سلام بر پدر
جمعی از دانشجویان فرزند شهدا و ایثارگران- میلاد امیرالمومنین (ع)- روز پدر 95
بسمالله الرحمن الرحیم
بنده هم خدمت برادران و خواهران عزیز و دانشجویان محترم سلام عرض میکنم و امروز را تبریک میگویم که میلاد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب هست. به تعبیر پیامبر اکرم(ص) ایشان پدر امت است. پیامبر(ص) فرمودند «انا و علی ابواه هذا الامة» پدران این امت هستیم. پدر معنوی، پدر اخلاقی، پدر عقلانی و پدر معرفتی. امروز روز پدر هست و پدران شما به خصوص پدران ویژهای بودند. پدران شما اعم از شهید، جانباز، آزاده، کسانی که سالهای سخت اسارت را کشیدند، کسانی که سالهای سخت جانبازی را تحمل کردند و آنهایی که به دیدار خداوند رفتند. شما پدران ویژهای دارید. پدرانی داشتید که دیگران چنین پدرانی نداشتند و ندارند. دیگران پدران خود را از دست دادند و میدهند ولی پدران شما هرگز از دست نمیروند. من از همین دو نکتهای که ایشان گفتند و فرمودند که آقای دکتر یعنی رئیس دانشگاه گفتهاند بحث خودم را شروع میکنم. از صحبتهای ایشان به این شکل استنباط کردم که بعضی از شما گفتهاید شهدا فراموش شدهاند. اینها نقطه ضعفهای روحی خود شماست. پدران شما ضعیف نبودند. شما ضعیف هستید. آنهایی که اینطور فکر میکنند را عرض میکنم. اگر یک وقتی در ذهن شما بیاید که با این مسئله منفعلانه مواجه بشوید معلوم میشود که شما یک صدم شجاعت پدران خود را ندارید. تمام اینهایی که در دانشگاهها درس میدهند و درس میخوانند و استاد و رئیس دانشگاه و رؤسای مملکت همه مدیون پدران شما هستند. اگر پدران شما نبودند همهی اینها هیچکاره بودند. تمام مسئولین مملکت هیچکاره بودند. آن مرداین که ایستادند و مسیر تاریخ را تغییر دادند پدران شما بودند. بنابراین اگر بین شماها کسانی هستند که منفعل و شرمنده هستند و میگویند ما خودمان را فرزند شهید معرفی نکنیم یا اینکه میگویند فلانی به من متلک گفت نشان میدهد شما در مکتب پدران خود تربیت نشدهاید. آنهایی که اینطور میاندیشند را عرض میکنم. اساتید شما، رؤسای دانشگاه شما، مدیران کشور باید پیش شما شرمنده باشند. همهی آنها به شما بدهکار هستند. تمام همکلاسیهای شما و خانوادههای آنها به شما بدهکار هستند. پدران شما طلبکار هستند. اگر طلبی باشد و اتفاقاً اینهایی که باید طلبکار باشند طلبکار نیستند. هنوز کسانی نق میزنند که به اندازهی یک گرم فداکاری برای این کشور و این جامعه نکردهاند و آن کسانی که بیش از همه فداکاری کردهاند هیچ چیز نمیخواهند. آن روز دیدم با یک جانبازی مصاحبه میکند و او گفت من دقیقاً 30 سال است که روی تخت خوابیدهام و فقط عضلات صورت من حرکت میکند. فقط میتوانم چشمان خود را حرکت بدهم و به سختی میتوانم صحبت کنم. از جانباز پرسید شما چه میخواهید و چه توقعی داری؟ گفت من فقط توقع دارم که به ما خیانت نکنید. به این ارزشهایی که برای آن فداکاری شد و سیصد هزار انسان فداکاری کردند، سیصد هزار خانواده مثل خانوادههای شما فداکاری کردهاند، به این آرمانها نباید خیانت بشود. شما نگران این نباشید که چه کسی پدر من را فراموش کرده یا اینکه به من گفتهاند فلان نباشید. شما پدرانی داشتید که فضای صد درصد سیاه را شکستند. پدرانی که یک به صد و یک به هزار ایستادند. من صحنههای مقاومت خیلی از دوستان ما که شهید شدند یا جانباز شدند یا اسیر و مفقود شدند را دیدهام. شاید بیش از 100 نفر از دوستان من پیش چشم من شهید و جانباز شدهاند. خون آنها به سر و صورت ما پاشید. آنها کجا و خیلی از مسئولین مملکت و دیگران کجا؟ آنها کجا و ما و شما کجا؟ شما خیال نکنید که چون فرزند شهید یا جانباز هستید با اختیار خودتان کاری کردهاید. شما از لحظهای فداکاری کردهاید که آگاهانه بر سر این اصول ایستادهاید. از آن لحظه به بعد فداکاریهای شما شروع شده است و الا به شما چه مربوط که فرزند شهید شدهای؟ مگر تو تصمیم گرفتهای که پدرت شهید یا جانباز بشود؟ در یک موقعیتی قرار گرفتی و مشکلاتی را تحمل کردی. از لحظهای که این مشکلات را بشناسی و با آنها درست مواجه بشوی و بر سر اصولی که پدرت زندگی و سلامت خود را برای آنها گذاشت بایستی مأجور هستی و پیش خداوند پاداش داری. کسی که به این لحظهی تاریخی در زندگی خود برسد به لحاظ معنوی از همه طلبکار است و بدهکار و شرمنده نیست. منفعل نیست. به لحاظ مادی خودش را از هیچ کس طلبکار نمیداند. چون اغلب پدران شما اینطور بودند. حالا ممکن است بعد از مدتی روی بعضیها فشار بیاید و نتوانند تحمل کنند و تغییراتی بکنند. خداوند به آنها هم با دیدهی رحمت نگاه میکند. اما آنها اینطور نبودند. آنهایی که پدرانشان مفقودالاثر هستند بدانند پدرانشان کسانی بودند که وقتی خط زیر سنگینترین فشارهای دشمن بود یک تنه به آغوش تانکها میرفت. این چیزهایی است که وقتی در فیلم هم میبینی میترسی و واقعیت همینها را عمل کردهاند. آن کسی که آزاده بود را میزدند و میگفتند به خمینی فحش بده. کتک میخورد، استخوان دست او را میشکستند و این فحش نمیداد. اینها مردان بزرگی بودند که این تاریخ را ساختند. لذا من خیلی بدم میآید از فرزند شهید یا ایثارگر یا جانبازی که ته دلش شرمنده است. چنین شخصی مثل کسی است که صد را با صفر عوضی میگیرد و اشتباه میکند. اینکه میگویم بدم میآید نه اینکه نفرت داشته باشم بلکه تأسف میخورم که چقدر روح این حقیر و کوچک است. پدر بزرگ و فرزند کوچک به هم نمیخورند. آن پدری که همسر و بچهی کوچک خود را رها کرده است. یکی از دوستان ما که در همین مشهد بود و مفقود شد میگفت فلانی وقتی میخواهم به جبهه بروم اینقدر روی من فشار میآید که از خانم و بچهها خداحافظی نمیکنم و وقتی خواب هستند بچههایم را در خواب میبوسم و میروم. چون وقتی بیدار باشیم و به آنها نگاه کنم میترسم پاهای من سست بشوم. چون من اینها را میگذارم و میروم و ممکن است دیگر برنگردم. ممکن است نابینا یا فلج برگردم. ممکن است جنازهی من برگردد. ممکن است این آخرین دیدار من با بچهام باشد. اینها مردان بزرگی بودند. کسی اینها را مجبور نکرده بود جز ایمان آنها. یعنی وقتی 90 درصد مردان این جامعه میترسند و به چیزهای پست دل میبندند و خودخواه و ضعیف هستند پدران شما در آن ده درصدی بودند که قوی بودند و نمیترسیدند. یادم میآید یک وقتی با قطار از همین مشهد به منطقه میرفتیم. ما مجرد بودیم و خانواده نداشتیم و برای ما راحت بود. اصلاً جبهه رفتن برای ما یک نوع تفریح هم بود. ولی اینهایی که زن و بچه داشتند فرق میکرد. من آن موقع نمیدانستم. بعدها که آدم ازدواج میکند و بچه دارد میفهمیدم. بعدها فهمیدم اینها جبهه میرفتند و نه ما. سوار قطار شدیم که برویم. یکی از این بچههای بسیج مسجد ما که با هم میرفتیم تازه بچهدار شده بود. آن موقع همهی شما هم به همین سنها بودید. بچهی او تازه به دنیا آمده بود و تازه شناخته بود و میتوانست دست و پاهایش را تکان بدهد. آن موقع قطارها مثل الان نبود و پنجرههای آن کاملاً باز میشد. الان باز نمیشود. ولی آن زمان کلاً باز میشد و میشد قاچاقی سوار قطار شد و بیرون رفت. خانم و بچهی این دم قطار بودند. ما در کوپهی قطار نشسته بودیم. این گفت بچه را به من بده تا بغل کنم. این برای آخرین بار بود چون ایشان از همان عملیات دیگر برنگشت. بچه را بغل کرده بود و میبوسید که قطار راه افتاد. گفتم آقا بچه را میخواهی به جبهه بیاوری؟ این هر کاری میکرد که بچهی خودش را از آغوش بکند و به مادرش بدهد بچه رها نمیکرد. اصلاً این پدر را چنان گرفته بود که نمیشد. یک لحظه دیدم این دوست ما اشک میریزد و این بچه گریه میکند و خانم او هم بیرون گریه میکند. ولی خانم او از بیرون میگوید باید بروی چون اسلام و کشور در خطر است. بقیه نمیروند و تو باید بروی. وقتی این بچه را از خودش کند و به مادرش داد قطار راه افتاده بود. آنها که رفتند این نشست. من دیدم سرش را پایین آورده و اشک میریزد. برگشت و گفت و من تمام ارزش این رفتن را به این میدانم که از عزیزترین چیزهایی که در این عالم دارم که همان بچه و همسرم هست برای خدا گذشتم. وقتی که دیگران نمیگذشتند اینها گذشتند. و از آن لحظه اینطور نبود که تا آخر غصهدار و وابسته باشد. وقتی قطار راه افتاد ده دقیقه بعد او را دیدم که جوک میگوید و شوخی میکند و میخندد. میگفت من اینها را دوست دارم و مثل بقیه زندگی را دوست دارم. اگر بیشتر از بقیه نباشد کمتر از بقیه هم نیست ولی بقیه نمیگذرند و چسبیدهاند. قرآن میفرماید وقتی به مبارزه دعوت میشوید «اِثَّا قَلْتُم الی الاَرض...» سنگین میشوید و به زمین میچسبید. حالا پدران شما نچسبیدند وقتی که همه چسبیده بودند. شما چنین پدرانی دارید. شما اگر ارزش کار را بفهمید هر روز صبح وقتی در صحن دانشگاه وارد میشوید به همه میگویید من فرزند شهید هستم. پدر من جانباز است. پدر من آزاده است. حالا از این ناراحت میشوی که شهدا را از یاد بردهاند؟ برده باشند. گور پدرشان باشد. آنها چه کسی هستند که شهید در ذهن آنها باشد؟ شهید در ذهن این جهان است. شهید در ذهن هستی است. شهید در محضر خداست. امام میگفت یک آیهای میگوید شما از منظر مادی نگاه میکنید و میگویید این جنازهی شهید است و نفس نمیکشد. از منظر مادی نگاه میکنید و میگویید مرد. منتها از نگاه فرامادی نگاه کن و حقیقت عالم را ببین. میبینی که اینها زنده هستند. این است که زنده هست. شما و ما مردهی عمودی هستیم. ما مردهایم و آنها زنده هستند. نه با معیار طبیعی و زیستشناسی و بیولوژی بلکه با معیار حقیقت حیات زنده هستند. حیات چه هست؟ این حرکت دست و پا و تنفس و نبض و غذا خوردن و دستشویی رفتن که حیات نیست. اینها آثار و علائم حیات مادی است. اصل حیات و زندگی دستشویی رفتن و سر سفره نشستن نیست، حرکت خون در رگ نیست، ضربان نبض نیست، اینها علائم حیات این بدن هستند. اصل حیات این نیست. اصل حیات تعریف شده است. حیات مساوی با علم و اراده است. هر جا علم و اراده هست زندگی هست و هر جا نیست زندگی هم نیست. اوج آگاهی و اراده در شهادت شهید و جهاد مجاهد تحقق پیدا میکند. چون مجاهد کسی است که وقتی سر همه پایین است، همه گرفتار نیازهای پیش پا افتادهی کاملاً شخصی و کاملاً موقت خودشان هستند سرش را بالا میگیرد و وقتی همه تا نوک بینی خود را میبینند او تا منتها علیه عالم را میبیند. وقتی تمام پروژهی زندگی همه این است که شب بخوابند و صبح بیدار بشوند و غذا بخورند و بیرون بروند و بیایند و باز بروند و باز بیایند و کل پروژهی زندگی آنها مثل اسب عصاری به دور خود چرخیدن است و تکرار و تکرار و تکرار و تکرار و تکرار و تکرار است. کل زندگی ما تکرار است. مثل اسب عصاری به دور خودش میچرخد و چشمانش را بسته و نمیفهمد که به دور خود میچرخد. حالت تهوع و سرگیجه دارد ولی نمیفهمد چرا. چون به دور خودت میچرخی. 60 سال زندگی میکنی و به دور خودت طواف میکنی. در این لحظه شهید کسی است که از خودش عبور میکند و به باطن و حقیقت این عالم نظر میکند و درک میکند و شهادت میدهد که «انا لله...» ما هیچ نیستیم و هر چه هستیم و هر چه داریم متعلق به خداست. ما هیچکاره هستیم. ما هیچکس هستیم. خدا همه چیز است. «انا لله و انا الیه راجعون» و ما به محضر خداوند و ملاقات با خدا بر میگردیم. هدف این عالم ملاقات با خداست. این کارهایی که اکثر ما میکنیم هدف این عالم نیست. پدران شما کسانی بودند که ممکن است به لحاظ علمی و فنی و اصطلاحی اینها را نمیگفتند. من نمیگویم همهی اینها تفسیر و فلسفه و حدیث و عرفان و کلام میدانستند. ولی باطن این حرفها را فهمیده بودند ولو بیسواد بوده باشند. حکیم بودند. آن لحظهای که همه میگویند همه چیز مال من است، شهید و جانباز و مجاهد میگوید من هیچکس هستم و همه چیز من متعلق به خداست و من برای مردمی فداکاری میکنم که خودشان میترسند برای خودشان فداکاری کنند و الا چرا همه به جبهه نمیآمدند؟ چون میترسیدند. میخواستند بیایند و قبول داشتند ولی میترسیدند. پدران شما کسانی بودند که نترسیدند آنگاه که همه میترسیدند. اینها آدمهای بزرگی بودند. در آن لحظه حداقل کار بزرگی کردند. حالا اگر بعداً تغییراتی پیش میآید بحث دیگری است. انسان است و بالا و پایین دارند. در آن لحظهای که رفتند و رو در روی دشمن ایستادند کار بزرگی کردند. خطر را میبیند و دید که یکی جلوی چشمانش شهید شد و دست و پای دیگری قطع شد و در عملیات قبلی دوست او مفقودالاثر شد ولی باز میرود. میبیند چهار نفر ترکش خوردند و افتادند، میبیند رفیق او شیمیایی شد ولی باز میرود. این انسان در آن لحظه خیلی بزرگ است. در آن لحظه کل عالم را کوچکتر از خودش دیده و میگوید من از همهی عالم بزرگتر هستم. برای چه؟ برای اینکه از همهی عالم صرفنظر میکند. این آدم در آن لحظه خیلی بزرگ است. لذا در روایت داریم لحظهای که مجاهد با دشمن روبرو میشود پیامبر(ص) فرمودند خدای متعال به فرشتگان ملاء اعلی مباحات میکند و میگوید نگاه کنید. در روایت داریم لحظهای که از خانوادهی خود خداحافظی میکند خداوند به فرشتگان میگوید نگاه کنید که از چه چیزی دل میکند. میگوید برای من و برای حقیقت مطلق همهی عشقها و نفرتهای شخصی خود را کنار گذاشت. میگوید وقتی که تصمیم میگیرد که برود، وقتی در ذهن خود کلنجار میرود که بروم یا نروم و با خود میگوید خانوادهی من چه میشود و زندگی چه میشود و اگر جانباز و معلول شدم چه کار کنم؟ اصلاً کسی به ما سر میزند؟ اگر نباشم زن و بچهی من چه میشوند؟ این سوالها دائم به ذهن او میآیند. این طبیعی است. خود من در 7، 8 عملیات بودهام. لحظهای که میخواهد عملیات شروع بشود در نزدیکی عملیات آخرین چیزهایی که به ذهن آدم میآید خانواده است. حالا کسی تحت سرپرستی ما نبود. ولی پدران شما وقتی که رفتند مطمئن باشید در آخرین لحظه مرور میکردند که همسرم چه میشود؟ بچههای من چه میشوند؟ بعد بر خودشان غلبه میکردند و میگفتند خدا هست. میگفتند من برای خدا معامله میکنم و میروم و خدا هم باید مراقب خانوادهی من باشد و هست و الحمدلله بوده است. شما الحمدلله بچههای به این خوبی هستید. در یک دانشگاه خوب قبول شدهاید. خیلیها هستند که پدر را بالای سر خود دارند، پولدار هم هستند ولی مثل شما نشدند. بروید و ببینید. اینها زیاد هستند. هم میلیاردر هستند، پدرش هم بالای سرش هست، امکانات هم دارد. بچههای اینها نه از نظر علمی، نه از نظر دینی، نه از نظر اخلاقی هیچ چیزی نشدند و مشکل درست میکنند. کاش صفر و هیچ بودند ولی زیر صفر و منفی و مزاحم هستند. خب پدران شما بالای سر شما نبودند یا اگر بودند نتوانستند مثل پدرهای دیگر کار کنند پس چطور شما به اینجا رسیدید؟ چه کسی شما را به اینجا رساند؟ همان خدایی که وعده داده بود. خیلیها خواستند به جای شما باشند ولی نتوانستند. پدران شما در آن لحظه به خداوند اعتماد کردند و گفتند خدایا روی قول تو حساب کردیم. گفتند تو به من گفتی برو و من هم میروم. خودت هم گفتی هم در دنیا من و خانوادهی من را رها نخواهی کرد و هم در آخرت ما را رها نخواهی کرد و من به تو اعتماد کردم. خدا گفت بیا، ضرر نمیکنی. خداوند در قرآن میفرماید «اَوْفوا بِعَهدی اُوفِ بعَهْدِکُم...» خدا میگوید با شما یک قرارداد میبندم. شما به پیمانی که با من بستهاید وفا کنید، من بر سر پیمانی که با شما بستهام میمانم. اینکه میگوید «ان تنصرالله ینصرکم...» اگر خدا را یاری کنید خدا شما را یاری میکند یک قول است. خدا قول داده است. خود خداوند در قرآن میفرماید «مَن اَوْفا بعهدهِ منَ الله...» چه کسی نسبت به پیمان و عهدی که بسته از خدا باوفاتر است؟ خدا میگوید هیچ کدام از شما به اندازهی من باوفا نیستیم. میگوید من بر سر کوچکترین تعهدی که کردهام هستم. پس این یک نکته است که شما باید به لحاظ معنوی از همه طلبکار باشید و شرمنده نباشید و به لحاظ مادی طلبکار نباشید. بگویید ما برای شما نکردیم، بلکه برای خدا تحمل کردیم. دیگران چه به شما فحش بدهند و چه تشویق بکنند، چه آفرین بگویند و چه نفرین کنند، همهی اینها برای شما مساوی باشد. هر دوی اینها مثل وزوز مگس است. فکر کنید گوسفندها بعبع میکنند. مساوی است. چون گوسفند هستند. واقعاً اینهایی که تفاوت شهید و غیر شهید را نمیفهمند گوسفند هستند. این را قرآن میگوید. «اولئک الانعام بَل هُم اَضَل سبیلا...» اینها مثل چهارپایان هستند و گوسفند هستند. از گوسفند هم پایینتر هستند چون از گوسفند توقع فهمیدن این مسائل نیست ولی از اینها هست و نمیفهمند پس از چهارپا یک درجه پایینتر هستند. البته به کسی توهین نکنید. از هیچ کس به لحاظ مادی طلبکار نباشید ولی به هیچ کس هم به لحاظ معنوی و روحی بدهکار نباشید. به لحاظ روحی شما از همهی این جامعه طلبکار هستید. نه به خاطر خودتان بلکه به خاطر پدرتان، به خاطر صبر و تحمل مادرتان و بعد به خاطر خودتان طلبکار هستید. شما از همه طلبکار هستید. کل مسئولین این مملکت بدهکار هستند. باید وقتی با خانوادهی جانباز و آزاده حرف میزنند سرشان را پایین بگیرند. نباید سرش را بالا بگیرد. ولی به لحاظ مادی از هیچ کس طلبکار نباشید. شما با خدا معامله کردید. این دنیا است و اگر همین الان که از جلسه بیرون میرویم نمیریم حداکثر 30، 40 سال دیگر میگذرد. هدف اصلی ابدیت و آخرت است. کسی که فرق طلا و زباله را نمیفهمد قابل ترحم است. چون روز امیرالمؤمنین علی(ع) است از امیرالمؤمنین خدمت شما عرض میکنم که اولین صدمهای که میزنند یک خط انحرافی است و شما باید مراقب آن باشید و آن جابجا کردن قهرمان و ضد قهرمان است. یعنی یک مرتبه ارزشها، ضد ارزش بشوند و ضد ارزشها، ارزش بشوند. کسی که باید تمسخر بشود را الگو بکنند. کسی که باید الگو بشود را مسخره کنند. در روایت امیرالمؤمنین علی(ع) آمده که چه اتفاقی میافتد که اینچنین میشود. میلاد امیرالمؤمنین علی(ع) است و خود امیرالمؤمنین هم پدر امت است و هم خودش شهید است و هم پدر شهید است و همسرش شهید است. کل این خانواده به شهادت رسیدهاند. میفرماید «یأتی علی الناس زمان العضوض...» در همین جامعهی اسلام یک شرایطی پیش خواهد آمد که یک زمانه و شرایط بسیار سختی است که «تنهد فیه الاشرار و تُستَذَل الاخیار...» فرمودند اگر به این لحظه رسیدید باید با این فضا مبارزه کنید. این یک انحطاط است. شرایطی که بدها و اشرار خوب دیده و تعریف میشوند و بلند پایه میشوند و در جامعه مطرح و مشهور و الگو و محبوب میشوند و به مقام میرسند. «و تُستذلُ فیهِ الاخیار...» و نیکان و اخیار و انسانهای صالح در آن جامعه تحقیر میشوند و خار شمارده میشوند و جای قهرمان و ضد قهرمان عوض میشود. به این دقت کنید. اگر یک کسی به این نتیجه رسید که به جای اینکه به لحاظ معنوی افتخار بکند و به لحاظ مادی طلبکار نباشد و اتفاقاً بگوید من بدهکار هستم. مثل همین جانبازی که 30 سال روی تخت خوابیده است. هزار مشکل هم داشت. مشکل مادی و اجتماعی هم داشت. بچهی او مشکل داشت، خودش مشکل داشت، اجارهی خانه میداد. از مسئولین گفتند به خانهی او رفتیم و گفتهایم مشکلی ندارید تا برای شما حل کنیم؟ گفته بود مشکلات من به شما ربطی ندارد و مشکلات من بین من و خدا است. اینها هزینهای است که من برای تقرب به خدا میپردازم. من برای شما به جبهه نرفتهام. اما تنها خواستهای که دارم این است که به ما خیانت نکنید. این مسیر عدل و توحید را، مسیر استقلال و عزت کشور، مسیر رشد فرهنگی و معنوی و اخلاق و پیشرفت توأم با عزت را پیگیری کنید. از بیتالمال دزدی نکنید، اختلاس نکنید، رشوه نگیرید. ما فقط از شما همینها را میخواهیم. گفته بود من برای خودم از شما هیچ چیزی نمیخواهم. من برای شما کاری نکردم. این تعبیر حضرت امیر را داشته باشید که در نهجالبلاغه میفرماید «تستذل فیه الاخیار...» آدمهای خوب در این جامعه مسخره میشوند و بیارزش میشوند و آدمهای بیارزش و پوچ الگو میشوند. الان در رسانههای دنیا اینطور است و اینجا هم کم و بیش همین است. چه کسانی الگو و قهرمان هستند و مردم باید جزئیات زندگی آنها را تعقیب کنند؟ میگویند دیدی که فلانی طلاق چهارم را هم گرفت. ماشین فلانی اینطور بود. ویلای فلانی اینطور است. اینها الگو میشوند. این آدمهایی که در خودشان ماندهاند و خودشان یک زندگی درست ندارند. قهرمانسازی میکنند و رسانهای میشوند. اینها الگو شدهاند. بعد حضرت میگوید «تنهد فی الاشرار...» اشرار الگو میشوند. آدمهای پست و بیاعتقاد، آدمهای ضعیف، آدمهایی که در زندگی شخصی خود هزار مشکل دارند، مشکل اخلاقی دارد، مشکل مالی دارد، مال حرام به خانه میبرد، الگو میشوند. تیپولوژی جامعه به سمتی میرود که جای آدمها با هم عوض میشود. این یک تعبیر از حضرت امیر(ع) است. شما باید نسبت به بقیه یک مسئولیت اضافه را احساس کنید. چون کاری که تا حالا کردهاید همان کاری است که همه میکنند. از یک لحظه به بعد کارهایی است که از شما بیشتر توقع میرود و از دیگران توقع نمیرود. چون شما هزینه دادهاید. شما سختیهای بیپدری را کشیدهای. ولی این سختی را در راه حق کشیدهای و تحمل کردهای. با انتخاب پدرت تحمل کردهای. خیلیها هستند که پدرانشان از دنیا میروند، مثلاً سرطان میگیرد، مریض میشود، تصادف میکند، سکته میکند، کشته میشود، خب آنها هم همین مشکلات شما را دارند ولی انتخاب نشده بلکه پیش آمده است. تقدیر اوست. ولی پدران شما با توجه به همهی عواقب این را انتخاب کردهاند. خب شما این سختیها را تحمل کردهاید و مسئولیت شما بیشتر میشود از جهت اینکه مواظب این شعارهایی باشید که پدرت به خاطر آنها ده سال زندانی کشیده و شلاق خورده است، 25 سال روی تخت خوابیده است، نمیتواند درست ببینید، نمیتواند درست نفس بکشد، شیمیایی شده، نمیتواند خودش با دست خودش غذا در دهان خودش بگذارد. نباید اجازه بدهید این ارزشها رها بشود. شما باید پرچمداران این خط مقدم باشید. حالا در باقیماندهی عرائض بعضی از آیات و روایات را عرض میکنم که اینها همین اصولی هستند که باید پای آن ایستاد. شما بیش از بقیه وظیفه دارید پای آن بایستید. یعنی اگر این کار را نکنی هم چوب را خوردهای و همه پیاز را خوردهای. چون سختی و مشکلات اینکه پدرت بالای سرت نبوده را کشیدهای، وقتهایی که کودک به پدر احتیاج دارد نبوده است، حتماً بارها حسرت کشیدهاید که کاش پدر من هم بود و با پدرم به سینما و تئاتر و میهمانی میرفتیم، کاش که پدرم سالم بود، از وقتی که من بچه بودم تصویر پدر من در حالی است که روی ویلچیر هست یا روی تخت خوابیده است. ای کاش ما هم یک پدر سالمی داشتیم که با هم به بیرون میرفتیم. خب طبیعی است که این چیزها پیش میآید. حالا که این مشکلات را تحمل کردید، اگر زیر این حرفها بزنید و بگویید به من چه هم چوب را خوردهای و هم پیاز را خوردهای. «خسر الدنیا و الآخره...» هستی. چون در دنیا از یک سری امکانات و لذتها و تفریحات محروم شدهای و از دست تو رفته است، حالا باید آخرت را تضمین کنی. ضمن اینکه خیلی از اینها توهم است. بسیاری از اینهایی که پدر و مادر بالای سرشان هست و امکانات هم دارند از شما مشکلات مادی بیشتری دارند. یک نکتهی دیگری هم موضع جناحی و حزبی غیر از موضع اسلامی و انقلابی است. این حرف، حرف بسیار درستی است. تفاوت آن کجاست؟ مرز آن کجاست؟ مرز آن این است که تا یک جاهایی اینها محکمات انقلاب و اسلام است. در مکتب ما گفته شده است. اینها خط قرمزهای مکتب است. امام گفته و رهبری میگوید. اینها خط قرمزهای انقلاب است. اینها جناحی نیست. اینها حزبی نیست. اما از یک حدی به بعد مباحث اختلافی شخصی احزاب است. حالا آنجا ممکن است هر کدام از شما به هر یک از این احزاب یک گرایشی داشته باشد. این عیبی ندارد. تا یک لحظهای باید در برابر هر کسی محکم بایستی چون او دشمن میشود ولی از یک جایی به بعد بحث دشمنی نیست بلکه اختلاف نظر و اختلاف سلیقه است. آن در حد خودش باید رعایت بشود. ممکن است هر کدام یک نظری داشته باشید. مگر همین الان همهی شما که فرزند و خانوادهی شهید هستید به لحاظ سیاسی همفکر هستید؟ مگر در انتخابات همهی شما به یک نفر رأی دادهاید؟ نه. همین الان رأی دادن شما با هم متفاوت است. اینها مهم نیست. البته مهم است ولی میخواهم بگویم آن چیزی که از شما توقع میرود که باید محکم پای آن بایستید این است که وقتی امام و رهبری یک چیزی میگوید خط قرمز انقلاب میشود و شما باید اینجا محکم بایستید و الا بعضیها میگویند شعارهای اصلی انقلاب هم حزبی و جناحی است. حتی من یادم هست وقتی امام یک حرفهایی میزد که به مذاق این گروههای سیاسی در دههی شصت خوش نمیآمد، چپیها و منافقین و لیبرالها میگفتند امام جناحی شده است. مثلاً یادم هست که منافقین در روزنامههای خود مینوشتند که امام خمینی اوائل خوب بود و بیطرف بود و حالت پدری داشت ولی حالا ایدئولوگ جناح راست افراطی شده است. همان زمان میگفتند. خب خود اینها مشکل دارند. تو باید خودت را با امام تطبیق بدهی. امام که نباید خودش را با تو تطبیق بدهد. اگر نه تو امام میشوی و او مأموم میشود. پس اگر یک حرفی و موضعی را امام و رهبری گفت و از واضحات مکتب ماست باید محکم بایستید حتی اگر به شما بگویند حزبی و جناحی هستید. خداوند میفرماید فساد و کثافتکاریهایی که در جامعهی بشری یا در عالم طبیعت و محیط زیست میبینید هیچ یک را به خداوند نسبت ندهید. اینها کار خدا نیست بلکه کار شماست. یکی از آیاتی که این را میگوید آیهی کریمهی 41 سورهی مبارکهی روم است که میفرماید «اعوذ بالله من الشیطان رجیم. ظهر الفساد فی البرِ و البحر...» فساد، بینظمی، آلودگی، هم فساد مادی و هم فساد اخلاقی و معنوی همه جای این عالم هست. از اقیانوسها و دریاها بگیر و تا خشکیها برو. از شهرها تا بیابانها هست. خداوند میفرماید هر جا بینظمی، بیعدالتی، آلودگی، خرابکاری میبینید بدانید کار خدا نیست. این آن حوزهای است که خدا به شما انسانها واگذار کرد و شما گند زدهاید. «ظهر الفساد فی البر و البحر...» فساد اگر در خشکی و دریاها و اقیانوسها هست، هر جا اتفاقات نادرست میبینید، «بما کسبت ایدی الناس...» ناس یعنی بشریت و «ما کسبت ایدی...» یعنی دستاورد و خداوند میفرماید هر جا بینظمی، بیعدالتی و فساد میبینید چه در محیط زیست باشد و چه در محیط اجتماعی زندگی باشد همگی کار خودتان است. «بما کسبت ایدی الناس...» دستاورد خود بشریت است. معنی این چه هست؟ به این معنی است که بیعدالتی و گندکاری و بینظمی و به هم ریختن نظام عالم کار خدا نیست. نگویید خدا خواست و خدا کرد. خدا میگوید نهخیر، به لحاظ تشریعی من نخواستم. بله، به لحاظ تکوینی هر اتفاقی در عالم میافتد خدا اجازهی آن را داده است و بدون اجازهی الهی امکان ندارد اما این اجازه، اجازهی تکوینی است. یعنی همین قوانین عالم و سنتهای الهی است. آن اجازه، اجازهی شرعی است که خداوند مخالف است یا موافق است. یعنی این را در مسیر رشد انسان میبیند و تعریف کرده یا نه. پس این یک اصل است. هیچ ظلم و فساد و گندکاری را نه در طبیعت و نه در جامعه و تاریخ به پای خداوند ننویسید. خدا میگوید اینها کار خودتان است. توجیه شرعی و مذهبی نکنید. «بما کسبت ایدی الناس...» حالا خدا چرا اجازه میدهد ما این کارها را با خودمان بکنیم؟ چرا اجازه میدهی ما این بلاها را بر سر خودمان بیاوریم؟ «لِیُذیقَهُم بَعْضَ الذی عَمِلوا...» برای اینکه به آنها بخشی از کارکرد خودشان را بچشاند. یعنی اگر خدا بخواهد جلوی هر گندی که بشر میزند را بگیرد قوانین علی عالم را تغییر داده و تو تا آخر کار هم نمیفهمی. یعنی هزار گند زدهای و در آخر هم نمیفهمی چه کار کردهای. باید یک بخشی از آن را بچشی و بدانی چه کار کردهای. با طبیعت چه کردی؟ با خانوادهی خود چه کردی؟ با جامعه چه کردی؟ با خودت چه کردی؟ «لِیُذیقَهُم بَعْضَ الذی عَمِلوا...» برای اینکه به آنها بچشاند. البته نه همهی کارهای آنها را بلکه بخشی از عملکرد کارهای آنها را بچشاند. خب چرا این کار را میکنی؟ چرا ما باید بچشیم؟ میفرماید برای اینکه اگر همان بخش را هم نچشید اصلاح نمیشوید و همینطور ادامه میدهید و دنیا و آخرت خود را کلاً نابود میکنید. جامعه، طبیعت، خودتان و همه چیز را نابود میکنید. «...لَعلَهُم یَرْجِعون» ما اجازه میدهیم بخشی از آثار کارهای نادرست خودتان را در اینجا بچشید شاید برگردید. باشد که برگردید. هدف این است که متوجه بشوید با خودتان چه کار میکنید و دائم نگویید خدا خواست. طرف معتاد میشود و میگوید خدا خواسته من معتاد بشوم. خدا کجا خواسته تو معتاد بشوی؟ «بما کسبت ایدی الناس...» این فساد دستاورد خود تو هست. طرف ربا میخورد و میگوید خدا خواست کار ما به اینجا کشید. زنا، فحشا، روابط نامشروع دارد و میگوید بالاخره خدا نمیدانسته این کارها میشود؟ پس راضی بوده. خدا در قرآن میفرماید به پولدارها میگوییم بخشی از اضافه بر نیاز خود را به خانوادههایی بدهید که ندارند. بعد آنها جواب میدهند که خود خدا نمیتوانست بدهد؟ پس حتماً یک مصلحتی بوده که به ما داده و به آنها نداده است. این آیهی قرآن است. خود خدا نمیتوانست؟ همانطور که به ما داد به آنها هم میداد. حتماً یک مصلحتی بوده و نباید در کار دخالت بکنیم. خداوند در قرآن میفرماید بعضیها با این ادبیات مذهبی حرف میزنند. بعد میفرماید اینها کافر هستند حتی اگر با زبان مذهبی حرف میزنند. این را از این جهت میگویم که شما که برای این انقلاب و برای اصلاح حکومت هزینه دادهاید اجازه ندهید این را مفت از شما بگیرند. اجازه ندهید جلوی چشم شما این ارزشها را پایمال کنند. اگر کسی به شما گفت اینها پیش میآید و دست کسی نیست خداوند جواب میدهد و میفرماید «وَ تِلکَ القُری اَهلَکناهم لَما ظَلَموا...» هر جامعه و هر تمدنی را که نابود کردیم یا اجازه دادیم که نابود بشود به خاطر ستمهایی بوده که خودشان کردند. خودشان، خودشان را نابود میکنند. قوانین عالم به شکلی است که ما جلوی شما را نمیگیریم. یک کسی میخواهد خودکشی بکند ما دست او را نمیگیریم که خودکشی نکند. خودت این کار را میکنی. خودتان با جامعهی خود این کار را کردهاید. «و جَعلنا لمهلکِهِم مَوْعدا...» منتها برای نابودی هر جامعهای زمانی معین کردیم. برای نابودی هر خانواده و هر تشکیلاتی زمانی معین کردیم. یعنی باز خود شما مسئول هستید. باید احساس مسئولیت بکنید. این آیهی کریمهی 59 سورهی مبارکهی کهف است. یکی هم آیهی کریمهی 116 سورهی مبارکهی هود است که میفرماید «وَ اتَبَعَ الذینَ ظَلَموا ما اُترِفوا فیهِ و کانوا مُجرِمین...» یک کسانی میبینند که فلان جریان، فلان اشخاص، فلان حکومتها، فلان ابرقدرتها فاسد هستند و ظلم میکنند، میبیند و میداند که ظلم میکنند اما باز هم تمکین میکند و به دنبال او راه میافتند. در چه چیزی با او همکاری میکنند؟ «ما اُترفوا فیه...» برای بخور بخور است. اتراف یعنی چه؟ یعنی شهوترانی توأم با غفلت و غیر مسئولانه و مثل آدم مستی که با دم خود گردو میشکند. میگوید دنیا را آب ببرد این را خواب برده است. اتراف یعنی این. یعنی هر روز یک برنامه و پروژهی اصلی دارند که چه کار کنند تا بیشتر به آنها خوش بگذرد. دیدهاید بعضیها همینطوری هستند. مثلاً به مسافرت و تفریح رفتهاند و هنوز تمام نشده دارند نقشهی تفریح بعدی را میکشند. نقشهی مسافرت بعدی را میکشند. دنیا که اینطوری نیست. دنیا کار بین دو تفریح نیست بلکه تفریح بین دو کار است. اصل کار و تلاش است. حالا خسته میشوی و یک تفریح هم میکنی. بعضیها اصالت زندگی را بر اساس عیاشی قرار دادهاند. کل پروژه عیش و نوش است و آن میان چون مجبور هستیم یک مقدار هم کار میکنیم. اگر مجبور نباشیم هم کار نمیکنیم. زندگی محل مفتخوری نیست. «ما اترفوا فیه...» تمام هدف آنها عیاشی است و برای همین ظلم را میبینند و با آن مبارزه نمیکنند. میگوید که «مرگ بر آمریکا» نگویید و مسخره میکند. «مرگ بر شاه» را هم قبلاً مسخره میکرد. مسخره میکند و میگوید در برابر ظلم نایستید و علیه ظالم شعار ندهید. نگویید «نه» بلکه بگویید «آری» و تسلیم بشوید. قرآن میفرماید چرا این حرف را میزند؟ «وَ اتَبَعَ الذینَ ظَلَموا ما اُترِفوا فیهِ و کانوا مُجرِمین...» اولاً خود اینها مجرم هستند. چون آنها ظالم هستند و اینها برای اینکه خوش باشند و سختی نکشند تمکین میکنند و میگویند همراهی کنیم. قرآن میفرماید خود اینها مجرم هستند. خود این کار جرم است. چون تو میگویی با ستم و با ظلم مبارزه نکن تا خوش بگذرد. جرم پدران شما این بود که به این شکل زندگی نکردند. نگفتند ما با ستم و شاه و صدام و آمریکا و صهیونیزم همکاری میکنیم تا به ما خوش بگذرد. این کار را نکردند. پیامبر(ص) فرمودند مراقب باشید کمکم جامعهی شما به این سمت نرود. اینها خون شهید است. اینها خون آن شلاقهایی است که پدران شما در اسارتگاهها و زندانها خوردهاند. ما در عملیات خیبر در دل دشمن گیر کرده بودیم. در شرق دجله و 30، 40 کیلومتر در عمق خاک عراق بودیم. من مجروح شدم و عقب آمدم. یکی از دوستانی که با ما بود مجروح شد و آنجا ماند و اسیر شد. بعد 10، 11 سال آمد. ایشان از من یکی، دو سال کوچکتر بود. وقتی من به خانهی او رفتم و او را دیدم انگار یک پیرمردی بود. این قضیه برای 20 سال پیش است و آن زمان هنوز خود من پیر نبودم. ریشهای من سفید نشده بود. داخل رفتم و دیدم یک پیرمردی نشسته است. چهره همان چهره است ولی این اصلاً او نیست. لاغر، تکیده و موهای او سفید شده بود و بدن بیمار بود. اما دیدم همان آدمی است که شوخی میکرد. شب عملیات زیر پای دشمن جوک میگفت و میخندید و دست میانداخت. دیدم این آدم هنوز همان آدم است. این بدن از هم پاشیده ولی روح او هنوز جوان است. زحمتهایی که اینها کشیدند برای این بود که شما مراقب باشید جامعه و حکومت به چه سمتی میرود. فضای عمومی جامعه به چه سمتی میرود. در رشتههای خودتان کاری بکنید که مثل دکتر شهریاری باشید که گفتند یکتنه کار چند دانشگاه را کرد و یک ریال حقوق و پول نگرفت و میدانست او را ترور میکنند ولی ادامه داد و شهید شد و این کشور را هم به لحاظ انقلابی و هم به لحاظ علمی و صنعتی 50 سال به جلو برد و خودش هم به دیدار خدا رفت. چنین کسانی بشوید. دائم به فکر این نباشید که الان ازدواج کنم و بعد فلان کار را بکنم و بعد یک آپارتمان بگیرم و بعد عضو هیئت علمی بشوم. همهی این کارها کمکم اتفاق میافتد ولی در انتها خواهید دید که اینها هیچ چیز نیست و همه توهم است. همین آرزوهایی که ما میکنیم که بعداً چه میشویم و چه میشویم همه توهم است. چنانکه یک وقتی شما به مدرسهی ابتدایی میرفتید و میگفتید میشود یک وقتی به دبیرستان بروم؟ بعد گفتی میشود به دانشگاه بروم؟ بعد گفتی میشود کنکور بدهم و در دانشگاه علم و صنعت قبول بشوم؟ خب شدی. الان حال تو عوض شده است؟ الان باز هم کاش که داری. حالا یک چیز دیگر میخواهی. جای X، Y آمده است. آرزو ادامه دارد. حالا من به شما بگویم همان چیزهایی که ته ذهن دارید را در نظر بگیرید، وقتی به آنجا میرسید میبینید هیچ چیز نیست. هنوز همان حالتی را دارید که اول داشتید و میگفتید کاش بشود و کاش بشود. همانطور ناآرام هستید. فقط در یک صورت اینطور نمیشود. مگر اینکه این تخصص و کار را در مسیر حق به کار ببری. «والعصر...» قسم به زمان، «انَ الانسان لفی خُسر...» انسان بدون استثنا مدام در حال ضرر دادن است. همین الان ما و شما ضرر میکنیم. مثل یخفروشی میمانیم که یخ او آب میشود. سرمایه را از دست میدهیم. فقط یک استثنا دارد. تنها انسانهایی که ضرر نمیکنند «ان الذین آمنوا و عملوا صالحات...» کسانی هستند که به حقیقت ایمان بیاورند و باور کنند و اهل عمل باشند و فقط حرف نزنند. «عملوا صالحات...» درست عمل کنند و درست زندگی کنند. هزینه بدهند. «و تواصَوْا بِالحق...» دیگران را هم به حق توصیه کنند. شعارهای اجتماعی بدهید. شعار بدهید. «و تواصَوْا بالصَبر...» و دیگران را به مقاومت سفارش کنند و بگویند که تسلیم نشوید، شک نکنید، نترسید و ادامه بدهید. خداوند میفرماید فقط کسانی ضرر نمیکنند که این چهار کار را در برنامهی زندگی خود قرار میدهند. حالا میخواهد مهندس باشد، دکتر باشد یا آدم سادهای باشد. هر کسی که باشد. در قیامت از شغل شما نخواهند پرسید. در قیامت نمیگویند مدرک تو چیست؟ آیا حوزه خواندهای یا به دانشگاه رفتهای؟ چه رشتهای خواندهای؟ معدل تو چقدر شده است؟ اینها را از ما و شما نمیپرسند. در قیامت میپرسند رابطهی تو با خدا و با خلق و مردم چگونه بود و چگونه زندگی کردی؟ چقدر هزینه دادی. پیامبر(ص) فرمودند «سَیَأتی عَلَی الناسِ زَمانُ لا یُنالُ اَلمُلْکُ فیهِ اِلا بِالْقَتْلِ و اَلتَّجَبُّر...» یک روزی میرسد که جوامعی میآیند که سیاست در آنها یعنی قدرت و دیکتاتوری و قتل و جنایت. یعنی راحت آدم میکشند و خون میریزند و ترور میکنند و جنگ به راه میاندازند تا به قدرت بریزند. «القتل و التجبر...» انسانکشی و آدمکشی و دیکتاتوری میکنند. تجبر یعنی دیکتاتوری. سیاست خونریزی و دیکتاتوری میشود. «و لاَ اَلْغِنَی الا بِالْغَصبِ و اَلْبُخل...» ثروت و توسعه و پیشرفت مادی هم غصب و بخل است. غصب یعنی حقوق دیگران را بالا بکشی و بر سر آنها کلاه بگذاری و بخل یعنی اینکه مواظب باشی که یک وقت از تو به کسی چیزی نرسد و همه را خودت بخوری. فرمودند یک وقتی میرسد که پیشرفت اقتصادی در ذهنها غصب و بخل میشود. هر کسی بیشتر میخورد و میبرد و کمتر به دیگران کمک میکند پیشرفت اقتصادی کرده و میگویند وضع او خیلی درست است. در سیاست و قدرت هم هر کسی دیکتاتور و خونریز باشد و برای انسان حرمتی قائل نباشد میگویند موفق است. الان در دنیا به چه کسانی ابرقدرت میگویند؟ به کسانی که بیشتر از همه خون میریزند و جنگ به راه میاندازند. اینها الان قدرت هستند. چه کسانی ثروت و اخلاق سرمایهداری دارند؟ اصلاً مبنای اخلاق سرمایهداری همین دو مورد یعنی غصب و بخل است. از دیگران بگیر یعنی غصب و به دیگران هیچ چیز نده یعنی بخل که درست خلاف اخلاق انبیا است. «وَ لا اَلْمَحَبَّه...» پیامبر(ص) فرمود جامعهی منحرف اینطور است. « وَ لا اَلْمَحَبَّه الا بِاستخراجِ اَلدِّینِ و اِتباعِ الهَوی...» آنهایی که به دنبال قدرت هستند با خشونت و دیکتاتوری قتل به آن میرسند، آنهایی که به دنبال ثروت هستند با غصب و بخل و طلاپرستی و پولپرستی و دلارپرستی به جای خداپرستی به آن میرسند، آنهایی که به دنبال محبوبیت اجتماعی هستند، میخواهد برای او کف بزنند و رأی بیاورد و محبوب القلوب و وجیه بشوند و هیچ کس مخالف آنها نباشد چه کار میکنند؟ پیامبر(ص) فرمود به دو شیوه عمل میکنند. «الا بِاستخراجِ اَلدِّینِ...» یکی با مکتب بازی میکنند و خلاف صریح دین حرف میزند برای اینکه برای او کف بزنند. دین را تحریف میکند، مکتب را تحریف میکند برای اینکه برای او کف بزنند و به او رأی بدهند. دوم «و اِتباعِ الهَوی...» به دنبال عیاشی و خوشگذرانی هستند. مدام برای شادیهای بیشتر نامشروع وعده میدهد. میگوید مثلاً اگر من بیایم یک کاری میکنم که حرام و حلالی نماند. در انتها این است. مثلاً اگر کسی بخواهد اینجا بنشیند تا شما به او علاقمند بشوید چه کار میکند؟ نگاه میکند تا ببیند شما چه چیزی میخواهید؟ نمیگوید که آیا این درست هست یا نیست، مشروع هست یا نیست، معقول هست یا نه، اصلاً به نفع اینها است یا به ضرر است؟ نفع و ضرر و مصلحت اینها مهم نیست. ببین چه چیزی میخواهند. این خیلی چیز عجیبی است. شما باید مراقب باشید که این سه مورد، سه خط قرمزی است که باید پای آن بایستید. اجازه ندهید در این جامعه شرایطی پیش بیاید که « لا یُنالُ اَلمُلْکُ فیهِ اِلا بِالْقَتْلِ و اَلتَّجَبُّر...» دیکتاتور و آدمهایی که حرمتی برای احکام شرع و حدود الهی و جان انسانها قائل نیستند کمکم بیایند و مطرح بشوند. اجازه ندهید همانطور که در دنیا اینها مطرح هستند اینجا هم همین اتفاق بیفتد. در حوزهی اقتصاد و سرمایه و پیشرفت و توسعه « لاَ اَلْغِنَی الا بِالْغَصبِ و اَلْبُخل...» تفکر سرمایهداری غرب بخل و غصب است. من مرکز عالم هستم. من باید بیشتر از همه بخورم. حق تو را هم من باید بخورم. و من هیچ چیزی به هیچ کس بدهکار نیستم و مسئول نیستم و لازم نیست به کسی چیزی کمک کنم. با این فرهنگ مبارزه کنید. اسم آن را توسعه و پیشرفت میگذارند و سوم محبوبیت اجتماعی به قیمت دستکاری کردن دین و مکتب است. زیر پا گذاشتن مکتب است. استخراج دین است. کنار گذاشتن دین و خارج کردن دین از عرصه و متن به حاشیه است. این «استخراج الدین» میشود. «و اِتباعِ الهَوی...» یعنی ببینم خودم چه میخواهم و ملت چه میخواهند و به حق و باطل آن کاری نداشته باشم. حضرت امیر(ع) فرمود نگران باشید و اجازه ندهید که جامعه به این سمت برود که اینها ضد ارزش است. در ادامهی این تعبیر پیامبر(ص) و در همین خط فرمودند «و اکل الربا...» نباید اجازه بدهید جامعه به سمت رباخواری برود. ربا یعنی چه؟ یعنی بدون هیچ کار و تلاشی پول، پول بیاورد. اسلام آن پول و آن حقی را مشروع میداند که شما در ازای آن پول که میگیری باید یک خدمتی به دیگری و به جامعه بکنی. حالا در رشتهی شما خدمت مهندسی است. یا خدمت پزشکی است، خدمت نظافت شهر و رفتگری است، خدمت آب و برق است، خدمت اخلاقی است، سطح اخلاق جامعه را بالا ببرید، خدمت فرهنگی است، خدمت علمی و آموزشی و پژوهشی است، خدمت نظامی است، این ملت را به لحاظ قدرت و امنیت قوی کنید. باید یک کاری بکنید. در خانه کار خانه میکنی. باید یک کاری در خانه بکنی. باید به خانواده یک خدمتی بکنی. یا بیرون خانه کار کن و یا داخل خانه کار کن. باید کار کنی. ما به اینجا آمدهایم تا کار کنیم. مگر اینکه نتوانیم. مریض باشیم، پیر باشیم، گرفتار باشیم، این بحث دیگری است که مسئولیت نداریم و اگر نه همهی ما مسئول هستیم. فرمودند «اکل الربا...» مراقب باشید به اسم اقتصاد و توسعه و پیشرفت به سمت ربا دادن و ربا خوردن نرویم. پول میدهم و کار نمیکنم. منهای هیچ کاری پول من زیاد بشود. این پول از کجا میآید؟ از آسمان که نمیآید. از جیب بقیه میآید. یعنی چهار خانواده را نابود میکنی تا وضع تو درست بشود. دوم، «وَ اخذُ الرشا...» حضرت امیر(ع) فرمود مراقب باشید که وقتی به جایی رسیدید و مسئول شدید با هیچ توجیهی رشوه نگیرید. بالاخره شما فردا یک کارهای میشوید. یا شرکت خصوصی است، یا دولتی است، یا در یک جایی مسئول میشوید، بالاخره یک چیزی میشوید. آن وقت در یک لحظات خاصی برای شما یک شبه محاسبهای اتفاق میافتد که میگویی من اگر آنجا بودم قیمت این کار اینقدر بود پس چرا الان اینقدر باشد؟ میگویی من اگر این کار را بکنم فلان میشود، میگویی من اگر اینجا را امضا بکنم میدانی چه اتفاقی میافتد؟ فلانی از همین تأییدیه و امضای من 5 میلیارد میخورد. چرا من نیم میلیارد نخورم. اینقدر از این حرفها میآید. شما خیال میکنید اینهایی که رشوه میگیرند و اختلاس میکنند مثل ما و شما نیستند؟ بعضی از اینها از شما هم بهتر بودند. در یک لحظات خاصی فقط چرتکهی مادی میاندازد. دیگر چرتکهی معنوی نمیاندازد و محاسبات الهی را کنار میگذارد. حضرت امیر(ع) فرمود با اینها مبارزه کنید. فرهنگ کسانی که در اقتصاد و قدرت میآیند این نباشد که «اکل الربا...». پول مفت، یعنی پول منهای کار باشد، یعنی پول زیاد بشود ولی هیچ خدمتی نکنی. دوم «اخذ الرُشا...» رشوه است. سوم «شید البنا...» میگوید رشوه میگیرند و ربا میخورند و ساختمان میسازند. ساختمانهای شیک و بلند میسازند که وقتی میبینی قند در دلت آب میشود و میگویی این خیابان چقدر شیک است و اینجا مثل فلان کشور شده است. خب این به چه قیمتی شده است؟ چه کار میکنی؟ اگر به روش درست کردهای عیبی ندارد ولی چند خانواده را نابود کردهای؟ حضرت امیر(ع) میفرماید «اکل الربا و اخذ الرشا و شید البنا...» به قیمت رشوه و ربا ساختمانهای آنچنانی میسازند. «و استخفوا بالدما...» کمکم جان انسانها و خون انسانها در نظر آنها بیارزش میشود. «استخفاف بالدَم...» یعنی خون ارزان میشود. یعنی جان انسانها ارزان میشود. اینهایی که در دنیا جنگ به راه میاندازند و بمب شیمیایی و بمب اتمی میاندازند چه کسانی هستند؟ ساختمانهای بلند و شیک میسازند، ربا میخورند و رشوه میگیرند و آدمکشی میکنند. «والوزراءُ کذب...» فرمود اجازه ندهید کار به سمتی برود که مدیران کشوری دروغگو بشوند. علی اینهاست. اجازه ندهید مسئولان دروغگو بر سر کار بیایند. «الوزراء کذب...» اطلاعات دروغ بدهند و گزارش دروغ بدهند و آمار دروغ بدهند و وعدهی دروغ بدهند. فرمود در برابر اینها مقاومت کنید. «و الاُمناء خَوَنه...» و کسانی که به آنها اعتماد شده و امین هستند و اموال عمومی و حقوق اجتماعی و حقوق محرومین در دست آنهاست خائن باشند. «و الاُمناء الخَوَنه...» یعنی آنهایی که امانتدار هستند خائن نباشند. مراقب باشید جاهایی که پول و اموال عمومی و قدرت و امکانات هست خائنان بر سر کار نیایند. و آخرین روایت از حضرت امیر(ع) این تعبیر است که فرمودند پیامبر(ص) گفتهاند باید حواس شما باشد که یک وقتی جامعه به این سمت نرود و اگر به این سمت میروید برگردید و خودتان را اصلاح کنید. جامعهی اسلامی جامعهای است که مردم همدیگر را دوست دارند و به همدیگر وفادار هستند و پای حرفهایی که میزنند میایستند. اگر چک و سفتهای را امضا میکند پای آن میایستد. اگر یک تعهدی میدهد پای آن میایستد. دیدهاید قبل از ازدواج خانوادهها چقدر به هم دروغ میگویند؟ همه نه ولی بعضیها که خیلی هم هستند این کار را میکنند. دروغ میگویند. میخواهد معامله کند دروغ میگوید. میخواهد پروژه بردارد دروغ میگوید. یک پروژهای را انجام داده و به دروغ میگوید اینقدر سرمایهگذاری کردهام در حالی که این کار را نکرده است. پیامبر(ص) فرمودند مراقب باشید بیوفا نشوید. در جامعهای که به تعهدات خود وفا نکنند جامعهی اسلامی نیست. جامعهی انسانی جامعهای است که مردم به حرفهای خود وفادار هستند و به همدیگر وفا میکنند. بعد فرمود مراقب باشید که اگر چنین روزی رسید جلوی آن بایستید و مقاومت کنید. «غَلَ الوفا...» وفا کم میشود، «و شاع الزنا...» روابط جنسی نامشروع زیاد میشود. در حالی که همانها میتوانند با همدیگر رابطهی مشروع داشته باشند. تشکیل خانواده در اسلام آسانترین کار است. دو کلمه است. حتی لازم نیست آخوند بگوید. یک تعهد متقابلی است. میگوید وقتی میتوانی به راحتی شرعاً خانوادهی دائمی تشکیل بدهی و اگر نمیتوانی خانوادهی دائمی تشکیل بدهی میتوانی خانوادهی موقت تشکیل بدهی. بگویی الان شرایط من طوری است که نمیتوانم خانوادهی دائمی تشکیل بدهم و ممکن است به گناه و زنا بیفتم. خب یک خانوادهی موقت تشکیل میدهم. میگوییم اینها با رعایت احکام 6 ماه زن و شوهر هستند. اسلام مسائل جنسی و مسائل عاطفی و علاقهی دختر و پسر به هم و علاقهی زن و مرد به هم را یک علاقهی الهی میداند. این عشق الهی است. حتی شهوت هم الهی است. شهوت در اسلام یک امر الهی و نعمت خداست. خدا این انرژی و این جاذبه را گذاشت و اگر نه خانوادهای تشکیل نمیشد. شهوت خیر است اما چه زمانی شر میشود؟ از لحظهای که از کنترل خارج میشود و افراط و تفریط اتفاق میافتد و خارج از پروتکل ازدواج دائم یا موقت، خارج از پروتکل اخلاق و عدالت و عقل میشود. این ظلم و گناه میشود. این حرام میشود. فرمودند وفا کم میشود و خانوادهها و زن و شوهرها بیوفا میشوند. در معاملهها به هم وفا نکنند. زنا و روابط نامشرو زیاد بشود. «و تزیَّنَ الرجال بثیاب النساء...» این چیزی است که حالا رایج شده و فکر نمیکنم آن زمانها اینقدر رایج بوده است. آقایان زنانه میپوشند و مثل خانمها خودشان را آرایش میکنند و زیرابرو بر میدارند. حضرت امیر(ع) فرمودند یک روزی میرسد که مردها مثل خانمها بیرون میآیند. «و ذهب عَنهم قناع الحیاء...» حیا در جامعه ضعیف میشود. شرم جنسی، شرم اخلاقی ضعیف میشود. مراقب باشید تا در مقابل اینها بایستید. بعد حضرت امیر(ع) فرمودند من به شما بگویم «ما بالکم قد رکنتم الی الدنیا...» شما را چه شد که به دنیا دل دادید و فقط به مسائل دنیوی تکیه کردهاید؟ به جامعهی خودشان و به مردم کوفه گفتند «ما بالکم قد رکنتم الی الدنیا...» از دشمن میترسید و دیگر مبارزه نمیکنید. وا دادهاید. «رکنتم الی الدنیا...» دیدهاید یک کسی ایستاده و یک مرتبه میخواهد روی تشک یا مبلی بیفتد چطور خودش را رها میکند؟ «رکنتم الی الدنیا...» یعنی یک مرتبه وا دادید و خسبیدید. «و رضیتُم بالضیم...» راضی شدید که به شما اهانت بشود. راضی شدید که حقوق شما را پایمال بکنید. حضرت امیر(ع) میگوید چرا اینطوری شدید؟ چرا مقاومت نمیکنید؟ راحت بر شما مسلط میشوند و شما میایستید و نگاه میکنید و میگویید به من چه. اینها بخشی از مفاهیمی است که من در روز میلاد حضرت امیر(ع) عرض کردم و خدمت دوستان بگویم که کل عرائض بنده خطاب به شما دو نکته است. نکتهی اول اینکه کسی نباید از شما بشوند که میگویید شهدا را فراموش کردهاند. به درک که فراموش کردهاند. مثل این میماند که یک کسی بگوید بعضیها هستند که میگویند خورشید نیست. آنها کور هستند. کسی که میگوید خورشید نیست کور است. او باید منفعل باشد یا تو؟ خود تو یا قبول داری که خورشید هست یا قبول نداری. وقتی که تو شرمنده میشوی معلوم میشود خود تو هم شک داری که این راه درست بوده یا نه. شک داری که ارزش آن را داشته است یا نه. خود تو شک داری که این خورشید هست یا نیست. مشکل تو آن کسی نیست که این حرف را به تو زده است بلکه مشکل تو خود تو هستی. پدرانی که فداکاری کردند واقعاً اگر ببینند فرزندانشان مسیر خدا را طی میکنند و یک زندگی سالم الهی دارند و به خلق و خدا خدمت میکنند خشنود خواهند بود. چه آنهایی که از این عالم رفتهاند و شهید شدهاند و چه آنهایی که هستند در این صورت مشکلاتی که داشتهاند را خیلی راحت تحمل میکنند. اما میدانید بر چه پدری سخت میگذرد؟ پدری که خودش در این مسیر حق فداکاری کرده و بعد میبیند فرزندش شرمنده است یا قبول ندارد یا اصلاً این چیزها را نمیفهمد یا اصلاً مسیر دیگری را طی میکند و به این حرفها کاری ندارد. آن پدر خیلی زجر میکشد. من این را به شما بگویم که حتی اگر لبخند هم بزند قلب او میسوزد. چون میگوید من هر چه داشتم در این مسیر در حد توان دادم ولی بزرگترین سرمایهی زندگی من که فرزند من است انتخاب دیگری کرد. این خیلی برای آنها سخت است مخصوصاً آنهایی که شهید شدند و رفتند. امیدوار هستیم که در درس و کار و زندگی خود موفق باشید و ما و همهی جامعه به پدران شما و به خانوادهی شما و به مادران شما و حتی به خود شما مدیون هستیم.
والسلام علیکم و رحمتالله.
هشتگهای موضوعی