شبکه یک - 11 اسفند 1396

عدالت در دهه چهارم (2) (رهبری به جای چه کسانی عذرخواهی کرد؟)

لانه جاسوسی بهمن 1396

بسم‌الله الرحمن الرحیم

بحث آقازاده را هم بگویم. من خودم شاید جزو اولین افرادی بودم که راجع به این قضیه حساسیت نشان دادم. اول دهه 70 بعد از جنگ بود. همان موقع هم به من خیلی اعتراض شد که سیاه‌نمایی می‌کنی یا این‌که شما به استیصال رسیده‌اید. ولی آن چیزی که آن موقع گفته شد و کسانی گفتند، همین حرفی که بارها رهبری گفتند، امام صریحاً قبلاً گفتند با تهمت زدن به افراد فرق می‌کند. ببینید ما 3 یا 4 تیپ آقازاده داریم. این‌ها را با هم مخلوط نکنیم. آن آقازاده‌‌بازی که با آن مخالف بودیم و هستیم و خواهیم ماند و باید هم باشیم همین است که در یک مواردی اتفاق افتاده و ما همان موقع از همین می‌ترسیدیم و آن این‌که کسی پدرش یا مادرش انسان شریفی بوده، در انقلاب و جنگ و مبارزات و قبل از انقلاب در زندان بوده و مبارزه و فعالیت کرده و خلاصه یک آدم شاخصی شده، حالا یا در مسائل علمی یا در مسائل اجتماع و غیره، یک آدم سالم و شریفی بوده است. حالا بچه‌هایش، بستگان و فامیل‌ها بگویند حالا که آقای ما در فلان جا مسئول است ما از بقیه بهتر و مهم‌تر هستیم و باید امکانات بیشتری داشته باشیم و زحمت کم‌تری بکشیم و بیشتر بخوریم و نهادهای حکومتی هم هر جا دست‌ ما برسد ملک ماست و حق دیگران را هم اگر خوردیم خورده‌ایم و اگر وظیفه خود را هم انجام ندادیم، نداده‌ایم. این قطعاً حرام است. این انحراف در حکومت اسلامی است. حضرت امیر(ع) در فرمان مالک اشتر صریح می‌گویند مراقب نزدیکانت باش و اگر به جایی رسید که نزدیکان تو طمع کردند و گفتند ما فامیل فلانی هستیم پس بیشتر می‌خوریم و می‌بریم یعنی تو فاسد هستی یا اجازه داده‌ای فساد زیر پر و بال تو شکل بگیرد و مردم مأیوس بشوند و بگویند این با فلانی است. این مشکل او را حل می‌کند و مگر می‌شود که مشکل ما را حل کند؟ ما اصلاً به چشم این‌ها نمی‌آییم. حضرت امیر(ع) صریح این‌ها را می‌گویند. خیلی عجیب است. آن موقع که تشریفات اداری الان نبوده حضرت امیر(ع) می‌گویند مراقب باش، کسانی هستند که از بیرون می‌آیند با نزدیکان و فرزندان شما شرکت‌های دروغی و مجازی تشکیل می‌دهند، می‌گویند دوندگی‌ها با ما و ارتباطات و امضاهایش با تو باشد. تو از طریق فامیل و پدر و مادرت که وصل هستی به اداره‌ها برو و امضاها را بگیر و ارتباطات را برقرار کن و هر جایی که لازم است یک چشمکی بزن و یک زیر میزی بده و کارهایش را حل کن، دوندگی‌های اداری و حمالی‌هایش هم برای ما باشد. به اسم تو باشد. اسم تو هم مثلاً به هیئت امنا بیاید. اسم تو هم روی جلد کتاب ما بخورد. این‌ها خیانت است. حضرت امیر(ع) می‌گوید خیلی مراقب باشید. نزدیک‌ترین افراد شما نباید به شما طمع کنند. این فرمان حضرت امیر(ع) است. نزدیک‌ترین شخص نباید طمع بکند و بگوید ما بچه فلانی هستیم یا همسر فلانی هستیم و کارهایمان را سریع حل کنیم و اگر حقوق مردم هم پایمال شد عیبی ندارد. می‌فرماید دورترین افراد نباید از تو مأیوس بشوند و باید به تو امید داشته باشند. این شاخص حکومت اسلامی است. حالا چه کار کنیم که این باشد؟ باید تربیت نیرو، کادرسازی، آموزش ضمن خدمت و همین‌طور نظارت دقیق داشته باشیم. هم پلیس درون یعنی تقوا را تقویت کن و هم پلیس بیرون را تقویت کن. هر دو لازم است. این همان آقازاده‌بازی است که همه با آن مخالف هستیم و بودیم و خواهیم بود. حالا چند مورد دیگر هم هست. آقازاده کلمه بدی نبوده است. کلمه خوبی بود ولی از بس مصادیقی پیدا شد یک کلمه منفی شد و الا آقازاده به این معنا بود که یک کسی در یک خانواده درستی تربیت شده است. از پدر و مادر درست و خوبی بار آمده است. آقازاده همیشه در تاریخ ایران یک صفت مثبت بوده است. آن آقازاده به آن معنای مثبت را نباید خراب کرد. ما کسانی را داریم که پدر یا مادرش مسئول درستی بوده و هست. بچه از پدر و مادرش بهتر است یا واقعاً مثل همان‌هاست. ما از این‌ها هم افرادی می‌شناسیم. این‌ها را نباید بدنام کرد. هر کسی که پدر و مادر یا عمویش کاره‌ای است و یا مشهور است را بگویند این به هر جا رسید به خاطر پدرش رسیده است. ای آقا، او هم انسان است. تلاش می‌کند، کار می‌کند، درس می‌خواند، زحمت می‌کشد. مثل بقیه مردم به او اجازه بدهید. نه بیشتر از همه ولی مثل بقیه اجازه بدهید زندگی کند. الان بعضی از این بچه‌های خوب هستند که من چند نفر از این‌ها را به تازگی دیدم. می‌گفتند از بس این حرف‌ها را زده‌اند من اصلاً می‌ترسم اسم فامیل خودم یا پدرم را بگویم. آب می‌خوری می‌گویند این آقازاده است که آب می‌خورد. تو که آقازاده نیستی مگر آب نمی‌خوری؟ آقازاده دستشویی رفت. آقازاده لباس به تن کرد. بله، آقازاده‌ها باید هم به شمال بروند. مگر تو نمی‌روی؟ آقازاده مثلاً دکتری می‌خواند. این چه ربطی به او دارد؟ ما بچه‌هایی هم داریم که این‌ها واقعاً قربانی شده‌اند. می‌گوید مسیر عادی زندگی خودم را نمی‌توانم بروم. یک کاری باید بکنم که خودم هیچ موفقیتی در زندگی به دست نیاورم چون به اسم پدرم نوشته می‌شود. باید همین‌طور ناموفق و نیمه موفق باشم. این هم واقعاً ظلم است. ما موارد آقازاده‌ای داریم که خود بچه آقاست. خودش آقاست. خودش انسان است. هیچ سوء استفاده‌ای از امکانات نکرده. به دنبال هیچ رانتی نبوده و بلکه از بقیه محرومیت بیشتری هم کشیده است. زحمت کشیده و کار کرده است. نباید اجازه بدهیم حقوق این تیپ‌ آدم‌ها ضایع بشود. می‌دانید این چطور است؟ این باعث می‌شود حتی اگر خود شما فردا بالا رفتید دیگر مسئولیتی قبول نکنید. می‌گویی برای چه من مسئولیت قبول کنم و این همه فحش و تهمت بخورم و خانواده‌ام تحت فشار باشند و بچه‌های من در فشار باشند. این هم یک نوع است. یک نوع هم به اسم آقازده داریم. آقازده کسانی هستند که پدرشان یک آدم درستی بوده و مادرش کاری کرده و به هر دلیلی مشهور شده است. حالا یا شهرت هنری، یا شهرت علمی دارد و یک آدم درستی هم هست. ولی این بچه از بس محرومیت کشیده، دیده نان پدرش را که نتوانسته بخورد ولی چوب پدرش را خورده است. نان پدرش را نخورده و پدرش اجازه نداده که مثلاً فلان امکانات را جلوی او بریزد و بگوید بالا برو. خیلی عادی با او برخورد کرده است. ولی چوب پدرش را خورده است. هر جا می‌رود می‌گویند آقازاده آمد. این‌ها عقده‌ای می‌شوند. عقده به سراغ این آقازده می‌آید و می‌گوید اصلاً همه چیز ما به خاطر پدرمان به باد رفت. بعد شروع می‌کند و روی دنده لجبازی می‌افتد. یا در مسائل اخلاقی و جنسی و شهوت و سکس و شراب و مواد مخدر می‌افتند. بعضی از این‌ها به دام این‌ها افتاده‌اند و تخت گاز رفته‌اند. می‌گوید اصلاً می‌خواهم آبروی پدرم برود. به من چه؟ خودم را برای او فدا کنم؟ من می‌خواهم حال کنم. از این موارد هم داریم. یا به خط مسائل دینی و سیاسی می‌افتد و می‌بینی می‌رود اوج حرف‌هایی را می‌زند که کفار هم علیه دین نمی‌گویند. مرتد خرکی می‌شوند که آدم‌های بی‌دین هم به این شکل حرف نمی‌زنند. علیه اسلام و علیه قرآن هر حرفی میِ‌زنند. ما از این موارد هم داشته‌ایم که یک آقازاده پدرش آدم فعالی در انقلاب بوده و بچه کلاً بی‌دین و ضد انقلاب بوده است و حاضر است تا جاسوسی هم برود. برود و پشت رسانه‌ها فحش بالا و پایین و انقلاب و جمهوری اسلامی را بدهد به خاطر عقده شخصی که دارد. به خاطر این‌که می‌گوید من فدای پدرم شدم. نانش را نخوردم و امکاناتی هم بیشتر از بقیه ندیدیم ولی چوبش را خوردیم و همه جا انگشت‌نما بودیم و حتی یک زندگی عادی نداشتیم. باید این‌ها را تفکیک کنیم. بعضی‌ها هم هستند که آقازاده هستند و همان آقا که پدرشان باشد، خودش فاسد شده است. مشکل از ریشه است. این‌ها را قاطی نکنیم. کسی که از امکانات پدرش که در مسئولین است سوء استفاده می‌کند و پدرش سالم است. کسی که پدرش ناسالم شده یا ناسالم بوده و کسی که پدر سالم یا ناسالم است و بچه از پدرش سالم‌تر است یا مثل او واقعاً سالم است و سوء استفاده نکرده است. این‌ها را از هم تفکیک کنید. آقازاده فحش نیست. آقازاده را نباید تبدیل به فحش کرد. آقازاده به این معنا که سوء استفاده می‌کند، چه پدرش، چه مادرش، چه خودش و چه هر کسی دیگری باشد را باید در برابرش محکم ایستاد. اما هر کس مشهور است یا سوابقی دارد یا خدماتی کرده زود خودش یا خانواده‌اش یا بچه‌هایش را متهم کردن به این‌که او هر چه دارد حتماً دزدی کرده و حتماً بالا کشیده هم خلاف اسلام است. خلاف عدالت است. مسئله کارآمدی هم هست. بحث کارآمدی را باید دقیقاً توضیح داد. الان خود من معتقدم بیشتر نارضایتی‌ها و اشکالاتی که گاهی می‌شود هیچ ربطی به شعارهای انقلاب و ایدئولوژی و مکتب انقلاب و مبانی جمهوری اسلامی مطلقاً ندارد. لذا الان گاهی جاهایی می‌رویم و گاهی انتقادات و سوالات و پیشنهاداتی می‌شود و من دیگر خیلی سوالات نظری نمی‌بینم. از یک جهت آدم می‌تواند خوشحال باشد و از یک جهت متأسف باشد. خوشحال از این جهت که انگار دیگر کسی راجع به اصل مبانی خیلی بحثی ندارد. مثل این‌که دیگر همه قبول دارند و پذیرفته‌اند. اما خطرناک است اگر حساسیت به مبانی فکری و تئوریک دیگر نباشد. یعنی هر جا که می‌روی دیگر سوال از این نشود که مبانی ولایت فقیه چیست و فلسفه سیاسی چیست و نگاه اسلامی به قضیه چیست و سکولاریزم و پلورالیزم چیست. خیلی جالب است که دیگر خیلی کم از این سوال‌ها می‌پرسند. بیشتر سوال‌ها این است که فلان جا چرا این‌طور شد؟ فلانی چرا این کار را کرد؟ فلانی چرا این را گفت؟ در فضای مجازی فلانی فلان چیز را گفته، دائم در سطح جریان دارد. این از جهت خوب است که دیگر ابهامات و اشکالات در سطح است و در ریشه‌ها نیست. مثل این‌که مبانی حل شده و پذیرفته شده و نهادینه شده و حالا بیشتر در حوزه مسائل اجرایی بحث می‌شود. از این جهت خوب است. اما از این جهت بد است که این هم خودش یک زنگ خطر است و آن این‌که بخشی از جامعه که خود ما هم جزو آن هستیم احساس می‌کنیم بعضی از نهادهای مدیریتی و حکومتی در سه قوه به وظیفه خود درست عمل نمی‌کنند. اینجاست که بحث کارآمدی پیش می‌آید. حالا خواهیم گفت که کارآمدی اصلاً یعنی چه و چگونه می‌توان داوری کرد که چه چیزی کارآمد است و چه چیزی کارآمد نیست. ولی باید روشن کنیم اصل کارآمدی چیست. بعضی‌ها فکر کرده‌اند اگر یک انسانی آدم خوب و صالح و پاکدستی بود و دزد نبود و قصد خدمت‌گزاری داشت و حتی مدرک و سواد داشت کافی است که مسئول یک جایی بشود. بگوید او مشروع شده ولو این‌که بی‌عرضه باشد. ولو این‌که پاسخگو نباشد. واقعاً این‌که کارآمد نباشد. مدیریت او مشروع است؟ بعضی‌ها فکر کرده‌اند مشروعیت و کارآمدی هیچ ربطی به هم ندارند. در منطق اسلام، قرآن و اهل بیت(ع) کارآمدی جزئی از مشروعیت است. اصلاً چرا در مورد حاکمان می‌گویند علم و عدالت از جمله شروط مشروعیت است؟ برای این‌که با علم کارآمدی و بدون علم کارآمدی یا کارآمد در مسیر باطل هستی. عدالت که باشد در رعایت حقوق کارآمد هستی. اگر عدالت نباشد در رعایت حقوق کارآمد نیستی. اتفاقاً آن دو شرط مشروعیت دقیقاً هر دو دو مصداق کارآمدی هستند. یک کسی بگوید فلانی خیلی بچه خوب و پاکی است و واقعاً همیشه هم ریاضت می‌کشد و روزه‌های مستحبی می‌کشد. حالا در مسئولین ما همچین آدم‌هایی کجا هستند؟ در دهه 60 خیلی بودند. الان هم هستند ولی کم هستند. این‌که بگویند غذای خوب را به نیروها بدهیم و خودمان غذاهای بد را بخوریم. امکانات آمد به بقیه بدهیم و خودمان امکانات ضعیف‌تر بگیریم. فرمانده ما که در عملیات کربلای 4 شهید شد بلند می‌شد و کفش‌های بچه‌ها را می‌شست. می‌گفت مسئول نظافت دستشویی من هستم و هیچ کسی حق ندارد انجام بدهد. فقط نظافت دستشویی‌ها با من است. این فرمانده غواص‌ها و مسئول پایگاه‌ غواص‌ها بود. تمیز کردن دستشویی وظیفه من است و هیچ کس حق ندارد آن را انجام بدهد. حالا اگر همچین مسئولینی داشته باشیم، مسئول حزب‌اللهی دهه شصتی داشته باشیم، به خدا نه این مفاسد پیش می‌آید و نه این ناکارآمدی‌ها پیش می‌آید. ولی وقتی به بعضی مسئولین دهه نودی رسید که اول به فکر خودت و خانواده خودت باشی و بعد به فکر مردم باشی و مدام بگویی چون می‌گوییم مرگ بر آمریکا این مشکلات حل نمی‌شود، کار سخت می‌شد. نه آقا، چون تو بی‌عرضه هستی این مشکل حل نمی‌شود. دهه 60 که ما روزی صد بار مرگ بر آمریکا می‌گفتیم. آن همه کارآمدی بود. از هزاران دالان هزار توطئه عبور کردیم. اگر آن موقع بعضی از این‌ها با این روحیات فعلی بودند که دهه 60 فاتحه انقلاب خوانده شده بود و تمام شده بود و رفته بود. کسی که از پس مدیریت کاری که به عهده گرفته بر نمی‌آید و مدام بهانه می‌گیرد و می‌گوید چون شما می‌گویید مرگ بر آمریکا من نمی‌توان کار کنم، چون آن‌طور است آن‌طور می‌شود، چون این‌طور است این‌طور می‌شود، مشروع نیست. ادامه مدیریت این آدم مشروع نیست. به ضرر جامعه و ملت است. مردم را خسته می‌کند. مردم را مأیوس می‌کند. اگر کسی وارد نیست و بلد نیست و یک کاری را انجام می‌دهد و این بلد بودن فقط به مدرک هم نیست، عرضه چیزی غیر از مدرک است، کارآمدی غیر از مدرک است. اگر بلد نیست و قبول کند و سر آن کار بماند شرعاً حرام است و مشغول گناه کبیره است. حق‌الناس و حق‌الله را پایمال می‌کند. ظالم است. اگر تعهد می‌کند و می‌گوید من تا 6 ماه دیگر این کار را می‌کنم و نکند و بهانه بیاورد که نگذاشتند و نمی‌گذارند ظالم است. تو همه چیز را می‌دیدی پس چرا وعده می‌دهی؟ ناکارآمد هستی. وقتی ناکارآمد هستی دروغگو هم می‌شوی، بهانه‌آور هم می‌شوی، تقصیر این و او هم می‌اندازی و در آخر می‌گویی اصلاً ایدئولوژی ما اشکال دارد. اصلاً مشکل در اصل دین است. اصل اسلام و انقلاب اسلامی مشکل دارد. شعارهای ما اشکال دارد. نه آقا، تو بی‌عرضه هستی یا سالم نیستی. یا سالم بوده‌ای و خراب شده‌ای. یا یک زمانی عرضه داشته‌ای و دیگر نداری. تو حق نداری این مسئولیت را بپذیری. چه کسی گفته مدیریت بدون مشکل است؟ اصلاً مدیریت یعنی هنر عبور از موانع و نه هنر ناله کردن پای موانع. مدیریت یعنی من می‌دانم این موانع هست و قبلاً هم بوده و در قانون هم و بیرون هم دیده‌ام ولی با وجود این من قبول کردم و آمدم. بفرمایید، ببینید که 10 مانع وجود داشت که من از 8 مانع عبور کردم و جامعه را عبور دادم. حالا در این صورت اگر کف دوست داری بلند می‌شویم و برایت کف می‌زنیم و اگر بخواهی برایت صلوات می‌فرستیم. هر چه که تو دوست داری. کارآمدی برای ما فوق‌العاده مهم است. هر کسی هر کاری را به عهده می‌گیرد، هر تقسیم کاری که می‌شود باید آن کار را درست و دقیق انجام بدهد. البته اگر موانعی پیش می‌آید بعضی از این موانع موجه است و تو معذور خواهی بود. اشکالی ندارد و از تو تشکر هم می‌کنند ولو این‌که نتوانستی. اما خیلی جاها توهم مانع است و در واقع مانع نیست. یا مانعی هست که می‌توان از آن عبور کرد. اصلاً تو قبول کردی تا از این‌ها عبور کنی. اما راجع به تعریف کارآمدی هم به این نکته دقت بکنید. همان‌طور که خیلی‌ها گفته‌اند به نظر من مهم‌ترین چالش ما، چالش کارآمدی مدیران ما در سه قوه است. یعنی مجلس، قوه قضاییه، دولت هر کدام به آن مسئولیتی که در قانون اساسی برایشان تعریف شده و در قوانین عادی بوده و در وعده‌هایی که داده‌اند و سخنرانی‌هایی که کرده‌اند بوده و حالا کارکرد آن‌ها چه نسبتی با گفته‌ها دارد؟ یعنی کارکرد دهان‌شان از کارکرد دست و پایشان بیشتر است. زیادی حرف می‌زنند. خیلی حرف می‌زنند. باید کم حرف بزنی و زیاد کار کنی. باید اعمال تو به جای تو حرف بزند. روش مدیریت تو باید با مردم حرف بزند. بگویی من بروکراسی را کاهش دادم. این یک نمونه از کارآمدی است. بگویی برای فلان کار وقتی مردم مراجعه می‌کردند 9 ماه معطل می‌شدند و باید 30 بار می‌آمدند و می‌رفتند، ولی من کاری کردم که این 9 ماه تبدیل به 2 ماه شده و کل رفت و آمدشان هم 3 بار شده است. این ملاک کارآمدی است. هر کس در هر مسئولیتی باید یک جدولی بکشد و بگوید کارآمدی در این کار من دقیقاً چیست. زمان اتلاف شده، اعصاب تخریب شده، پول هدر رفته، سرعت کار، دقت کار را باید بنویسد. باید هر اداره‌ای را مجبور کنند که روی تخته جلوی چشم مردم بنویسند که مثلاً وظیفه این سازمان و این اداره این است. زمانی که از شما سلب می‌شود مثلاً 40 روز است و ما در حال سعی هستیم که این زمان را به 35 روز برسانیم. رفت و آمدها و جنگ اعصاب و مراجعات شما را کم‌تر کنیم. الان که شما می‌آیی باید بر سر 30 میز بروی و ما کاری می‌کنیم که شما بر سر 15 میز بروی یا حتی بر سر 3 میز بروی. بعد کم کم یک کاری کنیم که اصلاً این‌جا نیایی و از داخل خانه با اینترنت مدارک را بدهی و او هم بگیرد. لازم نیست من دائم از این اداره به آن اداره و از این اتاق به آن اتاق بروم. اصلاً اداره یعنی خودتان با همدیگر این سیر را طی کنید. چرا من بیایم؟ چرا مردم بیایند؟ بگو این مدارک را بده و بسم‌الله. 20 روز دیگر هم به فلان سایت برو و نتیجه کارت را شفاف ببین که از کدام مراحل عبور کرده است. مرحله اول پیش آقای فلانی این روند را طی کرده، مدارک کامل بود و رد شد. در مرحله دوم میز شماره فلان این کار را کرد. چرا این‌ کارها را نمی‌کنید؟ دائم از دولت الکترونیک می‌گویید. در آن بخشی که لازم است بکنید. غیر الکترونیک هم می‌شود. بدون اینترنت هم این مسائل قابل حل بود و هست. یک جهاد و یک نهضت عظیمی باید ایجاد بشود که نهادهای حکومتی اداره به اداره، وزارتخانه به وزارتخانه، قوه به قوه، دادگاه به دادگاه طوری بشود که به سرعت به این سمت برویم که زمان تلف شده، اعصاب تلف شده، پول تلف شده به صفر هر چه نزدیک‌تر بشود. طوری نباشد که وسط راه یک آبدارچی بتواند کلاهت را بردارد و مسئول دفتر را بتواند فلان کار را بکند و مثلاً به فلان دادگاه که می‌روی بازپرس بتواند هر کاری می‌خواهد بکند یا وقتی به فلان اداره حکومتی یا به شهرداری که می‌روی بگوید اگر می‌خواهی قرارداد ببندی قابل پیش‌بینی نیست که با کدام شرکت و کدام مؤسسه و چقدر باشد. باید قابل پیش‌بینی باشد. باید شفاف بنویسند که فلان پروژه را با شهرداری داریم یا فلانی می‌خواهد ساختمانی بسازد و مجبور است 4 مجوز از شهرداری بگیرد. طوری نباشد که آن مأمور ولی امر این شخص و حاکم و مالک مطلق او باشد که این بگوید اگر دم این را ببینی به تو مجوز می‌دهند و اگر نبینی نمی‌دهند. فرقش هم یک مرتبه 10، 20 یا 50 میلیارد خسارت است. لذا 500 میلیون به این بده که ساختمان‌هایت خسارت نبیند. باید گمرک و واردات و صادرات شفاق و دقیق بشود. معنی ندارد که بخش مهمی از قاچاق از گمرک‌ها باشد و هیچ کس هم جواب ندهد و این بگوید تقصیر اوست و او بگوید تقصیر این است. بانک‌ها باید کاملاً شفاف باشد که چه کسی چقدر و با چه ضمانتی و برای چه کاری و برای چند وقت وام گرفت. بزرگ‌ترین چالش ما امروز این است. اگر می‌خواهیم جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی بماند ما هیچ مشکلی در مبانی نظری خود نداریم. هیچ مشکلی در شعارهای انقلاب نبود. درست‌ترین شعارهای ممکن در این انقلاب داده شد. هزینه کافی هم پرداخت شد. هیچ وقت هم در تاریخ ایران و در ساختار امام و امت بستر برای این اصلاحات آماده‌تر از امروز نبوده است. مشکل ما این لایه وسطی است که در حکومت هستند و خیلی‌ها هم آدم‌های سالم و خوبی هستند. این نهضت عظیم را باید دانشگاه ما، خود حکومت، نهادها، رسانه‌ها و غیره شروع کنند. این عقل می‌خواهد. یک مقدارش را که داریم و اتفاقاً این‌جا عقل عملی می‌خواهد. عقل نظری پاسخ خیلی از سوالات را داده. این عقل عملی است. چگونه آن ارزش‌ها را به واقعیت تبدیل کنیم؟ می‌گوید احترام به مراجع و افکار و همین‌طور همه روی هوا می‌گویند. واقعاً هم می‌خواهند ولی در انتها می‌بینی یک عالم توهین و اذیت شد. طرف از روستا بلند شده آمده و یک مشکلی در اداره دارد. تا چند روز آنجاست و کنار خیابان می‌خوابد تا آخر نمی‌فهمد بالاخره باید کجا برود و چه کسی باید جوابش را بدهد. باید طوری نظام‌‌سازی و مدل‌سازی کنیم که اگر اصلاً یک آدم کور، کر، فلج، بی‌زبان و بی‌سواد به آن‌جا بیاید بتوانی مشکلش را حل کنی. باید یک بخشی داشته باشی که این‌هایی که در سالن‌ها می‌چرخند و دم درب آویزان هستند و دو، سه روز آن‌جا نشسته‌اند و در پیاده‌رو می‌خوابند را با احترام و ادب به سراغش بروید و بگویید دوست عزیز، برادر، خواهر مسئله چیست؟ شما اشتباه به این‌جا آمده‌ای و باید فلان جا این کار را بکنی. این بد است که آدم سوار پرواز خارجی می‌شود، حالا درست است که آن هم برای خدا و خلق نیست، ولی برای پول و حفظ مشتری است و حداقل این کار را می‌کند. یک آدم بی‌سواد مریض را سوار هواپیما کردی و به فلان کشور رفته است. خاطرت جمع است که این آن‌جا نمی‌ماند. منظم است. ارتباطات و یادداشت‌ و کارها انجام می‌شود و با احترام و ادب آن‌جا سوارش می‌کنند و با احترام کسی می‌آید و می‌گوید شما بنشینید تا بقیه بروند و بعد سوارش می‌کند و با ماشین مخصوص او را درست به همان بیمارستان و همان جایی می‌برد که باید برود. یعنی طرف اصلاً زبان بلد نیست. سواد هم ندارد ولی با یک مانع برخورد نمی‌کند. از یک کشور به کشور دیگری می‌رود و اصلاً نمی‌داند خیابان‌ها چطور است و کدام شهر است ولی در همان بیمارستان و همان اتاقی که از قبل برنامه‌ریزی شده بستری می‌شود. آدم لذت می‌برد. این همان چیزی است که اسلام می‌خواهد. حالا این‌ها آن را در بستر باطل به کار برده‌اند. این روش حق در بستر باطل است ولی بالاخره فواید دنیوی این روش را می‌برد. این خیلی خطرناک است که کسانی به این نتیجه برسند که ما به یک کشور سکولار رفتیم و حقوق ما در ادارات و دادگاهش بیشتر رعایت شد تا این‌جا که اسم اسلام هست و خودش بعضی جاها واقعاً نیست. ما چالش مدیریت داریم. اکثر مدیران ما هم آدم‌های سالم و خوبی هستند. واقعاً اکثراً سالم هستند. این جوسازی که کرده‌اند و می‌گویند اکثراً دزد هستند دروغ است. اکثریت مدیران کشور آدم‌های سالم و خوب و دلسوزی هستند. همه هم مدرک تخصصی دارند. ما امروز مدیری که مدرک نداشته باشد نداریم. همه تخصص دانشگاهی را تقریباً دارند. بله، فساد و ناکارآمدی نباید رشد کنند. این‌ها را باید مدیریت و حل کرد. کارآمدی یعنی مردم و ارباب رجوع بفهمند که تو درست کار می‌کنی ولو این‌که منافع او تضمین نشود. اگر یک مقدار ناکارآمدی باشد و جبران نشود بعد از آن صد برابر احساس ناکارآمدی می‌آید. یعنی دو جا می‌روی و می‌بینی برخورد بدی می‌شود و اصلاً جوابت را نمی‌دهند و بعد کم کم این احساس خطرناک می‌آید که کلاً ناکارآمد و بی‌عرضه هستند. این احساس ناکارآمدی از خود ناکارآمدی هم خراب‌تر است. چنان‌چه ممکن است فساد 3، 4 باشد ولی اگر درست در افکار عمومی با این‌ها برخورد نشود و به موقع توضیح داده نشود بعد از آن احساس فساد می‌آید و صد برابر خود فساد هم می‌آید. یعنی مثلاً 5 جا فساد بوده ولی وقتی افکار عمومی به این نتیجه برسند که اصلاً بی‌حساب و کتاب است و این مملکت صاحب ندارد، از خود فساد صد بار خطرناک‌تر است. چون بعد می‌گویند همه فاسد هستند. پس ما باید هم با احساس ناکارآمدی و احساس فساد مبارزه کنیم که یأس اجتماعی به وجود نیاید و هم با خود ناکارآمدی و فساد باید مبارزه کرد. هم در روش مدیریت و مکانیزم‌ها و نهادسازی‌ها و درست کردن سیستم و هم در اشخاص باید این کار را کرد. چون اگر بهترین سیستم در دست آدم‌های فاسد و بی‌تقوا باشد در خدمت فساد قرار می‌گیرد. از آن طرف آدم صالح باتقوا باشد با سیستم ضعیف و ناکارآمد خوبی‌هایش در حوزه شخص خودش می‌ماند و نمی‌تواند جامعه و سیستم را اصلاح کند.

در مورد بحث آقازاده‌ها بگویم که حضرت آقا 4 پسر دارند و ما اصلاً اطلاعی نداریم چه مسئولیتی دارند و چه کار می‌کنند.

می‌گویند چون بحث آقازاده‌ها می‌شود در بعضی از شبکه‌ها گفته‌اند که بچه‌های خود رهبری فلان برج و فلان آپارتمان را دارند و معاملات نفتی دارند. من ارتباط مستقیمی با این قضایا ندارم و بعضی وقت‌ها دیدم که هیچ کدام از فرزندان رهبری هیچ مالکیت اقتصادی، مدیریت اقتصادی مطلقاً ندارند و در هیچ کار اقتصادی نیستند. هر 4 پسر رهبری طلبه هستند و مشغول درس و بحث حوزه هستند. درس‌های حوزوی را دنبال می‌کنند و تدریس می‌کنند و درس می‌خوانند. هیچ یک از فرزندان رهبری هیچ مسئولیت حکومتی ندارند. هیچ مسئولیت اقتصادی و هیچ مالکیت اقتصادی که برج و ساختمانی داشته باشند، ندارند. همه این‌ها دروغ است. این‌ها زندگی ساده‌ای دارند. هیچ کدام از این مسائلی که دشمن از خارج گفته‌اند صحت ندارد. دروغ است. هیچ ثروت و املاک و کارخانه‌ای ندارند و همه این‌ها دروغ است.

بنده معتقدم اتفاقاً در بخش تئوریک ما مشکل داریم و این دیدگاه تئوریک بعضی از آقایان است که به این شکل در آمده است. یعنی بحران تئوریک پیدا کرده‌ایم.

این بحران تئوری چیست؟ مثال بزنید.

مثلاً در بحث ولایت فقیه، دیدگاه بعضی از آقایان در مورد ولایت فقیه با دیدگاه بنده و دوستان و جوانان و حزب‌الله فرق کرده و ولی فقیه را به شکل دیگری می‌بینند. همان بحث بحران انتخاب و مشمولیت است که همه این‌ها بحران‌های تئوریک است که پیدا می‌کنند و این به جاهای دیگر تسری پیدا می‌کند و می‌بینید در عمل هم یک طور دیگری می‌شود. یا بحث این‌که ما امروز استفاده کنیم. ما الان وارد شده‌ایم و باید استفاده‌اش را بکنیم. سوال دیگر من بحث نامه آقای کروبی بود. اگر امکان دارد یک جواب‌هایی را تدوین بکنید و منتشر بکنید برای دوستانی که این‌ها را مطرح کرده‌اند. این موضوع و بحران به وجود آمده از سوالاتی است که به نظر من هنوز پاسخ آن داده نشده است.

خیلی متشکرم. دو سوال خیلی خوب بود. فرمایش اول ایشان این است که می‌گویند تو گفتی ما مشکل تئوریک و نظری نداریم و الان مسئله اصلی ما این نیست در حالی که اتاقاً کسانی که در این یکی، دو دهه در برابر بعضی ارزش‌ها و شعارهای انقلاب ایستاده‌اند اتفاقاً مشکل نظری دارند یا پیدا کرده‌اند. مثلاً نگاه‌شان به این‌که ولایت فقیه چه هست؟ آیا ولی فقیه یک رئیس جمهور قوی‌تر در قالب همین جمهوری‌های لاییک است و یا فرض کنید این تعبیر که از آیه «نُریدُ اَن نَمُنَ علی الذینَ استُضعِفوا فی الاَرض...»، استفاده کنیم که خدا می‌گوید ما اراده می‌کنیم وقتی مستضعفین می‌آیند از نعمات استفاده کنند و بعضی‌ها با استناد به همین گفتند ما یک زمانی مستضعف و تحت ستم بودیم و حالا که سر کار آمدیم باید از نعمات استفاده بکنیم و این‌ها مشکل نظری است. اتفاقاً به نظر بنده هر دو مثالی که فرمودید نظری نیست. خود قرآن می‌فرماید بعضی‌ها به دنبال سوء استفاده‌های عملی و دنیاگرایی خودشان هستند منتها اول یک اسم خوب روی آن می‌گذارند و آن را توجیه می‌کنند. قرآن می‌فرماید بعضی‌ها می‌دانند حق چیست و باطل چیست ولی چون منافع آن‌ها در باطل است می‌خواهند تعریف حق و باطل را تغییر بدهند. یعنی اتفاقاً این یک مشکل عملی است که به آن پوشش نظری می‌دهند. همه گروه‌هایی که خواستند درگیر بشوند یک اسم خوب روی کارهای خود می‌گذارند. مثلاً شما فکر می‌کنید در صدر اسلام آن‌هایی که با امیرالمؤمنین علی(ع) جنگیدند می‌گفتند ما به دنبال دنیا هستیم؟ نه، بلکه برای این کارها یک پوشش نظری درست می‌کردند و الا همه می‌دانند چیست. آن که مستضعف بر سر کار بیاید و بخورد منظور این نیست. منظور بخور بخور نیست. این تبدیل مستضعف به مستکبر بعدی می‌شود یا آن که ولایت فقیه چیست، این‌هایی که این بحث‌ها را می‌کنند می‌دانند که نظر امام راجع به ولایت فقیه چه بود و در قانون اساسی چه آمد. همه این را می‌دانند. درگیری منافع پیش می‌آید و می‌خواهند اسمش را بگذارند که این‌ها هم درگیری عقاید است و بر سر منافع نیست. اتفاقاً این‌جا هم به نظر من همان مسئله فساد است. این تصویری که بعضی‌ها می‌سازند که ولایت فقیه بالاخره چه نسبتی با سه قوه دارد؟ مسئولیت چه چیزهایی را می‌توان به عهده امام و رهبری گذاشت و مسئولیت چه چیزهایی به عهده رئیس جمهورها و رئیس قضایی و رئیس مجلس و مدیریت‌هاست؟ بحث این است که شما همیشه از موضع اپوزسیون و به عنوان مدافع حقوق ملت حرف می‌زنید. جواب این است که اصلاً کار ولی فقیه همین است. حالا اپوزسیون‌بازی نیست. اصلاً فرق ولایت فقیه با رؤسای سه قوه و رئیس جمهور این است. آن‌ها مسئولیت مشخص اجرایی دارند و باید پاسخگو باشند. ولی فقیه مسئولیت این‌که در فلان اداره چه اتفاقی افتاد، در فلان دادگاه بازپرس و دادستان چه کار کرد را ندارد. ولی فقیه مستقیم مسئول نیست. باید این‌ها جواب بدهند. مسئولیت ولی فقیه چیست؟ نظارت بر سه قوه است که این سه قوه از چهارچوب قانون اساسی خارج نشوند. هماهنگی آن‌ها را بتواند حفظ کند و این‌ها را در مسیر نگه دارد. مسئولیت این‌که در فلان اداره در شهرستان ما یک نفر از ماشین اداره استفاده شخصی می‌کند با رهبری نیست. این را که نباید از رهبری پرسید. البته رهبری وقتی مطلع بشود باید در حد توان خود اقدام بکند. اما این‌ها اسم این را اپوزسیون می‌گذارند که رهبری خودش یک اپوزسیون در جمهوری اسلامی است. وظیفه‌ رهبری امر به معروف و نهی از منکر، نظارت، بازخواست مسئولین، مراقبت از مسئولین، در عین حال حمایت از مسئولین و مطالبه حقوق مردم از مسئولین و مطالبه حقوق مدیریت‌ها از مردم است. اصلاً کار رهبری این است. ولی رئیس جمهور یا رئیس مجلس وظیفه مشخص اجرایی دارند و باید به آن جواب بدهند. مگر خود شما مسئول نبودید؟ چرا. رهبری مسئول بوده و هست و بزرگ‌ترین مسئولیت را هم دارد. در دنیا باید پاسخگو باشد و در آخرت هم بیشترین پاسخگویی‌ها را دارد چون مهم‌ترین کار را انجام می‌دهد. اما اصلاً سبک سخنگویی رهبری باید همین‌طور باشد. یعنی او باید به مسئولین بگوید حقوق مردم چه شد؟ به مردم بگوید وظیفه این است و خطر این است. این کار رهبری است. اما رئیس جمهور و رئیس مجلس و رئیس قوه قضاییه که نباید بیایند مثل رهبر حرف بزنند. مشکل ما این است که همه از موضع رهبری حرف می‌زنند. شما باید جواب مسئولیت مشخص خود را بدهی. در دادگاه‌ها چه خبر است؟ پاسخگویی به افکار عمومی باید چقدر باشد و چقدر نباید پاسخگو باشی و چطور؟ مجلس چه کار می‌کند؟ قانون‌گذاری چطور است؟ بر دولت نظارت می‌کنی یا نمی‌کنی؟ دولت که اصل حکومت هستی با این میلیاردها بودجه چه کار کردی؟ تنظیم بازار چه شد؟ مسئله آموزش عالی چه شد؟ مسئله گمرک چیست؟ این‌ها را باید آن‌ها جواب بدهند. رهبری باید از آن‌ها مطالبه کند. حالا سوال این است که کجا خود رهبری اپوزسیون نیست و باید پاسخگو باشد؟ از رهبری باید چه سوالاتی بکنیم؟ این سوالات که قانون اساسی چه وظایفی برای رهبر تعیین کرده است؟ باید همه آن‌ها را سوال کنی. آقا شما مراقب هستی سه قوه از مسیر کلی سیاست‌های کلی انقلاب و قانون اساسی خارج نشود؟ ایشان باید جواب بدهد بله من مراقبم یا نه‌خیر من مراقب نیستم. اگر مراقب نیستی و درست مراقبت نمی‌کنی شما باید پاسخگو باشی. شما اجازه دادی دولت هر کاری دلش خواست بکند. ولی اگر رهبری گفت نه، من اجازه ندادم. من هم در ملأ عام به سه قوه تذکر می‌دهم و هم در جلسات خصوصی مدام با این‌ها اوقات تلخی داریم و موارد زیادی اصلاح مسیر کردیم و جلوی خیلی از کارها را گرفتیم و بعضی کارها را وادار می‌کنیم که انجام بدهند و بعضی کارها را حرص می‌خوریم و دائم می‌گوییم و انجام نمی‌دهند. ولی روی هم رفته سه قوه نظام در مسیر قانون اساسی با افت و خیر حرکت می‌کند. اگر رهبری به وظیفه خود عمل می‌کند، این‌جا دیگر رهبر نمی‌تواند اپوزسیون باشد و بگوید جمهوری اسلامی چرا در مسیر باطل می‌روی؟ ای جمهوری اسلامی چرا منحرف شدی؟ اما رهبری باید به سه قوه بگوید که چه کار می‌کنید؟ دولت چه کار می‌کنی؟ این کارهای تو خوب است و بارک‌الله و خدماتت عالی است ولی مواظب باش در این‌جا مسیر درست را برو. مجلس، این‌طور باش. قوه قضاییه این‌طور عمل کن. مثلاً رهبری گفت بعضی از افراد فاسد در قوه قضاییه را در ملأ عام مجازات کنید و آبروی آن‌ها را ببرید. یک نگاه در قوه قضاییه این بود که می‌گفتند اگر خبر فساد قاضی را بگوییم مردم نسبت به قاضی‌ها بی‌اعتماد می‌شوند. این‌ها هم دلسوزانه می‌گویند. ما چیزی نمی‌گوییم و مخفیانه عزل و مجازات می‌کنیم. استدلال این طرف هم این است که شما بگویی و نگویی بالاخره یا واقعیت یا یک بخشی شایعه در ذهن مردم هست. منتها با خودشان می‌گویند نکند اگر فلان قاضی در دستگاه قضا فاسد است کاری به آن نداشته باشند. اگر فلان دادستان در فلان شهر فاسد است و دیکتاتور است کاری به آن ندارند. خودشان با هم هستند. این که بدتر است. این که آبروی کل قوه قضاییه و نظام را می‌برد. رهبری راجع به این قضیه هم گفت. مشخصاً جواب آن آقا یا هر کس دیگری که این حرف‌ها را می‌زند این است که اسم این اپوزسیون‌بازی نیست. رهبری ناظر و آمر به معروف و ناهی از منکر و مراقب سه قوه باید باشد که در مسیر قانون اساسی و عمل به وعده‌ها و خدمت به خلق قدم بردارند. باید به این ناظر باشند. رهبر نمی‌تواند بگوید جمهوری اسلامی چرا منحرف شده است؟ چون اولین پاسخگوی آن جنابعالی هستی. اگر مانع زیاد است به مردم بگویید. ایشان بارها هم به مردم گفته است. ما یک زمانی رئیس جمهورهایی داشته‌ایم که گفته‌اند ما انتخابات برگزار نمی‌کنیم مگر تسلیم ما بشوی. این‌طور گردن‌کلفت و دیکتاتور منش بودند که رهبری گفته شما هم برگزار نکیند انتخابات باید برگزار بشود. می‌گویم کسان دیگری برگزار کنند. به رهبری می‌گویند شما سر قضیه هسته‌ای چرا اجازه دادید این‌ها کوتاه بیایند؟ رهبری از اول گفت من امیدی به این مذاکرات ندارم چون همه ما آمریکا را می‌شناسیم. ولی بالاخره با وعده حل این مسئله آمده و ادعا هم می‌کند که ما مسئله را حل می‌کنیم و حقوق ملت ایران را می‌گیریم. این‌ها را تعطیل می‌کنیم و حقوق را می‌گیریم. رهبری گفت خیلی خوب، امتحان می‌کنیم، آزمایش می‌کنیم. این نسل جدید که آمریکا را ندیده‌اند. امتحان بکنید تا ببینند. شما هم ببینید و نگویید این مرگ بر آمریکا تا چه زمانی؟ می‌گویید شما مرگ بر آمریکا می‌گویید و مشکلات ما حل نمی‌شود. یک بار هم نگویید تا مشکلات ما حل بشود. خیلی خوب، نگفتیم. مشکلات حل شد. سیمان هم ریختیم، بتن هم ریختیم، تعطیل هم کردیم. رهبری گفت به 7، 8 شرط جلو بروید. آن شرط‌ها را هم عمل نکردند. این‌جا را هم بستند. صد درصد که نه، 120 درصد تعهداتش را ایران عمل کرد. یعنی احتیاطاً اضافی عمل کرد و آمریکا هم ده درصدش را هم عمل نکرد. الان هم می‌گوید حالا که هسته‌ای تمام شد بهانه‌های دیگر هست. موشک، حقوق بشر. فردا می‌گوید همجنس‌بازی در ایران باید قانونی بشود و اگر نه تحریم می‌شوید چون جزو حقوق بشر است. بی‌حجابی باید آزاد بشود و الا تحریم می‌شود. بهانه که ریخته است. در آخر می‌گویند چرا شاه را بیرون کردید سرطان گرفت؟ شما را تحریم می‌کنیم. پس این روشن بشود که به رهبری می‌گویند خود شما اپوزسیون می‌شوید و مسئولیت نمی‌پذیرید به چه شکلی است. مسئولیت هر کسی مشخص است. ولی رئیس جمهور و ریئس قوا حق ندارند مثل رهبری حرف بزنند. سخنرانی می‌کنند که 30، 40 باید در آن هست. یک ساعت سخنرانی و 40 باید و حالا این بایدها را چه کسی باید اجرا کند؟ خودش مسئول است. خود این نهاد مسئول است. این کارها را شما باید انجام بدهید. باید این کار بشود، باید این‌جا تمیز بشود. مثلاً بنده مسئول برق این سالن هستم و دائم هم برق قطع و وصل می‌شود. بعد من بیایم سخنرانی کنم که برق‌ها نباید قطع بشود، برق‌ها باید وصل بشود، این وضعیت خیلی بد است، این تجاوز به حقوق شهروندی است. ای آقا، این‌ها را ما باید به شما بگوییم نه این‌که شما به ما بگویی. راجع به آن قضیه دور هم این‌که می‌گویند نهادهای نظارتی این‌طور است که او این را می‌گذارد و این او را می‌گذارد، هیچ حکومتی در هیچ قانون اساسی سر نخ نظارت‌ها را از داخل سیستم به بیرون نمی‌دهد. هیچ حکومتی این کار را نمی‌کند چون اصلاً کار نامعقولی است. یعنی اگر شما کلاف نظارت مثل شورای نگهبان را آزاد به بیرون از سیستم بیندازی از آن طرف سر نخ را می‌گیرند و می‌کشند و کل کلاف را باز می‌کنند. پس همه نهادهای نظارتی و سیستم نظارتی نهایتاً در هر حکومتی حلقوی است. یعنی سر و ته آن بالاخره به هم وصل می‌شود و دور می‌خورد. منتها آن که ناکارآمد است، مثلاً بحث می‌شود چرا شورای نگهبان صلاحیت مثلاً نمایندگان را چک کند و آن‌ها صلاحیت این‌ها را و باز همین‌طور. تو نمی‌توانی اصلاً سرنخ نظارت را بیرون از سیستم و به دست مخالفان سیستم بیندازی. هیچ جای دنیا هم چنین چیزی نیست. اگر اسم این دور است در تمام قوانین اساسی همه دنیا این دورها هست. حالا این‌ها می‌گویند آمریکا اولین قانون اساسی مدرن را دارد. اصلاً در قانون اساسی آمریکا رئیس جمهور می‌تواند تمام مصوبات مجلس‌ها را وتو کند. سر نخ دستگاه قضایی در دست رئیس جمهور است. یعنی اختیاراتی که در بعضی از قوانین اساسی مثل آمریکا به رئیس جمهور داده شده از اختیاراتی که در قانون اساسی ما به ولی فقیه داده شده بیشتر است. الان در قانون اساسی بعضی از کشورهای اروپایی رئیس جمهور می‌تواند مجلس یا پارلمان را منحل کند. این در قانون آمده است. ملت رأی داده‌اند، داده باشند. منحل است. ما در قانون اساسی خود چنین چیزی نداریم. حتی جزو اخیتارات صریح رهبری ننوشته‌اند. البته ولایت مطلقه که مصلحت جامعه اقتضا بکند بحث دیگری است. ولی همچین اختیاراتی را به طور رسمی ننوشته‌اند. نظارت‌ها همه جا با چند واسطه حلقوی است. منتها طوری مکانیزم تعیین می‌کنند و نظارت درست نظارتی است که بالاخره هیچ نهادی نباید بدون ناظر بماند. اگر این امر اتفاق افتاد آن سیستم درست است. اما اگر طوری تعریف می‌کنی که ولو یک جا یک کسی باشد که هیچ نظارتی نشود بر آن کرد، این‌جا مشکل پیدا می‌شود. در سیستم نظارتی حلقوی، مارپیچی، این‌هایی که در قانون اساسی ما تعریف شده، هیچ نهاد بدون ناظر نمی‌ماند. این مهم است.

این رفراندومی که رئیس جمهور روز 22 بهمن گفتند چه رفراندومی بوده؟

ببینید این‌که منظور ایشان از رفراندوم چه بوده را نمی‌دانم و باید از خود ایشان پرسید. اما این‌ها بیشتر بحث‌های سیاسی است. من فکر می‌کنم در یکی، دو سال آینده از این حرف‌ها زیاد زده خواهد شد. چون در این یکی، دو سال باید جواب بدهی که با مدیریت‌ها چه کردی؟ با بانک‌ها چه کردی؟ گمرک را چه کردی؟ حمل و نقل را چه کار کردی؟ واردات و صادرات و برق و آب را چه کار کردی؟ این‌ها را باید جواب بدهند. حالا هر چه به آن لحظه‌ای که باید توضیح بدهند به کدام وعده‌ها چقدر عمل شد نزدیک‌تر بشویم از این حرف‌ها زیادتر زده می‌شود. مثلاً یک مرتبه ممکن است از این سوال‌ها بپرسند که قرآن حادث است یا قدیم؟ مدیران اجرایی و دیگران بیایند و بگویند بیایید در این بحث کنیم که وحی خطا‌پذیر است یا خطاناپذیر. از همین‌ چیزهایی که سیخ بزند و یک عده‌ای را عصبانی کند و یک عده‌ای هم که ساده هستند بلند می‌شوند با مسئولین اجرایی بحث‌های کلامی می‌کنند. آقا اصلاً معرفت‌شناسی به نظر ما نسبی است. خیلی خوب، نسبی است. قرار بود آن‌جا را آچارکشی کنی چه شد؟ اصلاً قرآن نازل نشده، وحی کلمات خدا نیست، کلمات خود پیامبر(ص) است، شما قرار بود آسفالت بکنی، چه شد؟ پول‌ها کجا رفت؟ غذای مردم چه شد؟ این پول‌هایی که گفتید ما سانتریفیوژها را تعطیل می‌کنیم تا به جای چرخ سانتریفیوژها چرخ اقتصاد بچرخد یا هر دو با هم بچرخد چه شد؟ الان کدام می‌چرخد؟ این را جواب بده. رفراندوم در قانون اساسی روشن است. رفراندوم سیستم که روشن است. هیچ حکومتی در دنیا برای خودش رفراندوم نگذاشته است. فقط جمهوری اسلامی و فقط امام گذاشته است. رفراندوم در چهارچوب سیستم را در قانون اساسی داریم که در بعضی مسائل اگر مثلاً دیدگاه‌ها طوری است که نظام واقعاً نمی‌تواند تصمیم بگیرد و مسئله اساسی مربوط به اصول نظام نیست، این کار را می‌کنند. مثلاً رفراندوم بگیریم که تسلیم آمریکا بشویم و دوباره آمریکا به این‌جا برگردد و حاکم بشود یا نه. اصلاً یعنی چه؟ رفراندوم باید در چهارچوب باشد. گاهی بعضی از معضلات پیش می‌آید، مثلاً شاید نمونه یارانه می‌شد یک مصداق باشد که اتفاقاً یک شبه رفراندومی هم شد و گفتند هر کسی دارد نیاید که کل ملت آمدند و ثبت نام کردند و همه گفتند ما گدا هستیم. کل ملت ثبت نام کردند. حالا شما فرضاً در چنین مسائلی می‌توانی رفراندوم بگذاری اما در اصول انقلاب و مبانی که رفراندوم نمی‌گذارند. مثلاً یک کسی گفته این‌قدر بودجه، این وعده‌ها را هم داده‌ام، حالا هم وقت من در حال تمام شدن است و باید جواب بدهم چه کار کردم. یک مرتبه بیاییم بگوییم رفراندوم بکنیم که اصلاً این نوع تقسیم کار درست است یا نه؟ ای آقا، حالا؟ حالا تو جواب‌های خودت را بده، ما بعداً آن رفراندوم را هم می‌کنیم. فعلاً جواب بده که با این پول‌ها و با این امکانات و با این وعده‌ها چه کار کردی؟ بخشی از این بحث‌ها به نظر من کاملاً بحث‌های فرعی است و باب‌هایی را باز می‌کند که به مسئله اصلی توجه نشود. مثلاً شما باید بگویی در اقتصاد، در کشاورزی و صنعت چه کار کردی. یک مرتبه می‌گویی باید بررسی بشود که امام علی و معصومین آیا ولایت‌شان انتخاب بوده یا انتصاب بوده است. به شما چه؟ این در دانشگاه و حوزه و رساله‌ها بحث می‌شود. شما اگر می‌خواستی این‌ها را جواب بدهی برای چه آمدی و مسئولیت اجرایی قبول کردی؟ این سوالی که شما باید طرح کنی نیست. اولاً شما نباید سوال طرح کنی. شما باید سوال‌ها را جواب بدهی. باید پاسخگو باشی. حالا سوالی هم که این‌جا طرح می‌شود این نیست. به نظرم در این یکی، دو سال هر چه می‌گویند باید بگوییم حق با توست و نظر شما درست است. اگر گفت حتی قرآن نازل نشده بگوییم خیلی خوب، نازل نشده. قرآن نازل نشده، کشاورز و صنعت و غیره چه شد؟ مثلاً بگویند ولایت فقیه از اساس مشکل دارد. خیلی خوب، مشکل دارد. بعد از دوره شما این مشکل را حل می‌کنیم. اصلاً می‌خواهیم ولایت فقیه را کنار بگذاریم. ولی بعد دوره شما، چون شما با این قانون اساسی آمدی و حالا باید جواب بدهی. بگویند امام در قضیه آقای منتظری و یا قضیه قطع‌نامه این‌طور کرد. باید بررسی کنیم چون نظرها مختلف است. خیلی خوب، بررسی می‌کنیم. همه این‌ها را بررسی می‌کنیم. اصلاً نظر شما هر چه هست درست است. نظر شما چیست؟ می‌گوید این است. بگوییم درست است. البته جالب است که نظرات خود را هم شفاف نمی‌گویند. دوپهلو و سه‌پهلو می‌گویند که هر کسی بتواند بگوید این را گفت و آن را گفت. همیشه وسط دو صندلی می‌نشینند که معلوم نباشد روی این صندلی هستند یا روی آن صندلی هستند. بالاخره طرف امام هستی یا طرف لیبرال‌ها هستی؟ طرف امام هستی یا طرف منافقین هستی؟ طرف امام هستی یا طرف آمریکا هستی؟ وسط دو صندلی می‌نشینند. به این‌ طرفی‌ها می‌گویند ما طرف امام هستیم و به آن طرفی‌ها می‌گویند نه، ما تجدیدنظر طلب هستیم. در یکی، دو سال آینده هر چه در مسائل کلامی و فلسفی و معرفت‌شناسی و تاریخ انقلاب و فقه سیاسی و اصالت قرآن گفتند بگویید شما درست می‌گویید. بعد او می‌گوید هنوز که من نظرم را نگفته‌ام. بگو باشد، تو درست می‌گویی. جواب بده این‌جا چه کار کردی. یادتان باشد این‌ها که از مسئولیت‌ها کنار می‌روند یک کلام از این‌ها نه کتاب، نه مقاله، نه تالیف در بحث‌های علمی نمی‌بینید. چنان‌که قبل از آن هم نبوده است. همین موقع‌ها یک مرتبه همه متفکر و نظریه‌پرداز و اندیشمند می‌شوند برای این‌که سوال‌های اصلی را جواب ندهند. من در مورد شخص خاصی صحبت نکردم. کلی صحبت می‌کنم.

و السلام علیکم و رحمت‌الله.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha