ولایت، وحدت و برائت (1) (دشمنان "وحدت شیعه وسنی"، چه شیعه چه سنی، در خدمت کفرجهانی)
هفته وحدت مذاهب اسلامی / میلاد پیامبر اکرم به روایت برادران اهل سنت/ 1395
بسم الله الرحمن الرحیم
دیدگاه وحدت مذاهب اسلامی برای ساختن تمدن جدید اسلامی و امت واحده، با عزت و قدرت اسلامی در این عصر، یک ضرورت فوقالعادهای دارد. در کل جهان اسلام، در یکی دو قرن اخیر، پایمال قدرتهای کفر و استکبار جهانی شدهاند. جهان اسلام در این صد سال، بین قدرتهای استکباری غرب و شرق تقسیم شد، به ذلت افتاد، حکومتهای دیکتاتور، فاسد، سلطنتی یا جمهوریهای قلابی، دیدگاههای لائیک و غیردینی، بعضی صریح ضددینی، دشمنان توحید و عدالت اجتماعی، غارت کشور، تضعیف فرهنگ و علم و اقتصاد در کشورهای اسلامی و وابسته کردن آنها، عقبمانده نگه داشتن مسلمین که یکی از راههای آن تحریف اسلام، ارائه اسلام آمریکایی، تشیع انگلیسی با شاخههای مختلفشان و یکی هم به جان هم انداختن مسلمین با بهانههای مذهبی یا قومیتی و زبان و نژاد بوده است و این توطئهها، همچنان ادامه دارد.
یک سؤال عرض کردیم، ممکن است کسانی بپرسند که این نسبت وحدت مسلمین و شیعه و سنی با مقوله ولایت اهل بیت(ع) چه میشود؟ بالاخره صحبت از حق اهل بیت(ع) حق غصب شده امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) در خلافت و ولایت و ستمهایی که بر اهل بیت(ع) شد و با یک زاویه کوچکی از پس از پیامبر شروع شد و ظرف یک و نیم قرن، به قضایای عاشورا و کربلا و آن جنایتها رسید و بعد هم دیگر، جهان اسلام، حاکمیتها در جهان اسلام، اساساً به مسیرهای غیراسلامی افتادند. نسبت وحدت و محبت مذاهب اسلامی با هم، با آن مسئله ولایت، چه میشود؟ مسئله لعن و برائت چه میشود که ما در روایاتی داریم که نسبت به دشمنان اهل بیت(ع) باید دشمن باشید. با دوستان اهل بیت(ع)، دوست باشیم، با دشمنان اهل بیت(ع)، دشمن باشیم.
اینجا، به بعضی روایات هم اشاره کردم. باید فهمید مفهوم دشمن اهل بیت(ع) را که چه کسی و چه کسانی، دشمن اهل بیت(ع) هستند؟ آیا ناصبی و کسانی که سَبّ و لَعن اهل بیت(ع) میکردند یا بکنند که یک اقلیتی هستند، مراد از دشمن اهل بیت(ع)، ظالمان به اهل بیت(ع) و فحاشان به اهل بیت(ع) هستند که حتماً هستند. چنان که از معاویه که بر سر کار آمد، از همان اول شروع کرد، دستور داد، لعن علی ابن ابیطالب(علیهالسلام) را بر سر همه منبرهای حکومت اسلامی در سطح جهان اسلام و از جمله در همه نماز جمعهها و تا چند دهه، دهها سال، دستور داده بود در کل منبرهای رسمی حکومت اسلامی، جلسات درس و بحث و نماز جمعه و همه جا، لعن علی باید بشود. درود بر پیامبر، حمد خدا، صلوات بر پیامبر(ص) و بعد، لعن علی که این، دشمن دین بوده است و تا زمان عمربنعبدالعزیز، تقریباً اینها ادامه داشت. ایشان خدماتی کرده است تحلیلیهای مختلفی است که چرا این سیاست را ایشان پیش گرفت؟ بعضیها که بدبینتر هستند، معتقدند که او احساس کرد که رژیم، در حال تضعیف، ضعف و فروپاشی است و حب و علاقه به اهل بیت(ع) پیامبر(ص) در تمام جهان اسلام، رو به گسترش است و دیگر نمیتواند حکومت در برابر این مسائل، همان سیاست قبلی را ادامه بدهد. در واقع به عنوان یک تاکتیک سیاسی، این کار را انجام داد. آنهایی که خوشبینتر هستند، میگویند نه، واقعاً ایشان با بقیه حاکمان و خلفای قبل، متفاوت بوده است و لذا هم اجازه تدوین کتب حدیث و روایات پیامبر را داد، هم اعلام کرد که فدک را به اهل بیت(ع) برگرداند و هم لعن علی(ع) را ممنوع کرد. سیاست او با قبلیها فرق میکرد.
البته دوستان بدانید قضیه و مسئله فدک هم، دعوای حضرت فاطمه(سلامالله علیها) سر یک قطعه زمین و باغ نیست. اینکه آن خطبه حضرت زهرا را نمیدانم چرا میگویند خطبه فَدَکیه، این اگر از باب اینکه آنجا، این موضوع هم مطرح شد، خب حالا یک وجهی دارد ولی این خطبه، اسمش اصلاً فدکیه نیست. این اسمگذاری به نظر من، یک کجسلیقگی است و عنوان این خطبه اصلاً فدکیه نبوده است. این خطبه حضرت زهرا(سلامالله علیها) تقریباً 10 روز بعد از رحلت پیامبر(ص)، در حضور همه بزرگان جهان اسلام این خطبه، توحید است، خطبه عدالت است. مبانی کلی اصول اسلامی در حوزه حقوق و فقه، در حوزه کلام و عقاید، در حوزه تحریف، جلوگیری از تحریف تاریخ، جلوگیری از تحریف اصول نهضت پیامبر(ص)، همه اینها است و به عنوان نمونه، یک جای آن هم، این بحث فدک مطرح میشود که میخواهند بفرمایند که وقتی با یک حق، مشخص قطعی که پیامبر(ص) خدا تصریح کرده است و با تنها بازمانده و نور چشم پیامبر(ص)، اینجور رفتار میشود، با بقیه در سایر مسائل چه خواهد شد؟ در واقع، آن هم فقط مسئله باغ نیست. حالا که یک وقتی هم، پیامبر اکرم فرمودند جبرئیل حاضر است و از تو، فاطمه، میخواهد و میگوید که تو آنقدر به خداوند نزدیک و مقرب شدهای و آن، مُستَغْرَق در او هستی که رضای تو، رضای خدا است، خشم تو، علامت خشم خدا است، هر چه میخواهی، بخواه. خداوند مستجاب میکند. حضرت زهرا(سلامالله علیها) هیچی از مسائل دنیوی از خداوند نمیخواهد. کمی تأمل میکنند و بعد میفرمایند که: «النْظُرْ اِلی وَجْهِهِ الْکَریمْ» تنها چیزی که از خداوند میخواهم «وَجْهَ اللَّهِ» نظر «بِوَجْهِ اللَّهِ» است. یعنی در عشق و معرفت خدا غرق شدن. این چیزی است که حضرت فاطمه از خدا میخواهد.
یک وقتی هم، زمان موسی بن جعفر(علیهالسلام)، خلفای عباسی سر کار آمدند و میخواستند ادعا کنند که ما هم اهل بیت(ع) هستیم و بنیامیه کنار رفتند حالا دیگر ما اهل بیت(ع) هستیم ما طرف علیبنابیطالب هستیم گفتند مرزهای فدک را بگویید تا ما به شما برگردانیم. موسی بن جعفر(سلامالله علیه) فرمودند که مرزهای فدک را اگر بگویم، برمیگردانید؟ گفت بله گفت از مرزهای مثلاً آمودریا تا آفریقا، از کجا تا مدیترانه، یعنی صحبت، کل جهان اسلام است. مسئله، حاکمیت و عدالت است. بحث ما با کسی سر یک باغ نیست.
و شاید یک دلیل مهم دیگر هم این است که وقتی علی بن ابیطالب به خلافت رسیدند، فدک را به اموال شخصی برنگرداندند و گذاشتند در بیتالمال ماند که روشن بشود، آن دعوای ما سر باغ نبود. این خیلی مهم است که چرا حضرت امیر(ع)، فدک را که حق شخصی اهل بیت(ع) بود، برای حفظ یک پایگاه اجتماعی، اقتصادی برای اهل بیت(سلامالله علیهم) که پیامبر(ص) میدانستند، بعداً اینها در مضیقه و تحت فشار قرار میگیرند، خب، چرا امیرالمؤمنین آن را در زمان خلافت برنگرداند؟ از این قبیل مسائل زیاد است و به عنوان یک نماد است.
حالا وقتی میگوییم لعن بر دشمنان اهل بیت(ع)، دشمنان علی و بغض و عداوت و برائت، نسبت به آنها، رُکن تشیع و ایمان ما است، روایاتی در این باب داریم، برائت از دشمنان اهل بیت(ع)، ولایت به خود اهل بیت(ع)، اینها هم قابل تفکیک نیست. اینجا باید روشن بشود: 1) مفهوم لعن و برائت چیست؟ 2) مفهوم دشمن اهل بیت(ع) چیست؟ دشمن اهل بیت(ع)، طبق روایات بسیاری از امیرالمؤمنین و اهل بیت(ع)، مردم مسلمان، غیرشیعه نیستند. اهل سنت، دشمن اهل بیت(ع) نیستند. اهل سنت، مذاهب و فرَق مختلف، خودشان هم در عقاید و فقه اختلاف نظرهایی با هم دارند ولی اهل سنت، دشمن اهل بیت(ع) نیستند. اجازه نمیدهند در حضورشان، به علی بن ابیطالب و حضرت فاطمه و حسنین( سلامالله علیهم) توهین بشود، حرام میدانند. من، خیلی اهل سنت دیدهام که وقتی اسم اهل بیت(ع) میآید، متأثر میشوند و حتی کسانی هستند، اشک میریزند، من دیدهام. اهل سنت، دشمن اهل بیت(ع) نیستند. ناصبیهایی که توهین میکنند، از بنیامیه تا امروز و آنهایی که آگاهانه و عمداً ظلم به اهل بیت(ع) در مسئله حاکمیت، در واقع، ظلم به مردم است، ظلم به مسلمین بود، ظلم به بشریت بود.
دوم اینکه لَعن، غیر از سَبّ است. سَبّ، فحش است، توهین است، این حرام است. حتی قرآن میفرماید: «به بت مشرکین هم فحش ندهید.» لعن معنیاش این است که در قرآن هم خداوند لعن کسانی را میکند، لعن، در برابر دعا است. دعا یعنی اینکه ما با تو هستیم، ما، طرف شما هستیم، ما از خدا، تحقق اهداف شما را میخواهیم. لعن، نقطه مقابل این است. یعنی ما، اینها را قبول نداریم، و صف ما از اینها جدا است. مسئله این است. و حتی لعن با این تعریف، آن هم در مورد دشمنان اهل بیت(ع) که در برابر ظالم باید ایستاد، ما با ظالم مخالفیم، ما با مُعاند، کسی که علناً در برابر اهل بیت(ع) معاند است ما مخالفیم، بله دشمن هستیم. پس مفهوم لعن اگر درست دانسته شود فحش نیست. سَبّ غیر از لَعن است. سَبّ و لَعن را نباید کنار هم آورد. فحش و توهین، نه. اما اظهار مخالفت، چرا. با یک عده موافق هستیم، با این عده، مخالف هستیم. این موافقت و مخالفت هم عیبی ندارد. فحش و توهین نباید باشد و بعد، دشمن اهل بیت(ع) باید باشند. اهل سنت، دشمن اهل بیت(ع) نیستند. یک عده آدمهای مریض چه شبهعالم چه عوام جاهل، یک اقلیت کوچکی در جهان اسلام هستند که دشمن اهل بیت(ع) هستند که همین الان هم به اهل بیت(ع) توهین میکنند. آنها کافر هستند، ولو روزی پنج وعده نماز بخوانند.
در روایات اهل بیت(ع) داریم دو گروه، کافر هستند: 1) یکی، شیعیان افراطی، غُلاتِ شیعه، اینها بیدین هستند. حتی اگر هر روز، زیارت اهل بیت(ع) بروند، غُلاةِ شیعه، کسانی که ائمه را از حد امام، بالاتر میبرند، آنها را شریک خداوند یا بدیل خداوند میدانند. اهل بیت(ع) میفرمایند این دو گروه مسلمین، کافر و مرتد هستند. یکی، شیعیان غالی و افراطی که ما را در ردیف و در عرض خداوند قرار میدهند، 2) ناصبیها، دشمنان اهل بیت(ع) که فحش میدهند و اهل بیت(ع) را لعن میکنند. این دو تا گروه، مشرک و مرتد هستند، با اینها باید مبارزه کرد. وقتی اینها، این دو تا گروه، هر دویشان اقلیت هستند و هر دو هم منحرف هستند. آن به اسم شیعه و او ممکن است به اسم سنی، ولی اغلب مسلمین از هر مذهبی، دشمن اهل بیت(ع) نیستند. آن دشمنی که عرض میکنیم، منافاتی با این وحدت اسلامیای که داریم میگوییم، وحدت بین همه مسلمین از مذاهب مختلف بر سر مشترکات، اینها با هم منافاتی ندارند. لَعن نه، سَبّ بر دشمنان اهل بیت(ع) و لعن بر غُلات شیعه، اینها جایز است، بلکه مُستَحَبّ، و عبادت است. اظهار برائت، صفبندی در برابر آنها این، دوتا اسلام انحرافی است و خطرناک هستند و حب اهل بیت(ع) حتماً شرط ایمان است، سنی و شیعه، اگر کسی حب به اهل بیت(ع) نداشته باشد، اسلام و ایمان او مشکل دارد اما این معنیاش این نیست که چون مشکل دارد، ما با هر کسی که معرفت به اهل بیت(ع) ندارد یا حب به اهل بیت(ع) به اندازه کافی ندارد، باید درگیر جنگ داخلی بشویم. اگر این ملاک باشد، خب، خیلی از ما شیعیان هم معرفت به اهل بیت(ع) نداریم، یک حب ابتدایی است خیلی هم رگهاش باریک و ضعیف است، به دلیل اینکه خیلی از گناهانی که اهل بیت(ع) گفتند نکنید میکنیم! این چهجوری حبی است؟ که هم حب است، هم به حرف گوش نمیکنیم.
اما مصلحت امت و اهم و مهم کردن در مسائل اسلامی، این هم یک اصل، هم عقلی است، هم اصل قرآنی و شرعی است. ما در اصول فقه، بحثی داریم به نام تَزاحم، یعنی بین دو حکم اسلامی، روی کاغذ، ممکن است تعارض نباشد، اما بیرون، در صحنه برای اجرای آن، این دوتا با همدیگر مزاحم هم هستند هر دو را با هم نمیشود اجرا کرد. باید ببینیم کدام با معیارهای اسلامی مهمتر است. یعنی عقلی و نقلی. کدام مهمتر است؟ آن را عمل کنیم و آن که کمتر مهم است، آن را به حاشیه ببریم تا شرایط اگر عوض شد و باز، معنی اهم و مهم عوض شد، بحث دیگری است. و الا اینهایی که میگویند وحدتیها، اینها وحدتی هستند ما ولایتی یا برائتی هستیم. نخیر، وحدتی هم ولایتی است، هم برائتی است. اتفاقاً کسانی که میگویند ولایتی هستند و ضد وحدت هستند، اینها مؤمن نیستند. امام(ره) یک وقتی میگفت این ولایتیهای بیدین! عین عبارت امام است ولایتیهای بیدین. اسم آن حب و ولایت اهل بیت(ع) است، ولی دین ندارند. و از آن طرف، وهابیها، جریانهای بخصوص ناصبی، وهابی، چون وهابیها هم همهشان، باز ناصبی نیستند، این را هم بدانید. ما وهابیهایی داریم که تکفیری نیستند. خودشان منحرف هستند، اما دیگران را تکفیر نمیکنند. وهابیهایی داریم تکفیری هستند اما ناصبی نیستند. یعنی هم انحراف نظری دارند، هم انحراف عملی دارند اما به اهل بیت(ع) هم توهین نمیکنند. وهابیهایی داریم که تکفیری هستند و ناصبی هستند. ناصبی میخواهد وهابی باشد یا نباشد، این، مرتد است. سَبّ و لَعن به انبیا و اهل بیت(ع) پیامبر(ص)، کفر است. ما که میگوییم برائت، بله، وحدتی هم ولایتی است، هم برائتی است، برائتی است، یعنی قلباً و زباناً و عملاً، هر جا و هر طور که بتواند، از دشمنان خدا و دشمنان پیامبر(ص) و علی و اهل بیت(ع)، دشمنان اولیای خدا بیزاری میجوید، اعلام میکند که من، از دشمنان شما بیزار هستم. ما، وظیفهمان است. ما حتماً از دشمنان اهل بیت(ع) بیزار هستیم. متنفر هستیم. لَعنَت بر دشمنان اهل بیت(ع) اما چه کسی دشمن اهل بیت(ع) است؟ این را باید روشن کنید. اصلاً تَبَرّی یعنی ما اهل حق هستیم و جز حق را، جبهه مخالف حق را قبول نداریم. ما میگوییم: «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ.» هر کس با شما است، ما با او دوست هستیم، هر کس علیه شما است، دشمن شما است، ما با او دشمن هستیم و با او نبرد میکنیم. این، منافاتی با مسئله وحدت ندارد، صحبت دشمنان اهل بیت(ع) است، نه صحبت هر مسلمانی که غیرشیعه است یا حتی غیرمسلمانی که اصلاً اهل بیت(ع) را نه میشناسد، نه محبت دارد. خیلی از مسیحیها، یهودیها، زرتشتیها، واقعاً ما در همین کشورمان ایران، بخصوص خیلی مسیحیان، یهودیان و زرتشتیهای بسیار نجیبی داریم. من با بعضی از اینها، در جلساتشان بودهام و رفتهام، بسیار هم، مسیحی، هم یهودی، هم زرتشتی تعدادشان در ایران کم است، ولی واقعاً اغلبشان، آدمهای نجیبی هستند. اینها در عزاداری سیدالشهدا شرکت میکنند، آش نذری میدهند، صف میبندند، حب به اهل بیت(ع) دارند، اینها ایرانی، مسیحی، یهودی، زرتشتی است تا برسد حالا به اهل سنت که مسلمان هستند، ما از یک دین هستیم. آنها هم جزو یک خانواده هستند. آنها هم دشمن اهل بیت(ع) هستند. مسیحی، یهودی و زرتشتی هم دشمن اهل بیت(ع) نیستند. من، خیلی از اینها را دیدم که نگاه ما را به پیامبر(ص) و قرآن ندارند ولی هرگز توهین نمیکنند به اهل بیت(ع). من، خیلی از اینها را میشناسم، غیرمسلمان، در ایران، اسم بچهاش را گذاشته است: «علی، حسین، حسن.» مسلمان نیست، اصلاً. تَبَرّی، بله، ما اظهار برائت میکنیم، ما لَعن میکنیم دشمنان حق را، هر کسی که هستند، ماها لَعن میکنیم که اگر لعن نکنیم، مرز دوستی و دشمنی از بین میرود. یعنی باطل هم قبول است، حق هم قبول است. یعنی مرزی وجود ندارد. یعنی ما، در مخالفان اهل بیت(ع). حذف بشویم شدیم که شدیم. خداوند میفرماید: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ.» (مجادله/ 21)؛ هرگز نخواهی یافت کسانی را که واقعاً به خدا و آخرت مؤمن باشند، در عین حال، با دشمنان خدا و رسول، دوست باشند و دشمن نباشند! اصلاً شرط ایمان، دشمنی با دشمنان حق است. بله، ما برائت را کتمان نمیکند اما باید دشمن اهل بیت(ع) باشد. باید خودش بگوید من، دشمن اهل بیت(ع) هستم. اما گناه، به اسم اهل بیت(ع) باید مرزهای آن مشخص بشود. ولایت هم همینطور است. اصلاً ولایت و برائت، جدا نمیشود. به نظرم آن دفعه عرض کردم از حضرت رضا(ع)، این روایت را که فرمودند، از ایشان نقل شده است که: «کَمالُ الدّینِ وِلایَتُنا وَ البَراءةُ مِنْ أعْدائِنا.» دین کامل یعنی در خط ما باشید و با دشمنان ما، دشمن باشید. با دشمنان اهل بیت(ع)، مخالف باشید. از امام صادق، کسی پرسید: آقا، کسانی زیادی هستند شما را دوست دارند اما علیه دشمنان شما موضع نمیگیرند، بیطرف هستند. مثل زمان شاه، میگفتند که اسلام و امام را دوست داریم ولی ضد شاه در صحنه علیه شاه هم نمیآییم. یا در نجف، طرف اسلام هستیم ولی با صدام هم درگیر نیستیم. ما در دنیا، طرف مظلوم هستیم، اما با ظالم، با آمریکا، با اسرائیل، با انگلیس، با آل سعود، با کی و کی، ما با اینها دعوا نداریم! نمیشود دیگر. نمیشود بگوییم از زمان بنیامیه و بنیعباس، ولایت اهل بیت(ع) داریم، اهل بیت(ع) را دوست داریم، اما با اینها درگیر و دشمن نیستیم. نه دیگر! امام صادق(ع) فرمودند که دروغ میگوید کسی که میگوید ما را دوست دارد ولی در صحنه، بیطرف است و با دشمنان ما، دشمن نیست. مرزبندی نمیکند و با آنها قاطی میشود. «هَیهاتَ، کَذَبَ مَنِ ادَّعى مَحَبَّتَنا ولَم یَتَبَرَّأ مِن عَدُوِّنا» اصلاً هر جای دنیا، در هر موضوعی تمام صفبندیها و جناحبندیها، یعنی ولایت و برائت. هر صفبندی در هر حوزهای چه بین ما چه آن طرف دنیا، یعنی ولایت و برائت است در انتخابات اگر کسی میآید، به یک لیست رأی میدهد، با یک لیست، مخالف است، یعنی ولایت دارد و نسبت به آنها برائت میجوید، میگوید من با شما نیستم، شما را قبول ندارم، به شما رأی نمیدهم مثلاً با اینها هستم. لذا فرمودند مراقب باشید، مبنای ولایت و برائتهایتان، توحید است؟ عدل است؟ یا دنیا و منافع دنیوی خودتان است؟ و بعد، این برائت، احتیاج به یک شناخت دارد، هم شناخت لازم دارد، هم یک اخلاق خاصی را میطلبد. صرف اینکه آقا، فلانی، دشمن اهل بیت(ع) است، بعد هم بروید در علناً در صحن عمومی، فحش و ناموسی، بعد بگویید ما ولایتی هستیم، بنابراین، از دشمنان اهل بیت(ع) اعلام برائت و لَعن کردیم. هم اینها احتیاج به شناخت دارد که اصلاً معیار ولایت و برائت در منطق اهل بیت(ع) چیست؟ حق و باطل را باید بشناسید و شناختهای سطحی، یک حدیث شنیدن، یک جایی، همان را علم کردن، نه به سندش، نه به معنی آن کاری نداشتن، ارتباط آن با سایر روایات، ارتباط آن با قرآن و... هیچ کدام را معلوم نکردن، همینطوری بپری وسط صحنه، یک کسی یک چیزی میگوید زود شما تصور کنید این، دشمن اهل بیت(ع) است! تو اصلاً مکتب اهل بیت(ع) را نمیشناسید. بعضیها هستند، همینجوری دور سرشان میچرخانند، هر کسی را خودشان نمیپسندند، میگویند این، دشمن اهل بیت(ع) است. هر کسی را هم میپسندند، میگویند این، دوست اهل بیت(ع) است! مگر اینجوری است؟ بصیرت دینی، سواد دینی، شعور دینی پس یکی شناخت میخواهد. شناخت اگر بود، فریب اشخاص را نمیخوردید، دنبال اشخاص، راه نمیافتادید. خب، بعضیها در صدر اسلام، مبانی را نمیشناختند، عقلشان به چشمشان بود، نگاه میکردند فلان شخص آدم مهمی بوده، با پیامبر(ص) هم بوده است، دیگر معیار نداشت که حق و باطل چیست، میگفت هر کاری بکند، ما هم همان کار را میکنیم. این، اسلام است! این دیگر، شیعه و سنی، مسلمان و غیرمسلمان ندارد. این، عقلزدگانی، عقلستیزانی هستند که عقلشان را فدای تعبد به اشخاص میکنند، نه تعبد به دین خدا و حق و توحید. ما باید تعبد به خدا داشته باشیم، نه به غیرخدا. غیرخدا اگر حرف خدا را میزند، به او به همان اندازه، متعبّد هستیم. حرف خودش را بزند، متعبّد نیستیم. این در همه مذاهب است. همین الآن هم در خود شیعه ما افرادی در طول تاریخ داشتیم که طرف اعتبارش را از اهل بیت(ع) و از شیعه گرفته ولی بعد با این مسیر اهل بیت(ع)، درافتاده است. میدانید بعضی از اصحاب اهل بیت(ع) در زمان خودشان خیانت کردند، زمان امام صادق، موسی بن جعفر، زمان امام هادی، امام جواد، امام حسن(ع)، امام حسن عسکری خیانت کردند. به عنوان نماینده امام صادق سالها در فلان جا بوده، نماینده امام بوده است، آنجا مبانی مکتب را تعریف و معرفی میکرده است، مؤمنین، وجوه میدادند که صرف منافع و مصالح اسلام و اهل بیت(ع) بشود، میگرفته، میداده، بعد از یک مدتی، وسوسه شده همان پول را دزدیده! طرف مورد اعتماد شخص امام صادق(ع) و شاگرد ایشان بوده است. بعد از یک مدتی هم گفته که امام جعفر صادق، پیامبر است! بعد از یک مدت دیگر گفته ایشان، پیامبر است و من سخنگوی ایشان هستم! حتی آن زمان، مطرح کرده که مهدی موعود امام صادق است، من هم نمایندهاش هستم. یک وقتی به امام صادق میگویند آقا، مهدی، شما هستید؟ فرمودند نه، مهدی، بعدها خواهد آمد. طرف یک جایی در یک منطقهای ادعا کرده که امام صادق، خدا است، من پیامبرم! و یک عده از شیعیان نادان که معارف نداشتند، عقلشان به چشمشان است گفتند این شخص، نماینده امام صادق بوده دیگه. چه چیزی از این مهمتر؟ بعد عقایدشان منحرف شده است، بعد امام صادق(ع) به اصحابشان اعلام کردند که همه جا بگویید، فلانی فاسد و مرتد شده است. در اصحاب اهل بیت(ع) ما از این افراد داشتهایم. آنوقت، آنها که کنار اهل بیت(ع) بودند کسی است که امام هادی(ع)، دستور اعدام او را میدهند. سخنگوی شیعه و اهل بیت(ع) بود. آدم محترمی بود اما خیانت میکند. دین را تحریف میکند، از خودش کم و زیاد میکند برای اینکه برای خودش مقام درست کند. برای خودش مرید جمع میکند. تشیع و اسلام را به اسم شیعه، به اسم اهل بیت(ع)، چرندیات میگوید. امام هادی(ع)، در بازداشت هم هستند، میفهمند و مطلع میشوند به او پیغام میدهند که این کارها را نکن. میبینند فایده ندارد به همه میگویند بروید او را افشاء کنید و آبرویش را ببرید و بعد هم اعلام میکند او مرتد است و حکم اعدام انقلابی و شرعیاش را صادر میکنند. آن که زمان خود ائمه بوده است، الان که زمان آنها نیست نباید عقلمان به چشممان باشد که چه کسی دوست است، چه کسی دشمن است. برائت با چه کسی است؟ ولایت با چه کسی است؟ طرف ممکن است آخوند باشد، شش متر عمامه داشته باشد، سید باشد، شیخ باشد، مرید دارد، حتی رساله چاپ کرده است ولی آدم منحرفی است. دنبال اشخاص نباشید. صدها رساله و توضیح المسائل این طرف و آن طرف چاپ شده و دارد چاپ میشود اما مگر همه اینها به یک اندازه حجت خدا هستند؟ حساب و کتابی باید باشد. اینکه طرف به حضرت امیر گفت آقا، من چهجوری بفهمم بالاخره همه شما که در اطراف و در جنگ جمل اصحاب پیامبر(ص) بودید. میفرمایند که تو، حق را نشناختی، معیار، دستت نیست، هی دنبال این و آن راه میافتی. تو، اهل حق را نمیتوانی بشناسی، چون حق را نشناختی، باطل را هم نشناختی تا بفهمی اهل باطل چه کسی است؟ معیارها دستت باشد بشناس، تا بعد بتوانی داوری کنی، چه کسی تا حالا حق بوده، اما حالا منحرف شده است. اینها را دقت کنید. البته، کار آسانی هم نیست. پس برائت از دشمن، بله، اما برائت، مبانی دارد. ولایت، مبانی دارد. باید معارفی داشته باشی، التزام عملی داشته باشی، شناخت دشمن اهل بیت(ع)، دوست اهل بیت(ع)، مستضعف کیست؟ مستضعف فکری کیست؟ معاند کیست؟ جاهل کیست؟ جاهل یعنی لجباز کیست؟ دشمن کیست؟ آگاه کیست؟ ناآگاه کیست؟ چه کسی عمدی بود؟ چه کسی غیرعمدی؟ چه کسی فریب خورده است؟ چه کسی اطلاع ندارد؟ مگر همه اینها یک حکم دارد؟ مگر همه شیعیان، یک حکم دارند؟ مگر همه غیرشیعه، یک حکم دارند؟ خداوند هم اینجوری عمل نمیکند. در روایت فرمودهاند که در قیامت، این همه آدمها که شباهت و تفاوتهایی دارند، چهجوری است؟ همه اینها مثلاً همینجوری کیلویی میبخشند؟ . میگویند آنهایی که در شناسنامهشان نوشتند شیعه اثنیعشری، آنها همه بیایند، بروند بهشت. یک کمی اینجا خلوت بشود! بعد، بقیه را حساب کنیم. فرمودند: اینجوری نیست. بعد امام(ع) یک مثالی زدند. فرمودند دیدید دانههای خوب و بد را که میپاشی روی زمین، جلوی کبوتر؟ این، چنان سریع میزند که تو فکر نمیکنی که دارد جدا میکند، در حالی که دقیقاً جدا میکند. خوردنیها، دانههای خوب را برمیدارد، دانههای بد را برنمیدارد. بذر به این ریزی با هم قاطی میکنید و جلوی پرندهها میریزید، فرمودند در قیامت، شماها را، یکییکی انتخاب میکنند و برمیدارند. آنجا سر کسی گیج نمیرود، قاطی نمیکنند. تکتک شماها از هم جدا میشوید. «وَ امْتازُوا الیَوْمَ أَیُّهَا المُجْرِمُونَ.» امروز از هم جدا میشوید. در دنیا همینطور شیرتوشیر بود همه با هم در صف بودید اما آنجا یکییکی جدا میشوند و آنجا به اعمالتان و به ایمانتان، به تقوایتان نگاه میکنند، به میزان عقلتان نگاه میکنند. در روایت داریم، امام(ع) فرمودند: در قیامت، شما را، هر کسی را به اندازه عقلش محاکمه میکنند. لذا محاکمه آگاهان، عُقَلا و عُلَما، از جُهال سختتر است. البته مقاماتشان هم بالاتر است، عذابشان هم شدیدتر است، پاداششان هم بیشتر است. آنهایی که قدرتمند بودند، با آنهایی که ضعیف بودند، یکجور حساب نمیشوند. آنهایی که سالم بودند در دنیا، با آنهایی که همهاش بیمار بودند، یکجور حساب و کتاب نمیشود. ثروتمند و فقیر، یکجور حساب وکتاب نمیشود. عالم و جاهل، یکجور حساب وکتاب نمیشود. آنجا به این چیزها کار دارند، نه به اینکه در شناسنامهات، چه نوشته است؟ امام، امیرالمؤمنین(ع) فرمودند که تَبَرّی واقعی، باید شناخت داشته باشید. دشمن با چه کسی؟ ما با دشمنان اهل بیت(ع)، دشمن هستیم، افتخار هم میکنیم، با دوست اهل بیت(ع)، دوست هستیم. منتها، اهل بیت(ع) را بشناس، دشمنی را درست بشناس و بعد هم، روش برائت، آن هم بحث روششناسیاش، هم زمان و مکان مهم است، فضا مهم است، مخاطب مهم است، حتی لعن که فحش نیست ولی اظهار صفبندی است که آقا ما در صف شما نیستیم. ما با این کارتان مخالف هستیم. کاری که با علی بن ابیطالب کردید، غلط است. ما موضع داریم. اما همین امام(ع)، همین که میفرماید که ادعا کافی نیست. هم قلباً باید محبت و برائت داشته باشیم، دوستان خدا را دوست داریم، اولیای اهل بیت(ع) را دوست داریم و دوستانشان را دوست داریم و دشمنانشان را دشمن میداریم، هم قلباً؛ اما در زبان که این صداقت، نشانه محبت است و برائت از مخالفین. ببینید قرآن میفرماید که حضرت ابراهیم(ع) نسبت به آذر که لفظ: «أَبِی» پدر دارد و در روایات ما میگویند: «عموی ایشان است.» خب، ایشان نسبت به جناب آذر که ابراهیم در دامان آذر بزرگ شده است، آذر، بتتراش و بتپرست و مشرک است. حضرت ابراهیم، دوستش هم دارد، میخواهد نجاتش بدهد، اما صریح میفرماید که: من بریء هستم. اظهار برائت میکند و لعن بر شرک و بتپرستی میکند. میگوید صف من از صف شما جداست. شما عموی من هستید، پدر من هستید، بالاخره، سرپرست من بودید، من نسبت به شما مدیون هستم اما من اظهار برائت میکنم و از این شیوه و این نوع جهانبینی بیزار هستم، من متنفر هستم و دشمن این تفکر هستم، من با این سبک شما، مخالف هستم اما نه به بتهایشان فحش میدهد، نه به آذر فحش میدهد ولی برائت خود را میگوید. فحش و ناسزایی، هرزهگویی و هرزهدرآیی است و این را من آن دفعه هم از روایات اهل بیت(ع) عرض کردم فحش به مقدسات دیگران و ولو ما آنها را مقدس نمیدانیم و قبول نداریم و مخالف هستیم، ولی فحش به مقدسات، اهانت به آنها، تحریک آنها، عصبانی کردنشان، حتی اگر بتپرست باشند، اینها که مسلمان هستند، حتی اگر بتپرست باشند. قرآن میفرماید به بت اینها، فحش ندهید چون آنها بعد به الله، فحش میدهند و تو مقصر هستی. تو که به آن چیزهایی که برای او محترم است فحش میدهی، تو باعث میشوی او هم به الله فحش بدهد. این شرعاً حرام است. این «لا تَسُبُّوا» یعنی مثل شرابخواری و زناکاری، بلکه از همه اینها بدتر، قرآن میفرماید: به مقدسات سایر ادیان و مذاهب و حتی مشرک و بیدین و منحرف فحش بدهید حرام است چه برسد به مسلمان. چون مسلمانها فحش میدادند به بتهای اینها، مثلاً یک مورد در یک جایی نقل شد که یکی از مسلمانها آمد روی بت اینها، ادرار کرد. بعد، آنها فهمیدند. بعد، نهی شک که این کار یعنی چه؟ بله، ما این بت را میشکنیم. این بت را خواهیم شکست اما شیوه مبارزه با بتپرستی اینجوری نیست. ابراهیم، تبر برمیدارد بتها را میشکند، بعد هم در آتش میاندازد و میسوزاند اما فحش نداده است. پیامبر ملاحظه نمیکند، یک قبیلهای، مشرک بود، مسلمان شدند، تسلیم شدند. بعد گفتند: آقا، میشو، حالا که ما مسلمان شدهایم، میشود یک روز الله را بپرستیم، یک روز هم همین بتهای خودمان را که عدالت هم رعایت بشود و هم تابع شما میشویم، هم تابع اینها خلاصه برد برد بشود. خلاصه هم ما احساس کنیم شکست نخوردیم، هم شما احساس کنید، شکست نخوردید! پیامبر فرمودند: نه، نمیشود. این، خط قرمز است. چون او شما را نابود میکند و شما را در دنیا و آخرت بدبخت میکند. مثل اینکه من اجازه بدهم هم سم بخورید، هم با سمتان ما بیاییم یک پزشک هم باشد، هم بروید بیمارستان، هم هر روز سم بخورید، زهر بخورید. این نمیشود. این خلاف عقل است. شما باید تکلیفتان را معلوم کنید که مسلمان هستید یا مشرک هستید؟ تکلیفتان را معلوم کنید. ما هم دوتا وظیفه پیدا میکنیم. فرمودند این بتها باید شکسته بشود. گفت آقا، مخفیانه بتپرستی میکنیم، علنی نمیکنیم، تجاهر به فسق و شرک نمیکنیم. یواشکی، تبلیغ نمیکنیم، خودمان در خانهمان، یواشکی. بت میپرستیم! فرمود: نه. خلاف مسلمانی است. این، ادامه انحراف است. به لحاظ عملی هم، موضع باید داشت.
اما ببینید، اغلب مسلمین، اغلب بشریت، اغلب حتی خود ما شیعه، مستضعف فکری هستند و هستیم. مستضعف فرهنگی. حالا اگر آمدیم ما که پرچم اهل بیت(ع) را و پرچم حق مطلق را برداشتهایم، ما معتقدیم همه مکاتب، یکسری حقهایی گفتهاند ولی همهاش، حق نسبی است و حق مخلوط با باطل است. اما آنچه که قرآن، پیامبر و اهل بیت(ع) گفتهاند، حق مطلق است، به شرط این که درست فهمیده بشود درست تفسیر بشود و با باطل خودمان مخلوطش نکنیم.
اگر آمدیم با غیرپیروان اهل بیت(ع)، شروع به توهین کردیم، ما، راه آنها را به سوی حق بستیم. وقتی شروع میکنیم، توهین و تحقیرش میکنی و فحش میدهی، اهانت میکنی، او دیگر مسلمان بشو نیست، شیعه بشو نیست. اصلاً شما برو با یک آدمی که تمام عقایدش باطل محض است، بهجای اینکه با اخلاق و منطق که قرآن، آن دفعه عرض کردم: «جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ.» فرمود: با منطق، با اخلاق، با حکمت، با موعظه، با مهربانی، با خدمت به آنها و حتی به مشرکین خدمت کن. آن دفعه به شما گفتم که مردم مکه، مشرک قحطی شد، داشتند از گرسنگی میمردند. با اینکه مدینه و مکه، دو جبهه مقابل بودند، پیامبر(ص)، از مدینه، چندتا محموله، کاروان کمک، فرستاد برای مردم مشرک مکه که از گرسنگی نمیرند. برایشان غذا فرستاد، دارو فرستاد. به پیامبر(ص) گفتند شما به مشرک کمک میکنید؟ فرمودند بله، برای مبارزه با شرک، به مشرک هم کمک میکنیم. منتها، این کمک، به توحید کمک میکند و خیلی از دشمنیها برطرف شد. خیلیها گفتند راجع به ایشان چه میگویند؟ این که دارد به ما کمک میکند. پیامبر(ص) با این کارها خیلی از کینهها را شُست. فتح مکه که شد، آن همه جنایت کرده بودند. یک عده از مسلمانها گفتند: «الْیَوْمَ یَوْمُ الْمَلْحَمَةِ.» امروز، روز انتقام بزرگ است. امروز، روزی است که جوی خون در مکه راه بیندازیم. 13 سال، پوست ما را کندند، جنایت کردند، کشتند، غارت کردند، شکنجه دادند. امروز، حسابهایمان را تسویه میکنیم. پیامبر دید بعضیها دارند شعار میدهند «الْیَوْمَ یَوْمُ الْمَلْحَمَةِ.» امروز، روز کشتار است. روز قصابی است که ما را اذیت میکردند. پیامبر فرمودند: نه «الْیَوْمَ یَوْمُ الْمَرْحَمَةِ.» امروز، روز محبت و آشتی و گذشت است. همه شما را یک جا بخشیدم. حتی به ابوسفیان رهبر شرک فرمودند: هر کسی با ما قبلاً جنگیده و میترسد، یا برود به پرده خانه کعبه، آویزان بشود یا کنار خانه ابوسفیان منطقه امن است. و الا آنها که مشرک بودند و به اسلام خیلی ضربه زدند ولی وقتی که به مقدسات سایر مذاهب اسلامی، بخصوص اسلامی یا سایر ادیان، به مقدسات مسیحی، یهودی، زرتشتی، فحش میدهی، توهین میکنی حق نداری فحش بدهی، توهین کنی. آب، گلآلود میشود، موضع میگیرند، گاردها بسته میشود. چنان که اگر یکی الان بیاید به مقدسات شما فحش بدهد، شما دیگر حاضری حرفهایش را گوش کنی؟ دوتا فحش هم ما روی آن میگذاریم میدهیم. او هم همینطور است.
حالا ببینید خود امیرالمؤمنین(ع)، در منابع اهل سنت نقل شده است. ابن اثیر، در «الکامل فی التاریخ»، میگوید که جناب علی ابن ابیطالب(سلامالله علیه) بعد از نماز دیده شده که سران این استکبار، یعنی معاویه و عمروعاص را لعن کرد که: «لعنت خدا بر معاویه و عمروعاص که امت اسلام را به انحراف و به جنگهای داخلی کشیدند.» اما جلوی جمع، جلوی پیروان اینها، این حرف را نزد، برای اینکه میگفت حساب معاویه و عمروعاص، با بعضی از اینهایی که در سپاه اینها آمدند جدا است. اینها، کلاه آنها را برداشتهاند. ما با اینها با معاویه و عمروعاص دشمن هستیم، لعنشان کردیم. علی هم لعنشان کرد، ما هم لعن میکنیم. اما امیرالمؤمنین همان زمان هم در ملأ عام، در سخنرانی عمومی، این کار را نکرد با اینکه با هم در جنگ بودند اما لعن نکرد. فرمود یک عدهای هستند واقعاً فکر میکنند این خلیفه پیامبر(ص) است. میگویند این، خالالمؤمنین است، همشیرهاش، همسر پیامبر(ص) بوده است، دایی مؤمنین است، جزو کُتّاب وحی است، چون سواد داشته است، مینوشته است. آنها اینجوری نگاه میکردند. حضرت امیر، حتی به معاویه هم فحش نمیداد، میگفت که این باعث میشود، اینهایی که فریب اینها را خوردهاند، این وسط بیفتند توی دنده لجبازی بیفتند و به حرفهای ما گوش نکنند. دیگر شما، از کسی که علیه علی شمشیر میکشد منحرفتر و خطرناکتر میشناسید؟ خوارج، حافظ قرآن، نماز شبخوان، پیشانیها پینهبسته، مدام در نماز و روزه و ذکر و حافظ قرآن، همهشان هم قبلاً سربازهای علی بودند. خب مسئلهدار شدند. حضرت امیر میفرمایند: اینها هم بدبخت هستند. اینها، دشمن نیستند. اینها تا وقتی که علیه ما شمشیر نکشند و ما مجبور به دفاع نشویم من با اینها نمیجنگم. اینجا، فتنه است. فرمودند: «إِنِّی فَقَأْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ.» چشم فتنه را من از حدقه درآوردم. کسی جز من جرأت نداشت با خوارج بجنگد. از بس آدمهای ظاهراً خوبی بودند. توهین، فحش، همه را به یک چوب راندن، عصبانی کردن پیروان مذاهب دیگر، ادیان دیگر را عصبانی نکنید. اینها اسیر آنها شدند و فریب خوردند. این، معنیاش این است که آنها در دام لجبازی میافتند و دیگر به هیچ حرف شما گوش نمیکنند. حتی عرض کردم در جنگ با معاویه - به نظرم در نهجالبلاغه است- حضرت امیر داشتند سان میدیدند. دیدند دو- سه تا از نیروها، افسرهایشان، ایستادند دارند به طرف جبهه معاویه فحش میدهند، حواله میدهند. حضرت امیر گفت چه کار میکنید؟ گفت آقا آنها فحش دادند، ما مدام ساکت هستیم گوش میکنیم هی میگوییم فحش نده، باز فحش میدهند. حالا داریم مقابله به مثل میکنیم. فرمودند نه، این کار را نکنید. آنها فحش بدهند، شما، فحش ندهید. دارید با آنها میجنگید ولی فرمودند فحش ندهید. فرمودند که «إِنِّی لَا أُحِبُّ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِین.» دوست ندارم شما فحّاش باشید. گفتند پس چه کار کنیم بایستیم نگاه کنیم؟ فرمودند نه افشاگری کنید. آنها فحش بدهند، شما استدلالهایتان را بگویید. شما بگویید ما چرا برحق هستیم و شما چرا بر باطل هستید؟ چرا شماها فریب خوردهاید؟ البته اینکه آدم فحش بشنود ولی فحش ندهد خیلی سخت است بنده خودم این را میدانم. از این آدمهایی نیستم که به من فحش بدهند من بایستم نگاه کنم. من میدانم وقتی به تو فحش میدهند فحش ندادن چقدر سخت است و خیلی جهاد با نفس عجیب و غریبی میخواهد. ولی میخواهم بگویم امیرالمؤمنین در جنگ با دشمن خونی و کسی که خودشان او را لعن کردند فرمودند این کار را نکنید.
دوستان دقت کنید همانجور که شیعه با عشق اهل بیت(ع) بزرگ شده است، از بچگی، علی، فاطمه، حسن، حسین، مهدی بوده، خب خانوادههای مسلمانی هم داریم که با محبت ابوبکر و عمر و عثمان و علی و عایشه و فاطمه بزرگ شدهاند. یک وقت ما میگوییم مخالف هستیم و استدلال هم میکنیم. استدلال هم لازم نیست. اینقدر منابع و ادله و اظهارنظر از بزرگان اهل سنت هست که برادر خود جناب عایشه، جناب محمد بن ابیبکر، شهید بزرگ سپاه علی، پسر جناب ابوبکر، خودش در جنگ جمل با خواهرش مناظره میکند. خواهر آن طرف است و برادر این طرف جبهه است. خواهر و برادر دارند با هم میجنگند. برادر، افسر، فرمانده سپاه علی است، خواهر، آن طرف است.
ما بعد از پیامبر، خلافت بلافصل را حق علی بن ابیطالب میدانیم اما خود ایشان در نامه 62 نهجالبلاغه فرمودند، حتی به فکر هم خطور نمیکرد که پس از پیامبر، خلافت را به سمت دیگری ببرند. اصلاً قابل تصور نبود، با آن تصریحات پیامبر(ص) و اینکه همه فرق اصحاب را با همدیگر میفهمیدند که چه کسانی مقدم هستند، چه کسانی اعلم هستند و چه کسانی اعدل هستند، چه کسی جلوتر است، اصلاً این کار قابل تصور نبود که پس از پیامبر، مانع حاکمیت من بشوند اما اولاً بیعت نکردم، اعتراض هم کردم، همچنان هم معترض هستم اما، اما، اما دیدم اگر در این مسئله این بحث را ادامه بدهم و بعد از آن اعتراضات با خلیفه بیعت نکنم، اسلام و امت اسلام را در خطر سقوط میبینم. رخنهای باز میشود که دیگر نمیشود آن را جمع کرد. دیدم اگر من بیش از این مقاومت کنم و درگیر بشوم اسلام و امت اسلام، نابود خواهد شد، همه مسلمین، وارد جنگ داخلی میشوند تمام میشود و مصیبت انهدام امت اسلام و وحدت امت اسلام، برای من، خیلی بیشتر است از رها کردن حکومت بر شماست. یعنی من اهم و مهم کردم. دیدم حاکمیت علی خیلی مهم است، اما نه مهمتر از بقای اسلام و امت اسلام. من اگر اختلافات را ادامه بدهم جنگ داخلی میشود، مسلمین به جان هم میافتند، من اگر بخواهم بگویم نه، خب بخشی از امت، شمشیر میکشند. چنان که زبیر آن موقع با علی بود علیه ابوبکر و عمر شمشیر کشید. گفت من نمیگذارم حق علی اینجوری ضایع بشود. حضرت امیر به او اشاره کردند که شمشیرها را غلاف کنید.
در خطبه 172 میفرمایند: حق حاکمیت، حق ولایت، خلافت، حق من است. حق من است، نه اینکه این سهم من است، من میخواهم بخورم. یعنی حکومت اسلامی پس از پیامبر(ص) را من بلدم، نه کس دیگری. هیچکس به اندازه من نمیتواند درست حکومت کند. این، در واقع حق مردم است حقالله و حقالناس است و مانع من شدند و خیلیها که خودشان هم با هم دشمن بودند، سر این مسئله، با هم، علیه من ائتلاف کردند. «إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقًّا لِی.» من حق الهی حاکمیت را مطالبه کردم و سکوت نکردم. «أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ» شما و دیگران حائل شدید و نگذاشتید «وَ أَجْمَعُوا عَلَیَّ مُنَازِعِینَ أَمْرَنْهُ وَلِیٌّ» کسانی که خودشان با هم اختلاف داشتند، سر این قضیه، یک مرتبه، همه با هم رفیق شدند و نگذاشتند این درست است اما از همین اهل بیت(ع) میپرسند که ما با غیر از پیروان اهل بیت(ع) چهجوری رفتار کنیم؟ میفرمایند: «مَنْ صَلَّى مَعَهُمْ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ کَأَنَّکَ مَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ.» هر کس برود در نماز جماعت اهل سنت شرکت کند و برود در صف اول هم بایستد، مثل کسی است که پشت پیامبر(ص) نماز خوانده است و به پیامبر(ص) اقتدا کرده است. حالا یک کسی به ما بگوید آقا شما چهجوری هم وحدتی، هم ولایتی، هم برائتی هستی؟ همانجور که خود علی(ع) است. همانجوری که روایت امام صادق(ع) است. هر کس برود در نماز اهل سنت با آنها اقتدا کند، مثل کسی است که «کَمَنْ صَلَّى خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ فِی الصَّفِّ الْأَوَّلِ» مثل کسی است که رفته است صف اول، پشت پیامبر ایستاده و به نماز او اقتدا کرده است، یعنی اینقدر مسئله وحدت مهم است. همین اهل بیت(ع) که حقشان ضایع شده است، دارند این حرفها را میزنند.
خطبه 146، عمر بن خطاب دارد لشکرکشی میکند. جناب عمر بن خطاب، خلیفه دوم، دارد سپاه اسلام را برای جنگ با شاهان و امپراتورهای کفر و استکبار حرکت میدهد. خود خلیفه دوم میگوید من فرمانده جبهه، جلوتر از همه میروم و میجنگم. چون خیلی از فتوحات صدر اسلام، زمان عمر بن خطاب عمر شده است. از فتح قدس تا ایران و هر دوتا شاهنشاهی ایران و امپراتوری روم، اینها بیشتر در زمان خلافت خلیفه دوم، درهم کوبیده شد و اسلام گسترش جغرافیایی پیدا کرد. خود خلیفه دوم میخواهد جنگ برود میآید جلسه مشورتی میگذارند، با علی بن ابیطالب(ع) مشورت میکند. همان حضرت امیری که تا آخر به اینها هم منتقد و هم معترض است. اما وقتی که مصالح کلی امت اسلام مطرح است این، خیلی نکته مهمی است. در نهجالبلاغه خطبه 146را بروید ببینید حضرت امیر(ع) به عمر میگویند که جبهه نرو که به خطر نیفتد. چون اگر خودت مستقیم به جنگ بروی و بیفتی میگویند رهبر جهان اسلام کشته شد. خودت را در معرض خطر قرار نده. خیلی مهم است. چطوری است که شما داری برای او دل میسوزانی که میگویی ایشان در مسائل حاکمیت نقش داشته است؟ خب، انگار که ولایت و برائت او مشکل دارد. خب اینها مسائلی مهمی است که چه چیزی مهم و چه چیزی مهمتر است.
همان علی بن ابیطالبی که در نامه به ابوموسی اشعری میفرمایند که هیچکس به اندازه من، نگران وحدت امت اسلام و پیامبر نیست، هیچکس دلسوزتر از من بر وحدت و بقای این امت نیست و از خدا میخواهم که هیچ جنگ داخلی پیش نیاید. چون سر جنگ جمل، ابوموسی اشعری که حاکم کوفه بود، حضرت امیر به او گفتند نیروها همه بیایند. اینها آمدند، بصره را گرفتهاند، دارند براندازی میکنند. ابوموسی اشعری این کار را نکرد. گفت: واقعیتش این است که اگر جنگ با کفار باشد میروم. اما جنگ مسلمان با مسلمان، صحابی با صحابی، من بیطرف باشم. من در جنگ داخلی شرکت نمیکنیم. حضرت امیر، نامه نوشتند من، این درگیری را شروع کردهام؟ من دنبال درگیری هستم؟ کسی، دلسوزتر از من برای وحدت این مردم و وحدت، همه اصحاب هست؟ و این است که میفرماید: مثل خار در چشم و استخوان در گلو، علی صبر کرد. چرا صبر کرد؟ چون مسئله مهمتری بود. مسلمین نباید به جان هم بیفتند. اختلافاتشان باید، طور دیگری حل بشود. خود حضرت امیر میفرمایند، ابن ابیالحدید در شرح نهجالبلاغه میآورد که اگر میخواهیم، این شهادت به رسالت پیامبر(ص) بر سر مأذنهها شنیده بشود من در این قضیه باید مدارا کنم و کوتاه بیایم. حضرت زهرا(علیها سلامالله) از حضرت امیر سؤال میکند که دیگر تمام شد، بنشینیم و نگاه کنیم؟ فرمودند نه. صدای اذان آمد، شهادت به رسالت پیامبر(ص). حضرت امیر فرمودند این صدا نباید خاموش بشود. حرفهایم را زدم، اما بیش از این نباید درگیر شد، برای اینکه این صدا تا بماند.
اگر امیرالمؤمنین درگیر شده بود، الان دیگر، نه مأذنهای بود نه اذان امت اسلام تمام میشد. فرمودند که به خدا قسم، اگر ترس تفرقه و جنگ داخلی مسلمین و به اینکه دوباره به کفر برگردند و اسلام محو بشود، نبود، وضع موجود را عوض میکردم.
بُریدة اَسْلَمی، حتی بعد از اینکه علی بن ابیطالب(ع)، بعد از انتقاد و اعتراضات، بیعت کردند، گفت من بیعت نمیکنم! حضرت امیر فرمودند «یا بریده» - این را جناب علامه مجلسی در «بحار» نقل میکند - «اُدْخُلْ فِیمَا دَخَلَ النَّاسُ.» ما اعتراضمان را کردیم، اما دیگر ادامه نده. حالا که دیگر همه دارند گروه گروه دارند بیعت میکنند، مثل بقیه باش. «فَإِنَّ اجْتِمَاعَهُمْ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنِ اخْتِلَافِهِمْ الیوم» آنچه که الان پیش من مهم و واجبتر است اجتماع امت است. ما اگر ادامه بدهیم، اختلاف داخلی پیش میآید و ضرر آن برای اسلام و ولایت و همه چیز زیاد است.
خب، این، مبانی شیعی ما برای وحدت است. ضد برائت، برائت چه شد؟ ولایت چه شد؟ ولایت و برائت، سر جایش است. دوست و دشمن اهل بیت(ع) را بشناس، شرایط را بشناس، روش برائت و وحدت را بشناس.
هشتگهای موضوعی