شبکه یک - 30 شهریور 1403

دو چشم انداز پیش چشم "امت" (فاصله ها را پر کنید یا نابود شوید)

نشست مرزهای تمدن اسلامی و تمدن غرب - میلاد آخرین رسول خدا ص - دانشگاهیان پاکستان- هفته وحدت مذاهب اسلامی

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر برادران و خواهران عزیز سلام عرض می‌کنم. خداوند را سپاسگزارم که این توفیق را به بنده عنایت فرمود که در محضر شریف شما مشرف شوم و به ورود و حضور شما در سرزمین و کشور خودتان، خوشامد می‌گویم. چند سال پیش، توفیق داشتم که در چند شهر پاکستان، در خدمت برادران و خواهران عزیزم باشم و از نزدیک در جریان عشق، علاقه، ایمان و اخلاص شما عزیزان، مردم پاکستان قرار گرفتم. در این دقایقی که مصدع اوقات شریف شما شدم، بیشتر می‌خواستم نظر دوستان را بشنوم. اگر نکته‌ای یا بحثی به نظر شما می‌رسد، در خدمت شما هستم. البته فرمودند که بحثی داشته باشیم و من عرایضی خدمت شما تقدیم کنم تا دوستان، اگر نکته یا سؤالی دارند، بفرمایند.

جنبش اسلامی ملت‌های جهان، ملت‌های مسلمان، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و نظام‌سازی انقلاب در ایران، امروز به یک جنبش جهانی، یک نهضت بین‌الملل تبدیل شده است؛ گرچه آغاز این جنبش در ایران و با پرچم اهل‌بیت پیامبر، یک آغاز شیعی و ایرانی داشت، اما هرگز ماهیت صرفاً ایرانی ندارد و متعلق به کل جهان اسلام است. امروز، کل وضعیت جهان اسلام درهم‌ ریخته و در سال‌های آینده، اتفاقات بزرگ‌تری در جریان خواهد بود و همه باید خود را برای این اتفاق بزرگ، یعنی بازسازی امت اسلام، بازسازی تمدن اسلامی جدید که یکی از مبانی آن، وحدت همه مسلمین است، در زیر پرچم اسلام اصیل و ناب، آماده کنیم. چه طلبه، چه دانشگاهی، چه فرهنگی، چه بازاری، چه کارگر، مهندس، کشاورز، هر که و هر جا که هست، باید خود را برای جهان جدید، جهان اسلامی جدید و تغییرات بزرگ در دنیا آماده کند و این کار امکان ندارد، مگر این که هدف اصلی و اهداف درجه دوم این نهضت را به درستی بشناسیم و این‌ها را با هم مخلوط و اشتباه نگیریم. هدف شماره یک با اهداف شماره دو، ارزش‌ها با روش‌ها، فرم با محتوا، اصل با فرع، ارزش و روش، هیچ ‌کدام از این‌ها نباید با هم اشتباه گرفته شوند. در عین حال، همه آنها مهم و با یکدیگر مرتبط و منسجم هستند.

هدف اصلی این نهضت، احیای مجدد اسلام و مسلمین و حمایت از مستضعفین و مظلومان جهان است. هدف اصلی و اهداف را نباید با وسایل اشتباه گرفت. نباید اجازه بدهیم که دشمنان برای ما هدف تعیین یا اهداف ما را تغییر دهند. نباید اجازه بدهیم که مخالفان یا برخی از طرفداران ضعیف‌النفس، نادان و ضعیف، شعارهای این نهضت را تغییر دهند. باید به شدت مراقب اصالت‌ها باشیم و در عین حال، نسبت به واقعیت‌ها و موانع، واقع‌بین و منعطف باشیم، بدون آن که از اصول و آرمان‌گرایی دست برداریم. باید دائماً هدف اصلی را برای خودمان مجدداً تعریف کنیم. گاهی ممکن است تاکتیک‌ها و حملات دشمنان اسلام و مسلمین، چه در داخل امت اسلام و چه در بیرون از آن، به نحوی صورت بگیرد که اهداف انحرافی برای ما تعیین و ما را از مسیر اصلی خارج و سرگرم درگیری‌های انحرافی و فرعی کنند. باید به شدت مراقب باشیم که ضمن هوشیاری و دفع حملات و توطئه‌های مقطعی و موقت، از مسیر اصلی خارج نشویم. اما مسیر اصلی چیست؟

هدف اصلی انقلاب اسلامی، بعثت مجدد امت اسلام و بازگشت به اسلام بوده و هست. منتهی بازگشت به اسلام، به معنای بازگشت به گذشته نیست. بازگشت به اسلام، بدون تحجر، بدون ارتجاع به گذشته، به مفهوم در نظر نگرفتن تحولات زمان و مکان است. یعنی هدف، اسلام منهای اجتهاد نیست. اسلام اجتهادی، اسلامی که امروز با رعایت دقیق احکام خداوند، ارزش‌های اخلاقی، ارزش‌های الهی و طرح صحیح سبک زندگی دینی اسلامی، جامعه مسلمین و جامعه جهانی را در حد توان به آن سو حرکت می‌دهد. یعنی با نقل و عقل. عقلی که بدون نقل، دور خودش می‌چرخد و به بن‌بست می‌رسد و نقل بدون عقل هم به قشری‌گری و بن‌بست منجر می‌شود. با عقل و نقل که هر دو، حجت خدا و نعمت خدا هستند، با نگاهی عدالت‌محور، توحیدمحور، اجتهاد و بازسازی جامعه و امت اسلامی. این هدف اصلی است. عقل بشر بدون هدایت الهی، بدون نقل، بدون وحی، به بن‌بست می‌رسد و بلکه علیه بشر به کار گرفته می‌شود. البته عقل هم نعمت خدا و سفیر و رسول خداست. اما عقل بشر به تنهایی نمی‌تواند به تنهایی بخش مهمی از مسائل را درک درست و جامعی از آن‌ها داشته باشد. سرنوشت عقل، بدون نقل الهی، بدون وحی، بدون کتاب و سنت، همین جنایت‌ها، جنگ‌های دنیاست. همین فساد، انحرافات، فروپاشی خانواده، مواد مخدر، فاصله‌های طبقاتی، جنایت‌ها و خشونت‌هاست. اگر عقل، بدون پشتوانه و پشت به نقل و وحی الهی حرکت کند و اگر از نقل، صرفاً استناد لفظی کنیم، اما تحقیق عقلی در نقل، در کتاب و سنت نکنیم، اگر فکر، اجتهاد، تأمل و فهم نباشد، بهترین کلمات الهی را به کلماتی مرده و بی‌اثر تبدیل و علیه خود نص کلام خدا، به نام دین و به نام خدا عمل می‌کنیم. چنان که شما در صدر اسلام، خوارج را داشتید که ظاهراً نقل را قبول داشتند و حافظ قرآن بودند، اما عقل در کار نبود و نتیجه این نوع حرکت شبه‌دینی و به ظاهر دینی، حمله به اصل دین بود. چنانکه امروز هم نمونه‌های آن را می‌بینیم.

این نوع تعامل عقل و نقل، مسئله بزرگ ماست. عقل دینی و دین عقلانی، بزرگ‌ترین مسئله ما برای بازسازی تمدن و امت اسلامی است. همینطور مراقب باشید که نفوذی‌های دشمن یا خود دشمن یا دوستان نادان، جبهه اصلی و فرعی را جابجا نکنند. نبرد اصلی ما، انقلاب اسلامی در این دوران، با همان کسانی است که رسولان خدا و پیامبر اکرم(صلوات الله علیهم اجمعین) با آنها مبارزه کردند. دشمنان ما، دشمنان همان‌ها، دشمنان توحید و عدالت هستند. شما دیدید که بیداری اسلامی در کشورهای عربی منتشر شد و جنبش اسلامی رژیم‌های وابسته به استکبار، رژیم‌های دیکتاتوری، رژیم‌های بی‌دین و ظالم را یکی‌یکی سرنگون کردند. منتهی قدرت‌های فاسد جهان و حکومت‌های منطقه توانستند بعضی از این نهضت‌ها را که علیه استعمار و استبداد بودند، به جنگ‌های مذهبی بین خود مسلمین، به جنگ‌های قومی و قبیله‌ای تبدیل کنند. دشمن می‌خواهد به نبرد اسلام و کفر، نبرد مستضعفین و مستکبرین، نبرد عدالت با ظلم و نبرد توحید با کفر را می‌خواهند به نبرد شیعه و سنی، عرب و عجم و از این قبیل تبدیل کند. این انحراف، خطر بزرگی است.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه‌ای به ابوموسی اشعری که در نامه ۷۸ نهج‌البلاغه است، توضیح می‌دهند و می‌فرمایند: «تو لازم نیست از وحدت با من حرف بزنی. تو به وظیفه‌ات عمل کن و در برابر ظلم و ظالم بایست و الا از منظر وحدت، هیچ‌کس در امت پیامبر، از من نسبت به وحدت امت، حساس‌تر، بلکه حریص‌تر و مراقب‌تر نیست». «لَیسَ رَجُلٌ فَعَلَم أَحرَصَ عَلی جَماعَةِ الاُمَّةِ وَأُلفَتِها مِنّی» هیچ‌کس از من نسبت به الفت و وحدت امت، حریص‌تر و نگران‌تر نیست. «أَبْتَغی بِذلِکَ حُسنَ الثَّوابِ وَکَرَمَ المَآب» هدف من هم الهی است. من با تاکتیک سیاسی از وحدت حرف نمی‌زنم. هدف، خدا و رضایت خداست و من فقط به فکر و به دنبال پاداش الهی هستم که از وحدت حرف می‌زنم و به خاطر همین وحدت، از بسیاری از حقوق خودمان گذشتیم و مراقب این قضیه هستیم. حضرت امیر(علیه السلام) در خطبه ۱۵۱ فرمودند: «وَالْزَمُوا ما عُقِدَ عَلَیهِ حَبْلُ الْجَماعَةِ وَ بُنِیَتْ عَلَیهِ اَرْکانُ الطّاعَةِ». مبنای جماعت اسلامی، مبنا و ارکان اصلی اطاعت الهی و اطاعت خداوند، حفظ جماعت و امت اسلامی است. بنابراین هرچه که باعث می‌شود «حَبْلُ الْجَماعَةِ» ریسمان جماعت و وحدت امت «عُقِدَ عَلَیهِ» گره بخورد و این گره محکم‌تر شود و بر اساس آن، وحدت حفظ شود، آن را بر خود لازم بدانید و به آن بچسبید. «وَ بُنِیَتْ عَلَیهِ اَرْکانُ الطّاعَةِ». اطاعت خدا، جز با حفظ وحدت امت، محقق نمی‌شود.

حضرت امیر(علیه السلام) در نامه ۴۷ نهج‌البلاغه فرمودند: «صَلاحُ ذاتِ البَینِ أَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ وَالصِّیامِ». فرمودند: یک سال تمام روزه و نماز مستحبی بخوانید، پاداش آن از ایجاد وحدت و صلح بین دو برادر، دو قبیله و دو ملت، کمتر است. بنابراین مبنای اصلی ما، وحدت امت است. ما دنبال جنگ‌های مذهبی یا دینی، جنگ شیعه با غیرشیعه، مسلمان با غیرمسلمان نیستیم. البته اگر حمله کنند، مجبوریم دفاع کنیم. ولی خط انقلاب این نیست. خط، مبارزه اسلام و کفر، عدالت و ظلم، مستضعفین و مستکبرین است.

بنابراین ما اجازه نمی‌دهیم و نباید اجازه بدهیم که دشمنان برای ما هدف تعیین و تعریف کنند یا دوستان نادان، هدف را تغییر بدهند. هدف چیست؟ هدف، هدف انبیاءست. با ستم و ظلم، به هر شکلی، باید درگیر شد. از معروف و ارزش‌ها باید در سطح جهان دفاع و امر به معروف کرد. در برابر منکر، فساد و ظلم در سطح جهان باید ایستاد. باید از سطح محله، خانه، محله و شهر خودمان شروع کنیم و آن را به سطح جهان، در حد توان، گسترش دهیم. هدف، همان چیزی است که انبیاءء می‌خواستند. امام(ره) می‌گفتند که آنچه انبیاء می‌خواستند، این بود که همه‌ امور را الهی کنند. آنها نیامدند که بگویند امور زندگی‌تان را تعطیل کنید. انبیاء نیامدند که بگویند سیاست، اقتصاد، علم، خانه، زندگی، تفریح و این‌ها را تعطیل کنید. آمدند گفتند که همه این‌ها باید باشد، اما به سبک الهی باشد. عصاره عالم، انسان است. انسان، خلاصه عالم است و باید به تمام ابعاد انسان توجه کرد و همه آنها را الهی کرد. انبیاء برای همین آمدند. انسان، هسته عالم است و اگر الهی شود، وقتی الهی شد، هر کاری که بکند، جنبه الهی دارد و باعث رشد او می‌شود. ازدواج، کار، تحصیلات، سیاست، تفریح، همه این‌ها و معاشرت‌های او، جنبه الهی پیدا می‌کنند و باعث رشد او می‌شوند. جنگ و انقلاب او هم الهی است، مدیریتش هم الهی است و صلحش هم الهی است و برخلاف سبک زندگی مادی که طاغوت‌محور و شیطان‌زده است، آن جامعه و حکومتی و اشخاصی که همه‌چیزشان مادی است، همه‌چیزشان شیطانی است. حتی معنویت‌شان هم مادی است. یعنی حتی وقتی ظاهراً معنویت، عبادت و این‌ها هم هست، باز هم باطن آن، مادیات و دنیامحوری است. برای یک منافع مادی، این کار را می‌کنند. در حالی که جامعه الهی و مردم الهی، کسانی هستند که حتی وقتی به سراغ مادیات هم می‌روند، آنها را معنوی می‌کنند. به ماده، معنا می‌بخشند. با جنبه معنوی به ماده، مادیات، به سیاست، اقتصاد، علم، زندگی و همه‌چیز نگاه می‌کنند؛ چون همه‌ چیز را، عالم و آدم را، مظهر خدا می‌دانند. آن وقت اگر عاشق مردم هستند و برای مردم کار می‌کنند، آن هم به عشق خداست. حتی برای فرزندان، پسر، دختر، همسر، پدر و مادر، برادر و خواهر خود که کار می‌کنند، باز هم به این عنوان که این‌ها بندگان خدا هستند، برای خدا به آنها خدمت می‌کنند و بنابراین، خودشان، فرستاده و امین خدا می‌شوند. در حالی که از ظلمات، به سمت نور حرکت می‌کنند. این هدف اصلی انقلاب اسلامی در این عصر و در حد توان است. هدف نهایی، ساختن جامعه جهانی اسلامی انسانی است. سطح صددرصدی و متعالی آن، در آخرالزمان، به دست حجت غایب خدا محقق خواهد شد و امیدواریم که هرچه زودتر باشد و آرزو می‌کنیم که آن زمان را درک کنیم و زنده باشیم.

اما در سطوح پایین‌تر، تا قبل از آن ظهور بزرگ جهانی و آن انقلاب بزرگ جهانی و تشکیل حکومت واحد جهانی بر اساس توحید و عدل، وظیفه داریم که در حد توان، جامعه دینی بسازیم. باید از خودمان شروع کنیم، از خود، به عنوان فرد متدین و از جامعه خود، به عنوان جامعه دینی و بعد، به گسترش و کمک به تمام مسلمین و مستضعفین عالم، در جهت گسترش توحید و عدالت بپردازیم. این، هدف اصلی انقلاب اسلامی در این عصر است که پرچم انبیاء، پرچم اولیای خدا و پرچم اهل‌بیت را دوباره بالا برده است. هدف اصلی، این است. به چه شیوه؟

یک) مبارزه با جهل، مبارزه با فرهنگ‌های مادی مشرکانه، خرافی، اصلاح عقاید بشر، اصلاح عقاید خود و بشر، اصلاح جهان‌بینی، خداشناسی، هستی‌شناسی، انسان‌شناسی در جامعه، گسترش آگاهی‌های درست در مورد طبیعت و ماوراءالطبیعه، دنیا و آخرت.

دوم) تلاش برای اصلاح اخلاق فردی و اجتماعی خودمان، گسترش ارزش‌های اخلاقی اسلام، ارزش‌های الهی، اول در خود و سپس در جامعه، در اطراف خود و در سطح جهان، گسترش ارزش‌های الهی در حوزه اخلاق. جامعه دینی، جامعه‌ای است که اهل حرص، حسد، کینه و این قبیل رذایل اخلاقی نباشد یا کمتر باشد. جامعه‌ای که اهل سخاوت، صبر، محبت و رعایت حق‌الله، حق‌الناس و این‌ها باشد.

به لحاظ سبک زندگی هم، احکام شرعی الهی، چه فردی، چه اجتماعی، چه عبادی، یعنی عبادت بمعنی الاخص، چه کل زندگی که می‌شود همه را به عبادت تبدیل کرد. این سبک زندگی دینی و احکام شریعت، هرچه دقیق‌تر، عاقلانه‌تر و عادلانه‌تر فهمیده و اجرا شوند، در خانواده، خود و جامعه تا کل جهان، این هدف محقق ‌شود. گسترش عقاید و معارف اسلام، گسترش اخلاق و ارزش‌های اخلاقی اسلامی و گسترش حاکمیت قانون خدا و عدالت اسلامی، هرچه بیشتر و در سطح وسیع‌تر، این هدف کلی است. هرگز نمی‌توانیم یک جامعه و حکومت صددرصدی اسلامی و انسانی ایجاد کنیم. آن کاری است که به دست وصی همه انبیاء، در آخرالزمان، ان‌شاءالله صورت خواهد گرفت. اما نباید بگوییم چون به صد نمی‌رسیم، پس صفر باشیم. نه شرعاً و نه منطقاً نمی‌توانیم این را بگوییم. باید تا می‌توانیم از صفر به سوی صد حرکت کنیم، اقدام کنیم و خودمان و دیگران را اصلاح کنیم؛ امر به معروف و نهی از منکر، جهاد علمی، جهاد اخلاقی، جهاد اقتصادی، جهاد سیاسی، جهاد نظامی، جهاد عقلی، جهاد درونی و بیرونی تا می‌توانیم به آن ارزش‌ها نزدیک و نزدیک‌تر شویم. این کاری است که می‌توانیم و باید در حد توان انجام دهیم.

این ارزش‌های معنوی را چگونه می‌توان در روی زمین و در جامعه کنونی جهان محقق کرد؟ به کمک عقل و تجربه، با اتحاد، با نظم، با برنامه‌ریزی، وحدت، تلاش و امید می‌توانیم. باید موانع این اصلاح بزرگ و انقلاب بزرگ جهانی را از سر راه برداریم. بخشی از این موانع، جهل و انحرافات فکری به اشکال مختلف مانند کفر، شرک، خرافه، الحاد، نفاق، افراطی‌گری، جمود و تحجر است. بخشی از موانع، موانع اخلاقی است. جامعه‌ای که در آن، مردم به یکدیگر، حاکمان به مردم و مردم به حاکمان دروغ می‌گویند، در بازار کلاه هم را برمی‌دارند و به یکدیگر گران می‌فروشند، اموال و حقوق یکدیگر را محترم ندانند، فاصله فقیر و غنی بیشتر ‌شود و به یکدیگر رحم نمی‌کنند، این جامعه فاقد اخلاق الهی و انسانی است. این جامعه شیطانی است. «أَوْلِیاءُهُمُ الطّاغُوتُ» یک مانع اخلاق رذیله‌ای است که بین بشریت و ازجمله بین خود ما مسلمین هم متأسفانه هست. این هم باید از سر راه برداشته شود.

سوم) مانع سوم موانع بیرونی است: حکومت‌های فاسد، سرمایه‌داران فاسد و غاصب، رباخواری، یعنی از زنا و قمار و ربا و دروغ و غیبت و تهمت و حرص و همین چیزهایی که به ما گفتند مرتکب نشوید. هم بهشت اخروی از طریق اصلاح این‌ها فقط تأمین می‌شود. هم در دنیا اگر جامعه‌ای صالح بخواهید بسازید و رشد کنید راهش همین است. خب ما به این دلایل در همه‌ عرصه‌ها باید فعالیت کنیم.

مانع خارجی استکبار است، آمریکا است. صهیونیست‌ها هستند. حکومت‌های بی‌دین و دیکتاتور و وابسته به غرب هستند. به شرق که حالا امروز به آن صورت نیست. وابسته به بیگانه هستند. مانع، سیستم‌های اقتصادی و قضایی فاسد در کشورهای مسلمان است. رسانه‌های ضعیف و فاسد، نظام آموزشی و دانشگاهی و تعلیم و تربیت نادرست یا ناقص، یا درست ولی ناقص. این موانع را هرکدام را به شیوه خود باید به آن پرداخت. بعضی از موانع که نظامی است و اشغالگری است، سلاح را باید با سلاح جواب داد. جنایت و اشغال را باید با جهاد جواب داد. جهاد نظامی، جهاد و شهادت، اما همه مسائل از این سنخ نیستند. مشکلات دیگری هم ما داریم. مشکلات داخلی است. وابستگی اقتصادی مسلمین به مستکبرین و کفار، این یک نقطه‌ضعف بزرگ و یک مانع بزرگ است. نباید به‌ لحاظ اقتصادی ما ضعیف و وابسته باشیم که هر وقت آن‌ها اراده کنند تحریم کنند، فشار بیاورند، تهدید کنند.

وابستگی علمی؛ نباید دانشگاه‌های ما در همه‌ی رشته‌های علمی فقط ترجمه کنند، وابسته باشند. باید قوی بشویم، تولید کنیم. وابستگی و الگوبرداری در سبک زندگی از سبک لباس و پوشش و آرایش و تغذیه و این‌ها، آنچه که غلط است. حالا موارد درستی هست که آن‌ها انسانی است، اسلام هم قبول دارد، چه غربی باشد چه شرقی، اما موارد نادرست آن، خلاف اخلاق، خلاف عدالت، خلاف شریعت خدا است. نباید دانشگاه‌های کشورهای مسلمان فقط ترجمه کنند و وابسته باشند. نباید به ‌لحاظ نظامی ارتش‌های ما وابسته به آن‌ها، به نفع آن‌ها، سلاح خود را هم حتی فقط از آن‌ها گدایی کنند و از آن‌ها ضعیف‌تر باشند. دانشگاه‌های ما نباید ضعیف‌تر باشند. بازارهای ما نباید ضعیف و وابسته به بازار آن‌ها، به تولیدات آن‌ها باشند، مدام واردکننده و مصرف‌کننده باشند.

بنابراین برادران و خواهران ما به یک جهاد عظیم چندبعدی در علم و اخلاق و سبک زندگی و سبک اندیشه و پوشش و آرایش و صنعت و کشاورزی و نظامی‌گری و مدیریت و رسانه و تعلیم و تربیت، در همه عرصه‌ها احتیاج داریم. این آن چیزی است که به آن تمدن‌سازی اسلامی می‌گوییم.

در این تمدن‌سازی ما حتماً با غیرمسلمانان، چه غرب، چه شرق اشتراکاتی داریم. مواردی هست که از چین و هند و آمریکا و روسیه و اروپا و آفریقا و این‌ها همه با هم شبیه هم هستند، اشکالی ندارد، شرع هم اجازه داده است. مفاهیم عقلی، تجربی و ذوقی، فطری مشترک بین همه‌ بشریت است، از نظر شرع هم جایز است. ما آنجا با غرب و شرق مشترک هستیم، فرقی نمی‌کند، اما مواردی هست که نه، این‌ها خلاف مصالح امت اسلامی است. آن‌ها را باید تغییر داد و اصلاح کرد و آن بدون تلاش، بدون فداکاری، بدون برنامه نمی‌شود. آن‌ وقت در کنار این شباهت‌های ما با آن‌ها در تمدن‌سازی یک تفاوت‌هایی هم داریم که من در بخش آخر عرایضم چند تا از این تفاوت‌ها را عرض می‌کنم. بعد دوستان سؤالی دارند بفرمایند، نکته‌ای دارند بفرمایند.

متفکران اسلامی این بحث را همیشه داشته‌اند که بین نظام تعلیم و تربیت غربی و اسلامی، تمدن اسلامی و غربی حتماً شباهت‌هایی هست، اما تفاوت‌هایی هم هست. در یک منطق، در منطق مادی فقط از انسان عمدتاً به جسم او و از جهان به طبیعت او توجه دارند، برای این‌ها فقط برنامه می‌ریزند و دغدغه دارند، چه در اقتصاد آن، چه سیاست آن،، چه تعلیم و تربیت آن، چه خانواده چه رسانه چه تفریح، به هرحال در همه‌ این‌ها فقط به بعد، یک وقت فقط به بعد یک تمدنی بیشتر یا تنها به بعد جسمانی و مادی جهان و انسان می‌اندیشند. یک تمدن دیگر در کنار جسم و ابعاد مادی و بلکه مهم‌تر از آن به ریشه‌های قدسی انسان، به مبنای معنوی آدم و عالم، انسان و جهان و به غایت و هدف الهی او توجه دارد.

بنابراین در یک نظام تربیتی و یک تمدن فقط بر آموزش متمرکز می‌شود، اما در یک منطق و تمدن دیگری، تمدن الهی، علاوه بر آموزش، در کنار آن بلکه مهم‌تر از آن به پرورش، یعنی در کنار تعلیم و آگاهی‌های ذهنی به تربیت معنوی و اخلاقی انسان هم توجه جدی دارد، نه فقط به آموزش. این‌ها از جمله تفاوت‌های این دو نوع تمدن و این دو نوع انسان‌سازی و جامعه‌پردازی است یا در تمدن مادی به رفتار اجتماعی و آداب اجتماعی فقط توجه می‌شود، اما در یک تمدن و فرهنگ اسلامی قبل از آن و در کنار آن به اخلاق الهی و اسلامی هم توجه می‌شود. یعنی یک وقت شما می‌گویید رفتار اجتماعی ظاهری مردم به ‌اصطلاح مؤدبانه و قانونی باشد، این کافی نیست. در تمدن مادی این را می‌گوید. در تمدن الهی- اسلامی می‌گوید اخلاق انسان و روح انسان باید اصلاح شود و صالح باشد، یکی از آثار آن ادب اجتماعی و اصلاح رفتار اجتماعی است، نه این که فقط آن مهم باشد. درون و بیرون، دنیا و آخرت، هر دو مهم هستند. اخلاق امر درونی است، رفتار فقط امر بیرونی است. کافی نیست که رفتار او را مؤدبانه و قانونی کنید، اخلاق انسان باید صالح بشود که البته رفتارش هم هست.

بنابراین یک تمدن در تعلیم و تربیت و فرهنگ‌سازی فقط بر رفتار بیرونی تمرکز می‌کند، یکی بر اخلاق درونی و رفتار بیرونی هم به‌ عنوان یکی از آثار آن به هر دو توجه دارد.

تفاوت‌های دیگری هم هست در کنار آن شباهت‌هایی که قبلاً عرض کردیم، از جمله این که در منطق غربی فعلی، کنونی، در تمدن مادی انسان وسیله است برای جامعه، ساختن یک جامعه پیشرفته به‌لحاظ مادی، یعنی تربیت می‌کنند انسان را برای این که بعد بشود یک عضو مفید مادی برای جامعه، فقط، یک عضو مفید برای جامعه، مثلاً مهارت، صنعت یاد بگیرد، آموزش یاد بگیرد، هدف این است که برای جامعه، برای این ماشین جامعه اجزا و قطعات مفیدتری ساخته بشود. اما در تمدن اسلامی، در منطق الهی، انسان هدف است، همه‌چیز وسیله است، تکنولوژی و صنعت و پیشرفت، حتی خود جامعه و نیازهای عمومی جامعه، اقتصاد، سیاست همه این‌ها وسیله است، هدف؛ انسان، تربیت انسان و رشد انسان است. این یک تفاوت دیگر است که انسان وسیله است یا هدف است؟ رشد انسان، تربیت انسان به ‌عنوان وسیله و ابزار؟ یا تربیت انسان و تمدن‌سازی برای رشد، رهایی و فلاح انسان؟ یا در تمدن مادی تمام توجه صرفاً متمرکز بر آسایش مادی است و خوشبختی به مفهوم لذت، سعادت فقط به مفهوم سعادت مادی. اما در منطق الهی، در تمدن اسلامی در کنار آسایش و لذایذ مشروع، نیازهای مادی، یک چیز مهم‌تری هم هدف است. اصلاً این وسیله است، باید هم تأمین بشود، اما هدف، آسایش مادی نیست، آرامش است، آرامش روحی، آسایش بدون آرامش فایده‌ای ندارد. یعنی شما به لحاظ مادی و ظاهری تمام امکانات مادی‌ات فراهم باشد، اما آرامش روحی نداری، تکلیفت با خودت، با خدا، با جهان، با مرگ، زندگی، با دیگران، با هیچی معلوم نیست، خودت مدام دنبال منافع شخصی هستی.

تمدن اسلامی به زیبایی و جمال انسان، به تکامل و کمال انسان فکر می‌کند و اگر آسایش را می‌خواهد در خدمت و در ذیل آرامش توأم با آرامش است. اگر سعادت و خوشبختی، در تعریف سعادت و خوشبختی به لذت مادی توجه دارد که حتماً لازم است، همه ما بدن داریم، غذا می‌خواهیم، استراحت می‌خواهیم، تفریح می‌خواهیم، مسکن می‌خواهیم، همسر می‌خواهیم، این‌ها همه نیازها و حقوق مشروع همه است، اسلام می‌خواهد همه داشته باشند، اما این‌ها هدف نیستند. این‌ها باید در کنار آن زیبایی و جمال انسانی و آن کمال و آن آرامش باشند.

در منطقی که انسان وسیله است فقط به دنیا می‌اندیشند. در منطقی که انسان هدف است به دنیا و آخرت هر دو می‌اندیشند. در منطقی که انسان ابزار است فقط به لیاقت و مهارت او فکر می‌کنند و برای آن برنامه می‌ریزند، به فضیلت کاری ندارند. اما در تمدن اسلامی و الهی و انسانی انسان، باید هم فضیلت یعنی رشد معنوی داشته باشد و اصل آن است و هم لیاقت و مهارت، که به چه درد جامعه و پیشرفت بخورد.

در منطقی که انسان ابزار و وسیله است می‌گویند ما به انسانیت و ابدیت تو کاری نداریم، تو یک قطعه‌ای از ماشین توسعه و پیشرفت هستی، ارزش‌گذاری فقط این است که تو به چه درد پیشرفت مادی می‌خوری؟ در منطق الهی می‌گویند پیشرفت مادی باید به درد انسان بخورد، انسان هدف است، رشد انسان، نه این که تو به چه درد پیشرفت می‌خوری؟ پیشرفت به چه درد تو می‌خورد؟ اول به این سؤال جواب بده. بعد که روشن شد این پیشرفت و توسعه هدف و جهت درستی دارد، بعد البته باید مهارت و لیاقت و کارآمدی فرد، آموزش درست و این که مثلاً تو در این پیشرفت انسانی الهی، تو چه نقشی ایفا می‌کنی؟ باید یک نقشی داشته باشی، نباید بی‌کار و انگل و آویزان باشی! نباید افسرده و بی‌نشاط و تنبل باشی.

ما در روایات پیامبر و اهل‌بیت چقدر داریم. می‌فرمایند مؤمن نمی‌تواند تنبل باشد. افسرده، آدم بی‌انگیزه و کسل، ایمانش مشکل دارد. در روایت ما داریم کسالت، افسردگی جزو علائم نفاق است. آن‌هایی که مبنای ارادی دارد، البته ما یک بیماری‌هایی به نام افسردگی این‌ها داریم، آن‌ها بیماری، آن بخشی‌اش که بیماری است، بیماری است، منظور آن‌ها نیست. افسردگی به این معنا که من اصلاً مهم نیست، لازم نیست من کار کنم، لازم نیست تلاش کنم، لازم نیست نظم داشته باشم، نه. بنابراین فضیلت، لیاقت هر دو اینجا مدنظر است، اما در آن یکی فقط لیاقت، فقط مهارت مادی و اجتماعی.

متفکران اسلامی گفته‌اند و می‌گویند که روح حاکم در تمدن مادی فقط پراگماتیسم است! یعنی محصول محسوس مادی فوری. هر چیزی که فوری یک سود مادی همان لحظه‌ای داشته باشد این ارزش دارد، نداشته باشد ارزشی ندارد، اما در منطق اسلامی یک نگاه رادیکال، ریشه‌ای، بنیادین به این مسائل توجه می‌کند.

در تمدن مادی جهت‌گیری‌ها غیرمتعهدانه است، می‌گویند هر چیزی که برای تو سود و لذت دارد همان کار را انجام بده، آن جزو حقوق بشر می‌شود. در منطق الهی همه ‌چیز متعهد است، انسان متعهد به کمال و تکامل خودش و دیگران است، جهت‌گیری‌اش متعهدانه و مسئولانه است. در منطق مادی و تمدن مادی، تمدن غرب ازجمله امروز تحت عنوان واقع‌گرایی، واقع‌بینی، رئالیسم، شعارشان این است که همین وضعی که هست باید به رسمیت شناخت، صحبت از تکامل معنوی و امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر و این حرف‌ها نباید کرد، اما در تمدن اسلامی صحبت از ایده‌آل‌های بزرگ و مقدس است، واقعیت را باید دید، اما به هر واقعیتی نباید تسلیم شد، باید به تغییر و تکامل و اصلاح اندیشید. در منطق مادی رسالت تعلیم و تربیت این است که انسان را در نظام اجتماعی چگونه جاسازی و تعبیه کنیم که بشود آن را تحمل کرد. در منطق اسلامی فقط به نظام مادی اجتماعی فکر نمی‌کنند، جایگاه انسان در کل نظام خلقت مورد توجه است. وقتی انسان را، جای انسان را در نظام خلقت شناختی آن وقت می‌توانی بگویی جای این فرد در نظام اجتماعی کجاست. در منطق مادی فقط نظام اجتماعی مادی می‌بینیم به خلقت انسان جای خاصی در خلقت ندارد.

به‌ عبارت ‌دیگر در منطق تمدن مادی، فقط به بعد تمدنی که رفاه مادی می‌آورد می‌اندیشند، اما در تمدن اسلامی به فرهنگ و تمدن، به ماده و معنا، به دنیا و آخرت، به جسم و روح، هر دو مورد توجه هستند. در منطق مادی انسان برای پیشرفت، در منطق الهی اسلامی پیشرفت برای انسان. البته انسان عامل پیشرفت است اما هدف پیشرفت باز باید به انسان برگردد، انسان ابزار پیشرفت نیست. پیشرفت خودش مستقل از انسان هدف نیست. انسان حیوان نیست که هدفش علوفه باشد، علوفه برای حیوان هدف است اما غذا و پیشرفت مادی، توسعه، برای انسان هدف نیست، وسیله است، اما این وسیله لازم است.

اگر انسان را وسیله گرفتی نه هدف، تمدن منهای فرهنگ درست برای تو هدف می‌شود و الا تمدن، باید در خدمت فرهنگ باشد نه فرهنگ در خدمت تمدن. نگاه مادی جامعه می‌سازد، society می‌سازد که مردم دور هم جمع می‌شوند همان‌طور که حیوانات دور هم در یک گله جمع می‌شوند، آدم‌ها هم دور هم جمع می‌شوند تا بتوانند به زندگی ادامه بدهند، امکانات بیشتر، امنیت بیشتر، اما تمدن اسلامی فقط جامعه نمی‌سازد، امت می‌سازد، امت. مردم خواهر و برادر هستند، رقیب هم نیستند، به یکدیگر به چشم کالا نگاه نمی‌کنند، برادر و خواهر هستند، خدمت به همدیگر را خدمت به خدا می‌دانند، رعایت حقوق همدیگر، حق‌الناس را رعایت حق‌الله و حق خدا می‌دانند، عدالت را عبادت می‌دانند و با هم بیگانه نیستند، با اعتقاد واحد به سوی هدف واحد در یک حرکت واحد و منظم با هم حرکت می‌کنند، این فرق امت با جامعه‌ی مدنی، جامعه‌ی مادی است.

در نگاه تمدن و تعلیم و تربیت مادی می‌گویند انسان همین است که هست، دیگر تغییری لازم نیست، انسان به‌عنوان بودن در ساحت بودن، اما در فرهنگ اسلامی انسان ظرفیت‌های بسیار بالا و متعالی دارد، باید به شدن انسان اندیشید، به تغییر و تکامل انسان، صیرورت انسان. در تمدن مادی وقتی می‌گویند علم منظورشان فقط دانش و اطلاعات از واقعیت‌های مادی و دنیوی است، در منطق اسلامی وقتی می‌گویند علم، شامل این علم هست، اما بالاتر از این هم هست، آن چیزی که به آن حکمت می‌گویند، آن چیزی که به آن روشن‌بینی می‌گویند، آن چیزی که به آن معرفت می‌گویند، هدایت، آن هم هست، هر دویش هست.

در تمدن مادی شما حداکثر، جهان‌آگاه می‌شوید، خودآگاه نمی‌شوید! جهان بیرون را می‌شناسی، انسان را درست نمی‌شناسید مگر فقط بدن و نیازهای جسمانی‌ او را. اما در تمدن اسلامی شما علاوه بر این که جهان‌آگاه می‌شوی و قبل از آن و پس از آن باید خودآگاه بشوی، خودآگاه نه فقط جهان‌آگاه. در تمدن غربی فقط به انسان قوی و مقتدر می‌اندیشند، در تمدن اسلامی به انسان صالح می‌اندیشند، هدف، فقط انسان سیر قوی و مقتدر نیست، انسان صالح و انسان خوب است که البته این انسان صالح باید نیازهای مادی‌اش برطرف بشود. لذا فرق این دوتا این است که آن فقط به هر قیمت، به هر شیوه، با هر نتیجه شعار توسعه و پیشرفت می‌دهد! این می‌گوید نه، توسعه و پیشرفت در کنار اخلاق و عدالت، در کنار معنویت، هدفش باید نهایتاً معنوی باشد. نسبت آن با انسان صالح باید معلوم بشود. تمدن غربی و مادی جامعه‌ متمدن فقط می‌سازد، تمدن اسلامی، انسان متمدن، انسان متدین متمدن می‌سازد و به فرد و جامعه می‌اندیشد.

در نگاه مادی تسلط بر طبیعت هدف اصلی و نهایی است، در فرهنگ اسلامی تسلط بر خود به اندازه‌ تسلط بر طبیعت مهم و بلکه مهم‌تر است. در منطق غربی و مادی آن منطق، انسان را در خدمت به خودش، در خدمت مادی به دیگران، به فقط به صلاح جامعه می‌اندیشد، این به صلاح خویش و جامعه هر دو می‌اندیشد. آن فقط به تقویت و حفظ آنچه که هست می‌اندیشد به اسم این که علمی است، علم چه می‌گوید؟ علم فقط همان چیزی را که هست برای شما پیدا می‌کند و کشف و توصیف می‌کند اما در تمدن اسلامی علاوه بر علم، شما باید به اصول مذهب و دین توجه داشته باشید؛ چون دین دارد صحبت می‌کند از آنچه باید باشد صحبت می‌کند نه فقط آنچه هست. آنچه باید باشد.

بنابراین باید به هر دوی این‌ها توجه کرد و هم در نظر و هم در عمل، هم جهان‌بینی هم تعلیم و تربیت، این ترکیب ایده‌آلیسم و رئالیسم است. یعنی در تعیین اهداف، ما ایده‌آلیست هستیم، بله، ایده داریم، نظر داریم، به واقعیت موجود تن نمی‌دهیم، تسلیم نمی‌شویم، واقع‌بین هستیم، واقع‌گرا نیستیم. ما واقع‌بین آرمان‌گرا هستیم. نه آرمان‌گرایی که واقع‌بین نیست، نه واقع‌بینی که آرمان‌گرا نیست، واقع‌گرا است، تسلیم وضع موجود شده است، نه. ما باید هم واقع‌بین و عالم باشیم، دنبال پیشرفت باشیم و هم در عین حال آرمان‌گرا با اهداف بسیار متعالی و برتر. در روش، واقع‌بین و رئالیست؛ در برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری ایده‌آلیست هستیم. یعنی به وضع موجود اکتفا نکنیم، اما وضع موجود را ببینیم و درست بشناسیم. این خلاصه عرایضی بود که می‌خواستم خدمتتان عرض بکنم. حالا اگر دوستان نکته‌ای، چیزی دارند در خدمتم. والسلام علیکم و رحمة الله.

سؤال: فرمودند که آفات نهضت اسلامی کدام است؟ این‌قدر شهید دادیم، زحمت کشیدیم، ولی وقتی به فرودگاه بین‌المللی تهران وارد می‌شویم، اثری از انقلاب اسلامی نمی‌بینیم. پیامی، شعاری، چرا اینجا نیست؟ و همچنین بین خواص و بعضی از مسئولین کسانی هستند که ظاهراً ضد ولایت هستند. ما در پاکستان چگونه خود را از این آفات حفظ کنیم؟ چرا نیروهای انقلابی خاموش هستند؟

جواب استاد: هر نهضتی آفت‌هایی دارد، شک نکنید. وقتی خود نهضت صدر اسلام با حضور رسول خدا و اهل‌بیت آن همه آفات داشت، دچار مشکلاتی شد، با آن همه شهدای بزرگی که دادند، بعداً گاهی دچار انحرافاتی شدند، طبیعی است که این خطر همه‌جا را تهدید می‌کند. این جریان‌هایی که می‌گویید در کشور هستند، در حکومت هم بودند و هستند، اما این‌ها جریان‌های اصلی و غالب نیستند. بارها از این تیپ‌ها افراد آمدند و حرف‌هایی زدند و بعد رفتند و باد آن‌ها را برد، چیزی از آن‌ها نمانده است. آنی که مانده همان شعارها و اصالت‌های انقلاب است. اما اگر شما در فرودگاه بین‌المللی تهران و موارد بعضی از نهادهای حکومتی وارد می‌شوید و می‌گویید علامت انقلاب را نمی‌بینید، حق با شما است، این درست است. اگر مواردی این‌جوری هست، نشان می‌دهد برای آن مدیرانی که در آنجاها کار می‌کنند، این مسائل برای آن‌ها مهم نیست یا مهم است، ولی توان این که به تناسب هر مکانی این تبلیغ انجام بشود آن را ندارند. باید این افراد را نهی‌ازمنکر و امربه‌معروف کرد. این که خواصی، حتی اشخاصی در حکومت هم هستند که با اصول انقلاب و عرصه‌های انقلابی همراهی کافی ندارند، بله این وجود دارد، اما عرض کردم این‌ها جریان‌های اصلی و حاکم نیستند. همیشه بودند، همه‌جا هستند. در خود پاکستان شما هم این اتفاقات طبیعتاً می‌افتد. یعنی این‌جوری نیست که همه در همه‌ی جهات کاملاً هم‌فکر باشند.

این که گفتید چرا نیروهای انقلابی خاموش هستند؟ نه، آن‌ها هم خاموش نیستند، انتقاد می‌کنند، اعتراض می‌کنند، بحث می‌کنند. این تصوری که شما فکر کنید یک جامعه‌ای همین‌طوری صددرصد بدون مشکل، آرام، یک مرتبه اسلامی کامل می‌شود و همه ارزش‌ها را رعایت می‌کنند، این اصلاً امکان ندارد. زمان پیغمبر هم این‌طوری نبوده است. مشکلات هست، موانع هست، موافق هست، مخالف هست، لذا می‌گویند باید امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر، تلاش، فداکاری کنید، و الا که همه‌چیز را آماده تحویل می‌دادند که نمی‌شد! ولی مطمئن باشید به لطف خداوند این تیپ‌هایی که می‌گویید جریان اصلی و غالب نیستند. برای ایجاد و حفظ یک انقلاب باید تلاش کرد، سرمایه‌گذاری کرد، فداکاری کرد و همان‌طور که در نهضت صدر اسلام مگر همه اصحاب پیغمبر، همه‌ انقلابیون مگر به یک اندازه مثل هم بودند و مگر همه تا آخر سالم ماندند؟ بعضی‌هایشان تغییر کردند. مگر در حکومت امیرالمؤمنین(ع) همه آدم‌های صالحی بودند؟ خب اگر بودند، این در نهج‌البلاغه چیست که حضرت امیر می‌فرماید فلان‌جا فلان مسئول حکومت فساد کرده، منحرف شده است؟ بنابراین این مسائل هست. اینجا هم ما در حکومت جمهوری اسلامی و بین نهادها، بین این‌ها افرادی داریم، هم افراد نادان داریم، هم افراد ضعیف داریم، هم افراد ناتوان داریم، هم افراد بی‌تقوا داریم. این‌ها هم هستند. ولی جریان اصلی رو به جلو هست.

آگاهی، یک) رشد آگاهی، دوم) در برابر شناختن توطئه‌های آن‌ها و ضدتوطئه، طرح ضدتوطئه داشتن. یعنی اگر مثلاً الان آن‌ها می‌خواهند در پاکستان، در سوریه، در عراق، جنگ شیعه‌- سنی راه بیندازند، ما باید مراقب باشیم که در دام نیفتیم. قوی، آگاه، مجهز و منظم بشویم، تشکیلاتی و مرتبط عمل کنیم و بعد هم بدانید ما خودمان هم خیلی اسلام را نمی‌شناسیم. آگاهی‌های خود ما از اسلام باید ارتقاء پیدا کند. یک وقتی یک کسی از برادران اهل سنت آمد و به من گفت که: چی راجع به تربت حسین و این بحث‌ها بحث می‌کنید؟ ایشان گرایش‌های وهابی داشت. سنی نبود، در واقع وهابی بود. گفتم تو مثل این که اصلاً از کتاب‌ها و منابع احادیث خود اهل سنت هم خبر نداری؟ بسیاری از این چیزهایی که مثل زیارت و تربت و این چیزها به ما، به شیعه نسبت می‌دهید و می‌گویید این‌ها شرک است، این‌ها در منابع روایی اهل سنت هست. حالا اگر تو وهابی هستی، کاری نداریم، ولی در منابع اهل سنت هست. برو آن‌ها را ببین. ما هم همان‌ها را می‌گوییم. ما چیزی بیشتر نمی‌گوییم. مسجود علیه، آن چیزی است که روی آن سجده می‌کنیم آن خاک است و چه بهتر که تربت حسین باشد. مسجود له، آن چیزی که برای او سجده می‌کنیم امام حسین نیست، او خداست. همان که خود حسین هم برای او، برای خدا شهید شد، حسین هم عبد او است. احترام به حسین معنایش عبادت حسین نیست. شما مثل این که فرق احترام و عبادت را نمی‌فهمید! مثلاً اگر کسی به احترام معلم جلوی معلم بلند می‌شود، معنایش این است که دارد معلمش را عبادت می‌کند؟ کسی که دست پدر یا مادرش را می‌بوسد، جلویشان خم می‌شود، یعنی دارد آن‌ها را عبادت می‌کند؟ فرق عبادت و احترام و حرمت را نمی‌فهمید؟ ما به این‌ها برای خدا احترام می‌گذاریم، نه این که این‌ها را عبادت کنیم و در خود منابع اهل سنت یک عالمه روایات راجع به همین زیارت، احترام، شفاعت داریم. همه این‌ها را در منابع اهل سنت داریم. من راجع به همین تربت امام حسین یک نمونه‌اش را عرض می‌کنم.

در «مسند» جناب احمد حنبل، جلد ۲ صفحه ۶۰، از "عامر شاطبی" نقل می‌کند. می‌گوید: در سفری همراه علی بن ابی‌طالب صلوات الله علیه بودم. از مسیرشان برای جنگ صفین با معاویه به صفین می‌رفتند، بین راه به نینوا رسیدند. حضرت امیر رو به حسین بن علی(صلوات الله علیه) کردند و فرمودند که: یا ابا عبدالله، ما کنار شط فرات اردو می‌زنیم. عامر شاطبی می‌گوید: من عرض کردم: آقا برای چی؟ فرمودند که در شط فرات، اینجا اتفاقات بزرگی خواهد افتاد. یک وقتی به خدمت رسول الله رفتم، دیدم پیامبر خدا دارند اشک می‌ریزند و ناراحت و دارند گریه می‌کنند. گفتم یا رسول الله، کسی شما را ناراحت یا عصبانی کرده است؟ چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: نه، جبرئیل بر من نازل شد و گفت: کنار شط فرات، حسین تو را به خون می‌کشند و به شهادت می‌رسانند و گفت می‌خواهی تربت حسین را، آنجایی که حسین شهید خواهد شد، استشمام کنی؟ جبرئیل مشتی از خاک کربلا و تربت حسین را آورد و داد. این در منابع اهل سنت است. در «مستدرک» حاکم، جلد ۴، صفحه ۳۹۸، از جناب ام‌سلمه، ام‌المؤمنین (رضی الله عنها، رحمة الله علیها). ایشان می‌فرمایند، جناب ام سلمه می‌گویند: یک روزی رسول الله را مضطرب و نگران دیدم که از خواب پریدند، دوباره دراز کشیدند و خوابیدند، دوباره چند دقیقه بعد دیدم باز مضطرب هستند، بیدار شدند. بار سوم همین‌طور. یک دفعه که وارد اتاق شدم، این در منابع اهل سنت است، می‌گوید: وارد اتاق شدم، دیدم رسول الله دارند اشک می‌ریزند و در دستان مبارک ایشان تربت سرخ، خاک خونین، خاک سرخی است که پیامبر این خاک را می‌بوسیدند و اشک می‌ریختند. جناب ام سلمه می‌گوید عرض کردم: یا رسول الله، این خاک چیست؟ پیامبر فرمودند: جبرئیل به من خبر داد که در کربلا، در عراق، فرزندم حسین به شهادت خواهد رسید. از جبرئیل خواستم آن تربتی که حسین بر آن به شهادت می‌رسد را می‌خواهم ببینم و جبرئیل از این تربت آورد و به من داد. خب از این قبیل روایات ما در منابع اهل سنت خیلی داریم. این وهابی‌ها این‌ها را یا اصلاً سواد ندارند، نخواندند یا قبول ندارند و بعد می‌گویند شیعه، سنی. اصلاً این بحث شیعه‌سنی نیست، این بحث اسلامی است.

در همین پاکستان و هند شما تا چند دهه‌ پیش سنی‌ای که حب اهل‌بیت نداشته باشد وجود نداشت. سنی وهابی تکفیری تا سی چهل پنجاه سال پیش در پاکستان و هند وجود نداشت، مگر استثنایی، یک جاهایی، یک اقلیت‌هایی. این تفکر وهابی با سنی‌گری فرق می‌کند. این‌ها به دروغ سخنگوی اهل سنت شدند. این آگاهی‌ها، این اطلاعات و خیلی مسائل دیگر کمک می‌کند به این که به وظایفمان درست عمل کنیم.

کشمیر، کشمیر هند است یا پاکستان؟ کشمیر هند. حالا سؤال‌های بقیه را بگویند، من جواب‌های کوتاه، تندتند می‌دهم.

وحدت شیعه‌سنی یعنی چی؟ آیا معنایش این است که ما تشیع را کنار می‌گذاریم؟ ما می‌خواهیم بگوییم عقاید شیعه را کنار می‌گذاریم؟ ما شیعه هستیم و شیعه خواهیم بود. ما معتقدیم اسلام را باید از زبان اهل‌بیت پیغمبر آموخت، اما در عین حال معتقد نیستیم که مسلمانان غیرشیعه، مسلمان نیستند، کافر و دشمن هستند. هرگز چنین عقیده‌ای نداریم. امام صادق علیه‌السلام فرمودند که: مسلمانان غیرشیعه، برادران شما هستند، همه یک امت هستید، نیاز داشتند آن‌ها را کمک کنید، به عیادت مریض‌های آن‌ها بروید، به تشییع جنازه اموات‌شان بروید. این‌ها برادران و خواهران شما هستند. این‌ها دشمن نیستند. به آن‌ها خدمت کنید، با آن‌ها برادر باشید، در عین حال به روش درست، به روش درست، نه با توهین به مقدساتشان. در حدی که می‌توانید، اگر عالم هستید، به آن‌ها کمک کنید و آگاهشان کنید.

منتهی ما یک جریان انحرافی به اسم شیعه داریم که می‌گوید: دشمن ما در دنیا سنی است. با آمریکا، با اسرائیل، با استکبار، با رژیم‌های فاسد، با هزار، همه این‌ها عیب ندارد باشد، این‌ها دشمن نیستند، دشمن سنی است، آن هم مردم اهل سنت، مردم عادی اهل سنت!

یک جریانی هم از آن طرف عین این حرف را از طرف سنی می‌گوید. آن هم جریان‌های وهابی تکفیری. آن هم از آن طرف می‌گوید. می‌گوید آمریکا باشد، اسرائیل باشد، همه ‌چیز باشد، دشمن فقط شیعه است! این دوتا جریان، دوتا جریان خطرناک و خلاف اسلام هستند. ما می‌گوییم ما شیعه هستیم، ولی همه‌ مسلمین را مسلمان می‌دانیم. البته کمک می‌کنیم، آگاهشان هم می‌کنیم، ما از تشیع، از تفسیر اهل‌بیت دفاع می‌کنیم، اما همان اهل‌بیت، رهبران شیعه گفتند نگذارید جنگ مسلمان با مسلمان راه بیفتد، به همان دلیلی که امیرالمؤمنین پس از پیغمبر با این که حق حکومت و خلافت بلافصل را داشت، اما درگیر نشد، اعتراض کرد اما نگذاشت جنگ داخلی راه بیفتد. به همان دلیل، امروز هم همین است. وحدت شیعه و ‌سنی یعنی همان کاری که علی بن ابی‌طالب(ع) از همان اول گفت.

این دو جریان به اسم وهابی‌های سنی و این جریان تکفیری شیعه که دین را از سیاست جدا می‌داند، با شاه و صدام و همه می‌سازد، با امام و انقلاب نمی‌سازد، این‌ها هر دو جریان‌های انحرافی هستند. اگر در واقع به ما حمله بکنند خب ما وظیفه پیدا می‌کنیم که دفاع کنیم ولی ما هرگز نباید قصد حمله به این‌ها کنیم. باید همین‌طور که اهل‌بیت تحمل کردند ما هم تحمل کنیم؛ چون خطر بزرگ‌تری در پیش است.

و دیگر این که در روایات اهل‌بیت داریم: کاری نکنید که بتوانند به شما تهمت بزنند. یعنی بهانه به دست‌شان ندهید. چیزی نگویید که به این کمک کند که وهابی‌ها بگویند: ها ببینید، این‌ها مشرک هستند. ما گفتیم این‌ها مشرک هستند. ببین، این‌ها می‌گویند ما قرآن را قبول نداریم. این‌ها می‌گویند امام حسین خداست. این‌ها می‌گویند علی بن ابی‌طالب از پیغمبر بالاتر است. این‌ها قرآن را قبول ندارند. از این حرف‌ها یا کارها. در روایت داریم: حرفی نزنید که حرف‌های ما نیست، ما این‌ها را نگفتیم، حرف غلات و افراطیون و منحرفین است و کاری نکنید که ممکن است نیت شما خوب باشد، اما ممکن است برداشت غلط بکنند. مثلاً وارد حرم می‌شوید، سجده شکر دارید می‌کنید که خدایا شکر که به من توفیق دادی به زیارت امام رضا، به زیارت سیدالشهدا آمدم. خب؟ ولی بعضی‌ها توجه ندارند، همین‌طور رو به ضریح سجده می‌کنند، یک غیرمسلمان غیرشیعه وقتی نگاه می‌کند، فکر می‌کند تو داری به سمت امام رضا سجده می‌کنی! با خودش می‌گوید ببین این‌ها اصلاً مشرک هستند. در روایات گفتند کاری نکنید و حرفی نزنید که این تهمت‌ها به شما بچسبد. خود اهل‌بیت را درست بشناسیم، نه افراط نه تفریط.

یکی از حضار پاکستانی: من قبل از این که به ایران، به تهران بیایم، آن چیزی را که فکر کرده بودم اینجا نیافتم. برعکس آن را دیدم. یعنی ما می‌خواستیم که مثلاً خانم‌ها خیلی محجبه باشند و اینجا هم طرز زندگی مغرب، طرز مغربی و طرز غرب را اینجا دیدیم. آیا ما می‌توانیم این را هم بگوییم جمهوری اسلامی؟

جواب استاد: خب می‌گویند آمدند اینجا و سبک زندگی غربی و مادی را اینجا هم در ایران هم دیدند، در حالی ‌که توقع داشتیم که وقتی به ایران می‌آییم سبک زندگی اسلامی و درست را ببینیم. ببینید این حرف شما درست است. سبک زندگی اسلامی خودش یک مرتبه به وجود نمی‌آید. ما و شما باید آن را به وجود بیاوریم. در ایران هم خانواده‌هایی داریم که کاملاً اسلامی، انسانی زندگی می‌کنند، بسیار مردم شریفی هستند. هم آدم‌هایی دارید که کاملاً بی‌اعتنا به این مسائل هستند و نه به احکام اسلام، نه به ارزش‌های اسلام، نه آگاه و نه معتقد هستند. این درست است. هرکس به شما گفته که در ایران یک جامعه‌ مدینه اسلامی حاضر و آماده ساخته شده است، شما بیایید بازدید کنید، بروید! این را اشتباهی به شما گفته‌اند، سوءتفاهم شده است! انقلاب اسلامی موانع اصلاحات را برداشت و خود اصلاح یک جامعه، کاری است که مدت‌ها طول می‌کشد. در ایران حتماً موفقیت‌هایی داشتیم، ضعف‌هایی و شکست‌هایی هم داشتیم، مهم این است که راه این تحول و تکامل نباید بسته شود. در بعضی جوامع این راه بسته است، در ایران این راه تکامل بسته نیست، باز شده است. ضمن این که شما به تور آن تیپ دست دوم برخورد کردید، به تور این دسته اول برخورد نکردید. ان‌شاءالله حالا بخشی از یک نمای دیگری از ملت ایران را هم می‌بینید. در واقع انقلاب اسلامی یک سلوک است، مبارزه، یک راهپیمایی دائمی است، رو به قله حرکت کردن است، یک توقفگاه نیست، یک فیلم است نه یک عکس.

این سؤال را هم که جواب دادیم. رابطه با غرب یا با شرق دو نوع است. اصل رابطه، اولاً ما با آمریکا رابطه‌ای برقرار نکردیم. رابطه با غرب هم قبلاً بود، الان هم با غرب و شرق هست. رابطه دو جور است: یا رابطه‌ی فاعلانه و فعالانه است که شما مدیریت می‌کنید، به نفع‌تان باشد، این رابطه از نظر اسلامی اشکالی ندارد. رابطه‌ای که مضر است، رابطه منفعلانه و تحت ولایت دشمن است، آن بد است، آن نباید باشد. بگوییم ما رابطه با غرب که از قبل داشتیم، رابطه با آمریکا نداشتیم، آن را الان هم نداریم.

یکی از حضار پاکستانی: جمهوری اسلامی ایران یک کشور عظیم است. مگر اینجا حجاب و مسئله‌ حجاب، فقدان حجاب به نظر می‌رسد؟

جواب استاد: این که می‌گویید اینجا همه ‌چیز خوب است، حکومت، ملت، فلان، همه‌ چیز خوب است، فقط مشکل حجاب است، نه، همه‌چیز خوب نیست، خیلی چیزها اشکال دارد، باید برطرف کنیم. امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر اصلاح دائمی است. همه‌چیز اینجا خوب نیست، مشکلات زیاد داریم، باید برطرف کنیم. مشکلات خودش درست نمی‌شود. بله، راجع به حجاب بعضی‌ها می‌گویند که باید کلاً آن را رها کنیم! یک نظر این است که باید با قدرت برخورد کرد که هیچ‌کس حتی یک حجاب ناقص هم نداشته باشد. همه باید حجاب کامل داشته باشند. آن نظر سومی که دارد اجرا می‌شود این است که ما باید یک خط قرمز بگذاریم که بی‌حجابی و برهنگی ممنوع است. این حکم خدا است، اما این که حجاب کامل را با الزام اجرا کنید یا نه، باید دلیل شرعی برای این کار داشته باشید، هم امکان داشته باشید.

حکومت اسلامی باید حتماً حجاب را رعایت کند، این قانون اجتماعی است، این قانون این اجتماع و قانون جامعه اسلامی است، اما آن حجاب حداکثری که همه باید دقیق و کامل رعایت کنند، وجود ندارد.

نکته بعدی این است که شما بدحجاب‌های ایران را با باحجاب‌های سایر کشورها مقایسه نکنید. آخر بعضی‌ها این کار را می‌کنند. بدحجاب‌های ایران را با باحجاب‌های کشورهای خودشان مقایسه می‌کنند. می‌گویند اینجا حجاب بدتر است، نه. شما باید بدحجاب‌های ایران را با بی‌حجاب‌های خودتان مقایسه کنید. ما به قول امروزی‌ها بدحجاب، باحجاب داریم، باحجاب‌های ایران را با باحجاب‌های کشورهای دیگر مقایسه کنید و بدحجاب‌های ایران را با بی‌حجاب‌های دیگران مقایسه کنید، بعد می‌بینید باز هم جزو موفق‌ترین بوده است، ضمن این که دفاع هم نمی‌کنیم، خیلی‌ها آگاهی‌های کافی ندارند. قبل از انقلاب اکثراً بی‌حجاب بودند اصلاً، الان برعکس است.

خب خیلی خوشبخت هستیم که خدمتتان رسیدیم. واقعاً توفیقی بود. نسلی اهل جهاد و شهادت تربیت شد، اهل خدا، اهل نماز. در همین جامعه ما بسیاری از جوانان فداکار و اهل عبادت داریم که خدمت به خلق می‌کنند و این‌ها در جبهه‌های جنگ آن موقع و الان در سوریه، عراق و جاهای دیگر دارند می‌جنگند.

به همه شهدای اسلام به‌ خصوص شهدای عزیز فداکار پاکستانی هم که در دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) مبارزه می‌کنند و به شهادت می‌رسند، درود می‌فرستیم. شهدای پاکستان، شهدای هند، شهدای کشمیر، کشمیر هند، کشمیر پاکستان، به همه درود می‌فرستیم. و یکی از افتخارات شما این است که امام جدشان از خراسان به کشمیر رفت. امام خمینی همان‌ قدر که متعلق به ما است، متعلق به شما هم هست. ان‌شاءالله موفق و مؤید باشید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha