شبکه یک - 15 خرداد 1396

امام خمینی، سازمان ملل و نظم جهانی (2)

نشست "انقلاب اسلامی ملی گرایی و جهانی شدن" - 96

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اگر قرار شده این تصمیم‌گیری جهانی باشد همه جزو جهان هستند. فقط که شما جزو جهان نیستید. همه بیایند و تصمیم بگیرند. روی میز بگذاریم و بحث کنیم. گزینه‌های روی میزتان فقط بمب اتم و تهدید نباشد. منطق و تعریف حقوق بشر چیست؟ بنشینیم و بحث کنیم. بعد هم همه با هم تصمیم بگیریم. حق وتو و وحشی‌گری جنگلی که حق با قوی‌تر است را کنار بگذار. آن وقت واقعاً جهانی شدن امکان دارد. به این شکل غربی کردن جهان یا جهانی کردن غرب می‌شود. این که معیار نیست. این همان استکبار و استعمار غربی است که اسم آن عوض شده است. جهانی شدن یعنی همه جهان مشترک و سهیم و محترم و برابر باشند. همه جهان دخیل باشند. و الا این‌که بیایید ابرقدرت‌های مالی و رسانه‌ای و نظامی درست کنید و کمپانی‌های چند ملیتی فراملی زیر کنترل آن‌ها باشند و از بیرون و درون جاهایی که به ضرر شماست حاکمیت‌های ملی را زیر سوال ببرید و آن جاهایی که نوکران شما هستند تقویت کنید و دژ بسازید درست نیست. این‌ نمی‌شود. دو مشخصه حاکمیت که یکی کنترل بر ارض است و یکی کنترل بر تجارت خارجی است از بین مشخصه‌های اصلی حاکمیت در خیلی از کشورها تضعیف کرده‌اند. تمامیت ارضی ملت‌ها را جایی که نوکران یا خودشان هستند قبول دارند و آن جایی که دولت‌ها و ملت‌های مخالف این‌ها هستند تضعیف می‌کنند. می‌گویند گسترش سازمان‌های محلی و ملی و بین‌المللی و جهانی، بحث سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین‌الملل، عفو بین‌الملل، انرژی و اتمی با تکنولوژی ارتباطی نو و با رسانه‌های جهانی و اتاق مرکز و اتاق فرمان ما باید کنترل بشوند. حتی برنامه‌ریزی می‌کنند که در داخل کشورها توده‌ها و افکار عمومی را از جمله در موقع انتخابات‌ها چطور مدیریت بکنند. چگونه تصمیم‌گیران به داخل حکومت‌ها آدم تزریق کنند و مستشار بفرستند که این غیر از جاسوس است و یا تحکم کنند که باید چنین کنید و باید چنان کنید و یک عده هم بگویند بله. این‌ها گفته‌اند باید و این‌ها علم و جهانی شدن و آشتی با جهان است. شعارهایش هم خیلی قشنگ است. حمایت از محیط زیست، حقوق بشر، حقوق زن، حقوق کودک، حقوق اقلیت‌هاست. همه این‌ها ارزش‌های انسانی و ارزش‌های اسلامی است. با کدام تعریف، با کدام ضمانت اجرا و با کدام آثار و چه شیوه‌هایی و این‌که پشت پرده‌ همه این‌ها سیاسی است و در جهت منافع سیاسی استعمال می‌شود. الان کم‌ترین دولتی در دنیا مانده که نفوذناپذیر باشد. امروز تقریباً دولت صد درصد مستقلی در دنیا وجود ندارد. دو، سه قدرت اصلی هستند که در حال جنگ قدرت بودند و هنوز هم هستند. 3، 4 کشور اروپایی و خود آمریکا هم هستند. اسم‌ها و ادبیات آن‌ها تغییر کرده است. غیر از این‌ها بقیه همه وابسته هستند. شاید واقعاً انقلاب و جمهوری اسلامی تنها کشور مستقل جهان باشد که واقعاً به طور مستقل در داخل کشور تصمیم می‌گیرند. حاکمان آن را واقعاً خود مردم تعیین می‌کنند و این حاکمیت مردمی و منتخب مردم در جهت منافع این ملت تصمیم می‌گیرد و باید تصمیم بگیرد. ولی کسانی هستند که ولو داخل حکومت باشند دیگر به این ارزش‌ها اعتقاد ندارند یا آن‌طور که باید معتقد نیستند. الان تمام دولت‌های جهانی با درجات متفاوت نفوذپذیر هستند. یعنی زمینه ادغام دولت‌ها و وابستگی‌ها که مفهوم کلاسیک حاکمیت را تضعیف کند وجود داشته و دارد. حاکمیت‌های ملی در تمام ابعاد دچار فرسایش شده است. ولی این نیست که قبل از این، این شعارها نبود. قبل هم همین‌طور بود ولی اسم دیگری داشت. مگر همه کشورها تحت سلطه آمریکا و شوروی نبودند؟ حالا باز تقسیم قدرت و جنگ قدرت طور دیگری است ولی حاکمیت‌های دولت‌های مستقل هیچ وقت به رسمیت شناخته نمی‌شد و الان هم نمی‌شود و کاملاً محدود است. این‌که کمیته حقوق بشر راه بیندازیم و موازین کنوانسیون را در قلمرو تک تک دولت‌ها بررسی کنیم، نظام آموزشی و نظام حقوقی خود را باید به ما گزارش بدهید، باید تا 15 سال دیگر این کارها اتفاق بیفتد، ما بازرسی می‌کنیم دیگر ادامه همان خط است. سر تعهدات هم نمی‌مانند. در برجام ایران همان اول به تمام تعهدات خود عمل کرد. این‌ها به 10 درصد تعهدات خود و به شرط‌های جمهوری اسلامی برای برجام عمل نکردند. الان هم که بعد از همین انتخابات بسیار عالی و خوب با این الگوسازی برای دموکراسی جهانی حتی با ضوابط غربی باز دوباره تحریم‌های جدید و حتی تهدید‌های نظامی منطقه‌ای را تصویب کرده‌اند. این‌ها این‌طور نیستند. این‌ها به تعهدات رسمی خودشان هم پایبند نیستند. یک تصویر من در آوردی موسع از منشور سازمان ملل و حقوق بشر و امنیت دولت‌ها و حاکمیت‌ها دارند و هر جا هر مفهومی را بخواهند مورد تعرض و چالش قرار می‌دهند. اصلاً یکی از دبیر کل‌های سازمان ملل صریح گفت دوران حاکمیت دولت‌ها به آن معنای قبلی به سر آمده است. وظیفه رهبران دولت‌ها این است که بفهمند باید بین تعریف حکومت خوب که یک تعریف خاصی دارد یک توازنی براقرار کنند. این یک اصطلاح است و معنای لغوی ندارد و یک تعریف سکولار غرب‌گرا دارد و همچنین موازنه‌ حکومت خوب با نیازمندی‌های جهان وابسته‌ امروز. این‌ها تعابیری است که بارها به صراحت به کار برده‌اند. آخرین نکته‌ای که در باب این مباحث عرض می‌کنم این است که این کنگره وین که اولین نمونه عملیاتی سازمان ملل در اروپا و جهان بود بین چند دولت اروپایی بود. علیه ناپلئون و فرانسه بود. بعد از آن جنگ‌ها بین خودشان صلح‌نامه‌هایی امضا کردند که در تاریخ روابط بین‌الملل اروپا به عنوان کنسرت اروپا مطرح است. بعد بلافاصله گفتند یک مشکلاتی داریم که مشخص می‌کند این شعارها هم واقعی نیست و هم عملی نیست. یکی این‌که هیچ وقت همه ما متقاعد نمی‌شویم که سهم این چند کشور بعد از شکست ناپلئون در اروپا چقدر باشد. ترکیب قدرت‌ها مساوی نیست. هر کس قدرت بیشتری دارد باید سهم بیشتری داشته باشد و اصلاً بعضی از کشورهای اروپایی را همان موقع داخل آدم نداستند. اسپانیا، دانمارک، پرتغال، سوئیس را اصلاً به حساب نیاوردند و مثل شهرها و شهرستان‌های کوچک و تابع 3، 4 قدرت اصلی اروپا دانستند. عثمانی و ترکیه را به عنوان قدرت اروپایی قبول نکردند با این‌که بخش اعظمی از آن در اروپا قرار می‌گرفت و این‌که اصلاً ساختار دائمی منظمی ندارد. هر وقت منافع یکی از این قدرت‌ها اقتضا می‌کند تشکیل جلسه می‌دهند و یک تصمیم به نفع خودشان می‌گیرند و بعد دوباره تعطیل می‌شود. انواع ظلم‌ها و درگیری‌ها و دادخواهی‌های ملت‌های کوچک اروپایی اصلاً مورد توجه قرار نمی‌گرفت. در قرن 19 خود اروپایی‌ها یک عالم از این آیین‌نامه‌ها و قراردادها امضا کردند که تحت عنوان اجماع اروپایی بود. بعد که تهدید ناپلئون تمام شد بلافاصله باز تهدیدهای دیگری شروع شد و جنگ‌های داخلی به راه افتاد. با این‌که این‌ها را امضا کرده بودند. مثلاً فرانسه علیه قیام مردم بلژیک حمله کرد و آن‌ها را سرکوب کرد و آمد تا بلژیک را به نفع فرانسه اشغال کند. انگلیس و روس و آلمان‌ها که آن موقع پروس و اتریش بود جلوی او ایستادند و او هم دست کشید. 2، 3 دهه بعد جنگ‌های کریمه شروع شد که روس‌ها می‌خواستند و باز این طرف انگلیس و فرانسه و آلمان و اتریش علیه آن‌ها متحد شدند. بعد آلمان قوی شد و گفت انگلیس و فرانسه و روسیه در آفریقا و آسیا و جاهای دیگر مستعمراتی دارند و ما هم مستعمرات می‌خواهیم و آن هم به قدرت‌های استعماری پیوست. بقیه آن‌ها از آلمان احساس خطر کردند که اصلاً جنگ اول و دوم اروپایی که جهانی شد از همین جا شروع شد که آلمان گفت ما هم سهم می‌خواهیم. هم داخل اروپا و هم در آفریقا و آسیا. از این‌جاست که سیاست بین‌الملل این 3، 4 کشور اروپایی از اروپا خارج می‌شود و یک حالت جهانی و بین‌المللی پیدا می‌کند. اصلاً در قاره‌ اروپا جنگ‌های مختلفی به راه افتاد، یک وقت جنگ روسیه و ژاپن، اوایل قرن 20 و بعد از فروپاشی ثمانی قضیه بوسنی و هرزگوین، بعد قضیه آفریقا در بحران مراکش، بعد دوباره جنگ‌های بالکان که همه این‌ها جنگ‌های قدرت بین این چند کشور اروپایی بود تا به جنگ فراگیر اول رسید که به آن جنگ جهانی می‌گویند. 4 سال طول کشید که تا آن موقع بی‌سابقه بود. ده‌ها میلیون اروپایی و حتی غیر اروپایی کشته شدند. مردم اروپا دچار سرخوردگی و بیچارگی شدند و این‌که به هر قیمتی یک مدارایی صورت بگیرد و همین 3، 4 قدرت اصلی اروپا از آن شیوه آمدند و طرح جامعه ملل را دادند که متفقین و متحدین به صورت 3 به 3 بود. هدف قدرت‌طلبی و توسعه‌گرایی بود. بعد نظام سیاسی اروپا در بخشی از اروپا کلاً تغییر پیدا کرد. 4 امپراطوری از هم پاشید. روس و آلمان و عثمانی و اتریش و مجارستان. جامعه ملل 2، 3 دهه ادعا می‌کنند که صلح را در جهان حاکم کرده‌اند. در حالی که در تمام این 2، 3 دهه همین کشورها داشتند برای جنگ دوم آماده می‌شدند و دوباره این بار ایتالیا و آلمان و ژاپن با هم بودند و این طرف هم انگلیس و فرانسه و آمریکا و شوروی با همدیگر بودند که دوباره اروپا و کل جهان را به خاک و خون بکشند و از بمب اتم استفاده کنند. این‌‌ها بوده که سازمان ملل و سازمان بین‌الملل و این قوانین بین‌الملل را ساخته است. این‌ها از دل یک چنین جنگ‌های قدرت فاسد اروپایی و غربی متولد شد. خودشان به اکثر این اصول پایبند نبودند. هیچ وقت در خود اروپا صلح واقعی نبوده است. الان هم نیست. همیشه گفتند احتیاج به یک یا دو ابرقدرت است که اگر زور باشد جنگ نخواهد شد. اگر هم‌زور باشیم ما با گفتگو نمی‌توانیم صلح برقرار کنیم. اروپا که پدر یا مادر مدرنیته دانسته می‌شود وحشی‌ترین قاره جهان است. هیچ قاره‌ای در جهان این همه جنگ و خونریزی در داخل خودش نداشته است و منشأ این همه جنگ و خونریزی در جهان نشده است. این‌ها ظرف 2 جنگ در فاصله 30 سال در نیمه اول قرن 20 ده‌ها و ده‌ها میلیون از خودشان و از دیگران را کشتند. خونین‌ترین و خشن‌ترین قاره جهان اروپا بوده است. آمریکا هم محصول اروپا بود. اروپایی‌ها بودند که رفتند آن‌جا را گرفتند. استرالیا را هم باز اروپایی‌ها و انگلیسی‌ها بودند که رفتند و گرفتند. در آسیا هم همین‌طور بوده است. تا الان هم همین وضع است. این‌هایی که می‌گویند واقع‌بین باشید بدانند که واقعیت‌ها این‌هاست. شما واقع‌بین باشید. امام خمینی واقع‌بین‌تر از همه بود که گفت این‌ها نه مستقل هستند و نه به دنبال صلح و حقوق بشر هستند. اصلاً کسانی که از تشکیل سازمان ملل و قبل از آن جامعه ملل در اروپا صحبت می‌کردند به ایده‌آلیسم بودن متهم بودند. متهم بودند به این‌که این‌ها آرمان‌گرا هستند و واقعاً فکر می‌کنند می‌شود یک سازمان جهانی تشکیل داد که تمام جهان را در صلح و برابری نشان داشت. این‌ها رئالیست نبودند. این‌ها واقع‌بین و واقع‌گرا نبودند. این‌ها متهم می‌شدند که شما ایده‌آلیست هستید و آرمانی و خیالاتی نگاه می‌کنید و این سازمان‌ها هیچ وقت مانع جنگ نشدند و اتفاقاً راست هم می‌گویند. این سازمان‌های بین‌الملل مانع هیچ جنگی نشدند. ابزار پوششی برای جنگ‌های بعدی شدند که ملت‌ها و دولت‌های ضعیف‌تر را کنترل و سرکوب کنند و جنگ‌های جدیدی که این قدرت‌ها در جهان تولید می‌کنند را دوباره توجیه کنند و بعد در پایان سهام را تقسیم و جمع‌بندی کنند. آن جامعه ملل محصول جنگ اول اروپایی‌ها بود و قربانیان آن هم مردم بیچاره اروپا و غیر اروپا بودند. مسابقه تسلیحاتی و بحث توازن قوا بین این 3، 4، 5 کشور اروپایی بود. بعد از جنگ هم که در پاریس کنفرانس صلح گذاشتند. بلافاصله رقابت ایجاد شد. بین خود آن‌هایی که برنده جنگ بودند. یکی فرانسه و آلمان بودند که گرایش اروپایی داشتند و یکی هم گرایش آنگلو ساکسون که آمریکا و انگلیس بودند. یعنی بلافاصله برندگان خود این جنگ به جان هم افتادند که دو بلوک تشکیل شد و بلوک آمریکا و انگلیس یعنی همان آنگولا ساکسون و نوکران آن‌ها تحت عنوان مشترک المنافع وجه غالب شدند. بعد از جنگ حتی کشورهای شکست خورده جنگ اول که آلمان و اتریش و مجارستان و ترکیه بودند، نیمی از اروپا را مجبور کردند که این‌ها را امضا کنند اما این‌ها را به عضویت نپذیرفتند. حتی بعد از این‌که این‌ها تسلیم شده بودند و شکست خورده بودند. از آن طرف حتی آن جامعه ملل اروپایی که بعد از جنگ اول تشکیل شد و آمریکا جزو مؤسس آن بوده در عین حال خود آمریکا آن را امضا نکرد. آمریکا هیچ وقت عضو جامعه ملل نشد. با این‌که خودش جزو مؤسسین آن بود و اعلام کرد که ما طبق قوانین پارلمان و کنگره خودمان تصمیم می‌گیریم. ما تابع قوانین خارج از آمریکا نمی‌شویم. جزو مؤسسین جامعه ملل است و خودش عضو نمی‌شود. بعد هم با فاصله کوتاهی کشورهای دیگر اروپایی از جامعه ملل بیرون آمدند. آلمان و ایتالیا و اسپانیا و حتی کشورهای دیگر مثل برزیل بیرون آمدند و همان موقع هم دیگر عضو آن نبودند. یا اعضای دائم آن که مثلاً آلمان و شوروی آمدند 6 عضو شد و جالب است که آلمان و ژاپن از جامعه ملل بیرون رفتند، ایتالیا هم 3، 4 سال بعد بیرون رفت، شوروی هم چون با آمریکا و انگلیس و فرانسه درگیر بود اخراج شد. در انتها اعضای دائم شورای جامعه ملل فقط خود انگلیس و فرانسه شدند. آمریکا هم که جزو مؤسسین و رهبران آن بود خودش عضو نبود. این‌ها کاملاً نشان می‌دهد ماهیت این سازمان‌ها چیست. این جنگی که میلیون‌ها کشته در خود اروپا گذاشت، صدها هزار شغل را از بین برد، اقتصاد اروپا و مردم اروپا را از پا در آورد. اصلاً بعد از جنگ اول و به خصوص جنگ دوم بود که قیود اخلاقی و خانواده و مسائل جنسی به شدت و به سرعت دچار فروپاشی شد. یعنی اروپا و غرب واقعاً تا 80، 90 سال پیش این‌قدر دچار فساد و فحشا و بی‌حیایی نبودند. همین یکی، دو هفته پیش سران اروپایی‌ها جمع بودند و خودشان جدا عکس گرفتند و همسران آن‌ها هم با همدیگر یک عکسی گرفتند. رؤسا همه مرد هستند ولی در جمع همسران آن‌ها هم مرد و هم زن هستند. عکس‌هایش هست. یعنی این مرد همسر آن مرد رئیس است. رسماً این مرد به عنوان همسر یک رئیس بین خانم‌ها آمده و عکس گرفته است. اروپا تا 80، 90 سال پیش هرگز این‌قدر فاسد و وقیح نبود. آمریکا هم تا 80، 90 سال پیش این‌طور نبوده است. بعد از این جنگ‌های اول و دوم یک مرتبه سقوط در حد فاجعه در همه مسائل اتفاق افتاد. امپراطوری‌های بزرگ مضمحل شدند. بعد از این دو جنگ در واقع اروپا ضعیف شد و آمریکا استفاده کرد و بعد از جنگ دوم اروپایی بین‌الملل بود که به جهانی تبدیل شد و بعد از این جنگ و بعد از آن که آمریکا به عنوان تنها کشور مصرف کننده بمب هسته‌ای و جنایتکار جنگ معرفی شد قدرت اول و یکی از قدرت‌های اصلی جهان شد. یعنی حدود 60، 70 سال است. همین اوباما در سالگرد بمباران هیروشیما به ژاپن رفت. گفتند اقلاً شما یک عذرخواهی بکنید و یک اظهار تأسفی بکنید و محکوم بکنید. گفت نه، ما نه این کار را محکوم می‌کنیم و نه عذرخواهی می‌کنیم. این کار لازم بوده است. این‌طور هستند. احترام این‌ها به حقوق بشر و ملت‌ها این است. هنوز در ایتالیا وزیر جنگ ایتالیا باید به دو پرچم سوگند بخورد. در یک هیئت کوچک‌تری با حضور ژنرال‌های آمریکایی باید به پرچم آمریکا هم سوگند بخورد. قانون اساسی ژاپن و آلمان را آمریکایی‌ها بعد از این‌که بمب اتم زدند نوشتند. الان آلمان و ژاپن اصلاً دولت مستقل ندارند. استقلال سیاسی و مستقل ندارند. وقتی آلمان هست می‌گویند 5 + 1. نمی‌گویند 6. آن 1 آلمان است. هنوز آن را یک کشور مستقل نمی‌دانند. هنوز پادگان‌های نظامی آمریکا در آلمان هست و هنوز پایگاه‌ها و ده‌ها هزار نفر از ارتش آمریکا در ایتالیا و آلمان و ژاپن و در کره حضور دارند. این‌ها هنوز کشورهای اشغالی هستند. آلمان و ایتالیا و ژاپن و کره جنوبی همچنان کشورهای تحت اشغال هستند. هیچ کدام استقلال سیاسی ندارند. اصلاً در قانون اساسی این‌ها هست. این‌ها وقتی از جامعه ملل می‌گویند حتی به نزدیک‌ترین متحدان خود هم احترام نمی‌گذارند. وقتی سنای آمریکا در 1920 تصمیم گرفت که وارد این نهاد جامعه ملل نشود گفتند حتی برای اروپا تصمیم می‌گیریم ولی تابع تصمیمات جمعی نمی‌شویم. بعد از جنگ اقتصاد اروپا سقوط کرد. آمریکا از این فرصت استفاده کرد و ذینفع شد و نفع اصلی را برد. به هیچ کشور و به هیچ سازمان جهانی اجازه نمی‌دهد در مسائل داخلی آن نظارت بکنند یا سوال بکنند ولی خودش در تمام جهان از طریق همین سازمان‌ها و غیر از آن‌ها این کار را انجام می‌دهد. آن جامعه ملل بعد از جنگ اول اروپا توسط فاتحین و در جهت منافع آن‌ها و حاکمیت گفتمان آن‌ها بر اروپا تشکیل شد و سازمان ملل هم بعد از جنگ جهانی دوم تشکیل شد که بمب اتم زدند. این هم باز بر اساس منافع این‌ها و گفتمان این‌ها بود و این بار فراتر از اروپا و در کل جهان بود. واقعیت‌ها این‌ است که جریان‌های واقع‌گرا در سیاست خارجی ما باید این‌ها را ببینند. باید مثل این‌که دوباره تاریخ این سازمان‌ها را برای این‌ها تدریس کرد که واقعیت‌های قدرت جهانی چیست. وقتی از جهان می‌گویند بفهمید که راجع به چه چیزی صحبت می‌کنید. چیزی که در این جهانی شدن مطرح نیست برابری حاکمیت دولت‌ها و ملت‌ها در جهان است. چیزی که مطرح نیست گفتگوی منطقی از موضع برابر است. چیزی که باید بفهمی و در واقع بزرگ‌ترین واقعیت این است که هسته اصلی سازمان ملل شورای امنیت است. 5 قدرت پیروز جنگ جهانی دوم که بمب اتم دارند و آن هم با حق وتو. همین «برژنسکی» که اخیراً مرد یک کتاب مفصلی در این باب نوشته است. یک آدم صهیونیست و جنگ‌طلبی هم بود. بروید و ببینید که در کتاب خود راجع به ماهیت واقعی همن سازمان ملل و این‌ها چه چیزهایی می‌گوید. صریح می‌گوید که اصلاً رویکرد سازمان ملل این است که قدرت‌های برتر باید نسبت به بقیه اعضا نقش بیشتری داشته باشند و از اول هم داشته‌اند و خواهند داشت و باید هم داشته باشند. بازیگران اصلی توزیع جهانی قدرت و ثروت این‌ها هستند که بالاترین توان نظامی و اقتصادی را دارند. بنابراین باید حاکم سیاسی جهان و حاکم فرهنگی جهان هم باشند و عملاً رهبری جهان بعد از جنگ دوم جهانی در دست این‌هاست. مسئولیت حفظ صلح در دست شورایی است که خودش تمام جنگ‌ها را به راه انداخته‌اند و این‌ها قدرت‌های پیروز جنگ هستند و این‌ها حق وتو دارند چون پیروز جنگ 7، 8 دهه پیش بوده‌اند و شورای امنیت سازمان ملل این‌ها هستند. خط قرمز منافع قدرت‌های پیروز است. مرکز آن در آمریکا و در نیویورک است. زبان‌هایش هم جالب است. می‌گویند در مسائل عمومی زبان‌های رسمی انگلیسی و فرانسه و روسی و چینی و اسپانیولی هم باشد. اما در شوراهای اقتصادی و اجتماعی که تصمیم‌های اقتصادی و اجتماعی می‌گیرد زبان رسمی انگلیسی و فرانسه است. در شورای قیمومیت و دبیرخانه هم زبان رسمی انگلیسی و فرانسه است. دیوان بین‌الملل دادگستری هم همین‌طور است. سازمان ملل با جامعه ملل دو تفاوت اساسی کرد ولی ماهیت همان است. یک، آن بیشتر اروپایی بود و این جهانی شد. دوم، این‌جا در سازمان ملل صریح اعلام شد که قدرت‌های اصلی که بمب اتم و حق وتو دارند جلوی هر اتفاقی در جهان که بر خلاف منافع یکی از این 5 کشور باشد را می‌توانند قانوناً بگیرند. منافع بقیه ملت‌ها و کشورهای دنیا را نادیده بگیرند. سازمان مللی که ادعا می‌کرد هدف توسعه روابط با احترام به برابری حقوقی همه دولت‌ها و خودمختاری ملت‌هاست، ادعا می‌کرد معیار ما احترام به حقوق بشر و آزادی‌های اساسی بدون تبعیض است، ادعا می‌کرد که یک مرکزی است برای هماهنگ کردن قدرت‌ها برای اهداف مشترک جهانی، ادعا می‌شد تساوی حاکمیتی کلیه اعضا رعایت می‌شود، اعلام کردند تمام اختلافات را ما بدون جنگ و از طریق مسالمت‌آمیز حل و فصل می‌کنیم، در حالی که همه تجاوزها و جنگ‌ها را خودشان می‌کنند، اعلام کردند هیچ عضو سازمان ملل دیگر حق ندارد در روابط جهانی زور به کار ببرد و این بند صریح و جزو اصول سازمان ملل آمده است، ماده‌ اول منشور سازمان ملل می‌گوید سازمان ملل متحد حق دخالت در امور داخلی کشورها را ندارد، همه این‌ها را گفتید و حالا علناً و صریحاً خلاف این‌ها را می‌گویید و قبلاً هم صریحاً خلاف این‌ها را اجرا کردید. بیشتر از این نمی‌خواهم ادامه بدهیم. حالا به حضرت امام و به 15 خرداد برگردیم. به مبنای اسلامی و انقلابی و ریشه‌های انقلاب 57 که در 15 خرداد 42 تا 14 خردادی بود که حضرت امام را از دست دادیم. ولی خط حضرت امام را از دست نخواهیم داد. حضرت امام هم اندیشه و هم جرئت به ملت ما و ملت‌های مسلمان و مستضعفین جهان داد. یک وقتی در یک سفری در اروپا یک استادی از یکی از دانشگاه‌های آلمان به من گفت امام فقط به ملت‌های آسیا و مسلمان جرئت نداد. حتی ما در آلمان از بعد از این‌که آلمان توسط آمریکایی‌ها اشغال شد و آن‌ها بر این‌جا حاکم شدند هیچ کس قدرت و جرئت این‌که علنی به آمریکا انتقاد کند و بگوید ما مستقل هستیم ندارد. جرئت ندارد کوچک‌ترین نقد و اعتراضی به صهیونیست‌ها و اسرائیل بکند. ولی این پیرمرد کاری کرد که نه فقط با «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر شوروی»‌ و «مرگ بر اسرائیل» فضای سنگین دیکتاتور جهانی شکسته بشود، حتی ما هم در آلمان بعد از انقلاب شما و موضع‌گیری امام خمینی بود که جرئت پیدا کردیم کم کم گفتگوهای انتقادی را در مورد آمریکا شروع کنیم. امام به ما هم جرئت داد. من فقط به چند نمونه از فرازهای صحبت حضرت امام اشاره کنم. اولاً حضرت امام از قبل از انقلاب و از همان سال 42 مواضع خود را داشته تا وقتی که از دنیا رفته و وصیت‌نامه‌اش و بعد از وصیت‌نامه‌اش تا آخرین نطق‌ها و بیانیه‌هایی که صادر کرده است. حضرت امام از قبل از پیروزی انقلاب و از سال 56 و قبل از آن تعابیری از این قبیل دارد. این‌هایی که من می‌گویم همه بر اساس کتاب‌هایی است که مرکز نشر آثار امام رسماً منتشر کرده است. حضرت امام می‌گوید ما چیزی غیر از استعمار اقتصادی و نظامی و سیاسی داریم تحت عنوان استعمار فرهنگی و فرهنگ استعماری نسل استعماری تحویل می‌دهد. صریحاً می‌گویند فرهنگی که با نقشه دیگران درست می‌شود و فرهنگی که اجانب برای ما نقشه‌اش را بکشند و بگویند چه بکنید و چه نکنید استعماری و انگلی است. این‌هایی که از این به بعد می‌گویم همه مفاهیم حضرت امام و عبارات ن است. می‌گوید این فرهنگ و این سبک زندگی و این نظام آموزشی و خانواده و غیره که آن‌ها برای ما تعریف و تحمیل می‌کنند از همه سلاح‌های دیگر قلدرهای جهانی بدتر است. سلاح‌های دیگر آن‌ها بعد از یک مدت می‌شکند و الان هم شکسته است. ما شکستیم. اما وقتی سررشته فرهنگ ما در دست این‌ها قرار بگیرد و فرهنگ فاسد شود دیگر جوانان ما و نسل‌های بعدی که زیربنای تأسیس همه چیز هستند از دست می‌روند. این عین عبارات حضرت امام است که می‌گوید بعد از این دیگر همه انگل و غرب‌زده بار می‌آیند. از همان کلاس اول در مدرسه به آن‌ها مطالبی می‌گویند تا به این بالا برسند. با این فکر شکل می‌گیرند و فکر می‌کنند این‌ها دیگر قطعیات و بدیهیات و واجبات و محکمات است و نمی‌شود در این‌ها تردید کرد و همچنین نمی‌شود در این‌ها ساختارشکنی کرد. حضرت امام می‌گوید اگر در نظام فرهنگی و آموزشی و تربیتی ما نفوذ نکرده بودند افرادی که در زمان رژیم شاه سر کار بودند از آن خانواده‌ها و از آن مدرسه‌ها و از آن دانشگاه‌ها بیرون نمی‌آمدند. فرهنگ ما فرهنگ استعماری بود. دست صالحان نبود و اجازه ندهید دوباره به آن وضع برگردیم. در وصیت‌نامه چقدر صریح می‌گوید هر ملتی با فرهنگ خود می‌تواند زندگی سیاسی بکند. فرهنگی که استقلال ندارد و به دست خارجی‌ها تنظیم و اداره بشود یک فرهنگ سالم تحویل نمی‌دهد. دانشجوی سالم، دستگاه‌های سالم، رسانه‌های سالم نخواهد بود و فرهنگ آن یک فرهنگ فلج خواهد بود. فرهنگ آن در خدمت دشمن عمل خواهد کرد. تعبیر دیگر این است که حضرت امام می‌گوید مراقب باشید اشخاص نفوذپذیر در جمهوری اسلامی به رده‌های بالای حاکمیت نرسند. اجازه ندهید این‌هایی که نفوذپذیر هستند در حکومت نفوذ کنند. ما نمی‌توانیم این تصور را بپذیریم که دوباره آمریکا بر ما مسلط بشود و برای ما تصمیم بگیرد. ملت از این خسته شده است. ملت‌های دیگر هم با پیروی از ملت ما خودشان را از دست‌اندازی آن‌ها رها خواهند کرد. ما آمده‌ایم بقیه ملت‌ها را از چنگ تصمیم‌گیری‌های این‌ها رها کنیم. حالا باز خودمان دوباره به جدول آن‌ها برگردیم؟ خطر دیگری که حضرت امام تصریح می‌کند در 9/3/58 است که می‌گوید وابستگی فرهنگی و سیاسی خطرناک‌تر است وابستگی نظامی است. وابستگی نظامی را در یک روز و یک ماه می‌توان رفع کرد. می‌توان یک قرارداد را لغو کرد و آن‌ها را بیرون کرد. حتی می‌گوید وابستگی اقتصادی هم با این‌که خیلی سخت‌تر است اما باز هم قابل جبران است و می‌توان جبران کرد. اما وابستگی روحی و فرهنگی و انسانی بسیار مشکل است. عده‌ای را طوری تربیت کرده‌اند که از کودکی این اعتقاد را دارند که به غیر از ارتباط با غرب نمی‌توان کاری کرد. خودمان چیزی نداریم. حتی گمان ن این است که اخلاق ما هم اخلاق درستی نیست. حضرت امام می‌گوید ترمیم این فکر خیلی موشکل است و به این زودی‌ها اصلاً قابل ترمیم نیست. باز در 9/3/58 می‌گوید الان هم با این‌که انقلاب شده به هر کدام از این مجالس روشنفکران ما وارد می‌شوید می‌بینید باز حرف‌ها همان حرف‌های غرب‌زدگی است. همان حرف‌هایی که وقتی قبلاً دور هم جمع می‌شدند می‌زدند و همین‌طور داوری و قضاوت می‌کردند و مفاهیم را تعریف می‌کردند. هنوز هم این‌ها از وابستگی و غرب‌زدگی بیرون نیامده‌اند. به این زودی هم بیرون نخواهند آمد. هنوز هم می‌گویند همه چیز ما باید انگلیسی باشد. می‌گوید ما به این زودی‌ها نمی‌توانیم این قشر و این تفکر را اصلاح کنیم. به مغز این‌ها و پدران این‌ها طی 50، 100 سال این موارد تزریق شده است. می‌گوید این‌ها را تهی کرده‌اند. خودشان از خودشان غافل شده‌اند و به این زودی نمی‌توان آن‌ها را اصلاح کرد. دقت کنید. می‌گوید یک مدتی طول می‌کشد تا ما بتوانیم یک فرهنگ مستقل در تصمیم‌گیران خود ایجاد کنیم. حتی کسانی که سوء نیتی هم ندارند. این‌ها طوری بار آمده‌اند که آن‌ها برای ما دیکته می‌کنند. فرهنگ ما طوری باشد که وقتی با هم حرف می‌زنیم حرف ما غربی باشد. اگر اسم خیابان می‌گذاریم اسم خیابان‌های غرب را بگذاریم. اسم اشخاص غربی بگذاریم. خیابان روزولت، خیابان کندی که این‌ها غرب‌زدگی است. می‌گوید در تمام اروپا بگردید و ببینید یک خیابان در اروپا و آمریکا به نام محمدرضا شاه که نوکر خودشان بوده گذاشته‌اند؟ یک خیابان نادرشاه گذاشته‌اند؟ تعارف‌های ما هم غربی، آداب و معاشرت‌های ما هم غربی، همه چیز وابستگی است. این وابستگی روحی از همه چیز برای ما بدتر است. دانشگاه ما را طوری ساخته‌اند که هر کسی از آن‌جا خارج بشوند به درد آن‌ها بخورند. پذیرفته‌اند از غرب که جلو رفتن غرب و پیشتاز بودن غرب و دنباله‌رو بودن ما درست است. می‌گوید همه را از همین نسل‌های جدید و از درون دانشگاه‌ها شروع می‌کنند و همه را همین‌طور بار می‌آورند. ما دیگر استقلال فکری نداریم. به دنبال این هستیم که غرب چه می‌گوید. دقت کنید. می‌گوید ما می‌خواهیم وقتی جمهوری اسلامی را بنا کردیم حساب خود را از غرب جدا بکنیم. استقلال همه جانبه پیدا بکنیم. یک دسته غرب‌زده‌ها نمی‌خواهند این کار بشود. می‌گوید همین الان هم آن‌ها در این فکر هستند که این جمهوری اسلامی نباشد. جمهوری باشد یا جمهوری دموکراتیک باشد. آن‌هایی که خیانت‌کار نیستند اشتباه می‌کنند. از بس به این‌ها تزریق و تعلیم شده و در مدارس و دانشگاه و هر جایی که رفتند همه جا فقط صحبت از غرب بود. صحبت از آزادی در غرب، پیشرفت غرب، حقوق بشر در غرب بود. آن‌هایی هم که خیانتکار نیستند و اشخاص بدی نیستند باورشان آمده است. از بس به این‌ها گفته‌اند. می‌خواهند جمهوری اسلامی را هم غرب‌زده بکنند. این تعاریف را ببینید. حضرت امام در یک جای دیگر می‌گوید اگر ما می‌توانستیم در این شرایط تا ضعیف و آسیب‌پذیر هستیم بین خودمان و غرب دیوار بکشیم این کار را می‌کردیم. چون می‌گوید الان هر نوع رابطه‌ای تماماً به نفع آن‌ها و به ضرر ماست. در اقتصاد و در مسائل سیاسی و مسائل دیگر این‌طور است. آن‌ها می‌خواهند ما را بدوشند. این‌جا هم یک عده فکر کرده‌اند شغل آن‌ها دوشیدن است و شغل ما هم دوشیده شدن است. حضرت امام می‌گوید این همان مصیبت بزرگی است که بر ایران و شرق وارد شد که مدام گوششان به این است که غربی‌ها چه می‌گویند و چه می‌کنند. خودشان را به کلی از دست داده‌اند. استقلال فکری و محتوای خودشان را از دست داده‌اند. این از ضرر غارت نفت ما بالاتر است. این‌که هر وقت عیبی پیدا می‌کنیم می‌گوییم باید غرب معالجه بکند خطرناک است. این نمی‌گذارد مسئله است به استقلال برسیم. ما باید خودمان را بشناسیم که فرهنگ داریم، همه چیز داریم. ما در این امور احتیاج به غرب نداریم. آن‌ها که به ما می‌دهند این نیست که واقعیت رشدباوری باشد. آن‌ها رشد و توسعه و پیشرفت ما را نمی‌خواهند. اگر هم ببینند ما رشد علمی و اقتصادی می‌کنیم سعی می‌کنند ما را در یک حدی نگه دارند و با تهدید و تحریم و پرونده‌سازی متوقف کنند. حضرت امام این‌قدر در این باب بحث دارد. می‌گوید آن چیزی که غرب به اسم علم صادر می‌کند، به اسم فرهنگ، به اسم ترقی و پیشرفت، به اسم حقوق بشر صادر می‌کند غیر از آن است که پیش خودشان است. آن‌ها این مفاهیم را برای ممالک شرقی طور دیگری تعریف و تعقیب می‌کنند. می‌گوید چند هفته قبل در روزنامه‌های خود آمریکا نوشته بودند که مصرف یک بخشی از داروها در آمریکا ممنوع است و صدور آن به جهان سوم آزاد است. این یعنی چه؟ تعریف آن‌ها از حقوق بشر این است. به مسئول جمهوری اسلامی می‌گوید، به روشنفکرها می‌گوید، به نخبگان و به دانشگاه و به حوزه می‌گوید اگر بخواهید از این بیچارگی بیرون بروید باید این وابستگی مغزی را کنار بگذارید و خیلی باید زحمت بکشید تا از این وضع بیرون بیایید. آن‌ها نمی‌خواهند این وابستگی از بین برود. شما به فکر این باشید که از غرب‌زدگی بیرون بیایید. گم‌شده‌ خودتان را که خودتان هستید پیدا کنید. شرق خودش را گم کرده است. شرق باید خودش را پیدا کند. آن‌ها می‌خواهند خودشان را به هر شکلی به شما تحمیل کنند. می‌گوید ما از حصر و تحریم اقتصادی نمی‌ترسیم. از حمله نظامی نمی‌ترسیم. آن چیزی که از آن می‌ترسیم وابستگی فرهنگی است. ما از دانشگاه استعماری می‌ترسیم که خروجی‌های آن کسانی باشند که آ‌رزوی آن‌ها خدمت به غرب است. ما از دانشگاهی می‌ترسیم که جوانی تربیت کند که هدفش این باشد که به غرب خدمت کند و این را یک رشد بداند. می‌گوید من فکر می‌کنم دنیا هیچ وقت به اندازه امروز شیطان نداشته است. این همه شیطان انسی شاید هیچ وقت در عرصه فعال و قوی نبوده‌اند. شیاطین همیشه بوده‌اند ولی هر چه دنیا پیشرفت کرده شیاطین هم پیشرفت کرده‌اند. حضرت امام می‌گوید این عصر که می‌گویند عصر تمدن و ترقی و پیشرفت است در واقع این‌طور نیست. این عصر، عصر شیطان‌هاست. دنیا در دست شیاطین است. باید جلوی آن‌ها بایستیم. راجع به حقوق بشر می‌گوید این جنگ‌افروزان اول جهان به اسم حقوق بشر بیش از همه و همیشه تاریخ حقوق بشر را پایمال می‌کنند و ادعای خیرخواهی می‌کنند در حالی که منشأ شر هستند. بزرگ‌ترین ناقضان حقوق بشر است. ما را در همه چیز مصرفی کرده‌اند و حالا نوبت فرهنگ است. ما در حوزه حقوق بشر و این مسائل هم باید مصرف کننده و ترجمه کننده بشویم. این‌ها به دنبال سلطه اقتصادی هستند. تعبیر دیگر حضرت امام در همان سال 57 این است که می‌گوید حقوق بشر شعر است. همه این حرف‌هایی که این دولت‌های بزرگ می‌زنند و نهادهایی که به عنوان حقوق بشر و امینت درست کرده‌اند برای چیست؟ نه امنیت‌شان به امنیت آدم می‌برد و نه حفظ حقوق بشرشان به حفظ حقوق آدم می‌برد. همه برای این است که ملل ضعیف را ببلعند. این همه مسائل که هر یک از این ابرقدرت‌ها می‌گویند یک‌‌صدایی و یک‌نظامی است، نظام این است که می‌خواهند بلاد شرق و بلاد ضعیف را ببلعند. می‌گوید این‌ها مخازن شما را شناسایی می‌کنند. بازی این شعارهای روشنفکری را نخورید. راجع به توسه می‌گوید این‌ها دائم می‌گویند می‌خواهیم شما را صنعتی بکنیم. قضیه صنعتی کردن نیست. قضیه ذوب‌آهن و پیشرفت نیست. می‌خواهند در این کشور پایگاه درست کنند. می‌خواهند بیشتر غارت کنند. نفت ما را هم که دارند می‌برند. گاز را هم ببرند. کشاورزی را هم نابود کنند. به بهانه صنعتی کردن به دنبال نابود کردن اقتصاد ما هستند. می‌گوید تمام مشکل ما همین چند دولت هستند. همه مصیبت ممالک شرق همین چند ابرقدرت هستند. ضعفا کار کنند و گرسنگی بخورند و این‌ها هم نفت و معادن را بخورند. این‌ها با گرسنگی روی معادن کار کنند و آن‌ها منافعش را ببرند. کسانی می‌گویند بالاخره ما به غرب احتیاج داریم و بدون این‌ها نمی‌شود. حضرت امام در 29/6/58 می‌گوید غرب به ما محتاج است و نه ما به او. آن‌ها به شما احتیاج دارند. می‌گوید منطق ظالم‌ها این است که باید ما را غارت کنند. می‌گویند بقیه اصلاً آدم نیستند. این ابرقدرت‌ها اصلاً ما را آدم نمی‌دانند. مظلوم‌ها هر جا هستند، این‌ها مظلوم‌ها را جزو بشر حساب نمی‌کنند. اما بخش آخر این‌که این سازمان‌های بین‌المللی، سازمان حقوق بشر، سازمان ملل و انرژی اتمی همه وابسته هستند و ابزار سلطه غرب بر جهان هستند. ابزار سلطه همین 4، 5 کشور هستند. یک نمونه از این‌ها را بگویم. اولاً از همان سال 43 و 44 و قضیه 15 خرداد که حضرت امام تبعید شدند می‌گوید این دستگاه‌ها از قبیل سازمان ملل و غیره جز دست‌نشانده نیستند و برای مصالح ممالک بزرگ و اغفال ممالک کوچک ایجاده شده‌اند. از همان موقع می‌گوید. باز در نمونه دیگر آخرهای سال 56 که انقلاب تازه شروع شده می‌گوید از اول مسلمین و بلکه همه بشریت گرفتار این‌هایی بودند که همین اعلامیه‌ها و نهادها را امضا کردند و اعلامیه حقوق بشر را تصویب کردند. آمریکا یکی از آن‌هاست که تصویب کرد که حقوق بشر محفوظ بماند. یکی از حقوق بشر هم آزادی است. همین آمریکا که اعلامیه حقوق بشر را به اصطلاح امضا کرده ببینید چه جنایاتی به بشر کرده و می‌کند. در همین سال‌هایی که ما یادمان است. شما جوان‌ها کمتر یادتان هست. تازه می‌گوید شما جوان‌ها هم یک بخشی را می‌بینید و ما بیشتر از شما دیده‌ایم. آمریکا یکی از دولت‌های اصلی است که حقوق بشر را امضا کرده و همه جا آن را پایمال می‌کند. در هر مرکزی از مراکز مسلمین و غیر مسلمین یک مزدوری را نصب کرده‌اند که کار او فقط این است که به دستور آمریکا چگونه آزادی و حقوق مردم را سلب کند. بعد از انقلاب در 24/8/58 می‌گوید غرب همین است که شما ملاحظه می‌کنید که این‌طور جنایت می‌کند. از آن وقت که کسی جانی مطلق است را می‌برند نگه می‌دارند و پشتیبانی می‌کنند و به حرف ملت مظلوم گوش نمی‌دهند. شاه را می‌گوید. شورای امنیت حالا کجا می‌آید به نفع ما دفاع کند؟ می‌گوید پول‌های ایران را مثل دزدهای سر گردنه غارت می‌کنند. پول‌های ما را توقیف می‌کنند. غرب این است. وضع غرب این است. حالا به سازمان‌های بین‌الملل شکایت کنیم که بیایند و جلوی غرب را بگیرند. حضرت امام می‌گوید این سازمان‌هایی که خودشان برای خودشان درست کرده‌اند همه برای منفعت غرب است. هیچ برای مظلوم‌ها نیست. شاید در طول این مجالسی که این‌ها درست کرده‌اند شما یک جا پیدا نکنید که اگر آمریکا یا این چند قدرت دیگر منافع‌شان با یک ملت ضعیفی تصادم پیدا کند این‌ها یک کاری برای آن ملت‌های ضعیف کرده باشند. الان چند وقت است لبنان مبتلا به این سرطان است. صهیونیزم را می‌گوید. این مجلس‌ها و سازمان‌های بین‌المللی و سازمان ملل چه کردند؟ در طول این مدت‌ها که ما مدام گرفتار این مسائل بودیم. در این 50 و چند سالی که این همه مصیبت بر مسلمین وارد شد این مجلس‌ها چه کردند؟ این‌ها وقتی منافع بزرگان‌شان ایجاب کند به نفع آن‌ها فعالیت می‌کنند تا منافع آن‌ها را حفظ کنند. بعد البته یک کلاهی هم بر سر ما می‌گذارند به این عنوان که این‌ها شورای امنیت هستند، سازمان ملل هستند، جهانی هستند. این چیزهایی است که برای ما درست کرده‌اند. می‌خواهند ما را بازی بدهند و ما هم بازی می‌خوریم. در 5/9/58 می‌گوید این سازمان ملل و دستگاه‌های حقوق بشر تمام، دستگاه‌هایی است که برای چپاول بشر درست کرده‌اند. در 9/9/58 در یک مصاحبه‌ای یکی از این مجلات مشهور غربی به حضرت امام می‌گوید شما یک زندگی منزوی داشته‌اید، شما اقتصاد جدید و حقوق و روابط بین‌الملل را مطالعه تخصصی نکرده‌اید، تحصیلات شما در علوم الهی و اسلامی است، شما در سیاست و زندگی اجتماعی درگیر نبوده‌اید. آیا این در ذهن شما این شک را به وجود نمی‌آورد که ممکن است عواملی در این معادلات با غرب و نهادهای غربی باشد که شما نمی‌توانید آن‌ها را به درستی درک کنید؟ خیلی سوال شفاف و حتی توهین‌آمیز است. حضرت امام چه جوابی می‌دهد؟ حضرت امام می‌گوید ما اصلاً نه این‌که درک می‌کنیم، ما آمدیم این معادلات را عوض کنیم. ما تابع این معادله قوای شما نمی‌شویم. عین عبارت است. ما معادله جهانی و معیارهای جهانی و سیاسی که تا به حال به واسطه آن مسائل جهان سنجیده می‌شده را شکستیم. ما چهارچوب جدیدی ساخته‌ایم که عدالت را در آن ملاک می‌گیریم و دفاع از مظلوم ملاک حمله می‌گیریم. از عادل‌ها دفاع می‌کنیم و به ظالم‌ها می‌تازیم. شما اسمش را هر چه می‌خواهید، بگذارید. ما این سنگ را بنا خواهیم گذاشت. امید داریم کسانی پیدا بشوند که سازمان ملل و شورای امنیت و سایر سازمان‌ها و شوراه ای به اصطلاح بین‌المللی را بر این پایه جدید که ما می‌گوییم بنا کنند. نه بر این پایه‌ای که هست. یعنی بر پایه نفوذ سرمایه‌داران و قدرتمندان که هر موقعی خواستند هر کسی را محکوم کنند بلافاصله محکوم کنند و هر کس را نخواستند محکوم نکنند. بعد حضرت امام به آن مصاحبه‌گر می‌گوید بله، با ضوابط شما من هیچ نمی‌دانم و بهتر است که ندانم. آن‌هایی که تو می‌گویی را نمی‌دانم. در 25/9/58 حضرت امام می‌گوید لابد شنیده‌اید که دادگاه لاحه هم ایران را مثل سازمان ملل و شورای امنیت محکوم کرد. حالا دیگر خواب به چشم ایرانی‌ها نمی‌رود. لاحه محکوم کرد. حضرت امام آن‌ها را مسخره می‌کند. می‌گوید این سازمان ملل و این لاحه مدت‌هاست که کسی به آن‌ها اعتنایی نمی‌کند. هیچ غلطی هم نتوانستند و نمی‌توانند بکنند. نکته دیگر در 26/9/58 این است که می‌گوید حریف ما الان در آمریکا این‌طور است که اصلش با عدالت مخالف است. با حقوق بشر مخالف است. می‌گوید آمریکا با ما هم دشمن نیست. آمریکا ذاتاً با اسلام مشکل دارد. نظام سرمایه‌دار و آمریکا و این 2، 3 کشور متحد آن یعنی انگلیس و فرانسه با اصل اسلام و مسلمین مشکل دارند. اسلام واقعی و نه اسلام آمریکایی. حضرت امام می‌گوید این آمریکا در رأس مخالفین حقوق بشر در جهان است و حالا رئیس حقوق بشر شده است. می‌گوید حقوق بشر. ادعا زیاد است. لکن وقتی حالاتشان را ببینید می‌بینید سازمان حقوق بشر و سازمان ملل و شورای امنیت همه چیزهایی است که این چند قدرت درست کرده‌اند تا هر کاری می‌خواهند با ضعفا بکنند و هر بلایی می‌خواهند بر سرشان بیاورند. بعد آن‌هایی که آن‌جا به اسم حقوق بشر نشسته‌اند وقتی مطالبشان به آن‌جا بروند این‌ها را محکوم می‌کنند و باز آن‌ها را حاکم می‌کنند. باز در جلسه دیگری حضرت امام می‌گوید بگذارید دنیا بداند که یک دسته‌ای دسته دیگری را دارند محکوم می‌کنند و سازمان‌های بین‌المللی مال آن‌هاست و آن‌ها حق وتو دارند. بزرگ‌ترهای این‌ها هر جا خلاف منافع‌شان باشد وتو می‌کنند و ما ملت‌ها هیچ حقی نداریم جز این‌که مصیبت بکشیم و صدایمان هم در نیاید. بنابراین این‌طور سازمان‌های بین‌المللی و این بساط مسئله‌ای نیست که بتوانیم آن را قبول کنیم و بتوانیم آن‌جا نماینده‌ای بفرستیم. حضرت امام اول گفت ما حتی نماینده هم نمی‌فرستیم. بعد از مدتی با این شرط اجازه داد نماینده به سازمان ملل و این نهادها بفرستیم که تابع آن‌ها نباشند و حرف انقلاب ما را به دنیا برسانند و در برابر این‌ها مقاومت کنند نه این‌که هر چیزی را امضا کنند و بعد هم بگویند گفته‌ایم اگر می‌شود و اگر لطف کنید ما به طور مخفیانه حق تحفظ هم داشته باشیم. ببینید این عین جمله حضرت امام بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب است. هنوز یک سال نشده است. می‌گوید سیاست جمهوری اسلامی و ایدئولوژی انقلاب را معرفی می‌کند. می‌گوید ما از همین اول اعلام می‌کنیم به حسب نظر شورای امنیت و سازمان بین‌الملل و سازمان ملل محکوم هستیم. نظر آن‌ها ما را محکوم می‌کند چون نظر آن‌ها نظر سرنیزه است. هر جا سرنیزه است یک جا سرنیزه است یک جا قلم است. این قلم این‌ها از سرنیزه بدتر است. حضرت امام بارها تصریح می‌کند که سازمان‌های به اصطلاح بین‌المللی توسط این چند قدرت استکباری تأسیس شده‌اند و فقط در مشت این‌ها و طرفدار منافع این‌ها هستند. 7/2/59 ظاهراً بر سر قضیه طبس می‌گوید آمریکا در قبال ایران جرم بزرگ بین‌المللی مرتکب شده است. از کشورهای جهان دعوت کنید که به این‌جا بیایند و ببینند که آمریکا با این همه ادعای صلح و حقوق بشر و انسان با یک ملت مستقل چه معامله‌ای قبل از انقلاب کرد و چه معامله‌ای بعد از انقلاب می‌کند و آثار جرم این رژیم آدم‌خوار را ببینند. بعد می‌گوید متأسفانه دولت‌های غربی، جمعیت‌های طرفدار حقوق بشر، سازمان ملل متحد، شورای امنیت سازمان ملل همگی از آمریکا طرفداری می‌کنند. آن‌چه اینجانب مکرر گفته‌ام، تمام این سازمان‌ها و گروه‌های بین‌الملل برای طرفداری از قدرتمندان به وجود آمده‌اند. همه‌ این جمعیت‌ها و سازمان‌ها به دست قدرتمندان و برای سلطه به ضعیفان و مکیدن خون محرومان جهان به وجود آمده‌اند تا ببینند به بهانه نجات جان جاسوسان خود چه نقشه‌ای برای ملت مظلوم ما طرح کرده‌اند. جهان ببیند و باور کند که سازمان‌های بین‌الملل آن‌جا که به نفع سرمایه‌داران بین‌المللی است حقوق مستضعفین را نادیده می‌گیرند و جز برای سلطه آن‌ها عملی انجام نمی‌دهند. می‌گوید و الا این صدام این همه تجاوز کرد و این جنایت‌ها را می‌کند هیچ کدام از این سازمان‌ها یک بار هم به صدام اعتراض نکردند. ولی جاسوسان آمریکا را که این‌جا گرفتیم زود بحث حقوق بشر و قوانین بین‌الملل مطرح می‌شود. شاه که این‌جا جنایت می‌کند دموکراسی و حقوق بشر مهم نیست، شاه که سرنگون می‌شود و آمریکا به شاه پناهندگی می‌دهد یک مرتبه بعد از انقلاب مسئله حقوق بشر و دموکراسی مطرح می‌شود. در حالی که تا قبل از انقلاب ایران و انقلاب اسلامی در ایران نه دموکراسی و نه حقوق بشر هرگز نه مطرح بوده و نه اعمال شده است. حضرت امام می‌گوید این سازمان ملل و سازمان‌های بین‌الملل تجاوزهای این قدرت‌ها و کشورهای مستقل را نه فقط نادیده می‌گیرند بلکه به عکس، ما را به نقض قرارداد‌های بین‌الملل محکوم می‌کنند. می‌گوید حتی در قضیه لانه جاسوسی ما جاسوسان را که برای توطئه به ایران آمدند توقیف نکردیم. این‌ها به طرفداری از آمریکای متجاوز می‌خواهند ما را حصر و تحریم اقتصادی کنند. آمدند نقض حاکمیت کشور مستقل را کردند و باز هم از آن دفاع می‌کنند و می‌خواهند ما را تحریم و حصر اقتصادی بکنند و فکر می‌کنند ما از این چیزها می‌ترسیم. یکی از جاهایی که حضرت امام گفت ما را محاصره و تحریم بکنید که این باعث می‌شود ما روی پای خودمان بایستیم و از این ذلت وابستگی رها بشویم و پیشرفت واقعی اتفاق بیفتد همین جاست. چندین بار حضرت امام این تعبیر را به کار می‌برد. در 4/3/59 می‌گوید این مجلس‌ها و سازمان‌های بین‌الملل که در دنیا و به دست قدرتمندها درست شده و خودشان حق وتو دارند همه یک بازی برای بلعیدن ماست و یک مانور سیاسی برای اغفال کردن ماست. شورای امنیت هم فقط به نفع این‌هاست، توسط خود این‌هاست، در خدمت این‌هاست. بقیه را به اسم حقوق و روابط و قوانین بین‌الملل بازی می‌دهند. می‌گوید سازمان‌هایی که به هر اسمی درست کرده‌اند و می‌کنند می‌خواهند همه را به طرف منافع خودشان بکشند. ما آن‌قدر به این ابرقدرت‌ها سوء ظن داریم که حتی وقتی حرف راست و درست هم بزنند ما معتقدیم برای یک منفعتی این حرف را می‌زنند تا مردم را در جهان اغفال کنند. حرف‌های درست این‌ها هم مشکوک است. حقوق بشر و صلح و حقوق زن و کودک هم که می‌گوید برنامه است. می‌گوید در عصری به سر می‌بریم که سازمان‌های به اصطلاح حقوق بشر مدافع منافع جنایتکاران هستند و نه حقوق بشر. از این موارد در بحث‌های حضرت امام زیاد است. بنابراین من خواستم در دو بخش بگویم. حالا که هم سالگرد 15 خرداد و هم سالگرد عروج حضرت امام هست با دشمن کاری نداریم. مخاطب اصلی این بحث دو گروه هستند. یکی نسل جدید و جوانی که حضرت امام و دهه 60 و نسل انقلاب را ندیده و قانون اساسی را هم درست نخوانده است. این همه رسانه‌های دشمنان پیچیده و حرامزاده و دوستان نادان و ابله یا بعضی دوستان ضعیف‌النفس و تحت تأثیر که حاضر هستند حضرت امام و ارزش‌های انقلاب را فدای محبوبیت و وجاهت متقلبانه خودشان قرار بدهند یکی خطاب به این نسل جدید عرض بکنم که دیدگاه انقلاب چه بود و استدلال آن چیست و آیا این‌که این‌ها می‌گویند این جریان واقع‌گراست و در برابر یک جریان ایده‌آلیست اوهامی و خیالباف تسلیم این‌ها می‌شود واقعاً ببینیم واقعیت سازمان‌های بین‌الملل چه بود آن هم به اعتراف اسناد خودشان. چه کسانی واقع‌بین هستند؟ چه تعریفی از سازمان ملل و انرژی اتمی و حقوق بشر و این حرف‌ها واقع‌بینانه است و کدام برداشت اتفاقاً خیالبافانه و ایده‌آلیستی و یک جاهایی هم ابلهانه و ساده‌لوحانه است؟ و دوم، ببینیم که اندیشه حضرت امام به عنوان مؤسس و بنیانگذار به صراحت چه بوده است؟ از سال 42 و 43 و در 15 خرداد که تبعید شد که الان در سالگرد آن هستیم و تا وقتی که باز در خرداد سال 68 از دنیا رفت. این هم خیلی عجیب است که شروع نهضت و پایان مسئولیت و مأموریت و رفتن او از این عالم هر دو در یک روز و یک ماه اتفاق افتاد. این که گفت من انتظار فرج از نیمه خرداد کشم یکی از اسرار و کرامات حضرت امام است که هم اشاره دارد به این‌که نهضتی که از 15 خرداد شروع شد انشاالله منشأ فرج جهانی خواهد شد و هم به لحاظ شخصی این‌که در 15 خرداد فرج شخصی من خواهد رسید و با دلی شاد و ضمیری آرام و امیدوار به عفو و رحمت خدا به لقاء الله و محضر خدا خواهم رفت. مخاطب دوم این بحث مسئولین جمهوری اسلامی هستند. بخشی از این‌ها در زمان حضرت امام همین حرف‌های حضرت امام را قبول داشتند و الان قبول ندارند. هم وابستگی‌های شخصی مادی در این‌ها به وجود آمده و هم به لحاظ فکری و تئوریک ضعیف بودند و بنیه کافی نداشتند و ندارند و دچار فرسایش شدند. به لحاظ نظری و به لحاظ منافع تحت فشار سنگین قطب قدرت و ثروت ضد مستضعفین و ضد انقلاب اسلامی قرار گرفته‌اند و محافظه‌کار و دنیاطلب شده‌اند. دنیاطلبی نظری و دنیاطلبی عملی باعث می‌شود که حرف‌های حضرت امام را گزینش کنند و گزینشی برخورد کنند. بعضی‌ها را بگویند نبوده و نادیده بگیرند یا منسوخ اعلام کنند. در جلسات خصوصی از بعضی از این‌ها شنیده‌ام که با یک ادبیات پیچیده‌ و نه توهین‌آمیز و صریح می‌خواهند بگویند که دوران امام گذشت و برای اموات یک صلواتی بفرستید و خدا اموات شما را هم بیامرزد. ن آدم خوب و درستی بود و این حرف‌ها برای همان دوره بود و تمام شد. دلم می‌خواهد دوستان آرشیو روزنامه‌های دهه 60 و به خصوص اوایل انقلاب را ببینند. اصلاً آن شکاف و فاصله‌ای که افتاد که جریان لیبرال‌های مذهبی و غرب‌گرایان داخل حکومت از مرحوم بازرگان و بعد بنی‌صدر و دیگران به وجود آمد دقیقاً حرف‌ها همین‌‌ها بود. اعتراضاتی که به حضرت امام می‌کردند همین‌ها بود. حرف‌هایی که حضرت امام می‌زد همین‌ها بود. همان شکاف هنوز هست. تا الان ادامه دارد. دائم ضعیف و قوی شده است. بازتولید شده است. آدم‌ها عوض شده‌اند. یک عده‌ای آن موقع در جبهه حضرت امام بودند و حرف‌های حضرت امام را می‌گفتند و حالا حرف‌های خود را عوض کرده‌اند. سر 15 خرداد و سالگرد حضرت امام امام امام می‌گویند ولی این حرف‌ها و بسیاری از مواضع حضرت امام را نه تنها تکرار نمی‌کنند بلکه حتی دیگر عقیده هم ندارند. من از بعضی از اشخاص درجه یکی که همه می‌شناسند و جزو مسئولین بالای این کشور بوده‌اند مستقیماً شنیده‌ام. من اسم نمی‌برم چون جلسه خصوص بوده است. از این جلسات و از این مسائل زیاد دارم که بدون اسم بردن باید بگویم تا بدانیم چه دیدگاه‌هایی هست. مشهور هم هستند که خیلی با حضرت امام بوده‌اند. عین عبارت ن به من این بود که شخص امام را دوست داریم و چاکر امام هم هستیم ولی افکار امام را ما قبول نداریم. ولایت فقیه را که امام مطرح کرده استبداد دینی است. گفتند این‌ها استبداد است. چاکر امام هستیم ولی ولایت فقیه را قبول نداریم. چاکر امام هستیم اما نگاه امام به غرب را قبول نداریم. چاکر امام هستیم ولی فلان را قبول نداریم. به این شکل چاکر امام هستند. فکر می‌کنند مسئله یک مسئله شخصی است. من می‌گویم بر عکس این باشیم. اصلاً چاکر امام نباشید. ولی متعهد به مکتب سیاسی حضرت امام و ارزش‌های انقلاب اسلامی باشید. اگر هم نیستید و نظر شما عوض شده، حالا یا به دلیل منافع دنیوی و قدرت و این چیزها، یا فساد تدریجی که بالاخره گرفتار آن می‌شویم، فساد مالی و اخلاقی و فساد سیاسی که گرفتار آن می‌شویم چون بالاخره انسان هستیم، یا نه به این دلایل بلکه به این خاطر که نظر و دیدگاه شما عوض شده، این‌قدر انصاف و شجاعت داشته باشید که همین را علنی بگویید. بگویید ما شخص امام را دوست داریم، خدماتی هم کرد ولی ما این حرف‌های حضرت امام را قبول نداریم. صادق و شجاع باشید. این را بگویید. دائم نگویید امام امام ولی در عمل در تصمیم‌گیری‌ها و موضع‌گیری‌ها درست بر خلاف مسیری که ن گفته مدام تعقیب کنید. از نسل جوان و بچه‌های خودمان و نسل بعد می‌خواهم که خیلی به این بحث‌ها لزوماً و انحصاراً توجه نکنند و مستقیم به سراغ خود امام خمینی و سخنان ن و آن 20 و چند جلد صحیفه ن بروند و ببینند و بخوانند و بشناسند. مواضع فرهنگی حضرت امام، مواضع سیاست خارجی، سیاست داخلی، تعریف ن از حکومت و مفاهیم سیاسی در مباحث حقوق بشر، در مباحث تکامل بشر، در مباحث اخلاقی، در بحث تذهیب نفس، در مباحث فقهی، در مسائل اجتماعی بروند بخوانند و ببینند دقیق چه می‌گوید. به خصوص آن دو جلد آخر صحیفه امام که دیگر جمع‌بندی و آخرین نظریات و مباحث حضرت امام در عرصه‌های مختلف است. ببینید بعضی از حرف‌هایی که می‌گویند این‌ها شعارهای افراطی است ولی نمی‌گویند چه کسی گفته، همان شعارهایی که می‌گویند این‌ها منشأ جنگ است، منشأ خشونت است، منشأ نقض حقوق بشر است، دقیقاً جمله‌های حضرت امام است. اسم حضرت امام را نمی‌آورند ولی آن جمله را می‌گویند و می‌گویند این‌ها جریان‌های افراطی هستند. و الا این جمله که می‌گوید دشمن خیانت کرد و ما را تحریم کرد، تحریم ایران ظلم به ایران بود، اما حالا که این ظلم را کردند این تحریم ما را قوی‌تر خواهد کرد. این جمله حضرت امام است. حضرت امام این جمله را بیشتر از 20 بار گفته است. بدون این‌که اسم حضرت امام را ببرند این جمله را نقل می‌کنند و می‌گویند بعضی‌ها عاشق تحریم یا کاسب تحریم هستند. یا این‌که حضرت امام راجع به غرب این دیدگاه‌ها را مطرح می‌کند. نمی‌گویند این‌ها را چه کسی گفته است. جمله‌اش را می‌آورند و می‌گویند یک گروهی دچار فوبیای غرب و غرب‌ستیزی هستند. این‌ها حرف‌های حضرت امام است. شما بگویید صریحاً قبول نداریم. حضرت امام هم ضد غرب نبود، ضد شرق نبود. حضرت امام نه علیه ملت‌های غرب بود و هرگز بحثی نکرد. حضرت امام هیچ وقت نگفت ما می‌خواهیم غرب یا تمدن غرب از بین برود. اصلاً همچین حرف‌هایی نزد. گفت به بقیه ظلم نکنید. گفت با غرب فرهنگی ما گفتگو می‌کنیم. بعضی حرف‌ها را به لحاظ نظری قبول داریم و با بعضی از آن‌ها هم مخالف هستیم و بحث علمی می‌کنیم. با غرب اقتصادی اگر استثمارگر و توسعه‌طلبی سرمایه‌داری و غارت جهان باشد مخالف هستیم. با اقتصاد غربی به این معنا مخالف هستیم که به عدالت توجهی نداشته باشد و نه این‌که با همه نهادها و نگاه‌های اقتصاد در غرب مخالف باشیم. غرب فرهنگی مفاهیم اسلامی انسانی دارد که آن‌ها را قبول داریم. ما مشترک هستیم. یک بخش‌هایی از آن که ضد توحید و ضد عدالت و ضد اخلاق و ضد خانواده و ضد حیاست را قبول نداریم و با آن‌ها مخالف هستیم. با غرب نظامی که تجاوز می‌کند و 100 سال و 200 سال است که اشغال می‌کند مخالف هستیم و با تجاوزگر می‌جنگیم. حضرت امام به معنای مطلق مرگ بر غرب نگفته ولی خب جمله‌های ن را می‌گویند و اسم ن را نمی‌آورند و می‌گویند ببینید این‌ها فوبیای غرب دارند. این‌ها کلاً می‌خواهند غرب محو بشود. چه زمانی چنین چیزی بوده است؟ اگر غرب و غرب می‌گویند منظور این است. هر عاقلی هم این را می‌فهمد. حضرت امام وقتی حکم اعدام سلمان رشدی را به خاطر اهانت به پیامبر اکرم(ص) و اصحاب و زوجات پیامبر صادر کرد همان جا گفت می‌ترسم 10 سال نشده در حکومت جمهوری اسلامی کسانی پیدا بشوند و بگویند این حکم خلاف منافع بین‌الملل و سیاست خارجی بود. خلاف منافع ملی بود و بعد از حضرت امام 10 سال نشده بود که این را گفتند. عرضم را ختم می‌کنم. امام خمینی طرفدار روابط باز دوستانه صلح‌آمیز عادلانه با تمام جهان، طرفدار مظلومین و مستضعفین جهان، موافق رابطه با کل جهان، مخالف همکاری با چند جهان‌خوار و دعوت‌گر به مبارزه مستضعفین علیه این چند مستکبر جهانی بود و این خط انقلاب اسلامی است و در قانون اساسی آمده است. و این را خط قرمز می‌دانست که اقتصاد کشور، فرهنگ آن، نظام آموزشی آن، رسانه و مصوبات مجلس و تصمیمات دولت کشور تحت تأثیر قدرت‌های غربی و استکبار قرار بگیرد. هر کس بخواهد این نوع روابط را عادی‌سازی کند نه تنها خروج بلکه خیانت به شخص حضرت امام کرده و مهم‌تر از شخص ن خط حضرت امام است که مکتب انقلاب اسلامی است. درود بر خمینی، سلام بر شهیدان راه خمینی که راه خدا و همه انبیا بود و درود بر کسانی که تا آخر به خط خمینی وفادار باشند و حتی می‌خواهم بگویم سپاس از کسانی که اگر نظرات‌شان عوض شده شجاعانه و صادقانه بگویند ما یک زمانی جزو خمینیون بودیم و دیگر نیستیم.

و السلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha