شجاعت زینبی، شرط عرفان محمدی(تکفیریهای شام و شمشیر خوردگان عشق)
جمعی از خانواده شهدای مدافع حرم حسین علیه السلام و زینب سلام الله علیها در کربلا و شام _ حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام _ مشهد_ محرم ۱۳۹۵
بسمالله الرحمن الرحیم
به محضر شهدا سلام عرض میکنم. به ویژه شهدای شما، شهدایی که در خط مقدم جهاد جهانی و صدور انقلاب به شهادت رسیدند. افتخار میکنیم که در جمع شما شرف حضور داریم. امیدوار هستم اگر چیزی برای آخرت داریم این بخش باشد. در زمان جنگ شرف حضور در 7، 8 عملیات را داشتم که فکر میکنم حداقل نصف این عملیات در اطلاعات عملیات بود و این تیپ بچهها، این روح جهادت و شهادتطلبی و این روح اخلاص را از نزدیک دیدهام و میشناسم. در چند عملیات از نزدیک توفیق حضور در عملیات اطلاعات را داشتم و به قول بچههای اطلاعات و تخریب میگفتند یک الی حداکثر دو بار مصرف هستند و تاریخ عمر متوسط بچههای زمان جنگ 6 ماه بود. یعنی یادم میآید که اولین مأموریتی که در لشکر داشتیم عملیات بدر در سال 63 بود که برای آموزش غواصی در چهارراه خندق و شرق دجله بودیم و همینطور عملیات والفجر 8 که برای غواصی اروند و فاو بود و همینطور عملیات کربلای 4 بود. سه، چهار عملیات جزو بچههای اطلاعات عملیات بودیم. اغلب دوستانی که آن زمان با ما بودند شهید شدهاند و دیگر در بین ما نیستند. اولین باری که برای اطلاعات عملیات آماده میشدیم و اولین باری که وارد اطلاعات عملیات لشکر شدم سال 63 بود. مسئول ما که بعداً شهید شد گفت ما حداکثر تا 6 ماه دیگر هستیم و اگر بتوانیم در دو یا حداکثر سه عملیات حضور داشته باشیم، وظیفهی خود را انجام دادهایم. چنین وضعی بود. آنهایی که سن بیشتری دارند و آن زمان بودهاند میدانند و شما هم که جوانتر هستید هم شنیدهاید. بعضی از علمای اخلاق بحثی دارند که میگویند اینهایی که در حوزهی سلوک و اخلاق و عرفان کار میکنند حتی اگر به بالاترین سطوح عرفان نظری و علم اخلاق برسند و حتی اگر انواع و اقسام ریاضتهای عملی را بکشند تا تجربهی جهاد نداشته باشند سلوک آنها ناقص است. یک روایتی از رسول خدا(ص) نقل میکنند که در منابع ما و منابع اهل سنت هم هست. میفرمایند «من مات و لم یغز و لم یحدث نفسه بغزو مات علی شبعة من شعب النفاق...»، این خیلی عبارت عجیبی است. میفرماید هر مسلمانی همهی عبادات خود را انجام بدهد، اهل گناه هم نباشد، اما در تمام عمر خود در یک عملیات شرکت نکند، یعنی یک بار جان خود را در راه خدا به خطر نیندازد، یا اگر امکان جهاد نیست و جنگی نیست، موقعیتی نیست با خودش حدیث نفس در باب جهاد نکند، یعنی به خودش نگوید کاش یک صحنهای بود که به آنجا میرفتیم و جان خود را برای راه حق به خطر بیندازیم، پس اگر جنگ هست شرکت نکرده باشد و اگر جنگی نیست مدام با خودش حدیث نفس نکرده باشد که کاش یک صحنهی جهادی بود که ما میرفتیم، پیامبر(ص) فرمودند این فرد منافق میمیرد. این خیلی تعبیر عجیبی است و با این حساب اکثر ما منافق هستیم. یعنی پیامبر(ص) میگویند یک شرط اسلام و پذیرش اسلام حقیقی این است که هر چند اخلاقی و دینی و معنوی اهل مستحبات باشی، باید در عملیات شرکت کنی. این را در مورد مردان میگوید و در مورد زنان هم میگوید باید اجازه بدهند و همکاری کنند. باید حداقل در یک عملیات شرکت کند. یعنی یک بار جان خود را در راه حق به خطر بینداز. سلوک اخلاقی کامل این است. فرمود اگر جنگ نیست «لم یحدث نفسه بغزو...»، به خودش نگفته که امکان دارد یک جایی باشد که دنیا باشد و من بروم و در راه حق بجنگم؟ کاش یک جایی بود که من میرفتم و در راه حق خطر میکردم. میگویند اگر شرکت نکند یا با خودش یک چنین چیزی را نگوید و اصلاً نیت جهاد نداشته باشد، یعنی یک زندگی منهای جهاد و خطر و فداکاری را برنامهریزی کند، «مات علی شعبة من شعب النفاق...»، یک رگهای از نفاق در او هست. این تعبیر خیلی مهمی است. یعنی بعضی از علمای بزرگ اخلاق که هم اهل اخلاق نظری بودند و هم اخلاق عملی بودند و هم با عرفان نظری و هم سلوک عملی و هم با اخلاق به مقامات بالا رسیدند در کتابهای خود نوشتهاند که میگویند ما امکان دو، سه کار را نداشتیم. یا جنگی نبود یا در دسترس نبود. یکی از آنها حضور در عملیات بود. میگویند بدون آن سلوک اخلاقی ما کامل نمیشود. مراقبت درونی کافی نیست. یک مراقبت و یک رشدی است که فقط از راه عمل و خطر و مجاهده و در کورهی ابتلا و سختی و به خطر افتادن و در صف مقدم مبارزه و چشم در چشم مرگ قرار گرفتن یا به حبس و زندان و شکنجه و اسارت رفتن تحقق پیدا میکند و لذا شما در تاریخ کسانی را دیدهاید که از نظر علم دینی بالا بودهاند و با سواد بودهاند، از نظر عرفان در خانه خوب بودهاند، مثلاً بر شهوت و غضب خود تا حدودی مسلط بودهاند اما به فضای مبارزه که مسلط میشدند کم میآوردند یا اصلاً وارد نمیشدند و میترسیدند. ما کم نداشتهایم آدمهای مقدس و معنوی و ملا که اهل جهاد و مبارزه نبودهاند. امام شجاع بود، ولی اینها میترسیدند. امام میگفت من از آن آخوندها نیستم که موعظه بکنم و بعد هست به گوشهای بروم و بنشینم. من قلبم را برای سرنیزههای شما آماده کردهام. در نامههای آخر عمرش میگوید خمینی سینهی خود را برای شهادت باز گذاشته است و من منتظر شهادت هستم. خب یک آخوند به این شکل هست و یک آخوند هم آنطور هستند. یک هیئتی به این شکل است و یک هیئتی هم به آن شکل است. هر دو هم حسین حسین و زینب زینب میگویند ولی دو نوع هستند. پیامبر میفرماید اینها منافق میمیرند. اینهایی که حسین حسین میگویند ولی در عمل کاری نمیکنند و خودشان را در خطر قرار نمیدهند. اینها نفاق است و واقعی نیست. میگویند در رأس اخلاق حسنه از جمله شجاعت است. شجاعت چگونه خودش را نشان میدهد و چگونه رشد میکند؟ با جنگیدن، با شهادت، با جهاد، با زندان رفتن، با فحش خوردن، با ترور شدن، با کتک خوردن، با فرستادن بچه و شوهر به صحنه به وجود میآید. یکی از مراتب بالای تهذیب نفس و علو اخلاق و تربیت روح و پرورش همت بلند جهاد است. بهترین راه آن جهاد است. مؤمن غیور مجاهد میشود و مؤمن بیغیرت قاعد میشود. خداوند میفرماید مجاهدین و قاعدین مساوی نیستند. «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما...»، خداوند میگوید بین متدینینی که خطر نمیکنند و میخورند و میخوابند و به زیارت میروند با مؤمنینی که به زیارت میروند و به جهاد هم میروند خیلی فرق هست. «اجراً عظیما...». قرآن میفرماید بالاترین عبادت آباد کردن مسجد الحرام است. مسجد الحرام مقدسترین نقطهی جهان است. آبادی مسجد الحرام و ترمیم مسجد الحرام بالاترین عبادت است. دیگر ساقی بودن برای زوار است. سر راه زوار حج و زوار دیگر بروید و آب بدهید و خدمت کنید. قرآن میگوید اینها عبادات خیلی مهمی است. اینها اظهار عبودیت و محبت است. خود خداوند میفرماید اما یک وقتی فکر نکنید که آبادی مسجد الحرام و آب دادن به زوار و کارهای خیریهی بیخطر مثل جهاد فی سبیل الله است. فکر نکنید اینها در یک ردیف هستند. آنهایی که جهاد میکنند کجا، و بقیه کجا. کسانی که خود و خانواده و همه چیز خود را در راه حق به خطر میاندازند کجا هستند و آنهایی که به زوار آب میدهند و در مسیر خیمه میزنند و برای آبادی مسجد پول میدهند کجا هستند. اینها مثل آنها نیستند. در قیامت مثل هم نیستند که بگویند کارهای اسلامی دو تیپ هستند، یکی کارهای بیخطر است و یکی کارهای خطرناک است. کارهای خطرناک با شما و کارهای بیخطر هم با ما باشد. انشاالله همهی ما در بهشت به هم میرسیم. نهخیر، شما به هم نمیرسید. خدا در قرآن میفرماید شما به هم نمیرسید. اگر شما بهشتی هم باشید به آنها نمیرسید. حتی آنهایی که به دنبال معنویت حقیقی هستند. پیامبر اکرم(ص) فرمود «سیاحة امتی الجهاد...»، اگر میخواهی به گردشگری بروی، اگر میخواهی مرتاض باشی به جای اینکه به غار بروی و خود را آویزان کنی به جامعه بیا و به خلق خدمت کن. به جای اینکه کاسه و کشکول درویشی به دست بگیری و این طرف و آن طرف بروی به جبههی جهاد بیا. بیا ریسک کن و خطر کن. پیامبر اکرم(ص) فرمود سیاحت امت من جهاد است. جهاد در راه حق، در راه گسترش توحید و عدالت، مبارزه با ظلم، کفر، شرک و فساد است. همان جنگ جنود الله و حزب الله با حزب شیطان است. این جنگ از اول خلقت بوده و تا آخر هم خواهد بود. میفرمایند گناهانی هست که آدمهای غیور که همت بالا دارند میتوانند از آن گناهان بر حذر باشند. آدمهای معمولی نمیتوانند و آن گناهان را مرتکب میشوند. منتها کسی که حاضر است جان خود را معامله کند از خیلی موانع گذشته است و یک مرتبه به طور پرشی بالا رفته است. مسیری که یک اقلیتی در طول 40 سال آرام آرام طی میکنند را مجاهدی که به استقبال شهادت رفته یک مرتبه میرود و یک شبه ره صد ساله میرود و از همهی آنها جلو میزند. امام خودش هم اهل سلوک و تهذیب نفس بود. در زمان جنگ میگفت آقایانی که اهل ریاضت هستید و چله مینشینید، خدا این چلهها را قبول کند اما بروید و وصیتنامههای این بچهها را بخوانید و ببینید چطور یک شبه راه صد ساله رفتند. مسائلی که هنوز برای شما حل نیست برای آنها حل شده است. نه فلسفه خوانده بودند و نه عرفان خوانده بودند و نه فقه و اصول خوانده بودند. چقدر ما بچههایی دیدیم که در زمان جنگ سواد نداشتند ولی حکیم الهی بودند. حرفها و طرز صحبتها و کارها و عبادات و خطرپذیریهای آنها حکیمانه بود. اینها میتوانند از خیلی گناهان پرهیز کنند که ما نمیتوانیم، هر چند درس آن را خوانده باشیم. بزرگان ما میگویند جهاد دو اثر دارد. یک فایده و برکت برای جامعه دارد که ظلم و کفر را عقب میزند و توحید و عدالت را گسترش میدهد. این فایده و برکت جهاد برای دیگران و جامعه است. اما یک فایدهی مهمی هم برای خود مجاهد دارد. حتی اگر بدانی جهاد تو صد درصد شکست میخورد. جهاد اصلی اولی است و اینکه روح خود مجاهد رشد میکند. روح انسان در جهاد رشد میکند. غیر مجاهدین از این رشد محروم هستند. لذا حضرت امیر(ع) فرمود یکی از دربهای بهشت باب المجاهدین است. یعنی فقط به مجاهدین اجازه میدهند به آنجا وارد بشوند. یعنی یک بخشی از نعمات الهی در آخرت است که فقط به مجاهد میدهند. غیر مجاهد اگر ملای دهر باشد و عابد زمانه باشد این بخش از نعمت بهشتی را نمیبیند. اینها فقط مخصوص مجاهدین است. چنانکه در باب شهدای شما و همهی شهدای تاریخ قرآن میفرماید «عند ربهم یرزقون...». در همان زمان امام در تفسیر ایشان دیدم که میفرماید بعضیها فکر میکنند «عند ربهم...»، قید احیا هست. یعنی اینها پیش خدا زنده هستند. در حالی که همهی کسانی که میمیرند بعد از مرگ به یک معنا هستند و همه عند الله هستند. این خصوصیت ویژهای نیست. ایشان میگفت به نظر من این «عند ربهم» قید «یرزقون» است و قید «احیا» نیست. یعنی «عند ربهم» رزق داده میشوند. این مخصوص شهداست و به هیچ کس دیگر نگفتهاند. اولاً میگوید «ربهم» یعنی رب شهدا، شهدا رزق داده میشوند «عند ربهم»، یعنی خدا یک ضیافت خصوصی دارد و خودش از شهدا میهمانداری میکند. یک جایی هست که رئیس و رؤسا میروند و به آن «VIP» میگویند، آنجا هم «VIP» بهشت است. در اینجا آدمهای الکی هم به «VIP» میروند. یک وقتی به بچههای حفاظت گفتم 70 درصد از مسئولینی که شما از آنها حفاظت میکنید را کسی ترور نمیکند. اینها باید پول بدهند که یک نفر آنها را ترور کند. اینها برای دشمن چه ضرری دارند؟ آنها باید بیایند و مواظب اینها باشند. باید شما را ترور کنند. امام میگوید خداوند متعال در این آیه میفرماید شهدا «عند ربهم یرزقون» هستند. یعنی خدا یک سفره و یک ضیافت ویژه دارد که فقط شهدا در آنجا حضور دارند. خود خدا هست و شهدا هستند. هیچ کس دیگری را به آنجا راه نمیدهند. پس بهشت یک درب ویژه برای شهدا دارد، نعمات ویژه برای مجاهدین دارد، چه شهید بشوند و چه نشوند و همینطور یک رزق خاصی برای شهدا دارد. اینها تعابیر مهمی است. آن کسی که اهل جهاد و حبس و زندان رفتن است و خودش را به خطر میاندازد اگر آنچنان هست هم آنچنانتر میشود. او رشد میکند. صفات رذیله از او دور میشود. گاهی صد عیب نفسانی هست که باید صد سال زور بزنیم تا شاید بتوانیم آن را برطرف بکنیم. اما کسی که یک مرتبه پاکبازی میکند و میگوید خدایا هر چه دارم برای تو باشد، یک مرتبه از تمام این رذیلتها عبور کرده است. کسی که جان خود را میدهد حسود میشود؟ خسیس میشود؟ حریص میشود؟ همهی اینها عیبهای بزرگی است که ما گرفتار آن هستیم. یعنی کسی که گفت خدایا من آمدم و هر چه دارم برای تو باشد، یک مرتبه از حسد، حرص، خصت، کینههای شخصی مادی، شهوترانی، نگاه به ناموس مردم، دزدی، خطر رشوه، اختلاس، از همهی اینها یک مرتبه عبور میکند. مگر آدم شهادتطلب رشوه میگیرد؟ کسی که شهادتطلب است اهل اختلاس است؟ اهل بیناموسی است؟ خطر هست که جاسوس بشود؟ اهل فیش حقوقی است؟ نه. یک مرتبه از هزار خندق عبور کرده است. این است که بعضی از بزرگان اخلاق میگویند اگر کسانی میخواهند یک راه سریع برای تهذیب نفس و تقرب به خدا پیدا کنند به جهاد بروند. آدم شمشیر خورده، ترکش خورده، فولاد آبدیده است. شمشیر آبداده است. به غیرت و الو همت روح بلند پیدا میکند. روحیههای بد یک مرتبه از او جدا میشود. در زمان جنگ در همین اطلاعات عملیات و در غواصهای کربلای 4 یک آقایی آمد. اخوی من در همان عملیات کربلای 4 شهید و مفقود شد. دو ساعت قبل از شهادت خود یک نفر را به من آنجا نشان داد که بدنش شب قبل از عملیات تکه تکه شده بود. اخوی من هم همان شب شهید شد. به من گفت نگاه کن، این گوشتها و استخوانهای تکه تکه برای کسی است که وقتی به لشکر آمدند و گفتند یک مأموریتی داریم که هر کس برای آن بیاید دیگر بر نمیگردد این آقا بلند شد و بعد که به آموزش آمد پشیمان شد. نگفته بودند مأموریت چه هست بعد فهمیده بودند که برای غواصی در عملیات کربلای 4 است. در آموزش پشیمان شده بود از بس که سخت بود. یک شب داشتیم دعای کمیل میخواندیم و بچهها برای خودشان قبر کنده بودند. بعد دعای کمیل داخل این قبرها میرفتند و تا صبح قرآن میخواندند و بعضاً هم همانجا به خواب میرفتند. میگفت وسط دعای کمیل که همه گریه میکنند دیدیم او فریاد میزند و به خودش فحش میدهد. اول فحشهای باتربیتی و بعد فحشهای ناموسی به خودش میدهد. میگفت ما تعجب کردیم و گفتیم مگر او دیوانه شده است؟ او را بلند کردیم و بیرون آوردیم و گفتیم آقا تو چه میگویی؟ فحشهای خیلی بد ناموسی به خودش میداد. بعد به ما گفت که آقا من تا به حال در عمرم نماز نخواندهام، من شراب خوردهام، من زنا کردهام، من بین شما چه کار میکنم؟ اصلاً من چرا به اینجا آمدهام؟ اصلاً نفهمیدم چطور شد که داوطلب شدم و به جبهه آمدم؟ اصلاً چطور شد که اینجا و بین شما آمدهام؟ اخوی ما گفت چند ساعت قبل از شهادت به او نماز یاد دادیم. در این 40 روزی که آموزش میدیدیم نمازهای قضا میخواند. بعد گفت این که نصف شب میخوانید چه نمازی است؟ به او گفتیم این برای تو نیست و تو باید همان نمازهای قضای خود را بخوانی. گریه کرد و گفت یک نمازی است که من نباید بخوانم؟ گفتیم چرا، ولی تو نماز قضا داری و اول باید نماز قضای خود را بخوانی. خدا یک چنین آدمی را از درون لجن بیرون کشید. این اولین شهید غواص کربلای 4 است که قبل از عملیات و شب قبل عملیات در اطلاعات عملیات لشکر شهید شد. ببینید جهاد چه کار میکند. یک آدم را از ته لجن به کجا میآورد؟ اخوی من میگفت به خدا در این 40 روز هر بار او را میدیدم نسبت به دفعهی قبل آدم نورانیتری شده بود. گفت یک سره یک مینشست نماز قضا میخواند و گریه میکرد. میگفت این آدم در این 40 روز تا حدی رشد کرد و تغییر کرد که ما در آخر دلمان میخواست پشت سرش نماز بخوانیم. خدا چه کار میکند؟ جهاد این کار را با او کرد. اولین شهید غواص عملیات کربلای 4 است. شب قبل از عملیات شهید شده است. تغییر روحیه میدهند و عوض میشوند. از آن طرف هم آدمی داشتیم که چند سال در جبهه بود و الان من خبر دارم که نماز نمیخواند. یک کاخی برای خودش ساخته و به هیچ چیز هم عقیده ندارد و با همه چیز هم مخالف است. اینطور است. خدا یک نفر را لایق نمیداند و از صف مقدم جهاد با اوردنگی بیرون میکند و یکی را هم از ته لجن به صف مقدم جهاد میآورد و او را شهید میکند. میگویند اینها خاصیت جهاد و حبس و شکنجه و تبعید و زندان و جانباز شدن است. خاصیت اینها همگی مثبت و تقویت روح است. ارتقای مقام است. اگر کسانی را تضعیف میکند و در جنگ ضربه میخوریم و میترسیم و فرار میکنیم و ضعیفتر میشویم مشکل ماست. این مشکل مربوط به جهاد نیست. چون خاصیت جهاد، تقویت است. اگر کسانی مثل این دسته به جهاد میروند و بعد تضعیف میشوند و تردید میکنند و سست میشوند و وا میدهند مشکل خود آنهاست و مشکل جهاد نیست. چون خاصیت جهاد تقویت روح است. اگر کسی ضعیف میشود مشکل از خودش است. جهاد یعنی همیشه در تمام زندگی شجاع باش. در اقتصاد میروی شجاع و پاک باش. در سیاست و خانواده شجاعانه زندگی کن. مستقیم به سراغ علت برو و با معلولها مبارزه نکن. به سراغ علت برو و ریشه را بزن. همت بزرگی داشته باش. صاحبان همت بزرگ مجاهدین هستند. بالاترین همت را مجاهد دارد. چون یک مرتبه همه چیز را به طبق اخلاص میآورد و با همه چیزش معامله میکند. همه تاجر هستند و میگویند چه چیزی را بردارم و با آن چه کار کنم و محاسبه و چرتکه میاندازند ولی این مجاهد کسی است که میگوید هر چه دارم و هر چه هستم را همین الان و یکجا معامله میکنم. همت بالا این است. قدرت این است و اینها نتایج بیشتری هم میبرند. هم به زندگی دنیای خود نظم و غایت و هدف میدهند و هم در آخرت این کار را میکنند و اتفاقاً فواید و برکات آن در دنیا و آخرت بیشتر است. مجاهد انسان رشیدی است که اگر بقیه فکر میکنند او اساسی فکر میکند. اگر بقیه زحمت میکشند و کار میکنند، او کار بزرگی میکند چون همت او با بقیه فرق میکند. بقیه کارهای کوچکی انجام میدهند. یک آجر و دو آجر روی هم میگذارند اما مجاهد یک مرتبه معماری را تغییر میدهد. یک مرتبه جهت و مسیر تاریخ را عوض میکند. متدینینی که اهل جهاد نیستند مثل لاکپشتی هستند که سرش را در لاک خود فرو میبرد و جرئت نمیکند کاری کند و تا یک صدایی میآید سرش را در لاک خود فرو میبرد. لاکپشتها را دیدهاید که تا اتفاقی میافتد سرشان را داخل میبرند و میایستند. این سبک زندگی مسلمانها و شیعیان غیر مجاهد است. آهسته بیا و آهسته برو که گربه شاخ نزند. آن هم گربه، ما تا به حال ندیدهایم که گربه به کسی شاخ بزند. اینها از شاخ گربه هم ملاحظه میکنند. فوری سر خود را در لاک خودش میبرد و میگوید یک مقدار صبر و سکوت و توقف میکنم تا ببینم چه میشود. آیا الان به نفع من هست یا نیست. این فرق مردم مسلمانی است که به زیارت امام رضا و زیارت امام حسین(ع) میروند ولی اهل خطر نیستند و لاکپشتی زندگی میکنند با کسانی که مجاهد هستند. مجاهد کسی است که همیشه سرش بیرون است و آمادهی سر دادن است و محافظهکار و ترسو نیست. عقب نمیرود. چشمانداز او دورتر است. به همهی بشریت و به همهی جهان فکر میکند و به خودش فکر نمیکند. شجاعت و دلیری وقتی با عقلانیت و طهارت و پاکی توأم میشود مسیر دنیا را عوض میکند. نکتهی دوم این است که به شما بگویم این جنگ بحث شیعه و سنی نیست و این جریانها میخواهند و خواستند که قضیه را شیعه و سنی کنند ولی شما در صحنه بودهاید و بهتر میدانید که سنیها در عراق و سوریه و منطقه بیشتر از شیعه قربانی شدند. یعنی علمای سنی بیشتر به دست این تکفیریها کشته شدند. مسجدهای سنی چند برابر شیعه خراب شد. اصلاً در عراق چون مناطق دست آنها بود اغلب مساجد سنی را خراب کردند. در سوریه مساجد سنی را خراب کردند. بیش از اینکه بخواهند قبور اهل بیت(ع) را خراب کنند قبر اصحاب پیامبر اکرم(ص) را خراب کردند که حتی بعضی از آنها در صفبندیهای پس از پیامبر(ص) اتفاقاً در طرفی نبودند که شیعه قبول دارد. ولی اینها قبرهای آنها را هم خراب کردند. اهل سنت بیش از شیعه از تکفیریها صدمه خورده و کشته داده است. علما و مردم آنها آواره شدند. اهل سنت آواره شدند. اغلب آوارگان در عراق و سوریه اهل سنت هستند. مسجدهای اینها خراب شد، علمای اینها کشته شدند، مسئله اصلاً شیعه و سنی نبود. این تفکر وهابی تکفیری سنی نیست، بلکه یک چیز دیگر هستند. اصلاً این را بدانید که اینها سنیها را قبول ندارند. دیدگاههای رهبران سنی و اهل سنت با رهبران تکفیری متفاوت است. از بهترین رهبران تکفیریها که نقاط ضعف کمتری داشته است «ابن تیمیه» بوده است. «محمد بن عبد الوهاب» که کسی نیست. یک آدم بیشخصیت درجه دو و سه است. رهبر اصلی آنها که ابن تیمیه است و به او شیخ الاسلام میگویند صریحا میگوید حکومت اسلامی ایدهآل از نظر ما حکومت بنیامیه بوده است. حتی بنیعباس را نمیگوید. از اینها دفاع میکند. ابن تیمیه که رهبری این تکفیریها است میگوید در زمان بنیامیه حکومت اسلامی ابر قدرت جهان شد و قدرت اول جهان بود و تمام کرهیزمین از حکومت بنیامیه به اسم اسلام حساب میبردند و عزت اسلام در این دوران بوده است. فقط اینها دو عیب داشتند که خیلی هم مهم نبوده است. یکی اینکه به علی فحش میدهند و لعن علی میکردند که این در برابر خدماتی که داشتند خیلی مهم نیست. یکی هم این بود که نماز اول وقت نمیخواندند. مشکل بنیامیه همین بوده است. کربلا و جنایات دیگر هم که هیچ میشود. یک جای دیگر میگوید حتی بنیعباس هم اسلامی واقعی نبودهاند چون در بنیعباس هم تفکر شیعه و اهل بدعت نفوذ داشته است. ولی بنیامیه دولت اصلی و مقتدر اسلام است. بزرگان و مفسران اهل سنت میگویند این آیهی شریفهی قرآن که میفرماید «الشجرة ملعون فی القرآن...»، آیهی شجرهی ملعونه که نازل میشود، این شجرهی ملعونه بنیامیه هستند. این نظر سنیهاست که مصداق اصلی و بارز شجرهی ملعونه و درخت نفرین شده همین بنیامیه بودهاند ولی این میگوید اینها بهترین بودند. «ابوالفدا» از مفسرین اهل سنت میگوید این آیه اصلاً در شأن بنیامیه نازل شده و اینها شجرهی ملعون هستند. در منابع اهل سنت هست که حالا منابع آن را هم آوردهام ولی فرصت نیست نام ببرم. میگویند رسولالله به طور ویژه اسم «مروان» و پدرش و بنیامیه را آوردند و آنها را لعن کردند و بعد همینها آمدند و در جهان اسلام حاکم شدند. اگر کسانی بخواهند به این منابع رجوع کنند کتاب «منهاج السنه» است که برای خود این ابن تیمیه است که در جلد 4، صفحهی 130 آمده است. این عبارت که میگوید اینها شجرهی ملعونه هستند در مستدرک جناب «حاکی»، جلد 4، صفحهی 180 و همینطور «تفسیر فخر الزاری در المنصور» در ذیل همین آیه آمده است. این را عرض کردم که دوستان سند این را داشته باشند. این تعبیر که پیامبر اکرم(ص) در منابع اهل سنت بنیامیه را لعن کردند در «مسند احمد»، جلد 2، صفحهی 385 و «مستدرک الحاکم»، جلد 4، صفحهی 480 آمده است. اینها را نشان بدهید و بگویید منابع اهل سنت این است. اینها سنی هستند. این تکفیریها بنیامیه را قبول دارند. بعضی از آنها یزید را هم قبول دارند. نه فقط معاویه بلکه یزید را هم قبول دارند. ابن تیمیه میگوید همهی بزرگان اهل سنت میگویند بین اصحاب افضل علی بود منتها شرایط طوری بود که مصلحت نبود بعد از پیامبر(ص) بیاید. اغلب این را میگویند. یا حداقل تردید در اینکه افضل خلفا بودهاند وجود دارد. ایشان میگوید نه، نبود و بعد ابن تیمیه این روایت را از پیامبر(ص) نقل میکند و میگوید پیامبر(ص) گفتهاند اگر من پیغمبر نشده بودم «عمر بن خطاب» پیغمبر میشد. بزرگان اهل سنت این حدیث را اصلاً قبول ندارند. ابن تیمیه این حدیث را نقل میکند. اگر خواستید ببینید این هم در «منهاج السنه»، جلد 6، صفحهی 55 آمده است. این کتاب ابن تیمیه است. یعنی میخواهد بگوید وحی بین دو نفر مردد بوده است. یکی پیامبر(ص) بوده و یکی هم ایشان بوده است. بالاخره باید بر یکی از این دو نفر نزال میشد که بالاخره پیامبر(ص) شانس آوردند و بر ایشان نازل شد. این آدم ناسبی است. «ابن حجر اسقلانی» از علمای بزرگ اهل سنت است. این آدم به اسم اینکه جواب «علامهی حلی» را به عنوان آخوند رافضی میدهد بارها و بارها به علی بن ابیطالب(ع) توهین میکند. به اسم اینکه میخواهم جواب رافضیها را بدهم و بعد حتی در کتاب خود به ابوبکر و عمر و عثمان توهین میکند. تکفیریها چنین روحیاتی دارد. میگوید علی در 17 مورد خلاف شرع عمل کرد. ایشان اسلامشناس شده و به اسلام علی(ع) نمره میدهد. کتاب «لسان المیزان»، جلد 6، صفحهی 319 آمده است. بزرگان اهل سنت اینها را قبول ندارند. میدانید که این ابن تیمیه را فقهای سنی تکفیر کردهاند و گفتهاند این کافر و مرتد است و قاضی سنی در حکومت سنی ابن تیمیه را به زندان انداخت و گفت او مرتد است و در زندان سنیها مرد. اصلاً اهل سنت او را قبول نداشتند. حالا اینها سخنگویان اهل سنت شدهاند. راجع به ابن ملجم میگوید درست است که زدن علی بن ابیطالب(ع) کار خوبی نبود ولی بالاخره حواس شما باشد که ابن ملجم خیلی وقتها روزه بود و نماز را اول وقت میخواند و قرآن میخواند و علی را به قصد قربت کشت و هدف او خدمت به دین بود. درست است که گفتهاند پیامبر(ص) گفته «اشق الناس» است، یعنی شقیترین مردم است اما باید حواس ما باشد که ایشان «اعبد الناس» هم بود. یعنی عابدترین مردم بود. مدام در حال ذکر و نماز و روزه بود. اینکه در منابع اهل سنت میگوید عمار گفت رسولالله ما را امر کردند که پس از من شما با گروه خواهید جنگید و باید بجنگید و تعبیر «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» را به معنی اصحاب جمل و اصحاب معاویه و خوارج را به کار بردند، همین است. این را خود پیامبر اکرم(ص) پیشبینی کردند. این در منابع اهل سنت هست که به علی گفتند اینها جلوی تو میایستند و تو با اینها خواهی جنگید. این در منابع اهل سنت است. یا عمار میگوید پیامبر اکرم(ص) گفت یا علی به زودی زادمان پس از من با تو خواهند جنگید در حالی که تو بر حق هستی و هر که تو را یاری نکند در آن روزها از من نیست. هر کس در درگیری علی با دیگران تردید کند و کنار علی نایستد از من نیست و در قیامت در کنار من نخواهد بود. این روایت در منابع اهل سنت است. بنابراین میخواستم این را عرض کنم که سنی یک چیز است و این وهابیهای تکفیری یک چیز دیگر هستند و این ادامهی همان درگیریهای صدر اسلام است و بحث شیعه و سنی نیست. چون همین معاویه چقدر از بزرگان اهل سنت را کشته است. یزید آنها را کشته است. بنیامیه و بنیعباس بسیاری از رهبران سنی را کشتند که آنها طرفدار اهل بیت(ع) بودند. اغلب علمای سنی بزرگ در تاریخ در جنگ اهل بیت(ع) با بنیامیه و بنیعباس طرف اهل بیت(ع) بودند. همین ابوحنیفه طرف اهل بیت(ع) بوده است. امام شافعی طرف اهل بیت(ع) بوده است. اینها با دستگاه بنیامیه و بعد با بنیعباس درگیر بودند. اینها به زندانهای همین بنیامیه و بنیعباس میرفتند. همانطور که اهل بیت(ع) در زندانهای اینها بودند. حواس شما باشد. درست است که ما در مبانی کلامی و فقهی به آنها اشکال داریم اما رهبران اصلی اهل سنت اصلاً نگاه تکفیری و وهابی و ابن تیمیه را ندارند و اصلاً اینها را قبول ندارند. اصلاً اینها را کافر میدانستند. آنها هم اینها را کافر میدانستند. این دیدگاهی که به نام وهابی تکفیری هستند رهبران روحانی سنی را هم قبول ندارند. اصلاً تفکری که بین جوانهای فریبخوردهی سلفی رایج کردهاند همین است. اینها مثل خوارج شدهاند. در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) هم آدمهای قدرتطلب مادی اهل چپاول بیتالمال هستند و هم آدمهای احمق مثل خوارج هستند. همیشه روزه بودند، نماز شب میخواندند، پیشانیها از شدت سجده زخم بود، همه سرباز علی بودند، فدایی علی بودند، اما فریب خوردند و بازی خوردند و یک مرتبه علیه علی شمشیر کشیدند. امیرالمؤمنین علی(ع) میگوید من مجبور هستم با اینها بجنگم چون اینها هم در حال ضربه زدن هستند. با معاویه میجنگم اما این دو مثل هم نیستند. این تعبیر حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه است. فرمود اینها به دنبال حق هستند ولی بازی خوردهاند. منحرف شدهاند. «طلب الحق و اخطه...»، اینها به دنبال حق هستند ولی خطا کردهاند. اما آنها «طلب الباطل فادرک...»، آنها فاسد و باطل و اهل دنیا هستند. من با آنها به یک شکل میجنگم و با اینها به یک شکل دیگر میجنگم. با آنها با اطمینان میجنگم و با اینها هم با اطمینان میجنگم اما غصه دارم. من نمیخواهم با خوارج بجنگم چون میدانم اینها بچههای فریبخورده هستند ولی اگر نجنگم اینها هم کار همانها را میکنند چون در خدمت آنها هستند. الان دقیقاً همین است. پشت قضیه آل سعود و صهیونیستها و رژیم قطر و رژیمهای فاسد منطقه و آمریکا و اروپا و اسرائیل هستند. مثل معاویه میمانند. یک جاهایی هم خوارج را به صحنه فرستادهاند. چند هزار بچه مسلمان سنی که جزو نیروهای بالقوهی انقلاب اسلامی بودند فریب بحث شیعه و سنی و تکفیری و وهابی را خوردند و الان از اروپا و آمریکا و این طرف و آن طرف به اینجا آمدهاند تا خلافت اسلامی درست کنند. کجا؟ درست پشت جبههی مقاومت اسلامی، یعنی کاری که آمریکا و اسرائیل و آل سعود جرئت و قدرت آن را نداشتند و نتوانستند انجام بدهند اینها را به صحنه فرستادند. با اینها هم مجبور هستیم بجنگیم. اینها مثل خوارج هستند. ولی غصهدار میجنگیم. حضرت امیر(ع) میگفت وقتی با اینها میجنگم غصه میخورم ولی وظیفه همین است. تفکر سنتی اهل سنت، اینها رهبران مذاهب و رهبران فتوا بین اهل سنت را اصلاً قبول ندارند. اینها مرجعیت علمای سنی را قبول ندارند. تکفیریها برای خودشان ایدئولوژی مستقل میسازند. به یک معنا این تکفیریها سنی منهای روحانیت هستند. اسلام منهای روحانیت سنی هستند. اینها اصلاً به مراجع و آخوندهای خود و ابو حنیفه و امام شافعی کاری ندارند. عقیدهی اینها این است که اجتهاد و تقلید، مفتی و مقلد حرف مفت است. مثل اخباریهای خود ما که میگویند ما به مرجع و مجتهد کاری نداریم و خودمان به سراغ اخبار میرویم و به سند آن هم کاری نداریم و به ظواهر عمل میکنیم و عمل میکنیم. اخباریهای ما مثل همین تکفیریها و وهابیهای سنی هستند. با اینکه با هم دشمن هستند و مذهب متفاوتی دارند. یک عده جوان هستند و بعضی از آنها هم در این طرف و آن طرف دانشگاهی هستند و میگویند ما تقلید نداریم. من عین جملهی ایشان را میخوانم که میگویند تمام مذاهب اسلامی و نه فقط شیعه، بلکه تمام سنیها و بزرگان آنها از اصل اسلام منحرف هستند. این عقیدهی تکفیریها هست که در کتابهای آنها آمده است. ابن تیمیه اینها را نوشته است. محمد بن عبدالوهاب اینها را میگوید. اینها میگویند تمام روحانیون و مذاهب سنی منحرف هستند. حنبلی و شافعی و مالکی و حنفی منحرف هستند. حتی خود اینها حنبلی بودند ولی در عین حال میگویند ما حنبلی را به عنوان مذهب قبول نداریم. میگویند اشعری و معتزلی و شیعه، تمام این مذاهبی که در کلام و فقه هست از اسلام منحرف هستند. بعضی از اینها مثل شیعه منحرفتر هستند ولی سنیها هم همگی منحرف هستند و باید یا اصلاح بشوند یا اعدام بشوند. خودشان آمدند و یک فرقهی جدید ساختند. به اسم اینکه همهی اینها شرک است و ما میخواهیم به توحید واقعی برگردیم که قبل از این مذاهب وجود داشت. حالا توحید واقعی چیست؟ همان توحیدی است که محمد بن عبدالوهاب میگوید. در واقع میگوید مالک و شافعی و احمد حنبل و ابو حنیفه را کنار بگذارید و به جای آنها محمد بن عبدالوهاب را قرار بدهید. یعنی یک مذهب جدید داشته باشیم. به اسم اینکه همهی مذاهب باطل هستند و باید به توحید برگردیم مذهب خودشان را به صحنه آوردند و با سنی و شیعه هم دشمن هستند. یک تحریف دیگر هم که کردهاند این است که گفتهاند ما یک دشمن دور داریم و یک دشمن نزدیک داریم. دشمن نزدیک ما شیعه و سنیهای منحرف و صوفیها هستند، دشمن دور ما کفر و آمریکا و اسرائیل هستند. اول باید حساب دشمن نزدیک را برسیم و بعد نوبت به آمریکا و اسرائیل میرسد. هیچ وقت هم نوبت آنها نشد و نمیشود. آنها فقط از این طرف به اینها ضرر میزنند. چون شما زیر سایهی حضرت زینب(س) مبارزه میکنید با این جملهی حضرت زینب(س) عرض خود را ختم میکنم. این تعبیر راجع به شهدای شما صدق میکند. الان بعضی از بچههای شما مفقود هستند و هنوز برنگشتهاند. دل هزاران نفر میخواهد که الان به آنجا بیایند و بجنگند. همین دیشب در تاکسی نشسته بودم و اصلاً به قیافهی شوفر تاکسی نمیخورد ولی اول که راجع به حرم و شهدای حرم حرف زد طوری حرف زد که من خیال کردم مخالف است. اصلاً نفهمیدم. به تیپ او هم اینطور میخورد. داشتم آماده میکردم که چه جوابی بدهم. یک مرتبه دیدم نه، از این طرف حرف میزند و میگوید چرا اینها اجازه نمیدهند ما برویم؟ چند ماه است که من میخواهم بروم و اجازه نمیدهند. باید چطور بروم؟ یک راه قاچاقی پیدا کنم. هزاران نفر عاشق هستند که بروند. همین الان اگر اعلام رسمی بکنند و آزاد بگذارند من مطمئن هستم یک هفته نشده چند لشکر تشکیل میشود. حالا این توفیق به شما داده شده است. شهدا و بچههایی که الان در بیابانهای آنجا افتادهاند و هنوز دست ما نیستند حکایت این جملهی حضرت زینب(س) را دارند که وقتی همه در کربلا شهید شدند و به زمین افتادند، زنان و بچهها را به زنجیر کشیدند، یک لحظه حضرت زینب(س) میایستند. به پیکر پاره پارهی شهدا یک نگاهی میکنند، یک نگاهی میکنند به بچههایی که در زنجیر هستند و کتک میخورند، یک نگاه میکنند به دختران جوانی که در معرض نگاههای کثیف اینها هستند. حضرت زینب(س) سرش را بالا میگیرد و میگوید «یا محمداه! صلی علیک ملائکة السما...»، درود فرشتگان آسمان بر تو ای پدر، «هذا حسین...»، اینک این حسین است. «مرمل بالدما...»، در خون تپیده، «مقطع الاعضا...»، تکه تکه شده. رسولالله اینک حسین خود را ببین که او را تکه تکه کردهاند. در خون غلت خورده است. «و بناتک سبایا...»، و اینک دختران خود را در زنجیر ببین. یا رسولالله اینک ما و دختران خود را در زنجیر و زیر شلاق ببین. «یا اصحاب محمد...»، ای یاران محمد کجا هستید؟ «هؤلاء ذریة المصطفی...»، اینک این کودکان محمد که پابرهنه میدوند و شلاق میخورند و پیراهن آنها آتش گرفته و خدا را صدا میزنند و کسی جواب نمیدهد و در این بیابان بین بدن پاره پارهی پسرت تنها ماندهایم. «یساقون سوق السبایا...»، یا رسولالله اینک ببین که ما، دختران و فرزندان تو چگونه مثل کنیز و برده به زنجیر کشیده شدهاند و برده میشوند. هجوم میکنند تا حضرت سجاد(ع) را بزنند که حضرت زینب(س) جلو میآید و حضرت سجاد(ع) به آنها رو میکند و میگوید این حملهای که به من کردی برای این بود که من عقبنشینی کنم؟ «اما علمت ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده...»، هنوز نفهمیدهای که ما به کشته شدن عادت داریم؟ هنوز نفهمیدهای که شهادت برای ما کرامت است؟ به من حمله میکنی و فکر میکنی من میترسم؟ ما به کشته شدن عادت داریم. شهادت سبک زندگی ماست. ما را از چه چیزی میترسانی؟ بچههای شما، آنهایی که شهید شدهاند، آنهایی که هنوز جنازههایشان بر نگشته عین حسین بن علی(ع) هستند. یعنی حضرت زینب(س) آنجا به پیامبر اکرم(ص) میگوید اینها اصحاب الحسین هستند. در کربلا گفتند «هذا حسین...»، و آنجا میگوید اینها اصحاب حسین هستند. «مرمل بالدما و مقطع الاعضا...»، بدنهایشان تکه تکه در خون تپیده و در این بیابانها ماندهاند. افتخار از این بالاتر نیست. و السلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی