شبکه یک - 5 اردیبهشت 1401

روز ازل چه اتفاق افتاد؟ (19) (قرآن، انسان، خلقت، خلافت، هبوط)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

همچنان در کار استفاده از مفاهیم انسان‌شناختی در آیه خلافت آدم و خلق آدم در سوره مبارکه بقره هستیم ما تا ده‌ها جلسه دیگر می‌توانیم در ذیل همین آیه به نکات جدیدتری در حوزه انسان‌شناسی با مبانی قرآنی برسیم. یکی دیگر از این نکات که باز مفسّرین اشاره کردند در همان تعبیر «إنّی جاعلٌ فی‌الارض خلیفه» هست که آن‌جا در آن تعبیر به جای جمله فعلیه، جمله اسمیه به کار رفته است و آن‌هایی که با ادبیات عرب آشنا هستند و اساساً با ظرایف لغت و ادب آشنا هستند اهمیت آن را می‌فهمند اگر بخواهم مثال بزنم یک وقت شما می‌گویید من مطلبی را نوشتم یک وقت می‌گویید من نویسنده مطالب هستم. آن اولی اشاره به یک فعلی خاص در یک زمان و گذشته خاصی است که تمام شده رفته است اما این دومی که می‌گویید من نویسنده‌ام یعنی این فعل نوشتن همچنان ادامه دارد و مربوط به یک شخص خاص و زمان خاص و مقطع خاصی نیست. سؤال می‌شود که چرا خداوند نفرمود که إنی جعلت فی الارض خلیفه! یا أجعل فی‌الارض خلیفه؟ من خلیفه در زمین قرار دادم یا می‌دهم؟ بلکه فرمود من قراردهنده خلیفه در زمین هستم یعنی جمله اسمیه است نه فعلیه. این مفهوم استمرار در وجود خلیفه‌الله از آن دانسته می‌شود ممکن است بگویید اهمیت آن در حوزه انسان‌شناسی کجاست؟ کمترین اهمیت آن این است که آن مسئله خلافت، مخصوص آدم(ع) نیست بلکه حضرت آدم که نیست تمام شد و رفت و از این عالم به عوالم بعد رفت ولی خلافت خدا همچنان استمرار دارد خداوند همچنان گمارنده خلیفه در زمین است اگر خلیفه فقط او بود که خداوند الآن نمی‌تواند بگوید که «إنّی جاعل فی‌الارض خلیفه» باید همان «جعلتُ» می‌گفت. از همین تعبیر که جمله اسمیه به کار می‌رود که من خلیفه‌گمار در زمین هستم یک استفاده واضع که از آن می‌شود این است که خلافت خدا همچنان استمرار دارد مخصوص به حضرت آدم(ع) نبوده و این فعل ماضی و جمله فعلیه به کار نرفته است این هم یک نکته که همه ما و همه بشریت، آن استعداد خلیفه‌اللهی را دارند و می‌توانند مصداقی از خلیفه‌الله در حد و حدود خودشان و خودمان باشند یعنی بنابراین ما می‌توانیم از خودمان و از شما و همدیگر می‌توانیم همین الآن در همین امروز، در همین زمان و زمین و مکان توقع خلیفه‌الله بودن داشته باشیم هر انسانی به هر تک نفر در هر نقطه‌ای از این عالم در هر وضعیتی که هست می‌شود به چشم کسی که مستعد خلافت الهی است و بالقوه خلیفه‌الله است نگاه کرد یعنی اهمیت انسان‌ها اهمیت الهی همه آن‌ها همه چنین ظرفیتی را دارند نکته دیگر این تفاوت نوسان انسان در این آیه خلقت و خلافت است که از یک طرف قرآن می‌فرماید انسان ضعیف و نادان آفریده شده است از یک طرف می‌گوید شما وقتی به دنیا می‌آیید نه کاری می‌توانید بکنید و نه چیزی می‌دانید از ضعیف‌ترین موجودات انسان موقع تولد است یعنی همه حیوانات دیگر، بچه‌هایشان و فرزندان‌شان که به دنیا می‌آیند با الهام و غریزه کاملاً هر عملی انجام می‌دهند به نفع خودشان است یعنی می‌فهمند چه کار نباید بکنند به ضررشان است و چه کار باید بکنند به نفع‌شان است و همان کار را می‌کنند. تخم لاک‌پشت وقتی می‌شکند و بچه بیرون می‌آید مستقیم به سمت آب حرکت می‌کند، مسیر انحرافی نمی‌رود کار دیگری نمی‌کند چون اولویت اول در حفظ حیات او و منافع او همین است خداوند از طریق غریزه او را مدیریت و تدبیر می‌کند و او می‌فهمد و می‌رود. بچه آهو، توله سگ، جوجه و... همه حیوانات،‌ گیاهان هم همین‌طور هستند وقتی متولد می‌شوند و وارد این عالم می‌شوند بدون نیاز به این که کسی برود به آن‌ها آموزش بدهد و دست‌شان را بگیرد و مدیریت‌شان بکند خداوند از طریق غریزه دارد این‌ها را تدبیر می‌کند و ربوبیت اعمال می‌شود نفع و ضررشان را می‌دانند و می‌فهمند و در کوتاه‌ترین زمان، قوا و انواع نیروها و انرژی‌ها و شناخت غریزی در همه حیوانات لحظه تولد به سرعت کامل می‌شود و فعال می‌شود اما انسان وقتی متولد می‌شود تقریباً تنها موتور غریزی و الهام که دارد همان گریه است کودک، فرزند انسان، شاید عاجزترین فرزند موجودات و جانوران باشد وقتی بیرون می‌آید فقط گریه بلد است یعنی جز گریه که بطور غریزی انجام می‌شود کار دیگری نمی‌تواند به نفع خودش در جهت رفع نیازش انجام بدهد احساس فرزند انسان و فرزند آدم و شعور او و قدرت بدنی‌اش خیلی کُند رشد می‌کند اما همین موجود که خداوند می‌فرماید «خُلقَ الانسان ضعیفا» شما اصلاً ضعیف آفریده شدید و به شدت آسیب‌پذیر هستید به لحاظ جسمی و روحی وقتی به دنیا می‌آیید همان انسانی که قرآن می‌فرماید: «الله أخرجکم من بطون أمّهاتکم لا تعلمون شیئا» یعنی اولاً الله شما را از شکم مادران‌تان بیرون می‌آورد همین زایمان، فعل‌الله است. خلق‌الله است. اولاً قرآن می‌فرماید در تولد خودتان و در آبستن شدن مادر و زایمان در این روند و تولید مثل خدا را ببینید. «الله أخرجکم من بطون امّهاتِکُم» الله شما را از شکم مادران‌تان خارج کرد. آن وقت چطوری خارج کرد؟ «لاتعلمون شیئا» هیچی نمی‌دانستید وقتی به دنیا آمدید ای انسان، تو هیچ چیز ندان بودی حالا ادعای همه چیز دانی می‌کنی. هیچ چیز نمی‌دانستی! نه تجربه‌ای، نه آگاهی، نمی‌دانستی این‌جا کجاست چه کار باید الآن بکنی؟ و کاری هم نمی‌توانستی بکنی؟ جاهل و ضعیف آفریده شدی اما همین انسان با این همه آسیب‌پذیری و ضعف، چنان استعداد و قدرتی به او داده، بعد از این که رشد کرد و به کمالاتی رسید با عقل آن می‌تواند بر کل این کائئات و عالم طبیعت و همه موجودات دیگر می‌تواند مسلط بشود. همه حیوانات و گیاهان و جانوران و اشیاء و امکانات زمین و آسمان‌ها را می‌تواند در آن‌ها تصرف کند و بر آن‌ها مسلط بشود می‌تواند در برابر خودش در برابر همه خطرات طبیعی به نحوی دفاع کند به دشمنان آن غلبه کند. خداوند عقلی و قدرت شناختی به او داده که امکان رشد و تکمیل دارد و می‌تواند بسیاری رازهایی که در عالم طبیعت هست و در ماوراء الطبیعه هست این‌ها را که مجهول هستند به معلوم تبدیل کند و خداوند به انسان قدرت اختراع داد، قدرت ابزارسازی، ابزارهای شگرف و کارکردهای غیر قابل پیش‌بینی و یک استعداد نامحدود و همین‌طور اراده و میل نامحدود، خواسته‌های نامحدود، چون ممکن است یک کسی قدرت یک میلیارد کار داشته باشد ولی برای صدتا کار انگیزه داشته باشد قرآن می‌فرماید هم خداوند این قدرت را به بشر داد و هم موتور حرکت، این اراده و این میل را به انسان داد و هم رازهای مجهول و امکان معلوم کردن آن را به آن داد و ساختن ابزار جدید کشف امکانات جدید و استعدادهای جدید در خودش و در عالم و خواسته‌های نامحدود؛ و علمی که هرچه جلوتر برود فضای مجهولات بیشتری در برابر خودش می‌بیند و این که آگاهی‌های بیشتری به آن برسد و می‌تواند برسد. علم نامحدود، و عمل نامحدود، خداوند با این قدرت‌ها انسان را مجهز و تجهیز کرد و همه این‌ها به اذن خداست،‌ به تسخیر الهی و کار الهی است. تفسیر مادی و غیر دینی، تفسیر سکولار نباید از این قدرت علمی و عملی بشر کرد با همه ضعف و ذاتی‌اش انسان به اذن خدا می‌تواند تصرفات نامحدودی در کائنات و در عالم بکند. خداوند امکانات طبیعی و تکوینی به انسان داده که بتواند اسرار عالم را درک بکند که هیچ موجودی به اندازه آن نمی‌تواند درک کند و هم این کائنات و امکانات جهان را بتواند تسخیر کند و تصرف کند و کارهایی با آن‌ها انجام بدهد که بدون آن، در زمین قابل انجام نبود و موجودات دیگر نمی‌توانستند اما همان خدایی که این قدرت تکوینی و طبیعی و این اعجاز و این اجازه شرعی و اخلاقی را به انسان داده است همان خداوند برای انسان، نحوه تماس و ارتباط آن با عالم و آدم و امکانات برای نحوه عمل آن و نحوه اظهار نظر آن، نوع تصرفات آن حدود و موازینی تعریف کرده است، عدل و ظلم و تعریف کرده،‌ مشروع و نامشروع، یعنی احکامی فرستاده که من به تو این قدرت علمی و عملی دادم که در کائنات تصرف کنی در خودت چه تصرفاتی بکنی و نیروهایی در تو هست که ممکن است هزار سال دیگر کشف کنی که چه کارهای دیگری بشر به اذن الله می‌تواند بکند که الآن هیچ کس جز خدا نمی‌داند. چنانکه هزار سال پیش، هیچ کس نمی‌دانست که امروز بشر یک چنین امکاناتی پیدا می‌کند ما الآن نمی‌توانیم تصور کنیم که هزار سال دیگر بشر به چه امکانات عظیمی و به چه علوم و آگاهی‌هایی و به چه قدرت عمل و دخل و تصرف و ابزارسازی‌هایی ممکن است برسد ولی همه این امکان و این قدرت، این اراده، این استعداد، الهی است و تفسیر الهی دارد نه تفسیر مادی و برای همه اعمال و اخلاق و حقوق انسان هم خداوند یک احکامی وضع کرده است که تصرف بکنید اما بدون ستم و بدون فساد. تصرف بکنید اما آن دوتا شبهه‌ای که فرشتگان کردند که این می‌آید فساد فی‌الارض می‌کند و زمین را به گند می‌کشاند و فاسد می‌کند و اهل خشونت است، خون همدیگر را می‌ریزند بدون ستم و فساد و حق‌کشی و گند زدن به زمین و به طبیعت و به جامعه بشری با این قدرتی که خداوند به تو داده است مدام از ستم و فساد فاصله بگیرد به کمال و رشد خودش نزدیک و نزدیک‌تر بشود و آن قدرت مرموز و آن شعور مرموز الهی را شکوفا کند یعنی عقل را و با آن به قُرب الهی برسد و هرچه کامل‌تر بشود. حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه فرمودند که انبیاء و دین، کارشان برانگیختن و احیای عقل است عقل را گردگیری و غبارروبی می‌کند. «یُسیروا لهم دفائن العقول» یعنی عقل، گنجینه‌ای است که در انسان‌ها دفن شده است. دفینه است این دفینه را انبیاء و دین آمده که کمک کند و این عقل فطری، این استعدادهای ظیمی که در تک تک ما آدم‌ها هست این‌ها را احیاء کند و از زیر خاک استخراج کند، گردگیری کند و دوباره فعال کند و ما رشد کنیم. می‌دانید که عقل موجودی است که هیچ کس نمی‌داند چیست؟ ما خودمان هم نمی‌دانیم عقل چیست؟ ما نمی‌دانیم که چطوری می‌دانیم؟ ما نمی‌فهمیم که چگونه می‌فهمیم؟ ما نمی‌دانیم که چگونه کشف می‌کنیم چگونه اختراع می‌کنیم؟ چگونه احساس می‌کنیم؟ ما از اصل این مسئله عقل چیزی نمی‌دانیم چنانکه اصل حیات و زندگی را نمی‌دانیم چیست ما زنده‌ایم اما این که اصلاً حیات چیست؟ مرگ چیست؟ ما هیچی نمی‌دانیم ما فقط تجربه و علم حضوری داریم و پیدا می‌کنیم ولی علم حصولی دقیقی که قابل توضیح باشد، نداریم. تا همین الآن هم همین‌طور است. پس این دو بُعد و دو طرف انسان که قرآن کریم اشاره می‌فرماید که شما از یک طرف ضعیف‌ترین موجودید، آسیب‌پذیرترین موجود هستید، نادان‌ترین هستید وقتی به دنیا می‌آیید چیزی نمی‌دانید از آن طرف می‌فرماید هم به دنیا آمدن‌تان از شکم مادرهایتان هم آگاه شدن‌تان، هم این همه کرامت و فضیلت و قدرتی که در زمین به تدریج به شما می‌دهیم و این که برای خلافت خداوند و نمایندگی از طرف خداوند شایسته‌ترین مخلوق می‌شوید این‌ها همه تسخیر الهی و اذن الهی و کار خداست او این کار را می‌کند. در تولد خودتان در اختراعات و اکتشافات‌تان، در رشدتان، در تغییرتان، در کمالات‌ معنوی و عقلی‌تان دست خدا را ببینید، و این خلافت فقط بُعد معنوی ندارد یک بخشی همین ابعاد مادی است این که انسان، خلیفه‌الله می‌تواند در عجایب صُنع و صنعت و ابزار بسازد. خود همین تکنولوژی، قدرت ساختن، صنعت، و قدرت تولید اشیاء مصنوعی، عجایب صُنع الهی، در معادن و منابع زمین و دریا و آسمان‌ها، منابع نیرویی که در آسمان‌هاست و به تدریج کشف خواهد شد. گیاهان. حیوانات. دریا، صحرا، زمین، هوا، آسمان، بشر به همه این‌ها می‌تواند دست‌اندازی کند و جلو برود. همین خلاقیت، این ابتکار، این قدرت اختراع و اکتشاف، این قدرت تغییر دهندگی، تا جایی که انسان شکل زمین را تغییر می‌دهد نوع زمین را تغییر بدهد! دریاها را خشک کند و تبدیل به زمین بکند. زمین را به آب ببندد و زمین سخت را نرم کند. زمین بی‌آب و علف را سبز کند. خراب، آباد بشود. خشکی را دریا کند و خلیج کند، با تلقیح و پیوند گیاهان مختلف ازواج و انواع جدیدی از گیاه تولید کند در حیوانات تصرف کند، انسان بتواند حیوانات را طبق برنامه خودش، نه تنها تربیت کند بلکه حیوانات یک کارهایی بکنند که فکر می‌کنید مخصوص است لااقل شبیه کار انسان را می‌کند یعنی بچه فیلی که نقاشی می‌کند! اسب آبی که جلوی دوربین فیگور می‌گیرد. سگی که گله را جمع می‌کند و مدیریت می‌کند همه این‌ها کار انسان است که او را تربیت کرده و پرورش داده است یا نوع تغذیه را تغییر دادن در حیوان و انسان. حتی روش تولید مثل را تغییراتی دادن. تلقیح و تولید مصنوعی. این سلول‌های بنیادین، تولید نسل‌های آزمایشگاهی، همه این‌ها و چیزهایی که در قرن‌های آینده پیدا و حاصل خواهد شد. همه این‌ها جزو آثار خلیفه‌الله بودن انسان است یعنی این‌ها کار خدا و قدرت خداست و خداوند این قدرت و امکان را به انسان داد اما به او گفت که از این قدرت‌ها در مسیر درست،‌ کمال، مسیر انسانیت درست کن. تو از همین قدرت علم و تکنولوژی می‌توانی هم زمین را فاسد کنی «یُفسد فی‌الارض» و هم «یَسْفِکُ الدماء» خونریزی و خشونت و انواع جنگ‌ها و نسل‌کشی علیه بشر و علیه طبیعت استفاده کنی، فساد فی‌الارض و سفک دماء، ‌دقیقاً همان دوتایی که سؤال فرشتگان بود که این موجود چنین ابعادی هم دارد چطوری خلیفه‌الله باشد؟ بله می‌توانی این‌طور باشی و می‌توانی نباشی و نباید هم باشی. این قدرت را به تو می‌دهیم اما به تو آموزش دادیم و می‌دهیم که از این قدرت نظری و علمی و قدرت عملی چگونه استفاده کن و چگونه نکن؟ کدام به نفع توست و کدام به ضرر توست؟ با همه این‌ها می‌شود خدمت کرد و می‌شود خیانت کرد. با همین علم و تکنولوژی و قدرت و استعداد عظیم نظری و عملی انسان این هم یک مبنای قرآنی که از بخشی از همین آیه استفاده می‌شود و خود این یک مدخل عظیمی برای بسیاری از مباحثی که در حوزه تعلیم و تربیت و در حوزه سیاست و اقتصاد، حقوق بشر قابل بحث است. خداوند در قرآن می‌فرماید که «أعطاء کلّ شیءٍ خلقه» اولاً خداوند به همه موجودات بدون استثناء همه این‌ها خلق الهی است و خدای خالق این‌ها را به عرصه وجود می‌آورد. «ثمّ هدی» تمام موجودات «کلّ شیء» بدون استثناء از اشیاء و جامدات تا مایعات، تا گیاهان،‌ گازها، کرات، حیوانات، انسان‌ها، کلّ شیء یعنی استثناء ندارد به همه این‌ها خداوند به آن‌ها خلق و خلقت عطا کرد. او آن‌ها را آورد و موجودشان کرد بلافاصله هم می‌فرماید «ثمّ هدی» همه این موجودات را خداوند هدایت کرد همه را او هدایت می‌کند و هدایت هر موجودی دست خداست که چگونه این موجود بوجود بیاید و چگونه در این عالم بماند و تا چه زمانی و چگونه تغییر شکل بدهد و یا بعدها نابود بشود. و این یعنی این که همان خدای حکیم که خدایی – دقت کنید این خیلی مهم است و این اشاره به یک قدرت عظیم در انسان است – خداوند خالق همه چیز است و هادی همه چیز و همه کس است. خب این خداوند خلیفه‌ای دارد، که انسان کامل و تربیت شده صالح مصلح است آن انسانی که خلیفه خداست همین مواهب را در خلافت الهی دارد یعنی خداوند این قدرت خود به خلیفه خودش داده است منتهی آن اصل وجود و قدرت وجوبی است برای آن امکانی است،‌این ذاتی است و این عرضی است. اما خداوند به انسان کامل، ‌انسانی که ظرفیت‌های خلیفه‌الهی را در خودش پر و اشباع کرده است، همه این مواهب را به او داده است ولی خلیفه‌الله به اذن الله، مثل الله می‌تواند عمل الهی انجام بدهد یعنی سنت‌های الهی را در عالم تکوین می‌تواند برپا کند یعنی اسرار خلقت را این‌جا اظهار کند و حتی تصرفات الهی بکند که تعبیر به معجزه و اعجاز و از این قبیل می‌شود. انسان کامل و خلیفه‌الله مرده را زنده می‌کند بیما را شفا می‌دهد، کور را بینا می‌کند،‌ عصا را مار می‌کند و اژدها را عصا می‌کند. دریا را می‌شکافد، از روی زمین شق‌القمر می‌کند، خب همه این‌ها کار خداست اما خلیفه خدا، ‌خلیفه‌ی کسی است که «عطاء کلّ شیء ثم هدی» بنابراین خلیفه‌الله هم به اذن‌الله در طول خالقیت و اسم هادی و اسم خالق، قدرت آفرینش و هدایت دارد. خداوند می‌فرماید همه موجودات را من خلق کردم اما انسان را «فی أحسن تقویم» آفریدیم یعنی اوج کمال الهی و سعه علم خدا نشان می‌دهد که وقتی او می‌گوید أحسن تقویم یعنی بهترین نوع بپا داشتن و آفرینش خداوند می‌فرماید این در مورد انسان انجام شده است همه موجودات تقویم دارند. تقویم یعنی معیار و شیوه‌ای برای بپا داشته شدن و آفریده شدن. اما انسان مصداق احسن تقویم است بهترین نوع قوام‌بخشی، خداوند در قرآن تعریف می‌کند بنابراین طبیعی است که این باید خلیفه‌الله بشود نه بقیه موجودات. خداوند می‌فرماید از این بهتر و زیباتر نمی‌شد یک موجودی را آفرید و برپا داشت اما در مورد انسان این کار را کردیم. خب همه این‌ها عظمت انسان است منتهی عظمت الهی، نه عظمت انسان در برابر خدا. عظمت انسان به اذن خدا در برابر همه موجودات دیگر. حالا شما ببینید حضرت امیر(ع) دارد می‌گوید یک اقیانوس مفاهیم عقلانی در انسان است که هنوز کشف نشده است دین و انبیاء آمدند می‌گویند که گرد و غبار را کنار بزنید غبارروبی کنید عقل بشر خیلی ظرفیت‌های عظیمی دارد هم در مباحث طبیعی و هم فراطبیعی. شما با احسن تقویم آفریده شدید و انسان خلیفه خداست. آن وقت پرسش دیگر که باز در همین رابطه جواب آن روشن است این که کسانی گفتند این خلافت برای همه نیست ما این‌جا که آیا برای شخص حضرت آدم(ع) پدر ما بوده، برای ایشان بوده یا اجمالاً برای همه هست؟ این‌جا همه بحث کردند. مفسرینی بحث کردند که این به این دلایل مخصوص حضرت آدم نیست که هم دلایل قرآنی و روایی است که بخشی از آ‌ن‌ها انشاءالله اشاره خواهیم کرد.

اما این که حالا بپذیریم که انسان‌های مؤمن صالح را بگوییم خیلی خب این‌ها مشمول آن آیه خلافت می‌شوند و آن‌ها خلیفه‌الله باشند اما این که همه موجودات آیا خلیفه‌الله هستند؟ به همه موجودات می‌شود گفت که همه این‌ها خلافت بالفعل دارند ولو آدم‌های فاسد، جنایتکار، فاسق، معاند، کافران،‌ مشرکان، همه این‌ها خلافت بالفعل دارند؟ یا نه؟ بلکه ممکن است بگوییم که خلافت بالفعل فقط برای انسان‌های صالح است انسان کامل و انسان‌هایی که رو به کمال هستند و در حال تکامل هستند صالح هستند مؤمن هستند اهل تقوا هستند عادل هستند اما برای انسان‌های فاسد یا انسان‌هایی که مؤمن نیستند و کافر هستند این‌ها خلافت بالفعل همین الآن ندارند استعداد خلافت داشتند ولی خلافت نداشتند و ندارند این یک نظری است که در این باب داده شده است. بعضی از مفسرین پاسخ می‌دهند که کفر و فسق یک انسان، فساد و بی‌دینی آن به معنی این نیست که او خلیفه نیست به این معنا نیست که او رسالت و مسئولیت ندارد به معنای آن نیست که آن قدرت و امکانات را ندارد و این اجازه را در آن حدود ندارد برای این که همه انسان‌ها حتی کثیف‌ترین و فاسدترین انسان‌ها، کفار، ستمگران، همه آن‌ها این مسئله علم، عقل، و امکانات بالقوه و بالفعلی که بتوانند بر دیگران و برجهان مسلط بشوند و این قدرت اعمال کنند دارند یعنی حتی انسان فاسد امکانات و قدرتی دارد که هیچ موجود دیگری ندارد فرشته‌ها هم ندارند. همه انسان‌ها بدون استثناء در آن عالم اکبر هستی بزرگ کل مزایا و کمالات عالم وجود در او هست در انسان بماهو انسان وجود دارد منتهی فرق و تفاوت این است که آن ابتکار و خلاقیت، آن خلافت، آن قدرت و ظرفیتی که در انسان‌ها هست در انسانی که کافر و فاسد است آن سوء استفاده از این قدرت می‌کند و رابطه علمی و عملی آن را با خداوند قطع می‌بیند و قطع می‌کند اما همان قدرتی هم که در انسان فاسد هست که از آثار این خلافت است آن هم در واقع مظهر خدا و خالقیت خداوند است یعنی همین الآن قدرت‌های فاسد در دنیا خب از تکنولوژی‌های پیشرفته از علوم پیچیده و این امکانات استفاده می‌کنند یعنی بخشی از مصادیق اسم هوالخالق تجلی خالقیت خدا در آن‌ها محقق می‌شود به این معنا و تا این اندازه آن‌ها هم مظهر خدا و تجلی خدا هستند یعنی آن‌ها در واقع از خودشان چیزی ندارند آن قدرت آفرینش و تسخیر عالم و آدم که در اختیار افراد فاسد و ظالم و کافر هم هست آن قدرت، قدرت الهی است اما این نیت، نیت شیطانی است، بنابراین هرجا آن قدرت هست هرجا علم هست، هرجا قدرت تصرف و تسخیر هست چه در دست فاسد چه صالح، چه مصلح، چه مفسد، چه حسین، چه یزید، آن قدرت و آن مقدار خلافت الهی امکانی است که خداوند در اختیار همه انسان‌ها بدون استثناء گذاشته است. هم امکانات عقلی، هم عملی، هم بالقوه و هم بالفعل. بنابراین آن هم مظهر خدا و اخلاق هست. بنابراین این که بعضی‌ها فکر می‌کنند فقط حضرت آدم خلیفه‌الله بود یا فقط پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) هستند، یا نه خیلی کوتاه بیاییم مؤمنین و افراد صالح و باتقوا خلیفه‌الله هستند؟ ببینید خلیفه‌الله دو بُعد دارد. یک بُعد امکاناتی است که در اختیار انسان به عنوان خلیفه‌الله قرار داده شده است آن امکانات در اختیار فاسدترین انسان‌ها هم گذاشته شده است یعنی به آن معنا بدون استثناء همه خلیفه‌الله هستند. آیا این خلافت به دلایل قرآنی و روایی مخصوص حضرت آدم(ع) بوده است؟ خیر، مخصوص انبیاء و معصومین و اولیای خداست، انسان‌های کامل، اصل اعطای خلافت، خیر. اما این که چه کسانی حق خلافت را ادا می‌کنند بله. یک عده محدود خاص هستند که این حق را کامل ادا می‌کنند بقیه یا ادا نمی‌کنیم یا ناقص ادا می‌کنیم یعنی یا انسان نمی‌شویم یا انسان‌های ناقصی می‌شویم که باز انسان نبودن بالاتر است. آیا اصل این مقام و این قدرت علمی و نظری که چه حقایقی را می‌شود از دنیا و عالم غیب و شهادت و انسان بداند که حتی فرشته‌ها نمی‌توانند آن‌ها را بدانند و قدرت عملی یعنی قدرت تصرف، قدرت اصلاح، قدرت خلق، قدرت آفریدن معنوی، یعنی قدرت تولید مفاهیم، و ابزار لغت و کلمات،‌ مهندسی، مطالب و مفاهیم، و همین‌طور قدرت تولید ابزار، تولید افکار که همه این‌ها مظهر خالقیت خداست مظهری از اسم هوالخالق است و این قدرت عملی تصرف در جهان و تصرف در خود انسان و تصرف در جامعه، تصرف در طبیعت، در آسمان‌ها و زمین، این قدرت تصرف که تا حد زنده کردن مرده، شفا دادن نابینا، تا حد خلق و آفرینش انسان در آزمایشگاه، از سلول‌های بنیادین تا چه، قلمه زدن انواع و اقسام گیاهان، بذرهای جدید آفریدن، انواع جدیدی از حیوانات و گیاهان و شیوه‌های جدیدی از تولد و خلق انسان به اذن‌الله،‌ همه این‌ها از مظاهر همان خلافت الهی و خلیفه‌الله است و خداوند این امکان عظیم را - بطور اجمالی فی‌الجمله عرض می‌کنیم – فقط به انبیاء و اولیاء و انسان صالح،‌ فقط مخصوص آن‌ها نداده است بلکه این قدرتی است که خداوند حتی فقط به انسان‌های مؤمن و صالح هم نداده است به انسان بماهو انسان، این ظرفیت و این قدرت را داده است. بنابراین: 1) خلافت در اختیار همه است. 2) این خلافت نه تنها بالقوه، بلکه بالفعل است بخش مهمی از این خلافت بالفعل است یعنی قدرت نظری و عملی بالفعل به همه انسان‌ها داده شده است حتی انسان‌های فاسد، مفسد، همان انسان‌های خونریز و خشن و سفاک که فرشتگان گفتند حتی انسان‌های مفسد فی‌الارض که انواع فسادهای مادی و معنوی را در زمین و در طول تاریخ مهیا کرده و خواهد کرد. همه آن خلافت که یک امانت بزرگ الهی است خداوند به همه داده است و فقط استعداد خلافت را نداده، بلکه خود خلافت را بالفعل داده است. این خلافت به چه معناست؟ خلافت یک معنای تکوینی دارد یک معنای تشریعی. این‌ها را نباید با هم خلط کرد. معنای تکوینی خلافت یعنی همان قدرت علمی و عملی، آن قدرت خلّاق بودن و تصرّف و تسخیر در آدم و عالم. این قدرت را خداوند بالفعل، انسان بماهو انسان داده است البته بالفعل که عرض می‌کنیم معنی‌اش این نیست که احتیاجی به آزمایش و آموزش ندارد. ولی این قدرت همین الآن به او داده شده است باید از آن بتواند استفاده کند برای استفاده از این قدرت طبیعتاً مقدماتی لازم است که در اختیار همه هست و لذا فاسدترین انسان، افراد و قدرت‌های کافر، ظالم، مفسد، آدم‌کش، فاسق، همه این‌ها هم مثل انسان‌های صالح، آن علم و عقل و آن امکانات بالقوه و بالفعل را خداوند به آن‌ها داده که بتوانند با آن در خودشان و در دیگران و آدم‌های دیگر، و در طبیعت و در موجودات، در جهان، در آسمان‌ها دخل و تصرف کنند و تغییر بدهند و این قدرتی است که یک ظرفیت و قدرتی حتی به انسان فاسد کافر داده شده که آن در اختیار فرشتگان هم نیست منتهی تفاوت چیست؟ تفاوت این است که انسان صالح مصلح، به این امانت و به این قدرت، یعنی خلافت خیانت نمی‌کند امانت را رعایت می‌کند و آن را در مسیر کمال خودش و دیگران، رو به خدا و بر اساس اذن خالق این‌ها که همان شارع است این قدرت‌ها را بالفعل می‌کند،‌مصرف می‌کند و هم در خودش و جسم و روح خودش تصرف می‌کند هم در عالم و دیگران، اما انسان‌های فاسد، ظالم، کافر، در مسیر باطل به اراده شیطان در مسیر خودارضایی نفسانیت خود از همین قدرت استفاده می‌کنند در واقع ابتکار و خلاقیتی که خدا داده به همه انسان‌ها داده است حتی ظالمان و فاسدان و کافران، و این قدرت ابتکار و خلاقیت و آن علم و این قدرت تصرف، خودش ولو در اختیار ظالم و فاسد باشد، در اختیار یزید باشد، اصل آن قدرت و علم و اختیار، آن ابتکار و خلاقیت، مظهر خالقیت خداوند است تجلّی خدا و قدرت خدا و خالقیت خدا در انسان است چه انسان صالح و چه انسان فاسد. چه آن که از این خلاقیت علیه بشریت و پشت به خدا استفاده می‌کند و چه آن که در مسیر حق و خیر و صلاح استفاده می‌کند آن‌طوری که مستخلف‌عنه، یعنی خداوند انسان را خلیفه خود قرار داد و اراده کرد اگر در همان مسیر خلافت قرار دادی، یعنی در آن مسیری که تو را خلافت کرده و خواسته و فرموده، شما به این امانت وفا کردی و خیانت نکردی و درست استفاده کردی و این کامل می‌شود. یعنی اگر تکویناً همه خلیفه‌الله هستند تشریعاً همه خلیفه‌الله نمی‌شوند و هر کسی به حسب میزان تقرّب و اطاعت آن کسی که به لحاظ تشریعی خلیفه او هستی خلافت بالفعل پیدا می‌کنی. آزادی و اختیار و علم و حاکمیت، هر جا که باشد دست انسان فاسد یا صالح، مظهر علم و اختیار و حاکمیت علی‌الاطلاق خداوند است. هرجا قدرت است، هرجا زیبایی و جمال هست، هرجا علم و آگاهی هست، در مسائل مادی و معنوی، همه این‌ها علائم و آیات الهی است. همه این‌ها مظهر خداست یعنی قدرت یا علم یا جذابیتی که در یک تیم یا حکومت یا یک شخص ظالم و فاسدی هست آن امکاناتی که در آن است آن خیرات، آن‌ها آثار وجودی است همه آن‌ها مخلوق خدا و تجلی خداست. یعنی قدرت در دست استکبار هم تجلی قدرت خداست، اما آن که تجلی اراده و وسوسه شیطان است نه تجلی و اراده تشریعی و خلافت تشریعی خدا، آن است که نیروی مفسد دارد از آن علم و از آن قدرت، که همه این‌ها کمال هستند همه این‌ها صفات الهی است از جمال و جذابیت دارد سوء استفاده می‌کند و علیه بشر استفاده می‌کند با آن قدرت خلاقیت، بمب اتم، بمب میکروبی می‌سازد و علیه بشر استفاده می‌کند. با آن فیلم و رسانه‌ها می‌تواند خلاقیت ادبی و هنری و سینمایی در مسیر رشد داشته باشد از آن قدرت سوء استفاده می‌کند. آن قدرت، قدرت الهی است و از آثار خلیفه‌الله بودن انسان است از این خلاقیت هنری، صنعتی، علمی، علیه مسیری که خدا گفته استفاده کنید این خیانت به آن امانت می‌شود. ناسپاسی می‌کنید آن امانت بزرگی که در تمام هستی و در عالم طبیعت به زمین و آسمان در ماوراء الطبیعه به فرشتگان عرضه شد و آن‌ها نتوانستند آن را حمل کنند در مورد آن که فقط به انسان داده شد آن قدرت و ظرفیت به همه انسان‌ها داده شد جهالت به خرج می‌دهیم، ظلم می‌کنیم، ناسپاسی می‌کنیم و در همان دو مسیری که فرشتگان از خداوند سؤال کردند به کار می‌بریم یعنی در مسیر جنایت و خشونت و در مسیر فساد فی‌الارض، زمین را به فساد گند مادی و معنوی می‌کشیدند. جانشین وقتی دارد خیانت می‌کند به آن کسی که او را گماشته و آن‌جا گذاشته، به جای رضایت او و فرمان او به ارضاء نفس، یعنی به خودارضائی می‌پردازد این کفران نعمت می‌کند ولی معنی‌اش این نیست که این نعمت به این داده نشد بنابراین نعمت و قدرت خلافت، به همه داده شد منتهی انسان فاسد، قدرت‌های فاسد خیانت کردند و سوء استفاده کردند و در مسیر فساد و خشونت همان دو نکته پرسش‌های فرشتگان در باب خلقت آدم از آن استفاده می‌کنند، و انسان‌های صالح و مصلح از همین قدرت و خلافت به عنوان امانت الهی در مسیر درست و طبق خلافت تشریعی استفاده می‌کنند یعنی خلافت تشریعی و تکوینی هر دو هست.

یک دلیل دیگر بر این که این خلافت تکوینی به همه انسان‌ها داده شده و همه این امکانات و این قدرت را دارند بسته به این که در چه مسیری از آن استفاده کنند در جهت رشد یا سقوط خودشان و دیگران؟ یک دلیل دیگر باز همین آیه است که عرض کردیم که وقتی خداوند اعلام کرد که آدم را خلیفه خودش می‌کند سؤال فرشتگان در این مورد بود که این موجود دوتا صفت دارد، یکی خشونت و یکی فساد. این‌ها همدیگر را می‌کشند و خلاصه وحشی‌اند! و همین‌طور فاسد هستند و مفسد فی‌الارض می‌شوند چرا این‌ها خلیفه شما می‌شوند؟ چه نسبتی است بین این خلیفه با خدا هست؟ خدایا چطوری این‌ها نماینده و جانشین،‌ نه جایگزین، جانشین و نماینده و تجلی تو می‌شوند و خودشان را با فلسفه خلقت که تسبیح و تقدیس تو و عبادت توست تطبیق می‌دهند؟ آن‌جا خداوند نفرمود که شما اشتباه کردید، نه این موجود، آن کسی که به آن خلافت را می‌دهم مفسد نیست، خونریز نیست یا به همه‌شان خلافت را نمی‌دهم فقط به آن بخشی‌شان می‌دهم که اهل فساد و خونریزی نیستند، این را نفرمود، این‌ها را انکار و نفی نکرد، یعنی فرشته‌ها درست فهمیدند که قرار است خلافت به همه انسان‌ها داده شود از جمله آن‌هایی که اهل فساد و خشونت هم هستند و بنابراین خداوند نفرمود نه، به آن‌هایی می‌دهم که اهل فساد و خشونت نیستند یا اصلاً نه، انسان کلاً اهل این نیست. بلکه جواب این است که من چیزی در مورد این موجود می‌دانم که شما آن را نمی‌دانید. آن چیزی که شما می‌دانید همین است که گفتید! این بُعد مادی نفسانی و غریزه اوست که همین خشم و خشونت و فساد خواهد بود اما یک معیار و یک حقیقت دیگری در این موجود هست و این آگاهی او به اسماء و حقایق عالم است و معیار خلافت او این است که جامع همه اسماء هست ولو بالقوه، مظهر همه اسماء الهی است تنها موجودی که مظهر همه اسماء الهی است و می‌تواند باشد این است. البته این بالقوه‌ای است که بسته به این که هر شخص چه مقدار این بالقوه را بالفعل کند؟ چه مقدار انسان بشود و چه مقدار خلیفه‌الله بشود؟ چه مقدار مظهر چه صفاتی، چه اسمائی از اسماء الهی باشد؟ جامع چه مقدار و چقدر از اسماء باشد طبیعی است که درجات فعلیت این خلافت متفاوت می‌شود به تعداد انسان‌ها و به تعداد شرایط و موقعیت‌هایشان و اوصاف‌شان متفاوت می‌شود. استعداد هر انسانی به یک حد معیّنی به فعلیت می‌رسد استعداد همه انسان‌ها این‌جا شکوفا نمی‌شود. استعداد هر انسانی در یک حد معیّنی به فعلیت می‌رسد به همان اندازه، به همان درجه از خلافت، انسانیت، کمال می‌رسد، به همان اندازه جانشین خدا و خلیفه خدا در زمین خواهد بود. بنابراین، توجه به این مسئله فوق‌العاده مهم است.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha