بررسی چند پروژه علیه دین و مردم سالاری (حماسه مردمسالاری دینی)
سالگشت حماسه ۹دی _ در جمع کارمندان ادارات مشهد مقدس_ ۹دی 1393
بسمالله الرحمن الرحیم
از دوستان تشکر میکنم که دعوت فرمودند و عذرخواهی میکنم از اینکه روال برنامه را تغییر دادند. قرار بود برادر عزیز ما فرمایشاتی داشته باشند اما لطف فرمودند و جابجا کردند. چون قرار است پیش از خطبههای نماز جمعه در آنجا در خدمت دوستان باشیم و از این جهت که تداخل پیش آمد بنده عذرخواهی میکنم. بعد از اینکه ما عرائض خود را گفتیم و رفتیم فرمایشات خود را بفرمایند تا دوستان انشاالله استفاده کنند. به من فرمودند راجع به بحث 9 دی گفتگو بشود. این وقایع سال 88 یک بعد تاریخی ظاهری دارد که تمام شده و رفته است. تعجب میکنم که بعضی از دوستان میگفتند «چه خبر است که دائم سالگرد میگیرید و بحث میکنید؟» فکر میکنند مسئله فقط اشخاص خاص یا انتخابات خاصی بوده است و طبیعی هم هست که اگر بحث یک انتخابات و 4 نفر آدم باشد ممکن است اینقدر کش دادن لازم نباشد. اما مسئله پیچیدهتر از این قضیه بود. یک عده بازی خوردند و یک عده هم بازی دادند. رهبری یک تعبیری کردند و گفتند «سرنخ قضایا اصلاً در خارج از کشور بود و اینهایی که در داخل سران این جریان بودند بازی خوردند و بعضی از آنها مسائل رقابتهای شخصی با دعوا بر سر اصل انقلاب و اصل انتخابات مخلوط کردند.» من میخواهم راجع به یک بعد از مسئلهی سال 88 و بعد که قضیهی 9 دی پیش آمد صحبت کنم. آن بُعدی که خیلی پیچیدهتر است و حتی من دیدم رهبری این تعبیر را کردهاند که «ممکن است روزی که من زنده نباشم برای شما روشن بشود که چه توطئهی پیچیدهای شد و سالها برای چنین کاری برنامهریزی شده بود که این فرصت بزرگ یعنی قویترین انتخابات مردمی را به یک تهدید بزرگ علیه انقلاب و نظام تبدیل کنند.» این خیلی تعبیر تلخ و مهمی بود. من میخواهم به این بعد ماجرا یک اشارهای بکنم که ببینیم سرنخ این قضایا کجا بود. این فارغ از این است که در انتخابات چه کسی به چه کسی رأی داده و کدام نامزد چه گفته و نامزد دیگر چه گفته است. اصلاً مسئلهی نامزدها نبود و در 9 دی تمام ملت به صحنه آمدند حالا به هر کسی که رأی داده بودند. چون احساس کردند تا حالا رقابت انتخاباتی بود و بحث جناحها و افراد بود ولی از این لحظه به بعد و بعد از نماز جمعهی رهبری هر چه جلوتر آمدیم مسئله اصل مبانی انقلاب شده و ضربه و تهاجم به اصل این مبانی است. مسئله از حالت رقبای انتخابات و افراد و این جناح و آن جناح خارج شد و جمعیت متینگها خیلی کم شد و شعارهای آن هم خیلی تند و علیه اصل نظام و انقلاب شد. معلوم بود که اصلاً اینها آنها نیستند. آن بخش از کسانی که به نامزدهای خاصی رأی داده بودند و به توهم افتادند که نکند تقلبی شده بعداً روشن شدند و دیگر نمیآمدند اعتراض کنند. بلکه اغلب همانها در 9 دی به خیابان آمدند و این نکتهی مهمی است. خود ما افراد زیادی را دیدیدم که در انتخابات طرفدار نامزدهایی بودند که مدعی شدند تقلب شده و در 9 دی محکم به صحنه آمدند. پس 9 دی اصلاً مربوط به رقابت انتخاباتی نبوده و مسئله حفاظت از ارزشهای انقلاب بود. من میخواهم به این بعد اشاره کنم که در همان نماز جمعه ایشان یک تعبیری کردند که «دشمن فکر کرده که ایران و انقلاب اسلامی هم مثل گرجستان است.» آن زمان گرجستان اولین نمونهی این پروژهها بود که سازمان «SIA» اجرا کرده بود و موفق هم اجرا کرد. بعد از فروپاشی شوروی اینها رفتند که بعضی از جمهوریهای آسیای میانه و شرق اروپا را به این شکل با یک متینگ خیابانی و جوسازی و معمولاً از داخل یک انتخابات براندازی را بیرون بیاورند. خب در آنجاها موفق شدند و میشدند. به دلیل اینکه حکومتها پایگاههای مردمی نداشتند و به دلیل اینکه دو طرف اگر گاهی میتوانستند ممکن بود تقلب هم بکنند. من در این فرصت بعضی از اسناد را خدمت شما عرض میکنم تا با ابعاد پیچیدهتر این قضایا مواجه بشوید که مسئله، مسئلهی انتخابات نبود. یکی از حلقههای پروژههایی بود که برای براندازی تعقیب میشد. اینهایی که عرض میکنم از اسناد خود آنهاست. راجع به انقلاب رنگی و انقلاب سرخ گرجستان که اولین پروژهی اینها بود و گفتند به داخل یک انتخابات برویم و از داخل انتخابات گروههای اجتماعی را به جان هم بیندازیم و طرفداران نامزدها را به جان هم بیندازیم و از بعضیها حمایت کنیم و با بعضیها درگیر بشویم و شکاف اجتماعی را گسترش بدهیم و آن را به جای رقابت انتخاباتی به درگیریهای خیابانی تبدیل کنیم و به جای اینکه فصلالخطاب صندوق رأی باشد، کف خیابان باشد و بعد هم تحصن و اعتصاب و درگیری تا یک لحظهی خاص که به نهادهای حکومتی بریزند و حکومت را تغییر بدهند. خب این کار اگر یک مقدار درست سازماندهی بشود و پول بریزی در همهی جهان میشود. چون مردم پشت هیچ حکومتی نیستند. دشمن آنقدر احمق است که فکر کرده اینجا هم گرجستان است. اگر ملت نباشند این نظام یک روز هم نمیماند. 35 سال و در آن زمان 32 سال و هر چقدر که مانده به خاطر مردم مانده است. البته تخلف در انتخابات همیشه بوده و هست اما اینکه یک نظام خودش بیاید و تقلب بکند اصلاً با قطع نظر از نامزدهای یعنی نابودیت اصل مشروعیت نظام. شما به این اسناد نگاه کنید. بعد از فروپاشی شوروی آمریکا و ناتو یه مرحلهی نفوذ در بلوک شرق طراحی کردند. حلقهی اول اروپای شرقی یعنی سپر دفاعی «هارتلند» معرفی کرده بودند که باید فروپاشی کنند. پروژهی بعدی نفوذ در حلقهی دوم سپر دفاعی بلوک شرق سابق بود که آسیای مرکزی و قفقاز میشد و اینها در دستور کار آمریکا قرار گرفت و اولین منطقه و اولین کشوری که به عنوان این پروژه انتخاب شد گرجستان بود چون منطقهی خارج نزدیک روسیه بود و در اولویت قرار گرفت. آمریکا و متحدین اروپایی آن از طریق بنیادهایی مثل بنیاد «سوروس» و مؤسساتی که ظاهراً NGO و غیر دولتی و فرهنگی هستند ولی در واقع بازوهای SIA و پنتاگون و سرویسهای جاسوسی هستند تحت عنوان اینکه میخواهند یک انقلاب رنگی را ساماندهی بکنند هدف اصلی را این قرار دادند که ناتو در حیاط خلوت روسیه یعنی در قفقاز نفوذ و گسترش پیدا بکند. اینهایی که میگویم اعترافات خودشان است. اینها اسنادی است که خودشان بعدها منتشر کردند که ظاهر بحث ما این بود که انتخابات و آرای مردمی است ولی در واقع هدف ما نفوذ ناتو و آمریکا به حیاط خلوت روسیه بعد از فروپاشی شوروی بود. بهترین فرصتی که پیش میآید انتخابات پارلمانی در گرجستان در سال 2003 میلادی بود که دو ائتلاف با هم رقابت کردند. یکی ائتلافی بود که خود «شوارت ناتزه» که آخرین وزیر امور خارجهی شوروی بود و آن زمان رئیس جمهوری گرجستان بود و همان کسی که از طرف «گورباچوف» پیش امام آمد و جواب نامهی امام را داد که امام بدون عبا و عمامه یک ملحفه بر روی شانهی خود انداخت و عمداً برای تحقیر کشور و امپراطوریها آمد. امام در عادیترین جلسات خود با عادیترین میهمانها با عبا و عمامه و لباس رسمی میرود و هیچ وقت به این شکل جلوی مردم نمیآمد. اگر یادتان باشد آن نامه را به کشور نوشت که کار شما تمام است ولی مواظب باشید که در دامن سرمایهداری غرب نیفتید و بیایید تا ما خلاء فکری شما را پر کنیم و به جای کمونیزم به لحاظ ایدئولوژیک به شما کمک میکنیم. مشکل شما هم فقط اقتصاد نیست که خیال کنید اگر به جای سوسیالیزم و کمونیزم به دامن سرمایهداری بیفتید کارهای شما درست میشود. مشکل زیربناییتر از این حرفهاست. شما خدا را از زندگی بشر حذف کردهاید و چوب آن را میخورید و نمیتوانید ادامه بدهید و به لحاظ اقتصادی هم به دامن سرمایهداری نیفتید و به لحاظ فکری هم در دامن آنها نیفتید که ما مسئلهی شما را حل میکنیم. این حرف امام بود. یادتان هست که گورباچوف جواب امام را آورد. خب ماشین نمیتواند به کوچههای جماران برود. آنجا یک روستایی بود. این یعنی نمایندهی بزرگترین قدرت جهان که بزرگترین ارتش دنیا را داشت و کشور یکی از دو ابرقدرت دنیا بود که دنیا را بین هم نصف کردند، مجبور شد از کوچه و پسکوچهها بیاید و ببیند این کاخ عظیم رهبر انقلاب کجاست. آمد و دید یک مسجد قراضه و یک اتاق کوچک و صندلیهای معمولی است. اگر یادتان باشد وقتی که نشان داد دستهای گورباچوف جلوی امام میلرزید و امام با لباس زیر و با لباس خانه و پیژامه جلوی این آدم آمد. حتی عبا نینداخت و روی دوش خود یک ملحفه انداخته بود و با یک عرقچین به آنجا آمد. تا دیدن این حرف میزند وسط نامه که او داشت جواب دیپلماتیک میداد امام گفت «شما نفهمدید که من چه گفتم. شما خیال میکنید که من میخواهم از مقام دیپلماسی با شما حرف بزنم. من از موضع انبیایی با تو حرف میزنم.» من دقیق یادم میآید. خود آقای ولایتی که در جلسه بود گفت «وقتی امام وسط صحبت این بلند شد و اصلاً محل نگذاشت و دست خود را پشت کمرش گذاشت و بدون خداحافظی پشتش را کرد و رفت و وقتی داشت آرام آرام بیرون میرفت دیدم دستان شوارت ناتزه، نمایندهی بزرگترین قدرت جهانی میلرزد و نمیدانست که باید چه کار کند. نمیدانست که بنشیند یا بلند شود و نمیدانست که باید چه کار کند و داشت سکته میکرد.» خب این رئیس جمهور گرجستان شده که بعداً هم اعترافات مهمی به نفع امام و انقلاب هم کرد و خودش توضیح داد ولی هنوز با روسیه بود. مخالف غرب بودند. یک ائتلاف هم «تروئیکهای» گرجستان بود. یک سهگانه و مثلثی درست شد که آمریکا و نظام سرمایهداری آن را تقویت میکردند و یکی همان خانم «ایسا کاشوئیلی» و یک «ژواینا» بودند که خود اینها قبلاً جزو حکومت کمونیستی بودند. این جالب است که خود اینها بخشی از حکومت بودند که بعد از سقوط کشور آمریکا و غرب و لیبرال و نظامی اینها و طرفداران اینها را خرید و اینها جزو تیم آنها شدند. یکی از آنها قبلاً رئیس پارلمان گرجستان بود و یکی از اینها هم رئیس جدید پارلمان بود. یعنی اینها از داخل خود حکومت عضوگیری کردند. همین کاری که در اینجا میکنند. یعنی در داخل خود حکومت و در داخل خود سیستم شکاف میاندازند و اینها را درگیر میکنند. حالا من نمیخواهم بگویم جاسوس بودند و پروژهی آن طرف را میگویم. رقابتی به این شکل راه میافتد و در وسط رقابت انتخاباتی همین بنیاد «سوروس» که حتماً اسم آن را شنیدهاید و اصلاً بنیادی است که طراحی جاسوسی و مداخله و براندازی و کودتا میکند ولی اسم آن یک بنیاد فرهنگی و علمی است و انیستیتوی «جامعهی باز» که شعارهای آمریکایی و لیبرالی میدهد ولی اهداف براندازی و دیکتاتوری دارد با هم ائتلاف کردند و وارد یک پروژهی مشترک شدند و هنوز نتیجهی انتخابات بررسی نشده بود اینها اعلام کردند که این اعتلاف سهگانه پیروز انتخابات است. چون اینها پیشاپیش نظرسنجی کرده بودند. اصلاً پروژه را ببینید که همه جا به یک شکل اجرا شد. دوباره تأکید میکنم که من نمیخواهم بگویم موسوی یا آقای کروبی یا این تیپها مزدور و جاسوس SIA بودند ولی آنها نگاه میکنند و از نقاط فکری و یا اخلاقی افراد استفاده میکنند و آنها را در پروژهی خود به کار میگیرند. ضمن اینکه همهی کسانی که وابسته میشوند از اول وابسته نیستند. کمکم روی دندهی لجبازی میافتند و این کارها اتفاق میافتد. من اصلاً نمیخواهم الان راجع به اشخاص قضاوت بکنم چون فایدهای ندارد. ما میخواهیم بفهمیم توطئه و پروژهی آنها چه بوده است. آنها عین این کار را در آنجا کردند و وقتی هنوز انتخابات پیروز نشده گفتند «ائتلاف این طرف پیروز شده است.» و وقتی که نتیجه اعلام شد اینها گفتند که تقلب شده و باید طرفدارها به خیابان بریزند. رسانههای آمریکا و انگلیس و اروپا همه با قدرت پای قضیه آمدند و همه گفتند ما طرفدار ملتی هستیم که رأی دادهاند و مخالف تقلب هستیم و فرمان مبارزهی مدنی و منفی دادند و گفتند به خیابانها بیایید و تحصن کنید تا حکومت مجبور بشود انتخابات را باطل کند. این بحران سیاسی شروع میشود و کلاً اینها 15 هزار نفر را با پول SIA سازماندهی کردند و برای آنها خیمه زدند و چادر زدند و غذا آوردند و مدیریت کردند. 15 هزار نفر آدم را در هوای سرد چند هفته در خیابانهای اطراف کاخ ریاست جمهوری و پارلمان نگه داشتند و سازماندهی کردند. پلیس و ارتش هم که میآمد اینها میرفتند و به آنها گل قرمز میدادند. اسم اینها هم انقلاب قرمز بود. گل رز میدادند. همین چیزها را هم از انقلاب ما یاد گرفتند. ما میگفتیم «ما به شما گل دادیم، شما به ما گلوله» منتها با این تفاوت که انقلاب اسلامی واقعاً مردمی بود و 15 هزار نفر نبود. میلیونی بود. من فکر میکنم اینها انقلاب اسلامی را دیدند و یک مقدار این طرح به ذهنشان آمد. چون تا قبل به این شکل نبود که فکر کنند میشود مردم را به یک شکلی به خیابانها بیاوریم تا یک مدت با شعار مسالمتآمیز ادامه بدهند و بعد یک مرتبه به نهادهای حکومتی بریزند. اینها میخواستند نوع قلابی این پروژه را که در اینجا صادقانه و مردمی بود را اجرا کنند و در کشورهایی که حکومتهای آنها پایگاه مردمی نداشت موفق هم شدند. سازماندهی خیابانی 10، 15 هزار نفر آدم به مدت چند هفته یا چند روز در خیابانها و جلوی ساختمان ریاست جمهوری و دولتی و بعد روزی که پارلمان افتتاح شده بود و «شوارت ناتزه» سخنرانی میکرد یک مرتبه چند هزار جمعیت هجوم آوردند و محاصره کردند و با شاخههای گل سرخ به داخل پارلمان ریختند. ظاهر آن شاخهی گل است و باطن آن خشونت برنامهریزی شده است. این شورات ناتزه پشت تریبون رفته بود که به عنوان رئیس جمهور برای افتتاح پارلمان صحبت کند و اینها ریختند و او را از پارلمان بیرون انداختند و این خانمی که یکی از این سه نفر بود با گل رز پشت میکروفون رفت و لیوان شراب یا آبی که برای شورات ناتزه بود را برداشت و سر کشید. یعنی به صورت نمادین پیام داد که «حکومت به دست ما افتاد.» بعد هم که فشار آوردند و غرب هم فشار سنگینی آورد و خود شورات ناتزه مجبور شد که استعفا کند و برود و اینها گفتند «انقلاب گل رز پیروز شد.» با سازماندهی 10، 15 هزار نفر اسم انقلاب را روی آن گذاشتند. این پروژه در گرجستان موفق شد و خود آنها گفتند ما چند ده NGO مثل «سازمان جوانان فلان» درست کردیم که شعار آن این بود «دیگر کافی است، دیگر بس است.» مثلاً دیکتاتوری دیگر کافی است. کمونیزم بس است. با اسم انقلاب گل سرخ آمدند و عملیاتی شد. بعد خود آمریکا و همین بنیاد سوروس اعلام کرد «ما از دو، سه سال قبل این قضیه را برنامهریزی کردیم و همه چیز برنامهریزی شده بود. ولی افکار عمومی در گرجستان و در جهان متوجه نشدند و فکر کردند یک اتفاقی یک مرتبه افتاده است. چون بعضی از آنهایی که در صحنه بودند نمیدانستند که دارند چه کار میکنند. خود آنها نمیدانستند که در پروژهی ما عمل میکنند. چون همان لحظه تصمیم میگرفتند و نمیدانستند که در چهارچوب تصمیمات ما تصمیم میگیرند. فکر میکردند واقعاً خودجوش است و همان لحظه اتفاق افتاده است. در حالی که قضیه از قبل برنامهریزی شده بود.» این را خود بنیاد سوروس و آمریکاییها گفتند. گفتند «ما از چند سال قبل به کمکهای مالی شروع کردیم. سرویسهای جاسوسی را به مخالفان حکومت در داخل تزریق کردیم. بعضی از افراد را در حکومت گرجستان از چند سال قبل خریدیم و به آنها پول میدادیم و سازماندهی شده بودند. حمایت وسیع تبلیغاتی پروژهی جنگ روانی در رسانهها را از قبل برنامهریزی کرده بودیم که باید در روز اول چه بگوییم و در روز دوم و سوم چه بگوییم و اینها در نطق خود چه بگویند و آنها در روزنامههای خود چه بنویسند.» اینها خیلی عجیب است. باید اینها را بدانید. ما فکر میکنیم همه چیز یک مرتبه و اتفاقی است. حتی گاهی کسانی که در پروژهی دشمن بازی میکنند هم فکر میکنند اتفاقی است. یعنی من مطمئن هستم که فلان آقا هم نمیدانست وقتی فلان رنگ را به عنوان شعار انتخاب میکند چه هست. من احتمال قوی میدهم که خودش هم نمیدانست چه هست. وقتی که بعداً به ایشان گفته بودند گفته بود «این رنگ سبز سیدی است. من سید هستم.» این قدر ساده بوده. در حالی که این یک پروژه است و در گرجستان با رنگ قرمز اجرا شده است و بعد در اوکراین با رنگ نارنجی اجرا شده است. همهی این پروژهها هم به یک شکل بوده است. در انتخابات، شکاف داخلی، بگوییم تقلب شده و باید به خیابان بریزند و چند هزار نفر را سازماندهی کنیم. عین این کار اتفاق افتاده است. این فقط در ایران شکست خورد. چون پایگاه مردمی بود و مردمی هم که به نامزدها رأی دادند اصل انتخابات و انقلاب را قبول داشتند و متوجه شدند. مردم ایران شعور سیاسی دارند و فهمیدند که تا حالا بحث انتخابات و افراد بود و از این به بعد بحث انقلاب است. ملتهای دیگر مثل گرجستان و اوکراین درک این مسائل را ندارند. آن وقت در اینجا خود آنها گفتند «ما این پروژه که چه روز و به چه شکل افکار عمومی را جابجا کنیم، چطور شک بیندازیم، چطور و چه وقت و با چه ادبیاتی سیستم را متهم کنیم که تقلب کردهاند و ناکارآمد هستند و بیعرضه و فاسد هستند، مطالبات عمومی را چطور افزایش بدهیم، چه موقع و با چه ادبیاتی و با چه ادلهای آنها را به تقلب متهم کنیم و بعد افرادی که در داخل اینها متمایل به غرب هستند که بعضی از آنها جاسوس هستند و بعضی از آنها هم جاسوس نیستند و غربزده هستند را طبقهبندی کردیم و از قبل با اینها مرتبط بودیم. با هر کدام با زبان خودش صحبت میکردیم. یکی را که میشد با پول خرید با پول میخریدیم و یکی که پول لازم نداشت باید او را نوازش میکردیم. در رسانههای خود تعریف کنیم، حرفهای اینها را در رسانههای خود به آن شکلی که خود ما میخواهیم به عنوان حرف مخالف و موافق تبیین کنیم، و اینکه وقتی هنوز نتیجهی انتخابات معلوم نشده چه وقت باید بگوییم نتیجهی انتخابات این است و اعلام نتیجه بشود، درخواست بازشماری آرا، بعد اینکه بگوییم ما شما را به رسمیت نمیشناسیم، بعد اگر قبول نکردند چطور برای مبارزهی منفی و نافرمانی مدنی فراخوان کنیم که به خیابان بریزند و بعد تصرف پارلمان و اماکن دولتی و اینکه چطور ادارهها را تعطیل کنیم و از این قبیل.» اینها یک پروژه بود. عین این پروژه که در گرجستان موفق شد و حکومت گرجستان به دست غرب افتاد یک سال بعد در اوکراین اجرا شد و در آنجا هم موفق شد. البته بعداً باز روسها در آنجا یک درگیری و شبهکودتا راه انداختند که دوباره چند ماه پیش همان پروژه در اوکراین به همان شکل اجرا شد و این بار موفق شد. یعنی دوباره حکومت اوکراین به دست غرب افتاد که حالا به جنگ بین روسیه و غرب کشیده شد و در مرزهای اوکراین جنگ داخلی راه افتاده و صحبت از تجزیهی اوکراین است. این یک مسئله است. یکی دیگر اینکه آمریکا و نظام سرمایهداری غرب آمدهاند و از یک دموکراسی یک تعریف رؤیایی دروغ روی کاغذ ارائه میدهند ولی در عمل هیچ جا به آن وفا ندارند. واقعاً در کشورهای خودشان هم به دنبال رأی ملت نیستند. الان دو، سه هفته است که در بیش از نیمی از ایالتهای آمریکا درگیری است. مردم، فقرا و رنگینپوستها به خیابان میریزند و کشته میشوند و عجیب است که برای اولین بار دارد بحث مقابله به مثل و ترور مسلحانهی پلیس شروع میشود. من یادم نمیآید که در آمریکا کشتن افسران پلیس با اسلحه در خیابانها و با شعار سیاسی اتفاق افتاده باشد. اگر هم بوده در دهههای قبل بوده است. این هم دارد اتفاق میافتد و خیلی چیز عجیبی است. اینها حتی به دموکراسی غربی هم در کشور خودشان عمل نمیکنند. در کشورهای اسلامی اگر ملتها علیه اینها رأی بدهند هرگز به دموکراسی وفادار نیستند. اینها هنوز مردمسالاری و انتخاباتهای ایران را به رسمیت نمیشناسند. انتخابات غزه را به رسمیت نمیشناسند. انتخابات الجزایر را که بعد از انقلاب ما اتفاق افتاد و اسلامگراها رأی آوردند فوری کودتا کردند. در الجزایر بعد از انتخابات چند صد هزار نفر را کشتهاند. این شوخی نیست. قطعاً چند ده هزار نفر را کشتهاند. بعضیها میگویند صحبت از چند صد هزار کشته است. هر جا انتخابات علیه اینها باشد قبول ندارند. الان مگر در عراق انتخابات نشد؟ با تروریزم و بمب در برابر آن ایستادند. در سوریه انتخابات شده است. چه کار میکنند؟ حتی در مصر انتخابات شد و اخوانیها آمدند و حتی حاضر شدند با شما سازش کنند و بر خلاف مبانی اخوانالمسلمین اسرائیل را هم به رسمیت شناختند ولی باز علیه آنها هم کودتا کردند. در قاهره در یک روز نزدیک به سه هزار نفر آدم را کشتند و رسانههای غربی جیک نزدند. در یک روز دو، سه هزار نفر آدم کشته شده است. آمریکا و عربستان و اسرائیل کودتا کردند و این هم انتخابات مصر شد. شما اصلاً در رسانهها میشنوید که در مصر در یک روز چند آدم کشته شده است؟ ولی در این کشورها در یک درگیری اگر از دماغ یک نفر خون بیاید تمام این رسانهها و ماهوارهها هزار بار پخش میکنند. دموکراسی آنها به این شکل است. «بوش» که جنایتکار و ضد دموکراسی بود و قبل از او و بعد از او چقدر تعابیر دموکراتیک است. اینها میگویند «ملاک دموکراسی آزادی رسانه است.» مگر شما آزادی رسانه دارید؟ فقط آدمهای خود شما آزادی رسانه دارند. یک نفر کسی که منتقد اصل سیستم آمریکا است اجازه ندارد حرف بزند. «ملاک دوم دموکراسی آزادی اقتصاد است.» خب اقتصاد در کشورهای سرمایهداری آزاد است یا در اختیار دیکتاتوری اقتصادی چند کمپانی است؟ شعار سوم شما و شعار سوم لیبرالیزم «آزادی دین» بود. کدام آزادی دین؟ الان اینهمه به اسلام توهین میکنید، اسلام آزاد است که جواب بدهد؟ در غرب حجاب آزاد نیست. شما حجاب را با قانون ممنوع کردهاید. همجنسبازی را قانونی کردهاید و حجاب را غیر قانونی کردهاید. کدام آزادی است؟ کدام آزادی سبک زندگی است؟ تمام شعارهای لیبرالیزم خود را زیر پا گذاشتهاید. شعار بعدی اینها «آزادی اجتماعات» است. سیستم پلیسی که الان در غرب و در خود آمریکا برقرار است را میبینید. الان اینها تا جمع میشوند تا یک حرفی را بزنند چطور با اینها برخورد میشود. شعار بعدی آنها «استدلال دادگاهها» است که سیاسی نباشند. خب دادگاههای اینها وقتی که در خود انتخابات بین دو رئیس جمهور اختلاف شد چقدر در آرا دستکاری کردند و آن اتفاقاتی که پیش آمد. انقلابها را متهم میکنند که اینها از دموکراسی در خدمت دیکتاتوری استفاده میکنند و اقلیت غیر انتخاباتی با روش دموکراتیک بر اکثریت حکومت میکنند. این ادعای آنهاست. دقیقاً این اتفاقی است که در خود کشورهای سرمایهداری میافتد. یعنی اولیگارشی سرمایهداری به اسم دموکراسی حکومت میکند. به اسم مردم بر مردم حکومت سرمایهدار بر مردم است. شعار «دموکراسی در خدمت امپریالیزم» را شما پیگیری میکنید. یعنی هر جا دموکراسی و رأی به نفع استکبار باشد شما میگویید این دموکراتیک است. هر جا هم که ملتها بر علیه شما رأی بدهند که همه جای دنیا همینطور است و نظرسنجیهای خود شما میگوید 82 تا 90 درصد مردم در کشورهای اسلامی از آمریکا متنفر هستند. یعنی هر انتخابات آزاد در کشورهای اسلامی برگزار بشود اسلامگراها رأی میآورند. حتی بعضی از کشورها سلفیها رأی میآورند ولی شما شعار دموکراسی میدهید. انتخابات ایران هم هیچ وقت برای شما قابل پیشبینی قطعی نبوده است مگر نزدیک انتخابات باشد و قبلاً هم که بود دلیل بر بیاهمیتی رأی مردم در این انتخابات نبود بلکه دلیل بر این بود که نزدیک انتخابات این آرا تقریباً شناخته میشد و معلوم میشد که مردم به کدام طرف میروند. غرب گفت «ما باید کاری کنیم در ایران بخشی از حاکمیت که گرایش به غرب و لیبرالیزم دارد و گرایش سکولاریستی دارد، حالا ممکن است اصلاً روحانی باشند و لباس روحانی داشته باشند ولی گرایشات آنها لائیک و غربی و به سمت سرمایهداری و به سمت لیبرال دموکراسی است، باید به دژ حمله به اصل مبنای انقلاب تبدیل بکنیم. حالا چه خودشان بخواهند و چه نخواهند. چه خودشان بدانند یا ندانند. که بعضی از آنها میدانند و میخواهند و بعضی از آنها هم نمیدانند و نمیخواهند ولی بازی میخورند.» تعبیر آنها این بود که «باید در این شرایط به این شکل تعریف کنیم که بیش از هر وقتی امروز حاکمیت ایران باید سعی کند یک چهرهی دموکرات در منطقه از خود نشان بدهد و کشورهای منطقه هم به دنبال یک بدیلی برای رژیمهای اقتدارگرا هستند، تجربهی اصلاحطلبی به مفهوم آمریکایی آن اتفاق بیفتد.» حالا یک اصلاحطلبی اسلامی داریم که در چهارچوب انقلاب است که آن یک بحث دیگر است. ولی یک اصلاحطلبی آمریکایی است. آنها میگویند «تجربهی این نوع اصلاحطلبی میتواند یک الگوی خوبی در قیاس با دموکراسی غربی بشود.» یعنی یک قطره از دموکراسی غربی در اینجا باشد. بگویید دموکراسی غربی به علاوهی کمی معنویت ولی باطناً و بنیاداً سکولار باشد. این چهرهی بدیلی بود که برای مردمسالاری دینی و جمهوری اسلامی که امام مطرح کرده و رهبری مدیریت کرده مطرح کردند. گفتند «ما میخواهیم کاری کنیم که این الگوی شما بشود.» الگوی لیبرالیزه کردن حکومت دینی انقلابی ایران با ایدههایی مثل ایدهی جامعهی مدنی. جامعهی مدنی اساساً یک ایدهی لیبرالیستی است. اصلاً در فلسفهی لیبرال پرورش پیدا کرده است. جامعهی مدنی با تعریف غرب عیناً یک جامعهی سکولار است. یک مرتبه شعارها عوض بشود. صحبت امام، امت، جهاد، شهادت، مستضعف، مستکبر، صدور انقلاب، یک مرتبه تبدیل به تنشزدایی، جامعهی مدنی، دموکراسیسازی این مسائل بشود. به جای صدور انقلاب بحث گفتگوی تمدنها مطرح بشود. به جای حریت امت در نقد و امر به معروف و نهی از منکر و قداست حقالناس مسئلهی کرامت شهروندان و کرامت لیبرالی و دموکراتیک مطرح بشود و بگویند «باید یک دموکراسی سازگار با ایمان باشد.» اصلاً این جمله را بعضی از این آقایان به کار میبرند و خودشان هم نمیدانند چه هست. به نظر من اینها سوء نیتی هم ندارند و یک مقداری سواد دینی کم دارند و اتفاقاً سواد غربی هم کم دارند. یک خرده سواد دینی و یک خرده سواد غربی دارند. میدانید که پول خرده در جیب خیلی جرینگ جرینگ میکند و سر و صدای زیادی دارد ولی به آن صورت نمیتوان با آن چیزی خرید مگر آدامس و پفکی باشد. یک همچین دانشهای تئوریک خرده که نه درست مبانی اسلامی را میشناسند و نه درست مفاهیم فلسفهی سیاسی غرب را میشناسند. یک تکه از آن و یک تکه از این را قاطی میکنند و میگویند «دموکراسی سازگار با ایمان، دموکراسی لائیک به علاوهی معنویت» این یعنی چه؟ مسئلهی حقوق و نظام حقالتکلیف است. مسئلهی قانونگذاری است. اینها را چطور حل میکنید و بحث میکنید. گفتند «هر کس اینها را قبول نکند میگوییم این نظام دیکتاتوری با پوشش پارلمانتاریستی است. مجلسی که ما قبول میکند، پارلمانی که نظام لیبرال دموکراسی به اسم مظهر ارادهی ملی بالاترین نهاد اداره کننده و ناظر کشور تعریف میکند در اختیار طبقهی متوسط جدید به قول خودشان است و باید نظام سرمایهدار لائیک باشد» که تحت عنوان اینکه نگذاریم حکومت یکدست بشود مسئلهی مشروعیت دوگانه و دوپاره را در سیستم تعریف کنند که همیشه در حکومت جمهوریت و اسلامیت آن از هم تفکیک شده باشند و با هم تقابل داشته باشند. نه اینکه اینها یک کاسه باشند. در تفکر امام و انقلاب جمهوریت هم اسلامی است. نه اینکه اسلامیت یک طرف باشد و جمهوریت یک طرف باشد و بعد بگویند حالا این دو را به هم بدوزیم و به طور مکانیکی کنار هم بگذاریم تا به یک شکلی با هم سازگار بشوند. اصلاً قضیه این نیست. آن نظام تفکری قرون کلیسا است که معنویت و ایمان است و در آن طرف هم دموکراسی لائیک است و باید این دو را با هم جمع بکنیم. به لحاظ نظام حقوقی لیبرال دموکرات باشیم و در کنار آن هم موعظهی اخلاقی و معنوی هم بکنیم. اسم این که مردمسالاری دینی نیست. این مردمسالاری لائیک با لعاب موعظهی مذهبی است. اگر حداقل خوشبینانه نگاه کنیم یک سوء تفاهم بزرگی در این میان وجود دارد. من با بعضی از این آقایون که خودشان این حرفها را مطرح میکردند از نزدیک صحبت کردم. بعضی از آنها از مسئولین رده بالای کشور بودند و الان هم مطرح هستند. شاید به لحاظ شخصی یا اخلاق شخصی آدمهای بدی هم نباشند ولی افکار به این شکل است. من اسم این آقایان را نمیبرم ولی بعضی از این آقایان به خود من میگفتند که «ولایت فقیهی که امام میگوید استبداد دینی است.» این عین جملهی آنهاست. اگر من بگویم این را چه کسی گفته شما باور نمیکنید. ایشان که از مقامات اصلی کشور بوده و الان هم در فعالیتهای سیاسی هست رسماً به من میگفت «ما چاکر امام هم هستیم ولی امام استبداد دینی را تئوریزه کرد.» یادم میآید من با ایشان نزدیک به یک ساعت بحث کردم که این ولایت مطلقهی فقیه که امام میگوید به این معنی نیست که شما فهمیدهای. این معنی را دارد. مسئلهی اولویتهای عقلانی در تزاحم مدیریت اجتهاد حکومت است و نه مسئلهی حکومت مطلقهی فردی به نام فقیه که اگر آن باشد که طاغوت میشود. اگر فقیه هر کاری میخواهد بکند و بگوید که فقیه عادل نیست و دیگر ولایت ندارد. اگر ولی فقیه از اینکه از او سوال کنند یا انتقاد کنند ناراحت بشود پس مخالف امر به معروف و نهی از منکر است. حالا بعضیها در سیستم مدیریتهای ما هستند و بودند که اینها و مدیریتهای ده رده پایینتر اجازه نمیدهند از اینها کسی سوال یا انتقاد بکند و با خنده پوست سر او را میکنند و با پنبه سرش را میبرند. البته بعضیها هم با خنجر سر میبرند. ولی من این را به شما عرض میکنم که تجربه و شنیدهی خودم هست و شما هم شنیدهاید. بارها خود من این را شنیدهام و دیدهام که چقدر انتقادپذیر است و چقدر اهل مشورت است. چقدر در برابر انتقاد و حتی توهین صبور است و ما از خود این تیپهایی که این شعارهای روشنفکری را میدهند صبوری و تحمل و نقدپذیری ندیدم. من از بعضی از افراد مشهور که به اسم جریان روشنفکری هستند خاطراتی دارم که ذرهای تحمل انتقاد و حتی تکرار سوال را نداشتند. من از اینها چیزهایی شنیدم. نمیخواهم متهم بکنم بلکه میخواهم بگویم اینها در جدول دشمن و گاهی در طرح جامع دشمن عمل و بازی میکنند و خودشان هم توجهی ندارند. دارند پازل آنها را تکمیل میکنند. شعارهای لیبرال خوب میدهند ولی در واقع وقتی که وارد میشوی میبینی دیکتاتوری اقتصادی به وجود میآید و پشت سر آن دیکتاتوریهای دیگری هم به وجود میآید. حالا راجع به انتخابات بحثهای دیگری هم میتوان کرد که مثلاً چه طرحهایی را پیش گرفتند که چون فرصت نیست و باید رفع زحمت کنم این بخشِ عرضم را ختم میکنم. یک نکتهای هم عرض بکنم. ببینید مسئلهی اصلی در قضایای سال 88 مسئلهی جنگ روانی و جنگ نرم بود و یک بخش مهمی از این جنگ روانی مخصوص و منحصر به بحث انتخابات نیست. یک بخشی اساسی که باز در این اسناد است و فرصت نیست که بگویم این بوده و هست که «باید مردم و افکار عمومی را نسبت به سیستم به شک انداخت. یک، شک در مشروعیت سیستم و مسئولین آن. دو، شک در حقانیت شعارهای انقلابی. سوم، شک در کارآمدی مسئولین که اینها بیعرضه هستند و اینکه اینها اصلاً آدمهای سالمی نیستند. فساد در شبکهی مدیریتهای میانه دارد نهادینه میشود.» این بحث را خودشان میگویند. مثلاً نمیتوانند امام و رهبری را متهم به فساد مالی کنند چون میبینند که زندگی اینها از همه سادهتر است. کف انقلاب هم که تودههای مردم هستند را نمیتوانند متهم بکنند. اما نمونههایی از بیعرضگی، فساد مالی و بیاعتنایی به حقوق و مشکلات مردم در سیستم هست و این طبیعی است و همیشه هم بوده است. نمونههای واقعی اینها گرفته میشود و ضرب در هزار میشود و به افکار عمومی معرفی میشود. چون این را خودشان گفتهاند و اگر نگویند هم روشن است که اگر مردم و افکار عمومی به این نتیجه برسند که مدیران میانهی ما که عملاً کشور را اداره میکنند اگر بیعرضه باشند، یعنی مردم به این نتیجه برسند که اینها بیعرضه هستند. هر چه مشکلات را میگویید نمیفهمد یا میفهمد و محل نمیگذارد یا میخواهد یک کاری بکند و عرضه ندارد و یا اصلاً نمیخواهد کاری بکند و فاسد است، اگر افکار عمومی به این نتیجه و جمعبندی درست یا غلط برسد که بدون رشوه مسائل و مشکلات حل نمیشود یا مثلاً دستگاه قضایی در فلان دادگستری برای هر کسی که دلشان بخواهد سخت میگیرند و برای هر کسی که دلشان بخواهند آسان میگیرند و گزینشی برخورد میکنند، یا مثلاً جا بیفتد که یک عده هستند که بسته به اینکه باد از کدام طرف میآید و در انتخابات چه کسی بازنده میشود و چه کسی برنده میشود این ریشها بلند و کوتاه میشود، تیپ و اداهای آنها عوض میشود و یا مثلاً حقوق ملت برای اینها مهم نیست، یا زندگی اینها مثل ملت نیست، یا درد ملت برای اینها مهم نیست، بزرگترین و خطرناکترین جنگ نرم این است. باید حواس شما باشد. حتی اگر دشمن کودتا کند و براندازی بکند ولی مردم با انقلاب باشند و ایمان داشته باشند آن کودتا شکست میخورد. وقتی که آمریکا بعد از فتح لانهی جاسوسی میخواست بیاید و حمله کند یا وقتی که کودتای پادگان نوژه شده بود به یاد دارید که امام چه گفت؟ گفت «شما اینقدر نادان هستید که فکر کردهاید اگر هواپیماهای شما بیایند و بمباران کنند و یک عدهای را بکشند تمام میشود؟ بالاخره شما از آن بالا میخواهید پایین بیایید یا میخواهید تا آخر همان بالا بچرخید؟ بالاخره که باید به این کشور بیایید. این مردم شما را تکه تکه میکنند.» اگر مردم با انقلاب و سیستم باشند و اعتماد داشته باشند هیچ ارتشی نمیتواند این کشور را اشغال کند و هیچ کودتایی نمیتواند پیروز بشود. اما اگر مردم را از دست دادیم و مردم در مدیریتها شک کردند و مردم گفتند یک دسته از اینها ریاکار هستند و ادای مذهبیها را در میآورند و در باطن اینطور نیستند و به این حرفهای مذهبی تظاهر میکنند و وقتی که به زندگی و باطن آنها بروی میبینی خودشان هم این حرفها را قبول ندارند و وقتی که پیش چشم کسی نیستند آن کار دیگر میکنند، «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند» و یک عده از آنها هم دموکرات هستند که اصلاً معلوم نیست اینها جاسوس هستند، فراماسونر هستند، با شکبههای صهیونیستی ارتباط دارند، اصلاً مستقیم پول میگیرند، اگر خدای نکرده افکار عمومی کمکم به این نتیجه برسد خطرناک است. جنگ نرم این است و خطرناک است. به این نتیجه برسند که اینها عرضه ندارند کشور را اداره کنند، اینها اصلاً نمیخواهند اداره کنند، خود اینها سالم نیستند و همهی اینها در پشت پرده به هم وصل هستند، این به او نان قرض میدهد و او هم به این نان قرض میدهد، ظاهر قضیه را هم آرام و دموکراتیک میکنند و پشت پرده هر کسی هر غلطی دلش بخواهد میکند، اینها حلال و حرام نمیفهمند، در مناسک رسمی و ظاهری با مردم از حلال و حرام میگویند ولی خود آنها حرام و حلال نمیفهمند، عقل مدیریت ندارند، مشکل مردم را حل نمیکنند، اگر این گزارهها به ذهن افکار عمومی رفت بدانید که دیگر انقلاب سقوط کرده است و دیگر باید فاتحهی آن را بخوانید. حتی اگر ظاهراً سیستم باشد در واقع نیست. این جنگ نرم اصلی است. رهبری در همان نماز جمعه و بعد بارها و مکرر این را گفت. مسئلهی سلامت، عدالت، عقلانیت، کارآمدی و عرضه داشتن سیستم و مدیریت را باید مردم باور کنند. این کار شما است. در بخش آخر عرائضم چند روایت هم در این باب بخوانم که ببینید اسلام و قرآن و سنت و اهل بیت از ما همین را خواستند. عرضم را با چند روایت از اهل بیت(ع) در روش مدیریت و حکومت ختم میکنم. یکی فرمودند که «خطاهای کوچک خودتان را ببینید قبل از آنکه خطاهای بزرگ دیگران و مردم را ببینید.» به مدیران و مسئولین حکومتی خود این را فرمودهاند. فرمودند «ایاکَ اَن تَستَکثِرَ مِن مَعصیَةِ غَیرِک ما تَسْتَصْغِرُهُ من نَفسِک...» مبادا کاری که خودت انجام میدهی و میگویی مهم نیست وقتی همان کار را مردم عادی انجام میدهند صد برابر بزرگ کنی و بگویی عجب جنایتی کرد و عجب خیانتی کرد و عجب فضاحتی کرد. در حالی که خود تو هم این کار را کردهای. اهل بیت فرمودند «مدیران در جامعهی شیعی و اسلام باید با مردم اینطور باشند که هر چه از مردم میخواهند باید قبل از مردم به آن عمل کنند.» به این دقت کنید. اینها باعث میشود که آن جنگ روانی شکست بخورد و مردم پشت نظام تا آخر بایستند. چهار بچهی خود را میدهد و شهید میشود و بعد باز نگران انقلاب است. بدهکار است و طلبکار نیست. تشریفات و ادا و اصول و تظاهر و ریاکاری و برای دنیا دین را به بازار کشاندن خطرناک است. یک انقلاب و یک سیستم را اخلاص نجات میدهد. ریا نجات نمیدهد. فرمودند «خودباوری افراطی غلط است. خود انتقادی کنید. در ارزشها تبعیض قائل نشوید. در موضعگیریها تعصب نداشته باشید. کار خود را بزرگنمایی نکنید. ارزش دیگران را کوچکنمایی نکنید. اگر به شما اشکالی وارد میشود به انتقادات گوش کنید و بپذیرید و مؤدبانه پاسخ بدهید. بر خطای دیگران ذره بین نگذارید و چشم بر خطای خود ببندید.» فرمود «ایاکَ أن تَسْتَکْثِرَ مِن طاعَتِکَ ما تَسْتَقِلُهُ مِن غَیرِک» بری خودتان یک ترازوی معیوب درست نکنید که بدی دیگران خوبی شما بشود. این نباشد که کاری که از دیگران بد است از شما سر بزند خوب است. یک خبر رشوه که میآید، یک خبر اختلاس که میآید یک عالمه از حرفهای خوب را باد هوا میکند. اینها جنگ روانی است که با کمک ما صورت میگیرد. فرمودند «خطای دیگران را بزرگ میکنی و خطای خود را کوچک میکنی.» وقتی یک خدمت میکنی صد برابر بزرگ میکنی و اگر همان خدمت را کس دیگری انجام بدهد آن را کوچک و تحقیر میکنی. «تستقلهُ من غَیرِک» میگویی «کار مهمی نکردهای.» خب اگر کار مهمی نیست چطور تو همین کار را کردی خیلی مهم بود. اگر خطای او خیلی بزرگ است، همین خطا را تو هم کردهای پس چرا کوچک است؟ یک تعبیر دیگر بیعرضگی است. این باعث میشود که مردم پشت انقلاب را خالی بکنند. حرفهای خوب بزنی و مشکلات مردم را نبینی. برای طرف یک پرونده درست کردهاند و چند سال آن را طول میدهند و هر چه میگوید گوش نمیکنند. حاضر نیستند یک تحقیق کوچکی دوباره بکنند. فلان جا در فلان اداره یک اتفاقی میافتد. فرمودند «اِلعَجزُ مضیعه» عجز و بیعرضگی یعنی ضایع شدن و ضایع کردن خودت و کارت و ملت. اسم آن را توکل و آرامش نگذار، اسم آن را تنبلی و آمادهخواری بگذار. بین آمادهخواری و توکل فرق است. متوکل، مجاهد و مبارز است و قلب او هم محکم است و میگوید «خدایا من به وظیفهی خود عمل میکنم و به تو تکیه کردهام.» این توکل است ولی تنبلی این است که مینشینی و کار مدیریتی خود را درست انجام نمیدهی و بعد میگویی «خدا هر کاری که صلاح باشد را میکند.» خدا به تو گفته «هر کاری که صلاح است باید تو بکنی.» تو مسئول هستی. از آن طرف شتابزدگی را میگویند. فرمودند «العَجله مَذمومة فی کلِ امر اِلا فی ما یدفَعُ الشر» شتاب همه جا بد است. در همه کار بد است. مگر در جایی که فساد و ظلم میبینی. آنجا باید برای پاک کردن عرصه عجله کنی. حضرت امیر فرمودند «مدیریت شتابزده، مدیریت نادان و احمق است.» زود تصمیم میگیرد و بدون آنکه ابعاد مسئله را بپرسد و مطالعه کند و بفهمد این تصمیم و این کار چه آثاری دارد تصمیم میگیرد. حضرت امیر فرمود اسم این مدیریت اسلامی نیست. اسم این انقلابی بودن نیست. این کمعقل بودن است. اگر شتابزده و بدون مطالعه و بدون دیدن همهی ابعاد کاری بکنی. اما فرمودند یک جا شتاب کنید. یعنی اگر همین الان فهمیدی همین الان عمل کن و نگذار به یک ساعت بعد و دو روز بعد بکشد. فرمودند «فی ما یَدفَعُ الشر» در آنجایی که خطر یا آسیبی متوجه منافع ملت و حقوق ملت و ارزشهاست عجله کن. در آنجا سستی نکن. کدام شتاب نه؟ مانع زدن به هدف است و کدام شتاب آری؟ که دفع شر است. «تَمنَعُ الاصابه» کدام مانع به هدف زدن است و کدام دفاع شر است؟ این هم یعنی وقتکشی و تنبلی و امروز و فردا کردن در مدیریت اسلامی نفی میشود. شتابزدگی احمقانه هم نفی میشود. شتابزدگی احمقانه یعنی از منطق کار سبقت بگیری. آخرین روایت مسئلهی «تعجیل استدراک» به تعبیر اهل بیت است. فرمودند «به محض اینکه میفهمی در مدیریت یا در پروژه و کار خود خطایی کردهای در جبران آن خطا و اصلاح آن اشتباه عجله کن.» نگو اگر من حرف خود را پس بگیرم یا روش خود را تغییر بدهم خراب میشوم و آبروی من میرود. فرمودند «این خیانت است.» اتفاقاً خدا به تو آبرو میدهد. آن مدیریتی که اشتباه کرده و خود او بگوید من اشتباه کردهام و سریع جبران کند، خداوند فرمود «غیر از پاداش آخرت در همین دنیا به تو آبرو میدهم» «تعجیل الاستدراک اصلاح» اگر میخواهی اصلاح بکنی و واقعاً اصلاحطلب هستی «استدراک» یعنی خطاهای خود را جبران کن و سریع بازیافت و تدارک کن. خودیابی و خودانتقادی سریع و خوداصلاحی سریع بکن. توجیه نکن. به بعضیها که میگویی زود یک توجیه برای آن دارند. انکار نکن. میگویی مدیریت تو مشکل دارد. میگوید «نهخیر، مشکلی ندارد.» یا توجیه میکند و میگوید «بله، دارد ولی اینطور است و آنطور است.» نه توجیه، نه انکار، نه نفی و نه رهاسازی. اینها فرمایشات حضرت امیر است. متآسفانه کل سر و کاری که ما با اهل بیت داریم در عزاداری و زیارت است. دیگر خارج از حرمها و مجلسهای عزاداری ما با اهل بیت کاری نداریم. متخصص زیارت و عزاداری هستیم. اما در بازار، مدیریت و خانواده کاری به اهل بیت نداریم. این آمار طلاق، این آمار اعتیاد، این آمار پشت هماندازیها است. این همه که در بازار ما دروغ میگویند در بازار کفار دروغ نمیگویند. اهل کجا هستند؟ کدام اهل بیت؟ در عزاداریها همه جا پرچم سیاه میزنند و همه لباس سیاه میپوشند و ملت به خیابانها میافتند. تقبل الله. خب بعد که عزاداریها تمام شد چه میکنی؟ این همه کلاهبرداری چه هست؟ مصیبت ما این است. به تعبیر شهید مطهری که میگوید «اهل بیت به جای اینکه موتور متحرک ما باشند چون خودشان متحرک و محرک بودهاند، توجیه رخوت و خوابیدن و یا خود را به خواب زدن ما شدهاند.» به اسم اهل بیت راحت باش. لنگهای خود را دراز کن و مفتخوری کن و حرف مفت بزن و وقت خود را مفت هدر بده و با بیتالمال مواجهه کن. انگار که مال مفت است. حضرت امیر گفتند «بعضی از مدیران با بیتالمال طوری رفتار میکنند که با مال پدر و مادر و خودشان اینطور رفتار نمیکنند.» میگوید حالا هدر رفت. پول بیتالمال و دولت و وقت ملت است. رفت که رفت. در روایات اهل بیت اینها خیانت دانسته شده است. متأسفانه آن بخشی که زحمت دارد را میگوییم مهم نیست. آن بخشی که زحمت ندارد کل دین ما میشود. ما مذهب خود را در زیارت و عزاداری خلاصه کردهایم. زیارت و عزاداری بخشی از پروژهی دین و مذهب است و همهی آن نیست. حالا ده ثانیه از همین جمله را بر میدارند و میگویند «فلانی گفته زیارت نروید و عزاداری نکنید.» چنانچه ما عرضی کردیم که دو، سه مرجع تقلید در قم گفتند «برای اینکه دههی سیدالشهدا تحت شعاع قرار نگیرد عزاداری بکنید ولی دهههای متعدد درست نکنید.» ما هم همین حرف را زدیم که گفتهاند «کل سال را دهه نکنید تا به دههی محسنیه برسد.» ما دههی محسنیه نداشتیم. عزاداری برای حضرت محسن باید کرد. حضرت محسن شهید مظلوم است و علامت بزرگترین و اولین مظلوم است. اما مراجع گفتند «دهه نگیرید. دههی اصلی باید دههی سیدالشهدا باشد و دههی سیدالشهدا نباید تحت شعاع قرار بگیرد.» ما راجع به دههی سیدالشهدا روایت داریم و تأکید داریم. حتی ما در روایت راجع به پیامبر هم نداریم که دهه بگیریم. عزاداری باید کرد ولی بحث دهه گرفتن فرق دارد. دههی سجادیه و باقریه و صادقیه و در مورد شهادت بعضی از اهل بیت دو، سه روایت هست. یکی آمد گفت «البشاره، ما دههی چهارم فاطمیه را هم پیدا کردیم.» من این را گفتم و بعد یکی از آقایان مداح آمد و گفت «آقا او ناشی بوده است. همین الان 6 دههی فاطمیه داریم و ما دنبال هفتمین آن هستیم.» گفتم یک روایت از حضرت فاطمه بگو. یک حدیث بگو. گفت «آقا روایت لازم نیست. محبت.» اینطور هستند. همان مداحی که گفته بود «میرقصم و رقاص هستم» طلبهی همان مسجد که در آنجا منبر میرود به من گفت. من حول و حوش اربعین کربلا بودم و ایشان در هواپیما اتفاقی در کنار من بود. حالا نمیدانم همان مداح بود یا یکی از همینها بود. چون ما مداحان صالح و خوب زیاد داریم. مداحها و همین روضهخوانها ذکر اهل بیت را تا الان نگه داشتهاند. اشک بر عزداری اهل بیت خون امام حسین را زنده نگه داشت. و الا اینها با امام حسین همان کاری را میکردند که شما میبینید امروز در جهان اسلام اغلب مسلمانها نمیدانند امام حسین کجا و چرا از دنیا رفته است. همین عزداریها و همین مداحیها و همین اشکها و گریهها این را نگه داشته است. بزرگترین افتخار و اعجاز تشیع همین عزاداریهاست. منتها باید در درون عزاداری معارف اهل بیت بیاید. وقتی که برای اهل بیت عزاداری میکنی باید این روایتها را هم بخوانی. سبک زندگی شیعی چیست؟ نه اینکه عزاداری میکنیم و بعد همه مشغول طلاق و اینکه کلاه همدیگر را بردارند و از هر چند خانواده دو، سه نفر معتاد باشند. این چطور سبک زندگی است؟ حضرت صادق فرمودند «طوری زندگی کنید که وقتی کسانی که پیرو ما نیستند به جامعهی ما میآیند بگویند رحم الله جعفرا» صحبت این نبود که عزاداری نکنید. مگر میشود عزاداری نکرد. صحبت این بود که دو، سه نفر از مراجع گفتند «دههها را زیاد نکنید تا دههی ابا عبدالله تحت شعاع قرار نگیرد.» آقای «شبیر زنجانی» که تندتر صحبت کرد. ایشان گفت «اگر خیلی عزاداری بکنید کمکم اصل عزاداری در ذهن یک عدهای زیر سوال میرود.» ولی نگفتند محبت به اهل بیت و اطاعت از اهل بیت را نداشته باشید. مگر ما میتوانیم شهادت حضرت محسن را فراموش کنیم؟ مگر میشود آن ظلم بزرگی که شد فراموش بشود؟ اصلاً تشیع یعنی برائت و ولایت. منتها جابجا کردن مفاهیم و اصلی و فرعی کردن مفاهیم فرق دارد. داشتم این را میگفتم که از آن آقای منبری پرسیدم همین آقایی که این حرفها را میزد و نعره میکشید چطور آدمی است؟ آدم متدین و اهل تقوایی هست؟ خدا را شاهد میگیرم که ایشان گفت «والله ما تا حالا نماز خواندن ایشان را ندیدهایم. هر وقت هم که میخواهیم او را صدا کنیم اید در کافههایی که قلیان میکشد پیدایش کنیم و او را صدا بزنیم تا بیاید.» البته این موارد خاص و نه همه را. در برابر آن خط مداحان صادق و فداکار اهل بیت یک چنین آدمهایی هم هستند. حالا به این آدم گفته بودند که دو، سه نفر از مراجع این حرفها را زدهاند و او گفته بود «اینها مراجع بیولایت هستند.» اینها مراجع را هم قبول ندارند. چنانچه مرحوم آقای بروجردی یک زمانی که مرجع کل بودند مسئولین هیئتها در قم و این طرف و آن طرف را احضار کرده بودند و از آنها پرسیده بودند «شما مقلد چه کسی هستید؟» گفته بودند «شما» گفتند «اگر مقلد من هستید فتوای من این است که بعضی از این شبیهخوانیها و بعضی از انواع عزاداریهایی که میکنید حرام است.» گفته بودند «آقا ما تمام سال مقلد شما هستیم ولی این چند روز مقلد شما نیستیم.» بعضیها اینطوری هستند. ما با اینها مخالف هستیم.
والسلام علیکم و رحمتالله.
هشتگهای موضوعی