اندیشه سیاسی و پرسش هایی از انقلاب اسلامی - قسمت نهم-(فلسفه سیاسی، کلام سیاسی، فقه سیاسی)
نشست های دانشجویی در پاسخ به سوالات مبانی "ولایت فقیه"- دانشگاه های تهران- سالگرد انقلاب اسلامی- بهمن 90
بسمالله الرحمن الرحیم
آیا نظام شیعه ساختار سیاسی دارد؟ یعنی آیا ما ساختار سیاسی شیعی اسلامی و غیر اسلامی داریم؟ بند جواب و پاسخ عام دادم و گفتم در همهی موارد بگو منظور از ساختار سیاسی چیست؟ اگر منظور این انتخابات و صندوق و قوانین نظارت و همین چیزهایی که در پارلمان و مجلس تصویب میشود است تا جایی که در چهارچوب شرع است و به احیا و تقویت مناسبات اسلامی به لحاظ حقوقی اخلاقی در جامعه کمک میکند و جامعهی اسلامی، جامعهی عزیز، مستقل، شاد، برادر، با محبت، آرام میکند، قرآن میفرماید «وقتی در یک جامعهای ایمان به خدا به قلب شما بیاید دیگر خوف و حزن نیست.» یعنی ترس و غم نیست. هر جایی میبینید ترس و غم هست یعنی ایمان نیست. خب این معلوم است که تربیت اسلامی چطور است و جامعهی اسلامی و اقتصاد اسلامی چطور است. هر نظام معماری، اقتصاد، سیاسی، هنری، رسانهای، آموزشی، روابط بینالملل که در جهت تقویت حقوقی و اخلاقی و در جهت اسلامیتر کردن جامعهی ما و جامعهی بشری کمک کند آن تکنولوژی و هنر و معماری و سینما و علوم سیاسی و اقتصاد به همان اندازه اسلامی است و میتواند اسلامیتر باشد و میتواند کمتر هم اسلامی باشد. هر چه مانع بتراشد غیر اسلامی و نامشروع و خلاف شرع است و میتواند غیر اسلامیتر بشود. بنابراین اینها کلیشه نیست. اینها اجتهاد و تلاش دائمی است. با جهاد و اجتهاد امت اسلامی و به خصوص نخبگان آن است که ساختارهای یک جامعه میتواند اسلامی یا غیر اسلامی بشود. اگر مراد قوانین مدلهای اجرایی نظام سیاسی یا اقتصادی یا معماری است اسلام اینها را تعیین نکرده و نباید هم تعیین میکرده چون اگر تعیین میکرد که جاودانه نبود و فقط برای یک نظام خاص در یک زمان و مکان خاص تعیین تکلیف کرده بود و خاتمیت معنا نداشت. این مجالی است که خداوند متعال قرار داده و به ما عقل و تجربه داده و قدرت نقدپذیری و انتقاد و مشورت داده که ما مدام اینها را تقویت کنیم. مهندسی و صنعت پانصد سال پیش کجا بود و الان کجاست؟ درست است که خود این پیشرفت ذاتاً هدف نیست. یعنی اینطور نیست که اگر کسی در یک جامعهی ماشینی زندگی کرد و امکانات اقتصادی و صنعتی آن بیشتر بود از کسی که در دو هزار سال پیش و در یک جامعهی شبانی زندگی میکرده به سعادت نزدیکتر باشد که بگوییم پیشرفت مادی دلیل بر پیشرفت حقیقی است. یعنی هر چه تکنولوژی و پیشرفت بیشتر بشود شما پیشرفتهتر هستی. نه، امکانات و ابزار و روش زندگی و مدل زندگی تغییر میکند اما این را بدانید که چه آنهایی که میگویند قدیمها مردم بیشتر سعادتمند بودند و حالا دورهی حوالت تاریخی ما به کفر و سکولاریزم است و حالا دیگر مؤمن بودن خیلی سخت است و یا نمیشود و چه آنهایی که عکس این را معتقدند و میگویند بشرهای قدیم این امکانات را نداشتند ولی حالا بشر فعلی چنین امکاناتی دارند، هر دو اشتباه میکنند. فرصت سعادت و شقاوت برای بشر پنج هزار سال پیش و امروز و پنج هزار سال آینده مساوی است.
پس چطور در روایات میگویند در آخرالزمان خیلی مشکلتر است؟
اولاً این کسانی که آخرالزمان را بر الان منطبق میکنند و میگویند الان در شرایطی هستیم که نظامات غربی در این صد سال و دویست سال بر دنیا حاکم شدهاند و معمولاً لاابالی و لائیک هستند و فساد اخلاقی را تئوریزه میکنند تطبیق درستی نیست. یعنی تطبیق مبرهنی نیست و ما هیچ دلیلی نداریم. یعنی اگر دویست سال پیش اهالی آنجا میگفتند الان آخرالزمان است فرقی نمیکرد. اولاً این آخرالزمان باید درست معنی بشود. آخرالزمان یعنی زمان دیگر، دورههای بعد یا به معنای آخر تاریخ است؟ منظور از آخرالزمانی که در روایات ما هست لزوماً به معنای پایان تاریخ نیست. یعنی شرایطی پیش خواهد آمد، زمانهای پیش خواهد آمد که این اتفاقات میافتد. خیلی از این اتفاقات قبل از پیغمبر اکرم هم افتاده بوده است. همین جوامعی که قرآن اشاره میکند و میگوید «امتهایی که بر آنها عذاب نازل شد» اتفاقاتی در آن جوامع افتاده که با آن اتفاقاتی که میگویند در آخرالزمان میافتد و خیلی از آنها هم الان در جوامع دنیا هست مساوی است و گاهی بدتر هم بوده است. این تطبیق تاریخی که الان آخرالزمان است و آخرالزمان به مفهوم پایان تاریخ است و حفظ ایمان سختتر است بله. اما این «حفظ ایمان سختتر است» ارتباطی با پیشرفت علم و تکنولوژی ندارد و به نوع مناسبات اجتماعی و نوع فضای حاکم اخلاقی حقوقی در یک جامعه مربوط میشود. چه در جامعهی سنتی و چه در جامعهی مدرن، چه در جامعهای که صنعت و تکنولوژی نداشته و چه در جامعهای که اینها را دارد سعادت و شقاوت دو سکهی حیات بشری است و اختیار از انسان سلب نمیشود. این که کسی فکر بکند امروز ابزار فساد بیشتر شده را بگویم. من نمیگویم که ابزار فساد بیشتر نشده است. من میگویم اولاً منشأ این ابزار نیست و ابزار وسیلهای است که به توسعهی یک فکر بد یا غلط یا خوب کمک میکند و میتواند به هر دوی نظامات خوب و بد کمک بکند. دوم اینکه در شرایط و جوامعی که مدرنیته و ابزار نبوده و شرایط امروز نبوده تمام این گناهان و کثافتکاریها بوده و هیچ گناه جدیدی اختراع نشده است. شما یک گناه به من نشان بده که به قول آقایان در دورهی سنت نبوده و در دورهی مدرنیته بوده است. هیچ گناه جدیدی انتخاب نشده است و همهی این کثافتکاریهایی که الان میشود قبلاً هم میشده است. ابزار آن تفاوت میکرده و الا اصل این گناهان بوده و هست. من نمیخواهم نقش ابزار را انکار کنم. نمیخواهم نقش ابزار و ارتباطات و صنعت و تکنولوژی را انکار کنم ولی میگویم اولاً این ارتباط دو طرفه است و در جهت خیر و شر به کار میآید. ثانیاً وقتی هم که این امکانات نبود اصل این گناهان بود و اصلاً قرآن برای همین آمده و اینقدر قصص انبیا را میگوید. بعضی از اتفاقاتی که در آن جوامع افتاده از اتفاقاتی که الان میافتد سادهتر نبوده است. بنابراین فکر نکنید اگر کسی سه هزار سال پیش بوده امکان سعادت یا شقاوت نداشته و نه فکر کنید الان اینطور است. در همهی شرایط و به حسب آن شرایط هست. امروز مشکلاتی بیشتر شده اما از آنطرف خیراتی بیشتر شده است. یک زمانی اطلاعرسانی راجع به حق و باطل و اخلاق و نظامات جهانی و ظلم و ستم اصلاً وجود نداشته است. الان این اطلاعات هست. خب هم جنبهی باطل و هم جنبهی حق آن هست. همین ارتباطات و وسایل اگر نبود انقلاب اسلامی به این سرعت اتفاق نمیافتاد. از آن طرف هم در این ارتباطات هر کسی قویتر کار کند اثر بیشتری میگذارد. اگر جبههی فساد و جنود شیطان قویتر عمل کنند از همهی این امکانات و ابزار به نفع خودشان استفاده کردهاند. چنانچه در زمان انبیا هم همین کار را میکردند و اگر جبههی حق و عدالت قویتر کار کند و متحد باشند و زحمت بکشند و عاقلانه و عدالتخواهانه فداکاری و جهاد کنند این جبهه مسلط میشود. من میخواهم بگویم که جبری به وجود نمیآید. نمیخواهم بگویم که شرایط تغییر نمیکند. شرایط حتماً تغییر میکند و به همین دلیل هم میگویند باید احساس مسئولیت کنی، باید نهی از منکر و جهاد و انقلاب و مبارزه و کار علمی و استقلالخواهی و عدالتخواهی کنی و فریاد بزنی. برای اینکه وقتی ساختار جامعه به سمت باطل رفت آدم درست در این جامعه سخت تربیت میشود. جامعهای که وقتی در آن صبح بیرون میآیی درب و دیوار تو را دعوت به دنیا بکند با جامعهای که این کار را نکند و فرصت رشد معنوی و تذکر به آخرت و اخلاق در آن باشد دو محیط هستند و زندگی در این دو محیط مساوی نیست. اصلاً چرا جامعه را بگوییم؟ یک خانواده را مثال میزنیم. الان بچهای در خانوادهای به دنیا میآید که پدر و مادر او معتاد و قاچاقچی و اهل فحشا و خیانت و شراب و زنا هستند تا یک بچهای که در یک خانوادهای به دنیا میآید که از بچگی در آن خانه صحبت از حق و اخلاق و عدالت و توحید و خدمت و علم و تلاش است. آیا این دو شرایط مساوی دارند؟ حتماً ندارند. شکی نیست که هنر و سینما و تکنولوژی در تغییر شرایط خیلی مؤثر و مقصر هستند. شکی نیست که نوع نظام سیاسی مؤثر است. اگر ساختار سیاسی به شکلی نظام قوانین سیاسی جامعه را ببندد که در آن جامعه راحت بتوان ستم کرد و امر به معروف و نهی از منکر سخت بشود، معلوم است که آن جامعه غیر اسلامیتر است. برای اینکه فضا را برای اصلاح تنگ میکند. این فراعنه چه کار میکردند؟ قرآن میفرماید «یذبهون ابنائهم و یستحیون نساءهم...» میفرماید تحقیر و استحقار میکردند. مقاومتهای نیروی مذکر که ممکن بود پرخاشگر و درگیرشونده باشد را میشکستند و اینها را میکشتند و قتل عام میکردند و زنان را به شکل دیگری استثمار میکردند و مردان را هم به شکل دیگری استثمار میکردند و استسقار میکردند. تعبیر تحقیر و تسقیر را به کار میبرد. اصلاً جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و کار و تلاش همه برای همین لازم شده است. قناعت باشد یا نباشد دو خانواده درست میشود. اسراف یا قناعت دو مدل و دو سبک زندگی است. دروغ یا راست، امانتداری یا نداری و از این قبیل. پس ساختار بیرون، شرایط بیرون و حتی شرایط مادی و نه فقط محیط و فرهنگی، حتماً در تعلیم و تربیت انسان تأثیر دارد اما اگر کسی فکر کند فقر حتماً شقاوت میآورد و غنا حتماً سعادت میآورد غلط است. بسیاری از اشقیای تاریخ از خانوادههای ثروتمند بودند و بسیاری از صلحا و اولیای تاریخ از خانوادههای فقیر بودند. یا اگر کسی عکس این را بگوید. بگوید فقرا همه مؤمن هستند و همهی اغنیا فاسد هستند. این هم دروغ است. باز بسا اغنیایی داریم که از خانوادههای اغنیا انسانهای بزرگ و شریف به پا خواستند که درست است که در یک خانواده و طبقهی ثروتمند و مرفه بودند ولی انسان بودند و همان ثروت را آوردند و خرج حقیقت کردند و چقدر هم آدمهای فقیر داریم که آدمهای فاسد و دزد و دروغگو هستند. اصلاً مطلق کردن و اینکه انسان را تابع ساختار بکنی غلط است و من با این مخالف هستم. ما همانطور که جبر تاریخ و جبر اقتصاد و جبر اشعری و جبر مارکسیستی و جبر طبقه و جبر ابزار و جبر فرویئدیستی و جبر جنیست نداریم، همینطور هم چیزی به نام جبر تکنولوژی وجود ندارد. اما معنی این آن نیست که جنسیت، طبقه، تکنولوژی و هنر هیچ تأثیری ندارد. همهی اینها تأثیر دارد. اما اصالت ندارد. شما در یک خانوادهی مسیحی به دنیا آمده بودید به طور طبیعی مسیحی بودید. اگر در یک خانوادهی بودایی به دنیا آمده بودی به طور طبیعی بودایی بودی. اما این نوع بودایی و مسیحی بودن مثل این نوع مسلمانی طبقهبندیهای دنیوی است و اینها در آخرت تأثیرگذار نیست مگر اینکه آن بخش از اعمال که خودت در دنیا عمل میکنی. یعنی مثلاً در یک خانوادهی مسلمان به دنیا آمدهای، آن مقدار که خودت تلاش میکنی مسلمانانه بفهمی و زندگی کنی برای تو سعادت میآورد نه اینکه چون در یک خانوادهی مسلمان بودهای مستقیم به بهشت بروی یا آن کسی که در خانوادهی بودایی به دنیا آمده همینطور برود. نه، او هم به میزان تلاشی که در آن خانواده و در آن شرایط میکند همان مقدار از عقل و فطرت و معنویت و اخلاق که به او حجت تمام شده، همان مقداری که از اسلام میشنود و تعقیب میکند، سعادت و شقاوت او همانطور تعریف میشود. برای تو هم تعریف میشود. لذا خداوند از همه توقع مساوی ندارد. توقع خداوند از آدم سالم با آدم بیمار متفاوت است. توقع خدا از ثروتمند و فقیر متفاوت است. البته یک توقعات حداقلی مشترک ثابت از همه هست. توقع خدا از یک مسلمانزاده، یک شیعهزاده با یک بوداییزاده متفاوت است. امکاناتی که او برای رشد داشته کجا و امکاناتی که تو داری کجا؟ اینها با هم فرق میکند. لذا در روایات هم داریم که بعضی وقتها یک عمل واحد را فرد «الف» میکند و صواب میبرد و همان عمل را ظاهراً فرد «ب» میکند و گناه است. برای اینکه ظاهر آنها یک عمل است و در واقع دو عمل است. اجازه بدهید من سریع به بحث خودم برگردم. سوالات خودتان را یادداشت بکنید. سوالات را ریز و دقیق بپرسید. وقتی کلی بپرسید من هم مجبور هستم کلی جواب بدهم و طول میکشد. ریز و دقیق سوال کنید. به یک معنا ساختار و ابزار در همهی عرصهها در سعادت و شقاوت دخالت دارد؟ حتماً دخالت دارد. برای همین هم گفتهاند فقط اصلاح درونی کافی نیست و باید بیرون را هم اصلاح کنی. یک کاری کن که همه شرایط رشد و سعادت پیدا بکنند. اما یک وقت میگوییم اینها تعیینکننده است و اینها جبر است و انسان در این میان هیچ کاره است و اینها جبر محیط و جبر خانواده و جبر جنسیت و جبر طبقات و جبر تکنولوژی و جبر تاریخ و جبر اقتصاد و جبر ساختار سیاسی است. همهی اینها دروغ است. چه نوع مادی آن و چه نوع ظاهراً مذهبی و معنوی آن مثل آنچه که عشائره میگویند. قطعاً قضا و قدر الهی درست است. جزئی از همین قضا و قدر اراده و اختیار و مسئولیت انسان است. سعادت و شقاوت هر کسی به دست خداست اما خداوند برای خود آن فرد و آن جامعه در سعادت و شقاوت خودش نقش قرار داده و هر کسی به میزانی که اختیار دارد مسئول است. اختیارات همه به اندازهی هم نیست. ما هم در همهی عرصهها مختار نیستیم. یک قوانینی بر این عالم حکومت میکند. مثل این میماند که یک کسی بگوید من خودم را وسط اقیانوس انداختم و چون شنا بلد نبودم غرق شدم و این جبر اقیانوس است. این قوانین علی عالم است. کسی که شنا بلد است غرق نمیشود و کسی که شنا بلد نیست غرق میشود. هر دوی اینها قانون الهی است. غرق شدن فقط قانون الهی نیست، غرق نشدن هم قانون الهی است. هر دوی اینها سنت الهی است. ما الان این جامعه را چطور بسازیم؟ سنت الهی این است که اگر راه «الف» را بروی به نتیجهی «ب» میرسی و اگر راه «ج» را بروی به نتیجهی «د» میرسی. هر دوی اینها سنت الهی است. کسی بگوید «آن جامعه تکنولوژی نداشته و همه جهنمی بودند» نهخیر. اصلاً مگر جهنم به تکنولوژی مربوط است؟ یا مثلاً بگوید «چون تکنولوژی نداشته همه بهشتی بودهاند و حالا که تکنولوژی آمده نمیشود آدم خوبی بود و جبراً آدم فاسدی میشود.» هر دوی اینها حرف مفت است. در جامعهی پنج هزار سال پیش و الان و ده هزار سال دیگر سعادت و شقاوت، اختیار و مسئولیت انسان، اصول اخلاق و حقوق هیچ تفاوتی نکرده و نخواهد کرد. اینها سنت لایتغیر الهی است. «لا تبدیل لسنت الله» همین قوانین فیزیک و شیمی هم جزو سنت الهی است. همینکه آب در شرایط 100 درجه بجوشد جزو سنت الله است و تغییر نمیکند. اگر شرایط تغییر کرد باز یک سنت دیگر الهی است. چوب مار نمیشود و مار هم چوب نمیشود. این یک سنت الهی است. یک سنت دیگر الهی هم داریم که در شرایط خاص با ارادهی خداوند در باب نبوت چوب، مار میشود و مار هم چوب میشود. این هم یک سنت دیگر الهی است. نه اینکه یک جا سنت عمل کرد و یک جای دیگر سنت عمل نکرد. سنتهای مادی و طبیعی داریم و سنتهای ماورای طبیعی هم داریم و همهی اینها سنت الله است. بعضی از این سنتها را با فیزیک و شیمی و معماری و جامعهشناسی میشناسی و بعضی از سنتها را نمیتوان با اینها شناخت و باید با مباحث ماوراء طبیعهی مستند به وحی بشناسی. اصلاً آنچه که در قرآن و روایات آمده، روایاتی که سند درستی داشته باشد و معنی آن را درست بفهمی و آیات قرآنی که درست تفسیر بشود، آن بخشی که مربوط به هست و باید است و میگوید جهان این بوده، جهان این خواهد بود، انسان این است و این خواهد شد، نظامات علی است. منتها بخشی از اینها نظامات علی مادی و محسوس نیست ولی نظام علی است و آن هم جزو سنت الله است. یک قوانین مادی و یک قوانین فرامادی داریم که هر دوی اینها قوانین الهی است. کسی که این قوانین را ببیند و آنها را نبیند اسلامی نیست. کسی هم که اینها را ببیند و آنها را نبیند هم اسلامی نیست و باید هر دوی اینها را ببیند. طبیعت و ماوراء طبیعه، هر دو مخلوق الهی هستند و نباید آنها را از هم تفکیک بکنی. سکولاریزم یعنی تفکیک طبیعت از ماوراء طبیعه. علم سکولار یعنی فقط علم به ابعادی مادی عالم بدون توجه یا پذیرش ابعاد ماوراء عادی. از آن طرف یک علم سکولار دیگر هم داریم. آن است که فقط به ماورای طبیعت اشاره میکند و به طبیعت اسلام و انسان کاری ندارد. او هم سکولار است. چون سکولاریم تفکیک این دو از هم است. تفکر اسلامی شیعی این است که طبیعت عالم و آدم و ماوراء طبیعهی هر دو را مربوط به هم ببین و هر دوی اینها سنت الله است و باید هر دوی اینها را بشناسی. حالا بخشی از اینها را باید با عقل بشناسی و بخشی را با تجربه بشناسی. بخشی از اینها متغیر است و بخشی از آن ثابت است. بخشی را باید با وحی بشناسی و بخشی از آن هست که هم میتوانی با عقل بشناسی و هم با وحی بشناسی. بخشی هست که هم با وحی و هم با تجربه میتوانی بشناسی. بخشی هست که هم با عقل و هم با وحی و هم با تجربه میتوانی بفهمی. بخشی هم هست که فقط با وحی میفهمی. بخشی هم هست که وحی در آن مورد حرفی نزده و به عهدهی عقل و تجربهی خودت گذاشته است. نگاه اسلامی به علم و فلسفه و تکنولوژی و هنر یعنی قوانین علی و نحوهی توصیف آدم و عالم با اعتبار عقل و وحی و تجربه باشد. این سکولار نیست. این به لحاظ نظری است. به لحاظ عملی، علوم عملی، آن بخشی که توصیه میشود از معماری و مهندسی بگیر تا سینما و هنر و جامعهشناسی و تعلیم و تربیت، آن بخشهایی که با نظام حقوقی اخلاقی و مبادی متافیزیک علم و با غایات ارزشی و اهداف اسلامی سازگار است اسلامی است. آن علم، آن تخصص، هنر، فن، معماری، سینما اسلامی است و هر چقدر نیست غیر اسلامی نیست. ساختمان و سینما و مهندسی و علوم سیاسی که این ارزشها را تأمین میکند اسلامی است و آن که تأمین نمیکند اسلامی نیست. ما این بحث را نداریم که بگوییم مثلاً یک اسکلتی از قرن فلان در آوردهاند که اسلامی است و یک کوزهای هم در آوردهاند که اسلامی نیست. اصلاً مگر ما اسکلت اسلامی و غیر اسلامی داریم؟ ما آجر اسلامی و غیر اسلامی نداریم. یک بخشهای هم ذوقی است. پسند یک ملتی در یک شرایط خاصی است. الان شما به شهرستانها هم که میروید بحثهای ذوقی آنها با هم فرق میکند. یکی از علتهای طلاق در خانواده هم همین است که قبلاً خیلی حساسیت نشان نمیدادند و حل میشد ولی حالا حساسیت نشان میدهند. در دو خانواده که هر دو مسلمان هستند و از نظر همه چیز هم ظاهراً با هم همخوان هستند میبینی اختلاف میشود برای اینکه یک آداب و رسوم و فرهنگ خانوادگی در آنجا هست که اینجا نیست و این خیال میکند این هم جزو اصول و اسلامیات است در حال اینکه اینها اختلافات ذوقی است. باید تفاوتها را به رسمیت بشناسیم. پیغمبر فرمودند «اگر آنچه که در قلب سلمان است ابوذر دقیق بداند سلمان را تکفیر میکند.» دیگر سلمان و ابوذر که بزرگترین اصحاب رسول خدا هستند. تفاوتها اینقدر است. هر دو مؤمن خالص بهشتی هستند. پیامبر به هر دوی اینها وعدهی بهشت دادهاند. پیامبر فرمودند «سلمان جزو اهل بیت است. جزو خود ماست. حکیم الهی است.» و راجع به ابوذر هم فرمودند «هر چه که برای خودم بخواهم برای ابوذر هم میخواهم.» و بعد از همین پیغمبر نقل شده که فرمودهاند «نوع نگاه اسلامی سلمان به عالم و آدم به شکلی است که اگر ابوذر بفهمد خیال میکند اینها کفر است.» ما کلیشههای اسلامی نداریم. یک حدود و جهت و اهدافی داریم که لابلای آن تفاوتها و اختلاف نظرها و اجتهادها و اصطکاک بعضی حقوق و اصطکاک بعضی منافع هست و باید اینها را به روش اسلامی درک و حل و تفاهم کنی و جلو بروی. هیچ کدام از ما نه خدا هستیم و نه پیغمبر هستیم. در مشهد یک جلسهای بود و بحث همین امر به معروف و نهی از منکر بود که یکی از دوستان گفت «فساد جامعه را برداشته است. ربا، قلیان همه جا هست.» گفتم ربا را در کنار قلیان میگذاری؟ در همهی خانهها و روضهها قلیان بود. حالا یک مرتبه ربا با قلیان در یک ردیف قرار میگیرد. اینکه خداوند در قرآن میگوید محاربه با خداست. این دو منکر میشود. یا مثلاً ایشان یک آدم بسیار شریفی است. یک چیزی را به ما وعده داده بود که بیاورد. چهار، پنج بار عمل شد. این برای ایشان منکر نبود. بعد یک خانم چادری از داخل ماشین با پوشش کامل مقنعه و چادر نشسته بود. چادر خود را داخل ماشین گذاشت و سه قدم داخل یک مغازه رفت و چیزی خرید و بیرون آمد. ایشان گفت واویلا. بله، در اسلام از حجاب گفتهاند ولی اولاً ما در اسلام نوع و مدل حجاب نداریم. حجاب یعنی پوشش بدن و آنچه که از نظر اسلام ملاک است این است که تبرج جنسی نباشد. یعنی دعوت جنسی نباشد. اسلام دیگر راجع به مدل خیاطی و حجاب و پوشش حرفی نزده است. البته یک حجابهایی است که پوشیدهتر و بهتر است و یک حجابهایی است که کمتر است و لیکن حد حجاب این است. به ایشان گفتم ارزشهایی از اسلام که در ذهن خود طبقهبندی میکند یک مرتبه قول و وعده را نادیده میگیری که ما در قرآن اینقدر راجع به وعده آیه داریم که اصلاً میگوید «یکی از علامتهای مؤمن این است که آیا به وعدههای خود عمل میکند یا نه.» این یکی از علائمی است که اهل مکرراً گفتهاند. طرف میگوید ما شیعه هستیم. میگویند شیعه علائمی داریم. میگوید این علائم چه هست؟ مثلاً میگویند یکی مراقبت از نماز و دیگری هم وعده و دیگری هم امانتداری است. یک مرتبه این برای تو یک ارزش مهم اسلامی نیست و خلی راحت پنج بار خلف وعده میکنی. بعد آن موردی که اسلام گفته بدن باید پوشیده باشد و برجستگیهای بدن به شکلی نگاه به او باعث تحریک جنسی بشود پیدا نباشد. دیگر بقیه را از کجا آوردهای؟ این که نباید این مدل و آن مدل نباشد را از کجا آوردهای؟ اینها که در شرع و فقه اسلام نیست. ولی یک چیزی که حداکثر به عنوان ثانوی مستحب است اوجب واجبات میکنی و یک چیزی که بارها واجب است و اصلاً اوجب واجبات است را اصلاً نمیبینی. این یعنی واژگون شدن نظام ارزشی در یک جامعه. مثلاً ربا برای تو مهم نیست. حالا من نمیگویم بروید و قلیان بکشید ولی ما نفهمیدیم قلیان از چه زمانی همردیف ربا شده است. ربا محاربهی با خدا و رسول در قرآن است و جزو بزرگترین گناهان کبیره است. حساسیت تو برای اینها یکی شده است. خب حالا روشن شد که ما بالاخره ساختار داریم یا نداریم؟ به چه معنا داریم و به چه معنا نداریم؟ اگر مراد از ساختار آن چیزی است که تأثیرات حقوقی اخلاقی مبنایی میگذارد و در سعادت و شقاوت مؤثر است و در آن رابطه از طرف خدای متعال آیهای نازل شده یا رسول خدا و اولیای دین در آن مورد چیزی گفتهاند دینی و غیر دینی میشود و دارد. البته اگر چیزی به عنوان دین گفتهاند. مثلاً واجب یا مستحب و یا حرام کردهاند و برای آن حکمی گفتهاند. اگر نه، تأثیری ندارد و ما در این باب نص حقوقی اخلاقی به عنوان حکم شریعت نداریم دیگر اسلامی و غیر اسلامی نیست. یعنی او اسلامی است. حتی اگر غیر مسلمان آن کار را کرده باشد. حتی اگر ابداع غیر مسلمان باشد. حالا ساختار سیاسی، مثلاً الان گفتهاند نظام جمهوری و نظام پارلمانی داریم. اینها وحی منزل نیست. اینها بخشهای قابل تغییر قانون اساسی است. اصلاً اگر نمیگفتند هم قابل تغییر بود. اینها که وحی منزل نیست. نظام پارلمانی، نظام ریاستی و غیره را از اروپا ترجمه کردهای. این اشکال شرعی دارد؟ نه. مگر اینکه ثابت کنیم با یک حکم شرعی تعارض دارد. اگر چیزی ثابت نکردی و احراز نشد اشکال شرعی ندارد. مثل استفاده از ابزارها و نهادهای دیگر میتواند مشروع باشد. آیا خط قرمز است؟ نه. با روش قانونی و طبق قانون میتوانی این را ارتقا بدهی. این مشکل دانشگاه و حوزهی ماست که ابداع نکنند. یک کسی سیصد یا چهارصد سال پیش در اروپا چیزی گفته که مثلاً قوا اینطور باشند و تفکیک قوا اینطور باشد که این یک نقاط مثبتی دارد و یک نکات منفی دارد که من میخواستم بگویم ولی دیگر فرصت نیست. اما این به آن معنی نیست که شما نتوانی این را از جا تکان بدهی. بنشین و فکر کن. چطور در بعضی از رشتههای علمی فکر کردی و خطشکنی کردی؟ در رشتههای علوم سیاسی و اقتصاد هم فکر کن. آن بخشی که اسلام به عهدهی تجربه و عقل گذاشته را شما به عنوان یک مسلمان و متفکرانه در آن تجدید نظر و استدلال کن. بگو من یک ساختار سیاسی دیگری به ذهن دارم که با ارزشهای اسلامی مناسبتر است. یک مدل انتخاباتی که با ارزشها مناسبتر است. مثلاً تخصص و عقل را در انتخابات بیشتر دخالت میدهد. مثلاً نظارتپذیری اینهایی که رأی میآورند و بر سر کار میآیند بیشتر میکند و امکان امر به معروف و نهی از منکر و نظارت دائمی را بیشتر میکند. اینطور نباشد که حالا که رأی آوردی در این چهار سال هر کاری که دلت میخواهد با ما بکن. نه. باید بتوان او را کنترل کرد. روشهایی بدهید. کمی فکر کنید. عقل و تجربه را خدا برای چه به ما داده است؟ خدا عقل و تجربه را به ما داده و گفته اینها امانت الهی است و ما هم آکبند نگه داشتیم و میگوییم انشاالله همانطور که تحویل گرفتیم تحویل میدهیم. مثل آنهایی که میگویند با لباس سفید به خانهی شوهر میرویم و با کفن سفید هم بیرون میآییم هستیم. ما این را آکبند گرفتیم و همانطور آکبند هم تحویل میدهیم. میگوییم خدایا این امانتی بود که به ما دادی و ما از این عقل در این 60، 70 سال ابداً استفاده نکردیم و سالم و دستنخورده به شما تقدیم میکنیم. خب استفاده کن. استفاده نمیکنی و بعد میگویی در اسلام نمیتوان نواندیشی کرد. میشود ولی تو نمیتوانی. تو مشکل داری. نظام شیعه ساختار سیاسی دارد یا نه؟ هر ساختار عقلاییِ مفید به حال بشر که در جهت تأمین یک جامعهی انسانیتر، اسلامیتر، اخلاقیتر و شیعیتر کمک بکند ساختار اسلامیتری است. ممکن است در آیات و روایات باشد و ممکن است نباشد. خلاف شرع نیست و بلکه به این مسئله کمک میکند. اجتهاد کنیم.
آیا در نظامهای سیاسی غربی جایگاهی فراقانونی مانند ولایت فقیه وجود دارد؟
من این را گفتم که اصلاً فراقانونی هم نیست و عین قانون است. این کلمه، کلمهی درستی نیست. من این را در جلسات قبل توضیح دادم که در نظامات شرق و غرب عالم از جمله در لیبرال دموکراسی مفهوم ولایت مطلقهی حاکمیت کاملاً لحاظ شده و تحت عنوان اختیارات نانوشته یا از این قبیل است. تمام نظامهای عالم یک چیزی به نام ولایت مطلقه دارند که وقتی سیستم قفل میکند و طبق قواعد عادی و جاری به بنبست میرسد باید یک طوری آن را دور زد و این بنبست را شکست. در تمام نظامات عالم، اعم از مادی و غیر مادی و سکولار و دینی به این معنا ولایت مطلقه وجود دارد. مثال هم زدم. مثل پلیس سر چهارراه که ترافیک کور شده و چراغ سبز و قرمز میشود و گرهی ترافیک باز نمیشود. آنجا آن افسر میگوید دیگر به چراغ و قانون عادی نگاه نکن و به من نگاه کن. چراغ را رها کن. اگر سبز است بایست و اگر قرمز است رد شو. اسم این فراقانونی است؟ اسم این دیکتاتوری است؟ این قانونشکنی است؟ نه. این همان ولایت مطلقه است. چون این قانون وسیله برای یک هدف بود و آن هم نظم ترافیک بود. حالا که این قانون آن هدف را تأمین نمیکند شما موقتاً این قانون را نگاه نکن. میگوید الان قانون من هستم و خود این اختیارات قانونی است. این ولایت مطلقه میشود.
پرسیدهاند «ظاهراً دادگاه قانون اساسی ساختار مشابه است.»
دادگاه قانون اساسی بحث شورای نگهبان است. در تمام نظامات دنیا هم گزینش و ضابطه وجود دارد. این را بدانید که درب هیچ پارلمانی در دنیا و درب هیچ ریاست جمهوری به روی همه باز نیست که بگویند درب باز است و هر چهار سال هر کسی داخل دوید رئیس میشود. اینطور نیست و همه ضوابط میگذارند. منتها بعضیها هوشیار هستند و هوشمندانه ضوابط میگذارند و کسی نمیفهمد. به دو میلیون نفر اردنگی میزنند و کسی نمیفهمد. یک جاهایی هم هوشمندانه نیست و وقتی میخواهی یقهی دو نفر مجرم را بگیری دنیا سر و صدا میکنند. ما در روش جزو دستهی دوم هستیم و الا این ضوابط همه جای دنیا هست.
فرمودهاند «رابطهی بین مردم و حکومت در دو نظام ذکر شده چه تفاوتی دارد؟ رابطهی امام و امت در نظام اسلامی چه تفاوتی با نظام دولت و ملت در غرب دارد؟»
من در واقع میخواستم همین مورد را بگویم که آخر وقت شد و چون سوالهای شما تکراری بود مجبور شدم جوابهای تکراری بدهم. فقط برای این سوال یک روایت را عرض بکنم که شروعی برای جلسهی بعد باشد. در نظام رابطهی امت و امام در جامعهی اسلامی رابطهی قدرت نیست و رابطه بر اساس حق و حقوق است. برای این قضیه فقط این روایت را از حضرت امیر(ع) برای شما میخوانیم. روایت از این باب زیاد است که معیار مناسبات اجتماعی حق و حقوق و عدالت است و حق هر صاحب حقی را خدای متعال در نظر گرفته و تعیین کرده است. کشف مصادیق آن هم با کمک عقل و شرع اتفاق میافتد. بعضی از مصادیق واضح و اجماعی است و بعضی مصادیق هم ممکن است اختلافی باشد و در آن مصادیق اختلافی هم باز راه حل عقلی و شرعی وجود دارد. برای ستمگر هیچ حقی لحاظ نشده است. هیچ کس به هیچ عنوان حق تجاوز به حقوق شرعی دیگران را ندارد. فقط حق بزرگتر میتواند یک مصداقی از حق را محدود کند که آن هم موقتاً است. یک روایت از حضرت امیر(ع) را میخوانم. فرمودند «لا یعاب المرع بحق انما یعاب من اخذ ما لیس له» اگر امر دائر بر این است که به حق کسی تجاوز کنی یا اجازه بدهی حق خودت پایمال بشوی، حتی اگر مجبور شدی بین این دو انتخاب کنی دومی را انتخاب کن. یعنی عیب ندارد که بخشی از حق تو پایمال بشود اما تو حق کسی را پایمال نکن. اگر بین این دو امر دائر شد و الا هیچ کدام نباید باشد. نظام سیاسی حقوقی اسلام این است. نه ظلم بکنی و نه اجازه بدهی به تو ظلم بکنند. این گفتمان غرب است که همه جای دنیا را قتل و غارت میکنند تا خودشان به لحاظ مادی به جلو بروند. تفکری که میگوید «اجازه نده به تو ظلم کنند» هم متأسفانه کشورهای شرقی رعایت نکردند. یعنی اجازه دادند به آنها ظلم بشود در حالی که این هم خلاف شرع است. هم ظلم کردن حرام است و هم ظلمپذیری حرام است. هر دو حرام است. روابط انسانی چه در فرد، چه در اقتصاد و چه بینالمللی و با سایر ملتها باید این باشد که «نه ظلم میکنیم و نه ظلم میپذیریم.» این اصل اسلام است. حضرت امیر(ع) میگویند در مناسبات شخصی بین تو و کسی بحث و اختلافی شده امر دائر است که تو به او ظلم کنی یا او به تو ظلم کند، مقداری از حق تو پایمال بشود یا مقداری از حق او پایمال بشود. حضرت امیر(ع) میفرماید تو حق او را پایمال نکن. از بخشی از حق خودت بگذر. بزرگواری و کرامت کن. اشکالی ندارد، یک مقدار از حق خودت بگذر که تو رشد میکنی و خداوند هم آن حق را جبران میکنی ولی به حق او تو تجاوز نکن. این مبنای حقوق بشر اسلامی است. فرمودند اگر حق کسی در مسائل شخصی به تأخیر افتاد سرزنش نمیشود اما کسی که حق دیگری را بگیرد جای سرزنش دارد.
راجع به حقوق سیاسی پرسیدهاند «رابطهی امام و مأموم چطور است؟»
حالا اینکه در نظامات سکولار چطور است در جلسات بعد توضیح میدهم. ولی این روایت را به عنوان حسن ختام جلسه عرض میکنم. تعبیر قبلی که خواندم در نهجالبلاغه حکمت 166 بود و این که الان میخوانم خطبهی 216 نهجالبلاغه است. حضرت امیر(ع) فرمودند «ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقاً لبعضاَ ناس علی بعض» یعنی منشأ حقالناس و حقوق بشر حقالله است. یعنی حقوق بشر منشأ شرعی دارد. کسانی نگویند حقوق بشر سکولار است یا بروندینی و غیر دینی است. حضرت امیر(ع) میگوید حقوق بشر بروندینی و غیر دینی نیست و عین حق دینی است چون منشأ آن حقالله است. فرمود «جعل من حقوقه حقوقاً لبعضا ناس علی بعض»اینکه انسان نسبت به انسان حقوقی پیدا میکند حق الهی است. منشأ همهی حقوق بشر حق الهی است و خداوند این حقوق را قرار داد. یعنی تجاوز به حق کس دیگری در واقع تجاوز به حریم خداوند است چون حقوق بشر را خدا قرار داد. حقوق بشر سکولار نیست. حقوق بشر الهی است. منشعب از حقالله است. البته بخشی از حقوق بشری که جریانهای مادی و ماتریالیستی تعریف میکنند جزو حقوق بشر نیست و جزو حدود بشر است و ضد کمال بشر است. خداوند بین مردم حقوق قرار داد و شبکهای از روابط حقوقی و مناسبات حقوقی برای دو طرف برقرار است. این را باید همه بدانند و حقوق خود را بشناسند و هم اجازه ندهند که حقوق آنها را کسی بگیرد و هم به حق دیگران تجاوز نکنند. «فجعلها تتکاف فی وجوهها و یوجب بعضها بعضا» این حقوق در هم تنیدهاند و تقطیع نمیشوند. حضرت امیر(ع) میگویند هر حقی تکلیفی را در برابر خود دارد. یعنی اگر تو به من حقی داری من هم به تو حقی دارم. هیچ جا حق یک طرفهای وجود ندارد. حکومت اختیاراتی دارد و به همان اندازه مسئولیتهایی دارد. مردم وظایفی دارند و به همان اندازه حقوق و اختیاراتی دارند. دو طرف به هم بدهکار و از هم طلبکار هستند. نه فقط حکومت طلبکار است و مردم بدهکار هستند و نه به عکس. فرمود خداوند شبکهای از حقوق متقابل را در سیاست، اقتصاد، هنر، خانه، زندگی و بیرون و همهجا قرار داده و اینها الهی است و اینها را در برابر هم گذاشته و یک تعادل حقوقی وجود دارد. بعضی از حقوق، حقوق دیگر را واجب میکنند. این حق باعث آن حق میشود و همه به هم مربوط هستند و باید رعایت بشوند. و الا زندگی غیر انسانی و غیر اخلاقی و غیر توحیدی میشود. هم دنیا سخت میشود و هم آخرت جهنمی میشود. بعد فرمودند «لا یستوجب بعضها الا ببعض» بعضی حقوق واجب نمیشوند مگر اینکه متقابلاً آن حقوق هم رعایت میشود. یک حقوقی هست که اگر تو حق من را رعایت نکنی من هم حق تو را رعایت نمیکنم. مثلاً در مورد زن و شوهر نمیتوانی بگویی زن حقوق شوهر را رعایت بکند ولی لازم نیست شوهر حقوق زن را رعایت بکند. ما در اسلام چنین چیزی نداریم. به عکس هم همینطور است. شوهر حقوق زن را رعایت کند و زن حق شوهر را رعایت نکند. حقوق متقابل هستند. حقوق دوطرفه است. حضرت امیر(ع) میگویند جادهی حقوق له و علیه و دو طرفه است و به یک اندازه حقوق است. ممکن است نوع بعضی از حقوق متفاوت باشد. مثلاً این نیست که زن باید به شوهر احتیاج بگذارد و واجب نیست که شوهر به زن خود احترام بگذارد. چنین چیزی نیست. احترام متقابل است. واجب شرعی متقابل است. فرمودند اگر یک طرف سست بشود طرف دیگر هم سست میشود. حضرت امیر(ع) فرمودند «اگر در یک خانوادهای حقوق یک طرفه تعریف میشود آن خانواده اسلامی نیست.» اگر دیدید در یک جامعه حقوق را یک طرفه تعریف میکنند اسلامی نیست. تولیدکننده و مصرفکننده، خریدار و فروشنده، موجر و مستأجر، دو دوست با هم، حقوق همه با هم متقابل است و همهی این حقوق هم الهی است. اینها خیلی مهم است. فرمودند گاهی بعضی حقوق بر کسی واجب نمیشود مگر طرف او همانند آن حقوق را انجام بدهد. بعد سراغ حقوق سیاسی و حاکمیت میآید. حضرت امیر(ع) میفرمایند «اعظم مفترض سبحانه من تلک الحقوق» مهمترین و بالاترین حقوق که در جامعهی اسلامی تعریف شده حقوق سیاسی است. یعنی حقوق متقابل حاکمیت و مردم است. «حق الوالی علی الرعیه و حق الرعیه علی الوالی» حق حاکمیت نسبت به تودهها و مردم و حق مردم نسبت به حکومت هم دو طرفه است. البته دو طرف باید همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر بکنند. انتقاد در اسلام دو طرفه است و یک طرفه نیست. «فریضة فرضه الله سبحانه لکل علی کل» این واجب قطعی شرعی است که خدای متعال بر همه نسبت به همدیگر واجب کرده است. «فجعلها نظاماً لاُلفتهم و عزاً لدینهِم.» اگر این نظام حقوق متقابل رعایت شد اولاً در آن جامعه روابط، انسانی میشود و همه با هم دوست میشوند. این کینه و استرس و لجبازی از بین میرود. اینکه در بازار و سیاست و کاسبی و دانشگاه و حوزه نقشه بکشیم تا هم را از بین ببریم کنار میرود. فرمود «نظامً لالفتهم» اگر همهی حقوق متقابل به رسمیت شناخته شد و همه حقوق مادی و معنی را شناختند و رعایت کردند و به هم احترام گذاشتند و به هم عشق ورزیدند اولاً همه دوستدار هم میشوند و محبت واقعی و صلح و عشق میآید و استرس، کینه، اضطراب میرود. دیگر لازم نیست قرص اعصاب بخوری. دیگر افسرده نمیشوی. ما از دست خودمان افسرده میشویم. «و عزاً لدینهم» فرمودند اگر میخواهی دین در جامعه عزت پیدا کند و جامعه به لحاظ فرهنگی و تربیتی رشد پیدا کند حقوق متقابل مادی و معنوی و حقوق اخلاقی و اقتصادی و خانواده را درست بشناسید و رعایت بکنید. این باید دو طرفه باشد و یک طرفه نباشد که بگویی من حق دارم و تو فقط تکلیف داری. همهی مشکلات از اینجا درست میشود. در روایات میفرمایند هر کاری که میخواهی بکنی خودت را جای طرف مقابل خود بگذار و بعد آن کار را بکن. یعنی اگر میخواهی یک حرفی به دوست یا همسر یا شریک خودت بزنی خودت را جای او بگذار و ببین اگر او با تو همین کار را بکند و همین حرف را به تو بزند چه حالی میشوی و بعد آن کار را انجام بده یا نده. این یک اصل اسلامی است. به لحاظ اخلاق و حقوقی خیلی کار سختی است و من چند بار تمرین کردم و دیدم سخت است و دیگر آن را رها کردم. «عزاً لدینهم» فرمودند اگر حقوق را دو طرفه رعایت بکنیم دین در جامعه عزت پیدا میکند. اگر میخواهی به تو احترام بگذارند احترام بگذار. اگر میخواهی فحش بدهی او هم به تو فحش میدهد. یکی الفت، محبت و دوستی در جامعه، یکی هم عزت دین و فرهنگ است. در مورد حقوق سیاسی و رابطهی امام و مأموم «لیس تصلح الرأی الا بصلاح الولات» فرمودند هیچ جامعهای صالح نخواهد شد الا اینکه حاکمیت آن آدمهای درستی باشند. حاکمان را اصلاح کنید. مواظب باشید برای ریاست جمهوری و مجلس و شورای شهر و روستا به چه کسی رأی میدهید و باید مراقب حاکمان خود باشید. امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند «لیس تصلح الرعیه» هیچ جامعهای رشد نخواهد کرد و صالح نخواهد شد «الا بصلاح الولات» مگر اینکه حاکمیت آدمهای درستی باشند. دزد و دروغگو و خائن و سوء استفادهچی و باندباز و رفیقباز و بداخلاق نباشند. در برابر دشمن ذلیل نباشند. ترسو و جدا از مردم نباشند. از تودههای مردم طبقهی جدا تشکیل ندهند. حالا شما فکر میکنید این یک طرفه است؟ درست بلافاصله حضرت امیر(ع) میفرماید یک وقت فکر نکنید خود حکومت جداگانه و بدون اصلاح و رشد جامعه اصلاح میشود. عکس این هم هست. اینجا هم دو طرفه است. فرمودند «ولا تصلح ولات الا باستقامة الرعیه» و اما حاکمیت، حاکمیت درستی نخواهد بود الا اینکه مردمی مردم اهل استقامت باشند. بنابراین دو طرفه است. سطح جامعه و مردم رشد میکنند و باعث میشود حکومت و حاکمان بهتری بیایند. حاکمیت بهتر میشود و باعث میشود مردم متقابلاً رشد کنند. یعنی مردم و حاکمیت یکدیگر را رشد میدهند و بالا میبرند. حاکمان خوب باعث میشوند جامعه به لحاظ عدالت اقتصادی، عدالت فرهنگی، رشد معنوی، علمی و طبقاتی بالا بیاید. وقتی هم که جامعه رشد میکند نباید اجازه بدهد که حاکمان بد بالا بیایند و باز جامعه حاکمیت را بالا میبرد. به تعبیری میگویند ایمان یک، باعث عمل یک میشود؛ عمل یک باعث ایمان دو و ایمان دو باعث عمل دو، عمل دو باعث ایمان سه و ایمان سه باعث عمل سه میشود. یعنی مراتب همدیگر را رشد میدهند. مراتب جامعه و فرهنگ عمومی با مسئولان و متصدیان این رابطه است. حضرت امیر(ع) میفرماید بدون حکومت درست جامعه درست نمیشود. تو فکر نکن اگر حکومت را درست نکنی و انقلاب نکنی و با ستم در نیفتی میتوانی یک جامعهی دینی و ایدهآلی تشکیل بدهی. آنها نمیگذارند و بدون یک حکومت درست نمیتوانی پیش بروی. مگر شخصی و در خانوادهی خودت باشد که آن هم به زحمت میشود. از آن طرف میگویند فکر نکن حکومت را که عوض کردی مشکل تمام میشود و میتوانی به خانه بروی و بخوابی. باید تماماً در صحنه باشید و استقامت داشته باشید و در مسیر درست سرپا و محکم بایستی تا اجازه ندهی بد بشود. یعنی مدام جامعه حاکمیت را کنترل میکند و حاکمیت جامعه را کنترل میکند و اینها باید با هم بالا بروند. این تعبیر امیرالمؤمنین علی(ع) است. اینجا هم متقابل و دو طرفه است. «فاذا عدة الرعیه الی الوالی حقه و عد الوالی الیها حقها» اگر حاکمیت حقوق مردم را درست رعایت کرد و مردم حقوق و حرمت حاکمیت صالح و رهبری صالح را درست رعایت بکنند و اراده از دو طرف باشد چه اتفاقی میافتد؟ «عز الحق بینهم» حق در آن جامعه عزت پیدا میکند و سرمشق و سرفصل میشود و همه جا حق اولویت پیدا میکند. نه من و تو و آدمها و باندها اولویت پیدا کنند. «و قامة مناحج الدین» مناحج الدین یعنی سبک زندگی دینی و یعنی روش دین. روش دین و سبک زندگی دینی در این جامعه که حقوق متقابل رعایت میشود سرپا میایستد و میتوان دینی و دینیتر زندگی کرد. «و اعتدلة معالم العدل»پرچمها و شاخصهای عدالت همه جا نصب میشود. میفهمی در بازار عدالت یعنی چه، در علم عدالت یعنی چه، در روابط خارجی عدالت یعنی چه. «والجرت علی عزللها سنن فسهل بذلک الزمان» سنتهای درست اجرا میشود و زمانه صالح و اصلاح میشود «و تمع فی بقاء الدولة» آن حکومت باقیماندنی خواهد بود. بقیهی روایت و بقیهی بحثها را انشاالله در جلسات بعدی خدمت شما هستم. دوستان مطالب قبلی را ببینند و سوالات دقیق مطرح کنند.
هشتگهای موضوعی