمت ارزشهای انسانی و ضد انسانی قرار بگیرد علم عملی یعنی تکنولوژی هم در خدمت استعمار و استثمار قرار میگیرد، حرف درستی است. این به خاطر آن است که با علم برخورد ضد ارزشی شده است. یعنی علم از جایگاه خودش که یک نور و حقیقت است خارج شده و به ضد خودش تبدیل شده است. اینکه ما عرض کردیم در اسلام علم از اخلاق و توحید جدا نیست، همانطور که اقتصاد و سیاست از اخلاق و عدالت جدا نیست برای همین است. از نظر ما علم فقط باید در خدمت بشر به کار برود. برخورد پوزیتیویستی و نگاه سرمایهسالارانه به علم اتفاقاً این مصیبتی که شما میگویید را درست کرده است. یعنی وقتی که علم و تکنولوژی از عدالت و اخلاق و برابری فاصله گرفت علیه بشریت به کار رفت. امروز کشورهای دنیا به کمک تکنولوژی اشغال میشوند. امروز فساد اخلاقی و پورنو در جهان منتشر میشود به کمک تکنولوژی که در خدمت ارزشهای غیر انسانی و غیر اخلاقی قرار گرفته است. پیامبر اکرم(ص) فرمودند اگر کسی به دنبال علم از خانه خارج بشود، علمی که در خدمت دنیا و آخرت بشر باشد، پایش را هر جا که بگذارد بر بال فرشتگان میگذارد. یعنی تعقیب علم از نظر اسلام و به دنبال علم بودن یک عمل مقدس است و شما میدانید که چند قرن قبل از رنسانس علمی و صنعتی در اروپا، یعنی از قرن یازده و دوازده میلادی و بلکه زودتر عملاً پیشرفت علوم جدید یعنی فیزیک، شیمی، ریاضی، زمینشناسی، ستارهشناسی، پزشکی، مهندسی در جهان اسلام و در دانشگاههای جهان اسلام برقرار بود و کتابخانههایی با یک میلیون جلد کتاب وجود داشت و اصلاً تمدن علمی آنجا متولد شد. بعد از اینکه اسپانیا بعد از 800 سال تاریخ اسلامی به دست صلیبیها افتاد کتابخانهها سوزانده شد ولی در عین حال بخش مهمی از علم متقل شد. اساساً تاریخ رنسانس علمی از قرن هفده و هجده میلادی در اروپا شروع نمیشود بلکه از قرن یازده و دوازده میلادی در جهان اسلام شروع شد و بعد به اروپا منتقل شد. بنابراین علم میتواند در خدمت بشر یا علیه بشر به کار برود.
نقش مردم در بحرانهای خاورمیانه چه بود؟ آیا نقش فعال داشتند یا انفعالی داشتند؟
آنتروپولوژی یهودی اصل تفکر لیبرالیستی و کاپیتالیستی است.
آمریکا با چه بهانهای وارد منطقهی شما شده و اینها از چه بهانهای استفاده کردهاند برای اینکه اشغال کنند؟
از سوالات شما متشکرم. چقدر فرصت دارم؟
5 دقیقه فرصت دارید.
من چطور در 5 دقیقه به 6 سوال مهم جواب بدهم؟ چقدر لازم است این گفتگوهای متقابل ما و شما ادامه پیدا کند. امیدوارم بدون ترس از اینکه فیلم شما را بگیرند یا عکسی از چهرههای شما بیفتد ما و شما آزادانه با هم گفتگو کنیم و امیدوارم یک روزی بدون هیچ سانسور مستقیماً ملتها در جهان در کنار هم و با هم رو در رو گفتگو کنند و یک سنت جاری بشود. سوال اول یک مقدار فلسفیتر و علمیتر است و من وقت بیشتری به آن اختصاص میدهم. سوالات بعدی را سریعتر جواب میدهم. راجع به آنتروپولوژی یهود پرسیدند و در مورد تفاوت آن با آنتروپولوژی اسلام و مسیحیت و اینکه آیا نظام لیبرال سرمایهداری جدید و تفکر آنگولوساکسون بر اساس آنتروپولوژی یهود شکل گرفته آیا در علوم انسانی نقش مهمی نداشته و باعث نشده که یک گفتمان حاکم در آکادمیها بشود؟ جواب من مثبت است اما یک تبصره دارد. علیرغم اینکه اسلام و مسیحیت و یهود از نظر ما متعلق به یک خانواده هستند و همه خانوادهی خداپرست هستند و قرآن به نام اهل کتاب بر حرمت و حقوق مسیحیان و یهودیان تأکید دارد. در عین حال یک تفاوتهایی در آنتروپولوژی ما با همدیگر وجود دارد و علت آن هم تفاوتی است که در نوع خداشناسی پیدا شده است. مثلاً در عهد عتیق اشاره میکند که چگونه آدم و حوا از بهشت رانده شدند. میگوید خداوند میوهی ممنوعهای را قرار دارد، بعد شیطان و مار آمد حوا را وسوسه کرد و فریب داد و بعد شیطان و زن همدست شدند و آدم را فریب دادند و آن میوهی ممنوعه آگاهی و قدرت تشخیص بود و خداوند نگران بود که چرا انسان به علم و آگاهی دست یافته است و لذا او را از بهشت بیرون کرد. اما در قرآن مسئله طور دیگری تصویر میشود. در قرآن میفرماید آن میوهی ممنوعه آگاهی نبود و خداوند شیطان را از درگاه خودش طرد کرد چون به او گفت در برابر آدم سجده کن و شیطان این کار را نکرد و استکبار کرد و خداوند شیطان را به خاطر آدم طرد کرد و خداوند خودش به آدم و انسان آگاهی داد و به انسان گفت تو به فرشتگان حقایق اشیا را بیاموز. بنابراین نگاه قرآن به انسان و شیطان و علم و آگاهی با عهد عتیق متفاوت است. فرمودند فرصت تمام است. من فقط اشاره بکنم که امروز به نام علوم انسانی تابوهایی ایجاد کردهاند. یک نوع خفقانی ایجاد شده که اجازه ندهد بر خلاف دیدگاههای لیبرال سرمایهداری و دیدگاههای گفتمان غرب در دانشگاههای علوم انسانی حرف دیگری زده بشود. یک تابوهای مدرنی به نام علوم انسانی ایجاد شده که به شما اجازه نمیدهند خلاف آنها فکر کنید. متون علوم انسانی در دانشگاههای آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین همه از آثار «هابز» و «لاک» ترجمه شده است. آیا در رشتههای علوم انسانی در دانشگاه شما جز افکار 10، 20 نظریهپرداز از اروپای غربی و آمریکا نظرات دیگری تدریس میشود؟ این به معنی دیکتاتوری علمی است. این خفقان مردن است. مثل دادگاههای تفتیش عقاید کلیسا از نوع مدرن است. من میتوانم به هر سوال در حد یک جمله جواب بدهم؟
بله.
پرسیدند اشغال آمریکا علیه ملتهای مسلمان به چه بهانهای صورت میگیرد؟ جواب این است که بهانه نمیخواهد. وقتی زور هست و رسانهها هم در اختیار شماست بهانهای لازم نیست. من چون دیگر شما را نمیبینم راجع به وقت حرص میزنم. راجع به حقوق زنان در اسلام هم یک کلمه میگویم. اولاً از شما به عنوان آدمهای دانشگاهی خواهش میکنم هر چه که در رسانهها راجع به اسلام و ایران میشنوید بنا را بر این بگذارید که دروغ میگویند. فقط یکی از احکام زن در اسلام را میگویم. تأمین تمام مایحتاج زن، لباس، بهداشت، غذا، مسکن، علم، تفریح با مرد است. در فقه اسلام زن مجبور نیست نه بیرون از خانه کار کند و نه در درون خانه کار کند. در فرهنگ شما وضعیت زنان همینطور است؟
هشتگهای موضوعی