شبکه یک - 10 آبان 1398

پروژه آمریکا و دو خط موازی در حکومت خمینی (بازخوانی اسناد لانه جاسوسی آمریکا)

نشست (دشمن‌شناسی یا دشمن‌تراشی؟) _ سالگشت فتح لانه جاسوسی آمریکا _ روز مبارزه با استکبار _ دانشگاه الزهرا _ ۱۳ آبان ۱۳۹۵

بسم‌الله الرحمن الرحیم

توجه داشته باشیم وقتی می‌خواهند یک ملت را بی‌هویت کنند دوتا عملیات را در افکار عمومی انجام می‌دهند یکی ناظر به گذشته و یکی هم ناظر به آینده. در مورد گذشته تحریف  تاریخ است یا انکار و کتمان واقعیات گذشته است برای این که عبرت گرفته نشود، برای این که دوباره آن ملت از همان سوراخ‌ها گزیده شود برای اینکه تجربه ناکامی‌ها و شکست‌ها دوباره تکرار شود یا انکار گذشته یا اگر نشد تحریف آن، تغییر تاریخ. یکی گذشته را کتمان کن، انکار کن، مثلاً الآن در هیچ کدام از کتاب‌های تاریخ درسی نوشته نشده که انگلیسی‌ها نصف ملت ایران را از گرسنگی و قحطی کشتند! شما در هیچ کتاب تاریخی خوانده‌اید؟ کتاب‌های تاریخی هم که بعد از انقلاب نوشته‌اند این‌ها نیست. اصلاً قطعات این‌طوری از تاریخ که خیلی مهم است،‌ خودش ده تا هولوکاست است نوشته نشده، نسل قبل از شما هم بی‌خبرند. نزدیک به 10 میلیون ایرانی آن موقعی که جمعیت ایران مثلاً 22 میلیون بوده است 10 میلیون ایرانی از گرسنگی مردند در کشوری که هیچ قحطی نبوده و مردم به لحاظ اقتصادی کاملاً خودکفا بوده‌اند و حتی صادر می‌کردند. مثلاً کل گندم ایران را خراسان تولید می‌کرد و به بعد به کشورهای همسایه صادر می‌کردند. چرا؟ چون ارتش انگلیس به منطقه آمده بود غارت و اشغال می‌کرد و کل غذای مردم ایران را برای مستعمرات و ارتش‌شان برمی‌داشتند. مردم کنار خیابان‌ها هر روز از گرسنگی می‌مردند. تقریباً نیمی از ملت ایران مردند! هیچ جا در کتاب‌های تاریخ این را ننوشتند برای این که آن کشورهای غربی نباید بدهکار بشوند! ما نباید طلبکار بشویم! اگر بتوانند بخش‌هایی از تاریخ را انکار می‌کنند و از تاریخ محو و پاک می‌کنند و اگر نتوانند اسم آن را عوض می‌کنند و یک اسم دیگری روی آن می‌گذارند. مثلاً جریان 16 آذر، تقریباً 5 ماه بعد از کودتای 28 مرداد اتفاق افتاده است واقعیت این دوتا قضیه چه بود؟ انعکاس آن در رسانه‌های رژیم شاه و رسانه‌های آمریکا و غرب چه بود؟ اتفاقی که افتاده بود این بود که آمریکا و انگلیس در این کشور کودتا کردند، مصدق و کاشانی را پایین کشیدند، بازدداشت کردند، نواب صفوی را تیرباران کردند، نفتی که ملی شده بود دوباره با اسم جدید و اسم‌های تازه دوباره در اختیار کامل انگلیس‌ها و جدیداً آمریکایی‌ها قرار گرفت. کودتا روشن است که ضد دموکرات‌ترین رفتار سیاسی، کودتاست اسم کودتا را قیام ملی گذاشتند! ادعا کردند ایران داشته کمونیست می‌شده یا گرفتار جنگ داخلی می‌شده ما آمدیم نگذاشتیم. اسم‌های قشنگ، اما دروغ؛ روی واقعیاتی که اساساً چیز دیگری است. 16 آذر چند ماه بعد از کودتا اتفاق افتاده است. دانشجویان علیه آمریکایی‌ها و علیه انگلیسی‌ها و علیه شاه و رژیم سلطنت بپا خاستند و اعتراض کردند. نیروهای نظامی کودتا حمله می‌کنند و در دانشگاه این بچه‌ها را به مسلسل می‌بندند. یعنی ورود مسلحانه، با مسلسل و مسلسل بستن روی دا نشجو در دانشگاه، این کاری است که در تمام عرف روشنفکری دنیا به عنوان یک عمل فاشیستی همیشه محسوب می‌شده است. خب این کار را کردند زیر نظر مستقیم آمریکا و انگلیس، رژیم فاسد سلطنت این کار را کرد از این جنایت‌ها خیلی بزرگتر کرده است، ولی بعضی از این‌ها به صورت نمادین در تاریخ و تقویم می‌نویسند و الا از این اتفاقات خیلی بزرگ‌تر و خشن‌تر و سرکوب‌گرانه‌تر بارها با هدایت مستقیم آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و بعدها اسرائیلی‌ها افتاده است. می‌دانید در زمان قبل از انقلاب ده‌ها هزار آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی در رشته‌های مختلف در ایران بودند و بعد به همه نهادهای حکومتی و اجتماعی و مؤثر کشور اعم از اقتصادی، سیاسی، نظامی، دانشگاه، رسانه و کاملاً مسلط بودند یعنی همه چیز باید اجازه گرفته می‌شد حتی رئیس دانشگاه را بدون اجازه این سفارتخانه‌ها عوض نمی‌کردند. لیست نماینده‌های مجلس که چه کسانی باید با انتخابات قلابی و تشریفاتی باید بالا بروند از توی سفارتخانه‌ها بیرون می‌آمد. شکنجه در زندان که چطوری شکنجه کنیم؟ ناخن بکشیم، سوزن زیر ناخن‌شان بزنیم و چطوری این‌ها را زنده زنده بسوزانیم، طوری شکنجه کنیم که این‌ها درد زیاد بکشند اما آثارشان کم‌تر روی بدن بماند، این‌ها همه را زیر نظر مستقیم اساتید شکنجه آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی، در وانشنگتن، در لندن و در تل‌آویو آموزش می‌دیدند. می‌رفتند برمی‌گشتند ابزار جدید شکنجه می‌آوردند. خب این حمله نظامی به دانشگاه و دانشجو و به مسلسل بستن به خاطر این که به آمریکایی‌ها اعتراض دارد. اسم آن را چیز دیگری می‌گذارند. حالا همین اتفاق، هزاربار کوچک‌تر در یک جایی بیفتد اسم آن همین عملیات کودتا، فاشیستی، سرکوب‌گری و ضد دموکراتیک و این طور حرف‌هاست. منتهی این جور جاها  اسم آن عوض می‌شود. فردای آن روز معاون رئیس جمهور آمریکا که بعداً رئیس جمهور آمریکا شد «نیلکسون» آمد و در همان دانشگاه مدرک دکترای افتخاری به او دادند! همان دانشگاه که دیروز به خون کشیده شده بود آن خون‌ها را شستند و معاون رئیس جمهور آمریکا به دانشگاه آمد و مدرک افتخاری گرفت و اعلام کرد که آمریکا، ‌انگلیس و غرب پشت سر رژیم سلطنت است و هدف ما هم تمدن و پیشرفت ایران است و تحقق مدرنیته در ایران است. این مدرنیته‌ای که این‌ها می‌گویند با کودتای مرداد 1332 و با 16 آذر 1332 و امثال این‌ها در ایران شکل گرفت. از همان موقع این‌ها طبقه‌بندی می‌کردند و الآن هم همین‌طور است. نیروهای داخل کشور و نیروهای داخل نهضت را و حالا نیروهای درون حکومت را طبقه‌بندی می‌کنند.

برای این که من از خودم ادعایی نکرده باشم و بدون سند نگفته باشم، تحلیل‌هایی که سرویس جاسوسی آمریکا  CIA و اسناد لانه جاسوسی در مورد ایران داشتند، خب این‌ها از همان سال‌های 30 و 32 که آمریکایی‌ها بر ایران مسلط شدند، از کودتای 28 مرداد به بعد بود که دیگر ایران تا آن موقع بیشتر انگلیسی بود و از این کودتا به بعد بیشتر آمریکایی و بعد انگلیسی شد! از همان موقع تحلیل‌های آمریکایی‌ها درباره ایران در اسناد لانه هست می‌توانید مراجعه کنید. در حوزه فرهنگ، اقتصاد و سیاست.

من می‌خواهم به بعضی از تحلیل‌های آن اشاره کنم که از بعد از انقلاب ما شکل گرفت.و 7 8 ماه بعد از انقلاب، تا قبل از این که لانه جاسوسی به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام فتح شود و بخشی از این اسناد لو برود، در همین 7 8 ماه، صدها توطئه را از آنجا طراحی کردند برای جنگ داخلی، جنگ کُرد و فارس و ترک و بلوچ، برای جنگ‌های مذهبی، شیعه و سنی، برای جنگ و دعوای بین روحانی و روشنفکر، برای دعوای داخل حکومت تا حتی مسئولین جمهوری اسلامی را که آن زمان هنوز دولت موقت بود و دولت مهندس بازرگان بود، حتی درون حکومت را ببینید چطوری طبقه‌بندی می‌کنند؟ من نمی‌خواهم راجع به گذشته صحبت کنم می‌خواهم به این اسناد دقت کنید و تحلیل آن‌ها را راجع به نیروهای داخل انقلاب اسلامی پس از شکست آمریکا در ایران. تحلیل‌هایشان بخشی از این اسناد و مدارک را می‌خوانم.

تحلیل‌شان راجع به امام و راجع به جریان‌های میانه‌روی مذهبی. در تمام این تحلیل‌ها می‌گویند ما کاری نداریم به تقسیم‌بندی‌های ما، چپ و راست و کمونیست و مذهبی و لیبرال و محافظه‌کار و... این چیزها اصلاً نیست ما یک تقسیم را قبول داریم آن‌هایی که انقلابی‌اند به تعبیر این‌ها افراطی و تندرو هستند که در رأس آن امام(ره) قرار دارد و آن‌هایی که در حکومت جمهوری اسلامی هستند و در بدنه جامعه هستند، در نخبگان هستند و این‌ها طرفدار همکاری با آمریکا و سازش با آمریکا و بازگشت به آغوش آمریکا هستند منتهی می‌گویند مثل زمان شاه، آنقدر دیکتاتوری خشن نباشد یک نظام پارلمانی انتخاباتی یک مقدار دموکراتیک باشد ولی سلطنت هم باشد، آمریکا هم باشد و این خط، خطی است که در برابر خمینی باید در نظام جمهوری اسلامی تقویت بشود مدام می‌گویند ما دو نوع تقسیم‌بندی را قبول داریم جریان‌های انقلابی ضد استکبار، ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی که این‌ها به رهبری خمینی افراطی‌اند و جریان میانه‌روی مذهبی که این‌ها افراطی نیستند و معتدل هستند و میانه‌رو هستند این‌ها می‌خواهند با آمریکا سازش کنند ما باید این جریان را در جمهوری اسلامی مدام تقویت کنیم! اول برای براندازی تلاش می‌کنیم اگر براندازی نشد و رژیم سر پا ماند مردم پشت آن ماندند، آن وقت باید داخل خود حکومت و در پشت جبهه این انقلاب، از بین خودشان کسانی را پیدا کنیم که به ما متمایل هستند آن‌ها را باید تقویت کنیم این خط از همان موقع، که این اسناد برای آخر سال 57 و اول سال 58 هست و تا آن موقع که لانه فتح می‌شود و تا همین الآن دارند این خط را تعقیب می‌کنند. من دیگر از این به بعد نمی‌خواهم صحبت کنم فقط این تحلیل‌های سازمان سیاه و جریان برانداز آمریکایی را که در ایران و منطقه تا همین الآن تعقیب می‌شده، می‌خوانم. این‌هایی که می‌خوانم تقریباً همه تحلیل‌های آن‌هاست. گاهی نقل به مضمون می‌کنم و گاهی هم عیناً عبارات‌شان را عرض می‌کنم.

راجع به امام(ره) بعضی از تحلیل‌هایشان را ببینید. جمع‌بندی سازمان سیا و جریان برانداز آمریکایی در داخل کشور و راجع به مسائل داخلی.

می‌گوید روش اتخاذ تصمیم خمینی برخلافی که ما این‌طوری تبلیغ می‌کنیم که یک آدم افراطی و خشن و تندرو و دیکتاتور است و خودش یک مرتبه تصمیم می‌گیرد، - بیرون دائم این‌طوری تبلیغ می‌کردند ولی در داخل در اسناد می‌گویند خمینی در روش اتخاذ تصمیم شخصی آرام، سنجیده و اهل مشورت است. این درست خلاف آن چیزی است که در رسانه‌هایشان می‌گفتند و تا همین الآن هم می‌گویند. می‌گفتند یک آخوند دیکتاتور خشن و مستبد و تک‌رأی است و زودتصمیم‌بگیر و عجول است. خودشان در اسناد داخلی می‌گویند روش تصمیم خمینی آرام و سنجیده است. با صبری بی پایان همه نقطه نظرها را گوش می‌کند و همه دیدگاه‌ها را می‌خواند و گوش می‌کند. موافق و مخالف. وسط بحث کسی نمی‌پرد. صحبت کسی را حتی اگر مخالف اوست قطع نمی‌کند، اما بعد که همه سخنان را شنید موقع اتخاذ تصمیم بدون وابسته اقدام می‌کند و کاملاً محکم بر سر تصمیم خود می‌ایستد و نفوذناپذیر می‌شود. وقتی او تصمیمی می‌گیرد قاطعانه از آن دفاع می‌کند و به آن عمل می‌کند. می‌توان گفت اهل مشورت است اما نفوذپذیر نیست. این تحلیل دشمن از امام است. در جلسات انفرادی با غربی‌ها یا متمایلان به غرب و طرفداران غرب، خمینی عکس‌العمل خشنی نشان نمی‌دهد، بسیار بی‌تفاوت و آرام گوش می‌کند. بحث نمی‌کند، چیزی را رد نمی‌کند، آخر جلسه اگر نقطه نظری داشته باشد به روش معمول خود سرش را پایین می‌اندازد، آرام اما محکم و قاطع اظهار نظر می‌کند. بعد کمی می‌نشیند و بعد جلسه را ترک می‌کند. بحث نمی‌کند. احتمال این که کسی بتواند عقاید خمینی را تغییر دهد و تعدیل کند چون افراطی است باید تعدیل شود بسیار کم است ما روی تمام رهبران جریان‌های انقلابی غیر ضد انقلابی مطالعه که می‌کنیم همه به نحوی تأثیرپذیرند. بعضی‌ها را می‌شود خرید، بعضی‌ها را می‌شود ترساند، بعضی‌ها را می‌شود فریب داد، این را نمی‌شود، احتمال این که کسی را پیدا کنیم که این بتواند ولو از اطرافیان و نزدیکانش که بتواند روی این کار کند و روی او اثر کند بسیار کم است زیرا او به این گونه افراد به دید ظن و تحقیر می‌نگرد. یعنی کسانی را که بیایند از موضع غرب‌گرایی ایشان را نصیحت کنند، بدون استدلال باشد و فقط توصیه‌ای بکنند با نگاهش این‌ها را تحقیر می‌کند که یعنی تو حرفی برای گفتن نداری.

راجع به مردم چه می‌گوید؟ می‌گوید که مردم در مسائل جدی، نسبت به ایالات متحده دیدگاه‌شان به این زودی‌ها تعدیل نخواهد شد. مردم ایران کلاً ضد آمریکایی شدند و با روابط ایران و آمریکا مخالف هستند و مقاومت می‌کنند. می‌گوید هیچ کس در ایران نمی‌تواند بگوید ما می‌خواهیم با آمریکا دوباره رابطه عادی برقرار کنیم و دوست شویم، جامعه نمی‌پذیرد. همه با این رابطه مخالف هستند این مسائل ضد آمریکایی که مدام به طرف ایران در جریان است تقویت می‌شود. می‌گوید مدام اخبار از همه جا می‌رسد که آمریکا فقط با ایران از سال 32 تا سال 57 این جنایات را فقط نکرده است بلکه با ده‌ها کشور دیگر هم همین کار را کرده است. بعد از کودتای 32 در ایران، در کشورهای دیگری هم کودتا شد. در شیلی، در اندونزی، از شیلی تا اندونزی کشورهایی را با کودتا پایین کشیدند و رهبران انقلابی را زیر شکنجه تکه تکه کردند و هر نوع مخالف را سرکوب کردند همین‌هایی که از دموکراسی و حقوق بشر و حقوق زن حرف می‌زنند همه این جنایات را کردند. می‌گوید آنچه که در ذهن مردم ایران است یک چنین مفاهیمی است و ما به این زودی نمی‌توانیم افکار اذهان عمومی مردم ایران را تغییر بدهیم و متأسفانه هم مردم و هم الیت، یعنی نخبگان، اغلب‌شان چه چپ چه مذهبی و چه ناسوسینالیست این دیدگاه را دارند و این گفتمان غالب است. ایرانی‌ها شدیداً به ما بدبین هستند. معتقدند آمریکا، اسرائیل، شاه، این مثلث بود که تمام دیکتاتوری‌ها و جنایات در ایران و منطقه را انجام داد و عربستان و عراق و حتی کمونیست‌ها همه با آمریکا علیه انقلاب ایران متحدند. حتی این‌ها می‌گویند کمونیست‌ها که داخل کشور سلاح برداشتند و در کردستان و بعداً در جاهای دیگر، جنگ مسلحانه به راه انداختند، مردم ایران می‌گویند با این که اینان ظاهراً کمونیست هستند اما همین‌ها هم آمریکایی هستند.

تحلیل دیگر، می‌گوید درست است که ما نمی‌توانیم حالا حالاها افکار عمومی ایران را نسبت به آمریکا تغییر بدهیم ما باید دوتا کار انجام بدهیم. یکی یک برنامه درازمدت داشته باشیم که ممکن است 10 تا 30 سال دیگر جواب بدهد، یعنی آن‌ها منتظر بودند که الآن جواب بگیرند! که کاری کنیم که نسل عوض شود، این نسل که آن زمان نبوده، این نسل که رژیم شاه و دیکتاتوری و فقر و عقب‌ماندگی را ندیده، مستشاران آمریکایی و اسرائیلی را ندیده، این نسل یک نسل جدیدی است که به دنیا آمده و آن‌ها برایش جزو تاریخ است این‌ها را می‌شود روی نگاه‌شان اثر گذاشت و یک  تعریف دیگری از واقعیات ارائه داد. مثلاً بگوییم آمریکا و شاه می‌خواستند ایران را متمدن و مدرن کنند، آخوندها و کمونیست‌ها نگذاشتند! یا جامعه ایران خیلی سنتی بوده، هاضمه قوی برای هضم مدرنیزم نداشته، سرعت مدرنیته بالا بوده، این‌ها سرشان گیج رفته و بالا آوردند و انقلاب کردند! یک تفسیری ارائه بدهیم که آن نسل‌های بعدی که نبودند یعنی شماها را می‌گوید می‌توانیم صورت مسئله را کاملاً معکوس جلوه بدهیم. اما روی نسل فعلی، آن نسلی که از آن زمان بوده و تا الآن هست ما باید روی این‌ها از طریق احساسات و جلب اعتمادشان کار کنیم، نمی‌توانیم حافظه تاریخی‌شان را دستکاری کنیم ولی می‌توانیم یک کاری کنیم با ادبیات و طرز حرف زدن که احساسات‌شان را فریب بدهیم. یک وقت می‌خواهیم عقل کسی را فریب بدهیم شروع می‌کنیم با تفسیرهای نادرست، شواهد غلط و سفسطه. یک وقتی می‌گویید ذهن طرف فریب نمی‌خورد اما از طریق احساسات می‌توانیم وارد شویم، یعنی شعارهای قشنگ بدهیم، ادبیات را اصلاح کنیم، ویترین را تمیز و درست بچینیم. آن وقت می‌شود دروغ‌ترین حرف‌ها را مؤثرتر از راست‌ترین سخنان در مخ مخاطب وارد کرد. می‌گوید ما با نسل کنونی باید از طریق تأثیرگذاری روی احساسات و هیجان عمومی تأثیرگذاری کنیم اما کار اساسی را باید برای نسل بعد بگذاریم آن‌ها دیگر نبودند که یادشان باشد که آمریکا در ایران و در منطقه در ظرف دهه‌های گذشته چه جنایاتی کرده است و هیچ جنگی نبوده و الآن هم نیست که پشت آن این‌ها نباشد.

می‌دانید این حکومت آمریکا 230 سال مثلاً عمر آن است. بیش از 200 تا جنگ تا همین الآن جنگ راه انداخته است. تقریباً متوسط سالی یک جنگ! اصلاً بدون جنگ و غارت بقیه ملت‌ها امورات او نمی‌گذرد! همین الآن هم که یکی دو تا جنگ در دنیا هست باز پشت صحنه یا جلوی صحنه همین‌ها هستند، آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها و صهیونیست‌ها.

مسئله دیگر می‌گوید من معتقدم در ایران تحلیل‌گران مختلف دارند تحلیل‌هایشان را می‌گویند. معتقدم در ایران بعد از انقلاب، هیچ گروهی در ایران واقعاً حرف اول را نمی‌زند. تمام گروه‌ها و احزاب، چپ و ملی‌گرا و لیبرال و مذهبی، همه در حاشیه هستند و در مرکز متأسفانه شخص خمینی است که از همه آن‌ها افراطی‌تر است. هیچ تشکیلاتی که بتواند اعتماد و احساسات برانگیخته شده مردم را هرچه هم غیر واقعی باشد جلب بکند و رقیبی برای آیت‌الله خمینی باشد وجود ندارد و مانع اصلی ما این است که سکان رهبری این کشور دست افراطی‌ترین آدم افتاده است.

تعبیر دیگر آن، راجع به کمیته‌هاست. می‌دانید که وقتی انقلاب پیروز شد بطور خودجوش کمیته‌های انقلاب تشکیل شد. کمیته‌های انقلاب در مساجد محل بود. چون سیستم پلیس و امنیت و شهربانی بهم ریخت و رژیم فروپاشید، تمام ادارات تعطیل شد، حتی زباله‌ها در خیابان می‌ماند، امنیتی نبود، بطور خودجوش در تمام مساجد اصلی هر محل، جمع می‌شدند و چیزی به نام کمیته‌های انقلاب اسلامی تشکیل شد. این‌ها مدیریت انقلابی محلات با مرکزیت مسجد بود بعد با هم متشکل‌تر شدند بعد انتظامات درون شهری را به عهده گرفتند، سپاه هنوز نبود. بعداً سپاه که آمد یک بخشی از این مسئولیت‌ها به عهده سپاه افتاد، نیروی انتظامی هم احیاء شد و این کمیته‌ها بخشی‌شان در نیروی انتظامی رفتند و بخشی هم به سپاه و جاهای دیگر رفتند. آن موقع کمیته‌های انقلاب، در واقع نهادهای انقلابی‌ای بودند که در صحنه روی زمین، کف زمین علی‌الارض داشتند جامعه را مدیریت می‌کردند. البته همه مردم معمولی بودند، ناشی هم بودند، مشکلات هم پیش می‌آمد، افراط‌گری‌هایی هم ممکن بود گاهی پیش بیاید منتهی این‌ها سازمان‌دهی نشده بود، مردم معمولی جوان‌ها ناشی، قبلاً که انقلاب نکرده بودند ببیند چطوری انقلاب می‌کنند و بعد از انقلاب چه باید کرد؟ کسی تجربه انقلاب کردن نداشت، همه چیز از صفر و زیر صفر شروع می‌شد. همه چیز تجربی بود. ولی اصل مسئله این بود که سیستم شاه از هم پاشیده است و سیستم جدید پس از انقلاب تشکیل نشده، این وسط، جامعه دارد زندگی می‌کند ما باید مسئله امنیت و... را به روش مردمی و انقلابی و همین نیروهای بدنه جامعه حل و مدیریت کنیم. این‌ها چون نیروهای انقلاب بودند گوش‌شان به فرمان دولت و بوروکراسی دولت مهندس بازرگان و دولت موقت نبود، این‌ها تمام حواس‌شان فقط به امام بود. اصلاً کس دیگری را واسطه نمی‌پذیرفتند و می‌گفتند هرچه امام بگوید.

این دوگانگی که تا همین الآن هم می‌گویند دو جناح! یک عده مثلاً مدرن است، یکی سنتی است، یکی متمایل به غرب، و یکی هم رادیکال و افراطی است، از همان موقع این حرف‌ها شروع شد! این تعابیری که برایتان می‌خوانم انگار همین الآن دارد گفته می‌شود، چون همین الآن هم دارد گفته می‌شود.

بخشی دیگر از این اسناد سازمان سیا: این 12 مهر 1358 است. یعنی تقریباً 5 6 ماه بعد از پیروزی انقلاب است و یک ماه قبل از این که لانه فتح شود و این اسناد لو برود. "ساندرز بِتِ‌کوران"، راجع به کمیته‌ها و نهادهای انقلابی می‌گوید: مشکل ما این است که دستگاه‌های حکومتی ایران بین دو مؤلفه تقسیم شده است یعنی دو جراین در حکومت بعد از انقلاب ایران هستند. یکی دولت موقت اسلامی ملی بازرگان است که حکم را از آیت‌الله خمینی گرفته و مردم بخاطر خمینی آن را قبول کردند، دوم کمیته‌های انقلاب که مستقیماً بوسیله خود آیت‌الله خمینی و رهبران مذهبی انقلابی هدایت می‌شود. می‌گوید حکومت تقسیم بر 2 است. این گروهی که دولت موقت هستند، ملی‌گرا، لیبرال، و در عین حال مذهبی هستند. منتقد آمریکا هستند، اما مخالف آمریکا نیستند. معتقند که یک سوء تفاهمی بین ما و آمریکاست و می‌تواند و باید حل شود! آمریکا بد ما را نمی‌خواهد! آمریکا دشمن نیست. یک عده هم می‌گوید نه؛ آمریکا مانع اصلی در برابر انقلاب و پشتیبان اصلی رژیم دیکتاتوری شاه آمریکا بوده است و تا ده‌ها هزار کشته‌ای که ما در انقلاب و قبل از آن دادیم، در واقع قاتل اصلی آمریکاست و شاه عامل اجرایی آن است. قاتل اصلی خود آمریکا، انگلیس و صهیونیست‌های اسرائیلی هستند، این‌ها دشمن هستند و بعد از انقلاب هم این‌ها اجازه نخواهند داد که ما یک حکومت مستقل مردمی تشکیل بدهیم و ما به آن‌ها کاری نداشته باشیم آن‌ها با ما کار دارند. چنانچه در اسناد لانه، ‌یک ماه بعد بیرون آمد که در این فرصت 6 ماه که ایران علیه آمریکا کاری نکرده بوده و حرفی نزده بود، رابطه را هم که ایران با آمریکا قطع نکرده، آمریکا قطع کرده است. خب در این 6 ماه، ایران به آمریکا چه صدمه‌ای زده بود و کجا به آمریکا حمله کرده بود؟ در این 6 ماه، هزاران توطئه کردند که اسناد لانه دارد نشان می‌دهد. جریان‌های تجزیه‌طلبی، تروریزم، کودتا، تحریک ایران به جنگ، نفوذ در حکومت، می‌دانید سخنگوی دولت انقلاب، دولت موقت بعد از انقلاب، و معاون نخست‌وزیر، به یک معنا نفر دوم و دولت پس از انقلاب، ‌مثلاً جاسوس سیا است. بعد در اسناد می‌آید که «امیر انتظام» است که بعد از انقلاب محکوم به حبس ابد شد ولی خیلی وقت‌ها بیرون می‌آمد و خواستند از او قهرمان‌سازی هم بکنند. جاسوس رسمی است. این جاسوس آمریکایی می‌گوید یک جلسه نماینده دولت آمد با ما صحبت کرد، اولاً می‌گفت که جلسه مخفی باشد، بعد دیدیم که مست است! سخنگوی دولت جمهوری اسلامی تا خرخره خورده مست است و همین‌طور گیج بازی درمی‌آورد! به او گفتیم یک مقدار استراحت کن حالت جا بیاید بعد صحبت می‌کنیم. خب این‌ها در مجلس خبرگان اول پس از انقلاب که قانون اساسی را می‌نوشت بعد معلوم شد که جاسوس داشتند. حسن نظیف، وزیر نفت جمهوری اسلامی. استاندار آذربایجان، مقدم مراغه‌ای، معلوم شد که این‌ها 20- 30 سال قبل از انقلاب به سازمان سیا وصل بودند. ببینید نفوذ چطوری اتفاق می‌افتد؟ از بیت مرجع‌، آقای شریعتمداری، تا جریان‌های کمونیستی، چریک‌های فدایی، از جریان‌های قومی تجزیه‌طلب در کردستان و بلوچستان و آذربایجان تا جریان‌های ملی‌گرای ظاهراً ضد تجزیه، با همه این‌ها وصل هستند. از گروه‌های تروریستی تا روزنامه‌نگارانی که در تهران روزنامه منتشر می‌کردند که در اسناد هست می‌گوید ما پول بدهیم می‌خواهیم مجلات‌مان را بیشتر کنیم، بعد از مدتی می‌گوید ما نویسنده کم نداریم، مقاله نداریم. در اسناد لانه می‌گوید ما مقالات را خودمان برایتان می‌فرستیم! یعنی بعضی از مقاله‌های به اصطلاح از موضع دموکراتیک روشنفکرانه انتقاد از ارتجاع و توتالیتریزم و دیکتاتوری اسلامی، مستقیم بیرون تولید می‌شد می‌آمد در روزنامه‌ها و رسانه‌های آن موقع حالا آن موقع فضاهای مجازی نبود- منتشر می‌شد. در همین چند ماه که ما کاری به کار شما نداشتیم این همه شما به کار ما کار داشتید. تا کودتا که باید بروند امام را بمباران کنند، جماران را بمباران کنند، کجاها نیرو پیاده کنند و... .

دقت کنید از همان موقع می‌گوید دستگاه حکومت ایران دو شاخه است. ما نمی‌توانیم حکومت را سرنگون کنیم.  البته آن موقع می‌گوید گرانی این‌قدر زیاد شده که ما پیش‌بینی می‌کنیم بین دو تا 4 یا 5 سال آینده رژیم سقوط می‌کند، مردم در اعتراض به گرانی و بیکاری به خیابان می‌ریزند خیلی جالب است آن موقع این‌ها پیش‌بینی‌شان این بوده که تا سال 62 یا 63 مخصوصاً که جنگ هم شروع شد رژیم سقوط می‌کند و این‌ها دوباره برمی‌گردند. بعد می‌گوید اگر این اتفاق نیفتاد ما تنها راهی که داریم این است روی یکی از دو شاخه درون حکومت ایران باید سوار شد. آن شاخه‌ای که می‌گوید ما جمهوری اسلامی را قبول داریم اما آمریکا را هم قبول داریم. انگلیس را هم قبول داریم، مسئله فلسطین و اسرائیل هم به ما مربوط نیست. اسرائیل بد است، زشت است، ما انتقاد می‌کنیم اما به ما ربطی ندارد. این جریان مهم است. این جریانی که - حالا تمام این توصیفاتی که می‌گویم در این اسناد هست می‌گوید این جریانی که می‌گوید اگر ایران می‌خواهد پیشرفت کند باید درون اقتصاد سرمایه‌داری آمریکا هضم بشود. ما باید واگن‌مان را به لوکوموتیو آن‌ها ببندیم برویم. می‌گوید یک عده‌ای مخالف این‌ها هستند و می‌گویند اگر قرار بود ایران در وابستگی به آمریکا پیشرفت کند، چرا زمان شاه نکرد؟ ایران که 150 سال وابسته به انگلیس بود و این 30 سال آخر مِلک آمریکایی‌ها بود، یعنی هیچ جا نبود که قدرت، ثروت، رسانه باشد آمریکایی‌ها دستور ندهند. خب نتیجه آن چه شد؟ دانشگاه‌های ایران قبل از انقلاب، 10 تا اختراع هم ندارند! 5 تا نظریه یا تولید علم و نظریه ندارند. هیچی نیست. یک کارخانه‌ای که ایران واقعاً تولید کرده باشد یک محصولی که ایرانی باشد تولید نشده است، مونتاژ، صنایع وابسته،‌ محصول دانشگاه هم کادرسازی برای بوروکراسی یک رژیم لائیک غیر دینی و ضد دینی و وابسته به غرب و یک رژیم به لحاظ علمی و اقتصادی درجه 2 و 3 بوده است. آیا آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها می‌خواهند که واقعاً ایران پیشرفت علمی و اقتصادی بکند؟ یا می‌خواهد مثل یک گاو شیرده داشته باشند و روزی 7 میلیون بشکه نفت آن موقع مفت صادر می‌شد که ایران را غارت کنند و ایران پایگاه آنان در منطقه باشد! به فکر خودشان هستند یا به فکر مردم ایران هستند؟ کدام پیشرفت علمی و پیشرفت واقعی در تولید اقتصادی نه مصرف که با پول نف است، بلکه تولید، در زمان شاه، در زمان حاکمیت انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها در آن اتفاق افتاده است؟ آن‌ها پیشرفت ما را نمی‌خواهند. این مسئله هسته‌ای یک نمونه‌اش است. خودشان هزاران بمب اتم دارند. این‌جا هم مسطمئن هستند که کسی دنبال بمب اتم نبوده، ولی باید این قیچی شود،  چون یکی از علوم و رشته‌های استراتژیک است که در حوزه انرژی و خیلی از علوم دیگر، سرنوشت جهان به آن مربوط است. ما باید جلوی شما را بگیریم. می‌گوید یک دعوای بین دوتا گروه این است. یک گروه می‌گویند ما پیشرفت نمی‌کنیم مگر این که برویم زیر سایه آمریکا بخزیم! مثل زمان شاه، منتهی آن طور دیکتاتوری نباشد و یک مقداری آزادی باشد.

یک عده هم می‌گویند که آمریکا چرا باید پیشرفت ما را بخواهد؟ ا می‌خواهد ما بیشتر وابسته باشیم. دوم این که ما دهه‌ها مِلک تِلق این‌ها بودیم کدام پیشرفت واقعی اتفاق افتاده است؟

اما می‌گوید آن گروه دیگر، می‌گویند اگر بگوییم نه آمریکا، نه شوروی، نه شرقی و نه غربی، ما می‌خواهیم روی پای خودمان بایستیم مستقل و آزاد باشیم و پیشرفت هم می‌خواهیم بکنیم اما نه پیشرفت در مسیر وابستگی اما پیشرفت توأم با استقلال و عزت ملی. این یعنی این که شما دارید به غرب و شرق می‌کنید که ما داریم خط سومی را در دنیا راه می‌اندازیم و می‌خواهیم یک بلوک سومی را ایجاد کنیم. اولاً که اگر این کار را بکنید آتوریتة هر دوی این‌ها را شکستید. اعتبار هر دوتا را، هم سرمایه‌داری و هم کمونیزم را زیر سؤال بردی. این‌ها ادعایشان این است که تنها راه مدرنیته و تمدن و پیشرفت واقعی و نجات و رستگاری راه ماست. آ‌ن‌ها کمونیست‌ها و این‌ها هم سرمایه‌داری. نه شرقی نه غربی یعنی چه؟ اتفاقاً باید بگوییم هم شرقی و هم غربی. موازنه مثبت باشد نه موازنه منفی. باید به هر دویشان باج بدهیم به هر کدام‌شان که قوی‌تر است باید بیشتر باج بدهیم. حتی مثلاً جریان لیبرال مذهبی که در دولت بودند صریحاً نوشتند کمونیست‌ها که اصلاً ضد دین هستند، آمریکایی‌ها لااقل ضد دین نیستند مسیحی‌اند! ما با آمریکا علیه کمونیست‌ها بسازیم که امام(ره) گفت کدام مسیحیت؟ این مسیحیت است؟ آمریکایی‌ها همان‌قدر مسیحی هستند که شاه ایران مسلمان و شیعه است! و شاه ایران همان‌قدر شیعه است که حاکمان آل سعود سنی‌اند! اصلاً این‌ها یک دین دارند همه‌شان لامذهب هستند. همه‌شان بی‌دین هستند و همه دنبال استبداد و منافع خودشان هستند دین و مذهبی در کار نیست. شاه در آن آخر که یک وقت برای افکار عمومی مذهبی شده بود می‌گفت من خواب دیدم حضرت عباس را و آمده من را نجات داده و کمربسته حضرت عباس هستم. مرید حضرت عباس شده بود یک بار هم با خانمش فرح زیارت امام رضا(ع) آمدند بعد هم به حج رفتند و عکس‌شان را گرفتند که تا سال‌ها بود که تنها سال شیعه. یک عده آخوند سطحی مخالف با امام هم همین را پذیرفته بودند، علیه امام موضع می‌گرفتند و می‌گفتند یک شاه شیعه در ایران داریم آن هم این است! چرا او را تضعیف می‌کنید؟ یعنی لیبرال غیر مذهی آن این‌طوری از سلطنت پادشاهی دفاع می‌کرد و لیبرال مذهبی هم می‌گفت با آمریکا علیه کمونیست‌ها بسازیم. آمریکا از شوروی بدتر، شوروی از آمریکا بدتر. و انگلیس از هر دوی این‌ها بدتر. یعنی چه که برویم زیر پرچم این علیه آن؟ این‌ها اصلاً علیه هم نیستند بده‌بستان دارند و این‌ها می‌خواهند دنیا را بین خودشان تقسیم کنند. وقت آن برسد همین‌ها دوباره ایران را مثل اواخر قاجار ایران را بین خودشان تقسیم می‌کنند. مگر یک وقت انگلیس و روس‌ها عملاً و رسماً ایران را بین خودشان تقسیم نکردند؟ آن‌ها برای خودشان پلیس جنوب گذاشتند این‌ها هم برای خودشان ارتش قزاق گذاشتند. شاهزاده‌ها و درباریان هم دو گروه شده بودند یک عده انگلیسی، یک عده هم روسی، آندولفی، روسوفیل. یک عده آن طرفی و یک عده هم این طرفی! ایرانی کو؟ کسی که به فکر ملت ایران باشد؟ این خط همین الآن هم ادامه دارد. همین الآن هم دارند می‌گویند. افراطیون در حکومت ایران، یا افراطیون در ایران، این‌ها نمی‌گذارند که ایران پیشرفت کند. این‌ها نمی‌گذارند که مشکلات ایران و آمریکا با غرب حل شود و ایران در ریل سریع توسعه بیفتد و تخته گاز جلو برود! توسعه‌ای که نمونه آن را ایران در زمان قبل از انقلاب در زمان شاه دیدیم که چندتا کارخانه مونتاژ فقط در ایران راه افتاد هیچ چیز در این‌جا تولید نمی‌شد. نه علم، نه نظریه علمی و نه پیشرفت عملی. همه چیز فقط واردات بود. کدام اختراع ثبت می‌شد؟ کدام کشف بود؟ کدام حرف تازه بود؟ خط دوم هم این بود که شما چه زمانی به این ملت اعتماد کردید؟ شما 100 سال، 200 سال است دارید به این مردم می‌گویید که شما نمی‌توانید! شما چه زمانی به استعدادهای خودمان احترام گذاشتید؟ یک وقت احترام بگذارید و بگویید ما می‌توانیم و مانع این استعدادهای داخل کشور نشوید ببینید می‌توانند یا نمی‌توانند؟ امام خطاب به جوانان ایران می‌گفت که در ذهن‌تان کردند که آن‌ها نژاد غربی‌اند، آن‌ها ژرمن‌اند، آن‌ها ذهن‌شان و مغزشان یک جور دیگر است، غربی‌ها می‌فهمند ولی شرقی‌ها نمی‌فهمند و ذاتاً بی‌شعور هستند! آن‌ها باید ارباب باشند و شما باید نوکر باشید. به نفع خودتان هم هست. تقلا نکنید. امام می‌گفت چرا این حرف‌ها را باور کردید؟ چه کسی این‌ها را به ما باوراند؟ می‌دانید هر کسی از خودش هر تعریفی داشته باشد واقعاً کم‌کم همان می‌شود؟ دیگران مدام به شما بگویند که تو فلانی هستی، تو ضریب هوشی‌ات خیلی پایین است مشکل داری، اصلاً ژن تو مشکل دارد، هر روز بیاید روزی یک بار به او بگوید. طرف نابغه دهر باشد بالاترین آی.کیو را داشته باشد کم‌کم می‌گوید هر روز دارند به من می‌گویند نکند که واقعاً یک چیزی هست؟ بعد از یک مدتی در انجام ساده‌ترین کارها می‌ترسد و شک می‌کند. ببینید آدمی که باور کرد که مدام به او می‌گویند تو نمی‌فهمی و ما می‌توانیم کم‌کم دست‌وپاچلفتی می‌شود. حالا امتحان کنید به پدر و مادرتان بگویید 20 روزی به شما بگویند که آی.کیو! پخمه! این را از آن‌ها بخواهید. یکی دو روز می‌خندید و فکر می‌کنید شوخی است از روز سوم و چهارم شک می‌کنید که نکند واقعاً این‌طوری است؟ روز هفتم و هشتم ناراحت می‌شوید و عصبانی می‌شوید، روز دهم می‌پذیرید. برعکس بیایند به یک کسی که در خانه‌اش افتاده و پایش هم درد می‌کند 2 ماه بیایند تو قهرمان دو شهر می‌شوی. تو این استعداد را داری. کم‌کم طرف جوگیر می‌شود و بلند می‌شود در خیابان می‌دود.

بخش مهمی از توانایی‌ها و ناتوانایی‌های یک ملت محصول القائاتی است که به او می‌شود. شما ده بار به یک کسی بگویید اخلاق تو فاسد است تو درست نمی‌شوی، بعد واقعاً این فکر می‌کند یک مشکلی دارد و درست نمی‌شود. یک عده کم هستند که تحت تأثیر قرار نگیرند اغلب مردم تحت تأثیر قرار می‌گیرند. ببینید 80 درصد مردم عادی را در همه جای دنیا می‌شود فریب و بازی داد. کمتر از 20 درصد هستند کسانی که فریب نمی‌خورند برای این که ذهن خالی است، ذهن تمرین نکرده، آموزش ندیده، ذهن به استدلال و ضد استدلال مسلح نیست، آگاهی ندارد، اعتماد به نفس هم ندارد جوگیر می‌شود. اغلب اتفاقاتی که در دنیا می‌افتد ناشی از تبلیغات جوگیری است. این‌ها در مخ این ملت این را کردند. این جریان به مردم می‌گویند ما اگر می‌خواهیم پیشرفت کنیم باید از غرب مستقل بشویم، نباید منزوی بشویم ولی باید مستقل بشویم. این‌ها می‌گویند نه وابسته بشویم! می‌گویند ما روی این دوتا شکافی که بین این دوتا طرز تفکر در انقلابیون در حکومت جمهوری اسلامی 35 سال 36 سال پیش اول انقلاب این را می‌گویند ما باید وسط این شکاف عمل کنیم. بازرگان و هم‌قطاران و همفکران او تمایل دارند که سیاست خارجی ایران و نیز مسائل امنیتی را در داخل کشور در قالب‌های عادی و رایج کنونی حل کنند. می‌گوید آن شاخه می‌خواهد که دنبال انقلابی‌گری نباشید، همین دیپلماسی عمومی و معمولی که در دنیا رسم است. در همین قالب عمل کنید. ادبیات همین باشد. حرف‌های انقلابی در سیاست خارجی نزنید، دشمن تراشی می‌شود. آن‌ها می‌گویند دشمن‌تراشی نشده، دشمن‌تراشی یعنی این که کسی دشمن نیست، توهم دشمنی را شما بوجود می‌آورید، این‌ها دشمن واقعی‌اند. دشمن پس کیست؟ این دشمن‌شناسی است نه دشمن‌تراشی. دشمن‌تراشی یعنی کسی که دشمن نیست سوء تفاهم ایجاد کنید و بدون هیچ ضرورت و فایده‌ای تحریک کنید که دشمن بشود. اما دشمن‌شناسی یعنی دشمن هست، درست آن را بشناس و واکنش صحیح نشان بده.

دقت کنید آن خط لیبرال مذهبی و غرب‌گرا، طرفدار سازش و همکاری با آمریکا در منطقه و جهان در حکومت جمهوری اسلامی، تمایل دارد سیاست خارجی ایران و مسائل امنیت و سیاسی داخل کشور را در همین قالب‌های رایجی که ما می‌شناسیم و خودمان ساختیم حل کند. آن‌ها کلاً محافظه‌کار هستند، دعوای اصلی آن‌ها هزینه‌های زیادی بود که سیاست شاه بدون در نظر گرفتن نیازهای کشور خرج می‌کرد. می‌گوید این‌ها مشکل ذاتی با شاه نداشتند، منتقد شاه بودند اما حاضر بودند رژیم شاه و سلطنت هم بماند و واقعاً دل‌شان نمی‌خواست که یک انقلاب واقعی انجام شود. ببینید معنی‌اش این نیست که آن‌ها طرفدار شاه و سلطنت بودند نه؛ منتقد و مخالف بودند. مثلاً مرحوم بازرگان یک آدمی بوده که 30 40 سال عمرش را همیشه یک منتقد رژیم شاه بوده، بازدداشت شده، اعتراض کرده، ولی تا آخر معتقد بود که امکان ندارد شاه را برداشت چه برسد به این که رژیم شاهنشاهی را برداشت و معتقد بود که «مرگ بر شاه» و «مرگ بر آمریکا» هم غلط است برای این که ما اصلاً زورمان نمی‌رسد. نمی‌شود. می‌گوید واقعیت این است که این خط میانه‌رو در حکومت جمهوری اسلامی که از همان موقع بوده و هست و خواهد بود، آدم‌های آن عوض می‌شود این فکر هست مشکل‌شان با شاه این بود که چرا هزینه‌های زیادی کرده‌ای؟ یعنی یک مشکل در روش و کارکرد است، مشکل ذاتی با رژیم سلطنت نداشتند. این را تحلیل‌گر سازمان سیاه دارد می‌گوید. می‌گوید این‌ها واقعاً نه ضد شاه بودند نه ضد آمریکایی، نه ضد صهیونیستی. این‌ها حاضر بودند زیر سایه ما و شاه بمانند؛ و گرفتاری‌های ایران در خارج از مرزهایش برای نگهداری سیاست غرب؛ با آن مشکل داشتند یک نامه دیگری «چالرزنانس» به وزارت خارجه آمریکا 20/ اردیبهشت / 58، دو سه ماه بعد از پیروزی انقلاب. دقت کنید من فقط این را می‌خوانم. همان‌طور که امور داخلی ایران به دو شاخه تقسیم شده است شاخه رسمی و شاخه غیررسمی. شاخه رسمی، دولت رسمی است که رسماً می‌گوید وزارت خارجه بازرگان و دکتر یزدی بود، این‌ها خیلی خوب صحبت می‌کنند و می‌گویند سوء تفاهم‌ها بین ما و آمریکا و غرب باید حل شود، ما با فلسطینی‌ها منتقد اسرائیل هستیم اما هیچ دخالتی در هیچ مسئله‌ای نمی‌کنیم. ما قائل به گسترش انقلاب و این حرف‌ها نیستیم. خب این دو خط است (شاخه رسمی و شاخه غیر رسمی). شاخه غیر رسمی‌اش می‌گوید نیروهای کمیته‌ها و انقلابی‌ها و جوان‌های دانشگاهی مسلمان هستند که این‌ها اصلاً کاری به دولت ندارند و تمام حواس‌شان به نطق‌های خمینی است و خمینی نطقی نمی‌کند مگر این که در آن دعوت به مبارزه و انقلاب و گسترش انقلاب در جهان باشد. می‌گوید این شاخه غیر رسمی، کلی غیر دیپلماتیک است، این‌ها به زبان ما حرف نمی‌زنند ما باید توسط آن شاخه، این شاخه را کنترل کنیم. کاری کنیم که آن شاخه مدام بگوید ما می‌خواهیم حکومت کنیم و دیگر انقلاب تمام شد! این شاخه می‌گوید نه، انقلاب تمام نمی‌شود، حکومت باید انقلابی باشد. حکومت انقلابی، معنی‌اش حکومت پس از انقلاب نیست چون انقلاب «پس» ندارد. حکومت انقلابی یعنی حکومتی که تا حالا در حوزه اپوزوسیون و ضدحکومت انقلابی بود حالا در موضع حکومت باید به همان شعارها و ارزش‌های انقلابی در مسیر عدالت و ارزش‌های اسلامی عمل کند. نه این که بگویید یک چیزی به نام انقلاب بود، تاریخی داشت، تاریخ آغاز و پایان داشت. 22 بهمن 57 پایان انقلاب و آغاز یک حکومت دیگر بود. می‌گوید این دیدگاه رسمی است، خوب است می‌شود با آن کنار آمد! می‌گوید اما خمینی نمی‌گذارد این دیدگاه حاکم شود. خمینی می‌گوید انقلاب در 22 بهمن 57، وارد عرصه‌های جدیدتر و گسترده‌تر شده است. یعنی مرحله دوم انقلاب شروع شده است. انقلاب تا حالا در موضع ضد حکومت عمل می‌کرد حالا باید با امکانات و حکومت، در همان مسیر شعارها و اهداف انقلاب عمل کند. یعنی می‌گوید دعوای این دوتا جریان این است که حکومت پس از انقلاب باید ماهیت انقلابی داشته باشد یا نداشته باشد. این فقط دوتا کلمه نیست، اگر ماهیت انقلابی داشتی، نگاه‌تان به اقتصاد، به مبارزه با رشوه و اختلاس و اصلاح ادارات، به روابط بین‌الملل و روابط خارجی، به تعلیم و تربیت و دانشگاه و حوزه یک نگاه خواهد بود. نگاه‌تان به بازار، به بانک، سیستم بانک، مالیات، واردات، صادرات. اگر قائل باشید که انقلاب 22 بهمن 57 تمام شد و حالا یک حکومتی مثل بقیه حکومت‌های دنیا منتهی منهای شخص شاه، نوع آن هم به جای سلطنت، جمهوری باشد ولی مثل بقیه حکومت‌هاست، بدون ارزش‌های انقلابی، آن وقت نگاه‌تان به همه چیز عوض می‌شود. جهت‌گیری‌تان در سیاست خارجی دیگر انقلابی نخواهد بود. یک چیز دیگری می‌شود. در سیاست داخلی همین‌طور. در رسانه، در دانشگاه.

بچه‌ها ببینید از اول انقلاب تا همین الآن، در همین 37 سال، دعوا بین این دو طرز تفکر است، این دوتا طرز تفکر هنوز در رژیم جمهوری اسلامی، هست و مدام این حکومت، یک سینوسی دارد یک مدتی توی آن جریان می‌رود و یکی توی این جریان می‌رود، من اصلاً منظورم این دوتا جناح نیست، جناح‌هایی که رسمی است و چپ و راست می‌گویند و در انتخابات دوتا لیست می‌دهند من اصلاً به این‌ها کاری ندارم. از این جناح‌ها بیرون بیایید. این دوتا طرز فکر است، این طرز فکر‌ها ممکن است یکی در چپ و راست باشد ولی ظاهراً هر دو با هم مخالف هستند ولی هر دو همین طرز تفکر را دارند.

از این جهت، می‌گوید سیاست جمهوری اسلامی بین این دو جریان، یعنی جریان افکار انقلابی اسلامی با رهبری افراطی خمینی و جریان محافظه‌کار سیاسیون ملی‌گرا، مذهبی و میانه‌رو با رویکرد لیبرال در حال نوسان است. نشانه‌های مشخص از آنجا مشاهده شد که در عرصه بین‌المللی هم یک گرایش به سوی کشورهای انقلابی و رادیکال، و حمایت از فلسطین و دوری جستن از رژیم‌های عربی، میانه‌روهای عرب مثل آل سعود، کویت، قطر، پدید آمد و حملات دائمی لفظی علیه اسرائیل و صهیونیزم می‌کند و بدگمانی نسبت به ابرقدرت‌ها اما جناح دیگر که رسمی است در دولت بود تمایل به همکاری رسمی دولت جمهوری اسلامی با آمریکا و سایر کشورها، رژیم‌های عربی منطقه و حتی با اسرائیل دارد. یعنی می‌خواهد بگوید اگر شما در سیاست خارجی، شعارهای انقلابی بدهید اقتصاد، ما باید این‌طوری جا بیندازیم که ضد اقتصاد است اگر می‌خواهید اقتصاد مدرن داشته باشید باید با آمریکا و عربستان و اسرائیل و همه این‌ها کنار بیایید و تسلیم شوید! مثل زمان شاه. که عرض کردم زمان شاه به کدام اقتصاد مدرن رسیدید؟ این مصر است که الآن 40 سال است صددرصد تسلیم شماست کدام اقتصاد مدرن؟ می‌دانید نزدیک نصف ملت زیر خط فقر است و میلیون‌ها میلیون کارتن‌خواب دارند، فقط 2 میلیون آدم در قبرستان‌ها در قاهره دارند زندگی می‌کنند. کشوری که صددرصد تسلیم آمریکا و اسرائیل بوده است. ایران قبل از انقلاب هم کدام اقتصاد مدرن؟ همین الآن من از شما می‌پرسم که همین الآن همین حرف‌ها را نمی‌زنند؟ همین الآن نمی‌گویند جریان افراطی، مدام به مسئله اسرائیل و آمریکا گیر می‌دهد و بخاطر افراطی‌گری خودتان اقتصادتان فلج شده است. همین الآن هم همین را دارند می‌گویند. می‌گوید این سیاست‌های دوگانه در رژیم جمهوری اسلامی وجود دارد و تا زمانی که دولت دائمی مستقر نشود، دولت موقت تعویض نشود ادامه خواهد داشت اما ما باید به فکر زمانی باشیم که دولت موقت کنار می‌رود و دولت ثابت رسمی می‌آید کدامیک از این دو گرایش در دولت رسمی ایران پس از انقلاب، حاکم خواهد شد؟ مسئله اصلی این است کوشش ما برای معتدل کردن سیاست رادیکال و افراطی، در موقعیت فعلی بسیار محدود است. می‌گوید الآن تازه انقلاب شده ما خیلی نمی‌توانیم دخالت علنی بکنیم چون تمام ملت ایران دارند مرگ بر آمریکا می‌گویند! ولی الآن پنهان و تدریجی باید عمل کنیم ولی باید به فکر 10- 20 سال دیگر باشیم. آن موقع چه کنیم که جریان رادیکال و افراطی، جریان حاکم بر جمهوری اسلامی نشود؟ ادامه برخورد بین این دو دیدگاه، تابعی است از کوشش‌های داخلی رژیم جمهوری اسلامی و پیشرفت آن، این دوگانگی بین دولت رسمی و نیروهای انقلابی به سردی خواهد گرایید. سپس اندیشه‌ها، افکار و رفتارها ترکیب می‌شود و درجه بالاتری کسب خواهد کرد.

می‌گوید در آینده یک گروهی از ترکیب این دوتا جریان بوجود خواهد آمد که الآن ممکن است شعارهای انقلابی بدهند اما بعداً همین‌ها خودشان در عمل، دوگانه عمل می‌کنند. یعنی هم می گویند امام، انقلاب، ارزش‌های جمهوری اسلامی، جهاد، شهادت، عدالت، هم در عمل، به سبک آن گروه دوم عمل می‌کنند. ببینید پیش‌بینی و برنامه‌ریزی چیست؟

سپس اندیشه‌ها، افکار و رفتارها ترکیب شده و درجه بالاتری کسب خواهد کرد. اگر این برخورد به آرامی نگراید در اوضاع خارجی ایران تأثیر می‌گذارد این حالت تا موقعی که یک تشکیلات اسلامی نهایتاً مستقر نشود یعنی انقلابی‌ها پیروز نشوند یا این که دولت موقت، میانه‌روها، ساقط شوند یا رفتارش را عوض کند ادامه خواهد شد. می‌گوید یا رفتار یکی از این دوتا به دیگری نزدیک می‌شود یا یکی از این دوتا سقوط می‌کنند. بعد پیش‌بینی می‌کند که اگر گروه میانه‌رو طرفدار آمریکا در حکومت جمهوری اسلامی عاقلانه رفتار نکند حذف می‌شود چون افکار عمومی مردم با آن‌ها مخالف هستند، خمینی هم با آن‌ها مخالف است اما اگر آن‌ها عاقلانه رفتار کنند می‌توانند در حکومت دائمی، یعنی بعد از دولت موقت در ساختن حکومت جمهوری اسلامی بمانند و خود را بازتولید کنند! یعنی نسل بعدی خودشان را داخل حکومت اسلامی بسازند یعنی 20 30 سال که می‌گذرد هم آن‌ها پیروز می‌شوند و می‌میرند، یک نسل جوانی باید تربیت کرده باشند در دانشگاه، در حوزه، در حکومت جمهوری اسلامی، در رسانه‌ها که آن‌ها همین خط را برای نسل بعد ادامه بدهند. درگیری مستقیم در جمهوری اسلامی با خمینی امکان ندارد مگر این که ببینیم بعدها چه می‌شود؟ انتصاب اخیر حالا اسم می‌برد دکتر یزدی به سمت وزارت امور خارجه، قسمتی از کوششی است برای تغییر جهت سیاست خارجی. یزدی - اسم او را پنهان کنید من با شخص کاری ندارم فلانی در این جریان، از دنیای پیشرفته است و احتمالاً می‌توانند شرایط را درک کنند و بهتر از بقیه، امام را به بازرگان و به طرز فکر ما مرتبط‌تر و نزدیک‌تر بکنند. در ماه‌های اخیر ما و دیگر دولتی‌ها در زمینه سیاست خارجی ایران با تشکیلات ناپایداری روبرو بودیم. خطوط اصلی سیاست ایران، بخصوص سیاست خارجی بوسیله شخص آیت‌الله خمینی طراحی می‌شود. آیت‌الله دستور روابط با مصر را بدون اطلاع و مشورت با دولت داد. وزارت خارجه، بازیچه دست آیت‌الله خمینی است. دولت از دست آیت‌الله، عصبانی است.

رئوس کلی سیاست خارجی خمینی: 1) کوشش فراوان برای اتحاد همه جهان اسلام. 2) دشمنی عمیق با صهوینیست. 3) روابط نزدیک با فلسطین. 4) کشش به سمت رادیکال شدن و درگیری با حکومت‌های متحد ما در کشورهای عربی. 5) حمایت از جنبش‌های انقلابی جهان سوم ولو غیر اسلامی مانند زیمباوه. 6) برقراری رابطه با کشورهایی که ضد شاه و ضد آمریکایی بودند مثل کوبا (فیدل‌کاسترو). 7) ادامه بدگمانی و بدبینی و حملات پراکنده همزمان با آمریکا و شوروی. 8) شرکت در جنبش کشورهای غیر متعهد و غیر وابسته 9) تلاش برای بالا بردن قیمت نقت در اپوک. 10) اتخاذ سیاست‌های تندروانه در صحنه سیاسی و اقتصاد بین‌الملل و جهانی.

این‌ها بخشی از این اسناد بود که گفتم عیناً برایتان بخوانم. چون اگر طور دیگری تعریف می‌کردم می‌گفتید که داری اطاله می‌کنید. من هیچ چیز نگفتم جز روخوانی اسنادی که سازمان سیا چند ماه بعد از انقلاب می‌نویسد و از همین موقع می‌گوید دوتا طرز فکر داخل جمهوری اسلامی است اگر بتوانیم کل رژیم را ساقط کنیم که چه بهتر. اگر نشد ما باید سوار یکی از این شاخه‌ها بشویم و با آن شاخه دیگر را به عنوان افراطی، ضد آمریکایی، انقلابی که آن‌ها جنگ می‌خواهند، آن‌ها ضد اقتصاد هستند، ضد پیشرفت هستند، ضد توسعه‌اند، آن‌ها سنتی‌اند، ضد مدرنیته‌اند، دیکتاتور هستند، این‌ها را به این شکل بدنام کنیم. آنچه که خواندم از کتاب «اسناد لانه جاسوسی آمریکا»، جلد 1 بود.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha