رژیم های عرب و وهابیون، محافظان صهیونیزم ("اسلام سکولار" و "اسلام تکفیری"، علیه "اسلام جهادی")
کنفرانس فلسطین، ایران و اعراب – نشست بین المللی روشنفکران جهان عرب – لبنان 2016 میلادی
بسمالله الرحمن الرحیم
به اساتید بزرگوار سلام عرض میکنم و از فرمایشات دوستان تشکر میکنم. من فقط چهار عنوان را طرح میکنم و در ذیل هر کدام به طرح چند پرسش میپردازم. اولاً چه شد که بعد از اینکه اسرائیل چهار شکست پی در پی برای نخستین بار در تاریخش در جنوب لبنان و غزه از شمشیر جهاد، جهادِ حزبالله، جهادی اسلامی و حماس با کمک جمهوری اسلامی ایران خورد، ناگهان با همان شمشیر جهاد از پشت مورد حمله قرار گرفت و نبرد از مرزهای رژیم صهیونیستی به شهرهای سوریه و عراق و یمن کشیده شد و به جای نبرد جهاد اسلام علیه استکبار جهاد مسلمان علیه مسلمان جایگزین شد. چه شد که بعد از این پیروزیها ناگهان خطر تشیع برای جهان اهل سنت و خطر امپراطوری فارس برای جهان عرب مطرح شد؟ وقتی از ایران و عرب سخن میگوییم واقعاً کسی هست که گمان کند ما چیزی به نام ایران واحد و ثابت همیشگی داشتیم و داریم؟ آیا ایران یک شخص واحد است؟ آیا چیزی به نام جهان عرب وجود خارجی دارد؟ نه جامعه عرب جامعه یکپارچه است، به لحاظ حکومتها، ملتها، مکاتب، ادیان، احزاب و نه ایران، ایرانِ واحدی است. چطور میشود این سوال را اساساً مطرح کرد و بعد گفت در جهان عرب جنگ قدرت بین ایران و آمریکا برقرار است و جهان عرب قربانی جنگ ایران با آمریکاست؟ یا گفته بشود جنگ نیابتی بین ایران و آل سعود است و ملتهای منطقه قربانی بشود؟ یا بعد پیشنهاد بشود که جهان عرب را بین ایران و ترکیه و عربستان تقسیم کنیم. مسئله این نبود. مسئله نبرد اسلام و مستکبرین بود. نبرد اسلام ناب محمدی با اسلام آمریکایی بود. نبرد مستضعفین و مستکبرین و اسلام و صهیونیزم بود و ناگهان آن را به شکاف ایران و عرب و شکاف شیعه و سنی تبدیل کردند و متأسفانه بسیاری فریب خوردند. من هنوز وقتی از ایران و جامعه عرب سخن گفته میشود صورت مسئله را نمیفهمم و بعد پرسیده میشود که ما چه نسبتی با این سوال و عنوان داریم؟ مثل اینکه از ما پرسیده بشود شما چه موضعی نسبت به این لیوان دارید؟ نسبت ما با این ظرف به مظروف آن بستگی دارد که زهر است یا شربت است. صورت مسئله باید درست مطرح بشود. نخستین بار عنوان خطر امپراطوری فارس یا شیعه توسط چه کسانی طرح شد؟ «کسینجر». تئوریسین صهیونیست آمریکایی. بعد از او اولین کسی که این کلمه را به کار برد که گفت خطر صهیونیزم و آمریکا و استکبار و رژیمهای استبدادی عرب مطرح نیست و خطر، خطرِ امپراطوری ایرانی یا شیعی است «حصنی مبارک» و بعد از او شاه اردن بود. هیچ کدام از اینها سنی نبودند چون اساساً مذهبی نبودند، عرب هم نبودند چون غیرت عربی نداشتند. اینها عوامل دست نشانده اربابان عرب بودند. غربیها بودند. ولی در برابر انقلابیون عرب و در برابر انقلاب اسلامی ایران یک مرتبه غیر مذهبیها سنیهای متعصب شدند در حالی که در برابر غرب سنی نیستند. اساساً مذهبی نیستند و عرب غیور شدند در حالی که در برابر اسرائیل و آمریکا و انگلیس و فرانسه این رژیمها هرگز از غیرت عربی هم برخوردار نبودند. کسانی که نه عرب بودند نه سنی، یک مرتبه هم عرب شدند و هم سنی شدند. ایدئولوگ و تئوریسین و قهرمان و رهبر و مؤسس نظام انقلاب اسلامی هر سه یکی بود و او امام خمینی بود که در سالگرد رحلت او هستیم. صریحاً در انقلاب اسلامی آموخت که ما با اصالت قدرت، اصالت نژاد و جنگ مذهبی و دینی مخالف هستیم. ما تنها یک نبرد را به رسمیت میشناسیم. همان نبردی که از آغاز خلقت، نبرد ظالم و مظلوم، هابیل و قابیل شروع شد و تا آخرالزمان ادامه دارد. صف انبیا، صف عدالتخواهان، چه عرب و چه عجم. «وَ لا فضلِ العربیٍ علی عجمیٍ و لا لعجمیٍ علی عربی...». مسئله نژاد و نژاد پرستی اساساً با توحید قابل جمع نیست. در منطق انقلاب اسلامی نوعی شرک است. حالا یک نادانی هم در ایران یک چیزی میگوید آن را میشنوند و در رسانهها مطرح میکنند اما هزار برابر آن خلاف آن گفته میشود که اینها کتمان و انکار میشود. سوال این است که ایران انقلابی و اسلامی در عرصه علم و تکنولوژی و تمدنسازی چه نقشی در تمدنسازی جدید اسلامی و عربی میتواند ایفا کند و کمک کند؟ قبلاً تمدن اسلامی با مشارکت متفکران بزرگ ایرانی و عرب و غیر اینها ساخته شد. امروز چرا دوباره ساخته نشود؟ و دیگر اینکه ریشه خشونت و تروریزم به اصطلاح دینی و مذهبی و در واقع تکفیری کنونی چیست؟ حذف اسلام سیاسی واقعاً راه حل درستی است و آیا ممکن است؟ یا اصلاح این روند لازم است؟ و آیا جهاد با تروریزم را چه کسانی و کجا باید مرزبندی کنند؟ مگر هر کسی اسلحه به دست میگیرد مساوی است؟ سخن این است که چرا اسلحه به دست میگیری و چگونه و علیه چه کسانی و با رعایت چه شرایط حقوقی و اخلاقی از آن استفاده میکنی؟ تفاوت مجاهد و تروریزم این است. راجع به ایران و عرب به شما عرض بکنم که ما در ایران قبل از انقلاب اسلامی رژیم شاه اساساً به مبارزه با هر اثری از آثار اسلام و از جمله زبان عرب دعوت میکرد. نهضت عربستیزی و عربیزدایی از ادبیات ایران شروع شد. اینها تحت عنوان اصالت فارس با لغات عرب و کلمات عرب مبارزه میکردند. در برابر اسلام پانایرانیست ناسیونالیست شوونیست بودند. اما وقتی نوبت به انگلیس و اربابان آمریکایی آنها رسید همانها پیشنهاد کردند زبان و خط فارسی حذف بشود و به جای آن خط لاتین و زبان انگلیسی اجباری و حاکم بشود. یعنی در برابر اسلام ایرانی میشدند و در برابر غرب دیگر ایرانی هم نبودند. عین این اتفاق در جهان عرب هم افتاد. وقتی نوبت به اسلام، وقتی نوبت به برادران مسلمان شیعه و سنی و عرب و ایرانی میرسد یک مرتبه سخن از عروبت و عربیت و سخن از مبارزه با تشیع و مکتب اهل بیت(ع) میشود. اما وقتی رژیمهای فاسد در برابر غرب و اربابان غربی خود قرار میگیرند دیگر نه عرب هستند و نه سنی هستند. همه غیر مذهبی و غربزده هستند. این مسئله در ایران به یک شکل تکرار شد. در اینجا به شکل دیگری تکرار میشود. سخن این است که وقتی میگویید عرب کدام عرب را میگویید؟ از شاهان عرب، از شاه حسن و شاه حسین و آل سعود و حصنی مبارک سخن میگویید یا از جمال عبدالناصر و سید حسن نصرالله و امثال اینها؟ همه اینها عرب هستند. مگر همه اعراب مثل هم هستند؟ وقتی از ایران سخن میگویید از ایران شاه سخن میگویید یا ایران خمینی؟ مگر همه اینها یک چیز را گفتهاند و میگویند؟ سخن این است که آیا ما میتوانیم در جهت تمدنسازی جدید اسلامی پروژه مشترک توحیدی عدالتمحور و برادرانه داشته باشیم؟ امت واحده اسلامی و برادری و اخوت احیا بشود و در عرصههای مختلف پیشرفت کنیم؟ ما امروز در 10، 15 رشته علمی و صنعتی در تحریم مطلق در جهان جزو 5 تا 10 کشور اول جهان شدهایم. چرا این سرمایه علمی در اختیار برادران عرب ما قرار نگیرد؟ امروز برادران ایرانی شما موشک و ماهواره به فضا میفرستند. آماده میشوند برای اینکه اولین فضانوردان مسلمان را با تکنولوژی صد درصد داخلی و غیر غربی به فضا بفرستند. برادران ایرانی شما در تحریم مطلق توانستند در برابر بسیاری از اینها مقاومت بکنند و خودشان به انرژی هستهای برسند. ما معتقد به بمب اتم نیستیم چون ما بدون بمب اتم شاه را پایین کشیدیم و آمریکا را از ایران بیرون کردیم. انقلابیون مسلمان، حزبالله و جهاد اسلامی و حماس بدون بمب اتم اسرائیل را شکست دادند. شوروی بمب اتم داشت و سقوط کرد. به اسرائیل بمب اتم دادهاند و مدام شکست میخورد. مسئله ما، مسئله بمب اتم نبود و نیست. سوال این است که چرا رژیمهای استبدادی و وابسته عربی نمیگذارند جهان عرب پیشرفت کند و به پیشرفت برسد؟ چرا وقتی آمریکا و آل سعود و قطر و امارات مردم عرب را در یمن و بحرین و عراق و سوریه قتل عام میکنند دخالت بیگانه نیست؟ وقتی اسرائیل لبنان را اشغال میکند دخالت بیگانه نیست. ولی وقتی ایران اسلامی انقلابی به کمک مردم لبنان میآید تا لبنان آزاد بشود و به کمک فلسطینیها میآید این دخالت بیگانه است؟ چرا کسانی پیشنهاد میکنند که راه حل مبارزه با تروریزم در منطقه اتحاد با غرب است؟ آیا توجه ندارند که این تروریزم تکفیری توسط خود غرب رهبری میشود و حمایت شده است؟ آیا این همان روشی نبود که اسرائیل را از لبه پرتگاه دوباره نجات داد؟ آیا در اتاق فرمان تروریزم خود غربیها و صهیونیستها و رژیمهای استبدادی عرب نیستند؟ چه کسی زیر میز بازی زد برای اینکه ملتهای عرب آزاد نشوند؟ سوال این است که تروریزمی که در منطقه هست، هرج و مرجی که پیش آمده با مدیریت مشترک رژیمهای عربی فاسد، آمریکاییها و صهیونیست به وجود آمده است. فلسفه تشکیل آل سعود چه بود؟ یک، نفت و ثروت جهان عرب در اختیار سرمایهداری جهان غرب قرار بگیرد. دو، مرکز اسلام، حرمین شریفه، مکه و مدینه و سخنگویی اسلام در اختیار ارتجاعیترین تفسیر از اسلام و وابستهترین آن به غرب قرار بگیرد. سه، وحدت امت اسلامی شکل نگیرد و جنگ مذهبی به لحاظ فقهی و کلامی تئوریزه بشود. اهداف این تروریزم در منطقه چیست؟ یک، رژیمهای عربی دیکتاتور و سکولار که دستنشانده غرب و متحد اسرائیل بودند یکی یکی داشتند در بیداری اسلامی سرنگون میشدند. این زنجیره سقوطها باید متوقف میشد. راه حل آن جنگ داخلی بود. هرج و مرج، تروریزم، جنگ مذهبی و قومیتی بود. دو، هدف دیگر آنها این بود که اسرائیل فراموش بشود. جبهه مقاومت شکست بخورد. مرکز جبهه مقاومت سوریه بود. پس سوریه و لبنان و فلسطین هدف قرار بگیرد و این اتفاق افتاد. اسرائیل در لبه پرتگاه قرار گرفت. نخستوزیر اسرائیل گفت برای نخستین بار در تاریخ اسرائیل ما مجبور شدیم جلسات خود را در زیرزمین تشکیل بدهیم و بیش از 600 موشک ایرانی بر سر ما فرود آمد. سوال ما این است که کدام رژیم عربی حتی یک گلوله به فلسطینیها کمک کرده است؟ حتی یک گلوله. اینجا برادران جهاد اسلامی و حزبالله هستند. از حماس هم هستند. بگویند. هیچ رژیم عربی حتی یک گلوله به فلسطینیها کمک نکرد. سلاح و بمب و موشکها را فقط برادران ایرانی آنها به آنها رساندند. اسم این دخالت در جهان عرب است؟ یا حمایت از مظلومین عرب است؟ هدف سوم آنها تخلیه انرژی بیداری اسلامی و تبدیل آن به ضد خود بود. جهاد علیه صهیونیزم و بر علیه استبداد رژیمها منحرف شد و به جهاد مسلمان علیه مسلمان و عرب علیه عرب تبدیل شد. چهارم، خسته کردن ملتهای عرب از مبارزه و شعارهای اسلامی و انقلابی است. پنجم، ایجاد نفرت در جهان از اسلام و از جهاد و بازگشت به گفتمان پیش از نهضتهای اسلامی است. دیگری حفظ تسلط بر نفت و مرکز انرژی جهان است. دیگری تخریب زیرساختهای جهان عرب است. معلوم نیست عراق و سوریه و یمن و لیبی دیگر تا 30 سال آینده بتوانند به لحاظ اقتصادی به راه بیفتند. کشورهای بزرگ عرب باید نابود میشدند. مورد دیگر زمینهسازی برای بازگشت آمریکا و انگلیس و رژیمهای عربی یه منطقه بود. بعضیها گفتند راه حل این است که ما اسلام و دین و مذهب را از عرصه سیاسی بیرون ببریم. عرض میکنیم این راه حل نه مفید است و نه حتی ممکن است. حذف مذهب از صحنه سیاست یا حذف جهاد و اسلام سیاسی از عرصه مذهب راه حل نیست. راه حل این است که کدام تفسیر از دین، از اسلام، تمدنساز، وحدتبخش و انسانی است؟ رعایت حقوق اقلیتها عزت و پیشرفت میکند و کدام نه؟ چرا نهضت اسلامی در جهان عرب در بین برادران اهل سنت به کودتا یا هرج و مرج یا جنگهای داخلی تبدیل شد؟ چرا درست مدیریت نمیشود و نشد؟ ضمن اینکه اخراج مذهب از عرصه سیاست ممکن نیست. چون داخل کردن آن هم به دستور کسی نبود و دستوری نیست. علت مذهبی شدن شورشها هم یأس از سایر مکاتب بود. اگر جهان اسلام و جامعه عرب و ما ایرانیها و همه مسلمین به فرمان قرآن عمل میکردیم چه میشد؟ مشکلاتی که امروز داریم به خاطر این نیست که مذهبی و دینی عمل کردیم. اتفاقاً به این دلیل است که دینی عمل نکردیم. اگر برای ما «لا تقفُ لَیسَ لَکَ بهِ علم...»، واقعاً عمل میشد هیچ قضاوت جاهلانه و موضعگیری غیر علمی متعصبانه و رفتار غیر عقلانی در عرصه سیاست و فرهنگ از ما سر نمیزد. اگر بر اساس فرمان «تَعالَوا اِلی کَلِمَةِ سَواءِ بَینَنا و بَینَکُم...» عمل میشد و همه ادیان الهی بر مشترکات خود که ایمان به خدا و آخرت و اخلاق است گفتگو و تفاهم میکردند و بر این مشترکات تأکید میکردند بسیاری از این مسائل پیش نمیآمد. اگر فرمان خداوند که «اِذ اَخَذنا میثاقَکُم لا تَسفِکونَ دِماءَکُم...»، فرمان نفی خشونت و عمل به تعهد در برابر خداوند عمل میشد، اگر «مَن شَکَرَ فَاِنَما یَشکُرُ لِنَفسِهِ و مَن کَفَرَ فَاِنَ اللهَ غَنیُ الکریم...»، امکان انتخاب مسیر و میثاق عدم خشونت رعایت میشد، اگر به سخن خداوند گوش فرا میدادیم که «انَ الَذینَ آمَنوا و الَذینَ هادوا و نَسارا و النَصاری و الصابِئین مَن آمَنَ بِاللهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِهِم وَ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا یَحزَنون...»، یعنی رحمت شامل خداوند را باور کرده بودیم، اگر باور کرده بودیم که اسلام دین هرج و سختگیری نیست، «وَ ما جَعَلَ عَلَیکُم فی الدینِ من هرج...»، اگر باور کرده بودیم که جان یک انسان مساوی با جان همه بشریت است، چنانچه قرآن فرمود «مِن اَجلِ ذلکَ کَتَبنا عَلی بَنی اِسرائیلَ اَنَهُ مَن قَتَلَ نفساً بِغَیرِ نَفسٍ اَو فَسادٍ فی الاَرضَ فَکَأَنَما قَتَلَ الناسَ جمیعا...»، اگر تحمل و سعه صدر و پرسش را حتی به مشرکی که ما با در حال جنگ است میدادیم چنانچه خداوند در قرآن فرمود «وَ اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینظ استَجارَک فَأَجِرهُ حَتی یَسمَعَ کلامَ اللهِ ثُمَ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ ذلِکَ بِاَنَهُم قَومٌ لا یَعلَمون...»، نه اینکه شمشیر بر گردن غیر مسلمان بگذاریم که به زور باید شهادتین بگویی، اگر به فرمان امام صادق(ع) و اهل بیت(ع) عمل میکردیم که فرمود به خانه برادران مسلمان خود از هر مذهب دیگری بروید، به نماز آنها اقتدا کنید، به تشییع جنازهها و عیادت بیماران آنها بروید و امت اسلامی داشتیم نه سنی و نه شیعه و به سخن امام توجه میکردیم که اسلام، دو اسلام است و ملا دو تیپ ملاست. اینها رو با هم یکی نگیرید. امام خمینی از ملاهای کثیف درباری اعم از شیعه و سنی گفت. اسلام آمریکایی، تشیع انگلیسی، اسلام سرمایهداری، اسلام تحجر، اسلام راحتطلبان و سازشکاران و مرتجعان و مقدسمآبهای بیشعور، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام اسارت و سازش، اسلام حاکمیت سرمایهداران بر مظلومین، ما با این اسلام مشکل داریم. مشکل این اسلام است. این اسلام را افشا کنید و حذف کنید و نه به فکر حذف اسلام از صحنه فعالیتهای سیاسی باشید. عذر میخواهم و تشکر میکنم.
بسمالله الرحمن الرحیم. در باب بررسی وضعیت منطقه و مقوله تروریزم و افراطگرایی صحبت میکنیم. چون این در ذیل عنوان ایران و اعراب به کار رفته است ابتداعاً راجع به این عنوان عرضی و در واقع نقدی بکنم. چون ممکن است که از جهات مختلفی این تقسیمبندی مبنای بحث قرار بگیرد. اما بحث اعراب و ایران در مواجهه با مسائل منطقه یک پیشفرضی دارد که گویی کسانی از منظر ایرانی و کسانی از منظر عربی به مسائل منطقه نظر میکنند و چرتکه میاندازند و منابع خود را بررسی میکنند. بعد ببینیم در منطقه چه به اعراب میرسد و چه چیزی به فارسها و ترکها و غربیها و صهیونیستها میرسد. امام خمینی در انقلاب اسلامی به ما شیوه و نگرش دیگری را آموخت. آموخت که به هیچ مسئله منطقهای و جهانی از منظر قومیت نگاه نکنیم. ما در انقلاب یاد نگرفتهایم که به مسائل از منظر ایرانی یا عربی یا شرقی و غربی نگاه بکنیم. بر اساس کتاب و سنت پیامبر(ص) و تعالیم اهل بیت(ع) به ما آموخته شد که از منظر اسلامی و انسانی، از منظر حقوق و اخلاق نگاهی فراملی و فراقومیتی داشته باشیم و این نگاه پراگماتیسمی و منفعتگرا نباشد. چه جدا جدا و چه ائتلافی. قومیت یک تیغ دو لبه است. میتواند له و علیه وحدت به کار برود. قومیت و ملیت چه نوع ایرانی و چه نوعی ترکی و هر نوع دیگر آن تا آنجا که عزت نفس و هویت و قوام میدهد مفید است. از آنجا که به کینه علیه سایر قومیتها تبدیل میشود خودش منشأ خشونت و جنگ است. تروریزم چنان که میتواند منشأ مذهبی داشته باشد، یعنی میتواند توجیه مذهبی داشته باشد میتواند توجیه قومیتی و نژادی و سایر توجیهها را هم داشته باشد. مذهب هم تیغ دو لبه است. اگر به مذاهب مختلف در ذیل اسلام و به ادیان مختلف در ذیل خداپرستی نگاه کنیم میتوانیم یک فضایی برای گفتگوی دوستانه و برادرانه میان مذاهب و ادیان ایجاد کنیم. ما به عنوان یک مذهب، او به عنوان یک دین دیدگاههای خودمان را راجع به مسائل انسانی بیان کنیم و به همه حق شنیدن و حق انتخاب بدهیم که درستترین و معقولترین و انسانیترین تفسیر از خداپرستی میان ادیان و از اسلام میان مذاهب را خودشان بشنوند و انتخاب کنند و همه به انتخاب یکدیگر احترام بگذاریم. اما اگر مذهب به یک تعصب کینهتوزانه تبدیل شد نه فقط علیه وحدت بلکه علیه خود مذهب به کار میرود. من فقط راجع به بحث ایران و عرب یک نکتهای عرض بکنم. چون منشأ و زیربنای بعضی از تهدیدهای نادرست قرار میگیرد. امام خمینی و انقلاب اسلامی که الان ما در سالگرد آغاز نهضت و همانطور در سالگرد رحلت امام هستیم، چون هر دو تقریباً در یک روز با فاصله چند دهه اتفاق افتاد به ما آموخت دفاع از مسلمین، چه عرب، چه بوسنیایی، چه اروپایی، چه آفریقایی، چه ترک، چه فارس، چه افغانی جزو وظایف دینی و شرعی ما به عنوان مسلمان است و هرگز این نوع نگاه که به چه کسی کمک میکنیم؟ آیا او عرب است غیر عرب است به مسئله نگاه نکردهایم. در مقدمه قانون اساسی ما صریح آمده است که جمهوری اسلامی وظیفه دارد به همه ملتهای مظلوم و مستضعف در جهان، مسلمان و غیر مسلمان در حد توان کمک کند تا آنها به آزادی و استقلال و عزت برسند. بنابراین انقلاب اسلامی حتی وقتی قوی میشود روحیه امپریالیستی ندارد. امام خمینی نیاموخت که ما باید با آمریکا و انگلیس و فرانسه مبارزه کنیم و بعد ما به جای آنها بر مسلمین مسلط بشویم. منطق انقلاب اسلامی منطق قرآن است که میفرماید «لا یَظلِمون و لا یُظلَمون...»، نه ستم کنید و نه ستم بپذیرید. مسائل منطقه و مسائل جهان را فقط با این منطق میتوان حل کرد. دو مبنا و دو تحلیل و بنابراین دو نوع توصیه راجع به مسائل منطقه و تروریزم در جهان عرب داریم. طبق یک تحلیل که بیشتر غربیها و غربزدهها طرح میکنند این است که جهان عرب در این یکی، دو قرن اخیر دچار عقبماندگی و تحقیر شده، فقیر شده، گرفتار دیکتاتورها شده، ملتهای عرب بیسواد و ضعیف شدهاند. نه از سوسیالیزم و مارکسیزم مشکل آنها حل شد، نه قومیت عرب و پانعربیزم مشکلات آنها را حل کرد و نه لیبرالیزم و شعارهای به اصطلاح مدرن و مدرنیته مشکل آنها را حل کرد و حالا مأیوس شدهاند و چون دور، دورِ مذهب و اسلامگرایی است به شعارهای مذهبی متوسل شدهاند. بنابراین تروریزم چپ و تروریزم قومیتی امروز به تروریزم مذهبی تبدیل شده است. بنابراین طبق این تحلیل مشکل جامعه جهان عرب این است که در تقابل سنت و مدرنیته نتوانست خودش را بالا بکشد و عقب ماند. این نطق عیناً در سخنان رئیس جمهور آمریکا به کار رفت. بوش این را صریحاً گفت که ملتهای عرب دچار فقر، بیسواد و عقبماندگی هستند و بنابراین به غرب حسادت میکنند و این حسادت منجر به خشونت و تروریزم با شعار مذهب شده است. ایران هم از ضعف جهان عرب استفاده میکند برای اینکه سنیها را شیعه کند و اعراب را تحت سلطه ایران قرار بدهد. کشورهای دیگر هم هر کدام از این فرصت به نحوی استفاده میکنند. مثلاً در ترکیه «اردوغان» حاضر شده با آمریکا و اسرائیل بسازد برای اینکه خلافت عثمانی را منتها نه با موضع ضد غربی عثمانی بلکه در همکاری با غرب بازسازی کند و هر کسی این میان سهم خود را از جنازه رو به متلاشی شدن جهان عرب برمیدارد. این تحلیلی است که هم رژیمهای عرب در منطقه ارائه میدهند و هم سرویسهای جاسوسی و رسانههای غربی. طبیعتاً ایران دشمن است و عقبماندگیهای جهان عرب هم مشکل خودش است. تحلیل دوم که ما به آن میاندیشیم این است که جهان عرب و کل مسلمین، ما و شما، ایران و همه کشورهای اسلامی چرا در یک یا یک و نیم قرن اخیر دچار دیکتاتوری و فقر و عقبماندگی شدیم؟ رژیمهای دیکتاتوری از شاه در ایران و رژیمهای دیکتاتوری جهان عرب و کل جهان اسلام از کجا آمدند؟ اینها را چه کسی بر سر کار آورد؟ جز غرب؟ آیا این دیکتاتوریها جز دستنشاندگان غرب بودند؟ همه اینها دستنشاندگان انگلیس یا فرانسه یا آمریکا و در بخشی هم روسیه بودند. چه روسیه تزاری و چه روسیه کمونیستی. ملتهای عرب از شعارهای مدرنیته و پیشرفت مأیوس شدند. صد سال پیش فکر کردند وقتی غرب بر این جهان مسلط میشود اینها متمدن میشوند. بعد دیدند خبری از تمدن نیست. دیکتاتوری و فقر و تحقیر است. بله، از شعارهای مدرنیته مأیوس شدند. به سراغ سوسیالیزم رفتند. به جایی نرسیدند. چند کودتا و چند درگیری پیش آمد. سراغ قومیت عرب آمدند. به جای «الامَ اسلامیه» سخن از «الاُم عربیه» گفته شد. در حالی که ما در منطق قرآن امت عربی و امت فارس و امت ترک نداریم. ما امت اسلام داریم و بنیآدم داریم. همه بشریت یک خانواده هستند. همه فرزندان آدم و حواس هستند. 7 میلیارد برادر و خواهر هستند. بعد به سراغ بازگشت به اسلام آمدند. منتها بازگشت به اسلام سلفیگری که دو تفسیر دارد. یکی بازگشت به اصول اسلام است که عدالت و اخلاق و توحید است. یکی بازگشت به گذشته است. تفسیر دوم که بازگشت به گذشته است، یعنی ارتجاع و تحجر است و چون به زبان منطق و اخلاق امکان ارتجاع نیست تنها زبان خشونت و ترور و تکفیر میماند. بهترین محمل این تفسیر و قرائت دوم از سلفیگری ایدئولوژی وهابیت بود. بهترین لجستیک آن دلارهای نفتی بود و جالب است که غرب که اینقدر از تروریزم اسلامی سخن میگوید هیچ جا مانع تبلیغ اسلام تکفیری و وهابی نمیشود. در خود اروپا و آمریکا و در همه جا رسانههای اینها فعال هستند. اصلاً آمریکا میخواهد جهان، اسلام را در چهره وهابیت تکفیری بشناسد. نمیخواهد دنیا هیچ تفسیر دیگری از اسلام را بشنود. بله، این مردم، مردم عرب و غیر عرب از همه شما مأیوس شدند. حالا که شعار بازگشت به اسلام مطرح شده آن را به بازگشت به گذشته به روش خشن و متحجرانه تبدیل میکنند. حالا وقت دوباره خرد کردن جهان عرب است. این بار باید جهان عرب را دوباره در چرخ گوشت ریخت و له کرد. باید آن را تجزیه کرد. باید تمام زیرساختها و شهرهای اصلی عرب را نابود کرد تا بعد دوباره به این گوشت چرخ شده شکل بدهند و دوباره برای 100 یا 200 سال دیگر بر جهان عرب به نام دیگری حکومت کنند. مردم عرب به صحنه آمدند تا این بار به نام اسلام خودشان را از شر دیکتاتوری و عقبماندگی نجات بدهند. اما چه شد؟ رهبران قوی نداشتند. فرهنگ قوی برای یک انقلاب مردمی و برای نظامسازی نداشتند. هیچ طرحی برای تمدنسازی جدید نداشتند. تفسیر دقیق بهروز از اسلام ارائه نکردند و لذا عملاً رژیمهای فاسد عربی منطقه که در حال سقوط بودند با صهیونیستها، با آمریکا ساختند، با هم بستند و راه حل جدید تخریب جهان عرب، تخریب منطقه شد. کاری که ارتشهای غربی دیگر نمیتوانند انجام بدهند. ارتشهای غربی آمدند اما در عرب و افغانستان شکست خوردند. دیگر آنها نمیتوانند به هیچ کشور اسلامی حمله کنند. مجاهدین جهان اسلام اجازه نمیدهند. ما در ایران اجازه نمیدهیم. ایران اجازه نخواهد داد هیچ ارتش غربی هیچ سرزمین اسلامی را اشغال کند و آنجا بماند. با تمام قوا به آنها کمک میکنیم. انقلاب اسلامی برای جهان عرب هزینه داد. سر سفرهای ننشست. هر چه تا به حال بوده هزینه بوده است. اگر انقلاب اسلامی بر سر فلسطین معامله میکرد نه تحریم میشد، نه جنگ به راه میافتاد و نه این فشارها پیش میآمد. انقلاب اسلامی فلسطین و برادران عرب خود را نفروخت. مسلمین در بوسنی تحت فشار قرار گرفتند و از ایران رفتند و در بوسنی جنگیدند و به آنها کمک کردند. در افغانستان در برابر شوروی برادران ما جنگیدند. در لبنان و غزه جنگیدند. کسی به دنبال تسلط بر جایی نبود. مسئله این بود که ارتشهای غربی حالا نمیتوانند خودشان جهان عرب را نابود کنند. نیروهای امت اسلامی را علیه خودشان درگیر میکنند. این بهترین راه حل است. مسلمان علیه مسلمان. سوال این است که جهان عرب و مسلمانان چه برنامهای برای حکومت جدید دارند؟ یک حکومت اسلامی انسانی مدرن چه نوع حکومتی است؟ تعریف واضح آنها از توسعه، از حقوق اقلیتها چیست؟ وقتی این تعریف ارائه نمیشود آن وقت وحشیترین تروریستها میآیند و دموکراسی را برای عربستان و قطر و امارات و مراکش و مصر نمیخواهند. برای بحرین و یمن دموکراسی نمیخواهند. فقط میخواهند در سوریه که خط مقدم مقاومت بود دموکراسی را اجرا کنند. ما از وضعیت سوریه دفاع نمیکنیم. حکومت سوریه هم قابل نقد است. ولی چطور شد تنها رژیم عربی که به فلسطین خیانت نکرد، اینطور شد و همه رژیمهای عربی فاسد آمدهاند و میخواهند در آنجا دموکراسی برقرار کنند؟ و فقط خلافت اسلامی را میخواهند در شام برقرار کنند. چرا در حجاز و بحرین و قطر و امارات خلافت اسلامی برپا نمیکنند؟ و همینطور مسائل دیگری هم هست که چون الان فرصت نیست من عرضم را ختم میکنم. نکات دیگری هم هست که اگر در سوالات دوستان پرسیدند من پاسخگو هستم. در فرمایشات بعضی از دوستان این بود که راه حل تروریزم مذهبی، باز از اسلام و مذهب سخن میگویید. باز از حکومت اسلامی سخن میگویید. دوستان توجه بکنید که راه حل تروریزم تکفیری در منطقه حذف مذهب از صحنه سیاست نیست. نه امکان دارد و نه فایده دارد. راه حل آن حذف اسلام سیاسی، حذف جهاد از فرهنگ اسلام نیست. راه حل تفسیر درست اسلام، جهاد و حکومت اسلامی است. مگر امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) اسلام سیاسی و حکومت دینی نبود که میگفت در دوران خلافت «والله، لأن اَبیت عَلی حَسَک السَعدانِ مُسَهَداً اَو اُجَرَ فی الأغلالِ مُصَفَدا اَحَبُ اِلَیَ مِن اَن اَلقی الله و رسولَهُ یَومَ القیامَةِ ظالِماً لِبَعض العِباد و غاصِباً لِشَیءٍ مِنَ الحُطامِ وَ کَیفَ اَظلِمُ اَحَداً لِنَفسٍ یُسرِعُ الَی البِلی قُفولِها و یَطولُ فی الثَری حُلولِها...»، این اسلام سیاسی است؟ این حکومت اسلامی است. میگوید «وَ اَیمُ الله لِاَنصَفَنَ المظلوم مِن ظالمه و لاقودن الظالم بخزامة حتی اوردهُ مَنهَل الحق و اِن کانَ کارَها...»، این اسلام سیاسی نیست. این جهاد اسلامی است. حکومت اسلامی این است که علی بن ابیطالب(ع) به حاکمان در حکومت میگوید «آسِ بینَ الناس مسلماً او غیر مسلم، آبس بین الناس فی اللحظة و النظرة حتی لا یَطمع العظماء فی حَیفَکَ لهم و لا یَیأسَ الضُعفا مِن عدلِکَ علیهم...»، اینها قرآن است. اینها سنت رسولالله(ص) است. اینها خلاف قضیه نیست. دوستان من یک نکتهای عرض بکنم. ما نه میتوانیم مذهب را از صحنه سیاست حذف کنیم، نه امکانش را داریم، نه قدرتش را داریم و نه حقش را داریم و با دستور ما مذهب سیاسی نشده که با دستور ما سیاست غیر مذهبی بشود. راه حل این است کدام تفسیر از اسلام و حکومت اسلامی و اسلام سیاسی تمدنساز، طرفدار وحدت انسانی، حقوق اقلیتها، عزت و پیشرفت اعراب و غیر اعراب هست و کدام نیست؟ مگر حزبالله در لبنان اسلام سیاسی نبود؟ مگر حزبالله جهاد اسلامی نبود؟ آیا حزبالله در لبنان به جنگ قومیتی یا مذهبی یا جنگ دینی علیه مسیحیان دست زد؟ بنابراین نگویید یا سکولاریزم و نفی اسلام سیاسی یا برابری، بلکه بگویید تعریف درستی از اسلام سیاسی.
و السلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی