شبکه افق - 13 اردیبهشت 1400

پاسخ به پرسش هایی درمورد مدافعین حرم شیعه و سنی، قطعنامه 598، مشروعیت، استراتژی امام حسن(ع)،حاکمیت و بیعت عمومی، ابلاغ ولایت امیرالمومنین(ع) و...

پرسش و پاسخ (20)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت رفقا که در معرکه‌های نبرد خارج از مرزهای کشور، و در دفاع از پرچم توحید و عدالت درگیر بودند، هستند. دوستانی که مدافع حرم بودند و هستند بخصوص به آن دوستان. باز بخصوص به شهدای اهل سنت در دفاع از حرم باید درود بفرستیم که این‌ها کار مضاعف کردند. چون دشمن مرتب می‌خواهد قضایا را شیعه و سنی کند و این بچه‌هایی که در منطقه، در سوریه و در این طرف و آن طرف با جریان‌های تکفیری جنگیدند و به شهادت رسیدند و اهل سنت بودند این‌ها یک اجر مضاعف دارند برای این که یک توطئه بزرگی را با خون‌شان افشا کردند و می‌دانید که در عراق و سوریه، اهل سنت بیشتر ضربه و صدمه خوردند تا شیعه. و سنی بیشتر کشته و خانه‌هایشان به دست تکفیری‌ها خراب شده. مساجد سنی بیش از مساجد شیعه تخریب شده است، به اهل سنت در منطقه به دست این تکفیری‌ها بیشتر صدمه خورد. در عین حال مدام خواستند بحث را شیعه و سنی کنند.

دوم این که، این فیلمی که از شهدا و بچه‌هایشان کوچک چند ماهه و چند ساله نشان دادند خب قلب آدم را واقعاً آتش می‌زند و من به یاد 30 سال پیش افتادم وقتی که خیلی از شماها احتمالاً نبودید یا اگر بودید بچه شیرخواری بودید. ما آن زمان دهه 60 جنگ که تمام شد فکر کردیم که دیگر چنین بچه‌هایی و چنین صحنه‌هایی را نخواهیم دید. من یادم هست جنگ که تمام شد و قطعنامه، و عملیات آخر که قطعنامه بود و در کوشک حسینیه بود و قبل از آن شلمچه، اسلام‌آباد که تمام شد برگشتیم خیلی غصه‌دار بودیم و به کوچکترین بهانه‌ای اشک‌مان درمی‌آمد و دعوا راه می‌انداختیم سر این که قطعنامه امضاء شد خاک ایران آزاد شد ولی ما می‌خواستیم همان موقع صدام را پایین بکشیم که نشد یعنی آن موقع در ذهن بچه‌ها این بود البته بعدها خداوند این کار را طور دیگری کرد و صدام به دست نیروهای انقلاب اسلامی اعدام شد نه به دست آمریکا. آمریکا نمی‌خواست صدام اعدام شود. شاگردان مکتب انقلاب و مکتب اهل بیت(ع) در آن‌جا صدام را به کشیدند فیلم اعدام او هست که پای چوبه دارش اسم شهید محمدباقر صدر و شهدای عراق را می‌برند. من یادم هست که از منطقه برگشتیم که جنگ تمام شد از اهواز تا مشهد 48 ساعت با اتوبوس آمدیم آن‌جا یک غمی روی دل همه بود که جنگ تمام نشود و باز صدام باشد! یادم هست آمدیم مشهد و ده‌ها از رفقای ما رفتند و خیلی‌هایشان جلوی چشم ما در عملیات‌های مختلف که بودیم در 7- 8 تا عملیات بودیم جلوی چشم ما شهید می‌شدند یا جانباز یا مفقود، رفتیم بهشت رضا، سر قبر بعضی از بچه‌ها، بدون این که چیزی به هم بگوییم رفقایی که نشسته بودند معمولاً جانباز هم بودند همین‌طور به هم نگاه می‌کردیم و الکی گریه می‌کردیم بدون حرف زدن و بدون هیچی که حالا چه کار کنیم؟ بعدش هم امام از دنیا رفت و یک غم غربت عجیبی آمد ولی خداوند خواست که این پرچم شهادت و جهاد پایین نیاید. امام(ره) در پیام قطعنامه‌شان گفتند که فرزندان انقلابی‌ام، کینه‌های انقلابی‌تان را حفظ کنید و فکر کردیم که آن بچه‌ها تمام شد، واقعاً با خودمان گفتیم که آن حال و هوا تمام شد ولی خب این قضایا نشان می‌دهد که نه، ‌الحمدلله این پرچم بالاست. عین آن بچه‌ها در این نسل شماها هستند و این خیلی نکته مهمی است. معمولاً انقلاب‌ها در نسل‌های بعد دیگر این فداکاری‌ها را ندارند تمام می‌شوند و فتیله‌شان پایین می‌آید! و این خیلی مهم است که هنوز بچه‌ها هستند. شهید حججی که دوستان گفتند در همین دوره همین‌جا بوده بعد رفته حرم دعا کرده شهید بشود روی پای مادرش ایستاده، فیلم آن هست که دعا کن من شهید شوم. خب این بچه‌ها را ما در جنگ خیلی دیده بودیم ولی فکر کردیم که دیگر این بچه‌ها تمام شده‌اند. الآن نشان می‌دهد که هست. الآن اسم حججی مطرح شد ولی صدها نفر عین ایشان در این منطقه، در همین عراق و سوریه و جاهای مختلف شهید شدند و دارند شهید می‌شوند حالا ایشان در این قضیه نماد شد، حالا اخلاص خاصی داشت هرچه بود نماد این بچه‌ها شد که با وقار برود برای سر بریدن! می‌داند سرش را می‌برند و با آن وقار و استحکام و شخصیت برود. این‌ها یادآور دهه 60 در دوران انقلاب و جنگ است.

و اما موضوعی که دوستان فرمودند یک بحثی در باب مشروعیت است که آیا منشأ مشروعیت قدرت و حکومت، حاکمیت، مشروعیت سیاسی، فرمان و حدودی است که خداوند تعیین می‌کند؟ و آیا خداوند اشخاص خاصی را تعیین کرده؟ یا این که منشأ مشروعیت، صرفاً رضایت و خواست و قرارداد اجتماعی است که هرکسی را خودمان دلمان بخواهد در بهترین وجه او را حاکم کنیم. در بدترین وجه، که استبداد و دیکتاتوری است یک نفر قلدر و دیکتاتور می‌آید و می‌گوید هرطور دلم بخواهد بر شما حکومت می‌کنم. که در تعابیر قرآنی به آن طاغوت می‌گویند و اطاعت آن حرام است. بعضی‌ها می‌گویند در روایت حضرت امیر(ع) یک دودسته‌گی و تناقض است. یک دسته جملات و روایات از حضرت امیر(ع) داریم که ایشان مدام تأکید می‌کند که خدا من را نصب کرد، خدا من را گفته، حکم خداست، من حق حاکمیت دارم، فقط حکومت من مشروع است. یک جاهایی حضرت امیر(ع) صریح از عصمت خودشان و نصب الهی صحبت می‌کنند می‌گویند تمام این‌ها مشروع نیستند حتی اگر همه هم بیعت کنند این‌ها مشروع نیستند ولی من را اگر هیچ کس هم بیعت نکند مشروع هستم. این‌جا دارد با چه کسی حرف می‌زند؟ با آن کسانی که عصمت امام و ولایت امام را قبول دارند یعنی حضرت امیر(ع) با دوتا مخاطب، دو جور حرف زده، ‌تناقض نگفته، به آن‌هایی که به او ایمان دارند و قبولش دارند این‌طوری حرف می‌زند می‌گوید بدانید حق مسئله این است، این بیعت‌های قبیله‌ای و شبه‌کودتا این‌ها اصلاً معیار نیست حتی کل مردم هم رأی جاهلانه و غلط بدهند آن هم معیار نیست. اما یک سخنرانی عمومی دارد همه که ایشان را منصوب و معصوم الهی نمی‌دانستند وقتی که علی به عنوان خلیفه چهارم به خلافت رسید کل مسلمین با هر دیدگاهی با ایشان بیعت کردند و گفتند الآن که قطعاً حکومت ایشان به عنوان خلیفه چهارم واجب و مشروع است. ولی مگر هرکس با علی آمد بیعت کرد در سال 25 هجری، مگر امیرالمؤمنین(ع) را منصوب و معصوم می‌دانست؟ نه؛ گفتند خلیفه شایسته و عادلی است، خوب است به عنوان خلیفه چهارم، بعضی از همین‌‌هایی هم که شیعه نبودند گفتند کاشکی خلیفه سوم بود. خب حضرت امیر(ع) با آن‌ها باید چه بگوید؟ با آن‌ها هم باید بگوید که من منصوب و معصوم هستم؟ خب آن‌ها که این را قبول ندارند؟ این زبان دوم امیرالمؤمنین(ع) با کسانی است که آن حلقه مخاطب خاص شیعی به معنی خاص نیستند این‌ها شیعه سیاسی‌اند شیعه عقیدتی نیستند. یعنی در مسائل سیاسی در کنار علی هستند. با آن‌ها همان چیزهایی را بگو که آن‌ها قبول دارند. ببینید حضرت امیر(ع) با دوجور مخاطب، دو جور حرف زده است. با مخاطب خاص شیعه که خلافت بلافصل و ولایت نصب الهی در مورد امیرالمؤمنین قبول دارند با آن‌ها صریح می‌گویند حکومت از اول هم حق من و وظیفه من بود این‌ها حق نداشتند. بیعت‌هایشان خلاف شرع بود. بعد می‌آید در حلقه بیرونی با کل مردم و همان رؤسای قبایل و همان کسانی که ایشان را منصوب و معصوم الهی نمی‌دانند یا صلاح نمی‌دانند که بدانند، به آن‌ها چه بگوید؟ با آن‌ها می‌گوید با همان ضوابطی که خلفای قبلی سر کار آمدند و حکومت‌شان مشروع شد من هم با همان ضوابط آمدم. حالا حکومت من مشروع است طبق ضوابط شما من حاکمیت اسلامی دارم. همه با من بیعت کردند. می‌دانید بیعت با امیرالمؤمنین(ع) از همه بیعت‌های قبلی پرشورتر بود هیچ کدام به اندازه جمعیتی که با علی بیعت کرد و اجماعی شد تقریباً نبوده. مردمی‌ترین حکومت، بیعت با علی بوده، و خیلی‌ها آن‌جا اظهار پشیمانی کردند که کاشکی ما در دو دهه قبل با شما بیعت کرده بودیم ما اشتباه کردیم.

خب حالا چون یکی از دوستان پرسیدند که فرمایشات حضرت امیر(ع) دوگانه است! یک جاهایی صحبت نصب و ولایت می‌کنند یک جا می‌گویند که من آمدم چون همه شما با من بیعت کردید و مشروع را به بیعت استناد می‌دهند. یا بعد از کشته شدن خلیفه سوم آمدند با ایشان بیعت کنند حضرت امیر(ع) دست‌شان را مُشت می‌کند. خودِ حضرت امیر(ع) می‌گوید دستم را مُشت کردم آمدند که باز کنند من بیعت کنم ولی من مشت کردم. بعد گفتم که من وزیر باشم بهتر است تا امیر باشم. یعنی مثل دوره‌های قبل، یکی را خودتان بگذارید حاکم باشد من هم او را کمک می‌کنم مثل این که به قبلی‌ها کمک می‌کردم انتقاد هم می‌کردم. خب جنابعالی که می‌فرمایید از اول این‌ها باید می‌آمدم این‌ها درست نبوده، ‌خب حالا که دارند حکومت را به شما تعارف می‌کنند چرا رد می‌کنید؟ حالا که آمدند با شما بیعت می‌کنند چرا رد می‌کنید؟ این با مخاطب دوم است. ببینید مثال می‌زنم. شما یک وقت با یک کسی که شما را کاملاً قبول دارد با بچه‌ات داری راجع به مسئله‌ای صحبت می‌کنی، یک جور صحبت می‌کنی و بعد با یک همسایه‌ات یا فامیلی یا دوستی یا رقیبی یا مخالفی حرف می‌زنی، روشن است که با او که نمی‌توانی این حرف‌ها را بگویی! به بچه‌ات می‌توانی بگویی تو که می‌دانی من چی و چی هستم، با او که نمی‌توانی بگویی او که این حرف‌ها را قبول ندارد. با او چه کار کنی چطوری باید حرف بزنی؟ باید ببینی او به چه استدلال می‌کند؟ آن‌ها به بیعت و آراء رؤسای قبایل عمومی استناد می‌کردند. حضرت امیر(ع) گفت خیلی خب من اصلاً با شما راجع به نصب الهی حرف نمی‌زنم چون شما اصلاً قبول ندارید آن‌ها را با شیعه خاص می‌گویم ولی دارم به شما می‌گویم بله مشروعیت با بیعت عمومی است و همه با من بیعت کردند. نباید بگویید که ما توی آن جلسه نبودیم! حضرت امیر(ع) می‌گوید مگر آن‌هایی که با قبلی‌ها بیعت کردند همه شماها از همه سراسر سرزمین‌های اسلامی در آن جلسه بودند؟ بزرگانی که در جلسه هستند و بیعت می‌کنند دیگر بر بقیه کافی می‌شود طبق رسم و عرف عرب که در آن عصر بود، هنوز هم به یک شکل‌های دیگر همان است.

پس ببینید یک وقت، مشروعیت به مفهوم حق حکومت است یعنی صلاحیت. این را گفتیم. یک وقت می‌گویید مشروعیت خود حضرت امیر(ع) دو جور تعریف کردند این بخاطر دو نوع مخاطب است او این‌ها را قبول دارد بر اساس این می‌گویند. آن کس که این‌ها را قبول ندارد آن‌ها را قبول دارد بر اساس آن با او حرف می‌زنند. می‌گویند تو نصب الهی را قبول داری قضیه این است. ولی شما که نصب الهی را قبول ندارید و می‌گویید بیعت، خب بیعت هم که هست، حالا نصب الهی نیست بیعت که هست. من هم مثل قبلی‌ها.

سوم؛ مشروعیت به معنای وظیفه اِعمال حاکمیت. این کاملاً بستگی دارد که شما امکان آن را دارید یا ندارید؟ امیرالمؤمنین(ع) بعد از پیامبر(ص) این امکان را نداشت. خب حالا، آقا امکان نداشت کودتا کن، بعد از پیامبر(ص) جنگ راه بینداز، عیبی ندارد بگذار هزاران نفر کشته شوند، یک عده‌ای هم مرتد می‌شوند یک بخشی از جهان اسلام هم تجزیه می‌شود، جنبش ارتداد یک جاهایی راه می‌افتد ولی بالاخره حکومت حق شماست. خب این‌جا حضرت امیر(ع) می‌فرماید که باید محاسبه کنیم. کدام کار ضررش کمتر است؟ مقاومت کنم سر مسئله ولایت، یک صدماتی دارد جنگ داخلی راه می‌افتد، جنبش ارتداد بوجود می‌آید و تازه مسلمان‌ها شک می‌کنند. مقاومت نکنم یک حکومتی به اسم اسلام می‌آید که بخش مهمی از مسائل اسلامی را نمی‌داند بخشی‌اش را هم نمی‌تواند عمل کند و بخشی را هم نمی‌خواهد حالا من بین صفر و صد نمی‌توانم انتخاب کنم من باید بین 70 و صفر انتخاب کنم. صد که حکومت من است امکان آن نیست. حالا بگویم صد نیست پس صفر؟ یعنی کل امت اسلام تجزیه شود؟ یا بگویم حالا صدتا نشد 70تا. حکومت اسلامی هفتاد درصدی! باز این باشد 60 درصدی! باز این باشد بهتر از این است که متلاشی شود. گرچه ایده‌آل نیست.– خواهش می‌کنم این را دقت کنید – چون بعضی‌ها می‌گویند امام حسن(ع) چرا حکومت را تحویل معاویه داد؟ چرا علی(ع) بعد پیامبر(ص) درگیر نشد فقط انتقاد کرد؟ ولی زمانی که با او بیعت کرد سه‌تا جنگ بر او تحمیل کردند کوتاه نیامد؟ ده‌ها هزار مسلمان از دو طرف در سه تا جنگ تحمیلی ظرف 4- 5 سال کشته شدند ولی کوتاه نیامد تا شهید شد. چرا امام حسن(ع) مصالحه کرد؟ چرا امام حسین(ع) بدون جمعیت جنگید؟ آقا برای این که هر کدام از این‌ها یک معنا دارد. هر کدام از این‌ها در یک موقعیت است و هر کدام معنایش فرق می‌کند. صلح امام حسن(ع) با جنگ امام حسین(ع) هر دو در یک مسیر است و هر دو یک اثر را دارد و آن حفظ اسلام است – دقت کنید – اما اگر امر دائر شد بین حفظ اسلام یا حفظ حکومت اسلامی؟ کدام مقدم است؟ حفظ اسلام. امام حسن(ع) در این شرایط قرار گرفت. دید اگر بخواهد حکومت را نگه دارد اصل اسلام به خطر می‌افتد این‌ها شکست می‌خورند، اهل بیت(ع) قلع و قمع می‌شوند و هیچی نمی‌ماند چون جنگ را به لحاظ نظامی باخته بودند و سردارها خیانت کرده بودند. گفته بودند ما زمان امیرالمؤمنین 4 – 5 سال جنگیدیم بس است دیگر! دیگر حال جنگیدن نداریم و می‌خواهیم یک کمی زندگی کنیم! می‌دانیم حسن شایسته است و همه با امام حسن(ع) بیعت کردند ولی او زورش بیشتر است و کلاهبردار است و ما می‌دانیم می‌بَرَد لذا ما آن طرفی هستیم. بعضی‌ها هم گفتند ما هیچ طرفی هستیم! خب خیانت کردند توی اردوگاه امام حسن(ع) خودِ امام حسن(ع) در اردوگاه خودش ترور شد! و مسائلی که پیش آمد.

زمان امام حسین(ع) چرا امام حسین(ع) این حرف را نزد؟ این قضیه 20 سال بعد است خیال می‌کنند این‌ها هر دو در یک روز پشت سر هم بوده! دو دهه بعد، شرایط عوض شده است. شما الآن سال 96 را با 76 حساب کن خیلی شرایط منطقه و جهان و داخل کشور تغییرات اساسی کرده، اصلاً نسلی عوض شده است. زمان امام حسین(ع)، امام حسین(ع) می‌دانستند که نمی‌توانند حکومت را بگیرند ولو اعلام کردند که هدف اصلاح حکومت و اصلاح امّت جدّم هست ولی می‌دانستند که نمی‌شود. ولی می‌دانست که اگر اقدام نکند و شهید نشود و کشته نشود نه فقط حکومت اسلامی بر باد رفته، بلکه خود اسلام هم بر باد می‌رود. امام حسین(ع) برای حفظ اسلام کشته می‌شود امام حسن(ع) برای حفظ اسلام و مکتب مصالحه می‌کند. چرا امیرالمؤمنین(ع) در دوتا مقطع، دو جور واکنش نشان می‌دهد؟ خب بعد از پیامبر(ص) شما همان کاری که 25 سال بعد کردی همان موقع می‌کردی؟ آقا دو و نیم دهه گذشته! یک نسل عوض شده! بچه‌های دیگری آمدند که فرق علی و معاویه را نمی‌دانند. حضرت امیر(ع) یک جایی می‌گوید که بدبختی ما این شده که این نسل جدید بچه‌های جدیدی که آمدند نبودند که بدانند علی اولین مسلمان است معاویه آخرین مسلمان منافق از سرِ ترس است! می‌گویند اصحاب رسول‌الله علی و معاویه! علی داماد پیامبر است معاویه هم برادرخانم پیامبر است هر دو هم کاتب وحی‌اند. حضرت امیر(ع) می‌گوید ببینید اوضاع به کجا رسیده که معاویه را با من مقایسه می‌کنند! مثل بچه‌های نسل شماها که حالا شماها در مسیر مبارزه و انقلاب هستید، آن‌هایی که نیستند می‌گویند امام(ره) هم جزئی از تاریخ است! اصلاً سؤال می‌کند که چرا مرگ بر آمریکا می‌گویید؟ جنگ چرا شد؟ دهه 60 چی شد؟ هیچی نمی‌داند. حضرت امیر(ع) در یک چنین دورانی به حکومت رسیده است. کسانی که زمان رحلت پیامبر(ص) نبودند بعدش به دنیا آمدند زمان حکومت علی(ع) جوانان 24- 25 ساله‌اند و هیچی نمی‌دانند که قضایا چه بوده؟ به رسانه‌های آن موقع نگاه می‌کنند می‌بینند یک طرف بوق‌های معاویه است و یک طرف هم صدای علی و یاران علی است. می‌گوید خب اسلام دو جناح یا چهار جناح بوده، این‌ها همه‌شان هم با پیامبر بودند! بدیهیات را زیر سؤال می‌برند. علی شهید شده مردم مسلمان می‌گوید مگر علی مسلمان بوده که می‌گویند در مسجد کشته شده! چطور توی مسجد کشته شده؟ ببینید چطوری فضای جنگ رسانه‌ای چه کار می‌کرده؟ اولین مسلمان را می‌پرسند مگر این مسلمان بوده که در مسجد کشته شده؟ مگر نماز می‌خوانده؟ این‌طور جوسازی بوده است.

حالا سؤال سوم این است آیا مشروعیت به این معنا که من چون صلاحیت دارم ولو به زور، و با هر نتیجه‌ای که پیش بیاید من باید حکومت کنم؟ نه؛ اگر مشروعیت به این معناست. باید ببینید نتیجه و خروجی آن چیست؟ مثلاً امیرالمؤمنین(ع) اگر بعد از پیامبر(ص) درگیر می‌شد خب یک چند صد نفر در مدینه از دو طرف کشته می‌شدند اصحاب پیامبر(ص) و... ولی بالاخره حکومت را گرفته بود درست می‌شد، نه درست نمی‌شد. ممکن بود حکومت را بگیرد ولی درست نمی‌شد. هدف اصلی اسلام، تعلیم و تربیت و تهذیب و رشد جامعه است. اگر همان اول این درگیری می‌شد علی پیروز می‌شد حکومتش هم مشروع بود. اما نتیجه‌اش این بود که اکثر مسلمین راجع به همه چیز به شک می‌افتادند راجع به خود علی هم به شک می‌افتادند که این آقا چه می‌گوید! دیگر ارزش نداشت. شما دفع افسد به فاسد نکردی، دفع فاسد به افسد کردی. لذا به این معنا بیعت و موافقت و رضایت و درک عمومی و افکار عمومی در مشروعیت حاکم دخالت دارد. نه این که رأی مردم به یک شخص صلاحیت بدهد یا ندهد، مردمی که با علی(ع) بیعت نکردند و علی را از علی بودن محروم نکردند خودشان را از علی داشتن محروم کردند. وقتی خودت را از علی داشتن محروم کردی، علی که به زور خودش را توی حلقوم شما فشار نمی‌دهد. اتفاقاً حضرت علی(ع) در نهج‌البلاغه دارند که می‌گویند من بلدم با چه شیوه‌ای با شما رفتار کنم و اصلاح‌تان کنم منتهی خودم فاسد می‌شوم! – خواهش می‌کنم این جمله را دقت کنید – حاضر نیستم به قیمت فاسد کردن خودم شما را اصلاح کنم. یعنی من به روش دیکتاتوری و لت‌وپار کردن نمی‌خواهم بر شما حکومت کنم و الا بلدم شما را چطوری مدیریت کنم. مثل معاویه،‌ من بیشتر از او می‌توانم دروغ بگویم، کلاهبرداری کنم، فریب‌تان بدهم، وعده‌های دروغ بدهم ولی من نمی‌خواهم شماها را اصلاح کنم به این قیمت که خودم را فاسد کنم! من وظیفه‌ام هست اقدام کنم، آگاهی بدهم، مقاومت کنم،‌ انتقاد کنم وقتی می‌بینم نمی‌شود رها می‌کنم. خب چرا شما بعد از پیامبر(ص) اقدام نکردی و نجنگیدی؟ برای این که پس از پیامبر(ص) درست است که انحراف ایجاد شد ولی انحراف در آن حدی نبود که زمان معاویه و امثال این‌ها باشد قابل مقایسه نبود. زمان خلفای قبل از علی(ع)، امیرالمؤمنین می‌گوید قبل از من یک اتفاقاتی افتاده، بدعت‌هایی گذاشتند، ظلم‌هایی شد که آخرش هم به شورش انقلاب علیه خلیفه سوم و قتل خلیفه منجر شد معنی‌اش این است زمان خلیفه اول و دوم من در این حد احساس خطر نکردم که حکومت کلاً دارد از اسلام برمی‌گردد که اگر بود من همان موقع هم شمشیر می‌کشیدم. در واقع می‌گویند معاویه کجا؟ ابوبکر و عمر کجا؟ با این که مسئله از آن‌جا شروع شد ولی خطر این قابل مقایسه با ضرر آن‌ها نیست. و الا خود این دوگانگی است چرا آن‌جا تحمل کردی و گفتی 24 سال خار در چشم و استخوان در گلو تحمل کردم. برای چه تحمل کردی؟ ولی الآن کوچکترین چیز را تحمل نمی‌کنید و بیعت کردند می‌خواهند براندازی کنند شما می‌جنگید.

سؤال: فرمودند با توجه به این که خداوند به پیامبر(ص) فرمان داده برای معرفی حضرت علی به جانشینی، آیا در اوایل رسالت پیامبر(ص) حضرت امیر(ع) را به جانشینی وصیّ معرفی نکردند؟

جواب استاد: این فرمان، اوایل رسالت پیامبر(ص) نیامد بلکه اواخر رسالت پیامبر(ص) آمد. شما می‌خواهید این آیه را بگویید که «أنذِر عشیرتک فی الأقربین» از نزدیکانت شروع کن. حضرت امیر(ع) آن‌جا طبق یک نقلی 12- 13 ساله بوده و حتی کوچکتر هم گفته‌اند که آن‌جا تمام بستگان و فامیل را می‌آورند بعد می‌گویند که من مبعوث شدم از این‌ها شروع می‌کنند بعد هم می‌گویند هرکس بیعت کند و ایمان بیاورد یا اولین کسی که بیعت کند این یار من و کمک من و وصیّ من خواهد بود. بعد هیچ کس پا نشد، علی‌بن‌ابیطالب یک نوجوانی بلند شد که تمام فامیل پیامبر(ص) خنیدند و مسخره کردند و گفتند خب جانشینش هم معلوم شد کیست! این آقا که از طرف خدا دارند فرمایش می‌فرمایند، خدا تازگی‌ها چه گفته؟ به مسخره گفتند این آقا کوچولو هم جانشین ایشان است. و لذا این که می‌گویند علی اولین مسلمان بود بعضی‌ها در جریان‌ها و فرقه‌ها می‌گویند ایشان وقتی که اول مسلمان بود اصلاً بالغ نبود. لذا اسلام باید بعد از بلوغ باشد. من عرض کردم که پیامبر(ص) به شکل‌های مختلف برجستگی‌های امیرالمؤمنین(ع) را اعلام کرد ولی در مورد همین روایتی که شما فرمودید اصلاً آن موقع هیچ کس پیامبر را به پیامبری قبول نداشته چه برسد به این که بخواهد وصی و وزیر او علی را قبول داشته باشد. اتفاقاً پیامبر(ص) را مسخره کردند بخاطر این که علی بلند شد! گفتند یک بچه‌ای بلند شد.

سؤال: فرمودند آیا پیامبر(ص) به خدا توکل نداشت که امر خدا را بی‌چون و چرا و بی‌هراس انجام دهد؟

جواب استاد: چرا، پیامبر به خدا توکل داشت اما در مورد هر فرمانی، هر پیامبری باید بیندیشد که این فرمان را چگونه اجرا کند. در قرآن می‌فرماید که موسی ترسید از این که مطلب را بگوید. بعد در روایت می‌گوید که از چه ترسید؟ مگر پیامبر خدا از مرگ می‌ترسد؟ نه از آن نترسید. روایت می‌گوید حضرت موسی(ع) از این ترسید که بگوید و بنی‌اسرائیل نپذیرند یعنی جلوی فرمان خداوند بایستند از این ترسید. گفت نکند این مأموریتی را که خدا به من داده نتوانم درست عمل کنم که به جای این که مردم اطاعت کنند توی روی من و خدا بایستند. خوف پیامبر از این بود و منافاتی هم با توکل ندارد. پس دوستان ببینید من مشروعیت را به سه مرحله تقسیم کردم آیا به مفهوم صلاحیت و حق حاکمیت است؟ این هیچ ربطی با بیعت ندارد حتی می‌خواهم بگویم در مورد معصوم و منصوب الهی، بلکه در غیر از معصوم هم همین‌طور است. مثال عقلایی‌اش. یک مریضی را می‌خواهید پیش پزشک ببرید می‌گویند پزشک متخصص درجه یک برای این بیماری کیست؟ می‌گویند 5 نفر هستند بیاییم همه رأی بدهیم که چه کسی باسوادتر است؟ این منطقی است؟ این‌جا باید رأی‌گیری کرد؟ نه، باید تحقیق کنیم و ببینیم که کدامی از این 5 تا متخصص‌تر و عالم‌تر است؟ مگر با رأی‌گیری است؟ باید کشف کنیم و تحقیق کنیم و بفهمیم کدام است؟ قراردادی نیست که ما جعل کنیم و بگوییم این آقا از همه عالم‌تر باد! ما این را عالم‌تر قرار دادیم و جعل کردیم! یعنی چه؟ مگر دست من و توست؟ باید تحقیق کنیم که کدام واردترند؟ در مورد رهبری هم همین‌طور است حتی غیر معصوم آن، باید بررسی کنیم که چه کسی شایسته‌تر است؟ اما اگر اسم شخص خاصی برده شده که شیعه معتقد است در مورد خلفای اثنی عشر و اهل بیت(ع) آمده که عین این تعبیر در روایات اهل سنت هست که خلفای 12گانه من، منتها بعد بحث کرده‌اند که کدام 12 خلیفه‌اند؟ غیر از 12 امام شیعه؟ این 12تایی که در منابع اهل سنت از آن نام می‌برید این‌ها چه کسانی هستند؟ این‌ها یکی از جاهایی است که ماندند و گاهی خیلی بحث‌های عجیب و غریبی شده است. صلاحیت معیار است، بیعت باید تابع صلاحیت باشد نه صلاحیت تابع بیعت.

اما مرحله دوم، من حق حاکمیت دارم چون صالح‌ترم اما آیا وظیفه اِعمال حاکمیت دارم؟ بدون این که شرایط آماده باشد؟ نه. تا «رضاً الناس» نباشد «رضاً الله» را هم نمی‌توانید بین «رضاً الناس» اجرا کنید. وظیفه نداری که به زور حکومت الهی برقرار کنی.

سؤال سوم، مشروعیت به معنای سوم، که آیا من اگر زمینه ندارم ولی حقّ تحمیل خودم را دارم؟ درست است وظیفه ندارم، حق تحمیل حکومت صالح را بر مردم ناصالح یا مردم بی‌تشخیص دارم یا ندارم؟ این سؤال باز خودش چند وجه دارد که چون فرصت نیست نمی‌خواهم خسته‌تان کنم ولی اجمالاً اگر بخواهیم یک جواب کلی بدهیم این بستگی به شرایط و آثار و نتیجه کار تو دارد. ببینید مگر امام(ره) با رأی‌گیری سر کار آمد؟ امام(ره) که از صندوق رأی بیرون نیامده، هیچ کس هم در امامت امام(ره) شک نکرده با این که معصوم هم نیست منصوب خاص الهی هم نیست از هیچ صندوق رأیی هم بیرون نیامده، اصلاً امام(ره) سندی هم ندارد که مردم به من رأی دادند چقدر رأی دادند. سندی ندارد. چطوری شده که ایشان مشروعیت پیدا کرده حتی مشروعیت عرفی هم پیدا کرده و همه دنیا هم می‌گویند اسم این آقا از توی هیچ صندوق رأیی بیرون نیامده ولی نظام را تغییر داده و اساساً یک نظام سیاسی دیگری آورده و بعد حرف‌هایش معیار شده که ادامه سیستم را بر اساس حرف‌ها و نظرات او می‌سنجند؟ این حق از کجا آمده؟ خب این حق واقعاً از کجا آمده؟ اگر همه چیز فقط به صندوق رأی مربوط بوده؟ این حق امام(ره) از کجا آمده و ایشان از کجا این کارها را کرده؟ به چه حقی بازرگان را نخست‌وزیر کرد و بعد هم استعفای او را پذیرفت؟ به چه حقی رئیس جمهورها را از بنی‌صدر تا آخر ایشان تنفیذ می‌کرده؟ حالا در مورد رهبری می‌گویند خبرگان، نمایندگان، مردم به نمایندگان رأی دادند و نمایندگان مردم رهبری را، اعلام کردند و پذیرفتند. اما امام چه؟ امام(ره) نه مردم و نه نمایندگان مردم، طبق هیچ سندی نداریم فقط همان راهپیمایی‌ها و بیعت عمومی و اصل انقلاب حجّت شد که مردمی که به خاطر حرف این آقا می‌آیند هزاران شهید می‌دهند و سیستم را عوض می‌کنند این دیگر نیاز به صندوق رأی نیست. خود این یعنی چی؟ یعنی مواردی وجود دارد که شما بدون صندوق رأی مشروعیت و مقبولت را همه‌اش دارید. پس لزوماً روش خاصی به نام صندوق رأی نیست. یک وقت صندوق رأی است، یک وقت بیعت شخصی است، یک وقت بیعت قبیله‌ای است، یک وقت اَشکال مختلف است. قبلاً که به این شکل صندوق رأی نبوده، ولی مشروعیت بوده. راجع به امام(ره) هیچ وقت رأی‌گیری نشده بلکه مردم به سیستم رأی دادند. کل نظام تا همین الآن که دارند رأی‌گیری می‌کنند ضمن آن مقبولیت و مشروعیت امام(ره) هست همین الآن که رأی می‌دهند که 40 میلیون رأی دادند همین به یک معنا یعنی ما حرف‌هایی که امام(ره) زده قبول داریم. ولی هیچ وقت هیچ رأی‌گیری نشد که این آقا رأی دادید توی صندوق رأی و ایشان مشروع شد یا نه؟ خیر،‌ هیچ صندوق رأیی وجود ندارد، یعنی چه؟ یعنی صلاحیت بوده، حق حاکمیت بوده، حق و توان اِعمال حاکمیت بوده لذا وظیفه هم پیدا شده و تحمیلی هم نبوده است.

حالا سؤال مشخص این است که می‌گویند اگر تحمیل باشد حکومت حق صالح، معصوم یا غیر معصوم، با زور برجامعه حاکم شود، مخالفینش را سرکوب کند، مخالفین باطل هستند، بدون هیچ بیعت مردم یا انتخاباتی بیاید باشد این چی؟ جواب: باید دید آثار آن چه می‌شود، تهش اسلام و حکومت اسلام بیشتر زیر سؤال می‌رود یا بیشتر امکان اجرای عدالت می‌شود؟ ما بچه خودمان را نمی‌توانیم با زور تربیت کنیم. هی بخواهیم همه جا با زور رفتار کنیم. 90 درصد بخش تربیت این است که مدام باید حرف بزنیم گفتگو کنیم بخندیم، تفریح، امکانات و مسامحه کنیم با بچه‌ات که خودت بزرگ کردی و ولایت پدر مشروع است ولی نمی‌توانی اِعمال ولایت کنی چون اثر عکس می‌گذارد چه برسد به امت.

رأی مردم به جمهوری اسلامی و همه انتخابات‌های الآن به یک معنا رأی به رهبری و چه امام(ره) هست اما هیچ جا اسم ایشان آورده نشده است.

×××

امیرالمؤمنین(ع) از جنگیدن با خوارج هیچ وقت راضی نبود و خودش هم فرمود از نظر من خوارج با معاویه هیچ وقت مساوی نیستند من وظیفه پیدا کردم که با هر دویشان بجنگم، اما کجایند خوارج که به دنبال حق بودند و به باطل رسیدند، با معاویه که از اول دنبال باطل بود و به باطل رسید. این عین تعبیر حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه است. فرمودند من با هر دو مجبور شدم بجنگم اما این‌ها کجا آن‌ها کجا؟ این‌ها نادان و احمقند ولی آن‌ها فاسدند. ولی من با هر دو وظیفه داشتم بجنگم، چاره‌ای نداشتم. چون نتیجه کار هردویشان یکی می‌شد ولی شما ببینید حضرت امیر(ع) در همان میدان نهروان چند بار سخنرانی می‌کند و چند هزار نفر این‌ها را از سپاه دشمن جدا کرد؟ با صحبت و بیانات‌شان. متأسفانه معاویه متخصص این کار بود. معاویه از شرّ هیچ کس نگذشته است. یعنی دقیقاً سیاست معاویه فکر می‌کنید چرا این آدم به لحاظ مادی پیروز شد؟ حالا غیر خیانت و کلاهبرداری و دروغ؟ ولی یک شیوه داشت،‌ حضرت امیر(ع) همین شیوه را در مسیر حق داشت. او این شیوه را به علاوه باطل داشت. از هیچ کس معاویه نگذشته است برای همه پروژه داشته، برای اصحاب، نشد، بچه‌های اصحاب! سعدبن‌ابی‌وقاص را معاویه مسموم کرده و کشته، پسرش عمرسعد را جذب دستگاهش می‌کند تا حدی که بعد توی کربلا می‌آید و فرمانده سپاه او می‌شود. شمری که با خود معاویه جنگیده و در صفین فرمانده سپاه امیرالمؤمنین(ع) است، او با سیاست‌های معاویه عوض شد. او 16بار پیاده به زیارت خانه خدا رفت! ما یک راهپیمایی اربعین داریم شمر 16بار راهپیمایی کرده، ‌از عراق و از مدینه به مکه رفته، شمر روزه‌های مستحبی می‌گرفت. شرابخوار و فاسد نبود. معاویه از این هم نگذشته است. سوده زن شیعة مرید امیرالمؤمنین(ع) که بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) زمان حکومت معاویه پای علی ایستاده، معاویه می‌گوید بروید فلانی را بیاورید. گفتند خب همان‌جا بزنیم او را بکشیم چرا بیاوریم شام؟ این همه آدم را زدیم کشتیم او را هم همان‌جا بکشیم. معاویه گفت من نمی‌خواهم او را بکشم بیاورید کارش دارم! رفتند با احترام گفتند بیا. گفت اگر نیایم چی؟ گفتند به هرحال باید بیایید چون خلیفه شما را احضار کرده، ولی ما باید شما را با احترام ببریم. پیش معاویه آوردند. در روایت، در تاریخ نقل شده که ایشان فکر کرد می‌خواهند او را اعدام کنند. معاویه به او می‌گوید تو این شعرها را نگفتی؟ شعرهای او را حفظ بود. شعرهایی که این خانم در جنگ صفین برای تحریک مجاهدین برای جنگ با معاویه سروده، این حفظ بود. این هم جالب است امیرالمؤمنین(ع) چندتا خانم شاعر و سخنران را در خط مقدم می‌آورده که برای رزمندگان سخنرانی کنند. ما در این دوره، در کل جنگمان چنین کاری نکردیم. چندتا زن شاعر و سخنران هستند که این‌ها را حضرت امیر(ع) فرمودند شعرهای انقلابی و جهادی بگو بیا در خط مقدم برای رزمنده‌ها قبل از عملیات این شعرهایتان را بخوانید. چندتا خانم هستند شعرهایشان چقدر زیباست. یکی از این خانم‌ها که معاویه او را هم احضار کرده است، معاویه شعرها را حفظ کرده و می‌گوید این شعرها را تو گفتی؟ آن خانم می‌گوید بله من گفتم فکر کردی حالا علی شهید شده من زیر آن می‌زنم؟ این شعرها را من گفتم از این‌ها محکم‌تر هم گفتم. گفت موقع جنگ صفین کجا بودی؟ گفت خودت می‌دانی جاسوس‌هایت در سپاه علی بودند. گفت به من خبر دادند - نیروهای اطلاعاتی معاویه در سپاه حضرت امیر(ع) در صفین – گفت نیروها به من همان موقع خبر دادند که چندتا زن هستند یکی‌شان تو بودی، آن‌جا در خط مقدم این شعرها را خواندی و بعد رزمنده‌ها را تحریک می‌کردی که وقتی کنار علی هستید جلو می‌روید دیگر کسی به عقب برگشتن فکر نکند. یا می‌روید که بروید جلو، یا می‌روید که بروید بالا. یا شهادت یا پیروزی. بعد می‌گوید تو همان کسی نیستی که حتی از برادر خودت هم نگذشتی؟ داداش خودت را هم وسط جنگ ترسید آمد فرار کند آمدی جلوی او را گرفتی و به برادرت گفتی کدام گور داری می‌روی؟ بعد از علی می‌خواهی چه کار کنی؟ برادر خودت را دوباره توی خط برگرداندی و آن‌جا کشته شد. تو برادر خودت را هم به کشتن دادی. این خانم گفت بله من این کار را کردم و این افتخار بزرگی برای من است. من برای قیامتم به همین شعرهایم و خون برادرم امید دارم. بله، من برادرم را به کشتن دادم. حالا شما فکر می‌کنید معاویه با این چه کار کرده؟ با او با احترام صحبت می‌کند و می‌گوید هرچه می‌خواهی بگو، بگویم از بیت‌المال به تو بدهند. این خانم هم می‌گوید 120تا شتر سرخ‌موی بده. معاویه می‌گوید هرچه می‌خواهد به او بدهید، بیشتر هم می‌خواهد بدهید. بعد می‌گوید می‌دانی چرا عاشق علی هستم و از تو بیزارم؟ گفت نه. گفت برای این که اگر این حرف را به علی می‌زدم یک شتر هم به من نمی‌داد ولی تو یک مرتبه 120 شتر به من دادی! از اموال پدر و مادرت بود این‌ها را به من دادی؟ برای چه دادی؟ معلوم است که تو می‌خواهی من را بخری. ولی من چرا گرفتم؟ چرا گفتم؟ برای این که این حق مستضعفین و فقرا و قبایلی بود که ما در آن منطقه هستیم. این‌ها گرسنه‌اند و آدم‌های تو حقوق‌شان این‌ها را از بیت‌المال نمی‌دهند و خودشان می‌خورند و می‌دزدند من این‌ها را به خاطر آن‌ها می‌گیرم و می‌برم. هر مویی از بدن خرس بکَنی غنیمت است! ولی معاویه این خانم را با احترام با 120- 200تا شتر و با پول برمی‌گرداند. او از هیچ کس نمی‌گذرد. سراغ همه آمده.

×××

به شما بگویم خیلی از کارهایی که در طول تاریخ به ما معرفی کردند به عنوان کارهای بشردوستانه و حقوق بشری، برگردیم درست تاریخ آن را ببینیم، ببینیم چه بوده است. مثلاً من یک مورد آن را مثال بزنم. می‌گویند آزادی بردگان خدمت بزرگ جناب آقای "ابراهام لینکن" ایالات متحده به بشریت بوده است حالا کاری نداریم به همین الان که قرن 21 میلادی شروع شده بردگی بسیار زشت‌تر و عوام‌فریبانه البته، بسیار زشت‌تر و پلیدتر از قرن 17 و 18 و 19 وجود دارد. الآن ملت ملت برده می‌گیرید. آن زمان یکی یکی می‌گرفتید الآن ملت ملت برده می‌گیرید. بردگی یعنی چه؟ یعنی استثمار بشریت، حقش را به او ندادن، اموال و منافع و منابع دیگران را غارت کردن، استثمار جسم و روح و نابودن کردن سرمایه‌های آن‌ها. اصلاً برده‌داری به همین دلیل بد است و الا اگر یک چیزی اسمش برده‌داری باشد ولی این ظلم‌ها در آن نباشد که آن برده‌داری چیز بدی نیست فقط اسم است. یعنی شما برده‌ای داشته باشید که از غذای خودتان دارد می‌خورد، آزادی‌های تو را دارد، دارد تعلیم و تربیت می‌شود این فقط اسمش برده است، از آن نوع که می‌گویند در خانه پیامبر و اهل بیت(ع) بود که این‌ها برده می‌خریدند این‌ها را تربیت می‌کردند تعلیم می‌دادند و حقوق‌شان را کاملاً رعایت می‌کردند و بعد به آن‌ها می‌گفتند بروید ولی آن‌ها دیگر خودشان نمی‌رفتند. آزاد می‌کردند، نمی‌رفتند. یک برده‌ای را به یک انسان متعالی و یک الگو تبدیل می‌کردند. خیلی از این بزرگان صدر اسلام که الآن شما اسم‌های آن‌ها را می‌شنوید این‌ها برده بودند از سلمان و بلال و صهیب، این‌ها همه برده بودند که در زمان اهل بیت(ع) امروز جزو بزرگان و معلمان ما حساب می‌شوند. برده می‌خریدند معلم می‌کردند آزادش می‌کردند. خب اسم او برده است. کدام برده‌داری منتفی شده؟ برده‌داری در دنیا به مراتب امروز بدتر از قرن 18 است. اما آن برده‌داری صوری که منحل شد چرا، آن هم بر اساس اخلاق و حقوق بشر نبود، این را بدانید بر اساس منافع سرمایه‌داری بود. این که دارم عرض می‌کنم متأسفانه خلاف آن را در افکار عمومی جا انداختند ولی شما بروید تاریخ دقیق را بخوانید اعلام آزادی صوری بردگان توسط لینکل، از باب حقوق بشر و حقوق بردگان نیست بخاطر محاسبه سرمایه‌داری و چرتکه‌اندازی سود و ضرر بود. به مرحله‌ای رسید بعد از دو قرن، بعد از این که قرن 16 و 17 شروع کردند آمدند تا قرن 18 و 19، میلیون‌ها، ده‌ها میلیون انسان آفریقایی و آمریکای لاتین را نابود کردند که بنیاد مدرنیته و مدینه فاضله مدرنیته که جامعه آمریکاست که روی خون و استخوان و شکنجه بنا شد هنوز هم با خون و غارت جهان دارد اداره می‌شود. یک عده به چهارتا ساختمان قشنگ‌شان نگاه می‌کنند می‌گویند آقا این‌ها توسعه یافته‌اند ما هم می‌خواهیم این‌طوری بشویم! به چه قیمت؟ چند میلیارد انسان نابود شدند تا این‌ها را برای خودشان جمع و جور کردند؟ خب بعد چرتکه‌اندازی سود و ضرر کردند بعد از یکی دو قرن که جنایت شد کم‌کم دورانی رسید که تعداد برده‌ها آفریقایی‌ها از تعداد سفیدپوستان اروپایی در خیلی از مناطق آمریکا بیشتر شد و دیدند این برده‌ها دیگر به خرج‌شان نمی‌ارزند، - دقت کنید حکم آزادی حقوق بشر و جامعه سالم و مفاهیم حقوق بشری چطور تحریف می‌شود – دیدند استفاده از نیروی کار غیر برده، مقرون بصرفه‌تر است از ادامه برده‌داری به آن شیوه، هزینه و خطرات برده‌داری دیگر به سودش نمی‌ارزد، شورش‌های بردگان شروع شده، تعداد بردگان زیاد شده، اقتصاد از حالت برده‌داری وارد حالت صنعتی دارد می‌شود، احتیاج به بازوی برده دارد کم می‌شود بخصوص در آمریکای شمالی. اصلاً این که دعوای استقلال می‌کردند شمالی‌ها و جنوبی‌ها، برای این بود که عمدتاً اقتصاد جنوب روی برده‌ها سوار بود، اقتصاد شمال در حوزه تجارت و صنعت رفته بود، آن‌ها خیلی به برده کاری نداشتند. زدن برده‌داری در آن لحظه به لحاظ اقتصادی به نفع شمال و به ضرر جنوب بود. مسئله حقوق بشر و سلامت بشر مطرح نبوده، دیدند هزینه و خطرات برده‌داری دیگر به سودش نمی‌ارزد، استفاده از نیروی کار آزاد و غیر برده الآن عقلانی‌تر شده! عقلانی به مفهوم سرمایه‌داری. یعنی سودش بیشتر است نه مفهوم این که اخلاقی‌تر است، عادلانه‌تر است! خرید و نگهداری برده‌ها، سرمایه‌داری بیشتر می‌خواهد، خدمات بیشتر، ریسک آن دارد بالا می‌رود، زحمات آن بیشتر است باید این‌ها را نگه داری و خرج‌شان را بدهی، برده را که نمی‌شود اخراج کنی باید تا آخر نگه داری، پیر می‌شود، جوان است باید نگهش داری. ولی کارگر را می‌توانی در اوج جوانی استخدام کنی شیره‌اش را بگیری بعد هم اخراجش کنی! برده‌داری مدرن همین نظام کارگر و سرمایه‌داری در عرصه سرمایه‌داری صنعتی بود. نوع برده‌داری عوض شد چون دیگر مقرون بصرفه نبود. برده را مجبور بودی نگه داری، نظام برده‌داری نوین پنهان پیچیده که با مبانی سرمایه‌داری عقلانی‌تر، یعنی مقرون به‌سودتر از نظام برده‌داری کهنه بود کارگر ماهر ارزان موقت! ببینید کارگر ماهر ارزان موقت! این خیلی بهتر از برده‌ها بود که برده دائمی که به خرجش نمی‌ارزد همیشه هم مزاحم هستند نیروی کار ساده هم هست و نظام سرمایه‌داری اصلاً این‌طوری رشد نمی‌کند.

آخر عرایضم چندتا روایت بخوانم. خواهش می‌کنم دقت بکنید که ما از این نگاه حرف زدیم. نگاه متقابل آن را هم بگوییم. عقلانیت چگونه کنار هم رشد، هم اخلاق، هم عدالت تعریف می‌شود بر مبنای معنویت.

یک سالی گرانی و قحطی می‌شود، امام صادق(ع) به همان کارگرشان که مسئول امور مالی خانه‌شان بوده می‌فرماید که اجناس دارد گران می‌شود، ما امسال در خانه چقدر خوراکی داریم؟ ایشان فکر می‌کند که امام صادق(ع) نگران خودشان هستند. می‌گوید الحمدلله نگران نباشید هست ما به قدرکافی گندم ذخیره کردیم و آسیب نمی‌بینیم. امام(ع) فرمودند من نگران خودمان نیستم من نگران مردم هستم. هرچه که در انبار دارید بیرون ببرید در مناطق فقیرنشین و همه این‌ها را عرضه کنید به قیمتی که خریدیم نه سود. و اگر ندارند ارزان‌تر و حتی بین فقرا توزیع مجانی کنید. فرمودند همه را ببرید وقتی که مردم ندارند و مشکل هست در خانه ما چیزی نباید باشد. گفتم آقا گندم در مدینه نیست و نایاب است اگر این‌ها را بفروشیم دیگر نمی‌توانیم بخریم معلوم نیست تا چند ماه آینده یا یکی دو سال آینده وضع اقتصاد خراب است و گیر نمی‌آید. امام(ع) فرمودند بدون استثناء هرچه گندم در خانه داریم می‌بری و هیچ چیز دیگر نباید باشد. می‌گوید رفتم گندم‌ها را فروختم بعد آمدم گزارش دادم که آقا این‌قدر شد. بعد فرمودند از این به بعد، در خانه نان گندم نمی‌خوریم، نیمی گندم و نیمی جو. و اگر وضع بدتر شد فقط نان جو. و هرچه که توده مردم و متوسط مردم به پایین، و فقرا دارند مصرف می‌کنند ما همان را مصرف می‌کنیم چیزی در خانه دیگر ذخیره نمی‌کنید. به نظر شما این منطق، یک منطق سالم است یا بیمار است؟ با مبنای آن تفکر و با ایدئولوژی وال‌استریت، عذر می‌خواهم این‌ها عقلانی نیست. این‌ها آنچه را که نفسانی نیست می‌گویند عقلانی نیست.

نمونه دیگر، راوی می‌گوید امام صادق(ع) نخلستانی داشتند که خودشان هم کار می‌کردند در عین حالی که جلسات درس و بحث داشتند، می‌دانید که بیش از 4 هزار شاگرد داشتند یک دانشگاه بسیار عظیم در رشته‌های مختلف داشتند در عین حال ایشان کار می‌کردند مزرعه و نخلستانی داشتند، نخلستان عین‌زیاد، می‌گوید گفتم آقا از نخلستان‌تان رد می‌شدم دیدم دیواره نخلستان چندین جا خراب است، پرسیدیم چرا؟ گفتند خود شما گفتید خراب کنند! دیوار را بردارند! چرا؟ فرمودند هر سال موقع محصول وقتی خرما می‌رسد من دستور می‌دهم دیوارهای نخلستان را در چندین جا بردارند که هرکس می‌خواهد، مردم، عابرها، فقرا، محرومین، مسافرها، هرکس که می‌خواهد راحت وارد بشود و هر مقدار می‌خواهد خرما بخورد و یک حد محدودی هم با خودشان ببرند و مصرف کنند. ده نفر ده نفر بخورند و بروند، ده نفر دیگر بیایند و برای هر کدام گفتم به اندازه این مقدار، یک کیلو دو کیلو خرما بدهند، به همه همسایه‌ها پیر و جوان بدهند، بیمار و سالم، کسانی که بیمار هستند و خانه‌شان هستند نمی‌توانند بیایند، می‌گویم ببرند در خانه‌هایشان بدهند، اول که هرکس خواست بخورد، بعد محصول که کلاً جمع‌آوری شد به تمام کسانی که آن‌جا کار کردند مدیریت کردند، حقوق‌شان و بیشتر از آن، به آن‌ها می‌دهیم بعد هرچه که ماند می‌گویم به مدینه برای ما بیاورند. می‌گوید من این‌طور که حساب کردم شما برای بعضی از خانواده‌ها و مستحقان هم سه بار، چهار بار، پنج بار از محصول‌تان می‌فرستید، از این باغ از این 3 هزار سکه، سودی برای شما نمی‌ماند الا 300- 400 سکه. یعنی نُه‌دهم درآمدتان و سودتان را به دیگران می‌دهید و یک‌دهم آن را برمی‌دارید. به نظر شما این رفتار به لحاظ عقلانیت اقتصادی یک رفتار سالمی است؟ با یک مبنا نه. با یک مبنا بله. تعریف سلامت عوض شد.

امام سجاد(ع) فرمودند که «مَنْ اَطْعَمَ مُؤمِنـا مِنْ جـُوعٍ اَطْعَمَهُ اللّه‏ُ مِنْ ثِمارِ الجنـَّةِ ...» هرکس یک مؤمن را از گرسنگی یک وعده از گرسنگی نجات بدهد خدای متعال او را اهل بهشت می‌کند. حالا اگر کسی گفت بهشت وجهنم وهم و تخیّل است، اعتقاد به بهشت و جهنّم برای آدم‌های بیمارگونه و خرافی است دارید ریشه و مبنای تقسیم زندگی با فقرا را دارید می‌زنید با چهارتا شعار و شب شعر، این‌ها درست نمی‌شود.

در یک روایت دیگر فرمودند، حتی حرمت و کرامت انسان. می‌گفتند یک کسی ماه رمضان، فقط فقرا را دعوت می‌کرد و اطعام می‌کرد. امام صادق(ع) به او فرمودند این کار شما یک اشکال اخلاقی دارد. خیلی جالب است خود ما همین را متوجه نیستیم. گفت چرا؟ فرمودند چون وقتی تو می‌گویی این افطاری، این اطعام این سالن غذا برای فقراست هرکسی که می‌خواهد وارد این‌جا شود تو یک برچسبی روی پیشانی او زدی، تو همه را به قیمت تحقیر کردن وارد این سالن داری می‌کنی و غذا می‌دهی. یعنی اول می‌گویی تو را تحقیر می‌کنم تو گدایی به من محتاجی، بعد به او غذا می‌دهی! فرمودند صدمه‌ای که به انسان‌ها با این غذا دادن می‌زنی، یعنی چیزی که از او می‌گیری بیشتر از چیزی است که داری به او می‌دهی. گفت آقا من فکر کردم این خدمتی است که من دارم فقرا را دعوت می‌کنم. فرمودند بله. فقیر و غنی و متوسط، اکثراً فقرا را دعوت کن کسی احساس نکند گداها را این‌جا دعوت کردند! حق نداری انسانی را تحقیر کنی به خاطر این که به او یک وعده غذا بدهی.

در روایت دارد امام حسین(ع)، اهل بیت(ع) همه این‌طور بودند بعضی‌ها را اجازه نمی‌دادند که آن‌ها بیایند می‌گفتند زودتر در خانه‌هایشان بروید کسی هم نفهمد که این‌ها تحقیر نشوند بیایند این‌جا غذا بگیرند. ببینید این رفتارها همه طبق یک مبنا بیمارگونه است.

امام صادق(ع) به مفضل می‌فرمایند شیعه ما را با دوتا خصلت بشناسید. این خیلی عجیب است. دوتا چیزی که کنار هم می‌گذارند ببینید چیست. این‌هایی که دارم می‌گویم به بحث خدمات و بهزیستی و رشته‌های خودتان توانبخشی دخالت دارد. فرمودند از نظر ما دوتا خصلت معیار است که چه کسی شیعه است و چه کسی نیست؟ یکی نوع رابطه‌اش با خداوند است که در نمازش مربوط می‌شود و دوم نوع رابطه‌اش با خلق است. «وَ الْمُوَاسَاةُ لِلْإِخْوَانِ وَ إِنْ کانَ الشَّی ءُ قَلِیلًا» مواسات یعنی این که هرچه که داری ولو کم، با دیگران تقسیم کند. فرمودند از نظر ما شیعه کسی است که تنها تنها نخورد. حالا من سؤال می‌کنم تنها تنها خوردن یک رفتار سالم است یا ناسالم؟ یعنی اگر کسی چیزی دارد درمی‌آورد و خودش هم می‌خورد. در منطق اهل بیت(ع) می‌گوید این انسان سالم نیست و این جامعه سالم نیست. در آن منطق، نخیر خیلی هم انسان سالم و طبیعی است!

به نظرم این روایات را برای دانشجویان‌تان باید این‌جا آموزش بدهید که تعریف درست از سلامت معلوم شود چیست. من فقط این نمونه را عرض کنم فرمود «لاَ تُحَقِّرُوا مُؤْمِناً فَقِیراً» انسان فقیر را تحقیر نکنید حتی اگر دارید به او می‌رسید «فَإِنَّ مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً أَوِ اِسْتَخَفَّ بِهِ حَقَّرَهُ اَللَّهُ...» هر کس یک انسانی را حتی دارد به او کمک مالی دارید می‌کنید، فرمودند اگر کمک مالی نکنید که اصلاً مسلمان نیستید، اگر کمک مالی می‌کنید در کنارش دارید او را تحقیر می‌کنید، مثلاً اینجا می‌ایستید به او می‌گویی آن پایین بنشین، دستت را این‌طوری می‌گیری... در روایت داریم امام(ع) می‌فرمودند به کسی چیزی دارید می‌دهید این‌طوری ندهید این‌جوری بدهید. چون وقتی دستت را از بالا توی دستش می‌گذاری یک نوع اهانت توی آن است. امام صادق(ع) فرمود پدر من هر وقت می‌خواست چیزی بدهد با دو دست می‌گرفت بعد می‌داد به دست فقیر می‌خورد دوباره می‌گرفت می‌بوسید بعد دوباره با دو دست هدیه می‌کرد در خلوت. امام صادق(ع) می‌فرمودند پدرم امام باقر(ع) این‌طور عمل می‌کرد. فرمود هرکس انسانی و مؤمنی را تحقیر کند حتی در روش کمک کردن، أَوِ اِسْتَخَفَّ بِهِ، او را کوچکش کند، خداوند او را تحقیر خواهد کرد. در دنیا و آخرت تحقیر خواهی شد «وَ لَمْ یَزَلْ مَاقِتاً لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ أَوْ یَتُوبَ...» و مورد خشم خدا هست تا لحظه‌ای که برود توبه کند و جبران کند «وَ قَالَ مَنِ اِسْتَذَلَّ مُؤْمِناً أَوِ اِحْتَقَرَهُ لِقِلَّةِ ذَاتِ یَدِهِ...» هرکس انسانی را به خاطر گرفتاری‌اش تحقیر کند «شَهَرَهُ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ عَلَى رُءُوسِ اَلْخَلاَئِقِ.» در قیامت خداوند او را پیش چشم همه بشریت تحقیر خواهد کرد. پیامبر(ص) فرمودند: «لِکُلِّ شَیءٍ مِفتاحٌ، و مِفتاحُ الجَنَّةِ حُبُّ المَساکین وَ الفُقَراءِ» فرمودند هر چیزی کلیدی دارد کلید بهشت، محبّت به فقیران است. هرکس می‌خواهد اهل بهشت باشد محبّت به فقرا و مساکین داشته باشد. و از این قبیل.

راجع کاریابی و تولید کار برای بیکاران. راجع به مسائل مختلف روایات داریم که من دیگر مزاحم نمی‌شوم.

ببخشید وقت شریف‌تان را گرفتیم و حرف‌های تکراری زدیم.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha