حوزه های علمیه و انقلاب اسلامی - قسمت دوم-(نظامسازی دینی و اقتضائات عقبافتاده)
اساتید و مدرسین حوزه علمیه مشهدمقدس _مدرسه نواب_ نشست (از سکولاریزم تا فقه حکومتی) _سالگشت انقلاب اسلامی_بهمن۱۳۸۹
بسمالله الرحمن الرحیم
تعبیری از مرحوم نراقی آوردهام در بحثی که ایشان در «ولایت افتاء» میکند فوایدی را میشمارد بحثهایی را میکند، یک سؤالی را مرحوم ملانراقی مطرح میکند که خب ایشان تقریباً تئوریسین تجدید احیای ولایت فقیه، در زمان قاجار و قرن 13 بود. سؤال میکند که مجتهدین، یعنی حوزهها در چه عرصههایی واجب است که اجتهاد کنند؟ میخواهد ببیند همه این حرفها که ظاهرش روشنفکری و مدرن است در تمام... من در آثار خیلی از قدما اینها را یادداشت کردم و دیدم که همه اینها این حرفها را زدند. اینها حرفهای جدیدی نیست که شنیده نشده باشد. به عنوان نمونه اینها را عرض میکنم سؤال میکند که مجتهدین یعنی حوزهها در چه عرصههایی واجب است اجتهاد کنند؟ همین حرفهایی که به اصطلاح ظاهرش روشنفکری است، من در آثار خیلی از قدما اینها را یادداشت کردم دیدم همه این حرفها را زدند، اینها حرفهای جدیدی نیست که شنیده نشده باشد، به عنوان نمونه من این را عرض میکنم «مما یکون وقت سؤال وقت الحاجه الی سؤال إما من جهت کونه وقت العمل أو جهت وقت الامکان سوال وقته مع العلم بأنه یحتاج الیه فی وقتٍ» حالا هر وقت که بود «أو لایکون علی الاول یجب الافتاء إن اجتهد فیه یجب الاجتهاد ثم الافتاء إن لم یجتهد» یعنی از قبل آماده بشوی اجتهاد بکنی، و بعد واجب است اجتهاد و بعد واجب است افتاء. در همه عرصهها قبل از این که وقت آن برسد نه این که وقتش رسید شما دچار بحران شدی بعد بنشینید بگویید حالا باید چکار کنیم؟ نصف بچههای مردم کمونیست شدند، سکولار شدند، لیبرالیست شدند، حالا بنشینیم ببینیم چکار کنیم! «یجب الاجتهاد ثم افتاء لم یجتهد اذا تسع ا لوقت للاجتهاد إن کان سؤال مما یجب علی المستفتیئ علمه أو یتضرر بجهله و بالجمله اذا کانت سؤال عن واجباته و محرّماته» بعد میگوید واجب و محرمات فردی و اجتماعی، «أو ما یدفع الضرر...» تعبیر دیگر ایشان «خلاصه مقال أنّه کله ما یجب کل علی المستفتی عن سؤال، یجب علی المفتی عن جواب» بعد میگوید چه بر مستفتی واجب است سوال بر او؟ میگوید همه مسائل زندگی. چون روش زندگی اسلامی است در همه مسائل خصوصی، فردی و اجتماعی، واجب است که مستفتی سؤال کند، بنابراین در همه این عرصهها واجب است که مفتی اجتهاد کند، مفتی غیر از حوزه کیست؟ آن وقت مفتی کجا تربیت میشود؟ در همین مدرسهها دارد تربیت میشود، زیر دست و بال ماها دارد تربیت میشود. ما بدون راه اندازی این کرسیها که هر ماه، هر هفته، یک تحقیق جدیدی در یک بحث فقهی، اصولی، فلسفی، کلامی، تفسیری، حدیثی، تاریخی یا پاسخ به فلان مذهب، فلان دین، فلان مکتب غیر دینی، بدون اینها مگر میتوانیم بگذاریم وقت الحاجه برسد، بگذاریم وقت السوال برسد بعد بگوییم خب حالا چه کنیم؟ ما باید از قبل آماده باشیم.
این تعبری که ملانراقی آن موقع بحث میکند، بعد استدلال میکند، بعد دلیل اجماع میآورد، آیه میآورد، حدیث میآورد و بعد میگوید بالاتر از همه «إن الله لم یأخذ علی الجهال عهداً بطلب العلم حتی اخذ العلماء عهداً ببذل العلم» مسئولیت اصلی، با علما و با حوزه است نه با مردم که بیایند سؤال کنند. ممکن است که اصلاً ندانند که باید بیایند اینجا سؤال کنند! فقط هم استفتاء فردی و عبادی نیست که او بگوید حیض شده، آن هم حج و طوافش آن طرف مقام است شما چه میفرمایید؟! استفتائات اجتماعی، امروز تمام دانشگاهها و حوزههای دنیا دارند استفتاء اجتماعی و حکومتی دارند از حوزههای ما میکنند. یعنی از قم و مشهد دارند استفتاء میکنند. در همه عرصهها. از نظام بانکی و اقتصادی و سیاسی و حقوق سیاسی گرفته ... آن وقت ما یکسره داریم در دانشگاه خودمان، حتی طلبه خودمان داریم مدام کتاب ترجمه میکنیم، در همه عرصههای علوم اجتماعی و علوم انسانی. علوم اجتماعی و علوم انسانی که از قبل ترجمه شده دارند چکار میکنند؟ در واقع دارند جای همین افتاء و استفتاء را میگیرد. او دارد همین جامعه را توصیف میکند و بعد دارد توصیه میکند، دارد همین کار را میکند. او دارد کار ما را انجام میدهد. بعد هم ایشان تعبیر میکند – جالب است – میگوید حوزه، وقتش را، علما وقتشان را حق ندارند صرف مسائلی بکنند که مبتلابه امت اسلام نیست و کسی از آنها سؤال نخواهند کرد! خیلی تعبیر مهمی است. اول میگوید «لایجب الافتاء فیما لایجب تعلمه» چیزی که دانستن آن واجب نیست، افتاء آن هم لازم نیست، بخصوص اگر شما سراغ این مسئله رفتی، ده تا مسئله مهمتر زمین میماند، مگر شما چقدر وقت دارید؟ چقدر استعداد دارید؟ چقدر طلبه دارید؟ چقدر فرصت دارید؟ این را باید صرف چه بکنید؟ مثال هم میزند میگوید «فلا یجب الجواب عن سؤال من یسئل أن مسقطات خیار غبن اذا اراد ایقاع معامله بوجهٍ یسقطه مثلا و نحو ذلک» چه کسی گفته باید به هر سؤالی جواب بدهی؟ به هر سؤال فرضی باید جواب بدهی! حالا یک مجتهد، یک صاحب نظر، یک آدم اصولی، فقهی قوی این کار را میکند بکند عیبی ندارد، یک کسانی هم در حاشیه بکنند، چه کسی گفته ما متن و بدنه حوزه را باید به این سمت ببریم؟ آن وقت در حالی که هزاران مسئله راجع به اصل اسلام روی زمین میماند.
ما گاهی علامههایی تربیت میکنیم، حالا ملا هم کم داریم، حالا همان مقدار که داریم، از سنخ آن علامههایی هستند که رسول خدا(ص) وارد مسجد شدند دیدند مردم جمع شدند دور یک بنده خدایی، فرمودند چیه؟ گفتند علامه است! فرمودند یعنی چه میداند؟ گفتند انساب و ریشههای مردم که چه کسی تا هفت پشتش به چه کسی میخورد؟ پیامبر(ص) فرمود این چیزی است که دانستن آن فایدهای ندارد، نه ندانستن آن ضرری دارد! چه قدر از بحثهایی که میشود از این سنخ است؟ چقدر برای اظهار فضل است؟ خب بنده هم مشهد بودم هم قم بودم، سالها درس خواندم دیدم طلبههای بااستعدادی که تمام توجهاش روی این رفته که ثابت کند من فاضلم! خب حالا فاضلی، چکارت کنم که الآن تو فاضلی؟! خب اسلام را چکار کنیم؟ مشکلات مسلمین را چکار کنیم؟ تو فاضل!
گفتم تقوای علمی و دینی. مرحوم آقاشیخ هاشم قزوینی، ایشان یک وقتی، دوستان که سنشان بوده همه بودند، نسل قبل از ما همه شاگرد شیخ هاشم در سطح بودند، میگویند ایشان – مرحوم حاج آقاشیخ هاشم قزوینی – سطح را تمام کردند درس خارج مشغول شدند وقتی مرحوم آقای میلانی به مشهد آمدند دوباره حاج شیخ هاشم به سطح برگشتند، فرمودند که منبع الکفایه هست، ایشان درس خارج بدهند، این را رهایش نمیکنم. اینها یعنی دین. نگاه میکنند که چه لازم است آن کار را انجام میدهند، این کار را باید انجام بدهی نه چه چیزی برای ما منافعی را تأمین میکند؟
حالا چند تا مسئله که بحث شده، ببخشید میخواهم چند مسئله مهم را بگویم، با کمال جسارت، وقتتان را دارم میگیرم، مسائل نه تازهای است، نه نشنیدهای است، ولی به نظرم لازم است راجع به این مسائل با هم گفتگو کنیم. شاید این تأثیر بگذارد در نحوه تعلیم و تربیت طلاب، نسل بعد، از ماها کارآمدتر بار بیایند. ما با این ظرفیت محدود، از پس این همه دشمن برنمیآییم. حالا خدا کارها را دارد درست میکند، گفت شوخی شوخی انگار امام زمان هم دارند میآیند. با این اتفاقاتی که دارد در دنیا میآید مثل این که قضایا شوخی شوخی دارد جدی میشود. چون این اتفاقاتی که دارد میافتد سابقه ندارد، اگر کسی سابقهای دارد بگوید ما هم بفهمیم. اشغال و جنگ و فتنه و هرج و مرج بوده، اما این که یک مرتبه ده تا کشور انقلاب شود. حالا گفتند امروز برای حجاز، عربستان هم روز خشم اعلام شد! حالا ببینیم انشاءالله آنجا چه میشود؟ اصل کار آنجاست. این شیعیان بحرین، الحمدلله توفیقاتی پیدا کردند شیعیان آنجا هم گفتند بسمالله. الآن اینطوری شده، همه نگاه میکنند ببینند آن رژیم که سقوط میکند؟ خب شد ما هم راه بیفتیم. من احتمال میدهم این زنجیره همینطور ادامه پیدا کند و از جهان عرب بیرون برود، چون یک چیز عجیبی است. و این رسانههایی که دشمن برای تخریب اسلام درست کرد دارد به ضرر خودشان تمام میشود. همین ماهوارهها و اینترنت، عرض کردم الآن انقلاب آنلاین است! جلوی دوربین تلویزیونها دارد انقلاب میشود. کسی دیگر به آن شکل نمیتواند کشتار بکند غیر از قذافی دیوانه! کسی دیگر نمیتواند کشتار کند. اگر زمان انقلاب ما یک چنین دوربینهایی در خیابانهای مشهد و تهران بود مگر میتوانستند چند هزار آدم را بکشند. آن انقلاب کلید اینها را زد. وقتی هاشمینژاد در همین مدرسه نواب ایستاد به صحبت کردن، خودش باور نمیکرد که سی سال بعد، همین خط به کشورهای عربی اسلامی میرود و شیعه و سنی راه میافتند. و الآن میدانید برای این که رابطه ما را با آنها قطع بکنند، دارند روی این تمرکز میکنند که اینها دنبال عجمیگری و امپراطوری ایران هستند، و دوم این که، اینها شیعه هستند. اینها فحش را به اصحاب میدهند، اینها قرآن را تحریف شده میدانند. اینها علیبنابیطالب را مخاطب وحی میدانند. اینها قائل به خاتمیت نیستند، اینها به اهل بیت پیامبر(ص) نسبت اولوهیت و رزاقیت و خالقیت و... میدهند دارند با این حرفها رابطه این حلقه اصلی را با بقیه حلقهها میخواهند قطع بکنند؛ و خیلی سخت است این ارتباط را حفظ کردن. مدام میگردند از توی منابع ماها یک چیزهایی را پیدا میکنند. در باب تحریف قرآن، در باب نسبتهای عجیب به اهل بیت(ع)، در باب همه مسائل، یک چیزهایی پیدا میشود. نوار جلسه عمر را در مشهد یک کسی خوانده بود، نوارش را – من یک وقتی رفتم دانشگاه زاهدان، دیدم در خوابگاه دانشگاه زاهدان و زابل، سی.دی این را در سطح چند هزار در خوابگاههای دانشگاهها در زاهدان و زابل داشتن توزیع میکردند! و بعد زیرنویس کرده بودند داده بودند به علمای اهل سنت در کشورهای اسلامی. من رفتم افغانستان کابل، علمای بزرگ کابل به من گفتند تورو خدا میروید ایران به آقایان بگویید شما هرچه این حرفرا بزنید اینجا دارند شیعه میکشند! هر کلمهای که این حرفها را میزنید اینجا خون ده تا شیعه را میریزند! و شما مسئول خون اینها هستید و روز قیامت باید جواب بدهید. بعد گفت در حالی که پارسال، در کابل، روز عاشورا – نمیدانم شما این را خبر دارید یا نه – گفت پارسال، کابل روز عاشورا، عظیمترین تظاهراتی که کابل به خودش ندیده، در عزای سیدالشهدا(ع) برگزار شد و صف اول علمای سنی بودند، علمای سنی در کابل، در صف اول عزاداری اباعبدالله بودند و میگفتند آن موقع وزیر دفاع افغانستان آمد یک سخنرانی خیلی قرّایی کرد. یا ترکیه دیدید که برای سیدالشهدا(ع) آمد روضه خواند. حالا این ترکیه که اصلاً شیعه نیست.
یک مسئله نوع تبویب بحث ابواب فقهی است، حتی میخواهم بگویم تا کجا بعضی از این بزرگان راجع به این قضیه فکر کردهاند. ببینید ابواب فقهی و نحوه دستهبندی کتب فقهی و ابواب فقهی ما که توقیفی نیست. اگر توقیفی است ما بفهمیم. اولاً منشأ اینها معصوم نیست، اصلاً این تقسیمبندی که فقه، عقود، ایقاع و احکامات است این به مرحوم محقق هندی برمیگردد. قبل از ایشان چنین تقسیمبندی نبود. این تقسیمبندی بد نیست خوب است اما باید دید یک صدمهای به نحوه آموزش و پژوهش مباحث فقهی و آموزشی و پژوهشی ما و نحوه اجتهادات ما میزند یا نمیزند. خب مرحوم شهید اول و خیلی از علما همین سیره را جلو آمدند. الآن هم که میگویند تقسیم کنید ابواب فقه را، به همین 3یا 4 ابواب تقسیم میکنند. شهید اول استدلال میکند که چرا؟ میگوید برای این که این نوع تقسیمبندی مسائل را آسان میکند. یک وجه مقسّمی برای تقسیمبندی ابواب میآورند که این واقعاً وجه ملزمهای نیست. یک نوع تقسیم است خیلی خب این هم یک نوع تقسیم. هر تقسیمی از یک جهت مقرّب است و از یک جهاتی مبدّع است و از یک جهتی ممکن است شما را از هدف دور کند. شهید اول در توجیه این تقسیم میگویند که حکم یا غایت اخروی دارد که میشود عبادات. یا غرض دنیوی مهمتری دارد که یا لفظ نمیخواهد که میشود احکام یا لفظ میخواهد که اگر دو طرف دارد عقد میشود، یک طرف هم ایقاع میشود. بعد بعضی از بزرگان و مجتهدین در همین دورههای متأخر گفتند خیلی خب، این وجه عقلایی این تقسیم را فهمیدیم. اما یک صدماتی دارد. یکی این است که شما به عنوان بستههای حقوقی – فقهی راجع به بعضی از مسائل نمیتوانی به طور جامع بحث کنید. مثلاً خانواده، نکاح آن در عقود بحث میشود و طلاق آن در ایقاع بحث میشود. در حالی که موضوع اینها یک چیز است. شما اینها را باید یکجا بحث کنید. که بعد طرف، مقالهای نوشته بود که چطور میشود یک عقدی، یک قراردادی انعقاد آن دوطرفه باشد، فسخ آن یک طرفه باشد؟ این وجه آن چیست؟ انعقاد آن دوطرفه است، عقد است، اما بهم زدن آن ایقاع است. راجع به این 10- 20 تا مقاله نوشتهاند در اینترنت و... متأسفانه کسی را هم ندیدم که برود بنشیند و اینها را درست جواب بدهد.
بحث اجاره و جعاله، ماهیتشان کاملاً نزدیک به هم است، ولی جدا بحث میشوند. سَبق و رمایه که کاملاً در ذیل جهاد باید بحث شود چون تمرین نظامی است، جدا بحث میشود، کتاب جهاد جدا بحث میشود. اینها به هم مربوط است، اینها در رابطه با هم تشریع شدهاند چرا جدا بحث میکنید؟ ببینید این مسئله تجزیه احکام – من میخواهم این را عرض کنم حالا نکاتی را عرض میکنم که بزرگان در این باب حساسیت داشتند – تجزیه احکام، جزء جزء نگاه کردن به احکام- توجه نکردن به اهداف شریعت، و زوم کردن به احکام شریعت آن هم منفصل از همدیگر. اینها مانع فقه اجتماعی و حکومتی میشود. اینها نمیگذارد ما نظامسازی کنیم. شاید یکی از دلایلی که ما تا همین الآن هم یک کرسی درس خارج در مشهد یا قم نداریم که بگوید موضوع بحث کرسی من، نظام خانواده در اسلام است. تمام فروع مربوط به خانواده را من اینجا بحث میکنم و بعد هم به سؤالات جدید جواب میدهم. که خانواده سنتی، خانوادهای که در جامعه کشاورزی و فئودالی زندگی میکند با خانوادهای که در جامعه صنعتی و شهری دارد زندگی میکند کدام احکامشان یکی است و کدام احکامش نیست؟ و همینطور. «اقرار» از توابع قضاست، جدا بحث میشود، جدا از بحث قضا. باب اقرار جداست باب قضا جداست. مگر اقرار از ذیل قضا نیست، و از این قبیل.
لذا بعضی از علما آمدند یک تقسیمات دیگری کردند که این به مسئله نظامسازی فقهی و رشد فقه حکومتی – اجتماعی کمک میکند. مثلاً این تعبیر که بگوییم، فقه یک باب عبادات است که خب آنجا توقیفی است و بحثی نیست آنجا بحث همین فهم حکم است، معمولاً احکام ثابتی است، چیز جدیدی نیست مگر شرایط خاص جدیدی، مصداقاً پیش بیاید. یکی را بگوییم باب اقتصاد در اموال است، چه اموال عمومی و چه اموال خصوصی. تمام مباحث فقهی که در موضوع اقتصاد، اموال خصوصی و عمومی است یک جا بحث میشود. و یک عدهای اینجا متخصص بشوند. اگر هم بحث تجزّی در اجتهاد را مطرح می کنید که ملکة اجتهاد دارد ولی بالفعل راجع به این باب کار نکرده، راجع به این باب کار کرده است، اگر میخواهید این کار را هم بکنید تجزّی در اجتهاد در صورتی مفید و مؤثر و کارآمد است که نوع جزءبندی و تجزیه احکام فقهی متناسب باشد که این تجزّی تحقق پیدا کند. بگویند این آقا متخصص در فقه خانواده است. این باز معنی دارد. ولی به این سبک تقسیم ما، که مثلاً بنده متخصص در فقه جهاد هستم ولی در سَبق و رمایه هیچی، آنجا مجتهد نیستم. خب این یعنی چه؟ تکدیداً احکام، تفکیک احکام از هم، این در حوزه گرفتار آن هستیم. از پایین نگاه کردن. یک چشمانداز کلی از اسلام نداشتن. بعد به شما بگویم در پاسخ به شبهات دشمن یا دوست ما به مشکل برمیخوریم. مثلاً طرف میآید میگوید نحوه تقسیم ارث، ناعادلانه است مگر شما میتوانید اینجا فقط با استناد به حکم ارث، ثابت کنید که این عادلانه هست یا نیست؟ جزء این که بگویید نص الهی است، همین است که هست! اگر ولدالزنا نیستی، اگر لقمه حرام نخوردی همین است که هست! اگر هم لقمه حرام خوردی خودت یا اجدادت این که هیچی تا هفت نسلتان شما مشکل دارید! اگر نمیخواهید اینطوری جواب بدهید و میخواهید واقعاً جواب او را بدهید، مگر شما میتوانید با انقطاع و مُثله کردن احکام جواب کسی را بدهید. آقا حکم ارث جدا از حکم نفقه نیست. همان فقهی که میگوید ارث، همان فقه گفته که نفقه بر مرد است نه بر زن. این نگاه جامع به مسائل. یکی بگوییم فقه عبادات، یکی فقه اقتصاد و اموال. یکی فقه آداب شخصی، سلوک فردی که شامل هم سلوک فرد میشود مثل اطعمه و اشربه و ملابس. هم خانواده مثل مناکح و طلاق و ازدواج و نفقه.
باب چهارم، باب آداب عمومی حکومت، فقه اجتماعی، فقه حکومتی که شامل قضا و جهاد و حدود است. و خود این تقسیم میشود به فقه اقتصادی، فقه سیاسی، فقه حقوقی – تربیتی.
یک تقسیم دیگری که بعضیها کردند، که به نظر من، اینها در آموزش و پژوهش مؤثر است. اگر ما از این زاویه به مسائل نگاه کنیم. باب قضا:
- یک فقه قضایی. یکی فقه مدنی، شامل عقود.
- یکی فقه خانواده شامل طلاق و ازدواج و ارث و وصیت.
- فقه اقتصادی، مالکیت و اموال.
- فقه عبادی، نماز و روزه حج.
- فقه سیاسی، که انگار ما فقه نمیدانیم! فقه حکومت، سیاست خارجی، جهاد، حقوق بینالملل، حقوق اقلیتها و اینطور مباحث. اینها درس خارج فقه میخواهد یا نمیخواهد؟
اینهایی که عرض میکنم بعضی از مطالبی است که امام از قبل از انقلاب توجه داد و بعضی از مراجع مصلح ما به آن توجه دادند در نجف و در ایران و بعضیهایشان یک چیزهایی گفتند و بعد ترسیدند ادامه بدهند! چون تا خود مراجع هم در معرض تکفیر و تفسیق بودند! مگر بعضیهایشان نبودند؟ مگر ما نشنیدیم از بعضی از مراجع دریک یک، زعمای حوزه شیعه که نظر من این است ولی جرأت نمیکنم بگویم. خب آقا اگر شما جرأت نمیکنید پس دیگر چه کسی جرأت میکند؟ این چطور فضایی است که مرجع علیالاطلاق شیعه جرأت نکند حرفهایش را بزند. آقاسیدابوالحسن اصفهانی بعضی از حرفها را جرأت نمیکرده بزند. آقای بروجردی جرأت نکرده بزند. آقاشیخ عبدالکریم حائری جرأت نکرده بزند. چه کسی اینها را تهدید میکند؟ چه چیزی باعث میشود که ما در بعضی از عرصهها یا عقیم باشیم یا ساکت باشیم و بعد یار روشنفکر لائیک بیاید ترجمه کند یا روشنفکر مذهبی التقاطی بیاید، او گفت شما هیچ کاری نمیکنید منتظرید یک کسی که میآید یک کاری میکند زود میدوید اشکالات ما را بگیرید! خیلی خب اشکالات من را گرفتید، سؤال من را جواب بده. خیلی خب جواب من غلط! جواب درست کو؟ چندتا فاضل در حوزه مشهد و قم دارید که راجع 50 تا مسئله که مطرح میکنیم بگویند این 50 تا مسئله این! چندتا طلبه فاضل در حوزه هستند که بتواند بیایند بدون این که آبروریزی کنند و بدون این که آبروی حوزه و روحانیت را ببرند بیایند قشنگ و درست بحث کنند. بحث فقهی، کلامی، منطقی، از همه جهات، چند نفر هستیم؟ مسئول آن کیست؟
در نظام فقه عبادی، اصل بر توقیفی بودن است. در نظام فقه اجتماعی، فقه سیاسی، حکومتی، اقتصادی، فقه خانواده، فقه تعلیم و تربیت، فقه الامه، فقه الامامه، به اصطلاح فقه الدوله. فقه روابط بینالادیان، فقه روابط بین المذاهب، فقه روابط بینالملل، در این عرصهها و علیالاصول در باب معاملات به معنای عام؛ آنجا که دیگر نظام توقیفی و تعبّدی ما نداریم، آنجا باید به مقاصد شریعت توجه کرد. البته میدانم اینجا لغزان است به اسم مقاصد شریعت، باب تنقیح مناط، که باز شد. تنقیح مناط یک خطراتی دارد یک فواید و برکاتی دارد یک صدماتی هم دارد. ولی ما از ترس صدمات آن که نمیتوانیم از برکات تنقیح مناط صرفنظر کنیم. چون اگر تنقیح مناط را کنار گذاشتیم اجتهاد تعطیل است. از ترس قیاسات غلط که نمیتوانیم قیاس منصوصالعله یا بعضی از قیاساتی که حتی منصوص العله نیستند ولی منجّز و معذّر هستند به تعبیر آخوند. یعنی حجیت دارند، چون به ما گفتند حجیت به معنی کشف واقع لوح محفوظ نیست به معنی معذّریت و منجزّیت است. این خیلی دست ما را باز میکند. بعد ما مخطئه هستیم نه مصوبه! و معتقدیم مجتهد خاطی و مخطئه هم پیش خداوند مأجور است. ولو مطابق لوح محفوظ نباشد. معصوم که نیست.
اشاعره نمیتوانند اینقدر باز حرف بزنند، ما که قائل به حجیت عقل هستیم و قالب این مسائل هستیم ما که خیلی راحت میتوانیم بحث بکنیم. بدون این که در عرصه التقاط و انحراف و خیانت به دین برای جلب مشتری بلغزیم، البته سخت است. و آن مسئله این است. ببینید این را بعضی از آقایان مخالفت کردند و بعضی گفتهاند، من میخواهم اینجا عرض کنم و تأکید کنم راجع به این مسئله فکر هم کردیم بیشتر هم فکر کنیم، مقاصد شریعت چیست؟ احکام فقه، احکام شرع وسایل هستند، هدف چیست؟ ما دو نوع اجتهاد داریم، نه به نظر بنده، بلکه بزرگان گفتهاند ما هم یاد گرفتهایم، دو نوع اجتهاد و دو نوع درس فقه و دو نوع آموزش و پژوهش حوزوی داریم. یکی اجتهاد سرگردان، همینطوری بزن برو جلو! یکی هم اجتهاد هدفدار. اجتهاد هدفدار اجتهادی است که به مقاصد شریعت، توجه دارد. اصل دین برای چه آمده است؟ پیامبران برای چه آمدهاند؟ فلسفه دین چیست؟ یکی از اساتید ما در قم، که حالا نمیخواهم اسم ایشان را ببرم، ایشان میگفت اگر کسی به این آیات قرآن توجه نکند که آنجایی که میفرماید «إنا بعثنا نبعث ... » هرچه که پیامبران را فرستادیم، به این آیاتی که قرآن کریم به آن اشاره میفرمایند که چرا پیامبران را فرستادیم، فقیهی که به این آیات توجه ندارد و فکر میکند اینها برای منبر و موعظه است، و اینها را دخالت در اجتهاد و آموزش و پژوهش نمیدهد، این توجهی به مقصد شریعت ندارد. یعنی اگر قرآن کریم میفرماید هدف شریعت و فلسفه دین چیست؟ تهذیب است، تعلیم کتاب است، حکمت است و قیام الناس بالقسط. نه "اقامه قسط"، بلکه "قیام الناس"، یعنی مردم را جوری رهبری کنید که تربیت کنید که خود مردم اجرای عدالت کنند. مجتهد در هر فتوایی که میدهد باید به این چهار – پنج هدف توجه داشته باشد.
بعد سؤال میکند که میشود مگر کسی با توجه به نص کتاب و سنت اجتهاد کند، یعنی استناد کند به یک آیه و حدیثی ولی خلاف اینها، خلاف این مسیر را برود؟ بله میشود. این آخوند وهابی که فتوا داد، از او پرسیدند که کارمندهای مرد و زنی که به هم نامحرم هستند چکار کنند به هم محرم شوند؟ گفت یک چند استکان شیر همکارهای خانم به همکارهای آقا بدهند، میشوند مادر رضاعیشان و بهم حلال میشوند!
خب ببینید اگر به جزء نگاه کنید حتماً برایتان سند میآورد! یعنی از پایین که نگاه کنید و به مقصد شریعت توجه نکنید حتماً برایتان دلیل میآورد. یک آخوند دیگر وهابی است فتوا داد اینهایی که آنفولانزای خوکی میگرفتند و میمردند اینهایی که با آنفولانزای خوکی بمیرند شهیدند! ولی ما نفهمیدیم برای چی؟ بخاطر خوک است؟ برای آنفولانزاست؟ برای چیست؟ یا این که هرکس مریض بشود درد بگیرد شهید است، مستند او چیست؟ حالا همین آدمی که این را گفت، موقعی که حزبالله داشت با اسرائیل میجنگید، سیدحسن نصرالله در جنوب لبنان جنگ 33 روزه، فتوا داد چون اینها رافضیاند و سابّ اصحاب پیامبر هستند اینها هیچ کدام شهید نیستند. یعنی با آنفولانزای خوکی بمیری شهیدی، ولی در جنگ با اسرائیل کشته شوی شهید نیستی، اینها همه از توی فقه بیرون آمد! از این نوع فقه. از این نوع نگاه به آیات و روایات، به مقصد شریعت کاری نداشتن.
رها کردن عرصه عمومی و فقه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، حکومتی، تربیت نکردن طلبهها، طلبه برای اجتهاد در این عرصه، تقویت سکولاریزم است. میخواهم این را عرض کنم. خدا شاهد است هرچه ما کوتاهی کنیم در تربیت طلاب برای این که وارد عرصه فقه اجتماعی و حکومتی بشوند معنیاش این است که داریم تأیید میکنیم اسلام به اجتماعیات، کاری ندارد. بهترین تأیید برای این که دین از سیاست و اقتصاد و حکومت جداست، این است که شما در عرصه فقهی، برای اقتصاد و سیاست و حکومت، طلاب و مجتهد تربیت نکنید. مگر بهترین دلیل همین نیست؟ میگویند خودتان هم دارید همین را میگویید. سکولاریسم یک قیچی دولبه است، یکی جریانهای لائیکی هستند که اصل شریعت را قبول ندارند میگویند دین، در عرصه خصوصی! دین در عرصه خصوصی را که هم آمریکا قبول دارد، هم اسرائیل قبول دارد، هم شاه قبول داشت، تو هم لبه دیگر همان قیچی هستی، تو هم داری همان حرف را میزنی. تو داری همان کار را میکنی. او حرفش را میزند تو داری عمل میکنی. خب این هم یک مسئله که بزرگان به آن توجه دادند. که اگر حوزه ما، حوزه سکولاریست نیست، اگر دین را از سیاست و اقتصاد و تعلیم و تربیت و حقوق بشر جدا نمیدانید، باید در آموزش و پژوهشهایت و تربیت طلبهات باید معلوم باشد. هر هفته اینها بیایند یک مسئلهای را، یک فرعی را، فرعٌ مسئلةٌ بیایند در این ابواب جواب بدهند، همینجا بایستند، اساتید کنار آنها بنشینند، هیأت داوران مثل جلسه دفاع از پایاننامه، این حرفش را بزند، طلاب گوش کنند، اینها اِشکال کنند، بعد هم آنان اِشکال کنند، اول مقالات و مطالب ضعیف است ولی بعد... ما باید هر ماه این چیزها را داشته باشیم، هر هفته، باید داشته باشیم، این ظرفیت عظیمی که در حوزه هست.
و آخرین نکته، اجتهاد در اجزاء بدون توجه به اهداف شریعت، اجتهاد سرگردان نه هدفدار، اجتهادی که برای اظهار فضل به درد میکند نه برای مُحاجّه با پیامبر خدا(ص) در روز قیامت که گفت تو وارث ما بودی، شما وارث انبیاء بودید، شما با این میراث معرفتی و عدالتخواهانه ما چکار کردید؟ برای تربیت انسان چکار کردید؟ حکمت، اقامه قسط و... فقه کلام و اخلاقی که ما در این مدرسهها آموزش میدهیم باید معطوف به هدف دین باشد، اهداف دین، اهدافی که قرآن کریم برای بعثت انبیاء آورده، همانها باید هدف حوزه باشد. ما نمیتوانیم بگوییم ما به آن اهداف کاری نداریم ما داریم فقه میخوانیم! ما به آن اهداف کاری نداریم ما داریم اصول میخوانیم! شما اگر به آن اهداف کاری ندارید اصلاً مشروعیت ندارید، واجب الاطاعه نیست. شما خطبه منای سیدالشهداء(ع) را حتماً دوستان دیدند، عقیده من این است که این را باید جزء متن درسی طلبهها قرار بدهند که هم به امیرالمؤمنین منسوب است و هم به سیدالشهداء(ع) که مخاطب آن حوزه و علما هستند. رو به اصحاب و قرّاء و تابعین میکند و سیدالشهداء(ع) میفرمایند که شما بخاطر خدا بین مردم محترم هستید، اگر جلوی پایت بلند میشوند برای خداست. بعد از آنها میپرسند چرا این خدا و دین خدا برای خودت اینقدر محترم نیست؟ تو باید فدای دین بشوی؟ یا دین باید فدای تو بشود؟ تو باید برای دین آبرو بیاوری یا دین باید برای تو آبرو بیاورد؟ تو باید آبرو و همه چیزت را فدای دین بکنی یا برعکس؟ در واقع سیدالشهداء دارند به آنها میگویند پای سفره دین نشستی، در حالی که تو باید سپر دین باشی. نباید دین، سپر تو بشود. این تعبیر سیدالشهداء خیلی تعبیر تکاندهندهای است. و بعد آنجا فرمودند این آیه کریمهای که خطاب به احبار و رهبان و علمای مسیحی و یهودی است که کسی فکر نکند مخصوص به آنهاست، خطاب کردند به همین علما و بزرگان، فرمودند شماها هم میتوانید مصداق و مشمول آن باشید، در واقع گفتند که هستید! مگر همینها سیدالشهداء(ع) را در کربلا تنها نگذاشتند؟ مگر همین آدمهای قرّاء و فضلای محترم نبودند که امام حسین(ع) را تنها گذاشتند بعد طرف بچه مسیحی نصرانی مسلمان شده و آمده شهید شده؟ اینها که در کربلا شهید شدند مگر فضلا بودند؟ اینها که در کربلا شهید شدند اکثرشان جزء فضلا نبودند. اصحاب امام حسین(ع) اکثرشان آدمهای عامی بودند. بعضیهایشان سابقه فسق و فجور داشتند، بعضیهایشان سابقه کفر داشتند، بعضیها اصلاً مسلمان نبودند. اصحاب کربلا که همه جا سرور همه هستند، اینها اکثرشان اینها را نخوانده بودند، یک چیز دیگر و یک جوهر دیگری بود. آن جوهر را امام(ره) در بحثهای اخلاقشان در نجف، میگفت اگر آن نباشد بقیه هرچه باشد به درد نمیخورد! ملای دهر باش! یکی هم این بحث اخلاق است. من یک وقت به رفقا گفتم که بنده هم حوزه مشهد بودم، هم قم، هیچجا من را ملزم نکردند که باید درس اخلاق بروی، از من امتحان کفایه و مکاسب گرفتند، هیچ کس به من نگفت که تو آدم هستی یا نیستی؟! آدم شدی یا نشدی؟ هیچ کس به من نگفت. حالا شانسی میرفتیم محضر حاج آقا تهرانی، یادتان هست که روی در منزلشان نوشته بودند منزل جواد تهرانی. یک وقت رفتم ایشان برایم استخاره کنند، با این که اهل استخاره نیستم، رفتم استخاره کنم بروم جبهه، یا باشم چون امتحان معالم داشتم، ایشان گفت که معالم تا کجا خواندی؟ گفت واجب مضیق و موسّع را خواندی؟ گفتم بله. گفت خب اگر تزاحم بین این دوتاست، کدام مقدم است؟ الآن جبهه واجب مضیّق است و درس واجب موسّع است. استخاره نمیخواهد. بلند شو برو. آمدم دستش را ببوسم، گفت مگر نمیدانی جواد اهل این کارها نیست؟ خب آن هم شانسی رفتیم، ولی کسی ما را ملزم نکرد. در حوزه مشهد و قم، هیچ کس به ما نگفت باید درس تفسیر قرآن بروی، باید نهجالبلاغه بروی، باید صحیفه را بخوانی، باید درس اخلاق بروی، هیچ کس به ما این حرفها را نزد! گفتند باید سیوطی و مغنی و متطوّل را باید بیایی امتحان بدهی. حالا که متطوّل هم نمیخوانند. آن روزها درس آقای حجّت میرفتیم متطوّل را خواندیم، و بعد هم رسائل و مکاسب و کفایه. بعد هم تو اسلام شناسی. آقا اینها اسلامشناسی نیست بلکه اینها توهم اسلامشناسی است! اینطوری که اسلامشناس تربیت نمیشود. چهارتا کتاب فقه و اصول یاد میگیریم اینها اسلامشناسی است؟ اینها یک صدم یا یک پانصدم اسلام هم نیست.
راجع به اجتهاد هدفدار، روایت میبینید من چندتا عرض بکنم برای این که کلیگویی نکرده باشم این که در اجتهاد، در آموزش، در پژوهش باید به هدف دین توجه کنید. یک هدف دین چیست؟ قسط و عدالت. میفرمایند «العدل اساس الاحکام» یا ملاک. خب این یعنی تفاوت فقه علوی و فقه اموی اینهاست. تفاوت فقه علوی و فقه اموی همین است که برای او عدالت مهم است و برای این عدالت مهم نیست و الا آن هم دارد اجتهاد میکند، آن هم استناد میکند، مگر نمیکردند، مگر آنها درس فقه و اصول نداشتند؟ فرق فقه علی(ع) و فقه معاویه. هر دو حکومت اسلامی بود. فقه جعفری.
در یک صحیحهای نقل میشود که یک فتوایی را میآیند محضر امام صادق(ع) نقل میکنند، از ابوحنیفه – یا از یک کسی – امام(ع) این فتوا را رد میکنند نه به این که... گفتند روایتی را که از پیامبر(ص) نقل میکنند سند آن چیست؟ استدلال امام صادق(ع) این است فرمودند «قضا بالجور و ظلم» این فتوا ظالمانه است. این فتوا خلاف عدل است. این استدلال امام صادق(ع) برای رد یک فتوا این است. «قضا بالجور و ظلم» (امام جعفر صادق، وسایلالشیعه، ج 13، باب 17)
تعبیر دیگر؛ امام(ع) در «کتاب بیع» بحث تخلّص از ربا و حیلههای ربا را مطرح میکنند، من خودم نظرم این است که بحث روایاتی که در باب تخلّص از رباست، اینها درست است منتهی اگر به جا و درست مصرف بشود یعنی در مواقع بحران است، که اگر شما یک جایی اضطراری پیش آمده، که بخواهید بدون تخلف از شریعت، بدون تجرّی، این مشکل را حل بکنید، از باب مصلحت نظام، از باب اکل میته، بتوانید بکنید، ولی نه این که بشود مبنای فقهتان! این یک اصلی در فقه ما بشود. این قضیه که عرض میکنم یکی از آقایان که هم شاگرد امام(ره) بوده و هم شاگرد حاج شیخ مجتبی قزوینی در مشهد بوده، ایشان برای من نقل میکرد، ایشان میگفت ما رفتیم نجف، امام داشت بحث روایات تخلص از ربا را مطرح میکرد، میگفت آنجا امام گفت این روایت صحیح است، به لحاظ سند درست است، حالا باید ببینیم چکار باید بکنیم؟ بگوییم اینها موارد خاص است؟ بگوییم که چه؟ ایشان میگوید من خدمت امام گفتم که اقا، استاد ما، آقاشیخ مجتبی در مشهد، نظرشان و عبارتشان این بود که هر نوع، کلاه شرعی، مخالف قرآن است در این باب، مخالف صریح قرآن است و قرآن کریم که ربا را در حد محاربه مطرح میکند و در حد این لحن شدید، هر روایتی که نقل کنی و با هر سندی، که در برابر این آیه قرآن کریم بخواهد بایستد، یک اصل قرآنی را تحت شعاع قرار بدهد و دین را دور بزند، من آن روایت را به دیوار میزنم چون خلاف قرآن است! ایشان میگفت حاج شیخ مجتبی، این روایات تخلص از ربا را هیچ کدامش را قبول نداشت ولو بگویید سند درست است! گفت من این را به امام گفتم، امام گفتند که خب روایات که ظاهراً صحیح است من باید تأمل کنم. میگوید ایشان تأمل کرد بعد از یک مدتی دیدیم دستور دادند آن ورقی که از رساله امام، هفت – هشت تا مسئله کلاً در این باب است، آن ورق را از رسالههای امام جدا کردند، یک برگ دیگری چاپ کردند و به جای آن گذاشتند. کلاً چندتا مسئله از رساله حذف شد. امام در کتاب بیع، این استدلال را دارد میگوید روایات حین در ربا را رد میکند، استدلالش این است و میگوید چون خلاف عدالت است، و خلاف نص قرآن است و اینها به نظر جعل شده است تا چهره اهل بیت(ع) را مشوّح کنند و میخواهند آبرو اهل بیت را ببرند. میخواهند بگویند اینها با آیه صریح قرآن هم بازی میکنند. دیگر از این صریحتر چه؟ آن را هم بازی میکنند. یک فقهی که همه چیز را حتی قرآن را، عدالت را، اخلاق را دور میزند، سفارش بدهید برایتان حلال را حرام میکنم و حرام را حلال میکنم! سفارش بده! اینها اصولی ندارند. این تعبیر امام است. بعد از امام، میگفت شهید محمدباقر صدر، جرأت کرد و آمد و در درس خود در قم، همین حرف را زد و بعد گفت که روایات تخلص از ربا را ما قبول نداریم. "اولاً کما قال الآقای خمینی" – شهید صدر با همین اصطلاح میگوید – "کما قال الآقای خمینی، که لأنّه ظلمٌ". اولاً به همان دلیلی که امام میگوید این ظلم است، ثانیاً برای این که "الزمان لایعوّض بشیء" و همان حرف امام را ادامه داد. بعضی از آقایان دیگر، خودشان نه، اطرافیانشان که این رسالهها را مدام چاپ میکنند، امام اولین بار آوردند در توضیح المسائل یکی از علمای بزرگ نجف. دیدید که در توضیح المسائل یک فتوایی که میدهند سندش را هم بگویند و بگویند به دلیل این روایت، میگفت از لج این که امام گفت، آوردند توی رساله ... - آنهایی که کردند نه خود ایشان – رساله ایشان را چاپ کردند این سند را آوردند که تخلص از ربا درست است به دلیل این روایات، در توضیح المسائل! در توضیح المسائل برای مردم عوام داری سند روایی میخوانی؟ حالا اصلاً من به اینها کاری ندارم. اینها همه قابل بحث است من نمیخواهم بگویم اینها صددرصد درست است، ممکن است همین الآن، آقایان، فضلا بحث داشته باشند و بگویند ما این حرف را به این دلایل قبول نداریم، عیبی ندارد. خود همین یک کرسیای باشد اینجا، همین هم یک کرسی تشکیل بدهید و بیایند راجع به همینها بحث کنند. مطهری میگوید چطوری با استناد به «أفوا بالعقود» این همه عمومات فقهی مؤثر ترتیب دادید به خاطر یک جمله، کار خوبی هم کردید. چطور بخاطر عموم «بالوالدین احسانا» یک عالمه عمومات فقهی استناج کرده است. این همه تأکید قرآن بر وجوب قسط و عدالت، این همه تأکید پیامبر و اهل بیت(ع) بر نفی ضرر. اینها منشأ هیچ قاعده فقهی نباید بشود؟ اینها اصل حاکم نمیشود بر هیچ فتوایی؟ چرا گزینشی برخورد میکنید؟
اصلاً سؤال این است بعضیها میپرسند که شما با روشنفکران التقاطی میگویید شما با اسلام گزینشی برخورد کردید؟ خودتان هم با اسلام گزینشی برخورد کردید! شما به بعضی از آیات و روایات تمسک کردید، هزاران صفحه بحث کردید، هزاران برابر آنها آیات و روایات را در ابعاد مختلف زندگی بشر، آنها را چرا تعطیل کردید و کنار گذاشتید؟ این برخورد گزینشی نیست؟ مگر خود این التقاط نیست؟ التقاط یعنی چه؟ التقاط یعنی چیدن. یعنی بعضیها را چیدی برداشتی و بعضیها را برنداشتی. میگفت خودتان هم التقاطی هستید! میگفت شما از ما التقاطیتر هستید ما از شما التقاط را یاد گرفتیم! برای این که شما هم با قرآن و سنت گزینشی برخورد میکنید. و این تعبیر دیگر که "بدعت" دو طرف دارد. یکی اخراج «ماکان منالدین» از دین است. یکی «ادخال ما لیس من الدین فیالدین» ما روی شقّ دوم این حساس هستیم. یعنی تا یک کسی نگوید که آقا این دین است؟ یک غیر دین را به دین نسبت بدهد همه حساس هستیم، باید هم حساس باشیم. کجای دین این حرف است؟ خب چرا روی شقّ اول آن حساس نیستیم، آن شقّی که مدام داریم مرتکب آن میشویم. ما بخشی از دین را خارج از دین کردیم و به آن اصلاً کاری نداریم، نه به مردم میگوییم، نه روی منبرها میگویند نه فتوا میدهیم، نه تحقیق میکنیم. بخش اعظمی از دین تعطیل است. امام(ره) در نجف میگفتند که احکام اجتماعی اسلام، بیش از صد برابر احکام فردی و عبادی آن است. شما آنها را تعطیل کردید، این بدعت و التقاط نیست؟ این برخورد گزینشی نیست؟ فقط اگر یک کسی از مارکسیزم و لیبرالیزم یک چیزی قاطی اسلام کرد آن بدعت است؟ خب این هم بدعت است. بدعت دو طرف دارد یک طرف آن برای ما عادی و رایج شده است و نسبت به یک طرف آن حساس هستیم.
امام، در کتاب بیع خود میگوید «إن الاسلام قام لتأسیس حکومةٍ عادله فیها قوانین مربوط به مالیات و بیت المال و أخدها من جمیع الطبقات علی نهج عدل» این عبارت و بعد میگوید قوانین مربوطه به جزائیات، قصاصاً و حدّاً و دیةًً بوجه لو عُلم بها لَقلةِ الجنایات لو لم تنقطع» خب این هم یک آزمون. میگوید اگر قصاص و حدود و دیات و جزائیات اسلام را اجرا بکنید جنایات در جامعه کم، بلکه کلاً برچیده میشود. خب حالا یک کسی برمیدارد برای ما و شما آمار میآورد. کدام جنایات کم شده و کدامها بیشتر شده است؟ زندانهایتان دیگر از زندانی جا ندارند. یا یک جایی کم آوردیم از لحاظ نظری، یا از لحاظ عملی کم آوردیم.
آقای شاهرودی – رییس قوه قضائیه - یک وقتی آمد توی تلویزیون گفت که 8 میلیون پرونده در سال به دادگستری میآید! این حرف یعنی چه؟ یعنی مردم وحشیترین مردم دنیا هستند؟ چون در دنیا اینقدر مراجعه به دادگستری نیست. معنیاش این است که ما از همه وحشیتریم؟ این همه دعوا و خصومت در جامه است؟ یا یک ناکارآمدی در سیستم قضایی است یا یک ناکارآمدی در قوانین حقوقی و فقهی است یا در قاضی است؟ کجای کار مشکل دارد؟ همهاش که به خود ما مربوط است. البته احتمالات دیگر هم هست. شاید یک وجهش هم این باشد که هیچ جا به اندازه اینجا مردمش اعتماد ندارند که مشکلاتشان حل شود، لذا خیلی جاها رجوع نمیکنند ولی اینجا رجوع میکنند. حتی مسائل جزئی. – گفت یک مقدار توضیح مذبوحانه هم کردیم – خب امام میگوید اگر به این جزائیات اسلام عمل کنید «لَقلّة الجنایات لو لم تنقطع، وانقطع بذلک عن مفاسد مترتبّة علیها» و بعد میگوید قوانین مربوط به «قضا والحقوق علی نهج عدلٍ و سهل» یعنی برای قواعد فقهی دوتا معیار میآورد. یکی عدالت، یکی هم سهل و سهولت. مگر ما میتوانیم در مسائل اجتماعی، مدام اصل احتیاط جاری کنیم؟ احتیاط در امور اجتماعی خلاف احتیاط است. میدانید چرا؟ چون شما میگویید احوط این است، جامعه که به احوط شما کاری ندارد، جامعه همان خلاف آن را انجام میدهد. مگر ما میتوانیم در همه مسائل اصل را جاری کنیم یا احتیاط بگوییم. جای خالی اجتهاد و استفراغ وسع تو در منابع احکام، مدام با اصل عملی، با برائت یا احتیاط جبران میکنید؟ مثل این که این ابزار را گذشتند برای توجیه و تنبلی ما!
یکی از آقایان میگفت به خدا قسم در اکثر مواردی که دارند اصل جاری میکنید منابع ما ساکت نیست. حرف زده است. روی آن آیات و روایات کار نمیکنیم. اصلاً بعضی از اینها را ندیدهایم. کدام استفراغ وسع؟ کسی استفراغ وسع نکرده است. الآن بزرگترین اتهام ما به عنوان طلبه حوزه این است که ما استفراغ وسع نکردهایم. ما منابع احکام را، ما با قرآن و احادیث در اکثر مسائل فقهی بررسی نکردهایم. بعد هم در مسائل فقهی اجتماعی مگر میشود مدام احتیاط جاری کرد؟
مرحوم آقامصطفی خمینی در این بحثش نوشته بود، همان زمان نجف، که در مباحث اجتماعی، اصل مدام اجرا کردن اصل احتیاط در مسائل حکومتی، اجتماعی، خلاف احتیاط است و عملی هم نیست. اولا این دین، شریعت سهلة سمحه است. شریعت سهله، که مدام بنا را بر احتیاط نمیگذارد. ثانیاً در بعضی از مسائل، میگفتند امام در باب فروج، احتیاط خلاف احتیاط در باب دماء است. در باب دماء و اَعراض هرچه بیشتر سختگیری کنید احتیاط است در باب فروج اتفاقاً بنا را باید بر تساهل بگذارید، این به احتیاط نزدیکتر است. چون هرچه سختگیری و تجسس بیشتر بکنید بیشتر گندش درمیآید! در بعضی از مباحث حکومتی و اجتماعی، احتیاط، مقدم نیست. اصلاً شدنی نیست. ضمن این که عرض کردم وقتی استفراغ وسع نمیشود.
در بحث ضمان مثلی، یادداشت کردم – معیار مطالبة مثل، سؤال میکنند مرحوم علامه حلی بحث میکند که معیار مطالبه مثل، مکان غصب است؟ یا مکان تلف؟ یا مکان مطالبه مالک؟ معیار کدام است؟ اگر قیمتها در این سهجا متفاوت است، ایشان میگوید که مالک میتواند هرجا مطالبه مثل بکند ولو قیمت آن از قیمت مکان تلف بیشتر باشد. استدلال او این است: «هو الذی یقتضیه عدل الاسلام» مثل این که ما قاعده عدالت هم داریم که به آن کاری نداریم!
مرحوم شیخ انصاری میگوید اگر مثل، متعذر شد، آیا مالک مطالبة قیمت میتواند بکند؟ میگوید بله. استدلال شیخ چیست؟ میگوید چون منع مالک از حقش، ظلم است. این استدلال فقهی است. از یک طرف ظلم است، از یک طرف دیگر، الزام ضامن به ادای مثل درست نیست. چرا؟ چون ممکن نیست. اینجا دارد صحبت از عدم صحت، بخاطر عدم امکان. یعنی دقیقاً یک بحث عقلی محض است. آن شق دیگرش را دارند میفرمایند که ظلم است، یعنی استناد میکند مثل این که یک چیزی داریم به نام قاعده نفی ظلم. قاعده عدالت. بعد میگوید جمع بین حقین، این است که قیمت را بدهد. و موارد دیگری که حالا من خیلی آوردم، بحث بانکداری آوردم بودم.
یک چیزی از مرحوم «صاحب عروه» هم عرض کنم این «مابعد آخر». «بعدت التحریر». آقای محمدکاظم یزدی، صاحب «عروه» که به قول بعضی از آقایان میگفتند که طلبهها همینطور که عروة مرحوم سیدیزدی را میخوانند باید ملزم شوند و عروة سیدجمال را هم بخوانند. آن «عروة الوثقی» سیدجمال راهم بخوانند. عروة الوثقی، مجلهای بود که سیدجمال درمیآورد و ایشان را محمد عبده، و این مجله خیلی بیدارگر نیست. به نظرم 10- 15 شماره هم بیشتر درنیامد توقیف شد. انگلیس و فرانسه گفته بودند از مصر تا هند، دست هرکسی این مجله را ببینند تا دو سال، به زندان محکوم میشود. بعضی از آقایان میگفتند که طلاب را مجبور کنید همینطور که عروة سیدیزدی را میخوانند عروة سید اسدآبادی را هم بخوانند. ببینند که چه مسائلی آنجا مطرح میشود. درد جهان اسلام چیست؟ همینهایی که الآن دارد تحقق پیدا میکند 120 سال پیش این سید مظلوم گفته است. همینها و همین حرفها را زده است. وحدت اسلام، عزت امت اسلام، بازگشت به پیشرفت اسلامی نه پیشرفت غربی. مبارزه با استبداد و استعمار. همه این حرفها را زده است که حالا دارد انجام میشود.
حتی مرحوم صاحب عروه، که ما روی این ابعاد کار نکردیم، بحث نکردیم. ایشان دوتا فتوای جهاد داده است. یکی وقتی که ایران توسط انگلیس و روس اشغال شد و یکی هم وقتی که عراق توسط انگلیس اشغال شد. دو بار فتوای جهاد داده است. خودش برای این قضیه اقدام کرده است. حالا آن اصطلاح ایشان را میخواهم به عنوان آخرین عرض بکار ببرم:
ایشان با این که عثمانیها در عراق که حاکم بودند شیعهها را اذیت میکردند، اشاعر شیعه از دست عثمانیها عصبانی بودند ولی به فتوای ایشان، اشاعر شیعه حاضر شدند به دفاع از عثمانیها با انگلیسیها بجنگند! در ایران هم با این که اینها با قاجار و شاه مشکل داشتند، فتوا داد امروز مسئله اصلی ما اینها نیستند، مسئله اصلی ما مهاجم خارجی است با آنها بجنگید. گفتند دربار تقویت میشود. فرمودند چارهای نداریم بحث اهمّ و مهم است. یعنی فقه روی کاغذ نه، فقه جزئی نه، بلکه فقه در عمل. از بالا نگاه کن، چون یک مسئله نیست، گاهی دهتا مسئله با هم مخلوط است. تزاحم. الآن ما هیچ فتوایی بدون تزاحم نمیتوانیم بدهیم. در تمام فتواهایی که یک فقیه میدهد حتماً باید به مسئله تزاحم توجه کند. اصلاً ما فتوایی بدون توجه به اصل تزاحم نمیتوانیم بدهیم. برای این که انواع تداخل ملاکات، و تضارب ملاکات وجود دارد.
آن وقت این تعبیر سید یزدی، مرحوم حاج سیدکاظم یزدی را میخواهم عرض کنم که میگوید که فقیه و مجتهد باید به چه چیزهایی معرفت داشته باشد تا بتواند تداخل ملاکات را و این تزاحمات را بشناسد و فتوایی بدهد که مرضی ولی عصر(عج) باشد. تعبیر ایشان این است، میگوید یک وقتی نجف محاصره شده است. آب را قطع کردند. نمیدانم دوستان «سیاحت شرق» را دیدند یا نه، این اقا نجفی، یک خاطره قشنگی را تعریف میکند. میگوید نجف محاصره بود، انگلیسیها روی ایشان، روی حوزه و سید فشار میآوردند که باید 200 نفر را تحویل بدهید که اینها شورشی هستند و الا مردم نجف ما، همه را از تشنگی و گرسنگی از بین میبریم. آنجا هم ایشان یک پاسخ خیلی زیبایی دارد به انگلیسیها، باز آنجا هم اهم و مهم میکند.
حالا تعبیر؛ مرحوم صاحب «عروه» قاعده نفی سبیل را، میخواهم بگویم فقه در عمل، نه فقط فقه بدون توجه به اهداف و مسائل واقعیتها. و اینها در تربیت طلبه مؤثر است. اینها را هم باید گفت. ایشان میگوید که قاعدة "نفی سبیل" را بحث میکند به عنوان یک قاعدة مربوط به فقه سیاسی، فقه اقتصادی، و مسئله استقلال سیاسی و عزت اقتصادی امت اسلام را از یک آیه قرآن، ایشان چه بحث مفصلی میکند. نمیدانم دوستان "رسائیل مشروطیت" را دیدهاند یا نه؟ یک کتابی چاپ شد، حتماً این را ملاحظه بفرمایید، در دوران مشروطه که بین علمای ما، علمای درجه یک ما اختلاف شد که آیا مشروطیت با شریعت میسازد یا نمیسازد؟ آدمهای کوچکی هم نبودند. آخوند خراسانی صاحب کفایه، میرزای نائینی، مرحوم مازندرانی، در نجف، اینها همه طرفدار مشروطه شدند. مرحوم سید یزدی مخالف مشروطه بود. شیخ فضل الله نوری و دیگران. سر چیزی مخالفتها و مؤافقتها شد؟ یک نامهای دارد – نمیدانم دوستان دیدند یا نه – مرحوم آخوند خراسانی از علمای نجف به شیخ فضلالله در تهران. که آقاجان دارید تند میروید چه دارید میکنید؟ تقبیح کردند، حتی یک جای آن نامه توهین به شیخ فضل الله نوری است که چرا شما جلوی خواست مردم و جلوی مشروطه میایستید؟ شیخ فضل الله نامهای به بعضی از آقایان مینویسد ومیگوید که من از آقایان ناراحت نیستم، برای این که به لحاظ کُبروی حرف اینها درست است من خوم موافقم، من خودم مشروطهخواه بودم ولی این اقایان در نجف هستند تهران نیستند ببینند اینجا چه خبر است! اینها دارند از دور داوری میکنند. من دارم میبینم با این شعارها الآن دارد چه اتفاقاتی میافتد.
سیدیزدی هم از جمله کسانی که با مشروطه مخالف است، با آخوند در این قضیه اختلاف نظر دارد. به سید یزدی فتوا میدهد با استناد به آیه نفی سبیل. فتوای او این است. جنبش تحریم کالاهای خارجی. استفاده از کالاهای خارجی کلاً حرام است. در عراق و ایران. تحریم همکاری با کمپانیهای غربی. با استناد به همین آیه. این هم یک نوع اجتهاد است، یک نوع فتوا است. حالا شما به بعضی دیگر که از پایین نگاه میکنند و به هدفها کاری ندارند بگو از همین آیه نفی سبیل شما چه میفهمید؟ حداکثر ممکن است در یک مسئله شخصی فردی که اگر یک کافری با یک مسلمانی در کوچه با هم روبرو شدند، اینجا چکار باید بکنند! این حداکثر برداشت اوست چون به هدف کاری ندارد و به اجتماع کاری ندارد. با استناد به قاعده نفی سبیل، سید یزدی نامه مینویسد به یک شرکتی در اصفهان درست میشود به نام شرکت اسلامیه. که تولید منسوجات داخلی که بخواهند با کمپانیها غربی رقابت کنند خدا شاهد است اینها افتخار بزرگی است. یک فقیه گوشه نجف فتوا میدهد حمایت از این شرکت اسلامیه، واجب است و خرید از فلان کمپانی انگلیسی حرام است. این آن اجتهادی است که مشکل امت را حل میکند. اصطلاح ایشان این است، حکم به وجوب رهایی از ذل فقر، احتیاج و تحمل عملهگی کفار و تشتّت بین مسلمین. به مؤسسین شرکت، نامه مینویسد استناد میکند به این روایت امام صادق(ع)، - فقه اقتصادی یعنی این – حالا این روایت اگر دست ما باشد، یا دست بعضیهای دیگر باشد چه برداشتی از آن میکنند؟ مرحوم صاحب عروه، با این روایتی که الآن خدمت شما میخوانم که شاید اگر برویم نِقاشِ هم در سندش پیدا کنید ممکن است مشکل پیدا کند اصلاً روایت هم مربوط بشود به «نبی من الانبیاء» خیلی برای ضربه زدن رجالی و سندی، خیلی خوش ضربه است، این حدیث ضربهگیر خوبی دارد. به راحتی میشود این حدیث را گذاشت کنار.
یکی میگفت شما هر حدیثی که قبول دارید و دوست دارید طبق چیزتان است آن حدیث سندش هم ضعیف باشد شما یک جوری درست میکنید، میگنید مُجبر دارد، یا عمل اصحاب است یا شهرت است، بالاخره یک چیزی درست میکنید. ولی اگر نباشد و نخواهید قبول کنید هرچه هم سندش درست باشد یک سوراخی درآن پیدا میکنید. حالا اینها که بدبینی و از بیرون نگاه کردن به مسئله است. حالا میخواهم بگویم این حدیث را اگر همین الآن حدیث را برویم دنبالش ببینید به لحاظ سند و دلالت این استفادهای که سید یزدی کرده و یک چنین حکم عظیمی داده که اصلاً سرنوشت جامعه عوض شده، میدهد یا نه؟ ایشان به روایت امام صادق(ع) نقل میکند که ایشان فرمودند «أوح الله تعالی نبی من انبیاء» که اصلاً این «نبی من انبیائه»، «قل للمؤمنین»، «لاتلبسوا لباس اعدائی» و نخورید مطاعم اعدایی و نروید مسالک اعدایی، «و تکون اعدایی کما هم اعدایی» یعنی به سبک زندگی کفار، زندگی نکنید. خب این حدیث. بعد هم در ذیل حدیث، امام صادق(ع) فرمودند: «إن الله لایغیر ما بقوم حتی یغیّروا ما بأنفسهم» خودتان باید تغییر کنید. این را ایشان جلویش گذاشته است، حکم و فتوا داده با استناد به این روایت، همه مؤمنین – این عبارت ایشان است – همة مؤمنین از هر صنف و نوع، به مقدر مقدور و وجه میسور، در تشیید اساس و ترویج این امر مهم اهتمام تمام کنند و از این پس، مهما امکن، از البسه و اقمشه خارجی متعرض باشند. و سزاوار است در تمام جهات و حرکات و سکنات و کیفیات لباس و طعام و سبک حیات، روش حیات و زندگی، و رفتار و کردا از وضع کفار خود را برحذر و برکنار دارند. بعد در صفات رئیس جامعه، صفاتی را میشمارد و میگوید 1) باید عالم دین، کسانی که در این مدرسههای ما تربیت میشوند «بصیرة بالامور لیوقعها مواقعها» هر چیزی را در جای خود قرار دادن. «خبیرةٌ من مطالب لیضعها مواضعها» و «معرفة بطبقات لیطیع کلاً حقه» ما میگوییم همین سهتایی که... اصلاً جمعبندی کل عرض ما این است همین سهتایی که صاحب عروه میگوید صفات رهبران یک جامعه دینی است ما میخواهیم همین سهتا چطوری در آموزش و پژوهش حوزه تحقق پیدا میکنند؟ مدیران حوزه به این جواب بدهند، مدیران مدارس جواب بدهند. مدرسین جواب بدهند همه ما باید جواب بدهیم. همین سهتایی که سیدیزدی میگوید. «بصیرة بالامور لیقوعها مواقعها» طلبه اینطوری تربیت شود، این بصیرت، که بفهمد هر چیزی جایش کجاست؟ بصیرت اجتماعی، سیاسی، تربیتی، و آشنایی «بالمطالب لیضعها مواضعها و معرفةٌ بطبقات» همه اقشار جامعه را درست بشناسید «لیعطی کلاً حقه»
والسلام علیکم رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی