شبکه افق - 10 فروردین 1398

پرسش و پاسخ 8

نجاست سگ و خوک– حقوق حیوانات– مسئله امام حسین(ع) و کربلا - فقه منفعل و سرگردان

بسم‌الله الرحمن الرحیم

برای حکومت بی‌دین توجیه فقهی درست می‌کند. نه این فقه منفعل از نوع انفعال است و نه از نوع فرار است. مواضع صد درصد سلبی است. منتظر باش دیگران تمدن‌سازی کنند و تو در حاشیه اگر می‌توانی از بعضی میوه‌های آن در حد اضطرار استفاده کن و بقیه را هم تحریم کن. اما امثال «محمدباقر صدر» کسانی بودند که در برابر این دو گرایش فقه منفعل به یک فقه فعال در عصر غیبت البته با توجه به محدودیت‌های عصر غیبت اندیشیدند. اگر به کل این علوم حوزوی به عنوان سلاحی در خدمت اسلام و مسلمین بیندیشی یک نوع درس خارج فقه تشکیل می‌دهی و حتی یک نوع درس فلسفه و عرفان می‌گویی. با این‌که متن آن یکی است ولی هدف دوتاست. وقتی هدف دوتا شد حساسیت‌ها دو نوع می‌شود،‌ روش‌ها دو نوع می‌شود و از این دو مبحث دو تیپ شاگرد و دو تیپ طلبه و دانشجو بیرون می‌آیند. با این‌که متن درسی آن‌ها هم یکی بوده است. مگر درس و بحث فقه و اصول امام با بقیه‌ی آقایان تفاوتی داشته است؟ نه‌خیر، همین‌ها بوده است. خود شهید صدر مگر غیر از این متون حوزه را در نجف می‌گفته است؟ نه‌خیر، همین‌ها را می‌گفته است. این‌ها دو رویکرد است. خلط بین هدف و مقدمه، بین هدف و وسیله یک خطر رایج است. فهم اسلام فی نفسه برای این است که خدمتی برای تحقق اسلام و گسترش اسلام و رشد مسلمین باشد و الا وقتی که برای فهم اسلام می‌گذاری اگر به درد ترویج و اعتلای کلمه‌ی اسلام و تبلیغ آن و مبارزه با کفر جهانی و نفاق جهانی و شرک جهانی که مسلمین را از هر طرف احاطه و محاصره کرده‌اند و در اغلب کشورهای اسلامی مسلط شده‌اند و از هر طرف به شیوه‌های مختلف به اصل توحید و عدالت که دو اصل اساسی اسلام و تشیع هستند هجوم می‌آورند، وقتی که درس و بحث ما به این درد نمی‌خورد باید راجع به مشروعیت زمانی که صرف آن می‌کنیم آن هم به اسم معارف اسلامی پاسخگو باشی. چون عطش مردم را هم می‌خوابانی. با یک آب لوده عطش آن‌ها را می‌خوابانی. و الا همه منتظر خواهند بود که جواب متفکران اسلامی چیست. ولی وقتی تو به این شکل وارد می‌شوی و به این شکل جواب می‌دهی که انگار جواب نداده‌ای عطش بشر هم می‌خوابد و می‌گوید جواب اسلام و شیعه را هم شنیدیم. نه، نشنیدی. این‌ها برای خودشان حرف می‌زنند. این حرف شهید صدر است که می‌گوید الگوی شما اهل بیت(ع) و خود پیامبر(ص) باشد که ببینید چگونه عمل می‌کردند. در ضمن در حاشیه‌ی تاریخ نشستن و داوری کردن و به خودت نمره‌ی‌ 20 دادن هنری نیست. ما الان هارون الرشید را برای قتل موسی بن جعفر(ع) لعن می‌کنیم و فکر می‌کنیم ما واقعاً از هارون برتر هستیم و با هارون متفاوت هستیم. اما نمی‌پرسیم آیا دنیای هارون به من و شما عرضه شد و ما نپذیرفتیم که معلوم بشود ما از او با تقواتر هستیم؟‌ یک دنیای بسیار کوچک‌تری به ما عرضه می‌شود و ما دین خود را عوض می‌کنیم. دوست و دشمن خود را عوض می‌کنیم. حرف‌ها و پوشاک و زندگی و خیلی چیزهای خود را تغییر می‌دهیم. این دنیایی است که زود از دست می‌رود. دنیایی که به هارون الرشید رسیده بود تقریباً نیمی از خشکی‌های زمین را فرا می‌گرفت. هارون الرشید به ابرها می‌گفت ای ابرها ببارید که هر جا ببارید خراج و مالیات شما را برای من می‌آورند. می‌گفت خورشید در خلافت من غروب نمی‌کند. همان حرفی که بعدها ملکه‌ی انگلیس گفت و ادای هارون الرشید را در آورد و گفت خورشید در سرزمین‌های بریتانیا غروب نمی‌کند. قرن‌ها بعد حرف همین هارون را زد. خب هارون الرشید در راه چنین دنیایی موسی بن جعفر(ع) را زندانی و بعد هم شهید می‌کند و سوال این است که آیا اگر چنین دنیایی به من و شما عرضه بشود حاضر نیستیم موسی بن جعفر(ع) را از سر راه برداریم یا حاضر خواهیم بود؟ این هم از این جهت که می‌گوید دو نوع تقوا داریم. تقوای در متن و تقوای در حاشیه داریم. شهید صدر می‌گوید معنویت و تقوا و اخلاص در اتاق درس و بحث یا روی منبر یا در جلسه‌ی خصوصی با دوستان خیلی آسان است. اما ما گاهی آب ندیده‌هایی هستیم که اگر به آب برسیم شناگرهای ماهری هستیم. هارون الرشید پیش ما کم می‌آورد. می‌گوید ما باید از تقوایی سخن بگوییم که در صحنه است و وسط درگیری‌ها و گرفتاری‌ها است که تقوا معلوم می‌شود. ثروت و شهوت و شهرت و قدرت باید به تو عرضه بشود و در دسترس تو قرار بگیرد و تو خودت را کنترل بکنی. تا آن‌جا نرفته‌ای معلوم نیست که بی‌تقوا هستی یا باتقوا هستی و همه‌ی ما ث هم هستیم. بسیاری از ما منافق هستیم. تا زمانی که جنگ و جهاد پیش نیاید و با جنگ روبرو نشویم معلوم نیستیم که مجاهد است. در زمان صلح همه مجاهد هستند. این هم یک تعبیر مهمی است که شهید صدر می‌گوید فریب ظواهر را نخورید بسا که ما فکر می‌کنیم باتقوا هستیم ولی در قیامت جزو بی‌تقوایان محشور خواهیم شد چون ما در معرض امتحان قرار نگرفتیم. ایشان یک بحث دیگری در حوزه‌ی نظام‌سازی اسلامی دارد و اصولی را می‌شمارد و می‌گوید از اول قدم به قدم را درست بر داریم و آجر به آجر این مفاهیم مبنایی و تئوریک را درست تعریف کنیم. اول می‌گوییم اسلام. در قرآن کریم هم اسلام به معنای لغوی به کار رفته که معنی آن تسلیم شدن در برابر حق است که اسلام عام است که این یعنی دین الهی در زمان هر پیامبری اسلام است. ث وقتی که می‌فرماید «اعوذ بالله من الشیطان رجیم. ان الدین عند الله الاسلام...» این اسلام عام و معنوی لغوی اسلام است. یعنی دینی که خدا قبول دارد تسلیم بودن در برابر خدا و حق است. اما معنای اصطلاحی اسلام یعنی آن عقائد و آن شریعت و رفتاری که پیامبر اکرم(ص) به عنوان خاتم انبیا از طرف خداوند آورده‌اند اسلام به معنای خاص است. اسلام در قرآن به این معنا هم به کار رفته است. آن‌ جایی که می‌فرماید «الیَوم اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم و اتمَمتُ عَلَیکُم نِعمتی و رَضیتُ لکُمُ الاسلامَ دیناً.» این اسلام خاص است. این اسلامی است که پیامبر اکرم(ص) به عنوان کامل‌ترین و آخرین مجموعه‌ای از تعالیم همه‌ی انبیا آورده‌اند که جامع و مانع است. هر چه که باید خداوند به بشر می‌گفته را گفته است. باقی موارد چیزهایی است که باید خود بشر در ذیل این تعالیم الهی با عقل و تجربه و تلاش و جهاد عملی و نظری به دست بیاورد و مشکلات خود را حل کند. عقائد، آن چه که عقد و عقده گره خورده، آن گزاره‌هایی که در ذهن ما راجع به هستی و انسان و مسئولیت‌ها گره خورده و شریعت همان برنامه و قوانین و ساختاری است که باید طبق آن‌ها زندگی فردی و اجتماعی خود را در عرصه‌های مختلف بسازیم. ما وقتی از جامعه‌ی دینی و تمدن اسلامی و حکومت اسلامی و جامعه‌ی اسلامی می‌گوییم اول اسلام به معنای عام را داریم، دوم اسلام به معنای خاص داریم و سوم شامل همه‌ی پروژه‌های اسلامی در حوزه‌ی نظر، اخلاق و عمل هم فکر می‌کنیم. یعنی پیش‌فرض و مبنای ما این است که اسلام یک مکتب و جهان‌بینی کاملی است که نظام اجتماعی کاملی از درون آن متولد می‌شود و در حوزه‌های اقتصاد و سیاست تا تربیت و اخلاق شده است و همه جای پاسخگوی نیازهای ضروری بشر در عرصه‌ی فکری و اجتماعی است. این تعریف از اسلام عام و خاص، اسلام لغوی و اصطلاحی با این جامعیت را باید اول بپذیریم. می‌گوید ما هم بین افراد مقدس مأب و هم بین جریان‌های غرب‌زده و شرق‌زده در جامعه‌ی خود مسلمانانی را داریم که این تعریف از اسلام را قبول ندارند. حالا یا نمی‌فهمند و اصلاً متوجه آن نیستند یا متوجه هستند و آن را رد می‌کنند. شما با این‌ها تا آخر مشکل نظری و عملی خواهید داشت. گاهی بعضی از این‌ها دین را یک مسئله‌ی گاهی غیر معرفتی می‌دانند. بعضی از این‌ها دین را فقط محدود به عقاید شخصی می‌دانند و می‌گویند دین فقط رابطه‌ای بین انسان و خداست. بدون این‌که به رابطه‌ی انسان با انسان و انسان با طبیعت و انسان با خودش و انسان با تاریخ ناظر باشد. یعنی با جوامع دیگر و گذشته و آینده کاری ندارد. پس ما باید درتعریف دین و تعریف اسلام با بعضی از جریان‌ها در داخل جامعه‌ی دینی و داخل اقشار غرب‌زده و شرق‌زده‌ای که ممکن است شخصاً هنوز نماز بخوانند و به حج هم بروند اما به لحاظ فکری کاملاً لائیک هستند و همان جریان متحجر که اسلام را فقط در حوزه‌ی فردی بین خود و خدا می‌بیند و معتقد است این‌ها هیچ لوازمی در عرصه‌ی زندگی اجتماعی ندارند و بخش مهمی از احکام خداوند را در قرآن و حدیث نسخ می‌کنند و منسوخ می‌دانند باید بحث کنیم. این‌ها هزاران آیه و حدیث را که مربوط به مسائل اجتماعی و حکومتی و روابط اقتصادی و خانواده و روابط بین‌الملل می‌شود را ندیده می‌گیرند. این‌ها را دور می‌ریزند. آن‌ها به دور می‌ریزند و این‌ها هم بایگانی می‌کنند تا امام زمان(عج) بیاید. جالب است که ایشان راجع به مسئله‌ی امام زمان(عج) هم یک تحلیل جالبی دارد و می‌گوید غیر از بحث ایمان به غیب و اعجاز الهی در پاسخ به این سوال که چرا امام زمان(عج) باید هزار یا هزاران سال در انتظار باشند و در واقع این‌طور نیست که بشر منتظر امام زمان(عج) باشد و بلکه امام زمان(عج) منتظر بلوغ بشر است. خب این چه کاری است؟ همان موقعی که قرار است زمان ظهور ایشان برسد و نوبت به عدالت جهانی می‌رسد ایشان به دنیا بیایند. ث نظر برخی از برادران اهل سنت را می‌گوید. ایشان یک جوابی قشنگی می‌دهد و می‌گوید حالا غیر از این‌که ما روایات داریم و ابعاد باطنی و ماورایی و غیبی مسئله هم مطرح است اصلاً برای رشد خود امام زمان(عج) لازم است. این خیلی تعبیر جالبی است. من یادم نمی‌آید این را از کس دیگری در جایی خوانده باشم. می‌گوید این‌که چرا باید دوران غیبت کبری طول بکشد غیر از همه‌ی مباحث دو جنبه‌ی دیگر هم دارد. اول، بلوغ بشر و دوم، رشد خود امام زمان(عج) است. امام زمان(عج) معصوم است اما معنی معصوم این نیست که خداست. معصوم هم به مراتب بالاتر می‌رسد. خب می‌دانید که تعریف خود عصمت مبتنی بر علم و اراده است و عصمت یک مقوله‌ی نسبی است. الان من و شما نسبت به بعضی از خطاها و گناه‌ها معصوم هستیم. الان اگر یک کسی مدفوع مصرف کند یعنی همه‌ی ما نسبت به این کار معصوم هستیم. یکی دستش را به سیم لخت برق بزند، همه‌ی ما نسبت به این عمل معصوم هستیم. چرا؟ چون هم علم داریم و هم اراده داریم. اولیای خدا، پیامبران الهی و اهل بیت(ع) نسبت به همه‌ی گناهان و خطاها چنین آگاهی دارند. ما چطور از دست زدن به یک چیز نجس نفرت‌آور بدمان می‌آید و حتماً نسبت به آن معصوم هستیم؟ این‌ها هم نسبت به گناهانی که ما انجام می‌دهیم به همین چشم نگاه می‌کنند. یعنی باطن آن را می‌بینند. علم و اراده باعث این می‌شود نه این‌که بخواهند به زور گناه کنند و فرشته‌ها دست و پای این‌ها را با طناب‌های نامرئی ببندند و بگویند ما اجازه نمی‌دهیم شما گناه کنید. نه، خود او نمی‌خواهد گناه کند. آیا مجبور به گناه نکردن است؟ نه، شما آیا مجبور هستید دست به سیم لخت برق نزنید؟‌ حالا وقتی این مرتبه یک مقدار رقیق‌تر می‌شود به مراحلی می‌رسد که برای من و شما نه آن سطح از علم و نه آن سطح از اراده به راحتی قابل فهم نیست. ولی عصمت یک مقوله‌ی نسبی است و یک نصابی دارد. عصمت نسبت به همه‌ی خطاها و گناهان و غیره یک حد نصابی است که برای معصومین نصاب حداقلی است و برای ما سقف است که البته بعضی‌ها به این سقف نزدیک می‌شوند. یعنی ما غیر معصومینی داریم که واقعاً از وقتی بالغ شدند تا از این عالم رفتند کسی از این‌‌ها گناه کبیره ندیده است. ما کسانی را شنیده‌ایم. رهبری راجع به امام این تعبیر را به کار برد. ایشان گفت امام به عصمت نزدیک شد. رهبری گفتند امام خمینی به مرزهای عصمت نزدیک شده بود. یعنی هیچ کس از اول که ایشان بالغ شده از ایشان گناه کبیره ندیده بوده است. می‌گفت اگر در جایی هم به شوخی غیبت می‌کردند ایشان جلسه را ترک می‌کرده است. می‌گفت بعضی از آدم‌ها هستند که به مرزهای عصمت نزدیک می‌شوند. حالا خود معصوم و خود عصمت و مقامات متفاوت است. همه‌ی انبیا ث هم هستند اما مگر همه‌ی انبیا ث هم هستند؟ مگر در یک رده هستند؟ نه شهدا در یک سطح هستند و نه انبیا در یک سطح هستند و نه علما در یک سطح هستند و نه صالحین در یک سطح هستند. نه در دنیا و نه در آخرت در یک سطح نیستند. این یک بحث است و بحث دیگر این‌که مسلمان چه کسی است؟ یک وقتی می‌گویند ما دو نوع مسلمان داریم. یک بخشی از مسلمانی به حکومت مربوط است. هر کس ولو به دروغ و به نفاق شهادتین را گفته و می‌گوید من قوانین عمومی این کشور را قبول دارم و خلاف قانون عمل نمی‌کنم، حکومت در برابر او وظیفه دارد. در برابر تغذیه، امنیت، بهداشت، حیثیت و حقوق مدنی او همان‌قدر مسئول است که در برابر یک آدم باتقوای خالص نزدیک به مرزهای عصمت مجاهد عالم مسئول است. این دو با هم هیچ فرقی نمی‌کنند. حکومت اسلامی در برابر یک غیر مسلمانی که می‌گوید من مسیحی و یهودی هستم و اصلاً خدا و پیغمبر و قرآن شما را قبول ندارم و می‌گوید ما اصلاً پیغمبر شما را پیغمبر خدا نمی‌دانیم و قرآن اصلاً کتاب خدا نیست هم مسئول است. خب عقیده‌ی یهودی و مسیحی همین است ولی حقوق آن‌ها هم کاملاً محترم است. آزادی دین، آزادی عبادت، آزادی حقوق شهروندی باید باشد. یا حتی مسلمانی که می‌گوید من مسلمان هستم ولی شما می‌دانی بی‌دین است و می‌دانی با همه چیز دشمن است ولی دشمنی نمی‌کند و قانون را رعایت می‌کند حکومت اسلامی وظیفه‌ دارد امنیت و جان و مال و آبرو و حقوق و کوپن و بهداشت او را صد درصد تأمین کند و او با یک مرجع تقلید و یا یک عالم هیچ فرقی ندارد. این یک سطح از مسلمانی است. هر کس شهادتین را می‌گوید و ضروریات دین را انکار نمی‌کند از نظر حکومت یک مسلمان کامل تلقی می‌شود. کامل نه به مفهوم ایمانی بلکه کامل به مفهوم شهروندی می‌گویم. یعنی حکومت در برابر صد درصد مسئول است. در قانون اساسی ما هم همین آمده، امام هم همین را گفته، رهبری هم همین را گفته و نظام ما هم بر همین اساس تعریف شده است. حالا آن بحث قانون است و ما داریم بحث نظری را عرض می‌کنیم. پس همه‌ی مسلمان‌ها در حقوق و وظایف با هم برابر هستند. سیره‌ی پیغمبر این‌طور بود. در زمان رسول خدا کسانی که همه می‌دانستند این‌ها دروغ می‌گویند و دشمن هستند ولی از ترس گفتند ما مسلمان هستیم امنیت داشتند و پیامبر(ص) فرمود این‌ها با بقیه مساوی هستند و دیگر نباید به این‌ها بگویید که شما از ترس مسلمان شده‌اید. یا حتی کسانی که قرآن صریح در مورد آن‌ها می‌فرماید این‌ها منافق هستند و مسلمان نیستند و لیکن باید با آن‌ها به عنوان یک مسلمان مواجه بشوید. در حقوق شهروندی این را می‌گوید. در روایات ما صریح می‌گویند حق نداری به هر کس که به خدا و رسالت پیغمبر شهادت داد بگویی تو مسلمان نیستی ولو مطمئن باشی او مسلمان نیست. این یک سطح است. اما در سطح دوم مسلمان به مفهوم مؤمن است. به مفهوم این است که مسلمان واقعی باشد و فقط یک مسلمان ظاهری نباشد و واقعاً به این مسائل عقیده داشته باشد. این شرط کسانی است که می‌خواهند وارد حکومت بشوند. ما دو نوع حق داریم. یکی حق زندگی در جامعه‌ی اسلامی است که هر کس ولو به دروغ و نفاق گفت من قانون را قبول دارم و به دروغ گفت من مسلمان هستم و تو هم می‌دانی که او کاملاً دروغ می‌گوید اما حق دارد و کاملاً با یک شهروند مسلمان صد درصد متدین باتقوای صادق مساوی است و هیچ فرقی با هم نمی‌کنند. در سطح دوم این می‌گوید من می‌خواهم به حکومت بیایم. می‌خواهم وزیر و وکیل و رئیس جمهور بشوم. می‌خواهم به شورا بروم. می‌خواهم شهردار و فرماندار و قاضی بشوم. این‌جا دیگر این سطح از مسلمانی کافی نیست. چرا؟ چون می‌خواهد در سرنوشت مردم دخالت کند. بحث حق‌الناس است. می‌خواهد برای مردم و برای مسلمین تصمیم بگیرد. می‌خواهد در مورد جان و مال و خانواده و ناموس و حقوق و آبروی مردم دخالت کند. کسی که وارد حکومت می‌شود یعنی می‌خواهد برای مردم تصمیم بگیرد و بر جان و مال مردم مسلط می‌شود. این‌جا باید مراقب باشیم که نفاق، ریا، فسق و فجور، بی‌تقوایی، کذب و دروغ وارد نشود چون این‌ها خطرناک است. در این‌جا باید صد درصد محکم باشید و تحقیق کنید. این‌جا احراز صلاحیت لازم است. البته صلاحیت حزبی و باندی و فامیلی را نمی‌گویم بلکه صلاحیت اسلامی را می‌گویم. این باید حداقل را داشته باشد و نظارت روی او هم باشد. جالب است در یک جایی خواندم شهید صدر می‌گوید حتی در وجه اول اگر کسی مرتد شد، چون در فقه ما بین مرتد فطری و مرتد ملی تفاوتی قائل هستند. همین‌طور بین ارتداد زن و مرد فرق قائل هستند. مثلاً زن اگر مرتد بشود حکم او اعدام نیست.ولی مرد اگر مرتد بشود حکم او اعدام است. ارتداد او چه نوع ارتدادی باشد؟ آیا شک یعنی ارتداد؟ آیا ارتداد یعنی از روی عصبانیت چیزی را گفتن؟ آیا ارتداد یعنی از روی نفهمی یک چیزی گفتن؟ نه. این‌ها ارتداد نیست. شرایطی دارد و یکی از آن شرایط این است که شروع به مبارزه با دین بکند. حالا یک وقتی هست که یک نفر خودش مرتد است. مرتد به این شکل که زیاد است و ممکن است خیلی از خود ما هم مرتد باشیم. اما یک وقتی شروع به گسترش پروژه‌ی ارتداد می‌کنی و علیه دین توطئه می‌کنی و بمب‌گذاری می‌کنی که این یک تروریزم فرهنگی است. ث کسی که بگوید من قانون اتوبان را قبول دارم و بعد که وارد اتوبان شد یک مرتبه سر و ته کند و عکس جهت اتوبان حرکت کند. این ارتداد است. آن ارتدادی که حکم آن برخورد است همین است و الا اگر کسی در ذهن و فکر خود یواشکی چیزهایی داشته باشد بحث دیگری است. حالا دوستان مراجعه کنند و ببینند که آیا من این را درست برداشت کرده‌ام یا نه چون خیلی وقت پیش این موضوع را دیده بودم و دیگر این بار فرصت نشد بروم و این موضوع را ببینم. ایشان در یک جایی می‌گوید اگر مرتد چه ملی و چه فطری اگر توبه کرد و به ظاهر گفت قبول دارم حکومت باید به عنوان حکومت بپذیرد. در حالی که ما در مورد مرتد فطری داریم که مردی که به ارتداد فطری دچار شده است توبه‌ی او پذیرفته نیست. حالا فکر می‌کنم ایشان یک تفکیک کرده بود بین این‌که حکومت باید در مسائل حکومتی با مدارای بیشتر مواجه بشود. اما یک وقتی هست که به عنوان یک پروژه‌ی ایدئولوژیک سیاسی و یک پروژه‌ی براندازانه مواجه می‌شود که آن بحث دیگری است.

من یک خاطره‌ای را برای شما تعریف کنم. اربعین پارسال قبل از پیاده‌روی بودم ولی در خود اربعین یک جلسه‌ای بود که کمونیست‌های دنیا در آمریکای لاتین جمع بودند. رهبران احزاب سوسیالیست و کمونیست آن‌جا جمع بودند. به آن‌ها گفتم همین الان که ما و شما این‌جا نشسته‌ایم 20 میلیون نفر پیاده به سمت مزار یکی از رهبران دینی ما می‌روند که در عراق شهید شده است. این‌ها فکر کرده‌اند ایشان در همین جنگ‌های اخیر عراق شهید شده است. گفتند در همین درگیری‌های اخیر شهید شده است؟ گفتم نه، هزار و چند صد سال پیش شهید شده است. گفت بعد از هزار و چند صد سال این کارها را می‌کنند؟ گفتم بله. هر چه گفتم 20 میلیون نفر هستند باور نکردند. کوتاه آمدم و گفتم 10 میلیون هستم باز هم باور نکردند. این یعنی چه؟ حتی می‌دانید که در رسانه‌های دنیا این راهپیمایی‌های اربعین اصلاً منتشر نمی‌شود و سانسور می‌شود. چون می‌ترسند. برای این‌که اگر این پخش بشود دنیا می‌پرسد چه خبر است؟ حسین چه کسی است؟ آن‌هایی که به کربلا رفته‌اید دیده‌اید که درب تمام خانه‌ها باز است و التماس می‌کنند که بیایید تا پای شما را ماساژ بدهیم و به زور باید شربت بخوری. من پارسال به نیت زیارت رفتم و امسال می‌خواهم به نیت خوشگذرانی بروم. چون از همان اول به هر خانه‌ای که می‌روی نوکرهای امام حسین(ع) نوکرهای زائرهای امام حسین(ع) هم هستند. به خدا در دنیا جز حسین کسی نمی‌توانست این کار را بکند. این رهبران کمونیست و سوسیالیست جهان که با هم جلسه داشتیم در آخر هم واقعاً باور نکردند که 20 میلیون نفر پیاده با خرج‌های خود به آن‌جا می‌روند. آخر هم به درستی باور نکردند ولی به احترام ما گفتند باشد. با خودش گفت حتماً صد هزار نفر می‌روند و این هیجانی شده و می‌گوید 20 میلیون نفر آدم می‌روند. بعد به من گفت با این حسابی که شما می‌گویید می‌دانید چه چیزی دارید؟ چیزی دارید که هیچ ملتی و هیچ مکتبی ندارد. شما حسین دارید و ما حسین نداریم. گفتم ایشان با زن و بچه و 72 نفر جلوی 30 هزار یا صد هزار ایستاد. چند جمله‌ی ایشان را از من خواستند. من گفتم یکی از جملات ایشان این است که می‌فرماید اگر دین ندارید آزاده باشید. حالا چون این‌ها هم دین نداشتند از این جمله‌ها خشنود می‌شدند. پارسال ماه محرم پیامک آمده بود که آقا هر کاری کرده‌ای، مهم نیست. روابط نامشروع، دزدی، گناه، شراب، رشوه و غیره، وقتی تو را به جهنم می‌برند یک مرتبه یک صدایی بلند می‌شود و می‌گوید آن‌ها را رها کنید. حساب شد. بر می‌گردیم و می‌بینیم آقای ما آقا ابا عبدالله است. آقا برای چه حساب شد؟ می‌گوید یک روز تو را در هیئت دیدم که یک سینه‌ای زدی. حساب شد. اگر این تشیع است هزاران حدیث و هزاران آیه‌ی قرآن دروغ است. تو داری بخش اعظم قرآن و سنت را تکذیب می‌کنی که می‌گوید ایمان و عمل صالح و تقوا و جهاد و فداکاری مهم است. تو همه‌ی این‌ها را تکذیب می‌کنی. با یک روضه به بهشت می‌روی؟ در یک روضه شرکت کن و تمام گناهان تو بخشیده بشود؟ ربا خورده‌ای، زنا کرده‌ای، کلاه دیگران را برداشته‌ای، دروغ گفته‌ای عیب ندارد؟ این‌ها خیانت به شیعه و اهل بیت است. از آن طرف کسی که می‌گوید آقا روضه و این چیزها چه هست و باید بروی به خلق خدمت کن و می‌گوید عبادت به جز خدمت به خلق نیست هم حرف مفت می‌زند. یعنی چه که عبادت به جز خدمت به خلق نیست؟ خدمت به خلق هم اگر برای خدا نباشد عبادت نیست. اشک بر حسین و عزاداری بر امام حسین واقعاً همه‌ی گناهان تو را می‌بخشد ولی اگر صادقانه باشد و پای او بایستی. نباید اشک مصنوعی باشد. اشک مصنوعی الان در داروخانه‌ها هست. اشک حقیقی باشد. اشکی باشد که تمام وجود من را بسوزاند. اشکی که بگویم من بی‌طرف نیستم. الان هم نبرد حسین و یزید هست و من بی‌طرف نیستم. اگر برای حسین اشک می‌ریزم بعد به صحنه می‌روم و حاضر هستم جان و مال خودم را بدهم. آن اشک حسینی بخشیده می‌شود که ما دیدیم آدم بی‌نمازی به جبهه آمد و اشک حسین او را نجات داد. واقعاً اشک برای امام حسین(ع) او را نجات داد. من چنین آدمی را دیدم که وقتی به جبهه آمد بلد نبود نماز بخواند. بچه‌ها همان‌جا و در منطقه به او نماز یاد دادند. بعد آمد و جزو غواص‌ها شد. بعد شروع کرد و نمازهای قضای خود را می‌خواند. بعد بر امام حسین(ع) اشک می‌ریخت طوری که بقیه از گریه‌ی او گریه می‌کردند و بعد اولین غواص شهید کربلای 4 لشکر ما بود. یک شب قبل از عملیات که بچه‌ها می‌خواستند به سمت نهر خین و جزیره‌ی بوارین بروند شهید شد. اشک برای امام حسین(ع) ایشان را نجات داد. با روضه نجات پیدا کرد. با روضه‌ی امام حسین(ع) نجات پیدا کرد. اولین بار به یک روضه آمده بود و تحت تأثیر صدای روضه‌خوان که راجع به امام حسین(ع) و شهدا و کربلا و علی‌اکبر می‌خواند قرار گرفت و از این‌جا تکان خورد و یک مرتبه آمد و جان خود را داد. این اشک تمام گناهان او را پاک می‌کند. یعنی واقعاً یقین داریم این آدم با اشک برای امام حسین(ع) آمرزیده می‌شود. خودش می‌گفت من شراب خورده‌ام، قمار کرده‌ام،‌ نماز بلد نیستم و تا الان اصلاً روزه نگرفته‌ام. اگر کسی حکیم بود از سقیفه می‌توانست کربلا را ببیند. یعنی سقیفه که اتفاق افتاد می‌توانست بفهمد 20، 30 سال دیگر کربلا خواهد شد. ببینید اول که زاویه باز می‌شود فاصله‌ی دو خط خیلی کم است و می‌توانی بگویی حالا خیلی اختلافی نیست. ابوبکر و عمر هم ث علی(ع) ساده‌زیست و زاهد بودند و با عثمان به خصوص در سال‌های آخر حکومت او فرق می‌کردند. اول این‌ها خیلی شبیه بودند. حالا شما همین را ادامه بده و جلو برو. می‌بینی این تا ته اتاق که برسد فاصله‌ی این دو چقدر زیاد می‌شود. حالا از اتاق عبور کن و ببین 20 کیلومتر دیگر فاصله‌ی این‌ها چقدر است. این زاویه در سقیفه و پس از غدیر باز شد. آن‌جا اگر به کسی می‌گفتند همین ابوسفیان که رهبر کفار بوده و این پیامبر(ص) که رهبر اسلام بوده را خوب نگاه کن. بعد به او بگویند 50 سال دیگر نوه‌ی این رهبر اسلام می‌شود و نوه‌ی پیامبر(ص) و همین حسین که پیامبر(ص) این‌طور او را دوست دارد ضد اسلام می‌شود و سرش را می‌برند و حجاب از دختران پیامبر بر می‌دارند و به زنجیر می‌کشند، کسی باور نمی‌کرد. اگر موقع سقیفه این را می‌گفتند هیچ کس باور نمی‌کرد و می‌گفت مگر می‌شود؟ چنین چیزی امکان ندارد. آن زمان اصلاً به ذهن کسی نمی‌آمد که علی را با معاویه مقایسه کند. خود امیرالمؤمنین علی(ع) در نهج‌البلاغه می‌گوید کار من دیگر به جایی رسیده که من را با معاویه مقایسه می‌کنند. اولین مسلمان را با آخرین مسلمان مقایسه می‌کنند. اول می‌گفتند حالا چه فرقی دارد و بالاخره ابوبکر هم پدر خانم پیامبر(ص) است و علی(ع) هم داماد پیامبر(ص) است و عثمان هم داماد پیامبر(ص) است و این‌ها همه با هم دوست و پسر عمه و پسر دایی هستند و با هم هم‌رزم هستند و در جبهه‌ها با هم بودند و بارها باید زبیر و علی با هم شهید می‌شدند و همه جا با هم بوده‌اند. حالا چه فرقی نمی‌کند؟ خیلی مهم نیست. ولی نفهمیدند ثمره‌ی همین چیزی که می‌گویند را چند دهه بعد در کربلا می‌بینند.

می‌پرسند چرا گفته‌اند سگ نجس است؟ اولاً فکر می‌کند وقتی می‌گویند سگ نجس است به این معنی است که برو و سگ‌ها را بزن و به طرف او سنگ پرتاب کن و او را اذیت کن. خب سگ یک حیوانی مثل همه‌ی حیوانات دیگر است. یک حیوان باوفا و یک حیوان مفید است. اگر شما به یک خوک گرسنگی و تشنگی بدهی و آن را اذیت کنی و به آن سنگ و چوب بزنی گناه دارد. همان‌طور که اگر یک طوطی و یک مرغ عشق و یک آهو را اذیت کنی. این‌ها با هم چه فرقی می‌کنند. وقتی می‌گویند نجس است یعنی نباید در زندگی تو بیاید. نباید زندگی تو سگی بشود. بین انسان و سگ یک مرز است. در داخل یک اتاق و یک رختخواب نباید با هم باشند. انسان نباید با سگ قاطی بشود. حالا یک بار یک نفر به من می‌گفت آقا اتفاقا سگ خیلی حیوان مهربانی است و الان در خیلی از کشورهای دنیا مردم بیشتر با سگ‌ها هستند تا این‌که بخواهند با آدم‌ها باشند و سگ‌ها خیلی مهربان و باوفا هستند. گفتم شاید اصلاً اگر یک حکمت این‌که می‌گویند سگ نجس است همین باشد که کم‌کم سگ‌ها جای انسان را می‌گیرند. شاید هم یک علت آن همین باشد که انسان زود با سگ انس بگیرد و کم‌کم خانه‌ و خانواده‌ها تبدیل به خانواده‌ی انسان و سگ بشود. الان در خیلی از کشورهای غربی همین‌طور است. مثلاً من یک وقتی به مجارستان رفته بودم و دیدم سگ‌ها در خیابان از آدم‌ها بیشتر هستند. واقعاً این‌طور بود. هر آدمی دو یا سه سگ داشت. یک وقت که در ماشین نشسته بودم به دوستم گفتم نگاه کن سگ‌ها در همین خیابانی که ما هستیم حداقل دو برابر آدم‌ها هستند. چون در دست بعضی‌ها دو یا سه سگ بود. بعد از او می‌پرسیدی چرا با سگ‌ها زندگی می‌کنی؟ می‌گوید برای این‌که تحمل آدم‌ها را ندارم. به جای بچه سگ می‌آورد. برای این‌که بچه یک حقوقی دارد و زبان باز می‌کند و مسئولیت ایجاد می‌کند ولی این حیوان است و زبانی ندارد و زبان‌بسته است. این می‌خواهد خودش لذت ببرد و حتی به همه‌ی آثار دنیوی هم توجه نمی‌کند. مثلاً راجع به گوشت خوک یک زمانی می‌پرسیدند چرا گوشت خوک نجس است؟ یا یک کسی می‌گفت آقا خوک به این مهربانی چرا باید گوشتش نجس باشد؟ این فکر می‌کند وقتی می‌گویند نباید گوشت فلان حیوان را بخوری یعنی آن خیلی حیوان بدی است و باید بروی و آن را بزنی. بعد کسانی می‌گفتند قدیم‌ها علم پیشرفته نکرده بوده و پیغمبرها به جای دانشمندان بودند و فهمیده بودند که در گوشت خوک یک انگلی است و برای همین می‌گفتند گوشت خوک حرام است. حالا دیگر علم پیشرفت کرده و انگل کشف شده است و آن کرمک‌هایی که در گوشت خوک هست و در گوشت‌های دیگر نیست را با دارو کنترل می‌کنند. خب شما از کجا فهمیدی که علت حرمت گوشت خوک آن انگل است؟ این را از کجا می‌گویی؟‌ یا از کجا می‌گویی علت حرمت گوشت خوک فقط این است؟ حالا شاید این هم باشد. چنان‌چه چند هزار سال فرق گوشت خوک و گوشت گوسفند را نمی‌فهمیدید. دانشمندان هم نمی‌فهمیدند و تازه چند دهه است که فهمیده‌اند. حالا آمدیم و چند هزار سال دیگر گذشت و یک چیز دیگری را فهمیدید و کشف کردید که در گوشت خوک یک چیزهای دیگری هم هست. در اینترنت این را گذاشته بودند که یک دانشمند زیست‌شناسی گوشت خوک و گوشت گوسفند را در یک شرایط واحد در محیط خاص گذاشته بود. بعد از زمان خاصی آمد و نشان داد که هر دو گوشت که در شرایط کاملاً واحد بودند به یک شکل نمانده‌اند و این گوشت خوک پر از انواع کرم شده بود. بدون این‌که از بیرون ارتباط خاصی داشته باشد که ما بگوییم این در یک موقعیت خاصی بوده است و آن باعث این کرم‌ها شده است. آن گوشت گوسفندی که ذبح شرعی شده بود هیچ کرمی نداشت. یا مثلاً راجع به نحوه‌ی ذبح حیوان چه چیزهایی می‌گویند. چقدر فیلم ساخته‌اند و ذبح اسلامی را مسخره کرده‌اند. می‌گویند کارد می‌گذارند و گلوی حیوان را می‌درند و از خون و خشونت حرف می‌زنند. اولاً که خود شما حیوان و جانور هستید و خود شما هزار هزار و میلیون میلیون آدم می‌کشید. کسی چیزی نمی‌گوید. بعد مثلاً یک پاندا یا خرسی در یک باغ وحش در اروپا یا آمریکا لای سیم خاردار گیر می‌کند و دوربین‌ها می‌آیند و این اداها را در می‌آورند و نمی‌گویند این پدرسوخته‌ها همان‌هایی هستند که بمب‌های اتمی و شیمیایی را مصرف کرده‌اند و فقط ظرف همین 4، 5 سال سه ملت را نابود کرده‌اند. این‌ها را نمی‌گویند و یک مرتبه همه از حقوق بشر و حقوق حیوان حرف می‌زنند. این‌ها بازی است. حالا از بحث پرت نشویم. داشتم در مورد ذبح شرعی می‌گفتم. این‌ها از ذبح شرعی فیلم گرفته بودند و می‌گفتند ببینید که مسلمان‌ها چطور حیوانات را می‌کشند. حالا یکی نیست بگوید خود شما چطور گوشت می‌خورید؟ چه کار می‌کنید؟ مثلاً یک وردی می‌خوانید و این‌ها گوشت می‌شوند؟ نه. بروید و در کارخانه‌های آن‌ها ببینید که گاهی با گرز به سر این‌ها می‌کوبند. با گرزهای برقی به این‌ها می‌زنند. همین‌طور که این‌ها را آویزان می‌کنند با گرز به سر این‌ها می‌زنند. بعضی را خفه می‌کنند، بعضی را با شوک برقی می‌کشند. چه کسی گفته که این نوع مرگ از آن نوع مرگ بهتر است؟ بر چه اساسی این را می‌گویید؟ حالا خود این‌ها الان کشف کرده‌اند و می‌گویند حیوانی که ذبح شرعی شده، یعنی گلوی او بریده شده و خون از او بیرون می‌آید باعث می‌شود که دیگر هیچ خون مضری در بدان حیوان باقی نماند تا وقتی انسان گوشت را می‌خورد صدمه نبیند. اگر حیوان با ضربه و گرز و گاز خفه بشود و بمیرد خون در بدن آن می‌ماند و این برای انسان مضر است. این نوع ذبح برای انسان بهتر است و برای خود حیوان هم راحت‌تر است. در یک روایت دیدم که گفته جلوی حیوان کارد را تیز نکنید. در یک روایتی دیدم که نوشته جلوی هیچ حیوانی، حیوان دیگر را نکشید. در یک روایتی دیدم نوشته حتی وقتی حیوان ذبح شد و از دنیا رفت به حیوان اهانت نکنید و مثلاً به او ضربه نزنید. در روایت می‌گوید اگر یک گوسفند یا شتر یا گاوی را می‌خواهی از طویله بیرون بکشی جلوی آن یک مقدار علوفه می‌گیری و این حیوان به هوای علوفه جلو می‌آید. بعد در روایت می‌گوید اگر تصمیم نداری آن علف را بدهی تو خائن و دروغ‌گو هستی. حتی حق نداری کلاه حیوان را بر داری. امام(ع) می‌فرمایند تو داری به این حیوان وعده‌ی دروغ می‌دهی. اگر جلوی اسبی یا حیوان علوفه گرفتی و به هوای آن بیرون آمد و علف را به آن ندادی یعنی تو خلف وعده کرده‌ای. یک وقتی یک نفر سوار اسب و الاغی شده بود و همین‌طور که می‌رفت به حیوان فحش هم می‌داد. در روایت نقل شده که یکی از اهل بیت(ع) یا پیامبر(ص) به او فرمودند آیا تو مسلمان هستی؟ آن فرد گفت بله آقا. فرمود به چه حقی به حیوان فحش می‌دهی؟‌ فرد گفت آقا این یک حیوان است. فرمودند حیوان باشد. حق نداری به حیوان فحش بدهی. این خیلی چیز جالبی است. این‌قدر مسائل در رابطه با حقوق حیوان هست که اگر بخواهم بگویم باور نمی‌کنید. در دنیا چنین نصاب‌هایی در مورد حقوق حیوان وجود ندارد. یک بار پیامبر اکرم(ص) دیدند که دو نفر روی اسب نشسته‌اند و با هم حرف می‌زنند. پیامبر(ص) فرمودند شما دو نفر می‌خواهید با هم حرف بزنید یا این‌که می‌خواهید به جایی بروید؟‌ آن دو نفر گفتند ما می‌خواهیم حرف بزنیم. پیامبر(ص) فرمودند پس چرا روی حیوان نشسته‌اید؟ پایین بیایید و حرف بزنید. در جای دیگری آمده که پیامبر(ص) آمدند و دیدند که یک نفر از راه آمده است و اسب یا شتر خود را با بار همان‌جا گذاشته است. فرمودند صاحب این شتر چه کسی است؟ گفتند رفته تا غذا بخورد و استراحت بکند. پیامبر(ص) فرمودند اگر او را دیدید از قول من به او بگویید که خودت را برای عذاب الهی در آخرت آماده کن. گفتند برای چه؟ فرمودند برای این‌که تو مسئول این حیوان هستی و حق نداری قبل از این‌که به حیوان آب و غذا بدهی و این بار را از روی او برداری خودت استراحت بکنی. یک بار یک نفر می‌آید و به امام(ع) می‌گوید یک پرستو آمده و در ایوان خانه‌ی من لانه کرده است. می‌توانم آن را بخورم؟ یعنی آیا گوشت حلال است؟ امام(ع) فرمودند گوشت پرستو حلال است ولی چطور دلت می‌آید آن را بخوری؟ این به خانه‌ی تو پناه آورده و در خانه‌ی تو لانه ساخته است. تو چطور می‌خواهی آن را بخوری؟ از این روایات زیاد است. باز در روایتی آمده که پیامبر(ص) دیدند طویله‌ی حیوانات یک نفر کثیف است. در یک طرف مدفوع حیوانات است و در یک طرف علوفه است. فرمودند این حیوان ث تو به یک خانه‌ی تمیز احتیاج دارد. طرف گفت آقا یعنی بروم و طویله تمیز کنم؟ فرمودند بله. گفت چقدر تمیز کنم؟ فرمودند این‌قدر تمیز کن که بتوانی در آن‌جا نماز بخوانی چون این محیط زندگی این حیوان است. خب حالا ببینید راجع به حقوق حیوانات این‌طور بحث می‌شود. می‌دانید که شکار حیوان در اسلام حرام است. این‌هایی که تفریحی به شکار می‌روند حرام است. یعنی اگر کسی برود و یک حیوان یا یک بز کوهی یا یک آهو و پرنده‌ای را بکشد برای این‌که تفریح کند حرام است. حتی می‌فرمایند اگر یک حیوانی هست که خطرناک است ولی به تو صدمه‌ای نمی‌زند، آن را نکش. مثلاً یک ماری است که در بیابان رد می‌شود. تو حق نداری آن را بکشی. تو باید به زندگی او احترام بگذاری. نقل می‌کنند که مگس به خانه‌ی امام آمده بود و می‌خواستند مگس را بکشند و ایشان می‌گوید به چه حقی می‌خواهید این مگس را بکشید؟ پنجره را باز کنید و این مگس را بیرون کنید. من چرا باید این را بکشم؟ چون به خانه‌ی من آمده باید آن را بکشم؟ می‌گفت مگس را از اتاق بیرون کنید. خب اگر کسی می‌گوید گوشت خوک نخور یا می‌گوید سگ نجس است منظورش این نیست که این‌ها حیوانات پلیدی هستند و محبت و عاطفه سرشان نمی‌شود. نه، بلکه به این معنی است که این حکم حکمت‌هایی دارد که بخشی از آن‌ها دنیوی و بخشی از آن‌ها اخروی است. بخشی از این احکام جسمانی است و شاید همان انگل هم در این حکم دخالت داشته ولی فقط آن نیست. بخشی از این احکام برای روحیات است. می‌دانید که الان علمی هست و شاید بعضی از شما هم در این عرصه‌ها مطالعاتی داشته باشید که رابطه‌ی بین تغذیه و روانشناسی است. از قبل در منابع اسلامی به این اشاره شده است که خوردن چه غذاهایی چه خلقیات و چه روحیاتی را تقویت می‌کند. مثلاً می‌گویند اگر زیاد گوشت بخورید خشن می‌شوید. می‌فرمایند زیاد گوشت نخورید. گفته‌اند اگر کسی اصلاً گوشت نخورد هم بد است. او هم یک اشکالات هم روحی و هم جسمی ایجاد می‌کند. باید متعادل باشد. از یک طرف می‌گویند اگر کسی 40 روز گوشت نخورد بیخ گوش او اذان بگویید. از یک طرف می‌گویند این‌هایی که هر روز گوشت می‌خورند قصی القلب و خشن می‌شوند. احساسات و عواطف آن‌ها ضعیف می‌شود. یک ارتباطی بین تغذیه و اخلاق و روحیات وجود دارد. خب یک علت حرمت همین مشروب و شراب هم همین است. غیر از صدمات جسمی برای بدن و کبد و ریه و تنفس و بوی دهان و هزار مرض و بیماری که به وجود می‌آورد تأثیرات سویی دارد که روی اعصاب فرد می‌گذارد. آثاری که روی اخلاق می‌گذارد و عقل آدم را تعطیل می‌کند. وحشی‌گری و خشونت را تقویت می‌کند. آدم مست نه اخلاق می‌فهمد و نه عاطفه دارد و نه انسانیت و حقوق و خانواده و عدالت سرش می‌شود بلکه یک حیوان وحشی است. این‌ها تازه آثار دنیوی این کار است ولی یک آثار اخروی هم دارد. مثلاً در همین رابطه دانشمندان تغذیه گفته‌اند که یکی از آثار روحی گوشت خوک این است که افراد را به لحاظ اخلاق جنسی شبیه خوک می‌کند. یعنی خصلت خوک را تقویت می‌کند. می‌دانید که خوک به لحاظ جنسی یک حیوانی است که بی‌غیرت است. بعضی از حیوانات را می‌گویند باغیرت هستند. بعضی از حیوانات هستند که هیچ وقت در حضور دیگران و حتی حیوانات دیگر آمیزش ندارند. آمیزش آن‌ها در خلوت است ولی خوک این‌طور نیست. الان می‌گویند وقتی یک جامعه‌ای گوشت خوک زیاد مصرف می‌کند بین آن‌ها بی‌غیرتی رایج می‌شود. برای او مهم نیست که زن او با چه کسی است و برای دیگری مهم نیست که شوهرش با کیست و برای دیگری مهم نیست که دخترش با چه کسی است. شاید هم یکی از علت‌های حرمت گوشت خوک همین باشد. شاید یکی همان انگل است و شاید هم نباشد. شاید هم یک بعد آن همین آثار به لحاظ اخلاقی است. حریم اخلاق جنسی را در افراد نابود می‌کند. در این‌هایی که زیاد گوشت خوک می‌خورند شما مفهومی به نام غیرت جنسی و اخلاقی نمی‌بینید. باز هم نباید به این‌جا اکتفا کنی. ممکن است ده حکمت دیگر داشته باشد که ما نمی‌دانیم. ممکن است بخشی از این حکمت‌ها هزار سال دیگر کشف بشود. ممکن است بعضی از آثار آن باشد که هیچ وقت در دنیا کشف نشود و وقتی از این عالم رفتی ببینی. بنابراین نه کور بودن و اطاعت کور در اسلام داریم که بگوییم احکام حکمت ندارند. ما نگاه اشعری را قبول نداریم. حکمت باید داشته باشد. هر چیزی دلیلی دارد. امام رضا(ع) فرمودند بدانید هر چه که واجب شده چون به حال بشر مفید بوده واجب شده است و هر چه حرام شده چون به حال بشر مضر بوده حرام شده است. این‌طور نبوده که خدا نشسته باشد و 10، 20، 30، 40 کرده باشد و گفته باشد این واجب است و این حرام است. یا مثلاً خواسته قدرت‌نمایی بکند و گفته حالا یک واجب‌ و حرام‌هایی معلوم می‌کنیم تا ببینیم چه کسی تابع ماست. نه. آن چیز‌هایی که گفته واجب است به نفع تکامل بشر است و آن چیزهایی که حرام است به ضرر تکامل بشر است. پس همه چیز علت و دلیل دارد. احکام الهی حکمت و علت دارد و به تعبیر طلبگی در درس‌های اصول فقه در حوزه می‌گویند احکام تابع مناطات نفس‌الامری هستند. مناط یعنی ملاک و نفس الامر یعنی واقعیت و احکام تابع مناطات نفس‌الامری هستند یعنی تمام واجب و حرام‌ها و احکام خداوند تابع ملاک‌های واقعی هستند. همین‌طور که الان به شما می‌گویند اگر این غذا را بخورید مریض می‌شوید و فشار خون تو بالا می‌آید و این یک حکم واقعی است. تمام احکام شریعت واقعی است و از این هم واقعی‌تر است. منتها بخشی از آن در دنیا معلوم می‌شود، بخشی از آن الان معلوم می‌شود، بخشی از آن چهل سال دیگر معلوم می‌شود و بخشی از آن هم در آخرت معلوم می‌شود ولی همه‌ی آن‌ها علت دارد. این سه، چهار نکته‌ای که عرض کردم که می‌دانم روشن و واضح بود و حتی تکرار مکررات بود و همه‌ی آن را هم من می‌دانم و هم همه‌ی شما می‌دانستید و در واقع من چیز تازه‌ای نگفتم ولی این‌قدر همین سه، چهار نکته مهم است که اکثر کسانی یا دین‌زده می‌شوند و از دین و شرع متنفر می‌شوند و چهار تفسیر ابلهانه از دین می‌بینند و یک مرتبه به اصل دین و شریعت بدبین می‌شوند و می‌گویند آقا دوره‌ی این حرف‌ها گذشته و این حرف‌ها مزخرف است و عده‌ای هم از آن طرف به سخت‌گیری‌های من‌درآوردی می‌افتند که در هیچ جایی خدا و پیامبر(ص) این حرف‌ها را نزده‌اند و فکر می‌کنند ما باید برای خندیدن خود هم در روز قیامت جواب پس بدهیم و بگوییم چرا فلان جا خندیدیم. نه آقا، این‌طور نیست. در روایات داریم که گاهی خود حضرت امیر(ع) و پیامبر(ص) نشسته‌ بودند و شوخی می‌کردند و می‌خندیدند. لزوماً هم این‌طور نیست که پشت همه‌ی شوخی‌ها حتماً یک چیزی باشد. مثلاً در روایت نقل شده که پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) در یک میهمانی نشسته‌اند و بعد پیامبر(ص) خرما می‌خورد و هسته‌ی آن را جلوی حضرت امیر(ع) می‌گذارد. بعد صاحبخانه می‌آید و پیامبر(ص) از او می‌پرسد که بین ما دو نفر چه کسی بیشتر خرما خورده است؟ حضرت امیر(ع) می‌گوید آن کسی که با هسته‌هایش خورد. حالا آیا باید الان بگوییم که حتماً در این چهار حکمت باشد؟ نه، یک بخشی هم تفریح و استراحت و تفریح مشروع است بدون این‌که حق کسی را پایمال بکنی و به کسی توهین بکنی. خود خندیدن یک نیاز است. در روایات ما می‌گوید شما باید در زندگی خود یک بخشی را برای لذت برنامه‌ریزی کنید. منتها این لذت باید مشروع باشد. باید لذتی باشد که در آن به دیگران صدمه نزنیم. من عرض خود را با این عبارت تمام بکنم که تمام احکام شریعت به جنبه‌های مختلف زندگی ما حتماً به نحوی مربوط است و هیچ کدام عبث و بدون حکمت و روی هوا نیست و همه‌ی این‌ها فلسفه دارد و فلسفه‌ی آن هم به زندگی بشر مربوط است. فلسفه‌ی هر حکمی که مخاطب آن بشر است چه در اخلاق باشد و چه در احکام عملی باشد مصلحت بشر است. یعنی مثلاً وقتی به ما می‌گویند حرص بد است به این معنی نیست که حرص برای مفید باشد و گفته باشند که از این چیز مفید استفاده نکنید. نه، واقعاً برای این است که برای ما مضر است و هم دنیای ما را خراب می‌کند و هم آخرت را به باد می‌دهد. برای این گفته‌اند حرص بد است. نکته‌ی دیگر در مباحث شریعت این است که معنویت از مادیت در شریعت اسلام اصلاً جدا نیست. شما هر امر ظاهراً‌ مادی را که در فرهنگ اسلامی می‌بینید بدانید که حتماً می‌توان از امر مادی تفسیر و تعبیر معنوی کرد و باید این کار را کرد. مادی‌ترین کار در زندگی چه هست؟ غذا خوردن است، پول در آوردن است، هر چه که هست. هیچ بعدی از ابعاد ظاهراً‌ مادی زندگی ما نیست که خارج از عرصه‌ی معنوی باشد. یعنی هر چیزی که شما می‌گویید مادی است تفسیر معنوی هم دارد و اسلام می‌خواهد با آن مواجهه‌ی معنوی هم بکنیم. لذا می‌گوید مثلاً خواب فرد روزه‌دار عبادت است، می‌گوید نفس‌هایی که فرد روزه‌دار می‌کشد عبادت است. ما که نمی‌توانیم نخوابیم. ما که نمی‌توانیم نفس نکشیم. می‌گوید حتی همین امر طبیعی رشد است. می‌گوید مثلاً ازدواج رشد معنوی دارد. با این‌که ازدواج یک امر غریزی است و حیوانات هم جفت دارند. همه‌ی انسان‌ها هم اعم از کافر و مؤمن ازدواج می‌کنند. مثلاً یک وقتی در یک روایت دیدم که می‌گوید اگر زن و شوهر یک وقتی بنشینند و با هم حرف بزنند ولو جوک باشد پاداش دارد. از پیامبر(ص) نقل شده که می‌فرمایند اگر یک ساعت با هم بگویند و بخندند به اندازه‌ی این‌که یک سال در مسجد الحرام روزه بگیرند و اعتکاف کنند پاداش دارد. خب یک کسی می‌گوید این چطور است؟ روابط گرم انسانی و خانوادگی مهم است. مثلاً کسی هست که کار نکند و همین‌طور در خانه بنشیند و بخورد؟ همه مجبور هستند یک کاری بکنند تا زندگی آن‌ها تأمین بشود. کافر و مؤمن کار می‌کنند. اسلام می‌آید و همین کار را تبدیل به جهاد فی سبیل‌الله می‌کند. می‌گوید هر کسی که از خانه‌ی خود برای کار بیرون می‌آید در حال عبادت خدا و در حال جهاد است. می‌گوید اگر در حین کار بمیری شهید هستی. در مورد تولد فرزند و زنی که مادر می‌شود و بچه به دنیا می‌آورد می‌گوید اگر مادر در حین تولد فرزندش از دنیا برود در راه خدا شهید شده و انگار در کنار پیامبر شهید شده است. این خیلی چیز مهمی است. می‌گوید بی‌خوابی که مادر به خاطر فرزندش می‌کشد، هر دقیقه که شب بچه با گریه نمی‌گذارد بخوابد، سختی‌هایی که می‌کشد، هر لحظه ث یک ماه نماز و چقدر نماز شب و چقدر سفر حج است. در مورد جهاد چه گفته است؟ در همه جای دنیا جنگ هست. هر کسی به یک جا حمله می‌کند یک عده دفاع می‌کنند و می‌جنگند. می‌گوید جنگیدن در راه خدا و دفاع از سرزمین و حریم و کرامت دفاع در راه خداست. اگر کشته بشوی شهید بهشتی هستی و اگر بکشی هم بهشتی هستی. چون آن‌ها به انسانیت حمله می‌کنند و ظلم می‌کنند. در فرهنگ اسلامی ماده و معنا از هم تفکیک نمی‌شوند. هر چه که مادی است یک بعد معنوی هم دارد. حتی همه‌ی لذت‌های مادی تعبیر معنوی دارد. یعنی اگر روح از بدن جدا بشود دیگر برای این دنیا نیست. آن‌ جایی که فقط معنویت محض است و هیچ ارتباطی با ماده ندارد برای عالم بعد است. برای عالم آخرت و بعد از مرگ است. در این عالم تفکیکی وجود ندارد. این‌که می‌گویند تفکیک دین از سیاست و تفکیک دین از اقتصاد و تفکیک دین از حقوق بشر معنی ندارد برای همین است. برای این است که شما هیچ واقعیتی را در زندگی انسان نمی‌بینید که فقط مادی یا فقط معنوی باشد. هر چه که مادی است می‌تواند معنوی باشد و باید معنوی باشد. اما وقتی می‌گوییم هر چه که مادی است معنوی هم هست و تفکیک ماده و معنا نداریم آیا به این معناست که تمام احکام اسلام حتماً باید همین الان یک فایده‌ی مادی محسوس دنیوی داشته باشد؟ نه. امکان دارد احکامی باشند که فایده‌ی محسوس دنیوی هم نداشته باشد ولی فایده و فلسفه دارد. البته من تقریباً چنین حکمی به ذهنم نمی‌آید. یعنی هر حکمی از احکام اسلام را بگویید آدم برای آن فایده‌ی دنیوی هم می‌بیند ولو فقط دنیوی نباشد. خیلی از سوالاتی که راجع به احکام می‌پرسند این جواب را دارد. می‌خواهم در جمله‌ی آخرم نتیجه بگیرم که این سه، چهار جمله‌ای که عرض کردم شاید پاسخ صدها و هزاران سوالی است که مکرراً می‌بینیم و می‌شنویم. یا مقاله می‌نویسند و گاهی هم بعضی خیلی به اصطلاح روشنفکرانه می‌نویسند ولی همین پایه‌ها را دارد و این به خاطر آن است که به همین سه، چهار نکته توجه نمی‌کنند. سوال می‌کنند فلان حکم اسلامی برای چه هست؟ یا می‌گویند این احکام قدیمی است و برای یک زمان دیگری بوده است. بله، ما احکامی هم داریم که برای زمان خاص بوده و برای همیشه نیست ولی خیلی از احکام هم هستند که برای همیشه است. بر چه اساسی این را تشخیص می‌دهید و تفکیک می‌کنید؟ باید ملاک وحیانی و عقلی داشته باشید. روی هوا نمی‌توان هر چیزی را گفت. تو نمی‌توانی بگویی چون من از این احکام خوشم نمی‌آید برای قدیم است و احکامی که از آن خوشم می‌آید الان هم هست. ث بعضی‌ها که مرجع انتخاب می‌کنند و می‌گویند برای این این مرجع را انتخاب کردم که دیدم احکام راحت‌تری دارد. خود مفهوم تقلید هم باید روشن بشود. این‌که گفته‌اند تقلید کار میمون است راست گفته‌اند. تقلید به آن معنا کار میمون است. اما این تقلیدی که می‌گویند یعنی همان کاری که وقتی شما به پزشک مراجعه می‌کنی و برای شما نسخه می‌نویسد. این‌جا یعنی شما از پزشک تقلید می‌کنی. وقتی می‌خواهی خانه بسازی و مهندس معمار می‌آوری و از او می‌پرسی باید خانه را چگونه بسازم همین است. اگر طبق حرف آن مهندس عمل می‌کنی یعنی از آن تقلید می‌کنی. مثلاً به یک مسافرت خارج کشور رفته‌ای و مسیر را بلد نیستی. یک راننده‌ای آن‌جا هست که به شما می‌گوید من تو را می‌برم. شما داخل ماشین می‌نشینی و اصلاً نمی‌دانی که این راست می‌گوید یا دروغ می‌گوید، نمی‌دانی که اشتباه می‌کند یا مسیر را درست می‌رود، نمی‌دانی که مسیر درست است یا غلط است، هیچ چیزی را نمی‌دانی ولی وقتی سوار ماشین او می‌شوی و به او اعتماد می‌کنی یعنی داری از او تقلید می‌کنی. بنابراین همه در همه‌ی ابعاد زندگی در حال انواع و اقسام تقلیدها هستند. منتها تقلید به دو شکل است. یکی تقلید معقول و مشروع است و یکی هم تقلید نامعقول و میمون‌وار است. تقلید نامعقول و میمون‌وار آن چیزی است که شما برای آن هیچ توجیه عقلی نداری. ث این‌ می‌ماند که یک کسی یک ادعایی می‌کند و شما همین‌طور به دنبال او راه بیفتی. خیلی‌ها الکی به دنبال آدم‌ها راه می‌افتند و زندگی‌های آن‌ها هم تباه می‌شود. تقلید معقول همین کاری است که همه در زندگی می‌کنید.

کدام یک مهم‌تر است و رعایت نکردن کدام یک جامعه را به سمت غیر دینی شدن هدایت می‌کند؟ قواعد، احکام یا اخلاق؟

این خیلی سوال مهم و دقیقی است. به این سوال می‌توان به چند شکل پاسخ داد. یکی این‌که بگویی مراد شما از این‌که می‌پرسید کدام مهم‌تر است این باشد که بگویی عقاید مهم‌تر است یا اخلاق مهم‌تر است یا احکام مهم‌تر است. اگر سوال این است این پاسخ را دارد که این سه مورد با هم قابل مقایسه نیستند و این سه مورد در واقع یک چیز هستند. سه قطعه از یک حقیقت هستند.  ببینید مثل این می‌ماند که شما بگویید من می‌خواهم به فلان جا بروم؛ آیا دانستن مسیر مهم است؟ یا رفتن مهم است؟ خب بدون این‌که شما مسیر را بدانی می‌خواهی به کجا بروی؟ یا از آن طرف مسیر را بدانی ولی نروی چه فایده‌ای دارد؟ عقاید یعنی آگاهی از مسیر.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha