اندیشه سیاسی و پرسش هایی از انقلاب اسلامی - قسمت یازدهم-(فلسفه سیاسی، کلام سیاسی، فقه سیاسی)
نشست های دانشجویی در پاسخ به سوالات مبانی "ولایت فقیه"- دانشگاه های تهران- سالگرد انقلاب اسلامی- بهمن 90
بسمالله الرحمن الرحیم
نمونهی دیگر از اختیاراتی که شیخ مفید برای ولی فقیه در عصر غیبت ثابت میکند جمعآوری و دریافت زکات است. زکات چیست؟ زکات مالیات حکومتی است. زکات اموال عمومی است که شما از اغنیا و ثروتمندان در موارد خاصی با نساب خاص میگیری و صرف موارد خاصی که شریعت گفته میکنید و همهی آن رسیدگی به فقرا و محرومین و از این سنخ است مصرف میکنید. باز شیخ مفید تصریح میکند که ولایت اقتصادی و ولایت مالیاتی برای فقیه است و از اختیارات فقیه جامعالشرایط مثل امام و پیامبران و سفرای خاص امام است. مثل این میماند که پیامبر یا امام یک کسی را بفرستند و بگویند به فلان منطقه برو و مالیاتها را جمع کن و بیا. اینها در عصر غیبت چنین نقشی دارند و باید طبق شریعت در جهات مصالح عمومی مصرف بکنند. زمانی که پیامبر و امام در قید حیات هستند واجب است زکات به آنها داده بشود. اینها عبارات شیخ مفید است. و زمانی که به آنها دسترسی نیست زکات به نواب خاص و در صورت نبود نواب خاص باید به فقهای عادل شیعه پرداخته شود و الا مشروع نیست. چون آنها داناتر هستند به اینکه این زکات باید کجا مصرف بشود. نمونهی دیگر از اختیارات بهرهبرداری از انفال، آب، جنگل، بیابانها و مراتع و تصمیمگیری در مورد اینهاست. اینها مسائل حکومتی هست یا نیست؟ یعنی اگر کسی بگوید «شیخ مفید گفته ولایت بر مسئلهی آبهای زیرزمینی و آبهای جاری و جنگل و نیزار و اختیارات اینها با فقیه است مسئلهی حکومتی نیست.» یعنی چه که مسئلهی حکومتی نیست؟ اصلاً حکومتها همین کار را میکنند. پس حکومتها چه کار میکنند؟ شیخ مفید میگوید «بهرهبرداری از همهی آبهای زیرزمینی، آبهای جاری که مالک خصوصی ندارد، منافع زمینهای جنگلی و نیزار در اختیار حکومت است و اینها اختیارات حکومتی است.» نمونهی دیگر مبارزه با احتکار است. ولایت حق مبارزه با احتکار را میگوید. میگوید «اگر کسی رزق عمومی و نیازمندیهای عمومی جامعه را احتکار میکند و جمع میکند و اجازه نمیدهند درون جامعه بیاید...» میگوید «لالسلطان ان یکره المحتکر علی اخراج غلةِ» اگر کسی در دوران مشکلات نیازمندیهای عمومی را احتکار کرده حکومت حق دارد و باید محتکر را مجبور کند و تمام انبارهای سرمایهدارها را خالی کنند... «و بَیعها فی اسواءِ المسلمین...» به بازار عمومی بیاورند و در اختیار مردم قرار بدهند تا به فروش برود. «اذا کانت بالناس حاجةً ظاهرةٍ علیه...» وقتی که نیاز عمومی خیلی علنی است و کالایی در بازار کم است و اینها آن را مخفی کردهاند. اینها ولایت حکومتی هست یا نیست؟ ادارهی موارد گمشده، مثلاً آدم یا حیوان یا جنسی گم شده است. باز میگوید «این هم جزو وظایف حکومتی است» که من دیگر جزئیات و عبارات ایشان را نمیخوانم. نمونهی دیگر اجرای «لعان» است. لعان این است که اگر مردی زن خود را به اتهام جنسی متهم کند. اگر مردی زن خود را به فحشا متهم کند و مثلاً بگوید تو فاسد هستی. اینجا قاضی و حکومت باید مرد را بازداشت بکند و زن را بیاورد و اگر شاهد و بینهای هست که بیاورند و اگر نبود مراسم لعان اجرا میشود و این دقیقاً یک اختیار حکومتی است که باید مرد را مجبور کنند به اینکه کاری انجام بدهد که یک بحث فقهی است که نمیخواهم وارد آن بشوم. اختیار بعدی نصب امین در مورد وصی و وصایت و وصیت است که اگر وصی خیانت کرد ناظر امور مسلمین به جای او یک امینی را نصب بکند و اگر معلوم شد وصی ضعیف است ناظر بر امور مسلمین یعنی حاکم و حکومت در آن مورد تصمیم میگیرد. باز عبارت ایشان این است که میگوید «کان لالناظر فی الامور مسلمین...» ناظر در امور مسلمین همان حکومت است. «ان یقیمَ معهُ امیناً...» باید فرد امینی را بگذارد که این وصیتهای مالی درست اجرا بشود. عزل وصی را میگوید که دیگر توضیح نمیدهم. میراث کسی که وارث ندارد. ولایت قصاص، اجرای قصاص کار حکومتی هست یا نیست؟ ایشان میگوید «اگر در یک موردی قصاص لازم شد...» قرآن میفرماید اولیای مقتول بهتر است که ببخشند و اعدام نکنند. ولی اگر نمیخواهند ببخشند برای اینکه خشونت گسترش پیدا نکند و هر کسی خود از دیگران انتقام نگیرد و قتل گسترش پیدا نکند اجازهی قصاص داده شده است. اما آیا اجازه داده که هر کس خودسرانه برود و دیگران را قصاص کند؟ مثلاً بگوید این فرزند من را کشته و من هم شب به خانهی او میروم و او را میکشم؟ نه. اگر مورد حکم قصاص به نفس و قصاص به عضو ثابت شد تعبیر شیخ مفید این است که «اولیای قصاص متولی اجرای قصاص نیستند. در عصر غیبت حق ندارند خودسرانه بروند و حکم را اجرا بکنند و این ولایت به امام مسلمین واگذار شده است.» «لیس لاحداً یتولی القصاص بنفسهِ دون امام المسلمین اَوْ من نصبَهُ لذلک...» یا کسی که امام مسلمین او را برای این کار نصب کرده است که باز ایشان در عصر غیبت میگوید «منَ العمال و امناءِ فی البلاد و الحکام...» در یک جایی هم میگوید «هلَ لالسلطان دموهُ و لیس لالرعیه و لا لالسلطان جور ذلک...» نه حکومت جور حق دارد قصاص را اجرا بکند و نه خود مردم حق دارند قصاص را اجرا بکنند و طبق قانون باید حکومت شرعی این کار را انجام بدهد. من فقط تیترهای سه، چهار مورد دیگر را عرض میکنم. «ولایت دیاد» یا در مورد «صاب النبی» که اگر کسی به پیامبر یا امام معصوم اهانت کرد و فحش داد حکم آن اعدام است. اما اینطور نیست که هر کسی خودش حکم را اجرا بکند. اگر الان یک کسی اینجا به پیامبر اکرم فحش داد. خب حکم شرعی این اعدام است. البته باید آگاهانه باشد و یک شرایطی دارد. یک وقتی کسی نفهم است و نمیفهمد چه میگوید و دیوانه است و یا او را مجبور کردهاند بحث دیگری است. اما یک کسی مثل سلمان رشدی به قصد اهانت این کار را میکند و بحث منطقی و استدلال نیست و فحاشی و اهانت و تخریب است، کسی که با زبان خشونت و اهانت و تخریب وارد میشود این جواب را دارد. اگر استدلال و منطق داری بیا و بحث کن اما اگر میخواهی اهانت و توهین بکنی ما اجازه نمیدهیم حریمشکنی بکنی. اهانت به انبیا و اولیا اهانت به حقیقت و عدالت است. همین قرآنی که در افغانستان سوزاندند به نظر من اتفاقی نیست. این یک سیر است. اینها این کار را ادامه میدهند. بعضیها میگویند چرا امام بر سر یک کتاب رمان در مورد سلمان رشدی حکم میدهد؟ اصلاً بحث یک رمان نیست. بحث یک کتاب نیست. اولاً من نمیدانم شما مضمون آن کتاب را دیدهاید یا نه. من یک وقتی در یک جلسهای توضیح دادم که این رمان چیست. این رمان به لحاظ ادبی بسیار ضعیف است و جایی به لحاظ ادبی و محتوایی جایزه نبرده و جایزههای آن همه سیاسی است و اهانت و فحش به اصحاب پیامبر و همسر پیامبر است. تهمت جنسی، تهمت فساد به خود پیامبر و جبرئیل است. اینها در اروپا به حضرت مسیح و حضرت مریم که راحت اهانت میکنند. کتاب مینویسند، فیلم میسازند، حضرت مریم را متهم به زنا میکنند، حضرت عیسی را متهم به حرامزادگی کردهاند و فیلم ساختهاند. در آنجا کسی به کسی کاری ندارد. اینها شروع به گسترش دادن این کار کردهاند. چون در تورات هم به انبیا اهانت میشود. نمیدانم شما دیدهاید یا نه، در تورات به انبیا توهین میکند و میگوید حضرت لوت با دختر خود رابطهی جنسی داشت. اصلاً پیامبران خدا را افراد فاسدی نشان میدهند و از نظر اینها عصمت پیامبران دروغ است. همین کار را با قرآن کردند. این کاریکاتوری که برای پیامبر کشیدند. قرآنی که در آمریکا آن کشیش میخواست بسوزاند، اهانتی که همین دیروز به مسجد الاقصی کردند، چند بار به قرآن اهانت کردند، جلوی این زندانیهایی که در عراق و افغانستان هستند به قرآن اهانت میکنند یا آنها را وادار میکنند که باید به قرآن اهانت کنید و الا آنها را میزنند تا کشته شوند، حالا هم که در آنجا چندصد جلد قرآن را آتش زدهاند. مسئلهی اینها این است که میخواهند کاری کنند که اهانت کردن به این مسائل عادی بشود. استدلال و بحث و مناظره که نمیکنند و فقط اهانت میکنند. میخواهند پاره کردن قرآن و سوزاندن قرآن و مسخره کردن پیامبران را عادی بکنند. اسلام اجازه نمیدهد این کار عادی بشود چون این شکستن حریم حق است و به معنای ضایع کردن خود حق است و این حریم را نگه میدارد. لذا اگر گفتند چرا در فقه گفتهاند «صاب النبی» یا «صاب الامام» و کسی که به پیامبر یا اولیای خدا فحش میدهد حکم اعدام دارد این جواب را دارد. در عین حال شیخ مفید میگوید «درست است که صاب الامام یا صاب النبی محدور الدم است و حکم او اعدام است اما اجرای این حکم به عهدهی مردم نیست و به عهدهی حکومت شرعی است و در عصر غیبت به عهدهی ولی فقیه است.» اجرای حکم باید بر اساس قانون و دادگاه باشد. حالا اگر کسی گفت اینجا قانون و دادگاهی نیست و خود من باید حکم را اجرا کنم و حکم را هم اجرا کرد و فردا هم دادگاه او را گرفت و این گفت او به پیامبر فحش داد و من این کار را کردم. حالا حکم چیست؟ این شخص اعدام میشود. چون شما بینه و دلیل نداری. شاید با یک کسی مسئلهی شخصی داری و کسی را کشتهای و حالا میگویی این به پیغمبر فحش داد و من هم او را کشتم. از کجا معلوم است که تو راست میگویی یا دروغ میگویی؟ حکومت و دادگاه باید این کار را بکند. اگر کسی بگوید من در جایی سلمان رشدی را دیدم که به پیامبر و قرآن و حضرت فاطمه فحش میدهد و هر چه هم بحث میکنیم فایدهای ندارد و فقط میخواهد اهانت کند و حریم را بشکند و میگوید وظیفهی شرعی من برخورد بود و این کار را کردم و بعد هم نمیتوانی در دادگاه اثبات کنی. اینجا تو را به عنوان قاتل اعدام میکنند. ممکن است شهید هم باشی ولی در دادگاه اسلامی محکوم به اعدام هستی.
اگر سخنرانی کرده باشد و آن سخنرانی ضبط شده باشد چه؟
همین را میگویم. شیخ مفید هم همین را میگوید. اگر کسی سخنرانی کرده و گفته و تو ضبط کردهای حق نداری کاری کنی و باید ضبط را بیاوری و به دادگاه بدهی نه اینکه خود تو اجرا کنی. حالا از کجا معلوم نوار درست هست یا نیست؟ این کارها الان عادی است.
الان در قوهی قضاییهی ما در عمل اتفاقات دیگری میافتد.
حالا من به قوهی قضاییهی خودمان کاری ندارم و راجع به الان بحث ندارم. اصلاً بحث من چیز دیگری است. الان نمیخواهیم برویم و به دنبال صاب النبی بگردیم. من میگویم شیخ مفید چه میگوید؟ شیخ مفید میگوید حتی حکم قطعی شرعی که کسی که به پیامبر فحش بدهد، حتی اگر کسی به حضرت عیسی و موسی و حضرت مریم فحش بدهد، اگر کسانی به معصومان و اولیای خدا فحش بدهند، به پیامبران و اهل بیت فحش بدهند این حکم را دارند چون بحث منطقی و استدلالی ندارند. اما در این مورد شیخ مفید میگوید «در همین مورد حق ندارید حکم را سرخود اجرا بکنید و این وظیفهی حکومت اسلامی و فقیه عادل در عصر غیبت است و باید دادگاه حکم بکند و الا اگر دادگاه حکم نکرد و تو این کار را کردی، حتی اگر درست بوده باشد مجازات میشوید.» البته ممکن است بگویید در دنیا مجازات میشوم ولی در آخرت پاداش میگیرم که آن بحث دیگری است. بحث ما راجع به مسئلهی ولایت فقیه است. مسائل را قاطی نکنید. بحث ما این بود. یا شیخ مفید در مورد قتل خطعی میگوید «اگر در مورد قتل خطعی که قاتل قصاص نمیشود و قاتل باید دیه بدهد و بستگان قاتل نمیتوانند دیهی آن را بدهند این وظیفهی حاکم و حکومت اسلامی و ولی فقیه در عصر غیبت است.» اینها وظایف و اختیارات حکومتی است. یا میگوید «اگر در موردی قصاص لازم شد و اولیای دم گذشتند و عفو کردند ولی مسئلهی ابعاد اجتماعی داشت و فقط بعد فردی ندارد حاکم شرع میتواند بگوید تو از حق شخصی خودت گذشتی ولی من از حق جامعه و امت نمیگذرم و تو باید مجازات بشوی و الا این جرم ادامه پیدا میکند.» مثل این دخترکشیهایی که در بعضی از استانها رایج شد و الان هم در بعضی جاها هست که دختران خود را بر سر کوچکترین بهانهی میزنند و میکشند و آتش میزنند و بعد خود طرف میگفت فلان و گذشتم. خب اگر اجازه بدهیم و هر کسی را بکشد و عفو بکند که نمیشود. این یک جرم اجتماعی هم هست. شیخ مفید این تعبیر را میکند و میگوید «ولی فقیه میتواند در عصر غیبت حتی اگر خود طرف از حق خود میگذرد به خاطر مصالح امت گذشت نکند.» توجه کنید این مصداقهایی که ذکر میکنم برای این است که بدانید ایشان ولایت به مفهوم زعامت حکومتی فقیه را میگوید. «ولایت دیات» و ولایت دیه چه هست؟ مسئلهی حکومتی هست یا نیست؟ مثل قصاص است. ایشان میگوید «یقبضها امام المسلمین منه اَو من نصبه لالحکم فی رأی و یتصدق...» یعنی کسی که او برای حکم نصب کرده است. حالا من نمیخواهم همهی موارد را عرض بکنم. شیخ مفید تعبیر قاضی به کار نمیبرد و تعبیر سلطان به کار میبرد. یعنی اینها ولایتهای حکومتی است و قضاوت در یک پروندهی خاص و مسئلهی حکمیت نیست. میگوید «قتل و جرح برای نهی از منکر عملی باید با اجازهی حکومت باشد.» «لیس له القتل و الجراح...» حق کشتن و مجروح کردن کسی را به عنوان نهی از منکر نداری. اعتراض زبانی، بیانی، قلمی و نفرت و مخالفت است. حق نداری دست دراز بکنی و برخورد بکنی «الا باذن سلطان الزمان...» مگر با اجازهی حکومت قانونی مشروع، «المنصوب لتدبیر الانام...» آن کسی که نصب عام یا نصب خاص دارد، «فان فقد الاذن بذلک لم یکن له من العمل فی انکار الا بما یقع بالقلب و اللسان» اگر به فقیه و حاکم دسترسی نداری و اذن نداری دیگر وظیفهی عملی نداری و باید با همان زبان و قلم اکتفا کنی و اعتراض زبانی و قلمی بکنی. «کسی که مرده است، سرپرست ایتام و محجورین، زنی که شوهر او غائب شده است.» زنی میآید و شکایت میکند که شوهر من نیست. حالا یا فرار کرده یا مفقود الاثر است یا مرده است یا گم شده است. میگوید «در عصر غیبت ولی فقیه و حکومت اسلامی باید تعیین تکلیف و تحقیق بکند و اگر او را پیدا کرد و دید این شایستگی مسئولیت این خانواده را ندارد و عمداً کوتاهی میکند باید مرد را ادب کند و او را مجازات بکنند و اگر مشکل عقلی یا مالی دارد و نمیتواند به هیچ وجهی خانواده را اداره بکند و حاضر به طلاق است خود حکومت باید طلاق را جاری بکند. چون در حق زن ظلم میشود باید حکومت طلاق را جاری بکند» و «نظارت بر اموال و اشخاص گمشده و از این قبیل» را هم میگوید. آخرین موردی که از شیخ مفید نقل میکنم راجع به نوع تعامل حکومت با مردم و ولی فقیه با مردم و حقوق متقابل آنها است. اینهایی که عرض کردم برای این بود که بدانید ایشان چگونه حکومت را حق ولی فقیه در عصر غیبت میداند. عرض کردیم که ایشان وقتی از سلطان عادل میگوید مراد ائمه هستند و در عصر غیبت آنها این اختیارات را برای فقیه قرار میدهد و حدود 20 مورد از اختیارات حکومتی و اختیارات امام معصوم را تصریح میکند که به فقیه میرسد و در یک مواردی به طور خاص و مصداقی اسم ولی فقیه را میآورد و مشروعیت را تفویض میداند، این ولایت هم در ابعاد اقتصاد و هم حقوقی و قضایی و عبادی و نظامی است که مجموعاً مسئلهی تدبیر و حاکمیت میشود. مراد ولایت باطنی و ولایت تکوینی نیست. ایشان این بحث را تصریح میکند و میگوید «وقتی میگوییم ولایت به فقها میرسد به این معنی نیست که فقها ولایت تکوینی دارند.» نوع خاص ولایت تکوینی برای پیامبر و امام معصوم است و یک نوع عامی از ولایت تکوینی هم هست که برای هر کسی است که اهل تهذیب نفس باشد و به همان اندازهای که تهذیب نفس دارد در این قدرت دستش باز میشود. البته طبیعی است که آنهایی که باید در رأس حکومت عادل باشند بهتر است این نوع ولایت را داشته باشند ولی برای ولایت فقیه الزامی نیست که بگویند شما چند چشمه کرامت و معجزه نشان بده و مثلاً یک طی الارض بکن تا ما به تو بگوییم حق حکومت داری. میگوید «ضمن اینکه برای ولی فقیه ولایت تشریعی هم نیست به این معنا که نسخ کند و احکام الهی را تغییر بدهد.» نه ولایت تشریعی به آن معناست و نه ولایت تکوینی است. ولایت اجتهادی در مقام نظر است و تنفیذی و انفاذ در مقام عمل است و شیخ مفید میگوید «این ولایت طبیعتاً بالاصاله نیست و برای فقها بالنیابه است.» این هم یک نکته است که در مورد آن از من سوالی کردهاند و من میخواهم به آن جواب بدهم که مربوط به همین میشود. شیخ مفید میگوید «یک تفاوت دیگر این است...» که حتی رهبری هم در صحبت خود چند وقت پیش گفتند. خواهش میکنم به این دقت کنید. شیخ مفید میگوید «یک تفاوت دیگری هم که هست این است که در مورد ولایت پیغمبر و امام معصوم اعتقاد قلبی به ولایت آنها هم واجب است.» دقت کنید که اعتقاد قلبی به ولایت آنها واجب است و جزئی از ایمان است اما در عصر غیبت در مورد فقها اطاعت از فقه واجب است. اما اگر حالا کسی قلباً در یک مورد یک تشخیص یا یک تصمیم رهبری را در عصر غیبت قبول ندارد اینطور نیست که بگویند این کافر و فاسق است. این تفاوت درک است. اما ما نمیتوانیم عقیده داشته باشیم که پیامبر و امام اشتباه میکنند یا کار غلطی کردند. این اعتقاد را در مورد پیامبر و امام معصوم نمیتوانیم داشته باشیم و الا اعتقاد شیعی و ولایت نداریم. اما در مورد ولی فقیه در عصر غیبت اگر کسی گفت فلان تصمیم را امام یا رهبری گرفت و به نظر من اینجای قضیه درست نیامد یا نفهمیدم. آیا این گناه است؟ نه، گناه نیست. این گناه شرعی نیست. اما اطاعت واجب است. مبارزه با ولی فقیه و مخالفت علنی با او و شکستن حکم ولی فقیه حرام و گناه است. مثل خود مجتهد است. اگر در یک مورد مجتهد و مرجع تقلید شما یک حکمی داده و ممکن است شما در دل خود خیلی قبول نداشته باشی و بگویی به نظر من این اشتباه میکند، اشکالی ندارد ولی باید منطقاً و شرعاً به آن عمل کنی. مثل این میماند یک پزشکی به بنده گفته که شما سرطان داری و باید این کار را بکند و من بدم میآید که کسی به من بگوید سرطان دارم و خوشم نمیآید. بلکه خوشم میآید وقتی سرطان دارم به من بگوید خود من سرطان دارم و تو سرطان نداری. ولی حالا به من گفت که سرطان داری و 6 ماه بیشتر نمیمانی. اگر من از دست او ناراحت بشوم گناه نکردهام و کسی نمیتواند من را محکوم کند. ولی بالاخره این پزشک است و من باید به نسخهی او عمل کنم. اگر من در ذهن خود به این تشخیص ولی فقیه اشکال داشته باشم گناه کردهام؟ نهخیر. گناهی نکردهام. آیا ولی فقیه معصوم است؟ نهخیر، مصعوم نیست. آیا ممکن است خطا بکند؟ بله، ممکن است خطا بکند. او مثل مجتهد توست. مگر مرجع تقلید تو امکان ندارد خطا بکند؟ مگر پزشکی که میخواهد تو را جراحی بکند ممکن نیست خطا بکند؟ چرا. ولی در عین حال اطاعت شما از آن پزشک و این ولی فقیه واجب است. عقلاً و شرعاً واجب است. مگر اینکه صلاحیتی برای او قائل نباشی که در این مورد هم باید با حجیت و عدلهی شرعی باشد و همینطور دلبخواهی نیست. شیخ مفید هم این را میگوید. میگوید «بعضی از احکام است که مختص به امام و پیامبر است. مثل وجوب اعتقاد به ولایت آنها و این که این اعتقاد شرط قبولی اعمال توست.» یعنی اگر بنده بگویم پیامبر یک حرفی را گفت ولی من ایشان را پیامبر یا معصوم نمیدانم ولی به حرف او گوش میکنم. این کافی نیست. یعنی عمل ما قبول الهی نیست. اما در مورد غیر معصوم و در مورد ولی فقیه و فقیه هست. ممکن است من نپسندم، حالا یا به خاطر جهل خودم است یا حتی ممکن است امام اشتباه بکند، معصوم که نیست ولی من باید اطاعت بکنم. چرا باید؟ عقلاً و شرعاً. به همان دلیلی که جاهل از عالم میپرسد و یا تو از پزشک خود سوال میکنی. این حرف را هم شیخ مفید میزند و یک تفکیک خیلی خوبی هم هست و خود رهبری هم این حرف را یک بار چند وقت پیش گفتند. کسی آمد و گفت «ما باید ذوب در رهبری باشیم. به این معنا که اگر رهبری گفت ماست سیاه است ما بگوییم ماست سیاه است ولو اینکه ببینیم ماست سفید است.» خود رهبری آمدند و در صحبت خود گفتند «ما از کسی ذوب در شخص نخواستهایم. اگر باید ذوب شد باید در رسول خدا و اهل بیت شد و خود ما هم باید در آنها ذوب بشویم. ما به این معنا ذوب نخواستیم. ما حجت شرعی داریم. من طبق حجت شرعی حرف میزنم و تو هم طبق حجت شرعی عمل کن.» سوال داری و میپرسی و من هم جواب میدهم. اما وقتی رهبری حکم میدهد عقلاً و شرعاً مخالفت با رهبری، تعرض به او، شکستن رهبری در ملأ عام، عقلاً و شرعاً حرام است. فقط هم اینجا نیست و در هر سیستمی در دنیا همینطور است که وقتی چیزی به حکم حکومت تبدیل شد و قانون شد دیگر نباید کسی مخالفت بکند. در نظامهای لائیک هم این کار را نمیکنند. تا قبل از حکم حرف میزنند و بعد که قانون شد مثلاً نمیگویند چون من این قانون را قبول ندارم در اتوبان خلاف مسیر حرکت میکنم. شما غلط میکنی که بر خلاف مسیر حرکت میکنی. میخواهی قبول داشته باش یا قبول نداشته باش. قانون این است که در اتوبان از سمت راست میروند و از سمت چپ بر میگردند. وقتی که تو سیستم را قبول نداری نمیتوانی از مزایای این سیستم استفاده بکنی. همه جای دنیا در شرق و غرب عالم همینطور است. این مربوط به دینی و غیر دینی نیست. آخرین موردی که عرض میکنم این است که راجع به نوع تعامل مردم و ولی فقیه در عصر غیبت شیخ مفید روایتی از پیامبر نقل میکند که «مردم، مؤمنان و برادران و خواهران هستند و باید نیازهای همدیگر را برطرف بکنند و در ادبیات سیاسی فقه اسلامی و شیعی رابطهی حاکمان و مردم دو طرفه است.» ایشان میگوید «حاکمان در باب مردم وظایفی دارند و مردم هم در برابر حکومت و ولی فقیه وظایفی دارند.» در مورد وظایف حکومت در عصر غیبت ولی فقیه با مردم مواردی را ذکر میکنند که من همهی آنها را نمیگویم و فقط نمونهای از آن را عرض میکنم. شیخ مفید میگوید «هدف از حکومت در اسلام اقامهی حق و مبارزه با باطل است، اقامهی عدل و مبارزه با ظلم است، هدف از امامت و حکومت هر چه نزدیکتر کردن مردم به صلاح و رستگاری و دور کردن جامعه از فساد و تباهی است. امامت رسالتی است الهی و یک تکلیف و مسئولیت است، زحمت است و نه یک امتیاز و برتری فقیه بر مردم یا امام و پیامبر بر مردم. امامت همواره باید در مسیر الهی باشد و اگر از مسیر الهی خارج شد مشروعیت خود را از دست میدهد. پیامبر هم حق ندارد از مسیر الهی خارج بشود و به همین دلیل است که خداوند بعد از اینکه حکومت حضرت داوود را در قرآن اعلام میکند و میفرماید ما او را خلیفه و ولی قرار دادیم بلافاصله خداوند به حضرت داوود رو میکند و به او فرمان میدهد (یا داوود انا جعلناک خلیفةً فی الارض) ما تو را خلیفهی خود در زمین قرار دادیم. یعنی ما به تو حق حاکمیت دادیم و حکومت تو از اینجا مشروعیت دارد و تو حق داری بر مردم حکومت کنی و خداوند بلافاصله به حضرت داوود میفرمایند (فحکم بین الناس بالحق...) حتماً باید بین مردم و بشریت بر اساس حق حکم، داوری و حکومت کنی.» هم حکمیت و هم حکم و هم حکومت فقط بر اساس حقیقت باشد. ما تو را خلیفه قرار ندادیم که هر کاری دلت میخواهد انجام بدهی. «فحکم بین الناس بالحق» این شرط خلافت و ولایت الهی است. «و لا تتبع الهوا» حق نداری از هوای نفس خودت و تمایلات شخصی خودت در مسئلهی خلافت و ولایت و حکومت پیروی بکنی. حق نداری هر طور که دلت خواست حکومت بکنی. «لا تتبع الهوا فیضلک عن سبیل الله» اگر به دنبال هوای نفسانیت و تمایلات خودت بیفتی تو را از راه و مسیر خدای متعال خارج میکند. شیخ مفید میگوید «وقتی خداوند به حضرت داوود اینطور خطاب میکند که خلافت جعلی آسمانی را مشروط به حکم بالحق میکند یعنی اینکه هر نوع حکومتی در عصر غیبت یا غیر غیبت اگر از مسیر الهی خارج شد نامشروع شد. اگر ابزاری برای تأمین منافع و نفسانیت حاکمان شد نامشروع است.» شیخ مفید میگوید «همهی حاکمان اسلامی ملزم هستند این موارد را رعایت بکنند و اگر رعایت بکنند مشروع هستند و اگر عمداً تخلف بکنند نامشروع هستند.» در کتاب «المسائل العشره» و در کتاب «امالی» میگوید «در نظر گرفتن رضایت خداوند متعال، چه پیغمبر و چه امام و چه ولی فقیه باشد در هر تصمیمی باید فقط به رضای خدا توجه کنند که آیا خداوند از این حکم راضی است یا نه، در مسیر خدا هست یا نیست. دوم، اجتناب از تحکم و زورگویی به مردم. سوم، تأمین مصالح دینی و دنیوی مردم.» هر تصمیمی که ولی فقیه میگیرد مثل امام معصوم و پیامبر باید در این مسیر باشد. حالا معصوم نیست ولی تلاش او باید در این جهت باشد. هدف از این حکم، این فرمان و اقدام باید مصالح دینی و دنیوی مردم باشد. «چهارم، رعایت عدالت بین مردم باشد. تمام توجه او به حقوق متقابل جامعه و حقوق و وظایف مردم باشد.» شیخ مفید میگوید «اینها وظایف حکومت در برابر مردم است و مردم هم در برابر حکومت وظایفی دارند. یک، امامشناسی و ولی فقیه و شناخت ولی فقیه در عصر غیبت که چه کسانی شایستهی این مسئولیت هستند.» «یَجب علی کل مکلف» بر هر مؤمن و مسلمانی واجب شرعی است «ان یعرف امام زمانه و یعتقد به امامةِ» که امام عصر خود را بشناسد و معتقد به امامت او باشد که حالا این را میتوان تعبیر به ولایت حضرت حجت(عج) و نواب ایشان کرد. ایشان میگوید «وقتی قرآن کریم میفرماید (یا ایها الذین آمنو اطعیو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم) و ولایت اولی الامر را واجب میکند یا میفرماید (یوم ندعوک لو الناس بامامهم...) آن روز ما هر جامعهای را با امام و رهبران و حاکمان خود صدا میزنیم.» حاکمیت هر جامعه شناسنامهای برای آن جامعه است که چه حکومتی را تحمل کردهاند و با چه حکومتی همکاری میکنند. «فمن اوتی کتابهُ بیمین فاولئک یقرئون کتابه و لا یظلمون فتیلا...» بعد ایشان میگوید «این به آن معنی است که شناخت رهبران واجب شده است. چون نه فقط در دنیا سرنوشت شما را تعیین میکند و اینکه چه کسانی رهبران شما هستند و بر شما حکومت میکنند در سرنوشت شما دخالت دارد در آخرت هم تأثیر دارد که شما در دنیا به دنبال چه کسانی راه افتادید و حکومت چه کسانی را بر خود پذیرفتید؟» میگوید «اینکه پیامبر فرمودند (من مات و هو لا یعرف امام زمان هی مات جاهلیه) مرگ جاهلیت یعنی عدم شناخت درست از رهبری مثل مرگ جاهلیت و مرگ کافرانه است و هر کس عملاً با این جهل زندگی کند و بمیرد خارج از اسلام زندگی کرده و مرده است.» و میگوید «وظیفهی مردم در برابر حکومت اطاعت است. وقتی شناختید کسانی از بقیه صالحتر هستند و میخواهند عدالت و احکام الهی را جاری کنند ولو معصوم نیستند و ممکن است اشتباه کنند ولی تمام تلاش خود را در این مسیر میکنند و گناهان کبیره را انجام نمیدهند و اصرار بر صغیره ندارند، اطاعت از آنها و بیعت با آنها به حکم خداوند واجب است» و این تعبیری که پیامبر فرمود «اسمعوا و اطیعوا...» حرف حاکم و رهبری سالم را بشنوید و اطاعت کنید، «لمن واللهُ الله الامر فانه نظام الاسلام...» چون خداوند به او حق حاکمیت داده و نظام و نظم اسلام و نظام اجتماعی اسلامی به این اطاعتپذیری از ولایت بستگی دارد و الا نظم اجتماعی شما از هم خواهد پاشید و دچار ذلت میشوید و دیگران بر شما مسلط میشوند و همان مقدار عدالتی که ممکن است در عصر غیبت اجرا بشود هم اجرا نخواهد شد. اطاعت از آن امام و کمک به او و نصیحت او و خیرخواهی او در حضور و غیاب او واجب است و بعد شیخ مفید نقل میکند حضرت امیر(ع) فرمودند که «مردم شما بر همان چیزی که با خلفای قبل از من بیعت کردید با من هم بیعت کردید و بدانید تا قبل از بیعت اختیار شما به دست خود شماست اما وقتی بیعت کردید باید تابع و تسلیم باشید و الا بیعت چه معنی دارد؟» امیرالمؤمنین علی(ع) میگوید «این چه نوع بیعتی است که میگویید ما تو را به عنوان امام و رهبر قبول داریم ولی هر کاری که بخواهیم انجام میدهیم.» آن جایی که نظر تو را قبول داشته باشیم به دنبال تو میآییم و هر جایی که قبول نداشته باشیم هر کسی به راه خودش میرود. حضرت امیر(ع) میگوید «این چه نوع اطاعت و چه نوع ولایتپذیری است؟ چون تا جایی که حرفهای من را قبول دارید عملاً از من اطاعت نکردید و از خودتان اطاعت میکنید و طبق میل خودتان عمل میکنید چون نظر خود شما هم همین است. آن لحظهای معلوم میشود شما ولایتپذیر هستید یا نیستید که نظر شما یک چیز باشد و نظر من که امام و رهبر شما هستم چیز دیگری باشم. از اینجا به بعد است که اطاعت معنا پیدا میکند. از جایی که شما بگویید نظر ما چیز دیگری است ولی چون تو رهبر و امام هستی حرف تو را قبول داریم.» حضرت امیر(ع) میگوید «این چه نوع بیعت و اطاعتی است که میکنید و هر جا که به نفع شما باشد میآیید و هر جایی که به ضرر شماست و قبول ندارید میگویید ما تو را قبول نداریم و دیگر امام نیستی.» حضرت امیر(ع) میگوید «این چه نوع اطاعت و ولایتپذیری است؟» شیخ مفید میگوید «اگر حاکم این همه وظایف دارد مردم هم وظیفه دارند و باید تسلیم امام باشند و با او بیعت بکنند.» حتی جایی که من رهبری امام را قبول ندارم ولی او هنوز صلاحیت دارد. میگوید اگر قلباً اعتقاد نداری اشکالی ندارد و گناهی نکردهای و فقط تشخیص تو فرق میکند ولی نباید مخالفت بکنی و باید اطاعت بکنی. شیخ مفید میگوید «حضرت امیر(ع) فرمود در اینجا اگر اطاعت نکنی از اسلام برگشتی و مرتد شدی و کافر هستی.» چون این کفر به این معنی نیست که تو خدا و پیامبر را قبول نداری، این کفر یعنی تو برای خودت محور تصمیمگیری هستی و خودمحور هستی و بر اساس نفسانیت خود تصمیم میگیری و به دنبال رهبر خود نیستی. ایشان میگوید «شناخت بر حق واجب است، اطاعت از او واجب است، اگر از او اطاعت نکنید حاکمان ستمگر و متغلب و متقلب بر شما مسلط میشوند در حالی که حکومت آنها کلاً نامشروع است.» پس اطاعت از رهبر واجد شرایط غیر معصوم واجب میشود و الا گیر رهبر فاقد شرایط و فاسق خواهید افتاد که اطاعت از او مطلقاً حرام است و زور شما هم نمیرسد. ایشان روایتی نقل میکند. این خیلی روایت عجیبی است. راجع به کسانی است که میگویند بالاخره در فلان جا خطا و فساد هست یا نیست؟ ما قبول داریم که در رأس اصل حکومت آدمهای سالم و درست هستند اما بالاخره جاهایی مشکلاتی داریم و چون ما آنها را قبول نداریم میخواهیم اطاعت نکنیم. این خیلی تعبیر عجیبی است و در فقه سیاسی خیلی معنا دارد. امام باقر(ع) از قول پیامبر(ص) این حدیث قدسی را فرمودند «لعذبن کل رعیة فی الاسلام عطابة کل امام لیس من الله و ان کانت رعیةُ بارةً تقیه...» به خدا سوگند هر جامعه و مردمی که اصل حاکم و حکومت آنها صالح نیست و فاسق و نامشروع است، آن مردم را که تن به چنان حکومتی میدهند عذاب خواهم کرد. عذاب دنیای آنها که معلوم است. در آخرت هم آن جامعه عذاب خواهند شد حتی اگر آن مردم تک تک آدمهای باتقوا و خوبی باشند. این روایت را نشنیده بودید. خداوند فرمود «جامعهای که به حاکم یا حکومت نامشروع تن بدهد مجازات و عذاب خواهم کرد.» «و ان کانت رعیة بارةً تقیه» خود آدمها تک تک آدمهای باتقوا و خوبی باشند. مثلاً مشروب نمیخورد، گناه نمیکند، نماز میخواند، حج میرود، روزه میگیرد ولی زیر سایهی حکومت نامشروع است. یعنی مثل اکثریت مسلمانها در دنیا که هستند. عکس این را ببینید که چقدر اصل حکومت مهم است. «و لافان ان کل رعیة فی الاسلام عطائة کل امام عادل من الله و ان کانت رعیةُ الظالم مصیعه» اگر مردمی باشند که با یک حکومت و امام صالحی بیعت کردند و از او اطاعت میکنند ولی در حریم زندگیهای شخصی خود گناهانی هم میکنند و خیلی باتقوا نیستند خداوند آنها را خواهد بخشید.
سند این روایت کجاست؟
سند این روایت کتاب «الاختصاص» صفحهی 259 و 260 است.
منبع این روایت چه هست؟
دیگر منبع را باید از روی کتاب ببینید. چون من اینجا دیدگاههای شیخ مفید را نقل میکنم. مرحوم شیخ مفید این روایت را نقل میکند و میگوید برای اینکه بدانید حکومت چقدر مهم است اگر یک حکومتی حاکم و رهبر سالم داشته باشد ولی مردم آن در مسائل شخصی خود گناهان شخصی و کوچک بکنند ممکن است خداوند آنها را ببخشد اما اگر مردمی اهل نماز و روزه و نماز شب است ولی میگویند هر کسی حکومت کند فرقی ندارد، آنها را نخواهد بخشید.
این فقط در مورد امام معصوم صدق میکند؟
نه. در روایت تعبیر امام معصوم نیست. عین عبارت این است «عطائة کل امام لیس من الله...» رهبری که الهی نیست. رهبری که از طرف الله نیست. یعنی اجازهی شرعی برای حکومت او نیست. حالا معصوم اجازهی خاص میشود و فقیه عادل در عصر غیبت اجازهی عام میشود. این روایت معانی مختلفی دارد که به نظر من روی خود این روایت خیلی میتوان از ابعاد مختلف بحث کرد ولی یک نظریهی بسیار مهم و مبنایی در اصل فقه سیاسی و بحث مشروعیت است که حتی دین شخصی و فردی کافی نیست وقتی که امکان اجرای احکام اجتماعی دین و عدالت اجتماعی نیست. چون حکومت صالح که به دنبال عدالت اجتماعی نباشد اگر نبود تو حداکثر به دنبال اجرای عدالت فردی در حریم شخصی خودت میروی ولی فضای جامعه فاسد است و عدالت اجتماعی حاکم نیست و گفتمان حاکم، گفتمان عدالت و اخلاق نیست. یک روایت دیگر با این مضمون هست که الان به یادم آمد. در یک روایت دیگری نقل شده که امام(ع) میفرمایند «در دورانی که حکومت فاسد است همه به هم سوء ظن دارند.» اصل بر سوء ظن و خراب بودن همه چیز است. مگر ثابت بشود درست است. اما اگر گفتمان حاکم، گفتمان الهی و درست باشد، یعنی مسیر کلی حاکم بر جامعه درست باشد و اصل حکومت جهت صحیح داشته باشد، نه اینکه در آن جامعه گناه و فساد و ظلم نیست، و لیکن اصل بر حسن ظن است. باید اصل را بر خوبی گذاشت مگر اینکه بدی ثابت بشود. از این قبیل موارد داریم. البته گاهی ممکن است از بعضی از اینها سوء برداشت بشود. یک سری سوالات مکتوبی در جلسهی قبل دادید که من میخواهم اول به آنها جواب بدهم تا بعد سوالات شفاهی خود را بپرسید. شیخ مفید این تعبیر را دارد که «یجب علی اخوانه علی مؤمنین معونةُ علی ذلک...» فقط اطاعت مردم از رهبر و ولایت عادل کافی نیست. کمک به او واجب است. فرق «معونه» و «اطاعت» چیست؟ اطاعت این است که تو منتظر باشی تا وقتی دستور داد بگویی چشم. معونه یعنی اگر چیزی نگفت تشخیص بدهی که این کار الان کمک به رهبری است و باید آن را انجام بدهی. نه اینکه منتظر بنشینی تا دستور بدهند. هر کاری که کمک به رهبری صالح است را باید انجام بدهی. این تعبیر «النصیحه لائمة المسلمین» را دقت کنید. همه فکر میکنند کلمهی «نصیحت» یعنی موعظه کردن ولی نصیحت در لسان عرب و روایات یعنی خیرخواهی منتها چون موعظه کردن مصداقی از نصیحت است و وقتی شما کسی را دوست داری و مثلاً به بنده محبت داری من را موعظه میکنی و مثلاً میگویی این کارها را نکن و این کارها را بکن. این مصداق خیرخواهی است و نه اینکه نصیحت با موعظه مساوی است. وقتی میگویند نصیحت ائمهی مسلمین و نصیحت حکومت واجب است فقط به معنای نصیحت کردن نیست و یک مصداق این است. یعنی سیرهی حکومت این باشد که از مردم و عقلای مردم مشورت بخواهد. وقتی میگویند نصیحت عموم مسلمین بر شما واجب است یعنی از آن طرف بر حکومت هم واجب است که نصیحتپذیر باشد و اینها را حمل بر خیرخواهی بکند. امیرالمؤمنین علی(ع) میگوید «حق شما بر من این است که چه کنم و چه کنم و اموال عمومی و عدالت اجتماعی و گسترش عقلانیت و فرهنگی در جامعه و تربیت اجتماعی و فرهنگسازی بکنم و از آن طرف هم وظیفهی شما نسبت به من اطاعت از من و خیرخواهی برای من در خلوت و جلوت است. شما در حضور و در غیاب من خیرخواه باشید. هر کاری که از شما بر میآید برای کمک به من انجام بدهید.» در یک جا میفرماید «من را کمک کنید. من به تنهایی نمیتوانم حکومت اسلامی را برقرار کنم.» ولی فقیه که دیگر روشن است. مشورت دادن به حکومت خیرخواهی است. مشورتپذیری حاکم واجب است. البته شیخ مفید میگوید «این مشورت از نظر من در مورد امام معصوم و پیامبر صدق نمیکند چون آنها احتیاج به مشورت با کسی ندارند و اینکه میگویند «شاورهم فی الامر» از باب تربیت جامعه است و اینکه غیر مصعوم یاد بگیرد که حکومتها در عصر غیبت باید با مردم مشورت کنند نه اینکه امام و پیغمبر چیزی کم داشتهاند و مردم بیشتر از آنها میدانستهاند.» و نصیحت همهی مسلمین وظیفه است و انتقاد هم وظیفهی شرعی است و جالب است که حضرت امیر(ع) عین این تعبیر را در نهجالبلاغه به کار میبرند و میفرمایند «امر به معروف و نهی از منکر شما به ما و حکومت حق من است.» نمیگویند حق شماست. خواهش میکنم دقت کنید که این بالاتر از نساب دموکراسی است. در بالاترین دموکراسیها میگویند مردم حق انتقاد دارند. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند «در حکومت اسلامی نهی از منکر و امر به معروف مسئولین از طرف مردم و همین طور بر عکس و اینکه مردم بیایند مسئولین را خیرخواهانه امر به معروف بکنند، حق من و حقوق حکومت است.» نمیگویند این حق مردم است. اینکه روشن است. یعنی این خدمت به حکومت است که شما حکومت را نقد کنید.
هشتگهای موضوعی