قوه قضاییه،کارآمدی و قضاوت عمومی (2)
دانشکده علوم قضایی- تهران هفته قوه قضاییه- 1393
بسمالله الرحمن الرحیم
یکی از مسئله انتقادپذیری قاضی و لجبازی.
یکی هم مسئله در عین حال انتقادپذیری قاضی و لجباز نبودن قاضی است که ما این را هم داریم. ببینید دو دسته روایت داریم، میگویند قاضی دوتا صفت در دادگاه نباید داشته باشد: 1) لجباز نباشد. مثلاً نگوید ما گردنمان کلفت است تیغ ما میبُرّد، بالاخره سرنوشت تو دست من است. اینها اگر به ذهنتان خطور کند دیگر آن دادگاه اسلامی نیست. لجبازی، که مثلاً بگویید ما حکم کردیم همین است که هست! بعد رفته فهمیده بررسی کرده، یا یک کسی حرفی، شکایتی، اطلاعاتی، شاهدی بیاورد، فهمیده اشتباه کرده ولی به روی خودش نیاورد بگوید دیگر من حکم خود را دادم و اگر اشتباهم را قبول کنم اعتبارم در خطر است. در روایت است که این خیانت بزرگی است و عذاب الیمی در انتظارش است. یعنی کسی پروندهای را حکم کند بعد بفهمد اشتباه کرده ولی باز هم ادامه بدهد. فرمودند «لایتمادی فی الذلّه» نباید لغزش را ادامه بدهید. هر جای پرونده هستی فهمیدی اشتباه کردی سریع باید ترمز کنی و برگردی. اتفاقاً معتبرتر و اعتبارتان هم بیشتر میشود. یعنی اگر یک کسی آمد گفت آقا من این نظر را دادم ولی خودم متوجه شدم اشتباه کردم، خدا شاهد است عزیزتر میشوید. ما خیال میکنیم اینطوری ذلت میشود.
شما ببینید یک استادی که در کارش تقلب بکند که همه بگویند این خیلی باسواد و آدم مهمی است، این بیشتر بیآبرو میشود. تا یک کسی که یک خطایی میکند فردایش بیاید بگوید من دیروز این را گفتم ولی متوجه شدم اشتباه است فکر میکنم درست آن این است. به نظر شما این دومی محترمتر نیست؟ همه بیشتر دوستش ندارند؟ حالا علاوه بر این که محبوبتر میشود همه عدالت او را هم باور میکنند. میگویند وقتی خطا کرد برگشت، عادل کسی است که برگردد نه این که لجبازی کند و برگردد.
یکی از شرطهایش این است که فرمودند «اذا عرف الحق» وقتی که فهمید حق چیز دیگری بوده من اشتباه کردم، یا در یک نظر علمی، یا بخصوص در قضاوت، این برگردد نفس خودش را طوری ادب کند که وقتی فهمید اشتباه کرده، آسان برگردد و خیلی راحت بگوید من اشتباه کردم و این پرونده احتیاج به تجدیدنظر دارد، تکلف نباشد.
فرمودند در این قضایا، لجاجت خطرناک است، «اولها جهل و آخرها ندامت» شروع لجبازی حماقت و جهل است. پایان آن هم پشیمانی است. اول و آخرش اشتباه است.
پس یعنی آماده باشیم برای انتقادپذیری، آماده باشیم برای تجدیدنظر. آماده باشیم برای اعلام این که ما خطا کردیم. مخصوصاً وقتی آدم در فضا و خلأ و صحبت کردن این حرفها زدن خیلی آسان است، اما در عمل، خیلی سخت میشود. چون آدم از یک طرف آبرویش، از یک طرف اعتبار اداریاش، از یک طرف دوست و دشمنهایش، مخصوصاً اگر مجبور بشوی به نفع کسی حکم کنید که به تو فحش داده، توهین کرده، اذیتت کرده و حتی تهدیدت کرده، حالا فهمیدی حق با اوست، برگشتن به نفع یک آدمی که مزخرف هم هست، باز به نفع او بخواهید حکم کنید خیلی زور و قدرت روحی میخواهد.
در یک روایتی هست فرمودند که اگر با کسی خصومت شخصی داشتید یک مرتبه میبینید که گذارش به تو افتاده، گذر پوست به دباغخانه افتاد! یک وقتی با کسی، همسایهای، دوستی مشکلی پیدا کردیم، یک کسی در خیابان به ما فحشی داده رفته، فردایش میبینیم در دادگاه، ما هم قاضی هستیم این هم آمد پیش ما، بعد یک نگاهی میکنیم که چطوری آقا؟! سلام علیکم! خب او همان که تنش بلرزد که گیر چه کسی افتادیم، آن وقت اینجا هم در روایت داریم اگر در مورد خودتان ذرهای احتمال میدهید ولو ناخودآگاه آن مسئله دخالت داشته باشد باید فوری پرونده را به کس دیگری بدهید و بگویید من قضاوت در دادگاه را نمیپذیرم، اگر دین دارید. اگر دین دارید باید بگویید قضاوت در این پرونده را من نمیپذیرم حتی اگر از خودت خاطرجمع هستی. یک عده کم هستند که تحت تأثیر قرار نگیرند. نمیگویم نیستند ولی زیاد نیستند.
پس یکی لجبازی و ادامه دادن یک چیزی که بگوییم ما این وسط خراب نشویم حالا این یک کمی ضرر کرد اشکالی ندارد. از آن طرف، تجدیدنظرهای روی هوا! به این معنا که دادگاهی تشکیل بشود و مردم نفهمند این تجدید نظر، نظر اول و نظر دوم بر چه اساس بود؟ این همه فاصله؟ الآن گاهی ما میشنویم طرف دادگاه اول محکوم میشود، دادگاه اول حکم میدهد دوبار اعدام و مصادره اموال، دادگاه دوم بگوید شش ماه حبس تعلیقی و 350 هزار تومان جریمه نقدی! از اینطور چیزها. شبیه این چیزها را ما دیدیم! اینطور تجدیدنظرها هم چیزهای خیلی مسخره است. یعنی تجدید نظر نباید مسخره به نظر بیاید، این دادگاه اول و دوم چطوری این همه فاصله دارد، انگار یکی در زمین دارد قضاوت میکند و یکی در مریخ است! چطوری است؟
پس تجدید نظر را باید مخاطب، جامعه بفهمد که این تجدید نظر ملاکش چیست؟ حالا شما بهتر میدانید، ریشهایتان مثل ما سفید بشود بیشتر این کارها را بلد میشوید که چطوری میشود قانون را دور زد! چطوری میشود عنوان یک پرونده را عوض کنید و سرنوشت آن عوض شود! از یک بخش به یک بخش دیگر برود! اگر بخواهید خیانت کنید. امروز دیدید که حُسنی مبارک از تمام مسائل، در دادگاه مصر تبرئه شد!! پاک عین روزی که از مادرش متولد شده است. خودش، بچههایش، وزرایش، دادگاه گفت شما طفلکیها کاری نکردید سوء تفاهم بوده، بعد آن مُرسی نادان در زندان است. این هم انقلاب است. او در زندان است هنوز دارد محاکمه میشود این هم تبرئه شد! بعد در اخبار خواندم دیدم یکی گفته این را برداشتند بردند در جرم کیفری، اصلاً این کیفری نیست این جرم سیاسی است! جرم امنیتی – سیاسی است، اصلاً عنوانش فرق میکند. یعنی شما یک پرونده را ذیل آن عنوان ببر، ببین چه میشود و ذیل یک عنوان دیگر ببر ببینید چه میشود! این است که میگویم گاهی یک امضاء و یک شماره زدن روی پرونده، ارجاع به کدام شعبه، اصلاً سرنوشت اینها را عوض میکند. باید خیلی دقیق باشید. البته نمیخواهم شما را بترسانم. چون یک بار این حرفها را زدم بعد دانشجوها آمدند گفتند آقا اگر اینطوری است که ما اصلاً غلط کردیم به این رشته آمدیم! ما هم برویم یک کار دیگری بکنیم، مگر تنمان میخارد که هی بهشت و جهنم! بله. ولی اهمیت این را هم بدانید که اگر شما صادقانه زحمت بکشید و تلاش کنید پاداش آن را هم بدانید. واقعاً یک ردیف بعد از انبیاء قرار میگیرد کسی که درست قضاوت کند چون اقامه قسط کرده است. حق را به حقدار رسانده است.
حضرت علی(ع) فرمودند بیزارم از همه لوازم حکومت کردن. فقط به یک دلیل من وارد سیاست و حکومت شدم و میشوم و پای آن میایستم، ایستاد و شهید هم شد «إلّا عن اُقیمَ حقاً» من فقط یک دلیل دارم میگویم نکند اگر من نیایم در کار قضاوت و حکومت و سیاست و مبارزات، خب ممکن است بعضی حقوق پایمال بشود شاید من بتوانم بیایم و حداقل یک حقی را به حقدار برسانم. یا یک باطلی را ابطال کنم. بنابراین فواید آن را هم ببینید که کار مقدس است.
یکی دیگر از اصول حاکم بر دادگاه و قضاوت اسلامی و مباحث حقوق بشر اسلامی، مسئله "نشاط" در فضای دادگاه است. نشاط نه به معنای سبکی! یعنی هر چیزی که بوی کسالت وخستگی بدهد و به هر دو طرف این را برساند که قاضی حال ندارد، خسته است، فضای دادگاه خسته و کسل است. این هم ممنوع است حالا غیر از این که اگر قاضی چرتی است، مثلاً غذا خورده و بعد از غذا میخواهد دادگاه تشکیل بدهد، بعد از غذا وقت دادگاه نیست، وقت چرت زدن و خوابیدن است. نیم ساعت باید چرت بزنید یا اگر چرت نمیزنید بروید یک کار دیگری بکنید در دادگاه نباید بیایید. چرا میگویند که قاضی گرسنه نباید به دادگاه برود؟ قاضی نباید پرخوری کند و با شکم پر به دادگاه برود؟ با چرت نرود؟ قاضی اگر مریض است، سردرد دارد، تب دارد، حوصله ندارد، قاضی اگر کفش پایش را میزند باید کفشش را عوض کند به دادگاه برود. قاضی اگر با خانمش مشاجره کرده بعد از او نباید به دادگاه بیاید و تلافیاش را سر مردم دربیاورد، عصبانی نباید باشد. اینها همه مسائل روانشناختی و مباحث تربیتی و مباحث فضا و جو جلسه دادگاه است چون همه اینها تأثیر میگذارد روی حقوق مردم. این قدر حق مردم مهم است. یکی از چیزهایی که در روایت ما تأکید شده که فضای دادگاه را نباید بگذارید خسته به نظر برسد. اگر خستهاید میخواهید چرت بزنید به دادگاه نباید بیایید.
حالا من یک روایت عرض کنم. حضرت امیر(ع) فرمودند: در حکومت اسلامی کسانی باید قاضی بشوند که پرحوصله باشند. زود خسته نشوند. حوصلهاش سر نرود. عصبی نباید باشد. اگر کسی این روحیه را ندارد برود روحیهاش را اصلاح کند بعد به دادگاه برود.
فقط یک روایتش را عرض میکنم فرمودند کسانی را به عنوان قاضی در دادگاه بگذارید که «أقلُّهم تبّرماً بمراجعتٍ خصم»، «تبرّم» یعنی کسانی که کمتر از همه و دیرتر از همه بیحوصله و خسته میشوند، ظرفیتشان از بقیه بیشتر باشد، زودرنج نباشد، زود به ستوه نیاید. طرف آمده آنجا مثلاً یک کسی است سواد کافی ندارد حالش هم خوب نیست، میخواهد یک شهادت بدهد که کل حرفش یک دقیقه بیشتر نیست ولی همینجور حواشی میگوید تکرار مکررات، چرندیات، خوابش هم میخواهد در دادگاه تعریف کند که ما خواب هم دیدیم! خب فرمودند که قاضی باید اینها را تحمل کند. نباید خسته بشود چون بسا لابلای همان حرفهایش یک چیزی بگوید و شهادتی بگوید که به درد پروندهاش بخورد. پس این هم یک مسئله، صعه صدر، قدرت تحمل. مدارا. این چیزهایی که من هرچی میگویم هیچ کدام را خودم ندارم. هرکس دارد باید به دادگستری بیاید هرکس ندارد نیاید.
فرمودند که قاضی باید اهل احساس باشد قصیالقلب و بیرحم نباید باشد، قاضی باید مهربان باشد و لبخند بزند نه هرجا، جای خاصی. اما احساساتی نباید باشد. مثلا یک طرف دارد جزئیات جنایت را توضیح میدهد یک مرتبه میبیند قاضی ابروهایش افتاد، لب و لوچهاش آویزان افتاد. یا او جوک میگوید این هم میخندد! فرمودند قاضی باید احساساتی نباشد، اما بیرحم هم نباشد. ببینید همهاش تعادل است.
از یک طرف میگوید نه من احساساتی نیستم، انگار طرف سنگ است هرچه با او حرف میزنی نمیفهمد نمیدانی این اصلاً دارد به حرفت گوش میکند یا نه؟ اصلاً در این عالم هست یا نیست؟ این هم بد است، سنگ، خشک، نیست. از آن طرف هم تحت تأثیر قرار بگیرد. یعنی دو طرف بتوانند قاضی را بخندانند یا بگریانند، آن قاضی به درد نمیخورد. عقلش باید بر احساساتش را در دادگاه مدیریت کند.
اینهایی را که می گویم همهاش روایت است اما هر کدام چندین روایت است چون وقت نیست، فقط دارم تیترهای آن را میگویم و در تفاسیر راجع به همین مسئله در ذیل آیات قرآن بحث میشود که اگر کسی این وضع را از خودش دور نکند یعنی خسته بشود، بیحوصله بشود، تحت تأثیر قرار بگیرد، زودرنج باشد، احساساتش بر عقلش حاکم باشد این خواسته یا ناخواسته بخشی از حقوق یکی از دو طرف را ضایع میکند. قاضی باید احساس داشته باشد اما نباید احساساتی باشد. چرا میگویم احساسات باشد؟ چون روایت داریم دو طرف دادگاه باید قاضی را مهربان ببینند نه خشن! این هم خیلی جالب است.
ببینید یک حد تعادلی است بین خشونت و آدم مسخره! قاضی نه باید مسخره به نظر برسد نه خشن. ببینید چقدر در روانشناسی محیط دادگاه در روایات ما حساس هستند. اخلاق طرف، روحیات او، قدرت مدیریت جلسه، خیلی کار شماها مهم است از هر پزشک و مهندسی و جراحی کار شما دقیقتر و مهمتر است. پس موضوع باید شفاف باشد، حکم باید شفاف باشد، داوری باید شفاف باشد، به یک معنا. این صفاتی که در روایات ما میآید معنیاش این است که قضاوت باید در اتاق شیشهای صورت بگیرد. یعنی هر چیزی که باعث بشود افکار عمومی به صلاحیت دادگاهها شک کنند،که اینها فاسدند، اینها دزدند، این قشنگتر حرف زد، من چون سواد نداشتم درست حرف نزدم، وکیل او چون پول بیشتر گرفت ورّاج بود و... یک چیزی بگویم وکیل و دادستان در دادگاه اسلامی، یکی از فرقهایشان در دادگاههای غیر اسلامی این است وکیل و دادستان میخواهند در آن دادگاه حرفشان به کرسی بنشیند تا وکیل پولش را بگیرد.
در فرهنگ اسلامی، وکیل و دادستان باید تا حدی که عدالت اجرا شود کمک کنند. نه این که بگوید من پول گرفتم که مجرم تبرئه بشود، این خیانت است. تلاش برای تبرئه مجرم، وکالت اسلامی نیست. یا دادستان خودش فهمیده این مجرم نیست، میفهمد ادلهاش ضعیف است برای این که بگویند این دادستان برنده شد هی ادامه بدهد. به محض این که اینها رسیدند حق چیست و ثابت شد، بلافاصله وکیل، دادستان، مشاورین، و بقیه همه باید سریع ترمز کنند. اینها باید در واقع کمک کنند که قاضی اشتباه نکند و اگر قاضی اشتباه کرد مچ او را بگیرند و به او بگویند شما دقت نکردید. در پروژه قضاوت کمک میکنند. رقابت با هم سر پول و شهرت نمیکنند، چنانچه هیئت منصفه هم در دادگاههای اسلامی با دادگاههای سکولار، فرقی دارد. یکی از فرقهایش این است، هیئت منصفه حکم در دادگاه اسلامی نمیکند، نمیتواند حکم کند مگر صلاحیت قضاوت داشته باشد که بگویند یک شورایی دارند به عنوان مشاور دارند مشورتی نظر میدهند.
اما در موضوعشناسی بخصوص آن مسائلی که عرفی است، عرف خاص است، مثلاً یک قاضی هست که قضاوت را خوانده اما جزئیات دادگاه خانواده را نمیفهمد. الآن میدانید این پروندههای اختلاس و رشوه و... در تمام دنیا اینقدر پیچیده است که اگر یک کسی فقط قاضی باشد صد بار پرونده را بخواند نمیفهمد بالاخره این جرم است یا نیست؟ یعنی تخصص موضوعی میخواهد لذا دادگاهها باید تخصصی باشند. حتماً دادگاه باید تخصصی باشد. لذا امام گفت دادگاه ویژه روحانیت بگذاریم. برای چی؟ گفت حداقل دوتا خطر وجود دارد، یکی ممکن است چون حکومت اسلامی است غیر آخوند بترسد علیه یک آخوندی در دادگاه معمولی حکم کند ولی یک دادگاهی باشد که قاضیاش آخوند و متهم آن هم آخوند باشد از پس هم برمیآیند، خوب بود دیگر نمیترسد. ولی در یک دادگاهی ممکن است اعمال نفوذ کند.
دوم این که یک خصوصیاتی است بین صنف طلبگی که کسی که روحانی است اینها را میفهمد کسی که روحانی نیست گاهی متوجه نمیشود، چنانچه در پزشکان، در بازاریها، در گروههای مختلف اینطوری است، محله به محله، شهر به شهر. الآن ببینید آداب و رسومی که در آن طرف ایران است با آداب و رسومی که در این طرف ایران است مگر مثل هم است؟ خیلی از آدابشان فرق میکند. کسی باید قضاوت بکند که آداب آنجا را بفهمد. در تشخیص موضوع عرف را بفهمد، اصلاً یک حرفهایی هست در یک عرف یک معنا دارد در یک عرف دیگر یک معنای دیگری دارد، نمیتوانید اینها را یک جور عمل بکنید.
الآن شما مثلاً بازار دام و بازارهایی که معامله گوسفند میکنند یا بازارهای دیگر، وقتی سلام و علیک عادی با هم میکنند فحشهای ناموسی بهم میدهند! من نمیخواهم بگویم آنجا فحش بد است آنجا خوب است! ولی عرف اینها فرق میکند فحش آنجا یک معنای دیگری میدهد تا یک جای دیگر. مثلاً این طرف رفیقش را میبیند فحش ناموسی بهم می دهند و این را علامت صمیمیت میدانند نه علامت دشمنی! خیلی با هم رفیق هستند همین کار در یک جای دیگر یک معنای دیگر میدهد. من نمیخواهم بگویم قاضی بیاید بگوید آنجا فحش تعزیر دارد اینجا ندارد، ولی تفاوت این محیطها خیلی مهم است که منظور این از این کار چه بوده است. بعضی از روستاها هست که اصلاً همسایهها از هم اجازه نمیگیرند میروند داخل خانه همدیگر، اصلا اجازه نمیگیرند. حالا شما تهران بیا یک همسایهای بدون اجازه همسایهای داخل خانه او بشود! این کاملاً سرقت و هزار پرونده الآن میشود تشکیل داد ولی آنجا نمیشود پرونده تشکیل داد. حالا این یک بحث است که عرف و تخصص، و اتفاقاً ما در روایاتمان داریم که قاضی باید به این مسائل توجه کند. لذا ما داریم که یک جرم ظاهراً واحد آمده پیش امام(ع)، اما امام دو جور حکم کرده است. بعد گفتند که آقا چطوری است؟ اینها که یک کاری را کردند. فرمودند نه اینها دو کار کردند ظاهرش یکی بوده است. این کار آنجا یک معنا دارد اینجا یک معنای دیگری دارد. خب این جزئیات هم هست.
یکی از مسائل دیگر، مسئله طمع است. در روایات ما تأکید شده که هرکس وسوسه ناموس و شهرت و شهوت و پول و مقام در او قوی است و نمیتواند اینها را کنترل کند این حرام است که قاضی بشود. باید اول خودش را اصلاح بکند. الآن شما هنوز معنی حرف را متوجه نمیشوید یک مقدار جلوتر بروید در یک پروندههایی قاضی میشوید یک دفعه با امضای شما چندصد میلیون پول ممکن است جابجا شود، چند میلیارد پول برود، بعد طرف هم بخواهد بگوید ای بابا مگر ما خودمان چقدر داریم که با امضای من این همه دارد به این میرسد! پس ما چی؟ اصلاً یک وسوسه و سؤالی است که ذهن میآید، چرا این بخورد من نخورم؟ خب حق هم که با این است حالا یک کمی از حق به ما برسد که دیگر حق به همه برسد! بعد اینقدر توجیهات برایش درست میشود بعد میگوید ببینید بند قانونی هم داریم این ماده قانونیاش! شرع هم که گفته وقتی که اضطرار شد چارهای نیست ما هم الآن مضطریم! اینقدر بهانه درست میشود که این قلم حکم را ندهد یا اگر داد با طمع حکم بدهد. ما این موارد را داشتیم. بعضی از این قاضیهایی که خلع شدند یا الآن در زندان هستند یا الآن اخراج شدند ما قاضی هم داریم که اعدام شده، کار بیناموسی کرده، دارم مصداقی با شما حرف میزنم برای این که موارد کمی است ولی هست. خب برای همه شما پیش میآید طبیعی است، در پروندهها شما با جان و مال و ناموس مردم سروکار پیدا میکنید.
مثلاً طرف یک روستایی و شهرستانی بود اول زندگیاش یک ازدواجی کرده که شاید آن ازدواج را نمیخواسته، بعد از 20 سال آمده شده آقای قاضی، ماشین مثلاً گرانی، خانه و اعتباری و استاد بفرمایید و آقا بفرمایید و... خب بعد به خودش میگوید آن زن برای 20 سال پیش بود کهنه شده، حالا ما با این منزلت اجتماعی در خور ما یک موارد دیگری هست، توجیه قانونی و شرعیاش را درست میکند. بعد طرف در پرونده میبیند یک خانم جوان زیبایی آمده میخواهد از شوهرش طلاق بگیرد، زود هم درست میکند که خب این که میخواهد از او طلاق بگیرد خب شرعاً حق هم دارد ما هم که اشکالی ندارد مجدداً ازدواج کنیم، این هم خب بیچاره بیسرپرست میماند بعد از این جدایی، من خودم که مشکل ندارم من به فکر این خانم هستم اینقدر از این حرفها میآید و... یک دفعه میبینید در یک پروندهای یک زن و شوهر که میتوانسته دوباره بهم وصل کند کمک کرده که از هم جدا بشوند برای این که خودش با این خانم باشد. خب این کارها هم ممکن است بشود ولی شده، کم است ولی شده!
در روایات ما میفرمایند که به شدت مراقب طمع باشید این طمع گسترش پیدا میکند و تبدیل میشود به «شُح» تعبیر قرآن «شُح نفس». «شُح» یعنی حرص و ولع با بخل ترکیب میشود این میشود «شُح». یعنی هر روز میگوید چی گیر ما میآید؟ اول آدم یکی دوتا اشتباه میکند بعد آن را توجیه میکند، بعد میگوید دوبار این کار را کردیم شد، چرا ادامه ندهیم، ما که تا اینجا را آمدیم بقیهاش را هم برویم! اینقدر از این حرفها هست، بعد دیگر حرص سراغ او میآید میگوید چرا هر روز این کار را نکنم. اینهایی که دزدی میکنند یکی، دو بار، سهبار، پنج بار یک جایی میزنند میروند میبینند هیچ کس نفهمید، بعد کمکم اینقدر احمق میشوند هم پررو جلوی خودت توی چشمات نگاه میکنند و دست توی جیبت میکنند! خدا عقلشان را میگیرد بعد خودشان یک کارهایی میکنند خودشان آبروی خودشان را میبرند. حرص و شُح.
خب در روایت فرمودند «لاتُشرف نفسه علی طمع» مراقب باشند اینهایی که با حقوق و آبروی مردم سروکار دارند خودشان، خودشان را به سمت طمع هل ندهند، نزدیک آن هم نشوند، به آن فکر هم نکنند که بسیاری از رذیلتها و خشونتها و گناهان از درون آن بیرون میآید. در برابر «شُح» صفت «قناعت» است. یعنی قاضی به فکر آثار اخروی و الهی کارش باشد. هرچه طمع دارید برای آخرت بگذارید. بگویید آقا تمام این چیزهایی که تو تصور میکنید یک میلیارد برابر آن در انتظار توست. 20- 30 سال بیشتر در این عالم نیستیم آنجا یک میلیون برابر این را به ما میدهند. قاضی باید قانع باشد و طمع نداشته باشد. این هم تأکید دیگری است که در روایات ما شده است به حدی که فرمودند دو چیز با هم در قلب مسلمان جمع نمیشود چه برسد به قاضی، «لایجتمع الشح و الایمان فی قلب رجل مسلم» فرمودند محال است کسی مسلمان باشد هم ایمان در قلب او باشد هم حرص، محال است. هرجا حرص هست ایمان نیست.
ببینید ما ملاکمان چیزهای دیگری است ما میگوییم فلانی ریش دارد انگشتر عقیق دارد خانمش هم باحجاب است و روضه هم میآیند و عزاداری میکنند، حرم میروند، کربلا میروند، مشهد میروند، از نظر ما اینها آدم مذهبی است. اینها شاخصهای دینی بودن نیست اینه اصلاً کافی نیست. در روایات ما مسائل دیگری به عنوان اصل آمده، البته اینها همه لازم است و خوب است اما اینها اصل نیست. چون این کارها را کسانی میکنند رشوه هم میگیرند ربا هم میخورند، همه این کارها را هم میکنند.
پس یکی از شاخصهای مهم این شد که ببینید در قلب شما «شح» و حرص هست یا قانع هستید؟ از اینجا میفهمید مؤمن هستی یا نیستی. بعد فرمودند محال است حرص و شح، با ایمان در یک قلب جمع بشود، چنانچه «لایَجتمِعُ غبار فی سبیلالله و دخان فی جهنم فی جوف رجل مسلم» چطور محال است که کسی دود و آتش جهنم را و گرد و خاک خوردن در راه خدا با هم جمع نمیشود در سینه یک نفر. یعنی آنهایی که غبار جهاد را تنفس کردند محال است دود جهنم را تنفس کنند. خب چطور این دوتا محال است؟ میفرماید جمع این دوتا محال است.
من دوتا خصلت دیگر را هم عرض کنم، عرایضم را ختم کنم. یکی هم مسئله «شتابزده بودن» است یعنی همینطور تند تند جلو رفتن بدون دقت کافی، در روایت اسلامی یک عیب در قضاوت است.
از آن طرف هم کُندی و تبلی. هر دویش نهی شده است. ما روایت داریم که اگر برای قاضی امروز روشن شده و امروز بتواند حکم کند همین الآن بتواند حکم کند یک ساعت تأخیر بیندازد مسئول تمام اتفاقاتی است که در اثر این یک ساعت تأخیر اتفاق افتاده است! خب یک خانوادهای سرنوشتش به این حکم تو مربوط است. تو الآن میتوانی حکم کنی بعدازظهر حکم کنی، یا الآن میتوانی ابلاغ کنی عصر ابلاغ کنی، در روایت میفرماید این گناه است و مسئولیت شرعی دارد، این خودش ظلم و کمک به ظالم است.
پس یکی تنبلی و عقب انداختن، حالا دیر نمیشود، مثلاً میتواند امروز تمامش کند میگوید 6 ماه دیگر مراجعه کنید! آقا 6 ماه برای تو 6 ماه است، 6 ماه برای یک خانوادههایی 60 سال میگذرد چون طرف دارد کمرش زیر یک مشکلی میشکند. پس یک روایت داریم که اگر قاضی میتواند حکم کند یک ساعت عقب بیندازد و تآخیر کند این مسئول است.
از آن طرف روایت داریم که هنوز پرونده برایتان روشن نشده، عجلهای، همینطوری میخواهید گزارش کار بدهید و بگویید ما 30تا پرونده را بررسی کردیم به جای 20تا! فرمودند این هم خیانت است و گناه دارد.
پس ببینید شتاب خوب است شتابزدگی بد است. تأنّی و تأمل خوب است، تنبلی و تآخیر بد است. تآخیر و تعجیل، تعجیل اینجا یعنی اگر میتوانی کاری را زود انجام بده اگر نمیتوانی یا برایت روشن نیست عجله کردن خیانت است. خداوند در قرآن جزو علائم کافر یکی همین شتابزدگی را میآورد میفرماید که «خُلق الانسان مِن عَجَل» انسان ذاتش شتابزده است. تحمل نمیکند که همه ابعاد مسئله را ببیند همان اول که میبیند میخواهد با کله میدوَد «خُلق الانسان مِن عَجَل» انسان بطور غریزی شتابزده است. این تعریف خدا از انسان است بعد میفرماید «سأوریکم آیاتی فلا تسعجلون» عجله نکنید، شتاب نکنید من آیات خودم را به شما به تدریج نشان میدهم، گوش کن دقیق. یا یکی از خصائص کافر را میفرماید لجوج است. «بل تحبون العاجله» شما پیش پایتان را میخواهید فقط همین دنیا. زود نتیجه میگیرید و زود تصمیم میگیرید. تا نوک دماغتان را میبینید میخواهید دنیایتان زود حل بشود. این هم یکی از توصیههاست.
حضرت امیر(ع) فرمودند در دادگاه اسلامی باید کسانی قاضی باشند که «اصبرهم علی فی تَکَشُّف الامور»، «اصبر» یعنی از همه پرتحملتر و صبورتر باشد «فی تَکَشُّف الامور» تا وقتی که هنوز مسئله کشف نشده است. یعنی تا قبل از کشف هرگز نباید عجله کنید، ولی بعد از کشف امور، یک لحظه هم نباید معطل کنید. هر دویش غلط است. «اصبرهم علی فی تَکَشُّف الامور»، ببینید قوانین، نظارتهای بیرونی و تربیت درونی در دادگاهها باید اینطوری باشد که برای کشف حقیقت در هر پرونده، باید کاملاً صبور بود. مثلاً به شما میگویند ما باید با سه جای دیگر تماس بگیریم یا دوتا شاهد دیگر هم هستند اگر اینها بیایند مسئله روشنتر میشود، میگویید ما اینقدرها وقت نداریم ببند برود! یعنی چه ببند برود! باید صبر کنی. اما حالا آمد دقیقاً روشن شد، قضاوت را کردی و میفهمی قضیه چیست، بوروکراسی و ادا و اصول و بازی و فلان کار را بکنم برای وجاهتم بهتر است یا حقوق بیشتری میدهند این حرفها نباشد. امروز میتوانی حکم کنی به فردا نینداز. یک وقت امروز آخر ماه است و فردا اول ماه بعد است، یک مرتبه میبینید یک وضعیتی در یک خانواده، زمین مال او بوده تو میگویی برای این است، الآن بگویی یا فردا بگویی در زندگیشان فرق میکند. این هم از این روایت که تبلی و شتابزدگی هر دویش غلط است.
و آخرین روایت، مسئله خوشرویی و بدرویی در دادگاه است که من یک اشارهای کردم. فقط روایت آن را عرض بکنم. ببینید در روایت ما میفرمایند قاضی و فضای دادگاه نباید فضای خشن باشد، ترسناک نباید باشد، توهین به افراد نباید باشد. شما دیدید ابوالاسود دوئلی را که از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) است پدر علم نحو و ادبیات عرب است چون اولین ادبیات عرب را ایشان از حضرت امیر(ع) نقل کرده است که «کل فاعل مرفوع کل مفعول منصوب» این پایههای قاعده ادبیات عرب است که همین ابوالاسود از حضرت امیر میپرسد و بعد هم حضرت میفرمایند طبق این جلو بروید، آدم خوبی هم بوده است. در آن وقتی که حضرت امیر او را قاضی کردند. یک قاضی نصفه روزه است! شیعه علیبنابیطالب. حضرت امیر(ع) صبح حکم قضاوت به او دادند و عصر او را عزل کردند! بعد آمده به حضرت امیر(ع) میگوید آقا ببخشید برای چه من را عزل کردید؟ «خنتُ أن جَنَیت؟» من به ناموس و مال مردم خیانتی کردم یا جنایتی کردم؟ حضرت امیر(ع) فرمودند «لاخُنت و لاجنیت» شما نه خیانت کردید و نه جنایت کردید. گفت پس چرا من را عزل کردید؟ من را صبح قاضی میکنید عصر عزلم میکنید؟ چکار کردم؟ فرمودند به من خبر دادند که شما در دادگاه صدایت از صدای شاکی و متهم بلندتر است! صدایت را در دادگاه بلند میکنی، شما نمیتوانی درست قضاوت کنی، دادگاه جای توهین و خشونت نیست. شما باید صدایت از آن شاکی و متهم پایینتر باشد. صدایت را بلند کردی. ببینید.
در روایت میفرماید فضای دادگاه اسلامی اهل بیتی این است، خشونت، اهانت، تحقیر، نقض بی طرفی نباید باشد. اما بیشخصیتی، فقدان آتوریته و اعتبار، و این که آنها احساس کنند اینجا خانه عمهشان است و هرکس هر کاری دلش بخواهد میتواند بکند اینها هم نباید باشد. تعادل بین دو طرف.
از آن طرف میفرماید قاضی آتوریته داشته باشد اما صورتش گرفته نباشد. روایت میفرماید قاضی نباید عبوس باشد. نباید عباس باشد، حضرت عباس را هم که میگویند عبّاس، جلوی دشمن عبّاس بود، عبّاس یعنی قیافه قاطع و گرفته. حضرت عباس جلوی دشمن عباس بود و الا جلوی مردم همان قمر بنیهاشم بود. مهربان و متواضع بود.
قاضی عبوس نباشد خشن نباشد، اگر از چیزی ناراحت است باید ناراحتی در قلبش باشد «حزنه فی قلبه» در دلش باشد، بیرون و در فضای دادگاه نباید مسائل شخصیاش را بیاورد، بدهکاری دارد یا عروسش، دامادش یک مشکلی دارد نباید به هیچ وجه در فضای دادگاه بیاورد.
ترشرویی، یعنی مخاطب بگوید ما رفتیم دادگاه عجب قاضی بداخلاقی بود. این نباید باشد. در روایت ما میفرماید که اصلاً مؤمن نباید ترشرو باشد ولی فرمودند قاضی نباید این طور باشد. این آیة کریمهای که در سوره عبس میفرماید «عبس و توّلی». مفسّرین برادران مسلمان دیگر فاعل این را پیامبر(ص) تفسیر کردند که پیامبر «عبس و تولی». پیامبر(ص) ترشرویی کرد و صورتش را برگرداند. شیعه این را قبول ندارد که فاعل این «عبس و تولی» پیامبر نیست چون معتقدند که پیامبر هرگز عبوس نبود و با هیچ کس ترشرویی نکرده است. جناب طبرسی و سیدمرتضی فیض کاشانی، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، همه در تفسیر این آیه، یک تفاوتی بین برادران شیعه و برادران دیگر مسلمان ما این تفاوت آنجا ذکر میشود. قاطعیت یک بحث است، تروشرویی یک بحث است، اعتدال بین این دو طرف، آن حد وسط است که در روایت ما گفتند رعایت بشود. حتی من میخواهم بگویم در مورد قاضی این که چهره شاد باشد و لبخند داشته باشد ولی یک آتوریته هم داشته باشد که البته این یک هنر است همه نمیتوانند، شوخ طبعی، یعنی حتی این که قاضی اگر برای تلطیف فضای جلسه لازم شد یک شوخی لطیف و متعادل، نه از این شوخیهای خرکی، یک شوخی لطیف متعادلی بکند که فضای دادگاه از حالت خشونت و ترس و دست و پا لرزیدن بیرون بیاید، حالت آرامش و اعتدال دو طرف داشته باشند.
چون ما در مورد شوخی دو دسته روایت داریم: در روایت شوخی داریم که فرمودند شوخیهای بیش از اندازه یا شوخیهای بیربط، فرمودند کلاً مسلمان و مؤمن این شوخیها را نباید بکند مخصوصاً قاضی.
از یک طرف پیامبر(ص) فرمودند «إنّی امضَ» من شوخی میکنم. «ولا اقول الا حقّا» اما هیچ شوخی بیربطی که در آن چرت و پرت باشد و توهین به کسی بشود نمیکنم که کسی ناراحت بشود و الا من اهل شوخی هستم و شوخی میکنم.
حضرت امیر(ع) فرمودند که شوخی در صحبت، مثل نمک در غذاست. اصلاً غذا بدون نمک نمیشود. لذا یکی از اتهامات حضرت امیر(ع) میدانید که بعد از پیامبر دو اتهام بزرگ داشت، یکی این که میگفتند خیلی جوان است و دیگر این که خیلی شوخی میکند! در جلسهها شوخی میکند جوک میگوید میخندد، خاکی است، ابوتراب است، ادا و اصول ندارد، در هر جلسهای ممکن است شوخی کند. اینها جزو اتهامات حضرت امیر بوده است که آقا چنین کسی که شوخی میکند جوان هم هست این را بکنیم به جای پیامبر و این بشود رهبر کل جهان اسلام؟ باید یک کسانی باشند پیرمردتر باشند، عبوس باشند و... .
خب از یک طرف در روایت میفرماید «إیّاکم فالمزاح» مواظب شوخیهایتان باشید «فإنّه یَجُرُّ سخیمه و یورث زقینه و هو صب الاصغر» بعضی شوخیها فحش مؤدبانه است. از بعضیها میترسیم فحش میدهیم و با یک شوخی و جوک از صدها فحش بدتر میگوییم. «صب اصغر» یعنی فحش کوچولو است. فرمودند بعضی از شوخیها حساب نشده کینه بوجود میآورد. کینه ایجاد میکند و شروع آن شادی است و پایان آن لهو و لعب و بد است.
پس ما دو دسته روایت داریم که اهل شوخی باشیم یا نباشیم؟ بطور خاص در دادگاه و قاضی. در روایات ما میفرمایند تعادل. نوع شوخی، زمان شوخی و اثر شوخی را باید ببینید در جلسه چیست؟ یک شوخی میکنید که اثر آن جلسه دادگاه، مثلاً دو طرف میخواهند همدیگر را بزنند لت و پار کنند با فحش وارد جلسه میشوند یک وقت یک قاضی با یک شوخی و با یک جوکی فضا را آرام میکند. که دو طرف خنده به لبشان بیاید و آرام بنشینند. این شوخی خوبی است.
یک وقت یک شوخی است که بیشتر بین اینها دعوا راه میاندازد، یا اصلاً یک شوخی میکند که دو طرف میگویند این را نگاه کن، این میخواهد برای ما قضاوت کند! یکی بیاید این را بگیرد! تعادل بین این دوتا. نه خوشرویی افراطی در حدی که ذلیل بشوی و در جلسه عزت قاضی از بین برود. نه ترشرویی و بداخلاقی. بلکه در روایت ما میفرمایند «مهابت و متانت» باید باشد، در عین حال فضای جلسه، فضای خشن و ترسناکی نباشد.
مرحوم شیخ بهایی، «جامع عباسی» را دوستان میدانید اولین توضیح المسائل به زبان فارسی بوده، که این توضیح المسائل در زمان صفویه بوده، بعد ایشان درباره قاضی- که حالا فرصت نیست من توضیح بدهم- 14تا حرام و 11تا مکروه میشمارد و مستند میکند به روایت. در واقع توضیحالمسائل دادگاه است. در کتاب «ادب القاضی» شیعه و سنی هست اینها را بروید ببینید کتاب «ادبالقاضی» ماوردی، کتاب «ادب القاضی و القضاء» سلیمان قیسی، «ادب القاضی» الخصاف، اهل سنت، و کتب شیعه و روایات ما در باب اینها زیاد بحث کردند که بقیه روایات هم میماند برای جلسه بعد، یا خود دوستان مراجعه بفرمایند.
من خواستم عرض بکنم که روایات اسلامی، یک سطح آن، موعظه و تربیت شماهاست. چون شماها باید از ماها با تربیتتر باشید. چون شماها راجع به ماها قضاوت میکنید. شما وقتی قاضی میشوید راجع به ما مردم معمولی قضاوت میکنید، یعنی ما میآییم میگوییم حق ما چیست؟ شما میگویید حقتان این است. شما چندتا پله از بقیه مردم معمولی میخواهید بروید بنشینید. لذا در روایات ما میفرماید شما بیشتر از مردم معمولی به تربیت احتیاج دارید. خودتان، خودتان را تربیت کنید، تهذیب نفس کنید. قاضی طماع نباشد. قاضی نباید ترسو باشد. قاضی دهنبین نباید باشد. برای هر کدام از اینها ما روایت داریم.
خب اینها یعنی چی؟ یعنی این که شما باید بیشتر از مردم معمولی تربیت و تهذیب نفستان بالاتر باشد، شما باید معلم اخلاق برای بقیه باشید. مثلاً در روایت میفرماید قاضی لباسی نپوشد که انگشتنما بشود، نه بالاتر از حد معمولی و نه پایینتر. و از این قبیل.
یکی بحث تربیت و تهذیب است که شماها باید از امثال ما خیلی مهذبتر باشید چون سرنوشت ما و مردم به دست شماهاست. دوم؛ بوروکراسی دستگاه قضایی، باید هرچه بیشتر به این ضوابط نزدیک بشود یعنی یک قوانینی بگذارید که هرچه بیشتر بتواند اینها را تضمین کند و از بیرون کنترل کند که اگر یک قاضی از درون خودش را با اینها تنظیم نکرده، از بیرون مواظب او باشند. تخلف کرد گوشش را بگیرند و بیرون بیندازند یا تذکر بدهند که خودش را اصلاح کند. هم از درون و هم از بیرون.
یعنی هم ما اصلاحات بوروکراتیک و قانونی لازم داریم هم اصلاحات درونی که کار خود شماهاست.
والسلام علیکم و رحمهالله.
هشتگهای موضوعی