مرجعیت در عراق و صدسال فقه سیاسی و جهادی
حوزه علمیه عراق شهریور ۱۳۹۷ - حوزه علمیه نجف و کربلا، خط مقدم جهاد شیعی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم. الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی نبیّنا و نبیّ الرحمه اباالقاسم محمد و آله آلالله. افتخار بزرگی است بنده در محضر باشم و قدم بر سر ما گذاشتید تشریف آوردید، باعث کمال خوشبختی و سعادت بنده است.
«علم» و «جهاد» هر دو، دو ارزش و دو کرامت الهی است. کار بسیار عظیمی که نیروی مردمی عراق انجام داد شاید هیچ ارتشی در جهان، چنین قدرتی نداشت. این انرژی عظیم جوانان عراق، بخصوص جوانان شیعه، که هم رژیم بعثی را به گورستان فرستادند و هم اشغالگران آمریکایی و انگلیسی را به حاشیه بردند و هم از پسِ تروریزم وحشی وهابی و داعش برآمدند، سه پیروزی بزرگ برای نسل کنونی عراق، بویژه علمای شیعه و جوانان شیعه بود. عراق، با مجاهدتهای عظیم این چند سال، سرنوشت جهان عرب را و جهان اسلام را تغییر داد. و بویژه حوزه عراق از طلاب مجاهد و فضلای مبلّغ تا مرجعیت، نقش فوقالعاده عالی را در عراق، در این شرایط بسیار بحرانی ایفا کردند.
شما از 1914 تا 1917 هم، حدود صد سال پیش، یک قرن قبل هم، در برابر اشغالگری غربیها بخصوص انگلیسیها در تاریخ عراق ملاحظه کردید که علما و عشایر و جوانان مجاهد شیعه وارد جهاد شدند، فداکاریهای بزرگی کردند اما متأسفانه در آن دوران شکست خوردند و ارتش انگلیسی و غربی عراق را اشغال کردند. اما این بار نتوانستند به اهدافشان برسند. آن موقع شما لازم است تاریخ را بدانید و مرور کنید. بارها و بارها نگاه عبرتآموز به گذشته باعث میشود نگاه هوشمندانه به آینده باشد و شکستها تکرار نشود. هرگز شاید شیعه به اندازه امروز، اقتدار و عزت و قدرت در عراق و در منطقه نداشته است. البته این اقتدار و پیروزی فرقهای نیست و قرار نیست که به نفع شیعه و علیه دیگران بکار برود، به نفع همه باید بکار برود، اما باید عبرتهای گذشته را مد نظر داشت. علمای شیعه، فداکاریهای بسیار بزرگی کردند، حدود یک قرن پیش که ارتش انگلستان وارد شد و وقتی فاو را در بندر اشغال کرد و وارد عراق شد، خب عراق جزو خلافت عثمانی بود و عثمانیها نسبت به شیعه در عراق، عدالت را هم رعایت نکرده بودند و آزار میدادند. در عین حال، علمای شیعه در کنار خلافت عثمانی علیه انگلیسها ایستادند. بالاخره گفتند پرچم اسلام است. یعنی همان موقع وقتی که سلطان عثمانی بیانیهای داد شیخالاسلام عثمانی و حدود 20 عالِم بزرگ در جهان آن را امضاء کردند و خطاب به جهان اسلام، حکم جهاد اعلام کرد که از اماکن مقدسه در عراق، در برابر انگلیسیها دفاع کنند و در تمام جهان اسلام و در بغداد و در مساجد بغداد بعد از خطبههای نماز جمعه همه جا خوانده شد که جهاد آغاز بشود، در کنار شیخالاسلام و مفتی عثمانی همهی علمای بزرگ شیعه در عراق اعلام حکم جهاد کردند و گفتند ما بحثهای شیعه و سنی الآن در برابر کفر نداریم و از همه عشایر و مردم شیعه خواستند که سلاح بردارند و با انگلیسیها بجنگند و این اتفاق افتاد.
در آن جهاد مسلحانه، علما تا حد مرجع و فرزندانشان، آقازادههای مراجع و علما همه سلاح برداشتند و وارد عرصه جهاد و شهادت شدند. و وقتی که مردم مسلمان و علمای بصره اعلام کردند که بصره به دست کفار و انگلیسیها افتاد سیل تلگرافها از نجف و کاظمین و سامرا و همه جا و بعد حرکتهای جهادی به راه افتاد و بعد در تمام این صفوف، علما و روحانیون در صف اول بودند و عشایر و جوانان مجاهد عراق، با اعتماد به علما و مجتهدین سلاح گرفتند و مردانه و مظلومانه جنگیدند و این حرکت بعدها هم در انقلاب 1918 نجف علیه انگلیسیها و هم در انقلاب 1920 ثورهالعشرین، ادامه پیدا کرد. یعنی همه جا علما و حوزهی نجف و کربلا در صف مقدم مبارزه علیه استکبار بودند و اگر بخواهیم نام این علما را ببریم یکی دوتا نبودند، البته بعضیهایشان شاخصتر بودند. مثلاً در نجف، عالِم مجاهد سیدمحمدسعید ابویی، مجاهدانه جنگید. اولین کسی که خودش گروههای مسلح را رهبری کرد، کسی که فتوا به تأسیس مدارس جدید در بغداد داد، فرمانده جبهه شعبیه بود و در دارالجهاد ناصریه از دنیا رفت. علمای دیگری که آمدند. مراجع بزرگ شیعه، مرحوم سیدکاظم یزدی، صاحب «عروه» حکم جهاد داد. و فرزند ایشان خودش مسلحانه وارد عملیات جهادی شد. مرحوم سیدکاظم یزدی ملاقاتی میکند با نماینده خلافت عثمانی، و بعد ایشان فرزندش را سیدمحمد را میفرستد که با عشایر حرکت کنند و خود ایشان در صحن حرم حضرت امیر(ع) در نجف، سخنرانی میکند و میگوید هرکس میتواند بجنگد واجب است برود و هرکس نمیتواند واجب است حداقل تجهیزات یک مجاهد و یک رزمنده را باید تأمین کند. در کاظمین، سیدمهدی حیدری، سیدمهدی خالصی، و علمای دیگری مستقیماً بر صفوف مجاهدین نظارت میکردند. علمای نجف، در گروههای مختلف وارد جبهه شدند. علمای بزرگ، جواد «صاحب جواهر» حبطالدین شهرستانی، یا سیدمحسن حکیم، محمدباقر شبیبی، عبدالکریم الجزائری، همه اینها، علمای بزرگ و شناخته شدهی حوزههای نجف و کربلا، همه مسلح شدند. شیخ محمدحسین کاشفالغطاء و دیگران، نشان دادند که حوزهی علمیه شیعه، فقط اهل علم نیست، اهل عمل هم هست.
علمای درجه یک که بعضیهایشان مرجع تقلید شدند در این صحنهها جنگیدند. مثلاً در جبهه القُرنه، اطراف بصره، مرحوم حاج شیخ الشریعه اصفهانی، مستقیم در جبهه جنگید. ایشان کسی است که بعد از وفات شیخ محمدتقی شیرازی، میرزای شیرازی دوم، مرجع اعلی شیعه شد. ایشان خودش در القُرنه مسلحانه جنگید. جناب سیدمصطفی کاشانی، پدر آیتالله ابوالقاسم کاشانی که در ایران، جزو رهبران نهضت نفت بود که هم در عراق علیه انگلیسیها جنگید و هم در ایران، علیه انگلیسیها و دربار پهلوی برای ملی شدن نفت مبارزه کرد. پدر و پسر آنجا مسلحانه میجنگیدند. سیدعلی داماد، و دیگران. ما علمای درجه اول شیعه، با شعار «الله اکبر» به سمت کاظمین حرکت کردند و از آنجا به سمت جبهه حرکت کردند و در چندین نقطه با انگلیسیها و عمّال انگلیسیها جنگیدند. فقط این نبود که طلاب جوان باشند تا حد مرجعیت وارد عمل شدند. من در دوران جنگ، دوبار در القُرنه مجروح شدم. در عملیات خیبر و بدر، شما اهل القُرنه هستید؟
خود محمدعلی شیرازی که بعد از آیتالله سیدکاظم یزدی، مرجع تقلید شیعه شد و از رهبران اصلی انقلاب 1920 بود ایشان در آن زمان حکم جهاد علیه انگلیسیها داد و فرزند خودش شیخ محمدرضا شیرازی را کاظمین فرستاد که در کنار مجاهدین خودش میجنگید یعنی فقط فتوا و حکم نبود. علمای کربلا، سیدعلی تبریزی، میرزا مهدی خراسانی، و علمای دیگری به دعوت سیدمهدی حیدری به کاظمین رفتند و جهاد را در کنار برادران دیگرشان انجام دادند. بنابراین دوتا مرجع بزرگ عملاً در جبهه جنگیدند هم کاظم یزدی هم شیخ الشریعه اصفهانی. سادات، علما، اشراف و بزرگان کربلا، و جلودار همهی آنها سیداسماعیل صدر، عالِم بزرگی از خاندان صدر به حرم سیدالشهداء(ع) آمدند و شمشیر جواهرنشانی که در بقعهی سیدالشهداء(ع) آنجا نگهداری میشد، ایشان برداشت و به فرمانده مجاهدین نورالدین بک داد، فرمانده عثمانیها بود که با شمشیر حرم امام حسین(ع) شیعه و سنی، با هم میرویم علیه انگلیسیها میجنگیم. یک چنین کارهای عظیمی صورت گرفت. همین القُرنه که محل تلاقی دجله و فرات است، یکی از میدانهای نبرد سنگینی بود بین علما و عشایر با انگلیسیها.
هزاران هزار از عشایر مختلف، از جمله عشایر فرات، در سه گروه، در سه جبهه، به رهبری علما و در کنار فرماندهان عثمانی با انگلیسیها جنگیدند و ضربات سنگینی به انگلیسیها وارد کردند؛ البته خودشان هم شهدای زیادی دادند. در یک جبهه، سیدمهدی حیدری، شیخ الشریعه اصفهانی، سیدعلی داماد، مصطفی کاشانی بودند، علمای مشهور در شرق بصره با آنها میجنگیدند. در یک جبهه شیخ مهدی خالصی، سید محمد فرزند سیدکاظم یزدی، شیخ جعفر رازی آل یاسین، و سیدکمال حلّی، در غرب بصره میجنگیدند و فرمانده عشایر بودند و سیدسعید حبوبی و شیخ عبدالکریم الجزایری، سیدمحسن حکیم و شیخ عبدالرضا رازی که سیدمحسن حکیم هم که مدت زیادی مرجع بزرگ شیعه بود، اینها هم در یک جبهه میجنگیدند. یعنی هزاران هزار عشایر به رهبری اینها در کنار فرماندهان عثمانی در همین القُرنه، جنگ سنگینی با دشمن کردند و عده زیادی از آنها را کشتند ولی متأسفانه شکست خوردند و انگلیسیها بر عراق مسلط شدند. چون هم رژیم عثمانی عقبنشینی کرد و تسلیم شد و هم بین خود مجاهدین اختلاف نظر افتاد! بعضی گفتند محکم بایستیم، بعضی گفتند فایدهای ندارد، و اینها باعث شد که بالاخره انگلستان بر عراق مسلط شد. اما شما دارید مزة پیروزی را میچشید و شما آن شکستها را به لطف خدا تجربه نکردید. شما در دورهی عزّت اسلام و شیعه در عراق حضور دارید. این دورانی که شما شاهد آن هستید، قرنها و قرنها انتظارش را کشیدند تا به این وضع رسیدند. شیعه به طور خاص، و اسلام بطور عام هرگز در قرنهای گذشته یک چنین عزّت و قدرتی نداشته که الآن دارد. بنابراین قدر این شرایط را باید به شدت بدانید.
من در زمان صدام، 30 سال پیش که تقریباً حدود 40 سال قبل به انقلاب اسلامی حمله کرد و بعدها خودش گفت اگر به ایران حمله نمیکردم کشور دومی که انقلاب میشد ملت دومی که انقلاب میکرد ملت عراق بود و عراق را از چنگ ما بیرون میآوردند و برای همین جنگ شروع شد و قتل عام مردم عراق شروع شد. من یک طلبه بودم و البته هستم. طلبه رزمی که در صفوف عملیات شرکت داشتیم، و حالا القُرنه که گفتند سال 62 و 63 ما که میشود چه سال میلادی، متأسفانه کشورهای عربی هنوز تابع سال میلادی هستند که این از علائم استعمار است. سال میلادی ما نداریم، کشورهای اسلامی باید سال هجری باشد نه سال میلادی! ولی میشود حدود 35 سال پیش تقریباً. عملیات خیبر و عملیات بدر، دوتا عملیات بود که هر دوی آن در منطقه حورالهویزه بود. من در هر دو عملیات طلبهای بودم که با رزمندگان بودیم و با سلاح جلوی نیرو حرکت میکردیم و در یکی از عملیاتها غواص بودیم که باید وارد خشکی میشدیم، با عشایر شیعه عراق و مردم القُرنه با بچههای ما ارتباط داشتند و میگفتند که از کدام ناحیه بیایید که بعثیها و صدامیها ضربه بزنند و جلو بیایند. ولی دشمن کل منطقه را بمباران سنگین شیمیایی کرد. من هر دو عملیات در آن منطقه ترکش خوردم و مجروح شدم و شیمیایی شدم و مقاومت سنگین بچهها در برابر صدام را دیدم و همکاری عشایر عراق را با جبهه اسلام. آنجا هم رزمندگان ما طلبهها را دو تیپ میدانستند. یکی طلبهای که فقط حرف میزند و اهل جهاد نیست! یکی طلبههایی که هم آیه جهاد میخوانند و هم خودشان مجاهد هستند و جلوی همه رزمندگان حرکت میکردند. رزمندگان، مجاهدین ما، آن طلّاب دستهی دوم را قبول داشتند. علمای دستهی اول را خیلی قبول نداشتند.
بنابراین بدانیم تبلیغ فقط به زبان و سخنرانی نیست. تبلیغ اصلی، عمل و سبک زندگی است. »کونوا دعاهً الناس بغیر السنتکم» اینها بودند که اثر میگذاشتند. من یادم هست همان زمان بعثیها و صدام، یک منطقهای که بمباران شدید شیمیایی بود و خیلی از شهدا افتاده بودند، بعضی رزمندهها این قدر خطرناک بود آن جلو، که به طریق عادی نمیرفتند. ولی وقتی میدیدند یک طلبه معمم به جلو حرکت کرد به احترام او پشت سر او میآمدند.
در یک عملیاتی در شرق دجله، ما محاصره بودیم، من آنجا عمامه سرم گذاشتم که این رزمندهها نگویند شیخها سخنرانی میکنند خودشان نمیآیند که ببینند طلبه آنجا هست. و آنجا میدیدم در شرایطی که شهادت صددرصد و قطعی بود، من به بعضی از این بچهها میگفتند شما عقب بروید، میگفتند بدون شما نمیرویم! یا با هم میرویم یا با هم اینجا شهید میشویم. این باعث میشد. یعنی وقتی امام خمینی را میدیدند که یک مرجع بزرگ است و فقط حرف نمیزند و به آنچه که میگوید عمل میکند و به آنچه که میگوید خودش ایمان دارد، اینها باعث میشد. ما کسانی را داشتیم که داشتند شهید میشدند و وصیت میکردند که از قول ما به امام خمینی بگویید از ما راضی هست؟ از ما راضی باشد ما هرکاری میتوانستیم کردیم. خب مردم و متدینین نگاه میکنند به عالِم از یک طلبه تا یک مرجع، دید آیا صادق و پاک است و به آنچه خودش میگوید ایمان دارد یا فقط دارد حرف میزند؟ این خیلی مؤثر است. تبلیغ با سخنرانی نیست. سخنرانی از این گوش میآید و از این گوش بیرون میرود. تبلیغ آن است که وارد قلب مخاطب بشود. آن وقتی میشود که بداند کسی که دارد با او حرف میزند به آنچه میگوید ایمان دارد و پای آن ایستاده است. تبلیغ درست و مؤثر این است. انبیاء اینطوری تبلیغ میکردند.
صدام هم ملت عراق را و هم ملت ایران را قتل عام کرد و در آن جنگ، هر دو ملت را نابود کرد؛ و بیش از 20 کشور، به کمک او آمدند یعنی در جبهه جنگ با صدام، نیروهای ما از حدود 20 کشور اسیر گرفتند، یک جنگ جهانی بود، تمام رژیمهای فاسد منطقه و قدرتهای شرق و غرب، همه برای زدن اسلام و شیعه وارد این جنگ شدند و به لطف خدا شکست خوردند. ما در جنگ حدود 4 هزار طلبه شهید دادیم که به نسبت جمعیت، از همهی اصناف، بیشتر علما شهید دادند. به نسبت جمعیت 4 هزار طلبه شهید، بیشترین شهید بود. و این طلاب مجاهد بودند، فضلای مجاهد حوزه بودند که باعث شدند جوانان انقلاب، ایمانشان را حفظ کنند. وقتی میدیدند یک طلبهای میآید هم باسواد است، هم به آنها عبادت و نماز شب آموزش میدهد، دعا میآموزد، هم کمتر از بقیه میخورد، کمتر از بقیه میخوابد، بیشتر از بقیه کار میکند و آنها را آگاه میکند، اینها باعث شد که ایمان باقی ماند. و الا چطور یک ملت در برابر تمام قدرتهای جهان بایستد؟ این علما و طلاب جوان و فضلای مجاهد بودند که رسالهی علمیهشان رسالهی عملیه شد و با علم و عمل به میدان آمدند. مهمترین نقش در سرنوشت و آینده عراق است. مبلّغین و طلاب جهادی ما زمان جنگ با صدام، فضایی ایجاد کرده بودند که مثلاً نیروی ما که غواص بودند و قرار بود وارد آب بشوند، در باتلاقهای هویزه یا در فاو، والفجر 8، بچههای جوان و نوجوان ما قبرهایی کَنده بودند برای خودشان، بعد از این که ساعتها آموزش میدیند شب تا صبح در آن قبرها میرفتند و مشغول عبادت و ذکر بودند، مشغول نوافل و ختم قرآن بودند. قبرهایشان تا سالها بعد همچنان بود، قبرهایی که کَنده بودند و میرفتند در آن قبرها سجده میکردند و اشک میریختند و استغفار میکردند و آماده شهادت میشدند. این عبادت و معنویت باعث شده بود که بچهها از مرگ نمیترسیدند و عاشق مرگ بودند. من یادم هست در همان فاو که غواص بودیم، من چون طلبه بودم امام جماعت آن ستون غواص بودیم. پشت اروند، پشت آن چولانها ایستادیم دو رکعت نماز برای شهادت خواندیم، گریه، همه با هم خداحافظی و این بچهها میبوسیدند بغل میکردند و میگفتند دیدار در بهشت؛ انشاءالله امشب ما به محضر خدا میرویم و به محضر رسول خدا(ص) و سیدالشهداء(ع) و دیدار در بهشت. من وقتی بچههای غواص وارد آب میشدند واقعاً احساس میکردم دارند مسابقه میگذارند که چه کسی جلوتر برود. چیزی که نبود ترس بود. عاشق شهادت بودند. حتی یک نوجوان 16- 17 سالهای بود این مریض شده بود سرفه میکرد، مسئول گروه بود تو سرفه میکنی ممکن است در آب سروصدا کنی، و این بعثیها بفهمند و لو برود، تو نباید بیایی. این شروع کرد به گریه و افتاد روی پای فرمانده و پا و کفش او را میبوسید و میگفت قسم میخورم مواظب هستم که سرفه نکنم، بگذار من بروم! وضعیت این بود.
امام خمینی همان موقع به حشبالشعبی ایران، یعنی به بسیج، میگفت که کربلا را انشاءالله آزاد میکنیم با کمک ملت مجاهد عراق، با هم کربلا را آزاد میکنیم و بعد میرویم برای آزادی بیتالمقدس انشاءالله.
امروز، عراق، ایران، سوریه، یمن، لبنان، همه در یک اردوگاه واحد انقلاب اسلامی هستند و با پرچم توحید، و منطقه به لطف خدا تقریباً از دست دشمنان اسلام آزاد شده است. ملت عراق، از جهاتی جلودار همه ملتها شد. عراق امروز، عراق مجاهد، عراق الگوست. امروز عراق، لیاقت رهبری جهان عرب را دارد. عراق، توانست صدام را به زیر بکشد. عراق توانست ارتشهای اشغالگر آمریکا، انگلیس و غرب را به حاشیه و در زاویه ببرد. عراق توانست داعش را که یک غول وحشی تروریزم وهابی بود درهم بکوبد. شاید هیچ ارتشی در جهان نمیتوانست کاری را که جوانان عراق کردند انجام دهد. بعثیها آمریکاییها و انگلیسیها و داعشیها شکست خوردند ولی همچنان همهشان در عراق هستند و یک مقدار غفلت از طرف ملت عراق، باعث میشود اینها دوباره سازماندهی شوند و فتنههای جدیدی را دوباره آغاز کنند. گرگهای زخم خوردهای که به حاشیه رفتند ولی همچنان در کمین هستند. میخواهند جنگهای مذهبی در داخل عراق ادامه پیدا کند و ابدی بشود. میخواهند و میخواستند عراق را به سه کشور یا بیشتر تجزیه کنند و در همهی این طرحها فعلا شکست خوردهاند. در کنار این توطئههای نظامی و امنیتی، یک توطئههای بزرگتری در جریان است برای نفوذ و کادرسازی فرهنگی در جوانان عراق، و حتی در جوانان شیعهی عراق. که من شنیدم حتی در نجف و کربلا، اینها چند هزار N.G.O درست کردند و گروههای وابسته به آنها که دارند روی جوانان دختر و پسر شیعه و غیر شیعه کار فرهنگی میکنند.
خب به من گفتند که تا ده شب دوستان بیشتر نمیتوانند خدمت شما باشند. دلم میخواست که ساعتها در خدمت شما باشیم. اگر دوستان فرمایشی، نکتهای دارند بفرمایند ما هم استفاده کنیم. مجدداً هم به شما خوشامد میگویم، اینجا سرزمین خود شماست، شهر شماست، خانه شماست، همانطور که عراق خانه ماست. عراق مقدس، عراق امیرالمؤمنین(ع). عراق مهدی(عج). این خیلی مهم است. مرکز اولین حکومت اسلامی پس از پیامبر(ص)، عراق بود. آخرین حکومت اسلامی هم که جهان را در برخواهد گرفت، مرکز آن عراق خواهد بود، و رهبر آن نهضت هم مهدی(عج) در واقع عراقی است، گرچه ایشان جهانی است ولی مهدی ما هم اهل عراق است.
حتماً اینطور هست. آنها مشکل اصلیشان این است که رابطه ایران و عراق را قطع کنند. هدف اصلیشان این است که ایران جدا، عراق جدا، سوریه جدا، فلسطین جدا، یمن جدا، جدا جدا حساب یکی یکی را برسند. آنطوری موفق هم میشوند. الآن هدف اصلیشان این است که این ارتباط و اتحاد را درهم بشکنند. یعنی وقتی میبینند که ایران و عراق و سوریه با هم متحد و وصل هستند، خب اینها از این اتحادیه شکست خوردند، و تنها راه پیروزیشان اختلاف انداختن بین ماست. الآن در ایران، رسانههای دشمن دارند تبلیغ میکنند بین ایرانیها که تمام پول و آب و برق و گاز و نفتتان را دارند به عراقیها و سوریه میدهند. به آنها میگویند بگویید سوریه را رها کن، غزه و لبنان به ما ربطی ندارد، عراق به ما چه ربطی دارد؟ چرا جوانهای ایرانی باید بروند در عراق کشته شوند؟ خب ما بیش از هزارتا کشته و شهید از بچههای ایرانی در دفاع از عراق داشتیم. از آن طرف میآیند در عراق و سوریه بین مردم آنجا تبلیغ میکنند که ایران، همه چیزتان را خورد و برد. ایران میخواهد بر شماها حاکم بشود، شما تحت سلطه ایران میروید، نفتتان را ایران برد. این توطئهها هم تبلیغاتی ادامه دارد و هم با فشار اقتصادی. و شما نمیدانید کاری که جوانان عراق کردند چه کار عظیمی بود. تمام معادلات نظامی و سیاسی منطقه را تغییر دادند. اینها فکر میکردند آمریکا که بیاید ارتش آمریکا برای تک تک شهرهای عراق فرماندار تعیین میکند. بعد فکر کردند داعش که آمد دیگر کل عراق را از طریق داعش میگیرند. از طریق بعثیها میگیرند، امام شما جوانان عراق تمام توطئهها را شکست دادید و این کار عظیمی بود. سرنوشت منطقه عوض شد. الآن نه آمریکا و انگلیس، نه بعثیها، نه داعشیها، هیچ کس از کسی نمیترسد، اینها فقط از بسیج مردم عراق میترسند از کس دیگری نمیترسند. اگر این نبود دوباره هم حمله میکردند.
نمیدانم دیدید یا نه، نخست وزیر اسرائیل گفت که، وقتی که حشب الشعبی در عراق، و نیروهای بسیج سوریه پیش میرفتند گفت ما حاضریم همه جا دست داعش باشد ولی حشبالشعبی جلو نیاید. اسرائیل گفت عراق و سوریه دست داعش باشد برای ما بهتر است، چون هرجا داعش فرار میکند به جایش آنها میآیند و آنها خطرناک هستند. شما اینها را به جوانان عراقی بگویید. گاهی خودشان نمیدانند چه کار بزرگی کردند. گاهی خود فرد یک کاری میکند و خودش نمیداند چه کار مهمی کرده، باید به او بگویند. من یادم میآید همان عملیات فاو که غواص بودیم، مجروح شده بودیم، در بیمارستان یکی دو شب بعد داشتیم رادیو آمریکا و بی.بی.سی را گوش میکردیم، ببینیم انگلیس راجع به ما و صدام چه میگویند؟ بعد داشت میگفت که مردان غورباقهای (یعنی غواصها) یک کار عجیبی کردند. بعضی از این غواصها بچههای دهاتی بسیجی ما بودند میگفتند مردان غورباقهای کیاند؟ گفتم بابا تو را دارد میگوید! خودش نمیدانست چکار کرده است. بعد آنها که در رادیو بی.بی.سی میگفتند این کار عظیمی بود از نظر نظامی سابقه نداشت، این میگفت این کارها را ما کردیم؟ میگفتم بله تو کردی. حالا شما به جوانان عراقی بگویید که این کارهای بزرگ را شما کردید، البته به نام خدا و به برکت سیدالشهداء(ع). اهمیت کار را بدانیم. الحمدلله.
کل حکومت در عراق، در برابر آمریکا خضوع میکند؟ خب ما در ایران هم اهل خضوع داریم! که خضوع در برابر آمریکا و انگلیس میکنند. خضوع در برابر خدا، آنقدر نیست، نه این که نکنند. قرآن میفرماید که: «کخشیة الله أو اشدُّ خشیةً» اینها آدمهایی هستند که خدا را قبول دارند ولی خیلی قبول ندارند! ما در ایران هم اینطور افراد را داریم. در حکومت هم داریم. شما که جریان توحیدی انقلابی هستید، جریانهای توحیدی و انقلابی باید زیاد بحث کنند، استدلال کنند و فشار بیاورند که جریانها و افراد ضعیف و ضعیفالنفس نتوانند پروژهشان را پیش ببرند چون همیشه آدمهای ضعیفالنفس همه جا هستند. بعضیها ضعیف النفس نیستند ضعیف العقل هستند! یعنی صدبار بلاها و توطئه و خیانت دشمن را میبینند باز هم نمیفهمند. شما ملاحظه کردید که خداوند متعال در جنگ احزاب، جنگ خندق اشاره میکند به این که مسلمین، دو گروه بودند و هر دو گروه، یک چیز را میدیدند، دیدند دشمن عظیم و وسیع دارد میآید محاصره میشوند. اما یک گروه از اینها نتیجه گرفتند که «ما وعدالله و رسوله غرورا» خدا و پیامبر سر ما را کلاه گذاشتند!
یک عده دیگر از همینها گفتند که «هذا ما وعدنا الله رسوله» نه، درست وعده دادند، آنها همین را گفتند. گفتند دشمن میآید ولی شما به اذن الله پیروز خواهید شد.
ما این دو گروه را همیشه داشتیم و داریم، الان هم داریم، در عراق هم هست، در ایران هم هست، در فلسطین هم هست، همه جا هست. ما حتی در داخل حکومت جمهوری اسلامی هم کسانی را داریم، مثلاً اینها خدا و اسلام و انقلاب و امام و جمهوری اسلامی را قبول دارند اما محور و مبنای محاسباتشان خدا نیست. اعتماد به مردم نیست. بیشتر اعتماد به آمریکا و انگلیس و غرب است و محاسبات مادیشان بیش از محاسبات معنویشان است. آن وقت محاسبات مادیشان هم خیلی دقیق نیست چون ما به اینها میگوییم شما اگر محاسبات مادی هم بکنید، خب به لحاظ مادی هم که اینها مدام دارند شکست میخورند و عقب میروند، اسلام دارد جلو میرود، چرا شما این را معکوس میفهمید.
این بزرگترین خطر پس از پیروزی، همیشه در همه نهضتها و ملتها در طول تاریخ، اختلافات داخلی بوده است. منتهی اختلافات دو جورند. یکی اختلافات طبیعی است، اختلاف نظر است این طبیعی است و همه اختلاف نظر است مخصوصاً وقتی مبارزه تمام میشود و دشمن شکست میخورد، حالا میخواهید بعد از پیروزی کشور را اداره کنید اختلاف نظر وجود دارد این طبیعی است، این اختلاف، خطرناک نیست اگر اخلاق اسلامی رعایت بشود، تقوای سیاسی داشته باشیم، یعنی امر به معروف، نهی از منکر، مشورت، نقدپذیری، اینها اگر باشد این اختلاف نظر مفید هم هست.
اما یک اختلاف غیر طبیعی داریم که آن اختلاف غیر الهی است. آن مضرّ است. این همان تعبیری است که خداوند متعال میفرماید «اختلاف قبل العلم» و «اختلاف بعدالعلم» قرآن این اختلافات را تقسیم میکند. «اختلاف بعدالعلم» این است که دیگر مسائل را فهمیدیم ولی دعوا سر قدرت و سیاست و دعوا سر دنیاست. این اختلاف خطرناک است، این اختلاف نظر میشود اختلاف عمل. این همان تنازع است که حرام است و فَشَل میآورد، این تنازعی که باید بعد «فَشَلتُم» فشل میآورد این خیلی خطرناک است این را باید مدیریت و مراقبت کرد. هرکس باتقواتر است بیشتر اهل مداراست.
هرجا که اختلاف نوع دوم، سر قدرت و دنیا پیش بیاید شکست میخوریم. اخلاق اسلامی در اینطور موارد میگوید که اولاً سوء ظن به یکدیگر نداشته باشیم، ثانیاً سخن همه را بشنویم و با استدلال و با منطق، «قل هاتوا برهانکم» با استدلال حرف بزنیم، توهین به هم نکنیم، سخنان یکدیگر را تحریف نکنیم، به حقوق همدیگر احترام بگذاریم؛ و بعد ببینیم مصلحت بزرگ امت چیست؟
یک خطر بزرگ این است که ببینند شماها، کسانی که پیروزیها را بدست آوردهاند حالا میخواهد بعد از پیروزی، از قدرت سوء استفاده کنند و بگویند که خب حالا دیگر نوبت ماست! این هم خطر خیلی بزرگی است. باید مردم ببینند شما و هر کسی که پیروز شده، متواضعتر شده است،به عدالت پایبند است، بیشتر به مردم خدمت میکند، حتی به غیر شیعه، خدمت کنید. هرجا بروید به مردم، به فقرا، به محرومین و به مستضعفین خدمت کنید. زندگیتان باید ساده باشد، زاهدانه باشد، اگر ببینند دنبال اشرافیگری رفتید خیانت بزرگی به اسلام و تشیع و عراق است.
برود در مناطق سنینشین، برود به مناطق کُرد و جاهای دیگر، بدون اسلحه برای خدمت به خلق. برود خیابانهایشان را تمیز کنند، آسفالت کند، برود به مریضهایشان برسد، برود خرما و نان و غذا درِ خانههایشان ببرد. برود برایشان توربین برق راهاندازی کند. این راه پیروزی است. ولی اگر احساس کنند که خب اینها آمدند و پیروز شدند حالا میخواهند خودشان استفاده شخصی کنند، میخواهند انتقام شخصی بگیرند، اینها خطرناک است. این ادامه آن جهاد است و از جهاتی مهمتر از جهاد است که ببینند روحانی شیعه، و ببینند حشبالشعبی درِ خانه فقرای سنی آب میآورد. ولی اگر ببینند که اینها رفتند در خانههای اشرافی مینشینند و امکانات اشرافی استفاده میکنند، کاری به فقرا ندارند، کاری به مشکلات مردم ندارند، مردم برق ندارند، اینها توی خانهشان زیر کولر نشستند و حرف میزنند، آن وقت دیگر آن مردم را از دست میدهید. قبل از او خدا را از دست میدهید و بعد به راحتی شکست میخورید؛ شما فکر نکنید پیروزیها همیشگی است. به راحتی چند ماه دیگر، یک سال دیگر شکست میخورید.
بنابراین شما را، ملت عراق، نه آمریکا، نه بقایای بعثیها، نه داعش، نمیتوانند شکست بدهند. شما را فقط خودتان میتوانید شکست بدهید. امام خمینی به مردم ما و انقلابیون میگفت از آمریکا و از دشمن نترسید، از خودتان بترسید! میگفت تا خودتان نخواهید شکست بخورید، شکست نمیخورید.
ببینید این «اِلمانیت» در حوزه یا سکولاریزم در حوزه، به دو معنا بود. اولاً سخنانی که من در مدرسه فیضیه در حوزه قم گفتم، عیناً سخنان امام خمینی بود. سخنان شهید مطهری بود، سخنان شهید محمدباقر صدر بود، سخنان شهید بهشتی بود. و بحث سکولاریزم و خطر سکولاریزم در حوزه عین تعبیر رهبری بود. من الآن این کتاب شهید صدر را آورده بودم که بخشهایی از آن را برایتان بگویم که دقیقاً خطر این که در حوزهها، "فقه" فقط محدود شود در احکام فردی و عبادی و "فقه حکومتی و تمدنساز" نباشد. یک نوع سکولاریزم این است که ممکن است نخواهند و ندانند ولی سکولاریزم است. وقتی که شما در درس خارج فقه فقط فقه طهارت و نجاست و طواف و عبادات را میگویید یا معاملات شخصی، و بعد فقه حکومت و سیاست خارجی و اقتصاد و بانک و... را نمیگویید این سکولاریزم است. مگر سکولاریزم چیست؟ سکولاریزم یعنی دین، در حوزهی شخصی باشد اما در حوزهی عمومی نباشد. این سکولاریزم پنهان ناخواسته است. یک سکولاریزم عریان و خواسته هم داریم خب کم هستند ولی هستند. ما طلّاب جوانی در قم داریم که کاملاً تحت تأثیر مکاتب غربی ممکن است قرار بگیرند! تعدادشان هم کم است، معمم هم هست، فقه و اصول هم بلد است ولی دیدگاههای لیبرالی دارند! یک چنین تیپی هم داریم. بنابراین ما دوتا رگه سکولاریزم، یکی پنهان و ناخواسته اما وسیع که همین بحثی که امثال شهید صدر و شهید مطهری و رهبری میگوید خطر سکولاریزم در حوزه؛ و یکی هم سکولاریزم عریان خواسته و دانسته که خیلی کم هستند ولی هستند. یعنی رسماً معمم است ولی حقوق بشر غربی را بر حقوق بشر اسلامی ترجیح میدهند! بحث سر اینهاست. این خطر، بسیار خطر بزرگی است. در حوزهی نجف هم هست. فقط در حوزه قم نیست، در نجف هم هست، در مشهد هم هست.
من آمادهام. اگر خواستید در خدمتم. یعنی جریان سکولار، هدفش سکولاریزم است که کماند ولی هستند. یک جریان وسیع این است که هدفش سکولاریزم نیست ولی نتیجهی کارش سکولاریزم است. یعنی وقتی که دشمنان اسلام و مکتب اهل بیت(ع) میگویند شما، فقط در حوزه نماز، طواف، طهارت و نجاست، دماع ثلاثه، شما فقط اینها را بحث کنید اینها مربوط به دین است اما سیاست و اقتصاد و حکومت و روابط بینالملل و خانواده و رسانه و اینها ربطی به شما ندارد، اینها را ما غربیها میگوییم چگونه باشد؟ خب سکولاریزم همین است. این آرزوی دشمن است و بعضیها هم داخل حوزه ندانسته و نخواسته به آنها کمک کردند و میکنند.
نکته دیگر هم این که، گاهی بعضی از آقایان میگویند که دشمنان فرهنگ اسلام، دارند تبلیغ میکنند، مسیحیها، وهابیها، بهاییها و... خب من سؤال کردم، گفتم سؤال من این است که مسئول اینها کیست؟ مسئول آن حوزه است. شما دارید به کی میگویید؟ حوزه باید در کنار فقه و اصول، چند هزار طلبه فاضل تربیت میکرد و تربیت کند که اینها بروند در رشتههای علوم انسانی، در رشتههای ادیان و مذاهب، جواب اینها را بدهند. نه این که شما طلبه را تربیت نمیکنید، فقط فقه و اصول یادش میدهید آن هم در طهارت و نجاست، بعد میگویید چرا فرهنگ کفر دارد پیشروی میکند؟ خب شما مسئول هستید. یا کلیسا، وهابیت، شما باید چند هزار طلبه در این 40 سال تربیت میکردید، چرا نکردید؟ نمیشود صدهزار طلبه شیعه، همه چند سال فقه و اصول خوانده باشند و 500تا بینشان پیدا نشود که جواب شبهات مسیحیت و وهابیت و سکولاریزم را بتوانند بدهند، اینها ضعف است. ضعف حوزه است.
الآن تفکر لیبرالی غربگرا در عراق دارد تبلیغ میشود. حتی من شنیدم در نجف، یا کربلا، چند هزار جوان را آمریکاییها و اروپاییها بردند در دانشگاههای خودشان آموزش بدهند برگردانند. بورسیه کردند. این یک جنگ دیگری است که دیگر با اسلحه گرم، نتیجه نمیدهد. این یک حشبالشعبی در جنگ فرهنگی میخواهد. الآن چند هزار جوان شیعهای که اینها بردند آمریکا، انگلیس، کانادا، دعوت کردند بردند، چند سال دیگر که اینها برمیگردند شروع به کار میکنند ولو خانواده مسلمان شیعه، فرزند عالم دین هم ممکن است باشد ولی در رسانهها، در دانشگاه و... مبلّغ جریان کفر میشود. با اینها دیگر جنگ با اسلحه نیست اینجا باید افرادی تربیت شده باشند که بتوانند با قلم و بیان به جنگ اینها بروند.
یکی از حضار عرب: ----------------
استاد رحیمپور: کار آسانی نیست، فوقالعاده سخت و پیچیده است. شما الآن دیدید بنده صحبتهای امام و مطهری و رهبری را گفتم، یک مرتبه گفتند توهین به اسلام، توهین به مرجعیت، توهین به حوزه، خب من برای این آقایان احترام قائل هستم و جواب هم ندادم، برای این که دشمن سوء استفاده نکند. ولی واقعیت این بود که چند هزار طلاب و فضلا آمدند در مدرسه فیضیه گفتند ما کنار محرومین هستیم، ما با فساد اقتصادی مخالفیم، و همان صحبتهای امام و رهبری را گفتند. من هم گفتم من همانها را گفتم، سکولاریزم در حوزه، عین سخنان رهبری بود که آقا این خطر جدی است مواظب باشید. خب یک دفعه بعضی از آقایان که ما برای آنها احترام قائل هستیم، من مطمئن هستم که سخنان من را نشنیدند؛ سخت است و باید گام به گام پیش رفت. یعنی ما باید به روش پیچیدهای عمل کنیم که هم حوزه قویتر بشود، متحول بشود و آمادهتر شود در همه عرصها، در عین حال، خب مراجع و بزرگان حوزه را تضعیف نکنیم. باید هر دویش با هم پیش برود. حالا در عراق که آقای سیستانی تا جایی که من شناخت دارم یک مجتهد روشنفکری از این جهات است، یعنی متوجه مسائل زمانه است.
شاید دوتا نکته باشد: یکی این که اجتهاد در مسائل حکومتی، آسان نیست سخت است. اطلاعات زیادی میخواهد. خب همه مدرسین فقه، یک چنین اطلاعات و اشرافی ندارند. اجتهاد در مسائل فقه حکومتی از اجتهاد در فقه عبادی، اطلاعات و اشراف ده برابر و صدبرابری میطلبد. هم موضوعشناسی، هم حکمشناسی.
اجتهاد حل مسائل حل نشده است، نه این که تکرار مسائل حل شده، همین مسائل حل شده را هزار بار حل میکنند! این اصلاً اجتهاد نیست، این فقه دانی است! سواد فقهی است.
نکته دوم این که میترسند – البته حق هم دارند – میترسند به اسم اجتهاد بدعتگذاری بشود، و این ترس درستی است اما نباید افراطی بشود. میترسند به اسم نوآوری دینی، حرفهای بیربط زده شود، و این حرف درستی است، این خطر جدی است و باید مراقب آن بود. راه حل آن این نیست که جلوی اجتهاد را بگیرید، راه حل آن این است که روش درست اجتهاد را طی کنیم. این هم مسئله دوم است. چون کسانی که اصلاحات در حوزه را میگویند دو تیپ هستند: یک عده ضد حوزه و ضد شیعه هستند. باید حساب آنها را جدا کنیم. اما یک عدهای طرفدار عزت و رشد شیعه هستند که میگویند اصلاحات در حوزه.
آیا این نهادهای بینالمللی واقعاً بینالمللی هستند؟ یعنی واقعاً همهی دیدگاههای همه مکاتب، حقوق همهی ملتها روی میز میآید؟ بعد عادلانه راجع به آن صحبت میشود و تصمیمگیری میشود، و این تصمیمگیری واقعاً برآیند تصمیم جهانی و حقوق همهی ملتهاست؟ خیر. این سؤال اول.
آیا همهی ملتها و همهی مکاتب سهم مساوی دارند؟ یا حداقل به اندازهی جمعیتشان سهم دارند برای این که این پروتکلها، این قراردادها، این سازمانها را تعیین تکلیف کنند و در آن نقش داشته باشند؟
چرا چند کشور خاص حق وتو دارند؟ حق وتو یعنی چه؟ چهار- پنجتا کشور، چون بمب اتم دارند حق وتو دارند. قانون جنگل! یعنی چون ما میتوانیم بمباران اتمی بکنیم ما حق وتو داریم! حق وتو نشان میدهد که سازمان ملل غیر دموکراتیک است. دموکراسی اگر باشد خب هر کشوری یک رأی. یا به حَسَب جمعیتشان رأی داشته باشند. ولی وقتی 5تا کشور بمب اتم دارند و میگویند اگر کل کشورهای دنیا یک حرف بزنند، یکی از این کشورها که بمب اتم دارد بگوید نه؛ این بر همهی آنها مقدم است. خب این دیکتاتوری است یا دموکراسی بینالمللی و جهانی است؟ پس این سازمانها بطور واقعی، جهانی و بینالمللی و متعلق به همه ملتها نیستند. مراکز اصلیشان در اروپا و آمریکاست. اینها همه بعد از جنگ بینالملل اول و دوم غربیها با همدیگر تشکیل شدند. فاتحین آن جنگ، یعنی متفقین، این سازمانها را تشکیل دادند برای کنترل جهان و تسلط بر جهان. این هدف آنهاست. حق وتو دارند، هدف تشکیل این بود. الآن هم میخواهند از این طریق بگویند ما رئیس کل جهان هستیم یعنی همه باید به ما جواب پس بدهند! هم به لحاظ حقوقی، قانونی، هم به لحاظ قدرت. آنجا پایتخت جهان است! مثلاً نیویورک پایتخت جهان است و همه باید به زبان انگلیسی و آمریکایی صحبت کنید، همه باید با دلار معامله کنید، همه باید با ارزشهای ما خودتان را تطبیق بدهید، حقوق بشر را ما تعریف میکنیم، یکی از حقوق بشر همجنسبازی است! سقط جنین است! حق ارتداد است! خانواده را ما تعریف میکنیم، توسعه را ما تعریف میکنیم و... بنابراین ما رئیس دنیا هستیم. ما هم به لحاظ تصمیمگیری و قانونی رئیس هستیم و هم به لحاظ فرهنگی رئیس دنیا هستیم! هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ نظامی! حکومت جهانی را به این شکل قانونی کنند.
نکته بعدی این است که این قوانین بر اساس کدام مکتب نوشته شده است؟ ما در بخشی از اینها افکارمان یکی است. بله، یکسری حقوق زن، حقوق کودک، مسئله نظام آموزشی، با هم خیلی شبیه و مشترک هستیم. یک جاهایی اختلاف نظر جدی داریم. حقوق، با کدام مکتب حقوقی؟ با مکتب لیبرال؟ یا با مکتب اسلام یا سایر مکاتب؟ کدام مکتب؟
نکته چهارم این است که خود اینها به این قوانین پایبند نیستند. به ما میگویند پایبند باشید ولی خودشان پایبند نیستند. اصلاً حملهشان به عراق، خلاف قوانین سازمان ملل بود. سازمان ملل اجازه حمله نداد. گفت اول از طریق سازمان ملل میآییم شد شد، نشد خودمان میرویم به سازمان ملل کاری نداریم! خب شما زمان جنگ یکسره به صدام اینها کمک میکردند. بعد که دیدند صدام تاریخ مصرفش تمام شده خودشان باید بیایند عراق، و الا عراق دست انقلاب اسلامی و ملت عراق میافتد، یک مرتبه مخالف سلاحهای کشتار جمعی شدند میخواهند بیایند آنجا بمب اتم پیدا کنند! و از این قبیل. اینها بهانه است. خودشان پایبند این قوانین نیستند به ما و شما میگویند تابع باشید، ولی خودشان تابع نیستند.
اما نکته پنجم و آخر؛ ما چه کنیم؟ ما باید حتماً در این سازمانها و معاهدات بینالمللی حضور داشته باشیم اما هیچ پیمانی را بطور مطلق نباید امضاء کنیم. نباید زیر بار آن برویم. باید بگوییم آنجاهایی که اختلافی است ما طبق مکتب خودمان عمل میکنیم. قبول دارید داشته باشید، قبول ندارید امضاء نمیکنیم. منافع ملتمان را باید ببینیم. از تریبون و موقعیت سازمانهای بینالمللی باید استفاده کنیم، نباید بگوییم این را چون دشمن ساخته پس ولش کن، نه ول نمیکنیم؛ نه باید بروید همه حاضر، موضع بگیرید، حداکثر تأثیر را بگذاریم اما نگذاریم از ما سوء استفاده بشود و به این نام ما را مورد غارت قرار بدهند. بنابراین باید با تفصیل برخورد کرد. هر جایش امتیازی هست استفاده کنید، هرجایش ضد امتیاز است یا میخواهید امتیاز بدهید به هیچ وجه نباید بدهید، نه به لحاظ نظری امتیاز بدهید نه به لحاظ عملی؛ چون با همین قراردادها بر کشورها مسلط میشوند.
خیلی لطف کردید تشریف آوردید. واقعاً باعث افتخار بنده بود. لطف کردید تشریف آوردید، اینجا را منور کردید.
ما از دیدن شما سیر نمیشویم. برادران ایمانی ما هستید، و انشاءالله امیدهای آینده عراق و شیعه. انشاءالله ما و شما جزو سربازان مهدی(عج) باشیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی