شبکه یک - 8 اردیبهشت 1401

روز ازل چه اتفاق افتاد؟ (22) (قرآن، انسان، خلقت، خلافت، هبوط)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

هرکس در برابر خداوند حقیقتاً به عبودیت برسد یعنی علم و عبادت او را عبد کند و تواضع پیش مردم و خضوع پیش الله و در برابر خداوند خودش را و امکاناتش را و هیچ کس و هیچ چیز را مستقل نبیند و نداند و احساس استقلال نکند و خود و همه کس و همه چیز را مرهون لطف خدا و مشمول فیض خداوند بداند و یقین داشته بشد که هر نعمت و امکاناتی که تو و دیگران دارید «مَا بِکُمْ‌ مِنْ‌ نِعْمَةٍ فَمِنَ‌ اللَّه...» (نحل/53)؛ همه از اوست آن وقت این را در تمام شئون زندگی‌مان بتوانیم محقق کنیم و بر این اساس زندگی کنیم کُنش‌ها و واکنش‌هایمان بر این اساس باشد این خلافت می‌شود و اوج گرفتن در انسانیت و تکامل می‌شود. منتهی این خلوص می‌خواهد و این خلوص هم بدون معرفت نمی‌شود. آن معرفت حقیقی هم همان علم به اسماء است که در این آیه به آن اشاره می‌شود. بنابراین این‌ها نکات بسیار مهمی است که شما می‌بینید پذیرفتن و نپذیرفتن یا چگونه پذیرفتن هر کدام از این نکات کل علوم انسانی ما را یعنی تعلیم و تربیت و روانشناسی و حقوق و بعد سیاست و اقتصاد، همه این‌ها را زیر و رو می‌کند.

سؤال دیگری که شده است این است که باز از این آیه استفاده شده که همین بحث خلافت و آگاهی به اسماء و حقایق الهی و حقایق عالم است آن این است که ما چگونه می‌توانیم رشد کنیم؟ ما چگونه می‌توانیم به خداوند نزدیک شویم؟ خدایی که مکان ندارد، شخص به مفهوم انسانی او نیست شخص به مفهوم الهی و فراانسانی است ما چطور این اسماءالله که می‌گوید متخلّق به این اخلاق الهی بشوید و مدام کامل و کامل‌تر بشوید به چه معناست و چه نسبتی به این علم اسماء دارد که در این آیه آمده است؟ ببینید می‌گویند خلیفه‌الله شدن آینه خداوند شدن است اگر خداوند عزیز است ما هرچه عزیزتر بشویم به عزت برسیم ما خدایی‌تر، کامل‌تر، انسان‌تر، خلیفه‌تر شده‌ایم منتهی باید عزت را درست معنا کرد بعضی‌ها فکر می‌کنند عزت یعنی ثروت و زور، زر و شهرت، این‌ها عزت نیست این‌ها اِعمال نفوذ بر دیگران جهت تسلط بر آن‌هاست. عزت یعنی از همه این هستی بزرگتر بشوی و بالاتر بشوی و از بالا به کل این عالم و حیات و جهان و زندگی و دنیا نگاه کنی، از بالا به طبیعت و بدنت و غریزه‌ات و به تمام وابستگی‌هایت نگاه کنی. این عزت چطوری به دست می‌آید؟ باید به محضر کسی بروی که عزت برای او و از طرف اوست. «العزیز». قرآن می‌فرماید: «هُوَ العزیز» فقط خدا عزیز است عزت فقط آن‌جاست «لله العزّت» خیلی خب. خب حالا عزت فقط نزد خداست و عزیز فقط خداست عزیز یعنی کسی که نفوذپذیر نیست یعنی هیچ چیز از او قوی‌تر نیست او از همه قوی‌تر و محکم‌تر است یعنی عزیز کسی است که ذلیل نیست اتفاقاً کسانی که دنبال پول و ثروت و شهرت و قدرت و ریاست هستند ما عزیز نیستیم ما ذلیل هستیم! ما ذلیل ریاست و شهرت هستیم ما ذلیل پول هستیم، ذلیل شهوت هستیم ذلیل شهرت هستیم، ذلیل ریاست هستیم، عزیز نیستیم. عزیز کسی است که اگر تمام ثروت و قدرت دنیا را به او هدیه کنند و در سینی عرضه کنند این بگوید نمی‌خواهم مگر آن مقداری که به درد رشد خودت و دیگران بخورد و در مسیر توحید و عدالت باشد این عزیز می‌شود. عزیز کسی است که واقعاً قوی است و روح بزرگی دارد. خب حالا خداوند می‌فرماید که خلیفه‌الله باشید مثلاً یعنی عزیز باشی، اهل رحمت باشید، عبد رحمان و رحیم باشید خودتان هم به اذن خدا رحمان و رحیم می‌شوید آینه رحمت خدا بشوید، آینه علم خدا می‌شوید، آینه عزت خدا بشوید، نماینده عزت او بشوید. خب چطوری ما عزت پیدا کنیم چطوری پیش خدا برویم؟ باید پیش عزیز برویم باید به محضر اویی که عزیز است برویم و از او عزت بگیریم. چطوری باید به محضر خدا برویم و عزیز بشویم؟ خود قرآن در آیه دیگری توضیح می‌فرماید که «مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمیعًا إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ وَالَّذینَ یَمکُرونَ السَّیِّئَاتِ لَهُم عَذابٌ شَدیدٌ ۖ وَمَکرُ أُولٰئِکَ هُوَ یَبورُ» (فاطر/ 10)؛ هرکس عزت می‌خواهد هرکس می‌خواهد روح او قوی و بزرگ باشد و از همه این عالم بزرگ‌تر باشد هرکس می‌خواهد نفوذناپذیر باشد و قهرمان قهرمانان باشد هر کس می‌خواهد تجلّی خداوند در زمین باشد «فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمیعًا» همه عزت بدون استثناء برای خداست و پیش خداست. خب حالا من چطوری در همین دنیا پیش خدا بروم و از عزت الهی ارتزاق کنم و من هم عزیز بشوم؟ همین آیه می‌فرماید که «یَصعَدُ» بالا می‌رود از این عالم امکان و عالم موجودات مثل ما، یک چیزهایی و یک حقایقی «یَصعَدُ» به محضر خدا بالا می‌رود – بالای معنوی نه بالای مادی – چه چیزی بالا می‌رود؟ «الکَلِمُ الطَّیِّبُ» کلمات طیّب و پاکیزه بالا می‌رود. کلمات پاکیزه چه چیزهایی هستند؟ کلمات پاکیزه منشأشان معرفت و آگاهی درست است. معرفت مطابق با واقع، معرفت غیر عالم همان علم به اسماء و حقایق الهی است این کلمات همان‌هاست. هرجا این معرفت و آگاهی هست این معرفت بالا می‌رود – بعد جالب است - «وَالعَمَلُ الصّالِحُ یَرفَعُهُ»‌ از پایین هم عمل صالح کمک می‌کند و این را بالا می‌برد. امام(ع) می‌فرماید عقاید شما و کلمات طیّبه و کلمات پاکیزه، عقاید درست است و معرفت درست است جهان‌بینی درست است. انسان‌شناسی و هستی‌شناسی و خداشناسی مطابق با واقع و حقیقت است. از یک طرف کلمات طیّب و آگاهی الهی از طرف شما بالا می‌رود اما بدون عمل نه. باید در کنار عقاید درست عمل صالح هم داشته باشید. خداوند در این آیه می‌فرماید عمل صالح از پایین سوق میدهد و به بالا می‌برد، میراند کلمه طیّبه و عقاید درست هم از بالا رهبری می‌کند و جلو می‌برد. بنابراین این آیه می‌فرماید هرکس می‌خواهد به عزّت و به صفات اسماء حسنای الهی برسد و خلیفه‌الله بشود دوتا شرط دارد: 1) اخلاص که گفتیم شرط آن کلمات طیّبه است یعنی آگاهی و حقایق درست است. 2) عمل صالح. یعنی عزت می‌خواهید و می‌خواهید به خدا نزدیک شوید صفت خدایی را می‌خواهید یک قائد دارد و یک سائق. یعنی یکی رهبر جلو حرکت می‌کند و آن همین کلمات طیّب و عقاید درست توحیدی است و شناخت درست و علم به اسماء است. یک سائق دارد یک راننده که او را به جلو می‌راند و آن عمل صالح شماست. پس ببینید باز همین تعبیر علم به اسماء و حقایق چطوری ارتباط پیدا کرد با همین مفهوم خداگونه شدن. خداگونگی به معنی خدا شدن نیست یعنی تشبّه به خداوند و تخلّق به اخلاق الهی، یعنی خلیفه‌الله شدن. پس حالا برمی‌گردیم باز به همان آیه. خداوند دارد به فرشتگان پاسخ می‌دهد که چرا این خلیفه می‌شود؟ این سند خلافت را گره می‌زند به خاطر یک آگاهی. آگاهی در یک سطحی معرفت به اسماء‌ که شما این آگاهی را ندارید و او باید به شما آموزش بدهد همه اسماءالله که اسم فعل خدا هستند همه زیر سایه یا تحت‌الشعاع و زیر نور آن علم هستند. تسبیح و تقدیس و علم و جهاد و مبارزه و عبادت و... ریشه همه این‌ها برمی‌گردد به این که چقدر ناشی از عبودیت و حاکی از اخلاص و عبودیت است؟ چقدر عبد هستی؟ عبادت عبد ارزش دارد نه عبادت کسی که عبد نیست. علم عبد ارزش دارد، مبارزه سیاسی و جهاد عبد ارزش معنوی دارد نه آن کسی که عبد نیست ولو ظاهراً عبادت هم بکند و ظاهراً عالم هم باشد. معیار،‌ خلوص و عبودیت است. آن محصول این علم و معرفت است. این علم، علم حصولی نیست و علم شهودی به حقایق عالم است و ماده و معنا را با هم دیدن، الله و آیات الله را دیدن، همه چیز را مِن الله دیدن و تسلیم او در عمل بودن. یعنی عبادت وقتی عبادت است که اطاعت باشد یا به تعبیر این آیه کریمه، معرفت درست و عمل صالح. عمل باید بکنیم. باید فداکاری کنیم و باید جهاد کنیم و خودمان و منافع خودمان را به خطر بیندازیم به نفع محرومان و به نفع مظلومین، به نفع گرسنگان، در مسیر عدالت و در مسیر گسترش توحید باید عمل صالح داشته باشیم و خدمت به خلق کنیم. پس سند خلافت الهی آن خلوص است و سند آن خلوص و عمل صالح است و منشأ آن، آن آگاهی است. پس راز خلافت شد دوباره به همین آیه برگشتیم، آگاهی به همه اسماء و حقایق و معارف است. لذا در روایات هم داریم که خلافت مخصوص حضرت آدم(ع) نبود. فرمودند که: «کان آدم اول خلیفه الله» حضرت آدم(ع) نخستین خلیفه‌الله بود نه این که تنها خلیفه‌الله بود. یا در روایت دیگری تعبیر جمع به کار رفته است خُلفاءالله! پس معلوم می‌شود فقط یک خلیفه نیست. در روایتی می‌فرماید که فرشتگان «فعلموا أنهم أحقّ بأن یکونوا خلفاء اللّه فی ارضه و حججه علی بریّته» فرشتگان آن‌جا دانستند که بله آن‌ها نه فقط او، صحبت از آدم فقط نیست بلکه همه انسان‌هاست. «أنّهم أحق» آن‌ها سزاواتر و محق‌تر هستند به چی؟ «أن یکونوا خلفاء الله»‌ به این که خلفای خدا باشند «فی ارضه»‌ در زمین و «حججه علی بریّته» و حجت‌های خدا باشند در بین بندگان خدا و مخلوقات الهی. پس صحبت از جمع است نه فرد، یعنی شامل هر انسان کاملی است و حالا به یک معنا خواهیم گفت انسان غیر کامل واجد چه سطوحی از سطوح خلافت الهی حتی هست ولو حتی فاسق و کافر. آن‌ها چه سطحی از خلافت و چه حدی از آن است؟ منتهی حد نصاب خلیفه‌الله آن انسان کامل است آن کسی که به آن‌جا می‌رسد می‌شود گفت صددرصد خلیفه‌الله و ما آدم‌های معمولی که گاهی خوب و گاهی بد هستیم ماها سهمی از خلافت الهی داریم بخصوص تکویناً، اما به ما نمی‌شود گفت خلیفه‌الله. پس این‌طوری نیست که هر انسانی با هر عقایدی، با هر رفتاری این خلیفه‌الله است نه. به ما خلیفه‌الله نمی‌گویند. به اویی که صددرصد خلیفه است، خلیفه‌الله می‌شود گفت. ما سهم‌هایی از این خلافت عمدتاً تکوینی آن را داریم ولی اطلاق خلیفه‌الله بر بقیه نمی‌شود به این معنای خاص البته. حالا به چه معنایی می‌شود یک اشاره‌ای کردم که باز اشاره خواهم کرد. بله انسان کامل یا انسان اکمل، پیامبر اکرم(ص) یک خصوصیات و امکاناتی در اختیار ایشان است که در مورد بقیه نیست مثلاً در بقیه انسان‌های کامل و انبیاء هم نیست. مثلاً در قرآن خداوند می‌فرماید که ما در قیامت از هر امّتی شاهدی حاضر و احضار می‌کنیم «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا» (نساء/ 41)؛ چگونه است؟ آن وقتی که ما از هر امّتی یک شاهد و گواهی می‌آوریم و بعد می‌فرماید: «وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا» و تو را در قیامت می‌آوریم که بر همه آن شاهدان امّت‌های بشری جوامع و تمدن‌های بشری تو شاهد بر همه آن‌ها باشی. آن‌ها هر کدام می‌آیند شهادت بدهند که آن امّت خودشان چه عملکردی داشتند؟ چه اعمال و عقایدی داشتند گواهی بدهند. تو شاهد بر همه امّت‌ها و شاهد بر همه انبیایی. که تو گواهی و شهادت بدهی که کل بشریت با خودش چه کرد؟ این که از پیامبر(ص) نقل شده که فرمودند «آدَمُ وَ مِن دُونِهِ تَحتَ ‌لِوَائِی یَومَ ‌القِیَامَه» آدم و همه آدم‌های پس از او در قیامت این‌ها تحت لوای من هستند، آن "من"، منِ شخصی نیست بلکه آن "من" یعنی خلیفه‌الله و انسان کامل و بلکه اکمل. همه تحت پوشش و تحت لوای او قرار می‌گیرند. و این فقط مخصوص یک نفر است یک خلیفه‌الله است و آن انسان اکمل است که در مباحث فلسفه و عرفان تعبیر به صادر اول، تجلّی اول، یا عقل اول، و از این قبیل می‌شود که به لحاظ زمانی پس از آدم(ع) و انبیاء دیگر است و به لحاظ رتبه،‌ قبل از همه آن‌هاست و پدر همه انبیاء می‌شود. روایاتی هم داریم که باز نقل می‌شود که جناب جبرئیل(ع) می‌گوید از ایشان نقل شده که جبرئیل(ع) می‌فرماید «اِنّا لانتقدم آدمیین منذُ اَمَرْنا بالسجود لِآدم (ع)» ما فرشتگان از آن لحظه‌ای که مأمور به سجده برای آدم شدیم دیگر در هیچ نماز و صلاتی جلوتر از انسان‌ها نمی‌ایستیم! پشت سر انسان‌ها ما نماز می‌گذاریم آن‌هایی که در زمین هستیم و امام انسان‌ها نمی‌شویم آن‌ها امام می‌شوند – این خیلی تعبیر عجیب و مهمی است ببینید ظرفیت انسان در چه حد است – یا در سوره اعراف، خطاب به همه انسان‌ها می‌کند یعنی وقتی صحبت سجده برای آدم را مطرح می‌کند که بخاطر خلافت آدم و علم به اسماء است چرا می‌فرماید «وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ» (اعراف/ 11)؛ ما شما را ابتدا خلق کردیم و بعد شما را تصویر کردیم – که بعد اشاره خواهم کرد که این تصویر یعنی چی – به شما صورت بخشیدیم – که صورت به چه معناست؟ - ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ بعد به فرشتگان گفتیم اسْجُدُوا لِآدَمَ؛ برای آدم سجده کنید. خب صحبت از خلقناکم است، می‌فرماید ما همه شما را خلق کردیم، تصویر کردیم بعد به فرشته‌ها گفتیم برای آدم سجده کنید. این یعنی چه؟ یعنی جناب آدم به عنوان یک شخص سجده نشد، به عنوان الگو و نماد کل بشریت «خلقناکم ثم صورناکم» همه شما بودید. پس در واقع همه انسان‌ها به خاطر آن ظرفیت‌های خلیفه‌اللهی و آن علم به اسماء همه در صلب آدم(ع) مسجود فرشته‌ها شدند. روایت هم از اهل بیت(ع) داریم که فرمودند ما در صلب آدم بودیم وقتی آدم سجده شد. پس این خلیفه، فقط یک شخص، ایشان به لحاظ جسمانی و مادی مخلوق اول نبود. این هم استفاده دیگری که با ترکیب این آیه با آیات دیگری در سوره اعراف پیدا شده است. این روایتی که می‌فرماید این‌ها خلیفه‌الله هستند انسان کامل،‌ انبیاء‌ و اولیاء معنی‌اش این نیست که انسان‌های مؤمن و باتقوا، انسان‌های دیگر به هیچ وجه هیچ سهمی از خلافت الهی ندارند مثلاً ممکن است خلیفه الله متوسط باشیم در حد ضعیف خلیفه باشیم مراتب بالقوه‌ای برای ما باشد که بالفعل نشده باشد یا فرض بفرمایید حتی انسان‌های فاسد کافر و معاند، ظالم، سؤال می‌شود که این‌ها خلیفه الله هستند؟ این‌ها چه سنخیت و شباهتی در صفات کمالی با خداوند دارند؟ خب در جواب این‌ها گفته می‌شود این سنخیت و شباهت، این تجلّی و این آیینه‌گی و نماد بودن درجه دارد، خلافت هم درجات دارد. آن‌هایی که تقوا دارند خلیفه‌الله هستند کامل‌ترین خلیفه اکمل آن‌ها، انسان اکمل صادر اول و ظاهر اول می‌شود. بقیه انسان‌ها که شامل ماها هم می‌شوند مراحل متوسط یا نازل یا پایین خلافت خدا خواهیم بود و همه مؤمنین به یک معنا خلیفه‌الله هستند این هم بحثی از این طریق. آن وقت یک مسئله دیگری که مطرح می‌شود این است که بعضی‌ها این‌جا می‌گویند که کسانی که در حد استعداد انسانیت هستند استعداد خلافت را دارند یعنی کسانی که بالفعل کمالات الهی در آن‌ها نیست فاسد است ظالم است، کافر است، این‌ها بالقوه خلیفه‌الله هستند، بالفعل خلیفه‌الله نیستند یعنی بگوییم این‌ها استعداد خلافت دارند استعداد انسانیت دارند ولی انسان نیست ظاهر آن انسان است مراتب انسانیت و خلافت، مراتب قرب و بُعد، دوری و نزدیکی از خداوند هم مختلف است مراتب مختلفی دارد. یک کسی در کمالات الهی و انسانی متوسط است مثل ما، ضعیف است مثل بنده! چون علم من به اسمای الهی، آن علم به همان معنا در من متوسط و ضعیف است اطلاعات ذهنی و زبانی دارم ولی علم حقیقی ندارم باور نکردم لذا ظهور خلافت خدا در من متوسط یا ضعیف می‌شود من خلیفه‌الله در حد پایین آن می‌شوم اما انسان‌های کامل که مراتب بالای علم به اسماء را دارند مراتب بالای خلافت الهی را دارند این هم یک احتمالی است که مطرح می‌شود که حالا هر کدام از این‌ها به یک نوع تقدیر و اندازه‌گیری و اندازه‌داری انسان ناظر می‌شوند و نتیجه می‌دهند بنابراین، این را جمع‌بندی کنیم که خلیفه فقط شخص حضرت آدم(ع) نبود، شخص حقیقی، بلکه شخص حقوقی اوست یعنی مقام انسانیت و حقیقت انسان. یعنی عصاره انسانیت در حضرت آدم(ع) جلوه کرد و آن نماد انسان‌ها شد. الگوی انسانیت شد، آن کسی که فرشته‌ها را خاضع و ساجد کرد شخص آدم(ع) نبود، آدم مثل کعبه، قبله بود حداکثر جهت سجده نشان می‌داد یا بلکه بگوییم آن هم نبود علت سجده به خداوند بود و آن شخصیت و انسانیت او بود که مهم بود و مسجود ملائک بود و آن شخصیت و انسانیت فقط در حضرت آدم(ع) نبود در همه انسان‌ها هست در همه ما و شما هم هست. حالا این که چقدر کم و زیاد و بالقوه و بالفعل است بحثی است که در مرتبه دیگری مطرح می‌شود. همین‌طور وقتی که جمله اسمیه آورد و فرمود «... إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ..» (بقره/ 30)؛ من در زمین خلیفه قرار دهنده هستم، نگفت قرار دادم، خود این، ‌به لحاظ قواعد لغت عرب، "استمرار" را می‌رساند پس یعنی این خلافت استمرار دارد یک خلیفه برای یک مقطع خاص جعل و تعیین نشد، خداوند جاعل خلافت بوده و الآن هم جاعل خلیفه هست، پس خود خلیفه هم الآن هم هست یا مثلاً این که می‌فرماید زمام خلافت الهی یا تسخیر طبیعت، تسخیر منابع و منافع این دنیا، کشف منابع زیرزمینی، روزمینی، فضا و آسمان، برکات و آثار این‌ها را برای انسان‌ها تسخیر کردیم این‌ها فقط تسخیر حضرت آدم(ع) نشد این‌ها تسخیر یک انسان خاصی نبود بلکه تسخیر همه انسان‌های تاریخ است حتی انسان‌هایی که کافر هستند و قدرت تسخیر این‌ها را از طریق علم و تکنولوژی و این توانی که خدا به انسان داده است تا یک حدودی پیدا می‌کنند بنابراین آن کسی که خلیفه خدا در زمین می‌شود و جانشینی که آیه و تجلّی و مظهر خاص خداست و به اذن و اجازه خداوند امکانی که خدا به او داده است تصرف می‌کند و تسلّط پیدا می‌کند امکانات بالقوه زمین را بالفعل می‌کند او نوع انسان و همه آدم‌ها هستند نه فقط حضرت آدم(ع). این هم باز دلیل بر این که چون تسخیر ادامه دارد پس خلیفه ادامه دارد و همچنان خلیفه هست و آن مربوط به یک زمان خاص، شخص خاص نیست و در همه فرزندان آدم(ع) هم آگاهی از اسماء هست این علم به اسماء در همه ماها هست حتی انسان‌های کافر و ظالم! علم به اسماء هست منتهی این علم باید به فعلیت برسد. توجه به این آگاهی ندارند این آگاهی بطور فطری در همه هست باید به آن توجه بکنیم و این بالقوه را بالفعل بکنیم باید آثار آن ظاهر بشود و به حدی از علم اسماء الهی برسیم به هر حدی برسیم همان‌قدر خلیفه‌الله می‌شویم. و لذا آن سؤالی که فرشته‌ها کردند که یک موجودی را این‌جا می‌گذاری و خلیفه قرار می‌دهی که فساد می‌کند و خشونت می‌کند در حالی که ما در حال تسبیح هستیم چون می‌گوید این‌ها افساد و قتل می‌کنند در برابر اصلاح، در برابر این تسبیح و تقدیس، خب مراد این است که فقط بحث فساد و خشونت یا ظلم یا فساد حضرت آدم(ع) آن‌جا مطرح نبود بلکه راجع به کل بشریت مطرح بود بنابراین پاسخ خداوند به فرشته‌ها و اشاره به علم اسماء و جعل خلافت مربوط به کل آدم‌ها می‌شود و الا بحث حضرت آدم(ع) نبود این مسئله قتل، خشونت، آدمکشی و فساد، کاری است که از کل بشر سر می‌زند و خداوند به فرشتگان می‌گوید این واقعیت آن خلافت و علم به اسماء را نفی نمی‌کند چون آن یک حقیقت دیگری است که بر این مسلط می‌شود و این را اداره می‌کند یا این که خداوند وقتی می‌فرماید شیطان دشمن آدم است نمی‌فرماید فقط آدم. بلکه می‌فرماید: «یا بَنی آدم» این بشریت! همه شما مراقب باشید که شیطان شما را مفتون نکند، شیطان شما را فریب ندهد دشمن شماست. اصلاً در بعضی از آیات کلمه خلیفه‌الله به تعبیر خلائف ذکر می‌شود «ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ» (یس/ 14)؛ یا «یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ ...» (نمل/ 62)؛ خب این نکات در مورد همان آیات سوره بقره است از جمله این آیه 34 سوره بقره، که ای انسان‌ها به خاطر بیاورید، به یاد بیاورید توجه کنید آن وقتی که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده و خضوع کنید «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ...» به فرشتگان گفتیم سجده کنید برای آدم همه سجده کردند فقط ابلیس نکرد و به شما احترام نگذاشت، به خلقت انسان و به این علم و به این خلافت انسان احترام نگذاشت «أَبى‌ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ‌« سر پیچید و بزرگی طلبید، خودش را بزرگ‌تر دانست از این که برای آدم سجده کند وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ؛ این استکبار و نافرمانی کفر است با این که عابدی اما کافری چون مستکبری. و موجودی که لایق خلافت خداست و نمایندگی او در زمین و شایسته احترام و تعظیم است فقط آدم است انسان است. همین الآن به کسی می‌گویند این شخص خیلی دانشمند و عالم است ولو در همین علوم مربوط به همین زندگی 60- 70 سال دنیا ولی ناخودآگاه همه در قلب‌مان برای آن شخص احترام قائل می‌شویم و او را بزرگ می‌دانیم و پیش پای او بلند می‌شویم خب خداوند به فرشتگان و همه موجودات گفت در برابر آدم به احترام آدم نه این که بپا خیزید بلکه به سجده بروید چون علمی به حقایق اسماء در او هست که شما این علم را ندارید در واقع سجده بر آن علم است.

یک نکته‌ای هم که در مورد سجده است، سجده برای خدا بوده یا برای آدم؟ سجده اگر به معنای عبادت و پرستش است برای خداست. اگر تجلیل باشد و به فرمان خدا باشد در غیر خدا هم مشروع است.

یک سؤال دیگر هم این‌جا جواب بدهم که بعضی‌ها می‌گویند که چطور مشکلات برای شما پیش می‌آید می‌شود امتحان الهی، برای آن‌ها پیش می‌آید می‌شود عذاب الهی؟ چرا یک بام و دو هوا؟ این یک بام و دو هوا نیست بلکه این دو بام و دو هواست. واقعاً این‌طور است. اولاً ما و شما و این‌ها و آن‌ها، منظور ایران و غرب و شرق نیست منظور مؤمنین و جبهه ضد خدا و خلق است. بحث آمریکا و ایران و... نیست. بله یک مشکلی پیش می‌آید یک مشکل واحد برای یک مؤمن مایه پاداش الهی است می‌گوید گناهان‌تان بخشیده می‌شود و با این مشکلات مقام‌تان بالاتر می‌رود برای چی؟ برای این که تو مؤمن هستی، برداشت مؤمن و مواجه او با مشکلات فرق می‌کند با برداشت و مواجهه کافران و کافر از همین مشکلات. مؤمن وقتی که یک مشکل مادی و جسمانی چیزی برایش پیش می‌آید توجهش به خداوند بیشتر می‌شود، تضرّع او به محضر خدا بیشتر می‌شود و همه این‌ها را تفسیر الهی می‌کند نه فقط مادی. بنابراین آن رنجی که می‌برد چون پشت آن معرفت و توجه هست باعث ارتقاء مقام او می‌شود یعنی اجر می‌رود و پلکان رشد اوست و باعث بهشتی شدن او می‌شود اما همین مشکلات برای یک کسی که نگاه صرفاً مادی به عالم دارد پیش می‌آید او اصلاً برداشت معنوی ندارد او توجه به خداوند ندارد و این توجه بیشتر نمی‌شود آن صبر به این معنای الهی ندارد بنابراین برای او واقعاً فقط رنج و عذاب است برای او عذاب می‌شود برای این که او برداشت عذاب دارد. برداشت مؤمن از این‌ها برداشت توحیدی است حتماً بله، یک حادثه ظاهراً یک حادثه است. مثلاً یک مرگی در یک خانواده مؤمن و در یک خانواده کافر اتفاق می‌افتد برای خانواده کافر آن مرگ فقط رنج و عذاب است، گاهی بر کفر او اضافه می‌کند همین اتفاق در یک خانواده مؤمن می‌افتد با نگاه الهی و توحیدی برداشت دینی دارد رنج و غصه و دوری دارد اشک هم می‌ریزد اما همین رنج باعث ارتقاء مقام او می‌شود توجه او به خداوند بیشتر می‌شود گناهان او بخشیده می‌شود یعنی سطح او بالاتر می‌آید پاداش الهی برای او دارد، بله برای او امتحان است، یک پلکان و یک نردبام است کافر از پله و نردبام با هر حادثه و اتفاق پایین می‌رود ولی مؤمن بالا می‌رود بنابراین نگویید یک بیماری آمده مثلاً برای شما مایه پاداش و رشد می‌شود در روایت می‌فرماید یک خاری به پای مؤمن می‌رود برای او پاداش دارد، تب می‌کند و شب خوابش نمی‌برد پاداش دارد اما برای کافر پاداشی ندارد فقط رنج و عذاب است. خب این روشن است که چرا، برای این که دوتا موجود هستند و دوتا نگاه دارند دوتا برداشت است، دوتا واقعیت است.

حالا به هر صورت عرض کردم که انواع و اقسام کارهای فرشتگان را، و فرشتگانی که فقط سجده، رکوع، تسبیح، به صف ایستادن، نگهبانی، که حالا این صف و نگهبانی برداشت و توضیح مادی برای آن نباید داشته باشیم، انواع حالات و صفات، این هم قرآن اشاره می‌کند که فرشته‌ها می‌توانند به شکل انسان دربیایند و در همین زمین بیایند و بین ما باشند. این هم می‌شود. قرآن اشاره می‌کند به فرشتگانی که به صورت انسان پیش انبیاء آمدند مثلاً پیش حضرت ابراهیم(ع)، حضرت لوط(ع)؛ و فرشتگان به شکل انسان آمدند و سراغ افرادی می‌آیند و مردم نمی‌فهمند که این‌ها فرشته هستند. پس فرشته جسم ندارد، انسان نیست اما بعضی از فرشتگان مأموریت‌های خاص به شکل انسان می‌توانند بیایند و می‌آیند ولی هرگز خسته نمی‌شوند، نمی‌خوابند، فراموش نمی‌کنند، سستی و غفلت ندارند و از این قبیل. پس فرشته با این توصیفی که در قرآن است نمی‌تواند از این نوع جسم و ماده‌ای که ما هستیم باشد. یا وقتی می‌گویند فرشته خندید، فرشته‌ها گریه کردند معنی‌اش این نیست که چشم و دهان و اشک دارند برای این که ما بفهمیم که نسبت به یک حادثه این‌ها گارد باز دارند یا بسته؟ موافق هستند یا مخالف؟ یعنی موافق جریان این هستی هست یا نیست؟ خداوند خوشحال می‌شود یا عصبانی می‌شود معلوم است که خداوند منفعل نیست خداوند تحت تأثیر هیچ حادثه‌ای نیست. خداوند تغییر حالتی ندارد اما این که فرشته اگر به شکل انسان زمین آمد که در دو سوره، دو قضیه اشاره شده است، آن فرشته‌ای که به صورت انسان می‌آید چیست؟ آیا حالات انسانی خنده و گریه را دارد یا نه؟ این‌جا بحث شده که می‌گویند فرشته به شکل انسان به زمین آمد یعنی آیا واقعاً به شکل یک جسم و بدن انسانی آمد که اگر به او دست می‌زدیم می‌دیدیم این ماده و جسم است؟ یا این که تمثّل پیدا کرده است؟ یعنی وجود مثالی است؟ یعنی به شکل انسان و به صورت انسان آمده در قوة ادراکی بیننده تصرف کرده است که بقیه او را نمی‌دیدند فقط این می‌دیده است. مثل این که جناب حضرت مریم(س) گفت فرشته روح‌القدس بر من نازل شد و این را گفت، من فکر کردم مرد نامحرم است. حضرت مریم(س) خودش را از او می‌پوشاند و بعد او می‌گوید من از طرف خداوند آمدم و به اذن الهی به روش غیر طبیعی، و شما مادر عیسی مسیح می‌شوید. که این‌جا بحث کردند البته ظاهر آیات این است که به شکل همین انسان با همین جسم و ماده آمدند آن وقت اگر این باشد خنده و گریه برای آن‌ها معنادار می‌شود اما نه به آن معنایی که ما داریم برای اثرگذاری که در انسان‌های مخاطب دارند اگر هم طبق آن نظر باشد که فرشته‌هایی که به شکل انسان ظاهر شدند این‌ها در واقع با جسم مادی نبوده، بلکه تمثّل بوده، یعنی در قدرت ادراکی بیننده تصرّف می‌کنند که او فقط می‌بیند و مثال انسانی را واقعاً می‌بیند و ممکن است فکر کند این انسان جسمانی هم هست در حالی که ممکن است نباشد. خب حالا اینجا باز اختلاف نظر هم در تفسیرها شده است به حسب نوع معرفت‌شناسی که مفسرین دارند خلاصه این‌جا اختلاف سر این است که آیا فرشته مجرّد کامل صددرصد است؟ یا جسم دارد؟ ولی جسم او از نوع جسم مادی ماها نیست یک جسم لطیف است از مافوق این عالم ماده است یا نه فقط ماده است و از جنس همین ماده‌ای که ما هستیم. این‌جا هم اختلاف شده است، در مباحث فلسفی بعضی از فلاسفه استدلال کردند که فرشته بطور مطلق، فرشتگان مجرد هستند و هیچ نوع تجسّم مادی نمی‌توانند داشته باشند از عالم تجرّد خارج نمی‌شوند خب ما آیات و روایاتی داریم که خلاف این را می‌گوید یعنی برای فرشتگان مکان و زمان و صف مطرح می‌کند. اگر یک موجودی بطور مطلق مجرّد از همه این‌ها باشد حتی تشبیه هم نمی‌شود برای آن کرد، این که می‌شود در بحث زمان و مکان و صف تشبیه کرد معلوم می‌شود که همه این‌ها بطور مطلق و صددرصد و کامل مجرّد از همه چیز نیستند. اما این که آیا از سنخ همین موجودات عالم ما هستند یا نه؟ این هم آیات و روایات رد می‌کنند. پس این‌ها نه بطور مطلق مجرّد باید دانسته بشوند نه بطور مادی از سنخ ماها.

در روایاتی هم می‌فرمایند که فرشته‌ها غذا و آب و ازدواج ندارند، خستگی و غفلت و عصیان و نسیان و فراموشی ندارند، پدر و مادر و تولد و ازدواج این‌طوری ندارند و بعضی از مفسرین می‌گویند که نه، اگر مجموع آیات و روایات را کنار هم بگذاریم بله این‌ها را ندارند اما یک نوع جسم دارند جسم لطیفی که فراتر از این ماده‌ای است که ما داریم چنان که بعضی معتقدند که روح انسان هم و نفس انسان، این هم موجود صددرصد غیر مادی و مجرّد کامل نیست. یک ماده لطیفی است غیر از این مواد جسمانی کثیف عنصری است، و الا در نهج‌البلاغه حضرت امیر(ع) می‌گویند فرشته‌ها به قدری مستغرق در عبادت هستند و استمرار در عبادت دارند ولی پشت‌شان خم نمی‌شود، عشق‌شان به خداوند بسیار زیاد است اما ناله و تضرّع‌شان تمام نمی‌شود مناجات‌شان با خداوند بی‌نهایت است اما زبان‌شان خشک نمی‌شود و اشتغالات و مشغولیت‌هایی که ماها داریم اینها را گرفتار نمی‌کند که صداهای بلند بیاید این‌ها را زمزمه‌های تضرّع را از این‌ها قطع کند یعنی در واقع دارد ناله و تضرّع و گریه را در این روایات به فرشته‌ها نسبت می‌دهد. خب حالا البته خود روایت می‌فرماید این نوع گریه و ناله از نوع جسم مادی ماها نیست اما متناسب با بی‌جسمی هم نیست می‌شود گفت با یک جسم لطیفی و یک عالمی که نه صددرصد مجرّد است و نه مادی است مربوط به آن حمل کرد یعنی چطور ما شادی و عصبانیت را در مورد خداوند که در آیات و روایاتی هست خصلت‌های مادی او را می‌گیریم می‌گوییم که خداوند رضایت و عدم رضایت خدا را نتیجه می‌گیریم خب خنده و گریه را به فرشته‌ها می‌شود نسبت داد اما آن بُعد مادی و طبیعی‌اش را از آن‌ها سلب کرد که می‌گوییم فرشته خندید معنی‌اش این نیست که دهان دارد و یا گریه کرد معنی‌اش این نیست که چشم و اشک دارد، این‌ها در عالم ماده است. حالا به هر صورت می‌خواستم بگویم این‌جا در این حدود یک اختلاف نظرهایی هست.

جمع‌بندی کنم و عرضم را ختم کنم. از قرآن کریم این‌ها را فهمیدیم و این توضیحات در منابع هست و من مختصر آن را خدمت دوستان عرض می‌کنم چون انسان‌شناسی به فرشته‌شناسی مربوط می‌شود فرشته‌ها با ما سروکار دارند قبل از آمدن ما به عالم طبیعت و تولد ما با ما سروکار دارند در این عالم ما با آن‌ها سروکار داریم آن‌ها ما را از این عالم به اذن خدا می‌برند و در عوالم بعد هم ما با فرشته‌ها سروکار داریم بنابراین اجمالاً شناخت این‌ها لازم بوده است. خداوند در قرآن کریم این‌ها را اجمالاً به ما معرفی می‌کند. از جمله قرآن می‌فرماید که این فرشته‌ها موجوداتی هستند که نزد خداوند گرامی هستند و عقل و شعور دارند و می‌فهمند «عِبادُ المکرمون» پیش خدای متعال، بندگان خدا هستند و بندگی می‌کنند وقتی بندگی هست یعنی عقل و شعور هست یعنی اراده هست و وقتی پیش خداوند گرامی هستند یعنی موجودات پیش پا افتاده‌ای نیستند. در آیه دیگری در قرآن می‌فرماید که این‌ها صددرصد مطیع خداوند هستند و در راستای فلسفه خلقت حرکت می‌کنند هیچ نوع انحراف، ارتجاع، برگشت، تردیدی ندارند «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (انبیاء/ 27)؛ یعنی جلوتر از حرف خدا و پشت به خدا حرفی نمی‌زنند و عملی انجام نمی‌دهند این‌ها صددرصد مطیع فرمان خدا هستند. سبقت بر خداوند نمی‌گیرند، حرفی غیر از حرف خدا ندارند و صددرصد تابع و تسلیم امر الهی هستند.

خصلت دیگر فرشتگان در قرآن این است که این‌ها دائم در حال تقدیس و تسبیح الهی هستند «... الْمَلَائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ ...» (شوری/ 5)؛ و مدام دارند برای ما استغفار می‌کنند. این محبّت فرشتگان به موجودات غیر مادی مثل ما. محبّت فرشتگان به ما و به انسان‌ها. قرآن می‌فرماید فرشتگان مشغول تسبیح و تقدیس الهی هستند یعنی جز به خداوند توجه ندارند دائم خداوند را تقدیس می‌کنند او را مقدس می‌دانند و برای ما موجوداتی که این‌ها مشغول گناه و ظلم هستیم استغفار می‌کنند به انسان محبّت و علاقه دارند و پیش خداوند و در محضر خدا فرشته‌ها برای ماها شفاعت می‌کنند.

خصلت دیگری که قرآن برای فرشته‌ها می‌شمارد این است که در مواردی گاهی این‌ها به شکل انسان به زمین آمدند و مثل روح‌القدس که خداوند می‌فرماید: «... فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا؛ و روح خودمان را، روح‌القدس را به سوی مریم فرستادیم فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا» (مریم/ 17)؛ به صورت انسان موزون و کاملاً یک انسان درست و حسابی بر مریم ثابت شد.

نکته دیگری که قرآن به ما یادآوری می‌فرماید این است که این‌قدر فرشته‌ها زیاد هستند که میلیاردها یا هزاران میلیارد انسانی که ممکن است تا آخر بیایند تعدادشان از فرشته‌ها کمتر است. روایت هم داریم که از امام(ع) می‌پرسند که فرشته‌ها بیشتر هستند یا آدم‌ها؟ ایشان می‌فرمایند که تمام ذرّات خاک‌های زمین و تمام ذرّات خاک‌های دیگر در همه آسمان‌ها، همه این‌ها روی هم تعدادش چقدر است؟ هیچ جا در عوالم نیست الا این که آن‌جا یک فرشته‌ای با هر ذرّه‌ای از این عالم مشغول تسبیح و تقدیس خداست. پس فرشته‌ها به این شکلی که در ذهن ما هست نیست، این موجودات الهی هستند که در تمام عوالم مادی و غیر مادی هستند.

و اطلاعات دیگری که در مورد فرشتگان به ما داده که باید بدانیم این است که این‌ها غذا ندارند، آب نمی‌خورند، ازدواج ندارند، در روایات ما هست این قضیه هست که این‌ها با نسیم عرش الهی زنده‌اند و تغذیه و ارتزاق می‌کنند غذایشان نور است که این‌ها نشان می‌دهد این‌ها موجودات معنوی هستند نه مادی و مقامات خودِ فرشته‌ها هم با هم متفاوت است این که بعضی دائم در رکوع هستند و بعضی دائم در سجود هستند و رکوع نمی‌کنند و... یا خداوند در قرآن از قول فرشتگان می‌فرماید که این‌ها به خداوند عرض کردند که «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ» (صافات/ 164)؛ هر کدام از ما بدون استثناء به لحاظ معنوی یک جایگاه معلومی داریم «وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ» (صافات/ 165)؛ و ما دائم صف کشیده به صف و گوش به فرمان خدا هستیم «وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» (صافات/ 166)؛ و ما دائم در حال تسبیح خداوند هستیم. قرآن می‌فرماید بعضی از این‌ها حامل عرش هستند که یک توضیحی راجع به آن دادیم، بعضی مدبّر امر هستند و امور را تدبیر می‌کنند بعضی مأمور مرگ هستند، بعضی دائم مراقب اعمال تک تک ما، هم افراد و هم جوامع و هم ملّت‌ها و تمدن‌ها هستند، بعضی محافظ ما از خطرات و حوادث هستند که تا قبل از آن که از این عالم باید برویم زودتر نرویم، بعضی در اعمال و جهاد و مبارزات مؤمنین به امر خداوند به کمک آن‌ها می‌آیند مثلاً در نبرد با کفّار و جبهه ظلم فرشتگانی هستند که کمک مؤمنین می‌آیند و آن‌ها را در حالی که یک به دَه در برابر دشمن هستند آن‌ها را پیروزشان می‌کنند و آن‌ها را شکست می‌دهند. بعضی از فرشتگان، فرشته‌های معرفت الهی و ربوبی هستند که برای انبیاء وحی را می‌آورند و از این قبیل. یک دعایی هم در صحیفه سجادیه هست که راجع به فرشتگان است دوستان به آن دعا هم رجوع کنند دعای سوم صحیفه سجادیه است که بر فرشتگان الهی درود می‌فرستد و این که این‌ها انواع و اقسام دارند و ویژگی‌ها و مأموریت‌هایشان با هم فرق می‌کند. می‌فرماید درود بر آن فرشته‌ای که وقتی ابرها را میراند و حرکت می‌دهد از فریاد او غرّش رعدها شنیده می‌شود «الَّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ، وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ.» که آیا این صدای رعد، صدای فریاد فرشته‌هاست، بعضی‌ها می‌گویند این حرف‌ها چیست؟ این لزوماً معنایش این نیست که این صدا از دهان فرشته بیرون آمده، فرشته دهانی ندارد. هیچ چیز را تفسیر صرفاً مادی نکنید، حتی صاعقه‌ای که می‌جهد و برقی که می‌جهد و رعد و برقی که می‌آید این‌ها علاوه بر توضیح طبیعی که آن هم الهی است توضیح ماوراءالطبیعی و الهی دارد. این ابرهایی که می‌آید و یک جاهایی نمی‌آیند، دیر می‌آیند، زود می‌آیند، می‌بارند و نمی‌بارند، این‌ها همه تحت تدبیر الهی هستند از طریق فرشتگان خاص. می‌فرماید وقتی که ابر خروشان به دست آن فرشته شناور می‌شود شعله‌های برق می‌درخشد «الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ.» در این رعد و بارش، فرشتگان را ببینید «وَ مُشَیعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ،» - خیلی جالب است- درود بر فرشتگانی که با تک تک دانه‌های برف و باران و تگرگ، تک تک این‌ها را بدرقه می‌کنند «وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ،» و آن فرشتگانی که با تک تک قطره‌های باران فرود می‌آیند، یعنی هر قطره باران را که این که کی و کجا بیاید و کجا روی زمین بچکد، امام سجاد(ع) می‌فرمایند فرشته‌ای دارد او را می‌آورد و تدبیر می‌کند. موجودی هم که مادی نیست و با چشم دیده نمی‌شود و با عقل فهمیده می‌شود با قلب شهود می‌شود. فرشته را با دانه‌های برفی که می‌بارد ببین، با دانه‌های باران و تگرگ ببین «وَ الْقُوَّامِ عَلَی خَزَائِنِ الرِّیاحِ،» و درود بر فرشتگانی که خزانه‌دار باد هستند «وَ الْمُوَکلِینَ بِالْجِبَالِ فَلَا تَزُولُ،» درود بر فرشتگانی که مأمور حفاظت از کوه‌ها و قلّه‌ها و ارتفاعات هستند تا این‌ها متلاشی نشوند و از جا در نروند و متزلزل نشوند و زمین ازهم نپاشد «وَ الَّذِینَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِیلَ الْمِیاهِ،» درود بر فرشتگانی که وزن آب‌ها و اندازه باران‌هایی که سیل‌آسا می‌آیند و رگبارهایی که می‌آید و از دل متراکم آن ابرها بیرون می‌آید به آن‌ها آموختی «وَ رُسُلِک مِنَ الْمَلَائِکةِ إِلَی أَهْلِ الْأَرْضِِ» و فرشتگانی به سوی مردم و انسان‌ها و اهل زمین می‌آیند و گرفتار ناخوشایندی‌ها می‌شوند و مشکلاتی برای آن‌ها می‌آید «بِمَکرُوهِ مَا ینْزِلُ مِنَ الْبَلَاءِ» فرشتگانی که بر سر افراد یا ملت‌های خاص و جوامع خاص یا افراد خاص و خانواده‌های خاص بلاهای خاصی را برای آن‌ها می‌آورند و همین‌طور « وَ مَحْبُوبِ الرَّخَاءِ» گشایش‌های خوب و دوست‌داشتنی برای بعضی‌های دیگر می‌آورند. لذا یکسری درود بر فرشتگانی که هم بلاء می‌آورند و هم رخاء، هم مشکلات و ناخوشایندی‌هایی برای ما پیش می‌آورند و هم گشایش‌ها و راه حل‌هایی برای زندگی. این که یک مرتبه یک گرفتاری‌هایی توی زندگی می‌آید و یک مرتبه حل می‌شود، و خیلی چیزها به تو رو می‌کند و احساس می‌کنی شانس تو بد بود و شانس تو خوب شد، توجه به این است.

این دعا آموزش می‌دهد که چگونه به عالم ماده و به تمام جزئیات این عالم ماده معنوی نگاه کنید علاوه بر این که مادی نگاه می‌کنید.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha