"تقدیس جهاد" و "ادبیات ضد جنگ" در قرآن (جنگ، جنگ تا پیروزی با کدام منطق؟)
نشست "جنگ شیطانی، جنگ رحمانی" _ دژ خرمشهر _ شلمچه _ ۱۳۸۷ _ هفته دفاع مقدس
بسمالله الرحمن الرحیم
خدمت برادران عزیز سلام عرض میکنم. امیدوارم این چند روز خاطرهانگیز بعد از مراجعت به شهر خودشان یک توشهی فکری و معرفتی برای دوستان باشد. دیشب در یک جمع دیگری در اینجا بیشتر خاطره ذکر کردم. همینطور امروز در کنار اروند صبح و بعد از ظهر در شلمچه و الان میخواهم با شما دوستان یک بحث اعتقادی راجع به مسئلهی جنگ بکنم. نگاه دینی به جنگ باید چه نوع نگاهی باشد؟ دو ادبیات ظاهراً متناقض راجع به جنگ ممکن است ببینید و بشنوید. نه فقط در تبیین مسائل جنگ خودمان بلکه حتی در منابع دین و حتی در خود قرآن ممکن است شما این را ببینید. شما در قرآن هم ضد جنگترین آیات را میبینید. در آیات و روایات ضد جنگ و ضد خشونت را میبینید و هم در عین حال جنگیترین و مبارزطلبانهترین آیات هم در قرآن کریم هست. اگر کسی گزینشی نگاه کند و بخشی از آیات و روایات را ببیند ممکن است نتیجه بگیرد که اساساً در اسلام هیچ دعوتی به مبارزه و جهاد و درگیری نیست و همه جا آنقدر حریم مقدسی برای جان و مال و امنیت انسان قرار داده شده که اساساً هیچ نوع جنگ و مبارزهای در آن به رسمیت شناخته نمیشود و یک دین صلح کل است و برای آن صلح و امنیت و آرامش و حقوق و حریم عمومی و شخصی مهمترین مسئله است که همینطور هم هست. یک دستهی دیگر از بعضی از آیات و روایات را ببینند و به دستهی اول توجه نکنند ممکن است اینطور برداشت بکنند که قرآن و منابع دین ما و اصلاً تاریخ اسلام یک تاریخ سراسر جهاد و مبارزه و درگیری است و اصلاً هیچ تفسیر غیر مبارزاتی از تاریخ بشر ندارد. این همه تجلیل از جهاد و مجاهد و شهید کرده است. ولی اگر کسی جامع نگاه بکند، یعنی هر دو دستهی آیات و روایات را در منابع دین به یک نتیجهی درست واقعبینانه و متعادل میرسد که بله، اسلام و قرآن ضد جنگترین دین و کتاب است و در عین حال جهادیترین دین و کتاب است. ضد کدام جنگ است و دعوت به کدام جنگ و مبارزه میکند؟ فرق دو مسئله این است. از یک طرف قرآن تعبیر «الصلح خیر...»، و از این قبیل دارد که حتی میفرماید اگر مشرکین هم با شما ابراز صلح و آشتی کردید بپذیرید و بگویید ما به دنبال جنگ نیستیم و اصلاً نبودهایم. از یک طرف آیاتی در قرآن است که دعوت به قتال و مقاتله است و میگوید در راه خدا جهاد کنید و بجنگید. خداوند به پیامبر اکرم(ص) میفرماید «حرز المؤمنین...»، مؤمنین را به جهاد و جنگ و قتال با دشمن تشویق کن. میفرماید شهدای راه خدا را مرده نپندارید که آنها زنده هستند و نزد خدا روزی خصوصی و اختصاصی میخورند. روزی که غیر از شهید از آن بهره نمیبرد و یک روزی هست که فقط مخصوص شهداست و دعوت به مبارزه و قتال با دشمن میکند. راز این دو ادبیات و این دو نوع زبان در آیات و روایات و در تاریخ این است که از یک طرف در روایت میفرماید «الخیر تحت ضلال سیوف...»، خیر زیر سایهی شمشیر به دست میآید و به نبرد و مبارزه و قاطعیت برای عدالت اشاره میکند و میگوید فقط نباید حرف بزنی و بلکه باید عمل هم بکنی و اگر لازم شد باید هزینه هم بدهی. در برابر کسانی که با سلاح و قدرت و خشونت به جنگ حقیقت میآیند، شما باید از حقیقت دفاع کنید. فقط نگویید من حقیقت را دوست دارم و قبول دارم بلکه باید برای آن هزینه بپردازی. جان خود را در کف دست بگیر و فدا کن. اموال خود را به میدان بیاور. آبرو و آسایش و آرامش و خانوادهی خود را بیاور و اگر لازم شد، از همه چیز بگذر. از آن طرف در نگاه قرآنی جنگ جزو شرور است. جنگ یک شر است. همان دینی که میگوید «الخیر کله تحت ضلال سیوف...»، خیر زیر سایهی شمشیر است. منتها کدام شمشیر را میگوید؟ شمشیری که برای حق زده میشود و برای باطل زده نمیشود. همان دینی که میگوید خیر زیر سایهی شمشیر است و در جهاد به دست میآید، میگوید جنگ شر است. این دو نوع ادبیات، این دو نوع زبان، در آیات و روایات هست. یکی میگوید جنگ جزو شرور انسانی است. البته این در اصطلاح است و الا در نگاه توحیدی که شری وجود ندارد و اگر شرور هم درست دیده بشوند خیر هستند ولی در نگاهی که مسائل عالم را به خیر و شر تقسیم میکنند یک سری شرور طبیعی را مثل زلزله و سیل و مرگ طبیعی و بیماری نام میبرند که میپرسند اینها برای چه هست و در کلام بحث میکنند که اینها چرا هست و کدام منشأ الهی دارد و کدام منشأ بشری دارد؟ و قربانیان هر کدام چه وضعی در دنیا و آخرت خواهند داشت و غیره که ما نمیخواهیم اینجا بحث کلامی بکنیم. میگویند در کنار شرور طبیعی یک چیزهایی به نام شرور انسانی و مظالم انسانی هستند که یکی از آنها جنگ است. شاید یکی از مهمترین آنها جنگ است که یک نگاه کاملاً منفی به آن میشود و در عین حال جزو طبیعت بشر تربیت نشده است. شما تاریخ بشر را در شرق و غرب عالم نگاه کنید. آیا یک قطعهای از عالم را پیدا میکنید که در آن جنگی نبوده باشد؟ بنابراین این جزو شرور انسانی است. شر است. اما در عین حال و به یک معنا طبیعی است. طبیعی است نه به این معنا که خوب است بلکه یعنی علت و منشأ طبیعی دارد و آن طبیعت بشر و غریزهی خودمحوربینی و غریزهی خودبرتربینی است. یک غریزهی حیوانی در هر کس یا گروهی هست که بر دیگران مسلط بشود. خودش بیشتر از دیگران بخورد و کمتر کار کند. بقیه را برای خودش به کار و بیگاری بکشد. مفت بخورد. بر دیگران سلطه پیدا بکند. برای دیگران آقا بشود. به خانههای دیگران حمله کند. به حریم آنها تجاوز بکند. این یک خصلت طبیعی به این معناست که در طبیعت و غریزهی حیوانی بشر و حیوانات هست. در عالم حیوانات مدام تنازع و جنگ است. بر سر لانه و جفت و غذا تنازع دارند و در تاریخ بشر هم مملو از جنگ است. جنگهایی که بر سر انگیزههای قدرت، ثروت، شهوت، شهرت و غیره اتفاق افتاده است. اصلاً لازم نیست شما به تاریخ نگاه کنید و فقط کافی است همین الان به اطراف خود نگاه کنید. همه جای دنیا همیشه این مسائل بوده و هست و خواهد بود و مخصوص جوامع بشری هم نیست بلکه یک تزاحم مادی بین طبیعتهای حیوانی است. از جمله طبیعت حیوانی در خود ما انسانهاست. این نوع نزاع و جنگ یک جنگ شیطانی است. آیات و روایات بسیاری که ماهیت ضد جنگ و ضد خشونت دارند مربوط به این نوع جنگ هستند که یک کسانی به خانه و جان و مال یک گروهی حمله میکنند و میخواهند اینها را زیر پا بگذارند. یک انگیزهی ماورای طبیعی باید باشد که این انگیزهی حیوانی را در ما خنثی کند. یعنی ما به کمک انبیا احتیاج داریم تا آدم بشویم و به همدیگر تجاوز نکنیم. این یک نکته است که این طبیعت خودخواه ما فقط با یک انگیزهیفوق طبیعت و الهی مهار و کنترل میشود. یک شکل دیگر هم به نام تعادل قوا هست. یعنی همهی حیوانات که بخواهند به هم تجاوز کنند یا اگر گروههایی بخواهند به همدیگر حمله کنند و بر همدیگر سلطه پیدا کنند، منتها از هم بترسند. چیزی که به آن موازنهی وحشت میگویند. یک تعادل قواست. این هم گاهی جلوی جنگ را میگیرد اما کاملاً موقت، مصنوعی و عرضی است. اینکه به همدیگر حمله نکنند برای اینکه از همدیگر میترسند. میترسد و میگوید نکند من اگر حمله کنم او صدمهی بیشتری به من بزند. برای این حمله نمیکند نه برای اینکه با خود بگوید اصلاً من حق ندارم به او حمله کنم و حقوق او مقدس است، امینت مردم مقدس است، حقوق مردم حریم خداست. در واقع به خاطر اخلاق و انسانیت نیست بلکه برای این است که میترسم نکند او قویتر باشد و وقتی به او حمله میکنم حساب من را برسد. ترس از شکست مادی باعث میشود که جنگ نکنند. معمولاً این نمیتواند جنگطلبی را مهار کند. میدانید چرا؟ چون به محض اینکه یک گروه و ملت و دولت و فردی احساس قدرت کند و دیگر از طرف مقابل خود نترسد بلافاصله حمله میکند و در واقع جنگطلبی میکند. نترسد و بگوید من قویتر هستم و از پس او بر میآیم، شروع میکند. گرگها وقتی میخواهند بخوابند پشت به همدیگر نمیکنند. همه رو در روی هم میخوابند و یک چشم آنها باز و یک چشم آنها بسته است. چون احساس میکند هر لحظه دو چشم خود را ببندد یا پشتش را به بقیه بکند آنها حمله کنند و خودش را پاره پاره بکنند. به این موازنهی وحشت میگویند. در دنیای مادی یا جنگ است یا اگر جنگ نیست صلح گرگهاست. موازنهی قدرت است. او میگوید اگر حمله کنی بمب اتم میزنم و دیگری میگوید اگر تو بزنی من هم میزنم. درست مثل گرگها که روبروی هم میخوابند در حالی که هر لحظه آمادهی درگیری هستند. این هم صلح است اما یک صلح زوری و تقلبی و موقت و مصنوعی است و همیشه متزلزل و در خطر است و به محض احساس قدرت یکی جنگ شروع میشود و منشأ جنگها جهل و خودخواهی و ضعف عقل بشر است و چون طبیعت بشر خودخواه و خودمحور است اگر تربیت نشود، عملاً جنگطلب است. یعنی همهی ما اینطور هستیم که اگر تربیت نشویم همگی جنگطلب هستیم. اگر تربیت بشویم و انبیا ما را تربیت بکنیم و ما بپذیریم میفهمیم که جنگ چقدر نفرتانگیز و ضد بشری است. چون جنگ که باشد هرج و مرج، تجاوز به حقوق دیگران، تجاوز به حریم دیگران، نابودی امنیت و آسایش دیگران هم هست. در فضایی که خشونت و هرج و مرج و جنگ است رشد انسان صالح سخت میشود. تعلیم و تربیت مشکل میشود. عدالت زیر پا میرود. وقتی امنیت نیست عدالت هم تعیین نمیشود. حقوق مادی و معنوی هم تأمین نمیشود. علت ضد جنگ بودن انبیا این است و من عمداً میخواهم این موضوع را اینجا در شلمچه و در حضور شما برادران و خواهرانی که برای زیارت جبهههای جنگ مقدس و جهاد دفاعی ما آمدید در پادگان دژ خرمشهر، در منطقهای که عملیاتهای بسیار سنگینی انجام شده و بیشترین تعداد شهید را داشتهایم، این نکته را بگویم که معلوم بشود زیارت شهدا و جبهه اتفاقاً از سر همان روح عدالتخواهی و ضد جنگ است. ما ضد جنگ هستیم. ما اگر لازم باشد، میجنگیم، چنانچه جنگیدیم اما در عین حال ضد جنگ هستیم. اگر صحبت جنگ جنگ تا پیروزی میشد در واقع به معنای جنگطلبی نبود. این جنگ به معنای دفاع از حقیقت است. به معنی مبارزه تا انجام وظیفه و پیروزی حق است. نه اینکه جنگطلبی جنگطلبی تا پیروزی من باشد. شعار جنگ جنگ تا پیروزی در منطقهای حیوانی یک معنا داشت و در منطق امام و انقلاب اسلامی و جبهههای ما یک معنای دیگر داشت. همهی منطقهای دنیا این جنگ جنگ تا پیروزی را میگویند. اصلاً برای پیروزی میجنگند. منتها آن جنگها، جنگهای حیوانی و شیطانی است. از نظر آنها پیروزی به معنی قدرت و ثروت و تسلط بر بقیهی بشر و خشونت و خونریزی و نابود کردن بقیهی انسانهاست برای اینکه من آقا بشوم و او برده بشود. این همان چیزی است که قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) و آیین انقلاب و امام ضد آن است. اما منظور جنگ جنگ تا پیروزی که بچههای ما در جبهه میگفتند غلبهی من بر بقیه و اطفای شهوات به قیمت نابودی دیگران و رسیدن من به قدرت و ثروت نبود. آن جنگ جنگ تا پیروزی که شعار بچههای ما بود به معنی جهاد و مبارزه و تلاش و فداکاری برای پیروزی حق و عدل است. حتی وقتی که ما مجبور شدیم وارد خاک عراق بشویم به قصد تسلط بر عراق نبود. هدف ما با هدف صدام فرق میکرد. به قصد مجازات صدام و متجاوزین بود. هیچ وقت در ذهن امام این نبود که بگوید برویم و عراق را بگیریم تا برای ما بشود. اصلاً کشورگشایی و تسلط بر سرزمین و خانهی دیگران جزو منطق اسلام و انقلاب نیست. صحبت از آزاد کردن همهی بشریت هست، صحبت صدور انقلاب یعنی کمک به ملتهای مظلوم علیه ظالم، سرنگونی رژیمهای فاسد استبدادی و استعماری هست، اما هدف این نجات مردم و بشریت و کمک به ملتهاست. لذا آنها در شهرهای ما موشک میزدند و اینجا امام اجازه نمیداد و تا مدتها میگفت نزنید. بعد هم که گفتند اگر ما موشک نزنیم آنها یکسره موشک میزنند امام اجازه داد و گفت فقط در مناطق نظامی بزنید که مردم نباشند. این فرق دو نوع جنگ و دو نوع منطق است. آنها اسرا را شکنجه میکردند و اینجا کسی هیچ اسیری را شکنجه نمیکرد. آنها به اسرای ما اهانت میکردند و اینجا کسی به اسرا اهانت نمیکرد. حالا ممکن است تک و توک کسی اهانت کرده باشد ولی به طور سیستماتیک و نهادینه واقعاً یک چنین بنایی در جبهههای ما نبود. آنها خانهها و شهرها و مردم بیدفاع و زن و بچهها را بمباران میکردند ولی اینجا این کار را نمیکردند و اگر مواردی بود از دست در میرفت و در جنگ قابل کنترل نبود و الا بنا چنین چیزی نبود. آنها بچههای ما را بمباران شیمیایی میکردند ولی این طرف این کار را نمیکردند. دهها هزار از بچههای ما شیمیایی شدند و هنوز هم هستند. به خصوص از عملیات خیبر به بعد شیمیایی است. بخشی از ریهی خود من به همین دلیل از کار افتاده است و خیلیها مثل ما هستند که در یکی، دو عملیات شیمیایی شدهاند ولی از این طرف هیچ وقت بمب شیمیایی زده نشد. با اینکه به لحاظ نظامی خیلی به نفع است. این تفاوت دو نوع جنگ و دو نوع منطق است. این است که قرآن هم ضد جنگترین کتاب است و هم جهادیترین و جنگیترین کتاب است. ضد کدام جنگ است و به نفع کدام جنگ است؟ ما دو نوع جنگ داریم و اینها نباید با هم مخلوط بشوند. این همان مسئلهای است که بعضیها متوجه نمیشوند. این جنگ جهادی عدالتخواه انسانی و الهی و اخلاقی همانی است که قرآن و سنت مردم را برای دفاع از انسان و دفاع از مظلوم به آن دعوت میکنند. این اتفاقاً همان چیزی است که اخیراً غربیها و آمریکا به حکومت کشورهای اسلامی که معمولاً نوکر اینها و وابسته به اینها هستند دستور داده و گفته از کتابهای درسی و دینی دانشآموزان خود هر چه آیه راجع به جهاد و شهادت است حذف کنید. آیههای مربوط به جهاد و شهادت را باید از قرآن حذف کنید. میترسند. برای اینکه این جهاد ضد ظلم است. اما آن جنگطلبی و خشونت و تروریزم و کشتن بیگناهان هیچ ربطی به مفهوم قرآنی جهاد و جنگ ندارد. این نکتهای بود که خواستم اینجا عرض بکنم که نگاه دینی ما به مسئلهی جنگ و جهاد چه هست و چه بوده است. در زندگینامهی امام نقل کردهاند یا یک وقتی رهبری در صحبتهای خود گفتهاند که یک وقت با امام در یک جلسهای بودیم. میگوید یک مگسی در جلسه بود و اذیت میکرد و امام بلند شد و پنجره را باز کرد و با زحمت فراوان مگس را بیرون کرد. مگس را نکشت. یعنی یک آدمی که برای جان یک مگس هم ارزش قائل بود. این طبیعی است که یک چنین انسانی نسبت به جان انسانهای دیگر حساس باشد. آن هم چه بچههایی؟ بچههایی که وقتی گزارش مقاومت آنها را به امام داده بودند و همین شهید همت پیش امام میرود و میگوید بچهها در فلان عملیات چطور مقاومت کردهاند، امام گفته بود والله این بچهها ملائکه الله هستند. گفته بود این بچهها فرشته هستند. اینها انسان نیستند، فرشته هستند. برای تک تک اینها حرمت قائل بود. من چند آیه از قرآن را اینجا یادداشت کردهام که این آیات را در بحثهای تاریخ تحلیی اسلام میآورند و برای کتابهای درسی به کار میبرند. من دو، سه نمونه از این آیات را برای شما میخوانم تا متوجه بشوید قرآن به ریشههایی از جنگ و خشونتطلبی اشاره میکند و با آن مبارزه میکند. حالا اگر خواستید اینها را یادداشت بکنید تا بعداً رجوع بکنید. مثلاً آیهی 72 سورهی مبارکهی احزاب میفرماید روح سرکشی و طاغوتصفتی در بشر تربیتنشده و جاهل یک علت خشونت است. همان چیزی که در زمان جنگ ما از طرف صدام بود و الان از طرف بوش و آمریکا و اسرائیل است. اینها همین خصلت را دارند. در سورهی مبارکهی معارج میفرماید یک منشأ دیگر جنگ و خشونت حرص بشر تربیت نشده و بیتقواست. حرص و آز و منفعتطلبی افراطی است. در سورهی مبارکهی ابراهیم میفرماید ناسپاسی و کفور بودن انسانها یکی دیگر از علتهای خشونت و جنگ و جنایت است. در آیهی 208 سورهی مبارکهی بقره میفرماید این خصلت پرخاشگری و هجومی و پا جای پای شیطان گذاشتن باعث جنگ و جنگطلبی و خشونت میشود. از این قبیل آیات هست که منشأ جنگ و جنگطلبی را به عنوان یک امر زشت ضد بشری و ضد الهی را تقبیح میکند. من اینجا نوشتهام آیهی 213 سورهی مبارکهی بقره که دعوت به صلح میکند و حتی میگوید یکی از فلسفههای نبوت و بعثت انبیا برای همین رفع اختلافات بشر و مبارزه با خشونت است که مردم حتی حق خودشان را هم در قدم اول با خشونت از همدیگر نگیرند. اگر لازم شد برای دفاع از حق به خشونت عادلانه در مسیر عادلانه دست بزنند و نه اینکه از حق تجاوز کنند و به هر قیمتی پیروزی را به دست بیاورند. در واقع اگر من بخواهم تعبیر کنم میگویم این جهاد و احکام قضایی اسلام که بعضیها میگویند خشونت است اصلاً برای مهار خشونت است. مثلاً در قصاص میگویند اگر کسی را کشتند اولیای دم او میتوانند و ببخشند و قرآن میگوید بهتر است که ببخشید و به بخشش دعوت میکند ولی اگر نبخشیدند میتوانند قاتل عمد را اعدام بکنند. خود قرآن میفرماید ما این قصاص را برای حیات فرستادیم. «لکم فی القصاص حیات یا اولی الالباب...»، میفرماید قصاص هم که در ظاهر حکم مرگ و اعدام قاتل است در واقع برای حیات و حفظ حیات و برای دفاع از حریم زندگی است. برای اینکه میخواهیم آدمکشی آسان و رایج نشود. اتفاقاً اگر اعدام نکنی قتل و اعدام غیر قانونی خیلی زیاد میشود. اعدام قانونی که البته قرآن میفرماید بخشش از آن بهتر است، باعث میشود که خشونت مهار بشود. بنابراین حکم جهاد هم همین است. حکم جهاد هم میخواهد خشونت ضد بشری را مهار کند. میگوید اگر با شمشیر و سلاح بیایی و حقیقت و عدالت را زیر پا بگذاری با شمشیر و سلاح جواب تو را میدهیم. اینطور نیست که ما فقط موعظه کنیم و اگر یکی زیر گوش ما زدی بگوییم خسته نباشی یکی هم زیر گوش دیگر ما بزن. این فرهنگ مسیحی است. فرهنگ اسلام فرق میکند. فرهنگ خود حضرت عیسی هم این نیست بلکه این فرهنگ کلیسا است. اسلام میگوید نه ظلم بکن و نه ظلم بپذیر. منطق اسلام این است. میگوید نه حق داری به کسی ظلم بکنی و نه حق داری اجازه بدهی به تو ظلم بکنند. ظلم از دو طرف ممنوع است. این آیهی سورهی مبارکهی بقره میفرماید «فبعث اللهُ النبیین مبشرین و منذرین...»، خداوند متعال پیامبران را با بشارت و انذار و مژده و اخطار فرستاد تا مردم را آگاه کنند. «و انزل معهم الکتاب بالحق...»، کتاب و قانون و شریعت و آیات الهی را با آنها فرستاد، «لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه...»، تا بین مردم در موارد اختلاف حکم و داوری بکنند. یعنی مردم اختلافات خود را بر اساس منطق الهی و عدالت حل کنید و با خشونت و زور حل نکنید. این منطق قرآن است. امام میگفت اگر تمام پیامبران را در یک روستا قرار دهند تا با همدیگر زندگی کنند حتی یک دعوا هم نمیشود. اما اگر دنیا را بین دو طاغوت یا دو انسان تربیت نشده و فاسد و خودخواه تقسیم کنند و بگویند نصف زمین برای تو و نصف دیگر کرهی زمین هم برای تو باشد بین آن دو نفر دعوا میشود. او نمیگوید نصف زمین برای من است و نصف زمین هم برای اوست. قانع نمیشوند. همین دو نفر بر سر نصف دیگر زمین با هم میجنگند. اما اگر هزاران پیامبر در یک روستا باشند و با هم زندگی کنند یک دعوا هم نخواهد شد و علت این حالت ضد جنگ هم روشن است که رشد عمومی و عدالت است. در محیطی که جنگ و ناامنی و آوارگی رشد عمومی و عدالت سخت میشود و امکان ندارد اما در عین حال همین قرآن میگوید اگر لازم شد و دشمن حمله کرد و خواست با خشونت در برابر حقیقت و عدالت بایستد شما هم بایستی به زبانی که او میفهمد جواب بدهید و آنجا باید دست به سلاح ببرید. اینجا نباید بگویی ما موعظهی خود را کردیم و انشاالله خود شما میدانید صلاح چه هست و هر طور صلاح میدانید همانطور عمل بفرمایید. او هم میگوید من صلاح میدانم مملکت تو را بگیرم، به ناموس شما اهانت کنم و اموال شما را غارت کنم. همین کاری که الان آمریکا در افغانستان و عراق میکند. همان کاری که اسرائیلیها در فلسطین کردند. به شما بگویم که اگر این بچهها نمیجنگیدند امروز هنوز اینجا صدام و حزب بعث بودند. در همین منطقهای که شما نشستهاید هنوز بودند. از اینجا به زبان خوش که بیرون نمیرفتند. هنوز اینجا بودند و مسلط شده بودند و هر کاری هم که میخواستند انجام میدادند. اینجاست که فرمودند «الخیر کله فی ضلال السیوف...»، همهی خیر زیر سایهی شمشیر و جهاد است. اگر عدالت و امنیت و عزت میخواهی گاهی باید با شمشیر و اسلحه آن را به دست بیاوری. برای تأمین عدالت و امنیت، برای دفاع از حقوق مظلوم بایستی گاهی دست به سلاح ببری و موعظه کافی نیست. بحث تئوریک و روشنفکری و نظری و استدلالی علمایی و حوزهای هم کافی نیست. چون طرف مشکل نظری ندارد که شما بگویی آقا بیا و بنشین تا جواب شبهات تو را بدهم. او میگوید من شبههای ندارم بلکه میخواهم بر جان و مال و ناموس تو مسلط بشوم. حالا تو بگویی پس هیچ، ما فکر کردیم شما شبههی نظری دارید. پس اگر شبهه ندارید هر طور خودتان صلاح میدانید. نه، اگر شبهه داری جواب تو را میدهم، اگر سوال داری جواب تو را میدهم، اگر بحث داری گفتگو میکنم اما اگر سلاح برداشتی من هم سلاح بر میدارم. ما اهل جهاد هستیم و میجنگیم. آنجا دیگر شعار جنگ جنگ تا پیروزی است. آنجا دیگر ایمان، جهاد، شهادت تنها ره سعادت است. این جزو شعارهای دورهی انقلاب بود. آنجا بود که میگفتند وای بر روزی که امام حکم جهاد بده و این مشتها مسلسل میشود. این هم هست. یک دورهای فقط بعد جنگی و رزمی و نظامی و سیاسی مهم بود و یک عدهای این ابعاد اخلاقی و صلحطلب اسلام را نمیدیدند. مخصوصاً قبل از انقلاب و گروههایی که گرایش چپ اسلامی یا غیر اسلامی داشتند. یک دورهای هم لیبرالبازی رسم میشود و فقط ابعاد صلحآمیز و ابعاد رحمانی و آرامش و امنیت را میبینند. هر دوی اینها هست. ضمن اینکه جهاد اسلام هم رحمانی است. حکم اعدامی هم که در مورد یک قاتل میدهد، رحمانی است. مثل کاری است که پزشک میکند. وقتی انگشت شما سیاه میشود اگر آن را قطع کند در ظاهر خشونت است اما در باطن رحمت است. چون جان تو را نجات میدهد. جلاد و جراح ظاهراً یک کار را میکنند. هر دو تیغ را بر میدارند و میبرند و تو را تکه تکه میکنند اما جلاد کجا و جراح کجا؟ جلاد خون میریزد و جراح هم خون میریزد. اما کار جلاد ضد انسانی است و کار جراح انسانی است. فرق بین جهاد اسلامی و قرآنی و کاری که بچههای ما کردند با جنگطلبی و خشونتطلبی و کاری که دشمنان انقلاب و امام کردند این است. چه در دوران جنگ و چه ترورهایی که میکردند و چه جنگهای تجزیهطلبانه در چند استان و چه کارهایی که الان در دنیا از فلسطین تا افغانستان میکنند. این هم یک نکته است که جهاد فی سبیل الله درست عکس جنگطلبی دنیاگراست و همان قرآن ضد جنگ در عین حال جهادی است. من چند نمونه از آیات ضد جنگ را گفتم و حالا چند مورد از آیات جهادی قرآن را عرض میکنم. مثلاً در آیهی 74 و 75 سورهی مبارکهی نساء قرآن میفرماید «ما لکم لا تقاتلون...»، شما را چه شده که نمیجنگید؟ چرا سلاح برنمیدارید؟ همان قرآنی که اینقدر ضد جنگ است. همان قرآن در جای دیگر میگوید چرا برای دفاع از رجال و نسا و ولدان و مستضعفین و زنان و کودکان و مردمان مستضعفی که در دست ستمکاران گیر افتادهاند و تحت ستم هستند و مستضعف هستند، جهاد نمیکنید؟ «ما لکم لا تقاتلون...»، چرا نمیجنگید؟ چرا تسلیم شدهاید؟ چرا جلوی ستم شمشیر نمیکشید و سلاح بر نمیدارید؟ این هم هست. در آیهی 40 سورهی مبارکهی حج میفرماید جلوی تخریب معابد الهی و جلوی گسترش فساد در زمین را اگر با قدرت نگیرید همهی زمین را به گند میکشند. همه جا را غارت میکنند و با فساد و ظلم بر همه جا مسلط میشوند. باید جلوی آنها بایستید و بجنگید. باید در دهان آنها بزنید. در عین حال دعوت به جنگ و شروع به جنگ نیست. حتی در آیهی 44 سورهی مبارکهی آل عمران قرآن میفرماید حتی شما غیر مسلمانها را دعوت به جنگ نکنید. شما هیچ جنگی را شروع نکنید. کلمهی حق را بگویید و اگر لازم شد و خشونت به راه انداختند شما هم بجنگید. اگر اجازه نمیدهند ملتها به حرف حق گوش کنند با آنها درگیر بشوید. در آیهی دیگری از سورهی مبارکهی آل عمران به پیامبر(ص) میفرماید به مسلمانها و حتی به مسیحیها و یهودیها بگو ما با شما جنگی نداریم. بیایید بر سر مشترکات با هم گفتگو کنیم و در کنار یکدیگر باشیم. در آیهی 8 سورهی مبارکهی ممتهنه نه فقط اهل کتاب، یعنی خداپرستان غیر مسلمان مثل مسیحی و یهودی، بلکه میگوید حتی با مشرکین هم جنگ را شروع نکنید. اگر آنها جنگیدند شما هم بجنگید. میفرماید حتی با مشرکینی که با شما سر جنگ ندارند و دشمنی نمیکنند جنگ را شروع نکنید. با آنها عادلانه و منصفانه باشید. با همه منصف باشید که خداوند عدالتپیشگان و منصفین را دوست دارد حتی اگر با مشرک اینچنین باشند. در آیهی 2 سورهی مبارکهی مائده میفرماید اگر دشمن کینهتوزی کرد و مانع رفتن شما به مسجدالحرام شدند، مبادا شما کینه به دل بگیرید و این باعث بیعدالتی و حقکشی بشود. میفرماید شما در مسیر نیکی و خوبی و بر و تقوا به همدیگر کمک کنید و در مسیر زشتی و ستم نباشید. «تعاونوا علی البر و التقوا و لا تعاونوا و علی الاثم والعدوان...»، شما در مسیر خیرات و خوبیها و زیباییها به همدیگر کمک کنید و در مسیر زشتیها و تجاوز همدیگر را کمک نکنید. پس این منطق قرآن است. پس از این به بعد این را یاد میگیریم که اگر پرسیدند اسلام نسبت به جنگ و جهاد چه نسبتی دارد؟ یک نگاه دو گانه دارد که استدلال آن را هم عرض کردیم. جهاد اسلامی هدف دنیوی و سلطهطلبانه ندارد. اهداف کثیف ندارد. روش کثیف هم ندارد. اینطور نیست که ما به هر قیمتی و با هر جنایتی باید برنده بشویم. شکست ظاهری را بر پیروزی کثیف ترجیح میدهد. آن جملهی امام که میگفت ما مأمور به تکلیف هستیم و نه مأمور به نتیجه همین است. البته این جمله به این معنی نیست که به نتیجه کاری نداریم. بعضیها میگفتند ببین آقا چه میگوید. میگوید ما به نتیجه کاری نداریم و فقط تکلیف را انجام میدهیم. معنی این جمله آن است که ما در هر لحظه به وظیفهی خود عمل میکنیم اما اینکه به لحاظ مادی حتماً پیروز بشویم یا نشویم اهمیت اصلی را ندارد. این برای ما اصالت ندارد. ما پیروزی حق را میخواهیم و پیروزی خودمان را نمیخواهیم و لذا نمیتوانیم به روش باطل، حق را پیروز کنیم. شکست ما هم شکست حق نیست. ما اگر به وظیفهی خود عمل کنیم شکست ما عین پیروزی است و لذا به دوستان عرض کردم که ما در عملیاتهای زمان جنگ وقتی پیروز میشدیم و مثلاً بچهها خرمشهر را آزاد کردند امام فوری گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد. نگویید ما این کار را کردیم و مغرور نشوید. وقتی در یک عملیاتی شکست میخوردیم باز امام فوری پیام میداد و میگفت شما به وظیفهی خود عمل کردهاید و پیروز هستید. در یک عملیاتی شکست خورده بودیم و بین بچهها شهید و مجروح مانده بودند. خود من هم در آن عملیات مجروح شدم. وقتی عقب آمدیم امام پیام دادند شما مأمور به پیروزی نبودید. آن چیزی که خدا بر شما واجب کرده بود پیروز شدن به هر قیمتی نبود. شما مأمور به جهاد و مبارزه بودید. شما باید تلاش خود را میکردید که همین کار را هم انجام دادید پس شما پیروز هستید. شکست معصیت نیست. امام آنجا گفته بود اگر شکست معصیت باشد پس باید گفت خیلی از پیغمبرها معصیت کردهاند چون به لحاظ ظاهری شکست خوردهاند و ممکن است به هدف خود از لحاظ مادی نرسیده باشند. این منطق امام و انقلاب بود که جهاد فقط برای عدالت به شیوهی عادلانه جائز است. همهی جهادهای اسلامی برای دفاع از عدالت باید باشد و نه اینکه برای ثروت و قدرت باشد. البته امویها و عباسیها و دیگران به اسم اسلام و به اسم جهاد قدرتطلبی و ثروتطلبی میکردند. من یکی، دو روایت را یادداشت کردم که نگاه اسلام به مسئلهی جهاد و جنگ روشن بشود. یکی این روایت است که از پیامبر اکرم(ص) در نبرد احد پرسیدند اگر کسی در صف رزمندههای مسلمان است اما برای دنیا آمده باشد، یعنی بگوید هم دنیا و هم آخرت آمدهام. بگوید من آمدهام بجنگم تا مشهور بشوم و بگویند این عجب رزمندهای است. یا برای غنیمت و قدرت و ثروت آمده باشد. حکم او چطور است؟ پیامبر اکرم(ص) فرمودند نه، تنها رزمندهای که برای خدا نبرد کند، یعنی برای قدرتطلبی و ارضای کینههای شخصی خودش و برای لذت و شهوت و ثروت قدرت نباشد، برای حقکشی نیامده باشد، برای خدا و حقیقت و عدالت آمده باشد، تنها رزمندهای که برای خدا نبرد میکند و هدف او پیروزی حق و اعتلای نام خدا و کلمهی خدا باشد جهاد کرده است. جنگیدن این آدم مبارک و مشروع است و این مجاهدی است که گفتهاند محبوبترین کس نزد خداوند است. پیامبر(ص) در یک روایتی فرمودند دو قطره هستند که باارزشترین قطرات این عالم هستند. یکی قطره اشکی که از ترس خدا در دل شب ریخته میشود، یکی هم قطرهی خونی که برای خدا ریخته میشود. فرمودند این دو قطره ارزشمندترین، شفافترین، زیباترین دو قطرهای هستند که در عالم است. فرمودند به شرطی که برای خدا بیاید. فرمودند آنهایی که برای قدرت، ثروت، غنیمت یا سلطه بر دیگران یا برای شهرت و ریاست میجنگند مجاهد راه خدا نیستند. رزمندهی اسلامی نیستند و حتی به شما بگویم موردی بود که در جنگ احد یک نفر شمشیر میزد و عدهای از دشمنان را کشت. خیلی خوب جنگید و بعد مجروح شد. آمدند به پیامبر(ص) گفتند فلانی خوب جنگید ولی مجروح شد. بعد هم آمدند و گفتند ایشان شهید شدند و به بهشت رفتند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند از کجا میدانید که به بهشت رفت؟ گفتند جزو نیروهای شما بودند که میجنگیدند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند برای چه میجنگید؟ برای چه آمد و برای چه جنگید؟ فرمودند هر کس برای به دست آوردن پول و غنیمت و ثروت و قدرت و زن جنگیده باشد و برای آنها کشته شده باشد پاداشش همان است. «اما من هاجر الی الله و رسوله...»، هر کس به سوی خدا و رسول خدا هجرت کرد و برای خدا آمد، «فقد هاجر الی الله و رسوله...»، او واقعاً به سمت خدا رفته و به خدا هم میرسد. اما اگر برای غیر خدا آمدی نه. شما در جهاد اسلامی با کسی کینه نداری. حتی از کسی که با او میجنگی کینه نداری. از کشتن کسی لذت نمیبری. پیامبر اکرم(ص) اینطور بودند و اهل گذشت بودند و اهل کینه نبودند. آن جنایت مکه در حق ایشان کرد و بعد از اینکه پیامبر(ص) مکه را فتح کرد فرمودند «انی اقول...»، مردم مکه جمع بودند و تقریباً همهی آنها اسیر حساب میشدند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند «انی اقول کما قال اخی یوسف...»، من همان جملهای را میگویم که برادرم یوسف گفت. «لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین...»، خدای متعال همهی شما را بخشید. اینها آن همه جنایت کردند ولی پیامبر(ص) بعد از فتح مکه فرمود خدای متعال همهی شما را میبخشد و من همهی شما را عفو کردم. عفو عمومی داد و گفت خدا ارحم الراحمین است. همهی شما بروید. بعد بچهها همینها به اسم اسلام به سپاه یزید آمدند و در عاشورا آن جنایات را کردند. در تعبیر حضرت زینب دیدهاید که فرمودهاند ای فرزندان آزاد شدگان سپاه مکه، شما همه جزو سپاه کفر بودید که جد من پدران شما را آزاد کرد و بخشید و حالا شما آمدهاید به اسم اسلام با ما درگیر میشوید. جنگ و جهاد پیامبر(ص) اخلاقی بود. مرحوم نجفی صاحب جواهر چیزی را نقل میکند که در کتابهای ما هم هست و در کتابهای فقهی هم بحث شده است. میگوید هنگام هر جهاد و نبردی ابتدا رسول خدا فرماندهانش را میخواست و در کنار خود مینشاند و اصحاب و مجاهدین و رزمندهها را پیش رو مینشاند و میفرمود جهاد فقط به نام خدا، در راه خدا و با توکل خداوند باشد. ما نمیخواهیم در این مبارزه هیچ چیز غیر خدایی باشد، هیچ چیز غیر اخلاقی نباشد. حتی گفتند یک عده از مشکرین هم حاضر هستند با ما پیمان ببندند و در این جنگ در برابر مشرکین دیگر به ما کمک کنند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند لازم نیست. ما سرباز مشرک هم نمیخواهیم. «لا نصتنصر من اهل شرک علی اهل شرک...»، ما برای نبرد با شرک وارد این جنگ میشویم، چطور من میتوانم با مشرکین همپیمان بشوم. مگر من میخواهم خودم پیروز بشوم که بگویم حالا مشرک و فاسد هم بیایند. فرمودند من پیروزی به هر قیمتی را نمیخواهم. «کان اذا بعث امیرا...»، وقتی فرماندهای را برای نبرد میفرستاد، «امره بتقوا الله...»، به تقوا فرمان میداد و میفرمود جنگ باید بر اساس تقوا باشد. در نبرد هم تقوا و خدامحوری و حقمحوری داشته باشید. پیامبر(ص) میفرمود بر آیین پیامبر خدا بجنگید. دروغ و پستی نکنید حتی اگر دشمن باشد. خواهش میکنم دقت کنید. حتی با دشمن دروغ و پستی به خرج ندهید. فرمود برای پیروزی کارهای پست نکنید و پست نباشید. خیانت به پیمان نکنید. اگر حتی با دشمن پیمانی بستید به آن عمل کنید. قطعه قطعه کردن سربازان و کشتگان دشمن هرگز، حتی به پیکر کشتگان دشمن هم بایستی احترام بگذارید و آنها را تکه تکه و مثله نکنید. چون رسم بود وقتی در جنگها شکست میخوردند برندهها میآمدند و جنازه را تکه تکه میکردند. این در قبائل رسم بود. مثلاً بینی و گوش فرد را میبرید و شکم او را پاره میکرد و برای کینهتوزی میبرد. میدیدی طرف یک ریسمان درست کرده و 30، 40 بینی هم به آن آویزان است. این یعنی ما اینقدر کشتهایم. پیامبر(ص) فرمود ما این کارها را نمیکنیم. درختان را قطع نکنید. فرمودند درختان را قطع نکنید و آتش نزنید. خانهها را آتش نزنید. حقهبازی نکنید. «و لا تقتلوا ولیداً...»، کودکان را نکشید. فرمود کودکان و زنان خط قرمز هستند. حق اهانت به زنان و کودکان و تجاوز علیه آنها و خشونت علیه آنها را ندارید. پیران دشمن شما نیستند. فرمود به کلیسا، صومعه و مراکز عبادتی حق ندارید تعرض کنید ولو دین آنها انحرافی باشد. مجاهد باید اهل توکل، یقین، اخلاق، شجاعت، شهادتطلبی و در عین حال انضباط و هوشیاری و سرعت عمل و طراحی دقیق و پیچیده، سازماندهی قوی و عشق مطلق باشد. اینها چیزهایی است که در تعالیم پیامبر(ص) به مجاهدین وجود داشته است. به حدی که حتی زنان هم وارد این عرصه میشدند. یک روایتی نقل شده که وقتی پیامبر(ص) در محاصرهی دشمن در احد قرار گرفتند یک عده از سربازان اسلام و رزمندهها فرار کردند. اول داشتند پیروز میشدند، پیامبر(ص) گردنهای را سپرد و گفت اگر دیدید ما پیروز هم شدهاید این گردنه را رها نکنید. اینها دیدند مسلمین پیروز شدند و دشمن در حال فرار است، گردنه را رها کردند و گفتند برویم تا به غنائم برسیم. پایین آمدند و دشمن دور زد و از پشت ضربه زد و سپاه اینها را متلاشی کرد و عدهی زیادی کشته شدند. از جمله حمزه عموی پیامبر و خیلی از رزمندهها فرار کردند. پیامبر(ص) با 7، 8 نفر همان پایین ماندند که علی و طلحه و ابو دجانه و چند نفر دیگر بودند و آنجا ماندند تا دفاع کنند تا کشته بشوند که در روایت داریم که امیرالمؤمنین علی(ع) در آنجا دهها زخم برداشت و بدن ایشان از دهها ناحیه مجروح شد، خود پیامبر هم مجروح بودند. خبر هم رسید که پیامبر(ص) کشته شد. آنجا داریم بعضی از خانمها از مدینه شنیدند که رزمندهها فرار کردهاند و جان پیامبر(ص) در خطر است خودشان را به خط رساندند و حتی سلاح برداشتند و از کوه پایین آمدند و در جبهه مشغول درگیری با دشمن شدند. از جمله خانمی به نام «نسیبهی خزرجی» بود. نقل شده که ایشان مسلح شد و شمشیر کشید و 13 زخم برداشت و از 13 ناحیه مجروح شد. در روایت هست که این خانم اینقدر خونریزی کرد که بیهوش شد و این جالب است که وقتی این خانم در جبههی احد به هوش آمد با اینکه شوهرش جزو رزمندهها بود و دو پسر او هم جزو رزمندهها بودند و وقتی شنیده بود فریاد زده بود و افسار شتر شوهرش را گرفته بود و گفته بود کجا فرار میکنی؟ پیامبر خدا را پایین رها کردهای و فرار میکنی؟ شوهرش حاضر نشد بیاید ولی خود این خانم شمشیر کشید و گفت تو که اهل مبارزه نیستی، اقلاً شمشیر خود را به من بده. شمشیر برداشت و به معرکه آمد و جنگید و مجروح شد و از شدت خونریزی بیهوش شد. در روایت خیلی چیز عجیبی است. نقل شده وقتی این خانم به هوش آمد و چشمان خود را باز کرد نپرسید شوهر و بچههای من کجا هستند. اولین سوالی که پرسید این بود که گفت رسول خدا کجاست و حال ایشان چطور است؟ اولین سوالی که این خانم پرسید این بود که رسولالله(ص) چطور هستند؟ در امنیت هستند یا نیستند؟ اینقدر عشق و خلوص داشتند. بنابراین مسئلهی جنگ در اسلام این است و در جبهههای ما هم همین وضع بود. من عرض خود را با خواندن چند جمله از امام در رابطه با این مسئله ختم میکنم. حالا خاطرات جنگی را در این ایام گفتهاند و زیاد هم میگویند. من خواهش میکنم به این جملات دقت بفرمایید که امام اواخری که یک عده علیه جنگ بحث میکردند و میگفتند تسلیم بشویم و کوتاه بیاییم، که اگر کوتاه آمده بودیم تا همین الان همینجا که شما نشستهاید در دست دشمن بود و اصلاً کم کم جدا میشد. چنانچه در زمان قاجار، پهلوی و به خصوص پهلوی دو برابر کل خاک ایران فعلی از ایران جدا شد. در یکی، دو، سه قرن اخیر هر جنگی که شده که ایران یک طرف آن بوده یک بخشی از ایران جدا شده است. این اولین جنگی بود که حتی یک میلیمتر نتوانستند از خاک ایران جدا کنند و این به خاطر مقاومت بچهها بود. البته این بچهها ناسیونالیست نبودند و برای ملیگرایی نمیجنگیدند. این بچههایی که ما در این عملیاتها میدیدیم اینطور نبودند. بنده در 7، 8 عملیات حضور داشتم. یا خطشکن بودیم و یا در پاتکها بودیم و اینهایی که ما دیدیم همه برای خدا آمده بودند و صحبت خدا و اسلام و فتوا و حکم امام بود. وصیتنامههای اینها را بروید و ببینید. ولی در عین حال یک چنین پیروزیهایی داشتند. امام خطاب به بعضی از اینها این پیام را دادند و گفتند هدف اساسی ما دفع تجاوز دشمن بود که این کار را کردیم و پیروز شدیم. 11 یا 12 هزار کیلومتر مربع از مملکت را گرفته بود. 5 استان را گرفته بود ولی ما آن را عقب زدیم. این اولین هدف ما بود که صد درصد در آن پیروز شدیم. همینطور اثبات صلابت اسلام بود. شما میدانید که اگر ما در آن جنگ کوتاه میآمدیم همین الان هر 5 سال یا 10 سال یک جنگ جدیدی شکل میگرفت. چون تا در شما طمع بکنند، تا احساس قدرت بکنند میگویند برویم و یک حالی هم از اینها بپرسیم. اینها نفله هستند و غیرت ندارند. اگر دست به سمت اینها دراز کنی کوتاه میآیند. از هر طرف میآمدند. ولی الان یک طوری شده که کسی جرئت نمیکند به شما نگاه چپ بکند. آمریکا و ناتو و اسرائیل از سمت چپ شما رفتهاند و افغانستان را نابود کردهاند، از این طرف عراق را گرفتهاند ولی جرئت نمیکنند نگاه چپ به ایران بکنند. چرا جرئت نمیکنند؟ برای اینکه این بچهها را دیدند. به قول اینها میگفتند بسیجیها بیترمز هستند و سرشان را پایین میاندازند و الله اکبر میگویند و میآیند. البته اینطور هم نبوده است. اینکه تبلیغ میشود و میگویند جنگ سرخپوستی بوده و بسیجیها سرشان را پایین میانداختند و به میدان میدویدند درست نیست. ممکن است بیتجربگی، اشتباه رخ میداده که این طبیعی بوده چون هیچ کس نظامی نبوده است. بچههای بسیجی چه کسانی بودند؟ مثل شما بودند. دانشآموز بود، دانشجو بود، کارگر بود، شاگرد شوفر بود، شاگرد نانوا بود، بقال بود، دانشجو بود، کشاورز بود، کارمند اداره بود، معلم بود. اینها بودند. میآمدند و یک آموزش کوتاه مدت میدیدند و به جبهه میرفتند. ما در والفجر 8 غواص بودیم که برای عملیات فاو از اروند عبور کردیم. تمام نقاط اروند دقیق محاسبه شده بود. عرض آب در جایی که بچههای ما به خط زدند نزدیک به یک کیلومتر و نیم بود که موقع جذر سرعت آب صد کیلومتر بر ساعت میشد. میدانید که اینجا گاهی کوسه داشت و هنوز هم گاهی دارد و از خلیج و اقیانوس گاهی میآیند. میگفتند آنجا هم کوسه هست و خطر زدن کوسه بود. البته خود ما ندیدیم کسی را بزند ولی گاهی تا کارون هم رفته بوده است. تلههای انفجاری و مین گذاشته بودند. حالا میروید و میبینید که این خورشیدیها و سیمهای خارداری که اینجا هست یک صدم واقعیت است. بچهها از اینها رد شدند. چطور رد شدند؟ ماهها در اینجا به گشت میرفتند. گشت اطلاعات میرفت و وجب به وجب این جاها را شناسایی میکردند. مثلاً کجا بستر آب U شکل است و کجا V شکل است و عمق آب چقدر است و جزر و مد چقدر است. همهی اینها را میدانستند. ما در گروه غواص خودمان به عنوان تیم نفوذ بودیم. یعنی ما جلوترین تیم بودیم و جلوی غواصها حرکت میکردیم و یکی، دو نفر تخریبچی داشتیم و وظیفهی ما این بود که دو، سه سنگر اول دشمن را با نارنجک منهدم کنیم و بعد به اندازهی تقریباً یک کیلومتر به عمق برویم و در چهارراههای پشت نخلستانهای آن طرف اروند مستقر بشویم. وظیفهی تیم نفوذ که ما بودیم این بود که اجازه ندهیم افسرهای عراقی که از خط فرار میکنند عقب بروند و اینها را بزنیم یا بگیریم. از عقب هم اگر نیروی کمکی میآید با آر.پی.جی یا نارنجک بزنیم تا این نیروی کمکی به خط نرسد که البته من نتوانستم. یعنی آن طرف آب که رسیدیم من مجروح شدم و بعضی از دوستان شهید شدند و بعضیها هم البته رفتند. ولی میخواهم این را بگویم که ما از چند روز قبل از عملیات با دوربین سنگرهای دشمن را آن طرف آب با دقت و ساعتها نگاه میکردند و هر غواص میدانست کدام سنگر را باید بزند و چطور باید بزند. به این دقت کنید. یک وقت فکر نکنید این که میگویند اینها سرشان را پایین میانداختند و الله اکبر میگفتند و به خط میزدند، درست است. اینطور نبود. الله اکبر میگفتند بعد از اینکه همهی محاسبات را انجام میدادند. البته آخرهای جنگ تجربهها بیشتر میشد. ما با دوربین نگاه میکردیم. مثلاً دو، سه سنگر بود که ما باید آنها را میزدیم. بعد از اینکه عرض آب را غواصی کردیم و به آن طرف رسیدیم باید این سنگرها را میزدیم که رفتیم و زیر پای دشمن نشستیم. آنها 10، 20 متری ما بودند و ما صدای آنها را میشنیدیم و آنها نمیدانستند ما به آن طرف آب رفتهایم. لابلای سیمهای خاردار و تلههای انفجاری و میدان مین معبری بود که عبور میکردیم. ما قبل از عملیات اینقدر با دقت سنگرهایی که باید میزدیم را نگاه کرده بودیم که میدانستیم این سنگرها چند پنجره داریم و نارنجک را از کدام پنجره باید داخل بیندازیم و مثلاً در این سنگر چند نفر از نیروهای دشمن هستند و کدام سنگر را چه کسانی باید بزنند. همهی اینها محاسبه شده بود. آن جملهای که امام فرمودند این است که هروز ما در این جنگ برکتی داشتیم و استفادههای آن را بعدها خواهید دید. فرمودند ما انقلاب خود را در جنگ به جهان صادر کردیم. فرمودند ما مظلومیت خود و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت کردیم. ما در جنگ پرده از تزویر جهانخواران کنار زدیم. ما در جنگ دوستان و دشمنان خود را شناختیم. ما در جنگ به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خودمان بایستیم. ما در جنگ ابهت دو ابر قدرت شرق و غرب را شکستیم. ما در جنگ ریشههای پربار انقلاب اسلامی خود را محکم کردیم. ما در جنگ حس برادری و وطندوستی را در نهاد تک تک مردم بارور کردیم. ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم علیه همهی قدرتها و ابر قدرتهای جهان سالهای سال میتوان با دست خالی مبارزه کرد. جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت. جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت. الان داریم اینها را میبینیم. این قضیهی غزه جنوب لبنان آثار و الگوبرداری از جنگ و بچههای ما بود. خودشان هم این را گفتند. اسرائیل هم همین را گفت. جنگ ما موجب شد تمام سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند. جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت. تنها در جنگ بود که صنایع نظامی ما از رشد آنچنانی برخوردار شد و از همهی اینها مهمتر استمرار روح انقلابی در پرتوی جنگ تحقق یافت. همهی اینها از برکت خونهای پاک شهدای عزیز 8 سال نبرد بود. همهی اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در ده سال مبارزه با آمریکا و غرب و شوروی و شرق نشأت گرفت. جنگ ما، جنگ حق و باطل بود و این جنگ تمام شدنی نیست. جنگ ما جنگ فقر و غنا بود. جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد. چه کوتهنظرند آنهایی که خیال میکنند چون ما نتوانستیم صدام را بگیریم و محاکمه کنیم پس شهادت و ایثار و از خود گذشتگی و صلابت ما بیفایده بوده است. در حالی که صدای اسلامخواهی افریقا از جنگ 8 سالهی ماست. علاقه به اسلامشناسی مردم و دنیا در آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا، یعنی در کل جهان از جنگ 8 سالهی ماست. از این قبیل تعابیر دارند که در پیام قطعنامه این فرمایشات را کردند و دوستان باید مراجعه کنند و اینها را ببینند. خیلی ممنون و متشکریم از همهی شما که تحمل فرمودید و میخواهم در حضور شما تشکر بکنم و از قول شما میخواهم از این دوستان راویان نور تشکر کنم. اینهایی که زحمت میکشند. میدانید که اینها حقوق و امکانات و تشکیلات ندارند. همهی اینها از روی عشق این کارها را میکنند. من میخواهم از قول آنها به شما خوشامد بگویم و از قول شما به این بچهها خسته نباشید بگویم و از آنها تشکر کنم. ممنون و متشکر.
هشتگهای موضوعی